شقایق حق جوی جوانمرد
-
مجله دانشگاه علوم پزشکی اراک، سال بیست و چهارم شماره 3 (پیاپی 151، امرداد و شهریور 1400)، صص 450 -457زمینه و هدف
سرطان را نمی توان تنها با تغییرات ژنتیکی توضیح داد، بلکه شامل فرایندهای اپی ژنتیکی نیز می شود. ترمیم هیستون ها با استیلاسیون نقش کلیدی در تنظیم اپی ژنتیک بیان ژن دارد و توسط تعادل بین هیستون داستیلاسیون ها (HDAC) و هیستون استیل ترانسفرازها (HAT) کنترل می شود. بیان و فعالیت هیستون داستیلازها به وسیله چندین مکانیسم باعث تومورزایی می شود و مهارکننده های HDAC سبب بیان ژن های آپوپتوزی شده، بنابراین مهار آن ها موجب توقف تکثیر سلول های سرطانی و مهاجرت می شود.
مواد و روش هاکویزینوستات (Quisinostat) یک داروی مهارکننده نسل دوم از هیدروکسامیک اسید است که می تواند بر گروه یک و دو آنزیم های داستیلاز تاثیر بگذارد. این دارو به دلیل کارایی بالا در IC 50 پایین برای این تحقیق انتخاب شد. سلول های سرطانی با کوییزینوستات 200 nM تیمار و میزان مهاجرت سلولی به کمک میکروسکوپ فلوروسنت اندازه گیری شد.
ملاحظات اخلاقیاین مطالعه حاصل حاصل طرح تحقیق با شماره 96GCU3M1293 از دانشگاه شیراز است.
یافته هاداده ها نشان داد که تیمار سلول های سرطانی با کویزینوستات موجب کاهش معنی دار (0/05>P) مهاجرت سلولی می شود. DMSO تاثیری بر کاهش مهاجرت سلولی نداشته است.
نتیجه گیریدر این مطالعه سعی شده است تا اثر مهارکننده های HDACs بر کنترل مهاجرت سلول های سرطانی کولون بررسی شود. این مطالعه نشان داد کویزینوستات مهاجرت سلولی را به طور معناداری کاهش می دهد.
کلید واژگان: انزیم هسیتون داستیلاز, سلول های سرطان, کویزینوستات, مهاجرت سلولیBackground and AimCancer cannot be explained only by genetic alterations but involves epigenetic processes. Modifying histones by acetylation plays a key role in epigenetic regulation of gene expression and is controlled by the balance between Histone Deacetylases (HDAC) and Histone Acetyltransferases (HAT). The HDACs expression and activity could be involved in several tumorigenesis mechanisms, so their inhibition induces cancer cell cycle arrest and migration.
Methods & MaterialsQuisinostat is a novel promising second-generation HDAC inhibitor class of hydroxamic acid with high cellular potency towards classes I and II HDACs. Therefore, its low IC50 (<0.5nM) and bioavailability have been chosen to carry out our studies. Cancer cells were treated with Quiznos at nM200, and cell migration was measured by fluorescent microscopy.
Ethical ConsiderationsThis study was the result of a preliminary study of Shiraz University (Code: 96GCU3M1293).
ResultsThe data showed that treatment of cancer cells with Quiznos significantly (P<0.05) reduced cell migration. DMSO did not affect reducing cell migration.
ConclusionIn this project try to explore the possible therapeutic application of this HDAC inhibitor against colon cancer. This study showed Quisinostat exerts broad-spectrum antiproliferative activity and migration.
Keywords: HDAC, Quisinostat, Cancer cells, Migration -
امروزه تحقیقات در استفاده از میکروکانال های آکوستوفلویدیکی در جداسازی میکروذرات و سلول ها رو به گسترش است. برای استفاده بهینه از انرژی صوتی، این میکروکانال ها باید از نظر ابعادی به درستی طراحی و ساخته شود. در این مقاله نحوه طراحی و ساخت میکروکانال های آکوستوفلویدیکی شرح داده شده و در ادامه یک میکروکانال آکوستوفلویدیکی فلزی دو گره ای طراحی و ساخته شده است. به منظور ارایه روشی ارزان و قابل اعتماد، این میکروکانال از جنس آلومینیوم و با ماشین فرز CNC سه محور ساخته شد. سپس به منظور بررسی عملکرد میکروکانال از نظر آکوستوفلویدیکی، آزمایش هایی برای بررسی قابلیت آن در آوردن ذرات شناور در خون انسان (مانند گلبول های سفید و قرمز) و سلول های BT-20 محلول در PBS به محل گره های موج انجام شد و نشان داده شد که روش طراحی و ساخت بکار گرفته شده مناسب برای میکروکانال های آکوستوفلویدیکی است. همچنین از آنجا که استهلاک امواج صوتی در میکروکانال، موجب افزایش دمای سیال و آسیب به سلول ها می شود، افزایش دما در این میکروکانال بررسی و نشان داده شد که طراحی صحیح و استفاده از فلزات با ضریب انتقال حرارت بالا در ساخت میکروکانال می تواند از افزایش دما به مقداری که سلول ها آسیب ببینند جلوگیری کند.
کلید واژگان: آکوستوفلویدیک, میکروفلویدیک, میکروکانال, موج صوتی, جداسازیThese days, investigation on using acoustofluidic microchannels in separation of microparticles and cells is under consideration. Working under optimum efficiency, these microchannels should be designed and manufactured truly. In this work, a new methodology for designing and manufacturing of acoustofluidic microchannels are explained. Then, a metallic microchannel with 2-nodes of pressure wave based on this method was developed. For mass production purpose, a low cost and reliable method which is CNC micromachining is used. Also, to conduct the heat generated by the wave, this microchannel was made out of aluminum and then polishing technique is applied. Then, the performance of this microchannel in agglomerating of human blood cells and BT-20 breast cancer cells to nodal lines was experimentally studied. The results showed that the applied design and manufacturing technique are suitable. Although some tests were performed to find temperature rise of microchannel due to damping effect, it was found that true design method and also using metals with high thermal conductivity can prevent the temperature increase to the point beyond which living cells will be hurt.
Keywords: acoustofluidics, microfluidics, microchannel, acoustic wave, separation -
مجله دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران، سال هفتاد و نهم شماره 3 (پیاپی 243، خرداد 1400)، صص 176 -186
این مقاله مروری نظام مند در سال 98 در دانشگاه علوم پزشکی اصفهان انجام شده است. بررسی مطالعات مختلف مشخص کرد که از چه تکنیک های داده کاوی برای پیش بینی احتمال بقا، از چه ریسک فاکتورهایی برای این پیش بینی ها، ازچه معیارهایی برای ارزیابی تکنیک های داده کاوی و در نهایت چه منابع داده ای برای پیش بینی احتمال بقا مبتلایان به سرطان پستان استفاده شده است. این مطالعه از نوع مروری نظام مند است. مطابق با بیانیه پریزما، مطالعات منتشر شده در حوزه ی پیش بینی احتمال بقا بیماران مبتلا به سرطان پستان با استفاده از تکنیک های داده کاوی به زبان انگلیسی و در فاصله ی سال های 2005 تا 2018 در پایگاه های داده Medline Science direct، Web of science و Embase و پایگاه استنادی Scopus مورد جستجو و بازیابی قرار گرفت. پس از جستجو، تعداد 527 مقاله بازیابی شد. پس از حذف موارد تکراری و ارزیابی مقالات در نهایت 21 مقاله مورد استفاده قرار گرفت. سه تکنیک رگرسیون لجستیک، درخت تصمیم و ماشین بردار پشتیبان بیشترین کاربرد را در مقالات داشته اند. در بیشتر مطالعات، ریسک فاکتورهای سن، گرید تومور، استیج تومور و اندازه تومور استفاده شده بودند. معیار صحت در مطالعات بیشتری استفاده شده بود. اکثر مطالعات مورد بررسی از پایگاه داده برنامه ی نظارت، اپیدمیولوژی و نتایج نهایی که متعلق به کشور آمریکا می باشد، استفاده کرده بودند. به طور معمول در حوزه ی پیش بینی احتمال بقا، تکنیک های داده کاوی در حوزه ی کلاسه بندی به دلیل انطباق با این حوزه بیشتر مورد توجه قرار می گیرند. بر همین اساس، تکنیک های درخت تصمیم، رگرسیون لجستیک و ماشین بردار پشتیبان در مطالعات مورد بررسی، بیشترین کاربرد را داشته اند.
کلید واژگان: سرطان پستان, داده کاوی, احتمال بقاThis review was conducted between December 2018 and March 2019 at Isfahan University of Medical Sciences. A review of various studies revealed what data mining techniques to predict the probability of survival, what risk factors for these predictions, what criteria for evaluating data mining techniques, and finally what data sources for it have been used to predict the survival of breast cancer patients. This review is based on the Prism statement consisting of published studies in the field of predicting the survival of breast cancer patients using data mining techniques from 2005 to 2018 in databases such as Medline, Science Direct, Web of Science, Embase data and Scopus. After searching in these databases, 527 articles were retrieved. After removing duplicates and evaluating the articles, 21 articles were used. The three techniques of logistic regression, decision tree, and support vector machine have been most used in articles. Age, tumor grade, tumor stage, and tumor size are used more than other risk factors. Among the criteria, the accuracy criterion was used in more studies. Most of the studies used the Surveillance, Epidemiology, and End Results Program (SEER) dataset. Typically, in the field of survival probability prediction, data mining techniques in the field of classification are given more attention due to their adaptation to this field. Accordingly, data mining techniques such as decision tree techniques, logistic regression, and support vector machine were used in more studies than other techniques. The use of these techniques can provide a good basis for clinicians to evaluate the effectiveness of different treatments and the impact of each of these methods on patientschr('39') longevity and survival. If the output of these techniques is used to provide the data input required by a decision support system, clinicians can provide risk factors related to the patient, the patientchr('39')s age, and the patientchr('39')s physical condition when providing services to breast cancer patients. Through the outputs provided by the decision support system, they provided the most optimal decision to choose the best treatment method and consequently increase patient survival.
Keywords: breast neoplasm, data mining, survival -
مقدمهنقص در آپوپتوزیس (Apoptosis) نقش مهمی در تشکیل تومورها بازی می کند و به هم خوردن تنظیم آن، باعث مقاومت به درمان می شود. تاثیرات انار در مهار آپوپتوزیس و تکثیر سلولی برخی از سرطان ها به اثبات رسیده است. در این مطالعه، به بررسی تاثیر عصاره ی پوست انار سیاه بر بقای سلولی، مورفولوژی و آپوپتوزیس سلول های ملانوما و اندوتلیال پرداخته شد.روش هاعصاره ی هیدروالکلی انار پوست سیاه تهیه شد. آزمون سنجش سمیت MTT (3-(4،5-Dimethylthiazol-2-yl)-2،5-diphenyltetrazolium bromide) با دزهای (10، 100، 200 و 300 میکروگرم بر میلی لیتر) عصاره و گروه شاهد با دی متیل سولفوکساید 1/0 درصد، بر روی رده های ملانوما و اندوتلیال انجام شد. آپوپتوزیس با استفاده از کیت Annexin-V و دستگاه فلوسیتومتر و مورفولوژی سلول ها با میکروسکوپ بررسی گردید.یافته هاعصاره ی انار در مدت زمان 48 ساعت به طور وابسته به دز، موجب کاهش معنی دار درصد بقای سلول های ملانوما شد (05/0 > P)، اما بر سلول های اندوتلیال اثر سمی نداشت. تیمار با دز (5/77 میکروگرم بر میلی لیتر) IC50 (Half maximal inhibitory concentration) منجر به القای آپوپتوزیس اولیه (05/43 درصد) و ثانویه ی (05/0 درصد) ملانوما گردیدکه نسبت به گروه شاهد افزایش معنی دار داشت (05/0 > P) و 9/56 درصد سلول های زنده سالم بودند. القای آپوپتوزیس در سلول های اندوتلیال مشاهده نشد؛ تنها سلول های ملانوما پس از تیمار، دچار تغییرات مورفولوژیک از جمله چروکیدگی و گرد شدن غشا شدند.نتیجه گیریعصاره ی پوست انار سیاه، باعث القای آپوپتوزیس، مرگ و تغییر مورفولوژی سلول های ملانوما می شود، اما بر روی سلول های اندوتلیال اثر ندارد. به نظر می رسد که این عصاره، می تواند با آزمایش های بیشتر به عنوان گزینه ی مناسبی برای القای آپوپتوزیس سلول های سرطانی ملانوما به عنوان درمان کمکی استفاده شود.کلید واژگان: ملانوما, عصاره ی پوست انار سیاه, آپوپتوزیسBackgroundApoptosis defect plays an important role in the formation of tumors and its disruption causes resistance to treatment. The effects of pomegranate on the inhibition of apoptosis and cell proliferation of some cancer types have been demonstrated. The aim of this study was to investigate the effect of black pomegranate peel extract on cell survival, morphology, and apoptosis of melanoma cells and human umbilical vein endothelial cells (HUVECs).MethodsThe hydroalcoholic extract of black pomegranate pericarp was prepared. Toxicity of melanoma and HUVEC was evaluated through MTT assay (3-(4,5-Dimethylthiazol-2-yl)-2,5-diphenyltetrazolium bromide) in the experimental group at different concentrations of the extract (10, 100, 200, 300 μg/ml) and dimethyl sulfoxide (DMSO) 0.1% in the control group. In addition, apoptosis was studied using Annexin-V test and flow cytometry. The morphology of the cells was examined under a microscope.
Findings: After 48 hours, melanoma cell survival significantly decreased in a concentration-dependent manner (PConclusionPomegranate peel extract induces apoptosis, death, and morphological changes in melanoma cells. However, it has no effect on HUVECs. It seems that this extract can be a good candidate for apoptosis induction in melanoma cells as complementary therapy.Keywords: Melanoma, Pomegranate peel extract, Apoptosis -
مقدمهخصوصیات منحصر به فرد سلول های بنیادی مزانشیمی، آن ها را تبدیل به ابزار قدرتمند در زمینه ی سلول درمانی و مهندسی ژنتیک کرده است. در مقایسه با سلول های بنیادی انسانی، سلول های بنیادی موشی دارای خصوصیات متفاوتی مانند هتروژن بودن و سرعت پایین رشد هستند. نشان داده شده است که microRNAها در بسیاری از فرایندهای تنظیمی سلول مانند هیپوکسی نقش دارند. در این مطالعه، اثر کمبود اکسیژن بر بیان microRNA های مرتبط با هیپوکسی در سلول های بنیادی مزانشیمی جدا شده از بافت چربی موش (Adipose-derived mesenchymal stem cells یا AD-MSC) مورد بررسی قرار گرفت.روش هاسلول ها در شرایط هیپوکسی و طبیعی کشت داده شدند و با استفاده از تکنیک Real-time PCR (Real-time polymerase chain reaction)، میزان بیان mir-21 و mir-130a در دو مرحله ی Primary و Immortality مورد بررسی قرار گرفت. همچنین بیان نشانگرهای سطحی MSCها با تکنیک فلوسیتومتری مورد ارزیابی قرار گرفت.یافته هامیزان بیان mir-21 و mir-130a در شرایط هیپوکسی افزایش یافت. میزان بیان این microRNA ها در مرحله ی Primary بالاتر از مرحله ی Immortality بود و بیشتر تحت تاثیر شرایط هیپوکسی قرار داشت. همچنین، میزان بیان نشانگرهای سطحی در سطح AD-MSC در دو فاز متفاوت بود.نتیجه گیریدر نهایت با توجه به این که سلول های بنیادی به غلظت اکسیژن حساس هستند و با در نظر گرفتن این که در شرایط In vivo سلول های بنیادی در شرایط کمبود اکسیژن قرار دارند، القای بیان mir-21 و mir-130a در این شرایط به بقا و حفاظت این سلول ها در مقابل آپوپتوز کمک می کند.کلید واژگان: هیپوکسی, mir, 130a, Adipose, derived mesenchymal stem cells, mir, 21BackgroundThe unique properties of mesenchymal stem cells (MSCs) have made them powerful tools in cell therapy and genetic engineering and Murine Mesenchymal stem cells are a suitable model for study in this field. Compared with human mesenchymal stem cells, murine mesenchymal stem cells have different features such as heterogeneity and slow growth rate. Several reports have shown that microRNAs are involved in many cell regulatory processes such as hypoxia. In this study, the effect of hypoxia was investigated on the expression of hypoxia related microRNA in murine mesenchymal stem cells isolated from adipose tissue (AD-MSC).MethodsAD-MSCs were cultured in two hypoxic and normoxic conditions. The expressions of mir-21 and mir-130a in the primary and immortality phase of AD-MSC were evaluated by using Real-time PCR technique. Also, the expression of MSCs surface markers were investigated by flow cytometry in the two mentioned phases.
Findings: Our study showed the expression of mir-21 and mir-130a was increased in hypoxic conditions compared to normoxia. Also expressions of surface markers were different in primary and immortality phase.ConclusionConsidering that stem cells are sensitive to environmental oxygen levels, over-expression of mir-21 and mir-130a could promote the survival of MSCs exposed to hypoxia.Keywords: Hypoxia, Murine mesenchymal stem cells isolated from adipose tissue (AD, MSC), mir, 21, mir, 130a -
مقدمه
سلول های پیش ساز اندوتلیال، نقش مهمی در رشد و آنژیوژنز تومور ایفا می کنند. انار با نام علمی Punica granatum، متعلق به خانواده ی Punicaceae، در انواع سرطان ها خاصیت مهار کنندگی نشان داده است. در این مطالعه، اثر عصار ه ی هیدروالکلی پوست انار بر تعداد سلول های پیش ساز اندوتلیال در مدل موش مبتلا به سرطان ملانوما و همچنین مکانیسم اثر آن مورد بررسی قرار گرفت.
روش هاعصاره ی هیدروالکلی پوست انار سیاه با استفاده از حلال اتانول 70 درصد حاوی 1 درصد اسید استیک تهیه گردید. در روز صفر مطالعه، 106 × 1 سلول ملانومای 10F16B به هر یک از 88 موش 6BL57C نر با وزن 25 گرم به صورت زیر جلدی تزریق شد. در روز هفتم مطالعه، موش ها به طور تصادفی به 11 گروه 8 تایی تقسیم شدند. گروه اول به عنوان شاهد در نظر گرفته شد و آب مقطر دریافت نمود. گروه های دوم تا پنجم، از روز 7 مطالعه به ترتیب دوزهای 50، 100، 200 و 400 میلی گرم بر کیلوگرم از عصاره ی استاندارد را از طریق گاواژ دریافت نمودند. گروه ششم، عصاره را به همراه آنتاگونیست PPAR-γ (Peroxisome proliferator-activated receptor-gamma) (5 میلی گرم بر کیلوگرم) داخل صفاقی دریافت نمود. گروه هفتم، عصاره را به همراه آنتاگونیست PPAR-α (Peroxisome proliferator-activated receptor-alpha) داخل صفاقی دریافت نمود (10 میلی گرم بر کیلوگرم). گروه هشتم و نهم نیز فنوفیبرات (100 میلی گرم بر کیلوگرم) و روزیگلیتازون (100 میلی گرم بر کیلوگرم) را به ترتیب به عنوان آگونیست های PPAR-α و PPAR-γ از طریق گاواژ دریافت نمودند. گروه دهم و یازدهم نیز آنتاگونیست های PPAR را به تنهایی دریافت کردند. در روز 16 مطالعه، موش ها کشته شدند و خون از قلب آن ها برای شمارش تعداد سلول های پیش ساز اندوتلیال به روش فلوسایتومتری گرفته شد. در فلوسایتومتری سلول های +2VEGFR/+34CD شمارش شدند. مقادیر 050/0 > P از لحاظ آماری معنی دار در نظر گرفته شد.
یافته هاعصاره ی پوست انار به صورت وابسته به دوز، منجر به کاهش تعداد سلول های پیش ساز اندوتلیال شد (050/0 > P). تعداد سلول های پیش ساز اندوتلیال در گروه های دریافت کننده ی فنوفیبرات و روزیگلیتازون کمتر از گروه دریافت کننده ی بالاترین دوز انار بود (050/0 > P). همچنین تعداد سلول های پیش ساز اندوتلیال در گروه هایی که آنتاگونیست PPAR به همراه عصاره دریافت کردند، بیشتر از گروه دریافت کننده ی عصاره به تنهایی بود (010/0 > P).
نتیجه گیریعصاره ی پوست انار در کاهش تعداد سلول های پیش ساز اندوتلیال موثر است و بخشی از این اثر، از طریق فعال نمودن مسیر PPAR صورت می گیرد.
کلید واژگان: ملانوما, عصاره ی پوست انار, سلول پیش ساز اندوتلیال, PPARBackgroundEndothelial progenitor cells (EPCs) play an important role in tumor growth and angiogenesis. Punica granatum، from Punicaceae family، has demonstrated anticancer effects in different types of cancers. This study aimed to determine the effect of hydroalcoholic extract of pomegranate peel on the number of EPCs in mouse model of melanoma and also to determine its mechanism of action.
MethodsThe hydroalcoholic extract of black pomegranate pericarp was prepared using 70% ethanol containing 1% acetic acid. 1 × 106 B16F10 melanoma cells were injected to each of 88 C57BL6 male mice weighing 25 g on the day 0، subcutaneously (s. c). On 7th day، mice were randomly divided into 11 groups of 8 animals. The first group (control) received distilled water. Groups second to fifth from the seventh day of the study received 50، 100، 200 and 400 mg/kg of standardized polyphenon E (PPE) via gavage. The sixth group received PPE and peroxisome proliferator-activated receptor gamma (PPAR-γ) antagonist (5 mg/kg/day) intraperitoneally. The seventh group received PPE and PPAR-α antagonist (10 mg/kg/day) intraperitoneally. Eighth and ninth groups received fenofibrate (100 mg/kg) and rosiglitazone (100 mg/kg) as agonists of PPAR-α and PPAR-γ، respectively، via gavage. Tenth and eleventh groups received PPAR antagonists، merely. On 16th day، mice were euthanized and were bled through heart puncture for EPC enumeration via flow cytometry. In flow cytometry، CD34+/VEGFR2+ cells were enumerated.
FindingsPPE dose-dependently decreased the number of EPCs (P < 0. 05). Number of EPCs in the groups which received fenofibrate and rosiglitazone was less than the group that received the highest dose of PPE (P < 0. 05). Moreover، EPCs in the groups which received both PPAR antagonists and PPE، was more than the group which received PPE (P < 0. 01).
ConclusionIn conclusion، we demonstrated that PPE is effective in reducing the number of EPCs and part of this effect is through modulation of PPAR pathway.
Keywords: Melanoma, Pomegranate pericarp extract, Endothelial progenitor cell, Peroxisome proliferator, activated receptor (PPAR) -
مقدمه
آنژیوژنز فرایند تشکیل عروق خونی جدید از عروق قبلی می باشد و در رشد و متاستاز تومور نقش حیاتی دارد. این مطالعه، با هدف بررسی اثر آنتی آنژیوژنیک عصاره ی هیدروالکلی انار پوست سیاه در مدل حیوانی ملانوما انجام شد.
روش هاعصاره ی هیدروالکلی پوست انار سیاه با استفاده از حلال اتانول 70 درصد حاوی 1 درصد اسید استیک تهیه گردید. 106 × 1 سلول ملانوما به همه ی موش ها در روز صفر مطالعه به صورت زیر جلدی تزریق شد. در روز هفتم مطالعه، موش ها به 9 گروه 8 تایی تقسیم شدند. گروه شاهد آب مقطر دریافت نمود. گروه های دوم تا پنجم به ترتیب دوزهای 50، 100، 200 و 400 میلی گرم بر کیلوگرم از عصاره ی استاندارد را دریافت نمودند. گروه ششم عصاره را به همراه آنتاگونیست PPAR-γ (Peroxisome proliferator-activated receptor gamma) (mg/kg 5) دریافت نمود. گروه هفتم عصاره را به همراه آنتاگونیست PPAR-α (mg/kg 10) دریافت نمود. گروه هشتم و نهم نیز فنوفیبرات (mg/kg 100) و روزیگلیتازون (mg/kg 100) را به عنوان آگونیست های PPAR دریافت نمودند. در این مطالعه، اثر آنتی آنژیوژنیک عصاره ی هیدروالکلی پوست انار سیاه در مدل موش ملانوما بررسی شد. در روز 16 مطالعه، موش ها کشته شدند و نمونه ی تومور آن ها وزن گردید و به وسیله ی رنگ آمیزی ایمونوهیستوشیمی 31 CD آنالیز شد.
یافته هاعصاره ی پوست انار به صورت وابسته به دوز منجر به کاهش میزان آنژیوژنز و وزن تومور شد (050/0 > P). همچنین میزان آنژیوژنز و وزن تومور در گروه هایی که آنتاگونیست PPAR به همراه عصاره دریافت کردند، بیشتر از گروه دریافت کننده ی عصاره به تنهایی بود (001/0 > P). میزان آنژیوژنز و وزن تومور در گروه های دریافت کننده ی فنوفیبرات و روزیگلیتازون کمتر از گروه دریافت کننده ی بالاترین دوز انار بود (050/0 > P).
نتیجه گیریعصاره ی پوست انار در درمان سرطان ملانوما نقش به سزایی دارد و اثر ضد آنژیوژنز عصاره ی پوست انار از طریق فعال نمودن مسیر PPAR-α و PPAR-γ صورت می گیرد.
کلید واژگان: ملانوما, عصاره ی پوست انار, آنژیوژنزBackgroundAngiogenesis is the process of formation of new capillaries from the preexisting vessels and plays an important role in the growth and metastasis of tumor. In this study، we aimed to investigate the antiangiogenic effect of hydroalcoholic extract of black pomegranate pericarp extract (PPE) in the animal model of melanoma.
MethodsThe hydroalcoholic extract of black pomegranate pericarp was prepared using 70% ethanol containing 1% acetic acid. 1 × 106 B16F10 melanoma cells were injected to all mice on the day 0، subcutaneously (s. c). On 7th day، mice were divided into 9 groups of 8 animals. The first group received distilled water. Groups second to fifth received 50، 100، 200 and 400 mg/kg of black pomegranate pericarp extract. The sixth group received the extract and peroxisome proliferator-activated receptor gamma (PPAR-γ) antagonist (5 mg/kg/day). The seventh group received the extract and PPAR-α antagonist (10 mg/kg/day). Eighth and ninth groups received fenofibrate (100 mg/kg) and rosiglitazone (100 mg/kg) as agonists of PPAR-α and PPAR-γ، respectively. On 16th day، mice were euthanized and their tumor samples were weighed and then analyzed via immunohistochemistry staining for CD31.
FindingsThe black pomegranate pericarp extract dose dependently decreased tumor weight and angiogenic marker (P < 0. 05). Moreover، tumor weight and angiogenic marker in the groups which received both peroxisome proliferator-activated receptor antagonists and black pomegranate pericarp extract، was more than the group which received the extract (P < 0. 001). Level of angiogenesis and tumor weight in the groups which received fenofibrate and rosiglitazone was less than the group that received the highest dose of pomegranate pericarp extract (P < 0. 05).
ConclusionTaken together، our observations suggest that black pomegranate pericarp extract may have potential implication in melanoma cancer treatment، and show that antiangiogenic effect of this extract may be mediated through modulation of peroxisome proliferator-activated receptor activation pathways.
Keywords: Melanoma, Pomegranate pericarp extract, Angiogenesis, Peroxisome proliferator, activated receptor gamma (PPAR) -
مقدمهگسترش و توسعه علوم زیست پزشکی و پیچیدگی و تخصصی شدن این علوم نیاز کشور به تربیت نیروهایی متخصص و توانمند برای انجام پژوهش های مرتبط با این حیطه را به دنبال داشته است. مطالعه حاضر به منظور انجام نیازسنجی و تعیین اهداف دوره آموزشی پژوهش در علوم زیست پزشکی انجام شد.روش هادر این مطالعه نیازسنجی که با روش کیفی انجام شد، 10 نفر از اساتید صاحب نظر متخصص در علوم مرتبط با زیست پزشکی مورد مصاحبه نیمه ساختارمند قرار گرفتند. نمونه گیری به صورت هدف مند از میان افرادی که با پژوهش های زیست پزشکی آشنا بودند انجام شد. برای تحلیل نتایج از روش تحلیل محتوای کیفی استفاده گردید. جهت تعیین دقت و صحت داده ها از شیوه ی کاوش به وسیله افراد مورد مطالعه استفاده گردید.نتایجبیش تر مصاحبه شونده ها به ضرورت طراحی چنین دوره ای اذعان داشتند. تحلیل داده ها منجر به استخراج 75 کد و 7 درون مایه اصلی شامل «ضرورت طراحی دوره، اهداف دوره، محتوای دوره، سازمان دهی محتوا، ویژگی های فراگیران، زمان ارائه دوره و اخذ مدرک»گردید.نتیجه گیریمطالعه انجام شده منجر به استخراج نیازهای آموزشی دوره آموزشی پژوهش های زیست پزشکی گردید که می تواند مبنای تدوین برنامه درسی چنین دوره ای قرار گیرد. انتظار می رود اجرای این دوره با وجود چنین اطلاعات پایه که با اصول علمی صحیح تدوین گردید، بتواند شایستگی های لازم در فراگیران آن ایجاد نماید به طوری که به انتظارات ذی نفعان پاسخ گو باشند.
کلید واژگان: نیازسنجی, پژوهش درعلوم زیست پزشکی, مطالعه کیفی, برنامه درسی, دانش ترجمانیIntroductionThe expansion and development of biomedical sciences and their complexity and specialization have brought about the need for training competent specialists to carry out research in this field. The present study aimed to perform a needs assessment and determine the objectives of biomedical research training course.MethodsThis qualitative needs assessment was carried out through semi-structured interviews with ten experts in biomedical-related sciences who were selected by purposive sampling. Qualitative content analysis was used to analyze the results. In order to verify the accuracy of data, an investigative method was used by the subjects.ResultsMost interviewees acknowledged the necessity of designing such a course. Data analysis resulted in the extraction of 75 codes and 7 main themes including: necessity of course designing, course objectives, course content, content organization, learners’ characteristics, time of course offering, and certification.ConclusionThe study led to the extraction of educational needs of a biomedical research training course which could become the basis of developing such a curriculum. Drawing on these basic data developed by applying proper scientific principles, it is expected that the implementation of this course may train competent learners who will be responsive to stakeholders’ expectations.Keywords: Needs assessment, biomedical research, qualitative research, curriculum -
مجله دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران، سال هفتاد و دوم شماره 6 (پیاپی 162، شهریور 1393)، صص 379 -388زمینه و هدف
شکست پیوند در حال حاضر یک مشکل عمده در جراحی بای پس عروق کرونر است. تجزیه کلاژن و الاستین، فراوان ترین پروتئین های ماتریکس خارج سلولی دیواره عروق توسط ماتریکس متالوپروتئینازها (MMPs) منجر به بازآرایی ماتریکس خارج سلولی و در نتیجه تغییر ساختار دیواره عروق می شود. هدف این مطالعه مقایسه خصوصیات بافت شناسی و بیوشیمیایی سرخرگ و سیاهرگ مربوط به شکست پیوند بود.
روش بررسیدر یک مطالعه مقطعی در بیمارستان های قلب اصفهان طی تیر 1389 تا آذر 1390، بقایای عروق از عمل بای پس 80 بیمار جمع آوری شد و پس از یکنواخت سازی داده ها و حذف عوامل مخدوش کننده، نمونه های 11 بیمار مرد غیردیابتی بررسی شد. رگ های کاندید از نظر بافت شناسی، نسبت الاستین به کلاژن و میزان MMPs با سرخرگ آئورت مقایسه شدند. میزان MMP2،9، با استفاده از روش ژلاتین زایموگرافی تعیین و محتوای الاستین و کلاژن نمونه ها با روش آنزیماتیک اندازه گیری شد.
یافته هامیزان MMP-2 و MMP-9 فعال و غیرفعال در سرخرگ لیما (Left Internal Mammary Artery، LIMA) مشابه آئورت بود ولی میزان آنها در سرخرگ رادیال و ورید صافن به طور معنا داری بیشتر از آئورت بود. نسبت الاستین به کلاژن در سرخرگ لیما (1.92±1.15) شبیه آئورت (3.4±1.66) بود ولی این نسبت در ورید صافن (1.07±0.47) و شریان رادیال (1.14±0.39) به طور معناداری(p= 0/02) از میزان آن در آئورت کمتر بود. پلاک آترواسکلروز در رادیال اکثر بیماران وجود داشت ولی در لیما فقط در یک مورد مشاهده شد.
نتیجه گیریوجود پلاک آترواسکلروزیس در رادیال و ضخیم بودن لایه اینتیما در ورید صافن در اکثر بیماران و همچنین پایین بودن نسبت الاستین به کلاژن و بالا بودن میزان آنزیم های ماتریکس متالوپروتئیناز در رادیال و ورید صافن می تواند منجر به شکست پیوند شود. نتایج این پژوهش استفاده از سرخرگ لیما را به عنوان مناسب ترین رگ کاندید برای عمل بای پس را تایید می کند.
کلید واژگان: عمل قلب باز, ماتریکس متالوپروتیینازها, شریان رادیال, ورید صافن, شریان لیماBackgroundThe occlusion of the artery and vein grafts are currently a major problem in coronary bypass surgery. Degradation of collagen and elastin, the most abundant extracellular matrix proteins in the vessel wall by matrix metalloproteinase (MMPs), leads to a rearrangement of the extracellular matrix and vascular wall structure. The present study aimed to compare the histological and biochemical characteristics of arteries and veins which could have a role in the failure of the graft.
MethodsThis study was a cross-sectional study of 80 patients conducted at Heart Hospitals in Isfahan, Iran, between July 2012 and November 2013. Samples were collected from the remains of vessels used in bypass surgery of 11 male nondiabetic patients. The histologic, collagen elastin ratio and MMPs levels of the vessels were investigated. MMPs were determined using the Gelatin Zymography method. For elastin and collagen content measurement, the sample was digested by cyanogen bromide and hydrochloric acid and then hydroxyproline was measured with a spectrophotometer.
ResultsThe amount of active and inactive MMP-2 and MMP-9 of the left internal mammary artery (Lima) was similar to aorta, but the amount of MMP-2 and MMP-9 in the radial artery and saphenous vein were significantly higher than aorta. Elastin to collagen ratio in Lima (1.92±1.15) was similar to the aorta (3.4±1.66), but this proportion in saphenous vein (1.07±0.47) and radial artery (1.14±0.39) was significantly lower in the aorta (P≤0.05). Most patients had atherosclerotic plaque in radial while there was atherosclerotic plaque in Lima of only one case.
ConclusionThe presence of atherosclerotic plaques in radial and thickening of the intimal layer of the saphenous vein in the majority of patients and decrease of collagen to elastin ratio and the high level of matrix metalloproteinase enzymes in the radial and saphenous vein can induce early pathological conditions, and remodeling of the vessels involved. So the results of this study confirm that Left Internal Mammary Artery (LIMA) is the most suitable candidate for bypass surgery.
Keywords: coronary artery bypass, left internal mammary artery, matrix metalloproteinases, radial artery, saphenous vein -
مقدمهدر حوادث پرتوی مثل انفجار هسته ای یا نشت مواد رادیو اکتیو از نیروگاه های هسته ای و یا حوادث در بخش های پزشکی هسته ای بیمارستان ها، عده ی زیادی از افراد به طور تصادفی مقدار نامشخصی از پرتوهای یونیزان را دریافت می کنند. اولین قدم برای درمان این افراد توسط پزشک تعیین میزان دز اشعه ی دریافتی توسط مصدومان است. در چنین مواقعی و همچنین هنگام رادیوتراپی، برای تعیین میزان دقیق اثربخشی درمان پرتوی یونیزان از دزیمتری بیولوژیک استفاده می شود. در دزیمتری بیولوژیک، از شاخص های بیولوژیک قابل اندازه گیری که در اثر تابش تغییر می کنند، برای برآورد و اندازه گیری دز تابشی اشعه توسط فرد استفاده می شود.روش هادر این تحقیق آزمونی برای دزیمتری بیولوژیک بر اساس القای آپوپتوز توسط تابش پرتوی گاما در لنفوسیت های T خون محیطی 16 داوطلب انجام شد. به این منظور، خون 16داوطلب به عنوان نمونه گرفته شد. سپس لنفوسیت های خون جدا و در محیط کشت 1640RPMI (1640Roswell Park Memorial Institute) کشت داده شد و در اتمسفر 5 درصد 2CO در دمای Co 37 قرار داده شد. سپس از محیط کشت، نمونه هایی تهیه شد و با دزهای مختلف تابش داده شد. نمونه ها دوباره به انکوباتور منتقل شدند تا آپوپتوز در آن ها اندازه گیری شود. آپوپتوز ایجاد شده در اثر تابش در جامعه ی سلولی به روش فلوسایتومتری و با استفاده از رنگ آمیزی FITC (Fluorescein isothiocyanate) + Annexin V و رنگ PI (Prodidium Iodide) اندازه گیری شد.یافته هاآپوپتوز ایجاد شده با تابش با دقت کافی قابل اندازه گیری است وبه دز تابش بستگی دارد. اما میزان آپوپتوز به زمان بعداز دریافت تابش و روش فلوسایتومتری بستگی دارد.نتیجه گیریامکان استفاده از اندازه گیری آپوپتوز پرتوی به عنوان دزیمتر بیولوژیک در زمان های کوتاه بعد از پرتوگیری در حوادث پرتوی وجود دارد.
کلید واژگان: آپوپتوز, دزیمتری بیولوژیک, سلول های T, لنفوسیت ها, تابشBackgroundIn events such as a nuclear explosion or leakage of radioactive material from nuclear power dungeons or other events in nuclear medicine departments in hospitals, many people accidentally receive an unspecified amount of ionizing radiation. First step to treat is evaluation of radiation dose received by the victims. In such situation and in radiotherapy program, dosimetry is used for evaluation of treatment planning. Some measurable biological indexes used for evaluation of dose of radiation. Some measurable biological indexes can be used in biological dosimetry to measure the radiation dose and estimate the radiation effect.MethodsIn this study, the test for biological dosimetry based on apoptosis induced by gamma radiation in peripheral blood T-lymphocytes was performed in 16 volunteers. The blood lymphocytes were isolated and cultured in RPMI (Roswell Park Memorial Institute) 1640 medium and then, were placed in 5% CO2 atmosphere at 37°C. Then, the samples were prepared from the culture medium and radiated with different doses of gamma radiation. Sample transferred to incubator again to measure their apoptosis. Radiation-induced apoptosis in the cell population was measured by flow cytometry using Annexin V + fluorescein isothiocyanate (FITC) and prodidium iodide (PI) stains.FindingsRadiation induced apoptosis was measureable with enough precision. But measured apoptosis depended on delay time after irradiation and protocole of flow cytometry.ConclusionThe results of this study show that it is possible to use radiation for measuring apoptosis as a biological dosimeter in a short time after radiation exposure in the events such as a nuclear explosion or leakage of radioactive material.Keywords: Apoptosis, Flowcytometry, T, cells, Lymphocyte, Biological dosimetry, Radiation Apoptosis, Biological dosimetry, T, cells, Flowcytometry, Lymphocyte, Radiation -
مقدمهامروزه آموزش پزشکی با پیچیدگی های زیادی از جمله افزایش بالقوه حجم اطلاعات در محیط های آموزش نظری و بالینی همراه است که نیازمند اتخاذ راه کارهای جدید با استفاده از روش های آموزشی مناسب می باشد. این مطالعه با هدف بررسی تاثیر استفاده از الگوی یادسپاری بر پیشرفت تحصیلی درس فیزیولوژی دانشجویان پرستاری انجام پذیرفت.روش هااین تحقیق نیمه تجربی به صورت دو گروهی به همراه پیش آزمون و پس آزمون انجام گرفت. تمامی دانشجویان ترم دوم پرستاری در درس فیزیولوژی کلیه به عنوان گروه تجربی (48n=) و دانشجویان مامایی در درس فیزیولوژی کلیه (46n=) و دانشجویان پرستاری در درس فیزیولوژی غدد (48n=) به عنوان دو گروه شاهد انتخاب شدند. کلیه جلسات آموزشی گروه تجربی با الگوی یادسپاری برگزار گردید و جلسات آموزشی گروه های شاهد نیز به روش مرسوم سخنرانی و نمایش اسلاید بود. اطلاعات با استفاده از آمار توصیفی و آمار استنباطی، آزمون ANOVA و تی جفت مورد تحلیل قرار گرفت.نتایجتفاوت آماری معناداری بین میانگین نمرات پیش آزمون گروه تجربی 27/1±38/4 و میانگین نمرات گروه شاهد مامایی 79/1±15/4 و پرستاری 4/1±69/3 وجود نداشت (07/0=p). بین میانگین نمرات پس آزمون کسب شده در گروه شاهد پرستاری (52/3±67/11) و گروه تجربی (32/3±28/14) تفاوت آماری معناداری (001/0=p) وجود داشت.نتیجه گیریبه کارگیری الگوهای جدید تدریس مانند یادسپاری که متناسب با محتوای درس انتخاب می شود، می تواند در بهبود یادگیری دانشجویان موثر باشد، اما موفقیت در استفاده از آن تحت تاثیر توانمندی اساتید در زمینه به کارگیری این الگو، مهارت خلاقیت دانشجویان و استراتژی های مطالعه آنان است.
کلید واژگان: دانشجویان پرستاری و مامایی, الگوی یادسپاری, فیزیولوژی, پیشرفت تحصیلیIntroductionToday's Medical education is associated with numerous complications including potential increase of data volume in clinical and theoretical learning environments. This requires for new strategies using appropriate instructional methods. This study was performed to investigate the effect of the memorization model on nursing student's academic achievement in physiology course.MethodsThis quasi-experimental study with two groups of pre- and post-tests was conducted on all second semester nursing students, Students studying renal physiology were selected as the experimental group (n=48) and midwifery students studying physiology of kidney (n=46) and nursing students studying endocrine physiology course (n=48) were selected as control groups. All experimental sessions were held using Memorization model and control sessions were conducted through regular methods of lecture and slide show. Data was analyzed using descriptive statistics and inferential statistics, paired t-test, and ANOVA.ResultsNo statistically significant difference was found between mean scores of pretest which was 4.38±1.27 for experiment group and 4.15±1.79 for midwifery control group and 3.69±1.4 for nursing control group (p>0.05). There was a statistically significant difference between the mean scores of control group of nursing students (11.67±3.52) and experimental group (14.28±3.32), (p<0/001).ConclusionEmploying new teaching models such as memorization model that is appropriate with educational content can be effective in improving students’ learning. However, accomplishment in their application is affected by teachers’ ability to employ the model, students’ creativity skills, and study strategies.Keywords: Nursing, midwifery students, memorization model, physiology, academic achievement. -
مقدمهرگ زایی پدیده ای تعیین کننده در درمان بیماری های قلبی است. هدف از این مطالعه، تعیین اثر تستوسترون بر روی غلظت عامل رشد مشتق از پلاکت و عامل رشد فیبروبلاستی بازی به عنوان عوامل محرک رگ زایی در خون رت های نر بود.روش هادر این مطالعه ی تجربی، 24 عدد رت نر به 4 گروه تقسیم شدند. گروه اول تحت عمل جراحی شم (ایجاد برش جراحی بدون دستکاری) و گروه های دوم و سوم و چهارم تحت عمل ارکیدکتومی قرار گرفتند. به گروه اول و دوم روزانه ml 1/0 روغن کنجد (به عنوان دارونما)، به گروه سوم mg/kg/day 1 تستوسترون و به گروه چهارم mg/kg/day 5 تستوسترون روزانه تزریق شد. پس از 21 روز تزریق، غلظت سرمی عوامل PDGF (Platelet derived growth factor) و bFGF (Basic fibroblastic growths factor) در خون رت ها اندازه گیری شد.یافته هامیانگین غلظت سرمی PDGF رت های تیمار شده با mg/kg/day 5 تستوسترون، نسبت به رت های ارکیدکتومی تیمار شده با روغن کنجد و mg/kg/day 1 تستوسترون بیشتر بود (050/0 > P). همچنین غلظت bFGF در خون گروه دریافت کننده ی mg/kg/day 1 تستوسترون کمتر از سایر گروه ها بود (050/0 > P).نتیجه گیریکاهش تستوسترون باعث کاهش PDGF می شود و ممکن است از این طریق به صورت بالقوه در کاهش توان آنژیوژنز موثر باشد. تغییر غلظت تستوسترون تاثیری بر تغییر غلظت سرمی bFGF ندارد.
کلید واژگان: عامل رشد مشتق از پلاکت, عامل رشد فیبروبلاستی بازی, تستوسترون, آنژیوژنزBackgroundAngiogenesis is a determinant factor in the treatment of cardiovascular diseases. The purpose of this study was determining the effect of testosterone on the average concentration of basic fibroblast growth factor (bFGF) and platelet-derived growth factor (PDGF) as angiogenic stimulating factors in the blood of male rats.MethodsIn this experimental study, 24 male rats were divided into 4 groups. The first group went under sham surgery (making incisions without doing any special work on rats’ bodies) and 3 others went under the orchiectomy (OCX). The first and second groups received 0.1 mg/day sesame oil as placebo and the third and fourth groups received 1 and 5 mg/kg/day testosterone, respectively. After 21 days, the concentrations of bFGF and PDGF were measured in rats blood.FindingsThe mean concentration of PDGF in rats in forth group was significantly more than those in third group (P < 0.05). In addition, the mean concentration of bFGF in third group was significantly less than the others (P < 0/05).ConclusionReduction of testosterone causes reduction of PDGF and it may be effective on decreasing the angiogenesis potentially. Different levels of testosterone had no effect on bFGF concentration.Keywords: Basic fibroblast growth factor, Platelet, derived growth factor, Testosterone, Angiogenesis -
سلول های T تنظیمی در ضایعات حاد و مزمن لیشمانیوز جلدی ناشی از انگل لیشمانیا ماژورمقدمهلیشمانیوز جلدی در بسیاری از کشورهای جهان یک مشکل بهداشتی مهم محسوب می شود. مطالعاتی که در مدل های حیوانی و همچنین، در انسان انجام شده است، نشان می دهد که نوع پاسخ ایمنی در محل ضایعه، به خصوص تعادل بین سلول های T تنظیمی و سلول های T عملگر بر سیر بیماری موثر است و می تواند مشخص کند که بیماری خودبه خود بهبود می یابد یا این که به فرم های مزمن تبدیل می شود. هدف از این مطالعه، بررسی نقش سلول های T تنظیمی طبیعی (nTreg) در ضایعات حاد و مزمن لیشمانیوز جلدی ناشی از لیشمانیا ماژور بود.روش هااز ضایعات جلدی 28 بیمار مبتلا به لیشمانیوز جلدی که از نظر آزمایشگاهی ابتلای آن ها به لیشمانیا ماژور ثابت شده بود، بیوپسی گرفته شد. این بیماران در دوگروه افراد مبتلا به ضایعات حاد و افراد مبتلا به ضایعات مزمن تقسیم شدند. میزان بیان ژن forkhead box P3 (foxp3) با روش Real-time PCR (Real-time reverse transcription polymerase chain reaction) و تعداد سلول های nTreg با روش رنگ آمیزی ایمونوفلورسنت در ضایعات بیماران دوگروه بررسی شد. از آزمون آماری Mann-Whitney U برای تعیین معنی داری تفاوت ها بین دو گروه استفاده شد.یافته هامیانگین بیان نسبی ژن foxp3 در ضایعات حاد و مزمن به ترتیب 23/0 ± 53/0 و 99/0 ± 26/1 بود که به صورت معنی داری در ضایعات مزمن بیشتر بود (007/0 = P). در روش رنگ آمیزی بافتی ایمونوفلورسنت نیز تعداد سلول های nTreg ضایعات مزمن به صورت معنی داری بیشتر از ضایعات حاد بود.نتیجه گیریافزایش بیان ژن و همچنین بیان نشانگرهای پروتئینی سلول nTreg در ضایعات مزمن لیشمانیوز جلدی نشان می دهد که احتمال دارد این سلول ها در مزمن شدن ضایعات نقش داشته باشند و در نتیجه ممکن است بتوان از روش های ایمونوتراپی که هدف آن ها nTreg است، برای درمان این ضایعات مزمن استفاده کرد.
کلید واژگان: لیشمانیوز جلدی, ایمونوفلورسنت, لیشمانیا ماژور, سلول های T تنظیمیRegulatory T-cell Profile in Early and Late Lesions of Cutaneous Leishmaniasis Due to Leishmania MajorBackgroundCutaneous leishmaniasis (CL) is a public health problem in several endemic countries. Recent studies on mouse model and a few clinical experiments showed that the type of immune response generated at the site of infection and especially balance between regulatory and effector T-cells determines the outcome of the disease toward self-limiting or long-lasting lesions. The aim of this study was to evaluate the role of natural regulatory T-cells (nTregs) in early and late cutaneous lesions of human Leishmania major (L. major) infection.MethodsSkin biopsies were collected from parasitologically proven lesions of 28 patients with cutaneous leishmaniasis, divided into two groups of early and late lesions. The causative agents were identified to be L. major. Quantitative real-time reverse transcription polymerase chain reaction (PCR) and immunofluorescent staining of biopsies were used to assess the Foxp3 mRNA expression and frequency of nTregs in two groups. Mann-Whitney U test was used to determine the significance of deferences between the two groups.FindingsMean relative expressions of Foxp3 mRNA were 0.53 ± 0.23 and 1.26 ± 0.99 in early and late lesions, respectively, which was significantly upper in chronic lesions (P = 0.007). Parallel results were obtained in tissue staining method.ConclusionIncreased in gene expression and protein staining of nTreg markers in chronic biopsy samples indicates a role for these cells in chronic L. major induced leishmaniasis and supports the effectiveness of regulatory T cell-based immunotherapy for treatment of chronic cutaneous leishmaniasis.Keywords: Cutaneous, Fluorescent antibody technique, Leishmania major, Leishmaniasis, Real, time reverse transcription polymerase chain reaction, Regulatory -
مقدمه
کاهش بیان ژن همواکسیژناز با عود کمتر و پاسخ بهتر بعضی سرطان ها با رادیوتراپی همراه است. هدف از این مطالعه، بررسی اثر Znpp (مهار کننده ی همواکسیژناز-1) به همراه رادیوتراپی بر روی سلول های ملانوما در موش ها بود.
روش هابرای انجام این مطالعه، تعداد 24 موش به طور تصادفی به چهار گروه تقسیم شدند. به همه ی موش ها در روز صفر مطالعه، سلول ملانوما تزریق شد و موش ها به مدت 16 روز تیمار شدند. گروه اول و دوم، μg/kg 2000 Znpp (Zinc protoporphyrin) و گروه سوم و چهارم پایه ی رقیق کننده ی Znpp را دریافت کردند. دو گروه اول و سوم در روز 8 مطالعه به میزان 12 گری پرتو درمانی شدند. موش ها هر روز از جهت وجود توده ی قابل لمس در محل تزریق، بررسی و در صورت وجود، ابعاد توده اندازه گیری شد. تومورها در روز 16 مطالعه خارج شدند. در این تحقیق، اثرات Znpp بر مدل تومور ملانومای موش هایی که رادیوتراپی شدند، بررسی شد. اثر 1-Ho بر رشد سلول های سرطانی با ایندکس میتوتیک 67-Ki در تومور محاسبه گردید و اندازه ی تومورها در روز 8 و 16 مطالعه اندازه گیری شد
یافته هااندازه ی تومور و ایندکس میتوتیک در موش های درمان شده با Znpp و رادیوتراپی به صورت معنی داری کمتر از گروه شاهد بود (05/0 > P). اندازه ی تومور در موش های دریافت کننده ی رادیوتراپی و Znpp کمتر از گروهی بود که رادیوتراپی به تنهایی دریافت نموده بودند (05/0 > P).
نتیجه گیریZnpp ممکن است همراه رادیوتراپی کاربرد بالینی داشته باشد و در جلوگیری یا کاهش رشد تومور، موثرتر از رادیوتراپی به تنهایی باشد.
کلید واژگان: ملانوما, همواکسیژناز, 1, ایندکس میتوتیکBackgroundDecrease in Heme Oxygenase-1 gene expression is associated with fewer amounts of reoccurrence and better final response to treatment in some cancers. The aim of this study was to analyze the effect of Zinc Protoporphyrin (Znpp), as Heme Oxygenase-1 (HO-1) inhibitor, and radiotherapy on melanoma cells in mice.
MethodsIn this experimental study, 24 mice were randomly divided to 4 groups. On the first day of the study, melanoma cells were injected and the mice were treated for 16 days. First and second groups received 2000 mg/kg of Znpp every other day. Third and forth groups were injected diluted liquid of Znpp. The first and third groups received 12 gray of radiotherapy on 8th day. The mice were examined each day for any palpable tumors and size was measured. The tumors were extracted on the 16th day. The effect of HO-1 on growth of cancer cells was studied using mitotic index and the size of tumors were measured on 8th and 16th days.
FindingsSize of tumor and mitotic index in mice treated with Znpp and radiotherapy was significantly smaller than in control groups (P < 0.05). Size of tumor in mice treated by radiotherapy and Znpp was less than group only treated with radiotherapy (P < 0.05).
ConclusionThe HO-1 inhibitor with radiotherapy may have therapeutic effects and it may be more effective in reducing the tumor’s growth than using radiotherapy alone.
Keywords: Melanoma, Heme oxygenase, 1, Mitotic index -
هدف پژوهش حاضر مقایسه ی اثربخشی مدیریت استرس شناختی-رفتاری، آموزش خوش بینی و درمان طبی بر علائم روانشناختی، جسمانی و شاخص های ایمنی شناختی بیماران مبتلا به کولیت اولسراتیو بود. به این منظور 30 نفر از بیماران زن مبتلا به کولیت اولسراتیو به شیوه ی نمونه گیری در دسترس انتخاب شده و به طور تصادفی در 3 گروه مدیریت استرس شناختی- رفتاری، آموزش خوش بینی و درمان طبی گمارده شدند. هر سه گروه به مقیاس بیمارستانی اضطراب، افسردگی و شاخص فعالیت بیماری کولیت پاسخ دادند و نمونه ی خونی از آنان جمع آوری شد. سپس دو گروه آزمایشی در 9 جلسه مداخله ی گروهی مدیریت استرس شناختی- رفتاری و آموزش خوش بینی شرکت کردند و پس از آن هر 3 گروه مجددا به مقیاس ها پاسخ داده و نمونه ی خونی از آنان جمع آوری شد، این کار در پیگیری 6 ماهه نیز تکرار گردید. برای تحلیل داده ها از تحلیل کوواریانس استفاده شد. نتایج پژوهش حاکی از اثربخشی هر دو شیوه ی مداخله بر افسردگی، اضطراب، کورتیزول و TNFα، و عدم اثربخشی مداخلات بر علائم جسمانی، IL6 و IL4بود. در مجموع می توان اظهار داشت که مداخلات روانشناختی از جمله؛ مدیریت استرس و آموزش خوش بینی می تواند در بهبود علائم روانشناختی و تنظیم عملکرد ایمنی بیماری کولیت اولسراتیو و درمان جامع این بیماران سودمند باشد.
کلید واژگان: کولیت اولسراتیو, مدیریت استرس شناختی, رفتاری, آموزش خوش بینی, سیستم ایمنیThe aim of this study was the comparison of the effects of cognitive-behavioral stress management, optimism training and medical therapy on the UC patients’ psychological and somatic symptoms, and immunological markers. 30 female patients were selected through the availability sampling method, and were randomly put in the three groups of cognitivebehavioral stress management, optimism training and medical therapy. All patients completed Hospital Anxiety and Depression Scale and Lichtiger Colitis Activity Index in the pretest stage and blood samples were taken from them. Then, the two experimental groups participated in 9 sessions of the group intervention of cognitive-behavioral stress management and optimism training; following that the three groups completed the scales again and again blood samples were taken from them and this was repeated in a 6- months follow-up. To analyze the data, analysis of covariance (ANCOVA) was used. The findings of the study indicated that the effects of the two interventions on depression, anxiety, cortisol and TNFα were significant; however, these interventions had no significant effects on the somatic symptoms, IL6 and IL4. As a whole, it can be said that the psychological interventions including stress management and optimism training could be effective in improving the psychological symptoms, regulating the immunological performance and curing of UC patients.Keywords: Ulcerative Colitis, Cognitive, behavioral Stress Management, Optimism Training, Immune System -
مقدمه
میگرن یکی از انواع شایع سردرد است. یکی از مکانیسم های احتمالی در فیزیوپاتولوژی این بیماری التهاب نوروژنیک می باشد که در مطالعات قبلی با تغییراتی که در میزان انواع فاکتورهای التهابی نظیر اینترلوکین ها، Adhesion moleculeها و واکنش گرهای فاز حاد انجام شده، وجود آن مطرح گردیده است. از طرفی، یکی از عملکردهای مهارکننده های آنزیم مبدل آنژیوتانسین (Angiotensin converting enzyme inhibitors یا ACEIs) فعالیت ضد التهابی آن ها می باشد. هدف از انجام این مطالعه، بررسی اثر انالاپریل در وضعیت سیتوکین های ضد التهابی در بیماران مبتلا به میگرن بود.
روش هادر این کارآزمایی بالینی تصادفی شده ی دوسوکور با شاهد دارونما، تجویز 10 میلی گرم انالاپریل در روز در مقایسه با دارونمای هم سان در 40 نفر بیمار مبتلا به میگرن برای دو ماه انجام گرفت. میزان اینترلوکین 4 (IL-4)، اینترلوکین 10 (IL-10) و اینترلوکین 13 (IL-13) در سرم تمام بیماران در ماه های 0 و 2 اندازه گیری شد.
یافته هامقادیر IL-4 (001/0 = P)، IL-10 (001/0 > P) و IL-13 (001/0 > P) در گروه مورد پس از درمان با انالاپریل افزایش معنی داری یافت.
نتیجه گیریانالاپریل ممکن است در بهبود وضعیت التهابی بیماران مبتلا به میگرن موثر باشد؛ این اثر ضد التهابی می تواند در اثر افزایش سیتوکین های ضد التهابی در این بیماران ایجاد شده باشد. انالاپریل با کاهش خطر درگیری های مغزی- عروقی می تواند شانس ایجاد حملات بعدی میگرن و همچنین سایر بیماری های عروقی وابسته را بکاهد.
کلید واژگان: اندوتلیوم, میگرن, مهارکننده ی آنزیم مبدل آنژیوتانسین, سیتوکین, انالاپریلBackgroundMigraine is one of the most common forms of headache. One of its possible mechanisms is neuro-inflammation in which some changes happen in inflammatory factors such as interleukins، adhesion molecules or acute phase reactants. On the other hand، one of the mechanisms by which angiotensin converting enzyme inhibitors (ACEIs) affect is anti-inflammation. The goal of this study was to evaluate the effect of enalapril on anti-inflammatory cytokines of patients with migraine.
MethodsIn this randomized double-blind placebo-controlled clinical trial، 10 mg enalapril daily was compared with matched placebo in 40 patients with migraine for two months. Serum IL-4، IL-10 and IL-13 levels were measured in all patients at 0 and 2 month.
FindingsThe serum level of IL-4 (P = 0. 001)، IL-10 (P < 0. 001) and IL-13 (P < 0. 001) increased significantly in the case group after treatment with enalapril.
ConclusionEnalapril may be effective in improvement of inflammatory responses in patients with migraine. This improvement could be the result of anti-inflammatory cytokines and may reduce the cerebrovascular risks in these patients.
Keywords: Endothelium, Migraine, Angiotensin converting enzyme inhibitors (ACEIs), Cytokines, Enalapril -
مقدمه
از کارآمدترین روش های ترمیم آسیب های بافتی، سلول درمانی است. امروزه از سلول های MSC (Mesenchymal stem cell) به دلیل قدرت بالای تمایز به انواع سلول ها و ترشح فاکتورهای رشد متعددی همچون PDGF (Platelet derived growth factor) و SDF1-α (Stromal cell-derived factors1-alpha) برای این منظور استفاده می شود. هورمون های جنسی با اثر بر میزان ترشح این فاکتورها، تکثیر و مهاجرت سلول ها و فرآیند های ترمیمی را تحت تاثیر قرار می دهند. هدف از این پژوهش تعیین اثر تستوسترون بر غلظت فاکتورهای PDGF و SDF1-α در مغز استخوان رت های نر ویستار بود.
روش ها24 رت به طور تصادفی به 4 گروه تقسیم شدند. گروه اول تحت عمل جراحی Sham قرار گرفت و مقدار 1/0 میلی لیتر روغن کنجد به عنوان دارونما دریافت کرد. سه گروه دیگر تحت عمل Orchidectomy قرار گرفتند و به ترتیب دوز های 1/0 میلی لیتر روغن کنجد (به عنوان دارونما)، روزانه 1 میلی گرم بر کیلوگرم و 5 میلی گرم بر کیلوگرم تستوسترون محلول در روغن کنجد را به صورت زیر جلدی و به مدت سه هفته ی متوالی دریافت نمودند و در نهایت میزان فاکتورها در مغز استخوان استخراج شده از فمور رت ها اندازه گیری شد.
یافته هامیانگین غلظت PDGF درمغز استخوان گروه شاهد به صورت معنی داری کمتر از این مقدار درگروهSham بود و در گروه های عقیم دریافت کننده ی 1 میلی گرم و 5 میلی گرم تستوسترون افزایش معنی داری نسبت به گروه شاهد دیده شد (05/0 > P). غلظت SDF1-α در گروه Sham نسبت به گروه شاهد تفاوت معنی داری نداشت. این میزان در گروه عقیم دریافت کننده ی 5 میلی گرم تستوسترون نسبت به گروه شاهد کاهش معنی داری را نشان داد.
نتیجه گیرینتایج نشان می دهد که تستوسترون موجب افزایشPDGF در مغز استخوان رت های نر می شود در حالی که SDF1-α را کاهش می دهد.
BackgroundOne of the most efficient methods of damaged tissue regeneration and repairment is cell therapy; nowadays is used from mesenchymal stem cells (MSC) because of high capacity of these cells for self-renewal and multi-lineage differentiation and secretion of different growth factors, like platelet derived growth factor (PDGF) and stromal cell-derived factors-1alpha (SDF-1α). Sexual hormone which affect the secretion of these factors, regulate proliferation and migration of stem cells and also, repairment processes. The purpose of this study was to determinate the effect of exogenous testosterone on the amount of PDGF and SDF-1α in bone marrow of male Wistar rats.
MethodsIn this experimental study, 24 male Wistar rats randomly were divided into four groups. The first group underwent sham operation and received 0.1 ml of sesame oil as a placebo. The other three groups underwent orchidectomy operation and after two weeks received 0.1 ml of sesame oil (as a placebo), 1 and 5 mg/kg/day of testosterone dissolved in sesame oil respectively, subcutaneously each day for 3 weeks. Then, the amount of factors was measured in extracted femoral bone marrow using ELISA method.
FindingsThe average concentration of PDGF in bone marrow of control group was significantly less than these amounts in sham group (P < 0.05). In castrated group received 1 and 5 mg/kg/day of testosterone, these factors increased significantly in comparison with control group (P < 0.05). The average concentration of SDF-1α in bone marrow of sham group did not show significant differences comparing the control group. This amount showed significant decrease in castrated group received 5 mg/kg/day testosterone comparing the control group (P < 0.05).
ConclusionThe results showed that testosterone leads to increase the amount of PDGF in bone marrow of male rats but decrease the amount of SDF-1α.
Keywords: Platelet derived growth factor, Stromal cell, derived factor, 1alpha, Testosterone, Bone marrow, Rat -
مقدمهدر کشور ما تریاک از شایع ترین مواد مخدری است که مورد سوء مصرف قرار می گیرد و تاثیر مصرف یا ترک آن بر روی اندوتلیوم عروق مورد سوال است. در این مطالعه عملکرد اندوتلیوم از طریق اندازه گیری سطح سرمی اکسید نیتریت (NO) و hs-CRP (High-sensitivity C-reactive protein) در افراد معتاد به تریاک، غیر معتاد، در حال ترک با متادون و در حال ترک در کمپ بررسی شد.روش هااین مطالعه یک مطالعه ی توصیفی- تحلیلی بود که در سال 1390 در اصفهان انجام شد. سطح سرمی NO و hs-CRP در 4 گروه معتاد به تریاک، در حال ترک در کمپ، در حال ترک با متادون و غیر معتاد اندازه گیری و مقایسه شد.یافته هامیانگین سطح سرمی hs-CRP در افراد سالم 2/1 ± 59/3، افراد معتاد 25/1 ± 1/4، افراد در حال ترک با متادون 97/0 ± 92/3 و در افراد در حال ترک بدون متادون (در کمپ) 21/1 ± 33/5 نانوگرم بر میلی لیتر بود که در بین چهار گروه مذکور اختلاف معنی داری داشت. میانگین سطح سرمی NO در 4 گروه فوق به ترتیب 68/4 ± 29/31، 56/3 ± 03/20، 53/4 ± 51/22 و 22/4 ± 51/25 نانوگرم بر میلی لیتر بود و بین 4 گروه مذکور، اختلاف معنی داری داشت (001/0 > P).نتیجه گیریدر معتادین به تریاک نسبت به سایر گروه ها بیشترین میزان کاهش سطح NO و افزایش سطح hs-CRP مشاهده شد. این امر بیانگر تاثیر تریاک بر روی اختلال عملکرد عروق است. ترک اعتیاد سبب بهبود این روند می شود.
کلید واژگان: تریاک, اعتیاد, عملکرد اندوتلیومBackgroundOpium is the most commonly abused drug in Iran. However، effects of opium abuse or withdrawal on vascular endothelium are not clear. This study compared endothelial function in addicts، non-addicts، and individuals receiving treatment for addiction.MethodsThis descriptive، analytic study was conducted in Isfahan (Iran) during 2011. Nitric oxide (NO) and C-reactive protein (CRP) levels were evaluated in four groups of individuals (addicts، non-addicts، persons receiving methadone maintenance treatment، and those attending drug rehabilitation camps).FindingsThe mean serum levels of high sensitivity CRP (hs-CRP) were 3. 59 ± 1. 20 in non-addicts، 4. 10 ± 1. 25 in addicts، 3. 29 ± 0. 97 ng/ml in subjects receiving methadone، and 5. 33 ± 1. 21 in residents of camps (P < 0. 05). The mean serum levels of NO in the abovementioned groups were 31. 29 ± 4. 68، 22. 51 ± 4. 53، 25. 51 ± 4. 22، and 20. 03 ± 3. 56 ng/ml، respectively (P < 0. 01).ConclusionAmong the four studied groups، opium addicts had the highest levels of CRP and the lowest levels of NO. Therefore، opium results in vascular dysfunction which can be corrected during the withdrawal process.Keywords: Opium, Addiction, Endothelial function -
مقدمهمیگرن به عنوان فنوتیپی از اختلالات پلی ژنی در نظر گرفته می شود و منعکس کننده ی اثر چندین جایگاه ژنی می باشد که فرایند های پاتوفیزیولوژیکی متفاوتی را تعدیل می کنند. نشان داده شده است که الل 677T در ژن MTHFR (Methylenetetrahydrofolate reductase) به طور مستقیم با کاهش فعالیت آنزیم و ژنوتیپ هموزیگوت TT به طور غیر مستقیم با هیپرهموسیستئینمی در ارتباط است. در این مطالعه ارتباط پلی مورفیسم ژنتیکی C677T در ژن MTFHR و میگرن در دو گروه مبتلایان به میگرن و افراد سالم در جمعیت ایرانی بررسی گردید.روش ها203 نفر از افراد مبتلا به میگرن و سالم در این مطالعه وارد شدند. پلی مورفیسم ژنتیکی C677T در ژن MTFHR در 102 نفر از مبتلایان به میگرن و 101 فرد سالم با استفاده از تکنیک PCR-HRM (Polymerase chain reaction-High resolution melting-) بررسی شد.یافته هافراوانی ژنوتیپ ها در دو گروه مورد و شاهد در این مطالعه اختلاف معنی داری نداشت. اختلاف فراوانی ژنوتیپ TT نیز در دو گروه معنی دار نبود (530/0 = P، 362/2-188/0: CI95%، 667/0 = OR).نتیجه گیریاین مطالعه نشان داد پلی مورفیسم ژنتیکی C677T در ژن MTFHR در استعداد ابتلا به میگرن نقشی نداشت. این اولین مطالعه ای بود که به بررسی فراوانی این پلی مورفیسم در جمعیت ایرانی پرداخت. پیشنهاد می شود این مطالعه با تعداد نمونه بیشتر انجام شود، همچنین موارد با و بدون اورا (Eura) به طور جداگانه بررسی شود.
کلید واژگان: پلی مورفیسم ژنتیکی, میگرن, ژن MTFHR (Methylenetetrahydrofolate reductase)BackgroundMigraine is considered the end phenotype of a number of polygenic disorders reflecting the influence of several genetic loci modulating different pathophysiological processes. It has been shown that the 677T allele in methylenetetrahydrofolate reductase (MTHFR) gene is directly correlated with decreased enzymatic activity، and the T/T genotype is indirectly associated with mild hyperhomocysteinaemia which possibly leads to vascular disease. In this case-control study we investigated the association between C677T MTHFR polymorphisms and migraine in an Iranian population.MethodsA total of 205 cases and controls were enrolled to the study. The MTHFR C677T variant was genotyped in 102 unrelated migraine cases and 103 controls by HRM-PCR technique.FindingsThere was no significant association between C677T MTHFR polymorphism and migraine in our study. The frequency of TT genotype was not higher in case group compared with the controls (OR = 0. 667، 95% CI: 0. 188-2. 362، P = 0. 530).ConclusionThe C677T variant in the MTHFR gene did not influence susceptibility to migraine in our study population. A more reliable conclusion may be drawn from investigations with larger sample size and separated migraine groups، with and without aura. Keywords:Keywords: Genetic polymorphism, Migraine disorders, Methylenetetrahydrofolate reductase -
مقدمهمولتیپل اسکلروزیس (Multiple Sclerosis یا MS) از دسته بیماری های خود ایمن مزمن سیستم عصبی مرکزی با اتیولوژی ناشناخته است. در این مطالعه آپوپتوز و تولید نیتریک اکساید سلول های اندوتلیال تیمار شده با سرم بیماران مبتلا به MS و پاسخ به درمان با IFN beta-1b (Interferon beta-1b) مورد بررسی قرار گرفت.روشسلول های اندوتلیال بند ناف انسان با نمونه سرم بیماران مبتلا به MS در فاز های عودکننده و بهبودیابنده و افراد سالم تیمار شدند. میزان نیتریک اکساید تولید شده در سوپرناتانت محیط کشت به روش گریس و میزان آپوپتوز سلول های اندوتلیال را به کمک فلوسایتومتری با رنگ آمیزی انکسین V و PI (Annexin V and Propidium iodide) تعیین شدند. تاثیر اینترفرون بتا 1- ب بر آپوپتوز و میزان تولید نیتریک اکساید توسط سلول های اندوتلیال در سه دوز مورد بررسی قرار گرفت.یافته هادر مقایسه با افراد سالم، تنها میزان آپوپتوز سلول های اندوتلیال تیمار شده با سرم بیماران در فاز عودکننده افزایش یافت، 001/0P<، درحالی که بین آپوپتوز سلول های اندوتلیال تیمار شده با سرم بیماران در فاز بهبود و شاهد سالم تفاوت معنی داری وجود نداشت،آپوپتوز سلول های اندوتلیال تیمار شده با سرم بیماران گروه عود با دوز 10 واحد در میلی لیتر IFN-beta-1b کاهش معنی دار یافت، 05/0P<. همین دوز منجر به افزایش معنی دار تولید نیتریک اکساید نیز شد 05/0P<.نتیجه گیرینتایج مطالعه حاضر پیشنهادکننده این احتمال است که آسیب و آپوپتوز سلول های اندوتلیال مکانیسم موثری در اتیولوژی MS است و پیشگیری از آن با تیمار IFN beta-1b، مکانیسم احتمالی اثر درمانی IFN beta-1b در درمان MS را تبیین می کند.
کلید واژگان: مولتیپل اسکلروزیس, اینترفرون بتا1, ب, آپوپتوز سلول های آندوتلیال, نیتریک اکسایدBackground and AimsMultiple sclerosis (MS) is one of the chronic autoimmune diseases of the central nervous system with unknown etiology. The present study aimed to investigate the apoptosis and nitric oxide (NO) production of endothelial cells treated with serum of patients with MS and response to interferon beta (IFN-β) therapy.MethodsHuman umbilical vein endothelial cells were treated with sera from patients with active MS (in relapse), MS in remission, or sera from healthy volunteers (each n = 10). Nitric oxide (NO) levels were determined in culture supernatants by Greiss method and endothelial cell apoptosis was assessed by annexin V-propidium iodide staining. Effects of IFN-beta-1b on endothelial cell apoptosis and NO production were tested at increasing doses (10, 100, and 1000 U/ml).ResultsCompared with healthy people, only apoptosis of endothelial cells treated with serum of patients with relapsing phase increased, P<0.01; while there was no significant difference between apoptosis of endothelial cells treated with serum of patients in remission phase and healthy controls. Apoptosis of endothelial cells treated with sera of patients in relapse was decreased by IFN-beta-1b at 10 U/ml, P<0.05. The same dose also led to a significant increase in nitric oxide production.ConclusionThe results suggest that endothelial cells injury and apoptosis may play a role in MS etiology and represents a potential therapeutic mechanism of action for IFN-beta-1b in MS therapy.Keywords: Multiple sclerosis, Interferon beta, 1b (IFN, beta, 1b), Endothelial cell apoptosis, Nitric oxide -
مقدمهمطالعات اخیر بیانگر شیوع بالای مقاومت به انسولین در مبتلایان به میگرن است. مقاومت به انسولین، عامل اصلی در ایجاد سندرم متابولیک می باشد. این سندرم به طور مستقیم با چاقی و سایر عوامل خطر قلبی- عروقی مرتبط است. با توجه به این که خطر ایجاد بیماری های قلبی- عروقی در مبتلایان به میگرن نیز بیشتر از جمعیت عادی گزارش شده است، در این مطالعه مقایسه ی شدت، طول مدت و فرکانس سر دردهای میگرنی در بیماران مبتلا به میگرن با و بدون سندرم متابولیک انجام شد.روش ها200 بیمار مبتلا به میگرن برای این مطالعه انتخاب شدند. تعریف میگرن بر اساس کرایتریای IHS (International Headache Society) صورت گرفت. سپس این افراد بر اساس کرایتریای ATP III (Adult treatment panel III) به دو گروه مبتلا و فاقد سندرم متابولیک تقسیم شدند و شدت، طول مدت و فرکانس سر دردهای میگرنی در دو گروه در اولین روز مراجعه به کلینیک، 30 و 60 روز بعد مقایسه شد.یافته ها34 نفر از بیماران (17 درصد) مبتلا به سندرم متابولیک بودند. افراد مبتلا به سندرم متابولیک مسن تر (001/0 > P) و اکثر آن ها زن بودند و طول مدت حملات میگرن در آن ها بیشتر از گروه مقابل بود (03/0 = P). میانگین فرکانس سر درد و شدت سر درد در دو گروه تفاوت معنی داری با یکدیگر نداشتند. در هر دو گروه 30 و 60 روز پس از شروع درمان شدت، فرکانس و طول مدت سر دردها کاهش قابل توجهی یافت که معنی دار نبود.نتیجه گیریمطالعه ی ما نشان داد که سندرم متابولیک در 17 درصد از مبتلایان به میگرن وجود دارد. سندرم متابولیک با سن و طول مدت حملات سر درد رابطه داشت، ولی فرکانس و شدت سر درد در زمان مراجعه، 30 و 60 روز بعد از آن رابطه ی معنی داری با سندرم متابولیک نداشت.
کلید واژگان: میگرن, سندرم متابولیک, مقاومت به انسولینBackgroundInsulin resistance has a basic role in the pathogenesis of metabolic syndrome, which is directly correlated with obesity and other cardiovascular risk factors. Recent studies show that insulin resistance is more prevalent in patients with migraine. Further supportive to the association, the risk of cardiovascular diseases in migraineurs has been reported to be higher than the normal population. The present study aimed to compare the severity, duration, and frequency of headaches in migraine patients with and without metabolic syndrome.Methods200 patients with migraine were selected for this study. Migraine was diagnosed according to the International Headache Society criteria. The enrolled patients were divided into two groups, with and without metabolic syndrome, diagnosed based on the Adult Treatment Panel III criteria. The severity, duration, and frequency of migraine headaches were compared between the two groups at baseline, and 30, and 60 days afterwards.Findings34 patients (17%) had metabolic syndrome. They were older (P < 0.001) and mostly female. The duration of migraine headaches was also longer than the other group (P = 0.03). The difference of the mean frequency (9.1 versus 10.1 per month, P = 0.54) and severity (7.6 versus 7.3, P = 0.31) of headaches did not reach a statistically significant level between groups.ConclusionOur study showed that metabolic syndrome is present in 17 % of patients with migraine. Metabolic syndrome was correlated with patient’s age and the duration of their headache. 30 and 60 days after the first visit, the severity, frequency, and duration of headaches were decreased significantly but not differently in both groups.Keywords: Migraine disorders, Metabolic syndrome X, Insulin resistance -
مقدمهپیشرفت های اخیر در درمان بیماری های قلبی عروقی مدیون کشف سلول های پیش ساز اندوتلیالی می باشد. NO (Nitric oxide) و SDF-1α (Stromal cell derived factor-1α) در مهاجرت، جانشینی و تمایز این سلول ها به سلول های اندوتلیال بالغ نقش دارند. ابتلای بیشتر مردان به بیماری های قلبی عروقی نسبت به زنان، نشان دهنده نقش هورمون های جنسی در این زمینه می باشد.روش هادر این مطالعه تجربی، 24 رت ماده نژاد ویستار در محدوده وزنی 180- 160 گرم در 4 گروه به صورت: 1. Sham با تزریق روغن کنجد، 2. اواریکتومی (OVX) با تزریق روغن کنجد، 3. اواریکتومی با تزریق 10 μg/kg/day تستوسترون، 4. اواریکتومی با تزریق 100 μg/kg/day تستوسترون، به طور تصادفی انتخاب شدند. پس از 21 روز تزریق، رت ها کشته شدند و غلظت NO و SDF-1α در سرم خون آن ها اندازه گیری شد.یافته هامیانگین غلظت NO و SDF-1α در گروه های Sham، OVX، OVX- 10 μg/kg/day Testosterone، OVX-100 μg/kg/day Testosterone به ترتیب عبارت از)1.4 ± 30.7، 0.3 ± 22.4، 1.7 ± 18.3، 0.4 ± 19.2(میلی مول و (42.4±125، 10.3 ± 70.6، 15.2 ± 69.4، 62± 166(پیکوگرم در 1 دسی لیتر خون بود. نتایج حاصل از این مطالعه نشان داد، تزریق تستوسترون باعث کاهش معنی داری در غلظت NO می شود ( P < 0.05). همچنین این نتایج تفاوت معنا داری بین میانگین غلظت SDF-1α در گروه های مختلف تحت آزمون نشان نداد. (P = 0.6)نتیجه گیرینتایج این مطالعه پیشنهاد می کند، افزایش تستوسترون با کاهش فاکتورهای محرک ترمیم عروق مانند NO ممکن است در بیماری های قلبی عروقی موثر باشد.
کلید واژگان: تستوسترون, Nitric oxide, Stromal cell, derived factor, 1αBackgroundRecent therapeutic advances in cardiovascular diseases are indebted to the discovery of endothelial progenitor cells (EPC). Nitric oxide (NO) and stromal cell derived factor-1α (SDF-1α) play roles in migration, homing, and differentiation of EPCs in mature endothelial cells. The incidence of cardiovascular diseases is higher in men than women. This fact suggests the influence of sex hormones on the pathophysiology of cardiovascular diseases.Methods24 adult female Wistar rats weighing 160–180 grams were randomly divided into four groups (n = 6): 1) sham-treated by sesame oil, 2) ovariectomized (OVX)-treated by sesame oil, 3) OVX-treated by 10 µg/kg/day testosterone, 4) OVX-treated by 100 µg/kg/day testosterone. After 21 days from injection, the animals were euthanized and blood samples were stored for the determination of serum levels of NO and SDF-1α.FindingsThe serum levels of NO in sham, OVX, OVX-10 µg/kg/day testosterone, and OVX-100 µg/kg/day testosterone groups were 30.7 ± 1.4, 22.4 ± 0.3, 18.3 ± 1.7, and 19.2 ± 0.4 µmol/l, respectively. Moreover, the corresponding values for the serum level of SDF-1α were 125 ± 42.4, 70.6 ± 10.3, 69.4 ± 15.2, and 166 ± 62 pg/ml. The serum concentration of NO in testosterone treated groups was significantly lower than the other groups (P < 0.05). Nonetheless, there was no significant differences in SDF-1α levels between the study groups (P = 0.6).ConclusionIn conclusion, this study suggests that testosterone might influence cardiovascular diseases by reducing vascular healing factors such as nitric oxide.Keywords: Testosterone, Nitric oxide, Chemokine CXCL12 -
مقدمهبا توجه به اهمیت بالای کم کاری مادرزادی تیرویید در جامعه ی ما و نقش اساسی ژنتیک در ایجاد این اختلالات و وجود ژن های متعدد موثر در بروز کم کاری مادرزادی گذرای تیرویید با اتیولوژی دیس هورمونوژنز، بر آن شدیم یکی از جهش های مهم ژن پر اهمیت DUOX2 (Dual oxidase 2) را مورد بررسی قرار دهیم. وجود جهش R434X در این ژن به دلیل اثرات فنوتیپی بارزی که در بیماران مبتلا به کم کاری مادرزادی تیرویید دارد بسیار با اهمیت می باشد. هدف از این مطالعه، بررسی فراوانی این جهش در افراد مبتلا به به کم کاری مادرزادی تیرویید در شهر اصفهان بود.
روش هادر این مطالعه ی مورد- شاهدی، کودکان مبتلا به کم کاری مادرزادی تیرویید با اتیولوژی دیس هورمونوژنز طی طرح غربالگری انتخاب شدند و نمونه ی خون وریدی آن ها به منظور بررسی جهش R434X ژن DUOX2 با استفاده از تکنیک Realtime HRM PCR با پرایمرهای اختصاصی مورد مطالعه قرار گرفت.
یافته هادر این مطالعه به ترتیب 25 و 33 کودک مبتلا به کم کاری مادرزادی گذرا و دایمی تیرویید با اتیولوژی دیس هورمونوژنز و 30 کودک به عنوان گروه شاهد مورد مطالعه قرار گرفتند. در بررسی مولکولی بیماران از لحاظ دارا بودن جهش R434X موردی از جهش گزارش نشد.نتیجه گیریبا توجه به یافته های حاصل از این پژوهش به نظر می رسد مطالعات دیگری با استفاده از روش های بررسی ژنی در حجم بالاتر و به منظور شناسایی جهش های بومی این ژن و نیز بررسی جهش های سایر ژن های دخیل در اتیولوژی کم کاری مادرزادی گذرا و دیس هورمونوژنز تیرویید شامل ژن های کانال غشایی سدیم ید، تیروگلوبولین و پندرین ضروری باشد، تا بتوان بدین طریق به اساس ژنتیکی این بیماری شایع در منطقه پی برد.
کلید واژگان: کم کاری مادرزادی تیرویید, ژن Dual oxidase 2 (DUOX2), دایمی, گذراBackgroundThe prevalence of congenital hypothyroidism (CH) is high in Isfahan (Iran). Considering the high rate of parental consanguinity and the role of dual oxidase 2 (DUOX2) gene in transient and permanent CH due to thyroid dyshormonogenesis، the aim of this research was to investigate the R434X mutation in DUOX2 gene in patients with transient and permanent CH due to dyshormonogenesis.MethodsIn this descriptive prospective study، patients diagnosed with transient and permanent CH due to dyshormonogenesis (n = 25 and 33، respectively) during CH screening program were selected. Moreover، 30 children were included as the control group. Venous blood samples were obtained to determine the frequency of R434X mutation in DUOX2 gene using real time polymerase chain reaction based on high-resolution melting analysis by specific primers and sequencing method.FindingsWe did not find any case of the mentioned R434X mutation in DUOX2 gene.ConclusionFurther studies using other methods and on other gene mutations such as pendrin، sodium iodide symporter (NIS) and thyroglobulin are required for more accurate results.Keywords: Congenital hypothyroidism_Dual oxidase 2 gene_Permanent_Transient -
مقدمههدف از پژوهش حاضر، تعیین اثر 8 هفته تمرین مقاومتی بر میزان میوستاتین، TGF-β (Transforming growth factor-beta) و FGF-2 (Fibroblast growth factor-2) سرمی در موش های صحرایی بود.روش هاتعداد 20 سر موش صحرایی نر بالغ 150 تا 250 گرمی به صورت تصادفی به دو گروه شاهد و تمرین مقاومتی تقسیم شدند. گروه تمرین مقاومتی به مدت 8 هفته و هفته ای 5 جلسه روی نردبان مخصوص به ارتفاع 1 متر و 26 پله با حمل یک وزنه به میزان 30 درصد وزن بدن خود که به دم آن ها بسته می شد، تمرینات خود را آغاز نمودند. این میزان به صورت فزاینده در هفته ی آخر به 200 درصد وزن بدن حیوانات رسید. تمرینات شامل 3 نوبت 4 تکراری با 3 دقیقه استراحت بین نوبت ها بود. خون گیری از چشم موش ها توسط لوله های مویینه به عمل آمد و اندازه گیری میوستاتین،TGF-β و FGF-2 هر سه با کیت مربوط توسط روش ELISA انجام شد.یافته هادر پایان مطالعه، سطح سرمی میوستاتین در گروه تمرین مقاومتی 62/19 ± 82/71 میلی گرم در دسی لیتر و در گروه شاهد 49/17 ± 86/105 میلی گرم در دسی لیتر بود (001/0 > P). در حالی که سطح سرمی FGF-2 در گروه تمرین مقاومتی به طور معنی داری (048/0= P) افزایش یافت (در گروه تمرین مقاومتی 135/11 ± 462/102 و در گروه شاهد 606/12 ± 96/86 میلی گرم در دسی لیتر بود). همچنین سطح سرمی TGF-β در بین گروه مقاومتی 09/54 ± 48/153 و شاهد 85/32 ± 62/160 میلی گرم در دسی لیتر بود و تفاوت معنی داری در دو گروه دیده نشد (725/0= P).نتیجه گیریاین پژوهش نشان می دهد که تمرین مقاومتی، با کاهش سطوح سرمی میوستاتین و افزایش سطوح سرمی FGF-2 همراه است که هر دو از عوامل موثر بر سلول های ماهواره ای هستند و در افزایش قدرت عضلانی نقش دارند. همچنین، هر چند سطح سرمی TGF-β در گروه تمرین تفاوت معنی داری با گروه شاهد نداشت، ولی به طور کلی مقدار آن در گروه تمرین کمی کاهش پیدا کرده بود.
کلید واژگان: تمرین مقاومتی, فاکتور رشد تغییر شکل دهنده ی بتا, میوستاتین, عامل رشد فیبروبلاستی, 2, سلول های ماهواره ایBackgroundThe purpose of the present study was to determine the effect of eight weeks of resistance training on some signaling factors including myostatin، transforming growth factor-β (TGF-β) and fibroblast growth factor-2 (FGF-2) which affect satellite cells in Wistar rats.Methods20 adult male Wistar rats (150-250 g) provided by the Isfahan University of Medical Sciences، were randomly divided into 2 groups [control group n = 10 (C); resistance training group n = 10 (R)]. Resistance training was conducted for 8 weeks (5 sessions/week) on a special 1-meter high ladder (divided by 26 stairs) with the loading of 30% of body weight (suspended from the tail) in the first week and increased to 200% of body weight in the last week. Training included 3 sets of 4 reps with 3 minutes rest between sets.FindingsT-test analysis of the changes of all three myostatin، TGF-β and FGF-2 factors showed that the mean plasma level of myostatin decreased [71. 8 ± 19. 6 mg/dl (R) ver. 105. 8 ± 17. 4 mg/dl (C); P = 0. 001]، but the level of FGF-2 increased significantly [102. 4 ± 11. 1 mg/dl (R) ver. 86. 5 ± 12. 6 mg/dl (C); P = 0. 048] in resistance training group. In contrast، the serum level of TGF-β was not statistically different between the two groups [153. 4 ± 54. 0 mg/dl (R); 160. 6 ± 32. 8 mg/dl (C); P = 0. 725].ConclusionThis study showed that resistance training reduces serum levels of myostatin and increases serum levels of FGF-2 that both are factors affecting satellite cells that play a role in increasing muscle strength. Although not being significant between groups، the serum level of TGF-β was reduced in the experimental group.Keywords: Satellite cell, Myostatin, Fibroblast growth factor, 2, Transforming growth factor, β Resistance training -
مقدمه
MicroRNA ها یک نوع RNA با طول بین 20 تا 24 نوکلئوتید می باشند که نقش های تنظیمی مهمی را در سلول ها ایفا می کنند. miR-211 یکی از MicroRNA هایی است که بیان آن در سلول های سرطانی به ویژه ملانوما انسانی کاهش می یابد و نقش مهمی را در مهار رشد و تهاجم تومور ایفا می کند. تاکنون مقایسه ای بر روی بیان miR-211 در ملانومای موشی در شرایط In vitro و In vivo صورت نگرفته است. در این مطالعه، ما به ارزیابی بیان miR-211 با استفاده از تکنیک Real time PCR در رده ی سلولی ملانوما و و تومور ملانومای موشی پرداختیم.
روش هاسلول های ملانومای موشی B16F10 از بانک سلول انستیتو پاستور خریداری شد. با استفاده از این رده ی سلولی، تومور زیر پوستی ملانوما در موش BL6C57 القا گردید. از رده ی سلولی ملانوما و تومور ملانومای موشی به منظور استخراج miRNA و سنتز cDNA استفاده شد. سپس واکنش Real time PCR برای این نمونه ها و با پرایمر های U6 و miR-211 به انجام رسید. در پایان، آنالیز آماری داده ها با آزمون Student-t انجام گردید.
یافته هابررسی میانگین بیان نسبی miR-211 در نمونه های رده ی سلولی ملانوما و تومور ملانوما نشان داد که میانگین بیان miR-211 در رده ی سلولی ملانوما از تومور ملانوما بیشتر می باشد (05/0 > P).
نتیجه گیریبا توجه به پایین تر بودن بیان miR-211 در تومور ملانوما در مقایسه با سلول های ملانوما، احتمال دخیل بودن miRNA در پیش بردن خصوصیات تهاجمی ملانوما در مدل موشی آن وجود دارد.
کلید واژگان: microRNA, سلول های ملانومای موشی, Real time PCRBackgroundMicro ribonucleic acids (miRNA) are a type of ribonucleic acids with 20-24 nucleotides. They seem to have an important regulating role in cells. MiR-211 is an miRNA whose expression decreases in cancer cells، especially human melanoma cells. It is of high importance in suppression of tumor growth and invasion. Up to now، no study has evaluated miR-211 expression in murine melanoma cells for in vivo and in vitro conditions. We evaluated and compared the expression of miR-211 in murine melanoma cell line and melanoma tumors using real-time polymerase chain reaction (PCR).
MethodsMelanoma B16F10 cell line was cultured. Subcutaneous melanoma tumors were induced by injecting this line to C57 mice. Melanoma cell line and melanoma tumors were lysed and miRNAs were extracted. After complementary deoxyribonucleic acid (cDNA) synthesis، real-time PCR of samples was performed using miR-211 primers. Data was statistically analyzed by Student’s t-test.
FindingsAverage expression of miR-211 in melanoma cell line was significantly higher than melanoma tumors.
ConclusionDue to the lower expression of miR-211 in murine melanoma tumors in comparison to murine melanoma cells، miRNA may be involved in invasive properties of melanoma cells in the mouse model of melanoma.
Keywords: MiRNA, Murine melanoma cells, Real time polymerase chain reaction
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.