به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

شمس الله سراج

  • جواد نظری*، شمس الله سراج، مجید ضیایی قهنویه
    معتقدان به الهیات سلبی، هرگونه سنخیتی میان خداوند و مخلوقاتش را انکار می کنند و معتقدند فقط می توانیم بفهمیم خداوند چه نیست، نه اینکه چه هست؛ اما معتقدان به الهیات ایجابی، درک ایجابی را نیز در شناخت خداوند دخیل می دانند. قاضی سعید قمی معتقد است الهیات سلبی (یعنی امتناع تعلق هرگونه درک ایجابی به خداوند و سلب هرگونه صفتی از او) از امور مسلم مکتب اهل بیت (ع) است؛ اما به نظر می رسد ظهور مورد ادعای وی، ظهور بدوی برخی از روایات است که با اندکی دقت در قراین متصل و منفصل رفع شدنی است. بررسی جامع نشان می دهد در روایات فقط امکان تعلق معرفت تفصیلی و اکتناهی و إحاطی به خداوند نفی شده است، نه معرفت ایجابی اجمالی. روایات ظاهر در نفی هرگونه صفتی از خداوند نیز فقط صفات زاید و حادث را از خداوند سلب می کنند، نه هر صفتی را.
    کلید واژگان: نفی سنخیت, نفی صفت, عینیت ذات و صفات, الهیات سلبی, قاضی سعید قمی
    Javad Nazari *, Shamsollah Seraj, Majid Ziaei
    Advocates of negative or apophatic theology deny any homogeneity between God and creatures, arguing that we can only know what God is not, rather than what God is. Conversely, proponents of positive theology believe that it is possible to have a positive understanding of God. Qāḍī Saʿīd al-Qummī contends that negative theology—i.e., the impossibility of any positive understanding of God and the negation of any attributes from Him—is a definitive aspect of the school of Ahl al-Bayt (the Prophet’s Household, particularly the Shia Imams). However, his claim appears to rely on the apparent implications of certain hadiths, which can be reinterpreted through an examination of internal and external evidence. A comprehensive analysis reveals that these hadiths merely reject the possibility of having elaborate, detailed, profound, and grasping knowledge of God, rather than rejecting positive, condensed knowledge. The hadiths that seem to reject any kind of attributes from God only negate additional and emergent attributes, not all attributes.
    Keywords: Rejection Of Homogeneity, Rejection Of Attributes, Identification Of Essence, Attributes, Negative Theology, Qāḍī Saʿīd Al-Qummī
  • شمس الله سراج *، حسین امین پرست

    ملاصدرا برای اثبات معاد جسمانی، شیوه یی متمایز از فیلسوفان پیشین اتخاذ کرده است. او دیدگاه خود را عقلانی و منطبق بر شریعت دانسته و با اظهار تعجب در برابر کسانی که امور قیامت را از سنخ روحانی و مثالی قلمداد میکنند، مخالفت خود را با حشر ابدان اخروی در قالب بدنی مثالی، ابراز کرده است و به حشر ابدان از قبور و دمیده شدن ارواح در آنها توسط ملائکه اعتقاد دارد. البته در این رهگذر، نتایج حاصله از دخالت دادن برخی موضوعات اساسی، مانند جایگاه شریعت، برشمردن تفاوتهای دنیا و آخرت، نوع رابطه نفس با ابدان دنیوی و اخروی، و همچنین ماده تشکیل دهنده ابدان اخروی، منجر به نوعی دوگانگی در دیدگاه او شده که هر چند جنس عالم آخرت را متمایز از عالم دنیا جلوه داده، اما در تبیین کیفیت ماده تشکیل دهنده ابدان جهنمیان، ناگزیر جنس جهنم را به سرای دنیوی تشبیه کرده است. صدرالمتالهین برای قیاس کردن کیفیت بدن دنیوی با بدن اخروی، توامان از دو لفظ مثلیت و عینیت بهره برده و درواقع، حکم نفس را به ابدان مذکور تعمیم داده است. هر چند وی شیوه اتخاذ شده برای ترسیم معاد جسمانی را برهانی و منطبق بر شریعت دانسته، اما بر خلاف ادعای اولیه اش، با دخالت دادن مباحث عرفانی، جنبه صرف عقلانی آن را کمرنگ کرده است.

    کلید واژگان: رهیافت تحلیل بنیادی, معاد, معاد جسمانی, نفس, بهشت, جهنم, ملاصدرا
    Shamsollah Seraj *, Hosein Aminparast

    Mullahsadra has used the distinct views of previous philosophers for proving physical resurrection. He has considered his point of view in line with religion and surprised by those who know the day of judgment as spiritual, their express opposite opinion with doomsday bodies in the from of example body and have referred to the assembling from the graves and the blow of the soul by the angels. however, the involvement of some basic issues, such as the position of the religion, the inclusion of the differences between the world and the Hereafter, the kind of bonds of the soul with the afterlife bodies, and also the constitutive substance of the eternal bodies, has led to a dualism in his vision. Although he has distinguished the quality of hereafter life from the world, in the explanation the quality of the substance of Hellman's eternal body, he has inevitably likened the hell substance to this world. To compare the quality of the earthly body with the afterlife body, the mullah has used two terms of femininity and objectivity. In fact, he has generalized the soul to mentioned bodies. Although, he has considered his method for describing physical resurrection discursive and in conformance with religion, unlike his first claim, by including theosophical issues, he has given less importance to the mere rational aspects.

    Keywords: Strategy Of Fundamental Analysis, Resurrection, Corporeal Resurrection, Soul, Heaven, Hell, Mullā Ṣadrā
  • سعید طاووسی مسرور*، شمس الله سراج، سعید سرخی خوزانی
    یکی از مسائلی که باعث گردیده است که احادیث و روایات در تبیین اصول عقاید در حاشیه و بعنوان مویدات قرار بگیرد، لحاظ کردن ارزش زیاد برای علوم عقلی از جمله فلسفه نسبت به علم کلام اسلامی است. از این رو تبیین و شرح مباحث کلامی با رویکرد نقل محور اهمیت بسزایی دارد. همچنین مشخص بودن مذهب راوی نیز در تعیین نوع آرای کلامی و دید او نسبت به این آرا بدون تاثیر نیست. یکی از تابعین که در مسائل کلامی از او روایات و اقوالی بر جای مانده، طاوس بن کیسان یمانی است که پیرامون مذهب او اختلاف نظر وجود دارد. لذا شناخت دقیق مذهب و آرای کلامی وی در تبیین تاریخ علم کلام حائز اهمیت است. در این پژوهش با روش توصیفی-تحلیلی و جمع آوری مطالب بصورت کتابخانه ای و استفاده از منابع روایی و... ابتدا به بررسی دقیق مذهب طاوس یمانی پرداختیم و با تحلیل گزاره ها و تقسیم بندی آنها به این نتیجه رسیدیم که گزاره ها بصورت مستقیم مانند توثیق رجالیان و... یا غیر مستقیم مانند شرکت کنندگان در نماز میت بر راوی و... بر پیروی وی از اصول اعتقادی اهل سنت و درعین حال متشیع بودن او دلالت دارد. همچنین آرای کلامی او در بحث نبوت و امامت متاثر از مذهب او است.
    کلید واژگان: طاووس بن کیسان, علم کلام, راوی, مذهب, آرای کلامی
    Saeed Tavoosimasror *, SHAMSOLAH SERAJ, Saeed Sorkhikhozuni
    This is a question of the origin of a series of hadiths and narrations explaining the foundations of beliefs in a footnote and entitled “Mawwaidat Qarar Baqird”, a great hadith of “rational sciences” in terms of philosophy attributed to Islamic theology Ast. Here is an explanation and explanation of the topics of my speech with a narration of the most important axis in this regard. There is no need to specify the narrator's doctrine in determining the type of speech and what is attributed to these opinions without any influence. You can follow such issues in speech, narrations and sayings in the field of thought, Tawus ibn Kaysan Yamani established the doctrine of Pyramun or the difference of opinion of the existence of Dar. Therefore, there is a precise doctrine and theological opinions in order to explain the history of theology that has great importance. Here it is presented with a descriptive-analytical approach and a collection of demands in the form of a book that is written and making use of narrative sources and... He began with a precise analysis of the Taus-Yamani doctrine of the Persian language and an analysis of its abundance and subjunctive division This is the result of the increase in weight in a straight line. Authentication of men and... O non-righteous person who does not share the prayer in prayer, he is dead according to the narrator and... and according to the principles of my belief, the people of the Sunnah and the shields, the state of being a Shiite in Boden or Dar Dalalat. I am interested in theological opinions or research on prophecy and imams influenced by a sect or religion.
    Keywords: Tawus Ibn Kaysan, Theologian, Narrator, Doctrine, Theological Opinions
  • هدی حبیبی منش، شمس الله سراج *، مجید ضیایی

    یکی از جدال برانگیزترین مسایل فلسفی کلامی در تاریخ اندیشه اسلامی، تحلیل مسیله حدوث و قدم عالم بوده است. اغلب متکلمان مسلمان قایل به حدوث زمانی عالم هستند و زمان پیش از عالم را «زمان موهوم» میدانند. ملاصدرا، در مقام بزرگترین فیلسوف حکمت متعالیه نیز در آثار خود بصورت پراکنده از زمان موهوم بحث کرده است. او در برابر این نظریه دو موضع متفاوت اتخاذ کرده، اما نظر خویش را بصراحت بیان نمیکند. پژوهش حاضر به شرح آراء ملاصدرا درباب نظریه زمان موهوم و تبیین دو موضع اتخاذشده از سوی وی در اینباره میپردازد، تا در نهایت به این پرسش پاسخ دهد که موضع نهایی ملاصدرا درباره زمان موهوم چیست؟ برای تبیین موضع نهایی وی، به مباحث پراکنده یی که در آثارش بیان کرده، مراجعه نموده و پس از تحقیق و تبیین ارتباط بین مطالب و جمعبندی آنها، به تشریح دیدگاه نهایی او میپردازیم. اگرچه ملاصدرا در یک موضع سعی بر توجیه نظریه زمان موهوم بر اساس مبانی و اصول خویش نموده، اما با توجه به عبارات وی در نفی واسطه بین عالم هستی و واجب تعالی، و همچنین اثبات وجود زمان و رد دلایل منکران زمان، میتوان نتیجه گرفت که نظر نهایی او، نفی زمان موهوم است.

    کلید واژگان: حدوث عالم, حدوث زمانی, حدوث تجددی, زمان موهوم, حرکت جوهری, ملاصدرا
    Huda Habibimanesh, shamsollah seraj *, Maijd Ziaei

    One of the most controversial philosophical-kalami issues in the history of Islamic philosophy has always been the analysis of the problem of the origination and pre-eternity of the world. Most Muslim mutikallimūn believe in the temporal origination of the world and consider the pre-universe time to be “imaginary”. As the most supreme philosopher of the Transcendent Philosophy, Mullā Ṣadrā has also discussed imaginary time in different places in his works. He has adopted two different approaches to this theory but does not express his view explicitly. The present study explains Mullā Ṣadrā’s opinions regarding the theory of imaginary time and his two approaches in this respect in order to answer the question of what his ultimate standpoint regarding imaginary time is. In order to accomplish this task, the authors have referred to the scattered discussions in his works and, after studying and explaining the relationships between them and combining them with each other, have provided a description of Mullā Ṣadrā’s ultimate view. Although in some places he tries to justify the theory of imaginary time based on his own principles, given his explicit statements on negating an intermediary between the world of being and Almighty Necessary as well as his demonstration of the existence of time and rejection of the arguments of deniers of time, it can be concluded that his ultimate view here is the negation of imaginary time.

    Keywords: origination of the world, temporal origination, renewed origination, imaginary time, trans-substantial motion, Mullā Ṣadrā
  • شمس الله سراج*، منیره حدادی
    مسایل اصلی پژوهش حاضر این است که آیا نظریه فیض مورد توجه کندی (185-252ه ق) بوده است؟ آیا کندی در طرح این نظریه، ابتکار عمل داشته و مولفه هایی شاخص و ممتاز مطرح کرده است؟ کندی جزو اولین متفکران مسلمانی است که بواسطه نظارت مستقیم بر ترجمه اثولوجیای افلوطین (مبدع نظریه فیض) و تصحیح این کتاب با نظریه فیض آشنایی داشته است. وی جهت طرح ریزی  نظریه فیض، فاعل را به دو قسم حقیقی و مجازی تقسیم کرده، فعل فاعل حقیقی، ایجاد از عدم (ابداع: عدم واسطه ماده، زمان و آلت) بدون هیچ گونه تاثیرپذیری است. در مقابل فاعل حقیقی وجودبخش، تمام ماسوا بدون استثنا، «فاعل  بالمجاز» و به بیان رساتر «منفعل بالحقیقه» هستند. فاعل مجازی دو نوع فعل دارد، فعلی که منتهی به وقوف فاعل است و اثری بر جای نمی گذارد؛ و فعلی که با تفکر همراه و هدف از آن بر جای ماندن اثر است واین نوع فعل «عمل» نام دارد. هر دو این نوع فعل، مشروط به بودن شیء موجوده برای اثرگذاری است. اما فعل خداوند «تاییس الایسات عن لیس» یا همان ابداع است، اما این همان خلق از عدم اهل کلام نیست؛ زیرا کندی برخلاف متکلمین به نقش علم عنایی پیش از ایجاد در مساله آفرینش توجه داشته و در این جهت از اهل کلام فاصله می گیرد، وی خداوند را «قادر به خروج معانی (معقولات) به هستی» می داند که موید توجه وی به علم عنایی و نقش آن  در نظریه صدور است. همچنین وی برخلاف متکلمین که منکر قاعده الواحدند، به این قاعده و فحوای آن در جریان فیض واقف بوده، بدون آنکه برهانی بر آن بیاورد و به سبب آنکه تمام ماسوا از جمله مخلوق اول را «منفعل بالحقیقه» می داند، به تشریح وسایط فیض و ابتنای این نظریه بر حضور و نقش آنها در شکل گیری سریان فیض نپرداخته؛ در واقع فیض، بدون محوریت وسایط وجودبخش فیض، تنها مبتنی بر فاعل حقیقی وجودبخش تبیین می شود. از آنجا که عقیده حاکم، فارابی را اولین متفکر اسلامی می داند که به بحث فیض پرداخته است، ضرورت پژوهش تحلیلی محور حاضر، برای درک تطور تاریخی درست از این مساله و تعیین نقش کندی در باب مساله فیض، آشکار می شود. تا کنون در این زمینه، تحقیقی به عمل نیامده است.
    کلید واژگان: کندی, فیض, فیض الوحده, فاعل بالحقیقه, منفعل بالحقیقه, ابداع
    Shamsollah Seraj *, Monireh Hadadi
    The roots and foundations of grace can be recovered and reflected in the works of Kennedy (185-252 AH); Before other Islamic philosophers, he explained the mode of the activity of the God, as the only real agent that gives existence, the agent of the permission of creations, the explanation of the creative verb, the explanation of the formation of the best system in accordance with the previous wisdom of God and the foundation that is suitable for the soul of the exalted of wisdom. Islam has established the theory of grace to explain these issues. Since the prevailing opinion considers Farabi as the first Islamic thinker who discussed the issue of grace, the necessity of the current analytical research is revealed to understand the correct historical development of this issue and to determine the role of Kennedy regarding the issue of grace. So far, no research has been done in this field.
    Keywords: Kennedy, Grace, real agent, figurative agent, Innovation
  • جواد نظری، شمس الله سراج، مجید ضیایی قهنویه

    قاضی سعید قمی هر‌گونه سنخیتی میان خداوند و ممکنات را مردود می‌داند و براین‌اساس وجود هرگونه صفتی اعم از صفات عین ذات یا زاید بر ذات‌ را در خداوند انکار می‌کند. لذا به نظر وی خداوند را جز به سلب نمی‌توان شناخت. وی برای نظریه توحیدی خود، ادله عقلی گوناگون و متعددی اقامه کرده است. در این نوشتار، این ادله عقلی گردآوری شده و مورد نقد قرار گرفته‌اند. عمده اشکالات وارد بر ادله عقلی قاضی سعید از این قرارند: خلط میان ترکیب خارجی و ترکیب تحلیلی، عدم تفکیک میان علیت خارجی و علیت تحلیلی، تسری اشکالات صفت زاید بر ذات به صفت عین ذات، مرادف یا مساوی گرفتن هر‌گونه علمی با احاطه وجودی عالم نسبت به معلوم، اعتقاد به ملازمه بین علم و مورد تصرف واقع شدن معلوم، مرادف گرفتن هر‌گونه صفتی با حد وجودی و اینکه هر موصوفی ضرورتا محدود است، خلط میان حاکی و محکی، اعتقاد به منافات داشتن سنخیت وجودی با فقر وجودی ممکنات نسبت به خداوند، ملازم دانستن تشکیک وجودی با کمی بودن دو طرف تشکیک.

    کلید واژگان: نفی سنخیت خالق و مخلوق, نفی صفت از ذات الهی, عینیت ذات و صفات الهی, ترکیب تحلیلی, علیت تحلیلی, قاضی سعید قمی
  • جواد نظری*، شمس الله سراج، مجید ضیایی قهنویه

    از نظر قاضی سعید قمی، توحید یعنی نفی هر گونه سنخیتی میان خداوند و مخلوقات. هدف از نوشتار حاضر، ارایه مهم ترین پیامدهای این تفسیر سلبی از توحید در اندیشه وی و نشان دادن کیفیت ابتناء این فروع بر آن اصل است. بر اساس الهیات سلبی قاضی سعید، هیچ مفهومی ایجابی بر مبدا اول صدق نمی کند و او به هیچ صفتی متصف نمی شود؛ بنابراین: 1 نزاع اصالت وجود یا ماهیت در مورد خداوند جریان پیدا نمی کند، چون خداوند نه از سنخ وجود است و نه از سنخ ماهیت، 2 بین خداوند و مخلوقاتش هیچ گونه رابطه تشکیکی وجود ندارد، 3 خداوند حتی از وجوب وجود نیز فراتر است، بلکه واجب الوجود اسم او و مخلوق اوست، پس تمام مواد ثلاث از او منتفی اند، 4 و 5 و 6 برهان امکان و وجوب، برهان صدیقین و سایر براهین برای اثبات واجب الوجود، و همچنین براهین اثبات یگانگی واجب الوجود، برای اثبات مبدا اول و یگانگی او کارایی ندارند، 7 ملاک نیازمندی به علت، نه حدوث و نه امکان، بلکه ترکیب است(و لو ترکیب اعتباری)، 8 مقام ذات نمی تواند مورد پرستش باشد، بلکه معبود، همان اسم اعظم(الله) است، 9 قدرت خداوند یعنی انجام فعل بدون نیاز به صفت قدرت و در مرتبه ای فارغ از مواد ثلاث، 10 علم خداوند نه حصولی است و نه حضوری.

    کلید واژگان: نفی سنخیت میان خالق و مخلوق, پیامدهای نفی سنخیت, مبدا اول, واجب الوجود, قاضی سعید قمی
    Javad Nazari *, Shamsollah Seraj, Majid Ziaei Ghahnavieh

    According to Qāḍī Saʿīd Qumī, monotheism means the negation of any cognation between God and the creatures. The purpose of this article is to present the most important implications of this negative interpretation of monotheism in his thought and to show how this interpretation can lead to such implications. According to the apophatic theology of Qāḍī Saʿīd, no positive concept applies to the First Principle and He is not described by any attribute; therefore: 1. The dispute over the primacy of existence or quiddity does not arise in the case of God, because God is neither of the existence realm nor of the quiddity, 2. There is no graded (tashkīkī) relationship between God and His creatures, 3. God even transcends beyond the necessity of existence, and the “Necessary Being” is His name and His creation, so all three modes of contingency, impossibility and necessity are excluded from Him, 4 & 5 & 6. The “argument of possibility and necessity”, the “argument of the Righteous” and other arguments for proving the Necessary Being and His oneness would be no more valid, 7. The criterion for dependence on a cause is neither temporal emergence nor contingency, but combination (though a mentally posited combination), 8. The Essence of God cannot be worshiped, rather, the very “greatest name” (Allah) is worshiped, 9. God’s power means doing an action without requiring the attribute of power and in a state free from the three modes of contingency, impossibility and necessity, 10. God’s knowledge is neither conceptual nor presential.

    Keywords: Negation of cognation between the creator, the creature, implications of negating cognation, First Principle, necessary being, Qāḍī Saʿīd Qumī
  • جواد نظری*، شمس الله سراج، مجید ضیایی قهنویه

    قاضی سعید قمی با نفی هر گونه سنخیتی میان خالق و مخلوق، هم از الهیات رایج ایجابی در جهان اسلام فاصله می گیرد، و هم از الهیات مرسوم شیعی. هدف از این مقاله، بررسی نسبت این الهیات سلبی با نگرش توحیدی رایج و مسلط در الهیات کلامی (اشعری، معتزلی، شیعی)، فلسفی و عرفانی است. الهیات قاضی سعید با الهیات فلسفی و اشعری و شیعی رایج، که مبتنی بر سنخیت میان خالق و مخلوق اند، فاصله بسیاری دارد، و حتی بر نظریه نیابت ذات از صفات (منسوب به برخی از معتزله) انطباق ندارد، اما تشخیص نسبت این الهیات با عرفان نظری و کلام روایی شیعی دشوار است. به نظر ما، اگرچه در نگاه نخست، الهیات قاضی سعید الهیاتی کلامی روایی سلبی (همچون الهیات روایی سلبی منتسب به شیخ صدوق) به نظر می رسد، اما در حقیقت، ارکان مهم خود را مدیون عرفان نظری است، هر چند در مواردی از آن فاصله نیز می گیرد. موارد مهم تاثیرپذیری قاضی سعید از عرفان نظری از این قرارند: اعتقاد به وحدت شخصیه وجود، نفی سنخیت میان مقام ذات و نمودهای آن، نفی صفات از مقام ذات، معبود بودن اسماء و صفات. مهم ترین تفاوت بین این دو نگرش در این است که در عرفان، خداوند همان وجود بما هو هو است، اما قاضی سعید همین را هم قبول ندارد.

    کلید واژگان: الهیات سلبی, نفی سنخیت, نیابت ذات از صفات, الهیات فلسفی, کلام روایی شیعی, عرفان نظری, قاضی سعید قمی
    Javad Nazari *, Shamsollah Seraj, Majid Ziaei

    Denying any resemblances between the creator and creatures, Qazi Saeed Qomi sets his ideas apart from the typical cataphatic theology in Islamic discourse as well as the conventional theology of Shi’ism. This paper aims at investigating the relationship or lack of it between Qazi Saeed Qomi’s apophatic theology and the conventional predominant monotheistic perspectives of main schools of theology (i.e., Ash’arism, Mu’tazila, Shi’ism). Qazi Saeed’s theology is very different from the common rational theology of Ash’arites or Shi’ites, both of which emphasize the congruities between the creator and creatures. Although differentiating the aforementioned ideas appears to be difficult, unlike other theologists, Qazi Saeed does not believe in the theory of substituting the essence for attribute. In spite of the fact that at the first sights, Qazi Qomi’s theology brings a resemblance to rational-narrative-apophatic theological thoughts (e.g., al-Shaykh al-Saduq’s narrative-apophatic theology), our argument is that his ideas are reliant on the theoretical mystical thought (although they are still different in some ways). Qazi Qomi’s theology has been influenced by the theoretical mystical thought in terms of the following issues: believing in personal unity of existence, negating congruities between the essence and its manifestations, negating God’s essence from his attributes and believing in confinement of God’s names and attributes. The most considerable difference between them is that mystic theologists believe in being qua being principle, while Qazi Saeed Qomi fails even to accept this principle.

    Keywords: apophatic theology, contradicting congruities, substituting the essence for attribute, Philosophical theology, Shi’ite’s narrative theology, Theoretical Mysticism, Qazi Saeed Qomi
  • سمیه منفرد*، شمس الله سراج

    مسئله «اختیار» انسان یکی از مباحث پرچالش و دامنه‌دار در تاریخ تفکر بشر به‌شمار می‌رود و تاکنون راه‌حل‌های گوناگونی براساس مبانی فکری مختلف برای آن ارایه شده است. این مسئله در اندیشه ابن ابی‌جمهور احسایی نیز مطمح نظر قرار گرفته است، می‌توان گفت آنچه دیدگاه احسایی را از سایران امتیاز بخشیده و درخور توجه کرده، تلاش کم‌نظیر وی برای تقریب نظریات فلاسفه، عرفا و متکلمان در این زمینه است که در کتاب «مجلی» صورت گرفته است. این جستار کوشیده است، راه‌حل ارایه شده از سوی احسایی برای پاسخ‌گویی به مسئله اختیار انسان و تلاش او برای رفع تعارض‌های موجود میان اندیشه‌های گوناگون را بررسی کند. از جمله دستاوردهای بحث این است که احسایی متناسب با رویکرد اشراقی خویش، تفسیر خاصی از نظریه «امر بین الامرین» ارایه کرده و اختلافات موجود در مسئله اختیار را بر پایه پذیرش وحدت سه‌گانه «شریعت طریقت حقیقت»، قابل جمع و غیرمتعارض با هم قلمداد کرده است.

    کلید واژگان: اختیار, جبر, ابن ابی جمهور احسائی, امر بین الامرین, شریعت, حقیقت
  • شمس الله سراج*، امیر دل زنده نژاد، مجید ضیایی قهنویه

    در مسئله اتحاد نفس با عقل فعال، اشکالات و ابهاماتی وجود دارد: از جمله ایجاد تعدد عقول با رسیدن و اتحاد نفس به عقل فعال، افاضه صور حسی مختلف از یک شیء واحد توسط عقل فعال، ابتنای بحث عقل فعال بر طبیعیات قدیم، تبیین لحظه اتحاد نفس با عقل فعال، تبیین خطاهای حسی و چگونگی افاضه صور حسی کاذبه و مجرد مثالی توسط عقل فعال که مجرد تام است. مبانی برخی از این نقدهای وارد شده بر ملاصدرا، مبتنی بر قرایتی خاص از مسئله "اصالت وجود و اعتباریت ماهیت " می باشد. ادعای ما در این پژوهش این است که تمام این اشکالات مبتنی بر غفلت از ابعاد وجود شناختی بحث عقل فعال است و اینکه با تفکر ماهوی و حمل های متعارف نمی توان به فهم مسئله نایل شد بلکه بایستی به سراغ حمل های وجودی (حقیقت و رقیقت) و قاعده بسیط الحقیقه برای تبیین درست این مسئله یعنی نقش دقیق عقل فعال در انواع ادراکات رفت، البته با پاسخ به این اشکالات ، در پایان ، به ابهامات موجود در این بحث اشاره کرده ایم که می تواند راهگشای پژوهشهای بعدی قرار گیرد.

    کلید واژگان: ملاصدرا, عقل فعال, نفس, اتحاد, افاضه
    Shamsollah Seraj *, Amir Delzendehnezhad, Majid Ziaei

    Identity of soul and active intellect has caused many philosophical problems in transcendental philosophy: Multiplicity In Intellect ، Dependency of active intellect to an Old fashion of science، Lack of enough explanation of unification s moment، Justification of falseness in sense perception ، How this particular senses are given from Abstract intellect ? and so on .Our main thesis is facing with that critical views which come from neglecting of Ontological aspects of Active Intellect . We can not solve these problems by ancient prediction like prevalent prediction or so on but we should use better one namely (HAMLE HAGHIGAT VA RAGHIGHAT)SOME USEFUL prediction and we should use the rule named “basit Alhaghighah …” to get rid of this problems . At the end of this article we offer some vagueness in this subject. We should put these kind of discussion in strong explanations .we need adequate explanatory of active intellect

    Keywords: Active, mollasadra, Intellect, Perception, Unification
  • سمیه منفرد *، شمس الله سراج

    مقاله حاضر در پی آن است تا مسئله عصمت انبیاء را از منظر ابن ابی‌جمهور احسایی تبیین و دیدگاه این متفکر بزرگ امامیه را در این راستا تشریح کند. ابن ابی‌جمهور احسایی (838912ق) به‌عنوان شخصیتی که جایگاه مهمی در مسیر ادغام شاخه‌های مختلف نظری در سایه تعالیم امامی دارد، بر مبنای دیدگاه جمع‌گرای خود در زمینه منابع معرفتی، با ایجاد هماهنگی و همخوانی میان سه رویکرد کلامی، حکمی و عرفانی، عصمت نبی را اثبات می‌کند. ابتدا از منظر کلامی، با ارایه تقریری از نظریه لطف، سپس از دیدگاه حکمت الهی، با بهره‌گیری از نظریه عنایت و در نهایت از نظرگاه عرفان اسلامی و از مجرای مقام خلیفگی انسان کامل و مفهوم اعتدال، ضرورت عصمت نبی و گستره آن را اثبات کرده است. از امتیازات دیدگاه ایشان نسبت به پیشینیان آن است که علاوه بر تاکید بر منصب ظاهری پیامبر و مقام رسالت، از منظر جایگاه باطنی وی در عالم و ضرورت وجودی او (انسان کامل) به مسئله عصمت پرداخته است.

    کلید واژگان: ابن ابی جمهور احسائی, عصمت, قاعده لطف, نظریه عنایت, خلافت الهی, اعتدال
    omayeh Monfared*, Shamsullah Siraj

    This paper seeks to discuss the issue of the infallibility of the prophets from the perspective of Ibn Abi Jumhur al-Ahsa'i, one of the great Imami thinkers. Creating harmony between the three theological, philosophical and mystical approaches, Ibn Abi Jumhur al-Ahsa'i (838-912AH), as a person who has an important status in merging different theoretical branches in the shadow of Imami teachings, has proved the infallibility of the prophet based on his collectivist view of epistemic sources. Presenting a commentary on the theory of divine Grace from a theological point of view, taking benefit of the theory of divine Providence with a philosophical approach and finally, paying attention to the status of the caliphatehood of the perfect man and the concept of moderation in Islamic mysticism, he has proved the necessity and the scope of the infallibility of the Prophet. In addition to his emphasis on the apparent position of the prophet and the position of mission, one of the advantages of his view over his predecessors is that he has dealt with the issue of infallibility from the perspective of the inner position of the prophet in the universe and the necessity of his existence (perfect man).

    Keywords: Ibn Abi Jumhur al-Ahsa'i, infallibility, divine Grace rule, divine Providence rule, divine Caliphate, moderation
  • شمس الله سراج*، جواد نظری، مجید ضیایی

    بنابر الهیات سلبی قاضی سعید، خداوند فاقد هرگونه صفتی اعم از صفت عین ذات یا زاید بر ذات است و بین او و مخلوقاتش هیچ گونه سنخیتی نیست، لذا الفاظی که بر خالق و مخلوق حمل می شوند در مخلوقات دارای معنای ایجابی هستند اما در خداوند معنای سلبی می دهند، به عنوان مثال، موجود بودن او همان معدوم نبودن اوست. لذا ما از او هیچ گونه درکی جز درک سلبی نمی توانیم داشته باشیم. اما نداشتن هیچ گونه درک ایجابی از خداوند، ممکن است به تعطیل منجر شود. هدف از این نوشتار، بیان راهکارهای قاضی سعید برای حل این مشکل و ارزیابی این نکته است که آیا این راهکارها منطقا توان حل مسئله تعطیل در اندیشه او را دارند؟ قاضی سعید برای حل این مشکل، چهار راه حل ارایه داده است: 1. جانشینی معرفت سلبی به جای معرفت ایجابی؛ 2. مطرح کردن خداوند به عنوان بخشنده صفات نه متصف به آنها؛ 3. خداوند ثبوت دارد نه وجود و نه عدم، و ما این ثبوت را درک می کنیم، اما این درک نیز فقط ثبوت دارد و مخلوق قوای ادراکی ما نیست؛ 4. جانشینی درک ایجابی از اسماء و صفات به جای درک ایجابی از ذات خداوند. ارزیابی عقلی این راه حل ها نشان می دهد که هیچ یک توان حل معضل تعطیل در اندیشه توحیدی قاضی سعید قمی را ندارند.

    کلید واژگان: الهیات سلبی, نفی سنخیت, نفی صفت, تعطیل, معرفت سلبی, اسماء و صفات خداوند, قاضی سعید قمی
    Shamsollah Seraj *, Javad Nazari, Majid Ziaei

    According to Sa’id Qumi’s negative theology, God has no attributes, neither essential nor non-essential, and there is no congruity between Him and His creatures. Therefore, the words attributed to the Creator and creatures are affirmative for creatures, but negative for the Creator. As an example, His existence is synonymous with His not being non-existent. Therefore, we do not have any understanding except the negative one. However, the affirmative understanding of the Creator leads to divesting God of His attributes. This article aims to examine Sa’id Qumi’s solutions and to evaluate whether his solution logically eliminate the issue of divesting God of His attributes. Sa’id Qumi has proposed four solutions: (1) Replacement of positive knowledge with the negative one; (2) Propounding God as attribute Endower, not the endowed; (3) God has essential reality which is not the subject to our perceptual powers; (4) The replacement of negative understanding of titles and attributes with positive understanding of the Creator’s essence. Rational evaluation shows no solution can eliminate the issue of divesting God of His attributes in Sa’id Qumi monotheistic thought.

    Keywords: negative theology, congruity negation, attribute negation, negation, negative knowledge, God's titles, attributes, Sa’id Qumi
  • شمس الله سراج، حسین امین پرست*

    یکی از اصول اولیه ملاصدرا برای اثبات معاد جسمانی انسان، توجه به جایگاه قوه خیال است و با تشریح ماهیت قوه خیال، بر لزوم تداوم حیات آن پس از مرگ انسان اعتقاد دارد. از کارکردهای اساسی قوه خیال، تصور ذات جسمانی انسان در عالم برزخ است که به اعتقاد ملاصدرا معاد روحانی در عالم مذکور محقق می گردد. عده ای بر این باور هستند که ملاصدرا کارکرد و نقش قوه خیال در عالم برزخ را به عرصه محشر و روز قیامت نیز تعمیم داده است و خلق بدن اخروی توسط قوه خیال و با ابتکار نفس انجام می گیرد، در نتیجه معاد جسمانی مد نظر ملاصدرا یک جسم مثالی است که با ادله های نقلی ساز گاری ندارد. ملاصدرا با اظهار تعجب در برابر کسانی که امور قیامت را از سنخ روحانی و مثالی قلمداد می کنند؛ مخالفت خود را با حشر ابدان اخروی در قالب بدنی مثالی بیان کرده است و با تمایز قایل شدن بین کارکرد قوه خیال در عالم برزخ و عرصه قیامت، به حشر ابدان از قبور و دمیده شدن ارواح در آنها توسط ملایکه اشاره داشته است. نگارنده این پژوهش با اقامه براهین عقلی و استناد به برخی از عبارات ملاصدرا؛ ثابت نموده است که کارکرد قوه خیال در عالم برزخ متمایز از کارکردش در عرصه قیامت است و نمی-تواند نقشی در خلق بدن اخروی داشته باشد.

    کلید واژگان: معاد, معاد جسمانی, نفس, بهشت, جهنم
    Shamsollah Seraj, Hossein Aminparast*

    One of the primitive principles of Mullah Sadra attention to the position of imagination is to prove physical resurrection and with description imagination,he belives in the survival of the afterlife. The basic functions of the imagination is notional of human physical nature in the isthmus.according to viwe Mullah Sadra, the spriritual resurrection will take place in this world. Some believe that mulla sadra has generalization to resurrection and bady creation for resurrection is done by the power of imagination . as a the result of the physical resurrection in Mullah Sadra view is example bady which is not compatible with traditional reasons. Mullah Sadra is surprised by those who know the day of judgment as spiritual, their express opposite opinion with doomsday bodies in the from of example body. And by differentiating between the function of imagination in the isthmus and resurrection have referred to the assembling from the graves and the blow of the soul by the angels. The author of this research isby bringing the rational reasone and referring to some Mullah sadra phrases it has praven that the function of imagination is different in isthmus and resurrection and candnat have an effect on the creation of the body for the resurrection.

    Keywords: resurrection, physical resurrection, soul, heaven, hell
  • شمس الله سراج، هادی حبیبی منش
    مسئله سعادت و رستگاری انسان از مهمترین دغدغه های ذهنی بشر است. نظامهای دینی و فکری مختلف با توجه به جهانبینی خاص خود، سعی کرده اند پاسخی شایسته به این مسئله مهم بدهند. ابن سینا از جمله متفکرانی است که دیدگاهی بدیع در اینباره دارد. در نوشتار حاضر کوشش بر تبیین این مسئله است که دیدگاه ابن سینا دربار ه رستگاری چیست و با کدامیک از نظریه های نجات مطرح در الهیات امروزی قابل تطبیق است؟ پور سینا نجات انسان را در دستیابی به فضایل و احتراز از رذایل، کسب معرفت عقلی و رسیدن به کمال قوه عاقله، اتحاد با مجردات و فرمانبرداری از پیامبران و شرع مقدس میداند. او قائل به نجات حداکثری است و اکثریت انسانها را شایسته ورود به بهشت و نجات از عذاب میداند. با توجه به آراء ابن سینا، دین اسلام برگزیده ترین دین است اما پیروان سایر ادیان نیز میتوانند بر اساس معرفت عقلانی و تزکیه نفس به مراتبی از رستگاری نائل شوند؛ بدینسان دیدگاه وی درباره رستگاری به نظریه شمولگرایی نزدیک می شود اما برخلاف شمولگرایان که دایره نجات انسان را به دین محدود میکنند، ابن سینا نگاهی فرا دینی دارد و برای رستگاری سه ضلع ترسیم میکند: عقل، اخلاق و دین.
    کلید واژگان: رستگاری, سعادت, معرفت, شریعت, فضیلت, استکمال, ابن سینا
    Shamsollah Seraj, Huda Habibimanesh
    The problem of happiness and salvation is one of most important concerns of the human mind. Different religious and philosophical systems have tried to offer an appropriate solution to this problem on the basis of their particular worldviews. Ibn Sina is one of the thinkers that holds an innovative view in this regard. In the present paper, the authors have tried to explain Ibn Sina’s view of salvation and its compatibility with the theories of salvation in theology. He believed that Man’s salvation relies on attaining virtues and avoiding vices, developing rational knowledge and perfection of rational faculty, uniting with immaterial things, and obeying the prophets and religious laws. He advocated maximum salvation and maintained that the majority of human beings are qualified to enter the heaven and be rescued from torture. Given Ibn Sina’s view, Islam is the supreme religion; however, the followers of other religions can also reach some levels of salvation based on their rational knowledge and purity of the soul. In this view, his view of salvation comes close to the theory of inclusivism. Nevertheless, unlike inclusivists, who limit the domain of Man’s salvation to religion, Ibn Sina has an extra-religious view and portrays three sides for salvation: intellect, ethics, and religion.  
    Keywords: Salvation, happiness, knowledge, religious law, virtue, perfection, Ibn Sina
  • شمس الله سراج*، حجت منصوری

    در فرهنگ اسلامی و قرآنی، تسبیح و عبادت خداوند مخصوص انسان نیست بلکه تمام هستی و پدیده های آن به زبان خاص خود، آن هم بر اساس آگاهی به تسبیح خداوند مشغول اند، به همین خاطر از زمان نزول قرآن تا عصر حاضر بحث تسبیح موجودات همواره از مباحث داغ مطرح شده در میان محققین هر دوره بوده، ولی این مساله هم چون بسیاری از مسایل دیگر در حکمت متعالیه رنگ و بوی خاصی به خود می گیرد؛ ملاصدرا به عنوان یک فیلسوف، عارف و مفسر از سه منظر فلسفی، عرفانی و تفسیری به مساله ی فوق نگریسته است. این پژوهش در پی آن است که ضمن معناشناسی واژه ی تسبیح، دیدگاه فلسفی قرآنی ملاصدرا در مورد تسبیح موجودات را تبیین نماید. حکیم صدرا با تکیه بر برخی از مبانی فلسفی اش سه برهان بر عمومیت تسبیح در تمام عالم اقامه می کند و بیان می کند که تمام موجودات از علم و ادراک برخوردار می باشند و با زبان مخصوص به خود به تسبیح حق تعالی مشغول اند.

    کلید واژگان: ملاصدرا, تسبیح قالی, تسبیح حالی, سریان علم, سریان حیات

    In Islamic and Quranic culture, praising and worshipping God is not specific to human beings; rather, the whole world and all creatures of the universe praise God consciously and in their specific languages. Thus, “the Creatures’ praise to God” has always been a controversial topic among researchers of all eras since the Quran descended. However, it takes a different form in the transcendent theosophy. Mulla Sadra, as a philosopher, mystic, and exegetist, dealt with this problem from a philosophical, mystical, and exegetic viewpoint. The present research deals with the terminology of the term “praise” and explains Mulla Sadra’s philosophical viewpoint toward it. Relying on his philosophical principles, Mulla Sadra puts forward three arguments for generality of praising. He expresses that all Creatures have knowledge and perception, and praise God in their own languages.

    Keywords: Mulla Sadra, Verbal Praise, Spiritual Praise, Flow of Science, Flow of life
  • شمس الله سراج، سمیه منفرد
    بازشناسی چیستی و چرایی ترکیب سه منبع معرفتی عقل، شرع و کشف در نظام اندیشه ابن ابی جمهور احسایی(838-906ق)، تحلیل دستاوردهای معرفتی این نظام را ثمربخش تر می کند. ابن ابی جمهور احسایی به عنوان شخصیتی که جایگاه مهمی در مسیر ادغام شاخه های مختلف نظری در سایه تعالیم امامی دارد، نظریه شناخت خود را بر پایه ای فلسفی- دینی- عرفانی تاسیس می کند. کاری که بعدها توسط صدرالمتالهین شیرازی (979-1050ق) تکمیل شد و در قالب نظریه «وحدت معرفتی مفاد قرآن، عرفان و برهان» ارائه گردید. در نظام فکری ابن ابی جمهور، ربط و پیوند عمیقی میان عقل، قلب و شرع وجود دارد؛ وی معتقد است که باید از قضایای برهانی ضروری به واردات الهی ارثی منتقل شد، در این صورت اسرار شریعت را می توان دریافت و معانی طریقت و حقیقت را فهمید. عقل با پیمودن مراتب کمال به مرتبه قلب راه پیدا می کند و قلب نام دیگر عقل کمال یافته است. همچنین در مورد ربط و نسبت میان شرع و عقل، بر این باور است که شرع، عقل خارجی و عقل، شرع داخلی است، پس آن دو معاضد و معاون همدیگر بلکه با هم متحدند.
    کلید واژگان: ابن ابی جمهور احسایی, منابع معرفتی, عقل, کشف, شرع
  • شمس الله سراج، سمیه منفرد
    یکی از مهمترین مسائلی که فلاسفه اسلامی با آن درگیر بوده اند، تبیین فلسفی معاد جسمانی به منزله یکی از ضروریات کتاب و سنت است. در تاریخ فلسفه اسلامی، صدرالمتالهین شاخص ترین فیلسوفی است که برای اثبات معاد جسمانی به شیوه فلسفی اهتمامی گسترده و ژرف ورزیده است. صدرالمتالهین مدعی است با پی ریزی حرکت جوهری در کنار اصالت، تشکیک و اشتداد وجود، تبیینی از نحوه پیدایش و بقای نفس ارائه می دهد که می تواند معارف نقلی را به صورت عقلی و استدلالی تحلیل کند. این جستارمیکوشد با ارائه تعریفی از روش عقلانی مورد نظر ملاصدرا در اثبات امور اخروی نشان دهد که صدرالمتالهین به کمک اصول فلسفی اش موفق به تبیین عقلانی معاد جسمانی گردیده است، اما معادی که ملاصدرا در نهایت اثبات میکند کاملا بر معاد قرآنی سازگار نیست. این ناسازگاری هم با استناد به عبارات خود صدرا و هم از نظرگاه پیروانش نشان داده شده است.
    کلید واژگان: معاد جسمانی, ملاصدرا, مبانی عقلی, معاد قرآنی
    Shamsollah Seraj, Somayyeh Monfared
    The philosophical explanation of bodily resurrection, as a necessary belief in the quran and tradition, is one of the important problem for Muslim philosophers. Mulla sadra is the most prominent philosopher who made a broad and deep effort to prove the bodily resurrection in a philosophical way. He claimed that he has explained the formation and survival of the soul by some of his philosophical principles such as substantial motion, and principality, gradation and intensity of existence, and thus has analyzed the relevant quranic and traditional evidence rationally. This article will shows that Mulla sadra has been able to give a rational explanation of bodily resurrection, but it is not fully compatible with quranic resurrection.
    Keywords: bodily resurrection, Mulls sadra, quranic resurrection
  • حسن رهبر، شمس الله سراج، سیدیحیی یثربی
    یکی از مهم ترین نظریه ها در باب روش شناسی فلسفه ملاصدرا نظریه تفکیک مقام گردآوری از مقام داوری است. بر اساس این دیدگاه، ملاصدرا صرفا در مقام گرداوری از کشف و شهود عرفانی بهره گرفته است و در مقام داوری صرفا تکیه بر برهان به عنوان روش حقیقی فلسفه دارد. پژوهش حاضر نشان می دهد برخلاف مدعای معتقدان به نظریه مذکور، ملاصدرا در مقام داوری نیز از کشف و شهود عرفانی در عرض برهان استفاده کرده است. ملاصدرا علاوه بر اینکه به این امر اذعان می کند آن را نقطه قوت فلسفه خود محسوب می کند. به عقیده نگارنده استفاده از کشف و شهود عرفانی در مقام داوری مسائل و مباحث فلسفی دارای نقدها و آسیب های روش شناختی مهمی است که می توان آنها را در قالب سه مساله بیان ناپذیری، عدم قابلیت انتقال و نقدناپذیری کشف و شهود عرفانی مورد بحث و برسی قرار داد.
    کلید واژگان: نقد روش شناختی, مقام گردآوری, مقام داوری, جایگاه عرفان, ملاصدرا
    Hassan Rahbar, Shemasalah Seraj, Seyed Yahya Yasrebi
    One of the most important theories in relation to the methodology of Mulla Sadra’s philosophy is the distinction between collection and judgment. It is argued that, in the collection position, Mulla Sadra draws on mystical intuitions. While in the judgment position, he relies on reasoning as the real method of philosophical deliberations. The present paper demonstrates that, in contrast with the claim made by the proponents of the distinction theory, Mulla Sadra makes use of mystical intuitions along side reasoning in his position as the judge of the collected evidence. He not only confirms this point but he also considers it as the strong point of his philosophy. This paper argues that drawing on mystical intuitions in making judgments on philosophical issues suffers from serious flaws that can be presented in terms of ineffability, lack of transferability of mystical intuitions and the fact that they do not lend themselves to criticism.
    Keywords: critique of methodology, collection position, judgment position, role of mysticism, Mulla Sadra
  • شمس الله سراج، هدی حبیبی منش
    مساله کمال انسانی که در قرآن کریم با عنوان «خلافت الهی» از آن یاد می شود، در طول تاریخ مورد توجه نظام های دینی و فکری مختلف بوده است. در نظام فکری سهروردی و در شریعت اسلامی نیز به این مساله پرداخته شده است. هدف این نوشتار بررسی مساله خلافت الهی در دستگاه فلسفی سهروردی با تکیه بر تاثیر و نفوذ آیات و روایات اسلامی است. در هر دو دیدگاه، انسان دارای ظرفیت های بالقوه علمی و عملی است که با به فعلیت رساندن آن ها می تواند به مقام جانشینی خداوند برسد؛ اما میان مصادیقی که شیخ برای خلیفه الهی ذکر می کند با مصادیقی که شریعت اسلامی به ویژه روایات شیعی برای خلیفه خدا برمی شمرد، اختلاف چشمگیری وجود دارد؛ بنابراین نمی توان قاطعانه اظهار کرد که آراء سهروردی با آیات و روایات کاملا همخوانی دارد.
    کلید واژگان: انسان کامل, حکمت بحثی و ذوقی, ولایت تکوینی, علم
    Shamsollah Seraj, Hoda Habibi Manesh
    Human excellence which is called "Divine Governorship" in Quran, has been paid special attention thorough history in different religious and intellectual system. In Sohrevardi's intellectual system as well as Islamic tradition. The goal of this paper is to study the Divine Governorship issue in Sohrevardi's philosophical system by emphasizing the influence of Islamic tradition and Quran's verses. In both views, human owns both scientific and practical potentials which can be reach to the substitution level by turning it into act. But there is an outstanding difference between the proofs which sheikh claims for Divine Governorship with the ones that the Islamic tradition counts for "Deputy of God". Thus it couldnt be expressed definitely that there is harmony between Sohrevardi and verses or traditions.
    Keywords: Complete human, formative leadership, Science
  • کاظم موسی خانی، شمس الله سراج، امینه احمدی
    درباره هر علم، پاره ای از مسائل فلسفی وجود دارد که در خود آن علم بحث نمی شوند، بلکه در فلسفه آن علم مطرح اند. یکی از این مسائل اثبات وجود موضوع علم است. منطق به عنوان علم نیز موضوع یا موضوعاتی دارد که اثبات وجود آنها برعهده فلسفه است. در جستار حاضر یک مسئله هستی شناختی درباره موضوع علم منطق که در حیطه فلسفه منطق است، از دیدگاه ملاصدرا بررسی شده است. این جستار با بررسی در مورد تصور و تصدیق، معقولات ثانیه منطقی و دلایل وجود ذهنی در فلسفه ملاصدرا، در پی پاسخ به مسئله هستی شناختی مذکور برآمده است. به نظر می رسد ملاصدرا تصور و تصدیق را به عنوان اجزای تشکیل دهنده معرف و حجت موضوع علم منطق می داند. از نگاه وی، تصور و تصدیق دو گونه وجود ذهنی اند و اثبات آنها از وظائف فلسفه است. اما با وجود این، در فلسفه ملاصدرا دلیلی در اثبات گونه تصدیقی وجود ذهنی وجود ندارد.
    کلید واژگان: وجود ذهنی, فلسفه منطق, موضوع منطق, معقولات ثانیه منطقی
  • شمس الله سراج*، سمیه منفرد
    معرفت نفس از مهم ترین مباحثی است که همواره مورد تاکید فلاسفه و عرفا بوده و به دلیل ربط و پیوندی که با معرفت رب دارد، ضرورتی مضاعف یافته است. اندیشمندان و عارفان مسلمان برای فهم و ارائه تفسیری دقیق از چگونگی سیر از معرفت نفس به معرفت رب، تلاش فراوان کرده اند. محیی الدین بن عربی و صدرالمتالهین، با دو رویکرد عرفانی و فلسفی، شناخت نفس را بهترین راه رسیدن به حقیقت هستی و شناخت خداوند می دانند. در این مقاله با سیری در مبانی نظری و تحلیل آرای معرفتی این دو حکیم، کوشیده ایم چرایی و کیفیت گذر از نفس شناسی به خداشناسی را از دیدگاه آنان بررسی کنیم، تا علاوه بر یافتن نقاط اشتراک و اختلاف این دو دیدگاه، ربط و نسبت موجود میان این دو رویکرد عرفانی و فلسفی را در این موضوع خاص دریابیم. علی رغم اینکه صدرالمتالهین الگوی ابن عربی را در کیفیت سیر از نفس شناسی تا خداشناسی می پذیرد، اما درصدد برمی آید تا بر مبانی عرفانی محیی الدین برهان اقامه کند و آنها را بر اساس اصول فلسفی خود بازخوانی کند.
    کلید واژگان: وحدت وجود, معرفت نفس, انسان کامل, خداشناسی, ابن عربی, صدرالمتالهین
    Shamsullah Seraj*, Somayya Monfared
    Self-knowledge is among the most important discussions emphasized by philosophers and mystics. It has been much more important because of its relation to knowing the Lord. To understand and present a precise interpretation of the way one should go from knowing one’s soul to knowing one’s God, Muslim thinkers and mystics have made great efforts. Muhyi-ddin Arabi and Mulla Sadra, with two philosophical and mystic approaches, have regarded self-knowledge as the best way to achieve the reality of existence and knowing God. In the present article, we have tried – through a brief look at theoretical bases and analysis of epistemological views of these two philosophers – to investigate the reason and the method of going from knowing one’s self to knowing God in their views in order to find points of agreement and disagreement between those views and the relationship between them in regard with this specific subject. In spite of the fact that Mulla Sadra accepts Ibn Arabi’s model for going from knowing one’s self to knowing God, he seeks to present proofs for mystical basis of Muhyuddin, rereading them on the basis of his own philosophical principles.
    Keywords: unity of existence, self, knowledge, perfect man, knowing God, Ibn Arabi, Mulla Sadra
  • شمس الله سراج *، حسن رهبر، سید یحیی یثربی
    یکی از دیدگاه های مهم طرفداران روش شناسی فلسفه ملاصدرا بر تفکیک مقام داوری از مقام گردآوری مبتنی است. این گروه استفاده ملاصدرا از دین را تنها در مقام گردآوری می دانند و از این رو، آن را خلاف روش فلسفی نمی دانند. مدعای تحقیق پیش روی این است که جایگاه برجسته ای که ملاصدرا برای دین قائل است، به اخذ دیدگاه دائره المعارفی در باب دین در آرای وی انجامیده است. افزون بر این، اخذ این دیدگاه سبب شده است وی به سه نقص روش شناختی مهم در فلسفه خود دچار شود: اول - روشن نبودن نظر نهایی در نتیجه گنجاندن و ارزیابی مسائل تحت دائره المعارف دین؛ دوم - پاسداشت دین در سیر فلسفی و داوری مسائل و سوم - رجحان قطعیت وحیانی بر قطعیت عقلانی. نتایج پژوهش حاضر نشان می دهد برخلاف نظر گروهی که به نظریه تفکیک مقام داوری از مقام گردآوری قائل اند و معتقدند ملاصدرا در مقام داوری تنها به برهان تکیه دارد و از دین تنها در مقام گردآوری بهره برده است، جایگاه والای دین در اندیشه وی سبب شده است در مسیر داوری و ارزش گذاری نیز از دین و آموزه های آن استفاده کند و این امر افزون بر اینکه نقضی بر مدعیان نظریه یادشده است، به لحاظ روش شناختی نیز نوعی کاستی به شمار می آید.
    کلید واژگان: روش شناسی, مقام داوری, مقام گردآوری, جایگاه دین, روش شناسی ملاصدرا
    Shamsollah Seraj *, Hassan Rahbar, Yahya Yasrebi
    A significant principle held by proponents of the philosophical methodology of Mulla Sadra is based on the distinction between contexts of justification and discovery. They hold that Mulla Sadra’s appeals to religion in his philosophy to be in the context of discovery, and thus, they are not, in their view, contrary to the philosophical method. In this paper, we claim that the prominent place of religion in Mulla Sadra’s view led to an encyclopedic conception of religion in his philosophy. Moreover, such a conception led to three significant methodological failures in his philosophy: (1) his final view not being clear as a result of including, and evaluating, the issues under the religious encyclopedia, (2) protecting the religion in his philosophical judgments, and (3) preferring certainty on the basis of divine revelation (or wahy) over rational certainty. This research concludes that, despite those people who believe in the distinction between contexts of justification and discovery, holding that Mulla Sadra relies only on discursive arguments in the former context and appeals to the religion only in the latter, the significant place of the religion in Mulla Sadra’s thought led him to draw upon the religion and its doctrines in the context of justification as well. Not only is this a counterexample for the proponents of the above view, but is also a methodological failure.
    Keywords: Methodology, context of justification, context of discovery, place of religion, Mulla Sadra's methodology
  • کاظم موسی خانی، شمس الله سراج
    مطابق تحلیل منطق جدید از قضایای محصوره، بسیاری از احکام و قواعد مربوط به قضایا در منطق قدیم، از اعتبار می افتند. بسیاری از این قواعد مربوط به استنتاج قضیه ای جزئی از قضیه یا قضایایی کلی است؛ اعم از استدلال مباشر، همانند تداخل، عکس مستوی، عکس نقیض، مربع تباینات و یا برخی ضروب شکل های سوم و چهارم از قیاس اقترانی. در این نوشتار برآنیم تا یکی از نوآوری های منطقی شیخ اشراق، یعنی تحویل جزئیه به کلیه از راه افتراض را در حل مشکل پیش گفته مورد بررسی قرار دهیم. به نظر می رسد این نوآوری منطقی، تمامی مشکلات یادشده، جز مشکل تضاد را حل کرده است؛ هر چند عدم اعتبار تناقض به عنوان یک مشکل جدید رخ می نماید.
    کلید واژگان: تحلیل قضیه, منطق قدیم, منطق جدید, افتراض, تحویل
    Kadhim Musakhani, Shamsullah Siraj
    According to the analysis of quantified propositions in modern logic, many of the rules pertaining to propositions in classic logic will be considered as invalid. Many of these rules are related to deducing a particular proposition from a universal proposition or universal propositions. They include direct argumentations such as subaltern, simple conversion, conversion by contradiction (contraposition), square of oppositions and [indirect argumentations] such as some modes of the third and fourth forms of conjunctive syllogism. The present article tries to study one of Suhrawardi’s logical innovations, that is, the reduction of a particular proposition to a universal one through supposition, which serves as a solution to the aforementioned problem. It seems that his innovative solution solves all the mentioned problems except the problem of contrast. The question of the invalidity of contradiction, however, emerges as a new problem.
    Keywords: analysis of proposition, old logic, modern logic, supposition, reduction
  • حسن رهبر*، شمس الله سراج

    معرفت شناسان معرفت را به «باور صادق موجه» تعریف می کنند. در تارخ اندیشه های فلسفی همواره پیرامون معیار صدق و توجیه معرفت به عنوان دو شرط اساسی و مهم در تعریف معرفت نظریه پردازی هایی وجود داشته است. فیلسوفان حکمت متعالیه و حکمت اشراق نیز از این قاعده مستثنی نبوده اند. اگرچه هر دو مکتب معیار صدق را مطابقت و معیار توجیه معرفت را مبناگرایی می دانند اما در این میان اختلاف نظرهای مهمی نیز میان دو مکتب وجود دارد که نظرات آنها را از یکدیگر متمایز و متفاوت می سازد. چنانکه صدرائیان میان حق و صادق تفاوت قائل اند و لحاظ قضیه با واقع و تقدم و تاخر آن را باعث تفکیک مفهوم حق با صادق می دانند اما در مقابل اشراقیان این تفاوت را غیر حقیقی می دانند. همچنین اشراقیان مطابقت را صرفا تطابق با خارج می دانند برخلاف صدرائیان که معتقدند ملاک مطابقت، تطابق با واقع اعم از ذهن و عین است. در سوی دیگر، از وجوه مشابهت دو مکتب می توان به این نکته اشاره کرد که هر دو از اشراقات و شهودات نفسانی به عنوان معارف بدیهی و مبنایی در معرفت نام می برند که می تواند نقش پایه ای در معرفت بشر ایفا نماید و بنابراین نوعی «مبناگرایی نوین» را پیشنهاد می دهند.

    کلید واژگان: معرفت, صدق, توجیه, مطابقت, مبناگرایی, مکتب صدرایی, مکتب اشراقی
    Hassan Rahbar *, Shamsolah Seraj

    Epistemologists define knowledge as "justified true belief”. In the history of philosophy, concerning the measure of truth and justification, as the basic elements of the theory of knowledge, there were several theories. This is true concerning Sadraian and Suhrawardian schools. Although both schools take foundationalism about justification and correspondence concerning truth, but there are important differences between them. Sadraians distinguish between right and true on the base of the relation between proposition and the fact, and its priority and posterity. But the Suhrawardians don’t take this difference serious. Also, Suhrawardians consider correspondence merely conformity with the external world, while for Sadraians, correspondence consists in conformity with both internal and external world. On the other hand, these two schools have similarities, such as for both of them illumination and intuition are evident and fundamental knowledge, which can serve as the basis of human knowledge. Thus, they introduce a new version of foundationalism.

    Keywords: Knowledge_Truth_Justification_Correspondence_New Foundationalism_Sadraian school – Suhrawardian school
  • شمس الله سراج*، مهناز مظفری فر
    مبحث نفس در طول تاریخ، آرای بسیار مختلفی به خود دیده است. ماهیت نفس، حدوث و قدم آن، و کیفیت ارتباط نفس با بدن، همواره از چالشی ترین مباحث در آرای فلسفی و کلامی بوده اند. ابن سینا، به عنوان یک فیلسوف مشائی، در اکثر نوشته های خود، دیدگاه ارسطویی مبنی بر حدوث نفس را پذیرفته؛ اما در برخی از رساله های عرفانی و نیز در قصیده عینیه، عباراتی دال بر گرایش او به دیدگاه افلاطونی مبنی بر قدم نفس دیده می شود. این امر مشکلی را برای مفسران ابن سینا ایجاد کرده که چگونه این دو دیدگاه متناقض را توجیه کنند. نوشتار حاضر با رویکردی توصیفی - تحلیلی به بررسی این مسئله پرداخته است. در این فرایند به دست می آید که دیدگاه ابن سینا در حکمت مشرقی تغییر نیافته و او همچنان به ادعای پیشین خود در باب حدوث نفس وفادار مانده است. بنابراین، بین رهیافت مشائی و اشراقی ابن سینا تفاوتی نیست.
    کلید واژگان: ابن سینا, حکمت اشراقی, حکمت مشائی, ملاصدرا, نفس
    Shams Allah Seraj *, Mahnaz Mozaffarifar
    The theories concerning the issue of the soul are so various in the history of philosophy. The nature of the soul, its originatedness or eternity and quality of its relationship with the body are the most controversial issues in philosophical and theological discussions. Ibn Sina, as a Peripatetic philosopher, in most of his writings, has accepted the Aristotle's views on the originatedness of the soul, but in some mystical treatises and also in his work Qasidat al-Ayniyah, there are phrases which do imply his tendency to the Platonic view of the eternity of the soul. This raises a problematic for commentators of Ibn Sina, namely, how these two apparently contradictory views can be justified. The present paper examines the issue with descriptive-analytic approach. It seems that there had been no change in Ibn Sina’s views in his oriental philosophy, and that he remains faithful to his previous thesis on the originatedness of the soul. Therefore, there is no difference between the Peripatetic and illuminationist p[hilosophical approaches of Ibn Sina on the issue of the soul.
    Keywords: Ibn Sina, Mulla Sadra, The Soul, Peripatetic philosophy, Illumination philosophy
نمایش عناوین بیشتر...
سامانه نویسندگان
  • شمس الله سراج
    شمس الله سراج
    دانشیار فلسفه و کلام اسلامی,فلسفه,دانشکده الهیات,دانشگاه ایلام، دانشگاه ایلام، ، ایران
اطلاعات نویسنده(گان) توسط ایشان ثبت و تکمیل شده‌است. برای مشاهده مشخصات و فهرست همه مطالب، صفحه رزومه ایشان را ببینید.
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال