به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

حبیب هادیان فرد

  • شیما خرم، حبیب هادیان فرد*، عبدالعزیز افلاک سیر، جواد ملازاده
    هدف

    هدف پژوهش حاضر، مقایسه اثربخشی درمان شناختی رفتاری با فراتشخیصی یکپارچه بر سه متغیر خودپنداره جنسی، صمیمیت جنسی و عملکرد جنسی در زنان با اختلال ملال پیش از قاعدگی است.

    روش

    روش پژوهش بر مبنای هدف، کاربردی و از نظر روش، کمی و از نوع نیمه‏آزمایشی، با طرح پیش‏آزمون، پس‏آزمون با گروه کنترل همراه با پیگیری 2 ماهه بود. جامعه آماری پژوهش شامل تمامی زنان متاهل با دامنه سنی 25 تا 45 سال مبتلا به اختلال ملال پیش از قاعدگی مراجعه کننده به مراکز درمانی وابسته به دانشگاه علوم‏پزشکی و بهزیستی شهرستان لار در سال 401-1400 بود که حداقل شش ماه الی یک سال از زمان مشکلات قاعدگی آن ها میگذشت و بیماری جسمی خاصی نداشتند که با روش نمونه‏گیری هدفمند از بین آن‏ها تعداد 60 نفر انتخاب و به شیوه انتصاب تصادفی در سه گروه مساوی 20 نفری جایگزین شدند

    یافته ها

    گروه‏ های آزمایش و کنترل پرسشنامه چندوجهی خودپنداره جنسی (MSSCQ)، پرسشنامه عملکرد جنسی زنان (FSFI) و پرسشنامه صمیمیت جنسی (SIQ) را در مراحل مختلف سنجش تکمیل کردند. هر دو درمان فراتشخیصی و شناختی-رفتاری طی 9 جلسه برای آزمودنی‏ های گروه‏ های آزمایش (نه افراد گروه کنترل) اجرا شد. داده ‏ها با استفاده از آمار توصیفی، آزمون پیش فرض‏های آماری، آنالیز واریانس آمیخته و آزمون تعقیبی بن‏فرونی تحلیل شد. نتایج نشان داد هر دو درمان بر بهبود میانگین نمره خودپنداره جنسی، صمیمیت جنسی و عملکرد جنسی تاثیر معناداری داشته ‏اند. اثربخشی درمان شناختی-رفتاری بر خودپنداره جنسی و عملکرد جنسی نسبت به درمان فراتشخیصی یکپارچه بیشتر بوده است اما تاثیر درمان فراتشخیصی یکپارچه بر صمیمیت جنسی بالاتر بوده است. یافته ‏های پژوهش حاضر حمایتی تجربی برای دو روش درمانی در جهت بهبود شاخص‏های جنسی در زنان متاهل بود. آگاهی روان درمانگران حوزه سلامت و بهداشت خانواده از این رویکردها می‏تواند کمک کننده باشد.

    کلید واژگان: درمان اثربخشی شناختی رفتاری, درمان فراتشخیصی یکپارچه, خودپنداره جنسی, صمیمیت جنسی, عملکرد جنسی, اختلال ملال پیش از قاعدگی
    Shima Khorram, Habib Hadianfard *, Abdelaziz Aflakseir, Javad Mollazadeh
    Purpose

    The purpose of this research is to compare the effectiveness of cognitive behavioral therapy with integrated meta-diagnosis on three variables of sexual self-concept, sexual intimacy and sexual performance in women with premenstrual dysphoria.

    Method

    The research method was based on the objective, applied, quantitative and semi-experimental, with a pre-test, post-test design with a control group with a 2-month follow-up.The statistical population of the research included all married women with an age range of 25 to 45 years suffering from premenstrual dysphoric disorder who referred to medical centers affiliated to Lar University of Medical Sciences and Welfare in 1400-1401, at least six months to one year from The period of their menstrual problems was passing and they did not have any specific physical disease, 60 people were selected from among them with the purposeful sampling method and were replaced by random assignment in three equal groups of 20 people.

    Findings

    The experimental and control groups completed the Multifaceted Sexual Self-Concept Questionnaire (MSSCQ), the Female Sexual Performance Questionnaire (FSFI) and the Sexual Intimacy Questionnaire (SIQ) at different stages of assessment. Both meta-diagnostic and cognitive-behavioral treatments were implemented during 9 sessions for the subjects of the experimental groups (not the subjects of the control group). The data were analyzed using descriptive statistics, statistical assumptions test, mixed analysis of variance and Benferroni's post hoc test. The results showed that both treatments had a significant effect on improving the average score of sexual self-concept, sexual intimacy and sexual performance. The effectiveness of cognitive-behavioral therapy on sexual self-concept and sexual performance has been higher than integrated transdiagnostic therapy, but the effect of integrated transdiagnostic therapy on sexual intimacy has been higher. The findings of the current research were empirical support for two treatment methods to improve sexual indicators in married women.

    Keywords: Cognitive Behavioral Therapy, Integrated Transdiagnostic Therapy, Sexual Self-Concept, Sexual Intimacy, Sexual Function, Premenstrual Dysphoria
  • سارا میرزایی فیض آبادی، حبیب هادیان فرد *، محمدرضا تقوی، مهدی رضا سرافراز
    هدف

    هدف این پژوهش بررسی ویژگی های روان سنجی پرسشنامه خودپنداره در مدل تحلیل ساختاری و رفتار اجتماعی بنجامین (1974) در دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد بود.

    روش

    مشارکت کنندگان این پژوهش را 324 دانشجوی (185 دختر و 139 پسر) در حال تحصیل در نیمسال دوم 1401 تشکیل دادند که از آنها خواست شد پرسشنامه-های خودپنداره بنجامین (1974)، افسردگی بک (1996)، افکارخودکشی بک (1988) و اضطراب بک (1988) را تکمیل کنند. برای تحلیل داده ها از روش های آماری ضریب همبستگی، ضریب آلفای کرونباخ و تحلیل عاملی تاییدی توسط از نرم افزارهای SPSS نسخه 26 و AMOS نسخه 25 محاسبه شد.

    یافته ها

    نتایج، پایایی این پرسشنامه از طریق ضریب آلفای کرونباخ و ضرایب همبستگی اسپیرمن و گاتمن در روش دو-نیمه کردن و همچنین روایی آن از طریق ضرایب همگرایی ابعاد این پرسشنامه با سایر آزمون های روا و در نهایت روایی سازه از طریق تحلیل عاملی پرسشنامه تایید کرد.

    بحث و نتیجه گیری

    در مجموع می توان نتیجه گرفت پرسشنامه ی خودپنداره ی مدل تحلیل ساختاری و رفتار اجتماعی بنجامین از پایایی و روایی بسیار خوبی در دانشجویان ایرانی برخوردار است.

    کلید واژگان: پایایی, روایی, خودپنداره, تحلیل ساختاری و رفتار اجتماعی, افسردگی, افکارخودکشی, اضطراب
    sara mirzaei feizabadi, habib hadian fard *, Mohammad Reza Taghavi, Mehdi Reza Sarafraz
    Purpose

    The aim of this study was to investigate the psychometric properties of Benjamin`s Structural Analysis of Social Behavior (SASB) self-concept (Introject) questionnaire (1974) in Ferdowsi University of Mashhad.

    Method

    The study participants were 324 students (185 girls and 139 boys) who were studying in the second semester of 2023 academic year, and completed Benjamin`s SASB-self-concept (Introject) questionnaire (1974) Beck Depression Inventory-II (1996), Beck Anxiety Inventory (1988) and Beck Suicide Scale Ideation (1988). The Data were analyzed using correlation coefficient, Cronbach`s alpha coefficient, and confirmatory factor analysis in SPSS-26 and AMOS-25 software.

    Findings

    The results show the reliability of this questionnaire through Cronbach's alpha coefficient and Spearman's and Guttman's correlation coefficients in the spilit-half method, as well as its validity through the convergent coefficients of the dimensions of this questionnaire with other valid tests and finally the construct validity through confirmatory factor analysis confirmed.

    Disscussion: 

    In general, it can be concluded that Benjamin`s SASB-self-concept (Introject) questionnaire has very good reliability and validity in Iranian students.

    Keywords: reliability, validity, self-concept, Structural Analysis of Social Behavior, depression, anxiety, suicide ideation
  • عرفان خورشیدیان میانائی*، عبدالعزیز افلاک سیر، حبیب هادیانفرد

    این پژوهش باهدف بررسی نقش فقدان لذت جویی اجتماعی در پیش بینی اعتیاد به اینترنت با نقش تعدیل کننده ویژگی های شخصیتی برون گرایی و درون گرایی در دانشجویان انجام شد. روش پژوهش حاضر، توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری پژوهش را دانشجویان دانشگاه شیراز در سال تحصیلی 1401-1400 تشکیل داده اند که از میان آن ها 340 نفر به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. پرسشنامه های پژوهش شامل پرسشنامه اعتیاد به اینترنت یانگ (IAT، 1998)، مقیاس لذت بین فردی نهایی و مورد انتظار (ACIPS، 2011) و پرسشنامه شخصیتی آیزنک (EPQ، 1985) بود. روابط بین متغیرها با آزمون رگرسیون خطی و مدل پژوهش با تکنیک مدل یابی معادلات ساختاری آزمون شدند. نتایج نشان داد که فقدان لذت جویی اجتماعی توانایی تبیین 19 درصد از واریانس اعتیاد به اینترنت را در دانشجویان داشت. نتیجه مدل یابی معادلات ساختاری نیز نشان داد که ویژگی شخصیتی برون گرایی و درون گرایی در ارتباط بین فقدان لذت جویی اجتماعی و اعتیاد به اینترنت نقش تعدیل کننده (01/0P<) داشت. درنهایت این نتایج نشان داد که فقدان لذت جویی اجتماعی می تواند اعتیاد به اینترنت را در دانشجویان پیش بینی کند و ویژگی شخصیتی برون گرایی و درون گرایی در ارتباط بین این دو متغیر نقش تعدیل کننده ایفا می کند.

    کلید واژگان: اعتیاد به اینترنت, برون گرایی, درون گرایی, فقدان لذت جویی اجتماعی, ویژگی شخصیتی
    Erfan Khorshidian Mianaei*, Abdulaziz Aflakseir, Habib Hadianfard

    This research was conducted to investigate the role of social anhedonia in predicting internet addiction with the moderating role of personality traits of extraversion and introversion in students. The present research method was descriptive correlational. The statistical population of the study was Shiraz University students in the academic year 2021-2022, from whom 340 people were selected by the available sampling method. The research questionnaires included Yang’s Internet Addiction Test (IAT, 1998), the Anticipatory and Consummatory Interpersonal Pleasure Scale  (ACIPS, 2011), and the Eysenck Personality Questionnaire (EPQ, 1985). The relationships between variables were tested by linear regression analysis and the research model was tested by structural equation modeling technique. The results showed that social anhedonia could explain 19% of the variance of internet addiction in students. The results of structural equation modeling also showed that extraversion and introversion personality traits had a moderating role in the relationship between social anhedonia and internet addiction (p<0.01). Finally, these results showed that social anhedonia can predict internet addiction in students, and extraversion and introversion personality traits play a moderating role in the relationship between these two variables.

    Keywords: Internet addiction, Extroversion, Introversion, Social Anhedonia, Personality trait
  • کریم گل محمدی*، عبدالعزیز افلاک سیر، مهدی ایمانی، حبیب هادیان فرد

    هدف پژوهش حاضر، بررسی اثربخشی درمان فراشناختی کودکان (MCT-C) بر افزایش کنترل توجهی و کاهش سوگیری توجه به تهدید کودکان مضطرب بود. پژوهش حاضر از نوع مطالعات تک آزمودنی با چند خط پایه و جامعه آماری آن در برگیرنده تمامی کودکان 13-9 ساله مراجعه کننده به مراکز بهداشت شهر قم بود که از این تعداد و متناسب با ادبیات پژوهش در زمینه طرح های تک آزمودنی، تعداد 3 آزمودنی برای اجرای پروتکل درمانی در نظر گرفته شد. داده ها با استفاده از مصاحبه ی تشخیصی نیمه-ساختاریافته ی اختلالات خلقی و اسکیزوفرنیا برای کودکان و نوجوانان، مقیاس کنترل توجهی و آزمایه ی رایانه ای دات پروب به دست آمدند. پروتکل درمانی نیز شامل 8 جلسه انفرادی هفتگی با کودکان و 2 جلسه با والدین بود. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از تحلیل دیداری، درصد بهبودی و اندازه اثر (d کوهن)، انجام گرفت. یافته ها نشان داد که هر سه آزمودنی در کنترل توجهی روند تغییرات افزایشی و در سوگیری توجه روند تغییرات کاهشی داشته اند، به نحوی که درمان فراشناختی کودکان با اندازه اثر (0/51=d)، درمانی اثربخش در افزایش کنترل توجهی کودکان بود. همچنین این درمان به صورتی اثربخش با اندازه اثر (3/37 =d)، قابلیت کاهش سوگیری توجه به تهدید را داشت. براساس نتایج این پژوهش، درمان فراشناختی کودکان می تواند به عنوان درمانی موثر در افزایش کنترل توجهی و کاهش سوگیری توجه به تهدید در کودکان مبتلا به اختلالات اضطرابی باشد.

    کلید واژگان: درمان فراشناختی برای کودکان, توجه, کنترل توجهی, سوگیری توجه, اختلالات اضطرابی
    Karim Golmohammadi *, Abdulaziz Aflakseir, Mahdi Imani, Habib Hadianfard

    The aim of present study was to evaluate the effectiveness of Metacognitive Therapy for Children on increasing attentional control and reducing attention bias towards threat in anxious children. The present study was a Single-subject study with Multiple Baseline. The statistical sample of this study included all children aged 9 to 13 referred to the health centers of Qom city and according to the research literature in the field of single subject designs, 3 subjects were considered for the implementation of the treatment protocol. Data was collected using the Kiddie schedule for Affective Disorder and Schizophrenia- Present and Lifetime Version (K-SADS-PL), Attentional Control Scale for Children (ACS-C) and Dot Probe Task. The treatment protocol included 8 weekly individual sessions with children and 2 sessions with parents too. Data was analyzed using visual analysis, percentage of improvement and effect size (Cohen's d). The findings show that all three subjects had an increasing trend in attentional control and a decreasing trend in attention bias, so that the metacognitive therapy for children with the effect size (d=0/51) was an effective treatment in increasing children's attentional control. As well as, this treatment was effective in reducing attention bias towards threat with effect size (d= 3/37). Based on the results of this research, metacognitive therapy for children can be an effective Therapy in increasing attentional control and reducing attention bias towards threat in children with anxiety disorders.

    Keywords: Metacognitive Therapy for Children (MCT-C) Attention, Attentional Control, Attention Bias, Anxiety disorders
  • فهیمه محمدپور، حبیب هادیان فرد

    مقدمه:

     سرعت گفتار یکی از جنبه های سیالی و روانی کلام است که در بیماران مبتلا به اختلال افسردگی با توجه به اختلال در کارکردهای اجرایی و شناختی، می تواند بر وضوح، روانی و ارتباطات عمومی فرد تاثیر بگذارد. بنابراین، هدف از پژوهش حاضر، بررسی تاثیر القای تجارب هیجانی منفی بر سرعت گفتار در افراد مبتلا به اختلال افسردگی بود.

    روش ها

    تعداد 150 نفر دانشجوی دانشگاه شیراز، به شیوه نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و به پرسشنامه افسردگی بک پاسخ دادند. سپس بر اساس نمره برش و مصاحبه بالینی، 60 نفر انتخاب و در دو گروه افسرده و غیر افسرده جای گرفتند. از شرکت کنندگان خواسته شد تا در مرحله اول، یک متن بدون محتوای هیجانی و در مرحله دوم، یک قطعه فیلم با محتوای هیجانی منفی را مشاهده و بعد هر آنچه به ذهنشان می رسد، بازگو نمایند. درنهایت، داده های به دست آمده با استفاده از آزمون T مستقل تجزیه و تحلیل گردید.

    یافته ها

    یافته ها نشان داد که نمرات سرعت گفتار در افراد افسرده به میزان معنی داری کمتر از افراد غیر افسرده بود (P<0/001)، همچنین، نمرات این گروه در بافت القای هیجان منفی نیز به طور معنی داری کمتر از نمرات آن ها در شرایط عادی بود (P<0/001).

    نتیجه گیری

    بر اساس نتایج، علاوه بر آن که میزان سرعت گفتار گروه افسرده در شرایط عادی، با افراد غیر افسرده تفاوت دارد، بافت و زمینه ای که فرد در آن قرار می گیرد نیز می تواند بر سرعت گفتار فرد اثر بگذارد که در افراد افسرده، به دلیل واکنش های هیجانی آن ها در پاسخ به محرک های محیطی، به وضوح خود را نشان می دهد.

    کلید واژگان: افسردگی, القای هیجان, سرعت گفتار, احساسات, دانشجویان
    Fahimeh Mohamadpour, Habib Hadianfard
    Introduction

    Speech rate is one of the clarity and fluency aspects of speech. It can affect   depressed patients’ clarity, fluency, and public communication due to impaired executive and cognitive functions.  Therefore, this study aimed to investigate the effect of inducing negative emotional experiences on speech rate in people with depressive disorder.

    Method

    For this purpose, 150 Shiraz University students who were selected by convenience sampling method answered Beck Depression Inventory. Then, based on the cut of point and the clinical interview, 60 people were selected and placed in two depressed and non-depressed groups. Participants watched a text without emotional content in the first stage and a piece of film with negative emotional content in the second stage and then retold whatever came to their mind. Finally, the obtained data were analyzed using an independent sample t-test.

    Results

    Findings showed that the speech rate scores in depressed people were significantly lower than non-depressed people (P<0.001); moreover, the scores of this group in the context of negative emotion induction were significantly lower than normal conditions (P<0.001).

    Conclusions

    Based on the results, the speech rate of the depressed group is different from the non-depressed people in normal conditions; furthermore, it was found that the context in which the person is placed can affect the speech rate. It was identified in depressed people with emotional reactions when responding to environmental stimuli.

    Keywords: depression, Induction of excitement, Speech rate, Emotions, Students
  • زهرا جهانگیری*، جواد ملازاده، چنگیز رحیمی، حبیب هادیان فرد
    مقدمه

    سیستم های مغزی رفتاری، با رفتارهای اجتنابی و روی آوری مرتبط هستند. دیویدسون مدل ناقرینگی پیشانی و هیجان را مطرح کرد. هدف پژوهش، بررسی اثر القاء عاطفه بر ناقرینگی پیشانی و خلفی امواج آلفا مغز در افراد با سیستم های فعال سازی و بازداری رفتاری بالا و پایین است.

    روش

    فعال سازی/ بازداری رفتاری توسط پرسشنامه کارور و وایت، ارزیابی شد. پرسش نامه ها میان 300 دانشجو توزیع و نمره گذاری شدند و بر اساس نمرات انتهایی توزیع بر مبنای نمرات Z، چهار گروه اصلی پژوهش (28n=، هر گروه 7 نفر)، انتخاب شدند. الکتروآنسفالوگرافی کمی هر فرد، در شرایط خط پایه، القاء عواطف مثبت و منفی ثبت شد. داده های توان مطلق امواج آلفای افراد استخراج شده و برای بررسی ناقرینگی، از T همبسته و تحلیل واریانس اندازه گیری های مکرر استفاده شد.

    یافته ها: 

    در شرایط خط پایه، گروه بازداری بالا، ناقرینگی پیشانی را در سطح P=0.04 نشان دادند، که با برانگیختگی بیشتر F4 و انگیزه اجتناب مرتبط است. در شرایط القاء عاطفه مثبت، دو گروه فعال سازی بالا و پایین، ناقرینگی پیشانی را در سطح P<0.01 نشان دادند که با برانگیختگی بیشتر F3 و انگیزه روی آوری مرتبط است. در شرایط القاء عاطفه منفی، گروه بازداری بالا، ناقرینگی پیشانی را در سطح P=0.001 (برانگیختگی F4)، و گروه فعال سازی پایین، ناقرینگی خلفی را در سطح P=0.002، (برانگیختگی O2) نشان دادند.

    نتیجه گیری:

     نظریه گری و دیویدسون برای ناقرینگی پیشانی تایید شد. نوع عاطفه القاء شده و تفاوت های شخصیتی منجر به تفاوت در الگوی ناقرینگی پیشانی مغز می گردد.

    کلید واژگان: الکتروآنسفالوگرافی کمی, بازداری رفتاری, ناقرینگی
    Zahra Jahangiri *, Javad Mollazadeh, Changiz Rahimi, Habib Hadianfard
    Aim

    brain behavioral systems are related to avoidance and approach behavior. In the model of frontal asymmetry, Davidson introduced avoidance and approach systems. The aim of this study was to investigate The effect of affect induction on frontal and posterior asymmetry of alpha brain waves in individuals with high and low behavioral activation/inhibition systems.

    Method

    In this regard, 300 non-disordered adults self-reported behavioral inhibition/activation systems questionnaire. After that, based on the Z scores in BAS/BIS scale, four groups (n=28, n=7 in each group) were selected. Quantitative electroencephalography was recorded for each individual in baseline, positive and negative affect induction. Absolute power of alpha waves in four regions and frontal and posterior asymmetries were calculated for each individual. Paired t-test and repeated Measures ANOVA were performed for statistical analysis.

    Findings

    In baseline condition, the high inhibition group showed frontal asymmetry (greater arousal in the F4 region) at the level of P =0.04. In terms of pleasant affect induction, the high and low activation groups showed frontal asymmetry at the level of P <0.01 (more arousal in F3 region). In terms of negative affect induction, the high inhibition group showed frontal asymmetry at the level of P =0.001 (more arousal in the F4 region), and the low activation group showed posterior asymmetry at the level of P = 0.002 (more arousal in the O2 region).

    Conclusion

    The findings confirm the Gray theory and Davidson model for the frontal asymmetry. Type of induced affect and personality differences Leads to different patterns of asymmetry.

    Keywords: Quantitative Electroencephalography, Behavioral inhibition, Asymmetry
  • زهرا جهانگیری*، جواد ملازاده، چنگیز رحیمی، حبیب هادیان فرد
    زمینه و هدف

    بازداری و فعال سازی رفتاری، با رفتارهای اجتنابی و روی آوری مرتبط است. هدف پژوهش حاضر، مقایسه راهبردهای تنظیم هیجان در دانشجویان دارای سازوکار های فعال سازی/بازداری رفتاری بالا و پایین بود.

    روش بررسی

    پژوهش حاضر از نوع علی مقایسه ای بود. جامعه آماری را دانشجویان 20تا35ساله دانشکده های علوم انسانی و فنی مهندسی دانشگاه تهران در سال 99-1398 تشکیل دادند. ابتدا، 320 نفر از دانشجویان از بین پنج دانشکده با نمونه گیری تصادفی خوشه ای انتخاب شدند و توزیع پرسش نامه سازوکار های بازداری/فعال سازی رفتاری (کرور و وایت، 1994) و پرسش نامه راهبردهای تنظیم هیجان (گارنفسکی و کرایج، 2007)، بین آن ها صورت گرفت. نمرات خام به نمره Z تبدیل شد و براساس نمرات Z، در پرسش نامه بازداری/فعال سازی، چهار گروه فعال سازی بالا و پایین و بازداری بالا و پایین به شیوه نمونه گیری هدفمند (72=n، هر گروه هیجده نفر)، انتخاب شدند. تحلیل نتایج مقایسه چهار گروه در نه راهبرد تنظیم هیجانی با استفاده از نسخه 24 نرم افزار SPSS و تحلیل واریانس چندمتغیری در سطح معناداری 0٫05 صورت گرفت.

    یافته ها

    گروه بازداری رفتاری بالا از راهبرد پذیرش بیشتری در مقایسه با گروه فعال سازی رفتاری بالا استفاده کردند (0٫037=p) و گروه بازداری رفتاری بالا از راهبردهای نشخوار فکری (0٫007=p) و سرزنش دیگران (0٫001=p) و فاجعه سازی (0٫001>p) بیشتری در مقایسه با گروه بازداری رفتاری پایین، استفاده کردند. همچنین گروه فعال سازی رفتاری بالا از راهبردهای فاجعه سازی (0٫006=p) و سرزنش دیگران (0٫014=p) بیشتری در مقایسه با گروه بازداری رفتاری پایین استفاده می نمود. گروه بازداری رفتاری پایین، از راهبرد ارزیابی مجدد (0٫012=p) بیشتری نسبت به گروه بازداری رفتاری بالا، استفاده می کرد؛ به عبارتی، دو گروه بازداری رفتاری بالا و فعال سازی رفتاری بالا درمقایسه با سایرین، راهبردهای ناسازگارانه را بیشتر به کار بردند و گروه بازداری رفتاری پایین درمقایسه با سایرین از راهبرد سازگارانه ارزیابی مجدد بیشتری استفاده کرد.

    نتیجه گیری

    نتایج این مطالعه نشان داد، بالا یا پایین بودن صفات شخصیتی بازداری و فعال سازی رفتاری نقش مهمی در انتخاب راهبردهای تنظیم هیجان ایفا می کند.

    کلید واژگان: تنظیم هیجانی, بازداری رفتاری, شخصیت
    Zahra Jahangiri *, Javad Mollazadeh, Changiz Rahimi, Habib Hadianfard
    Background & Objective

    It was argued that the major systems of the human brain influence behavior and cause personality differences among individuals. The behavioral inhibition system (BIS) and behavioral activation system (BAS) are related to avoidance and approach behaviors. In the previous decade, it was assumed that individual differences in these systems could lead to a broad spectrum of psychological disorders. For instance, it was asserted that reducing the experience, such as anxiety and failure to provide a proper response to threatening conditions, will result in low behavioral inhibition and a normal behavioral activation system. In contrast, high behavioral activation and normal behavioral inhibition system results in intensive impulsivity and anxiety. Such findings suggest that the study of high and low behavioral activation/inhibition may assist us in gaining a better grasp of the processes that underpin emotional responses. This study compared emotion regulation strategies in students with high and low behavioral inhibition/activation systems.

    Methods

    The present study was a causal –comparative study. The statistical population consisted of 20 –35 years old students of Tehran University, Tehran City, Iran, who were studying in the academic year 2020 –2021. In the first stage, 320 students from 5 faculties were selected by cluster random sampling, and two questionnaires on behavioral inhibition/activation systems (Carver and White, 1994) and Emotion Regulation Strategies (Garnefski, Kraaij & Spinhoven, 2001) were distributed among them. The Cognitive Emotion Regulation Questionnaire is composed of 9 conceptually distinct subscales. The BIS/BAS scale includes 24 items and 4 scales, in which 7 items were concerned with BIS and 13 with BAS. Four items of this scale were neutral. The incomplete questionnaires and the questionnaires of students with a history of referring to a psychiatrist or taking psychiatric medicines were excluded.
    Ultimately, according to the inclusion criteria, 260 students were selected. Also, 32.3% (n=85) of the primary sample (n=260) were male, and 67.3% (n=175) were females. Students' raw scores were converted to Z scores. Based on the Z scores, 4 groups were selected by targeted sampling in the behavioral inhibition/activation systems questionnaire (n=72, each group was 18 people). Individuals with a standard Z score on the Behavioral Activation Scale above 1.5 and whose standard Z score on the Behavioral Inhibition Scale was less than 0.5 were chosen as the high behavioral activation group. Individuals were selected as the high behavioral inhibition group whose standard Z score on the behavioral inhibition scale was above 1.5, and their standard Z score on the behavioral activation scale was less than 0.5. Individuals were selected as the low behavioral activation group whose standard Z score on the behavioral activation scale was below –1.5 and their standard Z score on the behavioral inhibition scale was more than –0.5. Individuals were selected as the low behavioral inhibition group whose standard Z score on the behavioral inhibition scale was below –1.5 and their standard Z score on the behavioral activation scale was more than –0.5. Multivariate analysis of variance compared 4 groups in 9 emotion regulation strategies at a significance level 0.05 using SPSS software version 24.

    Results

    The multivariate analysis of variance and Tukey post hoc tests were employed to clarify differences between groups. Results showed significant differences between the groups in 5 strategies: acceptance (F3,65=2.78, p=0.048, ηр²=0.11), rumination (F3,65=3.98, p=0.011, ηр²=0.15), reappraisal (F3, 65=4.07, p=0.010, ηр²=0.15), catastrophizing (F3,65=7.67, p=0.000, ηр²=0.26), and blaming others (F3,65=5.70, p=0.002, ηр²=0.20). To understand which group shows significant differences, the Tukey post hoc test was done for 5 emotion regulation strategies: acceptance (HBIS>HBAS, p=0.037), rumination (HBIS>LBIS, p=0.007), reappraisal (LBIS>HBIS, p=0.012), catastrophizing (HBAS>LBIS, p=0.006), (HBIS>LBIS, p<0.001), and blaming others (HBAS>LBIS, p=0.014), (HBIS>LBIS, p=0.001). According to the results, the high behavioral inhibition group used the rumination strategy significantly more often than the low behavioral inhibition group. Regarding the acceptance strategy, the high behavioral inhibition group used this strategy significantly more often than the high behavioral activation system. We argued that findings about acceptance are contradictory. Acceptance might be adaptive in certain situations and might depend on the type of the studied mood. Also, the low behavioral inhibition group used the reappraisal strategy more often than the high behavioral inhibition group. Besides, the three groups had a significant difference in catastrophizing and blaming others strategies. Results indicated that high behavioral activation and high behavioral inhibition groups used the catastrophizing and blaming others strategy significantly more often than the low behavioral inhibition group.

    Conclusion

    The study findings suggest that high and low behavioral inhibition/activation systems play an important role in selecting emotion regulation strategies. The type of emotion regulation strategies is appropriate to the personality traits that dominate the individual and can be considered a factor in emotional dysregulation.

    Keywords: Emotion regulation, Behavioral inhibition, Personality
  • رسول عالی پور*، حبیب هادیان فرد، عبدالعزیز افلاک سیر، جواد ملازاده
    زمینه

    اختلال افسردگی اساسی، اختلالی شایعی در زندانیان می باشد که معمولا با کاهش حساسیت بویایی و نقص در پاسخ های لذت جویانه به محرک های بویایی همراه است و با توجه به دسترسی محدود به منابع روان درمانی و جایگزین های دارویی، نیاز اساسی به توسعه درمان های مکملی مانند روان-رایحه درمانی برای این بیماران وجود دارد.

    هدف

    این پژوهش با هدف مقایسه اثربخشی ذهن آگاهی مبتنی بر رایحه درمانی و درمان شناختی رفتاری بر بهبود علایم بیماران مبتلا به افسردگی اساسی انجام شد.

    روش

    طرح پژوهش از نوع شبه آزمایشی و به صورت پیش آزمون - پس آزمون با دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه بیماران مبتلا به افسردگی اساسی تحت نگهداری در زندان شهرستان شهرکرد در سال 1400 بودند که از این تعداد، 45 نفر به صورت نمونه گیری در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در گروه ها جایگزین شدند. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه افسردگی بک - ویرایش دوم (BDI-II) و برای تجزیه و تحلیل داده ها از تحلیل کوواریانس تک متغیره و آزمون تعقیبی شفه در بستر نرم افزار SPSS-25 استفاده گردید.

    یافته ها

    میانگین پس آزمون گروه ذهن آگاهی مبتنی بر رایحه درمانی (89/30)، درمان شناختی رفتاری (08/32) و کنترل (75/45) بود که نشان دهنده ی تفاوت معنادار بین گروه های آزمایش و گروه کنترل بود (79 /10 F= و 000/0 p<).

    نتیجه گیری:

     می توان ذهن آگاهی مبتنی بر رایحه درمانی را به عنوان یک مداخله بالینی ثمربخش در کنار درمان شناختی رفتاری برای بهبود افسردگی زندانیان پیشنهاد کرد.

    کلید واژگان: ذهن آگاهی مبتنی بر رایحه درمانی, درمان شناختی رفتاری, افسردگی
    Rasoul Alipour*, Habib Hadianfard, Abdulaziz Aflakseir, Javad Mollazadeh
    Background

    Major Depressive Disorder is a common disorder in prisoners that is usually associated with reduced olfactory sensitivity and defects in hedonic responses to olfactory stimuli. Due to the limited access to psychotherapy resources and drug alternatives, there is a fundamental need for the development of complementary treatments such as psycho-aromatherapy for these patients.

    Aims

    The present study tries to compare the effectiveness of aromatherapy-based mindfulness and cognitive behavioral therapy on improving symptoms in depressed patients.

    Methods

    This study was a quasi-experimental design with pre-test and post-test, alongside two experimental and one control group. The statistical population of the study consisted of all depressed patients in Shahrekord Prison. A total of 45 patients were selected using convenience sampling method and were randomly assigned to three groups. The Beck Depression Inventory (BDI-II, 1996) was used for data collection. Univariate covariance analysis and Scheffé post hoc test were employed for data analysis with SPSS-25 software.

    Results

    The means of the post-tests for the aromatherapy-based mindfulness were (M= 30.89), cognitive behavioral Therapy (M= 32.08) and control (M= 45.75), which showed a significant difference between the experimental and control groups (F= 10.79, P< 0.000).

    Conclusion

    Aromatherapy-based mindfulness can be suggested as an effective clinical intervention along with cognitive behavioral therapy to improve the depression of prisoners.

    Keywords: Aromatherapy-Based Mindfulness, Cognitive behavioral therapy, Depression
  • نگین رحمانی*، مریم طلائی، حبیب هادیان فرد
    زمینه و هدف

    اختلال کم توجهی - بیش فعالی الگویی از مشکلات است که معمولا در کودکی ایجاد می شود ولی ممکن است در بزرگسالی هم ادامه پیدا کند و به ناکامی های شغلی و تحصیلی بیانجامد. پژوهش حاضر با هدف مقایسه طرحواره های ناسازگار، باورهای فراشناختی و فراهیجانی مثبت در افراد مبتلا به اختلال کم توجهی-بیش فعالی و افراد سالم اجرا گردید.

    روش بررسی

    طرح پژوهش از نوع علی- مقایسه ای بود. جامعه ی آماری مورد مطالعه در این پژوهش شامل بزرگسالان مبتلا به اختلال کم توجهی - بیش فعالی و بزرگسالان سالم در سال 1400 بود که از این تعداد، 60 نفر شامل 30 بزرگسال مبتلا به اختلال و 30 بزرگسال سالم به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شده و پرسشنامه های پژوهش یعنی طرحواره های ناسازگار اولیه (یانگ، 2005) و باورهای فراشناخت و فراهیجان مثبت (بیر و مونته، 2010) را تکمیل نمودند. تحلیل داده ها با استفاده از روش T مستقل و در بستر نرم افزار SPSS نسخه 26 صورت گرفت. سطح معناداری آزمون ها نیز برابر با 05/0 در نظر گرفته شد.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که طرحواره های ناسازگار بزرگسالان مبتلا به اختلال کم توجهی - بیش فعالی در هر 5 حوزه بریدگی و طرد (001/0<p)، خودگردانی و عملکرد مختل (001/0<p)، حد و مرزهای مختل (001/0<p)، دیگر جهت مندی (001/0<p) و گوش به زنگی بیش از حد و بازداری (001/0<p) بیشتر از بزرگسالان عادی و میانگین نمرات فراشناخت و فراهیجان مثبت بزرگسالان عادی بیشتر از بزرگسالان مبتلا به این اختلال بود (001/0<p).

    نتیجه گیری

    براساس یافته های پژوهش می توان با شناسایی طرحواره های ناسازگار و باورهای فراشناختی و فراهیجانی مثبت به بهبود نشانگان اختلال کم توجهی - بیش فعالی در بزرگسالان کمک نمود.

    کلید واژگان: طرحواره های ناسازگار, باورهای فراشناختی, فراهیجان, بیش فعالی
    Negin Rahmani*, Maryam Talaei, Habib Hadianfard
    Background & Objective

    Attention-Deficit / Hyperactivity Disorder (ADHD) is a pattern of problems that usually occurs in childhood but may continue into adulthood. According to reports, 60 to 85% of people who receive this diagnosis in childhood have the criteria for the disorder in adolescence, and up to 60% of their symptoms continue into adulthood. Emotional instability, job and academic failure, and alcohol abuse are among the characteristics of ADHD, which are effective in forming and reinforcing maladaptive schemas. The schemas that are more prominent in adult patients with ADHD (such as failure and shame) fit well with their learning history and main symptoms. In fact, schemas are conceptualized as information processing structures and, as expected, are the basis of cognitive and metacognitive thoughts and beliefs that are also necessary for understanding emotional experiences in one's life. The term metacognition is defined as the knowledge of cognitive processes. Metacognition affects human cognitive processing through processes such as control, monitoring, planning, and correction, and interacts with a person's emotional processing or mental health. The concept of meta-emotion as first introduced by Gottman et al. (1996) and has since been extended to other fields. Meta-emotions are divided into two dimensions: positive meta-emotions (meta self-compassion and meta-interest and negative meta-emotions (including meta-anger, meta-shame / meta self-humiliation, meta-control of thought, and self-prevention of emotion). People with positive emotions are less likely to make inappropriate and hasty decisions which suppresses their thoughts and emotions. The present study aimed to compare the maladaptive schemas, metacognitive beliefs and positive meta-emotions in people with ADHD and normal adults.

    Method

    The present study was a causal comparative study in term of design and the statistical population included all adults with ADHD in Isfahan in the fall of 2021. The research sample consisted of 60 adults, 30 of whom had ADHD and 30 normal adults who were selected by convenient methods and referring to two counseling centers in Isfahan. Inclusion criteria include 1) age range of 18 to 60 years, and 2) the presence or absence of symptoms of ADHD (according to the cut score 55) and the exclusion criteria include medication and treatment for ADHD / Attention deficit. Research questionnaires included: 1- Young's Early Maladaptive Schemas Questionnaire (Young, 2005) contains 75 questions that evaluate 15 schemas and 5 domains. Young and Brown found the convergent validity of the questionnaire equal to 0.56 and Cronbach's alpha coefficient for the whole test was 0.96. 2- Metacognitive Beliefs and Positive Meta-emotion Questionnaire (Beer and Monte, 2010) has 18 questions, whose validity coefficient was equal to 0.54 and reliability through Cronbach's alpha was equal to 0.73 (19). At the inferential level, the Shapiro-Wilk and Levin tests were used to check the presuppositions, and the independent t-test was used to check the main objective of the researches. All statistical analyzes were performed using the SPSS software version 26.

    Results

    The results of the t-test in incompatible schemas showed that adults with ADHD in the areas of rejection (p<0.001), impaired self-management and performance (p<0.001), impaired limits and boundaries (p<0.001), misdirection (p0.001) <), alertness and inhibition (p<0.001), have obtained higher scores than normal adults. The results showed that normal adults in total score of metacognitions _ excitement (p<0.001) and the components of trust in extinguishing stable emotions (p<0.001), preventing immediate reaction/setting the mind to solve the problem (p<0.001), Trust in flexible goals and practical goals (p<0.001) and positive metacognition and positive meta excitement (p<0.001) have obtained higher scores than adults with ADHD.

    Conclusion

    By identifying maladaptive schemas and positive metacognitive and meta-motional beliefs, can be helped to improve ADHD in adults.

    Keywords: Maladaptive Schemas, Metacognitive Beliefs, Meta-emotion, Hyperactivity
  • فرزانه حیدری، لیلا شاملی *، حبیب هادیان فرد

    پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش واسطه ای هیجان جویی در رابطه بین صفات سایکوپاتی و نگرش به روابط فرازناشویی انجام شد. از روش تحلیل مسیر برای بررسی مدل مذکور استفاده گردید. جامعه آماری افراد متاهل20 تا 50 سال شهر اصفهان در سال 1400 بود؛ نمونه آماری 554 فرد متاهل (288 زن و 266 مرد) است که از طریق نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزارهای پژوهش شامل پرسشنامه نگرش به روابط فرازناشویی واتلی (2008)، مقیاس صفات سایکوپاتی لوینسون (1995) و فرم کوتاه هیجان جویی هایل (2002) بود. داده ها با استفاده از آمار توصیفی و روش تحلیل مسیر مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. نتایج نشان داد که در زنان، فقط بازداری زدایی در رابطه میان صفات سایکوپاتی اولیه و نگرش به روابط فرازناشویی (05/0p<، 08/0=β) نقش میانجی دارد، همچنین بازداری زدایی در رابطه میان صفات سایکوپاتی ثانویه و نگرش به روابط فرازناشویی زنان (05/0p<، 08/0-=β) نقش میانجی کامل را ایفا می کند. هیجان جویی در مردان نقش میانجی ندارد و فقط صفات سایکوپاتی ثانویه بر نگرش به روابط فرازناشویی (05/0p<، 13/0- =β) اثر مستقیم دارد. به طور کلی صفات سایکوپاتی در زنان به واسطه هیجان جویی 19 درصد و در مردان 3/20 درصد واریانس نگرش به روابط فرازناشویی را پیش بینی می کند.

    کلید واژگان: نگرش به روابط فرازناشویی, صفات سایکوپاتی, هیجان جویی
    Farzaneh Heidari, Leila Shameli *, Habib Hadian fard

    This study aims to investigate the mediating role of sensation seeking in relation to psychopathy traits and attitudes toward infidelity in married people. path analysis was used to examine the model. The statistical population of married people was 20 to 50 years old in Isfahan in 2021; the statistical sample was 554 married people (288 females and 266 males) who were selected through available sampling. The research instruments include Whately’s Attitudes toward Infidelity Scale (2008), Levenson Self Report Psychopathy Scale (1995), and Hoyle’s brief Sensation-Seeking Scale (2002). Data were analyzed using descriptive statistics and path analysis. The results showed that disinhibition as one of the dimensions of sensation seeking in the relationship between primary psychopathy traits with attitudes toward infidelity relationships (β= 0.08, p<0.05) plays mediating role, also in the relationship between secondary psychopathic traits and attitudes toward infidelity relationships (β= -0.08, p<0.05) plays a complete mediating role in women. In men, the sensation-seeking variable does not play a mediating role, and only its secondary psychopathy traits directly affect attitudes toward infidelity relationships (β= -0.13, p<0.05). In general, psychopathy traits due to sensation seeking predict 19% in women and 20.3% in men with attitudes toward Infidelity variance.

    Keywords: attitudes toward infidelity, psychopathy traits, sensation seeking
  • کریم گل محمدی*، عبدالعزیز افلاک سیر، مهدی ایمانی، حبیب هادیان فرد
    زمینه و هدف

    فراشناخت به معنی تفکر درباره تفکر، نقش مهمی در آسیب های روانشناختی کودکان دارد. هدف پژوهش حاضر بررسی ویژگی های روان سنجی پرسشنامه فراشناخت ها در کودکان به عنوان ابزاری برای سنجش باورهای فراشناختی در کودکان ایرانی بود.

    روش بررسی

    نمونه پژوهش شامل 338 کودک 9 تا 13 ساله بود که به صورت تصادفی از مدارس شهر قم انتخاب شده بودند. ابتدا پرسشنامه فراشناخت ها در کودکان به زبان فارسی ترجمه و سپس به زبان انگلیسی برگردانده شد. بعد از تصحیح ترجمه، نسخه نهایی بر روی 350 دانش آموز اجرا شد. بررسی ویژگی های روان سنجی پرسشنامه از طریق روش تحلیل عامل تاییدی، روایی همگرا، همسانی درونی و بازآزمایی و در بستر نرم افزار AMOS، نسخه 24 و  SPSS نسخه 21 انجام شد.

    یافته ها

    تحلیل عامل تاییدی حاکی از برازش نسبی مدل می باشد. ضریب همبستگی پرسشنامه فراشناخت ها نیز نشان دهنده ی روایی همگرای خوب آن است. ضرایب آلفای کرونباخ برای کل پرسشنامه (77/0) و ضریب بازآزمایی سه هفته ای پرسشنامه (70/0) نیز، حکایت از پایایی خوب پرسشنامه دارد.

    نتیجه گیری

    مطالعه حاضر نشان داد که پرسشنامه فراشناخت ها در کودکان، ویژگی های روان سنجی مناسبی دارد و بنابراین امکان کاربرد در پژوهش ها و روان درمانی ها در زمینه آسیب های روانشناختی کودکان بویژه اختلالات اضطرابی دارد.

    کلید واژگان: فراشناخت, باورهای فراشناختی, پرسشنامه فراشناخت ها در کودکان, روان سنجی, روایی و پایایی
    Karim Golmohammadi*, Abdulaziz Aflakseir, Mahdi Imani, Habib Hadianfard
    Background and Objectives

    Metacognition as "thinking about my own thinking" has an important role in psychopathologies in children. The purpose of this study was to evaluate the psychometric properties of MCQ-C questionnaire as a tool of measuring metacognitive beliefs in Iranian children.

    Methods

    The statistical sample of this study included 338 children aged 9 to 13 at the primary School level which were randomly selected from primary schools in Qom city. First the Metacognitions questionnaire for children(MCQ-C) was translated to Persian, then it was back translated into English. After confirming translation, the final questionnaire was administered to 350. psychometric properties of MCQ-C was examined through confirmatory factor analysis, convergent validity, internal consistency and test-retest methods. Data were analyzed using SPSS software(version 21) and Amos software(version 24).

    Results

    The results of confirmatory factor analysis(CFA) confirmed relative fitness of model. Also, correlation coefficients indicated favorable convergent validity of the questionnaire (P<0/01).
    Cronbach's alpha coefficient for the whole scale was 0/77 and the three-week retest coefficient for the whole questionnaire was 0/70, that confirmed good reliability of the questionnaire.

    Conclusion

    Current study results showed appropriate psychometric features of Metacognitions questionnaire in children. Therefore, it can be used in research and psychotherapy in the field of children' psychopathologies, especially anxiety disorders.

    Keywords: Meta Cognition, Metacognitive Beliefs, Metacognitions Questionnaire for Children, Psychometric, validity, reliability
  • بهاره بنازاده، شاهین حیدری*، حبیب هادیان فرد

    یکی از جنبه های متنوع آسایش در محیط های مصنوع، آسایش حرارتی است که تحت تاثیر مولفه های مختلفی میتواند تغییر یابد. محققان بر این مسیله تاکید می ورزند که مطالعات اولیه آسایش حرارتی با تکیه بر مولفه های اقلیمی تنها بخشی از نتایج را توجیه می نماید؛ از اینرو لازم است اثر سایر مولفه های نیز بررسی گردد. این پژوهش با هدف روشن نمودن مولفه های فردی و اجتماعی، علاوه بر محیطی، اثرگذار بر ادراک آسایش حرارتی صورت پذیرفته است تا بدین ترتیب راهکارهایی در جهت بهبود وضعیت طراحی و بهسازی فضاهای اداری ارایه نماید. بنابراین دو سوال مطرح است: یکی آنکه مولفه های اثرگذار بر ادراک آسایش حرارتی کدام اند؟ و دیگری کدام یک از پاسخ های حرارتی قابلیت پیش بینی بهتری توسط این نوع مولفه ها را دارا می باشند؟. در این راستا مطالعه ای میدانی (شامل پرسشنامه، مشاهده و ثبت داده های اقلیمی با استفاده از حس گرهای حرارتی) در ساختمان مدیریت دانشگاه شیراز در چهار روز کاری در زمستان 1397 انجام شده است. مولفه های فردی (شامل سن، جنسیت، فشار خون، ضربان قلب، دمای بدن، رنگ پوست، نرخ لباس، نرخ فعالیت و رفتارهای سازگاری خودآگاه) مولفه های اجتماعی شامل (رشته تحصلیی، سمت، سطح تحصیلات، وضعیت مصاحبت و وضعیت مراجعین) در قالب پرسشنامه و مشاهده توسط محقق سنجیده شده است. دمای هوا و رطوبت نسبی داخل به عنوان مولفه محیطی، نیز توسط دیتالاگرها ثبت شده اند. پاسخ های حرارتی افراد نیز در قالب مقیاس های احساس حرارتی، آسایش حرارتی، رضایت حرارتی، ترجیح حرارتی، پذیرش حرارتی و آسایش حرارتی کلی سنجش شده اند. نتایج مطالعه بر روی 108 کاربر در ساختمان اداری نشان می دهد تاثیر مولفه های اجتماعی قابل اغماض است اما توجه بدان ها در روند طراحی می تواند به بهبود وضعیت کمک نماید. در خصوص مولفه های فردی نیز شاخص توده بدن و نرخ لباس دو مولفه با بیشترین اثرگذاری می باشند. بنابراین وجود مولفه های اجتماعی کمک چندانی بر پیش بینی پاسخ های حرارتی نمی نماید. براساس مولفه های محیطی و فردی نیز، ترجیح حرارتی ضریب تعیین بالاتری را نشان می دهد. از آنجایی که ترجیح حرارتی زمینه ساز تغییرات لحظه ای و واکنش فرد در محیط می شود، از اهمیت بسزایی برخوردار است و باید مورد توجه طراحان قرار گیرد.

    کلید واژگان: آسایش حرارتی, سازگاری حرارتی, احساس حرارتی, ترجیح حرارتی, رفتارهای سازگاری, فضای اداری
    Bahareh Bannazadeh, Shahin Heidari *, Habib Hadinafard
    Background and Objectives

    Thermal comfort is one of the comfort aspects in current architectural design and can be changed by various components. Researchers emphasize that early thermal comfort studies relying on climate and environmental aspects can only justify a  part of the results. Therefore, it is necessary to examine the effect of other components. Effective components could be found in physical, physiological, psychological, social, environmental, and economic aspects. So, thermal comfort can be influenced by inner and outer factors. Regarding the research literature and the variety of effective components in thermal comfort, there is a lack of research on this subject. In addition, researchers believe many relations between these components should be considered in thermal comfort studies. Therefore, as a part of a larger study, this study was conducted to investigate the effect of personal, environmental, and social components on thermal comfort. This study aims to clarify the individual and social components affecting the perception of thermal comfort to provide solutions to improve the design of office spaces. So, there are two questions: First, what are the personal and social factors affecting the perception of thermal comfort? And second, which scale is better for predicting thermal comfort based on these components?

    Methods

    In this regard, a field study (including questionnaire, observation, and on-site measurement for recording climatic data using thermal sensors) was conducted in winter in a main administrative office building of Shiraz University. Questionnaires were designed to gather some of the personal components (such as age, gender, height, weight, and adaptive behaviors); social components (including education and degree level, the field of study, and position); and thermal scales (thermal sensation, thermal comfort, thermal satisfaction, thermal preference, thermal acceptability, and overall thermal comfort). Blood pressure, heart rate, and body temperature as the personal components were measured using a related standard device. Clothing and activity types were recorded and then changed into a quantitative scale. The data loggers also record the indoor air temperature and relative humidity. The field study was conducted in January 2019 for four consecutive days from 8 am to 12 pm. In total, there were 110 measurement subjects. Finally, 108 were identified as useful in the analysis by eliminating incomplete questionnaires. The main administrative building is located on the northern side of Shiraz, Iran (52.52°N, 29.63°E). The 138920 m2 building is oriented in the northwest and southeast in two blocks (with seven and ten stores). The two building blocks have some differences in constructional details and interior design. There was no compulsion to participate, and oral and short-form written consent was considered with no restrictions on participants to have freedom of their usual work day.

    Findings

    The collected data were imported into SPSS software. A total of 22 statistical analyses were performed, including descriptive and inferential statistics (linear and multiple linear regression, Univariate ANOVA). This study selected the correlation coefficients based on the variables scale. So, Spearman, Pearson, and Eta correlation have been used to show the strength of the relations. In this study, 108 subjects participated, including 41 women and 66 men (one person did not mention gender). The age group varies from 24 to 60 years. Most of the age group is in the 31-45 range. These individuals weigh between 50 and 120 kg and have a height of 1.55 to 1.86 meters. The average body temperature was 36°C, the mean blood pressure was 126 with a minimum of 87 and a maximum of 183, and the heart rate was also in the range of 49 to 98. The average indoor air temperature during the four days of study was 23.67°C, and the average relative humidity was 24.86%. The indoor globe temperature was very close to the air temperature (23.50°C). The average outdoor temperature was 15.2°C, and the average relative humidity was 34.9%. The thermal response was considered with nine different thermal scales on the 3,5, and 7-point Likert scale. The average of each response was as follows: Thermal sensation vote (TSV)= -0.4; Thermal comfort=6; Thermal pleasure= 4.78; Temperature preferences= 0.3’ Humidity preferences= -0.18; Velocity preferences= -0.35; Radiation preferences=-0.32; Thermal acceptance= 0.85; & overall thermal comfort= 4.94.

    Conclusion

    The results show that the impact of social components is negligible. However, participants in double and multiple office rooms had better thermal comfort status than in single office rooms. So, if these criteria are considered during the design process, it can help to improve the indoor environmental quality. Regarding the personal components, body mass index and clothing value are the two most influential factors. It is very important to make different thermal adaptation strategies for the occupants to have a right to choose any of them. Therefore, appropriate strategies should be considered for the components needed to provide comfortable conditions in both human resource management and architectural design. In this study, the thermal preference is an appropriate scale for predicting occupants’ thermal needs based on environmental and personal components. The thermal comfort range was calculated based on Griffith’s methods and was 21-26°C. It is very important to know that people feel neutral based on the thermal sensation vote in most office buildings. Still, they usually need temperature, humidity, air velocity, and radiation changes. So in architecture or mechanical engineering, we should not merely rely on thermal sensation vote to decide on heating or cooling setpoints. So, if the setpoint of the studied office building changes from 25°C to 23.6°C, we can anticipate at least a 10 percent reduction in energy consumption. People can adapt to different situations, making them flexible and resilient. But designers should be aware that this adaptation process needs more effort and, of course, more mental, psychological, and physical energy that can reduce occupant’s productivity.

    Keywords: Thermal Comfort, Thermal Adaptation, Thermal sensation, Thermal Preferences, Adaptive Behavior, Office Building
  • الهه دل آذر، حبیب هادیان فرد*، عبدالعزیز افلاک سیر، مریم کوشا
    زمینه و هدف

    اگرچه برای بهبود نشانه های مرضی اختلال نارسایی توجه-فزون کنشی مداخلاتی طراحی شده است، با وجود این برای کاهش تکانشگری و رفتارهای خطرپذیری، اقدامات درمانی امیدوارکننده ای انجام نشده است. در همین زمینه این پژوهش با هدف تعیین اثربخشی یک مداخله مبتنی بر ذهن آگاهی که اخیرا برای بهبود تکانشگری و رفتارهای خطرپذیری در نوجوانان با اختلال نارسایی توجه- فزون کنشی انجام شد.

    روش

    این مطالعه از نوع آزمایشی تک بررسی با خطوط پایه چندگانه و دوره پیگیری است. نمونه مورد مطالعه شامل 4 نوجوان با اختلال نارسایی توجه- فزون کنشی در دامنه سنی 15 الی 18 سال بود که از یک مرکز درمانی جامع در شهر رشت در سال 1399-1400 با روش نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب شدند. برای اندازه گیری متغیرهای پژوهش از مقیاس تکانشگری بارت (پاتن و همکاران، 1995) و مقیاس خطرپذیری نوجوانان ایرانی (زاده محمدی و همکاران،1390) استفاده شد. درمان مبتنی بر ذهن آگاهی و تغییر در قالب 12 جلسه هفتگی 45 دقیقه ای اجرا شده و هر جلسه شامل یک تمرین ذهن آگاهی 3 تا 16 دقیقه ای و نیز مرور تمرین خانگی و ارایه تکلیف خانگی جدید بود. از اندازه اثر، تغییر پایا، و درصد داده های غیرهمپوش برای ارزیابی معناداری آماری؛ و از درصد بهبودی برای ارزیابی معناداری بالینی استفاده شد.

    یافته ها

    یافته ها نشان داد که بر طبق سه شاخص تغییر پایا، اندازه اثر، و درصد داده های غیرهمپوش، اثربخشی این مداخله در کاهش تکانشگری و خطرپذیری از نظر آماری معنادار بود، اما شاخص درصد بهبودی نتوانست معناداری بالینی آن را نشان دهد.

    نتیجه گیری

    بر اساس یافته های به دست آمده می توان نتیجه گیری کرد که درمان مبتنی بر ذهن آگاهی و تغییر با تاثیر گذاشتن بر آگاهی از تجربه حال حاضر و تقویت مدیریت هیجان ها، قابلیت آن را دارد که تکانشگری و رفتارهای خطرپذیری را در نوجوانان با اختلال نارسایی توجه-فزون کنشی کاهش دهد.

    کلید واژگان: اختلال نارسایی توجه-فزون کنشی, تکانشگری, رفتار خطرپذیری, ذهن آگاهی
    Elaheh Delazar, Habib Hadianfard*, Abdolaziz Aflakseir, Maryam Kousha
    Background and Purpose

    Despite interventions designed to reduce symptoms of Attention Deficit Hyperactivity Disorder (ADHD), no effective treatments have been identified that effectively decrease impulsivity and risk-taking behaviors. In this regard, this study aimed to determine the effectiveness of a mindfulness-based intervention that has recently been introduced to improve impulsivity and risk-taking behaviors in adolescents with ADHD.

    Method

    The present research was a single-subject experimental study with multiple baselines and follow-up. The study sample consisted of four adolescents with ADHD in the age range of 15 to 18 years who had been randomly selected from a clinical center in Rasht in 2020-2021. To measure the research variables, the Barratt Impulsivity Scale (Patton et al., 1995) and the Iranian Adolescents Risk-taking Scale (Zadeh Mohammadi et al., 2011) were used. The mindfulness and modification treatment (MMT) was implemented in 12 weekly 45-minute sessions, each of which included a 3 to 16-minute mindfulness exercise and a review of previous homework and presentation of new homework. The effect size, reliable change, and percentage of non-overlapping data were used to assess statistical significance; improvement percentage was used to assess clinical significance.

    Results

    The findings showed that according to three indices of reliable change, effect size, and percentage of non-overlapping data, the effectiveness of this intervention in reducing impulsivity and risk-taking behaviors was statistically significant, but the improvement percentage index could not show its clinical significance.

    Conclusion

    According to the findings, it can be concluded that MMT by affecting awareness of present experience and strengthening emotion regulation can reduce impulsivity and risk-taking behaviors.

    Keywords: Attention deficit-hyperactivity disorder, impulsivity, risk-taking behavior, mindfulness
  • لیلا شاملی*، زهرا بهرام آرا، مهرناز محمدی، حبیب هادیان فرد

    پژوهش حاضر، با هدف تعیین رابطه بدرفتاری های دوران کودکی و سلامت روان به واسطه نقش میانجی اجتناب تجربه ای در دانشجویان دختر انجام شد. روش پژوهش، توصیفی- همبستگی و از نوع مدل یابی معادلات ساختاری بود. جامعه ی آماری شامل کلیه دانشجویان دختر مقطع کارشناسی دانشگاه رازی کرمانشاه در سال تحصیلی 99-1398 بودند که از بین آنها 366 دانشجو با روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای به عنوان گروه نمونه انتخاب شدند و مقیاس خودگزارشی کودک آزاری (CASRS)، مقیاس افسردگی، اضطراب و استرس (DASS-21) و پذیرش و عمل-نسخه دوم (AAQ-II) را تکمیل نمودند. داده ها با استفاده از همبستگی پیرسون و تحلیل مسیر از طریق نسخه 26 نرم افزار های SPSS و AMOS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. نتایج نشانگر معناداری نقش میانجی اجتناب تجربه ای برای ارتباط بدرفتاری دوران کودکی با افسردگی (22/0 :β)، اضطراب (12/0 :β) و استرس (17/0 :β) بود. مطابق با نتایج پژوهش حاضر، بدرفتاری های دوران کودکی زمینه ساز استفاده از راهبرد اجتناب تجربه ای است که همین امر منجر به افزایش میزان افسردگی، اضطراب و استرس در قربانیان بدرفتاری دوران کودکی می شود.

    کلید واژگان: اجتناب تجربه ای, استرس, اضطراب, افسردگی, بدرفتاری های دوران کودکی
    Leila Shameli *, Zahra Bahramara, Mehrnaz Mohammadi, Habib Hadianfard

    The present study aimed to determine the relationship between childhood maltreatment and mental health through the mediating role of experiential avoidance in girl students. The research method was descriptive-correlation and structural equation modeling. The statistical population included all-girl undergraduate students of Razi University of Kermanshah in the academic year 2019-2020, from which 366 students were selected as a sample group by multi-stage cluster sampling and were surveyed by Child Abuse Self-Report Scale (SASRS), Depression, Anxiety & Stress Scale (DASS-21), and Acceptance and Action Questionnaire-II (AAQ-II). Data were analyzed using Pearson correlation and path analysis using version 26 of SPSS and AMOS software. The results indicate a significant mediating role of experiential avoidance for the relationship between childhood maltreatment and depression (β: 0.22), anxiety (β: 0.12), and stress (0.17). According to the results of the present study, childhood maltreatment is the basis for using an experiential avoidance strategy, which leads to an increase in depression, anxiety, and stress in victims of childhood maltreatment.

    Keywords: Childhood maltreatment, Experiential Avoidance, Depression, Anxiety, stress
  • زهرا موثقی، لیلا شاملی*، حبیب هادیان فرد
    هدف

    پژوهش حاضر با هدف بررسی و مقایسه پردازش حسی، کمک طلبی تحصیلی و راهبردهای حل مسئله در کودکان مبتلا به اختلال های نقص توجه/ بیش فعالی، یادگیری خاص و دانش آموزان عادی انجام شد.

    روش

    در پژوهش حاضر که از نوع علی مقایسه ای بود، از میان تمامی دانش آموزان 10 تا 12 ساله با اختلال های نقص توجه/ بیش فعالی، یادگیری خاص و عادی شهر شیراز که در سال 1399 مشغول به تحصیل بودند، 150 نفر (50 نفر با اختلال نقص توجه/ بیش فعال، 50 نفر با اختلال یادگیری خاص و 50 نفر عادی) به شیوه نمونه گیری هدفمند و با لحاظ کردن ملاک های ورود و خروج انتخاب شدند. از ابزارهای مقیاس تشخیصی اختلال نقص توجه/ بیش فعالی SNAP (فرم والدین) مقیاس پردازش حسی، کمک طلبی تحصیلی و راهبردهای حل مسئله برای ارزیابی افراد استفاده شد. داده ها از راه آزمون تحلیل واریانس چند متغیری (مانوا) تجزیه و تحلیل شدند.

    یافته ها

     نتایج نشان داد هر سه گروه دانش آموزان مبتلا به اختلال های نقص توجه/ بیش فعالی، یادگیری خاص و عادی در مولفه های پردازش حسی، کمک طلبی تحصیلی و راهبرد های حل مسئله اختلاف معناداری با هم دارند.

    نتیجه گیری

     یافته های این مطالعه شواهدی بر مشکلات پردازش حسی، کمک طلبی تحصیلی و راهبرد های حل مسئله در دانش آموزان مبتلا به اختلال های یادگیری خاص و  نقص توجه/بیش فعالی فراهم می کند. بنابراین لازم است مداخله ها و آموزش های روان شناختی  در جهت بهبود و اصلاح مشکلات این دانش آموزان لحاظ شود.

    کلید واژگان: اختلال نقص توجه, بیش فعالی, اختلال یادگیری خاص, پردازش حسی, راهبرد های حل مسئله, کمک طلبی تحصیلی
    Zahra Movasaghi, Leila Shameli*, Habib Hadianfard
    Objectives

    The present study was conducted to evaluate and compare sensory processing, academic help seeking and problem-solving strategies in children with Attention Deficit/Hyperactivity Disorder, (ADHD) children with special learning disabilities, and normal students.

    Method

    In the present comparative scientific type study, among all 10-12 years old students of Shiraz, 150 people (50 people with (ADHD), 50 people with special learning disabilites and 50 normal people) were selected by purposive sampling and considering the entry and exit criteria. SNAP (Parent Form) Sensory Processing Scale, Academic Help Seeking Scale, and Problem-Solving Strategies were used to assess the participants. Data were analyzed by multivariate analysis of variance (MANOVA).

    Results

    The results showed that all three groups of students had significant differences in the components of sensory processing, academic help seeking and problem-solving strategies.

    Conclusion

    The findings of this study provide evidence of sensory processing problems, academic help seeking, and problem-solving strategies in students with ADHD and, special learning disabilities. Therefore, it is necessary to consider psychological interventions and training in order to improve and correct the problems of these students.

    Keywords: Attention Deficit, Hyperactivity Disorder, specific learning disorder, Sensory processing, Problem solving Strategies, Academic help seeking
  • ایوب هاشمی*، ربابه رستمی، حبیب هادیان فرد
    هدف از تحقیق حاضر بررسی اثر توانبخشی شناختی بر مهارت های پایه بنیادی کودکان مبتلا به اختلال هماهنگی رشدی بود. روش پژوهش نیمه تجربی بود و از طرح پیش آزمون- پس آزمون با کنترل استفاده شد. جامعه آماری پژوهش کودکان 6 تا 10 ساله شهر خنج بودند. برای این منظور،40 کودک مبتلا به اختلال هماهنگی رشدی به روش نمونه گیری خوشه ای و براساس ملاک های ورود و خروج به عنوان افراد گروه نمونه انتخاب شدند و به صورت تصادفی در دو گروه تجربی (20 نفر) و کنترل (20 نفر) قرار گرفتند. تحریک الکتریکی در 24 جلسه و هر جلسه به مدت 20 دقیقه با شدت یک میلی آمپر روی ناحیه F3 و F4 بر روی گروه های تحقیق انجام گرفت. ابزار مورد استفاده در پژوهش شامل پرسشنامه اختلال هماهنگی رشدی (DCDQ7)، آزمون ارزیابی حرکتی برای کودکان (MABC-2)، آزمون رشد مهارت های حرکتی درشت اولریخ (TGMD-2) و آزمون هوش ریون بود. تجزیه وتحلیل اطلاعات از طریق آزمون لوین، کولموگروف-اسمیرنوف و تحلیل کوواریانس در سطح معناداری 05/0 انجام گرفت. یافته ها نشان داد که تحریک الکتریکی مستقیم فراجمجمه ای مغز (tDCS) بر افزایش مهارت های حرکتی جابه جایی (92/0=Eta،001/0P=،84/461F=)، کنترل شیء (90/0=Eta،001/0P=،15/351F=) و بهره حرکتی کلی (94/0=Eta،001/0P=، 21/597F=) تاثیر معناداری دارد. این روش به عنوان درمان غیردارویی می تواند در این افراد استفاده شود و در بهبود مهارت های پایه بنیادی که از مشکلات مهم افراد دارای این اختلال است، مفید و موثر باشد.
    کلید واژگان: اختلال هماهنگی رشدی, تحریک الکتریکی, توانبخشی شناختی, کودکان, مهارت حرکتی
    Ayoub Hashemi *, Robabeh Rostami, Habib Hadianfard
    The purpose of this study was to investigate the effect of cognitive rehabilitation on Fundamental motor skills of children with DCD. The method of the present study was quasi-experimental, a pre- posttest design with experimental, and control groups. The statistical population of the study was 6 to 10 year old children in khonj city. For this purpose, 40 children with developmental coordination disorders were selected by cluster sampling method based on entry and exit criteria as members of the sample group and were randomly divided into experimental (n = 20) and control (n = 20) groups. Electrical stimulation was performed in 24 sessions and each session for 20 minutes with an intensity of one mA on the F3 and F4 regions on the study groups. The instruments used in this study included the DCD Questionnaire (DCDQ7), Movement Assessment Battery for Children - Second Edition (MABC-2), the Ulrich Test of Gross Motor Development (TGMD-2) and the Raven Intelligence Test. Data analysis was performed by Levin, Kolmogorov-Smirnov test and analysis of covariance at a significance level of 0.05. The results showed that Transcranial Direct Current Stimulation (tDCS) have a significant effect on increasing locomotor movement skills (F = 461.84, P = 0.001, Eta = 0.92), object control (F = 351.15, P = 0.001, Eta = 0.90,) and total motor skills (F = 597.21, P = 0.001, Eta = 0.94). This method can be useful and effective in improving Fundamental motor Skills, which is one of the major problems of these children.
    Keywords: Children, cognitive rehabilitation, Developmental Coordination Disorder, Electrical stimulation, motor skills
  • سمانه همایونی، محمدرضا تقوی*، محمدعلی گودرزی، حبیب هادیان فرد
    زمینه

    پیشرفت روان درمانی در زمینه اختلال اضطراب منتشر، بستگی به شناخت عمیق علایم و عوامل مرتبط با آن دارد. با توجه به تازگی مفهوم درمان متمرکز بر هیجان، پیشینه مطالعات نشان دهنده اهمیت نقش هیجان و اثربخشی درمان در اختلالات روانشناختی است. اما آیا درمان متمرکز بر هیجان می تواند بر نگرانی و خودانتقادی افراد مبتلا به اختلال اضطراب منتشر موثر باشد؟

    هدف

    این پژوهش با هدف اثربخشی درمان متمرکز بر هیجان بر نگرانی و خودانتقادی افراد مبتلا به اختلال اضطراب منتشر انجام شد.

    روش

    پژوهش حاضر از نوع طرح آزمایشی تک آزمودنی با خط پایه چندگانه ناهمزمان بود. جامعه آماری پژوهش، شامل افراد مراجعه کننده به یکی از کلینیک های روانشناسی تهران در سال 1399 بود. 4 شرکت کننده به شیوه نمونه گیری در دسترس انتخاب شده و طی 20-16 جلسه درمان متمرکز بر هیجان (تیمولاک و مک الوانی، 2018)، به پرسشنامه های نگرانی پنسیلوانیا (میر، میلر، متزگر و بورکوک، 1990) و خودانتقادی (گیلبرت، کالرک، همپل، مایلز و آیرونز، 2004) پاسخ دادند. تحلیل داده ها به روش ترسیم دیداری، درصد داده های ناهمپوش، شاخص تغییر پایا و درصد بهبودی انجام شد.

    یافته ها

    درمان متمرکز بر هیجان باعث کاهش متغیر نگرانی (درصد بهبودی 61/08%) گردید و اثر آن تا پایان دوره پیگیری دو ماهه حفظ شد (درصد بهبودی 57/91%). هم چنین درمان موجب کاهش متغیر خودانتقادی (درصد بهبودی 83/19%) شده که اثر آن تا پایان دوره پیگیری ماندگار بود (درصد بهبودی 79/72%). شاخص پایا در این متغیرها نیز، حاکی از معناداربودن این تغییرات بود (0/05 >P).

    نتیجه گیری

    با توجه به یافته های مطالعه حاضر در مورد اثربخشی درمان متمرکز بر هیجان بر کاهش نگرانی و خودانتقادی، این موضوع مطرح می شود که درمان با تغییر هیجان و بازسازی تجارب هیجانی نامطلوب، موجب کاهش علایم و مشکلات روانشناختی احتمالی در افراد مبتلا به اختلال اضطراب منتشر می شود.

    کلید واژگان: درمان متمرکز بر هیجان, نگرانی, خودانتقادی, اختلال اضطراب منتشر
    Samaneh Homayouni, MohammadReza Taghavi*, MohammadAli Goodarzi, Habib Hadianfard
    Background

    Improving the psychotherapies for generalized anxiety disorder (GAD) is dependent on a deeper understanding of the relations between symptoms and associated factors. According to the novelty of the emotion focused therapy (EFT) concept, background of literatures indicative the importance role of emotions and the efficacy of therapy in psychological disorders. But does EFT help effective reducing worry and self-criticism in individuals with GAD?

    Aims

    The aim of this study was performed to the efficacy of EFT on worry and self-criticism in individuals with GAD.

    Methods

    The present study was single case experimental design of non-concurrent multiple baseline. The statistical population of the study included individuals referred to one of the psychology clinics in tehran in 2020. 4 participant were selected by convenience sampling and during 16-20 sessions of EFT (Timulak & McElvany, 2018), were answered to worry pennsylvania questionnaire (Meyer, Miller, Metzger & Borkovec, 1990) and self-criticism (Gilbert, Clarke, Hempel, Miles & Irons, 2004). Data analysis was performed by visual inspection, percentage of non-overlapping data, reliable change index and clinically meaningful.

    Results

    EFT reduced the variable of worry (%61/08 improvement percentage) and its effect was maintained until the end of the two-month follow-up period (%57/91 improvement percentage). As well as, therapy caused reduce the variable of self-criticism (%83/19 improvement percentage) and the effect of which was maintained until the end of the follow-up period (%79/72 improvement percentage). Their change in reliable index these variables also indicated that these changes were significant (P<0/05).

    Conclusion

    According to results in present study about the efficacy of EFT on reduce worry and self-criticism, this issue arises that the therapy with change emotion and rebuilding unwanted emotional experiences, caused reduce symptoms and possible psychological problems in individuals with GAD.

    Keywords: Emotion Focused Therapy, Worry, Self-criticism, Generalized anxiety disorder
  • محبوبه جاوید، نورالله محمدی*، چنگیز رحیمی، حبیب هادیان فرد
    زمینه و هدف

    اختلال نافرمانی مقابله ای، یکی از رایج ترین اختلال های رفتاری در کودکان و نوجوانان است. این افراد در زمینه های هیجان و شناخت  مشکلاتی دارند. هدف از انجام این پژوهش، مقایسه نظم جویی شناختی هیجان و کنش های اجرایی سرد و گرم در دانش آموزان دختر با و بدون اختلال نافرمانی مقابله ای بود.

    روش

    طرح پژوهش، توصیفی از نوع علی مقایسه ای بود. جامعه آماری شامل تمامی دانش آموزان دختر دوره متوسطه اول با و بدون اختلال نافرمانی مقابله ای شهر شیراز در سال تحصیلی 1399-1398 بودند. نمونه شامل 60 دانش آموز دختر با و بدون اختلال نافرمانی مقابله ای بود (30  نفر در هر گروه)  که با روش نمونه گیری خوشه ای انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها از مقیاس درجه بندی اختلال نافرمانی مقابله ای (هومرسون، موری، اوهان و جانستون، 2006)، پرسشنامه نظم جویی شناختی هیجان (گراس و جان، 2003)، نرم افزار دسته بندی کارت های ویسکانسین (شاهقلیان، آزاد فلاح، فتحی آشتیانی و خدادادی، 1390) و  نرم افزار خطرپذیری بادکنکی بارت (لجویز، 2002) استفاده شد. اطلاعات به وسیله نسخه 26 نرم افزار SPSS و با استفاده از آزمون های تی مستقل و تحلیل واریانس چندمتغیری، تحلیل شد.

    یافته ها:

     نتایج پژوهش حاضر نشان داد بین دو گروه کودکان با و بدون اختلال نافرمانی مقابله ای، تفاوت معنا داری در مولفه ارزیابی مجدد وجود دارد (0/01 P< ، 13/76 F=) و این تفاوت در مولفه فرونشانی مشاهده نشد (0/05 >p). همچنین بین دوگروه در کنش اجرایی سرد تفاوتی نبود، اما دو گروه از نظر کنش اجرایی گرم، تفاوت معنا داری داشتند (0/05 P< ، 2/37 t=).

    نتیجه گیری: 

    بر اساس یافته های این پژوهش، دانش آموزان با اختلال نافرمانی مقابله ای در نظم جویی هیجانی دچار مشکلاتی هستند و همچنین خطرپذیری بیشتری دارند. استلزامات نتایج به دست آمده در مقاله مورد بحث قرار گرفته است.

    کلید واژگان: نظم جویی شناختی هیجان, کنش اجرایی سرد و گرم, اختلال نافرمانی مقابله ای
    Mahboobeh Javid, Nurallah Mohammadi*, Changiz Rahimi, Habib Hadianfard
    Background and Purpose

    Oppositional defiant disorder (ODD) is a common clinical disorder in children and adolescents. Children and adolescents with ODD have some deficiencies in emotion and cognition. The purpose of this study was to compare cognitive emotion regulation and cold and hot executive functions in female children with and without ODD.

    Method

    This research was a causal-comparative study. The population consisted of all female middle school students with and without ODD in Shiraz during the 1st semester of 2019- 2020 academic year. The study sample included 60 female students (30 students with ODD and 30 normal students). The participants were selected by random cluster sampling, based on the inclusion and exclusion criteria. Oppositional Defiant Disorder Rating Scale) ODDRS); Hommersen, Murray, Ohan & Johnston, 2006), Emotion Regulation Questionnaire (ERQ; Gross & John, 2003), Wisconsin card Sorting Task (WCST; Shahgholian, Azadfallah, Fathi-Ashtiani & khodadadi, 2012) and Balloon Analogue Risk Task (BART; Lejuez, 2002) were used to collect the data. The collected data were analyzed by independent t-test and Multivariate analysis of variance (MANOVA) by using SPSS Software.

    Results

    Results demonstrated that there was a significant difference between students with and without ODD in terms of reappraisal (F=13.76, P<0.01), but not about suppression (P>0.05). Also, there was a significant difference between the groups in terms of some executive functions. Also, Results showed that there was no significant difference between the groups in terms of cold executive function but there was a significant difference between the groups in terms of hot executive function (t= 2.37, P<0.05).

    Conclusion

    Based on the findings of this study, students with oppositional defiant disorder have problems with emotion regulation. They have also deficits in hot executive function and they are more risk-taking.

    Keywords: Cognitive emotion regulation, cold, hot executive functions, oppositional defiant disorder
  • پریسا قاسمی زاده، لیلا شاملی*، حبیب هادیان فرد
    اهداف

     این پژوهش به منظور بررسی اثربخشی درمان چشم انداز زمان بر ابعاد چهارگانه تاریک شخصیت مادران و علایم اضطراب جدایی کودکان پیش دبستانی انجام شد.

    مواد و روش ها

    مطالعه حاضر از نوع شبه آزمایشی است که با استفاده از طرح پیش آزمون پس آزمون با گروه کنترل و یک دوره پیگیری اجرا شد. از میان مادران همه کودکان پیش دبستانی دارای علایم اضطراب جدایی شهرستان کازرون در زمستان 1397، 32 نفر به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و به طور تصادفی در دو گروه آزمایش (16 نفر) و کنترل (16 نفر) قرار گرفتند. افراد گروه آزمایش در هشت جلسه 90دقیقه ای (یک بار در هفته) درمان چشم انداز زمان شرکت کردند. داده های پژوهش از طریق پرسش نامه دوجین کثیف، مقیاس کوتاه تکانش دیگرآزاری و پرسش نامه علایم مرضی کودکان جمع آوری و با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 22 و آزمون تحلیل واریانس با اندازه گیری های مکرر، تجزیه و تحلیل شد. 

    یافته ها

    نتایج نشان داد درمان چشم انداز زمان مادران باعث کاهش معنی دار نمرات کودکان در علایم اضطراب جدایی (05/P≤0) در مرحله پس آزمون تا پیگیری یک ماهه شد. در مورد ابعاد چهارگانه تاریک شخصیت مادران، فقط در بعد خودشیفتگی تفاوت معنی داری میان گروه آزمایش و کنترل مشاهده شد و در سه بعد ماکیاولیسم، جامعه ستیزی و دیگرآزاری کاهش معنی داری دیده نشد (P≥0/05).

    نتیجه گیری

    درمان چشم انداز زمان مادران، منجر به کاهش علایم اضطراب جدایی در کودکان می شود، اما بر همه ابعاد چهارگانه تاریک شخصیت مادرها تاثیر معنی داری ندارد.

    کلید واژگان: صفات شخصیت, کودکان پیش دبستانی, اضطراب جدایی, زمان
    Parisa Ghasemizadeh, Leila Shameli*, Habib Hadianfard
    Objectives

     This study aimed to investigate the effect of Time Perspective Therapy (TPT) on dark tetrad personality traits of mothers and Separation Anxiety Disorder (SAD) of their preschool children. 

    Methods

     This is quasi-experimental clinical trial with pre-test, post-test, follow-up design. Participants were the mothers of 32 preschool children with SAD in Kazerun County, Iran in winter 2019 who were selected using a convenience sampling method and randomly assigned into intervention (n=16) and control (n=16) groups. Mothers in the intervention group received TPT at six 90-min sessions, once per week. The data were collected using the Dark Triad Dirty Dozen inventory, Short Sadistic Impulse Scale, and Children Symptom Inventory. The collected data were analyzed using repeated measures ANOVA in SPSS v. 22 software.

    Results

     The TPT led to a significant decrease in SAD symptoms and narcissism (P≤0.05) at the post-test and follow-up phases, but had no any significant effect on other dark tetrad personality traits of mothers (P≥0.05).

    Conclusion

     The TPT of mothers decreases their narcissism and the SAD symptoms of their children.

    Keywords: Dark personality traits, Preschool children, Separation anxiety, Time perspective
  • فهیمه محمدپور، عبدالعزیز افلاک سیر*، نورالله محمدی، حبیب هادیان فرد

    هدف از انجام این پژوهش، تحلیل معنای زندگی در سالمندان ایرانی بود. روش پژوهش، از نوع کیفی و با استفاده از رویکرد نظریه زمینه ای بود. به منظور دست یابی به این هدف، با استفاده از روش نمونه گیری نظری، با 10 سالمند (6 زن و 4 مرد) شهر شیراز در سال 1398 که سن بالای 65 سال، توانایی صحبت به زبان فارسی داشتند و همچنین، دچار اختلالات حاد تاثیرگذار در کارکردهای شناختی نبودند، مصاحبه نیمه ساختاریافته اجرا شد. در فرایند این پژوهش، از رویکرد نظام مند و تحلیلی اشتراس و کوربین در دست یابی به یافته ها استفاده شد. براساس تحلیل های انجام شده، در کدگذاری باز و محوری، مجموع مقوله های معنای زندگی در سالمندان 4 مقوله نهایی بود که عبارت اند از: تعالی معنوی، توجه و اهمیت دادن به خود، تبادل عشق و پویش اجتماعی. این مقوله ها در کدگذاری گزینشی، ذیل قسمت راهبردی قرار گرفت. پژوهش حاضر نشان داد دیدگاه و ادراک سالمندان از معنای زندگی، چندبعدی است و این عوامل در معنابخشیدن به زندگی سالمندان نقش دارند.

    کلید واژگان: معنای زندگی, مقوله ها, سالمندان
    Fahimeh Mohamadpour, Abdulaziz Aflakseir *, Nurallah Mohamadi, Habib Hadianfard

    This study aimed to analyze the meaning of life experience in the elderly. The method of the present study was qualitative and using a grounded theory approach. For this purpose, ten older adults (6 females and four males) of Shiraz city, who were over 65 years old with the ability to speak Persian and didn’t have any severe affective disorders, were selected by theoretical sampling method. Then, semi-structured interviews were conducted with them to reach the finding. A systematic and analytical approach of Strauss and Corbin was used. Based on the analyses, in open and axial coding, the total strategies used to achieve meaning in life in the elderly were four final categories: Spiritual Excellence, Attention and Self Care, Exchange of Love, and Social Dynamics. In selective coding, the components were included under the strategic section. The present study showed that the view and perception of the elderly about the meaning of life is multidimensional, and these factors play a role in giving meaning to the life of the elderly.

    Keywords: Meaning of Life, Components, elderly people
  • نوشین بصیری*، زهرا خیر، حبیب هادیان فرد

    اختلال نقص توجه اختلالی است که در طول گستره عمر ممکن است هر فردی را درگیر کند. هدف از این پژوهش بررسی تاثیر آموزش نوروفیدبک در درمان اختلال نقص توجه در بزرگسالان بود. روش پژوهش از نوع آزمایشی بود. جامعه آماری شامل همه افراد 18 تا 40 ساله دارای اختلال نقص توجه در شهر اصفهان بودند که از طریق پرسشنامه کانرز بزرگسالان و مصاحبه تشخیصی به وسیله روان پزشک انتخاب شدند. نمونه شامل 20 نفر از این افراد بودند که به روش تصادفی انتخاب و به شکل تصادفی در گروه ها (کنترل و آزمایش) گمارده شدند. ابزار استفاده شده پرسشنامه کانرز بزرگسالان (1998, Canners Adult ADHD Rating Scale) فرم خودگزارش دهی و آزمون کنترل بازدری بوده است. داده ها با استفاده از تحلیل کوواریانس مورد بررسی قرار گرفت. نتایج نشان دهنده اثربخشی این درمان در از بین بردن علایم اختلال نقص توجه بود (01/0<p) و میزان این تاثیر برابر با 7/95 درصد و برای مهارت بازداری 93 درصد بود. درمجموع می توان چنین گفت که با توجه به اینکه ابتلا به اختلال نقص توجه باعث تغییر و به هم ریختن امواج مغزی می گردد، نوروفیدبک با اصلاح و تنظیم مجدد این امواج باعث سودمندی بالینی می گردد. لذا می توان آموزش نوروفیدبک را در کنار سایر درمان ها برای این اختلال به کار برد.

    کلید واژگان: نوروفیدبک, اختلال نقص توجه, تمرکز, بازداری, بیش فعالی بزرگسالان
    Nooshin Basiri *, Zahra Khayyer, Habib Hadian Fard

    Attention Deficit Disorder (ADD) is a lifelong disorder that affects many people. The purpose of this study was to investigate the effect of neurofeedback training on treatment of adult ADD. A pre-test-post-test control grouped, quasi-experimental study was carried out. The research population was individuals with ADD (18-40 years old) who were referred to the Psychotherapy and counseling Centers of Isfahan City.  20 patients were selected applying convenient sampling and randomly assigned to control or experiment groups. Conners Questionnaire, Slow Movement Test and Diagnostic Interview were applied prior to the intervention. Data were analyzed by MANCOVA in SPSS-23. The results showed that neurofeedback training up to 95.7% can ameliorate ADD symptoms and it was effective about 93%  in improvement of inhibition skills, in adults. In general speaking, it can be argued that, having attention deficit disorder causes brain wave disturbance and neurofeedback can modify and adjust it. The effects are clinically stable. Hence, neurofeedback training can be used as an alternative therapy for ADD treatment.

    Keywords: neurofeedback, attention deficit disorder, Inhibition, Adult Attention Deficit, Hyperactivity Disorder
  • نوشین بصیری، حبیب هادیان فرد*، چنگیز رحیمی، عبدالعزیز افلاک سیر
    زمینه

    اختلال کمبود توجه / بیش فعالی یک اختلال عصبی تحولی مربوط به دوران کودکی است که می تواند تا دوران بزرگسالی نیز ادامه یابد؛ اما اکثر پژوهش ها به بررسی انواع درمان ها در دوره کودکی پرداخته اند و اهمیت این اختلال در بزرگسالی نادیده گرفته شده است.

    هدف

    این پژوهش با هدف بررسی تحریک الکتریکی فراقشری مغز بر بهبود علایم هیجانی و شناختی بزرگسالان مبتلا به اختلال ADHD انجام شد.

    روش

    این پژوهش از نوع آزمایشی همراه با پیش آزمون و پس آزمون بود. جامعه آماری شامل تمامی افراد مبتلا به اختلال ADHD در شهر اصفهان بودند که به یکی از مراکز بزرگ مجهز به درمان های نوروتراپی مراجعه نموده بودند (120 نفر). نمونه شامل 40 نفر از این افراد بودند (2 گروه 20 نفری). جلسات مداخله شامل 15 جلسه با پروتکل درمانی تحریک نقاط جلویی سر شامل F3 و F4 بود. ابزارهای مورد استفاده شامل مقیاس خود گزارش دهی اختلال کمبود توجه / بیش فعالی بزرگسالان (2003)، آزمون استروپ (1935)، آزمون دسته بندی کارت های ویسکانسین (1984)، آزمون برج لندن (1982)، آزمون عملکرد مداوم (1956)، مقیاس مشکلات در تنظیم هیجان (2004) و آزمون تکانشگری آیزنک (1977) بودند. داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 21 و روش تحلیل کوواریانس تجزیه و تحلیل شدند.

    یافته ها

    یافته ها نشان داد که تحریک الکتریکی فراقشری مغز به طور معناداری بر اکثر مولفه های بررسی شده در این پژوهش موثر بود (0/005 p<). تنها در میانگین مولفه فزون کنشی پس از دریافت تحریک الکتریکی فراقشری مغزی بین دو گروه تفاوت معناداری ملاحظه نشد.

    نتیجه گیری

    می توان نتیجه گرفت که تحریک الکتریکی فراقشری مغزی می تواند به عنوان درمان واحد و یا در کنار درمان های روانشناختی دیگر برای درمان اختلال ADHD مورد استفاده قرار گیرد.

    کلید واژگان: اختلال کمبود توجه, بیش فعالی, تحریک الکتریکی فراقشری مغز, مشکلات هیجانی, مشکلات شناختی
    Nooshin Basiri, Habib Hadianfard*, Changiz Rahimi, Abdolaziz Aflakseir
    Background

    This disorder is a neurodevelopmental disorder related to childhood that can be extended to adolescence and adulthood; but most of the studies were conducted with the concentration of different therapies in childhood and the importance of this disorder in adulthood is ignored.

    Aims

    the aim of this study was to investigate the effect of tDCS on improving the emotional and cognitive symptoms of adults ADHD.

    Method

    This study was an experimental study with pre-test and post-test. The statistical population included all people with ADHD in Isfahan who referred to one of the major centers equipped with neurotherapy (120 people). The sample also included 40 of these individuals (2 groups, 20 people) who met the research criteria. The intervention sessions consisted of 15 sessions with the treatment protocol of F3 and F4. Participants completed the Adult ADHD self-report scale (2003), STROOP test (1935), Wisconsin sorting cart test (1984), tower of London test (1982), continues performance test (1956), difficulty in emotion regulation scale (2004) and Eysenck Impulsivity Questionnaire (1977). After conducting the research process, covariance method was used for data analysis by SPSS21 software.

    Results

    The results showed that tDCS experimental group significantly improved the scores of emotion regulation, impulsivity, Stroop scores, tower of London, Wisconsin, attention and concentration, and the component of inattention in ADHD scale due to the independent variable(p< 0/005). No significant difference was observed in the hyperactivity component.

    Conclusions

    it can be concluded that tDCS can be use as a single treatment or also a complementary therapy along other treatment for ADHD patients

    Keywords: Attention deficit hyperactivity disorder, transcranial current direct stimulation, emotional difficulties, cognitive difficulties
  • بهاره بنازاده*، شاهین حیدری، حبیب هادیان فرد

    انسان جهت گذران امور روزانه خود نیاز دارد که نسبت به شرایط، رضایتمندی کافی داشته باشد. سطوح رضایتمندی متفاوت است و می تواند شامل عوامل اجتماعی، روانی و محیطی باشد. یکی از جنبه های موثر بر رضایت جسمی و روانی افراد، قرارگیری در شرایط آسایش حرارتی است. در سال های اخیر به دلیل مطرح شدن مساله تغییرات اقلیمی، گرمایش جهانی و اثرات جزیره گرمایی، نقش مساله آسایش حرارتی پررنگ شده است و مبنای بسیاری از پژوهش ها در کشورهای مختلف شده است. سطوح نارضایتی از شرایط آسایش، نشان از آن دارد که علاوه بر مولفه های فردی و محیطی، مولفه های دیگری نیز، بر ادراک حرارتی فرد اثرگذارند. طی مطالعات اکتشافی مختلف یکی از معیارهای اثرگذار، تفاوت در پیشنیه حرارتی است که تفاوت های فردی در ادراک حرارتی را رقم می زند. از این رو این مقاله با هدف شناسایی تاثیر سابقه ذهنی افراد بر ادراک آسایش حرارتی و نهایتا واکنش رفتاری مناسب در جهت سازگاری، مطالعه ای میدانی (در قالب پرسشنامه و مشاهده) در ساختمان مدیریت دانشگاه شیراز، در دی ماه 1397 به مدت چهار روز کاری، را انجام داده است. نتایج مطالعه همزمان مولفه های فردی، محیطی و فیزیولوژیکی بر پاسخ های حرارتی افراد بر روی 108 شرکت کننده نشان می دهد، سابقه ذهنی کوتاه مدت و بلندمدت افراد می تواند در پاسخ های حرارتی فرد، به طور خاص، ترجیح حرارتی اثرگذار باشد. البته میزان اثرگذاری در خصوص معیارهای مختلف سابقه ذهنی و افراد مختلف تفاوت هایی دارد که طی تحلیل های آماری همبستگی و رگرسیون لجستیک، در این مقاله مشخص شده است. قابل ذکر است شدت همبستگی در اغلب موارد ضعیف و کمتر از 0.3 محاسبه شده است. با این حال به دلیل اثرگذاری بر رفتارهای سازگاری افراد لازم است در روند طراحی و خصوصا مدل های پیش بینی آسایش حرارتی لحاظ شود.

    کلید واژگان: آسایش حرارتی, سابقه ذهنی, تجربیات, ساختمان اداری, شیراز
    B. Banazadeh *, Shahin Heidari, Habib Hadianfard

    Human beings need sufficient satisfaction in order to carry out their daily affairs. Satisfaction levels vary and can include personal, social, psychological, and physical factors. In recent years the role of thermal comfort has been highlighted due to the issue of climate change, global warming and the effects of heat island. So thermal comfort has been the basis of a lot of research in different countries. The purpose of this study is to investigate the effect of past experience (consist of short-term and long-term background) on thermal comfort perception and choosing appropriate adaptation behavior. Field studies conducted in office building in January 2019, for 4 days for gathering 108 questioners to help the authors to find the relationship between physiological factors and thermal respondence. The results show that short-term and long-term experiences can affect one's thermal responses, in particular, thermal preference. The authors try to show the weight of each factor based on statistical analysis such as correlation and logistic regression.Human beings need sufficient satisfaction in order to carry out their daily affairs. Satisfaction levels vary and can include personal, social, psychological, and physical factors. In recent years the role of thermal comfort has been highlighted due to the issue of climate change, global warming and the effects of heat island. So thermal comfort has been the basis of a lot of researches in different countries. The purpose of this study is to investigate the effect of past experience (consist of short-term and long-term background) on thermal comfort perception and choosing appropriate adaptation behavior. Field studies conducting in office building in January 2019, for 4 days, and gathering 108 questioners help the authors to find the relationship between physiological factors and thermal respondence. The results show that short-term and long-term experiences can affect one's thermal responses, in particular, thermal preference. The authors try to show the weight of each factor based on statistical analysis such as correlation and logistic regression

    Keywords: thermal comfort, Thermal history, Expectation, Office Building, Shiraz
  • سمانه محمدپور، محمدعلی گودرزی*، حبیب هادیان فرد، محمدرضا تقوی
    زمینه و هدف

     اختلال بدشکلی بدن با مشکلات شدید فردی، اجتماعی، شغلی، تحصیلی و خانوادگی همراه است. هدف پژوهش حاضر بررسی اثربخشی درمان فراتشخیصی بر اجتناب از تصویر بدنی و ناگویی خلقی در اختلال بدشکلی بدن بود.

    روش بررسی

    پژوهش حاضر، نیمه آزمایشی با پیش آزمون-پس آزمون و گروه گواه بود. جامعه آماری تمامی دانشجویان مراجعه کننده به مرکز مشاوره و روان درمانی دانشگاه شیراز و مراجعه کنندگان به کلینیک زیبایی درمانگاه شهید مطهری و کلینیک امام رضا (ع) در شهر شیراز از بهمن سال 1397 تا خرداد سال 1398 بودند که ملاک های اختلال بدشکلی بدن را مطابق با معیارهای راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی-نسخه پنجم داشتند. سی نفر به شیوه نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. این افراد به صورت تصادفی در دو گروه درمان فراتشخیصی و گواه قرار گرفتند. پیش آزمون و پس آزمون با استفاده از پرسشنامه اجتناب از تصویر بدنی (روزن و همکاران، 1991) و مقیاس ناگویی خلقی (بگبی و همکاران، 1994) اجرا شد. سپس صرفا برای گروه آزمایش به مدت 12 جلسه درمان فراتشخیصی براساس پروتکل بارلو و همکاران (2015) اجرا شد. داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 21 و روش تحلیل کوواریانس چندمتغیره و تک متغیره تجزیه و تحلیل شدند. سطح معناداری آزمون ها 0٫05 بود.

    یافته ها

    نتایج نشان داد بین دو گروه در پس آزمون در مولفه های متغیر اجتناب از تصویر بدنی شامل پوشش (0٫001>p)، محدودسازی خوردن (0٫003=p)، فعالیت های اجتماعی (0٫001>p) و وزن کردن خود (0٫003=p) و در مولفه های متغیر ناگویی خلقی شامل دشواری در تشخیص احساسات (0٫001>p)،دشواری در توصیف احساسات (0٫001>p) و تفکر با جهت گیری بیرونی (0٫001>p) تفاوت معنادار وجود داشت.

    نتیجه گیری

    براساس نتایج پژوهش نتیجه گرفته می شود که درمان فراتشخیصی بر بهبود اجتناب از تصویر بدنی و ناگویی خلقی در این بیماران اثربخشی دارد؛ بنابراین، اجرای برنامه های مداخله ای جامع با رویکرد فراتشخیصی برای این بیماران نیاز است.

    کلید واژگان: نقص تصویر بدن, درمان فراتشخیصی, اجتناب از تصویر بدنی, ناگویی خلقی
    Samaneh Mohammadpour, MohammadAli Goodarzi*, Habib Hadianfard, MohammadReza Taghavi
    Background & Objectives

    Body Dysmorphic Disorder (BDD) is an obsessive–compulsive condition. BDD is a chronic, disabling, and afflictive psychiatric condition that can lead to severe personal, social, occupational, educational, and familial problems or dysfunction and psychological distress. Patients with body dysmorphic experience numerous negative emotions, such as shame, self–disgust, disappointment, anger, frustration, guilt, doubt, hesitancy, and uncertainty. Therefore, basic and specific interventions about emotions are necessary for this population. A novel therapeutic approach that has received special attention on emotions and the common components of disorders is transdiagnostic treatment. The present study investigated the effects of transdiagnostic treatment on body image avoidance and alexithymia in BDD.

    Methods

    This was a quasi–experimental research with pretest–posttest and a control group design. The statistical population of this study included all college students referring to Shiraz University’s Counseling and Psychotherapy Center as well as those undergoing plastic surgery in Motahari and Imam Reza Medical Clinics in Shiraz City, Iran, from January 2019 to May 2019. Clinical interviews were conducted for all patients with BDD who were willing to participate in the study. Finally, 30 patients with body dysmorphic disorder were selected by purposive sampling method and randomly assigned to either transdiagnostic treatment or control groups (n=15/group). The inclusion criteria of the study included an age range of 45–18 years, being diagnosed with BDD according to the Diagnostic and Statistical Manual of Mental Disorders, Fifth Edition (DSM–5) criteria, and presenting no comorbid disorders (anxiety, depression, stress, & obsessive–compulsive disorder). Furthermore, the study participants were selected among those who received no other psychotherapy, counseling, and medication programs during the study. The exclusion criteria were substance abuse or dependence over the past 6 months, having any other psychological disorders, concerns about or preoccupation with appearance, better explained by other psychological disorders, like eating disorders. The Body Image Avoidance Questionnaire (Rosen et al., 1991) and the Toronto Alexithymia Scale (Bagby et al., 1994) were administrated at the pretest and posttest phases to collect the necessary data. Then, the experimental group received 12 sessions of transdiagnostic treatment according to Barlow et al.’s protocol (2015); however, the controls received no intervention. Descriptive statistics (e.g., frequency, percentage, mean, & standard deviation) and inferential statistics, including Multivariate Analysis of Covariance (MANCOVA) and univariate Analysis of Covariance (ANCOVA) were employed in SPSS to analyze the obtained data. The significance level of the tests was set at 0.05.

    Results

    To determine the difference of all components, univariate ANCOVA was performed; the relevant results indicated that after removing the pretest effects, there was a significant difference in all components in posttest scores concerning body image avoidance and alexithymia between the study groups (p<0.001). The MANCOVA data indicated that the mean scores of all components of body image avoidance, including clothing (p<0.001), social activity (p<0.001), eating restraint (p=0.003), as well as grooming and weighting (p=0.003), and all component of alexithymia, including difficulty identifying feelings (p<0.001), difficulty describing feelings (p<0.001), and externally oriented thinking style (p<0.001) significantly decreased in the experimental group.

    Conclusion

    Based on the present study results, transdiagnostic treatment is effective in improving the avoidance of body image and mood dysphoria in patients with BDD. Therefore, implementing comprehensive intervention programs with a transdiagnostic approach is required for these patients.

    Keywords: Body image deficit, Transdiagnostic treatment, Body image avoidance, Alexithymia
  • بهاره بنازاده*، شاهین حیدری، حبیب هادیان فرد

    مطالعات آسایش حرارتی از دیدگاه های متفاوتی قابل بحث است. سازگاری حرارتی روند تدریجی تطابق با شرایط و پاسخ به محرک های حرارتی است که در سه دسته سازگاری فیزیکی، فیزیولوژیکی و روانی طبقه بندی می گردد. بنابراین آسایش حرارتی صرفا تحت تاثیر مولفه های اقلیمی نبوده و متغیرهای دیگری بر آن اثرگذارند. به همین دلیل تحقیقات متعددی جهت تعیین مولفه ها و میزان اثر آنها تاکنون انجام شده است. در این پژوهش با هدف شناسایی تاثیر همزمان مولفه های فیزیکی و محیطی، مطالعه ای میدانی در ساختمان اداری در شهر شیراز انجام شده است. مولفه های محیطی شامل دمای خشک، دمای کروی، دمای کروی مرطوب و رطوبت نسبی است که در فضای داخلی و خارجی ثبت شده اند. مولفه های فیزیکی نیز شامل دید به اطراف، موقعیت مکانی، وضعیت بازشوها، سطح آلودگی صوتی، وضعیت روشنایی و چیدمان فضایی است. فرایند تحقیق میدانی شامل سه بخش توزیع پرسشنامه، مشاهده و ثبت داده های آب و هوایی با استفاده از دیتالاگر است. مطالعه در مدت زمان چهار روز کاری در فصل زمستان انجام شده است. نتایج بر روی 108 نفر کارمند در فصل زمستان نشان می دهد، از میان مولفه های محیطی بیشترین اثرگذاری بر ادراک حرارتی فرد به رطوبت نسبی وابسته است. تاثیر همزمان مولفه های فیزیکی - محیطی نیز نشان می دهد علاوه بر دما و رطوبت نسبی هوای داخل، وضعیت بازشوها و موقعیت مکانی فرد نیز اثرگذاری قابل توجهی بر احساس حرارتی فرد دارند. براساس نتایج مقیاس احساس حرارتی توسط مولفه های فیزیکی - محیطی و مقیاس ترجیح حرارتی عمدتا توسط مولفه های محیطی قابلیت پیش بینی داشته اند.

    کلید واژگان: سازگاری حرارتی, آسایش حرارتی, مولفه های فیزیکی -محیطی, ساختمان اداری, شیراز
    Bahareh Bannazadeh *, Shahin Headari, Habib Hadianfard

    Studies of thermal comfort can be discussed from different perspectives with a variety of objectives. Thermal adaptation is a gradual process of adapting to conditions and responding to thermal stimuli, which are classified into three categories including physical, physiological and psychological adaptations. Therefore, thermal comfort is not simply influenced by climate components; certain other variables affect it too. In this regard, several studies have been carried out to determine the effects of different components. The purpose of this study is to identify the simultaneous effect of physical and environmental components in the administration building of Shiraz University. The environmental components included air temperature, globe temperature, Wet Bulb Globe temperature and relative humidity recorded indoors and outdoors. The physical components included the surrounding view, location of users, windows and doors status, spatial layout level of noise pollution and light conditions. The field study consisted of three parts: distribution of questionnaires, observation and recording of weather data using a data logger. The questionnaires helped to collect thermal responses of the participants based on different scales such as thermal sensation, thermal comfort, thermal pleasure, thermal preferences, thermal acceptance and overall comfort. During observation, the researchers recorded the status of each environmental component. It was a Mixed-Mode case study of the main administration building of Shiraz University located on the northern side of the city of Shiraz, Iran, at 52.52°N latitude and 29.63°E longitude and the altitude of 1590 meters above sea level. The building has a northwest-southeast orientation in two blocks of seven and ten stories. The field part of the study was conducted in January, 2019 for four consecutive days from 8 am to 12 pm.  The results on 110 employees in winter show that, among the physical components, relative humidity has the most influence on the individuals' thermal perception. The simultaneous impact of the physical-environmental components also indicates that, in addition to the indoor air temperature and relative humidity, the condition of the openings has a significant effect on the individuals' thermal sensation. In this study, the temperature preferences scale was predicted by environmental components, and thermal sensation could be predicted by the physical-environmental components.

    Keywords: Thermal adaption, Thermal Comfort, Physical-environmental component, Office building, Shiraz
نمایش عناوین بیشتر...
سامانه نویسندگان
  • دکتر حبیب هادیان فرد
    دکتر حبیب هادیان فرد
    دانشیار
اطلاعات نویسنده(گان) توسط ایشان ثبت و تکمیل شده‌است. برای مشاهده مشخصات و فهرست همه مطالب، صفحه رزومه ایشان را ببینید.
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال