حمید آتش پور
-
زمینه و هدف
وجود مشکلات در سبک دلبستگی، سازگاری بین فردی و الگوی ارتباطی در افراد مبتلا به اختلال پرخوری عصبی مشهود است، از این رو پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی رفتار درمانی دیالکتیک بر سبک دلبستگی، سازگاری بین فردی و الگوی ارتباطی افراد مبتلا به پرخوری عصبی شهر اصفهان انجام گرفت.
مواد و روش هاروش پژوهش حاضر کمی و از نوع مطالعات نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون - پس آزمون همراه با گروه گواه بود. جامعه اماری پژوهش حاضر شامل افراد مبتلا به پرخوری عصبی شهر اصفهان بود که در سال 1401 به مراکز درمانی شهر اصفهان مراجعه کرده بودند، در این مطالعه تعداد 30 زن مبتلا به اختلال پرخوری عصبی که توسط روانشناس و روانپزشک تشخیص داده شده بودند با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. افراد حاضر در گروه گواه و آزمایش در دو مرحله پیش آزمون و پس آزمون به تکمیل پرسش نامه های سبک دلبستگی، سازگاری اجتماعی و الگوی ارتباطی پرداختند. برای تجزیه و تحلیل داده ها از آزمون کواریانس چند متغیره و نرم افزار SPSS-23 استفاده شد.
یافته هانتایج حاصل از تجزیه و تحلیل داده ها نشان داد که رفتار درمانی دیالکتیک بر سبک دلبستگی ایمن، سبک دلبستگی اجتنابی، ارتباط سازنده، الگوی ارتباطی زن طلبکار، الگوی ارتباطی کناره گیری متقابل و سازگاری بین فردی تاثیر معناداری داشته است (05/0>p)، اما بر سبک دلبستگی اضطرابی، الگوی ارتباطی طلبکار بدهکار و الگوی ارتباطی زن بدهکار تاثیر معناداری نداشت.
نتیجه گیریاز یافته های پژوهش حاضر می توان نتیجه گرفت که روانشناسان و روانپزشکان می توانند برای افزایش سبک دلبستگی ایمن، سازگاری بین فردی، الگوی ارتباطی سازنده و کاهش سبک دلبستگی اجتنابی، الگوی ارتباطی کناره گیر و زن طلبکار، زنان مبتلا به پرخوری عصبی از رفتار درمانی دیالکتیک و تکنیک های آن استفاده کنند
کلید واژگان: الگوی ارتباطی, پرخوری عصبی, رفتار درمانی دیالکتیک, سازگاری بین فردی, سبک دلبستگیAim and BackgroundThe existence of problems in attachment style, interpersonal compatibility and communication pattern is evident in people with bulimia nervosa.The present study was conducted with the aim of investigating the effectiveness of dialectical behavior therapy on attachment style, interpersonal compatibility and communication pattern of people with bulimia nervosa in Isfahan city.
Methods and Materials:
The current research method was quantitative and of the type of semi-experimental studies with a pre-test-post-test design with a control group. The statistical population of the present study included people suffering from bulimia nervosa in Isfahan city who visited the health centers of Isfahan city in 1401. In this study, 30 women with bulimia nervosa disorder who were diagnosed by psychologists and psychiatrists were selected by sampling method. were selected as available. The people in the control and experimental groups completed the attachment style, interpersonal compatibility and communication pattern questionnaires In two stages, pre-test and post-test. Multivariate covariance test and spss-23 software were used for data analysis.
FindingsThe results showed that dialectical behavior therapy had a significant effect on secure attachment style, avoidant attachment style, constructive communication, creditor woman communication pattern, mutual withdrawal communication pattern and interpersonal compatibility (p<0.05), but There was no significant effect on the anxious attachment style, the communication pattern of the creditor-debtor, and the communication pattern of the debtor's wife.
ConclusionsFrom the findings of the present study, it can be concluded that psychologists and psychiatrists can increase the secure attachment style, interpersonal compatibility, constructive communication pattern and decrease the avoidant attachment style, the withdrawn and demanding behavior pattern of women with bulimia nervosa. Use dialectical therapy and its techniques
Keywords: communication pattern, bulimia nervosa, dialectical behavior therapy, interpersonal compatibility, attachment style -
پیش بینی کیفیت زندگی بر اساس ادراک رنج در بیماران سندروم روده تحریک پذیر
پژوهش حاضر با هدف پیش بینی کیفیت زندگی بر اساس ادراک رنج در بیماران سندروم روده تحریک پذیر و به روش توصیفی از نوع همبستگی انجام شد. جامعه آماری پژوهش را بیماران مبتلا به سندرم روده تحریک پذیر اصفهان تشکیل دادند که با استفاده از جدول کرجسی و مورگان (1970) به روش نمونه گیری در دسترس تعداد 140 نفر انتخاب گردیدند. برای گردآوری اطلاعات از پرسشنامه کیفیت زندگی پاتریک و دراسمن (1998) و مقیاس تجربه و ادراک رنج اسچالز و همکاران (2010) استفاده شد. نتایج نشان داد از بین متغیرهای مورد مطالعه در رگرسیون بهترین پیش بینی کننده کیفیت زندگی، در گام اول رنج وجودی/معنوی و در گام دوم رنج جسمانی بوده است. بر اساس نتایج تحلیل رگرسیون گام به گام ارتباط بین رنج وجودی/معنوی و رنج جسمانی با کیفیت زندگی معنادار بوده است. بر این اساس در گام اول ضریب رنج وجودی/معنوی 8/13 درصد واریانس کیفیت زندگی و در گام دوم ضرایب رنج وجودی/معنوی و رنج جسمانی 5/21 درصد واریانس کیفیت زندگی را تبیین می کند. همچنین ضریب بتا به ازای یک واحد افزایش در رنج وجودی/معنوی ، کیفیت زندگی را 313/0 واحد کاهش و ضریب بتا به ازای یک واحد افزایش در رنج جسمانی، کیفیت زندگی را 283/0 واحد کاهش می دهد.
کلید واژگان: کیفیت زندگی, ادراک رنج, بیماران سندروم روده تحریک پذیرPrediction of Quality of Life based on Perception of Suffering in Irritable Bowel Syndrome PatientsThe present study was conducted with the aim of predicting the quality of life based on the perception of suffering in irritable bowel syndrome patients and using a descriptive correlational method. The statistical population of the study was made up of patients suffering from irritable bowel syndrome in Isfahan, who were selected using the table of Karjesi and Morgan (1970) by available sampling method, 140 people. Patrick and Drasman (1998) Quality of Life Questionnaire and Scholz et al.'s (2010) Experience and Perception Scale were used to collect information. The results showed that among the variables studied in the regression, the best predictor of quality of life was existential/spiritual suffering in the first step and physical suffering in the second step. Based on the results of step-by-step regression analysis, the relationship between existential/spiritual suffering and physical suffering with quality of life was significant. Based on this, in the first step, the coefficient of existential/spiritual suffering explains 13.8% of the variance of quality of life, and in the second step, the coefficients of existential/spiritual suffering and physical suffering explain 21.5% of the variance of quality of life. Also, the beta coefficient decreases the quality of life by 0.313 units per one unit increase in existential/spiritual suffering, and the beta coefficient decreases the quality of life by 0.283 units per one unit increase in physical suffering.
Keywords: Quality Of Life, Perception Of Suffering, Irritable Bowel Syndrome Patients -
زمینه و هدف
این پژوهش با هدف مقایسه ی اثربخشی پارادوکس درمانی همراه با بر نامه ی زمانی و درمان هیجان مدار بر انطباق پذیری خانوادگی و خودتنظیمی هیجانی زنان دارای تعارض زوجی انجام شد.
روش کارروش پژوهش حاضر، نیمه آزمایشی با طرح سه گروهی پارادوکس درمانی (ptc)، درما ن هیجان مدار (EFT) و کنترل در سه مرحله پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری بود. بدین منظور از بین زنان دارای تعارض زوجی در شهرستان لنجان در زمستان 1401-1402 45 نفر بر اساس معیارهای ورود و خروج و از طریق مصاحبه ی ساختار یافته به شیوه ی نمونه گیری هدفمند با پرسشنامه ی تعارض زناشویی کانزاس اگمان و همکاران، 1985 (KMCS) انتخاب و سپس به طور تصادفی به سه گروه PTC و EFT و گروه کنترل تقسیم شدند. سپس آزمودنی های گروه های تجربی مداخلات مربوط به خود را دریافت کردند و گروه کنترل هیچ مداخله ای دریافت نکرد.
یافته هانتایج نشان دادند PTC و EFT هر دو در مرحله پس آزمون نسبت به گروه کنترل تفاوت معناداری دارند.
نتیجه گیرینتایج نشان داد فقط پارادوکس درمانی همراه با برنامه ی زمانی برمولفه ی انطباق پذیری خانوادگی موثر است و درمان هیجان مداراثری بر انطباق پذیری خانوادگی نداشت. همچنین هردو درمان بر خود تنظیمی هیجانی موثر بود اما درمان هیجان مدار معنادارتر از درمان پارادوکسی ست. (05/0>p). لذاپیشنهاد می شود برای انطباق پذیری خانوادگی از پاراوکس درمانی همراه بابرنامه ی زمانی وبرای خود تنظیمی هیجانی ضمن امکان استفاده از هردو درمان، از ارجحیت درمان هیجان مدار استفاده گردد.
کلید واژگان: پارادوکس درمانی همراه با بر نامه ی زمانی, درمان هیجان مدار, انطباق پذیری خانوادگی, خودتنظیمی هیجانی و زنان دارای تعارض زوجیBackground & AimsThis research was conducted with the aim of comparing the effectiveness of paradox therapy together with time correspondence (PTC) and emotional therapy (EFT) on family adaptability and emotional self-regulation of women with marital conflict, so it seems more necessary to study the women's community. On the other hand Also, this research tries to compare the effectiveness of PTC and EFT therapy on family adaptability and emotional self-regulation of women with marital conflict. Considering the necessity of discussing marital conflict and the sensitivity of women's society, this article tries to compare two treatments that have been used together. Uncompared Andra compares for the first time the two variables of family adaptability and emotional self-regulation. In addition, the treatment of paradox in a group form and regarding the two variables mentioned has not been investigated so far, and from this point of view, it is a novel research. Also, emotional therapy focused on adaptability Family and marital burnout have not been addressed simultaneously in previous researches, and the effectiveness of these two treatments on the stated components has not been evaluated simultaneously and in a group format, so it is necessary to study them in order to strengthen the scientific foundation for the important issue of marital conflict. Therefore, in this research, the effectiveness of comparing the effectiveness of paradox therapy with PTC and emotion-focused therapy (EFT, family adaptability and emotional self-regulation of women with marital conflict) was discussed.
MethodsThere were three groups, including the paradox therapy groups (PTC and emotion-oriented therapy (EFT) and the control group in the pre-test, post-test and follow-up stages. The statistical population included women with marital conflict in Lanjan city in the winter of 1401-1402, who during Several invitations and preliminary meetings were held to improve couple relationships. Among the 284 participants, 154 people expressed their desire to participate in the research, among them 45 people based on the entry and exit criteria and through a structured interview in a purposeful sampling method with a conflict questionnaire. Marital Kansas Egman et al., 1985 (KMCS) selected and then randomly placed in three groups of PTC and EFT and control group, each group included 15 people. Married women with an age range of 18 to 50 years, with children, with literacy and informed consent to participate in the research, not receiving mood medications and parallel treatments, and the exclusion criteria were not wanting to be absent for more than 1 session in training sessions. Ethical considerations such as confidentiality, the right to withdraw from the meetings, informing about the research, using the data only in line with the research goals and providing training or 2 free counseling sessions to the control group after the follow-up period were considered. The Ethics Committee of the Biomedical Research Center of the Islamic Azad University and Ahad Khorasgan reviewed the present study with the code of ethics and approved it with the code of ethics IR.IAU.KHUISF.REC.1402.065.
ResultsThe results showed that PTC and EFT have a significant difference compared to the control group in both post-test stages.
ConclusionThe results showed that only paradox therapy along with schedule is effective on the component of family adaptability, and emotion-oriented therapy had no effect on family adaptability. Also, both treatments were effective on emotional self-regulation, but emotion-oriented therapy is more meaningful than paradoxical therapy (p>0.05). Therefore, it is suggested to use paravox therapy with a time schedule for family adaptability and for emotional self-regulation, while it is possible to use both treatments, it is preferable to use emotion-oriented therapy.Conclussion: On the other hand, the results showed that emotion-oriented therapy is not effective on family paternal adjustment, these results were not consistent with the results of the following research, because our statistical population was women with marital conflict, but in the following research, the statistical population was different. Finally, the results of this research showed that paradox therapy along with time correspondence (PTC) is only effective for family adaptation and both treatments are effective for the emotional regulation of women with marital conflict, preferably paradox therapy. This research has a research limitation in sampling, because only the women's community examined marital conflict, therefore, in future research, it is suggested that the sample of men with marital conflict or groups of couples with conflict should also be examined in order to determine a clearer path of therapeutic effectiveness. To make it possible to generalize to more target groups, at the practical level, paradox therapy can be used for family adaptability and both therapies with preference for emotion-oriented therapy for the emotional regulation of women with marital conflict in family education centers and counseling centers.
Keywords: Paradox Time Table Cure, Emotion Focuse Therapy, Family Adaptability, Emotional Self-Regulation, Women With Marital Conflict -
مقدمهزنان مطلقه در بسیاری مواقع به دلیل ترس از صمیمیت و تنظیم هیجانی ناکارآمد با مشکلات زیادی مواجه می شوند. این پژوهش با هدف مقایسه اثربخشی رویکرد سایکودرام و رویکرد هیجان مدار با آموزش التقاطی سایکودرام هیجان مدار ذهن آگاهانه بر ترس از صمیمیت و خودتنظیمی هیجان در زنان مطلقه اجرا شد.مواد و روش هاپژوهش حاضر از نوع نیمه آزمایشی با گروه کنترل است. جامعه آماری زنان مطلقه شهر اصفهان در پاییز 1400 بودند، که از میان آن ها 64 نفر به صورت هدفمند انتخاب و در چهار گروه (هر گروه 16 نفر) گمارده شدند. پرسشنامه Descutner و Thelen (1991) و پرسشنامه تنظیم هیجان Roemer و Gratz (2004) برای سنجش متغیر وابسته استفاده شد. سه گروه آموزشی، هر یک طی 12 جلسه 90 دقیقه ای تحت آموزش قرار گرفتند. داده ها با استفاده از تحلیل واریانس اندازه های تکرار شده تحلیل گردید.یافته هانتایج نشان داد در ترس از صمیمیت و خودتنظیمی هیجان بین آموزش هیجان مدار، آموزش سایکودرام و آموزش التقاطی با گروه کنترل و بین آموزش هیجان مدار و آموزش سایکودرام تفاوت معنی داری وجود دارد (01/0>p)، ولی بین آموزش سایکودرام و هیجان مدار با گروه آموزش التقاطی تفاوت معنی داری وجود نداشت (05/0<p).نتیجه گیریبا توجه به اثربخشی آموزش التقاطی سایکودرام هیجان مدار ذهن آگاهانه، آموزش سایکودرام و آموزش هیجان مدار بر کاهش ترس از صمیمیت و ارتقای خودتنظیمی هیجان و همچنین اثربخشی بیشتر آموزش سایکودرام نسبت به آموزش هیجان مدار، پیشنهاد می شود در مراکز مشاوره و روان درمانی، این آموزش ها برای زنان مطلقه استفاده شوند.کلید واژگان: آموزش, سایکودرام, هیجان مدار, ذهن آگاهی, ترس از صمیمیت, خودتنظیمی, زنان مطلقهIntroductionDivorced women often face many problems due to fear of intimacy and ineffective emotional regulation. Therefore, this study aimed to compare the effectiveness of psychodrama training with eclectic mindful emotion-focused training and emotion-focused training on fear of intimacy and emotional self-regulation among divorced women.Materials and MethodsThis research was a quasi-experimental study with a control group. The statistical population was divorced women in the spring 2022 in Isfahan, Iran. Among them, 64 women were selected by purposive sampling and randomly assigned into three experimental groups and a control group (each with 16 people). The Fear of Intimacy Scale of Descutner and Thelen (1991) and the Emotion Regulation Questionnaire of Gratz and Roemer (2004) were used to assess dependent variables in three stages. The three training groups were each trained for 12 sessions of 90 minutes. The data were analyzed by the repeated measures analysis of variance.ResultsThe results showed a significant difference in fear of intimacy and emotional self-regulation between emotion-focused training, psychodrama training, and eclectic training with the control group and between emotion-focused training and psychodrama training (p<0.01). However, there was no significant difference between the psychodrama and emotion-focused training and the eclectic training group (p<0.05).ConclusionsConsidering the effectiveness of eclectic mindful emotion-focused training, psychodrama training, and emotion-focused training on reducing the fear of intimacy and emotional self-regulation, and also the high effectiveness of psychodrama compared to the emotion-focused training, it is suggested that in counseling and psychotherapy centers, all three methods be used for divorced women.
Keywords: Emotion-focused, Mindfulness, Psychodrama, Training, Fear of intimacy, Emotional regulation, Divorced womenKeywords: Emotion-focused, Mindfulness, Psychodrama, Training, Fear of intimacy, emotional regulation, divorced women -
زمینه و هدف
اختلال وسواسی-جبری اختلال اضطرابی ناتوان کننده ای است که ویژگی اصلی آن وقوع وسواس ها و اعمال اجباری است. هدف پژوهش حاضر مقایسه اثربخشی بسته طرح واره درمانی مبتنی بر مسایل روانی-اجتماعی بیماران وسواس- جبری با درمان شناختی-رفتاری بر طرحواره های ناسازگار اولیه و اضطراب در بیماران مبتلا به اختلال وسواسی - جبری می باشد.
روش پژوهش:
مقاله حاضر از روش نیمه آزمایشی، نوع پیش آزمون-پس آزمون با گروه گواه و دوره پیگیری 45 روزه بود. جامعه پژوهش در این مطالعه شامل کلیه مبتلایان به اختلال وسواسی-جبری مراجعه کننده به دو کلینیک روان درمانی در شهر اصفهان بود. 45 نفر برای مطالعه انتخاب و به طور تصادفی در دو گروه طرح واره درمانی مبتنی بر مسایل روانی-اجتماعی (براساس بسته درمانی یانگ، کلیوسکو و ویشار، 2003)، درمان شناختی-رفتاری (استروچ و همکاران، 2007) و یک گروه گواه (هر گروه 15 نفر) قرار گرفتند. آزمودنی ها قبل و بعد از مداخله و 45 روز بعد (مرحله پیگیری) به پرسشنامه های پرسشنامه طرحواره یانگ فرم کوتاه (یانگ، 1994) و پرسشنامه اضطراب (بک، 1989) پاسخ دادند. داده ها با استفاده از روش تحلیل واریانس با اندازه-گیری مکرر و نرم افزار اس پی اس اس تحلیل شد.
یافته هانتایج مطالعه نشان داد میانگین طرحواره های ناسازگار اولیه و اضطراب در دو گروه آزمایش (طرح واره درمانی و درمان شناختی-رفتاری) و گواه تفاوت معنی داری دارد. علاوه براین، بر اساس نتایج طرح واره درمانی در مقایسه با درمان شناختی-رفتاری، در کاهش طرحواره های ناسازگاری اولیه (06/33=F؛ 001/0>P) و اضطراب (26/11=F؛ 001/0>P) بیماران اثربخش تر بود.
نتیجه گیریدر مقایسه با درمان شناختی-رفتاری، درمان طرح واره درمانی مبتنی بر مسایل روانی-اجتماعی می تواند نقش موثری در کاهش طرحواره های ناسازگار اولیه و اضطراب این بیماران داشته باشد.
کلید واژگان: طرح واره درمانی, درمان شناختی-رفتاری, طرحواره های ناسازگار اولیه, اضطراب, اختلال وسواسی - جبریBackground and Aimobsessive-compulsive disorder is a debilitating anxiety disorder whose main feature is the occurrence of obsessions and compulsive actions. The purpose of this study is to compare the effectiveness of the schema therapy package based on psycho-social issues of obsessive-compulsive patients with cognitive-behavioral therapy on early maladaptive schemas and anxiety in patients with obsessive-compulsive disorder.
MethodsThis article was a semi-experimental method, pre-test-post-test type with a control group and a 45-day follow-up period. The research population in this study included all patients with obsessive-compulsive disorder who referred to two psychotherapy clinics in Isfahan city. For the study, 45 people were randomly selected into two groups of schema therapy based on psychosocial issues (based on Yang, Kliusko and Wishar, 2003), cognitive-behavioral therapy (Struch et al., 2007) and a control group (each group). 15 people) were placed. Before and after the intervention and 45 days later (follow-up stage), the subjects responded to the short-form Young’s schema questionnaire (Young, 1994) and the anxiety questionnaire (Beck, 1989). The data was analyzed using the method of analysis of variance with repeated measurements and Spss.22 software.
ResultsThe results of the study showed that there is a significant difference in the mean of early maladaptive schemas and anxiety in two experimental groups (schema therapy and cognitive-behavioral therapy) and evidence. In addition, based on the results of schema therapy compared to cognitive-behavioral therapy, in the reduction of early maladaptive schemas (F=33.06; P<0.001) and anxiety (F=11.26; P<0.001) Patients were more effective.
ConclusionCompared to cognitive-behavioral therapy, schema therapy treatment based on psycho-social issues can play an effective role in reducing the early maladaptive schemas and anxiety of these patients.
Keywords: schema therapy, cognitive-behavioral therapy, early maladaptive schemas, anxiety, obsessive-compulsive disorder -
مقدمه
مکانیسم های دفاعی نقش بسیار مهمی در توانایی مقابله با استرس و سازگاری زنان مطلقه دارند. بر همین اساس، این پژوهش با هدف مقایسه اثربخشی آموزش سایکو درام هیجان مدار ذهن آگاهانه با سایکودرام و هیجان مدار بر مکانیزم های دفاعی زنان مطلقه اجرا شد.
روش کاراین پژوهش از نوع نیمه آزمایشی با طرح سه گروه آزمایش و یک گروه کنترل در سه مرحله پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری بود. جامعه آماری زنان مطلقه در شهر اصفهان در پاییز 1400 بودند، که از میان آن ها 64 نفر به صورت هدفمند انتخاب و در چهار گروه (هر گروه 16 نفر) گمارده شدند. پرسشنامه مکانیسم های دفاعی اندروز و همکاران (1993) برای سنجش متغیر وابسته در سه مرحله استفاده شد. سه گروه آموزشی، هر یک طی 12 جلسه 90 دقیقه ای تحت آموزش قرار گرفتند و گروه کنترل هیچگونه آموزشی دریافت ننمود. داده ها با استفاده از تحلیل واریانس اندازه های مکرر و آزمون تعقیبی بونفرونی در نرم افزار SPSS نسخه 26 تحلیل گردید.
یافته هایافته ها نشان داد هر سه آموزش سایکو درام هیجان مدار ذهن آگاهانه، سایکودرام و هیجان مدار به یک اندازه در کاهش مکانیسم های دفاعی رشدنایافته و روان آزرده اثربخش هستند (01/0>p). در افزایش مکانیسم های دفاعی رشد یافته نیز فقط آموزش سایکودرام با بالاترین اثربخشی و پس از آن آموزش هیجان مدار دارای اثربخشی بودند (01/0>p).
نتیجه گیریبا توجه به اثربخشی همسان آموزش سایکودرام هیجان مدار ذهن آگاهانه، سایکودرام و هیجان مدار بر کاهش مکانیسم های دفاعی رشد نایافته و روان آزرده و همچنین آموزش سایکودرام به عنوان اثربخش ترین روش و سپس آموزش هیجان مدار بر ارتقاء مکانیسم های دفاعی رشد یافته، پیشنهاد می شود در مراکز مشاوره و روان درمانی، این آموزش ها برای زنان مطلقه استفاده شوند.
کلید واژگان: آموزش سایکودرام هیجان مدار ذهن آگاهانه, سایکودرام, هیجان مدار, مکانیسم های دفاعی, زنان مطلقهIntroductionDefense mechanisms play a very important role in the ability to cope with stress and adaptability of divorced women. Therefore, the aim of this study was to comparing the effectiveness of mindful emotion focused psychodrama training, psychodrama and emotion focused training on defense mechanism of divorced women.
MethodsThis research was a semi-experimental study with the design of three experimental groups and one control group with pre-test, post-test and follow-up. The statistical population was divorced women in the spring of 2022 in Isfahan, Iran. From them, 64 divorced women were selected by purposive sampling method and randomly assigned in three experimental groups and a control group (15 people for each group). Defense mechanism questionnaire of Andrews et al (1993) was used to assess dependent variables in three stages. The three training groups were each trained for 12 sessions of 90 minutes and the control group did not receive any training. The data were analyzed by repeated measure analysis of variance and post-hoc Bonferroni test by SPSS version 26.
ResultsThe finding of the research showed that three methods of mindful emotion focused psychodrama training, psychodrama training and emotion focused training were effective in reducing the immature and neurotic defense mechanisms (p<0.01). In increasing the mature defense mechanisms, only psychodrama training with the highest effectiveness and then emotion focused training were effective (p<0.01).
ConclusionsConsidering the equal effectiveness of mindful emotion focused psychodrama training, psychodrama and emotion focused training on reducing the neurotic and immature defense mechanisms, as well as psychodrama training as the most effective method and then emotion focused training on the promotion of mature defense mechanisms, it is suggested that these trainings be used for divorced women in counseling and psychotherapy centers.
Keywords: Mindful emotion focused psychodrama training, Psychodrama, Emotion focused, Defense mechanism, Divorced women -
هدف
این پژوهش با هدف مقایسه اثربخشی بسته آموزشی روان شناختی پیشگیری از مصرف مواد و درمان شناختی-رفتاری بر نگرش نسبت به مصرف مواد در دانش آموزان مستعد مصرف مواد انجام شد.
روشپژوهش حاضر نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون -پس آزمون و پیگیری با گروه کنترل بود. از میان دانش آموزان پسر مستعد مصرف مواد مقطع متوسطه دوم شهر اصفهان در سال 1398، 45 دانش آموز به روش روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای انتخاب و در سه گروه 15 نفره گمارده شدند. ابزار پژوهش پرسشنامه نگرش نسبت به مصرف مواد بود. گروه آزمایش اول تحت 8 جلسه آموزش روان شناختی پیشگیری مصرف مواد و گروه آزمایش دوم تحت 8 جلسه درمان شناختی-رفتاری قرار گرفتند و گروه گواه هیچ گونه درمانی دریافت نکرد. داده ها از طریق تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر تحلیل گردید.
یافته ها:
نتایج نشان داد که اثر هر دو روش در اصلاح نگرش به مواد در دانش آموزان مستعد مصرف مواد معنادار بود و آموزش روان شناختی پیشگیری از مصرف مواد در اصلاح نگرش به مواد در مرحله پیگیری اثربخش تر از درمان شناختی-رفتاری بود.
نتیجه گیری:
متخصصان می توانند به منظور اصلاح نگرش دانش آموزان مستعد نسبت به مصرف مواد از بسته آموزشی روان شناختی پیشگیری از مصرف مواد بهره گیرند.
کلید واژگان: مصرف مواد, نگرش نسبت به مصرف مواد, بسته آموزشی روانشناختی پیشگیری از مصرف مواد, درمان شناختی-رفتاریObjectiveThis research was conducted to compare the effectiveness of the psychological training package of substance use prevention and cognitive-behavioral therapy on the attitude toward substance use in students prone to substance use.
MethodThe present research was quasi-experimental with pretest-posttest and follow-up design with a control group. Among the male students prone to substance use in the upper secondary level of the city of Isfahan in 2019, 45 students were selected by multi-stage cluster sampling method and assigned into three groups of 15 people. The research tool was the attitude toward substance use questionnaire. The first experimental group underwent 8 sessions of the psychological training of substance use prevention, and the second experimental group underwent 8 sessions of cognitive-behavioral therapy, and the control group did not receive any treatments. Data were analyzed by the repeated-measures analysis of variance.
ResultsThe results showed that the effects of both methods were significant in correcting the attitude toward substances in students prone to substance use, and the psychological training of substance use prevention was more effective than the cognitive-behavioral treatment in the follow-up phase.
ConclusionExperts can benefit from the psychological training package of substance use prevention in order to correct the attitudes of students prone to substance use.
Keywords: Substance use, Attitude toward substance use, Psychological training package of substance use prevention, Cognitive-behavioral therapy -
هدف
این پژوهش با هدف مقایسه تاثیر روایت درمانی زوجی، طرحواره درمانی زوجی و زوج درمانی رفتاری یکپارچه نگر بر امیدواری و استرس درک شده افراد مبتلا به بیماری عروق کرونر و همسران آنها انجام شد.
زمینهبیماری عروق کرونری، از دسته بیماری های قلبی است که می تواند زوج ها را با مشکلاتی مواجه سازد و آنها را نیازمند کمک نماید.
روش کاراین پژوهش از نوع نیمه تجربی چهارگروهی با پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری افراد مبتلا به بیماری عروق کرونر با همسران آنها در سال1400 بودند که از میان آنها، 64 زوج به صورت هدفمند انتخاب و در چهار گروه (هر گروه 16 زوج) گمارده شدند. از مقیاس امیدواری اسنایدر و مقیاس استرس درک شده لیونگ و همکاران برای سنجش متغیرهای وابسته استفاده شد. سه گروه مداخله، هر یک طی 8 جلسه 90 دقیقه ای تحت درمان قرار گرفتند و گروه کنترل هیچ گونه درمانی دریافت نکرد. داده ها با استفاده از تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و آزمون تعقیبی بون فرونی در نرم افزار SPSS بررسی شدند.
یافته هانتایج نشان داد از نظر امیدواری، بین زوج درمانی رفتاری یکپارچه نگر و طرحواره درمانی زوجی با گروه کنترل تفاوت معنی دار آماری وجود دارد (0/0001≤p)، ولی بین روایت درمانی زوجی با گروه کنترل و بین سه مداخله با یکدیگر تفاوت معنی دار آماری وجود ندارد. درباره استرس درک شده، نتایج نشان داد، بین زوج درمانی رفتاری یکپارچه نگر، روایت درمانی زوجی و طرحواره درمانی زوجی با گروه کنترل تفاوت معنی دار آماری وجود دارد (0/0001≤p).
نتیجه گیریبا توجه به تاثیر زوج درمانی رفتاری یکپارچه نگر و طرحواره درمانی زوجی در افزایش امیدواری و تاثیر دو درمان مورد اشاره و روایت درمانی زوجی در کاهش استرس درک شده افراد مبتلا به بیماری عروق کرونر و همسران آنها، پیشنهاد می شود استفاده از این سه درمان در مراکز درمانی قلب و عروق مورد توجه قرار گیرند.
کلید واژگان: استرس درک شده, امیدواری, بیماری عروق کرونر, روایت درمانی زوجی, طرحواره درمانی زوجی, زوج درمانی رفتاری یکپارچه نگرAimThe aim of this study was to compare the effect of narrative couple therapy, couple schema therapy and integrative behavioral couple therapy on hope and perceived stress among patients with coronary artery disease and their spouses.
BackgroundCoronary artery disease is one of the heart diseases that can make couples face problems and need help.
MethodsThis research was a semi-experimental study with a pretest and posttest design and with a control group. The statistical population was people with coronary artery disease and their spouses in the winter of 2021. Sixty four couples were selected by purposive sampling method and randomly assigned to three experimental groups and a control group (16 couples for each group). Hope scale of Snyder and perceived stress of Leung et al. were used to assess dependent variables in two stages. The three intervention groups were each treated for 8 sessions of 90 minutes and the control group did not receive any intervention. The data were analyzed by analysis of covariance and post-hoc Bonferroni test.
FindingsThe results showed that there was a statistically significant difference of integrative behavioral couple therapy and couple schema therapy with the control group in terms of hope (P≤0.0001), but there was no statistically significant difference between the narrative couple therapy and control group and between three interventions. About the perceived stress, the results showed that there was a statistically significant difference of integrative behavioral couple therapy, narrative couple therapy and couple schema therapy with the control group (p≥0.05).
ConclusionConsidering the effect of integrative behavioral couple therapy and couple schema therapy in increasing hope and effect of the mentioned two interventions and narrative couple therapy in reducing perceived stress among people with coronary artery disease and their spouses. It is recommended to use these interventions in cardiovascular treatment centers.
Keywords: Perceived Stress, Hopefulness, Coronary artery disease, Narrative couple therapy, Couple schema therapy, Integrative behavioral couple therapy -
هدف
پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی آموزش هوش زناشویی بر کیفیت زندگی زناشویی و تمایزیافتگی زوجین انجام گرفت.
روشپژوهش حاضر نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه گواه و دوره پیگیری دوماهه بود. جامعه آماری پژوهش حاضر شامل زوجین دارای تعارضات زناشویی مراجعه کننده به مراکز مشاوره اصفهان در سه ماهه زمستان سال 1398 بود. در این پژوهش تعداد 30 زوج 20 تا 45 سال دارای تعارضات زناشویی با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و با گمارش تصادفی در گروه های آزمایش و گواه گمارده شدند. گروه آزمایش مداخله آموزش هوش زناشویی را طی سه ماه دریافت نمودند. پرسشنامه های مورد استفاده در این پژوهش شامل پرسشنامه تعارض زناشویی؛ کیفیت زندگی زناشویی و تمایزیافتگی بود. داده های حاصل از پژوهش به شیوه تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافته هانتایج نشان داد که آموزش هوش زناشویی بر کیفیت زندگی زناشویی و تمایزیافتگی زوجین تاثیر معنادار دارد (p<0/001).
نتیجه گیرییافته های پژوهش حاضر بیانگر آن بودند که آموزش هوش زناشویی با بهره گیری از فنونی همانند آموزش همدلی، صمیمیت، خودآگاهی، اصلاح مداوم الگوهای احساسی، جنسی، رفتاری و شناختی مشترک واقدامات اثربخش می تواند به عنوان یک روش کارآمد جهت بهبود کیفیت زندگی زناشویی و تمایزیافتگی زوجین مورد استفاده قرار گیرد.
کلید واژگان: هوش زناشویی, کیفیت زندگی زناشویی, تمایزیافتگی, زوجینAimThe present study was conducted aiming to investigate the effectiveness of couple intelligence training on the marital quality of life and differentiation.
MethodThe present study was quasi-experimental with pretest, posttest, and control group design and two-month follow-up stage. The statistical population of the present study included couples with marital conflict who referred to consultation centers of Isfahan in the first quarter of 2020. Thirty couples with marital conflicts were selected through purposive sampling method and they were randomly accommodated into experimental and control groups. The experimental group received twelve ninety- minute sessions of intervention related to couple intelligence training during three months. The applied questionnaires in this study included marital conflict questionnaire, marital quality of life and Differentiation. The data from the study were analyzed through repeated measurement ANOVA.
Resultsthe results showed that couple intelligence training has significant effect on the marital quality of life and differentiation (p<0.001).
ConclusionThe findings of the study revealed that couple intelligence training can be applied as an efficient method to improve the marital quality of life and differentiation through employing techniques such as training empathy, intimacy, self-awareness, steady modification of common sensational, sexual, behavioral and cognitive models and effective measures.
Keywords: Couple intelligence, marital quality of life, differentiation, couples -
هدف این پژوهش مقایسه اثربخشی بسته تدوین شده ارتقاء روابط بین فردی زوجین بر اساس رویکرد هیجان مدار و مشاوره زناشویی شناختی رفتاری بر دلبستگی و تعهد زناشویی بود. روش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری بود. جامعه آماری شامل زوجین با تعارضات زناشویی مراجعه کننده به مراکز مشاوره شهر تهران بود که 30 زوج به شیوه نمونه گیری در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در سه گروه (هر گروه 10 زوج) قرار داده شدند. یک گروه 12 جلسه بسته آموزشی ارتقاء روابط بین فردی زوجین بر اساس رویکرد هیجان مدار و یک گروه 12 جلسه مشاوره زناشویی شناختی-رفتاری دریافت کردند؛ اما گروه کنترل، مداخله ای دریافت نکرد. ابزار پژوهش شامل مقیاس های تعارضات زناشویی، تعهد زناشویی و دلبستگی بزرگ سالان بود. داده های پژوهش با روش تحلیل کوواریانس چند متغیری در نرم افزار 22- SPSS تحلیل شد. نتایج نشان داد که آموزش ارتقاء روابط بین فردی زوجین بر اساس رویکرد هیجان مدار بر تمامی ابعاد دلبستگی و تعهد زناشویی مقایسه با گروه کنترل اثربخشی معنادار و پایداری دارد (05/0p<) و در مقایسه با گروه مشاوره زناشویی شناختی - رفتاری اثربخشی بیشتری بر هر سه بعد دلبستگی و تعهد ساختاری دارد (05/0p<). گروه شناختی-رفتاری در مرحله پس آزمون فقط بر دو بعد دلبستگی (اجتنابی و اضطرابی) (05/0>p) اثربخشی معنادار داشته است که این اثرات پایدار نماند (05/0<p) ولی اثرات پایدار معناداری بر هر سه بعد تعهد زناشویی نشان داد (05/0>p). نتیجه پژوهش بیانگر این بود که استفاده از بسته ارتقاء روابط بین فردی زوجین براساس رویکرد هیجان مدار در مقایسه با مداخله شناختی-رفتاری جهت بهبود دلبستگی و تعهد زناشویی زوجین دچار تعارض زناشویی اولویت دارد.
کلید واژگان: ارتقا روابط بین فردی, هیجان مدار, شناختی رفتاری, دلبستگی, تعهد زناشوییThe aim of study was compare the effectiveness of the developed package of promoting couples' interpersonal relationships based on emotion-oriented approach and cognitive-behavioral marital counseling on marital attachment and commitment. The research method was quasi-experimental with pre-test, post-test and follow-up design. The statistical population included couples with marital conflicts who referred to counseling centers in Tehran, where 30 couples were selected by available sampling method and randomly divided into three groups (10 couples in each group). One group received 12-session training package to promote couples' interpersonal relationships based on emotional approach, and a group received 12 sessions of cognitive-behavioral marital counseling; but the control group did not receive any intervention. Research instruments included marital conflict, marital commitment and adult attachment scales. Research data were analyzed by multivariate analysis of covariance in SPSS-25 software. The results showed the emotion-oriented approach compared to the control group has a significant effectiveness and stability on all aspects of attachment and marital commitment (p <0.05) and compared to cognitive-behavioral marital counseling group, more effective on all three dimensions of attachment and structural commitment (p <0.05). Cognitive-behavioral group in post-test stage had a significant effect on two dimensions of attachment (avoidance and anxiety) (p <0.05) that these effects were not stable (p <0.05) but showed significant lasting effects on all dimensions of Marital commitment (p <0.05). The results showed that the use of the emotion-oriented approach compared to cognitive-behavioral intervention to improve attachment and marital commitment of couples with marital conflict has priority.
Keywords: Promoting interpersonal relationships, Emotion-oriented, cognitive-behavioral, attachment, Marital Commitment -
این پژوهش با هدف مقایسه اثربخشی درمان پذیرش ذهن آگاهانه خود با روان درمانی مثبت نگر بر استرس ادراک شده دانش آموزان دختر دارای افسردگی انجام شد. پژوهش حاضر از نوع نیمه آزمایشی سه گروهی با سه مرحله پیش آزمون ، پس آزمون و پیگیری بود. جامعه آماری پژوهش، دختران دانش آموز افسرده در شهر اصفهان در پاییز 1398 بودند. از جامعه آماری مورد اشاره، 54 نفر به صورت هدفمند مبتنی بر ملاک های ورود، انتخاب و سپس به طور تصادفی در دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل، هر گروه 18 نفر جایگزین شدند. از پرسشنامه استرس ادراک شده کوهن و همکاران (1983) در مراحل پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری برای سنجش متغیر وابسته استفاده شد. شرکت کنندگان دو گروه آزمایش، طی ده جلسه نود دقیقه ای، تحت درمان پذیرش ذهن آگاهانه خود و روان درمانی مثبت نگر قرار گرفتند. داده ها با استفاده از تحلیل واریانس اندازه های تکرار شده و آزمون تعقیبی بونفرونی تحلیل شد. نتایج نشان داد در استرس ادراک شده بین درمان پذیرش ذهن آگاهانه خود و روان درمانی مثبت نگر با گروه کنترل در پس آزمون و پیگیری تفاوت معناداری وجود دارد (01/0>p). بین دو درمان تفاوت معناداری در استرس ادراک شده به دست نیامد (05/0<p). با توجه به اینکه هر دو درمان پذیرش ذهن آگاهانه خود و روان درمانی مثبت نگر روش های درمانی موثر جهت کاهش استرس ادراک شده در دانش آموزان دختر هستند، از طریق این دو درمان می توان نشانه های مرتبط با افسردگی را که ناشی از تجربه استرس ادراک شده هستند، کاهش داد.کلید واژگان: درمان پذیرش ذهن آگاهانه خود, روان درمانی مثبت نگر, استرس ادراک شده, افسردگیThis study was conducted with the aim of comparing the effectiveness of mindful acceptance of self-therapy and positive psychotherapy on perceived stress of female students with depression. The study was semi-experimental and research design was three groups with three stages of pre-test, post-test and follow-up. The statistical population of the study was depressed female students in Isfahan city in the fall of 2019. From the mentioned statistical population, 54 female students were selected purposefully based on the inclusion criteria, and then 18 people were randomly assigned in two experimental-groups and one control group. Cohen et al.’s perceived stress scale (1983) was used to measure dependent variable in pre-test, post-test and follow-up. The experimental groups received mindful acceptance of self-therapy and positive psychotherapy during ten 90-minute sessions. The data was analyzed through repeated measure variance analysis and Bonferroni post hoc test. The results showed that there was a significant difference in perceived stress between mindful acceptance of self-therapy and positive psychotherapy with the control group in post-test and follow-up (p<0.01). There was no significant difference between the two treatments in perceived stress (p>0.05). Given that both mindful acceptance of self-therapy and positive psychotherapy are effective treatments for reducing perceived stress in female students, these two therapies can reduce the symptoms associated with depression that result from perceived stress.Keywords: Mindful Acceptance of Self Therapy, Positive Psychotherapy, perceived stress, Depression
-
Background
Given the importance of emotions, the present study was conducted to investigate the effectiveness of achievement emotion regulation training package on negative emotions and self-regulation learning strategies (cognitive and metacognitive) among female high school students.
MethodsThe research method was semi-experimental with pre-test, post-test, and follow-up for two months relative to the control group. The statistical population included female high school students in Tehran in the academic year 2017-2018. A sample size of 50 cases (25 students in each group) was selected using multi-stage random cluster sampling. The experimental group learned how to regulate their achievement emotions in twelve 120-min sessions for two months. The Achievement Emotions Questionnaire (AEQ) and Motivated Strategies Learning Questionnaire (MSLQ) were used. Raw data analysis was performed using SPSS V. 22 and an Analysis of Covariance (ANCOVA).
ResultsThe results showed that regulation of achievement emotions caused a decrease in negative emotions (93.7%) and an increase in the use of cognitive/metacognitive strategies (53.6%) among experimental group members (P<0.001), while these results approximately did not change in the follow-up phase regarding negative emotions reduction (93.5%) and the increased use of cognitive/metacognitive strategies (52.6%).
ConclusionThe effectiveness of the discussed package was proved in the reduction of negative emotions.
Keywords: Academic success, Emotions, Learning, Cognitive science, Metacognition -
هدف
این پژوهش با هدف مقایسه تاثیر زوج درمانی رفتاری یکپارچه نگر، روایت درمانی زوجی، و طرحواره درمانی زوجی بر سرمایه عاطفی و افسردگی در افراد مبتلا به بیماری عروق کرونر انجام شد.
زمینهبیماری عروق کرونری از زمره بیماری های قلبی است که می تواند زوج ها را با مشکلاتی مواجه سازد.
روش کاراین پژوهش از نوع نیمه تجربی دارای پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری افراد مبتلا به بیماری عروق کرنری همراه با همسران خود در سال 1400 بودند، که از میان آنها 64 زوج به صورت هدفمند انتخاب و در چهار گروه (هر گروه 16 زوج) گمارده شدند. پرسشنامه سرمایه عاطفی گل پرور و”سیاهه افسردگی بک“برای سنجش متغیرهای وابسته در دو مرحله استفاده شد. سه گروه درمانی، هر یک طی 8 جلسه 90 دقیقه ای تحت درمان قرار گرفتند و گروه کنترل هیچ گونه درمانی دریافت نکرد. داده ها با تحلیل کوواریانس و آزمون تعقیبی بونفرونی در نرم افزار SPSS بررسی شدند.
یافته هابر اساس نتایج، در مورد متغیر سرمایه عاطفی، بین مداخلات زوج درمانی رفتاری یکپارچه نگر، روایت درمانی زوجی، و طرحواره درمانی زوجی با گروه کنترل (0/001≥P) و بین زوج درمانی رفتاری یکپارچه نگر با روایت درمانی زوجی و طرحواره درمانی زوجی تفاوت معناداری وجود دارد (0/001≥P). در مورد متغیر افسردگی، بین مداخلات زوج درمانی رفتاری یکپارچه نگر، روایت درمانی زوجی، و طرحواره درمانی زوجی با گروه کنترل و بین زوج درمانی رفتاری یکپارچه نگر و طرحواره درمانی زوجی با روایت درمانی زوجی تفاوت معناداری به دست آمد (0/05≥P).
نتیجه گیریبر اساس نتایج، به ترتیب، زوج درمانی رفتاری یکپارچه نگر، طرحواره درمانی زوجی، و روایت درمانی زوجی در افزایش سرمایه عاطفی و کاهش افسردگی در افراد مبتلا به بیماری عروق کرونر و همسران آنها تاثیر دارند. پیشنهاد می شود در مراکز درمانی قلب و عروق، این سه درمان برای این بیماران و همسران آنها استفاده شوند.
کلید واژگان: افسردگی, سرمایه عاطفی, بیماری عروق کرونری, زوج درمانی رفتاری یکپارچه نگر, روایت درمانی زوجی, و طرحواره درمانی زوجیAimThe aim of this study was to compare the effect of integrative behavioral couple therapy, narrative couple therapy, and couple schema therapy on affective capital and depression among people with coronary artery disease.
BackgroundCoronary artery disease is one of the heart diseases that can cause problems for couples.
MethodThis was a semi-experimental study with a pretest and posttest design and control group. The statistical population consisted of people with coronary artery disease and their spouses out of which 64 couples were selected by purposive sampling method and randomly assigned to three experimental groups and a control group (16 couples in each group). Affective Capital Questionnaire and Depression Inventory of Beck was used to assess dependent variables in two stages. The three intervention groups were each treated for 8 sessions of 90 minutes and the control group did not receive any treatment. The data were analyzed in SPSS by descriptive and inferential statistics.
FindingsIn terms of affective capital, there was a statistically significant difference of integrative behavioral couple therapy, narrative couple therapy and couple schema therapy with the control group (p ≤0.001), and of integrative behavioral couple therapy with narrative couple therapy and couple schema therapy (p ≤0.001). For depression, there was a statistically significant difference of the three intervention groups with the control group, and of integrated behavioral couple therapy and couple schema therapy with couple narrative therapy (p<0.05).
ConclusionAccording to the results, integrative behavioral couple therapy, couple schema therapy and narrative couple therapy are effective in increasing affective capital and reducing depression in people with coronary artery disease and their spouses. It is recommended that these three interventions be used for these patients and their spouses in cardiovascular disease centers.
Keywords: Depression, Affective capital, Coronary artery disease, Integrative behavioral couple therapy, Narrative couple therapy, Couple schema therapy -
اهداف
این طرح با هدف تدوین بسته آموزش شخصیت محور مبتنی بر تیپ شناسی انیاگرام و اثربخشی آن بر ابرازگری هیجانی افراد متقاضی ازدواج انجام شده است تا روان شناسان و مشاوران خانواده بتوانند آن را در مشاوره های پیش از ازدواج برای ارتقای ازدواج های سالم به زوجین آموزش دهند.
مواد و روش هابسته آموزشی مبتنی بر انیاگرام، با مروری بر منابع و پژوهش های مربوطه و بر اساس پیشینه پژوهشی و تکنیک های مربوط به تیپ شناسی انیاگرام با در نظر گرفتن سازه های موثر بر آن و به صورت کتابخانه ای و وسیع بررسی و ساخته شد. جامعه پژوهش مشتمل بر کلیه زوجین در مرحله پیش از ازدواج مراجعه کننده به مراکز مشاوره شهر اصفهان در بهار و تابستان 1396بود که در طرحی شبه آزمایشی انتخاب شدند. پرسش نامه ابرازگری هیجانی کینگ و امونز (EEQ, 1990)، در دو مرحله پیش آزمون و پس آزمون (با فاصله 45 روز پس از اتمام آموزش) برای سنجش متغیر وابسته استفاده شد. گروه آزمایش نیز طی ده جلسه نوددقیقه ای یک بار در هفته مورد آموزش قرار گرفتند.
یافته هاآزمون تحلیل کوواریانس نشان داد بسته آموزشی شخصیت محور مبتنی بر انیاگرام، بر ابرازگری هیجانی افراد متقاضی ازدواج موثر بوده است. بین نمرات گروه آزمایش و کنترل در پس آزمون پس از کنترل پیش آزمون تفاوت معناداری وجود داشت (0/05>P).
نتیجه گیریبه طور کلی این پژوهش نشان داد بسته آموزشی ازدواج جهت کمک به زوجین متقاضی ازدواج برای شناسایی و ابراز صحیح هیجانات از طریق آشنایی با ویژگی های شخصیتی خود و طرف مقابل، درمقایسه با گروه کنترل، اثربخش بوده است؛ این نتایج برای متخصصان و دست اندرکاران امور مشاوره پیش از ازدواج جهت ارایه خدمات بهتر کاربردی است.
کلید واژگان: ابرازگری هیجانی, متقاضیان ازدواج, تیپ های شخصیتی نه گانه (انیاگرام), مشاوره پیش از ازدواجObjectivesThis study aimed to develop a premarital educational package based on based on 9-type personalities (Enneagram) to improve emotional expressiveness of couples preparing for marriage.
MethodsIn this quasi-experimental study with pretest/posttest design, the study population consisted of all couples in the premarital stage referred to counseling centers in Isfahan, Iran during spring and summer 2017. Of these, 30 were selected and divided into two groups of intervention and control. They completed the Emotional Expressiveness Questionnaire (EEQ) before the study and 45 days after the end of intervention. The educational package was developed based on the study literature and techniques related to enneagram typology and considering its constructs, and then presented to the intervention at ten 90-min sessions once a week.
ResultsThe ANCOVA results indicated that the designed enneagram-based intervention could significantly affect the emotional expressiveness of the study couples. There was a significant difference between the scores of study groups after intervention (P<0.05). Objectives This study aimed to develop a premarital educational package based on based on 9-type personalities (Enneagram) to improve emotional expressiveness of couples preparing for marriage. Methods In this quasi-experimental study with pretest/posttest design, the study population consisted of all couples in the premarital stage referred to counseling centers in Isfahan, Iran during spring and summer 2017. Of these, 30 were selected and divided into two groups of intervention and control. They completed the Emotional Expressiveness Questionnaire (EEQ) before the study and 45 days after the end of intervention. The educational package was developed based on the study literature and techniques related to enneagram typology and considering its constructs, and then presented to the intervention at ten 90-min sessions once a week. Results The ANCOVA results indicated that the designed enneagram-based intervention could significantly affect the emotional expressiveness of the study couples. There was a significant difference between the scores of study groups after intervention (P<0.05).
Conclusionthe designed enneagram-based educational package was effective in improving the emotional expressiveness of couples preparing for marriage through familiarity with the personality traits of themselves and their partner. These results are useful for professionals and those involved in premarital counseling to provide better services.the designed enneagram-based educational package was effective in improving the emotional expressiveness of couples preparing for marriage through familiarity with the personality traits of themselves and their partner. These results are useful for professionals and those involved in premarital counseling to provide better services.
Keywords: Emotional expressiveness, Personality types, Enneagram, Premarital counseling -
هدف پژوهش حاضر پیش بینی تمایل به طلاق بر اساس نیاز به عشق و بقا، آگاهی جنسی و کمال گرایی جنسی در زوجین متقاضی طلاق بود. این مطالعه مقطعی از نوع همبستگی بود. جامعه پژوهش زوجین متقاضی طلاق شهر اصفهان در سال های 98-1397 بودند. نمونه پژوهش 670 نفر بود که با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها از زیرمقیاس های عشق و بقا از مقیاس نیازهای اساسی روان شناختی (سالاری و صاحبی، 1383)، مقیاس آگاهی جنسی (اسنل و همکاران، 1991)، زیرمقیاس کمال گرایی جنسی از سیاهه باروهای ارتباطی (ایدلسون و اپستاین، 1982) و پرسشنامه محقق ساخته تمایل به طلاق استفاده شد. برای تحلیل داده ها از روش های همبستگی پیرسون و رگرسیون چندگانه با مدل همزمان در نرم افزار SPSS نسخه 22 استفاده شد. یافته ها نشان داد که نیاز به عشق و آگاهی جنسی با تمایل به طلاق رابطه منفی و معنادار و کمال گرایی جنسی با تمایل به طلاق رابطه مثبت و معنادار داشتند (05/0P). همچنین، نیاز به عشق، آگاهی جنسی و کمال گرایی جنسی به طور معناداری توانستند 3/13 درصد از تغییرات تمایل به طلاق در زوجین متقاضی طلاق را پیش بینی کنند .05/0P
کلید واژگان: تمایل به طلاق, نیاز به عشق, نیاز به بقا, آگاهی جنسی, کمال گرایی جنسیThe aim of present research was predicting divorce tendency based on need to love and survival, sexual awareness and sexual perfectionism in couples divorce applicant. This study was cross-sectional from type of correlation. The Research population was couples divorce applicant of Isfahan city in 2018-19 years. The research sample was 670 people who were selected by available sampling method. To collect data used from subscales of love and survival from basic psychological needs scale (Salari & Sahebi, 2004), sexual awareness scale (Snell & et al, 1991), subscale of sexual perfectionism from relationship beliefs inventory (Edelson & Epstein, 1982) and researcher-made divorce tendency questionnaire. To analyze the data used from methods of Pearson correlation and multiple regression with enter model in SPSS software version 22. The findings showed that the need to love and sexual awareness had a negative and significant relationship with the tendency to divorce and sexual perfectionism had a positive and significant relationship with the tendency to divorce (P0/05). Also, need to love, sexual awareness and sexual perfectionism significantly were able to predict 13/3% of the changes in tendency to divorce in couples divorce applicant (P
Keywords: divorce tendency, need to love, need to survival, sexual awareness, sexual perfectionism -
سابقه و هدف
آموزش مهارت هایی که عواطف مثبت را افزایش می دهند، منجر به حل بهتر مشکل، افزایش حمایت اجتماعی و فواید دیگری می شوند که به عنوان عامل محافظتی و کاهنده افسردگی عمل می کنند. بنابراین این پژوهش با هدف مقایسه تاثیر درمان پذیرش خود ذهن آگاهانه با روان درمانی مثبت نگر بر سرمایه عاطفی دانش آموزان دختر دارای افسردگی انجام شد.
مواد و روش هااین مطالعه از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری یک ماه و نیمه و سه گروهی بود. نمونه پژوهش، 54 نفر از دانش آموزان دختر دارای افسردگی در مقطع متوسطه دوم شهر اصفهان بودند که برحسب معیارهای ورود به مطالعه انتخاب شدند و به طور تصادفی در دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل قرار گرفتند. برای سنجش متغیر وابسته از پرسشنامه سرمایه عاطفی گل پرور در مراحل پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری استفاده شد. گروه های آزمایش تحت درمان پذیرش خود ذهن آگاهانه و روان درمانی مثبت نگر قرار گرفتند. داده ها با استفاده از تحلیل واریانس اندازه های تکرارشده و آزمون تعقیبی بونفرونی تحلیل شدند.
نتایجنتایج نشان داد درمان پذیرش خود ذهن آگاهانه و روان درمانی مثبت نگر بر افزایش سرمایه عاطفی تاثیر داشتند (0/05<P)، اما بین تاثیر این دو درمان تفاوت معناداری وجود نداشت (0/05>P).
نتیجه گیریدرمان پذیرش خود ذهن آگاهانه و روان درمانی مثبت نگر، هر دو روشی موثر جهت افزایش سرمایه عاطفی دانش آموزان دختر دارای افسردگی هستند. پس با آموزش آن ها می توان نوع عواطف دختران دانش آموز را نسبت به زندگی، تغییر و به تبع آن افسردگی را کاهش داد.
کلید واژگان: درمان خودپذیرشی ذهن آگاهانه, روان درمانی مثبت نگر, سرمایه عاطفی, افسردگیFeyz, Volume:24 Issue: 2, 2020, PP 198 -208BackgroundTraining the skills which increase positive affect leading to a better problem solving, increase social support and has some other advantages which act as a protective factor thus decreasing depression. So this study aimed to compare the effect of mindful self-acceptance therapy and positive psychotherapy on affective capital of female students with depression.
Materials and MethodsThis research was a semi-experimental study pre-test, post-test and one and a half month follow-up design with three groups. The sample consisted of 54 female students with depression at secondary high school in Isfahan who were selected based on the inclusion criteria and were randomly assigned in two experimental groups and one control group. The experimental groups were treated with mindful self-acceptance therapy and positive psychotherapy. Golparvar affect capacity questionnaire were used to measure the dependent variables at pre-test, post-test and the follow up. The data were analyzed using repeated measure analysis of variance and Bonferroni post hoc test trough SPSS-22 software.
ResultsThe results showed that mindful self-acceptance therapy and positive psychotherapy had a significant effect on increasing the affective capital (P<0.05). But there was no significant difference between the two treatment groups (P>0.05).
ConclusionMindful self-acceptance therapy and positive psychotherapy were both effective treatments on increasing the affective capital of female students with depression and training them both can change female student’s sentiments about life thus treating depression as a consequence.
Keywords: Mindful self-acceptance therapy, Positive psychotherapy, Affective capital, Depression -
مقدمه
اختلال نافرمانی مقابله ای یکی از رایج ترین تشخیص های اختلالات سلامت روان در دوران کودکی می باشد،که الگوی عودکننده از رفتارهای منفی کارانه، نافرمانی، سرکشی و خصم آلود در برابر اشخاص صاحب قدرت است که تاثیرات وسیعی بر فرد، خانواده، مدرسه و اجتماع دارد. از این رو پروتکل آموزش مهارت های ذهن آگاهی ویژه کودکان با نافرمانی مقابله ای در راستای بهبود تعامل کودک با معلم تدوین گردید. این پژوهش با هدف بررسی مقایسه اثر بخشی آموزش مهارت های ذهن آگاهی ویژه کودکان با نافرمانی مقابله ای و درمان شناختی - رفتاری بر تعاملات کودک با معلم اجرا گردید.
مواد و روش هاطرح پژوهش، نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون-پس آزمون و پیگیری با گروه کنترل بود. تعداد 60 کودک نافرمان مقابله ای 8 تا 12 ساله به صورت نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش (روش مداخله: آموزش مهارت های ذهن آگاهی و درمان شناختی -رفتاری) و یک گروه کنترل قرار گرفتند. ابزار سنجش شامل پرسشنامه رابطه معلم- دانش آموز و پرسشنامه علایم مرضی کودکان (CSI-4) بود.
یافته هانتایج تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر نشان داد که آموزش ذهن آگاهی و درمان شناختی-رفتاری بر افزایش تعامل کودک با معلم تاثیر معنی دار داشته است. همچنین بررسی ها نشان داد که بین افزایش تعامل کودک با معلم تحت آموزش ذهن آگاهی و تحت درمان شناختی-رفتاری تفاوت معنی دار وجود دارد (001/0=p).
بحث و نتیجه گیریافزایش تعامل کودک با معلم در گروهی که تحت درمان شناختی-رفتاری بوده اند، بیشتر از افزایش تعامل کودک با معلم در گروهی که تحت آموزش ذهن آگاهی بوده اند، می باشد.
کلید واژگان: کودکان نافرمانی مقابله ای, ذهن آگاهی, شناختی - رفتاری, تعامل کودک با معلمYafteh, Volume:22 Issue: 1, 2020, PP 25 -38BackgroundOppositional defiant disorder is one of the most common diagnoses of mental health disorders in childhood, which is a recurrent pattern of negative caring behaviors, disobedience, rebellion, and hostility toward the power holder. It has a profound impact on the individual, the family, the school and the community. Hence, the protocol for training the mindfulness skills of children with oppositional defiant disorder was developed to improve the child's interaction with the teacher. The purpose of this study was to compare the effectiveness of mindfulness training for children with oppositional defiant disorder and cognitive-behavioral therapy on the child-teacher interactions.
Materials and MethodsThe research method was a semi-experimental pretest-posttest and follow-up with a control group. Sixty 8 to 12-year-old oppositional defiant children were selected by available sampling and were randomly assigned into two experimental groups (interventional technique: mindfulness skills training and cognitive-behavioral therapy) and a control group. Measurement tools consisted of a Teacher-Student Relationship Questionnaire and Questionnaire CSI-4.
ResultsThe results of the analysis of variance with repeated measures indicated that mindfulness training and cognitive-behavioral therapy had significant effects on enhancing the child interactions with the teacher. Studies have also showed a significant difference between the increasing child-teacher interaction with mindfulness training and cognitive-behavioral therapy ((P =0.001).
ConclusionThe rise of child-teacher interactions in the cognitive-behavioral group is greater than the increase in the child-teacher interactions in the group with mindfulness training.
Keywords: children with oppositional defiant, mindfulness, cognitive- behavioral, child interaction with teacher -
هدف
اختلال هویت جنسیتی، اختلالی جدی است که فرایندهای روان شناختی، ارتباطی، اجتماعی و هیجانی افراد مبتلا را با آسیب جدی مواجه می سازد. بر همین اساس پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی درمان شناختی- رفتاری بر مشکلات بین فردی افراد مبتلا به اختلال هویت جنسیتی انجام گرفت.
روشپژوهش حاضر نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری شامل افراد مبتلا به اختلال هویت جنسیتی شهر اصفهان در سه ماهه پاییز سال 1397 بود. در این پژوهش تعداد 30 فرد مبتلا به اختلال هویت جنسیتی با روش نمونه گیری غیرتصادفی هدفمند انتخاب و با انتساب تصادفی در دو گروه آزمایش و گواه جایدهی شدند. گروه آزمایش مداخله درمان شناختی رفتاری را طی دو و نیم ماه در 10 جلسه 90 دقیقه ای دریافت نمودند. پرسشنامه های مورد استفاده شامل پرسشنامه مشکلات بین فردی (بارخام، هاردی و استارتاپ، 1996) بود. داده های حاصل از پژوهش به شیوه تحلیل کواریانس مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافته ها:
نتایج نشان داد که درمان شناختی- رفتاری بر مشکلات بین فردی افراد مبتلا به اختلال هویت جنسیتی تاثیر معناداری داشته است (f= 45/27, p<0/001). میزان تاثیر آماری درمان شناختی- رفتاری بر مشکلات بین فردی افراد مبتلا به اختلال هویت جنسیتی 64 درصد بود.
نتیجه گیری:
بر اساس یافته های پژوهش حاضر می توان چنین نتیجه گرفت که درمان شناختی رفتاری با بهره گیری از فنونی همانند انجام تمرین های رفتاری، شناسایی باورهای بنیادی ناکارآمد و بکارگیری هیجانات افکار منطقی و کارآمد می تواند به عنوان یک درمان کارآمد جهت کاهش مشکلات بین فردی افراد مبتلا به اختلال هویت جنسیتی مورد استفاده گیرد.
کلید واژگان: اختلال هویت جنسیتی, مشکلات بین فردی, درمان شناختی- رفتاریAimSexual identity disorder is a serious disorder which damage psychological, communicative, social and emotional processes of the people suffering from it. Therefore the present study was to investigate the effectiveness of cognitive-behavioral therapy on the interpersonal problems of the people with sexual identity disorder.
MethodThe present study was quasiexperimental with pretest-posttest and control group design. The statistical population included the people with sexual identity disorder in the fall of 2018. 30 people with sexual identity disorder were selected through nonrandom purposive sampling method and randomly replaced into experimental and control groups. The experimental group received ten ninety-minute sessions of cognitive-behavioral intervention therapy during two-anda-half months. The applied instruments included interpersonal problems questionnaire (Barkhan, Hardy, startup, 1996) and. The data from the study were analyzed through ANCOVA.
ResultsThe results showed that cognitive-behavioral therapy has had significant effect on the interpersonal problems of the people with sexual identity disorder (f=45.27, p<0.001). The degree of the effect of cognitive-behavioral therapy on the people suffering from it was 75% respectively.
ConclusionAccording to the findings of the present study it can be concluded that cognitive-behavioral therapy employing techniques such as doing behavioral exercises, identifying fundamental inefficient beliefs and applying rational as well as efficient thoughts can be used as an efficient therapy to decrease interpersonal problems of the people with sexual identity disorder.
Keywords: Sexual identity disorder, interpersonalproblems, cognitive-behavioral therapy -
فصلنامه علوم روانشناختی، پیاپی 77 (امرداد 1398)، صص 539 -546زمینه
نقش تاثیرگذار و مهم هیجان ها در زندگی تحصیلی دانش آموزان، توجه روانشناسان تربیتی به هیجانات را به خود جلب کرده است. بنابراین، آیا آموزش نظم جویی هیجان پیشرفت می تواند بر هیجان های منفی و بهزیستی روانشناختی دانش آموزان اثربخش باشد؟
هدفاین پژوهش به منظور مطالعه اثربخشی آموزش نظم جویی هیجان های پیشرفت بر هیجان های منفی و بهزیستی روانشناختی دانش آموزان انجام شد.
روشاین مطالعه نیمه آزمایشی «با طراحی یش آزمون، پس آزمون، پیگیری با گروه گواه بود. جامعه آماری شامل تمام دانش آموزان دختر دوره اول متوسطه شهر تهران در سال تحصیلی 97-1396 بود. از روش نمونه گیری خوشه ایتصادفی استفاده شد. شرکت کنندگان آزمون هیجان پیشرفت (پکران، گوئتز و پری، 2005) و مقیاس بهزیستی روانشناختی (ریف، 2002) را تکمیل کردند. سپس تعداد 50 نفر دانش آموز با هیجان های منفی بالا (356= n) گزینش و به صورت تصادفی به دو گروه آزمایش و گواه قرار گرفتند. بسته آموزشی محقق ساخته (1396) به مدت 6 هفته (2 جلسه در هفته، هر جلسه 90-60 دقیقه) برای گروه آزمایش اجرا شد و گروه گواه آموزشی دریافت نکرد داده ها با استفاده از آزمون تحلیل کواریانس تک متغیری تحلیل شدند. یافته ها: نتایج نشان داد که آموزش نظم جویی هیجان های پیشرفت باعث کاهش هیجان های منفی و افزایش بهزیستی روانشناختی گروه آزمایش در پس آزمون بود (001/0=p). این نتایج در دوره پیگیری نیز تداوم یافت.
نتیجه گیریآموزش نظم جویی هیجان های پیشرفت در کاهش هیجان های منفی و ارتقاء بهزیستی روانشناختی در دانش آموزان موثر بود.
کلید واژگان: هیجان های پیشرفت, هیجان های منفی, بهزیستی روانشناختیBackgroundThe influential and important role of emotions in students' academic life has drawn the attention of educational psychologists to emotions. So, can emotion regulation training affect students' negative emotions and psychological well-being?
AimsThe aim of the present research was to study the effectiveness of achievement emotions regulation training on negative emotions and psychological well-being of students.
MethodThis research was a quasi-experimental study with pretest-posttest and follow-up design with control group. The statistical population included all female middle school students in the city of Tehran during the academic year 2016-2017. Random cluster sampling was used. Participants completed the Achievement Emotion Test (Pekrun, Goetz & Perry, 2005) and the Psychological Well-being Scale (Ryff, 2002). Then, 50 students with high negative emotions were selected (n=356) and were randomly divided into two experimental and control groups. The researcher-made training package (1986) was administered to the experimental group for 6 weeks (2 sessions per week, 60-90 minutes each session) and the control group received no training. Data were analyzed using univariate analysis of covariance.
ResultsThe results indicated that achievement emotions regulation training significantly decreased negative emotions and also significantly increased psychological well-being among the experimental group in post-test (p=0/001). These results continued during the follow-up period too.
ConclusionsAchievement emotions regulation training was effective on reducing negative emotions and promoting psychological well-being in female students.
Keywords: Achievement emotions, Negative emotions, Psychological well-being -
مقدمهسلامت جنسی جزء مهمی در تامین سلامت زوجین و بهداشت عمومی است. موفقیت در ارتباط جنسی زوج، موفقیت در زندگی زناشویی است. در سال های اخیر، ارتباط شاخص توده ی بدنی با عملکرد جنسی مورد توجه قرار گرفته است. مطالعه ی حاضر، با هدف مقایسه ی عملکرد جنسی و اعتماد به نفس جنسی با در نظر گرفتن شاخص توده ی بدنی زنان سنین باروری انجام شد.روش هادر یک مطالعه ی مقطعی، 192 زن 50-18 سال متاهل شهر اصفهان در سال های 96-1395 به صورت در دسترس وارد مطالعه شدند. ملاک های ورود شامل تحصیلات حداقل دیپلم، نداشتن بیماری روانی و جسمی و تمایل به شرکت در پژوهش بودند. ملاک های خروج، شامل عدم تمایل و همکاری شرکت کننده در پژوهش بود. اطلاعات با استفاده از پرسش نامه ی فردی، ترازو و متر، پرسش نامه های شاخص عملکرد جنسی (Female sexual function index یا FSFI) و اعتماد به نفس جنسی زنان Anne Hooper، جمع آوری و تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS و آزمون های Levene، و MANOVA و One-way ANOVA انجام شد.یافته هاتفاوت معنی داری بین میانگین نمرات ابعاد میل جنسی، تحریک روانی و ارگاسم، در سه گروه لاغر (< 5/18 کیلوگرم/مترمربع)، متوسط (9/24-5/18 کیلوگرم/مترمربع) و چاق (30-25 کیلوگرم/مترمربع) بود (05/0 > P)، اما در ابعاد رطوبت، رضایتمندی و درد جنسی بین سه گروه، تفاوت معنی داری به دست نیامد. همچنین، میانگین نمرات ابعاد میل جنسی، تحریک روانی و ارگاسم در زنان لاغر پایین تر و میانگین نمرات درد جنسی آن ها بالاتر از سایر گروه ها بود (050/0 > P). سه گروه در اعتماد به نفس جنسی تفاوت معنی داری نداشتند.نتیجه گیریبراساس یافته های این مطالعه، می توان گفت که شاخص توده ی بدنی در زنان، تنها عامل تعیین کننده ی عملکرد و اعتماد به نفس جنسی آن ها نیست و سایر عوامل موثر درون روانی، بین فردی و سناریوهای فرهنگی را باید مورد بررسی قرار داد.کلید واژگان: شاخص توده ی بدنی, عملکرد جنسی, اعتماد به نفس جنسیBackgroundSexual health is a critical component of couples health and general health. Body mass index (BMI) is known to influence sexual function, self-efficacy, and sexual performance. This study aimed to assess the relationship of sexual function and sexual self-esteem among the women of reproductive age based on body mass index.MethodsIn a cross-sectional study in Isfahan City, Iran, 192 married women aged between 18 and 50 years were enrolled as a convenient sample. Data were gathered using meter, digital scale, Female Sexual Function Index (FSFI), and Anne Hooper's Sexual Self-Esteem questionnaire. The data were analyzed using SPSS software.
Findings: Differences in average desire, arousal, and orgasm scores among the underweight, normal body mass index, and obese individuals were significant (PConclusionThe results showed that body mass index is not the only effective factor on sexual function, sexual self efficacy, and sexual self-esteem in women; intra-psychological, interpersonal, and socio-cultural factors should to be considered as important mediatings, too.Keywords: Body mass index, Sexual activity, Self-esteem -
هدف پژوهش بررسی رابطه ی کمال گرایی با بهزیستی روان شناختی با توجه به نقش تعدیلی ذهن آگاهی و پذیرش در دانشجویان بود که با روش توصیفی از نوع همبستگی به انجام رسید. گروه نمونه شامل 341 نفر بود که با روش نمونه گیری تصادفی خوشه ایچندمرحله ای انتخاب شدند. به منظور گردآوری داده ها از پرسشنامه های، مقیاس بهزیستی روان شناختی ریف، مقیاس چندبعدی کمال گرایی فراست، پرسشنامه ذهن آگاهی و پرسشنامه پذیرش و عمل - نسخه دوم استفاده شد. تحلیل داده های حاصل با استفاده از رگرسیون چندگانه و برنامه الحاقی پردازش گر هایس در تحلیل رگرسیون نشان داد ذهن آگاهی و پذیرش پیش بین های مثبت بهزیستی روان شناختی بودند. کمال گرایی همراه با ذهن آگاهی پیش بین منفی و معنی دار بهزیستی روان شناختی بود در حالی که در حضور پذیرش، تاثیر منفی کمال گرایی در پیش بینی بهزیستی روان شناختی معنی دار نبود؛ اثر تعدیل کنندگی ذهن آگاهی بسیار چشمگیرتر از اثر تعدیل کنندگی پذیرش در پیش بینی بهزیستی روان شناختی بر اساس کمال گرایی بود اما به لحاظ آماری نقش تعدیل کنندگی ذهن آگاهی و همچنین نقش تعدیل کنندگی پذیرش در رابطه ی کمال گرایی با بهزیستی روان شناختی معنی دار بدست نیامد. از این رو می توان بیان کرد کاهش کمال گرایی با افزایش بهزیستی روان شناختی دانشجویان همراه است و هرچه سطح ذهن آگاهی و پذیرش در دانشجویان بیشتر شود انتظار می رود بهزیستی روان شناختی افزایش یابد.کلید واژگان: بهزیستی روان شناختی, کمال گرایی, ذهن آگاهی, پذیرش, دانشجویانThis study aimed the relation between perfectionism and psychological well-being considering moderating role of the mindfulness and acceptance for university students and is done by descriptive and correlational research method. Sample group included 341 people and selected by multistage cluster random sampling method. Questionnaires used to gather information were: the Ryff Scales of Psychological Well-being, Frost Multidimensional Perfectionism Scale, Mindful Attention Awareness Scale, Acceptance & Action Questionnaire II. Analysing the acquired data via A.F.Hayes PROCESS procedure extension in regression analysis for SPSS showed that mindfulness and acceptance were the positive predictors of psychological well-being; perfectionism in combination with mindfulness was a significant predictor of psychological well-being but in combination with acceptance was not a significant predictor of psychological well-being. The moderating effect of mindfulness was more significant than the moderating effect of acceptance in predicting psychological well-being on the bases of perfectionism; however, statistically, the moderating roles of mindfulness and acceptance, regarding the relationship between perfectionism and psychological well-being were not significant. Thus, it can be said that decreased perfectionism is associated with increased psychological well-being; and higher levels of mindfulness and acceptance in students, we would expect increased psychological well-being. Moreover, increased psychological well-being based on decreased perfectionism, was more significant in higher levels of mindfulness than in higher levels of acceptance among students. But this effect was not statistically significant.Keywords: psychological well-being, Perfectionism, mindfulness, acceptance, university students
-
پژوهش حاضر با هدف تعیین تاثیرآموزش مدیریت شناختی- رفتاری(CBM) بر کیفیت زندگی دانشجویان انجام شد. طرح پژوهش، آزمایشی و از نوع پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل و گمارش تصادفی بود. جامعه ی آماری پژوهش را تمامی دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد خوراسگان اصفهان در پاییز 1391 تشکیل می دادند که از میان آنها 40 نفر به شیوه ی در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل گمارده شدند. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه ی کیفیت زندگی SF-36بود. در 10 جلسه(هر جلسه 90 دقیقه طی 5 هفته و هر هفته 2 جلسه) آموزش مدیریت شناختی- رفتاری بر روی گروه آزمایش اجرا گردید. یافته ها نشان داد که آموزش مدیریت شناختی- رفتاری تاثیر معناداری بر 5 بعد از کیفیت زندگی شامل خستگی یا نشاط، سلامت عاطفی، عملکرد اجتماعی، درد و سلامت عمومی دارد(01/0>P). اما درسه بعد از کیفیت زندگی(عملکرد جسمانی، محدودیت ایفای نقش ناشی از مشکلات هیجانی و محدودیت ایفای نقش ناشی از مشکلات جسمانی) بین دو گروه تفاوت معناداری(05/0کلید واژگان: مدیریت شناختی, رفتاری(CBM), کیفیت زندگی, پرسشنامه کیفیت زندگی (SF, 36)The purpose of this study was to determinate the effect of cognitive behavioral management training on the quality of life of the students of Azad Khorasgan (Isfahan) university. The method of this study was a randomize pretest-posttest with control group design. The statistical population of this study was the students of Islamic Azad university of Khorasgan in fall of 1391، in which 40 people were selected and assigned randomly into two groups - control and experimental- each one including 20 people. Quality of life''s questionnaire (SF-36) was used to gather the data. The experimental group received cognitive behavioral management training in 10 sessions (in 5 weeks، 2 sessions per week and each session 90 minutes). The results showed that there was a significant difference in 5dimensions of quality of life (fatigue or vitality، mental health، social function، bodily pain، general health) in experiment group. There was not any difference between control and experimental groups in 3 dimensions contain physical function، role physical and role emotional (p>0. 05). On the basis of this study is clear that through cognitive behavioral management training can promote quality of life meanwhile cognition training and mental condition''s perception.Keywords: Cognitive behavioral management (CBM), quality of life, quality of life's questionnaire (Sf, 36)
-
تعارض و سرریزشدگی کار- خانواده از زمره عوامل تهدید کننده بهزیستی پرستاران هستند، لذا پژوهش حاضر با هدف تعیین رابطه بین تعارض و سرریزشدگی کار- خانواده با بهزیستی روانی و جسمی در میان پرستاران انجام شد. روش پژوهش حاضر توصیفی از نوع همبستگی بود و جامعه آماری پژوهش را پرستاران دو بیمارستان دولتی در شهر اصفهان تشکیل دادند. نمونه پووهش 245 پرستار بودند که به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزارهای جمع آوری داده ها شامل پرسشنامه تعارض کار-خانواده (نیت میر، بولس و مک موریان)، پرسشنامه سرریزشدگی کار-خانواده (اسمال و رایلی)، پرسشنامه بهزیستی روانی (گل پرور) و بهزیستی جسمی (گل پرور) بودند. داده ها با استفاده از تحلیل رگرسیون چندگانه و از طریق SPSS نسخه 18 تحلیل گردید. یافته ها نشان داد که تعارض کار-خانواده و سرریزشدگی کار-خانواده با بهزیستی روانی و جسمی در پرستاران دارای همبستگی منفی معنادار هستند. از بین تعارض کار- خانواده و خانواده - کار، تعارض کار- خانواده به ترتیب توانست 13/2 و 9/5 درصد از واریانس بهزیستی روان شناختی و بهزیستی جسمی را تبیین نماید. همچنین از چهار مولفه سرریز شدگی کار- خانواده، کار منزل توانست 18/4 درصد از واریانس بهزیستی روانی و ازدواج و همسرداری توانست 13/3 درصد از واریانس بهزیستی جسمی در پرستاران را تبیین نماید. نتایج حاصل از این پژوهش نشان می دهد که تعارض کار-خانواده و سرریزشدگی کار-خانواده می توانند بهزیستی روانی و بهزیستی جسمی پرستاران را دچار مشکل کند. به همین منظور لازم است پرستاران آموزش های لازم را برای مدیریت مطلوب تعارض و سرریزشدگی کار-خانواده دریافت کنند.
کلید واژگان: تعارض کار, خانواده, سرریزشدگی کار, خانواده, بهزیستی روانی, بهزیستی جسمی, پرستارانThe conflict and spillover between work and family are the threatening factors for nurses’ wellbeing. The purpose of this study was to determine the relation between work-family conflict and spillover with psychological and somatic well being in nurses. This descriptive study was co-relational, and statistical population was the nurses of two public hospitals. Among them 256 nurses were selected using accessible sampling method. Work-family conflict questionnaire (Netemeyer, Boles & McMurrian), work-family spillover questionnaire (Small & Riley), psychological well being questionnaire (Golparvar) and somatic well being questionnaire (Golparvar) were used for data collection. Data were analyzed using multiple regression analysis by means of SPSS version 18. According to the results, work-family conflict and spillover had negative correlation with psychological and somatic well being. Among work-family conflict components, work-family conflict could explain 13.2 and 9.5 percent of the variance of psychological and somatic well being respectively. Also among work-family spillover components, homework spillover could explain 18.4 percent of the variance of psychological well being and marriage/ companionship spillover could explain 13.3 percent of the variance of somatic well being. The results of current research showed that work-family conflict and spillover could expose the nurses’ psychological and somatic well being with problems. In this regard, it is necessary for nurses to achieve suitable training to manage work-family conflict and spillover.Keywords: work, family conflict, work, family spillover, psychological well being, somatic well being, nurses -
بهزیستی روانی، شامل دریافت های فرد از میزان هماهنگی بین هدف های معین و ترسیم شده با پیامدهای عملکردی است که در فرایند ارزیابی های مستمر به دست می آید و به رضایت درونی و نسبتا پایدار در توالی زندگی منتهی می شود. هدف پژوهش حاضر، پیش بینی بهزیستی روان شناختی دانش آموزان پسر از طریق مولفه های خودکارآمدی و سرسختی روان شناختی و حمایت اجتماعی ادراک شده بود. بدین منظور، طی یک پژوهش توصیفی مبتنی بر رگرسیون، 300 دانش آموزان پسر به شیوه ی نمونه گیری خوشه ایچند مرحله ای از مدارس شهر اصفهان انتخاب و از نظر خودکارآمدی سرسختی روان شناختی، حمایت اجتماعی ادراک شده و بهزیستی روان شناختی مورد آزمون قرار گرفتند. تحلیل رگرسیون گام به گام یافته ها نشان داد که بین خودکارآمدی، سرسختی روان شناختی وحمایت اجتماعی ادراک شده با بهزیستی روان شناختی، رابطه ی مثبت و معنادار وجود دارد و متغیرهای پیش بین، قادرند تغییرات بهزیستی روان شناختی دانش آموزان پسر را پیش بینی کنند. براساس این داده ها، افرادی که خودکارآمدی، سرسختی روان شناختی و حمایت اجتماعی ادراک شده بالایی دارند از بهزیستی روانی بالایی برخوردارند.
کلید واژگان: بهزیستی روان شناختی, خود کارآمدی, سرسختی روان شناختی, حمایت اجتماعی ادراک شدهPsychological well-being includes the receipt by a person to a degree of coordination between certain and outlined objectives with performance outcomes that can be obtained in the process of continuous assessment and it leads to inner satisfaction and relative stability in the sequence of life. The aim of this research was to predict psychological well-being among male students through the elements of self-efficacy and psychological hardiness and perceived social support. For this purpose, in a descriptive study, based on regression 300 male students were selected in the form of multi-stage cluster sampling from schools of Isfahan city. They were tested in terms of self-efficacy, hardiness, perceived social support and psychological well-being. Results of stepwise regression analysis indicated that there is a positive and significant relationship between self-efficacy, perceived social support and psychological hardiness and psychological wellbeing and predictor variables, can predict changes in psychological well-being among male students. Based on these data, individuals who have high self-efficacy, psychological hardiness and perceived social support have higher psychological well-being.Keywords: psychological wellbeing, Self, efficacy, psychological hardiness, Perceived Social Support -
مقدمه
نمای ظاهری صورت افراد می تواند در موفقیت و پیشرفت فرد در اجتماع بسیار مهم باشد. از طرفی مشکلات روانی- اجتماعی مربوط به ظاهر صورت تاثیر مهمی بر روی کیفیت زندگی هر فرد دارد.
هدف از انجام این پژوهش، تعیین رابطه بین ناهنجاری های دندانی- فکی با عزت نفس و خودپنداره در دانشجویان شهر اصفهان در دو جنس بود.مواد و روش هادر این پژوهش مقطعی، 159 نفر از دانشجویان شهر اصفهان (84 نفر مرد و 75 نفر زن) در گروه سنی 25-18 سال به روش نمونه گیری آسان انتخاب شدند و بعد از پاسخگویی به دو پرسش نامه عزت نفس Rosenberg و خودپنداره دو برگی Rogers (الف: خود واقعی افراد، ب: خود ایده آل افراد)، از نظر وجود ناهنجاری فک و موارد دیگر مورد معاینه بالینی قرار گرفتند و اطلاعات مربوطه در دو گروه دارای ناهنجاری فک و بدون آن ثبت شد. آزمون t، آنالیز واریانس و آزمون همبستگی Pearson جهت بررسی نتایج مورد استفاده قرار گرفت (05/0 = α).
یافته هابین عزت نفس (342/0 = p value)، خودپنداره الف (581/0 = p value) و خودپنداره ب (720/0 = p value) در دو گروه رابطه ای وجود ندارد. بین نوع ناهنجاری در این جامعه با عزت نفس (71/0 = p value)، خودپنداره الف (49/0 = p value) و خودپنداره ب (337/0 = p value) هم رابطه ای وجود نداشت؛ همچنین بین جنسیت افراد با عزت نفس (237/0 = p value)، خودپنداره الف (416/0 = p value) و خودپنداره ب (081/0 = p value) رابطه ای وجود ندارد. البته بین عزت نفس و خودپنداره الف رابطه مستقیم وجود داشت (31/0 = r).
نتیجه گیریبا توجه به محدودیت های این پژوهش، وجود یا عدم ناهنجاری های دندانی- فکی رابطه ای با عزت نفس و خودپنداره دانشجویان ندارد.
کلید واژگان: روان شناسی, مال اکلوژن, خودپنداره, رضایت شخصیIntroductionPeople’s facial appearance can play an important role in their social success. On the other hand, facial appearance-related problems have an important effect on an individual’s quality of life. The aim of this research was to determine the relationship between dentofacial malformations and self-esteem and self-concept among male and female students of Isfahan Universities.
Materials And MethodsIn this cross-sectional research, 159 students, 18-25 years of age, were randomly selected from Isfahan Universities. The subjects consisted of 84 male and 75 female students, selected using easy sampling method. The subjects filled two Rosenberg self-esteem and Rogers self-concept questionnaires (A: the real self; B: the ideal self) and were examined in relation to dentofacial deformities. Data was recorded in two groups of dentofacial deformity and free of dentofacial deformity. T-test, ANOVA and Pearson’s correlation coefficient were used for data analysis (α = 0.05).
ResultsThe results did not show any relationship between self-esteem (p value = 0.342), self-concept A (p value = 0.581) and self-concept B (p value = 0.720) in the two groups. There was no relationship between deformity type and self-esteem (p value = 0.71), self-concept A (p value = 0.49) and self-concept B (p value = 0.337). In addition, there was no relationship between sex and self-esteem (p value = 0.237), self-concept A (p value = 0.416) and self-concept B (p value = 0.081). However, there was a direct relationship between self-esteem and self-concept A (r = -0.31).
ConclusionUnder the limitations of this research, there was no relationship between dentofacial deformities and self-esteem and self-concept.
Keywords: Malocclusion, Phsycology, Self, assessment, concept
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.