به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

سید حسین ابطحی ایوری

  • مجتبی کیان مهر، سید حسین ابطحی ایوری، جعفر حاجوی*
    زمینه و هدف

    هدف از این مطالعه بررسی اثرات محافظتی عصاره آبی و اتانولی گیاه میخک Caryophyllus aromaticus بر آسیب های DNA گلبول های سفید تک هسته ای خون انسان با روش کامت Comet بود.

    مواد و روش ها

    گلبول های سفید تک هسته ای از نمونه های خون گرفته شده از 15 داوطلب سالم جدا شد. سلول ها با H2O2 (25، 50، 100 و 200 میکرومولار) و نیز عصاره های آبی و الکلی قسمت های هوایی گیاه میخک (0/05، 0/1، 0/5، 1 و 2/5 میلی گرم بر میلی لیتر) تیمار شدند. نهایتا سلول ها در ترکیبی از 100 میکرومولار H2O2 جهت ایجاد آسیب DNA با هر یک از دو عصاره آبی و الکلی با غلظت 2/5 میلی گرم بر میلی لیتر در دمای 4 درجه سلیسیوس به مدت 30 دقیقه، انکوبه شدند. میزان مهاجرت DNA در سلول ها با استفاده از روش الکتروفورز ژلی در محیط قلیایی اندازه گیری گردید و آسیب DNA به صورت سه شاخص: طول دنباله، درصد DNA در دنباله و اندازه حرکت دنباله بیان شد.
     

    یافته ها

    آسیب DNA گلبول های سفید تک هسته ای که در معرض ترکیب آب اکسیژنه با عصاره آبی گیاه میخک بودند به طور قابل توجهی کمتر از گلبول های سفید تک هسته ای تیمار شده با H2O2 به تنهایی بود. طول دنباله بر حسب میکرومتر به ترتیب1/21 ± 5/30 در مقابل3/91 ± 21/84، درصد DNA در دنباله1/21± 4/29 در مقابل4/18± 16/21و اندازه حرکت دنباله بر حسب میکرومتر0/08 ±  0/24در مقابل0/72 ± 2/35 بود (0/001 > P).

    نتیجه گیری

    نتایج نشان می دهد که عصاره آبی گیاه میخک با غلظت 2/5 میلی گرم بر میلی لیتر می تواند از آسیب اکسیداتیو به DNA گلبول های سفید تک هسته ای خون انسان جلوگیری کند که احتمالا به دلیل وجود ترکیبات آنتی اکسیدانی در عصاره است.

    کلید واژگان: آزمون کامت, آسیب DNA, استرس اکسیداتیو, گیاه میخک
    Mojtaba Kianmehr, Seyed Hossein Abtahi Eivary, Jafar Hajavi*
    Background and Aim

    This study aimed to investigate the protective effects of aqueous and ethanolic extracts of Caryophyllus aromaticus on DNA damage in mononuclear white cells of human blood using the COMET method.

    Materials and Methods

    Mononuclear white blood cells were isolated from blood samples taken from 15 healthy volunteers. Cells were treated with H2O2 (25, 50, 100, and 200 μM), as well as with aqueous and ethanolic extracts of aerial parts of cloves (0.05, 0.1, 0.5, 1, and 2.5 mg/ml). Finally, to induce DNA damage the cells were incubated in a combination of 100 μM H2O2 with each of the two aqueous and alcoholic extracts at a concentration of 2.5 mg/ml at 4°C for 30 minutes. The extent of DNA migration was measured using the alkaline single cell gel electrophoresis approach assay, and DNA damage was expressed as tail length (µm), percentage of tail DNA, and tail moment (µm).

    Results

    DNA damage in the mononuclear white blood cells exposed to the combination of hydrogen peroxide with aqueous extract of clove plant was significantly less than that in the mononuclear white blood cells treated with H2O2 alone. Tail length (µm) was 5.30±1.21 versus 21.84±3.91, percentage of tail DNA (%) was 4.29±1.21 versus 16.21±4.18, and tail movement (µm) was 0.24±0.08 versus 2.35±0.72, respectively (p < 0.001).

    Conclusion

    The results showed that the aqueous extract of clove plant (2.5 mg/ml) can prevent oxidative DNA damage in human mononuclear white blood cells, which is probably due to the presence of antioxidant compounds in the extract.

    Keywords: COMET assay, DNA damage, Oxidative stress, Caryophyllus aromaticus
  • علیرضا محمدزاده، سید حسین ابطحی ایوری، نسیم خواجویان، جعفر حاجوی*
    مقدمه

    عفونت هلیکوباکتر پیلوری به عنوان یکی از مشکلات بهداشتی در دنیا شناخته می شود و ابتلای هم زمان افراد دیابتی با هلیکوباکتر پیلوری در بروز مشکلات بهداشتی و اقتصادی در جهان نقش دارد. مطالعه حاضر به منظور بررسی شیوع سرمی هلیکوباکتر پیلوری در بیماران با دیابت نوع دو در شهر گناباد انجام شده است.

    روش بررسی

    مطالعه حاضر به روش مورد - شاهدی و در شهر گناباد انجام شد. تعداد افراد شرکت کننده در مطالعه 168 نفر بودند. روش نمونه گیری تصادفی ساده و جامعه مورد مطالعه افراد دیابتی نوع دو و غیردیابتی مراجعه کننده به مراکز درمانی شهر گناباد بودند. پس از اخذ رضایت آگاهانه از افراد، چهار میلی لیتر خون وریدی از افراد مبتلا به دیابت نوع دو و گروه کنترل اخذ گردید و سنجش آنتی بادی IgG در مقابل هلیکوباکتر پیلوری با روش الیزا و قند خون ناشتا و نیز هموگلوبین گلیکوزیله HbA1C ، با روش کالری متری اندازه گیری گردید. پس از ورود داده ها با نرم افزارversion 16  SPSS با استفاده از آزمون های آماری تی مستقل، کای دو و رگرسیون لجستیک، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.

    نتایج

    در مطالعه حاضر 71/4 درصد از مبتلایان به دیابت نوع 2، دارای آنتی بادی IgG بر علیه باکتری هلیکوباکتر پیلوری بودند. نسبت شانس ابتلا به دیابت در افراد با IgG مثبت 1/37 برابر افرادی بود که IgG منفی داشتند و این ارتباط از لحاظ آماری معنادار است (0/003 =P).

    نتیجه گیری

    مطالعه حاضر نشان داد که ابتلا به هلیکوباکتر پیلوری در افراد دیابتی نسبت به افراد غیردیابتی، شایع تر بود و همچنین در افراد دیابتی ارتباط آماری معناداری بین طول مدت دیابت، سابقه خانوادگی دیابت و سابقه مصرف دخانیات با ابتلا به هلیکوباکتر پیلوری دیده نشد.

    کلید واژگان: هلیکوباکتر پیلوری, دیابت نوع دو, آنتی بادی IgG, جنسیت
    Alireza Mohammadzadeh, Seyed Hossein Abtahi Eivary, Nasim Khajavian, Jafar Hajavi*
    Introduction

    Helicobacter pylori infection is known as one of the health problems in the world, and the concurrent infection of diabetics with Helicobacter pylori contributes to health and economic problems in the world. The present study was conducted to investigate the prevalence of Helicobacter pylori in patients with type 2 diabetes in Gonabad City, Iran.

    Methods

    This case-control study was conducted in Gonabad City, Iran. The number of participants in the study was 168. The method was simple random sampling and the study population was typing 2 diabetic and non-diabetic people who were referred to Gonabad health centers. After obtaining informed consent from the patients, 4 milliliters of venous blood were collected from the patients with type 2 diabetes and the control group, and IgG antibodies against Helicobacter pylori and Fasting Blood Sugar and Glycosylated Hemoglobin (HbA1C) were measured by ELISA and Colorimetric method, respectively. After entering the data into SPSS version 16 software, they were analyzed using independent tests, chi-square tests, and logistic regression tests.

    Results

    In the present study, 71.4% of type 2 diabetes patients had IgG antibodies against H. pylori bacteria. The odds ratio of diabetes in the patients with positive IgG was 1.37 times that of patients with negative IgG, and this relationship was statistically significant (P=0.003).

    Conclusion

    The present study showed that H. pylori was more common in diabetic patients than non-diabetic ones, and in diabetic patients, there was no statistically significant relationship between the duration of diabetes, family history of diabetes, and smoking history with Helicobacter pylori infection.

    Keywords: Helicobacter pylori, Type 2 diabetes, IgG Antibody, Gender
  • نبی شریعتی فر، جعفر حاجوی، سید حسین ابطحی ایوری، مجتبی کیان مهر*
    زمینه و هدف

    مطالعه حاضر با هدف بررسی اثرات محافظتی عصاره های آبی و اتانولی آویشن شیرازی (Zataria multiflora Boiss) بر آسیب DNA  لنفوسیت های انسان با استفاده از روش کامت، انجام شد.

    روش بررسی

    لنفوسیت های خون محیطی از 16 داوطلب سالم جدا شد. سلول ها ابتدا با 100 میکرومولار H2O2 و نیز عصاره های آبی و الکلی برگ آویشن با غلظت mg/mL 2/5 بطور جداگانه تیمار شدند. نهایتا سلول ها در ترکیبی از H2O2 جهت ایجاد آسیب DNA با عصاره آبی و الکلی در دمای C0 4 به مدت min 30، انکوبه شدند. میزان مهاجرت DNA  در سلول ها با استفاده از روش کامت اندازه گیری گردید و آسیب DNA به صورت سه شاخص: طول دنباله، درصد DNA در دنباله و اندازه حرکت دنباله بیان شد.    

    یافته ها

     نتایج نشان داد که آسیب DNAلنفوسیت های در معرض عصاره اتانولی آویشن شیرازی به طور قابل توجهی کمتر از لنفوسیت های تیمار شده با H2O2 بود. علاوه بر این، طول دم (µm) 1/62±5/48 در مقابل 6/90±22/82، درصد DNA در دم  1/55±4/56  در مقابل 4/55±16/00، و اندازه حرکت دم (µm) 0/11±0/28 در مقابل 0/83±2/33 بود (0/001 p <).

    نتیجه گیری

     نتایج نشان داد که عصاره های آبی و اتانولی آویشن شیرازی به طور قابل توجهی قادر به حذف رادیکال های DPPH  از طریق مکانیسم احتمالی فعالیت مهار رادیکال هستند. در نتیجه، عصاره اتانولی اثر بهتری نسبت به عصاره آبی آویشن شیرازی در جلوگیری از آسیب اکسیداتیو DNA به لنفوسیت های انسانی داشت.

    کلید واژگان: آسیب DNA, لنفوسیت های انسانی, عصاره آویشن شیرازی, روش کامت
    Nabi Shariatifar, Jafar Hajavi, Seyed Hosein Abtahi Eivary, Mojtaba Kianmehr*
    Background and Objective

    The present study aimed to explore the shielding effects of aqueous and ethanolic extracts of Zataria multiflora Boiss on human lymphocyte DNA damage using the comet assay.

    Materials and Methods

    This study was conducted as a laboratory experiment to investigate the protective effects of thyme in preventing DNA damage. Peripheral blood lymphocytes were isolated from 16 healthy volunteers. First, the cells were treated with 100 μM H2O2 and aqueous and alcoholic extracts of thyme leaves with a concentration of 2.5 mg/mL separately. Finally, the cells were incubated in a mixture of H2O2 to cause DNA damage with each of the two aqueous and alcoholic extracts at 4°C for 30 minutes. The amount of DNA migration in cells was measured using the Comet method, and DNA damage was expressed as three indicators: sequence length, percentage of DNA in the sequence, and the amount of sequence movement.

    Results

    The results showed that the DNA damage of lymphocytes exposed to the ethanolic extract of Z. multiflora Boiss was significantly lesser than the H2O2-treated lymphocytes. In addition, tail length (µm) was 5.48±1.62 versus 22.82±6.90, tail DNA (%) was 4.56±1.55 in contrast to 16.00±4.55, and tail moment (µm) was 0.28±0.11 against 2.33±0.83 (p < 0.001).  The results showed that Z.multiflora Boiss aqueous and ethanolic extracts were significantly able to scavenge DPPH radicals through a possible radical scavenging activity mechanism.

    Conclusion

    As a result, the ethanolic extract had a better effect than the aqueous extract of Z. multiflora Boiss in preventing oxidative DNA damage to human lymphocytes.

    Keywords: DNA damage, Human lymphocytes, Zataria multiflora Boiss, Comet assay
  • حسین محمدی، محمداسماعیل افضل پور، سید حسین ابطحی ایوری
    مقدمه

    مطالعات گوناگون نشان داده اند که زمانهای استراحتی متفاوت در طی تمرینات مقاومتی اثر معناداری بر پاسخهای هورمونی، متابولیکی و قلبی عروقی می‎گذارد. این عوامل می‎تواند به پاسخهای متفاوت آسیب عضلانی منجر شود.

    روش کار

    20 نفر آزمودنی تمرین نکرده (سن 618/0±4/25 سال، قد 097/0±74/1 سانتی متر و وزن 48/8±30/72 کیلوگرم) در سه جلسه فعالیت مقاومتی برونگرا با 24 ساعت استراحت بین هر جلسه در این پژوهش شرکت کردند. آزمودنیها در 2 گروه 10 نفره تعداد 50 انقباض برونگرا را در 5 نوبت و 10 تکرار با فاصله استراحتی بین نوبت 1 و 3 دقیقه ای با شدت 85 درصد یک تکرار بیشینه انجام دادند. فاکتور نکروز تومور آلفا، قبل از فعالیت، بلافاصله پس از هر جلسه و 24 ساعت پس از جلسه آخر تمرین اندازه گیری شد. از آزمون تحلیل واریانس با اندازه گیری‎های مکرر و آزمون تعقیبی بونفرونی برای تجزیه و تحلیل آماری استفاده شد.

    نتایج

    فاکتور نکروز تومور آلفا، در همه زمانهای اندازه گیری در 2 گروه به طور معناداری افزایش یافت اما تفاوت معناداری در بین 2 گروه در زمانهای مختلف مشاهده نشد.

    نتیجه گیری

    تکرار تمرین برونگرا در سه روز متوالی سبب ایجاد آسیب عضلانی می‎شودکه می‎تواند یک عامل تاثیرگذار بر سیستم ایمنی باشد و باعث پاسخ‎های التهابی مستقل از دستکاری فواصل استراحتی در افراد بدون تمرین شود.

    کلید واژگان: تمرین برونگرا, آسیب عضلانی, شاخص التهابی, فواصل استراحتی, فاکتور نکروز تومور آلفا
    Hossein Mohammadi, MohammadEsmaiel Afzalpour, Seyed Hossein Abtahi Ievary
    Introduction

    Various studies have demonstrated that different rest Intervals has a significant effect on hormonal, metabolic and cardiovascular responses. This factors can lead to different muscle damage responses.

    Material and Method

    20 untrained subjects (25.4 ± 0.068 years, height 1.74 ± 0.97 cm and weight 30.8 ± 8.48 kg) in three sessions of eccentric resistance exercise with 24 hours rest between each session Participated in this study. Subjects were divided into 2 groups of 10 subjects who performed 50 eccentric contractions with number of 5 sets, 10 repetitions, and the interset rest interval 1 and 3 minutes with 85% of one repetition maximum (1RM). Alpha necrosis tumor factor, were measured immediately before , immediately after each session and 24 hours after the last training session. Variance analysis with repeated measurment and Bonferroni post- hoc test were used to statistical analysis of data.

    Results

    Alpha necrosis tumor factor in the immediately after each training session and 24 hours after the last training session in 2 groups significantly increased (P <0.05), but no significant difference in All dependent variable was found in 2 groups at different time points.

    Conclusion

    The repetition of eccentric exercise for three consecutive days causes muscle damage that can be a factor influencing the immune system and causing inflammatory responses in untrained individuals independent of manipulating the interset rest intervals.

    Keywords: eccentric exercise, muscle damage, inflammatory markers, rest intervals, Alpha necrosis tumor factor
  • حسین محمدی*، سید حسین ابطحی ایوری
    هدف

    هدف از تحقیق حاضر، تعیین اثر دوازده هفته درمان دستی بر میزان درد و دامنه حرکتی زنان مبتلا به کمر درد های مزمن غیر اختصاصی بود.

    روش

    در این مطالعه کارازمایی بالینی 50 نفر از زنان بین 25 تا 65 سال مبتلا به کمردرد های مزمن غیر تخصصی به طور تصادفی انتخاب شده و در دو گروه تجربی درمان دستی با میانگین سن (00/7±15/28)، وزن (11/8±00/60)، قد (60/7±18/165) و یک گروه کنترل با میانگین سن (00/15±40)، وزن (00/9±00/60)، قد (00/8±160) تقسیم شدند. گروه شاهد فقط برنامه آموزشی کمردرد داده شد و گروه تجربی به مدت 12 هفته و هفته ای 1 جلسه تحت درمان دستی قرار گرفتند. متغیرها در دو مرحله پیش آزمون و پس آزمون مورد سنجش قرار گرفتند. به منظور تحلیل تفاوت های درون گروهی از آزمو ن آماری تی زوجی و از آزمون تحلیل واریانس یک راهه برای بررسی تفاوتهای بین گروهی استفاده شد.

    نتایج

    یافته ها نشان داد که مداخله تمرینی بر بهبود درد و دامنه حرکتی موثر بودند، تفاوت آماری معناداری در بین دو گروه تجربی و کنترل مشاهده شد (p< 0.05).

    نتیجه گیری

    به طور کلی نتایج تحقیق حاضر نشان داد که که درد و دامنه حرکتی در زنان مبتلا به کمر دردهای مزمن پس از 12 هفته درمان دستی بهبود می یابد.

    کلید واژگان: درمان دستی, دامنه حرکتی, کمر درد مزمن
    Hossein Mohammadi *, Seyed Hossein Abtahi Ivari
    Objective

    The aim of this study was to determine the effect of twelve weeks of manual therapy on pain and range of motion in women with chronic non-specific back pain.

    Method

    In this clinical trial study, 50 women between 25 and 65 years old with chronic non-specialized low back pain were randomly selected and divided into two experimental groups of manual therapy with mean age (28.15 ±7.00), weight ( 60.00±8.11), height (165.18 ±7.60) and a control group with mean age (40 ± 15.00), weight (60±9.00), height (160±8.00) were divided. The control group was given only low back pain training program and the experimental group received manual treatment for 12 weeks and 1 session per week. The variableswere measured in two stages of pre-test and post-test. In order to analyze the differences within the group, paired t-test and one-way analysis of variance were used to examine the differences between the groups.

    Results

    The results showed that training intervention was effective in improving pain and range of motion, a statistically significant difference was observed between the experimental and control groups (p <0.05).

    Conclusion

    In general, the results of the present study showed that pain and range of motion in women with chronic low back pain after 12 weeks of training consisting of twelve sessions of treatment during 12 weeks and once a week improves for manual therapy.

    Keywords: manual therapy, Range of motion, chronic back pain
  • فاطمه قاسمی روشناوند، سید حسین ابطحی ایوری، علیرضا عطاردی، علیرضا محمدزاده، محمد کشتکار، سید حسین ناظمی، کوکب بصیری مقدم*
    مقدمه

    وضعیت تحصیلی دانشجویان در طول تحصیل در دانشگاه ها از اهمیت ویژه ای برخوردار است. با شناخت به موقع و آگاهی از نواقص و عوامل مرتبط با وضعیت تحصیلی می توان به ارایه راهکارها جهت پیشگیری از افت تحصیلی دانشجویان پرداخت. بنابراین مطالعه حاضر با هدف بررسی رابطه بین وضعیت تحصیلی و عوامل مرتبط با آن در دانشجویان دانشکده پیراپزشکی دانشگاه علوم پزشکی گناباد انجام شد.

    روش ها

    این مطالعه توصیفی-تحلیلی طی سال های 1395- 1398 انجام شد. جامعه ی پژوهش شامل دانشجویان دانشکده پیراپزشکی دانشگاه علوم پزشکی گناباد که حداقل یک ترم تحصیلی را در دانشگاه گذرانده بودند به روش سرشماری انتخاب شدند. ابزار گردآوری داده ها پرسشنامه ای مشتمل بر دو بخش: اطلاعات دموگرافیک و سنجش وضعیت تحصیلی (فام و تیلور) بود. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از آمار توصیفی (توزیع فراوانی، میانگین و انحراف معیار) و از آزمون های ضریب همبستگی اسپیرمن براون،  t  مستقل و آنالیر واریانس یک طرفه و از طریق نرم افزار آماری SPSS  انجام شد. 

    یافته ها

    از 330 نفر دانشجویان مورد مطالعه (43/6 درصد) مرد و (56/4 درصد) زن بودند. یافته های مطالعه نشان داد که 45/8 درصد از دانشجویان وضعیت تحصیلی مطلوب و 53/6 درصد متوسط و 0/6 درصد نامطلوب دارند. همچنین بین متغیر پیشرفت تحصیلی با تاهل (0/006= p) و رشته تحصیلی (0/001>p) ارتباط آماری معنی داری مشاهده شد. نتایج نشان داد که بین شغل پدر و پیشرفت تحصیلی ارتباط معنی داری وجود دارد (0/008=p). همچنین نتایج بیانگر آن بود بین معدل کل و وضعیت اقتصادی دانشجویان ارتباط آماری معنی داری وجود دارد(0/026=p). به عبارت دیگر، نمره پیشرفت تحصیلی دانشجویانی که وضعیت اقتصادی متوسط دارند و نمره معدل کل طبقه ای که وضعیت اقتصادی نامطلوب داشتند، پایین تر بود.  

    نتیجه گیری

    با توجه به یافته های مطالعه حاضر اکثریت دانشجویان وضعیت تحصیلی متوسط داشتند و عوامل مرتبط با آن شامل وضعیت تاهل، رشته تحصیلی و شغل والدین بود. جهت ارتقاء پیشرفت تحصیلی و جلوگیری از افت دانشجویان می توان از برنامه هایی نظیر مشاوره های دانشجویی، شناسایی دانشجویان در معرض خطر و کمک به آن ها، توانمندسازی اساتید در جهت نحوه مساعدت به دانشجویان و ارتقای انگیزه تحصیلی آنان، ارایه کارگاه های آموزشی، برنامه ریزی درسی توصیه نمود.

    کلید واژگان: وضعیت تحصیلی, افت تحصیلی, پیشرفت تحصیلی, دانشجویان
    F Ghasemi Roshanavand, SH Abtahi Ayuri, A Atarodi, A Mohammadzadeh, M Keshtkar Dastni, SH Nazemi, K Basiri Moghadam*
    Introduction

    The educational status of students during their studies in universities is very important. Being aware of the shortcomings and factors related to the educational status and recognizing in a timely manner, it is possible to provide solutions to prevent students᾽ academic failure. Therefore, this research was conducted to study the relationship between educational status and related factors in paramedical students of Gonabad University of Medical Sciences.

    Method

    This descriptive -analytical study has been done between 2018 and 2020. The study population included students of the paramedical faculty of Gonabad University of Medical Sciences who had spent at least one semester at Gonabad University of Medical Sciences and were selected by census method. Data collection tool was a questionnaire consisting of two parts: demographic information and Pham and Taylor questionnaires that were used to assess the educational status. Data were analyzed through descriptive statistics (Frequency , mean and standard deviation), Pearson and Spearman- Brown correlation coefficient test, independent t- test and one- way analysis of variance by SPSS.

    Results

    Of the 330 students who were participated in this research, (43.6%) were male and (56.4%) were female. The results showed that (45.8%) had favorable educational status, (53.6%) had average and (0.6%) had unfavorable educational status. There was a statistically significant relationship between academic achievement with marriage (p = 0.006) and field of study (p <0.001). there was a significant relationship between the father’s job and academic achievement (p = 0.008). The results showed that the academic achievement scores of students with average economic status were lower and the grade point average of the whole class who had unfavorable economic status was also lower. In other words, there was a significant relationship between grade point average and economic status (p = 0.026).

    Conclusion

    According to the findings of the present study, the majority of the students had moderate academic status and some factors related to it were marital status, field of study and parent occupation. In order to promoting academic achievement and preventing students’ academic failure, programs such as student counseling, identifying and helping students at risk, empowering professors to help students and improving their academic motivation can be done.also Providing training workshops and using lesson planning is suggested.

    Keywords: Academic Achievement, Academic Failure, Academic Status, Students
  • یگانه فیضی، سید حسین ابطحی ایوری*، مصطفی رضوانی
    زمینه و هدف

    تمرینات ورزشی متوسط تا شدید باعث آسیب بافت های بدن می گردد، اما استفاده از مکمل های آنتی اکسیدانی می تواند استرس اکسیداتیو ناشی از تمرین ورزشی را تعدیل نماید. هدف تحقیق حاضر بررسی تغییرات سرمی آنزیم گلوتاتیون پراکسیداز (GPX) و سوپراکسید دیسموتاز (SOD) دختران غیرفعال مصرف کننده کوآنزیم Q10 پس از تمرینات حاد مقاومتی متوسط و شدید بود.

    روش تحقیق:

    نوع تحقیق نیمه تجربی می باشد. تعداد 27 دانشجوی دختر به طور تصادفی در سه گروه (دو گروه تمرین مقاومتی و یک گروه کنترل) قرار گرفتند. گروه های تجربی یک جلسه فعالیت حاد مقاومتی با شدت متوسط (70 درصد 1RM) و فعالیت حاد مقاومتی شدید (85 درصد 1RM) را در ابتدا و انتهای دو هفته پروتکل تحقیق به اجرا درآوردند و در طول این مدت، مکمل کوآنزیم Q10 (30 میلی گرم/روز) دریافت نمودند. خونگیری بلافاصله پس از فعالیت حاد و مکمل گیری صورت گرفت. شاخص های GPX و SOD با روش رنگ سنجی آنزیمی مورد سنجش قرار گرفتند. نتایج با استفاده از آزمون های تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و LSD در سطح 0/05>p استخراج گردید.

    یافته ها:

    فعالیت حاد مقاومتی متوسط و شدید تغییر معنی داری در فعالیت آنزیم GPX (به ترتیب با 0/06=p و 0/19=p) و SOD (به ترتیب با 0/42=p و 0/61=p) سرم ایجاد نکرد، اما اجرای آن ها پس از دو هفته مکمل یاری کوآنزیم Q10، با افزایش معنی دار فعالیت آنزیم های SOD (به ترتیب با 0/01=p و 006/0=p) و GPX (p=0/01) همراه بود. در مقایسه تاثیر دو نوع تمرین، تمرین مقاومتی شدید کاهش بیشتر شاخص GPX (p=0/002) را در پی داشت.

    نتیجه گیری:

    مصرف کوتاه مدت مکمل کوآنزیم  Q10 موجب بهبود وضعیت آنتی اکسیدانی افراد غیرفعال  شده و می تواند نگرانی افراد تمرین کننده را برای محفوظ ماندن از اثرات مخرب استرس اکسیداتیو پس از تمرینات مقاومتی حاد شدید (بالای 85 درصد 1RM) رفع نماید و به عنوان یک راهبرد تغذیه ای، در کنار سایر مکمل ها گنجانده شود.

    کلید واژگان: فعالیت مقاومتی حاد, سوپراکسید دیسموتاز, گلوتاتیون پراکسیداز, وضعیت آنتی اکسیدانی بدن
    Yeganeh Feizi, Seyed-Hosein Abtahi-Eivary *, Mostafa Rezvani
    Background and Aim

    Moderate to severe exercise trainings may damage most of the body’s tissues, but the use of antioxidant supplements can modulate the exercise-induces oxidative stress. The purpose of the present study was to investigate serum changes of glutathione peroxidase (GPX) and superoxide dismutase (SOD) in sedentary females consumed coenzyme Q10 following a moderate or severe acute resistance training.

    Materials and Methods

    The present research was a semi-experimental study. Twenty seven female students were randomly divided into three groups including two resistance training groups and one control group. Two intervention groups performed one session of resistance training with moderate intensity (70% 1RM) and severe intensity (85% 1RM) at the beginning and end of two weeks of the research protocol. During these two weeks, they orally consumed 30 g/day coenzyme Q10 supplement. Blood sample was taken immediately after the acute training and supplementation. GPX and SOD activity were measured by enzymatic colorimetric method. The results were extracted using repeated measure ANOVA and LSD tests at the p<0.05 significant level.

    Results

    Moderate and severe acute resistance training did not cause a significant changes in serum enzyme GPX (p=0.06, p=0.19 respectively) and SOD (p=0.42 and p=0.61 respectively) activity, but after two weeks of coenzyme Q10 supplementation it was associated with increases in the activity of SOD (p=0.01, p=0.006) and GPX (p=0.01). Comparing the effect of the two types of training, intensive resistance training resulted in a further decrease in GPX index (p=0.002).

    Conclusion

    The use of short-term coenzyme Q10 supplementation improves antioxidant status of sedentary individuals and can alleviate the anxiety of practitioners to avoid the damaging effects of oxidative stress after intense acute resistance training (above 85% 1RM) and can be included with other supplements as a nutritional strategy.

    Keywords: Acute Resistance Training, Superoxide dismutase, Glutathione peroxidase, Antioxidant Status
  • جعفر حاجوی، علیرضا محمدزاده، مجتبی کیان مهر، عباسعلی عباس نژاد، محدثه نصیری، مهناز عالی، زهره پیرزاده مقدم، زهرا الهی، زهرا جمالی، سید بهنام مظلوم شهری، سید حسین ابطحی ایوری*
    اهداف

    عفونت هپاتیت B یکی از بیماری های شایع در سراسر دنیا و شایع ترین ویروسی است که به وسیله خون به کارکنان درمانی و بهداشتی منتقل می شود. ایمنی فعال، به واسطه واکسیناسیون، مهم ترین شکل جلوگیری از ابتلا به بیماری هپاتیت B است. مطالعه حاضر با هدف تعیین آنتی بادی محافظت کننده در مقابل آنتی ژن سطحی هپاتیت B در دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی گناباد در ایران در سال 1397 انجام شد.

    مواد و روش ها

    مطالعه توصیفی مقطعی حاضر روی 416 دانشجوی دانشگاه علوم پزشکی گناباد انجام شد. سطح آنتی بادی HBs در نمونه خون توسط کیت الایزا، ساخت ایران اندازه گیری شد. داده ها با استفاده از روش های آماری توصیفی به صورت جداول توزیع فراوانی تنظیم شدند و به وسیله آزمون های آماری تی دونمونه ای مستقل و مجذور کای به منظور تعیین ارتباط متغیرها مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. سطح معنی داری P< 0/05در نظر گرفته شد.

    یافته ها

    سطح آنتی بادی HBs در 214 مورد (51/44 درصد) کمتر از mlU/mI 10، در 96 نفر (23/07 درصد) بین mlU/mI 100-10 و در 106 نفر (25/4 درصد) بالاتر از mlU/mI 100 بود. نتایج بررسی افراد شرکت کننده در مطالعه از نظر جنسیت و سن ارتباط آماری معنی دارنشان داد (P<0/05) اما در مورد BMI این ارتباط معنی دار نبود.

    نتیجه گیری

    به طورکلی می توان نتیجه گرفت که بیش از 50 درصد افراد شرکت کننده در این مطالعه از ایمنی خفیف برخوردار بودند. بنابراین توصیه می شود در این افراد جهت اطمینان از ایمنی در مقابل هپاتیت B تیتر آنتی بادی به صورت دوره ای کنترل شود.

    کلید واژگان: Anti-HBs, هپاتیت B, دانشجویان علوم پزشکی, تیتر آنتی بادی
    Jafar Hajavi, Alireza Mohammadzadeh, Mojtaba Kianmehr, Abbasali Abbasnezhad, Mohadeseh Nasiri, Mahnaz Alie, Zohreh Pirzadeh Moghaddam, Zahra Elahi, Zahra Jamali, Seyyed Behnam Mazloum Shahri, Seyed Hossein Abtahi Eivary*
    Aims

    Hepatitis B infection is one of the common diseases and the most prevalent communicable virus transferred by blood to the healthcare personnel. Active immunity, through vaccination, is the most effective way to prevent hepatitis B infection. The current study aimed to determine the protective antibody titer against HBs antigen in Gonabad University of Medical Sciences students, Gonabad City, Iran, 2018.

    Methods & Materials 

    The present cross-sectional study was conducted on 416 students of Gonabad University of Medical Sciences. The HBsAb level was determined in blood samples by an Enzyme-Linked Immunosorbent Assay (ELISA) kit made in Iran. Data were analyzed using descriptive statistics like frequency distribution tables and inferential statistics as independent 2-sample t-test and Chi-square test to determine the relationship between variables. The significance level was considered P<0.05.

    Findings

    HBsAb level of 217 cases (51.8%) was below 10 IU/mL, 96 (61.3%) had an HBsAb level between 10 and 100 IU/mL, and in 106 (36.5%) cases, HBsAb level was above 100 IU/mL. There was no statistically significant difference between the means of HBsAb in terms of gender, age, and body mass index (P<0.05).

    Conclusion

    In general, more than 50% of the study participants had mild immunity against hepatitis B viruses. Therefore, in these people, it is recommended to check the antibody titer periodically to ensure immunity against hepatitis B.

    Keywords: Anti-HBs, Hepatitis B, Medical students, Antibody titer
  • معصومه فانی، مهسا پورعیدی، زینت حیدرنیا کلاتی، سید حسین ابطحی ایوری، مریم مقیمیان*
    Masoumeh Fani, Mahsa Poureidi, Zinat Heydarnia Kalati, Seyed-Hosein Abtahi-Evary, Maryam Moghimian*
    Introduction

    This study was performed to investigate the effect of cholestasis on memory and the role of sex difference in this effect.

    Methods

    This experimental study performed at Gonabad University of Medical Sciences, male rats were divided into 4 groups of 8 (sham and 3 cholestatic groups) to investigate the effect of cholestasis (7, 14 and 21 days) on lateral memory. To evaluate the effect of sex difference on the memory of cholestatic mice, rats were divided into 6 groups of 8 (male and female sham, male and female gonadectomy, male and female cholestatic-gonadectomy). In the gonadectomy groups, the testicles and ovaries were surgically removed, in the cholestatic groups, the bile duct was closed, and in the sham groups, only surgical stress was received. A shuttle box was used to evaluate the passive avoidance memory. Data were evaluated by PRISM software and ANOVA test.

    Results

    In the study of memory in male cholestatic groups during days 7, 14 and 21, after cholestasis, the mean latency of dark room entry in all three groups were significantly reduced (P <0.05) compared to the sham group. Also, in the male gonadectomy group, the mean delay time in entering the dark room compared to the sham group showed a significant decrease (P < 0.05). In male and female cholestatic-gonadectomy groups, this time was significantly reduced compared to male and female sham groups as well as male and female clastatic (P < 0.05, P < 0.001).

    Conclusions

    Based on these findings, it can be concluded that due to the sex difference in the effect of cholestasis on memory and learning, sex hormones may have some protective effect on memory impairment due to cholestasis.

    Keywords: GonadsMemoryCholestasis
  • زینب فتاحی، حسین طاهری چادرنشین*، عصمت رشیدی، سید حسین ابطحی ایوری
    مقدمه

    عامل رشدی فیبربلاست-21 (21FGF)، لیپولیز و اکسیداسیون اسیدهای چرب را افزایش می دهد. اثر حجم های متفاوت تمرین مقاومتی روی 21FGF به خوبی مشخص نشده است، بنابراین مطالعه حاضر با هدف مقایسه اثرات تمرین مقاومتی با حجم پایین و بالا بر سطح سرمی 21FGF، ترکیب بدن و تحرک پذیری زنان سالمند چاق غیرفعال انجام شد.

    روش کار: 

    30 زنان سالمند چاق غیرفعال (سن50/4±57/64 سال؛ نمایه توده بدنی 69/2±34/32 کیلوگرم بر متر مربع و درصد چربی 11/2±93/40) ساکن شهر مشهد برای شرکت در این مطالعه نیمه تجربی فراخوانی شدند. آزمودنی ها به طور تصادفی به سه گروه برابر تمرین مقاومتی حجم پایین (LVRT) و تمرین مقاومتی حجم بالا (HVRT) و کنترل تقسیم شدند. آزمودنی ها پروتکل های LVRT (یک نوبت) و HVRT (سه نوبت) برای 12 هفته و دو جلسه در هفته انجام دادند. اندازه های تن سنجی و ارزیابی بیوشیمیایی یک هفته قبل از اولین و 48 ساعت بعد از آخرین جلسه تمرینی انجام شد. همچنین آزمون های 30 ثانیه بلند شدن از صندلی، آرم کرل، دو دقیقه استپ و هشت فوت آپ - اند- گو ارزیابی شد. به ترتیب از آزمون تی وابسته و تحلیل کواریانس برای ارزیابی تفاوت درون و بین گروهی استفاده شد.

    یافته ها

    متعاقب دوره تمرینی، درصد چربی بدن در گروه HVRT نسبت به گروه LVRT (001/0=p) به طور معنی داری پایین تر بود. برعکس، نتایج 30 ثانیه بلند شدن از صندلی (001/0=p) و آرم کرل (001/0=p) در گروه HVRT نسبت به گروه LVRT به طور معنی داری بالاتر بود. بر اساس نتایج، تفاوت معنی داری بین وزن (997/0=p)، شاخص توده بدنی (999/0=p)، 21FGF (999/0=p)، دو دقیقه استپ (072/0=p) و 8 فوت آپ اند گو (231/0=p) بین دو گروه LVRT و HVRT در انتهای دوره تمرینی وجود نداشت.

    نتیجه گیری: 

    تمرین مقاومتی با سه نوبت نسبت به تمرین مقاومتی با یک نوبت موجب دستاوردهای بیشتری در بهبود ترکیب بدن و تحرک پذیری در زنان سالمند چاق می شود.

    کلید واژگان: تمرین مقاومتی, عامل رشدی فیبروبلاست - 21, چاقی, سالمند
    Zeinab Fattahi, Hossein Taherichadorneshin *, Esmat Rashidi, Seyed Hosein Abtahi Eivary
    Introduction

    Fibroblast growth factor 21 (FGF21) increases lipolysis and fatty acid oxidation. The effect of different volumes of resistance training on FGF21 is not well defined. Therefore, the aim of this study was to compare the effects of high and low volume of resistance trainings on serum level of FGF-21, body composition and mobility in sedentary obese older women.

    Methods

    Thirty sedentary obese elderly women (age 64.57±4.50 years, body mass index 32.34±2.69 kg/m2, and body fat percent 40.93±2.11) who were resident in Mashhad participated in this quasi-experimental study. The subjects were randomly assigned into three equal groups of control, low volume resistance training (LVRT), and high volume resistance training (HVRT). The subjects performed LVRT (one-set) and HVRT (three-set) protocols twice weekly for 12 weeks. Anthropometric and biochemical evaluations were carried out one week before the first session and 48 hours after the last session. In addition, 30-second chair stand, arm curl, two minutes step and eight foot up-and-go tests were evaluated. Dependent t-test and analysis of covariance were used to examine the intra- and inter-group differences, respectively.

    Results

    Following training, the body fat percentage was significantly lower in HVRT group than LVRT group (P=0.001). In contrast, the results in 30-second chair stand (P=0.001) and arm curl (P=0.001) were significantly higher in HVRT group than LVRT group. However, there were no significant differences between two groups of HVRT and LVRT in weight (P=0.999), body mass index (P=0.999), FGF21 (P=0.999), two minutes step (P=0.072), and eight foot up-and-go (P=0.231) at the end of the protocols.

    Conclusion

    These results demonstrate that three-set resistance training resulted in greater improvements in body composition and mobility than single-set resistance training in obese elderly women.

    Keywords: Elderly, Fibroblast growth factor-21, Obesity, Resistance training
  • حنیفه حبیبی، محمداسماعیل افضل پور، سید حسین ابطحی ایوری*
    زمینه و هدف

    سایتوکاین ها و عوامل رشدی در افزایش توان تکثیر و مهاجرت سلول های بنیادی نقش مهمی ایفا می کنند و به تازگی نیز به نقش فعالیت های ورزشی در این خصوص توجه شده است. هدف این مطالعه بررسی تاثیر دو نوع فعالیت ورزشی حاد هوازی تناوبی و تداومی بر سطوح سرمی سلول های بنیادی خون ساز CD34 و کموکاین SDF-1 در زنان دارای اضافه وزن بود. 

    روش تحقیق:

     سی نفر از دانشجویان دختر دارای اضافه وزن به صورت هدفمند برای شرکت در مطالعه انتخاب شدند و سپس به روش تصادفی به سه گروه مساوی (دو گروه تجربی و یک گروه کنترل) تقسیم شدند. گروه های تجربی به مدت 60 دقیقه فعالیت حاد هوازی تناوبی (دو دقیقه با 50 درصد و یک دقیقه با 80 درصد VO2max) و تداومی (60 درصد VO2max) را روی نوارگردان به اجرا درآوردند. شاخص های CD34 و SDF-1 با روش الایزا اندازه گیری شدند و نتایج با استفاده از آزمون آنالیز کوواریانس تک متغیره (ANCOVA) و آزمون تعقیبی LSD در سطح معنی داری 0/05>p استخراج گردید.

     یافته ها: 

    فعالیت های ورزشی حاد هوازی تناوبی و تداومی، هر دو موجب افزایش سلول های CD34 (به ترتیب با 0/005=pو 0/002=p) و کموکاین) SDF-1p=0/0001) شدند؛ اما بین تاثیر دو نوع فعالیت ورزشی بر متغیرهای یاد شده تفاوت معنی داری مشاهده نشد (0/05>p) .

    نتیجه گیری: 

    افزایش این دو شاخص به دنبال فعالیت حاد تناوبی و تداومی، دال بر آن است که نه تنها اجرای این گونه فعالیت ها نگرانی از حیث تاثیر منفی بر سیستم ایمنی شرکت کنندگان ندارد، بلکه نشانه فعال شدن مکانیزم های ترمیمی فیزیولوژیکی به دنبال التهاب های احتمالی پس از فعالیت می باشد.

    کلید واژگان: تمرینات ورزشی, فعالیت حاد تداومی, سلول های بنیادی خون ساز CD34, کموکاین SDF-1
    Hanifeh Habibi Sangani, MohammadEsmaeil Afzalpour, Seyed Hosein Abtahi Ivari *
    Background and Aim

    Cytokines and growth factors plays an important role in increasing the capacity of stem cell proliferation and migration, and recently, attention has also been paid to the role of Physical activity in this regard. The aim of this study was to determine the effect of two types of acute interval and continuous aerobic exercises on serum hematopoietic stem cell CD34 and chemokine SDF-1 in overweight women.

    Materials and Method

    Thirty female overweight students volunteered to participate in the study and then were randomly divided into three equal groups (two experimental and one control group). Experimental groups performed an acute interval (2 minutes 50% and 1 minutes 80% VO2max) and a continuous (60% VO2max) aerobic exercise for 60 minutes on treadmill. The CD34 and SDF-1 indices were measured by ELISA method and the results were extracted using one-way covariance analysis, and LSD post hoc test on statistical significance as p

    Results

    The acute interval and continuous aerobic exercise increased significantly the stem cells CD34 (p=0.005 & p=0.002, respectively) and the chemokine SDF-1 (p=0.0001) and there is no differences between the effect of two types of exercise on these variables (p>0.05).

    Conclusion

    The increase in these two indicators following interval and continuous aerobic exercises indicates that not only the implementation of these activities does not have a negative effect on the immune system of the participants, but also could be indication of the activation of the physiological regenerative mechanisms following exercise- induced inflammation.

    Keywords: exercise training, Acute continuous exercise, hematopoietic stem cells CD34, chemokine SDF-1
  • مهسا پورعیدی، زینت حیدرنیا کلاتی، سید حسین ابطحی ایوری، معصومه فانی، مریم مقیمیان*
    سابقه و هدف

    مورفین به عنوان یک ترکیب اپیوییدی تاثیرات مختلف و گاه متضادی بر روند حافظه و یادگیری دارد. بستن مجرای صفراوی باعث کلستاز می شود که عملکرد کبد را مختل می کند. مشخص شده است که سیستم های اپیوییدی در کلستاز نیز نقش دارند. لذا هدف از این مطالعه بررسی اثر احتمالی مورفین بر حافظه موش های کلاستاتیک می باشد.

    مواد و روش ها

    در این مطالعه ی تجربی، مدل کلاستاز در موش های صحرایی نر نژاد ویستار (با وزن 250-200 گرم) توسط بستن مجرای صفراوی (BDL) القا شد. مورفین (4 و mg/kg 6 ، داخل صفاقی)، نالوکسان (6/0 و mg/kg 8/0 ، داخل صفاقی) و مورفین + نالوکسان در گروه های مختلف به حیوانات تزریق شدند. حافظه اجتنابی غیرفعال در روز 7 بعد از BDL توسط تست شاتل باکس ارزیابی شد. نتایج توسط نرم افزار آماری PRISM و آزمون ANOVA آنالیز شدند.

    یافته ها

     تزریق نالوکسان (6/0 و mg/kg 8/0)، 30 دقیقه قبل از آزمون، در دستیابی به حافظه موش های کلاستاز شده تغییر معنی داری نسبت به گروه BDL نشان نداد، در حالی که تزریق مورفین (4 و mg/kg 6) در زمان تاخیر در ورود به جعبه تاریک افزایش معنی داری نشان داد (05/0< P). همچنین تزریق یک دوز نالوکسان (mg/kg 6/0 ، داخل صفاقی) 15 دقیقه قبل از تزریق یک دوز مورفین (mg/kg 6) باعث  افزایش معنی داری در حافظه اکتسابی در روزهای 7 بعد از BDL شد(0001/0<p).

    استنتاج

    با توجه به داده ها احتمال داده می شود، مورفین اثرمحافظتی بر روی تخریب حافظه ناشی از کلاستاز داشته باشد.

    کلید واژگان: مورفین, حافظه احترازی غیر فعال, کلاستاز
    Mahsa Poureidi, Zinat Heydarnia Kalati, Seyed Hosein Abtahi Evary, Masoumeh Fani, Maryam Moghimian*
    Background and purpose

    Morphine as an opioid compound has different and sometimes conflicting effects on memory and learning process. Bile duct ligation causes cholestasis, which disrupts liver function. It is known that opioid systems are involved in cholestasis. The aim of this study was to investigate the possible effect of morphine on the memory of cholestatic rats.

    Materials and methods

    In this experimental study, the cholestatic model in male Wistar rats (weighing 200-250 g) was induced by bile duct ligation (BDL). The animals were injected with morphine (4 and 6 mg/kg, ip), naloxone (0.6 and 0.8 mg/kg, ip), and morphine and naloxone in different groups. Passive avoidance memory was evaluated on day 7 after BDL by shuttle box test.  Data were analyzed by PRISM software and ANOVA.

    Results

    Naloxone (0.6 and 0.8 mg/kg), 30 min before the test, did not show significant changes in the memory of the cholestatic rats compared to the BDL group, whereas, morphine (4 and 6 mg/kg) showed significant increase in step-through latency (P<0.05). Also, naloxone (0.6 mg/kg, ip) 15 minutes before injection of morphine (6 mg/kg( showed a significant increase in acquired memory on day 7 after BDL (P<0.0001).

    Conclusion

    According to findings, morphine had a protective effect on memory impairment induced by cholestasis.

    Keywords: morphine, passive avoidance memory, cholestasis
  • یگانه فیضی، سید محمد اسماعیل افضل پور، سید حسین ابطحی ایوری*
    اهداف

     انجام فعالیت های بدنی معمولا با تولید رادیکال آزاد و ایجاد فشار اکسایشی همراه است و مربیان و ورزشکاران ناچارند با استفاده از مکمل های مناسب، با اثرات نامطلوب آن مقابله کنند؛ به همین دلیل هدف تحقیق بررسی تاثیر دو هفته مکمل دهی کوآنزیم Q10 بر مالون دی آلدهید (MDA) و فعالیت آنزیم کاتالاز سرم (CAT سرم) به دنبال تمرینات حاد مقاومتی متوسط و شدید در دانشجویان دختر غیرفعال بود.

    مواد و روش ها

     برای این منظور 27 دانشجوی دختر به صورت داوطلبانه انتخاب و به طور تصادفی در سه گروه (دو گروه مقاومتی و یک گروه کنترل) قرار گرفتند. گروه های تجربی یک جلسه فعالیت حاد مقاومتی با شدت متوسط (70 درصد 1RM) و فعالیت حاد مقاومتی شدید (85 درصد 1RM) را در ابتدا و انتهای دو هفته پروتکل تحقیق به اجرا درآوردند و در طول این دو هفته، مکمل کوآنزیم Q10 (30 میلی گرم / روز به مدت دو هفته) دریافت کردند. خون گیری بلافاصله پس از فعالیت حاد و مکمل دهی صورت گرفت. شاخص های MDA و CAT به ترتیب با روش الایزا (رنگ سنجی) سنجیده شدند. 

    یافته ها

    فعالیت حاد مقاومتی متوسط و شدید، هر دو، تغییر معنی داری در غلظت MDA و فعالیت CAT سرم ایجاد نکردند (0/05).

    نتیجه گیری

    مکمل دهی کوتاه مدت (دو هفته) کوآنزیم Q10 می تواند تاثیر کاهشی بر دو شاخص مهم استرس اکسایشی (MDA و CAT) پس از فعالیت حاد مقاومتی داشته باشد.

    کلید واژگان: فعالیت مقاومتی حاد متوسط, فعالیت مقاومتی حاد شدید, مالون دی آلدهید, CAT
    Yeganeh Feizi, Mohammad Esmaeil Afzalpur, Seyed Hosein Abtahi Eivary*
    Aims

    Physical activity is usually accompanied by free radicals’ production and oxidative stress. Moreover, to prevent adverse effects, coaches and athletes have to use proper supplementation. Therefore, the present study aimed to investigate the effect of short-term coenzyme Q10 supplementation on malondialdehyde and serum catalase enzyme activity following moderate and severe acute resistance training in inactive female students. 

    Methods & Materials

     In total, 27 female students were randomly divided into three groups; the groups were homogeneous and equal (two groups of resistance training and one control group). The experimental groups were subjected to moderate-intensity acute (70% 1RM) acute and severe acute activity (85% 1RM) and supplemented with coenzyme Q10 (30 mg /d). CAT and MDA were measured in ELISA using a human kit.

    Findings

     Moderate and severe acute resistance activities did not alter MDA and catalytic activity (P>0.05); however, after 2 weeks of coenzyme Q10 supplementation, those resulted in a significant decrease in MDA (0.006 and 0.01, respectively) and CAT (0.04 and 0.007, respectively). There were no significant differences between the effects of two exercises (P>0.05). 

    Conclusion

    Short-term (two weeks) supplementation of coenzyme Q10 and severe acute resistance activity could reduce two important oxidative stress indexes (MDA and CAT).

    Keywords: Acute moderate resistance training, Severe acute resistance training, Malondialdehyde, Catalase
  • حسین طاهری چادرنشین*، سید حسین ابطحی ایوری، حسین شیروانی، محمدرضا یوسفی
    زمینه و هدف

    مطالعات در شرایط in vivo نشان داده اند که پراکسید هیدروژن (2O2H) موجب افزایش بیان عامل رشدی اندوتلیال عروقی (VEGF) می شود. بعلاوه، ورزشکاران برای کاهش آسیب اکسایشی ناشی از 2O2H تولید شده در حین تمرینات ورزشی ویتامین E را مصرف می کنند. بنابراین، هدف مطالعه حاضر بررسی اثر تعاملی مصرف ویتامین E سوکسینات همراه با تمرینات ورزشی سرعتی و استقامتی بر محتوای VEGF و 2O2H مغز موش های صحرایی بود.

    روش تحقیق

    56 سر موش صحرایی آلبینو ویستار به طور تصادفی در 7 گروه کنترل (C)، حامل (V)، مکمل (S)، تمرین استقامتی (ET)، تمرین استقامتی + مصرف مکمل (ET+S)، تمرین سرعتی (ST)، تمرین سرعتی + مصرف مکمل (ST+S) تقسیم شدند. مغز موش-های صحرایی متعاقب 6 هفته تمرین استقامتی (80 % max2VO) و سرعتی (95 تا 100 % max2VO) توام با مصرف ویتامین E (60 میلی گرم / کیلوگرم وزن بدن / روز) برداشته شد. محتوای VEGF به روش ساندویچ الایزا و 2O2H به روش رنگ سنجی و با استفاده از کیت های تحقیقاتی اندازه گیری شدند. از تحلیل واریانس یک طرفه و متعاقبا آزمون تعقیبی بونفرونی برای ارزیابی داده ها استفاده شد. معنی داری آماری در سطح 0/05 > P تعیین شد.

    یافته ها

    سطوح 2O2H و محتوای VEGF مغز به طور معنی داری در هر دو گروه ET و ST نسبت به گروه C افزایش یافت؛ اما افزایش سطوح 2O2H و VEGF در گروه ST نسبت به ET بیشتر بود. با وجود این، مکمل دهی ویتامین E تاثیری بر سطوح 2O2H و محتوای VEGF مغز سه گروه S، ET+S و ST+S نداشت. به علاوه، نتایج نشان داد که همبستگی معنی داری بین سطوح 2O2H و VEGF مغز وجود دارد.

    نتیجه گیری

    اجرای تمرینات ورزشی با حداکثر سرعت نسبت به اجرای استقامتی موجب افزایش بیشتری در عوامل درگیر در آنژیوژنز می شود. بعلاوه، مکمل دهی ویتامین E سوکسینات تاثیری بر این سازگاری های آنژیوژنیکی ندارد.

    کلید واژگان: تمرین استقامتی, تمرین سرعتی, ویتامین E سوکسینات, عامل رشدی اندوتلیال عروقی, پراکسید هیدروژن
    Hossein Taherichadorneshin *, Seyed Hosein Abtahi, Eivary Hossein Shirvani, Mohammad Reza Yousefi
    Background and Aim

    Hydrogen peroxide (H2O2) increases the vascular endothelial growth factor (VEGF), while these two factores are affected by exercise and vitamin E. The aim of the present study was to investigate the effect of vitamin E succinate supplementation along with continuous and interval exercise trainings on VEGF and H2O2 in rat brain.

    Material and Methods

    Fifty-six Albino Wistar rats (12 years old, 250 to 300 gr) were randomly divided into 7 groups: control (C), vehicle (V), supplements (S), continuous training (CT), continuous training + supplement (CT+S), interval training (IT), interval training + supplementation (IT+S). Rat brain was dissected after 6 weeks of continuous (80% VO2max) and interval exercise training (95 to 100% VO2max) along with vitamin E supplementation (60 mg/kg body weight/day). The content of VEGF and H2O2 were measured using sandwich ELISA and colorimetric assay, respectively.Data were analysed using one-way analysis of variance followed by Bonferroni post-hoc comparison at p.

    Results

    Brain H2O2 (p=0.01 and p=0.001, respectively) level and VEGF (p=0.007 and p=0.001, respectively) increased significantly in both of CT and IT groups compare to C group; while the IT resulted in a greater increase in H2O2 and VEGF than those of CT (p=0.02 for both of H2O2 and VEGF). However, vitamin E supplementation had no significant effect on H2O2 (p=0.59, p=0.99 and p=0.51, respectively) and brain VEGF (p=0.99, p=0.99 and p=0.67, respectively) in S, CT + S and IT + S groups. Furthermore, the results showed a positive correlation between BDNF and H2O2 (r=0.73, p=0.001).

    Conclusion

    Performing of exercise training with maximal sprint can result in greater increase in some factors involved in angiogenesis than continuous training; however vitamin E succinate supplementation has not effect on these angiogenic gains.

    Keywords: Endurance training_Sprint training_Vitamin E succinate_Vascular endothelial growth factor_Hydrogen peroxide
  • حسین طاهری چادرنشین*، محمد اسماعیل افضل پور، احسان افروزی گروی، سید حسین ابطحی ایوری، میثم علی پورراز
    گونه های اکسیژن واکنشی (ROS) موجب آسیب اکسایشی پروتئین ها، لیپیدها و ساختارهای ژنومی می شود. مطالعات نشان داده-اند که تولید ROS در طی ورزش شدید افزایش می یابد. هدف مطالعه حاضر بررسی اثرات دو نوع تمرین ورزشی سرعتی و استقامتی روی سطوح 8 - اکسو گوانین DNA گلیکوسیلاز (1OGG) و میزان 8- هیدروکسی، 2- داکسی گوآنوزین (OHdG8) بافت کبد و مغز موش های صحرایی نر ویستار بود. بدین منظور، 24 موش صحرایی نژاد آلبینو ویستار بالغ به طور تصادفی در سه گروه تمرین استقامتی، تمرین سرعتی و کنترل غیرفعال تقسیم شدند. موش ها در گروه تمرین استقامتی و سرعتی برای 6 هفته، 6 جلسه در هفته، با شدت 80 تا 100 درصد حداکثر اکسیژن مصرفی روی نوارگردان دویدند. سطوح 1OGG و OHdG8 به روش ساندویچ الایزا اندازه گیری شد. داده ها با استفاده از روش تحلیل واریانس یک طرفه در سطح 05/0 > P ارزیابی شدند. نتایج نشان داد که هر دو نوع تمرین سرعتی و استقامتی موجب افزایش معنی دار سطوح 1OGG بافت های مغز و کبد می شود. تمرین سرعتی موجب افزایش بیشتر سطوح 1OGG مغز نسبت به تمرین استقامتی شد. با وجود این، تمرینات سرعتی و استقامتی تاثیری معنی داری بر سطوح OHdG8 بافت مغز و کبد نداشت. سطوح 1OGG با OHdG8 به طور منفی و معنی دار همبسته بودند. به طور کلی، تمرینات ورزشی سرعتی و استقامتی از طریق افزایش محتوای 1OGG از آسیب اکسایشی ساختارهای ژنومی جلوگیری می کند.
    کلید واژگان: تمرین سرعتی, تمرین استقامتی, موش های صحرایی
    Hossein Taherichadorneshin *, Mohammad Esmaiel Afzalpour, Ehsan Afroozi Gerow, Seyed Hosein Abtahi Eivary, Meysam Alipour Raz
    Reactive oxygen species (ROS) result in serious damage oxidation of proteins, lipids and genomic structures. Studies have shown that production of ROS increases during intensive exercise training. The aim of present study was to investigate the effect of two type sprint and endurance exercise trainings on 8-oxoguanine DNA glycosylase (OGG1) and hydroxy-2'-deoxyguanosine (8-OHdG) levels in the brain and liver of Wistar rats. 24 adult Albino Wistar rats were randomly divided into sedentary control, sprint exercise training, and endurance exercise training groups. Rats in sprint and endurance exercise training groups ran on treadmill for 6 weeks, 6 days per week, at 80 to 100 percent of maximal oxygen consumption. OGG1 and 8-OHdG levels were measured using sandwich ELISA assay. Data analyzed using one way ANOVA at P≤0.05 level. Results showed that both of sprint and endurance exercise trainings result in significant increase in OGG1 levels in brain and liver. Sprint exercise training resulted in greater increase in brain OGG1 than endurance exercise training. However, sprint and endurance exercise training had no significant effect on 8-OHdG levels in brain and liver tissues. OGG1 content correlated negatively with 8-OHdG levels. Collectively, sprint and endurance exercise trainings prevents from genomic structure through an increase in OGG1 contents.
    Keywords: Sprint training, Endurance training, Rat
  • حسین نوفرستی، محمداسماعیل افضل پور*، سید حسین ابطحی ایوری، مجتبی امیرآبادی زاده
    زمینه و هدف
    مکمل های ضد اکسایشی برای کاهش اثرات تخریبی رادیکال های آزاد پس از ورزش های شدید، حیاتی هستند؛ در پژوهش حاضر تاثیر مصرف میوه عناب بر سطوح سرمی اینترلوکین-6 (IL-6) و فاکتور نکروزدهنده تومور آلفا (TNF-α) مردان جوان پس از یک آزمون شدید بی هوازی، مورد بررسی قرار گرفت.
    روش تحقیق: مطالعه حاضر، یک طرح نیمه تجربی شاهد دار دو گروهی (تمرین با و بدون مصرف میوه عناب) بود. 20 مرد جوان به طور تصادفی در دو گروه همگن شامل: گروه تمرین حاد بی هوازی و گروه مکمل عناب (gr/kg 4/0 به مدت 3 هفته) و تمرین حاد بی هوازی، قرار گرفتند. ابتدا آزمون 30 ثانیه ای وینگیت به اجرا درآمد؛ سپس نمونه های خونی در سه مرحله پایه، پس از مصرف میوه عناب و پس از پروتکل تمرینی جمع آوری گردید. نتایج در محیط نرم افزار SPSS ویرایش 15 با آزمون های t مستقل، تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و تست تعقیبی بونفرونی، در سطح معنی داری 05/0≥P استخراج گردید.
    یافته ها
    IL-6 در مرحله پایه به طور معنی داری کمتر از مراحل قبل و بعد از آزمون وینگیت بود (05/0P<) و در گروه تمرین IL-6 در مرحله بعد از آزمون وینگیت به طور معنی داری بیشتر از مرحله پایه بود (01/0P=). TNF-αدر مرحله بعد از آزمون وینگیت به طور معنی داری بیشتر از مراحل پایه و قبل از آزمون وینگیت بود (05/0P<) و در گروه تمرین در سه مرحله با یکدیگر اختلاف آماری معنی داری نداشتند (06/0P=). همچنین تغییرات این شاخص ها در مراحل بعد و قبل از آزمون وینگیت با مرحله پایه دو گروه، اختلاف آماری معنی داری نداشتند (05/0P>).
    نتیجه گیری
    مصرف عناب نتوانست عوامل التهابی IL-6 و TNF-α را که معمولا پس از تمرینات شدید بی هوازی بالا می روند، کنترل نماید.
    کلید واژگان: اینترلوکین –6, فاکتور نکروزدهنده تومور آلفا, آزمون شدید بی هوازی, میوه عناب
    Hossin Noferesti, Mohammad Esmaeil Afzalpour*, Sayd Hosin Abtahi Ivari, Mojtaba Amirabadizadeh
    Background and Aim
    The antioxidant supplements to reduce the damaging effects of free radicals after extreme sports is crucial; Thus, the effect of Jujube fruit consumption on serum levels of interleukin-6 (IL-6) and tumor necrosis factor alpha (TNF-α) young men after an intensive anaerobic exercise is studied.
    Materials and Methods
    The present study was a control quasi-experimental research with two-group including exercise with and without jujube fruit juice. 20 young males were randomly assigned into two homogeneous groups including exercise and user jujube fruit (0.4 mg/kg for 3 weeks) and exercise group. Both groups participated in 30-second Wingate test. Blood samples were collected at three stages including the base, after jujube fruit consumption and after the exercise protocol. Results in SPSS software (version 15) with independent t-tests, analysis of variance with repeated measurements and Post-Hoc Bonferroni, at a significant level, p≤0.05 was extracted.
    Results
    The baseline IL-6 was significantly lower than before and after the Wingate test (p<0.05) and in the training group, IL-6 was significantly higher after the Wingate test than the baseline (p=0.01). The TNF-α post- Wingate test was significantly higher than the baseline and before the test (p<0.05). In the training group, the TNF-α was not statistically significant (p=0.06) in three phases. Moreover, there were no significant differences between the IL-6 and TNF-α changes in the post and or pre-test with the baseline in both experimental or control groups (p>0.05).
    Conclusion
    Jujube fruits do not have the potential to control the IL-6 and TNF-α as inflammatory markers following of the intensive anaerobic workouts
    Keywords: Interleukin -6, Tumor Necrosis Factor Alpha, Extreme Anaerobic Test, Jujube Fruit
  • شیلا نایبی فر *، محمد اسماعیل افضل پور، طوبی کاظمی، سید حسین ابطحی ایوری، مهدی مقرنسی
    زمینه و هدف
    بیماری فشار خون بالا، یکی از عمومی ترین اختلالات بالینی است و ارتباط مثبتی بین خطر شیوع بیماری های قلبی - عروقی، اضافه وزن و فشار خون وجود دارد. این تحقیق با هدف بررسی اثرات مکمل زنجبیل و تمرینات تناوبی شدید بر تغییرات فشار خون، حداکثر توان هوازی و درصد چربی بدن در زنان دارای اضافه وزن انجام شد.
    روش بررسی
    در این مطالعه نیمه تجربی به طور تصادفی و کنترل شده با استفاده از دارونما و باتوجه به امکانات تیم تحقیقاتی، 24 زن سالم دارای اضافه وزن (با دامنه سنی 30-20 سال) به سه گروه زنجبیل (8n=)، تمرین + زنجبیل (8n=) و تمرین + دارونما (8n=) تقسیم شدند و به مدت 10 هفته به انجام تمرین تناوبی شدید (دویدن 40 متر سرعت رفت و برگشت) و مصرف روزانه 3گرم قرص زنجبیل یا دارونما پرداختند. برای بررسی فرضیه های تحقیق، از آزمون تی زوجی، آنالیز واریانس یک طرفه و آزمون تعقیبی توکی در سطح معنی داری، 05/0p< استفاده شد.
    یافته ها
    پس از 10 هفته، کاهش معنی دار فشار سیستول در گروه های تمرین + زنجبیل (001/0p=) و زنجبیل (001/0p=)، و کاهش فشار دیاستول در گروه زنجبیل (01/0p=) مشاهده گردید. همچنین درصد چربی بدن در گروه تمرین + زنجبیل (01/0p=) نسبت به گروه زنجبیل، کاهش معنی داری داشت و حداکثر توان هوازی در گروه تمرین + زنجبیل (000/0p=) و تمرین + دارونما (000/0p=) نسبت به گروه زنجبیل، افزایش معنی داری نشان داد.
    نتیجه گیری
    طبق نتایج این مطالعه، تمرین تناوبی شدید و مصرف زنجبیل می تواند تدبیر مناسبی در بهبود فشار خون سیستول و دیاستول در زنان باشد. همچنین این گونه تمرینات دارای رویکرد موثری در بهبود عملکرد قلبی - تنفسی و ترکیب بدنی در جمعیت زنان دارای اضافه وزن می باشند.
    کلید واژگان: تمرین تناوبی, پرفشاری خون, زنجبیل
    Shila Nayebifar*, Mohammad Esmaeil Afzalpour, Dr Tooba Kazemi, Seyed Hosein Abtahi Eivary, Mehdi Mogharnasi
    Background And Objectives
    Hypertension is one of most common clinical disorder and there is a positive relationship among prevalence risk of cardiovascular diseases, overweight, and hypertension. This research aimed to investigate the effects of ginger supplement and high intensity interval training (HIIT) on blood pressure, VO2max, and body fat percentage in overweight women.
    Methods
    In this randomized placebo-controlled quasi-experimental study, according to research team facilities, 24 healthy overweight women (age range, 20-30 years), were divided into 3 groups of ginger (n=8), training舩 (n=8), and trainingꙖ鱹 (n=8) and performed 10 weeks of HIIT (40m-maximal shuttle run) and daily consumed 3 g of ginger or placebo tablets. To test the hypothesis of the research, paired t-test, one-way ANOVA, and Tukey post-hoc tests, were used at the significance level of p
    Results
    After 10 weeks, significant decrease was observed in systolic blood pressure in ginger뚶ꊞ⧠ (p=0.001) and ginger (p=0.001) groups, and a decrease was observed in diastolic blood pressure in ginger (p=0.01) group. Also, body fat percentage significantly decreased in ginger뚶ꊞ⧠ (p=0.01) compared to the ginger group, and VO2max significantly increased in training舩 (p=0.000) and trainingꙖ鱹 (p=0.000) groups compared to the ginger group.
    Conclusion
    Based on the findings of this study, HIIT and ginger consumption can be a good strategy to improve systolic and diastolic blood pressures in women. Also, this kind of trainings is an effective approach in improving cardiorespiratory function and body composition in the population of overweight women.
    Keywords: Resistance training, Blood pressure, Ginger
  • محبوبه عجم زیبد، حسین طاهری چادرنشین*، سید حسین ابطحی ایوری
    زمینه و هدف
    مطالعات نتایج متناقضی را پیرامون اثر حاد تمرین ورزشی بر شاخص های التهابی، آسیب اکسایشی و آسیب عضلانی مطرح ساخته اند. از این رو، هدف مطالعه حاضر بررسی اثر حاد فعالیت مقاومتی شدید بر سطوح سرمی عامل نکروز دهنده تومور آلفا (TNF-α) به عنوان شاخص التهابی، مالون دی آلدهید (MDA) به عنوان شاخص فشار اکسایشی، و لاکتات دهیدروژناز (LDH) و کراتین کیناز (CK) به عنوان دو شاخص آسیب عضلانی بود.
    روش تحقیق: بدین منظور 20 زن سالم غیرفعال (میانگین سن 1/56±21/55 سال و شاخص توده بدنی 3/26±21/68 کیلوگرم بر متر مربع) به طور تصادفی به دو گروه فعالیت مقاومتی شدید و کنترل تقسیم شدند. آزمودنی ها فعالیت مقاومتی حاد را با شدت 85 درصد یک تکرار بیشینه در 8 ایستگاه (پرس سینه، پرس پا، قایقی نشسته، پرس بالای سر، باز کردن زانو، باز کردن بازو، خم کردن بازو و بلند کردن پاشنه) در 3 نوبت انجام دادند. قبل و بلافاصله بعد از فعالیت مقاومتی، نمونه های خونی جمع آوری شدند. با استفاده از کیت های تجاری متغیرهای MDA و TNF-α به روش الایزا اندازه گیری شدند و سطوح LDH و CK به روش فتومتریک مورد سنجش قرار گرفتند. از آزمون tوابسته و مستقل به ترتیب برای مقایسه درون گروهی و بین گروهی متغیرهای وابسته در سطح (0/05>p) استفاده شد.
    یافته ها
    یک جلسه فعالیت مقاومتی شدید موجب افزایش معنی دار (0/001=p) سطوح سرمی TNF-α و MDA شد. همچنین، سطوح سرمی شاخص های آسیب عضلانی LDH (p=0/03) و CK(p=0/001) متعاقب فعالیت مقاومتی حاد به طور معنی داری افزایش یافت.
    نتیجه گیری
    یک جلسه فعالیت مقاومتی شدید با آسیب اکسایشی و عضلانی در زنان غیرفعال همراه است و اتخاذ تدابیر تمرینی و تغذیه ای هنگام اجرای این نوع تمرینات، ضروری به نظر می رسد.
    کلید واژگان: فعالیت مقاومتی حاد, عامل نکروز دهنده تومور آلفا, مالون دی آلدهید, لاکتات دهیدروژناز, کراتین کیناز
    Mahboobe Ajam Zibad, Hossein Taherichadorneshin*, Seyed Hosein Abtahi Eivary
    Background And Aim
    Studies have reported conflicting results regarding the acute effects of exercise on inflammatory, oxidative stress and muscle damage parameters. Therefore, this study aimed to investigate the effect of acute resistance exercise on serum levels of tumor necrosis factor alpha (TNF-α), as a marker of inflammation, malondialdehyde (MDA), as a marker of oxidative stress, and levels of lactate dehydrogenase (LDH) and creatine kinase (CK), as two markers of muscle damage.
    Materials And Methods
    For this purpose, 20 healthy and inactive women (age, 21.55.56 year; BMI, 21.68.26 kg/m2) were randomly divided into acute resistance exercise and control groups. The subjects performed one bout of acute resistance exercise with 85% of one-repetition maximum (1RM) at 8 stations (bench press, leg press, seated rows, overhead press, seated leg press, arm extension, arm curls and calf raises), each exercise were done for 3 sets. Blood samples were taken before and immediately after exercise. TNF-α and MDA levels were measured using ELISA method by commercial kits. Moreover, LDH and CK were measured by photometric method. Paired sample t-test and independent t-tests were used to analyzed dependent variable within and between groups, respectively (p
    Results
    One bout of acute resistance exercise had significant increases (p 0.001) in serum levels of TNF-α and MDA. Also, serum levels of muscle damage parameters, LDH (p=0.03) and CK (p=0.001), showed significantly increases following acute resistance exercise.
    Conclusion
    One bout of intense resistance exercise is associated with oxidative and muscle damage in inactive women, therefore adoption of training and nutritional approaches are essential when implementing with this kind of exercise.
    Keywords: Acute resistance exercise, Tumor necrosis factor alpha, Malondialdehyde, Lactate dehydrogenase, Creatine kinase
  • محمداسماعیل افضل پور، سید حسین ابطحی ایوری *، اعظم رضازاده، امین سلوکی
    اهداف
    ورزش شدید موجب آسیب بسیاری از بافت های بدن می شود، اما استفاده از مکمل های ضداکسایشی می تواند فشار اکسایشی ناشی از فعالیت های ورزشی شدید را تعدیل نماید. هدف این مطالعه، بررسی اثر مکمل عناب بر میزان فعالیت آنزیم های سوپراکسیددیسموتاز (SOD) و گلوتاتیون پراکسیداز (GPX) سرم متعاقب یک جلسه فعالیت مقاومتی بود.
    مواد و روش ها
    در این مطالعه نیمه تجربی، 24 دانشجوی غیرورزشکار دختر دانشگاه های بیرجند به صورت هدفمند و داوطلبانه انتخاب و به طور تصادفی به دو گروه مصرف میوه عناب+فعالیت مقاومتی شدید و فعالیت مقاومتی شدید تقسیم شدند. گروه اول روزانه 4/ 0گرم عناب به ازای هر کیلوگرم وزن بدن به مدت 3 هفته دریافت کردند، اما گروه دیگر از خوردن عناب منع شدند. افراد هر دو گروه در یک جلسه فعالیت مقاومتی مشتمل بر 5 حرکت با شدت 90% یک تکرار بیشینه شرکت کردند. نمونه خونی در سه مرحله؛ پایه، پس از مصرف میوه عناب و جلسه تمرین مقاومتی گرفته شد. به منظور ارزیابی فعالیت آنزیم ها از روش رنگ سنجی آنزیمی استفاده شد. داده ها با نرم افزار SPSS 22 و آزمون های تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و LSD تحلیل شدند.
    یافته ها
    مکمل عناب، فعالیت آنزیم GPX را به طور معنی داری افزایش داد (001/ 0=p)، اما بر فعالیت آنزیم SOD تاثیر معنی داری نداشت (19/ 0=p). به علاوه، تمرین مقاومتی شدید موجب کاهش معنی دار (SOD (p=0.03 و (GPX (p=0.03 بلافاصله پس از تمرین شد.
    نتیجه گیری
    استفاده از مکمل عناب، فعالیت آنزیم ضداکسایشی GPX را تقویت می نماید، اما این بهبودی در حدی نیست که بتواند جلوی سرکوب این آنزیم ها پس از اجرای تمرین مقاومتی را بگیرد.
    کلید واژگان: تمرین مقاومتی, عناب, فشار اکسایشی, سوپراکسیددیسموتاز, گلوتاتیون پراکسیداز
    Mohammad Esmaei Afzalpour, Seyed Hosein Abtahi Eivari *, Azam Rezazadeh, Amin Soluki
    Aims
    Intense exercise damages tissues and disturb some cellular processes through oxidative stress and antioxidants can modulate intense exercise-induced oxidative stress. The aim of the present study was to examine the effect of Ziziphus jujube supplements on the glutathione peroxidase (GPX) and superoxide dismutase (SOD) activity in serum after a single session of resistance training.
    Materials and Methods
    In this semi-experimental study, 24 young non-athletes females were purposefully selected and were randomly divided into two groups; Ziziphus jujube consumption+intensive resistance exercise and intensive resistance exercise. The first group received 0.4g/kg of body weight of Ziziphus jujube daily for 3 weeks, but another group prohibited from Ziziphus jujube consumption. Both groups carried out a session of intensive resistance exercise consisting of 5 movements at 90% of one maximum repetition. Blood samples were measured in three phases; baseline, after 3 weeks of the Ziziphus jujube consumption, and after the resistance exercise session. In order to valuation the enzymes activity the enzymatic method was used. Data were analyzed by the repeated measures ANOVA and LSD tests in SPSS 22 software.
    Findings
    The Ziziphus jujube supplement significantly increased GPX activity (p=0.001) but it had no significant (p=0.19) influence on SOD activity. In addition, intensive resistance training significantly decreased the SOD (p=0.03) and GPX (p=0.02) activity immediately after exercise.
    Conclusion
    Using Ziziphus jujube supplements improves the antioxidant enzyme activity of GPX, but this improvement is not likely enough to inhibit the depression of the antioxidant status after performing resistance exercise
    Keywords: Resistance Training, Ziziphus, Oxidative Stress, Superoxide Dismutase, Glutathi
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال