به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

رضا سیدشریفی

  • زهرا عباسی ناوند، جمال سیف دواتی*، مجتبی علیپور عین الدین، حسین عبدی بنمار، فرزاد میرزایی آقجه قشلاق، رضا سید شریفی

    این پژوهش با هدف بررسی فرآوری سیلاژ کاه نخود با اوره، ملاس و آنزیم سلولاز بر ترکیب شیمیایی، تولید گاز، قابلیت هضم شکمبه ای و روده ای به روش آزمایشگاهی انجام شد. اندازه گیری های ترکیب شیمیایی و تولید گاز به روش های استاندارد و تعیین قابلیت هضم نمونه ها با دستگاه دیزی تو و به روش گارگالو انجام شد. تیمارهای آزمایشی شامل: 1- کاه نخود حاوی اوره (5/3 درصد)، بدون ملاس و بدون آنزیم، 2- کاه نخود حاوی اوره (5/3 درصد)، بدون ملاس و با آنزیم سلولاز قارچی (40 میکرولیتر به هر گرم کاه)، 3- کاه نخود حاوی اوره (5/3 درصد)، بدون ملاس و با شیرابه شکمبه (40 میکرولیتر به هر گرم کاه)، 4- کاه نخود حاوی اوره (5/3 درصد)، بدون ملاس و با نسبت مساوی آنزیم سلولاز و شیرابه شکمبه (20 میکرولیتر از هرکدام به هر گرم کاه)، 5- کاه نخود حاوی اوره (5/3 درصد)، با دو درصد ملاس و بدون آنزیم، 6- کاه نخود حاوی اوره (5/3 درصد)، با دو درصد ملاس و با آنزیم سلولاز قارچی (40 میکرولیتر به هر گرم کاه)، 7- کاه نخود حاوی اوره (5/3 درصد)، با دو درصد ملاس و با شیرابه شکمبه (40 میکرولیتر به هر گرم کاه)، 8- کاه نخود حاوی اوره (5/3 درصد)، با دو درصد ملاس و با نسبت مساوی آنزیم سلولاز و شیرابه شکمبه (20 میکرولیتر از هرکدام به هر گرم کاه)، 9- کاه نخود حاوی اوره (5/3 درصد)، با چهار درصد ملاس و بدون آنزیم، 10- کاه نخود حاوی اوره (5/3 درصد)، با چهار درصد ملاس و با آنزیم سلولاز قارچی (40 میکرولیتر به هر گرم کاه)، 11- کاه نخود حاوی اوره (5/3 درصد)، با چهار درصد ملاس و با شیرابه شکمبه (40 میکرولیتر به هر گرم کاه)، 12- کاه نخود حاوی اوره (5/3 درصد)، با چهار درصد ملاس و با نسبت مساوی آنزیم سلولاز و شیرابه شکمبه (20 میکرولیتر از هرکدام به هر گرم کاه)، 13- کاه نخود حاوی اوره (5/3 درصد)، با شش درصد ملاس و بدون آنزیم، 14- کاه نخود حاوی اوره (5/3 درصد)، با شش درصد ملاس و با آنزیم سلولاز قارچی (40 میکرولیتر به هر گرم کاه)، 15- کاه نخود حاوی اوره (5/3 درصد)، با شش درصد ملاس و با شیرابه شکمبه (40 میکرولیتر به هر گرم کاه)، 16- کاه نخود حاوی اوره (5/3 درصد)، با شش درصد ملاس و با نسبت مساوی آنزیم سلولاز و شیرابه شکمبه (20 میکرولیتر از هرکدام به هر گرم کاه)، که به صورت فاکتوریل (چهار سطح ملاس و چهار منبع آنزیم) در قالب طرح کاملا تصادفی انجام شد. افزودن هر سه آنزیم به کاه نخود در ساعات دو، چهار، شش و هشت، همراه با شیرابه شکمبه از ساعت 12 تا 96 منجر به افزایش تولید گاز شد. ترکیب سطوح دو و چهار درصد ملاس با نسبت مساوی دو آنزیم در تمامی ساعات انکوباسیون باعث افزایش تولید گاز شد (05/0>P). نتایج نشان داد که ملاس چهار درصد و آنزیم باعث افزایش پتانسیل تولید گاز شد. ترکیب ملاس با سلولاز قارچی و نسبت مساوی دو آنزیم باعث کاهش نرخ ثابت ناپدید شدن ماده خشک شد. میانگین قابلیت هضم آزمایشگاهی ماده آلی، انرژی قابل متابولیسم، انرژی شیردهی و اسیدهای چرب زنجیر کوتاه در همه تیمارها در مقایسه با شاهد معنی دار بود (05/0 >P). فرآوری کاه نخود با ملاس و ترکیب شیرابه شکمبه و نسبت مساوی دو آنزیم با سطوح مختلف ملاس باعث افزایش قابلیت هضم شکمبه ای پروتئین خام آن و سطح چهار درصد ملاس باعث افزایش قابلیت هضم ماده خشک در کل دستگاه گوارش شد (05/0>P). در مجموع، تیمار کاه نخود با سلولاز قارچی، شیرابه شکمبه و نسبت مساوی آن ها همراه با سطوح مختلف ملاس توانست ارزش غذایی آن را بهبود دهد.

    کلید واژگان: ارزش غذایی, انرژی قابل متابولیسم, فراسنجه های تغذیه ای, گوارشپذیری
    Zahra Abbasinavand, Jamal Seifdavati *, Mojtaba Alipour Einaldin, Hossein Abdibenemar, Farzad Mirzaei Aghjehgheshlagh, Reza Seyedsharifi
    Introduction

    The limitation of animal feed resources has increased the tendency to use agricultural residues such as straws in feeding ruminants. It has been reported that livestock production decreases when using low-quality crop residues due to the low palatability, energy level and protein of these feed materials. In other hand, high consumption of straws decreases ruminant's performance because of feed intake restriction, low digestibility and the presence of anti-nutritional factors such as silica, tannin and lignin in straws. The use of fibrolytic enzymes of foreign origin increases the usability of forage, which results in increased production. One of the most important methods of processing wooden materials is the use of chemicals, especially alkaline materials, especially urea. Adding molasses as an energy-generating part and urea as a non-protein nitrogen source simultaneously provides the rumen microorganisms with a source of energy and protein. In general, the addition of enzymes to the diet is used for the purpose of supplementing and compensating the defects of the enzyme system of the ruminant’s digestive system, removing anti-nutritional substances and increasing the availability of nutrients in the animal body. The purpose of this research was to investigate the effect of processing chickpea straw with urea, molasses and enzymes on chemical composition, ruminal and intestinal digestibility, gas production and disappearance under laboratory conditions. So that the results of this research can be optimally used in animal nutrition.

    Materials and Methods

    This research was conducted on processed chickpea straw with urea, molasses and, enzyme source of fungal cellulase and rumen liquid. The tested feed material was chickpea straw, which was processed with urea, molasses and enzymes. Enzymes included fungal cellulase and rumen liquid. The tested feed ingredients were ground using a special mill with a sieve with 2 ml pores and then sieved using a 50 micrometer sieve to remove particles smaller than 50 micrometers.To perform the gas test, first, the sample of the tested feed (chickpea straw enriched with urea, molasses and enzyme) was ground with a 1 mm grid. Measurements of chemical composition and gas production were carried out by standard methods and the determination of the digestibility of samples was done with Daisy ǁ device and Gargalo's three-step method. After performing the initial calculations and collecting all the data, statistical analysis of the data was done using the SAS statistical software in the form of a completely random design and a 4x4 factorial experiment with the GLM procedure.

    Results and Discussion

    According to the results, processing chickpea straw with urea, molasses, and enzymes increased the percentage of dry matter and the amount of crude protein in the treatments. However, it decreased the percentage of cell wall and cell wall without hemicellulose. The processing of chickpea straw with urea, rumen liquid and a mixture of two enzymes and the combination of all three enzymes with a level of 4% molasses increases the digestibility of dry matter in the total digestive system, and the addition of molasses and the combination of rumen liquid and a mixture of two enzymes with different levels of molasses were increased the digestibility of crude protein in the rumen (P<0.05). Adding all three enzymes to chickpea straw at 2, 4, 6, and 8 hours, but with rumen juice from 12 to 96 hours, has led to an increase in gas production. The combination of molasses levels of 2 and 4% with a mixture of two enzymes increased gas production in all hours of incubation (P<0.05). The average constant rate of disappearance and gas production potential of chickpea straw was significantly different among all treatments (P < 0.05). The results showed that molasses and enzyme increased the constant rate of disappearance and 4% molasses and enzyme increased the gas production potential. The combination of molasses with fungal cellulase and the mixture of two enzymes decreased the constant rate of disappearance and gas production potential. The average laboratory digestibility of organic matter, metabolizable energy, lactation energy and short chain fatty acids were significant in all chickpea straw treatments (P < 0.05).

    Conclusion

    In general, based on the obtained results, the use of urea, molasses, and enzyme sources including fungal cellulase and rumen liquid has successfully increased the nutritional value, gas production parameters, and digestibility of chickpea straw. Among the experimental treatments, processing chickpea straw with 3.5% urea, 4% molasses, and fungal cellulase enzyme improved the nutritional value the most. Further animal experiments are needed to confirm these results. More research is required in the field of using agricultural waste in animal nutrition.

    Keywords: Digestibility, Metabolizable Energy, Nutritional Parameters, Nutritional Value
  • صبا خاتمی کلخوران، جمال سیف دواتی*، حسین عبدی بنمار، رضا سید شریفی، نعمت هدایت ایوریق، مجتبی علیپور عین الدین

    زمینه مطالعاتی:

     نانو اکسید مس نسبت به سولفات مس چندین مزیت دارد که از آن جمله می توان به بهبود اثربخشی، مصرف دوز کمتر با نتایج بهتر، عدم تداخل با سایر مواد و انتشار کمتر به محیط زیست اشاره کرد. بنابراین نانو ذرات مس اثرات مفیدتری بر عملکرد حیوان دارند و می توانند به عنوان جایگزین سولفات مس استفاده شوند.

    هدف

    بررسی اثر اشکال مختلف مس (نانواکسید مس و سولفات مس) و همچنین سطوح مختلف ترکیبات مورد مطالعه بر عملکرد، ایمنی، فراسنجه های خونی و خصوصیات لاشه بره های پرواری آمیخته رومانف-مغانی بود.

    مواد و روش ها

    این پژوهش با استفاده از 30 راس بره در قالب طرح کاملا تصادفی با 5 گروه آزمایشی (6n=) در طی یک دوره آزمایشی 56 روزه انجام شد. جیره های آزمایشی این پژوهش شامل: 1) جیره پایه یا شاهد (CON؛ بدون مکمل مس)، 2) جیره پایه + 10 میلی گرم مس در کیلوگرم ماده خشک به شکل سولفات مس (CuS10)، 3) جیره پایه + 20 میلی گرم در کیلوگرم ماده خشک به شکل سولفات مس (CuS20)، 4) جیره پایه + 10 میلی گرم مس در کیلوگرم ماده خشک به شکل نانواکسید مس (CuN10) و 5) جیره پایه + 20 میلی گرم مس در کیلوگرم ماده خشک به شکل نانواکسید مس (CuN20) بودند. بره ها بر اساس وزن بدن و به صورت تصادفی به یکی از پنج گروه آزمایشی اختصاص داده شدند.

    نتایج

    نتایج این مطالعه نشان داد که استفاده از سولفات مس و نانواکسید مس در سطوح 10 یا 20 میلی گرم در کیلوگرم ماده خشک جیره تاثیر معنی داری بر پارامترهای عملکردی بره های پرواری شامل وزن بدن، افزایش وزن زنده، مصرف ماده خشک و ضریب تبدیل غذایی نداشت (05/0>p). همچنین یافته های این پژوهش نشان داد استفاده از سولفات مس و نانواکسید مس در سطح 10 میلی گرم در کیلوگرم ماده خشک جیره، غلظت اوره خون را در 30 روزگی در مقایسه با دیگر تیمارهای آزمایشی به طور معنی داری افزایش داد (05/0>P). دیگر پارامترهای خونی مانند غلظت گلوکز، کلسترول، تری گلیسیرید، آلبومین، پروتئین، بتاهیدروکسی بوتیرات، آنزیمهای آسپارتات آمینوترانسفراز، آلانین ترانس آمیناز و شاخص های آنتی اکسیدانی سوپر اکسید دیسموتاز، گلوتاتیون پراکسیداز و ظرفیت آنتی اکسیدانی کل تحت تاثیر تیمارهای آزمایشی قرار نگرفتند (05/0P). غلظت مس در کبد به طور معنی داری در اثر تغذیه 20 میلی گرم مس به شکل نانواکسید مس افزایش یافت (05/0>P). تغذیه مکمل سولفات مس موجب کاهش غلظت سلنیوم در گوشت نسبت به گروه شاهد شد (05/0>P). خصوصیات لاشه شامل درصد لاشه گرم و سرد به همراه درصد اندام های داخلی در بین گروه های تیماری تفاوت معنی داری نداشتند (05/0<P).

    نتیجه گیری نهایی: 

    به طورکلی با توجه به داده های به دست آمده از این آزمایش می توان بیان داشت که افزایش دریافت مس در دام های موردمطالعه می تواند موجب افزایش ذخایر این عنصر در بدن گردد. علاوه بر این، با توجه به بهبود غلظت های کبدی مس در حیوانات دریافت کننده منبع نانواکسید مس در این مطالعه؛ به نظر می رسد استفاده از منبع نانو اکسید مس می تواند استراتژی سودمندی در کاهش دفع این عنصر بوده و بدین ترتیب به کاهش آلودگی زیست محیطی کمک کند.

    کلید واژگان: بره پرواری, سولفات مس, عملکرد, فراسنجه خونی, نانواکسید مس
    Saba Khatami Khalkhoran, Jamal Seifdavati *, Hossein Abdibenemar, Reza Seyedsharifi, Nemat Hedayat-Evrigh, Mojtaba Alipour Einaldin
    Introduction

    Recently, nanoparticles have been produced and marketed using nanotechnology. Reducing the size of particles to nanoparticles (size less than 100 nm) increases the surface-to-volume ratio and changes other material properties. Increasing the contact surface in nanoparticles causes their interaction with organic and inorganic molecules to be done differently. Among the minerals, copper is an essential, scarce element that performs various functions in living organisms. It has been reported that copper nanoparticles have beneficial effects on animal performance and can replace copper sulfate. Also, nano copper oxide has several advantages over copper sulfate, including improved effectiveness, lower dosage with better results, no interference with other materials, and less disposal in the environment, and can replace copper sulfate. High copper in the diet has benefits such as antibacterial activity, increasing growth hormone secretion, increasing feed intake and production performance. However, environmental pollution and subsequent accumulation in feed and water can affect vital organs such as the liver and kidney.The objective of this study was to investigate the effect of different copper forms and levels (copper nano oxide and copper sulfate) on performance, blood parameters and immunity in Romanov-Moghani crossbred lambs.

    Materials and methods

    This research was conducted using 30 lambs in the form of a completely randomized design with 5 experimental groups and 6 replications (lambs) in each group. The duration of the experiment was 56 days. The experimental diets of this research include: 1) basal or control diet (CON; without copper supplementation), 2) basal diet + 10 mg of copper per kg of dry matter in the form of copper sulfate (CuS10), 3) basal diet + 20 mg of copper per kg of dry matter in the form of copper sulfate (CuS20), 4) basal diet + 10 mg of copper per kg of dry matter in the form of copper nano oxide (CuN10), 5) basal diet + 20 mg of copper per kg of dry matter in the form of copper nano oxide (CuN20). Lambs were randomly grouped based on body weight and each group was fed with one of 5 experimental diets. On the 30th and 56th days of the experimental period, blood samples were collected from the jugular vein 3 hours after the morning meal. Next, after separating serum and plasma, the samples were kept at -20◦C until the analysis. The determined blood parameters include the concentration of copper, zinc, selenium, malondialdehyde, glucose, cholesterol, triglyceride, total protein, albumin, urea, beta-hydroxybutyrate, liver enzymes (ALT and AST). Total antioxidant capacity, activity of glutathione peroxidase, superoxide dismutase and catalase enzymes were also determined.After killing the animals, meat samples were taken from the 12-13 intercostal eye muscle to determine the concentration of copper, zinc and selenium elements, and liver samples were also taken. Liver, meat and blood samples were digested by the method of Kechoui et al. (2013). For the analysis of blood and tissue samples, ICP-OES (model: Optimum 7300 DV) was used at Isfahan University. At the time of animal slaughter, the quantitative and qualitative characteristics of the carcass, including the weight of the heart, kidney, lungs, liver, and tail, along with the cold carcass and the hot carcass, were recorded. The resulting data were analyzed in the form of a completely randomized design using SAS software (2003). Means were shown as Least Squares (LSMEAN) along with standard error and mean comparisons at a significance level of five percent.

    Results and discussion

    The results of this study showed that the use of copper sulfate and copper nano oxide at the levels of 10 or 20 mg/kg dry matter of the diet had no significant effect on the performance parameters of fattening lambs, in terms of body weight, live weight gain, dry matter intake and feed conversion ratio (P>0.05). Also, the findings of this research showed that the concentration of blood urea in 30 days increased significantly with CuS10 and CuN10 treatments (P<0.05). Other blood parameters such as glucose, cholesterol, triglyceride, albumin, protein, BHBA, AST, ALT enzymes and antioxidant indices superoxide dismutase, glutathione peroxidase and total antioxidant capacity were not affected by the experimental treatments (P>0.05). The supplemental feeding of nano copper oxide increased catalase enzyme activity in blood samples (P<0.05). Copper concentration was increased in the liver significantly as a result of feeding 20 mg of copper in the form of copper nano oxide(P<0.05). Supplemental feeding of copper sulfate decreased the concentration of selenium in meat compared to the control group (P<0.05). Carcass characteristics including the percentage of hot carcass and cold along with the percentage of internal organs (tail, heart, liver, kidney and lungs) were not significantly different among the treatment groups (P>0.05).

    Conclusion

    According to the present results, the use of mineral and nano forms of copper at levels of 10 or 20 mg/kg dry matter of the diet had a significant effect on parameters such as blood urea, malondialdehyde, catalase enzyme activity, percentage of copper in blood and selenium in meat. However, no significant difference was observed in performance and most blood parameters, antioxidant indices, total antioxidant capacity, activity of superoxide dismutase, glutathione peroxidase enzymes, carcass characteristics of fattening lambs and clinical signs of poisoning in lambs of treatment groups. This shows that the levels used in this study did not have the potential of poisoning and health risks for the tested lambs. Considering the improvement of liver concentrations of copper in the treatment receiving copper nano oxide source; it seems that the use of 20 mg/kg of dry matter of copper nano oxide can be a useful strategy in reducing the disposal of this element and reducing environmental pollution.

    Keywords: Lamb Fattening, Copper Sulfate, Performance, Blood Parameters, Copper Nanooxide
  • سعید نریمانی قراجه، جمال سیف دواتی*، حسین عبدی بنمار، رضا سید شریفی، شهرام شیرمحمدی

    زمینه مطالعاتی:

     روزانه مقادیر زیادی محتویات شکمبه به عنوان ضایعات در کشتارگاه ها تولید شده و بی استفاده به محیط رها می شود که باعث بروز مشکلات زیست محیطی می شوند. تبدیل زیستی نسبت به سایر روش های فرآوری، روش جدید و مطلوب برای مدیریت ضایعات کشاورزی است. مایع شکمبه به عنوان منبع غنی از آنزیم ها، می تواند در تبدیل زیستی ضایعات کشاورزی استفاده شود.

    هدف

    بررسی تاثیر سطوح مختلف نیتروژن غیر پروتئینی آهسته رهش بر تبدیل زیستی ضایعات سیب زمینی توسط میکروارگانیسم های شکمبه ای بود.

    مواد و روش ها

    ضایعات سیب زمینی از انبارهای نگهداری سیب زمینی جمع آوری شد و پس از پاک سازی مواد زائد، آب پز و بعد آن رنده گردید. مایع شکمبه موردنیاز از کشتارگاه تهیه و پس از صاف کردن با پارچه کتان چهارلایه، به داخل مخزن های شیشه ای دستگاه هضم شکمبه ای اضافه شد و سریعا به دستگاه انتقال و به مدت 24 ساعت در دمای 39 درجه سلسیوس انکوبه شدند. گروه های آزمایشی شامل: 1) 400 میلی لیتر مایع شکمبه + 200 گرم سیب زمینی ضایعاتی (N0)، 2) 400 میلی لیتر مایع شکمبه + 200 گرم سیب زمینی ضایعاتی+ 5/1 گرم نیتروژن از منبع نیتروژن غیر پروتئینی آهسته رهش (N1.5)، 3) 400 میلی لیتر مایع شکمبه + 200 گرم سیب زمینی ضایعاتی+ 3 گرم نیتروژن از منبع نیتروژن غیر پروتئینی آهسته رهش (N3) و 4) 400 میلی لیتر مایع شکمبه + 200 گرم سیب زمینی ضایعاتی+ 5/4 گرم نیتروژن از منبع نیتروژن غیر پروتئینی آهسته رهش (N4.5) بودند. بعد از اتمام انکوباسیون، نمونه ها از دستگاه خارج و پس از صاف و جدا کردن بخش های جامد و مایع از یکدیگر جهت آزمایش های بعدی استفاده شد.

    نتایج

    بالاترین میزان اسیدهای چرب فرار مایع حاصل از انکوباسیون در سطح 3 گرم نیتروژن غیر پروتئینی آهسته رهش بود. میزان فعالیت آنزیم های کربوکسی متیل سلولاز، آلفا آمیلاز، میکروکریستالین سلولاز، تجزیه کننده کاغذ صافی، اوره آز و پروتئاز متاثر از سطوح مکمل سازی از منبع نیتروژن غیر پروتئینی آهسته رهش شد. بیشترین فعالیت آنزیمی مربوط به آنزیم های پروتئاز و اوره آز در سطح 5/4 گرم نیتروژن غیر پروتئینی آهسته رهش بر تبدیل زیستی ضایعات سیب زمینی توسط میکروارگانیسم های شکمبه ای مشاهده گردید. بالاترین غلظت نیتروژن آمونیاکی فاز مایع حاصل از سطح 5/4 گرم نیتروژن غیر پروتئینی آهسته رهش بر تبدیل زیستی ضایعات سیب زمینی توسط میکروارگانیسم های شکمبه ای مشاهده شده بود.

    نتیجه گیری نهایی:

     بر اساس نتایج مطالعه حاضر، افزودن 3 گرم نیتروژن از منبع نیتروژن غیر پروتئینی آهسته رهش به محیط انکوباسیون ضایعات سیب زمینی با میکروارگانیسم های مایع شکمبه می توانند در تبدیل زیستی ضایعات سیب زمینی جهت افزایش ارزش غذایی و تولید مایع غنی از اسیدهای چرب فرار و همچنین منبعی با فعالیت آنزیمی مطلوب استفاده شوند.

    کلید واژگان: ضایعات سیب زمینی, مایع شکمبه, نیتروژن آهسته رهش, تبدیل زیستی
    Saeed Narimani Garajeh, Jamal Seifdavati *, Hosein Abdi-Benemar, Reza Seyedsharifi, Shahram Shirmohammadi
    Introduction

    Daily, large amounts of rumen contents are produced as waste in slaughterhouses, which are not used and released into the environment, which causes environmental issues and problems. Potato (Solanum tuberosum) is one of the crops with high production throughout the world a large amount of which is removed from the consumption cycle as waste during different stages, and if not used correctly, it can cause environmental pollution. The main method of using potato waste is to use it in fresh or dried form to feed domestic animals. Although drying waste potatoes for use in animal feed seems like a good idea, but its high cost has made this uneconomical. Therefore, it is necessary to transform potato waste into a sustainable product that has a higher economic value. Compared to other processing methods, bioconversion is a new and desirable method for agricultural waste management. Ruminal fluid, as a rich source of enzymes, can be used in the bioconversion of agricultural waste. The microbial population present in the rumen is a rich source of new enzymes that have a high potential for industrial use. Various studies using different methods, such as the use of Saccharomyces yeasts and Lactobacillus species for the biological conversion of potato waste to ethanol, producing biogas from solid potato waste in a two-step process anaerobic digestion, fermentation of potato waste by mixed culture to produce lactic acid, enzymatic hydrolysis of potato pulp to produce glucose and ethanol and using Various bacterial species have been used for the biological conversion of potato pulp into cellulose. The objective of this study was to investigate the effect of different levels of slow-release non-protein nitrogen on the bioconversion of potato waste by ruminal microorganisms.

    Materials and methods

    Potato waste was collected from potato storage stocks and after cleaning the waste materials, it was boiled and then grated before incubation. The required rumen fluid was obtained from the slaughterhouse and after being filtered with a four-layer cheesecloth, it was added to the glass bottles of the rumen digestion simulator apparatus (DaisyII) and immediately transferred to the apparatus and incubated at 39 degrees Celsius for 24 hours. Experimental groups were: 1) 400 ml of rumen fluid + 200 g of waste potato (N0), 2) 400 ml of rumen fluid + 200 g of waste potato + 1.5 g of nitrogen from a slow-release nitrogen source (N1.5), 3) 400 ml of rumen fluid + 200 grams of waste potatoes + 3 grams of nitrogen from a slow release nitrogen source (N3) and 4) 400 ml of rumen fluid + 200 grams of waste potatoes + 4.5 grams of nitrogen from a slow release nitrogen source (N4.5). After the end of the incubation time, the samples were removed from incubation bottles, and after filtering and separating the solid and liquid parts from each other for further tests. The liquid portion of the incubation medium was analyzed for protozoa count, volatile fatty acids, ammonia nitrogen, and hydrolytic enzymes and compared to the fresh initial rumen fluid used for the incubation. The resulting data were analyzed in the form of a completely randomized design using SAS software (2003). Means were shown as Least Squares (LSMEAN) along with standard error and mean comparisons at a significance level of five percent.

    Results and discussion

    Protozoa count in the liquid portion of the incubation medium was affected by the experimental groups. Rumen fluid had the highest number of protozoa and supplementing the culture medium with a non-protein nitrogen source had a decreasing effect on the protozoa population. The activities of carboxy-methyl cellulase, alpha-amylase, microcrystalline cellulose, and filter-papers enzymes were affected by the levels of supplementation from slow-release non-protein nitrogen sources and the highest carbohydrate-degrading activities were recorded at 1.5 gr nitrogen supplementation per 100 gr potato waste (P<0.05). The level of urease and protease enzyme activity was also affected by different levels of non-protein nitrogen sources and 4.5 grams of nitrogen from non-protein nitrogen sources showed the highest level of activity. Supplementing the incubation medium increased its ammonia concentration and the highest value was observed at 4.5 grams of slow-release non-protein nitrogen level (P<0.05). For all enzyme activities, initial fresh rumen fluid had the lowest activities. Volatile fatty acid production was affected by supplementation with non-protein nitrogen levels and the amount of volatile fatty acids in the liquid phase of the incubation medium showed the highest values with 3 grams of non-protein slow-release nitrogen supplementation.

    Conclusion

    Based on the results of the present study, the addition of slow-release non-protein nitrogen to the incubation medium of potato waste with rumen liquid microorganisms significantly increases their power in the biotransformation of potato waste. Also, the liquid part of the culture medium can be considered as a source of enzymes and acids for use on an industrial scale due to the increased activity of hydrolytic enzymes and volatile fatty acids that are the product of the fermentation process. The use of the processed rumen fluid resulting from this incubation as a source of enzymes and nutrients in feeding livestock and poultry will be an environmentally friendly method, in this way, the rumen fluid of slaughterhouses and potato waste will be used with proper management methods. Therefore, the results of the present study, rumen liquid microorganisms along with a non-protein nitrogen source can be used in the bioconversion of potato waste more effectively to increase its nutritional value and produce a liquid rich in volatile fatty acids as well as a source of favorable enzyme activities.

    Keywords: Potato Wastes, Rumen Fluid, Slow Release Urea, Bioconversion
  • رئوف سیدشریفی*، رضا سید شریفی، راضیه خلیل زاده

    به منظور بررسی اثر ورمی کمپوست و نانوسیلیکون بر عملکرد و برخی صفات بیوشیمیایی و فیزیولوژیکی ‏گلرنگ در شرایط قطع آبیاری، آزمایشی به صورت فاکتوریل در قالب طرح پایه بلوک‏ کامل تصادفی با سه ‏تکرار در مزرعه پژوهشی دانشگاه محقق اردبیلی در سال 99-1398 اجرا شد. فاکتورهای آزمایشی سطوح ‏آبیاری (آبیاری کامل به عنوان شاهد، قطع آبیاری در50% مراحل تکمه دهی و گلدهی به ترتیب به عنوان ‏محدودیت شدید و ملایم آبی بر اساس کد 55 و 65 مقیاس ‏BBCH‏)، محلول پاشی نانواکسید سیلیکون ‏‏(محلول پاشی با آب به عنوان شاهد، کاربرد 25 و 50 میلی گرم در لیتر) و کاربرد ورمی کمپوست (عدم مصرف ‏به عنوان شاهد، کاربرد 4 و 8 تن درهکتار) را شامل می شدند. نتایج نشان داد بالاترین سطح از کاربرد ‏نانوسیلیکون در شرایط آبیاری کامل، به ترتیب74 و 145درصد محتوای کلروفیلa ‎‏ و ‏‎ b‎نسبت به عدم کاربرد ‏نانوسیلیکون در شرایط قطع آبیاری در مرحله تکمه‎ ‎دهی افزایش داد. مقایسه میانگین ها نشان داد قطع آبیاری ‏در مرحله تکمه دهی در بالاترین سطح از کاربرد ورمی کمپوست، محتوای پرولین و قندهای محلول (به ترتیب ‏‏149 و 99 درصدی) و فعالیت آنزیم های آنتی اکسیدانی کاتالاز، پراکسیداز و پلی فنل اکسیداز (به ترتیب 103، ‏‏82 و94‏‎ ‎درصدی) نسبت به عدم کاربرد ورمی کمپوست در شرایط آبیاری کامل افزایش داد. همچنین بالاترین ‏سطح از کاربرد ورمی کمپوست در شرایط آبیاری کامل محتوای کلروفیل ‏a، عملکرد کوانتومی و عملکرد دانه ‏را به ترتیب 61 ،62 و 119 درصد نسبت به عدم کاربرد ورمی کمپوست در شرایط قطع آبیاری در مرحله ‏تکمه دهی افزایش داد. به نظر می رسد کاربرد ورمی کمپوست و نانوسیلیکون می تواند به دلیل بهبود صفات ‏فیریولوژیکی و بیوشیمیایی، عملکرد را تحت شرایط محدودیت آبی افزایش دهد. ‏

    کلید واژگان: آنزیم های آنتی اکسیدان, پرولین, قندهای محلول, محتوای کلروفیل, محدودیت آبی
    Raouf Seyed Sharifi *, Reza Seyed Sharifi, Razieh Khalilzadeh
    Introduction

    Drought stress is the most influential factors affecting crop yield particularly in irrigated agriculture in arid and semiarid regions. This stress induces various biochemical and physiological responses in plants as a survival mechanism (Tas and Tas, 2007). Drought stress have a direct impact on the photosynthetic apparatus, essentially by disrupting all major components of photosynthesis including the thylakoid electron transport, the carbon reduction cycle and the stomatal control of the CO2 supply, together with an increased accumulation of carbohydrates, peroxidative destruction of lipids and disturbance of water balance (Allen and Ort, 2001). It breaks down the balance between the productions of reactive oxygen species (ROS) and the antioxidant defense system causing the accumulation of ROS which induces oxidative stress to protein, membrane lipids and disruption of DNA strands (El Tayeb, 2006). Several strategies have been developed in order to decrease the toxic effects caused by severe water limitation on plant growth. Among them the use of vermicompost and nano silicon play a key role in yield improvement. The aim of this study was to investigate the effects of vermicompost and nano silicon application on yield and some physiological and biochemical traits of safflower under irrigation withholding conditon.

    Materials and methods

    In order to study the effect of vermicompost and nano silicon on yield and some physiological and biochemical traits of safflower (Carthamus tinctories L.) under irrigation withholding conditon, an experiment was conducted as factorial based on randomized complete block design with three replications in research farm of University of Mohaghegh Ardabili during 2019-2020. Factors experiment were included irrigation levels (full irrigation as control, irrigation withholding in 50% of heading bud and flowering stages as severe and moderate water limitation respectively) according with 55 and 65 BBCH code, foliar application nano silicon (foliar application with water as control, application of 25 and 50 mg.l-1 nano silicon) and application of vermicompost (no application of vermicompost as control, application of 4 and 8 t.ha-1). Vermicompost was purchased from the Gilda corporation. The safflower cultivar "Padideh" was used in the experiment with plant density of 40 seeds m-2. Chlorophyll and carotenoids were obtained based on method of Arnon (1967). The quantum yield was measured by the uppermost fool expanded leaf using a fluorometer (chlorophyll fluorometer; Optic Science-OS-30 USA). For this purpose, the plants adapted to darkness for 20 minutes by using one special clamp then the fluorescence amounts were measured in 1000 (µM photon m2s), and calculation was performed using following formula (Arnon, 1967):ØPSII = (Fm-F0)/Fm ØPSII; quantum yield amount of photosystem II, Fm or maximum fluorescence after a saturated light pulse on plants adapted to darkness and F0, the minimal fluorescence in the light adapted, which was determined by illumination with far-red light. To measure the enzyme activity, 0.2 g of fresh tissue was crushed by using liquid nitrogen and then one ml of buffer Tris-HCl (0.05 M, pH=7.5) was added. Obtained mixture centrifuged for 20 min (13000 rpm and 4 ºC), then supernatant was used for enzyme activity measurements. Catalase, Peroxidase and Polyphenol Oxidase activity was assayed according to Karo and Mishra (1976). Also, the evaluation of protein carried out by Bradford (1976) method, 0.2 g of plant tissue was squashed with 0.6 ml extraction buffer and was centrifuged at 11500 rpm for 20 minutes at 4 °C. The supernatant was transferred to the new tubes and centrifuged for 20 minutes at 4000 rpm. To measure the protein amount, 10 µl of obtained extract was added to 5 µl Bradford solution and 290 µl extraction buffer and the absorbance rate was read at 595 nm.Statistical analysis: Analysis of variance and mean comparisons were performed using SAS ver 9.1 computer software packages. The main effects and interactions were tested using the least significant difference (LSD) test at the 0.05 probability level.

    Results and discussion

    The results showed that application of the highest nano silicon level under full irrigation increased chlorophyll a and chlorophyll b (74 and 145% respectively) in comparison with no application of nano silicon under irrigation withholding in heading bud stage. Means comparison showed that irrigation withholding in booting bud at the highest vermicompost level increased proline and soluble sugars content (149 and 99% respectively) and antioxidant enzymes activity such as catalase, peroxidase and polyphenol Oxidase (103, 82 and 94% respectively) in comparison with no application of vermicompost under full irrigation. Also, the highest vermicompost level under full irrigation increased chlorophyll a, quantum yield and grain yield (61, 62 and 119% respectively) in comparison with no application of vemicompost under irrigation withholding in heading bud stage.

    Conclusion

    It seems that the application of vermicompost and nano silicon can increase grain yield of safflower under water limitation conditions due to improving physiological and biochemical traits.

    Keywords: Antioxidant enzymes, Chlorophyll content, Proline, Soluble sugars, Water limitation
  • عباس میرزاپور آبی بگلو، نعمت هدایت*، رضا خلخالی ایوریق، رضا سید شریفی

    به دلیل تنوع اقلیمی بالا در ایران، گوسفندان بومی کشور، از تنوع چشم گیری برخوردار هستند. به نظر می رسد تفاوت های اقلیمی، ردپایی در ژنوم نژادهای بومی مناطق مختلف جهان به جای گذاشته باشند. هدف از مطالعه حاضر، شناسایی نشانه های انتخاب مرتبط با گوسفندان ایرانی در مقایسه با نژاد غیرایرانی رومانف در سطح ژنوم می باشد. به این منظور، از داده های توالی یابی شده کل ژنوم گوسفندان ایرانی و غیرایرانی موجود در پایگاه داده ای NCBI استفاده گردید. این توالی ها، پس از سنجش و پالایش کیفی، به ژنوم مرجع گوسفند هم طراز شدند. پس از شناسایی تنوع های ژنومی، برای شناسایی نواحی تحت انتخاب مثبت در ژنوم گوسفندان ایرانی، از دو روش Fst و XP-EHH استفاده شد. پس از استخراج ژن های موجود در نواحی تحت انتخاب، با استفاده از نرم افزار BEDtools و فایل GTF مرتبط با ژنوم گوسفند، شرح نویسی عملکردی این ژن ها با استفاده از آنالیز هستی شناسی ژن صورت پذیرفت. براساس نتایج به دست آمده، به ترتیب 907 و 311 ژن کدکننده پروتئین توسط روش های Fst و XP-EHH شناسایی شدند که تعداد 29 ژن بین این دو روش مشترک بودند. ارزیابی های بیش تر نشان داد که تعدادی از این ژن ها، در صفات مرتبط با بهبود کیفیت چربی شیر (PCCB)، باروری (SPATA5، RAB35 و DICER1)، رشدونمو ماهیچه ای (NF1، AKAP6 و HDAC9)، وزن بدن (FBXL3، GRID2 و ADAMTS17)، سازگاری به نواحی سخت بیابانی و کوهستانی (BMPR2 و NF1) و شیر (EXOC6B) دخیل هستند. نتایج نشان داد که گوسفندان ایرانی احتمالا برای سازگاری به مناطق خشک بیابانی و ارتقای کیفیت گوشت و شیر موردانتخاب قرار گرفته اند.

    کلید واژگان: توالی یابی کل ژنوم, رومانف, گوسفندان ایرانی, نشانه های انتخاب
    Abbas Mirzapour-Abibagloo, Nemat Hedayat *, Reza Khalkhali-Evrigh, Reza Seyedsharifi
    Introduction

     Iranian sheep breeds, due to the climate diversity of country, show high diversity and have acquired high adaptability. Compromise with poor quality feed, tolerance of adverse weather and manageable body size are among the factors that probably caused sheep to adapt to different climates. Heretofore, several studies have been carried out in the field of identification of selection signatures in the different native breeds based on SNP-chip data. However, the use of whole genome data can provide researchers with more information about the differences between breeds and their genetic capacities. Identifying and evaluating the effects of climate on the genome of native breeds of Iranian sheep can be effective in designing breeding and conservation strategies. The aim of the present study was to identify the signs of selection related to Iranian sheep compared to the Romanov breed at the genomic level.

    Materials and Methods

     For present study, we used the whole-genome sequencing data related to 43 Iranian and non-Iranian sheep available in the NCBI database. These reads, after performing quality control, were aligned to the sheep reference genome by BWA program. Here, RealignerTargetCreator and IndelRealigner commands available in the GATK program were used to realign around insertions and deletions. Then, the HaplotypeCaller algorithm was used to identify the variants of all samples in ERC GVCF mode. Further, using GenotypeGVCFs module, the variants of all samples were simultaneously identified and finally a VCF file containing raw variants was created. Using the SelectVariants command of the GATK program, all SNPs were separated from other variants. After applying multiple quality filters, high-quality SNPs were extracted and only bi-allelic SNPs present in autosomal chromosomes were used for downstream analysis. Putative selection signatures were identified by using two methods including Fst and XP-EHH. Genes located in positively selected genomic regions were extracted using BEDtools program and the GTF file related to the sheep genome. Gene ontology (GO) analysis was performed on selected genes by "g:Profiler" web-based tool.

    Results and Discussion 

    Here, Fst and XP-EHH methods were used to identify the signatures of selection related to Iranian sheep in comparison with Romanov sheep. After converting Fst values ​​to ZFst, 958 genomic windows containing 907 protein-coding genes were detected that had scores above the threshold (ZFst > 3.35). GO analysis on 907 genes identified by the ZFst method led to the identification of 157 significant GO terms in the field of biological processes. In addition, 26 significant terms related to molecular functions and 5 significant terms related to cellular components were also identified. The number of genomic windows identified by the XP-EHH method was 953, which contained a total of 311 protein-coding genes. Among identified genes for each method, 29 genes were detected by both methods as signatures of selection for Iranian sheep. From the GO analysis of 29 common genes, no significant term was obtained. However, these genes were involved on traits related to improving milk fat quality (PCCB), fertility (SPATA5, RAB35 and DICER1), muscle growth and development (NF1, AKAP6 and HDAC9), body weight (FBXL3, GRID2 and ADAMTS17), adaptability to harsh desert and mountain condition (BMPR2 and NF1) and also, milk related traits (EXOC6B).

    Conclusion 

    The results showed that Iranian sheep were probably selected to adapt to dry desert areas and improve the quality of meat and milk. The gradual accumulation of such information in different populations will improve the understanding and knowledge of researchers and breeders and will help them to implement efficient breeding programs.

    Keywords: Iranian sheep, Romanov, Signature of selection, Whole-Genome Sequencing
  • کریم چشم براه، جمال سیف دواتی*، حسین عبدی بنمار، رضا سید شریفی، صیاد سیف زاده
    سابقه و هدف

    اسپیرولینا یک جلبک تک سلولی میکروسکوپی است که در آب تازه رشد می کند و ساختاری ساده اما ترکیبی پیچیده دارد. این جلبک حاوی منابع سرشار مواد مغذی مختلف بوده که خاصیت آنتی اکسیدانی و خواص پروبیوتیک داشته و می توانند جایگزین های مناسبی برای آنتی بیوتیک ها باشند و به صورت اختصاصی به عنوان محرک رشد و بهبود ضریب تبدیل غذایی در گوساله های هلشتاین استفاده شوند. هدف از این پژوهش بررسی اثرات استفاده از جلبک اسپیرولینا بر عملکرد رشد، فرا سنجه های خونی و برخی آنزیم های سیستم ایمنی گوساله های شیرخوار هلشتاین بود.

    مواد و روش ها

    جهت انجام این آزمایش، تعداد 32 راس گوساله ماده هلشتاین بین سنین 1 الی 5 روز و میانگین وزنی 2±2/37 کیلوگرم در قالب طرح کاملا تصادفی با 4 تیمار و 8 تکرار انتخاب شدند. تیمارهای آزمایشی شامل: 1) جیره پایه بدون افزودنی، 2) جیره پایه به همراه 1 درصد جلبک اسپیرولینا، 3) جیره پایه به همراه 2 درصد جلبک اسپیرولینا، 4) جیره پایه + 3 درصد جلبک اسپیرولینا بر اساس ماده خشک جیره بودند.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که وزن نهایی گوساله های شیرخوار در اثر افزودن 3 درصد جلبک اسپیرولینا در جیره غذایی آغازین در مقایسه با گروه شاهد افزایش یافت (05/0>P). افزایش وزن روزانه گوساله های شیرخوار در اثر افزودن جلبک اسپیرولینا تمایل به معنی داری داشت. به طوری که گوساله های دریافت کننده 3 درصد جلبک اسپیرولینا افزایش وزن روزانه بیشتری در مقایسه با سایر تیمارهای آزمایشی داشتند (06/0>P). مصرف خوراک و ضریب تبدیل غذایی گوساله های شیرخوار با تغذیه جلبک اسپیرولینا تحت تاثیر معنی داری قرار نگرفت. افزودن جلبک اسپیرولینا در سطح 1 درصد طول بدن گوساله های شیرخوار را در 30 روزگی نسبت به تیمار شاهد افزایش داد (05/0>P). همچنین ارتفاع از جدوگاه و دور سینه گوساله های شیرخوار در 30 و 75 روزگی با دریافت یک درصد جلبک افزایش یافت (05/0>P). استفاده از جلبک اسپیرولینا در جیره گوساله های شیرخوار اثر معنی داری بر غلظت خونی گلوکز، تری گلیسیرید، آلبومین و اوره خون در 30 و 75 روزگی ایجاد نکرد. غلظت کلسترول در 30 روزگی با افزودن 2 درصد جلبک اسپیرولینا کاهش یافت (05/0>P). در مقابل استفاده از 2 درصد جلبک اسپیرولینا غلظت پروتیین کل را در مقایسه با گروه شاهد افزایش داد (05/0>P). غلظت خونی بتاهیدروکسی بوتیرات با افزودن 1 و 2 درصد جلبک اسپیرولینا افزایش یافت (05/0>P). غلظت آلانین آمینوترانسفراز و آسپارتات آمینوترانسفراز تحت تاثیر جلبک اسپیرولینا قرار نگرفت. غلظت سوپر اکسید دیسموتاز در 30 روزگی در گروه های دریافت کننده یک درصد جلبک افزایش معنی داری داشت (05/0>P). غلظت گلوتاتیون پراکسیداز، مالون دی آلدیید و ظرفیت آنتی اکسیدانی کل با استفاده از جلبک در جیره گوساله های شیرخوار تحت تاثیر قرار نگرفت.

    نتیجه گیری

    به طورکلی استفاده از جلبک اسپیرولینا در سطح 3 درصد بر اساس ماده خشک جیره آغازین گوساله شیرخوار هلشتاین توانست سوپراکسید دیسموتاز در 30 روزگی و ظرفیت آنتی اکسیدانی کل، میزان وزن نهایی بدن و افزایش وزن روزانه در 75 روزگی و در سطح 2 درصد غلظت بتاهیدروکسی بوتیرات و پروتیین کل در 75 روزگی را افزایش و کلسترول خون را در سطح 2 درصد در 30 روزگی و در سطح 1 درصد در 75 روزگی کاهش دهد. بنابر این برای افزایش سیستم ایمنی گوساله استفاده از جلبک اسپیرولینا در سطح 3 درصد بر اساس ماده خشک جیره آغازین گوساله شیرخوار هلشتاین توصیه می شود.

    کلید واژگان: بتاهیدروکسی بوتیرات, جیره استارتر, عملکرد, فعالیت آنتی اکسیدانی
    Karim Cheshm Berah, Jamal Seifdavati *, Hossein Abdi Benemar, Reza Seyedsharifi, Sayyad Seifzadeh
    Background and Objectives

    Spirulina is a microscopic unicellular algae that grows in fresh water and has a simple structure but a complex composition. This algae contains rich sources of various nutrients that have antioxidant properties and probiotic properties and can be suitable substitutes for antibiotics and can be used specifically as growth stimulants and improvement of feed conversion ratio in Holstein calves. The aim of this research was to investigate the effects of using spirulina algae on the growth performance, blood parameters and some enzymes of the immune system of suckling Holstein calves.

    Materials and Methods

    To perform this experiment, 32 female Holstein calves between the ages of 1 to 5 days and the average weight of 37.2±2 kg were selected in a completely random design with 4 treatments and 8 replications. The experimental treatments included: 1) basic diet without additives, 2) basic diet with 1% spirulina algae, 3) basic diet with 2% spirulina algae, 4) basic diet + 3% spirulina algae based on the dry matter of the diet.

    Results

    The data showed that the addition of 3% level of spirulina algae in the ration of suckling calves increased the final weight compared to the control group (P<0.05). Daily weight gain of suckling calves due to the addition of spirulina algae tended to be significant, so that the calves receiving 3% spirulina algae had a greater daily weight gain compared to other experimental treatments (P<0.06). Feed consumption and feed conversion ratio of suckling calves were not significantly affected by feeding spirulina algae. Addition of spirulina algae increased the body length of suckling calves at 30 days compared to the control treatment (P<0.05). Also, the height from the withers and breast circumference of the suckling calves at 30 and 75 days old increased by receiving 1 percent algae (P<0.05). The use of spirulina algae in the diet of infant calves did not have a significant effect on the blood concentration of glucose, triglyceride, albumin and blood urea at 30 and 65 days. Cholesterol concentration decreased in 30 days by adding 2% spirulina algae (P<0.05). On the other hand, the use of 2% spirulina algae increased the total protein concentration compared to the control group (P<0.05). The blood concentration of beta-hydroxybutyrate increased with the addition of 1 and 2% spirulina algae (P<0.05). The concentration of alanine aminotransferase and aspartate aminotransferase was not affected by spirulina algae. The concentration of superoxide dismutase increased significantly after 30 days in the groups receiving one percent algae (P<0.05). The concentrations of glutathione peroxidase, malondialdehyde and total antioxidant capacity were not affected by the use of algae in the diet of suckling calves.

    Conclusion

    In general, the use of spirulina algae at the level of 3% based on the dry matter of the starter diet of Holstein suckling calves was able to increase superoxide dismutase at 30 days of age and total antioxidant capacity, the final body weight and daily weight gain at 75 days of age and at the level of 2% the concentration of beta-hydroxybutyrate and protein. It increased the total in 75 days and decreased the blood cholesterol at the level of 2% at 30 days and at the level of 1% at 75 days. Therefore, to increase the calf's immune system, it is recommended to use spirulina algae at the level of 3% based on the dry matter of the Holstein calf's starter diet.

    Keywords: Antioxidant activity, Beta-hydroxybutyrate, Performance, Starter diet
  • طناز طالبی، جمال سیف دواتی*، فرزاد میرزائی آقچه قشلاق، حسین عبدی بنمار، رضا سیدشریفی، صیاد سیف زاده، مجتبی علیپور عین الدین
    مقدمه و هدف

    متخصصین تغذیه دام به دنبال ترکیباتی جایگزین، با توانایی بهبود فرایند تخمیر می باشند. مانند این ترکیبات جایگزین می توان به پروبیوتیک ها و گیاهان دارویی اشاره کرد. از بین گیاهان دارویی که خاصیت ضدمیکروبی هم دارند می توان بومادران و زنجبیل را نام برد. هدف از این پژوهش بررسی اثرات پودر بومادران و زنجبیل بر گوارش پذیری و میزان گاز تولیدی علوفه های اسپرس و یونجه در شرایط برون تنی بود.

    مواد و روش ها

    بدین‎منظور اندازه گیری گوارش پذیری برون تنی علوفه یونجه، اسپرس و مخلوط 50 درصد یونجه و 50 درصد اسپرس در اثر استفاده از پودر بومادران و زنجبیل به روش تیلی و تری اصلاح شده هلدن انجام گرفت. سطوح مختلف پودر بومادران و زنجبیل در سه سطوح صفر، 1/5 و 3 درصد به سرنگ های 100 میلی لیتری حاوی علوفه های یونجه، اسپرس و مخلوط یونجه و اسپرس اضافه گردید و میزان گاز تولیدی با انکوباسیون سرنگ ها در زمان های 2، 4، 6، 8، 12، 24، 48، 72 و 96 ساعت اندازه گیری و داده های حاصل در قالب طرح کاملا تصادفی تجزیه وتحلیل شدند.

    یافته ها

    نتایج نشان دادند که افزودن 3 درصد زنجبیل و پودر بومادران در علوفه اسپرس گوارش پذیری ماده خشک از 55/71 به 68/76 و 74/65 درصد (0/0458=p)، گوارش پذیری ماده آلی در ماده خشک از 52/62 به 64/95 و 62/09 درصد (0/0468=p) و انرژی قابل متابولیسم از 8/42 به 10/39 و 9/93 مگاژول برکیلوگرم ماده خشک (0/0489=p) به روش هلدن را به‎ ترتیب افزایش داد. درحالی که استفاده از زنجبیل و پودر بومادران تاثیر معنی داری بر گوارش پذیری ماده آلی، گوارش پذیری ماده آلی در ماده خشک و انرژی قابل متابولیسم یونجه و مخلوط یونجه- اسپرس ایجاد نکرد. نتایج مربوط به گوارش پذیری به‎ روش مک نیون نشان داد که افزودن 1/5 و 3 درصد پودر بومادران و زنجبیل در علوفه اسپرس و یونجه توانست سبب کاهش میزان گاز تولیدی در زمان های 3، 6، 12، 24، 48، 72، 96 و 120 ساعت انکوباسیون گردد. اما افزودن پودر بومادران و زنجبیل بر مخلوط یونجه- اسپرس تاثیر معنی داری بر میزان گاز تولیدی ایجاد نکرد. نتایج به‎ روش آزمون گاز نشان داد افزودن 1/5 و 3 درصد بومادران و زنجبیل در علوفه اسپرس و یونجه سبب کاهش میزان گوارش پذیری ماده آلی، کل اسیدهای چرب زنجیرکوتاه و انرژی قابل متابولیسم نسبت به گروه شاهد گشت. در این میان 3 درصد زنجبیل بیشترین اثر کاهشی را بر میزان گوارش پذیری ماده آلی از67/80 به 50/14 و 45/99 درصد (0/0092=p)، کل اسید چرب های زنجیرکوتاه از 1/77 به 0/76 و 0/66 میلی‎مول (0/0183=p) و انرژی قابل متابولیسم از9/88 به 7/47 و 6/79 مگاژول برکیلوگرم ماده خشک (0/167=p) به‎ ترتیب در علوفه اسپرس داشت. همچنین این روند کاهشی مشابه ی در علوفه یونجه برای فراسنجه های تغذیه ای آزمون گاز نیز ادامه داشت. مخلوط یونجه و اسپرس با افزودن سطوح مختلف بومادران و زنجبیل تحت تاثیر قرار نگرفت.

    نتیجه گیری

    بر اساس نتایج حاصل از این پژوهش افزودن سطوح 1/5 و 3 درصد پودر بومادران و زنجبیل در علوفه اسپرس و یونجه نتوانست میزان گاز تولیدی و فراسنجه های حاصل از آزمون گاز را بهبود بخشد.

    کلید واژگان: اسپرس, بومادران, زنجبیل, گاز تولیدی, یونجه
    Tannaz Talebi, Jamal Seifdavati*, Farzad Mirzaei Aghjeh Qeshlagh, Hossein Abdi Benemar, Reza Seyed Sharifi, Sayyad Seifzadeh, Mojtaba Alipour Einaldin
    Introduction and Objective

    Animal nutritionists are looking for alternative compounds with the ability to improve the fermentation process. Probiotics and medicinal plants can be mentioned among these alternative compounds. Yarrow and ginger can be mentioned among medicinal plants that have antimicrobial properties. The aim of this study was to investigate the effects of yarrow and ginger powder on the digestibility and gas production of sainfoin and alfalfa hay in laboratory conditions.

    Material and Methods

    For this purpose, the in vitro digestibility of sainfoin and alfalfa hay and a mixture of 50% alfalfa and 50% sainfoin were measured due to the use of yarrow and ginger powder by Tilley and Terry's modified Holden method. So that different levels of yarrow and ginger powder at three levels of zero, 1.5 and 3% were added to 100 ml syringes containing alfalfa, sainfoin, and a mixture of alfalfa and sainfoin, and the amount of gas produced by incubating the syringes at times 2, 4, 6, 8, 12, 24, 48, 72 and 96 hours of measurement and the resulting data were analyzed in a completely randomized design.

    Results

    The results showed that the addition of 3% of ginger and Yarrow powder in sainfoin hay increased the digestibility of dry matter from 55.71 to 68.76 and 74.65% (P=0.0458), the digestibility of organic matter in dry matter from 52.62 to 64.95 and 62.09 percent (P=0.0468) and metabolizable energy increased from 8.42 to 10.39 and 9.93 MJ kg-1 DM (P=0.0489) by Holden's method, respectively. While the use of ginger and yarrow powder did not have a significant effect on the digestibility of organic matter, the digestibility of organic matter in dry matter and metabolizable energy of alfalfa and alfalfa- sainfoin mixture. The results related to the digestibility according to the McNiven method showed that the addition of 1.5 and 3% of yarrow and ginger powder in sainfoin and alfalfa hay could reduce the amount of gas production at times 3, 6, 12, 24, 48, 72, 96 and 120 hours of incubation. However, the addition of yarrow and ginger powder to alfalfa- sainfoin mixture did not have a significant effect on the amount of gas produced. The results of the gas test method showed that the addition of 1.5% and 3% of yarrow and ginger in sainfoin and alfalfa hay reduced the digestibility of organic matter, total short chain fatty acids and metabolizable energy compared to the control group. Among these, 3% of ginger has the most significant reducing effect on the digestibility of organic matter from 67.80 to 50.14 and 45.99% (P=0.0092), total short chain fatty acids from 1.77 to 0.76 and 0.66 milli moles (p=0.0183) and metabolizable energy from 9.88 to 7.47 and 6.79 MJ kg-1 DM (P=0.0167) respectively in sainfoin hay. Also, this similar decreasing trend continued in alfalfa hay for the nutritional parameters of the gas test. A mixture of alfalfa and sainfoin was not affected by the addition of different levels of yarrow and ginger.

    Conclusion

    It is concluded that the addition of 1.5 and 3% levels of yarrow and ginger powder in sainfoin and alfalfa hay could not improve the amount of gas production.

    Keywords: Alfalfa, Gas Production, Ginger, Sainfoin, Yarrow
  • عباس میرزاپور آبی بگلو، نعمت هدایت*، رضا خلخالی، رضا سیدشریفی، حسین عبدی
    مقدمه و هدف

    گوسفند یکی از مهم ترین حیوانات مزرعه ای با توانایی در سازگاری به اقلیم های متفاوت به شمار می رود و در ایران نیز از تنوع نژادی زیادی برخوردار است. در نتیجه ی انتخاب های مکرر، برخی نواحی ژنومی خلوص بالایی به خود می گیرند که رشته های هوموزیگوت مشترک (ROH) نامیده می شوند. با بررسی این نواحی در ژنوم گوسفندان می توان هدف های انتخاب در این نژادها را دنبال و ژن های موجود در این نواحی را شناسایی نمود.

    مواد و روش ها

    برای این منظور، داده های ژنومی 28 نمونه از گوسفندان ایرانی شامل نژادهای افشار، قزل، قره گل، مغانی، ماکویی، بلوچی، خاکستری و شال، از پایگاه داده NCBI دریافت شد. پس از بررسی کیفی و تصحیح داده ها، خوانش های باکیفیت بالا توسط نرم افزار BWA به ژنوم مرجع گوسفند هم تراز شد و سپس واریانت ها شناسایی و فیلتر شدند. با استفاده از نرم افزار VCFtools، فایل VCF 1 با محتوی اطلاعات مرتبط با SNPها تولید شد. سپس رشته های هموزیگوت استخراج شده و در نهایت ژن های موجود در این نواحی شناسایی شدند.

    یافته ها

    براساس نتایج PCA، نمونه های مربوط به نژادهای ایرانی، به سه گروه تقسیم بندی شدند. گروه اول شامل نژادهای قره گل و بلوچی (KB)، گروه دوم شامل نژادهای مغانی و ماکویی (MM) و گروه سوم شامل نژادهای شال، افشاری، قزل و خاکستری (SGAG) بودند. طبق نتایج این آنالیز، در هر یک از جمعیت های KB، MM و SGAG به ترتیب 419 (52/375 ناحیه به ازای هر فرد)، 139 (23/17 ناحیه به ازای هر فرد) و 876 (62/57 ناحیه به ازای هر فرد) ناحیه ROH شناسایی شدند. علاوه بر این، 6 و 17 رشته ی هموزیگوت مشترک (حداقل دو نمونه)، به ترتیب در جمعیت های KB و SGAG شناسایی شدند، در حالی که در جمعیت MM هیچ ناحیه ROH مشترکی شناسایی نشد. پس از شرح نویسی ROHهای مشترک، به ترتیب 99 و 173 ژن کد کننده ی پروتیین در داخل این مناطق ژنومی برای جمعیت های KB و SGAG شناسایی شدند. نتایج آنالیز ژن آنتولوژی نشان داد که اغلب این ژن ها در مسیر و فرآیندهایی مانند متابولیسم انرژی و چربی (FLCN، ELOVL3، STK3، SREBF1 و NCOR1) و همچنین رشد و نمو بافت عضلانی و کیفیت گوشت (MYL6 و TMOD1) دخیل هستند.

    نتیجه گیری

    با توجه به نتایج حاصل از این مطالعه، می توان گفت که سطح بالایی از تنوع و آمیختگی در نژادهای گوسفند بومی ایران وجود دارد. از این ظرفیت ویژه در نژادهای گوسفند بومی می توان در زمینه اهداف اصلاح نژادی مختلف و تولید نژادهایی با سطح تولید مناسب استفاده کرد. از طرف دیگر، ژن های کاندید شناسایی شده در این تحقیق نیز زمان دست یابی به اهداف اصلاحی در این نژادها را شتاب می بخشند.

    کلید واژگان: رشته های هموزیگوت, کیفیت گوشت, متابولیسم انرژی
    Abbas Mirzapour, Nemat Hedayat*, Reza Khalkhali, Reza Seyedsharifi, Hossein Abdi
    Introduction and Objective

    Sheep are considered one of the essential livestock with the high ability to adapt to different climates, and a breed diversity was observed in Iran. As a result of different selections, some genomic regions have acquire high purity called Runs of Homozygosity (ROH). By examining these regions in the genome of sheep, the goals of selection in these breeds can be followed and the genes present in these regions can be identified.

    Material and Methods

    For this purpose, the whole-genome sequencing data from 28 samples of Iranian sheep, including Afshar, Ghezel, Karakul, Moghani, Makui, Baluchi, Gray, and Shal breeds, were downloaded from the NCBI database. After quality checking and trimming, high-quality reads were aligned to the sheep reference genome by BWA software. Then the variants were identified and filtered using VCFtools software, a VCF file containing information related to SNPs was created for more analysis. At the end of the analysis, homozygous strands were extracted, and finally, the genes related to these regions were identified.

    Results

    Based on the results of PCA, the samples related to Iranian sheep breeds were divided into three categories, the first group includes the Karakul and Baluchi breeds (KB), the second group includes the Moghani and Makui breeds (MM), and the third group includes the Shal, Ghezel, Afshari and Gray breeds (SGAG). According to the results of the analysis, ROH areas for KB, MM, and SGAG populations have 419 (52.375 areas per person), 139 (23.17 areas per person), and 876 (62.57 areas per person) ROH areas, respectively. Also, 6 and 17 common ROH (at least two samples) were identified in KB and SGAG populations, respectively. We could not find a common ROH for the MM population. Annotating the sharing ROHs leads to identifying 99 and 173 protein-coding genes within these genomic regions for the KB and SGAG populations, respectively. The results of gene ontology analysis showed that most of these genes are involved in processes such as energy and fat metabolism (FLCN, ELOVL3, STK3, SREBF1, and NCOR1) as well as the growth and development of muscle tissue and meat quality (MYL6 and TMOD1).

    Conclusion

    According to the results of this study, it could be concluded that there is a high level of diversity and crossbreeding in the native sheep breeds that could be used for different breeding goals and producing breeds with appropriate production. On the other hand, the candidate genes identified in this research also accelerate the time to achieve breeding goals in these breeds.

    Keywords: Energy metabolism, Meat quality, Runs of homozygosity
  • رئوف سید شریفی*، رضا سید شریفی
    به منظور بررسی اثر کاربرد نیتروژن استارتر، پوتریسین و نانوسیلیکون برعملکرد و برخی صفات بیوشیمیایی و فیزیولوژیک نخود دیم، آزمایشی به صورت فاکتوریل در قالب طرح پایه بلوک کامل تصادفی با سه تکرار در مزرعه ای نزدیک شهر اردبیل در سال 1400 اجرا شد. فاکتورهای آزمایشی نیتروژن استارتر (عدم کاربرد، کاربرد 20 و 40 کیلوگرم در هکتار از منبع اوره)، محلول پاشی پوتریسین (محلول پاشی با آب، کاربرد 5/0 و 1 میلی مولار پوتریسین) و نانوسیلیکون (محلول پاشی با آب، کاربرد 25 و 50 میلی گرم درلیتر) را شامل می شدند. مقایسه میانگین ها نشان داد بالاترین سطح از کاربرد نیتروژن، پوترسین و نانوسیلیکون باعث افزایش محتوای کلروفیل a، b، کلروفیل کل و پرولین به ترتیب 139، 137، 138 و 80 درصد نسبت به عدم کاربرد شد. بالاترین سطح پوترسین و نانوسیلیکون، فعالیت آنزیم های کاتالاز و پراکسیداز و عملکرد دانه را به ترتیب 40 و 3/16 و 6/16 درصد در مقایسه با عدم کاربرد پوترسین و نانوسیلیکون افزایش داد. حداکثر عملکرد کوانتومی فتوسیستم دو (به ترتیب 4/17، 8 و 5/15درصد) و فعالیت آنزیم پلی فنل اکسیداز (به ترتیب 17، 9 و 21 درصد) در بالاترین سطح از مصرف نیتروژن، پوترسین و نانوسیلیکون به دست آمد. به نظر می رسد کاربرد نیتروژن، پوتریسین و نانوسیلیکون می تواند به دلیل بهبود صفات فیزیولوژیکی و بیوشیمیایی، عملکرد نخود دیم را افزایش دهد.
    کلید واژگان: آنزیم های آنتی اکسیدان, پرولین, پوترسین, عملکرد کوانتومی, محتوای کلروفیل
    Raouf Seyed Sharif *, Reza Seyed Sharifi
    In order to study the effects of nitrogen starter, putrescine, and nano silicon on yield and some physiological and biochemical traits of rainfed chickpea (Cicer arietinum L.), an experiment was carried out as factorial based on randomized complete block design with three replications in a farm near Ardabil in 2021. The experiment factors include nitrogen starter (no-nitrogen starter, application of 20 and 40 kg.ha-1 by urea), putrescine foliar aplication (foliar application with water, application of 0.5 and 1 mM putrescine), and nano silicon (foliar application with water, application of 25 and 50 mg.L-1). Means comparision show that the highest level of nano silicon, putrescine, and nitrogen starter have increased chlorophyll a, chlorophyll b, total chlorophyll, and proline content (139%, 137%, 138%, and 80%, respectively), compared to no application of nano silicon, putrescine, and starter nitrogen. The highest level nano silicon and putrescine has increased the activity of catalase, peroxidase enzymes and grain yield (40%, 16.3%, and 16.6%, respectively), compared to no application of nano silicon and putrescine. Maximum quantum yield of photosystem II (7.4%, 8%, and 15.5%, respectively) and the activity of polyphenol oxidase enzyme (17%, 9%, and 21%, respectively) are obtained at the highest level starter nitrogen, putrescine, and nano silicon. It seems that the application of nano silicon, putrescine, and starter nitrogen can increase grain yield of chickpea under rainfed condition as it improves physiological and biochemical traits.
    Keywords: antioxidane enzymes, chlorophyll content, proline, Putrescine, Quantum yield
  • شاهین یوسفی، رضا سید شریفی*، نعمت هدایت ایوریق، جمال سیف دواتی، آزاده بوستان
    مناسب ترین روش برای حداکثر کردن سود آوری از طریق اصلاح نژاد، استفاده از ضرایب اقتصادی صفات به همراه ارزیابی ژنتیکی است. هدف از این پژوهش برآورد ضرایب اقتصادی صفات تولیدی، تولید مثلی، عملکردی و ارزیابی ریسک در گاوداری های شهرستان های اردبیل، خلخال، نیر و گرمی بر مبنای داده های جمع آوری شده و شرایط بازار در سال 1400، با استفاده از یک مدل زیست اقتصادی قطعی بود. ضریب اقتصادی صفات با یک واحد تغییر در میانگین صفت مورد نظر در صورتی که سایر صفات در میانگین خود ثابت بمانند با استفاده از نرم افزار MATLAB محاسبه گردید. صفات مورد بررسی شامل تولید شیر، چربی شیر، فاصله گوساله زایی، طول عمر تولیدی، افزایش وزن روزانه قبل و بعد از شیرگیری، وزن تولد، وزن بدن بالغ، نرخ بقاء قبل و بعد از شیرگیری بودند. که ضرایب اقتصادی به ترتیب برای شهرستان اردبیل 17/15501، 556278، 41/78829-، 85/18325، 31/607695، 5/1984509، 36/47849، 69/34521-، 77/676066، 11/3174287 ریال، برای شهرستان خلخال 83/12154، 65/555009، 61/156539-، 81/17409، 07/1058103، 26/3480949، 43/83976، 37/43347-، 34/3814230، 65/6371210 ریال، برای شهرستان نیر 13/15281، 7/490212، 97/128232-،19/64858، 59/898225، 16/2932385، 61/70725، 99/49044-، 56/2503282 و 8/5036932 ریال و برای شهرستان گرمی 6/27118، 94/448803، 28/130308-،58/15699، 54/908827، 35/2990291، 17/72192، 8/54554-، 99/3024142، 32/5006904 ریال به ازاء یک راس گاو در سال محاسبه گردید. در همه ی سیستم های تولیدی مورد بررسی بیش ترین درآمد مربوط به درآمد حاصل از فروش شیر و کم ترین مربوط به تلیسه حذفی بود. هم چنین مشخص گردید که از کل هزینه های متغیر هزینه تغذیه بیش ترین سهم را دارا می باشد. از بین هزینه های غیر تغذیه ای هزینه نیروی انسانی مهم ترین عامل در افزایش هزینه بود. نتایج حاصل از تست حساسیت نشان داد که ضرایب اقتصادی، بیش ترین حساسیت را نسبت به تغییر قیمت خوراک و وزن زنده و کم ترین حساسیت را به نوسانات قیمت شیر و چربی دارد. هم چنین نتایج نشان داد که بیماری های دام و کمبود واکسن و داروها مهم ترین عامل به وجود آورنده ریسک در یک واحد گاوداری و مشکلات حمل و نقل شیر و تغییر در شرایط بیمه دام ها کم اهمیت ترین عامل به وجود آورنده ریسک هستند، بنابراین مهم ترین ریسک های موجود در دامداری ها ریسک های مربوط به تولید و نیروی انسانی است. هم چنین مهم ترین ریسک های تهدید کننده عوامل طبیعی به ترتیب شامل استرس گرما و سرما و خشکسالی می باشد. بررسی اقتصادی سامانه تولید باعث شناسایی بهتر موقعیت واحدها و افزایش سطح آگاهی سیاست گذاران و برنامه ریزان بخش دامی و نیز سرمایه گذاران این نوع فعالیت ها در جهت تصمیم گیری اصولی و یا رفع مشکلات موجود می گردد.
    کلید واژگان: ضریب اقتصادی, صفات تولیدی, صفات تولید مثلی, صفات عملکردی, مدل زیست اقتصادی, ریسک
    Shahin Yousefi, Reza Seyedsharifi *, Nemat Hedayat Evrigh, Jamal Seifdavati, Azade Boustan
    The most appropriate way to maximize profitability through breeding is to use economic coefficients of traits along with genetic evaluation. The purpose of this study was to estimate the economic coefficients of production, reproductive, performance and risk traits in farms in Ardabil, Khalkhal, Nir and Germi counties based on the collected data and market conditions in 1400, using a bio-economic model. The economic coefficient of the traits was calculated using MATLAB software with a unit change in the mean of the desired trait if other traits remain constant in their mean. The studied traits included milk production, milk fat, calving interval, production lifespan, daily weight gain before and after weaning, birth weight, adult body weight, survival rate before and after weaning. The economic coefficients for Ardabil city are 15501/17, 556278, -78829/41, 18325/85, 607695/31, 1984509/5, 47849/36, -34521/69, 676066/77, 3174287/11 Rials, respectively. Khalkhal city 12154/83, 555009/65, -156539/61, 17409/81, 1058103/07, 3480949/26, 83976/43, -43347/37, 3814230/34, 6371210/65 Rials, for Nir city 15281/13, 490212/7,-128232/97, 64858/19, 898225/59,2932385/16,70725/61,-49044/99,2503282/56 5036932/8 Rials and for Germi city 27118/6, 448803/94, -130308/28, 15699/58,908827/54,2990291/35,72192/17,-54554/8,3024142/99,5006904/32 Rials per cow per year were calculated in all production systems The highest income was related to milk sales and the lowest was related to elimination heifers. It was also found that the cost of nutrition has the largest share of the total variable costs. Among non-nutritional costs, manpower costs were the most important factor in increasing costs. The results of the sensitivity test showed that economic coefficients are the most sensitive to changes in feed and live weight prices and the least sensitive to fluctuations in milk and fat prices. The results also showed that livestock diseases and lack of vaccines and drugs are the most important risk factors in a livestock unit and problems with milk transportation and changes in livestock insurance conditions are the least important risk factors, so the most important risks In livestock, there are risks related to production and manpower. Also, the most important risks threatening natural factors include heat and cold stress and drought, respectively. The economic review of the production system causes a better identification of the position of the units and increases the level of awareness of the policy makers and planners of the livestock sector as well as the investors of these types of activities in order to make fundamental decisions or solve the existing problems.
    Keywords: Economic coefficient, Production traits, Reproductive traits, performance traits, Bioeconomic model, risk
  • آزاده بوستان*، رضا سید شریفی، نعمت هدایت ایوریق، وحید واحدی، الهام رضوان نژاد
    اسپرم تعیین جنسیت شده یک فناوری مهم در زمینه پرورش گاو شیری است. بدون استفاده وسیع از اسپرم تعیین جنسیت شده، بخش اصلی پیشرفت ژنتیکی با انتخاب نرها در گله های گاو شیری صورت می گیرد. هدف این مطالعه بررسی اقتصادی استفاده از اسپرم ماده زا در تکنیک انتقال جنین بود. شش استراتژی بر اساس ارزش اقتصادی (EV) مورد مقایسه قرار گرفتند. نرم افزارهای اکسل و ویژوال بیسیک 6 برای محاسبات مورد استفاده قرار گرفتند. در استراتژی 1، 5 درصد از تلیسه های برتر به عنوان دهنده جنین در نظر گرفته شدند و با اسپرم ماده زا مورد تلاقی گرفتند. در استراتژی 2، 5 درصد از تلیسه ها و گاوهای شکم اول و دوم برتر به عنوان دهنده جنین در نظر گرفته شدند و با اسپرم ماده زا مورد تلقیح قرار گرفتند. تعداد تلیسه و گاو در استراتژی 3 مانند استراتژی 2 بود ولی برای تلقیح همه گیرنده ها از اسپرم معمولی استفاده شد. تعداد تلیسه و گاو در استراتژی 4 نیز مانند استراتژی 2 بود. در این استراتژی برای تلقیح تلیسه های دهنده از اسپرم ماده زا و برای تلقیح گاوهای دهنده، از اسپرم معمولی استفاده شد. در استراتژی 5، 10 درصد تلیسه های برتر به عنوان دهنده در نظر گرفته شدند و برای تلقیح آن ها از اسپرم ماده زا استفاده شد. استراتژی 6 نیز مشابه استراتژی 5 بود ولی در آن برای تلقیح تلیسه های دهنده از اسپرم معمولی استفاده شد. بالاترین ارزش اقتصادی مربوط به استراتژی های 1 و 5 بود که در آن تلیسه ها به عنوان دهنده مورد استفاده قرار گرفتند و برای تلقیح آن ها از اسپرم ماده زا استفاده شد. کمترین ارزش اقتصادی مربوط به استراتژی بود که برای تمام دهنده ها اعم از تلیسه و گاو از اسپرم ماده زا استفاده می شد. دلیل اصلی آن کم بودن تعداد جنین های قابل انتقال بعد از استفاده از اسپرم ماده زا در گاوهای دهنده باشد. نتایج این تحقیق نشان داد که به کار بردن اسپرم ماده زا در تکنیک انتقال جنین برای تلیسه ها نسبت به استفاده از آن در گاوها، بازدهی بهتری دارد.
    کلید واژگان: انتقال جنین, اسپرم ماده زا, بررسی اقتصادی, تلیسه های دهنده, گاوهای دهنده
    Azade Boustan *, Reza Seyedsharifi, Nemat Hedayat Evrigh, Vahid Vahedi, Elham Rezvannejad
    Sex-sorted semen is an important technology in cattle breeding. Without the widespread use of sexed semen, the major part of genetic development occurs through the selection of males in dairy herds. The objective of this research was to investigate the effect of using sexed semen in embryo transfer program economically. Six strategies were compared based on economic value (EV). Visual basic 6 and Excel software were applied for calculations. In strategy 1, 5% of heifers were considered as donors and were inseminated by sexed semen. In strategy 2, 5% of heifers and cows were donors and were inseminated by sexed semen. In strategy 3, the number of heifer and cow donors, was similar to strategy 2 but conventional semen was used for all donors. The number of heifer and cow donors in strategy 4 was similar to strategy 2 but sexed semen was used for heifer donors and conventional semen for cow donors. In strategy 5, 10% of heifers were considered as donors and were inseminated by sexed semen. Strategy 6 was similar to strategy 5 but conventional semen was used for all donors. According to the results, among these strategies, the EVs of strategies 1 and 5 were higher than other strategies. It showed that using sexed sorted semen for insemination of superovulated heifers would result in higher EV. The lowest EV was related to the strategy that used sexed semen for all donors, including heifers and cows. The main reason is the low number of transferable embryos after using sexed semen in donor cows. The Results showed that the use of sexed semen in the embryo transfer technique for heifers is more effective than its use in cows.
    Keywords: Embryo transfer, Sexed semen, Economic Evaluation, Donor heifers, Donor cows
  • رئوف سید شریفی*، رضا سیدشریفی، راضیه خلیل زاده

    هدف:

     هدف این ‏بررسی ارزیابی اثر نانوسیلیکون و ورمی کمپوست بر عملکرد کمی و کیفی و روند پر شدن دانه گلرنگ بود‎.‎

    مواد و روش ها

    آزمایشی به صورت فاکتوریل در قالب طرح پایه بلوک‏ کامل تصادفی با سه تکرار در ‏مزرعه پژوهشی دانشگاه محقق اردبیلی در سال 1399 اجرا شد. فاکتورهای آزمایشی سطوح آبیاری ‏‏(آبیاری کامل به عنوان شاهد، قطع آبیاری در50% مراحل تکمه دهی و گلدهی به ترتیب به عنوان محدودیت شدید ‏و ملایم آبی بر اساس کد 55 و 65 مقیاس ‏BBCH‏)، محلول پاشی نانو سیلیکون (محلول پاشی با آب به عنوان ‏شاهد، کاربرد 25 و 50 میلی گرم درلیتر) و کاربرد ورمی کمپوست (عدم مصرف به عنوان شاهد، کاربرد 4 و ‏‏8 تن در هکتار) را شامل می شدند.‏

    یافته ها

    نتایج نشان داد کاربرد توام ورمی کمپوست و محلول پاشی50 میلی گرم در لیتر نانوسیلیکون ‏تحت شرایط آبیاری کامل، شاخص کلروفیل (2/45%)، تعداد طبق در بوته (40%)، دانه در طبق (40%)، وزن ‏هزار دانه (45%)، طول دوره و دوره موثر پر شدن دانه (به ترتیب 9/40 و 9/31 درصد) را نسبت به شرایط ‏عدم کاربرد ورمی کمپوست، نانوسیلیکون و قطع آبیاری در مرحله تکمه دهی افزایش داد. همچنین بالاترین ‏سطح از کاربرد ورمی کمپوست در شرایط آبیاری کامل عملکرد دانه و درصد روغن را (به ترتیب 119 و ‏‏2/26 درصد) نسبت به عدم کاربرد ورمی کمپوست در شرایط قطع آبیاری در مرحله تکمه دهی افزایش داد. ‏بر اساس نتایج به نظر می رسد کاربرد ورمی کمپوست و نانوسیلیکون می تواند به دلیل بهبود اجزای عملکرد ‏و مولفه های پر شدن دانه، عملکرد دانه را تحت شرایط محدودیت آبی افزایش دهد.‏

    کلید واژگان: ‏ کودهای زیستی, عناصر ریزمغذی, شاخص کلروفیل, محدودیت آبی, دانه های روغنی
    Raouf Seyed Sharifi *, Reza Seyed Sharifi, Razieh Khalilzadeh

    the aim of ‎this study was to investigate the effects of silicon and vermicompost on quantitative and ‎qualitative yield and grain filling period of safflower.

    Materials & Methods

    an experiment was conducted as factorial based on RCBD with three replications in research farm of University of Mohaghegh ‎Ardabili during 2020. Factors experiment were included irrigation levels (full irrigation‏ ‏as ‎control, irrigation withholding in 50% of heading bud and flowering stages as severe and ‎moderate water limitation respectively) based on 55 and 65 BBCH code, foliar application ‎nano silicon (foliar application with water as control, application of 25 and 50 mg.L-1 nano ‎silicon) and application of vermicompost (no application of vermicompost as control, ‎application of 4 and 8 ton.ha 1).‎

    Results

    The results showed that both application of vermicompost and foliar ‎application 50 mg.L-1 nano silicon under full irrigation increased chlorophyll index ‎‎(450.2%), number of head per plant (40%), number of gain per head (40%), 1000 grain ‎weight (45%), grain filling period and effective grain filling period (40.9 and 31.9% ‎respectively) in comparison with no application of vermicompost and nano silicon under ‎irrigation withholding in heading bud stage. Also, the highest vermicompost level under ‎full irrigation increased grain yield and oil percentage (119 and 26.2% respectively) in ‎comparison with no application of vemicompost under irrigation withholding in heading ‎bud stage. Based on the results, it seems that vermicompost and nano silicon application ‎can increase grain yield of safflower under water limitation condition due to improving ‎yield componenets and grain filling components.‎

    Keywords: Bio-fertilizers, chlorophyll index, micro element, Oil Seeds, water limitation‎
  • رضا سیدشریفی*، فاطمه اعلاء نوشهر، جمال سیف دواتی، نعمت هدایت ایوریق
    مقدمه و هدف

    اثرات ژنتیکی غالبیت ممکن است سهم مهمی در کل تنوع ژنتیکی صفات کمی و پیچیده داشته باشند.  با این حال، تحقیقات نشانگرهای گسترده ژنوم برای مطالعه پیش بینی ژنومی و مکانیسم های ژنتیکی صفات پیچیده عموما اثرات ژنتیکی غالبیت را نادیده می گیرند. افزایش در دسترس بودن مجموعه داده های ژنومی و مزایای بالقوه اثرات ژنتیکی غیرافزایشی، اخیرا ترکیب نمودن این اثرات در مدل های پیش بینی ژنومی  بسیار مورد توجه قرار گرفته است.

    مواد و روش ها

    ژنومی با 3 کروموزوم با اندازه هر کدام 100 سانتی مورگان،  دارای ه 200  و 1000  QTL و نشانگر دو آللی روی هر کروموزوم شبیه سازی شدند. سپس اطلاعات مربوط به رکوردهای شجره، خویشاوندی، سال تولد، وزن از شیرگیری، جنس نتاج، درصد دوقلوزایی، وزن لاشه، کیفیت لاشه، سن اولین زایش، تراکم پشم و سایر صفات اقتصادی گوسفند مغانی که از طریق مرکز اصلاح نژاد جعفرآباد مغان (طی سال های 1382 تا 1393) در دسترس قرار گرفت، ماتریس فنوتیپی مدل را تشکیل دادند. اثرات ژنتیکی افزایشی و غالبیت و صحت پیش بینی ژنومی 7 صفت شامل صفات رشد، کیفیت لاشه، پشم و باروری از طریق دو مدل خطی اتخاذ شد: (1) یک مدل اثر افزایشی (MAG) و (2) یک مدل شامل اثرات ژنتیکی افزایشی و غالبیت (MADG)، علاوه بر این، از روش اعتبارسنجی متقابل 5 لایه برای ارزیابی قابلیت پیش بینی ژنومی در دو مدل مختلف توسط نرم افزار R بسته HIBLUP استفاده شد.

    یافته ها

    نتایج تخمین مولفه های واریانس برای هر صفت نشان داد که وزن لاشه گرم (0/617) و درصد بره زایی به ازاء هر میش (0/578)، بخش بزرگی از تنوع فنوتیپی توسط اثرات ژنتیکی غالبیت توضیح داده می شود. نتایج اعتبار سنجی متقاطع نشان داد که مدل  MADG، شامل اثرات ژنتیکی افزایشی و غالبیت، نسبت به مدل MAG  که تنها دارای اثرات ژنتیکی افزایشی است مزیت دارد. یعنی مدلی که اثرات ژنتیکی غالبیت را شامل می شود، صحت پیش بینی ژنومی را بهبود می بخشد.

    نتیجه گیری

    عملکرد بهتر (صحت پیش بینی) مدل MADG  برای برخی صفات در مقایسه با مدل MAG نشان می دهد که اثرات غلبه بایستی در مدل های ارزیابی ژنتیکی حیوانات گنجانده شود تا صحت پیش بینی فنوتیپ های آینده بهبود یابد. همچنین کاربرد مدل  MADG می تواند ابزار مفیدی برای تصمیم  حذف حیوانات در مزارع باشد و استفاده از کل ژنتیک بالقوه نتاج در برنامه های جفت گیری ممکن است عملکرد نتاج را بهبود بخشد.

    کلید واژگان: اثر غالبیت, اثر افزایشی, پیش بینی ژنومی, صحت پیش بینی
    Reza Seyedsharifi*, Fatemeh Ala Noshahr, Jamal Seif Davati, Nemat Hedayat Evrigh
    Introduction and Objective

    Dominant genetic effects may have an important contribution to the total genetic diversity of quantitative and complex traits. However, genome-wide marker research to study genomic prediction (GP) and genetic mechanisms of complex traits generally ignore dominant genetic effects. The increasing availability of genomic datasets and the potential benefits of non-additive genetic effects have recently attracted much attention to  combining these effects into genomic prediction models.

    Material and Methods

    A genome with 3 chromosomes of 100 cM each, with 200 QTL and 1000 biallelic markers on each chromosome were simulated.. Then the information related to records of pedigree, year of birth, weaning weight, offspring sex, percentage of twinning, carcass weight, carcass quality, age of first calving, wool density and other economic traits of Moghani sheep that were obtained through Jafarabad Moghani Breeding Center (during 1382 to 1393) formed the phenotypic matrix of the model. Additive and dominance genetic effects and accuracy of genomic prediction of 7 traits, including growth, carcass quality, wool and fertility were adopted through two linear models: (1) ) an additive effect model (MAG) and (2) a model that includes additive and dominance genetic effects (MADG). In addition, the 5-layer cross-validation method was used with R package “HIBLUP”to evaluate the GP capability in two different models.

    Results

    The results of estimating variance components for each trait show that carcass weight (0.617) and lambing percentage per ewe (0.578), a large part of the phenotypic variation is explained by dominance genetic effects. Cross-validation results showed that the MADG model, including additive and dominance genetic effects, has a clear advantage over the MAG model, which includes only additive genetic effects. that’s means, the model that includes dominant genetic effects improves the accuracy of genomic prediction.

    Conclusion

    The better performance (prediction accuracy) of the MADG model for some traits compared to the MAG model shows that dominance effects should be included in animal genetic evaluation models to improve the accuracy of predicting future phenotypes. MADG model can also be a useful tool for culling decision  in farms, and the use of the entire genetic potential of progeny in mating programs may improve progeny performance.

    Keywords: Additive Effect, Dominance Effect, Genomic Prediction, Prediction Accuracy
  • رئوف سید شریفی*، رضا سید شریفی، حامد نریمانی

    خلر یک گیاه فراموش شده است که تولید آن در کشاورزی پایدار اهمیت دارد. از این رو به منظور بررسی تاثیر نانوسیلیکون و باکتری های محرک رشد بر زیست توده، گره زایی و برخی صفات فیزیولوژیک خلر، آزمایشی به صورت فاکتوریل در قالب طرح پایه بلوک کامل تصادفی در سه تکرار در مزرعه تحقیقاتی دانشکده کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه محقق اردبیلی در سال 1400 اجرا شد. فاکتورهای آزمایشی شامل کاربرد کودهای زیستی در چهار سطح (عدم تلقیح به عنوان شاهد، تلقیح بذر با آزوسپریلیوم، سودوموناس، کاربرد توام آزوسپریلیوم و سودوموناس) و محلول پاشی نانوسیلیکون در چهار سطح (محلول پاشی با آب به عنوان شاهد و محلول پاشی 25، 50 و 75 میلی گرم در لیتر نانوسیلیکون) بود. نتایج نشان داد که کاربرد توام آزوسپریلیوم و سودوموناس و محلول پاشی 75 میلی گرم در لیتر نانوسیلیکون وزن و حجم ریشه (به ترتیب 4/40 و 9/41%)، تعداد گره های فعال (25/81%)، درصد گره های فعال (2/33%)، وزن خشک گره (4/37%)، شاخص کلروفیل (46%)، محتوای نسبی آب (3/46%)، هدایت روزنه ای (6/34%) و عملکرد کوانتومی (1/34%) را نسبت به شرایط عدم کاربرد باکتری های محرک رشد و نانوسیلیکون، افزایش داد. همچنین بیش ترین درصد پروتیین برگ و ساقه (4/23 و 7/12%) و زیست توده کل (7/34%) در کاربرد توام آزوسپریلیوم با سودوموناس و محلول پاشی 75 میلی گرم در لیتر نانوسیلیکون نسبت به شرایط عدم کاربرد باکتری های محرک رشد و نانوسیلیکون به دست آمد. به نظر می رسد کاربرد باکتری های محرک رشد و نانوسیلیکون می تواند زیست توده کل خلر را به واسطه گره زایی و بهبود صفات فیزیولوژیکی افزایش دهد.

    کلید واژگان: آزوسپریلیوم, سودوموناس, عملکرد کوانتومی, گره های فعال, محتوای نسبی آب
    R .Seyedsharifi *, H. Narimani
    Introduction

    Grasspea (Lathyrus sativus L.) is one of the most important forage crops in the world. It contains 12 to 20% protein. Silicon (Si) existing in the Earth’s crust is classified as the most abundant element after oxygen. Although silicon is not considered an essential element for plant growth, but a number of studies have reported that it as an important factor in plants that plays an important role in the resistance mechanisms of plants against environmental stress. Also, it plays a crucial physiological role in photosynthetic rate and chlorophyll content. One of the most effective factors in increasing the Grasspea biomass is seed inoculation with plant growth-promoting rhizobacteria (PGPR). Some of the benefits provided by PGPR are the ability to produce gibberellic acid, cytokinins and ethylene, N2 fixation, solubilization of mineral phosphates and other nutrients. Numerous studies have shown a substantial increase in dry matter accumulation via inoculation with PGPR. Some researchers reported that seed inoculation with PGPR enhanced relative water content and photochemical efficiency of PSII lathyrus under water limitations. Therefore, the aim of this study was to evaluate the effects of nano silicon and seed inoculation with plant growth-promoting rhizobacteria on biomass, nodulation and some physiological traits of Grasspea.

    Materials and Methods

    In order to study the effect of nano silicon and plant growth-promoting rhizobacteria on biomass, nodulation and some physiological traits of Grasspea, a factorial experiment was conducted based on randomized complete block design with three replications in research farm of University of Mohaghegh Ardabili in 2021. Treatment were included application of plant growth-promoting rhizobacteria at four levels (no inoculation as control, seed inoculation with Azosprillum lipoferum strain OF, Psedomonas putida strain 186, both application of Azospirillium and Pseudomonas) and nano silicon foliar application at four levels (foliar application with water as control, foliar application 25, 50 and 75 mg.L-1 nano silicon). The area is located at 38° 15ʹ N latitude and 48° 20ʹ E longitude with an elevation of 1350 m above mean sea level. Climatically, the area is situated in the wet zone with cool winter and hot summer. For inoculation, seeds were coated with gum Arabic as an adhesive and rolled into the suspension of bacteria until uniformly coated. Seeds were inoculated with plant growth promoting rhizobacteria (PGPR) at the rate of approximately 1 × 107 colony forming units (CFU) mg-1 just before planting. Foliar application of nano silicon was conducted in two stages of vegetative growth. Nano silicon powder added to deionized water and was placed on ultra sonic equipment (100 W and 40 kHz) on a shaker for better solution. At the Flowering stage, the leaves of plants were selected to measure the stem and leaf protein, chlorophyll index, RWC (relative water content), quantum yield, stomatal conductance and EC (electrical conductivity). RWC was calculated based on method of Kostopoulou et al. (2010). Chlorophyll Index was calculated by chlorophyll meter (SPAD-502; Konica Minolta Sensing, Inc., Japan). The Quantum yield of leaves was calculated with fluorometer (chlorophyll fluorometer; Optic Science-OS-30 USA). Stomata conductance was measured with a porometer system (Porometer AP4, Delta-T Devices Ltd., Cambridge, UK) according to the instructions in its manual. Leaf electrical conductivity (EC) values were measured at room temperature of 23±1°C using an electrical-conductivity meter. Analysis of variance and mean comparisons were performed using SAS 9.1 computer software packages. The main effects and interactions were tested using the least significant difference (LSD) test at the 0.05 probability level.

    Results and Discussion

    The results showed that both application of Azospirillium and Pseudomonas and foliar application of 75 mg.L-1 nano silicon increased root weight and volume (40.4 and 41.9%), number of active nodules (81.2%), percentage of active nodules (33.2%), nodule dry weight (37.4%), chlorophyll index (46%), relative water content (46.3%), stomatal conductance (34.6%) and quantum yield (34.1%) in comparison with no application of PGPR and nano silicon. Also, the highest leaf and stem protein (23.37 and 12.66%) and total biomass (37.7 %) were obtained in both application of Azospirillium and Pseudomonas and foliar application of 75 mg.L-1 nano silicon in comparison with no application of PGPR and nano silicon.

    Conclusion

    It seems that application of PGPR and foliar application of nano silicon can increase biomass of Lathyrus sativus due to nodulation and  improving  physiological traits.

    Keywords: active nodules, Azospirillium, Pseudomonas, quantum yield, Relative water content
  • سجاد بادبرین*، رضا سید شریفی، حامد فلاحی
    مقدمه

    در بین نژادهای اسب کشور، اسب عرب بیشترین جمعیت را دارد. اسب عرب زیبا و مقاوم در برابر شرایط سخت محیطی است و بیشتر در مناطق جنوبی کشور پرورش داده می شود. با توجه به جمعیت زیاد این نژاد در کشور، تیره های مختلفی از آن پدید آمده است که ممکن است از نظر ژنتیکی تفاوت هایی داشته باشند. اطلاع از این تفاوت ها در مدیریت ذخایر ژنتیکی و حفظ آن اهمیت زیادی دارد. هدف پژوهش حاضر بررسی میزان تنوع ژنتیکی اسب عرب و تیره های مختلف آن در ایران می باشد.

    مواد و روش ها: 

    در پژوهش حاضر تنوع ژنتیکی نه تیره اسب عرب ایران شامل تیره های کهیلان، عبیان، حمدانی، صگلاویه، جلفان، خرسان، ملیحه، نسمانی و ودنه بررسی شد. تشخیص تیره ها بر اساس اطلاعات کتاب تبارنامه اسب عرب فدراسیون سوارکاری جمهوری اسلامی ایران انجام گرفت. کلیه نمونه ها با استفاده از 12 نشانگر ریزماهواره توصیه شده توسط انجمن ژنتیک حیوانی (ISAG) تعیین ژنوتیپ شدند. الکتروفورز قطعات تکثیر شده DNA توسط دستگاه ژنتیک آنالایزر 3130 انجام شد. آنالیز داده ها با استفاده از نرم افزارهای GENALEX نسخه 2/0 و NTSYS نسخه 2/02 انجام شد.

    یافته ها:

     در مجموع 100 آلل با استفاده از این تعداد نشانگرها روی 251 راس اسب عرب شناسایی شد. نشانگرهای ASB17 با میانگین 7/22 آلل و HTG4 با میانگین 4/77 آلل در میان تمام تیره ها به ترتیب دارای بیشترین و کمترین تعداد آلل بودند. بیشترین و کمترین میزان هتروزیگوسیتی مشاهده شده در نشانگر AHT4 با میانگین 0/786 و نشانگر ASB23 با میانگین 0/631 آلل در تمام تیره های مورد بررسی مشاهده شد. همچنین بیشترین و کمترین میانگین هتروزیگوسیتی مورد انتظار به ترتیب در نشانگرهای AHT4 با 0/784 آلل و ASB2 با 0/598 آلل برآورد شد. میانگین شاخص شانون برای همه جایگاه ها برابر با 1/427 به دست آمد. آزمون تجزیه به مولفه های اصلی، گروه بندی خاصی ناشی از جدا شدن جمعیتی تیره های مختلف اسب عرب، مشاهده نشد و همه اسب ها در یک ناحیه روی محور مختصات قرار گرفتند.

    نتیجه گیری: 

    به کمک نتایج به دست آمده از پژوهش حاضر می توان درک بیشتری از ساختار ژنتیکی تیره های مختلف اسب عرب داشت. همچنین نتایج این تحقیق می تواند به پرورش دهندگان اسب برای مدیریت تنوع ژنتیکی و اصلاح نژاد آنها کمک کند. از آنجا که تنوع ژنتیکی نسبتا زیادی در درون تیره های مختلف اسب عرب وجود دارد، بنابراین پتانسیل خوبی برای اجرای برنامه های اصلاح نژادی جهت بهبود کارایی و جلوگیری از انقراض آنها فراهم می باشد.

    کلید واژگان: ژنتیک جمعیت, ذخایر ژنتیکی, نژادهای بومی, هتروزیگوسیتی
    Sajad Badbarin*, Reza Seyedsharifi, Hamed Falahi
    Introduction and Objective

    Among the country's horse breeds, the Arabian horse has the largest population. Arabian horses are very beautiful and resistant to harsh environmental conditions and are mostly bred in the southern regions of the country. Due to the large population of this breed in the country, it has given rise to several genera that may be genetically distinct. Knowing these differences is important in managing and conserving genetic resources. The aim of this study was to investigate the genetic diversity of Arabian horses and their different breeds in Iran.

    Material and Methods

    In the present study, the genetic diversity of nine Iranian Arabian horse breeds including Kahilan, Abyan, Hamdani, Saglavieh, Julfan, Khersan, Maliha, Nasmani and Vedeneh was investigated. The identification of the strais was based on the information in the studbook of the Arabian horse that has been published by the Equestrian Federation of Iran. All samples were genotyped using 12 microsatellite markers recommended by the international society of animal genetics (ISAG). Electrophoresis of amplified DNA fragments was performed by 3130 genetic analyzers. Data analysis was performed using GENALEX version 2.0 and NTSYS version 2.02 softwares.

    Results

    A total of 100 alleles were identified using this number of markers on 251 Arabian horses. ASB17 marker with an average of 7.22 alleles and HTG4 marker with an average of 4.77 alleles showed the highest and lowest number of alleles among all strains, respectively. The highest and lowest heterozygosity was observed in AHT4 marker with a mean of 0.786 and ASB23 marker with a mean of 0.631 allele in all studied strains. Also, the highest and lowest mean heterozygositys were calculated in AHT4 markers with 0.784 alleles and ASB2 with 0.598 alleles, respectively. The average Shannon index for all markers was 1.427. The principal component analysis test showed no specific grouping due to the demographic separation of different Arabian horse strains, and all horses were located in one area on the coordinate axis.

    Conclusion

    The results of the present study showed a better understanding of the genetic structure of different strains of Arabian horses. The results of this research can also help horse breeders to manage their genetic diversity and breeding. Because there is relatively large genetic diversity within different strains of Arabian horses, there is good potential for breeding programs to improve performance and prevent their extinction.

    Keywords: Genetic resources, Heterozigosity, Local breeds, Population genetic
  • مهناز حقی جمادی، جمال سیف دواتی*، حسین عبدی بنمار، فرزاد میرزائی آقجه قشلاق، رضا سید شریفی
    مقدمه

    پیشرفت های اخیر در فناوری نانو نشان می دهد که از ذرات در مقیاس نانو در پزشکی، مواد افزودنی غذایی و عرصه های مهندسی استفاده می شود. با این حال ، سمیت احتمالی آن ها برای مردم، حیوانات و بهداشت محیط هنوز مشخص نیست. مس یک ماده معدنی کمیاب ضروری است و به عنوان یک کوفاکتور برای بسیاری از آنزیم های موثر در فرآیندهای زیستی بدن ضروری است. براساس گزارش های منتشر شده، مس آلی یا مس به فرم نانو ذرات در مقایسه با سولفات مس زیست فراهمی بیشتری دارد. تحقیقات نشان داد که تخمیر شکمبه ای گوسفندان با مقادیر مختلف ذرات نانو اکسید مس تولید اسید استیک و اسید چرب فرار با مقدار مناسب ذرات نانو اکسید مس باعث تحریک تخمیر شکمبه می شود. در پژوهشی افزودن مکمل مس در جیره های شاهد رشد میکروارگانیسم های شکمبه را بهبود بخشید و تخمیر شکمبه ای ماده آلی را افزایش داد و غلظت اسید های چرب فرار را در محیط کشت بالا برد. اثرات نانو مس در سطوح صفر، 10، 20 و30 میلی گرم در کیلوگرم نانو مس، روی قابلیت هضمی علوفه یونجه تاثیر معنی داری نداشت. همچنین نشان داده شد که قابلیت هضمی ماده خشک، ماده آلی، الیاف نامحلول در شوینده خنصی و الیاف نامحلول در شوینده اسیدی یونجه با سطوح مختلف نانو مس و یک علوفه محلی دیگر تحت تاثیر قرار نگرفت. در کل اضافه کردن کمتر از 30 میلی گرم در کیلو گرم نانو مس هیج تاثیری روی هضم مواد خشبی توسط میکروب های شکمبه نداشت. روش آزمایشگاهی تولید گاز به عنوان تکنیک سودمند برای برآورد مصرف خوراک، قابلیت هضم ماده آلی و ماده خشک، انرژی متابولیسمی خوراک و مطالعات تخمیر شکمبه ای نشخوارکنندگان به کار برده می شود

    هدف

    این تحقیق با توجه به نوظهوری نسبی فناوری نانو و مطالعات کم در زمینه اثرات نانو اکسید مس بر منابع پروتیینی مختلف بررسی اثرات نانو اکسید مس بر کنجاله های سویا، پنبه دانه، کلزا و همچنین منابع حیوانی شامل بقایای کشتارگاهی طیور، پودر ماهی و پودر خون از طریق روش های مختلف آزمایشگاهی انجام گرفت.

    مواد و روش

    نمونه های مورد مطالعه از تولیدکنندگان ترکیبات خوراکی، بخش کشاورزی و کشتارگاه شمال غرب ایران در استان اردبیل (مشکین، گرمی و اردبیل) طی سال های 2014 تا 2016 تهیه شد. در نمونه های آماده شده از کارخانه های محلی، برای جلوگیری از تجزیه و از دست دادن روغن آن ها از حمل مواد با جاذب رطوبت مانند سبوس گندم استفاده گردید. بدین ترتیب، برخی از آنالیزها با آنالیزهای استاندارد جهانی خوراک مطابق نبود و مقادیر دیواره سلولی آن ها بیشتر بود. نمونه ها به طور تصادفی برای بررسی انتخاب گردیدند. سپس دو نمونه مرتبط محلی به طور تصادفی از هر منطقه معروف انتخاب گردید. گاز تولید شده از سرنگ های انکوبه شده در 2 ، 4 ، 6 ، 8 ، 10 ، 12 ، 16 ، 24 ، 36 ، 48 و 72 ساعت برای نمونه ها اندازه گیری شد. برای این منظور سه سطح صفر ، 30 و 60 قسمت در میلیون نانوذرات اکسید مس در سه نوع پروتیین گیاهی (کنجاله سویا ، کنجاله کانولا و کنجاله پنبه دانه) و سه نوع پروتیین حیوانی (بقایای کشتارگاهی طیور، پودر ماهی و پودر خون) در یک طرح کاملا تصادفی با سه تکرار و دو بار اجرا شد (در کل 6 تکرار). نتایج به دست آمده از آزمایش بیوگاز تولید شده برای اندازه گیری های مکرر توسط نرم افزار آماری SAS (2003) مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. مقایسه حداقل تفاوت معنی دار (LS mean) انجام شد. بقیه داده ها در یک طرح کاملا تصادفی با سه تکرار و سه تیمار محاسبه شد و مقایسه میانگین ها با آزمون دانکن با سطح معنی داری پنج درصد انجام شد.

    یافته ها

    نتایج به دست آمده نشان داد که پس از 72 ساعت، بیشترین میزان گاز تولیدی از پروتیین گیاهی برای کنجاله سویا (4/58 میلی لیتر در 200 میلی گرم ماده خشک) و بین پروتیین حیوانی برای پودر ماهی (7/36 میلی لیتر در هر 200 میلی گرم) بود. بیشترین ماده آلی قابل هضم (DOM) و اسیدهای چرب زنجیره کوتاه (SCFA) مربوط به کنجاله سویا و کوچکترین آنها مربوط به پودر خون بود. همچنین، بالاترین میزان انرژی قابل متابولیسم (ME) کنجاله سویا برای سطوح صفر ، 30 و 60 قسمت در میلیون نانواکسید مس، 48/6 ، 65/5 و 52/6 مگاژول در کیلوگرم ماده خشک بود و حداقل مقادیر این مورد برای پودر خون به ترتیب 07/3، 91/3 و 01/4 مگاژول در کیلوگرم ماده خشک دریافت شد. حداکثر و حداقل مقادیر پروتیین میکروبی (MP) به ترتیب برای کنجاله سویا و پودر خون به ترتیب 92/52 و 17/22 گرم در کیلوگرم DOM به دست آمد.

    نتیجه گیری

    در صورتی که افزودن نانو اکسید مس روی پارامترها در مقایسه با شاهد اثر افزایشی داشته باشد نشانگر تامین نیاز و احتیاجات به این عنصر در محیط کشت و رشد میکروب ها برای تخمیر بوده است و بر عکس اگر کاهش داشته باشد مسمومیت دارد و در صورت بیش از نیاز مصرف اثر سوء و سمی بر میکروب ها دارد و اگر فرق معنی دار با شاهد گذاشته باشد بیانگر تامین و عدم اثر منفی و سوء بر میکروب ها و محیط کشت و تخمیر بوده است. بنا براین طبق یافته های این تحقیق، از آنجا که ذرات در مقیاس نانو مس دارای فعالیت ضد میکروبی بالایی هستند و دارای خواص میکروبی هستند ، افزودن آن ها به پروتیین های گیاهی و حیوانی باعث افزایش اثر ضد باکتری برخی از این پروتیین ها و کاهش تولید بیوگاز می شود. افزودن ذرات در مقیاس نانو مس به دلیل ترکیب شیمیایی برخی از این پروتیین ها ، تولید بیوگاز را بهبود بخشید. بنابراین در این مطالعه، بین پروتیین های گیاهی و حیوانی تفاوت معنی داری وجود داشت. همان طور که مشاهده شد، بیشترین میزان گاز تولید شده از پروتیین های گیاهی پس از افزودن ذرات مقیاس نانو مس از کنجاله سویا گزارش شد لیکن در میان انواع پروتیین حیوانی، در پودر ماهی حاصل شد. پس به طور کلی، استفاده از ذرات نانو اکسید مس می تواند پارامترهای تخمیر را در برخی از انواع منابع پروتیینی بهبود بخشد.

    کلید واژگان: انواع پروتئین, تولید گاز, پارامترهای تغذیه ای, روش آزمایشگاهی, نانو اکسید مس
    Mahnaz Haghi Jamadi, Jamal Seifdavati *, Hosein Abdi-Benemar, Farzad Mirzaei Aghjehgheshlagh, Reza Seyedsharifi
    Introduction

    Recent advances in nanotechnology suggest that nanoscale particles were used in medicine, dietary additives, and engineering arenas. However, their possible toxicity to people, animals, and environmental health is still unclear. The researchs showed that the ruminal fermentation of sheep with different levels of copper oxide nanoscale particles produced acetic acid and volatile fatty acid at the appropriate amount of copper oxide nanoscale particles stimulates rumen fermentation.

    Aim

    This investigation was designed to evaluate copper oxide nanoscale particles' supplementation with plant and animal protein types by biogas production method.

    Material and method

    The produced gas from incubated syringes at 2, 6, 12, 24, 48 and 72 h was measured by Menke and Steinggass (1988) assay. For this purpose three amounts of 0, 30, and 60 ppm of copper oxide nanoparticles was impregnated in three types of plant proteins (soybean meal, canola meal and cottonseed meal) and three types of animal protein (poultry offal meal, fish meal and blood meal) and were applied in a completely randomized plan by three replications and two-run (a total of 6 repetitions).

    Results

    The obtained results indicated that after 72 h, the highest of produced gas achieved for soybean meal from plant protein (58.4 mL/200 mg dry matter (DM)) and in animal protein sources was obtained for fish meal (36.7 mL/200 mg DM). The higher digestible organic matter (DOM) and short-chain fatty acids (SCFA) were related to soybean meal, and the smaller of them was related to a blood meal. Also, the higher metabolizable energy (ME) of soybean meal for the quantities of zero were 30 and 60 ppm of copper oxide nanoscale particle, 6.48, 5.65, and 6.52 MJ/Kg DM, and the lower values of this case was found for blood meal 3.07, 3.91, and 4.01 MJ/Kg DM, respectively. The maximum and minimum amounts of microbial protein (MP) were achieved for soybean meal and blood meal 52.92 and 22.17 g/kg DOM, respectively.

    Conclusion

    As a whole, copper oxide nanoscale particles could be improved fermentation parameters in some of the protein types.

    Keywords: Copper oxide nanoscale particles, gas production, In vitro, Nutritional parameters, Protein types
  • رضا سیدشریفی*، رضا خلخالی ایوریق، نعمت هدایت

     مقدمه و هدف:

     بیماری کوکسیدیوز که توسط انگل های ایمریایی بروز می کند، یکی از پر هزینه ترین بیماری های صنعت طیور به شمار می رود. در این راستا، شناخت نحوه پاسخ سیستم ایمنی بدن به کوکسیدیوز، می تواند در طراحی روش های مولکولی پیشگیرانه و درمانی در مقابل آن، کمک کننده باشد. هدف  پژوهش حاضر، شناسایی ژن های مهم دخیل در پاسخ سیستم ایمنی طیور مرتبط با آلودگی انگل های ایمریا با استفاده از داده های ریزآرایه ای موجود در پایگاه های داده  با دسترسی آزاد می باشد.

    مواد و روش ها

    در مطالعه حاضر، پس از جستجوی پایگاه اطلاعاتی GEO، دو مجموعه داده ریزآریه ای مرتبط با کوکسیدیوز در طیور انتخاب شد. پس از اعمال کنترل کیفی و حذف داده های نامناسب، با استفاده از بسته نرم افزاری LIMMA در برنامه R به شناسایی ژن های با بیان بالا و پایین معنادار در پاسخ به آلودگی با ایمریاها پرداخته شد. همچنین، آنالیز ژن آنتولوژی و مسیرهای KEGG با استفاده از برنامه DAVID اجرا شد. متعاقبا، شبکه ارتباط متقابل پروتیین-پروتیین مربوط به ژن های با تغییر سطح بیان معنادار شده، با استفاده از برنامه Cytoscape ترسیم شد.

    یافته ها

    نتایج به دست آمده در این پژوهش نشان دادند که اغلب ژن هایی که دچار افزایش بیان معنادار شده بودند، در دسته ژن های مرتبط با سیستم ایمنی ذاتی قرار داشتند. ژن های با کاهش بیان معنادار نیز در فرآیندهای متابولیکی دخیل بودند. با توجه به خروجی های این مطالعه، به نظر می رسد بیماری کوکسیدیوز احتمالا، به دلیل آسیب به روده طیور، بیشترین اثر منفی خود را بر فرآیندهای متابولیکی از جمله متابولیسم چربی می گذارد. مدارک علمی موجود درباره افزایش بیان معنادار ژن های MMP1، MMP7 و MMP9 نشان داد که کاتابولیسم کلاژن در بیماری کوکسیدیوز یکی از موارد افزایش یافته می باشد که می تواند ناشی از آسیب به بافت روده باشد. به نظر می رسد تغییر سطح بیان ژن های موثر در متابولیسم برخی از مواد مغذی از جمله چربی ها، یکی از تاثیرات مهم بیماری کوکسیدیوز باشد.

    نتیجه گیری

    در نهایت، نتایج به دست آمده در مطالعه کنونی می تواند در درک بهتر نحوه پاسخ سیستم ایمنی طیور به بیماری کوکسیدیوز مفید باشد و این تغییرات مشاهده شده در الگوی بیان برخی از ژن ها می تواند به طراحی روش های درمانی این بیماری کمک کند.

    کلید واژگان: ایمریا, بیان ژن, زیان اقتصادی, سلامت عمومی, صنعت مرغداری, کوکسیدیوز
    Reza Seyedsharifi*, Reza Khalkhali-Evrigh, Nemat Hedayat
    Introduction and Objective

    Coccidiosis caused by Eimeria parasites is one of the most costly diseases in the poultry industry. Understanding how the immune system responds to coccidiosis can be helpful in designing molecular prevention and treatment methods against it. The aim of this study was to identify the important genes involved in the response of chicken’s immune system to infection with Eimeria parasites using microarray data available in public databases.

    Material and Methods

    In the present study, after searching the GEO database, two microarray datasets related to coccidiosis in poultry were selected. After quality control and removal of inappropriate data, significantly up- and down-regulated genes in response to infection with Eimeria were identified using the LIMMA package in the R program. Gene ontology and KEGG pathways analysis were performed using the DAVID program. Subsequently, the protein-protein interaction network of the genes with significant expression level changes was constructed using the Cytoscape program.

    Results

    The obtained results in this study showed that most of the genes that had a significant increase in expression level were associated with the innate immune system. Significantly down-regulated genes were also involved in metabolic processes. According to the outputs of present study, it seems coccidiosis has the greatest negative effect on metabolic processes, including fat metabolism, due to damage to the poultry intestine. Existing scientific evidences about a significant increase in the expression of MMP1, MMP7 and MMP9 genes revealed that collagen catabolism in coccidiosis is one of the increased cases that can be caused by damage to intestinal tissue. It seems that changing the expression level of genes affecting the metabolism of some nutrients, including fats, is one of the important effects of coccidiosis.

    Conclusion

    The obtained results of the present study can be useful in better understanding how the poultry's immune system responds to coccidiosis and the observed changes in the expression of some genes can help design treatments for this disease.

    Keywords: Coccidiosis, Eimeria, Economic loss, Gene expression, Poultry industry, Public health
  • سعید نریمانی قراجه، جمال سیف دواتی*، حسین عبدی بنمار، عبدالفتاح سالم، رضا سید شریفی
    زمینه مطالعاتی

    ضایعات سیب زمینی محصول شرایط نامناسب محیطی، برداشت نامناسب، تغییرات فیزیولوژیکی، آسیب توسط حشرات و آفت وغیره است. ضایعات تازه سیب زمینی یک سوبسترای ایده آل برای تولیدات بیوهیدروژن بوده و طی روند تخمیر ساده با به کار بردن مایع شکمبه صاف شده (میکروارگانسیم های مایع شکمبه) حاصل از ضایعات کشتارگاهی و اضافه کردن منبعی از نیتروژن غیر پروتیینی آهسته رهش، می تواند یک محصول فرعی با ارزش پروتیینه مورد استفاده قرار گیرد.

    هدف

    این مطالعه در دو بخش که بخش اول تولید ماده زیستی با استفاده از پتانسیل میکروارگانسیم های مایع شکمبه به همراه منبع نیتروژن غیرپروتیینی آهسته رهش برای تبدیل زیستی ضایعات سیب زمینی بوده وبخش دوم آزمایش ها روند تولید گاز، قابلیت هضم پروتیین خام و کل دستگاه گوارش بخش جامد حاصل از محیط کشت تخمیری به روش آزمایشگاهی تلی و تری اصلاح شده (هولدن) را مورد ارزیابی قرار داد.

    روش کار

    مایع شکمبه از کشتارگاه تهیه شده و پس از صاف کردن با مقدار ثابت 400 میلی لیترعاری از بافر به ضایعات سیب زمینی با مقدار ثابت 200 گرم همراه با سطوح مختلف (5/1، 3 و 5/4) گرم نیتروژن از منبع نیتروژن غیرپروتیینی آهسته رهش داخل مخزن های 2 لیتری دستگاه Daisy در چهار تکرار اضافه شده و به مدت 24 ساعت در دمای 39 درجه سلسیوس انکوبه شد. بعد از اتمام انکوباسیون pH محتویات اندازه گیری وجهت جداسازی بخش جامد از مایع ،محتویات توسط توری چهارلایه صاف گردید. داده ها در طرح کاملا تصادفی مورد آنالیز قرار گرفت.

    نتایج

    عصاره اتری و الیاف نامحلول در شوینده خنثی ماده حاصل شده در سطح 5/1 گرم نیتروژن غیرپروتیینی آهسته رهش بالاترین میزان را نشان داد. میزان پروتیین بخش جامد حاصل از انکوباسیون در گروه های آزمایشی به طور معنی داری (05/0>P) بیشتر از گروه کنترل بود و بیشترین میزان مربوط به سطح 3 گرم نیتروژن از منبع نیتروژن غیر پروتیینی آهسته رهش (23/27%) بود. در حضور میکروارگانسیم های شکمبه پس از تخمیر، ضایعات سیب زمینی همراه با 5/1 گرم نیتروژن از منبع نیتروژن غیرپروتیینی آهسته رهش بیشترین تجزیه پذیری (33/81%) را طی 24 ساعت انکوباسیون داشت (05/0>P). pH محیط کشت تخمیری گروه های آزمایشی از 60/4 گروه ضایعات سیب زمینی بهمراه میکروارگانسیم های شکمبه تا 43/7 سطح 5/4 گرم نیتروژن از منبع نیتروزا نوسان داشت (05/0>P).

    نتیجه گیری نهایی

    بر اساس نتایج مطالعه حاضر، میکروارگانسیم های مایع شکمبه به همراه یک منبع نیتروژن غیر پروتیینی می تواند در تبدیل زیستی ضایعات سیب زمینی جهت افزایش ارزش غذایی و تولیدماده خوراکی جدید پروتیینی مورد استفاده قرار گیرد.

    کلید واژگان: اکوسیستم شکمبه, ضایعات سیب زمینی, مایع شکمبه, نیتروزا
    Saeed Narimani Garajeh, Jamal Seifdavati *, Hossein Abdi Benemar, A. Z. M. Salem, Reza Seyedsharifi
    Introduction

    Feed shortages as well as the allocation of more than 75 percent of the cost of livestock feed, challenge-where in ensuring animal protein needed by society has created accurate estimation of the nutritional value of animal feeds, especially the use of agricultural waste As a new source of food supply, it can be an important step in meeting the needs of livestock and reducing breeding costs (Nikkhah et al, 1990). Potato plant with a cultivated area of more than 22 million hectares in the world and production of 376 million tons is the number one tuber crop (FAO, 2016). At present, a large amount of potato crop is allocated to animal feed worldwide, approximately 35% of the total potato crop is wasted during processing as waste (Agricultural Report, 2009). These wastes add to environmental problems if not consumed properly. Biotransformation of agricultural wastes and wastes compared to other processing methods increases the nutritional value of the compounds and causes the least pollution to humans, livestock and the environment. On the other hand, it costs less than other methods (Nikkhah and Amanloo, 1992). Large amounts of ruminal contents are produced daily as wastes in slaughterhouses (Said et al, 2015) and are considered environmental pollutants. Abouhief, Kraidees et al. (1999) that the high cost of disposing of these wastes requires a revision of slaughterhouse by-product management (Rincon, Bermudez-Hurtado et al. 2010). Reduces (Cherdthong, Wanapat et al. 2014). Protein is one of the most important factors limiting food intake for ruminants (Mapato, Wanapat et al. 2010). Today, various plant sources (oilseed meal), animal sources (meat powder) and seafood (fish meal) and non-protein nitrogen (urea and slow-release urea) are used to provide the protein needed by livestock. Utilization of non-nitrogen sources Protein reduces the cost of feed consumed in animal feed and improves production efficiency in ruminants (Horn, Telford et al. 1979, Herrera-Saldana and Huber 1989, Gado, Mansour et al. 1998, Holden 1999, Wang, Wu et al. . 2010).Nitroza is a slow-release non-protein nitrogen source for ruminants containing 40% nitrogen, equivalent to 250% crude protein. Nitrogen is a compound with a special structure that causes the slow release of ammonia in the rumen. Fiber-digesting bacteria need a constant amount of ammonia throughout the day (equivalent to 10-15 mg / dL) for their proper growth and function. This amount of ammonia ensures the proper nutrition of bacteria that play an important role in fiber digestion. Ammonia imbalances occur in normal diets. The rumen is deficient at significant hours of the day and at other times has an increase in ammonia. Potato waste is the product of inappropriate environmental conditions, inappropriate harvesting, physiological changes, damage by insects and pests, etc. Potato waste is an ideal substrate for biohydrogen products, and during the simple fermentation process by applying rumen fluid (rumen liquor microorganisms) achieved from the slaughterhouse and adding slow-release urea (Nitroza), it can be assumed as a high protein byproduct. This study is investigating the potential of using rumen liquid microorganisms with slow-release non-protein nitrogen source for bioconversion of potato wastes by measuring CP, N-NH3, VFA, pH, digestibility and nutrient composition in the fermentation medium.

    Material and Methods

    Rumen fluid was obtained from the slaughterhouse (400 mL) and added to potato wastes (200 g) along with different levels (1.5, 3, 4.5 gr) of nitrogen from the Nitroza source and incubated for 24 h at 39 ̊C. Data were analyzed in a completely randomized design (CRD).

    Results and Discussion

    Protein content in experimental treatments was significantly (P<0.05) higher than the control group, and the highest level was related to 3 g Nitrogen level (27.223). In the presence of rumen microorganisms, potato wastes with 1.5 g nitrogen from the Nitroza source had the highest digestibility (81.33) during 24 h incubation (P<0.05). The pH of the fermentation medium of the experimental groups ranged from 4.60 to 7.43 for potato waste along with rumen microorganisms group to the added levels of 4.5 g Nitrogen source respectively (P<0.05). In general, based on the results of the present study, rumen liquid microorganisms along with Nitroza as a non-protein nitrogen source can be used in bio-conversion of potato waste to increase nutritional value and nutrient composition. The results of Swingersren et al. (2007) showed that more than half of the raw potatoes remained non-degradable after 5 hours of incubation with ruminal fluid. In vitro disappearance of dry matter and organic matter of potato, skin lesions were reported to be 85.38% and 88.7% and it is probable that these results are slightly dependent on crude fiber (Horn et al. 1979) and digestion rate is more related to starch (Gado et al. 1998). 1 gram of nitrogen from nitrogen may be related to the supply of sufficient ammonia from Nitroza and increase digestion. The results of the study of the effect of various additives including nitrogen on the disappearance of dry matter using the Holden method are reported in Table 5.

    Conclusion

    Based on the results, adding different sources of nitrogen had a significant effect on food digestibility (p<0.05). According to the results, it can be said that using ruminal microorganisms for bioconversion of potato waste along with supplementation with different levels of non-protein nitrogen sources, including nitrogen, significantly increased the nutritional value of potato waste, which thus in addition to the use of various sources of non-protein nitrogen, research can be done on agricultural wastes that have no marketability and its disposal to the environment causes many problems, slaughterhouse waste. Which are environmentally polluting and used the resulting substance in the diet of ruminants.

    Keywords: Nitroza, Potato waste, Rumen ecosystem, Rumen fluid
  • رئوف سید شریفی*، رضا سید شریفی

    به منظور بررسی مولفه های پرشدن دانه نخود با استفاده از مدل دوتکه ای در شرایط قطع آبیاری، کاربرد متانول و تلقیح بذر با کودهای زیستی، آزمایش به صورت فاکتوریل در قالب طرح پایه بلوک های کامل تصادفی در سه تکرار در مزرعه ای در روستای پیرالقر اردبیل در سال زراعی 97-1396 اجرا شد. فاکتورهای آزمایش عبارت بودند از: کاربرد متانول در سه سطح (محلول پاشی با آب به عنوان شاهد، کاربرد 20 و 30 درصد حجمی)، کودهای زیستی در چهار سطح (عدم مصرف به عنوان شاهد، کاربرد مزوریزوبیوم سیسری، کاربرد توام میکوریز و مزوریزوبیوم سیسری، کاربرد مزوریزوبیوم سیسری با سودوموناس و میکوریز) و آبیاری در سه سطح (آبیاری کامل به عنوان شاهد، محدودیت شدید آبی یا قطع آبیاری در مرحله گلدهی و محدودیت ملایم آبی یا قطع آبیاری در مرحله شروع غلاف دهی). از مدل خطی دوتکه ایی برای کمی کردن مولفه های مربوط به پرشدن دانه استفاده شد. نتایج نشان داد بیشترین تعداد و وزن گره (به ترتیب 6/11 و 21/13 میلی گرم در بوته)، شاخص سبزینگی (28/50)، سرعت پرشدن دانه (011/0 گرم در روز)، طول دوره و دوره موثر پرشدن دانه (به ترتیب 57/39 و 2/32 روز) و عملکرد دانه (1455 کیلوگرم در هکتار) در شرایط آبیاری کامل و سطوح بالای متانول و کاربرد مزوریزوبیوم سیسری با سودوموناس و میکوریز به دست آمد که از یک افزایش، به ترتیب 237 و 148درصدی تعداد و وزن گره، 17/84 درصدی شاخص سبزینگی، 48/34 درصدی سرعت پرشدن دانه، 38/21 و 3/25درصدی به ترتیب طول دوره و دوره موثر پرشدن دانه، 111درصدی عملکرد دانه در مقایسه با عدم کاربرد متانول و کودهای زیستی در شرایط قطع آبیاری در مرجله گلدهی برخوردار بود. بر اساس نتایج این بررسی به نظر می رسد که تلقیح بذر با کودهای زیستی و محلول پاشی با متانول در افزایش عملکرد، سرعت و طول دوره موثر پرشدن دانه در شرایط محدودیت آبی تاثیرگذار است.

    کلید واژگان: ریزوبیوم لگومینوزاروم, سودوموناس, عملکرد, محدودیت آبی, میکوریز
    Raouf Seyed Sharifi *, Reza Seyed Sharifi
    Introduction

    Drought stress is the most influential factors affecting crop yield particularly in irrigated agriculture in arid and semiarid regions. Drought, being the most important environmental stress, severely impairs plant growth and development, limits plant production and the performance of crop plants, more than any other environmental factor. The impact of the drought on plant species depends on variety, severity and duration of the stress as well as on the development stage. The closing stomata which reduce transpiration and conserve water in plants is the first mechanism of plants against dehydration stress, which in turn limits CO2 fixation. One of the important strategies for increasing of carbon dioxide concentration in plants is using compounds such as methanol that can increase the concentration of CO2 in a plant will improve photosynthesis rate and growth under water deficit conditions. Among the numerous microorganisms in the rhizosphere, some have positive effects on plant growth promotion. These microorganisms are bio fertilizers such as plant growth promoting rhizobacteria (PGPR), which colonize the rhizosphere and roots of many plant species and confer beneficial effects to plants. Using rhizosphere microorganisms, particularly beneficial bacteria are an alternative strategy that can improve plant performance under stress environments and, consequently, enhance plant growth through different mechanisms. Mycorrhiza is a symbiotic association between plant roots and fungi and form symbiotic association with terrestrial as well as aquatic plants. They also impart other benefits to them including production/accumulation of secondary metabolites, osmotic adjustment under osmotic stress, improved nitrogen fixation, enhanced photosynthesis rate, and increased resistance against biotic and abiotic stresses. The mechanisms used by mycorrhiza to enhance the water relations of host plants are not amply clear, however, this may occur by increasing water absorption by external hyphae, regulation of stomatal apparatus, increase in activity of antioxidant enzymes and absorption of nutrients particularly phosphorus. Hence, application of bio fertilizers and methanol presumably looks to be a promising practice in plant yield optimization under suboptimal growth conditions. So, better understanding of chickpea physiological responses under water limitation may help in programs which the objective is to improve the grain yield under water limitation. Therefore, the aim of this study was to evaluate of grain filling components of chickpea (Cicer arietinum L.) using segmented model under irrigation withholding condition, methanol application and seed inoculation with bio fertilizers. 

     Material and Methods

     A factorial experiment was conducted based on randomized complete block design with three replications at the farm of Piralger from Ardabil provence in 2017-2018. The experimental factors included: application of methanol (foliar application with water as control, application 20 and 30 volume percent), bio fertilizers at four levels (no application as control, Mesorhizobium ciceri application, both application mycorhyza with Mesorhizobium ciceri, application of mycorhyza with Mesorhizobium ciceri and Psesomonas putida) and three irrigation levels (full irrigation as control, severe water limitation or irrigation withholding at flowering stage, moderate water limitation or irrigation withholding at podding). To investigate grain filling parameters in each sampling, two plants in each plot were taken. The first sampling was taken on day 12 after podding, and other samplings were taken in 5-days intervals to nv xfrikh determine the accumulation of grain weight. At each sampling, grains were removed from pods manually and were dried at 80°C for 48 h. We applied grain dry weight and number to estimate the mean grain weight per sample. Following Borrás and Otegui (2001), we calculated total duration of grain filling for each treatment combination through fitting a bilinear model: Where GW is the grain dry weight; a, -intercept; b, the slope of grain weight indicating grain filling rate. Borrás, Slafer, and Otegui (2004) determined grain filling using a bilinear model. Effective grain filling period (EFP) was calculated from the following equation:Where MGW: the highest grain weight (g) and b: grain filling rate (g day-1). Conversely, an increase in kernel weight in filling period was calculated using the above-cited equation in statistical software SAS 9.2 via Proc NLIN DUD method. The analysis of variance and mean comparisons were performed using SAS computer software packages. The main effects and interactions were tested using the least significant difference (LSD) test at the 0.05 probability level.

     Results and Discussion

     A two part linear model was used to quantify the grain filling parameters. The highest number and weight of noduls per plant (11.6 and 113.21 mg per plant, respectively), chlorophyll index (50.28), grain filling rate (0.0117 g/day), grain filling period (39.57 days), effective grain filling period (32.2 days) and grain yield (1455 kg/ha) were obtained in full irrigation and high levels of methanol and application of mycorhyza, Mesorhizobium ciceri with Psesomonas which, there were 237 and 148 increases, respectively in number and weight of nodule per plant, 84.17% in chlorophyll index, 34.48% in grain filling rate, 21.38 and 25.3% in grain filling period and effective grain filling period respectively and 111% in grain yield in comparison with no application of methanol and bio fertilizers under irrigation withholding at flowering stage conditions. 

    Conclusion

    Based on the results, it seems that seed inoculation by bio-fertilizers and foliar application of methanol in order to increasing of grain yield, rate and grain filling period under water limitation is effective.

    Keywords: Mycorhyza, Psesomonas, Rhizobium legominozarum, Water limitation, yield
  • علیرضا عبدپور*، رضا سید شریفی، آکو محمدی
    سابقه و هدف

    یکی از مهمترین شاخص های مهم اقتصادی در فرآیند تولید محصولات کشاورزی، شاخص کارایی می باشد. با توجه به افزایش روز افزون رقابت و پیچیده شدن روابط اقتصادی بین واحدهای تولیدی، امروزه اندازه گیری کارایی تولید بخصوص در واحدهای دامی درجهت ایجاد برنامه ریزی های لازم و اتخاذ تصمیم های بهینه در فرآیند مدیریت اینگونه واحدها از اهمیت شایانی برخوردار می باشد. پژوهش حاضر با هدف ارزیابی کارایی های فنی، تخصیصی و اقتصادی و تعیین عوامل تاثیر گذار بر آنها در گاوداری های صنعتی استان کردستان انجام شده است.

    مواد و روش ها

    داده های این پژوهش مربوط به سال 1398 بوده که جمع آوری آمار و اطلاعات آن با روش مطالعه اسنادی، مصاحبه حضوری انجام شده است. در این تحقیق جهت تجزیه و تحلیل های مربوط به کارایی و مشخص نمودن عوامل تاثیر گذار بر آنها از نرم افزار های Deap 2.1 و Eviews 9 استفاده شد. برای طراحی مدل تحلیل پوششی داده ها، متغیر های اصلی مورد استفاده در تحقیق شامل، اندازه گله، خوراک و کنسانتره، نیروی انسانی، بهداشت، تولید شیر و تولید کود دامی و مجموع درآمدهای مختلف تعیین گردید. کارایی گاوداری های صنعتی در چارچوب کارایی فنی با بازده ثابت به مقیاس، کارایی فنی با بازده متغیر به مقیاس، کارایی مقیاس، کارایی تخصیصی و کارایی اقتصادی بررسی گردید. محاسبات کارایی با فرض حداقل نمودن هزینه های تولید در قالب عملکرد گاوداری های صنعتی استان کردستان انجام و نتایج به صورت سالانه حاصل شد. جهت تعیین عوامل موثر بر مقدار کارایی های بدست آمده از آنالیز رگرسیون توبیت و آماره والد استفاده شد.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که کارایی فنی با بازده ثابت نسبت به مقیاس 814/0 و با بازده متغیر نسبت به مقیاس 943/0 می باشد. کارایی مقیاس این واحد های دامپروری 859/0 محاسبه شد که در آن 22 واحد پرورش گاو شیری با بازده افزابشی نسبت به مقیاس و 2 واحد آن با بازده کاهشی نسبت به مقیاس گزارش گردید. مقدار کارایی فنی در حالت کلی 824/0، کارایی تخصیصی 818/0 و کارایی اقتصادی 680/0 محاسبه شد. در ارزیابی کلی، کارایی تولید شیر در شهرستان بیجار بیشترین و در شهرستان قروه کمترین مقدار را در بین دیگر شهرستان های این استان به خود اختصاص دادند. کاهش سن مدیران و افزایش نیروی انسانی خانوار در کارایی فنی و همچنین کاهش سن و افزایش سرمایه های ثابت و جاری در کارایی اقتصادی از تاثیرگذاری مثبت و معنی داری برخوردار بود.

    نتیجه گیری

    به طور کلی در استان کردستان از نظر کارایی فنی 34%، کارایی تخصیصی 14% و کارایی اقتصادی 24% ، واحدهای پرورش گاو شیری در سطح کارا فعالیت داشته و بقیه واحدها ناکارا می باشند. با توجه به شرایط گاوداری ها و وضعیت موجود اقتصاد ایران در کوتاه مدت بهتر است واحدهای دامداری اندازه گله خود را با فروش دام های شیری مسن و تلیسه های نژاد بومی کاهش داده و در تامین و تخصیص نهاده های تولیدی بصورت بهینه بازنگری های لازم را انجام دهند.

    کلید واژگان: استان کردستان, تولیدشیر, رگرسیون توبیت, کارایی
    Alireza Abdpour *, Reza Seyedsharifi, Ako Mohammadi
    Background and purpose

    One of the most important economic indicators in the process of agricultural production is efficiency index. Due to the increasing competition and complexity of economic relations between production units, today measuring the efficiency of production, especially in livestock units to create the necessary planning and make optimal decisions in the management process of such units is of great importance. The aim of this study was to evaluate the technical, allocative and economic efficiencies and determine the factors affecting them in industrial farms in Kurdistan province.

    Materials and Methods

    The data of this research is related to the year 2019, in which statistics and information were collected through documentary study and face-to-face interviews. In this study, Deap 2.1 and Eviews 9 software were used to analyze the performance and determine the factors affecting them. To design the data envelopment analysis model, the main variables used in the study, including herd size, feed and concentrate, manpower, health, milk production and livestock manure production and the sum of different incomes were determined. The efficiency of industrial farms was evaluated in the framework of technical efficiency with constant return to scale, technical efficiency with variable return to scale, scale efficiency, allocation efficiency and economic efficiency. Performance calculations were performed assuming the minimization of production costs in the form of performance of industrial farms in Kurdistan province and the results were obtained annually. To determine the factors affecting the amount of performance obtained, Tobit regression analysis and parent statistics were used.

    Results

    The results showed that technical efficiency with constant efficiency compared to the scale is 0.814 and with variable efficiency compared to the scale is 0.943. The scale efficiency of these livestock units was calculated to be 0.859 in which 22 dairy cattle breeding units with incremental returns to scale and 2 units with decreasing returns to scale were reported. The amount of technical efficiency in general was calculated as 0.824, allocation efficiency as 0.818 and economic efficiency as 0.680. In the general evaluation, milk production efficiency in Bijar city had the highest and in Qorveh city the lowest amount among other cities of this province. Decreasing the age of managers and increasing household manpower in technical efficiency as well as decreasing age and increasing fixed and current investments in economic efficiency had a positive and significant effect.

    Conclusion

    In general, in Kurdistan province, in terms of technical efficiency of 34%, allocation efficiency of 14% and economic efficiency of 24%, dairy cattle breeding units are operating at an efficient level and the rest of the units are inefficient. Given the conditions of farms and the current state of the Iranian economy in the short term, it is better for livestock units to reduce their herd size by selling older dairy cattle and native heifers and optimally reviewing the supply and allocation of production inputs. Do the necessary.

    Keywords: Efficiency, Kurdistan province, Milk production, Tobit regression
  • الناز قنبری، جمال سیف دواتی*، طاهر یلچی، حسین عبدی بنمار، رضا سید شریفی
    مقدمه و هدف

    استفاده از محصولات باغی و زراعی مانند پوسته بادام (Almond Hull) یک راه حل مفید برای جبران کمبود علوفه و کاهش آلودگی زیست محیطی است. این پژوهش برای بررسی اثر جایگزینی منبع نیتروژن غیرپروتیینی آهسته رهش (نیتروزا) با اوره در جیره های حاوی پوسته بادام به منظور، تامین منبع فیبر غیر علوفه ای ارزان قیمت به همراه نیتروژن سهل الوصول بر سنتز پروتیین میکروبی و تعادل نیتروژن در گوسفند انجام شد.

    مواد و روش ها: 

    این تحقیق با استفاده از 4 راس گوسفند نر بالغ در قفس های متابولیک و در قالب طرح مربع لاتین در 4 دوره 19روزه انجام شد. مصرف خوراک و دفع روزانه مدفوع و ادرار اندازه گیری شد.

    یافته ها:

     جیره های آزمایشی حاوی 36 درصد از کل پروتیین خام آن ها از مکمل های نیتروژنی غیر پروتیینی بودند. بخش نیتروژن غیر پروتیینی در تیمار اول فقط از اوره تامین شد. این بخش در تیمار دوم از 24 درصد اوره و 12 درصد نیتروزا، در تیمار سوم از 12 درصد اوره و 24 درصد نیتروزا و در تیمار چهارم فقط از نیتروزا تامین شد. آلانتویین تحت تاثیر جیره های آزمایشی تفاوت معنی داری بین تیمارها نشان داد (0/05>p). میزان آلانتویین در تیمار 3 و 4 بیشتر از تیمار 2 بود. گزانتین و هیپوگزانتین تحت تاثیر جیره های آزمایشی قرار نگرفت وتفاوتی مشاهده نشد (0/05<p). اسید اوریک، کل مشتقات پورینی دفع شده و کل مشتقات پورینی جذب شده، تولید نیتروژن میکروبی و ساخت پروتیین میکروبی تحت تاثیر جیره های آزمایشی قرار گرفته و تفاوت معنی داری بین تیمارها مشاهده شد (0/05>p). اثر جیره های آزمایشی بر قابلیت هضم ماده خشک، پروتیین خام، چربی خام و ماده آلی تحت تاثیر جیرهای آزمایشی قرار نگرفتند و تفاوت معنی داری بین تیمار ها مشاهده نشد (0/05<p). قابلیت هضم الیاف نامحلول در شوینده خنثی تحت تاثیر جیره های آزمایشی تفاوت معنی داری بین تیمارها نشان داد (0/05>p). تیمار 4 تفاوت معنی داری با تیمار 1 و 3 داشت، اما بین تیمار 4 با 2 اختلاف معنی داری مشاهده نشد. افزودن پلی اتیلن گلیکول با سه برابر وزنی به نمونه اثر منفی بر فعالیت میکروبی گذاشته و حجم گاز تولیدی در سرنگ های شیشه ای کاهش یافت (0/05>p).

    نتیجه گیری

     استفاده از نیتروزا در جیره های حاوی پوسته بادام به عنوان یک منبع فیبر غیر علوفه ای ارزان قیمت که از پروتیین خام پایین برخوردار است از نظر افزایش ساخت پروتیین میکروبی و بهبود قابلیت هضم الیاف جیره می تواند مفید باشد.

    کلید واژگان: اوره, پوسته بادام, قابلیت هضم, گوسفند مغانی, نیتروزا
    Elnaz Ghanbari, Jamal Seifdavati*, Taher Yalchi, Hossein Abdi Benemar, Reza Seyedsharifi
    Introduction and Objective

    Using horticultural and agricultural products such as almond hull is a useful way to compensate for feedstuff shortages and reduce environmental pollution. This study was conducted to investigate the effect of slow-release non-protein nitrogen replacement (Nitrosa) with urea in diets containing almond hulls on microbial protein production and nitrogen balance in sheep in order to provide an inexpensive non-forage fiber source with easily accessible nitrogen.

    Materail and Methods:

    This study was performed using four adult sheep weighing 49.33 ± 4.59 which were kept in metabolic cages were assigned in a 4×4 Latin square design in four 19-days periods. Feed intake and daily excretion of feces and urine were measured. Four rations were tested with the same raw protein and energy content, which contained 36% of the total crude protein content of non-protein nitrogen supplements. Only urea was used in the first treatment. In the second treatment, 24% of the crude protein required by urea and 12% by Nitrosa were provided. In the third treatment of urea and Nitrosa, respectively, 12 and 24%, and in the fourth treatment, Nitrosa was used only to provide 36% of the total crude protein needed in four periods. Each period included 14 days of habit and 5 days of measurements.

    Results

    Allantoin showed a significant difference between treatments under the influence of experimental diets. So that treatment 3 had a significant difference with treatment 1 and 2, but did not differ with treatment 4. Also, treatment 2 had a significant difference with treatment 4 (p<0.05). Xanthine and hypoxanthine were not affected by diets (p>0.05). Uric acid, total purine derivatives excreted and all purine derivatives absorbed microbial nitrogen production, and microbial protein production under experimental diets showed a significant difference between treatments (p<0.05). The dry matter digestibility, crude protein, crude fat, and organic matter were not affected by the experimental syringes and there was no significant difference between the treatments (p>0.05). The digestibility of insoluble fiber in neutral detergent under the influence of experimental diets showed a significant difference between treatments (p<0.05). Treatment 4 had significant differences with treatment 1 and 3 and there was no difference between treatment 4 and 2.

    Conclusion

    Based on the results Using Nitrosa in diets containing almond hull as a low-cost non-forage fiber source also low-protein can be useful in improving the digestibility of fiber.

    Keywords: Almond hull, Moghani sheep, Nitrosa, Urea
  • رضا سیدشریفی*، سونا امیری، نعمت هدایت ایوریق، جمال سیف دواتی، طاهر یلچی
    زمینه مطالعاتی

    هدف اصلی یک مزرعه شیری حداکثر سازی سود کل گله است، یکی از مهم ترین مسایلی که روی این سود تاثیر دارد معیارها و میزان حذف است. گاوها به دلایل مختلف حذف می شوند که شایع ترین آنها تولیدمثل ، سلامت وتولید پایین است.

    هدف

    این تحقیق در راستای حداکثرسازی سود سالیانه گله در راستای بهینه سازی و تصمیم گیری در جهت حذف یا نگهداری گاوهای شیری در گله می باشد.

    روش کار

    بدین منظور از داده های خام جمع آوری شده از گاوداری های صنعتی اردبیل بین سال های 1394 تا 1397 استفاده گردید. سپس با استفاده از یک مدل زیست اقتصادی توسعه یافته در نرم افزار Dairy vip، وضعیت گله در شرایط مختلف برای اجرای سیاست های بهینه شبیه سازی شد. همچنین تصمیمات بهینه با استفاده از جعبه ابزار Compecon در نرم افزار MATLAB اتخاذ گردید.

    نتایج

    با اجرای سیاست های بهینه، نرخ حذف سالیانه از11/30 به 8/43 درصد افزایش یافت. با این حال نرخ حذف اجباری به میزان ناچیزی (3/2 درصد)کمتر شد. نرخ آبستنی با اجرای سیاست ها و تصمیمات بهینه از 31/15 به 2/18 درصد رسید و با افزایش 89/2 درصدی مواجه گردید. لذا می توان استنباط کرد که اهمیت اقتصادی افزایش نرخ آبستنی در گله هایی که عملکرد تولیدمثلی ضعیف تری دارند، ضروری تر است. کاهش میانگین روزهای شیردهی گله سبب افزایش تولید روزانه و سالیانه گاوهای مولد به ترتیب به میزان 3 و 935 کیلوگرم شد. برای مقایسه مقدار کارایی اجرای سیاست های حذف بهینه، نرخ سود هر سناریو بر هزینه های اجرایی آن تقسیم شد. عدد حاصل برابر با نرخ بازگشت سرمایه بود که از 7/18به 1/20 درصد بهبود یافت. همچنین براساس نتایج مدل مورد بررسی با افزایش فاصله زایش ارزش حال کاهش یافت ولی تصمیم بهینه در هر سطح تولیدی برای فاصله های مختلف زایش یکسان بود. متوسط عمر بهینه گله(فاصله زمانی بین اولین زایش تا حذف) برای هزینه های تشریح شده در سناریوی پایه 83/4 سال حاصل شد.

    کلید واژگان: برنامه ریزی پویا, گاو شیری, سود سالیانه, مدل زیست اقتصادی
    Reza Seyedsharifi *, Sona Amiri, Nemat Hedayat-Evrigh, Jamal Seifdavati, Taher Yalchi
    Introduction

    In the livestock industry around the world, most decisions are about increasing profitability per head, which is not an independent process and is affected by the interactions of biological functions such as (production, reproduction and health) and prices that are changed by policy. Replacement and breeding affect profitability (Nasre Esfahani, 2018). Issues such as feed price fluctuations and the lack of coherent policies to support the dairy industry in the country have made the profession one of the most risky jobs in the economy. When a producer wants to make the decision to remove or replace a cow, it is best to compare the future benefits and expected benefits of keeping a cow or replacing an animal with another. The most important objective of a livestock unit is to maximize the profit of the herd, one of the issues affecting this profit is the criteria and rate of elimination (Rogers et al,1988). If culling and replacement are not optimal, the cows are removed sooner or later than the optimal deadline, the profitability of the herd decreases. The need to determine the optimal time to remove cows requires simultaneous consideration of several biological and economic variables (De Vries,2006). The removal decision must be based on the anticipated future earnings of the cow. The longer the livestock has a livelihood in the herd, the more profit the livestock earns. The decision to properly, optimally and reasonably eliminate livestock is made by comparing the present value of the future cash flow of the cow present in the herd to the present value of the future cash flow of its replacement heifers, ultimately occupying the most valuable animal in the present (Groenendall et al,2005). The application of dynamic programming in the animal sciences is more on animal substitution issues. The optimal policy at each stage represents the best decision from that stage to the final stage. This method calculates an expected value for each of the situations that can be faced and the decision maker selects the best decision based on the expected value based on the situations ahead. Several dynamic programming models for optimal replacement decision making in dairy herds have been proposed by (De Vries,2004) and (Van Arendonk,1985). (Cardoso et al,1999) reported optimizing replacement and inoculation policies in dairy cows by calculating monthly income, costs and probability of elimination.

    Material and methods

    In this study, using raw data collected from industrial dairy farms of Ardabil between 2015 and 2018, the biological parameters of the herd, such as the shape of the lactation curve, the risk of forced removal and the possibility of pregnancy in different lactation periods and Different months after calving were estimated. The financial information of the herd was also obtained in the form of an economic questionnaire from the studied units. It was further developed by incorporating biological parameters and financial information into a bio economic model in Dairy Vip software. The feature of this software is that it simulates the livestock over time and also calculates the performance of the herd based on breeding and replacement decisions with the goal of maximizing profitability. Milk production was evaluated using daily milk production records and fitting the incomplete gamma curve (Wood). Dairy Vip software defined average daily milk production levels in the herd by entering lactation data (raw milk quantity, incremental milk slope to peak production and milk slope decrease until peak production). Mean milk yield of 305 days at first to third lactation and peak lactation was reported in Table 1.The mean 21-day inoculation rate and cattle breeding rate were 49.3% and 37%, respectively. By default Dairy Vip software, a maximum livestock can be in the herd 24 months after calving. The risk of fetal loss from the second to the eighth month was 6.24, 4.16, 2.08, 1.11, 0.45, 0.19, and 0.19 percent, respectively. A Dynamic programming model was developed to determine the optimal replacement policy for cows in dairy farms and in economic conditions in Ardabil province. The objective function investigated in this study was to maximize the present value of net income from current cows and alternative heifers. Markov chain simulation was used to estimate the expected statistics under optimal policy.

    Results and discussion

    The implications of the decision policies for optimum and non-optimum removal using Dairy Vip software are presented in Table 3. With the implementation of optimal policies, the overall annual removal rate increased from 30.11% to 43.8%. However, the forced removal rate fell by 2.3%. Pregnancy rate increased from 18/15 to 18.2% and increased by 2.89%. Based on the above results, it can be inferred that the economic importance of increasing the pregnancy rate is more urgent in herds with poorer reproductive performance. Also, the non-optimal catch rate dropped from 33.9% to 37%, indicating an increased likelihood of livestock being pregnant in different months. The 21-day inoculation rate ranged from 47.6 to 49.3%, indicating appropriate cow inoculation. By reducing the days of gestation in dairy cows can increase milk production, which in this study reduced the optimal days of gestation from 139 days to 132 days, which resulted in a significant 7-day decrease in milk production and finally annual. Open days are the interval from birth to the next gestation period, from 167 days to 161 days. With the decline in pregnancy, the rate of pregnancy increased. Calving distance also decreased from 13.6 to 13.3, which was reduced to 0.3 per month, which in turn increased annual milk production. As shown in Table 3, the optimal daily milk yields were increased from 41.4 to 44.2 by the optimal policies, which increased the daily milk yield by 3 kg per cow. And the annual yield of milk increased from 12548 to 13483 kg per cow. Reducing the average days of lactation increased the daily and annual production of productive cows by 3 and 935 kg, respectively.

    Conclusion

    Decisions to optimize voluntary removal and estimation of livestock value by computer simulation in Dairy VIP software enable improved economic returns. This improvement is due to the decrease in average lactation days in the herd resulting in increased milk production, cattle sales and calf production. Although the implementation of optimal policies is associated with increased livestock removal and replacement costs and increased feed costs, however, the increased revenue from implementing these policies could well offset the increased costs. In general, it can be concluded that increasing milk production in medium-sized cows is the most important factor in increasing economic profit. The results of this study showed that low-yielding animals showed their least future benefit in early lactation, indicating that they should be eliminated sooner.

    Keywords: Annual Profit, dairy cow, Dynamic Programming, Bio economic Model
  • نیر سیمانور، رضا سید شریفی*، نعمت هدایت ایوریق، جمال سیف دواتی، علیرضا عبدپور، زینب رشتبری

    به منظور مصرف بهینه نهاده ها، کارآمد سازی واحدهای اقتصادی از اهمیت فراوانی برخوردار است. هدف پژوهش حاضر، بررسی کارایی فنی و ارزش اقتصادی برخی از صفات تولیدی، تولید مثلی، ماندگاری و رشدی گاوهای هلشتاین کشت و صنعت پارس می باشد. بدین منظور، اطلاعات مورد نیاز شامل: نیروی انسانی، اندازه جمعیت گاو  مورد نگهداری، مصرف خوراک و مقادیر تولید شیر با روش مطالعه اسنادی، مشاهده و مصاحبه حضوری از واحد گاوداری پارس جمع آوری و میزان کارآیی آنها بر اساس عملکرد تولیدی و اقتصادی محاسبه شد. متغیر های مورد استفاده در تحقیق شامل، اندازه گله بر حسب راس، خوراک و کنسانتره بر حسب کیلو گرم، نیروی انسانی بر حسب نفر مرد روز، بهداشت بر حسب دفعات در روز، تولید شیر و تولید کود دامی بر حسب کیلوگرم و درآمدها برحسب ریال که شامل درآمد حاصل از فروش شیر، ارزش ریالی کود دامی تولید شده، درآمد حاصل از فروش حذف اختیاری و اجباری دام ها، درآمد حاصل از فروش گاو های نر و تلیسه در دام های شیری بود، مورد بررسی قرار گرفت. برای تجزیه و تحلیل های مربوط به محاسبات کارایی از نرم افزار Deap 2.1 استفاده شد. تصمیم بهینه بصورت عددی با یک روش تکرار پشت سرهم با استفاده از جعبه ابزار compecon در برنامه MATLAB محاسبه شد احتمال آبستنی در اولین، دومین، سومین و دوره های شیردهی بالاتر بر اساس تحلیل داده ها و با استفاده از رگرسیون لوجستیک و رویه GenMod نرم افزار SAS به دست آمد. نتایج نشان داد که میانگین کارایی فنی با بازده ثابت نسبت به مقیاس 0/83، میانگین کارایی با بازده متغیر نسبت به مقیاس 0/86 و کارایی مقیاس این شرکت 0/96 برآورد شد. مقدار کارایی فنی در حالت کلی 0/83، کارایی تخصیصی 0/87 و کارایی اقتصادی 0/72 محاسبه شد. این واحد در اسفند ماه از لحاظ انواع کارایی در بازه کارا بود بدین معنی که در طی این ماه علاوه بر اینکه با مصرف حداقل نهاده ها مقدار مشخصی محصول تولید شده حداقل هزینه ها نیز در ترکیب نهاده ها در نظر گرفته شده است، لذا واحد در این ماه از لحاظ فنی، تخصیصی، اقتصادی و مقیاس کارا بوده و از بازدهی ثابت نسبت به مقیاس برخوردار بوده است. همچنین بیشترین ارزش اقتصادی در شرایط نا بهینه در صفات ماندگاری، تولید مثلی، تولیدی و رشد به ترتیب برای صفات نرخ بقاء بعد از شیرگیری، سن نخستین زایش، چربی شیر و وزن بدن دام بالغ برابر 234297/30، 41835/16-، 12/128664 و 45427/93 ریال برآورد شد و در شرایط بهینه بیشترین ارزش اقتصادی صفات ماندگاری، تولید مثلی، تولیدی و رشد مربوط به مجموعه صفات طول عمر تولیدی، فاصله زایش، تولید چربی شیر و صفت افزایش وزن روزانه قبل از شیرگیری به ترتیب برابر 4594/88، 9084/67، 1582264/09 و 1464/87- ریال برآورد شد. دلیل تفاوت ارزش های اقتصادی صفات در شرایط بهینه در مقایسه با شرایط نابهینه بدلیل اعمال استراتژی جایگزینی بهینه دام است به طوری که سیاست دامدار در حذف و جایگزینی، سود گله را تحت تاثیر قرار می دهد.

    کلید واژگان: ارزش اقتصادی, برنامه ریزی پویا, تحلیل پوششی داده ها, کارایی, گاوشیری
    Nayer Simanoor, Reza Seyedsharifi*, Nemat Hedayat Evrigh, Jamal Seif Davati, Alireza Abdpour, Zynab Rashtbari

    In order to optimally use the inputs, the efficiency of economic units is of great importance. The purpose of this study is to investigate the technical efficiency and economic value of some traits of production, reproduction, survival and growth of Holstein cows in Pars agro-industry. For this purpose, required information including: manpower, cattle population, feed consumption and milk production quantities were collected from Pars Livestock Unit by documentary study, observation and face-to-face interview and their efficiency was calculated based on production and economic performance. The variables used in the research include herd size in terms of head, feed and concentrate in terms of weight, manpower in terms of men per day, health in terms of number of days per day, milk production and production of manure in terms of kilograms and incomes in Rials, which include Income from milk sales, Rial value of livestock manure produced, income from sales of voluntary and forced elimination of livestock, income from sales of bulls and heifers in dairy farms were examined. Deap 2.1 software was used for performance calculations. Optimal decision was calculated numerically by a iterative method using compecon toolbox in MATLAB program. Probability of pregnancy in the first, second, third and higher lactation periods based on data analysis and using logistic regression and GenMod procedure of SAS software Obtained, the results showed that the average of technical efficiency with constant efficiency compared to the scale was 0.83; the average efficiency with variable efficiency compared to the scale was 0.86 The scale efficiency of this company was estimated to be 0.96. The amount of technical efficiency in general was 0.83, allocation efficiency was 0.87 and economic efficiency was 0.72. This unit was efficient in March in terms of types of efficiency, which means that during this month, in addition to consuming a certain amount of product produced with a minimum of inputs, the minimum costs are also considered in the composition of inputs, so the unit in this month was technically, allocative, economically and economically efficient and has a constant return on scale. Also, the highest economic value in non-optimal conditions in survival, reproductive, productive and growth traits, and also for survival rate after weaning, first calving age, milk fat and body weight of adult animals was equal to 234297.30, -41835.16, 128664.12 and 454227.93 Rials, respectively. In optimal conditions, the highest economic value for survival, reproduction, production and growth traits was related to the set of traits of production lifespan, and the calving interval, milk fatproduction and daily weight gain before weaning were estimated at 4594.88,9084.67, 1582264.09 and -1464.87 Rials, respectively. The reason for the difference in economic values of traits in optimal conditions compared to non-optimal conditions is due to the application of optimal livestock replacement strategy, so that the farmer's policy in eliminating and replacing, affect herd profit.

    Keywords: Dairy cattle, Data envelopment analysis, Dynamic programming, Economic value, Efficiency
  • صفورا جباری، جمال سیف دواتی*، غلامرضا قربانی، حسین عبدی بنمار، رضا سیدشریفی، رقیه ولیزاده

    اثر سطوح مختلف چگالی ذرت پرک شده بر عملکرد، فراسنجه های خونی و شکمبه ای 48 راس گوساله شیرخوار نژاد هلشتاین با میانگین وزنی (1/20±38/5) کیلوگرم در قالب 4 تیمار و 12 تکرار به مدت 70 روز بررسی شد. تیمارها شامل دانه ذرت به شکل آردی (شاهد)، دانه ذرت پرک شده با چگالی 300، دانه ذرت پرک شده با چگالی 350 و دانه ذرت پرک شده با چگالی 400 گرم بر لیتر بودند. گوساله ها در 56 روزگی از شیرگیری شدند و مصرف روزانه خوراک آغازین و وزن بدن تا 70 روزگی اندازه گیری شد. اثر تغذیه تیمارهای آزمایشی بر افزایش وزن و مصرف ماده خشک گوساله ها معنی دار نبود. نتایج حاصل از این تحقیق اثر معنی دار تیمارهای مورد آزمایش بر غلظت اسیدهای چرب فرار شکمبه و تری گلیسیرید خون را نشان داد (0/05>p). چگالی 350 گرم بر لیتر ذرت پرک شده (تیمار 3) بالاترین غلظت تری گلیسیرید، پروپیونیک و بوتیریک اسید و تیمار حاوی ذرت پرک شده با چگالی300 گرم (تیمار 2) بر لیتر بیشترین میزان استیک اسید را به خود اختصاص دادند. بالاترین غلظت آی-والریک (i-VA) اسید متعلق به تیمار شاهد (فرم آردی دانه ذرت) بود. اثر دوره نمونه برداری بر پارامترهای عملکردی، خونی، رشد اسکلتی و در بین اسیدهای چرب فرار شکمبه استیک و ایزومرهای والریک اسید معنی دار بود (0/05>p). بر اساس نتایج این تحقیق عمل آوری دانه ذرت  با چگالی 350 گرم بر لیتر نسبت به دیگر چگالی ها پاسخ عملکردی بهتری در ارتباط با اغلب پارامترهای مورد بررسی داشت و بدون داشتن تاثیر منفی بر عملکرد گوساله ها قادر به بهبود برخی پارامترهای عملکردی، خونی و شکمبه ای گوساله ها بود.

    کلید واژگان: چگالی, ذرت پرک شده, عملکرد, گوساله شیرخوار
    Safura Jabbari, Jamal Seifdavati*, Golamreza Ghorbani, Hossein Abdi Benemar, Reza Seyedsharifi, Roghayeh Valizadeh

    The effect of different levels of density of flaked corn on performance, blood and rumen parameters of 48 Holstein suckling calves with an average weight of 38.5 ± 1.20 kg was studied in 4 treatments and 12 replications for 70 days. Treatments included corn grain in the mashed form (control), flaked corn with a density of 300, flaked corn with a density of 350 and flaked corn with a density of 400 g / l. Calves were weaned at 56 days of age and daily intake of initial feed and body weight up to 70 days of age were measured. The effect of feeding experimental treatments on weight gain and dry matter intake of calves was not significant. The results of this study showed a significant effect of the experimental treatments on the concentration of ruminal volatile fatty acids and blood triglycerides (p<0.05). The density of 350 g / l of flaked corn (Treatment 3) had the highest concentration of triglycerides, propionic and butyric acid and treatment containing flaked corn with a density of 300 g (Treatment 2) per liter had the highest amount of acetic acid. The highest concentration of i-valeric acid (i-VA) belonged to the control treatment (corn grain in the mashed form). The effect of the sampling period on functional, blood, and skeletal growth parameters was significant among ruminal volatile fatty acids and valeric acid isomers (p<0.05). According to the results of this study, corn grain processing with a density of 350 g / l had a better response to most of the studied parameters than other densities and without having a negative impact on calf performance was able to improve some performance, blood and rumen parameters of calves.

    Keywords: Density, Flaked corn, Performance, Suckling calf
نمایش عناوین بیشتر...
سامانه نویسندگان
  • رضا سیدشریفی
    رضا سیدشریفی

اطلاعات نویسنده(گان) توسط ایشان ثبت و تکمیل شده‌است. برای مشاهده مشخصات و فهرست همه مطالب، صفحه رزومه ایشان را ببینید.
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال