به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

علی داد بوستانی

  • زهرا بلوکی، محمدرضا جعفرزاده شیرازی*، مجتبی کافی، شهریار کارگر، علی داد بوستانی
    مقدمه و هدف

     تا به ‎حال تغییرات جمعیت میکروبی واژن در چرخه فحلی در چندین گونه از گونه های دامی مانند گوسفند ارزیابی شده است. اما تغییرات جمعیت میکروبی شکمبه در طی دوره ی فحلی در گوسفندان مورد بررسی قرار نگرفته است. در مطالعه ای نتایج نشان داد اختلاف های جمعیت میکروبی شکمبه در دو فصل تولیدمثلی، به‎ دلیل تفاوت های ناشی از واکنش به طول روز بوده و تغذیه اثر چندانی بر آن نداشته است. این احتمال وجود دارد که در فصول تولیدمثلی و خارج تولیدمثلی حیوان دارای جمعیت میکروبی متفاوتی در دستگاه گوارش باشد و از آن جا که شواهد موجود از پژوهش ها بالینی در جانداران نشان می دهد، میکروب های سیستم گوارشی می توانند فعالیت مغز و رفتار را از طریق مسیرهای هورمونی و عصبی تغییر دهند. بنابراین، در این مطالعه هدف اصلی بررسی تغییرات جمعیت میکروبی شکمبه در فصل تولیدمثلی در دوره ی فحلی در میش هایی که بروز فحلی دارند و میش هایی که به هر علتی آن را نشان نمی دهند یا به اصطلاح انستروس هستند. تغییرات جمعیت میکروبی شکمبه  فصل تولیدمثلی در دوره ی فحلی برای دام هایی که بروز فحلی داشتند و دام هایی که این صفت را نشان نمی دهند یا انستروس بودند سنجش شد.

    مواد و روش ها

    این پژوهش هم زمان با شروع فصل غیرتولیدمثلی (اواخر بهار- آغاز تیر ماه) انجام شد؛ میش ها نژاد کبوده شیراز (2-3 ساله) بود. جهت  بررسی تغییرات جمعیت میکروبی مایع شکمبه  دو گروه 10 راسی از دام های استروس و انستروس  با کمک دام نر فحل یاب تشکیل شد و هر چهار روز یک بار  (5 زمان) نمونه مایع شکمبه جهت کشت میکروبی و سایر بررسی ها در هر دو گروه جمع آوری شد. برای کشت و تفریق کلنی ها، ابتدا از محیط کشت عمومی و دارای رشد متفاوت برای کلنی باکتریوم های بی هوازی مانند  پلیت کانت آگار (Plate count agar)،MRS آگار (de Man-Rogosa - Sharpe) و نشاسته آگار (Starch agar) استفاده شد و برای تفریق کلنی ها نیز محیط کشت های تفریقی یا واکاوی های تشخیصی مختلف جهت شناسایی کلنی ها انجام گرفت. به کمک نرم افزار  SASنسخه 9/1، واکاوی داده ها انجام شد. میانگین ها با رویه کمینه مربعات و تصحیح برای آزمون توکی مقایسه شدند.

    یافته ها

    با توجه به نتایج حاصل از مطالعه حاضر، تفاوت جمعیت بررسی شده در بین دو گروه در 5 زمان مختلف نشان داد که جمعیت باکتری های تولیدکننده اسیدلاکتیک در روز فحلی مقدار بالاتر و تفاوت معنی داری را با سایر زمان ها در مقایسه با گروه انستروس نشان دادند.  باکتری ها لیپولاتیک در روز فحلی نسبت به تمامی روزها در هر دو گروه بالاتر بوده و دارای تفاوت معنی دار نیز هست. مقایسه گروه های های مختلف نشان داد که زمان های 1 تا 5 گروه استروس در فصل تولیدمثلی بیش ترین تعداد را نسبت به سایر گروه ها در زمان ها مختلف مطالعه دارد (0/05>p). گروه های انستروس نیز در تمامی زمان ها کم ترین تعداد را داشتند (0/05>p). مقایسه دو گروه استروس و انستروس در دو گروه نشان داد که روزهای فحلی و نهم دارای مقادیر بالاتری نسبت به سایر زمان ها هستند. در مقایسه میانگین تعداد جمعیت کلنی های لیپولایتیک در گروه استروس، بیش ترین تعداد مربوط به زمان اول و کم ترین آن مربوط به زمان 4 بود که تفاوت معنی دار با سایر زمان ها داشتند (0/05>p). جمعیت باکتری‎های پروتئولایتیک، در زمان 1 بیش ترین تعداد باکتری های را داشت و به ترتیب زمان های 2، 5، 3 و 4 مقادیر بعدی را در مقایسه گروه استروس در 5 زمان نشان داد (0/05>p)؛ زمان 5 با زمان های 2 و 3 تفاوت معنی دار نداشت (0/05p). زمان های 3 تا 5 با یکدیگر اختلاف معنی دار نداشتند (0/05p). مقایسه میانگین جمعیت حاصل از شمارش کلنی های کل باکتری ها نشان داد، در بررسی گروه های مختلف، گروه استروس در هر 5 زمان بیش ترین تعداد از میانگین جمعیت میکروبی را داشت (0/05>p). کم ترین تعداد مربوط به دو گروه انستروس بود (0/05>p). تفاوت جمعیت بررسی شده در بین دو گروه در 5 زمان مختلف نشان داد که تنها در روز فحلی جمعیت باکتری های تولیدکننده اسیدلاکتیک مقدار بالاتر و تفاوت معنی داری را در مقایسه با گروه انستروس دارند. جمعیت باکتری های لیپولایتیک در دو گروه استروس و انستروس در 5 زمان مورد مطالعه نشان داد، گروه استروس در 4 زمان یعنی روز فحلی و زمان‎های 5، 6 و 17 مقدار بالاتر و معنی داری نسبت به گروه انستروس دارد. نتایج نشان داد در تمامی زمان ها مقدار جمعیت باکتری کل در گروه استروس شمار بیشتری داشت و این تفاوت  معنادار بود. همچنین نتایج نشان داد، باکتری های بی هوازی در روزهای خاصی از فحلی (روز اول تا نهم) دارای افزایش شایان توجهی نسبت به گروه انستروس داشتند.

    نتیجه گیری

    به‎ طور کلی نتیجه این پژوهش نشان داد، جمعیت کلنی باکتری های آمیلولیتیکی، لیپولیتیکی و کل کلنی های حاصل از باکتری های بی هوازی دارای تفاوت معنی داری در  روزهای چرخه استروس هستند  که ممکن است می‎توانند بر تولیدمثل اثرگذار باشند. بر این اساس، بهتر است در مطالعات پیش رو با افزایش آنالیزها مانند تغییرات هورمونی و بررسی های ملکولی همراه با کشت میکروبی در دروه فحلی نتایج قابل درک تری از اثر میکروبی شکمبه بر فحلی در میش ارائه داد.

    کلید واژگان: تولیدمثل, شکمبه, کبوده شیرازی, میکروب
    Zahra Bolooki, Mohammadreza Jafarzadeh Shirazi*, Mojtaba Kafi, Shahryar Kargar, Alidad Boostani
    Background

    So far, changes in the vaginal microbial population during the estrous cycle have been evaluated in several livestock species such as sheep. However, changes in the rumen microbial population have not been investigated during the estrous period in sheep. In a study, the results showed that the differences in the rumen microbial population in two reproductive seasons were due to the differences caused by the reaction to day length, and nutrition did not have much effect on it. It is possible that during the reproductive and non-reproductive seasons, the animal has a different microbial population in the digestive tract. The available evidence from clinical research in animals shows that microbes in the digestive system can alter brain activity and behavior through hormonal and neural pathways. Therefore, this study mainly aims to investigate changes in the rumen microbial population during the reproductive season in the estrous period in ewes with estrus and those without estrus for any reason or are so-called anestrus. The changes in the rumen microbial population during the breeding season in the estrous period were measured for the animals showing the occurrence of estrus and those not showing this trait or were anestrous.

    Methods

    This research was done at the same time as the non-breeding season (late spring-beginning of July). The ewes were of Grey Shirazi breed (2-3 years old). To investigate changes in the rumen fluid microbial population in the estrus cycle in estrus and non-estrus animals, two groups of 10 animals were formed from estrus and anestrus animals with the use of teaser rams, and rumen fluid samples were collected for microbial culture and other investigations in both groups once per four days (5 times) during 17 days (like estrus cycle days). The colonies were cultured and separated using general culture media with different growth factors for anaerobic bacteria colonies, such as plate count agar, MRS agar (de Man-Rogosa - Sharpe), and starch agar. The colonies were subtracted by subtractive cultures or different diagnostic tests to identify colonies. Data were analyzed using SAS software version 1/9. Means were compared with the least square procedure and adjusted for Tukey's test.

    Results

    The population difference between the two groups at 5 different times showed that the population of lactic acid bacteria (LAB) on the day of estrus showed a higher value and a significant difference with other times than the anestrus group. Lipolytic bacteria were higher on the day of estrus than on all days in both groups, with a significant difference. The comparison of different groups showed that the estrous group from times 1 to 5 in the breeding season had the highest number compared to the other groups at different times of the study (p < 0.05). Anestrous groups also had the lowest number at all times (p < 0.05). The comparison of the two estrus and anestrus groups showed that heat and ninth days had higher values than the other times. In comparing the average number of lipolytic colonies in the estrus group, the highest and the lowest numbers belonged to the 1st and the 4th times, respectively, which were significantly different from the other times (p < 0.05). The population of proteolytic bacteria had the highest number of bacteria at time 1 and showed the next values at times 2, 5, 3, and 4, respectively, compared to the estrus group at time 5 (p < 0.05). Time 5 was not significantly different from times 2 and 3 (p < 0.05). In this season, the estrus group was the highest and the lowest at times 1 and 4, respectively (p < 0.05). Times 3-5 were no different significantly (p < 0.05). In the anestrus group, times 3 and 1 had the highest number vs. the lowest numbers in times 2 and 5  (p < 0.05). Based on the comparison of the average population resulting from the counting of total bacterial colonies in the examination of different groups, the estrous group had the highest number of the average microbial population in all 5 times (p < 0.05). The lowest number belonged to two anestrus groups (p < 0.05). The population difference between the two groups at 5 different times showed that the population of LAB had a higher value only on the day of estrus, with a significant difference compared to the anestrous group. The population of lipolytic bacteria in two groups of estrus and anestrus in the 5 studied times showed that the estrus group had a higher and significant value than the anestrus group in the 4th time, i.e. the day of estrus and days 5, 6, and 17. The results showed that the total bacterial population was higher in the estrus group at all times, with a significant difference. Furthermore, anaerobic bacteria increased significantly in certain days of estrus (days 1-9) compared to the anestrous group. The population difference between the two groups at 5 different times indicated that the population of LAB had a higher value only on the day of estrus, with a significant difference compared to the anestrous group. The population of lipolytic bacteria in the two estrus and anestrus groups in the 5 studied times revealed that the estrus group had a higher and significant value than the anestrus group in 4 times, i.e. days of estrus, 5, 6, and 17. The total bacterial population in the estrous group was higher and significant at all times.

    Conclusion

    In general, the colony population of amylolytic and lipolytic bacteria and the total colonies of anaerobic bacteria are significantly different on days of the estrus cycle, which may affect reproduction. Accordingly, it is better to provide more understandable results of rumen microbial effects on estrus in ewes by increasing analyses such as hormonal changes and molecular investigations, along with microbial culture in estrus crops.

    Keywords: Grey Shirazi, Microbe, Reproduction, Rumen
  • محمدرضا رضوانی، محمد جواد آگاه*، زهره گازر حبیب آبادی، علی داد بوستانی، هوشنگ لطف اللهیان، احمدعلی ثابتان شیرازی

    این پژوهش با هدف بررسی مقایسه ای اثرات سین بیوتیکی لیماکس و ماکروجلبک قهوه ای سارگاسوم به منظور جایگزینی با آنتی بیوتیک اکسی تتراسایکلین در جیره، بر عملکرد تولیدی، ریخت شناسی بافت روده، ویژگی های لاشه و فراسنجه های خونی جوجه های گوشتی سویه راس 308 در قالب طرح کاملا تصادفی با پنج تیمار، چهار تکرار و 12 پرنده در هر تکرار انجام شد. تیمارها شامل: شاهد، اکسی تتراسایکلین 05/0 درصد، جلبک سارگاسوم 2/0 درصد، سین بیوتیک لیماکس با دو سطح 1 و 5/1 درصد بودند. نتایج نشان داد که تیمارهای آزمایشی تاثیری بر میانگین ضریب تبدیل غذایی نداشتند. در دوره پایانی و کل دوره پرورش، به ترتیب تیمارهای اکسی تتراسایکلین و لیماکس یک درصد بیشترین (52/65 و 02/49 گرم/ پرنده/ روز) و کمترین (50/54 و 07/43 گرم/پرنده/ روز) میانگین افزایش وزن زنده را داشتند (05/0>P)، تفاوت میانگین افزایش وزن روزانه سایر تیمارهای آزمایشی با تیمار اکسی تتراسایکلین معنی دار نبود. با تفکیک لاشه، کمترین میزان چربی حفره شکمی در تیمار لیماکس 5/1 درصد (88/0 درصد) و بیشترین آن در تیمار اکسی تتراسایکلین (71/1 درصد) مشاهده شد. با بررسی بافت شناسی روده، بیشترین عرض پرز ژژنوم در دو سطح سین بیوتیک لیماکس 1 و 5/1 درصد و کمترین آن در شاهد، اکسی تتراسایکلین و سارگاسوم مشاهده شد. میانگین افزایش وزن روزانه و شاخص تولید دو تیمار اکسی تتراسایکلین و لیماکس 5/1 درصد، بیشترین مقدار را در بین تیمارهای آزمایشی داشتند. همچنین، بیشترین عرض پرزها و در نتیجه، سطح جذبی آن مربوط به تیمار لیماکس 5/1 درصد بود. بنابراین، با وجود مشکلات استفاده از آنتی بیوتیک ها در جیره پرندگان، مکمل سین بیوتیکی لیماکس می تواند جایگزین مناسبی برای آنتی بیوتیک اکسی تتراسایکلین باشد.

    کلید واژگان: جلبک قهوه ای سارگاسوم, جوجه گوشتی, ریخت شناسی روده, سین بیوتیک, عملکرد
    Mohammadreza Rezvani, Mohammadjavad Agah *, Zohre Gazor Habibabadi, Alidad Boostani, Houshang Lotfollahian, Ahmadali Sabetan Shiraz
    Introduction

    Antibiotics have been used for many years in animal production to treat infectious diseases and as growth promoters. However, the misuse of antibiotics causes problems such as bacterial antibiotic resistance. Also, the possible accumulation of antibiotic residues in livestock products is risky for consumers. After the ban on the use of antibiotic growth promoters in 2006, there was a need to use substitutes in animal feed to replace antibiotics. These alternatives include prebiotics, probiotics, phytobiotics and synbiotics. Probiotics are live microorganisms that, when consumed in sufficient amounts, have beneficial effects on the host by creating a microbial balance in the gut. The purpose of probiotics is to create a competition between the species that are naturally present in the intestinal flora of broilers. The most important advantage of probiotics is that they do not remain in animal products. Prebiotics are feed compounds that are not digested by the host when consumed but can support beneficial bacteria. These compounds are short-chain carbohydrates such as non-digestible oligosaccharides that cannot be digested by animal enzymes. Compounds containing prebiotics and probiotics used in nutrition are called synbiotics. Phytobiotics include a wide range of plant-derived products with bioactive compounds. Plant feed additives (PFAs) are widely effective in improving gut health, increasing digestibility and thus growth performance. These bioactive compounds include secondary metabolites (phenolic and flavonoid). In recent years, various marine organisms have been considered as valuable biological compounds for livestock. Marine algae, due to a wide range of bioactive components such as flavonoid, carotenoid, phenolic compounds, tocopherol, peptide and various sulfated and carboxylated polysaccharides such as alginate and fucoidan with antibacterial, antifungal and antiviruses have beneficial effects on health. Brown macroalgae such as Sargassum angustifolium have beneficial effects on health due to a wide range of bioactive components such as fucoidan, fucose sulfate and polysaccharides. Also, this group of algae is a rich source of sodium alginate oligosaccharides.

    Materials and Methods

    The present study was conducted in the form of a completely randomized design, lasted for 42 days at the Ali Abad Kamin research farm of the Fars Agricultural and Natural Resources Research and Education Center, Shiraz, Iran. A total of 240 Ross 308 broilers were distributed in five treatments, four replications and 12 birds per replication. The dietary treatments included: 1 basal diet, without additives, 2 basal diet + 0.05% Oxytetracycline, 3 basal diet + 0.2% brown algae Sargassum and treatments 4 and 5 the basal diet was + 1% and 1.5% of synbiotics Limax, respectively. Ingredients and chemical composition of the ration are presented in (Table 1). At the end of each period, chickens in each group were weighed and the average body weight gain (g/b) in each period was calculated. Feed intake in each period was calculated and expressed as g/b/d. Based on weight gain and feed intake in each period, the FCR values of each group were calculated. Tow representative chickens from each group were selected for carcass analysis representing the average weight and variability of each group. The data obtained on various parameters studied during this experimental trial were analyzed statistically with SAS software.

    Results and Discussion

    The results showed that the treatments had no significant effect on the feed conversion ratio of the birds. In the finisher period (25-42 days) and total period (1-42 days), oxytetracycline and Limax 1% treatments had the highest and lowest average daily weight gain, respectively. There wasn't any significant difference between average daily weight gain of the oxytetracycline treatment and other experimental treatments. In the finisher period, the highest amount of feed intake was for the control treatment and the lowest for the Limax 1% treatment (P<0.05). The highest value of production index was belonged to oxytetracycline and Limax treatments was 1.5% (295 and 272, respectively). The highest abdominal fat percentage in the day 42 was related to Oxytetracycline treatment and the lowest was related to Limax treatment of 1.5% (P<0.05). The highest villus width in the day 42 was belonged to Limax treatment of 1 and 1.5% and the lowest was belonged to Oxytetracycline, control and Sargassum treatments (P<0.05). The treatments did not show a significant difference in the feed conversion ratio. The highest value of production index was observed in oxytetracycline and Limex 1.5% treatments (295.25 and 271.71, respectively).

    Conclusion

    The final result is that the two oxytetracycline and 1.5% of synbiotics Limax treatments shown the highest average daily weight gain and the production index among the experimental treatments. Also, the maximum width of villi and its absorption surface of villus was related to Limax treatment of 1.5%. Therefore, despite the problems of using antibiotics in the diet of birds, Limax synbiotic supplement can be a suitable substitute for oxytetracycline antibiotic.

    Keywords: Broiler, Brown Macroalga Sargassum, Intestinal Morphology, Performance, Synbiotics
  • صادق افضلی نیا*، علیداد بوستانی، عبدالحمید کریمی، دادگر محمدی، سید منصور علوی منش، ماشاءالله زارع، علی نوروزی

    در این تحقیق، اثر مرطوب کردن لایه سطحی یونجه بر مقدار تلفات کمی و کیفی آن بررسی شد. پژوهش در قالب آزمایش یک بار خرد شده با 12 تیمار و سه تکرار به مدت دو سال (1399 تا 1401) اجرا شد. تیمارها شامل مقدار آب پاشش شده در چهار سطح 0، 250، 350 و 450 لیتر در هکتار به عنوان فاکتور اصلی و فاصله زمانی بین آب پاشی و بسته بندی علوفه در سه سطح بلافاصله، نیم ساعت و یک ساعت بعد از آب پاشی به عنوان فاکتور فرعی بود. تلفات کمی یونجه شامل تلفات در قسمت بردارنده و محفظه تراکم، تلفات حمل و نقل و تلفات کل و فاکتورهای کیفی علوفه شامل ماده خشک، پروتئین خام، چربی، ماده آلی، خاکستر، الیاف انحلال ناپذیر در پاک کننده اسیدی، الیاف انحلال ناپذیر در پاک کننده خنثی اندازه گیری و مقدار آفلاتوکسین بعد از شش ماه انبارمانی تعیین شد. نتایج بررسی ها نشان داد که آب پاشی روی یونجه به مقدار 450 لیتر آب در هکتار نسبت به تیمار بدون آب پاشی (تیمار شاهد)، تلفات بردارنده بیلر، تلفات محفظه تراکم بیلر، تلفات حمل و نقل و تلفات کل را به ترتیب به مقدار 4/20، 3/34، 7/4 و 1/21 درصد کاهش داد. فاصله زمانی بین آب پاشی و بسته بندی یونجه اثر معنی‎داری بر تلفات کمی یونجه در مرحله بسته بندی و حمل و نقل نداشت. نتایج تحقیق همچنین نشان داد که آب پاشی روی یونجه، خواص کیفی یونجه بسته بندی شده را در مدت انبارمانی (شش ماه) تحت تاثیر منفی خود قرار نمی دهد و باعث کاهش کیفیت یونجه بسته بندی شده، نمی شود.

    کلید واژگان: آفلاتوکسین, ارزش غذایی, برداشت علوفه, بیلر, رطوبت
    Sadegh Afzalinia *, Alidad Boostani, Abdolhamid Karimi, Dadgar Mohammadi, Seiid Mansur Alavimanesh, Mashaallah Zare, Ali Nouroozi

    In this research, effects of water sprayed over the upper layer of the mowed and rowed alfalfa (before baling) on quantitative and qualitative losses of alfalfa during baling process were evaluated. The study was conducted in the form of split plot experiment with 12 treatments and three replications from 2020 to 2022. Main plots were the amount of water sprayed on the alfalfa with four levels of water (0, 250, 350, and 450 liters per hectare). Subplots were the time interval between spraying water on alfalfa and baling operation (0, 30, and 60 minutes after spraying water). Alfalfa losses at the baler pickup and compression chamber, during transportation, and total losses were measured. Alfalfa dry matter, crude protein, fat, organic matter, ash, acid detergent fiber, neutral detergent fiber was measured, and amount of aflatoxin were also detected after six months of storage. Results showed that spraying 450 L water per hectare decreased alfalfa losses at baler pickup and compression chamber, transportation, and total losses by 20.4, 34.3, 4.7, and 21.1% respectively, compared to the control treatment. Time interval between spraying water on alfalfa and baling time had no significant effect on alfalfa losses during baling operation and transportation. Results also indicated that spraying water on alfalfa before baling operation had no significant negative effects on alfalfa quality after six months storing and did not reduce alfalfa quality during storing time.

    Keywords: Baler, Moisture Content, Hay Harvesting, Nutrient Values, Aflatoxin
  • حسن رهیج طرفی، سیده میثاق جلالی*، میثم مکی، علی داد بوستانی، محمدرحیم حاجی حاجیکلایی

    این مطالعه با هدف بررسی وضعیت تعادل انرژی در دوران جفت گیری، آبستنی و پس از بره زایی و ارتباط آن با پیامدهای تولیدمثلی در گوسفند کبوده شیراز انجام شد.  30 راس میش کبوده شیراز سالم که در شرایط صنعتی نگهداری شده بودند به طور تصادفی انتخاب شدند.  در طول بره زایی، میش ها از نظر میزان تکثیر و همچنین سقط جنین و وزن بره ها در بدو تولد بررسی شدند.  خون گیری در طول جفت گیری، در دو تا چهار هفته آخر بارداری و یک تا دو هفته پس از زایمان انجام شد.  سطح سرمی فاکتور رشد شبه انسولین 1(IGF-1)، انسولین، اسیدهای چرب غیر استریفیه (NEFA) و اسید بتا هیدروکسی بوتیریک (BHBA) و پروژسترون مورد ارزیابی قرار گرفت.  افزایش قابل توجهی در سطح IGF-1 در اواخر آبستنی در مقایسه با اوایل شیرواری مشاهده شد.  علاوه بر این، غلظت BHBA در دوران آبستنی و پس از زایمان نسبت به زمان جفت گیری به طور معنی داری افزایش یافت.  حداکثر غلظت BHBA و NEFA در پایان آبستنی و پس از زایمان به ترتیب در آبستنی های دوقلو و تک قلو بود.  علاوه بر این، بالاترین غلظت BHBA با کمترین BCS میش همراه بود.  همچنین بین وزن بره و NEFA، BHBA و پروژسترون همبستگی مستقیم و معنی داری وجود داشت.  در نتیجه، شاخص های سرمی تعادل انرژی، به ویژه انسولین و BHBA، تا حد زیادی تحت تاثیر مراحل تولید مثلی، به ویژه آبستنی و تعداد بره ها در میش های کبوده شیراز قرار دارند.  شناسایی دقیق این تغییرات در تشخیص شرایط غیرطبیعی و اختلالات متابولیکی و تغذیه ای در این نژاد ضروری است.

    کلید واژگان: پروفایل متابولیک, جفت گیری, آبستنی, شیرواری, میش کبوده شیراز
    Hassan Rahayej Torfi, Seyedeh Missagh Jalali *, Meysam Makki, Alidad Boostani, MohammadRahim Haji Hajikolaei

    This study was aimed to investigate the status of energy balance during mating, pregnancy and after lambing and its relationship with reproductive outcomes in Gray Shirazi sheep. Thirty healthy Gray Shirazi ewes that were kept in industrial conditions were randomly selected. During lambing, the ewes were examined for the rate of multiplication as well as abortions and the weight of lambs at birth. Blood sampling was performed during mating, on the last two to four weeks of pregnancy, and on one to two weeks after delivery. Serum levels of insulin-like growth factor-1 (IGF-1), insulin, non-esterified fatty acids (NEFA) and beta-hydroxybutyric acid (BHBA), and progesterone were assessed. There was a significant rise in IGF-1 level in late pregnancy compared to that in early lactation. In addition, the concentration of BHBA was significantly increased during pregnancy and postpartum compared to the mating time. Maximum BHBA and NEFA concentrations at the end of pregnancy and postpartum were in twin and singleton pregnancies, respectively. In addition, the highest BHBA concentrations were accompanied by the lowest BCS of ewes. Moreover, there was a significant direct correlation between lamb weight and NEFA, BHBA, and progesterone. In conclusion, serum indicators of energy balance, particularly insulin and BHBA, are largely influenced by reproductive stages, especially pregnancy and the number of lambs in Gray Shirazi ewes. Accurate identification of these changes is essential in diagnosing abnormal conditions and metabolic and nutritional disorders in this breed.

    Keywords: Metabolic profile, Mating, Gestation, Lactation, Gray Shirazi ewes
  • محمدجواد آگاه*، علی داد بوستانی، مجید هاشمی، عبدالحمید کریمی، حسین نوراللهی

    در این پژوهش، اثر مکمل های پروبیوتیکی (پروتکسین® و مولتی بهسیل®) و آنتی بیوتیک اکسی تتراسایکلین بر عملکرد، کیفیت تخم و لاشه، پاسخ ایمنی و اسیدیته محتویات روده کوچک بلدرچین ژاپنی تخم گذار از سن 7 تا 13 هفتگی، ارزیابی شد. تعداد 240 قطعه بلدرچین تخم گذار در قالب طرح کاملا تصادفی با شش تیمار، چهار تکرار و 10 قطعه پرنده در هر تکرار مورد استفاده قرار گرفتند. تیمارهای آزمایشی شامل 1) جیره پایه، بدون افزودنی(شاهد منفی)، 2) جیره پایه+50 میلی گرم در کیلوگرم اکسی تتراسایکلین (شاهد مثبت)، 3 و 4) به ترتیب شامل جیره پایه+50 و100 میلی گرم در کیلوگرم پروبیوتیک مولتی بهسیل® و تیمارهای 5 و 6) به ترتیب شامل جیره پایه+50 و 100 میلی گرم در کیلوگرم پروبیوتیک پروتکسین® بودند. نتایج نشان دادند که جیره های حاوی پروبیوتیک مولتی بهسیل® و پروتکسین® در مقایسه با تیمار شاهد منفی، به ترتیب ضریب تبدیل غذایی (96/2 و 77/2 در برابر 05/3)، خوراک مصرفی (49/29 و 13/29 در برابر 56/30 گرم) و توده تخم تولیدی (47/10 و 66/10 در برابر 37/10 گرم) را بهبود دادند (05/0>P). استفاده از پروبیوتیک پروتکسین® هزینه خوراک مصرفی را به ازای یک کیلوگرم تخم بلدرچین در مقایسه با تیمار شاهد منفی کاهش داد (05/0>P). تیمار حاوی 100 میلی گرم در کیلوگرم پروبیوتیک پروتکسین® بیشترین ضخامت پوسته تخم را داشت (05/0>P). استفاده از پروبیوتیک تاثیر معنی داری بر پاسخ ایمنی و pH محتویات روده کوچک و روده کور بلدرچین های تخم گذار نداشت. به طور کلی، کاربرد پروبیوتیک در جیره بلدرچین های تخم گذار توانست با بهبود عملکرد و صفات کیفی تخم، تا حدودی توانایی رقابت با آنتی بیوتیک محرک رشد اکسی تتراسایکلین را نشان دهد.

    کلید واژگان: پروبیوتیک, آنتی بیوتیک, عملکرد, صفات کیفی تخم, بلدرچین های تخم گذار
    Mohammad Javad Agah *, Alidad Boostani, Majid Hashemi, Abdolhamid Karimi, Hossein Norollahi

    In this study, the effect of probiotic supplements (Protexin® (PR) and Multi Behsil® (MB)) and oxytetracycline antibiotic was evaluated on performance, egg and carcass quality, immune response and acidity of the small intestine contents of laying Japanese quails from 7 to 13 weeks of age. A total of 240 laying Japanese quails were used in a completely randomized design with 6 treatments, 4 replications and 10 birds in each replication. The experimental treatments included 1- basal diet without additive (negative control; NC), 2- basal diet+ 50 mg/kg Oxytetracycline (positive control; PC), 3 and 4 were basal diet+ 50 and 100 mg/kg of MB probiotic, and treatments 5 and 6 were basal diet+ 50 and 100 mg/kg PR probiotic, respectively. The results showed that the diets containing MB and PR probiotics improved feed conversion ratio (2.96 and 2.77 vs. 3.05), feed intake (29.49 and 29.13 vs. 30.56 gr) and egg mass (10.47 and 10.66 vs. 10.37 gr), respectively in comparison to NC treatment (P<0.05). The utilization of PR probiotics decreased the feed cost per each kilogram of egg when compared with NC treatment (P<0.05). The treatment containing 100 mg/kg PR probiotic had the maximum shell thickness (P<0.05). The utilization of probiotic had no significant effect on immune response and pH of small intestine and cecum contents of laying quails (P>0.05). Generally, the use of probiotic in the diet of laying quails was able to show the ability to compete with Oxytetracycline growth promoter antibiotic by improving performance and egg qualitative traits.

    Keywords: Probiotic, Antibiotic, performance, egg qualitative traits, Laying quails
  • زهره کوثر، شهریار کارگر*، گلناز تاسلی، فرشید فتاح نیا، میثم کنعانی، علیداد بوستانی
    این پژوهش با هدف مطالعه اثر سطوح افزودنی باکتریایی بر برخی فراسنجه های تخمیر برون تنی و ویژگی های کیفی سیلاژ جو انجام شد. افزودنی باکتریایی پروسیج (مخلوطی از باکتری های لاکتوباسیلوس پلانتاروم، لاکتوباسیلوس بوچنری، انتروکوکوس فایوسیوم و پروپیونوباکتریوم اسیدوفیلوس) در سه سطح 0، 5 و 10 میلی گرم به ازای هر کیلوگرم ماده خشک سیلاژ جو استفاده شد. ماده خشک، ظرفیت بافری، شاخص فلیگ و pH سیلاژهای آزمایشی اندازه گیری شد. فراسنجه های تولید گاز شامل پتانسیل تولید گاز، نرخ تولید گاز و فاز تاخیر اندازه گیری شد. هم چنین، غلظت نیتروژن آمونیاکی و جمعیت کل پروتوزوآ در شرایط برون تنی اندازه گیری و انرژی قابل متابولیسم، اسیدهای چرب کوتاه زنجیر و گوارش پذیری ماده آلی سیلاژهای آزمایشی نیز برآورد شد. هیچ کدام از شاخص های کیفی سیلاژ شامل ظرفیت بافری، شاخص فلیگ و pH سیلاژهای آزمایشی تحت تاثیر افزودنی باکتریایی قرار نگرفت (0/05<P)، اما سیلاژ جو حاوی 5 میلی گرم افزودنی باکتریایی در مقایسه با سیلاژ شاهد و سیلاژ جو حاوی 10 میلی گرم افزودنی باکتریایی، ماده خشک بیش تری داشت (30/24 در برابر 28/07 و 28/67 درصد، 0/05>P). هم چنین، افزودنی باکتریایی تاثیری بر فراسنجه های تولید گاز، جمعیت کل پروتوزوآ، غلظت نیتروژن آمونیاکی و برآورد انرژی قابل متابولیسم، اسیدهای چرب کوتاه زنجیر و گوارش پذیری ماده آلی نداشت (0/05<P). با توجه به عدم تاثیر سطوح افزودنی باکتریایی بر شاخص های کیفی اندازه گیری شده سیلاژ در این آزمایش، استفاده از افزودنی باکتریایی در تهیه سیلاژ جو با در نظر گرفتن هزینه آن توصیه نمی شود.‎
    کلید واژگان: افزودنی باکتریایی, تخمیر برون تنی, سیلاژ جو, کیفیت سیلاژ
    Zohreh Kowsar, Shahryar Kargar *, Golnaz Taasoli, Farshid Fatahnia, Meysam Kanani, Alidad Boostani
    This experiment was aimed to study the effect of bacterial inoculant on some in vitro fermentation parameters and quality characteristics of barley silage. Prosage bacterial inoculant (a mixture of Lactobacillus buchneri, Lactobacillus plantarum, Enterococcus faecium and Propionibacterium acidophilus) was added at three (0, 5, and 10 mg/kg of silage dry matter) levels to barley silages. Silage quality traits including dry matter (DM), pH and buffering capacity were measured and fleig point was calculated. In vitro gas production potential, gas production rate and lag time were measured. Furthermore, total protozoa population and N-ammonia concentration of experimental silages were measured and metabolizable energy, short chain fatty acids and organic matter digestibility were estimated. Results showed that buffering capacity, fleig point and pH of experimental silages were not affected by bacterial inoculant (P>0.05), however, barley silage containing 5 mg bacterial inoculant had greater dry matter content (30.24 vs 28.07 and 28.67 %, P<0.05) compared with the control and silage containing 10 mg of bacterial inoculant. Furthermore, bacterial additive had no effect on gas production parameters and total protozoa population, N-ammonia concentration, estimated metabolizable energy, short chain fatty acids and in vitro organic matter digestibility (P>0.05). Based on the current experiment, use of bacterial additive for the preparation of barley silage is not recommended due to its costs.
    Keywords: Bacterial additive, Barley Silage, In vitro fermentation
  • محمدجواد آگاه*، علی داد بوستانی، مجید هاشمی، مظاهر صفدریان، محمدرضا هاشمی، حسن صالح

    پژوهش حاضر با هدف بررسی تاثیر شکل فیزیکی خوراک و نوع پروبیوتیک بر عملکرد، خصوصیات لاشه و اسیدیته محتویات روده کوچک و سکوم جوجه های گوشتی (از سن 1 تا 42 روزگی) انجام شد. تعداد 720 قطعه جوجه گوشتی سویه راس 308 از مخلوط دو جنس در 24 واحد آزمایش و 6 تیمار با 4 تکرار و 30 قطعه جوجه در هر تکرار توزیع شدند. آزمایش به صورت چند عاملی 3×2 در قالب طرح کاملا تصادفی با دو شکل خوراک (آردی و پلت) و سه حالت استفاده از پروبیوتیک (بدون پروبیوتیک، پروبیوتیک پروتکسین و پروبیوتیک مولتی بهسیل) اجرا شد. نتایج نشان داد جیره های پلت شده باعث افزایش معنی دار خوراک مصرفی، افزایش وزن جوجه ها و بهبود ضریب تبدیل غذایی در دوره های پرورشی آغازین، رشدی و کل دوره شدند (01/0>P). استفاده از پروتکسین در مقایسه با جیره بدون پروبیوتیک باعث افزایش معنی دار اضافه وزن (31/56 دربرابر 78/53 گرم/پرنده/روز) و بهبود ضریب تبدیل (61/1 در برابر 73/1) جوجه ها شد (05/0>P). در مقایسه با جیره بدون پروبیوتیک، کاربرد پروبیوتیک های پروتکسین و مولتی بهسیل در جیره باعث افزایش معنی دار درصد سینه به ترتیب (62/22 و 5/21 در برابر 63/20) و کاهش معنی دار pH دیودنوم (57/5 و 59/5 در برابر 83/5)، ژژنوم (95/5 و 92/5 در برابر 16/6) و ایلیوم (58/6 و 91/6 در برابر 98/6) شد (05/0>P). نتیجه نهایی این که کاربرد پروبیوتیک در خوراک های پلت شده منجر به بهبود عملکرد پرورشی جوجه های گوشتی در مقایسه با خوراک آردی شد. از این لحاظ پروبیوتیک پروتکسین در مقایسه با پروبیوتیک مولتی بهسیل راندمان بالاتری را نشان داد.

    کلید واژگان: پروبیوتیک, عملکرد, اسیدیته محتویات روده, جوجه گوشتی
    MohammadJavad Agah *, Alidad Boostani, Majid Hashemi, Mazaher Safdarian, MohammadReza Hashemi, Hassan Saleh

    The aim of this study was to investigate the effect of physical form of the diet and the type of probiotic on performance, carcass characteristics and acidity of the small intestine and cecum contents of broilers (from 1 to 42 days of age). Seven hundred and twenty day old Ross broilers were randomly distributed to 24 experimental units and 6 dietary treatments (4 replicates with 30 birds in each). The completely randomized design with factorial arrangement 2×3 with two forms of feed (mash and pellet) and three modes of using probiotic (without probiotic, probiotics Protoxin and Multi Behsil) were used. The results showed that pelleting diets resulted in greater feed intake (FI), weight gain (WG) and improved feed conversion ratio (FCR) during starter, grower and overall period (p < 0.01). The use of Protexin compared to the absence of probiotics resulted in a significant increase in WG (56.31 vs. 53.78 g/bird/day) and improved FCR (1.61 vs. 1.73) (p < 0.05). The use of probiotic supplementation in the diet caused a significant increase in the breast percentage (22.62 and 21.5 vs. 20.63) and decrease in the pH of duodenum (5.57 and 5.59 vs. 5.83), jejunum (5.95 and 5.92 vs. 6.16) and ileum (6.58 and 6.91 vs. 6.98), respectively (p < 0.05). Based on the results of this study, it can be concluded that the use of probiotic in pellet diets has led to improved breeding performance of broiler chickens compared to mash form diet. In this regard, Protexin compared to the Multi Behsil probiotic showed higher efficacy.

    Keywords: Probiotic, performance, Intestinal Acidity, Broiler Chickens
  • اسماء آبسالان، گلناز تاسلی*، شهریار کارگر، فرشید فتاح نیا، زهره کوثر، علی داد بوستانی
    این پژوهش به منظور مطالعه اثر سطوح مولتی آنزیم و سطوح افزودنی باکتریایی بر ترکیب شیمیاییو برخی فراسنجه های تخمیر برون تنی سیلاژ جو انجام شد. مولتی آنزیم روابیو در سه سطح صفر، 500 و1000 میلی گرم به ازای هر کیلو گرم ماده خشک و افزودنی باکتریایی پروسیج (مخلوطی از باکتری های لاکتوباسیلوس پلانتاروم، لاکتوباسیلوس بوچنری، انتروکوکوس فائوسیوم و پروپیونوباکتریوم اسیدوفیلوس) در سه سطح صفر، پنج و 10 میلی گرم به ازای هر کیلوگرم ماده خشک سیلاژ جو استفاده شد. ترکیب شیمیایی، فراسنجه های تولید گاز و جمعیت پروتوزوآ در شرایط برون تنی و بخش های مختلف پروتئین خام سیلاژهای آزمایشی اندازه گیری شد. نتایج نشان داد که افزودن مولتی آنزیم باعث کاهش الیاف نامحلول در شوینده خنثی (05/0>P) pH، خاکستر، پروتئین قابل حل در شوینده خنثی و پروتئین غیرقابل دسترس (01/0>P) و افزایش نیتروژن غیرپروتئینی و پروتئین غیرقابل حل در شوینده خنثی (01/0>P) نسبت به سیلاژ شاهد شد. سیلاژ جو حاوی 5 میلی گرم افزودنی باکتریایی ماده خشک، pH و پروتئین قابل حل در شوینده خنثی بیش تر (01/0>P) و پروتئین غیرقابل دسترس کمتری (01/0>P) در مقایسه با سیلاژ شاهد و سیلاژ جو حاوی 10 میلی گرم افزودنی باکتریایی داشت. جمعیت پروتوزوآ، غلظت نیتروژن آمونیاکی، انرژی قابل متابولیسم، اسیدهای چرب کوتاه زنجیر و قابلیت هضم ماده آلی با روش برون تنی تحت تاثیر قرار نگرفت (05/0<P). بر اساس نتایج این آزمایش استفاده از افزودنی باکتریایی و مولتی آنزیم در تهیه سیلاژ جو پژمرده شده به خاطر بار مالی که می تواند ایجاد کند، توصیه نمی شود.‎
    کلید واژگان: افزودنی باکتریایی, بخش های پروتئین خام, سیلاژ جو, فراسنجه های تخمیر, مولتی آنزیم
    Asma Absalan, Golnaz Taasoli *, Shahryar Kargar, Farshid Fatahnia, Zohre Kowsar, Alidad Boostani
    This experiment was aimed to study the effect of multi enzyme and bacterial inoculant on chemical composition and fermentation parameters of barley silage. Robovio multi enzyme was added at three levels, 0, 500 and 1000 mg/kg of barley dry matter (DM) and Prosage bacterial inoculant (a mixture of Lactobacillus buchneri,Lactobacillus plantarum, Enterococcus faecium and Propionibacterium acidophilus) was added at three levels, 0, 5 and 10 mg/kg of silage DM. Chemical composition, in vitro gas production, protozoa population and protein fractions of experimental silages were measured. Results showed that multi enzyme addition decreased NDF (P<0.05), pH, ash, B2 and C fractions (P<0.01) and increased A and B3 fractions (P<0.01) compared to the control. Barley silage containing 5 mg bacterial inoculant had greater DM, pH and B2 fraction (P<0.01) and lower C fraction compared to the control and silage containing 10 mg of bacterial inoculant. Protozoa population, N-ammonia concentration, estimated metabolizable energy, short chain fatty acids and in vitro organic matter digestibility were not affected (P>0.05).  Based on these results use of bacterial and multi enzyme additives for the preparation of wilted barley silage is not recommended due to their costs.
    Keywords: Bacterial additive, Barley silage, fermentation parameters, Multi enzyme, Protein fractions
  • احمد علی ثابتان شیرازی، محمد جواد آگاه *، احمد حسن آبادی، علی داد بوستانی
    در این پژوهش اثر افزودن دانه گشنیز و آلفا-توکوفریل استات به جیره جوجه های گوشتی بر عملکرد، ریخت شناسی روده کوچک و قابلیت هضم مواد مغذی از سن 1 تا 42 روزگی بررسی شد. تعداد 240 قطعه جوجه گوشتی یک روزه سویه کاب500 در قالب طرح کاملا تصادفی با 4 تیمار، 3 تکرار و 20 قطعه جوجه در هر تکرار توزیع شدند. تیمارها شامل، کنترل منفی (جیره پایه ذرت- سویا بدون افزودنی خوراکی) ، کنترل مثبت (جیره پایه همراه با 250 میلی گرم در کیلوگرم آلفا-توکوفریل استات) و گروه های آزمایشی سوم و چهارم به ترتیب دارای جیره پایه همراه با 3/0 یا 6/0 درصد دانه گشنیز بودند. بر اساس نتایج حاصله جوجه های تغذیه شده با تیمار دانه گشنیز در مقایسه با گروه های کنترل تفاوت معنی داری در میانگین افزایش وزن روزانه، خوراک مصرفی و ضریب تبدیل غذایی نداشتند. عمق کریپت و سطح جذبی پرزها در جوجه-های تغذیه شده با جیره حاوی 6/0 درصد دانه گشنیز نسبت به گروه کنترل منفی به طور معنی داری افزایش یافت (به ترتیب 011/0±22/0 و 009/0±66/0 در مقابل 004/0±21/0 و 012/0±60/0 میلی متر و میلی متر مربع). افزودن 6/0 درصد دانه گشنیز در جیره باعث افزایش معنی دار قابلیت هضم پروتئین (به مقدار99/3 درصد) و چربی (به مقدار33/4 درصد) در مقایسه با تیمار کنترل منفی شد. در کل با توجه به نتایج این تحقیق، افزودن دانه گشنیز در سطح 6/0 درصد در جیره جوجه های گوشتی، به دلیل بهبود شاخص های ریخت شناسی روده کوچک و افزایش قابلیت هضم چربی و پروتئین پیشنهاد می شود.
    کلید واژگان: آلفا-توکوفریل استات, جوجه گوشتی, دانه گشنیز, ریخت شناسی روده, عملکرد
    Ahmad Ali Sabetan Shiraze_Mohammad Javad Agah * A. Hasanabadi_Alidad Boostani
    A trial was conducted to investigate the effects of dietary Coriander seed (CS) and α-tocopheryl acetate on growth performance, small intestinal morphology and nutrient digestibility in broiler chickens from 1 to 42 days of age .Two hundred forty one-old day chicks (Cobb 500) were randomly assigned to four treatments arranged in a completely randomized design with three replicates and 20 chicks per replicate. Dietary treatments included a negative control (NC) (maize-soybean diet without food additive), positive control (PC) (basal diet with 250 mg of α-tocopheryl acetate/kg), the third and fourth experimental groups basal diet were supplemented with 0.3 or 0.6 percent of CS/kg. According to the results, chickens were fed CS in comparison with control groups has not significant differences in average daily gain, feed intake and FCR. Crypt depth and surface area in absorptive villi segment in chicken fed with 0.6% CS significantly increased compared to NC group (0.22±0.011 and 0.66±0.009 versus 0.21±0.004 and 0.60±0.012 mm and mm2, respectively). Dietary supplementation of 0.6% CS significantly increased the digestibility of protein (3.99%) and fat (4.33%) compared to NC treatment. In conclusion, using of CS at the level of 0.6% in the diet of broiler chickens could be advisable due to its positive effects on dietary fat digestibility, growth performance and small intestinal morphology.
    Keywords: ?-tocopheryle acetate, Broiler chicken, Coriander seed, Intestinal morphology, performance
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال