به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

داریوش سوادی اسکویی

  • پریناز قیومی، بهزاد شالچی*، علیرضا شفیعی کندجانی، داریوش سوادی اسکویی
    مقدمه

    صرع، یک بیماری مزمن ناشی از اختلال در عملکرد مغز است که تجربه هر باره این بیماری تاثیر عمیقی بر روی مبتلایان می گذارد. هدف از این مطالعه، بررسی تاثیر گروه درمانی مبتنی بر پذیرش و تعهد (Acceptance and Commitment Therapy) ACT بر روی کیفیت زندگی و عواطف بیماران مبتلا به صرع بود.

    روش ها

    روش مطالعه نیمه آزمایشی، از نوع پیش آزمون- پس آزمون با گروه گواه است. نمونه شامل 33 نفر (16 نفر گروه آزمایش و 17 نفر گروه شاهد) که به شیوه ی نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. مداخله در 9 جلسه برای گروه آزمایش ارائه شد. گروه شاهد، مداخله ای دریافت نکردند و در لیست انتظار دریافت درمان قرار گرفتند. داده های به دست آمده با استفاده از پرسشنامه ی اطلاعات جمعیت شناختی، پرسشنامه ی کیفیت زندگی بیماران مبتلاء به صرع (P-31-QOLIE) و پرسشنامه ی عواطف مثبت و منفی (PANAS) جمع آوری شده و با روش تحلیل کوواریانس مورد تحلیل قرار گرفت.

    یافته ها

    نتایج نشان می دهد، بین دو گروه آزمایش و گواه تحت تاثیر ACT از نظر کیفیت زندگی (0/001 = P) و عواطف منفی (0/004 = P) تفاوت معنی داری وجود دارد این در حالی است که بین دو گروه در متغیر عواطف مثبت تفاوت معنی داری وجود نداشت (0/573 = P).

    نتیجه گیری

    بر اساس یافته های این مطالعه، ACT یک روش درمان غیرتهاجمی و اثربخش است که می توان در کنار مداخلات دارویی برای ارتقاء کیفیت زندگی و کاهش عواطف منفی بیماران مبتلا به صرع استفاده نمود.

    کلید واژگان: بیماران مبتلا به صرع, درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد, کیفیت زندگی, عواطف مثبت, عواطف منفی
    Parinaz Ghayoumi, Behzad Shalchi *, Alireza Shafiee- Kandjani, Daryoush Savadi Oskouei
    Background

    Epilepsy is a chronic condition caused by a dysfunction in brain function, and each episode of the disease has a profound impact on those affected. This study aimed to examine the effect of Acceptance and Commitment Therapy (ACT) group therapy on the quality of life and emotions of patients with epilepsy.

    Methods

    This was a quasi-experimental study with a pre-test and post-test design, including a control group. The sample consisted of 33 participants (16 in the experimental group and 17 in the control group), selected through purposive sampling. The intervention was provided in 9 sessions to the experimental group. The control group received no intervention and was placed on a waiting list for treatment. Data were collected using demographic information questionnaires, the Quality of Life in Epilepsy Patients Questionnaire (P-31-QOLIE), and the Positive and Negative Affect Schedule (PANAS). The data were analyzed using covariance analysis.

    Findings

    The results show a significant difference between the experimental and control groups under the influence of ACT in terms of quality of life (P = 0.001) and negative emotions (P = 0.004), while no significant difference was observed between the two groups in positive emotions (P = 0.573).

    Conclusion

    Based on the findings of this study, ACT is an effective and non-invasive therapeutic method that can be used alongside medical interventions to improve the quality of life and reduce negative emotions in patients with epilepsy.

    Keywords: Paitients With Epilepsy, Acceptance, Commitment Therapy, Quality Of Life, Positive Affects, Negative Affects
  • رقیه معزز، محمد نریمانی*، نادر حاجلو، عباس ابولقاسمی، داریوش سوادی اسکویی
    پیش زمینه و هدف
    مشکلات هیجانی از مسائل رایج و آزاردهنده برای بیماران مبتلا به صرع است. علی رغم توجه روزافزون علم پزشکی به جنبه های عصب شناختی بیماری صرع، نیمرخ روانی و تاثیرات روان شناختی آن تقریبا ناشناخته مانده است. هدف اصلی پژوهش حاضر بررسی تاثیر مدیریت استرس شناختی- رفتاری در تعامل با نوع صرع بر میزان فراوانی حملات تشنجی در نوجوانان مبتلا به صرع است.
    مواد و روش کار
    در این مطالعه آزمایشی 40 بیمار مبتلا به صرع (20 بیمار مبتلا به صرع عمومی، 20 بیمار مبتلا به صرع کانونی) دارای پرونده در انجمن صرع تبریز با نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و به طور تصادفی در دو گروه کنترل و آزمایشی جایگزین شدند. دامنه سنی بیماران 14 تا 21 سال سن بود. برای به دست آوردن اطلاعات پایه، فراوانی حملات تشنجات در بیماران دو ماه قبل از اجرای مداخله درمانی جمع آوری شد (دامنه فراوانی حملات در گروه موردمطالعه بین 3 تا 6 حمله بود). قبل از شروع اولین جلسه درمانی بیماران پرسشنامه لویندا برای سنجش استرس، افسردگی و اضطراب را پاسخ دادند. سپس گروه آزمایش (10 بیمار مبتلا به صرع عمومی و 10 بیمار مبتلا به صرع کانونی) طی دو ماه تحت مداخله درمانی مدیریت استرس شناختی-رفتاری قرار گرفت. جهت تحلیل داده ها از SPSS21 و آمار توصیفی و استنباطی استفاده شد.
    یافته ها
    نتایج پژوهش نشان داد اجرای مداخله درمانی مدیریت استرس شناختی- رفتاری در بیماران مبتلا به صرع منجر به کاهش فراوانی حملات تشنجی می شود؛ اما در بین دو گروه مبتلا به صرع عمومی و کانونی نتایج معنی دار آماری به دست نیامد. همچنین در این پژوهش بین آشفتگی هیجانی و فراوانی حملات تشنجی در بیماران مبتلا به صرع رابطه معنی دار به دست آمد.
    نتیجه گیری
    مداخلات روان شناختی منجر به کاهش فراوانی حملات تشنجی در بیماران مبتلا به صرع می شود. بنابراین می تواند در کنار دارودرمانی به منظور بهبود روند بیماری مورد استفاده قرار گیرد.
    کلید واژگان: مداخلات روانشناختی, فراوانی حملات تشنجی, صرع عمومی, صرع کانونی
    Roghaye Moazaz, Mohammad Narimani *, Nader Hajloo, Abbas Abolghasemi, Daryosh Savadi Osjoei
    Background and Aims
    Emotional problems are common and annoying for patients affected by epilepsy. Despite the increasing attention of medical science, the neurological aspects of epilepsy and its psychological effects are remained almost unknown.This study aimed to evaluate the impact of cognitive-behavioral stress management on reducing the frequency of seizures in dealing with the type of epilepsy in adolescents with epilepsy.
    Materials and Methods
    In this pilot study, 40 patients with epilepsy (20 patients with general epilepsy, and 20 patients with focal epilepsy) were selected by convenience sampling from Tabriz Epilepsy Society, and then they were randomly divided into two groups: Control and Experimental.The rage of their age was 14 to 21 years old. To obtain the data, the frequency of seizures of the patients was collected two months before the intervention). The frequency of attacks was about 3 to 6 times). Before the start of the first session, Lvynda questionnaire was delivered to measure stress, depression and anxiety of the patients. The experimental group )10 patients with General epilepsy, 10 patients with Focal epilepsy) was intervened by cognitive-behavioral stress management intervention for two months. Data analysis was performed using the spss 21software.
    Results
    The results showed that Cognitive-behavioral stress management intervention in patients with epilepsy resulted in the reducing of the frequency of seizures. There was no significant difference between general and focal epileptic patients. Based on the results of the study, there was a significant relationship between emotional distress and the frequency of seizures.
    Conclusion
    Psychological interventions to reduce the frequency of the seizures can be an effective factor. So in addition to medicine therapy, this method can be used to improve the condition of in the epileptic patients.
    Keywords: Psychological interventions, the frequency of seizures, general epilepsy, focal epilepsy
  • رقیه معزز، محمد نریمانی *، نادر حاجلو، عباس ابولقاسمی، داریوش سوادی اسکویی
    پیش زمینه و هدف
    مشکلات هیجانی و شناختی از مسائل رایج و آزاردهنده برای بیماران مبتلا به صرع است. پژوهش حاضر باهدف بررسی پروفایل شناختی و آشفتگی هیجانی در دو گروه مبتلا به صرع عمومی و کانونی انجام گرفته است.
    مواد و روش کار
    روش پژوهش حاضر از نوع توصیفی علی- مقایسه ای بود. جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه بیماران مبتلا به صرع مراجعه کننده به مطب پزشکان متخصص مغز و اعصاب شهرستان اردبیل طی ماه های فروردین تا شهریور 94 بود. نمونه موردمطالعه شامل 60 بیمار (30 نفر در گروه صرع عمومی و 30 نفر در صرع کانونی) در دامنه سنی 13 تا 20 سال بود که به صورت نمونه گیری در دسترس انتخاب گردید. به منظور بررسی پروفایل شناختی از آزمودنی ها خواسته شد تا آزمون آندره ری به منظور بررسی حافظه دیداری، خرده مقیاس حافظه شنیداری فوری و تاخیری از مقیاس حافظه وکسلر را پاسخ دهند. همچنین به منظور بررسی آشفتگی هیجانی بیماران از آن ها خواسته شد تا مقیاس افسردگی، اضطراب و استرس لویندا را پاسخ دهند. برای تحلیل داده های پژوهش از روش های آمار توصیفی و روش تحلیل چند متغیره (مانوا) استفاده شد.
    یافته ها
    نتایج نشان داد که بیماران مبتلا به صرع کانونی در مقایسه با بیماران مبتلا به صرع عمومی عملکرد ضعیف تری در حوزه های شناختی مربوط به حافظه دیداری و شنیداری دارند. همچنین بیماران مبتلا به صرع کانونی آشفتگی هیجانی بالاتری را نسبت به بیماران مبتلا به صرع عمومی نشان دادند.
    بحث و نتیجه گیری
    بنابر نتایج حاصل از این پژوهش پروفایل شناختی و آشفتگی هیجانی در دو گروه مبتلا به صرع عمومی و کانونی متفاوت است.
    کلید واژگان: صرع عمومی, صرع کانونی, پروفایل شناختی, آشفتگی هیجانی
    Roghaye Moazaz, Mohammad Narimani *, Nader Hajlo, Abbas Abolghasemi, Dariush Savadi Oskoye
    Background and Aims
    Emotional and cognitive problems are common and annoying problems among patients with epilepsy. This study was carried out with the purpose of examining the cognitive profile and emotional distress of two groups of patients, one with the general and the other with the focal epilepsy.
    Materials and Methods
    The method used in this study is descriptive, the causal-comparative kind. The statistical population included all the patients, with epilepsy, who referred to neurology specialist's offices in Ardabil city from April to September, 2015. The sample group consisted of 60 patients (30 focal epilepsy cases and 30 general epilepsy cases) across the age range of 13 to 20 years, which was selected as the sample in access. To study the cognitive profile, subjects under study were asked to answer Andre Ray’s test for visual memory assessment, and to examine immediate and delayed auditory memory subscales, they were asked to answer the Wechsler Memory Scale. Also, in order to examine the patients’ emotional distress, they were asked to answer Lewinda’s depression, anxiety and stress scale. Research data were analyzed by the use of descriptive statistics and multivariate analysis (MANOVA).
    Results
    The results showed that patients with focal epilepsy, compared with the general epilepsy patients, show poorer performance in cognitive abilities related to auditory and visual memory. Also, patients with focal epilepsy display higher emotional distress than patients with general epilepsy.
    Conclusion
    The results of this study prove that cognitive profile and emotional distress vary among the two groups of patients one with general and the other with focal epilepsy.
    Keywords: General epilepsy, Focal epilepsy, Profile of cognitive, Emotional distress
  • سید کاظم شکوری، علی اکبر طاهر اقدم، یعقوب سالک زمانی، مهران محمدزاده زمانی، داریوش سوادی اسکویی، فریبا اسلامیان، همایون صادقی، محمد شیمیا، یعقوب حشمت
    زمینه و اهداف
    سندرم درد میوفاسیال، نوعی درد منطقه ای می باشد که از نقاط دردناک میوفاسیال نشات می گیرد. درد میوفاسیال به عنوان یک درد منطقه ای که از یک سری عضله اسکلتی نشات می گیرد، تعریف می شود. هدف از این مطالعه بررسی تاثیر فیزیوتراپی و طب سوزنی بر بهبود سردرد ناشی از MPSمی باشد.
    مواد و روش ها
    در این بررسی80 بیمار که دارای سردرد همراه با MTP در ناحیه گردنی بودند مورد مطالعه قرار گرفتند.
    یافته ها
    میانگین تعداد دفعات سردرد در گروه درمانی فیزیوتراپی پس از درمان، در مقایسه با تعداد دفعات سردرد در گروه درمانی طب سوزنی معنی دار نبود. کاهش در معیار VAS پس از درمان در گروه طب سوزنی بطور معنی داری بیشتر از گروه درمانی فیزیوتراپی بود. اختلاف معیار Modified Mc Gill در گروه درمانی فیزیوتراپی بعد از درمان، در مقایسه با معیار Modified Mc Gill در گروه درمانی طب سوزنی معنی دار نبود. کاهش در معیار HIT پس از درمان در گروه طب سوزنی بطور معنی داری بیشتر از گروه درمانی فیزیوتراپی بود. اما کاهش در معیار A-PRI در گروه طب سوزنی بطور معنی داری بیشتر از گروه فیزیوتراپی بود.
    نتیجه گیری
    فیزیوتراپی و طب سوزنی هر دو روش های درمانی مناسب برای سردردهای با منشاء میوفاسیال می باشند ولی ماندگاری درمان با طب سوزنی در بلند مدت بیشتر است.
    کلید واژگان: طب سوزنی, فیزیوتراپی, سردرد, سندرم درد میوفاسیال
    Seyed Kazem Shakuri, Ali Akbar Taheraghdam, Yagoobh Salekzamani, Mehran Mohamadzadeh, Dariyoush Savadioskouei, Fariba Eslamian, Homayoon Sadeghi, Mohammad Shimia, Yagoob Heshmat
    Background And Objectives
    Myofascial pain syndrome (MPS) is a regional pain, originating from a myofascial trigger point (MTP). The key to diagnosis of MPS is a distance between the pain location and the causative trigger point in skeletal muscle. In the present study, we aimed to evaluate the effect of physiotherapy and acupuncture on relieving the MTP induced headaches.
    Materials And Methods
    In this study eighty patients with headache associated with the neck region's MTP were enrolled into the study.
    Results
    The mean number of headaches after intervention in the physiotherapy group, was not different from the acupuncture group. The mean reduction of VAS score in the acupuncture group was significantly higher than the physiotherapy group. After treatment, Benchmark of Modified Mc Gill criteria’s in the physiotherapy group was not different from the Benchmark Modified Mc Gill in the acupuncture group. The mean reduction in the HIT in acupuncture group was significantly higher than physiotherapy group, reduction of A-PRI score in the acupuncture group was significantly lower than physiotherapy group.
    Conclusion
    Both physiotherapy and acupuncture are effective for therapeutic approaches relieving MPS related headaches, but endurance of the pain relieving effect is more significant in acupuncture method.
    Keywords: Acupuncture, Physiotherapy, Headache, Myofascial Pain Syndrome
  • زهرا متولی، وحیده توپچی زاده *، فریبا اسلامیان، محمد رهبر، داریوش سوادی اسکویی، مهناز طالبی
    زمینه و اهداف

    ضایعات سیستم عصبی مرکزی ممکن است منجر به اسپاستیسیتی گردند که مقاومت در برابر حرکات طبیعی را افزایش می دهد. درمان های مختلفی جهت کاهش اسپاستیسیتی پیشنهاد شده اند. هدف از این مطالعه بررسی کارآیی درمانی تحریک الکتریکی در اسپاستیسیتی اندام فوقانی پس از سکته مغزی است.

    روش بررسی

    در یک کارآزمایی بالینی تصادفی شده، 75 بیمار با اسپاستیسیتی اندام فوقانی پس از سکته مغزی طی مدت 19 ماه در مرکز آموزشی درمانی امام خمینی تبریز بررسی شدند. این بیماران بطور تصادفی به سه گروه تقسیم شدند: گروه E که تحریک الکتریکی در سطح موتور بر عضلات اکستانسور ساعد گرفتار دریافت نمودند؛ گروه F که تحریک الکتریکی در سطح حسی بر عضلات فلکسور ساعد گرفتار دریافت نمودند؛ و گروه C یا شاهد که تحریک الکتریکی غیرحقیقی دریافت کردند. تحریک الکتریکی بمدت 15 روز، 5/0 ساعت روزانه در دو گروه مداخله اعمال گردید. تمرینات کششی نیز در تمامی بیماران صورت گرفت. قدرت مشت کردن، شاخص عملکردی دست، دامنه حرکت فعال و غیرفعال و شدت اسپاستیسیتی بر اساس مقیاس آشورث در سه گروه پیش از درمان، به محض توقف آن و 6 هفته بعد تعیین و مقایسه شد.

    یافته ها

    میزان بهبود اسپاستیسیتی شش هفته پس از اتمام درمان با تحریک الکتریکی بطور معنی داری در گروه F نسبت به گروه شاهد بیشتر بود. میزان بهبود عملکرد اندام فوقانی بلافاصله و شش هفته پس از اتمام درمان در دو گروه F و E بطور معنی داری بهتر از گروه شاهد بود. میزان قدرت مشت کردن بلافاصله و شش هفته پس از اتمام درمان با تحریک الکتریکی در گروه E و در درجه بعد در گروه F بطور معنی داری بیشتر از گروه شاهد بود. میزان بهبود دامنه حرکتی فعال در برخی موارد (فلکسیون و اکستانسیون) شش هفته پس از اتمام درمان با تحریک الکتریکی در گروه E بطور معنی داری بیشتر از گروه شاهد بود.

    نتیجه گیری

    بر اساس نتایج مطالعه فعلی، تحریک الکتریکی بطور مکمل یکدیگر در سطوح اکستانسور و فلکسور اندام فوقانی همراه با تکنیک های کششی می تواند باعث بهبود اسپاستیسیتی و عملکرد پس از سکته مغزی گردد.

    کلید واژگان: تحریک الکتریکی, اسپاستیسیتی, دامنه حرکت, سکته مغزی, بزرگسالان
    Zahra Motavalli, Vahideh Toopchizadeh, Fariba Eslamian, Mohammad Rahbar, Daryoosh Savadi Oskuee, Mahnaz Talebi
    Background And Objectives

    Upper motor lesions may produce muscle spasticity which increases the resistance against normal movements. This study aimed at evaluating the therapeutic efficacy of electrical stimulation (ES) on upper limb spasticity following stroke.

    Materials And Methods

    In a randomized clinical trial, 75 patients with post-stroke upper limb spasticity were studied during a 19-month period in Tabriz Imam Khomeini Hospital. These patients were randomized in three 25-patient groups; group E received motor level ES on extensor muscles of affected forearm; group F received sensory level ES on flexor muscles of the affected forearm; and group C or control who received sham ES on the affected forearm. ES was applied for 15 days, 0.5 h daily in the interventional groups. Stretching was also employed for all the patients. The grip index, hand index, passive and active range of motion (ROM) and Ashworth scale was determined and compared between the three groups at baseline, after halting the interventions and 6 weeks afterwards.

    Results

    Spasticity improvement was significantly more prominent in group F compared to the control group 6 weeks post-intervention. Improvement of upper limb function was better in groups E and F compared to the control group. The gripping force was significantly increased after intervention and 6 weeks afterward in group E and to lesser degree in group F. The active ROM was significantly enhanced in some directions (flexion and extension) 6 weeks after cessation of intervention in group E compared to the control group.

    Conclusion

    ES on flexor and extensor levels in the upper limb along with stretching techniques may improve the spasticity and hand function after stroke.

  • شیدا شعفی، داریوش سوادی اسکویی، مسعود نیکان فر، صفا نجمی، ژاله پارچه آذری
    زمینه و اهداف
    ضایعات اختلال دریافت بافتی اکسیژن و گلوکز سبب بروز آسیب نورونی و نشانه ها و علائم بالینی عصبی گذرا می گردد و در صورت طولانی شدن توقف جریان خون موجب آسیب ایسکمیک برگشت ناپذیر (انفارکتوس) و نقایص نرولوژیک دائمی می گردد با افزایش فشار نسبی اکسیژن در هوای تنفسی می تواند گزینه درمانی موثری برای استروک حاد باشد. هدف از مطالعه حاضر ارزیابی نقش اکسیژن تراپی در استروکهای ایسکمیک حاد بود.
    روش بررسی
    در این مطالعه 60 بیمار مبتلا به سکته ایسکمیک حاد در دو گروه مورد مطالعه قرار گرفتند. گروه اول (گروه مداخله) از روز بستری تا روز سوم تحت درمان قرار می گرفتند و گروه دوم (گروه شاهد) اکسیژن دریافت نمی کردند. stroke scaling و یافته های CT اسکن مغزی روز اول و روز سوم بستری بیماران دو گروه مقایسه شد.
    یافته ها
    از مجموع 60 نفر بیمار 27 زن و 33 نفر مرد بودند. در گروه A 16 نفر زن و 14 نفر مرد با میانگین سنی 27/15± 43/67 و گروه B 17 مرد و 13 زن با میانگین سنی 28/13±70 بودند نمره NIHSS در گروه مداخله در روز بستری میانگین 46/13 داشت که در روز سوم بستری 03/12 رسید. در گروه شاهد نمره NIHSS در روز بستری در محدوده میانگین 60/13 بود که روز سوم به 06/12 رسید (86/0P=). وهمچنین بین دریافت اکسیژن وRankin Scale بیماران ارتباط آماری معنا داری وجود نداشت. (35/0 P=) میانگین میزان گسترش ضایعه از روز اول تا سوم در گروه مداخله 74/39 سانتیمتر مکعب و در گروه شاهد 67/45 سانتیمتر مکعب بود. بین دریافت اکسیژن و میانگین میزان گسترش ضایعه ایسکمیک در بیماران ارتباط وجود داشت ولی این ارتباط به لحاظ آماری معنی دار نبود (05/0 P=).
    نتیجه گیری
    مطالعات اخیر نشان داد که اکسیژن تراپی در روزهای اول ایسکمیک استراک حاد نتایج نوید بخشی دارد ولی برای نتایج قطعی تر نیاز به مطالعات وسیعتری داریم.
    کلید واژگان: استروک, اکسیژن نرموباریک, NIHSS, Rankin Score, پیش آگهی
    Sheida Shaafi, Dariush Savadi Oscoie
    Background And Objectives
    Impaired oxygen and glucose delivery to the brain tissue makes neuronal injury and transient focal neurologic signs. When it is prolonged the irreversible changes (infarction) and permanent neurologic injury occur. Increasing the oxygen pressure in the breathing air may be an effective treatment for acute ischemic stroke. The aim of this study was to evaluate the role of normobaric oxygen therapy in the acute ischemic stroke prognosis.
    Materials And Methods
    In this study, sixty patients with acute ischemic stroke had been studied in two groups. One group received continuous normo baric oxygen during first – three days of stroke and the other group (B) didnt. Brain CT scan findings and stroke scaling in the first and third days of admission were compared.
    Results
    From total number of 60 patients (M/F, 33/27). In A group (M/F, 14/16) mean age was (67.43±15.27) and in the Control group B (M/F, 17/13) age (70±13.28). The NIHSS mean score in group A was 13.46 in the first day and after 3 days of oxygen therapy it reached to 12.03 (P=0.08). In group B first day score was 13.60 that in the third day it reached to 12.06.But Rankin scale had no meaningful relation with oxygen therapy. However the lesion expansion also was reduced in oxygen treated cases. (39.74 cm3) in compare of group B that it was 45.67 cm3 (P>0.05).
    Conclusion
    This recent studies showed that oxygen therapy in the first days of ischemic strokes had some promising results. But we need larger study to reach a conclusive result.
  • شیدا شعفی، مسعود نیکان فر، مازیار هاشملیر، داریوش سوادی اسکویی
    زمینه و هدف
    در آینده نزدیک، سکته مغزی دومین علت شایع مرگ و ناتوانی در بسیاری از نواحی دنیا خواهد بود. شناسایی پیشگویی کننده های مرگ و سرانجام ناخوشایند در این بیماران می تواند عوارض و مرگ و میر ناشی از این بیماری را از طریق بکارگیری روش های درمان و اداره مناسب بیماران پرخطر کاهش دهد. لوکوسیتوز و افزایش سرعت سدیمانتاسیون گلبول های قرمز طی مراحل اول سکته مغزی ایسکمیک حاد از عواملی هستند که ممکن است با پیش آگهی ارتباط داشته باشند. هدف از این مطالعه، ارزیابی این دو متغیر بعنوان عوامل پیش بینی کننده پیش آگهی در بیماران دچار سکته مغزی ایسکمیک حاد می باشد.
    روش بررسی
    در این مطالعه تحلیلی، 150 بیمار دچار سکته مغزی ایسکمیک حاد بررسی شدند (طول مدت بررسی13 ماه و محل انجام تحقیق بیمارستان امام تبریز بود). تعداد گلبول های سفید خون و سرعت سدیمانتاسیون گلبول های قرمز در روز پذیرش بیمار و 3 روز بعد اندازه گیری شدند. ضمنا سابقه ریسک فاکتورهای زمینه ای (دیابت، فشارخون بالا، بیماری قلبی، هیپرلیپیدمی، مصرف سیگار) و یافته های معاینه عصبی و سی تی اسکن و وضعیت بیمار در روز پذیرش و ترخیص (بر اساس مقیاس Rankin) تعیین گشت. بیماران در سه گروه: فوت شده طی بستری، ترخیص با وضعیت خوب (مقیاس Rankin=0-2) و ترخیص با وضعیت ضعیف (مقیاس Rankin=3-5) قرار داشتند. برنامه آماری بکار رفته SPSS نسخه 13 بود. متغیرهای کمی با استفاده از Student T-test (Independent Samples) و یا Paired samples T-test مقایسه شدند. مقایسه در مورد متغیرهای کیفی (Categorical) توسط Contingency Tables و با استفاده از Chi-Square Test و یا Fisher''s Exact Test بر حسب شرایط صورت گرفته است. جهت بررسی همبستگی (correlation) از ضریب پیرسون استفاده شده است و بررسی کارایی تست ها و نیز سطح مقاطع مختلف از ROC curve استفاده شده است.
    یافته ها
    از 150 بیمار (75 مورد مذکر و 75 مورد مونث)، با میانگین سنی 2/8±3/76 (88-48) سال که مورد مطالعه قرار گرفتند 32 (3/21%) بیمار طی بستری فوت شدند، 26 (3/17%) بیمار با وضعیت خوب و 92 (3/61%) با وضعیت ضعیف ترخیص گردیدند. لوکوسیتوز روز اول در بیماران فوت شده و یا مرخص شده با وضعیت نه چندان خوب بطور معنی داری بیشتر بود و افزایش سرعت سدیمانتاسیون گلبول های قرمز در روز اول بطور معنی داری با میزان بیشتر مرگ طی بستری و یا وضعیت ضعیف حین ترخیص همراه بود. در تحلیل چند متغیره، تمامی موارد مذکور بجز سابقه مثبت دیابت قندی، پیش بینی کننده مستقل مرگ و میر و عوارض کوتاه مدت در بیماران بودند (05/0>p).
    نتیجه گیری
    این مطالعه نشان داد که افزایش تعداد گلبول های سفید خون و سرعت سدیمانتاسیون گلبول های قرمز درست پس از سکته حاد ایسکمیک ممکن است با پیش آگهی بدی همراه بوده و کنترل و درمان فوری و دقیق تری را ایجاب می کند
    کلید واژگان: سرعت سدیمانتاسیون گلبول قرمز, لوکوسیتوز, سکته مغزی ایسکمیک
    Shaafi Sh., Nikanfar M., Hashemilar M., Savadi Oskoee D.
    Background And Aim
    In a near future, stroke will be the second leading cause of death and disability in many regions of the world. To reduce the overall burden of the disease on society, the development and the establishment of an organized approach for acute stroke care is postulated. The identification of predictors for death and poor outcome might contribute to reduce mortality and morbidity rates after stroke by enhancing the application of specific therapeutic and management strategies to patients at high risk. However, only limited information is available in this regard. Leukocytosis and increased erythrocyte sedimentation rate (ESR) during the early phases of acute ischemic stroke has been proposed to be related with poor prognosis. This study aimed at evaluating these two parameters in patients with ischemic stroke.
    Material And Methods
    In an analytic study, 150 patients with confirmed ischemic stroke hospitalized at Tabriz Imam Hospital were reviewed during a 13-month period. The white blood cell (WBC) count and ESR were determined on admitting and 3 days after. Any history of diabetes mellitus (DM), hypertension (HTN), heart disease (HD), hyperlipidemia (HLP), smoking, CT findings, Level of consciousness, and the condition of patient on admission and discharge (according to Rankin's scale) was assessed. The patients categorized into three groups: expired during hospital stay, discharged in good situation (Rankin's scale of 0-2), discharged in poor situation (Rankin's scale of 3-5).
    Results
    One hundred fifty patients, 75 males and 75 females, with the mean age of 67.3±8.2 (48-88) years enrolled in this study. There were 32 (21.3%) expired cases, 26 (17.3%) cases discharged in good condition and 92 (61.3%) cases discharged in poor condition. Leukocytosis on day one was significantly more prevalent in patients passed away during hospitalization or discharged in not-so-well condition. High WBC and ESR levels, altered consciousness, diffused lesions in CT scan, and imperfect neurological condition on day one, as well as positive history of DM and HTN were significantly related with higher in-hospital death rate and/or poor condition at discharge. In a multivariate study, all the mentioned parameters except a positive history of DM were independent predictors of short mortality and morbidity in the patients (p<0.05).
    Conclusion
    This study showed that the raised WBC count and ESR just after an ischemic stroke attack might be related with a poor prognosis and necessitate immediate and meticulous monitoring and therapies.
  • نیره امینی ثانی، داریوش سوادی اسکویی، سید مرتضی شمشیرگران، سعید دستگیری، مازیار هاشمیلر، مریم جعفریانی
    زمینه و هدف
    میزان های میرایی بیماری عروق مغزی در برخی از کشور ها در دهه های اخیر کاهش یافته است. تغییرات در میزان های میرایی می تواند ناشی از تغییرات در بروز بیماری یا میزان میرایی آن باشد. از آنجایی که اطلاعات کمی در خصوص میرایی سکته مغزی در کشور در دسترس است این مطالعه با هدف بررسی میزان میرایی یا مرگ و میر 28 روز اول پس از سکته مغزی در استان اردبیل صورت گرفت.
    روش کار
    این مطالعه به روش آینده نگر از اول اردبیهشت ماه 1383 تا اول دیماه 1384 در اردبیل صورت گرفت. آزمودنی های مطالعه شامل بیماران با تشیخص قطعی سکته مغزی بر اساس یافته های CT اسکن بودند و در بیمارستان علوی شهر اردبیل که تنها مرکز ارجاعی این بیماران در استان است بستری می شدند. اطلاعات پس از جمع آوری با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 14 و آزمون مجذور کای و آنالیز واریانس مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
    یافته ها
    در طول این مدت 352 مورد وارد مطالعه شده و در پایان 346 مورد پیگیری شدند. 288 مورد (8/ 81%) دچار سکته مغزی ایسکمیک، 57 مورد (2/ 16%) ICH و7 مورد (2%) SAH (Subarachnoid Hemorrhage) بودند. سابقه پر فشاری خون در 6/ 61% موارد وجود داشت. 1/ 26% موارد سابقه بیماری قلبی و 8/ 16% مبتلا به دیابت بودند. 8 /19% نیز سیگاری بودند. پس از پیگیری مشخص شد که 70 مورد (3/ 20%) در 28 روز اول فوت نمودند. میانگین سنی افراد فوت شده 9/ 10± 1/ 69 سال و افراد زنده 9/ 12± 2/ 64 سال بود که این اختلاف از نظر آماری معنی دار بود (003/ 0 =p). از مجموع 288 مورد CVA، 42 نفر (6/ 14%)، از کل ICH ها، 28 نفر(1/ 43%) و از 7 مورد SAH، 3 مورد فوت نمودند. اختلاف کمی بین میرایی ناشی از سکته مغزی ایسکمیک در مردان و زنان وجود داشت ولی مردان مبتلا به ICH بقای کمتری نسبت به زنان داشتند.
    نتیجه گیری
    میزان میرایی در مطالعه حاضر قابل توجه است، که بر حسب سن، نوع تشخیص، جنس و سابقه بیماری قلبی متفاوت بود. بنظر می رسد تمهیدات مناسب درمانی و مراقبتی در جهت کاهش این میزان ضروری می باشد.
    کلید واژگان: سکته مغزی ایسکمیک, سکته مغزی هموراژیک, میرایی سکته مغزی
    Amini Sani N., Savadi Oskoui D., Shamshirgaran Sm, Dastgiri S., Hashemilar M., Jafariani M
    Background and Objective
    Cerebrovascular disease mortality rates have declined in some countries during recent decades. Changes in mortality rates over time could be attributed to changes in disease incidence or case fatality rate. Very few studies have provided information regarding survival after stroke. We aimed to determine the case-fatality rate (28 days) among patients with first-ever stroke from a population-based study in Ardabil province, Northwest of Iran.
    Methods
    This study was conducted between May 2005 and February 2006, all individuals with an acute stroke who were residents in Ardabil province and hospitalized at Alavi Hospital, were registered prospectively and assessed according to standardized diagnostic criteria. The data were analyzed through SPSS, Chi square and variance analysis.
    Results
    A total of 352 patients with first-ever stroke were registered, and 346 (96%) were followed up. 288 (81.8%) ischemic stroke, 16.2% (57) ICH and 2% SAH. By 28 days, 70 patients (20.3%) had died. Hypertension, diabetes and cardiac disease history were reported in 61.6%, 16.8% and 26.1% respectively and 19.8% of patients were smokers. Mean age of survivors was different from patients who died at 28 days after index event (64.2±12.9 VS 69.1±10.9, p=0.03). The proportion surviving 28 days varied from 16.2% among patients with ischemic stroke to 43% among ICH and SAH. For ischemic stroke, Survival rates were similar for men and women, whereas men with ICH had lower survival than women.
    Conclusion
    Case fatality rate after first-ever stroke is substantial. Rates of mortality differ according to patients diagnosis, age, sex, and heart disease. These data highlight the importance of long-term secondary prevention.
    Keywords: Ischemic Storke, Hemorrhagic Stroke, Stroke Fatality
  • شیدا شعفی، مازیار هاشمیلر، مسعود نیکانفر، داریوش سوادی اسکویی، سعید توکلی سلمانی
    سابقه و هدف
    صرع یک بیماری مزمن و تاثیر گذار بر کیفیت زندگی مبتلایان به آن می باشد. این بیماری تاثیرات شگرفی در جنبه های مختلف زندگی فرد مصروع بجا می گذارد.هدف از این پژوهش بررسی کیفیت زندگی بیماران مصروع در جامعه مورد مطالعه خود بود، تا مقایسه ای با سایر مطالعات انجام گرفته در مراکز علمی نقاط دیگر دنیا نیز صورت بگیرد.
    روش بررسی
    نوع مطالعه توصیفی – مقطعی بود. که تعداد 189 بیمار منطبق با معیارهای انجمن بین المللی صرع با تشخیص صرع با معیارهای زیر انتخاب شدند. 1) سن بالای 18 سال، 2) نداشتن ناتوانی های ذهنی و جسمی در حدی که مانع ارزیابی شود 3) رضایت به شرکت در این پژوهش. بیماران انتخاب شده مورد مصاحبه قرار گرفتند و جهت مصاحبه از پرسشنامه استاندارد QOLIE-13-P (Quality of life in Epilepsy) استفاده شد.
    یافته ها
    از 189 بیمار مصروع 106 نفر (1/56%) مرد و 83 نفر (9/43%) زن بودند. امتیاز کلی (TQOL) براساس پرسشنامه QOLIE-31-P برای بیماران در محدوده بین حداقل 20/16 و حداکثر 5/87 و میانگین آن (SD 59/14 ± 50) بدست آمد که در مورد مردان با میانگین (35/85-2/16 و SD 11/16 ± 50) در مقایسه با زنان (5/87-15/24 و SD 47/14 ± 28/49) با (549/0 = pValue)، نشانگر عدم وجود اختلاف معنی دار بین دو جنس از نظر TQOL بود. میانگین امتیاز در گروه تحت درمان تک داروئی SD 22/16 ± 95/52) در مقایسه با گروه با درمان چند داروئی (SD 07/12 ± 98/46) با (005/0 = p Value) اختلاف معنی داری را به نفع TQOL بالاتر در گروه تک داروئی نشان می داد. از نظر سن تفاوت آماری معنی داری بین گروه های سنی مشاهده نشد. سطح سواد نیز در بین بیماران تفاوت آماری معنی داری نشان نداد. ولی در مورد بیمارانیکه طول مدت بیماری آنهای کمتر از یکسال بود، تفاوت، آماری معنی داری با سایر گروه ها مشاهده شد.
    نتیجه گیری
    یافته های حاصله از این بررسی با بررسی های مشابه انجام گرفته در نقاط مختلف دنیا مقایسه شد. در مورد نقش عامل جنس نتایج ما مشابه با مطالعه هندوستان و دانشگاه جورجیا ولی متفاوت از مطالعه 15 کشور اروپائی بود که می تواند ناشی از تفاوت های فرهنگی – اجتماعی و ارزشهای اعتقادی باشد. در مورد نقش عامل درمان نتایج با مطالعات دیگر همخوانی داشت. در مراقبت از بیماران مصروع باید عوامل مختلف تاثیر گذار بر کیفیت زندگی بیماران مصروع مورد نظر باشند. رعایت استفاده از رژیم تک داروئی نقش مهمی در این میان ایفا می کند. بیماری صرع بعلت ازمان خود در دراز مدت اثر نامطلوبی بر کیفیت زندگی بیماران بر جا می گذارد.
    کلید واژگان: صرع, کیفیت کلی زندگی, پرسشنامه
    Sheida Shaafi Maziar Hashemilar, Masoud Nikanfar, Darush Savadi Oskoue, Saeed Tavakoli.S
    Background
    Epilepsy is a chronic disease, which has a major influence on the quality of life in the epileptic. Considering many aspects of epilepsy one can conclude that it has influential effects in multiple aspects of life in these patients. These aspects include physical and mental health, activities of daily living and social relations, mental capabilities, learning and different type of skills, etc. The aim of this research was to study the quality of life of the epileptic patients in our society, and compare these result with that of similar studies in other centers all around the world.
    Materials And Methods
    This was a descriptive- cross sectional type of study. One hundred eight nine patients were enrolled according to the criteria of the International league Against Epilepsy (ILAE) for diagnosis of epilepsy. The inclusion criteria were, 1) the age over 18 years old 2) absence of mental or physical disabilities, so that precluding the study. The patients selected accordingly were interviewed using a standard questionnaire, Quality of life in Epilepsy (QOLIE- 31-P).
    Findings
    Among 189 patients were 106 males (56.1%) and 83 females (43.9%). Total quality of life according to the score of QOLIE- 31-P was minimally 16.20 and maximally 87.5 with a mean of (50 14.59 SD).the mean score for men was (50 16.11 SD 16.2-85.35) and for females (49.28 14.47 SD 24.14-87.5), which showed no significant difference between sexes cp Value= 0.549). The mean score in the monotherapy group (52.95 16.22 SD) showed a significant difference in comparison to the poly therapy group with a mean score of (46.98 12.07 SD), (P Value=0.005), indicating a favorable profile for the former. There was no significant difference statistically with regard to age groups and educational status, but duration of the epilepsy less than one year had statistically significant better quality of life.
    Conclusion
    The results of this study were compared with similar studies in other centers all over the world. The findings on the role of the sex of the patients was the same as the studies in the India and Georgian University, but were different to that of a European study of 15 countries. This may stem form cultural differences and beliefs. The effect of number of drugs used in treatment was similar to other studies. The care of the epileptic patients must take into account the many factors influencing the quality of life in these patients. Adhering to a monotherapy regimen by the physicians has an important role in improving the quality of life in the epileptics. The epilepsy because of its chronic course has an unfavorable long- term influence on the quality life of the patients.
  • رحمان پرنیا، داریوش سوادی اسکویی*، سید عباس موسوی
    زمینه و هدف

    سکته مغزی پس از بیماری های قلبی و سرطان سومین علت شایع مرگ و شایعترین اختلال ناتوان کننده نورولوژیک است. با توجه به شیوع بالای خونریزی داخل مغزی و مرگ و میر آن، بررسی فراوانی عوامل خطرزا و نیز میزان مرگ و میر آن بر حسب اندازه و محل خونریزی امری لازم و ضروری به نظر می رسد.

    روش کار

    با مطالعه پرونده 157 بیمار خونریزی داخل مغزی و مشخص شدن اندازه و محل خونریزی در سی تی اسکن و پیگیری بیماران در طول بستری از نظر میرایی، پرسشنامه ها تکمیل گردید. سپس اطلاعات از طریق نرم افزار آماری SPSS نسخه 13 آنالیز گردید.

    یافته ها

    از بین 157 نفر بیمار 57/9% زن و بقیه مرد بودند. میزان مرگ و میر 37/6% بود. شایعترین رده سنی مبتلایان در محدوده 79-70 سال بود. پوتامن (39/4%) بیشترین فراوانی را از لحاظ محل خونریزی داشت. از لحاظ اندازه خونریزی افراد زنده بیشترین فراوانی را در اندازه زیر 20 سانتی متر مکعب و فوت شده ها در 100-21 میلی متر مکعب وجود داشت. بین اندازه خونریزی و میزان مرگ و میر ارتباط معنی دار آماری وجود داشت (p<0/05). خونریزی داخل بطنی در گروه فوت شده ها بیشترین فراوانی را داشت و ارتباط آماری معنی داری از لحاظ خونریزی داخل بطنی بین دو گروه وجود داشت(p<0/05). سابقه بیماری قلبی ارتباط معنی داری با مرگ و میر داشت (p<0/05).

    نتیجه گیری

    در بیماران مورد مطالعه مشخص گردید که وسعت خونریزی و وجود خونریزی داخل بطنی با میزان مرگ و میر بیماران سکته مغزی ارتباط دارد

    کلید واژگان: خونریزی داخل مغزی, مرگ و میر, عوامل خطر زا, اندازه خونریزی
    Rahman Parniya, Darioush Savadi Oskuei, Seyedabbas Mousavi
    Background and Objectives

    Stroke is the third cause of mortality after cardiovascular diseases and cancer. It is also the most common debilitating neurologic disorder. Considering the high prevalence of intracerebral hemorrhage (ICH) and its mortality, it seems quite necessary to study the frequency of ICH risk factors and its mortality related to size and region of hemorrhage.

    Methods

    157 ICH patient units were studied to determine hemorrhage size and region via CT Scan reports. Patients were followed to record the mortality and a questionnaire was filled out for them. The data were analysed by SPSS version 13.

    Results

    Females constituted 57.9% of the 157 patients and the rest were males. Mortality rate was 37.6%. Most of the patients were in 70-79 years age group. Hemorrhage had the highest frequency found in putamen (39.4%). Hemorrhage size less than 20 cm3 had the highest frequency among living patients and hemorrhage size in a range of 20-100 cm3 was most common among expired patients. There was a statistically significant relationship between mortality and hemorrhage size (P<0.05). Intraventricular hemorrhage was more frequent among expired patients (p<0.05). There was also a statistically significant relationship between a history of cardiovascular disease and mortality rate (P<0.05).

    Conclusions

    Intraventricular hemorrhage and hemorrhage size were significantly related to mortality rate.

    Keywords: Intracerebral Hemorrhage, Mortality Rate, Risk Factors, Hemorrhage Size
  • مازیارهاشمیلر، داریوش سوادی اسکویی، مریم جعفریانی، نیره امینی ثانی
    زمینه و هدف
    سکته مغزی ایسکمیک عبارتست از اختلال عملکرد مغزی ناشی از بروز انفارکت در مغز که به علت انسداد عروقی پدید می آید. در مطالعات زیادی عوامل خطری نظیر پر فشاری خون، دیابت، بیماری قلبی، آمبولی با منشاء قلبی و هیپر لیپیدمی برای ابتلای به انفارکت مغزی مطرح شده اند. مطالعه حاضر به منظور بررسی اتیولوژی انفارکت های مغزی در گروه سنی بالغین جوان (55-15 ساله) انجام شد.
    روش کار
    کلیه بیماران 15 تا 55 ساله که با تشخیص انفارکت مغزی در بخش نورولوژی بیمارستان علوی اردبیل از شهریور سال 1383 تا شهریور 1384 بستری شده بودند وارد مطالعه شدند. ابتدا پرسشنامه ای مشتمل بر سابقه شخصی و فامیلی سکته مغزی و قلبی، پر فشاری خون، دیابت، مصرف سیگار و هیپرلیپیدمی برای بیماران تکمیل شد. آزمایشات قند خون، سطح کلسترول، آنتی بادی های آنتی کاردیو لیپین و بتا دوگلیکو پروتئین اندازه گیری شدند. بیماران تحت اکوکاردیوگرافی قرار گرفتند. داده های به دست آمده به کمک نرم افزار SPSS نسخه 12 تجزیه و تحلیل شد.
    یافته ها
    از میان 45 بیمار 32 نفر (71/1%) زن و 13 نفر (28/9%) مرد بودند. میانگین سنی بیماران 9/22±42/9 سال بود. علل ایجاد کننده به ترتیب شامل آمبولی قلبی(40%)، آنتی بادی آنتی فسفولیپید مثبت (35/5%)، افزایش چربی خون (22/2%)، مصرف سیگار (22/2%)، پرفشاری خون (20%)، مصرف قرص ضد بارداری (15/6%) و دیابت (13/7%) بودند.
    نتیجه گیری
    در این بررسی شایع ترین علل بروز انفارکت مغزی در گروه سنی بالغین جوان، آمبولی با منشا قلبی و آنتی بادی های آنتی فسفولیپید مثبت بودند. سایر علل زمینه ساز به ترتیب افزایش چربی خون، مصرف سیگار، پرفشاری خون، مصرف قرص ضد بارداری و دیابت می باشد. بسیاری از این علل قابل مداخله و پیشگیری است و شناخت این عوامل قبل از بروز انفارکت می تواند از بروز این عارضه معلولیت زا جلوگیری نماید.
    کلید واژگان: سکته مغزی, بالغین جوان, عوامل خطر, آنتی بادی آنتی فسفولیپید
    Maziar Hashemilar, Daruoosh Savadi Oskoui, Mariam Jafaryani, Naiere Aminisani
    Background and Objectives
    The ischemic stroke is defined as cerebral dysfunction due to brain infarct which is induced by vascular obstruction. The related risk factors including hypertension, diabetes mellitus, cardioembolism and hyperlipidemia are investigated in several studies. The aim of this study was to determine the etiology of cerebral infarction in young adults (- year-olds).
    Methods
    All the patients in the age rang of - admitted to the neurology ward of Alavi Hospital in Ardabil between 2004 and 2005 with a diagnosis of cerebral infarction were included in this study. A questionnaire including demographic data, personal and family history of stroke and cardiac infarct, hypertension, diabetes, smoking and hyperlipidemia was filled out for all patients. Blood sugar, cholesterol, anticardiolipin antibody and beta- glycoprotein were examined. The patients underwent echocardiography. The data were analyzed using SPSS software (release).
    Results
    The total number of the patients was, including females (71.1%) and males (28.9%). The mean age was (SD=). The etiologic factors based on their frequency were: cardioembolism (40%), positive antiphospholipid antibodies (35.5%), hyperlipidemla (22/2%), smoking (22/2%), hypertension (20%), oral contraceptive use (15/6%) and diabetes mellitus (13.7%).
    Conclusion
    The most frequent etiologies of the cerebral infarcts in the young adults in this study were cardiogenic embolism and positive antiphospholipid antibodies. Other background factors were hyperlipidemia, smoking, hypertension, oral contraceptive use and diabetes mellitus respectively. Most of these etiologies can be intervened and prevented. The identification of these factors before occurrence of cerebral infarction can prevent this debilitating event.
    Keywords: Cerebral Infarction, Young Adults, Risk Factors, Antiphospholipid Antibody
  • داریوش سوادی اسکویی، علی عابدی، رضا خندقی
    زمینه و هدف
    فلج هیپوکالمیک یکی از سندرم های نسبتا ناشایع اما بالقوه خطرناک است و در صورت تشخیص و درمان به موقع بیماران بدون هیچگونه عارضه ای نجات می یابند. این سندرم ناشی از بیماری های مختلفی است که با کاهش پتاسیم سرم و فلج حاد سیستمیک مشخص می شود. فلج هیپوکالمیک وقتی اتفاق می افتد که پتاسیم سرم به کمتر از 3/5 میلی مول بر لیتر برسدکه به علت جابجایی پتاسیم به داخل سلول (فلج دوره ای هیپوکالمیک و فلج دوره ای تیروتوکسیکوز) اتفاق می افتد. این مطالعه به منظور تعیین شیوع جنسی، سنی و سایر خصوصیات بیماران مبتلا به فلج دوره ای هیپوکالمیک انجام شد.
    روش کار
    این مطالعه توصیفی- مقطعی آینده نگر که از سال 1377 تا 1382 در 50 بیمار مراجعه کننده به بخش اعصاب با تشخیص هیپوکالمی (بر اساس مطالعات بالینی و آزمایشگاهی) انجام گرفت. اطلاعات توسط پرسشنامه به دست آمد و پتاسیم سرم اندازه گیری شد. در نهایت داده ها به کمک نرم افزار آماری SPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
    یافته ها
    از 50 بیمار مبتلا 46 نفر مرد (92%) و چهار مورد زن (8%) بودند. محدوده سنی بیماران بین 60-19 سال بود و میانگین سنی بیماران 9/1 ± 33/16 سال بود. میانگین پتاسیم سرم در هنگام بستری 0/49 ± 2/37 به دست آمد. با افزایش سن بروز هیپوکالمی نیز افزایش یافت، ولی بیشترین تعداد بیماران (76%) در محدوده سنی 20 تا 40 سال بودند. در 86% موارد زمان وقوع حمله در شب و اوایل صبح بود. 11 بیمار مصرف غذاهای پرکربوهیدرات و 11 بیمار سابقه مصرف کورتن را ذکر کردند. در 21 مورد عود مجدد وجود داشت؟. در 40 بیمار فلج در چهار اندام و در 12 بیمار فلج در دو اندام بود. در 4% بیماران فشار خون بالا وجود داشت و از 14 آزمون تیروئیدی انجام شده چهار مورد هیپرتیروئید بودند. EKG در هشت بیمار طبیعی بود ولی در سایر موارد تغییرات غیر طبیعی وجود داشت.
    نتیجه گیری
    نسبت موارد ابتلای مذکر به مونث بر خلاف منابع خارجی بالا است ولی کاهش سطح پتاسیم در زنان نسبت به مردان به مراتب بیشتر است. درمان با استازولامید و KCLخوراکی به طور همزمان نه تنها مدت زمان بستری را کاهش می دهد بلکه در درمان بیماری موثرتر است.
    کلید واژگان: هیپو کالمی, فلج دوره ای, فلج حاد سیستمیک
    Daruoosh Savadi Oskoyi, Ali Abedi, Reza Khandaghi
    Background and Objectives
    Hypokalemic paralysis is a relatively uncommon syndrome which is potentially dangerous. If it is diagnosed and treated timely, the patients will be saved without any side effects. Various diseases can lead to this syndrome which is characterized with decreasing of serum potassium and acute systemic paralysis. In hypokalemic paralysis, the serum level of potassium reaches to less than 3.5 Mmol/lit. This may be caused by transferrence of K to intracellular department, (periodic hypokalemic paralysis and periodic thyrotoxic paralysis). The aim of this study was to determine sex and age prevalence of these patients as well as other features of the patients suffering from periodic hypokalemic paralysis.
    Methods
    55 patients participated in this prospective, descriptive and cross-sectional study which was conducted from 1999 to 2003. These patients were referred to the neurological department with hypokalemic diagnosis on the basis of laboratory and clinical examinations. The data were collected using a questionnaire. Also the serum level of K was measured. The data were analyzed by SPSS software.
    Results
    from 50 patients, 46 (92%) were male and others were female. The patients were in 19-60 age range (Mean=33.16 SD=9.1). Mean serum level of K+ was 2.37 Mmol/lit (SD= 0.49) in the first hospitalization. The incidence of hypokalemia increased with aging, but majority of the patients (76%) were in age range 20-40. In 86% of the patients the time of hypokalemia crisis was at night and early morning. 11 patients had a high consumption of rich carbohydrate foods previously and 11 others had consumed corticosteroids. There was relapse of disease in 21 patients. 40 patients had paralysis in 4 extremities and 12 patients in 2 extremities. 4% of the patients were hypertensive and 4 patients were hyperthyroid. EKG was normal in 8 patients but in other cases there were abnormal changes.
    Conclusion
    Despite the international references, the incidence ratio of male to female is high but the decreasing of K is more severe in female. Asetazolamide and oral KCL therapy not only decrease the period of hospitalization, but also are more effective in treatment of the disease.
    Keywords: Hypokalemia, Periodic Paralysis, Acute Systemic Paralysis
  • دکترمازیار هاشمیلر، نیره امینی ثانی، داریوش سوادی اسکویی، مهزاد یوسفیان
    زمینه و هدف
    سر درد میگرنی از شیوع بالایی در دنیا برخوردار است و نظر به تفاوت های جغرافیایی بارز در شیوع آن و نیز اوج بروز آن که در 20 تا 30 سالگی است، مطالعه حاضر با هدف تعیین شیوع میگرن در دانشجویان به عنوان نماینده از قشر جوان صورت گرفت تا ارزیابی از وضعیت موجود جهت مداخلات درمانی بعدی صورت گیرد.
    روش کار
    این مطالعه به روش مقطعی در سال 1382 صورت گرفت. از کل دانشجویان، 631 دانشجو در مقاطع کاردانی، کارشناسی و دکترای حرفه ای به پرسشنامه ای که بر اساس معیارهای دسته بندی میگرن از سوی انجمن بین المللی سردرد تنظیم شده بود پاسخ دادند، داده ها پس از جمع آوری با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 12 تجزیه و تحلیل گردید و از آمار توصیفی برای ارایه نتایج استفاده شد.
    یافته ها
    6/76% دختر و بقیه پسر بودند. میانگین سنی دختران 6/20 سال و پسران 4/21 سال بود. شیوع سردرد میگرن در کل 3/7% بود که 4/5% میگرن بدون اورا، 6/1% با اورا و 3/0% هر دو نوع بود. شیوع میگرن در دختران بیش از پسران (نسبت جنسی 5/2)، در مجردین بیش از افراد متاهل و در دانشجویان مقطع دکترای حرفه ای بیش از سایر مقاطع بود، بجز میگرن با اورا که در دانشجویان مقطع کاردانی بیشتر بود. سابقه فامیلی سردرد در 6/45% مبتلایان مثبت گزارش گردید. 2/65% از کسانی که دچار میگرن بودند به پزشک مراجعه نکرده و از نوع سردرد خود بی اطلاع بودند.
    نتیجه گیری
    در مقایسه با برخی مطالعات مشابه، شیوع میگرن در دانشجویان پایین تراست اما عدم پیگیری و درمان مناسب در آنها بسیار بالاست که لزوم مداخلات مناسب بهداشتی را می طلبد.
    کلید واژگان: سردرد, میگرن, شیوع
    Maziyar Hashemilar, Nayereh Aminisani, Darioush Savadi Oskoui, Mahzad Yosefian
    Background and Objective
    Studying the epidemiology and impact of headache can help improve patient care, estimation of burden of disease and classification systems. Migraine is common worldwide and has a geographically variable prevalence in the world. Moreover, its peak of incidence is the age of 20-30. The aim of this study was to determine the prevalence of migraine among the medical students in order to plan for future health interferences.
    Methods
    In this cross-sectional study 631 students filled out a questionnaire designed according to the criteria of the international headache society. The data were analyzed using SPSS software (release 12) and descriptive statistics.
    Results
    76.6% of the subjects were female and 23.4% of them were male. The females were 20.6 and males were 21.4 years old on average. The total prevalence of migraine was 7.3% (1.6% with aura, 5.4% without aura and 0.3% with both of them). Moreover, females, single subjects and students of medicine, except the migraine with aura that was more prevalent among students of associate degrees. A positive family history of headache was found in 45.6% of the students. 65.2% of those suffering from migraine had not referred to a physician and were unaware of their headache.
    Conclusions
    Compared to similar researches there is a low prevalence of migraine among the students but most of the students do not take measures to cape with and treat them in the proper manner. This requires necessary health interferences
    Keywords: Headache, Migraine, Prevalence
  • داریوش سوادی اسکویی، علی عابدی، خلیل رستمی
    زمینه وهدف
    فلج بلز بیماری نسبتا شایعی است که در نتیجه فلج یا ضعف ناگهانی عصب صورتی ایجاد می شود. در این بیماری عضله صورت در قسمت درگیر فلج یا ضعیف می شود و بیمار قادر به بستن یک چشم و یا کنترل بزاق در سمت درگیر نمی باشد. میزان بروز آن در دنیا 2/40-5/11 به ازای هر 100 هزار نفر است. عوامل موثر در بروز این بیماری مشخص نیست. در این مطالعه برآن شدیم تا ضمن بررسی خصوصیات دموگرافیک بیماران مورد مطالعه عوامل محیطی موثر در بروز این بیماری را در اردبیل مشخص نماییم.
    روش کار
    در این مطالعه مقطعی (Cross-Sectional) در منطقه اردبیل، بیمارانی که طی دو سال از دی ماه 1380 لغایت دی ماه 1382 به کلینیک اعصاب مراجعه کردند از نظر این بیماری و خصوصیات دموگرافیک بوسیله یک پرسشنامه ارزیابی شدند. داده ها جهت آنالیز با استفاده از آمار توصیفی در قالب جداول فراوانی و آزمون مجذور کای با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 11 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
    یافته ها
    از تعداد 6550 بیمار مراجعه کننده 140 نفر(15/2%) به این بیماری مبتلا بودند. میزان شیوع در سنین 20 تا 30 سال بیشتر (85/17%) و در زنان و مردان با هم برابر بود. میزان شیوع در فصول سرد سال نسبت به فصول گرم بیشتر و این تفاوت از نظر آماری (معنی دار بود(001/0p=0<، همچنین در کشاورزان که فعالیت آنها با تعریق همراه بود بیماری از شیوع بیشتری برخوردار بود.
    نتیجه گیری
    بر اساس یافته های مطالعه حاضر فلج بلزدر ماه های سرد سال از شیوع بیشتری برخوردار بود و نتایج با این نظریه که علت این بیماری ویروس است و سرما آنرا فعال می نماید همخوانی دارد.
    کلید واژگان: فلج بلز, فلج عصب صورتی, سرما, هرپس ویروس
    Darioush Savadi Oskoui, Ali Abedi, Khalil Rostami
    Background and Objective
    Bell ’ s palsy (BP) is a relatively common disease characterized by the sudden onset of facial paralysis. In this disease, the facial muscle is paralyzed and the patient cannot close the eye or control the saliva in the involved side. The incidence rate of this disease in the world is between 11.5-40.2 cases per 100,000. The cause of this disease is yet to be found. This study is an attempt to investigate the demographic. Characteristics of these patients as well as the environmental factors involved in this disease in Ardabil.
    Methods
    In this cross-sectional study which was cauducted in Ardabil province during a 2-year period (2001-2003) all the patients referring to neurology clinics were evaluated by a questionuaire in terms of demographic features and whether they were affected by the disease.
    Results
    140 cases (out of 6550) were affected by Bell ’ s palsy. The incidence rate was high among 20-30 year-olds (17.85%) and was equal among females and males. Incidence of BP was higher in cold seasons. A high incidence was also observed among farmers, who sweat abundantly due to their job nature.
    Conclusions
    The results are consistent with hypotheses regarding viral etiologies [e.g., reactivation of herpes simplex] of Bell ’ s palsy and it can be activated by cold exposure. The results also indicated that the disease is more prevalent in cold seasons.
    Keywords: Bell's Palsy, Facial Paralysis, Season, Cold
  • داریوش سوادی اسکویی، نیره امینی ثانی، مازیار هاشمیلر
    زمینه و هدف
    با وجود سه دهه تحقیق در خصوص ارتباط لیپیدهای خون با سکته مغزی هنوز این موضوع در ابهام باقی مانده است. با توجه به اینکه سکته مغزی یکی از علل مهم ناتوانی و مرگ در دنیاست لذا شناخت هر چه بهتر عوامل خطر آن می تواند راهگشای مداخلات بهداشتی باشد. این مطالعه باهدف بررسی ارتباط بین لیپیدهای خون و سکته مغزی ایسکمیک انجام شد.
    روش کار
    این مطالعه به روش مورد- شاهدی در سال 1381 صورت گرفت. موارد شامل بیماران با تشخیص قطعی سکته مغزی ا یسکمیک بار اول بودند.گروه شاهد از سایر بخش های بیمارستان انتخاب شدند و از نظر سن و جنس مشابه گروه مورد بودند. دو گروه از نظر لیپیدهای خون با هم مقایسه شدند. داده ها بعد از جمع آوری با استفاده از نرم افزار آماری SPSS نسخه 12 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. از آزمون آنالیز واریانس و رگرسیون چند متغیره برای تجزیه و تحلیل داده ها استفاده گردید.
    یافته ها
    در این مطالعه 132 بیمار مبتلا به سکته مغزی ایسکمیک با همین تعداد شاهد مقایسه شدند. میانگین سنی آزمودنی ها 1/64 سال بود. میانگین غلظت کلسترول تام در گروه مورد بالاتر از گروه شاهد بود و این اختلاف از نظر آماری معنی دار بود (001/0= p). میانگین غلظت تری گلیسرید در دو گروه اختلاف معنی داری نداشت.
    نتیجه گیری
    با توجه به یافته های مطالعه حاضر به نظر می رسد که ارایه راهکارهای مداخلاتی در جهت کاهش سطح کلسترول به شیوه پیشگیری اولیه (اصلاح رژیم غذایی) و هم با مداخلات دارویی بویژه در گروه های دارای سایر عوامل خطر سکته مغزی می تواند نقش بسزایی در پیشگیری از سکته مغزی داشته باشد.
    کلید واژگان: سکته مغزی ایسکمیک, کلسترول تام, تری گلیسرید
    Darioush Savadi Oskoui, Nayereh Aminisani, Maziyar Hashemilar
    Background and Objective
    The role of circulating lipids in the pathogenesis of ischemic stroke remains unclear despite 3 decades of research. Since ischemic stroke is one of the important causes of death or disability in the world. Finding its risk factors can play a crucial role in health interferences.This study was conducted to investigate the relationship between blood lipids and ischemic stroke.
    Methods
    This wasa case-control study conducted in 2002. The case group were patients who were definitely diagnosed to have ischemic stroke for the first time. An equal number of control subjects (with the same age and sex) were selected from other hospital wards. These two groups were compared in terms of the blood lipids. The collected data were analyzed using SPSS software (release 12) and statistical methods such as ANOVA and multivariate regression.
    Results
    In this research 132 cases were compared with equal number of control subjects. The subjects in both groups were 64.1 years old on average. The mean level of total cholesterol was significantly higher in case group (p=0.001). The mean level of Triglycerides had no significant difference in two groups.
    Conclusions
    Regarding the findings of the present research, offering strategies to lower the chlestrol level through primary prevention as well as drug interferences especially in the groups with other risk factors of stroke, seems to have a significant role in the prevention of ischemic stroke.
    Keywords: Ischemic Stroke, Total Cholesterol, Triglyceride
  • داریوش سوادی اسکویی
    حوادث مغزی و نخاعی ناشی از تروما یکی از علل مهم ابتلا، میرایی و ناتوانی در دنیاست که باعث صرف هزینه های اقتصادی و اجتماعی زیادی می شود. نظر به پیامد ها و شکلات برنامه های توانبخشی درماین متعاقب آن می بایست یک برنامه جهانی برای مبارزه با آن تدوین گردد.کشورهای در حال توسعه چالش عمده ای را در پیشگیری ، مراقبت های اورژانسی و توانبخشی در خصوص کاهش بار ناشی از تروما دارند. هرچند تروما به طرق مختلفی روی می دهد اما حوادث ترافیکی مهم ترین علت ایجاد آنها هستند. راه های مختلفی برای پیشگیری، شامل پیشگیری سطح اول، دوم و سوم وجود دارد. پیشگیری سطح اول شامل کاهش آسیب پذیری، حذف یا به حداقل رساندن رفتارها و شرایط محیطی که منجر به افزایش خطر حادثه می شود می باشد. آموزش و انجام فعالیت های قانونی و پیشگیری سطح اول می باشند. پیشگیری سطح دوم با هدف کاهش پیشرفت یا به تاخیر انداختن ناتوانی متعاقب حادثه اولیه بوده و پیشگیری سطح سوم شامل محدود کردن حالات مرتبط با نروتروما است
    کلید واژگان: ضربه, آسیب مغزی نخاعی, پیشگیری
  • داریوش سوادی اسکویی، مازیار هاشمیلر
    بیماری پلی کیستیک سینوس کلیه نادر، دو طرفه و سیر آن خوش خیم است. معمولا بعد از دهه پنجم عمر ظاهر می شود. در این بیماری کیست ها عمدتا منشا لنفاوی دارد. ممکن است این کیست ها همراه با التهاب، سنگ یا انسداد باشند. در این بیماری کیست ها بر عکس کلیه مولتی کیستیک و پلی کیستیک که در کورتکس واقع می شوند درناحیه سینوس کلیه قرار دارند. ضرورت گزارش این مورد، نادر بودن آن و قابلیت افتراق آن از سایر ضایعات کیستیک و همچنین همراهی آن با ادم مانس پوبیس می باشد که در منابع در دسترس ذکری از آن به میان نیامده است. در این مقاله یک مورد کیست های متعدد سینوس هر دو کلیه با ادم متناوب مانس پوبیس گزارش می شود. بیمار خانمی 24 ساله است که همراه با درد خفیف فلانک ها و ادم متناوب مانس پوبیس مراجعه نموده و مورد بررسی اورولوژیک و ژنیکولوژیک قرار گرفته است. پس از بررسی های بعمل آمده در نهایت تشخیص کیست های متعدد سینوس هر دو کلیه داده شده است. بیماری سیر خوش خیمی داشته و بیمار پس از بیوپسی فعلا تحت نظر می باشد.
    کلید واژگان: کیست کلیه, کیست سینوس کلیه, ادم مانس پوبیس
    Darioush Savadi Oskoui, Maziyar Hashemilar
    Temporal arthritis (TA) is a systemic inflammatory vasculitis with unknown etiology, which involves large and medium sized arteries. A wide spectrum of systemic, neurological and ophthalmological complications appears in the course of the disease the most serious of which is visual impairment leading to permanent blindness in 60% of the cases. TA is diagnosed through an elevated ESR (>60 mm/Hg) and pathological findings of arterial biopsy. It is considered as one of the urgent neurological cases in which the patient should be treated with corticostroid immediately after diagnosis. The subject of this research was a 62-year-old male who had had headache associated with fatigue, night sweats and low mood for four month. The diagnosis of TA was made considering an elevated ESR and temporal artery biopsy findings. Treatment with prednisolone was initiated and continued for 19 months resulting in complete recovery.
    Keywords: Headache, Temporal Arthritis, ESR
  • داریوش سوادی اسکویی، نیره امینی ثانی، مازیار هاشمیلر
    زمینه و هدف
    با وجودی که استفاده از قرص های ضد بارداری خوراکی افزایش چشمگیری داشته است ولی هنوز خطر سکته مغزی مرتبط با استفاده از آنها نا معلوم است. گزارش های موردی متعدد حاکی از رخداد آمبولی ریه و سکته مغزی در زنان استفاده کننده از قرص های ضد بارداری است. مطالعه حاضر با هدف بررسی ارتباط بین مصرف قرص های ضد بارداری و خطر سکته مغزی ایسکمیک انجام شده است.
    روش کار
    با استفاده از یک مطالعه مورد شاهدی، زنان با تشخیص قطعی سکته مغزی ایسکمیک بدون سابقه سکته مغزی قبلی از بیمارستان علوی اردبیل انتخاب شدند. گروه شاهد که از نظر سنی با گروه مورد همسان شده بودند (3 ± سال) از سایر بخش های همان بیمارستان انتخاب شدند. با استفاده از پرسشنامه ای در خصوص مواجهه قبلی فرد با عوامل خطر مختلف شامل قرص های ضدبارداری و غیره اطلاعات شرکت کنندگان در مطالعه ثبت شد. داده ها پس از جمع آوری و با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 12و آزمون های آماری نظیر مجذور کای، رگرسیون چند متغیره و آنالیز واریانس مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. برآورد خطر عوامل مورد نظر توسط شانس نسبی صورت گرفت.
    یافته ها
    کسانی که از قرص های ضدبارداری خوراکی استفاده می کردند، در مقایسه با کسانی که هرگز از آن استفاده نکرده بودند در خطر افزایش سکته مغزی ایسکمیک بودند (3/5-1/1=CI 95% 4/5=OR) و پس از تطبیق برای عوامل خطر دیگر استروک شانس نسبی 7/2 (2/7-95/0=CI 95%) با 05/0=p حاصل شد.
    نتیجه گیری
    با استناد به نتایج این مطالعه شواهد ضعیفی برای ارتباط بین سکته مغزی ایسکمیک و استفاده از قرص های ضدبارداری خوراکی وجود دارد. مطالعات وسیع تری برای نشان دادن ارتباط خطر سکته مغزی در خصوص استفاده قبلی و فعلی از این قرص ها مورد نیاز است.
    کلید واژگان: سکته مغزی ایسکمیک, قرص های ضد بارداری, عوامل خطر
    Darioush Savadi Oskoui, Nayereh Aminisani, Maziyar Hashemilar
    Background and Objective
    Despite the ever increasing use of oral contraceptives there is uncertainty about the stroke risk associated with their use. Some cases of pulmonary Emboli and stroke have been reported among women taking these pills. The present research was conducted to investigate the relationship between taking contraceptive pills and the risk of ischemic stroke.
    Methods
    In a case-control study, women with definite ischemic stroke were selected from Alavi Hospital in Ardabil who had no prior stroke. The control group was age-matched (± 3years) to cases and were selected from other wards of the same hospital. A questionnaire was administered to elicit information about prior exposure to various risk factors, including the oral contraceptive pill (OCP). The data were analyzed by SPSS software (Ver. 12) and statistical methods such as chi-square, multivariate regression and ANOVA. The risk factor were estimated by odds ratio.
    Results
    OCP consumption was associated with an increased risk of ischemic stroke (OR=5.4 95% CI=1.1-5.3), and after adjustment for other risk factors of stroke it was OR=2.7 (95% CI=0. 95-7.2) with p=0.05.
    Conclusions
    According to this study there was weak evidence for an association between ischemic stroke and OCP consumption. Extended studies are needed to clarify the relationship between risk of stroke and the present/ past use of OCP.
    Keywords: Ischemic Stroke, OCP, Risk Factors
  • داریوش سوادی اسکویی، نیره امینی ثانی، مازیار هاشمیلر
    زمینه و هدف
    استروک یکی از علل میرایی و ناتوانی در دنیا است. با آنکه استروک در مردان شایع تر از زنان است اما بیش از نیمی از مرگ های ناشی از استروک در زنان روی می دهد. چندین حالت و عوامل مرتبط با شیوه زندگی بعنوان عامل خطر استروک شناسایی شده اند. هدف از این مطالعه بررسی عوامل خطر عمده استروک و الگوی آن در زنان است.
    روش کار
    تعداد 62 بیمار مبتلا به استروک ایسکمیک از بخش نورولوژی بیمارستان علوی طی سال 1381 انتخاب شدند و با شاهد های همسان شده از نظر سنی از سایر بخش های همان بیمارستان مقایسه شدند. اطلاعات مربوط به وضعیت مواجهه با عوامل خطر عمده توسط پرسشنامه دارای ساختار و از طریق مصاحبه گردآوری شد. خطر استروک توسط محاسبه شانس نسبی برآورد گردید.
    یافته ها
    خطر استروک در زنان با پرفشاری خون (7/3-8/1= CI 95% 4/8= OR)، سیگاری کنونی (16-1/1= CI 95% 2/4= OR)، دیابت (7/9-4/1= CI 95% 7/3= OR) و بیماری قلبی (4/8-2/1= CI 95% 2/3= OR) بطور معنی داری افزایش نشان داد. ارتباط سایر عوامل نظیر فعالیت فیزیکی، ارتباط غیر مستقیم با دود سیگار و سابقه کلسترول بالا با استروک معنی دار نبود.
    نتیجه گیری
    فشار خون بالا، مصرف سیگار، دیابت و بیماری قلبی عوامل خطر عمده استروک در زنان هستند. بسیاری از این عوامل قابل اصلاح یا تغییر هستند، بنابراین استراتژی های پیشگیری باید با در نظر گرفتن این نکات در جهت کاهش استروک در زنان برنامه ریزی گردد.
    کلید واژگان: استروک ایسکمیک, زنان, عوامل خطر اصلاح پذیر
    Savadi Oskoui D., Aminisani N., Hashemilar M
    Background and Objective
    Stroke is a leading cause of death and disability worldwide. It is more common in men than in women, however more than half total stroke death occur in women. Several conditions and lifestyle factors have been well established as risk factors for stroke. The purpose of this study was to asses the magnitude of classic stroke risk factors and its pattern in women.
    Methods
    A total of 62 patients with first-onset ischemic stroke were accrued from neurology unit of Alavi hospital during 2002 and compared with their age-matched controls from other units of same hospital. Information concerning potential risk factor exposure status was collected by structured questionnaire at interviews. Stroke risks were estimated by calculating the odds ratios.
    Results
    Significantly increased risk of stroke was found among women with hypertension (OR=8.4 CI=3.7-1.8), current smoking (OR=4.2 CI=1.1-16), diabetes (OR=3.7 CI=1.4-9.7) and heart disease (OR=3.2 CI=1.2-8.4). Association of other factors (passive smoking, Hypercholestrolemia) with stroke was not significant.
    Conclusions
    Hypertension, diabetes, current smoking and heart disease are major risk factors for stroke in women. Given that the majority of these factors are either correctable or modifiable, prevention strategies should be planned in accordance with this point in order to reduce the occurrence of stroke in women.
    Keywords: Ischemic Stroke, Risk Factors, Women
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال