حمید ذوالفقاری
-
زمینه و هدف
اختلال طیف اوتیسم با نارسایی های شناختی مرتبط است؛ ازاین رو تدوین و اجرای مداخلات نوین با تمرکز بر عملکردهای شناختی می تواند مفید باشد. پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی تعامل انسان-ربات بر کارکردهای اجرایی (حافظه کاری، توجه پایدار، بازداری پاسخ) کودکان دارای اختلال طیف اوتیسم انجام گرفت.
روش بررسیروش این پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون همراه با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را کودکان سنین 6تا10ساله مراجعه کننده به کلینیک های مشاوره و روان شناسی شهر مشهد با تشخیص اختلال طیف اوتیسم در سال 1397 تشکیل دادند. نمونه آماری 32 شرکت کننده واجد شرایط داوطلب بودند که ازطریق نمونهگیری دردسترس وارد مطالعه شدند و به طور تصادفی در دو گروه مداخله و گواه (هر گروه شانزده نفر) قرار گرفتند. به منظور انتخاب افراد گروه نمونه، از مصاحبه بالینی ساختاریافته (فیرست، 2015) و مقیاس ارزیابی اوتیسم در دوران کودکی (اسچوپلر و همکاران، 1980) استفاده شد. در گروه مداخله، آموزش گروهی تعامل انسان-رباتیک طی دوازده جلسه شصت دقیقه ای، هفته ای سه بار انجام گرفت؛ اما گروه گواه هیچ مداخله ای دریافت نکرد. دادهها با آزمون کامپیوتری تکلیف N تعداد به عقب (جگی و همکاران، 2010) و آزمون جامع سنجش دیداری و شنیداری (اربل و همکاران، 2014) جمع آوری شد. تحلیل داده ها با آزمون های تحلیل کوواریانس و تی مستقل در سطح معناداری 0٫05 توسط نرم افزار SPSS نسخه 21 صورت گرفت.
یافته هابعد از حذف اثر پیش آزمون، بین میانگین نمرات پس آزمون گروه آزمایش و گروه گواه در متغیرهای سرعت اجرا (0٫001>p) و توجه پایدار دیداری (0٫001>p) و بازداری پاسخ دیداری (0٫001>p) تفاوت معناداری وجود داشت؛ همچنین براساس شاخص اندازه اثر، به ترتیب 68درصد و 50درصد و 31درصد از تغییرات نمره متغیرها در اثر اعمال مداخله تعامل انسان-رباتیک بود.
نتیجه گیریبراساس نتایج مطالعه، استفاده از مداخله تعامل انسان-رباتیک در بهبود کارکردهای اجرایی کودکان مبتلا به اختلال طیف اوتیسم اثربخش است؛ بنابراین به کارگیری این روش در کنار سایر مداخلات موجود، مفید و موثر است.
کلید واژگان: تعامل انسان-رباتیک, کارکردهای اجرایی, اختلال طیف اوتیسمBackground & ObjectivesAutism spectrum disorder (ASD) is a neurodevelopmental disorder characterized by persistent deficits in social interactions and communication along with repetitive patterns of behavior, interests, or activities. It is a chronic and debilitating psychiatric condition of children with cognitive impairment. One of the damaged areas in these children is executive functions, a topic of great interest for investigation in autism. The psychological components of executive functions include attention, memory, and response inhibition problems. Technological interventions show remarkable results in improving social communication skills in children with ASD. Therefore, developing and implementing new interventions focusing on cognitive functions can be helpful. This study aimed to investigate the effectiveness of human–robot interaction on executive functions (working memory, sustained attention, and response inhibition) in people with ASD.
MethodsThe research method was quasi–experimental with a pretest–posttest design and a control group. The study's statistical population comprised all children aged 6 to 10 years referred to counseling and psychology clinics in Mashhad City, Iran, diagnosed with ASD in 2017. The study sample included 32 children selected through available sampling and were randomly assigned to the intervention and control groups. The inclusion criteria were as follows: having a diagnosis of ASD, not participating in other treatment programs at the same time, not receiving individual counseling or using psychiatric drugs, living with their parents, providing written consent form of parents, and willingness of children to cooperate and participate in the intervention. The exclusion criteria were as follows: not attending more than two training sessions and suffering from a physical or mental illness that occurred during the sessions. The Structured Clinical Interview for DSM–5 Disorders: Clinician Version (First, 2015) and Childhood Autism Rating Scale (Schopler et al., 1980) were used to select the sample group. The study data were gathered via a Computerized N–Back Task (Jaeggi et al., 2010) and the Integrated Visual and Auditory (IVA) test (Arble et al., 2014). In the intervention group, human–robotic interaction group training was conducted in twelve 60–minute sessions, three times a week. However, the control group did not receive any intervention. Descriptive (mean and standard deviation) and inferential statistics (analysis of covariance and the independent t test) were used at a significance level of 0.05 in SPSS version 21 software to describe and analyze the data.
ResultsFindings showed that after removing the effect of the pretest, there was a significant difference between the average posttest scores of the experimental group and the control group in the variables of execution speed (p<0.001), sustained visual attention (p<0.001), and visual response inhibition (p<0.001). Also, based on the effect size, 68%, 50%, and 31% of the variable score changes were respectively due to human–robotic interaction intervention.
ConclusionBased on the findings of this study, human–robotic interaction intervention effectively improves the executive functions of children with ASD. Therefore, this method and other existing interventions can be useful and effective.
Keywords: Human–Robotic interaction, Executive functions, Autism spectrum disorder -
زمینه و هدف
اختلال وسواس جبری، دارای شیوع گسترده ای در جامعه بشری می باشد. بر این اساس شناخت زمینه های شناختی، رفتاری و عصب شناختی در این بیماران و روش های موثر مداخلات درمانی برای بهبود شرایط آنها، از اهمیت بالایی برخوردار است. هدف از پژوهش حاضر، مقایسه نیم رخ شناختی، هیجانی و عصب شناختی در افراد دارای نشانه های وسواس جبری با افراد عادی بود.
روش بررسیپژوهش حاضر توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری متشکل از تمام افراد دارای نشانگان اختلال وسواس جبری در شش ماهه دوم 1400 در شهر مشهد بود که از طریق فراخوان به پژوهش وارد شدند. پس از انجام مصاحبه غربالگری و بررسی ملاک های ورود به پژوهش، 80 نفر به عنوان نمونه پژوهش انتخاب شدند. ابزار پژوهش شامل آزمون رنگ واژه استروپ، کارت های ویسکانسین، حساسیت اضطرابی، سناریوهای مبهم، پرسشنامه اختلال های رفتاری گوگلن، پرسشنامه نشانگان وسواس جبری یل براون و مقیاس عدم تحمل بلاتکلیفی بود. به منظور تجزیه و تحلیل داده ها، به واسطه اکتشافی بودن مدل، کم بودن حجم نمونه و نرمال نبودن توزیع متغیرها، از رویکرد حداقل مربعات جزیی[1](PLS) استفاده شد. تحلیل ها با نرم افزار های SPSS.25 و SmartPLS.3.3.2 انجام شد
یافته ها:
نشان داد که مسیر پیش بینی نشانگان وسواس جبری توسط شاخص های پنج گانه در همه ابعاد معنادار بوده است. بر این اساس مشخص شد که از شاخص های شناختی، واکنش های همخوان (01/0>P)، واکنش ناهمخوان (01/0>P) و سناریوهای مبهم (01/0>P)، از بین شاخص های عصبی درجازدن (01/0>P) و تکمیل طبقات (01/0>P)، از بین شاخص های هیجانی حساسیت اضطرابی (01/0>P) و عدم تحمل بلاتکلیفی (01/0>P) و از بین شاخص های رفتاری گرایشات رفتار بی ثبات (01/0>P) و گرایشات رفتار تکانشی (01/0>P) پیش بین های معناداری برای نشانگان وسواس جبری بودند. این نتایج بیانگر این هستند که در تبیین نیمرخ روانشناختی مبتلایان به وسواس جبری، لزوم توجه به شاخص های شناختی، رفتاری، هیجانی و عصب شناختی دارای جایگاه مهمی است. همچنین بر اساس این یافته ها مشخص شد که از بین شاخص های بررسی شده، شاخص های هیجانی دارای بیشترین میزان پیش بینی پذیری و شاخص های رفتاری دارای کمترین میزان پیش بینی کنندگی هستند.
کلید واژگان: نیمرخ عصب روانشناختی, شناخت, هیجان, وسواس جبری, حساسیت اضطرابیBackground and purposeObsessive compulsive disorder has a wide prevalence in human society. Based on this, it is of great importance to know the cognitive, behavioral and neurological backgrounds of these patients and the effective methods of therapeutic interventions to improve their conditions. The aim of the current research was to compare the cognitive, emotional and neurological profile of people with obsessive compulsive symptoms with normal people.
Research methodThe present study was a correlational descriptive study. The statistical population consisted of all people with symptoms of obsessive-compulsive disorder in the second half of 1400 in Mashhad, who entered the research through an invitation. After conducting the screening interview and checking the criteria for entering the research, 80 people were selected as the research sample. The research tools included the Stroop color word test, Wisconsin cards, anxiety sensitivity, ambiguous scenarios, Googlen behavioral disorders questionnaire, Yale Brown obsessive compulsive disorder questionnaire and uncertainty intolerance scale. In order to analyze the data, partial least squares (PLS) approach was used due to the exploratory nature of the model, the small sample size, and the non-normal distribution of the variables. Analyzes were performed with SPSS.25 and SmartPLS.3.3.2 software. The findings showed that the trajectory of predicting obsessive-compulsive symptoms by five indicators was significant in all dimensions. Based on this, it was found that from the cognitive indicators, congruent reactions (P < 0.01), incongruent reactions (P < 0.01) and ambiguous scenarios (P < 0.01), among the neurological indicators (01 P < 0.01) and completion of classes (P < 0.01), among the emotional indices of anxiety sensitivity (P < 0.01) and intolerance of uncertainty (P < 0.01) and among the behavioral indices of behavioral tendencies Consistency (P<0.01) and impulsive behavior tendencies (P<0.01) were significant predictors for OCD symptoms. These results indicate that in explaining the psychological profile of obsessive-compulsive sufferers, the need to pay attention to cognitive, behavioral, emotional and neurological indicators has an important place. Also, based on these findings, it was found that emotional indicators have the highest level of predictability and behavioral indicators have the lowest level of predictability among the investigated indicators.
Keywords: neuropsychological profile, cognition, emotion, obsessive compulsive, anxiety sensitivity -
مجله دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی مشهد، سال شصت و پنجم شماره 4 (پیاپی 184، مهر و آبان 1401)، صص 1740 -1748مقدمه
این پژوهش با هدف بررسی مقایسه سبک های یادگیری و باورهای انگیزشی و خودتنظیمی یادگیری در دانشجویان استعداد درخشان و عادی دانشگاه فردوسی مشهد انجام شد.
روش کارپژوهش حاضر توصیفی از نوع علی-مقایسه ای میباشد. جامعه آماری این پژوهش شامل تمام دانشجویان کارشناسی ارشد استعداد درخشان و عادی که در سال تحصیلی 97-1396 مشغول به تحصیل می باشند بود. از این جامعه آماری تعداد50 نفر به شیوه نمونهگیری هدفمند انتخاب شدند. از سیاهه سبک یادگیری (LSI) و پرسشنامه راهبردهای انگیزشی برای یادگیری (MSLQ) برای سنجش متغیرهای موردنظر استفاده گردید. دادههای پژوهش با استفاده از از روش های آماری تحلیل واریانس چند متغیره (MANOVA) و آزمون t مستقل تجزیه و تحلیل شد.
نتایجنتایج حاصل از بررسی داده ها نشان داد که بین گروه دانشجویان استعداد درخشان و گروه دانشجویان عادی تفاوت معناداری در سبک های یادگیری و باورهای انگیزشی و خودتنظیمی یادگیری وجود ندارد (p>0/05) .
نتیجه گیریاین یافته ها می توانن بیانگر اهمیت لزوم توجه به ساختارهای انگیزشی و الزامات مربوط به سبک های یادگیری برای تمام دانشجویان، فارغ از توجه به زمینه های استعداد و هوشی آنها می باشد.
کلید واژگان: سبک یادگیری, راهبردهای انگیزشی و خودتنظیمی, دانشجویان با استعداد درخشانIntroductionThe aim of this study was to compare the learning styles and the motivational beliefs and self-regulatory of learning in Talented and ordinary students in Ferdowsi University of Mashhad.
Materials and MethodsThis research is a causal-comparative study. The statistical population of this study included all Talented and ordinary master students who studied in the academic year of 2017-2018. A total of 50 people were selected through Purposive sampling. The learning style inventory (LSI) and the Motivated Strategies for Learning Questionnaire (MSLQ) were used to measure the variables.
ResultsThe results of data analysis showed that there is no significant difference between the group of talented students and the group of normal students in learning styles and motivational and self-regulatory beliefs of learning (p> 0.05).
ConclusionThese findings can indicate the importance of paying attention to motivational structures and requirements related to learning styles for all students, regardless of their areas of talent and intelligence.
Keywords: Learning Style, motivational, self-regulation strategies, Talented students -
هدف
پژوهش حاضر با هدف مقایسه کنشهای اجرایی (حافظه کاری، توجه پایدار و بازداری پاسخ) در افراد دارای اختلال احتکار و بهنجار انجام گرفت.
روشطرح پژوهش حاضر از نوع علی- مقایسهای بود و جامعه آماری آن را افراد مراجعه کننده به مرکز بهداشت شماره 3 شهر مشهد در نیمه نخست سال 1396 تشکیل می دادند. نمونه آماری شامل 30 از افراد دارای اختلال احتکار و 30 نفر از افراد بهنجار بود. گردآوری داده ها با مصاحبه ساختاریافته، نسخه بازنگری شده رفتار ذخیرهای فراست و استکتی (سال)، آزمون های کامپیوتریان- بک و دیداری- شنیداری صورت گرفت. جهت تجزیه و تحلیل داده ها از تحلیل واریانس چند متغیره استفاده شد.
یافته هایافته های پژوهش نشان داد که تفاوت معناداری میان افراد دارای اختلال احتکار و افراد بهنجار در پاسخ های درست (001/0=P، 55/38=F)، توجه پایدار شنیداری (001/0=P، 48/61=F) و توجه پایدار دیداری(001/0=P، 49/12=F) وجود دارد و افراد دارای اختلال احتکار از میانگین کمتری برخوردارند. در میانیگن زمان واکنش تفاوت ها معنادار بوده (001/0=P، 36/684=F) و افراد بهنجار میانگین بالاتری داشتند. در بازداری پاسخ دیداری و شنیداری تفاوت معناداری به دست نیامد(05/0<P).
نتیجه گیرینتایج پژوهش نشان داد که عملکرد افراد دارای اختلال احتکار در کنش های اجرایی (حافظه کاری و توجه پایدار) ضعیف تر از افراد بهنجار است.
کلید واژگان: اختلال احتکار, بازداری پاسخ, توجه پایدار, حافظه کاری, کنش های اجراییAimThis study aimed to compare the executive functions of patients with hoarding disorder and normal people in city of Mashhad.
MethodsThis research is descriptive and causal-comparative. The study population included all patients referred to the mental health center in Mashhad in 118 patients in first six months of year 1396. From these people, 30 patients with hoarding disorder were chosen by convenience sampling method. To select sampling group 30 normal adults were chosen which they were matched in age, gender, education, socio - economic situations and they were chosen by convenience sampling method. The SCID-structured interviews, revision saving inventory of Frost & estekety (SI-R) was used to select sampling group.To review executive functions N-back and interested visiual and audio continuous test (IVA +) was used.
ResultsThe data analysis was conducted in two parts. The first part was devoted to descriptive findings at this stage of statistical indicators such as frequency, percentage, mean and standard deviation were used. In the second part of the study focused on testing the hypothesis and Kolmogorov-Smirnov test and homogeneity of variances by the Levene test was runed.
ConclusionBetween two groups of people with hoarding disorder and normal people there was a significant difference in terms of EF scores (p<0/05). Between two groups of people with hoarding disorder and normal people there was a significant difference in terms of working memory (F1=154/465; p=0/001) and sustained attention scores (F1=0/785; p=0/534), but in terms of response inhibition scores there was no significant difference between this two groups (F1=12/485; p=0/001).
Keywords: Obssessive-Compulsive Disorder, Hording Disorder, Working memory, Sustain Attention, response inhibition -
زمینه و هدف
اعتیاد به عنوان یک بیماری ازجمله آسیب هایی است که بر کیفیت زندگی خانواده ها و زوجین تاثیر می گذارد و ممکن است باعث افسردگی در بین دیگر اعضای خانواده شود. تحقیق حاضر جهت بررسی اثربخشی درمان مبتنی بر حضور ذهن بر کاهش افسردگی و افزایش کیفیت زندگی زنان دارای شوهر معتاد انجام شد.
مواد و روش ها:
طرح پژوهشی نیمه آزمایشی، از نوع پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری شامل تمامی زنان دارای شوهر معتاد مراجعه کننده به مرکز جامع سلامت شهرستان فسا در سال 1393 بود. برای تعیین حجم نمونه 30 نفر از زوجین مراجعه کننده با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در گروه آزمایش و گروه کنترل جایگزین شدند (هر گروه 15 نفر). اعضای گروه آزمایش 8 جلسه گروه درمانی شناختی مبتنی بر حضور ذهن را دریافت کردند و به اعضای گروه کنترل هیچ مداخله ای ارائه نشد. ابزار پژوهش پرسشنامه های افسردگی بک و کیفیت زندگی (QOL) بود. داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 18 و به شیوه تحلیل کوواریانس چندمتغیری تحلیل شدند.
نتایجنتایج نشان داد که گروه درمانی شناختی مبتنی بر حضور ذهن بر افسردگی و کیفیت زندگی زنان دارای شوهر معتاد موثر بود (001/0≥P) و این درمان باعث کاهش افسردگی و افزایش کیفیت زندگی زنان در پس آزمون گروه آزمایش شد.
نتیجه گیری:
یافته های پژوهش موید این مهم است که گروه درمانی شناختی مبتنی بر حضور ذهن باعث کاهش افسردگی زنان و به دنبال آن افزایش کیفیت زندگی دارای همسر معتاد می گردد.
کلید واژگان: ذهن آگاهی, افسردگی, کیفیت زندگی, زنان دارای شوهر معتادBackground & ObjectiveAddiction as a disease is a disadvantage that affects the quality of life of families and couples and may cause depression among other members of the family. The purpose of this study was to investigate the effectiveness of Mindfulness-Based Cognitive Therapy Group in decreasing depression and increasing the quality of life in women with addicted husbands.
Material & MethodsThe semi-experimental design was pre-test-posttest with control group. The statistical population included all women with addicted husbands referring to the comprehensive health center of Fasa into the experimental and control groups (15 women in each group). The experimental group received 8 sessions of mindfulness-based cognitive-group therapy, and no intervention was provided to the control group members. The research instrument questionnaire was Beck and Quality of Life.
ResultsThe results showed that mindfulness-based cognitive-group therapy was effective in depression and quality of life of women with addicted husbands (P<0.001) and treatment reduced depression and increased the quality of life of women in post-test of the experimental group.
ConclusionThe results show that Mindfulness-Based Cognitive Therapy Group is effective in decreasing depression and, consequently, increasing the quality of life of addicted spouse.
Keywords: Mindfulness, Depression, Quality of Life, Women with Addicted Husband -
مقدمه
یکی از ابعاد موردبررسی زوجهای متقاضی طلاق به خطر افتادن سلامت جسمانی این افراد است که حاصل روابط زناشویی آسیبدیده و نداشتن معنا و مفهوم مشترک در زندگی هست زیرا که زوجها در حل مسایل پیچیده مرتبط بامعنا و هدایت زندگی بهنوعی خبرگی یا خردمندی نیاز دارند تا بتوانند بر مسایل فایق آیند ولی در صورت نداشتن معنای زندگی، اختلاف و تعارض بیشازپیش خواهد شد و مشکلات روانشناختی و جسمانی بیشتری را دامن خواهد زد. بنابراین هدف پژوهش حاضر، ارزیابی مدل رابطه بین خردمندی بهعنوان میانجی در رابطه معناجویی و سلامت جسمانی در متقاضیان طلاق توافقی بود.
روش پژوهش:
روش پژوهش حاضر توصیفی – همبستگی (رگرسیون چندگانه همزمان) و جامعه آماری پژوهش شامل کلیه زوجهای متقاضی طلاق توافقی شهر مشهد بودند که به روش نمونهگیری در دسترس از بین دو مرکز مشاوره، تعداد 197 زن و مرد متقاضی طلاق توافقی پرسشنامههای پژوهش را تکمیل نمودند. ابزار مورداستفاده در این پژوهش مقیاسهای معنای زندگی (MLQ)، مقیاس سهبعدی خردمندی D-WS3)) و سلامت جسمانی (PHQ) بوده است. تجزیه و تحلیل دادهها نیز از طریق ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون سلسله مراتبی همزمان و با استفاده از نرمافزار SPSS.21 انجام گرفت.
یافتهها:
نتایج ضرایب همبستگی پیرسون نشان داد که بین مقیاس سلامت جسمانی با متغیرهای خردورزی و معنای زندگی همبستگی منفی معنادار و بین خردورزی و معنای زندگی همبستگی مثبت معنادار وجود دارد (p<0/05) و همچنین تحلیل رگرسیون سلسله مراتبی با روش بارون وکنی و آزمون سوبل نشان داد که خردمندی نقش میانجی در رابطه معنای زندگی و سلامت جسمانی زوجهای متقاضی طلاق توافقی ایفا میکند.
نتیجهگیری:
یافتههای پژوهش حاکی از مدل خردمندی بهعنوان میانجی بین معنای زندگی و سلامت جسمانی است، درنتیجه میتوان بیان کرد که معنای زندگی از طریق خردورزی نقش موثری در سلامت جسمانی افراد دارد، لذا لازم است به آگاهسازی مشاوران و خانوادههای ایرانی در رابطه با نقش و اهمیت متغیرهای موثر بر سلامت جسمانی پرداخت.
کلید واژگان: خردمندی, زوجهای متقاضی طلاق توافقی, سلامت جسمانی, معنای زندگیA study on the relationship between the meaning of life and physical health in couples applying for a mutual agreed divorce: the mediating role of wisdom. / (Case study: Sangalaj neighborhood, District 12 of Tehran)IntroductionCouples have a concept of life in their minds, conflicts will grow increasingly leading to more psychological and physical problems. Thus present study aims to evaluate a model for wisdom as a mediator in relationship between search for meaning and physical health in couples applying for a mutual agreed divorce.
Methodmethodology used in present paper is descriptive correlation (standard Multiple regression). Research statistical population includes all requesting for uncontested divorce in Mashhad. Through available sampling method from two consultation service center in which 197 women and men applying for a mutual agreed divorce, answered research questionnaire. Instruments used in this research include meaning of life quality scale (MLQ), 3-dimensional scale of wisdom (D-WS3), and physical health quality scale (PHQ).Data analysis carried out through pearson correlation coefficient and simultaneous hierarchical regression using SPSS software.
Resultsresults of Pearson correlation coefficient suggested that there is a negative significant correlation between physical health scale and wisdom and meaning of life variables, and there is a positive significant correlation between wisdom and meaning of life (P<0.05). As well as hierarchical regression analysis through Baron and Kenny method and Sobel test showed that wisdom plays a mediating role in relationship between "meaning of life “and "physical health " in couples applying for a mutual agreed divorce.
Conclusionresearch findings revealed that wisdom model acts as a mediator between life meaning and physical health .Consequently it can be claimed that meaning of life plays an important and effective role in people physical health through wisdom.
Keywords: Couples applying for mutual–agreed divorce, Meaning in life physical health, Wisdom -
هدفنابسامانی های ساختار و کارکرد خانواده از عوامل اصلی تقویت انگاره های اختلال خوردوخوراک است. هدف مطالعه حاضر بررسی کارکرد خانواده بیماران مبتلا به اختلال خوردوخوراک بر اساس نظریه مدل خانوادگی مک مستر و مقایسه آن با کارکرد خانواده افراد سالم بود.روش بررسیپژوهش از نوع توصیفی و علی مقایسه ای انجام شد. جامعه آماری پژوهش حاضر را بیماران دارای اختلال پرخوری عصبی و کم اشتهایی عصبی مراجعه کننده در تاریخ اول اسفند 1394تا اول اردیبهشت 1395 به کلینیک روان پزشکی بیمارستان ابن سینای مشهد تشکیل دادند. بدین منظور 40 نفر از این بیماران به صورت نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. 20 نفر گروه گواه نیز از بین دانشجویان کارشناسی دانشگاه فردوسی مشهد به صورت نمونه گیری تصادفی طبقه ای انتخاب گردید. از مقیاس تشخیصی اختلالات خوردن (استیک و همکاران، 2001) و آزمون سنجش خانواده (اپستین و همکاران، 1983) در این پژوهش استفاده شد. داده ها با استفاده از آمار توصیفی و آزمون تفاوت میانگین برای گروه های مستقل و نرم افزار آماری SPSS نسخه 20 تجزیه وتحلیل شد. در این مطالعه مقدار P کمتر از 0٫05 ازلحاظ آماری معنادار تلقی گردید.یافته هانتایج آزمون نشان داد که در بعد عملکرد عمومی و کنترل رفتاری گروه سالم بهتر از کم اشتهایی عصبی و گروه کم اشتهایی عصبی بهتر از بیماران پرخوری عصبی عمل کرده اند (0٫001> p). در بعد ارتباط، گروه بیماران کارکرد خانوادگی ضعیف تری درمقایسه با گروه سالم داشتند (0٫001> p). در بعد درگیری عاطفی، گروه کم اشتهایی عصبی از هر دو گروه سالم و پرخوری عصبی ضعیف تر عمل کرده بودند (0٫001> p). در بعد پاسخ گویی عاطفی، تنها بین دو گروه کم اشتهایی عصبی و سالم تفاوت معناداری وجود داشت (0٫001> p).نتیجه گیرینتایج پژوهش نشان داد که عملکرد افراد گروه اختلال خوردوخوراک ضعیف تر از افراد بهنجار است.کلید واژگان: کارکرد خانواده, اختلالات خوردن, پرخوری عصبی, کم اشتهایی عصبی, نظریه مک مسترBackground & ObjectiveAccording to the World Health Organization, eating disorder is one of the most challenging diseases in adolescence. Eating disorders include two distinct signs, anorexia and bulimia. Anorexia characterized by refraining from preserving the body's least normal body weight. Bulimia characterized by craving, followed by inappropriate compensatory behaviors such as intentional vomiting, misuse of laxatives, fasting, or excessive exercise. Disturbance in understanding the shape and weight of the body is a significant attribute of anorexia and bulimia. Types of eating disorders reported in 4% of teenagers and student youth. The relationship between environment and family background with mental illness has long been of interest to scholars and researchers. On the other hand, the ravages of the structure and function of the family, including conflict of roles, clutter borders, alliances, emotional involvement and Lack of emotional responsiveness is the critical factor strengthening the notion of feeding and eating disorders. One of the essential models of the family function is the McMaster Model of Family Function (MMFF). To understand the structure and organization and the family-interactive model, this model evaluates and evaluates the sixth dimension of family life (problem-solving, communication, roles, affective Responsiveness, affective Involvement, general functioning). The eating disorder hurts family functioning and relationships, but since most research has been done in Western societies, and given that the structure of the family in Western nations is different from that of the eastern and Iranian communities, it seems better. To do similar research in our country. This study aimed to examine the functioning of families of patients with feeding and eating disorders based on the theory of the McMaster model and compare it with the function of the family is healthy subjects.MethodsThe type of study in this research is descriptive and causal-comparative. For this purpose, 40 patients with feeding and eating disorders from a psychiatric clinic Ebne Sina Hospital in Mashhad selected by convenience sampling. The main criteria for entering this project were the following: Detection of Anorexia or bulimia disorder based on a clinical interview conducted by DSM-V Otmmer and the Eating Disorder Diagnosis Scale. The control group was selected through a stratified random sampling method from among undergraduate students of the Ferdowsi University of Mashhad by matching them with the eating disorder group in variables such as sex, age, economic status, and education level. The eating disorder diagnostic scale (EDDS) and the Family Assessment Device (FAD) used. This scale well comprised of psychiatric interviews, such as structured clinical interviews (SCID), and Kappa's test-re-test for eating disorder is 0.80-0.90. Family Assessment Device determines the structural, occupational and interactive characteristics of the family, and identifies six dimensions the performance of the household. On this scale, in addition to the six dimensions, there is also a subscale that measures the overall performance of the family. The data analyzed by descriptive statistics (frequency, percentage, mean and standard deviation), and the mean difference test for independent groups. Statistical analysis performed by SPSS-20 software.ResultsFindings showed that in general functioning and behavioral control, the healthy group better than Anorexia Nervosa And anorexia nervosa had done better Bulimia nervosa patients (p<0.001). In communication, patients group had a poorer family functioning than the healthy group (p<0.001). In the emotional involvement, anorexia group, both bulimia and healthy had been weaker (p<0.001). In the emotional response, only between the two groups Anorexia Nervosa and healthy, there was a significant difference (p<0.001).ConclusionThe results of the study showed that the performance of the subjects in the feeding and eating disorders was weaker than the normal group. Therefore, in addition to treating a patient with the eating disorder, the family members of the patient should be encouraged to participate in relevant educational and therapeutic programs. In this research, all ethical considerations such as informed consent, preservation of anonymity and secrecy, voluntary participation in the interview and assessment observed.Keywords: Family Functioning, Feeding, Eating Disorders, Bulimia Nervous, Anorexia Nervous, McMaster Theory.
-
مقدمه
35-10 درصد از جمعیت بزرگسالان سراسر جهان به بیماری کبد چرب غیر الکلی مبتلا می باشند. تا کنون هیچ درمان قطعی برای این بیماری پیشنهاد نشده است. اسیدهای چرب امگا 3 درای اثرات مفیدی در درمان هایپرلیپیدمی و بیماری های قلبی- عروقی می باشند و به تازگی برای درمان بیماری کبد چرب غیر الکلی استفاده می شوند. هدف از این مطالعه، مرور مطالعاتی بود که نقش اسیدهای چرب امگا 3 در پیشگیری و درمان بیماری کبد چرب غیر الکلی را بررسی کرده بودند.
روش هاابتدا از پایگاه های PubMed و ISI مقالاتی که در متن خود دارای کلمات NAFLD (Non-alcoholic fatty liver disease)، NASH (Nonalcoholic steatohepatitis)، Nonalcoholic fatty liver، Steatosis، DHA (Docosahexaenoic acid)، EPA (Eicosapentaenoic acid)، Fish oil و 3Omega بودند، جستجو شدند. سپس مقالات به سه دسته مطالعات حیوانی، مطالعات مقطعی و مورد- شاهدی و مطالعات کارآزمایی بالینی تقسیم بندی شدند که در مجموع، 21 مقاله مورد ارزیابی قرار گرفتند.
یافته هانتایج مطالعات مقطعی و مورد- شاهدی همسو نبود، اما نتایج مطالعات قوی تر نشان می داد که دریافت ناکافی از منابع غذایی امگا 3 با بروز بیماری کبد چرب در ارتباط می باشد. بیشتر مداخلات انجام شده در مطالعات حیوانی و انسانی، تاثیر مثبتی از مصرف مکمل امگا 3 در کاهش تری گلیسیرید و چربی کبدی در مبتلایان به کبد چرب غیر الکلی گزارش کرده اند.
نتیجه گیریکاهش دریافت امگا 3 از منابع غذایی به دلیل عادات غذایی نادرست، می تواند یکی از دلایل چند عاملی بودن بیماری کبد چرب باشد. همچنین مصرف مکمل آن می تواند در کنار اصلاح الگوی غذایی و سبک زندگی برای این بیماران مفید باشد.
کلید واژگان: کبد چرب غیر الکلی, استئاتوزیس, امگا 3, دوکوزاهگزانوئیک اسید, ایکوزاپنتانوئیک اسیدBackground10 to 35% of the adult population all round the world is infected with nonalcoholic fatty liver disease (NAFLD). So far, no cure is recommended for this disease. Omega-3 fatty acids have beneficial effects in the treatment of hyperlipidemia and cardiovascular disease; the resort is recently used for the treatment of nonalcoholic fatty liver disease. The aim of this study was to review the studies about the role of omega-3 fatty acids on the prevention and treatment of nonalcoholic fatty liver disease.
MethodsFirst, PubMed and ISI databases were searched for the papers in their text there were the words NAFLD, NASH, nonalcoholic fatty liver, steatosis, DHA, EPA, fish oil and omega 3. Then, the papers were divided into tree groups: animal studies, cross-sectional studies, and case-control studies and clinical trials. Totally, 21 articles were evaluated.
FindingsThe results of cross-sectional and case-control studies were not similar, but more robust studies showed that inadequate intakes of dietary sources of omega-3 was associated with fatty liver disease. Most interventions have been conducted in animal and human studies that have been reported positive effects of omega-3 supplementation in reducing triglycerides and fatty liver in patients with nonalcoholic fatty liver.
ConclusionAccording to the available evidence, it seems that reduction of omega-3 food sources due to poor eating habits can be one of the reasons of multi-factorial fatty liver disease. In addition, the use of omega-3 supplement along with modification of the diet pattern and lifestyle is beneficial for patients.
Keywords: Non, alcoholic fatty liver disease, Predicting, Omega, 3, Docosahexaenoic acid, Eicosapentaenoic acid -
درک و اندازه گیری عوامل موثر بر دوره نگهداری سهام، در ارزیابی ساختارهای مختلف بازار سرمایه از اهمیت قابل ملاحظه ای برخوردار است. نتایج برخی از پژوهش های خارجی بیانگر وجود رابطه بین دوره نگهداری سهام با اختلاف قیمت پیشنهادی خرید و فروش سهام و نوسانات بازده سهام و ارزش بازار شرکت است. هدف این پژوهش نیز بررسی رابطه بین دوره نگهداری سهام با اختلاف قیمت پیشنهادی خرید و فروش سهام و نوسانات بازده سهام و ارزش بازار شرکت در بورس اوراق بهادار تهران می باشد. در راستای این هدف تعداد 110 شرکت از بین شرکت های پذیرفته شده بورس اوراق بهادار تهران که 89 (در دسترس بود، انتخاب گردید. در این - اطلاعات مورد نیاز آن ها برای دوره 9 ساله مورد تحقیق) 81 پژوهش دوره نگهداری سهام به عنوان متغیر وابسته و اختلاف قیمت پیشنهادی خرید و فروش سهام و نوسانات بازده سهام و ارزش بازار شرکت به عنوان متغیرهای مستقل مورد بررسی قرار گرفتند. برای آزمون فرضیه ها از رگرسیون چند متغیره و برای تجزیه و تحلیل داده ها از روش داده های تابلویی استفاده شده است. یافته های پژوهش بیانگر وجود رابطه مثبت بین ارزش بازار و دوره نگهداری سهام می باشد. همچنین تجزیه و تحلیل داده ها بیانگر آن است که هیچ گونه رابطه معنی داری بین نوسانات بازده سهام و اختلاف قیمت پیشنهادی خرید و فروش سهام با دوره نگهداری سهام شرکتهای نمونه در دوره مورد بررسی وجود ندارد.
کلید واژگان: دوره نگهداری سهام, اختلاف قیمت پیشنهادی خرید و فروش سهام, نوسانات بازده سهام, ارزش بازار شرکتIt is of crucial importance to identify and measure the factors influencing the holding period in order to examine the various structures of the capital market. The results of some foreign studies indicate that there is a relation between stock return volatility, market value, bid-ask spread and the holding periods. The present study also aims at surveying the relation between stock return volatility, market value, bid-ask spread and the holding periods in Tehran Stock Exchange. To do so, among the companies which were accepted in Tehran Stock Exchange and whose required data during a nine years period of research (1381-1389) were available, 110 companies were chosen. In the present study, the holding period is dependant variable and bid-ask spread, Stock return volatility and market value are independent variables. The hypotheses were examined using multi-variable regression and the data were analyzed using the panel data method. The results of the study indicate a positive correlation between market value, and the holding periods. The results also indicate that there is no significant relationship between stock return volatility, bid-ask spread and the holding period of the selected companies.Keywords: Holding Period, Bid, Ask Spread, Stock Return Volatility, Market value -
مقدمهتعداد بیماران مبتلا به ایدز در جهان رو به افزایش است. پیشرفتهای درمانی در رابطه با این بیماری سبب بقای عمر بیماران گردیده است. از طرف دیگر این امر سبب افزایش تعداد بیماران مبتلا به ایدز بستری در بیمارستانها، به علت عوارض دارویی و بروز عفونتهای فرصت طلب شده است. ترس از مبتلا شدن به بیماری سبب کاهش کیفیت مراقبت در این بیماران می شود. هدف این پژوهش بررسی کیفیت خدمات پرستاری از دیدگاه بیماران مبتلا به ایدز بستری در مراکز بهداشتی درمانی وابسته به دانشگاه های علوم شهید بهشتی و تهران بود.مواد و روش هادر این پژوهش توصیفی تعداد 70 نفر بیمار مبتلا به ایدز که حداقل 3 روز در یکی از بخشهای عفونی بیمارستانهای شهر تهران بستری بودند، باروش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. پرسشنامه ای مشتمل بر 55 سوال (مشخصات دموگرافیک 11 سوال، بعد جسمی 20 سوال، بعد روانی شامل 14 سوال و بعد ارتباطی 10 سوال در اختیار نمونه ها گذاشته شد. جهت اندازه گیری اعتبار و پایایی پرسشنامه به ترتیب از اعتبار محتوا و آزمون مجدد استفاده شد.یافته ها9/27 درصد بیماران مبتلا به ایدز کیفیت مراقبتهای پرستاری را متوسط ارزیابی نمودند. 3/14 درصد، کیفیت مراقبتها را ضعیف،4/11 درصد خوب و 1/4 درصد بیماران کیفیت مراقبتها را بسیار خوب ارزیابی نمودند. بین سن، جنس، تاهل و تحصیلات بیماران با دیدگاه بیماران در مورد کیفیت مراقبتها ارتباط معنی داری مشاهده نشد. بین مدت بستری و کیفیت مراقبتهای پرستاری از بعد ارتباطی همبستگی مثبت وجود داشت (333/.=r، 01/0P<). همچنین بین متغیر سن بیماران و کیفیت مراقبتهای پرستاری از بعد ارتباطی همبستگی منفی مشاهده گردید) 304/0= r، 01/0P<).بحث و نتیجه گیرینتایج از دیدگاه بیماران مبتلا به ایدز نشان می دهد که خدمات پرستاری ارائه شده به آنان نتوانسته است تامین کننده خواسته ها و انتظارات بیماران مبتلا به ایدز باشد. لذا مسئولین بهداشت ودرمان در این مورد می بایست اقدامات لازم را بعمل آورند.
کلید واژگان: ایدز, کیفیت مراقبتهای پرستاری, دیدگاه بیمارانBackgroundToday, AIDS or century plaque afflicts more than 35 million people in the world. Increased number of patients in Iran and advances in the management of the disease have led to higher survival rate. In addition, increasing number of hospital admissions and side effects of its drugs have heightened the incidence of opportunistic infections. The patients may fear from social isolation and the quality of their care may be affected by horror of contraction in nursing staff.PurposeThis descriptive study was conducted to assess nursing care quality in the views of patients with AIDS at healthcare centers affiliated to Shaheed Beheshti and Tehran Universities of Medical Sciences in 2007.Methods70 patients hospitalized at least 3 days at one of infectious wards of Tehran were selected by convenience sampling method. A questionnaire with 55 items in different domains (demographics, 11; physical, 20; psychological, 14; and communication, 10) was used for data collection. It was validated and made reliable by content and test-retest methods.Conclusion27.9% of the subjects evaluated nursing care quality as moderate. 14.3%, 11.4% and 4.1% appraised the quality as weak, good and very good respectively. No significant relationship was found between age, sex, marital status as well as educational level and the views of patients. A positive correlation was found between hospital stay and the quality in the communication domain (r=0.333) while correlation between age and the quality in this domain was negative (r=0.304, P
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.