علیرضا میرخشتی
-
نشریه آنستزیولوژی و مراقبتهای ویژه ایران، سال چهل و چهارم شماره 3 (پیاپی 115، پاییز 1400)، صص 12 -25
مبحث درد از موضوعات مورد توجه رشتههای متعدد علمی است.رشتههای مختلفی همچون انسانشناسی، جامعهشناسی، فلسفه، ادبیات، هنر و غیره در کنار رشتههای پزشکی درد را با رویکردهای متفاوتی مورد بحث و توجه قرار دادهاند. در میان دانشگاهها و مراکز مطالعاتی فعال در حوزه درمان، دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی از مراکز مهم و اولیه ایجاد فلوشیپ درد و پیشرفت اینترونشنهای پیشرفته در زمینه درمان درد مزمن محسوب میگردد.در این بررسی نویسندگان کوشش دارند تا اطلاعات ضروری درباره نحوه شکلگیری و روند ایجاد این رشته را از طریق گفتگو با بنیانگذاران آن به دست آورده و در قالب مقالهای مدون در اختیار مراکز و نهادهای مرتبط، مانند دانشگاه و انجمن درد و سایر رشتههای نزدیک به این حوزه قرار دهند تا بر این مبنا دیدگاه و مسیر روشنی برای ایجاد تشکلها و زیرمجموعههای خاص و پروسیجرهای پیشرفتهتر باشد. مطالعه حاضر یک پژوهش توصیفی کمی کیفی است. از جمله نقایص موجود در تمام گروههای آموزشی بیهوشی و مراقبتهای ویژه در کشور نقص آموزش درمان درد حاد و مزمن توسط دستیاران رشته بیهوشی بود. بر این مبنا پروپوزال اولین دوره فلوشیپ چند تخصصی درد بر اساس کوریکولومهای اجرایی دانشگاههای معتبر آمریکا و اروپا، در سال 1385 تدوین شد.این پروپوزال پس از تصویب در دانشگاه شهید بهشتی و دبیرخانه شورای تخصصی و طی مراحل قانونی تایید و در سال 1386 اولین دوره فلوشیپ درد شامل 4 متخصص بیهوشی شروع شد.
کلید واژگان: پزشکی درد, رشته تحصیلی درد, تاریخچه دردIntroductionThe subject of pain is one of the topics of interest in various scientific disciplines. Various disciplines such as anthropology, sociology, philosophy, literature, art, etc. along with medical disciplines have discussed and considered pain with different approaches.Among universities and study centers active in the field of treatment, Shahid Beheshti University of Medical Sciences is one of the most important centers for the development of pain fellowships and the development of advanced interventions in the treatment of chronic pain. The aim of this study was to obtain the necessary information about how the field was formed and the process of its creation by talking to its founders and in the form of written articles to related centers and institutions, such as the University and the Pain Association and other related fields
Materials and methodsThe present study was a mixed-method study. The data were collected in two qualitative and quantitative stages. In the quantitative stage, available litratures were reviewed using systematic search, after that expert were interviewed individually in qualitative stage. Finally, the results of the quantitative and qualitative sections are combined and reported .
FindingsAmong the shortcomings in all anesthesia and intensive care units in the country was the lack of training in the treatment of acute and chronic pain by anesthesia assistants.
ConclusionBased on this, the proposal of the first multidisciplinary pain fellowship course based on the executive curricula of prestigious American and European universities, in 2006.This proposal was approved by Shahid Beheshti University and the Secretariat of the Specialized Council and approved during the legal process. In 2007, the first pain fellowship course involving 4 anesthesiologists began.
Keywords: history, field of study, pain medicine -
مجله علمی دانشگاه علوم پزشکی کردستان، سال بیست و هفتم شماره 2 (پیاپی 119، خرداد و تیر 1401)، صص 46 -54زمینه و هدف
در ارتباط با اینکه کدام روش برای ترمیم هرنی اینگویینال ارحج می باشد اختلاف نظر وجود دارد و نتایج مطالعات انجام شده بحث بر انگیز است. بر همین اساس مطالعه کارآزمایی بالینی حاضر با هدف مقایسه میزان عوارض زودرس و عود در جراحی هرنی اینگویینال به روش های لاپاراسکوپیک (TAPP) و باز (Lichtenstein) انجام شد.
مواد و روش هادر این مطالعه کارآزمایی بالینی 84 بیمار کاندید جراحی هرنی اینگویینال در بیمارستان امام حسین (ع) تهران، به طور تصادفی در دو گروه جراحی لاپاراسکوپیک (TAPP) و جراحی باز(Lichtenstein) با بیهوشی به روش بی حسی نخاعی قرار گرفتند. بیماران ازنظر عوارض کوتاه مدت، درد پس از جراحی(VAS) ، عفونت، سروما و تعداد روزهای بستری و عود در سال اول پیگیری شدند. داده ها به کمک نرم افزار SPSS نگارش 16 تجزیه و تحلیل آماری شد.
یافته هادر گروه TAPP ، 23بیمار (54/8%) به دلیل عدم همکاری بیمار، سفتی بیش از حد جدار شکم و عدم موفقیت در بی حسی نخاعی ، بیهوشی عمومی را دریافت کردند. زمان بستری (P<0.001) ، درد پس از جراحی در 24 ساعت اول (P<0.001) در گروه جراحی لاپاراسکوپی کمتر و در مقابل زمان عمل جراحی بیشتر از گروه جراحی باز بود(P<0.001). هر دو گروه ازنظر عفونت و عود در سال اول اختلاف معنی داری نداشتند. سروما تنها در 16/7% بیماران جراحی باز مشاهده شد(P<0.012). شدت درد در 24 ساعت اول در هر سه زمان اندازه گیری شده (1 ، 8 و 24 ساعت) در گروه لاپاراسکوپیک با بیهوشی به روش حسی نخاعی کمتر از گروه لاپاراسکوپی با بیهوشی عمومی و بیماران جراحی باز بود P<0.001)).
نتیجه گیریحاضر نشان داد که روش جراحی لاپاراسکوپیک (TAPP) با بی حسی نخاعی در بیماران هرنی اینگوینال با کاهش درد پس از عمل جراحی در 24 ساعت اول و روش لاپارسکوپیک (بدون در نظر گرفتن نوع روش بی دردی) با احتمال تشکیل سرومای کمتری در مقایسه با روش باز همراه می باشد.
کلید واژگان: فتق اینگوینال, هرنی اینگوینال, لاپاراسکوپی, جراحی بازBackground and AimControversy exists over the preferred surgical method for inguinal hernia repair between the open and laparoscopic methods. This clinical trial was performed to compare the rate of early complications and recurrence rates of inguinal hernia between laparoscopic (TAPP) and open methods (Lichtenstein).
Material and MethodsIn this clinical trial, 84 patients who were candidates for elective inguinal hernia repair at Imam Hossain Hospital were randomly divided into two groups: TAPP and Lichtenstein groups. Spinal anesthesia was used for both groups. Patients were followed for short-term complications (e.g. infection, seroma, hematoma, postoperative pain), hospitalization stays, and recurrence within the first year. Data were analyzed using SPSS software (version 16).
ResultsThere were no significant differences between the two groups in terms of age and gender. Unfortunately, in the TAPP group, 23 patients (54.8%) received general anesthesia due to lack of co-operation, excessive abdominal wall stiffness, and failure of spinal anesthesia. We found shorter hospitalization stay (P <0.001), less postoperative pain in the first 24 hours (P <0.001), and longer operative time (P <0.001) in the TAPP group compared with those in the Lichtenstein group. There were no significant differences between the two groups in terms of infection and recurrence rates in the first year. Seroma was seen only in 16.7% of the patients in the Lichtenstein group (P <0.012). Pain intensity measured in the first 24 hours at three-time points (1, 8, and 24 hours) was lower in the TAPP group with spinal anesthesia than in the TAPP with GA and Lichtenstein groups (P <0.001).
ConclusionThe results of this study showed that TAPP with spinal anesthesia is associated with reduced postoperative pain in the first 24h, and irrespective of the type of anesthesia TAPP is associated with lower risk of seroma formation
Keywords: Inguinal Hernia, Lichtenstein’s repair, Laparoscopic hernioplasty -
سابقه و هدف
هدف این تحقیق بررسی کارآیی و میزان موفقیت در آموزش لوله گذاری مجاری هوایی با استفاده از ویدیو لارنگوسکوپ توجه به اهمیت لوله گذاری مجاری هوایی و ادعای موفقیت بیشتر روش ویدیو لارنگوسکوپ با لارنگوسکوپ مستقیم است.
مواد و روش هادر این مطالعه مداخله ای، 157 نفر از کارورزان رشته پزشکی بدون تجربه لوله گذاری که برای گذراندن بخش طب اورژانس در سال های 1395 و 1396 در بخش اورژانس بیمارستان امام حسین حضور داشتند، وارد مطالعه شدند. افراد به دو گروه تقسیم بندی شدند. گروه نخست، کار با لارنگوسکوپ مستقیم و گروه دوم، کار با ویدیو لارنگوسکوپ را فرا گرفتند. برای ارزیابی و مقایسه دو روش آموزشی، عملکرد افراد بر روی مولاژ شامل زمان مشاهده تارهای صوتی، موضع گیری صحیح، وضعیت دهی صحیح به مولاژ، نحوه دردست گرفتن لارنگوسکوپ و صحیح وارد کردن آن، موفقیت در مشاهده تارهای صوتی و موفقیت در لوله گذاری ثبت شد. داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 19 تجزیه و تحلیل شد.
یافته هازمان اتمام لوله گذاری و زمان دیدن تارهای صوتی در گروه آموزش دیده با ویدیو لارنگوسکوپ کمتر از گروه لارنگوسکوپ ساده بود (8/6±3/23 در مقایسه با 4/6±8/28 و 2/6±9/21 در مقایسه با 6/5±9/26 ثانیه، 001/0=ارزش P). همچنین، عدم موفقیت در دیدن تارهای صوتی در گروه لارنگوسکوپ مستقیم بیشتر از ویدیو لارنگوسکوپ بود (5/23 در مقایسه با5/14 درصد، 217/0=ارزش P). درصد قرار گرفتن در موفقیت صحیح در گروه آموزش دیده با ویدیو لارنگوسکوپ و گروه لارنگوسکوپ مستقیم به ترتیب 5/85 و 7/66 درصد بود (014/0=ارزش P).
نتیجه گیریبه نظر می رسد با توجه به کمتر بودن زمان اتمام لوله گذاری و زمان ملاحظه تارهای صوتی در گروهی که با ویدیو لارنگسکوپ آموزش دیده بودند، نسبت به گروهی که با لارنگوسکپ مستقیم آموزش دیده بودند، شاید استفاده از ویدیو لارنگسکوپ در آموزش کارورزان بهتر باشد.
کلید واژگان: لارنگوسکپ مستقیم, ویدنو لارنگسکوپ, تار صوتیIntroductionThe aim of the present study was to evaluate the efficiency and success rate in training air duct piping using laryngoscope video, considering the importance of air duct piping and claiming more success of direct laryngoscope video method with direct laryngoscope.
MethodsIn the current interventional study, we enrolled 157 medical interns without any intubation experience in the Emergency Department of Imam Hussein Hospital during 2016. Individuals were divided into two groups: the first group, worked with the direct laryngoscopy, and the second group learned to work with the video laryngoscope. To evaluate and to compare the data in two training modalities, the performance of the individuals including seeing vocal cord, proper positioning, correct posture to the moulage, handling and correct insertion of the laryngoscope, and the successful intubation were recorded. All analyses were performed using SPSS, version 19.
ResultsTime of intubation and observing vocal cord in the group trained with video laryngoscope was lower than those in the direct laryngoscopy group (23.3±6.8 vs. 28.8±6.4 and 21.9±5.2 vs. 26.9±5.6 sec, respectively; P-value for both=0.001). Furthermore, failure in observing the vocal cords in the direct laryngoscopy group was higher than those in the video laryngoscope group (23.5 vs. 14.5%, P-value=0.217). The percentages of standing in the correct position in the video laryngoscope and direct laryngoscopy group were 85.5 and 66.7%, respectively (P=0.014).
ConclusionIt seems that given the time spent on intubation and the time of observing vocal cord in the group trained with video laryngoscope in comparison with the group who was prepared with a direct laryngoscope, applying video laryngoscope may have better effects in educating medical interns.
Keywords: video laryngoscope, simple laryngoscope, vocal cord -
زمینهیکی از عوارض شایع در جراحی های بی حسی نخاعی، لرزش شدید حین و بعد از جراحی می باشد که سبب عوارض نامطلوب می شود. یکی از داروهایی که سبب کاهش لرز حین جراحی می شود کتامین است.هدفدر این مطالعه تاثیر دوز کتامین در کاهش لرز و شدت آن در جراحی های مختلف مورد بررسی قرار گرفت.مواد و روش هااین مطالعه کارآزمایی بالینی دوسوکور در بیمارستان های آموزشی (شهید رجایی و ولایت) شهر قزوین در سال 1395 بر روی 355 بیمار که با بی حسی نخاعی تحت جراحی های ارتوپدی، ارولوژی و عمومی قرار گرفتند انجام شد. بیماران به شکل تصادفی در گروه آزمایش 175 نفر کتامین به مقدار 0/2 میلی گرم به ازای هر کیلوگرم وزن بدن با پمپ وریدی تزریق و گروه شاهد 180 نفر (دارونما) آب مقطر به مقدار 0/2 میلی لیتر به ازای هر کیلوگرم وزن بدن با پمپ وریدی تزریق شد. سپس نمره لرز بیماران توسط متخصص بی هوشی بر مبنای شاخص مقیاس دیداری در حین جراحی تعیین گردید.یافته هااز لحاظ شدت لرز و میزان آن، گروه آزمایش با تزریق کتامین به طور معنی داری کاهش شدت لرز را نشان دادند. همچنین لرز در آقایان و سنین بین 20 تا 40 ساله و جراحی های ارولوژی به طور معنی داری کم تر بود.نتیجه گیریاضافه کردن کتامین به پمپ دارویی بیماران تحت جراحی با بی حسی نخاعی می تواند روش موثری برای کنترل شدت لرز حین جراحی باشد.کلید واژگان: لرز حین جراحی, بی حسی نخاعی, کتامین, لرزشBackgroundSever shivering is the most common adverse effect of spinal anesthesia during and after operation that causes physiologic complication. One of the drugs that could decrease operative shivering is ketamine.ObjectiveThe aim of this study is the effect of ketamine to reduce shivering, during spinal anesthesia.MethodsThis prospective randomized, and double-blind clinical trial was conducted on 355 patients of candida different surgeries with spinal anesthesia in Bu-Ali and Velayat Hospitals in Qazvin (2017). Patients were randomly divided into experimental (n=175) and control (n=180) groups. For the experimental and control groups, ketamine (0.2 ml/kg) or an equal volume of distilled water were administered with intravenous infusion pumps immediately after initiating spinal anesthesia, respectively. Then degree of shivering checked by anesthesiologist with visual scale during surgery.
Findings: The rate and intensity of shivering at ketamine group significantly decreased compared to the control group. Shivering during surgery was less than in men, urological surgery and age (20-40 years) in both groups.ConclusionAdding ketamine to drugs pump in patients undergoing spinal anesthesia could be effective method to control shivering during operation.Keywords: Operative shivering, Spinal anesthesia, Ketamine, Intensity of shivering -
مقدمهلیدوکائین وریدی دارای نقش ضد التهابی و نیز خواص ضد درد بوده و میتواند منجر به کاهش نیاز به مخدر حین و بعد از جراحی شود. این مطالعه با هدف بررسی تاثیر انفوزیون وریدی لیدوکائین حین بیهوشی عمومی بر میزان فاکتورهای التهابی بر اساس نمره بندی پروگنوستیک گلاسکو در بیماران کاندید جراحی سرطان پستان صورت گرفت.روش بررسیمطالعه حاضر یک کارآزمایی بالینی تصادفی شده می باشد. 63 بیمار مبتلا به سرطان پستان کاندید جراحی الکتیو ماستکتومی در این مطالعه وارد شدند. بیماران بر اساس جدول اعداد تصادفی در دو گروه قرار گرفتند. بعد از تعبیه بیهوشی به طور مشابه و برای همه بیماران با میدازولام mg/kg 02/0، فنتانیل μg/kg 4-2، پروپوفول mg/kg 2- 1 و آتراکوریوم mg/kg 5/0 صورت گرفت. در گروه اول لیدوکائین (mg/kg/hr 5/1) وریدی و در گروه دوم نرمال سالین با حجم برابر به صورت انفوزیون وریدی تزریق شد. معیار پروگنوستیک گلاسکو قبل از جراحی و همچنین 6، 24، 48 ساعت و 14 روز بعد از جراحی محاسبه گردید. داده های مورد نظر از طریق یک چک لیست گردآوری شدند. برای تجزیه و تحلیل آماری داده ها از نرم افزار SPSS نسخه 20 استفاده شد. برای مقایسه متغیرهای کیفی از آزمون دقیق فیشر و برای مقایسه میانگین داده های کمی از آزمون تی-مستقل استفاده شد. همچنین برای مقایسه مقادیر پروتئین واکنشگر C، آلبومین و نمره معیار پروگنوستیک گلاسکو بین دو گروه از آنالیز رگرسیون مدلهای آمیخته تعمیم یافته استفاده شد. سطح معنی داری کمتر از 05/0 در نظر گرفته شد.
یافته ها: در مجموع 63 بیمار زن مبتلا به سرطان پستان با میانگین سنی 32/9 ± 25/49 سال وارد مطالعه شدند. از این بین 28 نفر در گروه لیدوکائین و 35 نفر در گروه کنترل قرار گرفتند. میانگین سنی گروه لیدوکائین 26/9 ± 61/48 سال و میانگین سنی گروه کنترل 38/9 ± 89/49 سال بود (591/0=p). از نظر وسعت انسیزیون (000/1=p) و مدت زمان انجام جراحی (752/0=p) تفاوت آماری معنی داری بین دو گروه وجود نداشت. با استفاده از آنالیز رگرسیون مدلهای آمیخته و پس از تطبیق اثر مقدار پایه متغیرها تفاوت معناداری بین دوگروه از نظر مقدار معیار پروگنوستیک گلاسکو در طول دوره بررسی مشاهده نشد (122/0=p).
نتیجه گیری: بر اساس یافته های حاصل از مطالعه حاضر، انفوزیون وریدی لیدوکائین حین بیهوشی عمومی بر میزان فاکتورهای التهابی بر اساس نمره بندی پروگنوستیک گلاسکو در بیماران کاندید جراحی سرطان پستان، تاثیر معنیداری نداشت.کلید واژگان: سرطان پستان, بیهوشی عمومی, لیدوکائین, پیش آگهیIntroductionIntravenous lidocaine has anti-inflammatory role and analgesic properties, and is able to reduce the need for opioids during and after surgery. This study was conducted with the aim of evaluating the effect of intravenous (IV) lidocaine infusion during general anesthesia on levels of inflammatory factors according to Glasgow prognostic score in breast cancer surgery candidates.MethodsThe present study is a randomized clinical trial. 63 patients with breast cancer, who were candidates of mastectomy elective surgery, were included. The patients were allocated to 2 groups using a random numbers table. After inducing anesthesia similarly for all the patients using midazolam 0.02 mg/kg, fentanyl 2-4 µg/kg, propofol 1-2 mg/kg and atracurium 0.5 mg/kg, the first group received 1.5 mg/kg/hr IV lidocaine and in the second group, the same volume of normal saline was infused intravenously. Glasgow prognostic score was calculated before surgery and also 6, 24, and 48 hours and 14 days after surgery. Required data were gathered via a checklist. To statistically analyze the data, SPSS software version 20 was used. To compare qualitative variables, Fishers exact test, and to compare means of quantitative data, independent t-test was applied. In addition, for comparing C reactive protein, albumin, and Glasgow prognostic score measures between the 2 groups; generalized mixed model regression analysis was used. Significance level was considered to be pResultsA total of 63 women with breast cancer, with the mean age of 49.25 ± 9.32 years, were included. 28 of them were allocated to lidocaine group and 35 were in the control group. Mean age was 48.61 ± 9.26 years in lidocaine group and 49.89 ± 9.38 years in control group (p=0.591). Additionally, there was no statistically significant difference between the 2 groups regarding incision size (p=1.000) and duration of surgery (p=0.752). Using mixed model regression analysis and after adjusting the effect of baseline measures of variables, a significant difference was not detected between the groups regarding their Glasgow prognostic score during the follow-up time (p=0.122).ConclusionBased on the results of this study, IV infusion of lidocaine during general anesthesia did not have a significant effect on the level of inflammatory factors according to Glasgow prognostic score in patients who were candidates of breast cancer surgery.Keywords: Breast Neoplasms, Anesthesia, General, Lidocaine, Prognosis -
مقدمهتهوع و استفراغ در بیماران با عمل های ژنیکولوژی مینور شایع است. این مطالعه برای ارزیابی اثرات پروفیلاکتیک ضد تهوع و استفراغ دروپریدول، دگزامتازون و متوکلوپرامید بر تهوع و استفراغ پس از جراحی هیستروسکوپی انجام شده است.مواد و روش ها120 بیمار با ASA class I، II کاندید هیستروسکوپی تشخیصی به صورت تصادفی به چهار گروه تقسیم شدند. گروه I دروپریدول 25/1 میلی گرم داخل وریدی، گروه II، 8 میلی گرم دگزامتازون داخل وریدی، گروه III 10 میلی گرم متوکلوپرامید داخل وریدی و گروه IV نرمال سالین بلافاصله پس از القاء بیهوشی دریافت نمودند. تهوع و استفراغ و درمان های لازم در PACU و 24 ساعت پس از عمل ثبت گردید. نمرات Steward در 15 و 30 دقیقه پس از عمل در ریکاوری ثبت شد.نتایجپارامترهای دموگرافیک در گروه ها یکسان بود. فرکانس تهوع و استفراغ در گروه دروپریدول به صورت مشخصی از سایر گروه ها کمتر (P=0.000) اما انسیدانس تهوع در گروه ها یکسان بود. تعداد بیماران نیازمند درمان در ریکاوری در گروه دروپریدول کمتر از سایر گروه ها بود (P=0.03). میانگین دفعات تهوع و استفراغ برای هر 4 گروه به ترتیب 2/1، 46/1، 66/1 و 71/1 بود. نمره Steward در دقیقه 30 در 4 گروه یکسان ولی در دقیقه 15 گروه I کمتر از III و IV ولی بدون تفاوت با گروه II بود.نتیجه گیریبه طور کلی مصرف پیشگیرانه هر سه دارو سبب کاهش تهوع و استفراغ پس از عمل گردید که در این میان دروپریدول از سایرین موثرتر بود.IntroductionNausea and vomiting are common in patients after minor gynecological surgeries. This study was performed to assess prophylactic effects of Deroperidol, Dexamethasone and metoclopramide on nausea and vomiting after hysteroscopy surgery.Materials And Methods120 patients ASA 1, 2 undergoing diagnostic hysteroscopy were randomly allocated in 4 groups: group 1 received deroperidol 1.25 mg / IV, group 2 received dexamethasone 8 mg /IV, group 3 received metoclopramide 10mg/IV and group 4 received normal saline immediately after induction of Anesthesia. Frequency of nausea and vomiting and rescue treatments were recorded in PACU and 24 hours after surgery. Recovery Steward scores were assessed at 15 and 30 minutes in PACU.ResultsDemographic parameters of patients in trial groups were similar. Frequency of nausea and vomiting in deroperidol was significantly lower than the other groups (p= 0.000) However, incidence of nausea was the same among groups. The number of patients who required rescue treatment at PACU was less in deroperidol group than other groups. (p = 0.03). The mean number of nausea and vomiting per patient in 24 hours was 1.2, 1.46, 1.66 and 1.71 for group 1,2,3 and 4. The steward recovery scores of groups were similar in 30 minutes at PACU. However, in 15 minutes in group 1 was lower than group 3,4 but not different from group 2.ConclusionOver all, prophylactic administration of deroperidol, dexamethasone and metoclopramide decrease PONV but deroperidol is the most effective agent.
-
مقدمهمطالعه حاضر با هدف مقایسه میزان مخدر مصرفی حین القاء و نگهداری بیهوشی در افراد دچار اختلال خواب با افراد نرمال طراحی و انجام گرفته است.مواد و روش هادر این مطالعه کوهورت برای بیماران کاندید انجام جراحی کاتاراکت پرسشنامه کیفیت خواب پترزبورگ تکمیل گردید و بر اساس آن، بیماران به 2 گروه نرمال و مبتلاء به اختلال خواب تقسیم شدند. روش القاء و حفظ بیهوشی در تمام بیماران با یک پروتکل واحد انجام گرفت. میزان کلی مصرف فنتانیل در طول انجام جراحی محاسبه و ثبت شد.یافته هاتعداد 70 بیمار با میانگین سنی 7/10±8/63 وارد مطالعه شدند (1/67 درصد زن). متغیرهای دموگرافیک و پایه بیماران در دو گروه تفاوت معنی داری با هم نداشتند. میزان فنتانیل مصرفی برای القاء و حفظ بیهوشی در گروه دچار اختلال خواب در مقایسه با گروه نرمال کمتر بود ولی از نظر آماری تفاوت معنی داری نداشت (070/0> P).نتیجه گیریبر اساس یافته های حاصل از مطالعه حاضر به نظر می رسد با اینکه میزان نیاز به داروهای مخدر جهت القاء و حفظ بیهوشی در بیماران دچار اختلال خواب در مقایسه با بیمارانی که دچار این عارضه نیستند کمتر است، ولی این تفاوت از نظر آماری معنی دار نیست.کلید واژگان: اختلال خواب, بیهوشی, فنتانیل, سوء مصرف موادIntroductionThis study was performed with the aim of comparing the dosage of opioid consumption for induction and maintenance of anesthesia in people with and without sleep disorder.Materials And MethodsIn this cohort study for patients who candidate for cataract surgery, Pittsburgh sleep quality questionnaire was completed and based on the results, patients were divided into 2 groups of normal, and sleep disorder. The same protocol was used for induction and maintenance of anesthesia in all patients. Total dose of fentanyl consumption was calculated and recorded.Results70 patients with the mean age of 63.8 ± 10.7 years were entered (67.1% female). Demographic and baseline characteristics of the patients were not significantly different between normal and sleep disorder groups. Fentanyl consumption for induction and maintenance of anesthesia were lower in the sleep disorder group compared to the normal group, but the difference was not statistically significant (pConclusionBased on the findings of this study, it seems that although patients with sleep disorders need a lower dose of opioids for induction and maintenance of anesthesia during surgery, compared to those who are normal in this regard, the difference is not statistically significant.Keywords: Sleep wake disorders, anesthesia, fentanyl, substance, related disorders
-
مقدمهاستفاده از داروی دکسمدتومیدین وریدی در انسدادهای عصبی موضعی و یا نورواگزیال جهت ایجاد بی دردی و یا افزایش طول مدت انسدادهای حسی و حرکتی طی سالیان اخیر رواج یافته است. مطالعات اندکی به بررسی عوارض تجویز موضعی این دارو پرداخته اند. مطالعه حاضر باهدف بررسی اثرات تجویز دکسمدتومیدین موضعی بر میزان مصرف پروپوفول حین انجام لوله گذاری تراشه به حالت بیدار طراحی و انجام گرفته است.مواد و روش هااین کارآزمایی بالینی بر روی بیماران دارای اندیکاسیون انجام نازوتراکئال لوله گذاری به روش فیبراپتیک انجام شده است. بیماران بر اساس جدول اعداد تصادفی به دو گروه دکسمدتومیدین وریدی و دکسمدتومیدین موضعی تقسیم شدند. بی حسی موضعی با استفاده از لیدوکائین در تمام بیماران انجام گرفته و بعد از لوله گذاری نیز از انفوزیون پروپوفل جهت حفظ بیهوشی استفاده شد. پارامترهای قلبی عروقی، میزان اشباع اکسیژن شریانی و سطح بیهوشی در طول انجام پروسیجر ارزیابی شده و همچنین میزان دوز موردنیاز پروپوفل در تمام بیماران ثبت شد.یافته هامجموعا 64 بیمار با میانگین سنی 9/13 ± 9/44 در این مطالعه موردبررسی قرار گرفتند که ازاین بین 35 نفر (7/54 درصد) زن بودند. پارامترهای قلبی عروقی و میزان اشباع اکسیژن شریانی پایه در دو گروه تفاوت معنی داری با هم نداشتند. میزان دوز پروپوفل موردنیاز در دو گروه دکسمدتومیدین موضعی و کنترل ازنظر آماری معنادار بود. (0/001 < P)نتیجه گیریبه نظر می رسد استفاده از دکسمدتومیدین موضعی می تواند از میزان مصرف داروی بیهوشی در طول انجام پروسیجر بکاهد. این اثرات دکسمدتومیدین موضعی بدون ایجاد عوارض و اثرات سیستمیک مانند کاهش اشباع اکسیژن شریانی و افت ضربان قلب می باشد.کلید واژگان: دکسمدتومیدین, بی حسی موضعی, لوله گذاری بیدار, بلوک راه هوایی, پروپوفولBackgroundThe present study was designed and carried out aiming to evaluate the effects of local Dexmedetomidine on propofol consumption in candidate patients for fiberoptic nasotracheal awake intubation.Materials And MethodsCandidate patients were randomly divided into two groups including local Dexmedetomidine group and control group. Local anesthesia using lidocaine was performed in all patients followed by injection of Dexmedetomidine in local Dexmedetomidine group. After performing the intubation, propofol infusion was used to keep the patients on considered cerebral state index (CSI). Hemodynamic parameters and arterial blood O2 saturation (SpO2) were monitored. Propofol consumption for assessing CSI about 65-75 was measured.ResultsA total of 64 patients with the mean age of 44.9±13.9 were evaluated (54.7% female). Baseline hemodynamic parameters and SpO2 were not significantly different between two groups. There is significant statistical difference in propofol consumption between local Dexmedetomidine group in compare with control (pConclusionIt is likely that local Dexmedetomidine can be useful with the aim of propofol dose saving during awake intubation via fiberoptic.Keywords: dexmedetomidine, anesthesia, local, awake fiberoptic intubation, airway blocks, propofol
-
مقدمهدکسمدتومیدین یک آگونیست آلفا-دو آدرنورسپتور انتخابی با خصوصیات ضد اضطراب و ضد درد است که در صورت تجویز پری نورال و ادجوانت با بی حس کننده های موضعی قادر است بی دردی را طولانی کند و اثرات جانبی مرتبط با مصرف اپیوئید را کاهش دهد. از آنجا که تاکنون مطالعه ای در مورد اثرات دکسمدتومیدین موضعی به تنهایی بر تغییرات همودینامک حین عمل صورت نگرفته در این مطالعه اثر تجویز پری نورال دکسمدتومیدین بر میزان تغییرات همودینامیک حین جراحی شکستگی شفت فمور مورد بررسی واقع شد.مواد و روش هامطالعه به صورت آینده نگر و دو سوکور در 64 بیمار کلاس 1 و 2 ASA در جراحی شکستگی شفت فمور به روش بیهوشی عمومی انجام شد. بر اساس block permuted randomization بیماران به دو گروه تقسیم شدند: گروه D با بلوک پری نورال و گروه C بدون بلوک پری نورال. در گروه D، دکسمدتومیدین (100 میکروگرم) در اطراف عصب فمورال با گاید اولتراسونوگرافی تجویز و پارامترهای همودینامیک در هر دو گروه ثبت و مقایسه گردید.یافته هاکاهش معنی داری در میانگین فشار خون سیستولیک و دیاستولیک و تعداد ضربان قلب در زمان های 3 ساعت حین جراحی در مقایسه با ساعت 1 حین جراحی در گروه D مشاهده گردید (P<0.05)نتیجه گیریدکسمدتومیدین به تنهایی در بلوک فمورال می تواند سبب کاهش پلکانی در میانگین ضربان قلب و فشار خون سیستولیک و دیاستولیک در بیماران با شکستگی شفت فمور می شود.کلید واژگان: دکسمدتومیدین, شکستگی فمور, فشار خون, ضربان قلبDexmedetomidie Effect in Femoral Nerve Block on Hemodynamic Parameters during Femoral Shaft FractureIntroductionDexmedetomidine is a selective αR2 R adrenoceptor agonist by anxiolytic and analgesic properties which in perineural administration as an adjuvant to local anesthetic can prolong analgesia and decrease opioid side effects. As there is any study performed on the effect of dexmedetomidine as sole anesthetic agent on intraoperative hemodynamic parameters, in the present study perineural Dexmedetomine effects on hemodynamic alterations during femoral shaft fracture has been assessed.Materials And MethodsAs a double blinded clinical trial on 64 ASA class I, II patients by femoral shaft fracture under general anesthesia, the patients were divided into two groups according to block permuted randomization: group (D) who had ultrasound guided perineural block by 100 microgram Dexmedetomidine and group (c) who did not have any block. Hemodynamic parameters in both groups were recorded.ResultsMean Systolic, Diastolic blood pressure and heart rate during three hours after operation were significantly less than the first hour in (D) group. (PConclusionDexmedetomidine as a sole local agent reduced mean heart rate, systolic and diastolic blood pressure during the 3 hours of operation in comparison with the control group.Keywords: Dexmedetomidine, Femoral fracture, Blood pressure, Heart rate
-
بررسی اثر داروی دکسمدتومیدین بر پارامترهای همودینامیک و میزان خونریزی حین عمل در بیماران تحت عمل جراحی الکتیومقدمهکنترل پارامترهای همودینامیک و ایجاد ثبات همودینامیک همراه کاهش میزان خونریزی حین جراحی های ماژور ارتوپدی از ارکان مدیریت بیهوشی پیرامون عمل برای این بیماران است که می تواند علاوه بر کاهش عوارض قلبی عروقی پیرامون جراحی، احتمال تزریق خون و عوارض مرتبط با آن مانند همولیز، عفونت، واکنش های غیر همولیتیک و عوارض ریوی را کاهش دهد. ما در این مطالعه فرض کردیم که داروی دکسمدتومیدین که یک آگونیست انتخابی رسپتور ɑ2 است ممکن است میزان خونریزی و تغییرات همودینامیک حین عمل مانند فشار خون سیستولیک و دیاستولیک و ضربان قلب را تحت تاثیر قرار دهد.هدفهدف ما از این مطالعه تعیین اثر داروی دکسمدتومیدین بر پارامترهای همودینامیک و میزان خونریزی در بیماران تحت عمل جراحی شکستگی شفت فمور است.مواد و روش هادر یک مطالعه کارآزمایی بالینی تعداد 50 بیمار، کاندید عمل جراحی الکتیو شکستگی شفت فمور، بین 18 تا 55 سال و با ASA کلاس 1 و 2 به صورت کاملا تصادفی و بر اساس جدول اعداد تصادفی وارد این مطالعه شدند. پروتکل بیهوشی عمومی و کنترل درد بعد از عمل در تمامی بیماران یکسان بود. در گروه دکسمدتومیدین به میزان 5/0 میکروگرم / کیلوگرم / ساعت از داروی دکسمدتومیدین در طول عمل و در گروه شاهد سدیم کلرید 9/0% به روش مشابه انفوزیون شد.نتایجروند تغییرات فشار خون سیستولیک و دیاستولیک از لحاظ آماری به طور معناداری بین دو گروه تفاوت داشت (001/0 P<). اما روند تغییرات میزان ضربان قلب از لحاظ آماری بین دو گروه معنادار نبود (055/0 P=). میزان خونریزی بین عمل در گروه دکسمدتومیدین به طور معناداری کمتر از گروه دیگر بود.نتیجه گیریانفوزیون داروی دکسمدتومیدین سبب کنترل بهتر فشار خون سیستولیک و دیاستولیک شده و نیز می تواند باعث کاهش خونریزی حین عمل جراحی شکستگی شفت فمور گردد.کلید واژگان: شکستگی شفت فمور, بیهوشی عمومی, انفوزیون
-
مقدمه
نقص عملکرد شناختی سیستم عصبی در جراحی پیوند شریان کرونری یک عارضه شایع است. سولفات منیزیم یک آنتاگونیست غیر رقابتی گیرنده NMDA است که مصرف آن همراه با بهبود کوتاه مدت عملکرد نورولوژیک به ویژه در حافظه کوتاه مدت بوده است. هدف این مطالعه بررسی تاثیر تجویز سولفات منیزیوم وریدی حین عمل جراحی پیوند شریان کرونری بر اختلالات شناختی عصبی پس از جراحی است.
مواد و روشها:
در یک مطالعه کارآزمایی بالینی دو سو کور 80 بیمار به طور تصادفی به 2 گروه تقسیم میشوند: دسته اول بیمارانی که 800 میلیگرم سولفات منیزیم 50% داخل وریدی طی 15 دقیقه حین القاء بیهوشی و به دنبال آن 3200 میلیگرم سولفات منیزیم طی 24 ساعت اول پس از عمل دریافت میکنند و دسته دوم بیمارانی که به همین روش و میزان، محلول نرمال سالین تزریقی دریافت میدارند. وضعیت شناختی همگی بیماران قبل و در روز 5 تا 7 بعداز عمل با استفاده از تست [1]MMSE تحت ارزیابی و مقایسه قرار میگیرد.
یافتهها:
بین دو گروه هیچ تفاوت معنیداری در مشخصات دموگرافیک یافت نشد. وضعیت شناختی بیماران در هر دو گروه بعد از جراحی نسبت به قبل از آن افت کرده است اما این کاهش در گروه سولفات منیزیم نسبت به گروه شاهد کمتر بوده است .(02/0 =p)
نتیجهگیری:
تجویز منیزیم حین جراحی پیوند شریان کرونری میتواند سبب کاهش عوارض شناختی بعد از عمل بر اساس تستMMSE گردد.
کلید واژگان: سولفات منیزیم, جراحی پیوند شریان کرونری, اختلال عملکرد شناختیIntroductionNeurologic dysfunction is a common complication after coronary artery bypass graft surgeries. Magnesium sulphate is a non competitive NMDA receptor antagonist which is associated with improved neurological function, especially in shortterm memory. The aim of this study was to examine the effects of magnesium sulphate on neurocognitive dysfunction after coronary artery bypass graft surgery.
Materials And MethodsIn a double blind clinical trial study 80 patients were randomly entered to two different groups: The first group consisted of patients who got 800 mg of magnesium sulphate 50% during induction of anesthesia in 15 minutes and the following 3200 mg of magnesium sulphate during 24 hours. The second group received normal saline as placebo exactly in the same manner and the same amount. All patients were assessed by Mini Mental Status Exam (MMSE) before and 5 to 7 days after operation.
ResultsDemographic data were the same between two groups. Post-operative cognitive status scores decreased in comparison with pre-operative state but there was less decrease in magnesium sulphate than the normal saline group (p= 0.02).
ConclusionAccording to MMSE scores, magnesium sulphate can decrease cognitive complications after CABG surgeries.
Keywords: Magnesium sulphate, CABG, neurocognitive dysfunction -
مقدمه
عدم کنترل مناسب درد بعد از جراحی کلهسیستکتومی لاپاراسکپیک از عوامل نارضایتی و تاخیر در ترخیص بیماران است. با توجه به عوارض سیستمیک تجویز مخدرها از روشهای متعددی از جمله اپیدورال سینهای و داخل صفاقی به عنوان جایگزین برای کاهش درد بعد از عمل استفاده میگردد . در این مطالعه ما به مقایسه دو روش بی دردی تزریق تکدوز داخل صفاقی با تزریق تک دوز اپیدورال سینهای در کله سیستکتومی لاپاراسکپیک پرداختیم.
مواد و روشدر یک مطالعه کارآزمایی بالینی تصادفی 52 بیمار 18 تا 68 ساله با ASA[1] کلاس 1 و 2 کاندید عمل جراحی کله سیستکتومی لاپاراسکپیک در دو گروه داخل صفاقی (I) و اپیدورال سینهای (T) تقسیم شدند. در گروه I قبل از تزریق تروکار، 80 میلی لیتر محلول بوپیواکایین 125/0٪ همراه 50 میکروگرم فنتانیل و اپی نفرین 200000/1 در داخل فضای صفاقی و در محل برش زیر ناف تزریق می شود. به هنگام تزریق دارو بیماران در وضعیت ترندلنبرگ قرار می گیرند. در گروه T پیش از برداشتن تروکار و با اطلاع تیم جراحی، از طریق کاتتر اپیدورال به میزان 15سی سی محلول بوپیواکایین 125/0٪ همراه 50 میکروگرم فنتانیل و اپی نفرین 200000/1 تزریق شد. میزان درد بیماران به هنگام ترخیص از ریکاوری و ظرف 6، 12و 24 ساعت بعد از جراحی با استفاده از مقیاس سنجش بصری[2] ارزیابی گردید. اولین زمان نیاز به داروی بی دردی با VAS بیشتر از 3 در هر دو گروه ثبت و با یکدیگر مقایسه شد. میزان کلی مورفین مصرفی در ریکاوری و تا 24 ساعت بعد نیز ثبت گردیده و با یکدیگر مقایسه شد. همچنین معیارهای همودینامیک و تهوع و استفراغ بعد از عمل ثبت گردید.
یافتهها:
اثرات ضد درد بعد از عمل و اولین زمان نیاز به بیدردی در روش تزریق تکدوز داخل صفاقی در مقایسه با تزریق تکدوز اپی دورال سینهای از لحاظ آماری با یکدیگر تفاوت معنی دار نداشتند.(value 05/0<p).
نتیجهگیری:
هم روش تزریق تک دوز داخل صفاقی و هم تزریق تکدوز اپیدورال سینهای، تکنیکهای موثری هستند که می توانند بر حسب شرایط در کنترل درد بیماران بعد از جراحی کلهسیستکتومی لاپاراسکپیک مورد استفاده قرار گیرند.
کلید واژگان: کله سیستکتومی لاپاروسکپیک, درد بعد از عمل, ضد درد با تزریق داخل صفاقی, ضد دردی با با تزریق اپیدورال سینه ایIntroductionLack of adequate pain control after laparoscopic cholecystectomy is of displeasure and delays post-operative discharge. Considering the systemic side effects of opioids, several techniques including thoracic epidural or intraperitoneal analgesia are used as an alternative to control postop pain. In this study we compare the analgesic effects of single dose intraperitoneal bupivacaine plus fentanyl to single dose of thoracic epidural as two different analgesic techniques in laparoscopic cholecystectomy.
Materials And MethodsIn a randomized clinical trial, 52 ASA class I, II patients between 18 to 68 candidate for laparoscopic cholecystectomy were divided into intraperitoneal (I) and thoracic epidural (T) groups. In (I) group, before Trocar removal, 80 ml of 0.125% Bupivacaine plus 50 microgram fentanyl and 1/200000 epinephrine were injected intraperitoneally via infra umbilical incision site. In (T) group 15 ml of 0.125% bupivacaine plus 50 microgram fentanyl and 1/200000 epinephrine wereinjected through epidural thoracic space. Pain at thetime of discharge from recovery room and within 6,12 and 24 hours after surgery, using visual analog scale (VAS) were evaluated and the first time of analgesic need with VAS>3 were recorded and compared. Total morphine consumption in recovery room and within 24 hours post-operative were recorded and compared. Moreover, hemodynamic parameters and postop nausea and vomiting were assessed.
ResultsEffects of postop analgesia and time to first analgesic requirement in intraperitoneal and thoracic epidural groups were not statistically different (p values> 0.05).
ConclusionBoth intraperitoneal and thoracic epidural analgesia are effective techniques in post laparoscopic cholecystectomy pain control, which are applicable according to patient’s condition.
Keywords: Laparoscopic cholecystectomy, intraperitoneal analgesia, thoracic epidural analgesia -
IntroductionMenstrual cycle has considerable effects on physiologic parameters. Premenstrual syndrome (PMS) is a nearly common syndrome by related effects on hemodynamic alterations. The effects of PMS on anesthesia parameters are a concern which has not been studied before.Material and MethodsIn a cohort study 80 women between 18-48 years, ASA class 1 candidate for laparotomy surgeries (cystectomy, myomectomy) according to American college of Obstetrics & Gynecologic (ACOG) criteria divided into two 40 different groups: Premenstrual syndrome (PMS) positive and negative.All operations were performed in follicular phase of menstruation. Heart rates mean arterial blood pressure (MAP), cerebral state Index (CSI), total dose of fentanyl and propofol during anesthesia have all been recorded and assessed.ResultsTotal dose of fentanyl consumption during anesthesia in PMS+ was 209±67μg and in PMSgroups was 135±33μg (p<0.001). Total dose of intraoperative propofol in PMS+ was 893±244 mg and in PMS- was 721±177 mg (p<0.001). Mean changes of HR and MAP in PMS + group were more considerable than PMS - patients.ConclusionFentanyl and propofol consumption in PMS+ patients during anesthesia are significantly more than PMS- group that necessitate more consideration in anesthesia management of such a group of patients.Keywords: Premenstrual syndrome, fentanyl, propofol, laparotomy
-
بررسی تست رمی فنتانیل قبل از عمل در تعیین دوز مخدر مورد نیاز و عوارض جانبی آن در بیماران تحت سنگ شکنی (مطالعه هم گروهی)
-
IntroductionBlindness is a catastrophic complication of surgeries performed in prone position. It occurs mainly due to hemodynamic alterations and the relevant effects on optic nerve perfusion. In this study, we compared the effects of propofol and isoflurane on intra ocular pressure of patients by having Lumbar disk surgeries.Materials And MethodsIn our randomized clinical trial, 60 patients were candidates for lumbar disk surgery accidentally assigned into two groups of propofol (P) and isoflurane (I). IOP measured before and after induction of anesthesia in supine position, immediately after prone and at the end of operation in prone and after turning the patients back to supine position. Mean arterial pressure (MAP), systolic (SBP) and bDiastolic blood pressure (DBP) and heart rate (HR) all assessed. Finally, all data are evaluated by using T-test, Chi-square test and Generalized Estimating Equations.ResultsMean IOP of awake patients in supine position in I and P groups were 15.8±3.1 and 18.2±5.4 mmHg, and at the end of operation, in prone position IOPs were changed to 18±5.8 and 17.2±4.9 mmHg that these alterations were significant (p=0.024). According to mixed analysis, MAP, SBP, DBP, ET CO2 and HR had no significant changes in two groups. (p<0.05)ConclusionIn comparison with isoflurone, propofol can control IOP during lumbar disk surgeries in prone position despite of no significant alterations in hemodynamic responses.Keywords: Intra ocular pressure, Propofol, Isoflurane, Prone position
-
زمینه و هدفبیحسی موضعی داخل وریدی یک روش بیحسی مفید در اعمال جراحی کوتاه مدت و سرپایی اندام فوقانی است. این روش با مشکلاتی مانند درد محل تورنیکه و از بین رفتن سریع بیدردی همراه است. هدف از انجام این مطالعه مقایسه تاثیر افزودن پاراستامول و سولفات منیزیوم به لیدوکائین در بیحسی موضعی داخل وریدی بود.روش بررسیدر این کارآزمایی بالینی 90 بیمار به طور تصادفی به سه گروه پاراستامول (P)، سولفات منیزیوم (Mg) و شاهد (C) تقسیم شدند. متغیرهای مورد بررسی عبارت بودند از میزان درد، فاصله تزریق تا بلوک حسی و حرکتی، مدت زمان بلوک حسی و حرکتی و تغییرات گازهای خون وریدی. در نهایت اطلاعات به دست آمده از سه گروه مورد نظر با یکدیگر مقایسه شدند.یافته هافاصله تزریق تا بلوک حسی و حرکتی در گروه Mg نسبت به دو گروه دیگر به طور معنی داری کاهش یافت (05/0>p). مدت بلوک حرکتی در گروه Mg نسبت به گروه C به طور معنی داری بیشتر بود، اما بین دو گروه Mg و P اختلاف معنی داری وجود نداشت (05/0>p). اختلاف بین دو گروه P و C در هیچ یک از این موارد معنی دار نبود. یافته دیگر این بود که هیچ یک از دو دارو در کاهش درد بیماران تاثیر معنی داری نداشتند. در بررسی گازهای خونی وریدی مشاهده گردید که میزان تغیرات در گروه Mg به طور معنی داری از گروه P بیشتر بود (05/0>p).نتیجه گیریافزودن سولفات منیزیوم به لیدوکائین در بیحسی موضعی داخل وریدی باعث بهبود وضعیت بلوک حسی و حرکتی می شود و تاثیر قوی تری نسبت به پاراستامول دارد. از سوی دیگر پاراستامول در پیشگیری از ایسکمی بافت ها در بیحسی موضعی داخل وریدی بسیار موثر است و از بروز تغییر در گازهای خونی وریدی جلوگیری می نماید. هیچ یک از این دو دارو در کاهش درد ناشی از تورنیکه موثر نیستند.
کلید واژگان: بیحسی موضعی داخل وریدی, لیدوکائین, پاراستامول, سولفات منیزیوم, بلوک حسی, بلوک حرکتی, گازهای خونی وریدیBackgroundIntravenous regional anesthesia (IVRA) is an efficient method for short-term procedures of the upper extremities. Some defects are associated with IVRA including tourniquet-related pain and insufficient duration of the anesthesia. The main purpose of the current study was to compare the effects of adding paracetamol or magnesium sulfate to lidocaine in IVRA on pain، venous blood gasses (VBG) and sensory and motor block.MethodsThere were 90 patients contributed in the current study. Patients were divided into paracetamol (P)، magnesium sulfate (Mg) and control (C) groups، randomly. Severity of the pain، time interval between the injection and onset of the sensory and motor block، duration of the sensory and motor block and the changes of VBG were measured.ResultsThe onset of the sensory and motor block was reduced significantly in Mg group (p<0. 05). There was a meaningful increase in the motor block duration in Mg group in relation to C group (p<0. 05)، but no statistically significant difference between Mg and P groups. Also، there was no meaningful difference between C and P groups in the means of onset of block and block duration. Neither MgSO4 nor paracetamol decreased the tourniquet-related pain. The changes of VBG were significantly lesser in the P group.ConclusionAdding MgSO4 to lidocaine improves the sensory and motor block in the IVRA. In other hand، paracetamol prevents ischemic changes to occur. None of these drugs are helpful to relief the tourniquet-related pain.Keywords: Intravenous regional anesthesia, lidocaine, paracetamol, magnesium sulfate, sensory block, motor block, venous blood gasses -
زمینهپیش از انجام عمل جراحی می توان با تجویز داروهایی درد حین و پس از عمل را کنترل کرد. تاثیر مصرف پیش از عمل گاباپنتین و تیزانیدین بر درد عمل جراحی در مقالات مختلف بررسی شده ولی تاکنون اثرات بی دردی آنها در اعمال جراحی با یگدیگر مقایسه نشده است.روش کاراین مطالعه بر روی 60 بیماران 18 تا 50 سال کاندید جراحی شکستگی تیبیا انجام شد. بیماران به 2 گروه 30 تایی تقسیم شدند: گروه گاباپنتین (G) که یک ساعت قبل عمل 300 میلی گرم گاباپنتین خوراکی و گروه تیزانیدین (T) که یک ساعت قبل عمل 8 میلی گرم تیزانیدین خوراکی دریافت کردند. درد قبل از تجویز این داروها، هنگام ترخیص از ریکاوری و تا 12 ساعت بعد از عمل با استفاده ازVAS) Visual Analogue Scale)بررسی شد. همگی بیماران تحت بیهوشی عمومی قرار گرفتند. علایم حیاتی، نیاز به فنتانیل حین عمل، اولین زمان نیاز به مورفین وریدی و دوز کلی مورفین پس از عمل بررسی شد.یافته هافشارخون سیستولیک، دیاستولیک و ضربان قلب حین عمل در هر دو گروه تفاوت معناداری با یکدیگر نداشت. دوز فنتانیل حین عمل در گروه گاباپنتین به صورت معناداری از گروه تیزاندین کمتر بود.(P=0.001) اولین زمان نیاز به مورفین وریدی در گروه گاباپنتین به صورت معنادار طولانی تر (P=0.001) و دوز کلی مورفین بعد عمل طی 12 ساعت در گروه گاباپنتین کمتر بود. (P=0.003)Visual Analogue Scale تنها در ساعت 12 پس از عمل در دو گروه تفاوت معناداری را نشان می داد (انحراف معیار ± میانگین به ترتیب در گروه های تیزانیدین و گاباپنتین برابر با 0.9±2.2 و0.7 ±2.3، P=0.001).نتیجه گیریگاباپنتین خوراکی قبل عمل نسبت به تیزانیدین سبب کاهش درد و کاهش نیاز به مخدر بیشتری در حین و پس از عمل جراحی می شود.
کلید واژگان: گاباپنتین, تیزانیدین, بی دردی -
مقدمهکنترل ناکافی درد بعد از توراکوتومی می تواند با مختل کردن عملکرد تنفسی، باعث اقامت طولانی مدت بیماران در بخش مراقبت های ویژه بیمارستان شده و سبب افزایش میزان بروز و شدت عوارض ریوی نظیر آتلکتازی، پنومونی یا نارسایی تنفسی گردد. هدف این مطالعه، تعیین اثربی دردی بلوک اکستراپلورال مداوم عصب بین دنده ای با استفاده از روپیواکائین، پس از انجام عمل های توراکوتومی در اطفال زیر هفت روز و میزان روز آتلکتازی و مدت بستری در بخش مراقبت های ویژه نوزادان (NICU) است.مواد و روش ها41 نوزاد زیر 7 روز کاندیدای عمل توراکوتومی در یک کارآزمایی بالینی شاهددار به طور تصادفی به دو گروه مورد (شامل نوزادانی که انفوزیون اکستراپلورال روپیوکائین از محلول 5/0%، به میزان 1/0 میلی لیتر/ کیلوگرم/ ساعت به مدت 48 ساعت دریافت کردند)، و گروه شاهد (شامل نوزادانی که پس از توراکوتومی، براساس روش مرسوم بیمارستان کودکان مفید اداره می شدند)، تقسیم شدند. بیماران دچار بی ثباتی همودینامیک و عفونت های بیمارستانی پیش از عمل از مطالعه حذف شدند. پس از انجام عمل هر دو گروه مورد و شاهد بدون لوله تراشه و با تنفس خود بخودی و در شرایط ثبات عملکرد قلبی و تنفسی به NICU منتقل شدند. میزان درد براساس درجه بندی NIPS و بروز آتلکتازی در 48 ساعت اول پس از جراحی برای هر نوزاد مشخص شد.یافته هاتفاوت معنی داری بین متوسط سنی، نسبت های جنسیتی و متوسط وزن دو گروه وجود نداشت. یک نوزاد گروه مورد به علت افت همودینامیک از مطالعه خارج شد. نمره متوسط درد در گروهی که روپیواکائین دریافت کرده بودند (7/0 ± 9/1)، به طورمعنی داری کمتراز گروه شاهد (6/0 ± 2/5) بود (0001/0 p<). نسبت بیمارانی که نمره درد بیشتر یا مساوی 3 داشتند، در گروه مورد، 5% (تعداد = 1) و در گروه شاهد 100% (تعداد = 20) بود. (0001/0 p<). میزان آتلکتازی در گروه مورد 35% (تعداد = 7) و در گروه شاهد 65% (تعداد = 13) بود (058/0 p<). طول مدت بستری در NICU نیز در گروه مورد (6/5 ± 12 روز) و در گروه شاهد (8/4 ± 6/13 روز) بود (3/0 = p).نتیجه گیرینتایج این مطالعه نشان می دهند که انفوزیون اکستراپلورال روپیواکایین با کاهش قابل توجه در میزان درد و کاهش نسبی در میزان آتلکتازی پس از جراحی توراکتوتومی در نوزادان زیر هفت روز، موثرتر از روش مرسوم در برقراری بی دردی است.
کلید واژگان: درد, نوزاد, اکستراپلورال, روپیواکائین
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.