به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

عبدالله صلواتی

  • عین الله خادمی*، عبدالله صلواتی، حسن مومنی میوله

    برهان امکان و وجوب ابن سینا، یکی از براهین وجودی در اثبات وجود خدا است که در دو ساحت وجود ذهنی و عینی مطرح شده است. این برهان شامل سه بخش و سه سیر فلسفی است که در آن حرکت از عین شروع و به ذهن رسیده و در ادامه به عین خاتمه می‏یابد و بدین وسیله واجب الوجود اثبات می‏شود. وی قائل به ارتباط و مطابقت دوسویه بین ذهن و عین است و فقط از این منظر است که می توان برهان امکان و وجوب را تحلیل کرد، وگرنه نقدهای جدی بر آن وارد است. سوال اصلی این است که با توجه به دو ساحتی بودن برهان و بحث مطابقت بین ذهن و عین، آیا می‏توانیم آن را مقرون به صحت بدانیم و برای ما یقین آور است؟ به زعم نگارندگان با توجه به اینکه شیخ قائل به دو صنف موجودات (ممکن الوجود و واجب الوجود) است و دو ساحتی بودن وجود ذهنی و عینی، بر اساس حصر عقلی چهار نوع پدیده موجود خواهد بود و با کمک از بحث مطابقت بین عین و ذهن، هشت نوع ارتباط به دست خواهد آمد که در نهایت برهان امکان و وجوب در دو ارتباط ساری و جاری خواهد بود و در این دو ارتباط می توان به یقین دست یافت.

    کلید واژگان: برهان, عین, ذهن, وجود, ابن سینا
    Einollah Khademi *, Salavati Abdollah, Hasan Momeni

    Ibn Sina's proof of possibility and obligation is one of the existential proofs in proving the existence of God, which is presented in two subjective and objective feelings. This proof consists of three philosophical courses in which the movement starts from the object and reaches the mind and then ends with the object, thereby proving the necessity of existence. He believes in the two-way connection and correspondence between the mind and the object, and it is only from this point of view that I can analyze the argument and obligation, otherwise serious criticisms will be made on it. The main question is that considering the two-dimensionality of the argument and argument based on the mind and the object, can we consider it to be true and is it certain for us?According to the authors, taking into account that the sheikh believes in two classes of beings (possible existence and obligatory existence) and the existence of two dimensions, mental and objective existence, four types of phenomena will exist based on rational reasoning, and with the help of the discussion of correspondence between the objective and the mind, eight The type of communication will be obtained, which will ultimately be the proof of possibility and necessity in both current and current communication, and certainty can be achieved in these two communication.

    Keywords: Proof, Object, Mind, Existence, Ibn Sina
  • علی قنواتی*، عین الله خادمی، عبدالله صلواتی، سید محسن حسینی

    دیدگاه های متنوع در مورد علم دینی، نشان دهنده تنوع فکری در این زمینه است.نظریه علم دینی آیت الله جوادی آملی به عنوان یکی از نظریات برجسته در این حوزه، توجه ویژه ای را در میان اندیشمندان به خود جلب کرده است.نهادینه شدن این نظریه می تواند به ایجاد تحولی عظیم در سطح جهانی منجر شود.تحقیق حاضر به بررسی چالش ها و کارکردهای نظریه علم دینی ایشان پرداخته است.یافته های تحقیق نشان می دهد چالش هایی مانند تقابل با علم الحادی،تعارض بین عقل و نقل، نهادینه شدن طبیعت به جای خلقت، تعارض احتمالی نتایج و محصولات دانش تجربی با علم دینی، استقرار علم غربی هویت برانداز، چالش تقابل وحی و عقل و وجود تفکر قارونی در میان دانشمندان از جمله موانع اصلی در مسیر تحقق علم دینی هستند. هرکدام از چالش های مذکور نیازمند تحقیق مستقلی است، لیکن در این تحقیق صرفا به تبیین آنها و ارائه پاسخ اجمالی به آنها بسنده شده است. همچنین کارکردهای این نظریه شامل رویکرد حداکثری به دین، وحدت علم و دین، جامعیت منابع معرفتی، کمال انسانی، نیل به حیات طیبه، وحدت حوزه و دانشگاه، هم افزایی عقل و نقل، تسریع در تمدن سازی، دسترسی به منبعی فراتر از عقل، و رفع تعارض میان علم و دین می باشد. این کارکردها نه تنها زمینه ساز تحول در تمدن اسلامی هستند بلکه بستری برای تعامل میان حوزه های مختلف دانش فراهم می آورند. این تحقیق بر اهمیت این نظریه به عنوان راهکاری برای مواجهه با چالش های معاصر و بهره برداری از فرصت های پیش رو تاکید می ورزد.

    کلید واژگان: علم دینی, چالش های علم دینی, کارکردهای علم دینی, استاد جوادی آملی
    Ali Qanavati *, Einollah Khademi, Abdullah Salavati, Sayyid Mohsen Husseini

    The various perspectives on religious science indicate a variety of intellectual approaches in this field. Ayatollah Javadi Amoli’s theory of religious science, one of the prominent theories on this science, has garnered significant attention among scholars. Institutionalizing this theory could lead to a substantial transformation all over the world. This study examines the challenges and functions of his theory on religious science. The findings reveal challenges such as the confrontation with atheistic science, the conflict between intellect and revelation, the institutionalization of nature instead of creation, the potential conflict between the results and products of empirical knowledge and religious science, the establishment of identity-erasing Western science, the challenge of the confrontation between revelation and intellect, and the presence of Qarun-like thinking among scientists as the main obstacles to the realization of religious science. These challenges require independent research; however, this study merely explains the challenges and provides a brief response to them. Additionally, the functions of this theory include a maximalist approach to religion, the unity of science and religion, the comprehensiveness of epistemic sources, human perfection, attainment of pure life, the unity of Islamic seminary (Hawza) and university, the synergy of reason and revelation, acceleration in civilization-building, access to a source beyond reason, and resolving the conflict between science and religion. These functions pave the way for transformation in Islamic civilization and provide a platform for interaction among various fields of knowledge. This study emphasizes the importance of this theory as a solution to contemporary challenges and the utilization of upcoming opportunities.

    Keywords: Religious Science, Challenges Of Religious Science, Functions Of Religious Science, Javadi Amoli
  • فاطمه ملبوبی*، عین الله خادمی، عبدالله صلواتی، امیرحسین منصوری نوری
    در مباحث فلسفی، نفس از اهمیت خاصی برخوردار است؛ از این رو پژوهش حاضر در پی دست یابی به پاسخ این پرسش است که حقیقت نفس از دیدگاه فخر رازی چیست؟ داده های این جستار عبارت اند از: فخر برخلاف ابن سینا اولا مبحث نفس را از حوزه طبیعیات به طور کامل خارج می کند و در الهیات به آن نظم می بخشد. ثانیا: برای نفس ناطقه تعریفی متفاوت ارایه می دهد که به «من» و مشارالیه آن اشاره دارد. در آرای فخر ناسازگاری هایی در بحث از حقیقت نفس وجود دارد؛ چنان که برخی از آرای او به مجردبودن نفس و برخی به مرکب بودن آن از روح و بدن اشاره دارد. در این راستا برای حل تعارض های مطرح شده سه راهکار به نظر نگارندگان رسیده است؛ نخست: لفظ نفس در آثار فخر رازی به گونه اشتراک لفظی به کار رفته است؛ دوم: نفس در تعریف منطقی انسان مورد توجه قرار گرفته است و کمال ماده به شمار می رود؛ سوم: علت اختلاف آرای فخر در آثارش به دلیل پایبندی او به منابع و محتویات دین است.
    کلید واژگان: نفس, حقیقت نفس, اشتراک لفظی, کمال ماده, فخر رازی
    Fatemeh Malbubi *, Einallah Khademi, Abdollah Salavati, Amirhosein Mansourinouri
    In philosophical discourse, the inquiry into the nature of the soul holds profound importance. This study delves into Fakhr al-Rāzī’s interpretation of the soul's essence. Unlike Avicenna, Fakhr al-Rāzī situates the discussion of the soul beyond the realm of natural sciences, positioning it within theological issues. Furthermore, he delineates a distinct definition of the rational soul, featuring "I" and its referent. However, Fakhr al-Rāzī's depiction of the soul reveals inconsistencies, vacillating between assertions of its immateriality and suggestions of its composite nature, comprising both spirit and body. To reconcile these discrepancies, three potential resolutions are proposed. Firstly, the term "nafs" (soul) in Fakhr al-Rāzī's discourse is used equivocally. Secondly, the soul plays a pivotal role in defining the human essence as the perfection of matter. Thirdly, the inconsistency within Fakhr al-Rāzī's framework can be attributed to his steadfast adherence to religious sources and their doctrinal content.
    Keywords: soul, nature of the soul, equivocity, perfection of matter, Fakhr al-Rāzī
  • عبدالله صلواتی*، محمدرضا مروجان

    معرفت، فضیلت و سعادت؛ مسائلی که همواره در نظام فلسفی افلاطون جایگاه مهمی را به خود اختصاص داده اند، چنان که افلاطون در بنای آرمان شهر خود برای این مسائل سهمی عظیم قائل است. پرسش پایه ی این جستار عبارت است از این که: چه رابطه ای میان معرفت، فضیلت، و سعادت به روایت افلاطون وجود دارد؟. دستاوردهای این مقاله از این قرار است: روح فلسفه ی افلاطون موید پیوند و هم سویه بودن جهت فضیلت و معرفت با یکدیگر است و به گونه ای که به نظر می رسد در تفکر افلاطونی، هجوم رذائل اخلاقی به فرد فضیلت مند موجب تنزل مراتب معرفتی در او خواهد شد. همچنین معرفت به عنوان یکی از مبانی سعادت انسان، نقش مهمی در نیکبختی او خواهد داشت. معرفت و سعادت به این سبب با یکدیگر در پیوندند که آدمی در ساحت معرفت، باید برای تشبه به خدا به واسطه ی تفکر در مثل، در مرتبه ی معرفتی «نوس» قرار گیرد.

    کلید واژگان: خدا, معرفت, فضیلت, سعادت, افلاطون
    Abdullah Salavati*, Muhammadreza Moravvejan

    Knowledge, virtue, and happiness as issues that have always been of great importance in Plato's philosophical approaches, were used in constructing his utopia. The fundamental question of this paper is about the relationship between knowledge, virtue, and happiness according to Plato. The spirit of Plato's philosophy affirms the connection and alignment of virtue and knowledge with each other, and as it seems in Platonic thought, the onslaught of moral vices on the virtuous person will degrade his epistemology. Also, knowledge, as one of the foundations of human happiness, plays an essential role in his happiness. Knowledge and happiness are related to each other because, in the field of knowledge, human must be in the epistemological level of "Nous" to be like God by thinking in ideas.

    Keywords: God, Knowledge, Virtue, Happiness, Plato
  • سید محسن حسینی*، عبدالله صلواتی، سید امین موسوی خو

    فخررازی در شرح خود بر اشارات مسیله علم و غایت داشتن قوای طبیعی را مورد اشکال قرار می‏دهد. خواجه نصیر الدین توسی در پاسخ به او دو نکته ذکر می‏کند. اول) غایت مقتضای ذات طبیعت است. دوم) قوای طبیعی شعور مایی دارند. یافته‏های ما در این تحقیق نشان می‏دهد به کار بردن تعبیر شعور ما برای قوای طبیعی در حکمت مشا اختصاص به خواجه نصیر دارد و در آثار ابن‏سینا یافت نمی‏شود. درباره پاسخ‏های این دو فیلسوف به مسیله علم و غایت قوای طبیعی نیز می‏توان گفت ابن‏سینا در مسیله علم و غایت قوای طبیعی سخن واحدی ندارد. او در الهیات شفا، فاعل‏های جسمانی را فاقد ادراک و اراده می‏داند که فعل یکنواخت دارند. اما در نمط هشتم اشارات به وجود شوق و عشق طبیعی یا ارادی برای اشیا جسمانی قایل است. در طبیعیات شفا اگرچه مجموع طبیعت را غایتمند خوانده اما شوق هیولی به صورت را رد می‏کند. در رساله درباره عشق برای هیولی، صورت و اعراض عشق غریزی و فطری ثابت می‏کند. خواجه توسی نیز اگرچه غایتمند بودن مجموعه طبیعت را پذیرفته است اما درباره وجود شعورما برای قوای طبیعی توضیحی ارایه نمی‏کند. براساس استنباط ما، آنچه این‏دو فیلسوف به عنوان غایت قوای طبیعی مطرح کرده‏اند به ماینتهی الیه الحرکه شبیه‏تر است تا مابه الحرکه، همچنین می‏توان غایت را به مبادی عالیه قوای طبیعی نسبت داد تا فاعل‏های جسمانی؛ سیر به سوی معشوق حقیقی، از نگاه ابن‏سینا ذاتی همه موجودات ولو بدون علم و اراده است.

    کلید واژگان: ابن ‏سینا, خواجه نصیرالدین توسی, قوای طبیعی, علم فاعل‏های طبیعی, غایت قوای طبیعی
    Seyyed Mohsen Hosseini *, Adbollah Salavati, Seyyed Amin Mosavi Khoo

    In his commentary on esharat, Fakhrrazi challenges the issue of perception and the purpose of having natural powers. tusi mentions two points in response to him. 1) It is the necessary end of the essence of nature. 2) Natural forces have a kind of consciousness. Our findings in this research show that applying the interpretation “kind of consciousness” to natural forces in peripatetic philosophy is reserved for tusi and not found in Ibn Sina's works. About the answers of these two philosophers to the question of science and the purpose of natural forces, we can also say Ibn Sina does not have a single opinion on the issue of perception and the goal of natural forces. In the tabiat shifa, he considers physical agents to be devoid of perception and will, which have a uniform action. However, in the eighth section of esharat, refers to the existence of natural or voluntary passion and love for physical agents. In tabiat shifa, although the totality of nature is called purposeful, rejects the hyle passion for the form. In the treatise on love for hyle,form and accidents proves instinctive and natural love. Even though Tusi accepts the finality of nature, does not provide an explanation about the existence kind of consciousness for natural forces. what these two philosophers have proposed as the end of natural forces is more similar to the end of movement than to the cause of movement, and the goal can also be attributed to the higher causes of natural forces rather than physical agents; According to avicenna, the journey towards the true lover is inherent in all beings, even without perception.

    Keywords: Ibn Sina, Khwaja Nasiruddin Tusi, natural forces, perception of natural agents, goal of natural forces
  • عبدالله صلواتی

    در میراث عرفانی بطور عام بیشتر به هویت و کارکرد شناختی و سلوکی قلب توجه می شود و منزلت قلب فراتر از عقل و فروتر از روح و زمانی پایین دست فواد معرفی می شود و قلب در لطایف سته یا سبعه یا ثمانیه، در کنار لطایف دیگر قرار می گیرد. اما ابن عربی از خصیصه وجودی قلب با عنوان تقلب در صور و تجلیات یاد می کند و این پژوهش  با تاکید بر این خصیصه در پی ترسیم  ظرفیت های درونی قلب برای نگاه پدیدارشناسانه است و سعی دارد با استفاده از پدیدارشناسی به روایت ون منن و افزودن نگرش وجودی بدان به این پرسش اساسی پاسخ دهد؛ چگونه می توان از ظرفیت درونی قلب در عرفان ابن عربی برای تاملات پدیدارشناختی وجودی بهره برد؟ دستاوردهای این پژوهش به این قرار است: یکم. قلب همان لب و عصاره وجود آدمی است و به دلیل اطلاق و تقلبش پذیرای صور و تجلیات گوناگون است و مراد از این تقلب، تقلب وجودی شهودی است. به این اعتبار، قلب، ظرفیت خوبی برای تقویت نگاه پدیدارشناسانه با مولفه هایی چون حیرت، تعلیق، التفات و نما دارد و کمک می کند تا پرونده تامل درباره حقیقت و شناخت آن همچنان مفتوح باشد؛ دوم. قلب با مواجهه حضوری اش با اسما و صفات، و به تعبیری مواجهه پیشاتاملی اش، ظرفیت قدرتمندی را برای تاملات پدیدارشناسانه وجودی فراروی عقل، به عنوان یکی از شیون قلب، قرار می دهد.

    کلید واژگان: قلب, عقل, پدیدارشناسی, تجلی, ابن عربی
    Abdollah Salavati

    In the mystical heritage, more attention is paid to the identity and cognitive and behavioral functions of the heart, and the dignity of the heart is presented as beyond the intellect and below the soul and in time below Fouad. It is placed again. But Ibn Arabi mentions the existential characteristic of the heart as cheating in forms and manifestations, and this research by emphasizing this characteristic seeks to draw the inner capacities of the heart for a phenomenological view and tries to use phenomenology according to Van Menen and Adding an existential attitude to it will answer this basic question; How can the inner capacity of the heart be used in Ibn Arabi's mysticism for existential phenomenological reflections? The achievements of this research are as follows: 1. The heart is the essence of a person's existence, and due to its application and fraud, it is receptive to various forms and manifestations, and what is meant by this fraud is intuitive existential fraud. To this credit, the heart has a good capacity to strengthen the phenomenological view with components such as astonishment, suspense, attention, and appearance, and helps to keep the file of reflection on the truth and its knowledge open; Second. The heart, with its face-to-face encounter with names and attributes, and in a sense, its pre-reflective confrontation, puts a powerful capacity for existential phenomenological reflections in front of the intellect, as one of the affairs of the heart.

    Keywords: Heart, Intellect, Existential Phenomenology, Manifestation, Ibn Arabi
  • سید محسن حسینی*، عبدالله صلواتی، کاظم هانی

    در اینکه خواجه نصیر آثاری را به نام بزرگان اسماعیلیه به رشته تحریر درآورده است و در آن کتاب‏ها به مدح و ستایش بزرگان این فرقه پرداخته تردیدی نیست. همچنین احتمال جدی وجود دارد که او در مدت حضورش میان اعضای این فرقه رساله‏هایی در تایید باورهای اعتقادی ایشان نگاشته باشد. اما خواجه دانشمندی مسلمان از شیعه دوازده امامی محسوب می‏شود و براساس مسیولیت اخلاقی مکلف به پاسداشت صحت عقاید هم کیشان خود است و اخلاقا نمی‏تواند عقاید فرقه منحرف را تایید و ترویج کند. از بیان صریح او در دیباچه بازنویسی شده اخلاق ناصری که اولین اثر وی در مدت اقامتش میان اسماعیلیان است چنین برمی‏آید که آزادی در انتخاب و اختیار در عمل که از شروط اصلی مسیولیت اخلاقی محسوب می‏شود در مدت حضور خواجه در میان این فرقه برای او وجود نداشته است. از این رو  نمی‏توان او را مسیول تبعات احتمالی نگارش آن کتاب‏ها در تایید باورهای این فرقه دانست. در نهایت شاید بتوان گفت این پرسش اخلاقی، سوال زمانه خواجه نصیر نبوده است و احتمالا او و مخاطبان هم‏عصرش چنین شرایطی [یعنی تنگنایی اخلاقی که خواجه در آن قرار داشت] را رویه‏ای رایج می‏دانستند و بنابراین او نیازی به توضیح اجزا رفتار خویش نمی‏دیده است.

    کلید واژگان: خواجه نصیر, اسماعیلیان, مسئولیت اخلاقی, رسائل اسماعیلیه خواجه نصیر, کانت
    Seyyed Mohsen Hosseini *, Salavati Abdollah, Kazem Hani

    Tusi wrote works in the name of Ismaili elders and in those books he praised the elders of this sect. There is also a serious possibility that during his presence in this sect, he wrote treatises confirming their religious beliefs. But tusi, a Muslim scholar, is considered to be one of the twelve Imami Shiites, and based on moral responsibility, he is obliged to protect the correctness of the beliefs of his fellow believers, and morally, he cannot approve and promote the beliefs of other sects. Based on our inference from the method of statistics and analysis and comparison of related data, in addition to his explicit statement in the rewritten preface of Akhlaq Naseri, it follows that freedom in choice and agency in action, which The main conditions of moral responsibility were not there during the time of Khwaja''s presence among this sect. Therefore, he cannot be held responsible for the possible consequences of writing those books in support of the beliefs of this sect.

    Keywords: Khwaja Nasir, Ismailis, moral responsibility, Khwaja Nasir''s Ismaili messages, Kant
  • فاطمه ملبوبی*، عین الله خادمی، عبدالله صلواتی، رضا درگاهی فر
    فخررازی متکلم شهیر مسلمان، آراء قابل توجهی در بحث علم النفس فلسفی دارد. او نفس را جوهری مغایر بدن می داند، و تعدادی از حالات نفسانی و برخی ویژگی های آنها را نیز بررسی کرده است. پژوهش حاضر به این پرسش می پردازد که حالات و کیفیات نفس از دیدگاه فخر رازی با ذهنمندی در فلسفه ذهن معاصر چه نسبتی دارند؟ از این رو ابتدا رابطه ی حالات ذهنی با یکدیگر را در فلسفه ی ذهن مشخص کرده و بر این اساس، آرای فخر درباره ی حالات و کیفیات نفس بررسی می گردد. او با نقد تعاریف ابن سینا از درد و لذت، به نکات ارزشمندی که امروزه در فلسفه ذهن معاصر مطرح است اشاره کرده است. حاصل این پژوهش این است که برخی از شباهت ها در آراء فخر رازی با ذهنمندی معاصر یافته شد از جمله این که او به کیفیت پدیداری حالات احساسی و ادراکی در آرایش اشاره کرده و همواره تلاش برای اثبات این ویژگی داشته است. او همچنین به علم که از حالات شناختی است، توجه کرده و به نظر می رسد با طرح نظریه ی اضافه، حالت توجه آگاهانه ای را که برای نفس حاصل می شده، مورد نظر داشته است. در این جستجو به برخی اختلافات نیز اشاره می شود از جمله این که او به ویژگی ها و چگونگی حصول دیگر حالات شناختی همچون قصد، آرزو، میل داشتن و... نپرداخته است و مفهوم حیث التفاتی در فلسفه ی ذهن با نظریه ی اضافه ی فخر تفاوت دارد. همچنین رویکرد فخر رازی و ذهنمندی معاصر از دو جهت با یکدیگر متفاوت هستند: 1- پیش فرض های فخر رازی و فلسفه ی ذهن معاصر در نفس داشتن تفاوت دارد. 2- به دلیل چارچوب تاریخی، هدف او در طرح این مباحث، پاسخ به مسایل متفاوت از مسایل فلسفه ی ذهن معاصر بوده است.
    کلید واژگان: نفس, ذهن, ذهنمندی, فخر رازی, حالات ذهنی
    Fatemeh Malbubi *, Einollah Khademi, Abdollah Salavati, Reza Dargahifar
    In the contemporary era, thinkers abandoned the issue of the mind in a way that gives rise to the idea that it is essence or material, and addressed the issue of what are mental states, what are their characteristics? On the other hand, Islamic thinkers has always been concerned to the human soul. Fakhr Razi, a famous Muslim theologian, has significant opinions in the discussion of philosophical psychology. He considers the soul to be different from the body, and he has studied a number of soul states and some of their characteristics. The current research deals with the question: what is the relationship between the states and qualities of the soul from Fakhr Razi's point of view and mentality in the contemporary philosophy of mind? In this search, some similarities between Fakhr Razi's opinions and contemporary mentality will be clarified; Emotional states such as pain and pleasure, and perceptual states from the point of view of Fakhr have certain characteristics such as the phenomenality and direct experience of these states for the soul. He has criticized Ibn Sina for not paying attention to these states in the definition of pleasure and pain. He also paid attention to science, which is one of the cognitive states, and it seems that by proposing the addition theory, he intended the consciousness for soul.
    Keywords: soul, mind, mentality, Fakhr Razi, Mental State
  • عبدالله صلواتی*

    علوم انسانی در خلا شکل نمی گیرند، بلکه مشتمل بر پیش فرض ها و مبادی و مبانی خاصی است. این پیش فرض ها و مبانی در دنیای جدید هم در ساحت توصیف علوم انسانی حضور دارند و هم در قلمرو پاسخ به «چه باید باشد» آدم و عالم. روش معرفت شناسی، انسان شناسی، هستی شناسی علوم انسانی در غرب با روش معرفت شناسی، انسان شناسی و هستی شناسی زمینه و زمانه اسلامی و دیگر بلاد متفاوت است. متغیرهای مرتبط با موضوع پژوهش عبارت اند از: زمینه های هستی شناختی، انسان شناختی، معرفت شناختی و ارزش شناختی و زمانه دین شناختی. در این نوشتار درباره رابطه میان این متغیرها و علوم انسانی پژوهش شده و پرسش اصلی این بوده است: که «چگونه با تحول در زمینه های پنج گانه پیش گفته، علوم انسانی متحول می شود؟» دستاوردهای این پژوهش عبارت بودند از: در زمینه و زمانه علوم انسانی و علوم اجتماعی کنونی، جهان به بخشی کوچک، یعنی دنیا فروکاسته و انسان با همه پیچیدگی اش به تن و روان تقلیل یافته است، اما بنا بر باور زمانه پیامبر خاتم (ص)، زمینه کنونی علوم باید مطابق این زمانه دگرگونی یابد و به جای غوطه ور شدن در برساخت ها و حبس در ذهن (زمینه معرفت شناسی کنونی) و به جای تقلیل انسان به آدمک ابژه شده (زمینه انسان شناسی کنونی) به نظم جدیدی اندیشیده شود که در آن، برساخت های اجتماعی نه شریعت را می بلعد و نه عدالت را زیر چرخ دنده هایش له می کند. نگارنده بر این باور است که شبکه معرفتی صدرایی با طرح، رهیافت، اهداف، روش و مسائلی که دارد می تواند بدون نادیده گرفتن تجربیات بشری، عرصه ای را فراهم کند تا هم نظریه های نوینی در علوم انسانی و علوم اجتماعی شکل گیرد و هم نظریه های شکل گرفته رایج پیشین در این زمینه، سیرتی بومی و الهی بیابند.

    کلید واژگان: علوم انسانی, علوم اجتماعی, برساخت های اجتماعی, نظریه تهذیب, نظریه تاسیس, فلسفه اسلامی, ملاصدرا
    Abdollah Salavati *

    Humanities are not formed in a vacuum, but contain certain presuppositions and principles. These presuppositions and foundations are present in the new world both in the field of description of human sciences and in the realm of twisting prescriptions for "what should be" of Adam and the world. The method, epistemology, anthropology, and ontology of the humanities in the West are different from the method, epistemology, anthropology, and ontology of the Islamic context and era and the context and eras of other countries. The variables related to the research subject are: ontological fields, anthropology, cognitive knowledge, and cognitive value and religious time. In this research, the relationship between these variables and humanities is researched, and the basic question of this research is: How will humanities change with the evolution of the above five fields? The achievements of this research include: the subjectivity of knowledge and reason (intellect sitting in the veil instead of the intellect discovering the veil), reducing the world to the world and the general desire for the world, reducing man to body and soul, organizing the context and time of humanities and current social sciences. and Islamic philosophy in general and Sadra'i philosophy in particular do not like this field and according to the time of the last prophet, he believes that: the current field of science should be transformed according to this time and instead of being immersed in constructions and being imprisoned in mind (the current field of epistemology) and instead of reducing human beings to objectified dummies (the current field of anthropology), one should think of a new order in which social structures neither swallow Sharia nor trample justice. He crushes her. The author believes that Sadra's epistemic network, with its design, approach, goals, method, and issues, can provide a basis for new theories in humanities and sciences without ignoring human experiences. Socially formed and the theories formed in common humanities and social sciences find a native and divine nature. Therefore, the author does not see a conflict between the two theories of refinement and the theory of the establishment of Islamic humanities.

    Keywords: Humanities, Social Sciences, Social Constructions, Refinement Theory, Establishment Theory, Islamic Philosophy, Mulla Sadra
  • مسعود زین العابدین*، عبدالله صلواتی

    وظیفه گرایی یکی از پیامدهای ارادی بودن باور است و لذا رابطه اراده و باور مورد توجه معرفت شناسان قرار دارد. پرسش اصلی این پژوهش نیز بررسی این رابطه از دیدگاه ویلیام جیمز است تا مشخص شود آیا از دیدگاه او عوامل غیرمعرفتی نیز باور موثرند؟ و در این بین، اراده و طبیعت ارادی بشر چه تاثیری بر باورهای فرد دارد؟ در این پژوهش به این نتایج رسیدیم که ویلیام جیمز با اراده گرایی مستقیم دستوری کلیفورد مخالف است اما خود نیز اراده گرا است. از دیدگاه او طبیعت احساسی ما نه فقط می تواند، بلکه بایستی بین فرضیه ها گزینش کند و البته این مهم فقط در مورد انتخاب های «اصیل» امکان پذیر است. از دیدگاه جیمز، پذیرش های پیشین، شهرت و مرجعیت دیگران، کاربرد عملی باور و تمایل ها در اراده معطوف به باور موثرند. او در مقابل کلیفورد که باور بدون کسب شواهد کافی را برنمی تافت، معتقد است ما باید تجربه کنیم و این تجربه را به تواتر برسانیم و با تفکر درباره نتایجی که از این تجارب به دست آمده است، به حقیقت دست پیدا کنیم. از دیدگاه او نقش اراده در اخلاق برجسته است و همچنین اراده در ارتباطات شخصی نیز نقش دارد. جیمز معتقد است گرایش ها و ایمان قبلی ما به یک واقعیت، نقشی فعال در تحقق آن واقعیت دارد.

    کلید واژگان: باور, اراده, ویلیام جیمز, اراده گرایی, اخلاق باور
    Masoud Zein-al Abedin*, Abdullah Salavati

    Obligationism is one of the consequences of voluntary belief; therefore, the relationship between will and belief is of interest to epistemologists. The main question of this research is to investigate this relationship from William James' point of view, to determine whether from his point of view, non-cognitive factors are also effective in belief, and what effect human will and voluntary nature have on a person's beliefs. This study concluded that although William James disagreed with Clifford's command of direct voluntarism, he was a voluntarist himself. From his point of view, man’s emotional nature not only can, but must choose between hypotheses, and of course, this is only possible in the case of "genuine" choices. From James' point of view, previous acceptances, reputation, and authority of others; practical application of belief; and inclinations are effective in the will to believe. In contrast to Clifford, who did not believe in the belief without sufficient evidence, he believes that man should experience, repeat this experience, and reach the truth by thinking about the results obtained from these experiences. From his point of view, the role of will is prominent in ethics, and the will also plays a role in personal relationships. James believes that one’s prior tendencies and belief in reality play an active role in the realization of that reality.

    Keywords: Belief, Will, WilliamJames, Voluntarism, Ethics of Belief
  • معصومه محمودی*، عبدالله صلواتی

    یکی از مناقشاتی که همواره در توجیه باورهای معرفتی وجود داشته است، مساله برون گروی و درونگروی در توجیه است، گروهی از فیلسوفان به برون گروی و برخی به درونگروی معتقدند، آلستون در این زمینه مساله توجیه را کنار می گذارد و به جای آن، به مباحث معرفتی می پردازد. پرسش اصلی این است: آلستون چه دیدگاهی درباره توجیه دارد؟ دستاوردهای این پژوهش عبارتند از: 1- آلستون با تحلیل برون گروی و درونگروی در توجیه باورها، معتقد است برای توجیه آنها به هر دو حالت نیاز است. 2- از دیدگاه وی لازمه توجیه، درجه ای از آگاهی است. 3- و اینکه دقیقا به چه چیزی باید دسترسی داشت و این دسترسی به چه درجه ای باید باشد، آنچه بدان دسترسی داریم و در حکم توجیه گر است، دارای دو بعد درون گرایانه و برون گرایانه است، یعنی توجیه گر از یک منظر در حکم مبنای باور است (بعد درون گرایانه) و از منظر دیگر در حکم مودی به صدق (برون گرایانه) است.

    کلید واژگان: توجیه, معرفت, برون گروی در توجیه, درون گروی در توجیه, آلستون
    Masoumeh Mahmoodi*, Abdollah Salavati

    One of the disputes which has always existed in the justification of epistemological beliefs is the issue of extroversion and introversion in justification. A group of philosophers believe in extroversion and some others in introversion. In this context, Alston abandons the issue of justification and instead deals with epistemological issues. The main question is: What is Alston's view of justification? Achievements of this research: 1- Alston, by analyzing extroversion and introversion in the justification of beliefs, believes that both modes are needed to justify beliefs. 2-based on his point of view, a degree of awareness is necessary for justification. 3- And what exactly should be accessed and to what degree this access should be, what we have access to, and which is a justification has two introspective and external dimensions, that is, justification from one point of view in the ruling, it is based on belief (introspective dimension) and from another point of view it is true (externalist) according to Modi's verdict.

    Keywords: Justification, Knowledge, Extroversion in Justification, Introversion in Justification, Alston
  • عبدالله صلواتی

    پدیدارشناسی به نوعی بازگشت به آغاز و سرچشمه هاست و اقدامی در راستای از سرگیری ارتباط زنده با واقعیت. همچنین، پدیدارشناس سعی می کند با گام هایی همانند تعلیق و تقلیل ایدتیک و تقلیل پدیدارشناختی به روایت هوسرل و تقلیل، تقویم و ساختارشکنی از نگاه هایدگر و دیگر مولفه ها، ارتباطی نو و زنده و فعال با امور برقرار کند. پرسش های اساسی این پژوهش عبارتند از: پدیدارشناسی الهیاتی چیست؟ و چگونه می توان روزه داری را بنابر رویکرد پدیدارشناسانه الهیاتی تحلیل کرد؟ برخی از دستاوردهای این تحقیق به این قرار است: یکم. در پدیدارشناسی الهیاتی به روایت نگارنده، قلب محور پیشاتاملات و عقل به مثابه شان قلب، محور تاملات و خدا  راهبر کلیت پدیدارشناسی است؛ دوم. پدیدارشناسی الهیاتی، سه گام اساسی دارد: پس زدن قلب از خویش و نماها و پدیدارهای مالوف، پس زدن قلب از جلوه های قدسی و عطف توجه به سرچشمه جلوه ها، و ترجمه دریافت های پیشاتاملی به ساحت تامل به مدد عقل؛ سوم. مولفه دیگری که در پدیدارشناسی الهیاتی نقش اساسی دارد انسان کامل است و دقیقا به همین دلیل، آیات و روایات در پدیدارشناسی الهیاتی سهم مهمی دارد. چون آیات و روایات بنوعی کشف تام و اتم انسان کامل است؛ چهارم. بنابر نگاه پدیدارشناسانه الهیاتی می توان در مقام ترجمه و تامل عقل، آیدوس روزه داری را حضور و مراقبه و تسلیم دانست که با نهادینه شدن این آیدوس در زندگی، زندگی ما سراسر روزه داری می شود؛ پنجم. پدیدارشناسی الهیاتی بیان امر ناپیدا و نادیدنی پنهان شده در آن چیزی است که دیدنی است. در فرایند نجات پدیدار، روزه منحصر به یکی یا چند جلوه محدود این جهانی یا فراطبیعی نمی شود. به عبارتی، پژوهشگر در تاملات پدیدارشناسانه باید تمهیداتی را رقم زند تا جلوه ای از روزه، جلوه های دیگر را مستور نکند.

    کلید واژگان: پدیدارشناسی الهیاتی, قلب, عقل, انسان کامل, روزه, حضور, بیکران
    Abdollah Salavati

    Phenomenology is a kind of return to the beginning and the source and an action in the direction of resuming the living relationship with reality. Also, the phenomenologist tries to establish a new, alive and active relationship with things with steps such as suspension and eidetic reduction and phenomenological reduction according to Husserl's account and reduction, calendar and deconstruction from the point of view of Heidegger and other components. The basic questions of this research are: What is theological phenomenology? And how can fasting be analyzed according to the theological phenomenological approach? Some of the achievements of this research are as follows: 1. In theological phenomenology, according to the author's account, the heart is the focus of pre-reflections, and the mind, as the dignity of the heart, is the focus of reflections, and God is the guide of the whole of phenomenology; Second. Theological phenomenology has three basic steps: withdrawing the heart from self and familiar appearances and phenomena, withdrawing the heart from holy manifestations and turning attention to the source of manifestations, and translating pre-contemplative findings into the field of reflection with the help of reason; Third. Another component that plays an essential role in theological phenomenology is the perfect human being, and precisely for this reason, verses and traditions play an important role in theological phenomenology. Because the verses and narrations are a kind of discovery of the whole and the atom of a perfect human being; Fourth. According to the theological phenomenological point of view, in the position of translation and reflection of reason, the Eidos of fasting can be seen as presence, meditation, and submission. the fifth Theological phenomenology is the expression of the invisible and invisible hidden in that which is visible. In the process of phenomenal salvation, fasting is not limited to one or more aspects of this world or supernatural. In other words, the researcher in phenomenological reflections should make arrangements so that one manifestation of fasting does not hide other manifestations.

    Keywords: Theological Phenomenology, Heart, Intellect, Perfect Human, Fasting, Presence, Infinity
  • حوریه شجاعی باغینی*، عبدالله صلواتی، امیرحسین منصوری نوری

    حکیم فارابی، فیلسوفی است که با رویکرد فلسفی برای اولین بار، با تفسیر عقلانی وحی، نبوت را از شکل مسیله ای صرفا کلامی خارج کرد و درشمار مباحث فلسفی قرار داد. او با استفاده از روش استدلالی- برهانی، کلیاتی را درباره جایگاه پیامبری، چگونگی ارتباط یافتن پیامبر با عالم غیب و ویژگی‎های پیامبر اثبات کرد. وی برای بیان قوانین کلی نبوت، به ورود به جزییات نیازی نداشته و برای بیان نظرهای خود، لزوما از واژگان شناخته شده دینی استفاده نکرده است؛ بلکه اسمی را جانشین آن ها کرده و به انگاره سازی روی آورده است. سوال موردنظر در این پژوهش، آن است که نبوت در آثار معلم ثانی، چگونه مطرح شده و او چگونه درباره این مسیله انگاره‎سازی کرده است؛ درضمن، این انگاره جدید با نبی چه نسبتی دارد و به عبارت دیگر، وی چه تصویری از نبی در فلسفه اش ترسیم کرده است. یکی از نتایج پژوهش حاضر، پس از اثبات ادعای مطرح نشدن مبحثی مستقل تحت عنوان نبوت و همچنین به کارنرفتن لفظ «نبی» (مگر در اولین مرحله از فرایند شکل گیری انگاره)، با استفاده از تبیینی که فارابی درباره وحی انجام داده، این است که وی از رییس اول به عنوان گیرنده وحی یاد کرده و با بهره گیری از وجه اشتراک موجود میان تعریف های صورت گرفته درباره رییس اول و نبی، ذهن مخاطب خود را به سوی موضوع نبوت سوق داده است. در تفکر او، رییس اول در مدینه فاضله و با قید علی الاطلاق، مطابق با نبی است. درضمن تصریح به این همانی فیلسوف علی الاطلاق و رییس اول، این همانی نبی و فیلسوف نیز تایید می شود و چالش پیش آمده درباره پایین آوردن مقام نبی نسبت‏ به مقام فیلسوف در تفکر فارابی ازبین می رود.

    کلید واژگان: نبوت, انگاره, وحی, سبب اول, عقل فعال, رئیس اول
    Hoorieh Shojaee Baghini *, Abdollah Salavati, AmirHosein Mansori Noori

    Farabi is a philosopher who, for the first time, by taking a rational interpretation of revelation, took prophecy out of the form of a purely theological issue and included it in philosophical discussions. He, by using the argumentative method, proved generalities about the position of the Prophet, how he related to the unseen world and the characteristics of the Prophet. He did not need to go into detail to express the general laws of prophecy, and necessary did not use well-known religious words to express his views; Rather he substituted a noun for them and constructed  imagination. The question in this study is how prophecy is presented in Farabi's works and also what does this new image have to do with the prophecy? In other words, what image did he present of the prophet and prophecy in his philosophy? One of the results of this study after proving the claim that there is no independent subject under the title of prophecy and also not using the word of  "Prophet" (except in the first process of forming image) as well as by using Farabi's explanation of relevant, is that Farabi mentions the first chief as the recipient of revelation and taking advantage of commonalities between the definitions made of the first chief and prophet, directs the mind of the audience towards the subject of prophecy. According to his view, the first chief in the utopia corresponds to the Prophet with the condition of absolutely and the similarity between the Prophet and the first chief is confirmed and the challenge of lowering the state of Prophet to that of philosopher disappears in Farabi's view.

    Keywords: prophecy, image, revelation, first cause, active intellect, First chief
  • فاطمه کوکرم*، عبدالله صلواتی، عین الله خادمی

    این پژوهش به بررسی مرگ ارادی و اقسام آن از دیدگاه سیدحیدر آملی پرداخته است و سعی شده با تحلیل عرفانی و روانشناختی، گونه‌های مرگ ارادی را تبیین نماید. بعقیده نگارندگان، هریک از اقسام مرگ ارادی نوعی سلوک عملی محسوب میشوند. قدر مشترکی میان همه مرگها وجود دارد که عبارتست از فاصله‌گرفتن از تعلقات اینجهانی. پرسش‌ اصلی آنست که چگونه میتوان تحلیلی عرفانی و روانشناختی از انواع مرگ بروایت سیدحیدر آملی ارایه داد؟ بر این اساس، دستاوردهای این پژوهش عبارتند از: 1) قدر مشترکی میان انواع مرگها وجود دارد و آن جدا شدن از تعلقات این جهانی و فاصله گرفتن از آنهاست؛ حال، نوع این فاصله‌گرفتنها میتواند متفاوت باشد؛ گرسنگی، پوشیدن لباسهای خاص و... همه اینها میتوانند ما را از تعلقات این جهانی دور کنند. 2) دستاورد دیگر این پژوهش، تحلیل عرفانی و روانشناختی مرگ ارادی است؛ مثلا مرگ سبز بمعنای پوشیدن لباس کم‌ارزش است و بنابرین با نپوشیدن لباسهای غرورآمیز و اشرافی، سالک به مرگ ارادی میتواند بمیرد. رنگ سبز نماد تعادل و پایداری است و سالک با مرگ ارادی و از بین بردن نفسانیات، در خود به تعادل و جاودانگی دست پیدا میکند.

    کلید واژگان: انواع مرگ, مرگ ارادی, سلوک عملی, تحلیل عرفانی, تحلیل روانشناختی, سیدحیدر آملی
    Fatemeh Kookaram*, Abdullah Salavati, Einollah Khademi

    This study investigates voluntary death and its different types in the view of Seyyed Ḥaydar Āmulī and aims to provide a gnostic, psychological, and philosophical analysis of the issue. The authors believe that each type of voluntary death is a kind of practical wayfaring. The main question of this study is how one can provide a gnostic and psychological analysis of different types of death as viewed by Seyyed Ḥaydar Āmulī. The findings of this study indicate that the common feature of all types of death is detaching oneself from worldly belongings and moving away from them. Examples are different and could include moving away from hunger, wearing specific clothes, etc. As mentioned before, this study provides a gnostic and psychological analysis of voluntary death; for example, green death means wearing cheap clothes. Therefore, by avoiding expensive and luxurious clothes, the wayfarer dies a voluntary death. Green is the symbol of balance and subsistence, and the wayfarer attains balance and immortality through voluntary death and keeping away from worldly whims and desires.

    Keywords: types of death, voluntary death, practical wayfaring, gnostic analysis, psychological analysis, Seyyed Ḥaydar Āmulī
  • شهریار غفاری*، سوسن کشاورز، سعید بهشتی، رمضان برخورداری، عبدالله صلواتی
    نگارندگان این جستار، با تاکید بر اینکه قرایت رایج از حکمت متعالیه، روایت سفر نفس از خلق به حق است روایت نهایی را روایتی مطابق با سفر از حق به خلق معرفی می کنند. برای تدارک این روایت، به روش توصیفی - استنباطی، نشان داده می شود که روایت دوم که در آثار خود ملاصدرا به صورت ضمنی وجود دارد، در اندیشه علامه حسن زاده در «معرفت نفس» با صراحت بیشتری دنبال می شود، به نحوی که می توان معرفت نفس علامه حسن زاده را تداوم و تکمیل قرایت متاخر ملاصدرا از حکمت متعالیه دانست.  تحلیلها و استنباطها از معرفت نفس علامه حسن زاده، نگارندگان را به پنج اصل فلسفی هدایت کرده که عبارتند از وحدت شخصی وجود، روحانیه السوس بودن نفس، حرکت حبی، انتشای ادراکات، اتحاد اندکاکی؛ که به ترتیب جانشین اصول پیشین می شوند. مجموعه این اصول و روایت مبتنی بر آنها، ما را به تصویری از نفس انسانی می رساند که با تصویر اشتدادی کاملا متفاوت است. «نظریه انکشاف» عهده دار تبیین این تصویر است. این مقاله در مقام تبیین مبانی فلسفی نظریه انکشاف ارایه می شود و پیگیری مدعا و محتوای اصلی این نظریه، به عنوان نظریه ای در انسان شناسی فلسفی، و مولفه های وجودی نفس در آن را به پژوهش های بعدی موکول می کند.
    کلید واژگان: نظریه انکشاف, حکمت متعالیه, معرفت نفس, وحدت شخصی وجود, علامه حسن زاده آملی
    Shahryar Ghaffari *, Susan Keshavarz, Saeed Beheshti, Ramazan Barkhordari, Abdullah Salavati
    The present authors hold that the current interpretation of transcendental wisdom denotes the journey of the soul from the creation toward the truth while in the later interpretation the reverse is the case for the souls’ journey from the truth toward the creation. To this aim, a descriptive-inferential method is used which shows the later interpretation beyond doubt, the one which is implied in Mulla Sadra but it is presented more explicitly in the thoughts of Hassanzadeh Amoli on self-knowledge. Thus, it can be postulated that Amoli’s thought is the continuation and implementation of the later interpretation of Sadraic thought about transcendental wisdom. Analyses and inferences from self-knowledge in Amoli’s view has resulted in five philosophical principles which are personal unity of being, spiritual subsistence of the soul, and motion of love and creation of perception and unity by inclusion. These principles provide an image of human soul which is different from that of the intensified soul and is depicted by the theory of Discoverance.  The current research is a philosophical explanation of the underpinnings of the theory.
    Keywords: Theory of Discoverance, transcendental wisdom, Self-knowledge, Personal Unity of Being, Hassanzadeh Amoli
  • زینب اختری، عبدالله صلواتی*

    فاعلیت الهی از منظر گریفین عبارت است از قدرت الهی که تاثیرات علی در جهان را اعمال می کند و نحوه فعالیت خدا در جهان و تاثیرگذاری خدا بر موجودات را نشان می دهد و به بیان دیگر چگونگی اعمال قدرت الهی در جهان است. گریفین فاعلیت را بر مبنای قدرت تبیین می کند و قدرت را به ترغیب و تشویق و شورانگیزی تحویل می برد. براین اساس ارتباطی دوطرفه میان خدا و موجودات برقرار است و خدا درحالی که تاثیر می گذارد، تنها خالق نیست و تعین نمی بخشد، بلکه خود موجودات بالفعل در به فعلیت رسیدن امکان های خود، فاعل هستند و خدا، تنها، برانگیزنده است نه اجبارگر.گریفین برای توجیه مسایلی چون ارتباط خدا با موجودات، قدرت و اختیار انسان ها، وجود تغییرات در جهان و مساله شر چنین تبیین جدیدی از فاعلیت و قدرت الهی ارایه می دهد. دو پرسش اصلی این پژوهش عبارت است از: چگونه می توان از منظر فلسفه صدرایی فاعلیت الهی به روایت گریفین را ارزیابی کرد؟؛ 2. چگونه می توان بحسب تحلیل سیستمی، فاعلیت الهی به روایت گریفین را مورد ارزیابی قرار داد؟ دستاوردهای این پژوهش نیز به این قرار است: در ارزیابی درون سیستمی بیان کردیم که گریفین در تبیین خود از فاعلیت الهی، این فاعلیت را محدود کرده، قدرت الهی را به ترغیب و برانگیزش فروکاست داده است. همچنین، از منظر صدرایی نیز آنچه گریفین ارایه می کند، با خدایی که تنها فاعل حقیقی براساس وحدت شخصی ملاصدرا است، قابل مقایسه نیست، بلکه می توان آن را با نفس رحمانی ملاصدرا مقایسه کرد. به بیان دیگر کارکرد های فاعلیت الهی گریفین با نفس رحمانی ملاصدرا تامین می شود.

    کلید واژگان: فاعلیت الهی, الهیات پست مدرن, الهیات پویشی, گریفین, ملاصدرا
    Zeinab Akhtari, Abdollah Salavati *

    Divine activity in Griffin`s view is a divine power that exerts causal influence in the world.Griffin explains divine activity based on power and degrades power into persuasion.God is not the only creator, but the actual creatures are agents in the pursuit of their own possibilities, and God is only a provocateur, not an enforcer.Griffin provide a new explanation of Divine act and power to justify issues such as God`s relationship with the world, the power of humans, the changes in the world and the problem of Evil.The two main question of this research are: 1. How is griffin`s Divine activity to be considered by Mulla Sadra`s philosophy? 2. How does Griffin`s Divine act be explained in a systematic way? The achievements of this research are: - Griffin limits Divine activity and degrades power into persuasion.- Griffin`s Divine act is not comparable to God, the only real subject, in Mulla Sadra`s view; rather it can be compared to Mulla Sadra`s Expanded Being.

    Keywords: Divine activity, Postmodern theology, Process theology, Griffin, Mulla Sadra
  • محسن شمس*، امیرحسین منصوری نوری، عبدالله صلواتی، عین الله خادمی

    از حدود نیم قرن پیش، دوگانگی درون گروی و برون گروی در خصوص توجیه و معرفت بحثی چالش برانگیز بوده و گرایش به یکی از آن دو، به مثابه مشخصه ی دیدگاه معرفتی معرفت شناسان معاصر تلقی می شده است. درون گروی، مبتنی بر ضرورت درونی بودن همه ی عوامل توجیه و معرفت، و برون گروی در نقطه ی مقابل و مبتنی بر سلب ضرورت یادشده است. رابرت آیودی، در خصوص توجیه و معرفت نظریه ای ترکیبی دارد؛ «درون گروی ناظر به توجیه و برون گروی ناظر به معرفت». پرسش محوری این نوشتار این است که از دیدگاه آیودی دیدگاه ترکیبی در مورد توجیه و معرفت چگونه ممکن است، منشا آن چیست و چگونه متمایز می شود؟ آیودی مانند گتیه تعریف سه جزیی معرفت را قابل انتقاد می داند، از تفاوت شالوده توجیه و معرفت سخن می گوید و معرفت را به خاطر وابستگی به صدق مانند توجیه دسترس پذیر نمی داند. ترکیبی بودن نظریه و تفصیل آن در خصوص توجیه و معرفت، مبتنی بر دیدگاه دوگانه انگار او به موضوع معرفت شناسی و اعتقاد او به تفاوت در قابلیت دسترسی به دو موضوع موازی معرفت شناسی یعنی توجیه و معرفت است؛ او توجیه را درونی و معرفت را بیرونی می داند. نظریه آیودی تنها نظریه تفصیلی و ترکیبی مشهور در باب ماهیت توجیه و معرفت است.

    کلید واژگان: درون گروی, برون گروی, دسترسی, توجیه, معرفت
    Mohsen Shams *, Amirhossein Mansouri Nouri, Abdollah Salavati, Einollah Khademi

    During the past fifty years the internalism/externalism dichotomy in regard with justification and knowledge has been controversial, and inclination toward either of them has been considered as epistemological view of contemporary epistemologists. In opposition to externalism, internalism assumed all factors of justification and knowledge are internal affairs. Robert Audi has a combinatory theory: "internalism about Justification and externalism about Knowledge". The central problem under investigation in this paper is the possibility and origins of Audi's view and how it can be distinguished from the others. Like Gattier, Audi takes a critical position against the tripartite definition of knowledge, discussing the differences between the foundations of knowledge vs. justification, and argued that knowledge, due to its dependence on truth, is not accessible like justification. The combinatory of the theory and its elaboration in regard with justification and knowledge is based on both Audi's dualistic view toward epistemology and his belief in the difference of the accessibility of two parallels in epistemology i.e. justification and knowledge. He has regarded the justification as an internal and the episteme as external. Audi’s doctrine is the combined and detailed one on the nature of justification and episteme.

    Keywords: Internalism, Externalism, Accessing, Justification, Knowledge
  • عبدالله صلواتی *

    استعاره ها در رویکرد جدید به دلیل ظرفیت های درونی همانند برجسته سازی و تنوع نگاشت ها از حوزه های منبع، امکان فهم اخلاقی و زیست اخلاقی بهتری را برای ما فراهم می کنند. به تعبیر برخی، استعاره ها نه منحصر در استعاره های متعارف هستند و نه صرفا امر شناختی، بلکه ما برای تفکر عمیق و ملاحظات فرهنگی سنجیده، نیازمند استعاره های پیچیده و نامتعارف هستیم. از سویی دیگر، سلول های بنیادی ویژگی های فوق العاده ای برای حوزه منبع در استعاره نامتعارف و پیچیده اخلاقی دارند. از این رو، نگارنده، از استعاره مفهومی سلول برای اخلاق بهره برده است. پرسش اساسی این جستار این است: استعاره مفهومی سلول در اخلاق چه زوایایی از اخلاق را برای ما برجسته می کند؟ دستاوردهای این پژوهش به این قرار است: 1. استعاره مفهومی سلول برای اخلاق، برخلاف اکثر استعاره های اخلاقی که استعاره های ساده و متداولی هستند و طبیعتا قدرت کمتری برای زیست اخلاقی دارند، استعاره ای پرتوان، نامتعارف و پیچیده ای است که بخوبی می تواند از عهده تحلیل مراتب اخلاق برآید؛ 2. استعاره یادشده در اخلاق، پدیدارهای اخلاقی شکل گرفته و تمایزیافته در محیط دین و عرفان را به رسمیت می شناسد؛ 3. در پرتو استعاره سلولی اخلاق، تفاوت عملکرد اخلاقی در موقعیت ها و کنشگران اخلاقی مختلف بهتر تبیین می شود؛ 4. این استعاره، برخلاف دیگر استعاره ها، آیدوس اخلاق را برجسته می کند نه یک ویژگی یا چند ویژگی اخلاقی را.

    کلید واژگان: استعاره مفهومی, سلولهای بنیادی, استعاره مفهومی سلول, استعاره اخلاقی, اخلاق
    Abdollah Salavati

    Metaphors in the new approach allow us to better understand ethics and bioethics due to their inherent capacities, such as highlighting and diversifying scripts from source domains. According to some, metaphors are not limited to conventional metaphors, not merely epistemological, but we need complex and unconventional metaphors for deep thinking and thoughtful cultural considerations. Stem cells, on the other hand, have extraordinary properties for the source domain in the unconventional and complex moral metaphor. Hence, the author has used the conceptual metaphor of cell for ethics. The fundamental question of this quest is: What aspects of morality does the conceptual metaphor of cell in ethics highlight for us? The findings of this study are as follows: 1. The conceptual metaphor of cell for ethics, unlike most ethical metaphors that are simple and common metaphors and naturally have less power for ethics, is a powerful, unconventional and complex metaphor and can handle ethical analysis well; 2. The metaphor mentioned in ethics is formed by moral phenomena and recognizes the distinction between religion and mysticism; 3. In the light of the cellular metaphor of ethics, the difference between ethical performance in different moral situations and ethical agents is better explained; 4. This metaphor, unlike other metaphors, highlights the idiosyncrasy of ethics, not a feature or few ethical features.

    Keywords: Conceptual Metaphor, Stem Cells, Conceptual Metaphor of Cell, Moral Metaphor, ethics
  • زینب کریمی قدوسی، عبدالله صلواتی، قاسم علی کوچنانی*

    حیات یکی از مهم ترین و بنیادی ترین مسایل فلسفی است که فیلسوفان هماره به واکاوی آن پرداخته اند. تحلیل حیات دنیا از دیدگاه ملاصدرا باید در چارچوب فلسفه وی و نگرش وجودی او به عالم هستی صورت پذیرد تا تبیینی جامع و دقیق به دست آید. حیات در فلسفه ی صدرا مساوق وجود و ساری در هر شی و امری مشکک است که در هر مرتبه ظهور و بروزی متفاوت دارد و دنیا ظهور وجود و حیات در پایین ترین مرتبه آن است. در نگرش وجودی ملاصدرا به عالم هستی، دنیا شانی از شیون حق تعالی و مرتبه ای ضروری از مراتب هستی است. اصول مهم حکمت متعالیه همچون وحدت تشکیکی وجود و حرکت وجودی اشتدادی در تبیین حقیقت حیات دنیا از منظر ملاصدرا نقش مهمی را ایفا می کنند. بر این اساس حیات دنیا نه تنها باطل نخواهد بود بلکه شانی از واجب تعالی است که با حرکت اشتدادی به سوی کمال خود سیر می کند. گفتنی است این مقاله حیات را در دو نظام وحدت تشکیکی و وحدت شخصی وجود به روایت ملاصدرا مورد واکاوی قرار داده است.

    کلید واژگان: حرکت وجودی, حیات, دنیا, وحدت تشکیکی, وحدت شخصی
    Zeinab Karimi Ghodoosi, Abdollah Salavati, Ghasemali Kouchnani *

    This article examines the issue  of life  in Mulla Sadra’s Philosophy. To provide a comprehensive and accurate explanation, the Mulla Sadra’s analysis of life should be addressed with respect to his framework of philosophy and his existential attitude to the universe. Life in Sadra's philosophy is coextensive with existence and, so,  runs through everything. Life has an analogical gradation in its nature which has different manifestations at different levels; e.g., the mundane world is the manifestation of being and life at its lowest level. In Mulla Sadra's existential attitude toward the universe, the world is a manifestation of God and a nessecary stage of existence stages. The important principles of transcendental philosophy, such as the graded unity of existence and the intensified substantial motion, play an important role in explaining the nature of life in Mulla Sadra's view. This article explains the issue of life in the framework of two theories: “graded unity of being” and “pantheism” in Sadra's philosophy.

    Keywords: Life, Graded Unity, Individual Unity, Substantial Motion, Mulla Sadra
  • عبدالله صلواتی*، محمدرضا مروجان

    معرفت، فضیلت و سعادت؛ مسایلی که همواره در نظام فلسفی افلاطون جایگاه مهمی را به خود اختصاص داده اند، چنان که افلاطون در بنای آرمان شهر خود برای این مسایل سهمی عظیم قایل است. پرسش پایه ی این جستار عبارت است از این که: چه رابطه ای میان معرفت، فضیلت، و سعادت به روایت افلاطون وجود دارد؟. دستاوردهای این مقاله از این قرار است: روح فلسفه ی افلاطون موید پیوند و هم سویه بودن جهت فضیلت و معرفت با یکدیگر است و به گونه ای که به نظر می رسد در تفکر افلاطونی، هجوم رذایل اخلاقی به فرد فضیلت مند موجب تنزل مراتب معرفتی در او خواهد شد. همچنین معرفت به عنوان یکی از مبانی سعادت انسان، نقش مهمی در نیکبختی او خواهد داشت. معرفت و سعادت به این سبب با یکدیگر در پیوندند که آدمی در ساحت معرفت، باید برای تشبه به خدا به واسطه ی تفکر در مثل، در مرتبه ی معرفتی «نوس» قرار گیرد.

    کلید واژگان: خدا, معرفت, فضیلت, سعادت, افلاطون
    Abdullah Salavati*, Muhammadreza Moravvejan

    Knowledge, virtue, and happiness as issues that have always been of great importance in Plato's philosophical approaches, were used in constructing his utopia. The fundamental question of this paper is about the relationship between knowledge, virtue, and happiness according to Plato. The spirit of Plato's philosophy affirms the connection and alignment of virtue and knowledge with each other, and as it seems in Platonic thought, the onslaught of moral vices on the virtuous person will degrade his epistemology. Also, knowledge, as one of the foundations of human happiness, plays an essential role in his happiness. Knowledge and happiness are related to each other because, in the field of knowledge, human must be in the epistemological level of "Nous" to be like God by thinking in ideas.

    Keywords: God, Knowledge, Virtue, Happiness, Plato
  • امیرحسین منصوری نوری، عین الله خادمی*، عبدالله صلواتی

    پژوهش حاضر در پی تلاش برای پاسخ گویی به این پرسش است که «آیا در نظام اندیشه فخر رازی شناخت ذات حق امکان پذیر است یا خیر؟». روش تحقیق این جستار، تحلیلی-انتقادی است، بنابراین داده ها بر اساس یک سیر منطقی چیده شده و سپس تجزیه و تحلیل و در پایان نقد می شوند. اهم نتایج به دست آمده عبارت اند از فخر رازی پس از نفی امکان شناخت مفهومی و صورتمند از خدای متعال، با طرح مسئله امکان رویت، در پی نظام شناختی جدیدی است که با سیر بر اساس آن بتواند به معرفت ذات الهی نایل شود. در گام نخست او با روشی عقلانی، که تا حدی گرایش های عرفانی در آن دیده می شود، با دلایلی هشتگانه امکان شناخت ذات را اثبات می کند. هرچند نقدهایی بر دلایل او وجود دارد و گاهی برخی از دلایل با پیشداوری و به شکل ذوقی تحلیل می شود، اما در مجموع امکان شناخت از سوی فخر قابل پذیرش به نظر می رسد. شواهدی وجود دارد که فخر رازی در آثار متاخر خود روش عرفانی را ترجیح داده و در گام دوم طریق عرفانی را در پیش گرفته و پس از بیان دلایل راهکار چهار-مرحله ای طلب، تزکیه، مشاهده نیستی خود و فنا را برای وصول به ذات و معرفت نسبت به آن ارایه می دهد.

    کلید واژگان: معرفت ذات, شناخت صورتمند, تزکیه, فنا, فخر رازی
    Amirhosain Mansourinouri, Ainallah Khademi *, Abdollah Salavati

    The present study seeks to answer the question "Is it possible to know the divine essence in the system of Fakhr-e-Razi thought?" Organized and the most important results are: Fakhr-e-Razi, after denying the possibility of conceptual and formal knowledge of the Almighty God, by raising the issue of the possibility of seeing, seeks a new cognitive system, according to which one can achieve the knowledge of the divine essence. In the first step, he proves the possibility of knowing the essence with eight reasons. Although there are criticisms of his reasons and some of which are analyzed with prejudice and subjectively, but in general, the possibility of knowing by Fakhr seems acceptable. There is evidence that Fakhr-e-Razi, in his later works, preferred the mystical method and in the second step, took the mystical method and after stating the eight reasons, offers the four stages of seeking, purifying, observing one's non-existence, and annihilation as solutions for attaining the essence and acquiring knowlege about it.

    Keywords: Knowledge of Essence, Formal Knowledge, Purification, Annihilation, Fakhr Razi
  • امیرحسین منصوری نوری*، عین الله خادمی، عبدالله صلواتی

    کشف رابطه میان ذات با اسما و صفات الهی، همواره یکی از دغدغه های بزرگ دین پژوهان بوده است. پژوهش حاضر در پی این دغدغه و بر اساس پرسش اصلی«رابطه ذات و صفات الهی در نظام فکری سید حیدر آملی چگونه تبیین می شود؟» شکل گرفته است. جستار حاضر با این خط مشی که ابتدا مطالب مرتبط با موضوع، جمع آوری و کدگذاری شده و سپس با چینش منطقی در جهت رسیدن به نتیجه سامان یافته اند. در نهایت نتایج حاصله پس از تحلیل گزارش شده اند. این نتایج عبارتند از: سید حیدر آملی اسما و صفات الهی مجرای ظهور مرتبی ذات الهی معرفی می کند، البته با توجه به تفکیک ناپذیری اسما و صفات به نظر می رسد این دو در یک مرتبه، قرار می گیرند؛ در نظام فکری سید حیدر آملی، اسما عین ذات معرفی شده است، اما دلایل او برای عینیت مخدوش به نظر رسیده است و در نهایت عمل کرد او در اثبات این مدعا موفق ارزیابی نشده است؛ با بازسازی استدلال بر غیریت از میان سخنان سید حیدر آملی، در مواضعی او متمایل به نظریه غیریت ارزیابی شده است؛ راه برون رفت از این تضاد درونی یافتن وجه جمعی میان عینیت و غیرت خواهد بود؛ به نظر می رسد وجه جمع عینیت و غیریت، نظریه «اسما و صفات، تجلی ذات» است، چرا که با یک اعتبار تجلی غیر از ذات و تنزل ذات از مقام اطلاق است و از سوی دیگر تجلی از متجلی (تجلی کننده) جدایی ندارد. این نظریه در آثار سید حیدر وجود ندارد، اما نظام اندیشه ای او با این نظریه سازگارتر به نظر می رسد.

    کلید واژگان: اسما و صفات, اسما و صفات تجلی ذات, ذات, سید حیدر آملی, عینیت, غیریت
    Amirhosain Mansourinouri *, Einolleh Khademi, Abdollah Salavati

    Discovering the relationship between essence and divine names and attributes has always been one of the great concerns of theologians. The present study follows this concern, based on the main question "How to explain the relationship between essence and divine attributes in the intellectual system of Seyyed Haidar Amoli?" The present paper, first collected and coded the related materials and then arranged them in a logical order to achieve the results. the results are as follow: Seyyed Haidar Amoli introduces the divine names and attributes as a channel for the orderly emergence of the divine essence, however, considering the inseparability of the names and attributes. it seems that these two are at the same time; In the intellectual system of Seyyed Haidar Amoli, names/Asma/ has been introduced as the same essence, but his reasons for objectivity have been distorted, and in the end, his performance in proving this claim has not been considered successful; By reconstructing the argument for otherness from the words of Seyyed Haidar Amoli, in some positions he has been evaluated as inclined to the theory of otherness; The way out of this internal contradiction will be to find a collective face between objectivity and zeal; It seems that the sum of objectivity and otherness is the theory of "names and attributes, the manifestation of essence", because with a validity of manifestation other than essence and degradation of essence from authority.

    Keywords: Essence, names, attributes, objectivity, Otherness, Seyed Haidar Amoli
  • فاطمه کوکرم*، عبدالله صلواتی، عین الله خادمی

    قیامت در زبان رایج و بعقیده همگانی، صرفا ناظر به قیامت آفاقی است که جزییات آن در ادیان الهی بیان شده است. اما عارفانی همانند سیدحیدر آملی با تفسیر انفسی از قیامت، گونه های متنوعی از قیامت را ترسیم و تبیین کرده اند؛ قیامتهایی که بیشینه آنها با مرگ ارادی در ارتباط است. پرسش اصلی نوشتار حاضر اینست که از منظر سیدحیدر آملی، مرگ و انواع قیامت چه ارتباطی دارند؟ یافته های این پژوهش عبارتند از: 1) سیدحیدر قیامت را به قیامت آفاقی و انفسی تقسیم میکند و هرکدام از آنها را دارای دو قسم صوری و معنوی میداند و هر یک از اقسام صوری و معنوی را به صغری، وسطی و کبری تقسیم کرده است؛ به این ترتیب، او از دوازده قسم قیامت نام میبرد. به بیان دیگر، قیامت انواع گوناگونی دارد که بیشینه آنها با مرگ ارادی در ارتباط است و آدمی باید به مرگ ارادی بمیرد تا بتواند قیامتهای گوناگون را شهود کند. 2) مرگی که آملی از آن سخن گفته است موجب امتداد انسان میشود، او را از انحصار زندگی این‌جهانی بیرون آورده و گسترده-تر میکند و آفاق را بروی وی میگشاید و به حیاتش، خودش و نگاهش، وسعت میبخشد؛ انسانی که بدنبال مرگ ارادی نیست و حیات این‌جهانی دارد، بتعبیری انسانی کوتاه‌قامت است. 

    کلید واژگان: قیامت, اقسام قیامت, تحلیل هستی شناختی, مرگ ارادی, سید حیدر آملی
    Fatemeh Kookaram *, Abdullah Salavati, Einollah Khademi

    Resurrection commonly refers to objective resurrection, the details of which have been explained in divine religions. However, some gnostics such as Sayyid Ḥaydar Āmulī have presented and elucidated different types of resurrection based on spiritual and subjective interpretations of this concept. He refers to some resurrections which are mostly connected with voluntary death. This study mainly focuses on the question of what the relationships between death and different types of resurrection are. The findings of the investigation indicate that Sayyid Ḥaydar Āmulī divides resurrection into objective and subjective types and then divides each into two formal and spiritual categories. Later he classifies each formal and spiritual form into minor, middle, and major types and; hence, refers to 12 types of resurrection. In other, words, in his view, resurrection is of various types, most of which are related to voluntary death. He maintains that Man should die a voluntary death in order to witness different forms of resurrection. The findings of this study also show that the death Āmulī discusses leads to Man’s continuity; frees them from the limits of this-worldly life; expands their worldview; opens new horizons before them, and grants depth to their life, their selves, and their insight. A human being who does not seek a voluntary death and lives a worldly life is, in a sense, a dwarf or insignificant person.

    Keywords: Resurrectiontypes of resurrectionontological analysisvoluntary deathSayyid Ḥaydar Āmulī
  • عبدالله صلواتی، حوریه شجاعی باغینی*

    انگاره از منابع شناختی کمتر شناخته‎شده آدمی است که امروزه در رشته‎های علمی مختلف بطور جدی واکاوی می‎شود. انگاره از معارف غیرگزاره‎ای است که توجه و تمرکز انحصاری معرفت‎شناسان سنتی بر معرفت‎های گزاره‎ای، یکی از موانع شناخت و پژوهش در فقره انگاره است. پرسش پایه این جستار به این قرار است: ویژگی‏های انگاره چیست؟ چگونه شکل می‎گیرد؟ و چگونه می‎توان تحلیل شبکه ای از انگاره به دست داد؟ یافته های پژوهش حاضر از این قرار است: یکم. با توجه به کاربردهای انگاره، این واژه برابر با یک معنا به کارنرفته است و از لحاظ مفهومی با سه معنای «تصور»، «تصویر» و «مدل یا الگو» برابر دانسته شده است اما بین این معانی از جهت کاربردی امتیازی وجود ندارد بنابراین برای تفاوت‎گذاری بین آنها و جلوگیری از خلط معنایی دو پیشنهاد ارایه گردید. دوم. هشت ویژگی برای انگاره برشمرده شد که از مجموع آنها دانسته شد انگاره امری شناختی در عین حال پنهان است، انگاره محصول فرآیند ذهنی پیچیده و سیالی است که هم تحول‎پذیر و کامل‏شونده است و هم منشا ایجاد تغییر در ابعاد گوناگون اندیشه، رفتار و کردار است؛ سوم. انگاره صرفا با مرتبه خیال آدمی مرتبط نیست، بلکه انگاره در شبکه‎ای از مولفه‎ها تحقق و هویت می یابد و از همین طریق قابل اثبات است. برای تحلیل انگاره نیازمند شبکه‎ای از مولفه‎ها همانند خیال و طرح‎های خیالی، شاکله و ذهن هستیم. قوه خیال در ترسیم آینده و طرح‎واره‎های خیالی، شاکله به عنوان محیطی برای هدایت‎گری، بازتولید یا اصلاح انگاره، و انگاره به مثابه سنجه‎ای برای نظارت ذهن دو عمل می‎کند.

    کلید واژگان: انگاره, معرفت غیرگزاره ‎ای, تصویر, الگو
    Abdollah Salavati, Hoorieh Shojaee Baghini *

    The Image is one of the lesser-known cognitive sources of man that has been seriously explored in various scientific fields today. The exclusive attention and focus of traditional epistemologists on propositional cognition is one of the obstacles to cognition and research in the context of Image, because Image is a non-propositional cognition. The basic question of this Essay is: what are the characteristics of an Image and in what process is it formed and how can a network analysis of an image be obtained? The findings of the present Research are as follows: First. The Image is conceptually equal to the three meanings of "imagination", "image" and "model or pattern", but there is no practical difference between these meanings, so to differentiate between them and to avoid semantic confusion, two suggestions are made; Second. Eight attributes were enumerated for the Image, from which it was known that the Image is cognitive and at the same time hidden, the Image is the product of a complex and fluid mental process that is both evolving and perfecting, and the source of change in the various dimensions of thought, behavior, and action; Third. The Image is not related to the level of human imagination. for the analysis of images we need a network of components such as imagination and imaginary designs, structure, and mind. In imagining the future and imaginary Shemas, the imagination acts as an environment for guiding, reproducing, or modifying the image, and the image as a measure of mind control.

    Keywords: Imagination, Non-Propositional Cognition, image, model
  • عبدالله صلواتی*

    ملاصدرا در آثارش از دو تلقی از خدا سخن می گوید: خدای مطلق و جامع اسما و خدای متجلی با اسم خاص برای هر انسانی. تلقی دوم از خدا، به نظر ملاصدرا بت مفهومی است. پرسشی که در این موضع مطرح می شود به این قرار است: میان خدای مطلق و جامع اسما و خدای متجلی با اسم خاص برای هر انسانی، فاصله ای وجود دارد. این فاصله را چه چیزی پر می کند؟ و ملاصدرا برای اینکه با خدای رهای از هر تعین و قیدی مواجه شویم چه راهکار یا راهکارهایی ارایه می کند؟ دستاوردهای این پژوهش به این قرار است: 1. ملاصدرا در مواضعی تحلیل خدای رهای از هر قید و خدای حاضر در هر موطن  و مواجهه با او را در طور عقل می داند و عقل را عهده دار پر کردن فاصله یاد شده می داند نه طور ورای طور عقل را؛ 2. همچنین، از نظر او، در مواضعی کشف و در مواردی، انسان کامل فاصله مذکور را پر می کند و در پرتو انسان کامل و اقتدا به او هر انسانی می تواند با خدای جامع اسما و خدای جامع «تعالی و حضور» در جهان روبرو شود؛ 3. در تحلیل شبکه ای مواجهه آدمی با خدا می توان گفت: موقعیت وجودی فرادست، زمینه را برای کشف آماده می کند و کشف نیز در مرحله بعد سبب ارتقای موقعیت وجودی می شود اما آنچه تمام کننده شبکه ای از روابط و مولفه هاست انسان کامل است؛ 4. ملاصدرا در مواضعی به امتناع مواجهه با ذات الهی باور دارد و در موضع مقابل، از شناخت ذات الهی سخن می گوید. نگارنده بر این عقیده است که: موضع دوم او قراین و شواهد موید محکمی دارد.

    کلید واژگان: خدا, صفات, انسان کامل, کشف, مواجهه وجودی, ملاصدرا
    Abdollah Salavati *

    Mulla Sadra speaks of two interpretations of God: The Absolute and Comprehensive God of Names and the Manifest God with a specific name for each human being. The second view of God, according to Mulla Sadra, is a conceptual idol. The question that arises in this position is this: there is a gap between the absolute and all-encompassing God of names and the God who manifests with a specific name for each human being. What fills this gap? And what solution or solutions does Mulla Sadra offer in order to face a God free from any determination? The achievements of this research are as follows: In some positions, Mulla Sadra considers the analysis of God free from any determination and encounter with him in the intellect and considers the intellect to be responsible for filling the mentioned distance and not the position beyond the intellect; 2. Also, in his view, in positions of intuition and in some cases, the perfect man fills the mentioned distance, and in the light of the perfect man and following him, every human being can face the all-encompassing God of names and the all-encompassing God of "transcendence and presence" in the world. ; 3. In the analysis of the networks of human encounter with God, it can be said that the transcendental existential position prepares the ground for intuition, and the intuition in the next stage promotes the existential position, but what completes a network of relationships and components is the perfect human being.

    Keywords: God, Attributes, Perfect Man, intuition, Existential Encounter, Mulla Sadra
نمایش عناوین بیشتر...
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال