قاسم کاکایی
-
نشریه خردنامه صدرا، پیاپی 115 (بهار 1403)، صص 107 -127
یکی از این پرسشهای اساسی در انسان شناسی فلسفی، چگونگی ارتباط نفس با بدن، بعنوان دو جوهر مجزای از یکدیگر است. این پرسش هم در فلسفه اسلامی و هم در فلسفه ذهن مورد بررسی قرار گرفته است. در سنت فلسفه اسلامی، صدرالمتالهین با طرح اصل جسمانیه الحدوث و روحانیه البقاء بودن نفس، درصدد برآمد تا پاسخی قاطع برای این معضل فراهم آورد. از سوی دیگر، ادوارد جاناتان لو، یکی از صاحبنظران برجسته در حوزه فلسفه ذهن، نیز با نفی تجرد محض نفس، کوشیده این چالش را حل کند. این پژوهش بدنبال اینست که آراء این دو فیلسوف را بررسی و ارزیابی نماید تا روشن شود که آیا توانسته اند این معضل را برای همیشه حل کنند یا خیر. مقاله حاضر، با مطالعه و تامل در منابع مربوطه، بروش توصیفی تحلیلی انجام شده است. اگرچه ابتدا بنظر میرسد هر یک از این دو فیلسوف، با پاسخهایی شبیه به هم، تا حدی توانسته اند بر این مشکل فائق آیند، اما دقت نظر در دیدگاه آنها نشان میدهد که پاسخهای هر یک، با اشکالاتی همراه است که باید به آنها پاسخ داده شود.
کلید واژگان: رابطه نفس و بدن, حکمت متعالیه, فلسفه ذهن, سوژه تجربه, صدرالمتالهین, ادوارد جاناتان لوKheradname-ye Sadra, Volume:29 Issue: 115, 2024, PP 107 -127One of the fundamental questions in philosophical anthropology pertains to the quality of the relationship between the soul and the body as two separate substances. This question has also been targeted in both Islamic philosophy and the philosophy of the mind. In Islamic philosophy, through propounding the principle of the corporeal origination and spiritual subsistence of the soul, Mullā Ṣadrā has tried to provide a decisive answer to this question. On the other hand, Edward Jonathan Lowe, one of the distinguished authorities in the field of the philosophy of the mind, has tried to resolve this challenge through negating the absolute immateriality of the soul. Following a descriptive-analytic method and through library research, the present study was carried out to investigate and evaluate the views of these two philosophers in order to find out whether they have been successful in solving this problem. The findings of the study indicate that, although it initially appears that both of them have been able to overcome this dilemma through providing similar responses, some deliberation over their approaches reveals that their answers suffer from certain problems that must be resolved.
Keywords: Soul-Body Relation, Transcendent Philosophy, Philosophy Of The Mind, Subject Of Experience, Mullā Ṣadrā, Edward Jonathan Lowe -
نظریه ی اخلاقی مولانا و خواجه نصیر را می توان در بررسی اولیه جزء نظریه های فضیلتگرا دانست. مولانا افعال اخلاقی را برای رسیدن به نتایجی که سعادت اخروی را تامین نموده و گاه به شکل فضایل اخلاقی چون صدق و ایثار و... معرفی می کند .و در تمامی این موارد غایت را حقیقت کمال روحی انسان می داند. به همین دلیل میتوان او را فضیلتگرا دانست. خواجه نیزسعادت را برای انسان به سعادت در قوای نفس تعریف می کند و کمال قوا را در رعایت وسط می داند . از دید وی فضیلت در وسط و اعتدال است. وی فضیلت را از موجبات سعادت می داند. اما بررسی دقیق آثار این دو عالم اخلاق نشان می دهد؛ که نظر نهایی آنها امر دیگری را تایید می کند . از دیدگاه خواجه کمال انسان محدود به رعایت وسط نیست؛ بلکه سیر در مدارج طولی و نوعی حرکت ضمیر در نیل به تجرد بالفعل است. و آخرین مرتبه از مراتب سعادات «سعادت حقیقی» که همان "فنا " است .در واقع وی در کتب عرفانی خود ،از حد وسط ارسطویی فراتر رفته و نوعی سعادات طولی به حسب مقامات افراد را مطرح می کند.مولانا نیز هرچند در ابیاتی معیار فعل اخلاقی را این می داند که غایت آن کمال و فضیلت باشد؛ اما در نظر نهایی خود در مقام بیان انسان کامل ، می گوید اینها کسانی هستند که افعال اخلاقی خود نظیر ایثار را بی نظر به کمال و فضیلت خود، انجام می دهند.اینها اولیاء خداوندهستند و به مقام "فنا "رسیده اند. .بنابراین گرچه در مثنوی مولانا و نوشته های اخلاقی خواجه میتوان ساحات اخلاقی چون فضیلتگرایی و غایتگرایی را دید؛ اما از دید آنها تنها ساحت آخر ، که مرحله " فنا" است ساحت عالی اخلاقی معرفی می شود.کلید واژگان: فضیلت گرایی اخلاقی, مولانا, خواجه نصیرطوسیThe moral theory of Rumi and Khwaja Nasir can be considered as one of the virtue theories in the initial analysis. Maulana introduces moral actions to achieve results that provide happiness in afterlife and sometimes in the form of moral virtues such as honesty and self-sacrifice, etc, he considers the goal to be the truth of human spiritual perfection. For this reason, he can be considered a virtuous person. Khwaja also defines happiness for man as happiness in powers of the soul and considers the perfection of the powers in observing the middle. From his point of view, virtue is in the middle and moderation. He considers virtue to be the cause of happiness. But careful examination of the works of these two scholars of ethics shows; Their final opinion confirms something else. From Khwaja's point of view, human perfection is not limited to following middle, it is a course in longitudinal degrees and a kind of movement of the pronoun in order to achieve actual celibacy and celibacy from matter. this level also has levels, and the last level of the levels of happiness is "true happiness" which is "perdition". In fact, in his mystical books, he went beyond the Aristotelian average and proposed a kind of long-term happiness according to the authorities of individuals. Even though in some verses, Rumi considers the criterion of moral action to be perfection and virtue; But in his final opinion, he says that these are the ones who perform their moral actions, such as self-sacrifice, regardless of their perfection and virtue. Therefore, although in Masnavi of Rumi and moral writings of Khwaja, one can see moral areas such as virtue and ultimatum; But from their point of view, only the last area, which is the "perdition" , is introduced the highest moralKeywords: VIRTUE ETHICS, Rumi, Khawje Nasir Tusi
-
نشریه خردنامه صدرا، پیاپی 110 (زمستان 1401)، صص 97 -110
استاد مرتضی مطهری بعنوان یکی از اندیشمندان برجسته در حوزه فلسفه اسلامی، و ایمانویل کانت از متفکران بزرگ فلسفه غرب، نظریاتی نوآورانه را از خود برجای گذاشته اند. در نظام فکری استاد مطهری «نظریه فطرت»، از محوریترین و مهمترین مباحث است. او انسان را دارای سه مرتبه طبیعت، غریزه و فطرت دانسته و فطرت را نیز به دو بخش «فطرت شناخت» و «فطرت گرایش» تقسیم کرده است. عمده نوآوریهای مطهری بویژه در تبیین مباحثی همچون خدا، جاودانگی نفس و اخلاق در مباحث مربوط به فطرت گرایش بیان شده است. از سوی دیگر، کانت در مقام فیلسوفی بزرگ و تاثیرگذار، مباحث مابعدالطبیعه بویژه مسایلی همچون خدا، جاودانگی نفس و آزادی را به بوته نقد کشیده و حوزه این مسایل را از عقل نظری به «عقل عملی» منتقل نموده است. نظریه فطرت مطهری و بطور خاص، بحث گرایشهای فطری و مباحث مبتنی بر آن همچون اثبات خدا، جاودانگی نفس و اخلاق با نظریه عقل عملی کانت، بویژه مبحث اصول موضوعه عقل عملی یعنی آزادی، جاودانگی نفس و خدا کاملا قابل مقایسه است. هدف از این تحقیق، مقایسه نظریه فطرت مطهری و نظریه عقل عملی کانت و بیان وجوه اشتراک آنها، یعنی شباهت کمال لایتناهی با خیر اعلی، شباهت روش اثبات جاودانگی، اثبات خدا و شباهت جایگاه فلسفه اخلاق از نظر مطهری و کانت میباشد. در این راستا، با روش توصیفی تحلیلی و تطبیقی بسراغ آثار این دو اندیشمند رفته ایم.
کلید واژگان: فطرت, عقل عملی, خدا, اخلاق, جاودانگی نفس, مطهری, کانتMurtaḍā Muṭahharī, one of the prominent thinkers in the field of Islamic Philosophy, and Immanuel Kant, one of the great thinkers of Western philosophy, have presented some innovative theories in the realm of philosophy. The “theory of fiṭrah” is one of the most significant theories in Muṭahharī’s philosophical system. He maintains that Man possesses three levels of nature, instinct, and fiṭrah (primordial nature) and also divides fiṭrah itself into two parts: “fiṭrah of knowledge” and “fiṭrah of interest”. Most of Muṭahharī’s innovative ideas, particularly when explaining some topics “such as God, eternity of the soul, and ethics, have been presented in his discussions related to fiṭrah of interest.” On the other hand, as a distinguished and influential philosopher, Kant has criticized metaphysical issues, particularly problems in connection to God, immortality of the soul, and freedom, and transferred them to the realm of “practical reason” from theoretical reason. Muṭahharī’s theory of fiṭrah and, particularly, the discussion of fiṭrī interests and the related issues, such as demonstration of God, immortality of the soul, and ethics, are completely comparable to Kant’s theory of practical reason, specifically the discussion of the essential principles of practical reason, including freedom, eternity of the soul, and God. The purpose of this study is to compare Muṭahharī’s theory of fiṭrah and Kant’s theory of practical reason and to explain their common features, that is, the similarity of infinite perfection with supreme good, the similarity of their methods of demonstrating the eternity and God, and the similarity of their views as to status of philosophy of ethics. The author has followed a descriptive-analytic and comparative approach in order to conduct this study based on the data collected from these two thinkers’ works.
Keywords: fiṭrah, practical reason, God, ethics, Immortality of the soul, Muṭahharī, Kant -
در آثار حکما، تقسیم موجود به مجرد و مادی براساس ملاک های مختلفی صورت گرفته است. حکمای مشاء موجود مادی را به معنای هیولانی و منسوب به هیولا می دانند. منکرین هیولا مانند شیخ اشراق نیز به دوگانه مجرد و مادی در هستی معتقدند؛ اما ملاک این تقسیم بندی را نه هیولا بلکه امور دیگری مانند قوه و قابلیت، قبول اشاره حسی، غیبت و حضور می دانند. ملاصدرا به اقتضای سبک و شیوه نگارشی که دارد از ملاک های مذکور در تقسیم موجود به مجرد و مادی استفاده کرده است. در این پژوهش سعی شده است با روش توصیفی - تحلیلی ناکارآمدی ملاک های یاد شده در ایجاد دو قطبی مجرد و مادی در نظام هستی نشان داده شود و با تکیه بر آراء و مبانی ملاصدرا مساوقت وجود و تجرد در حکمت متعالیه اثبات شود.کلید واژگان: تجرد, مادی, هیولا, ملاصدراPhilosophy & kalam, Volume:55 Issue: 2, 2023, PP 305 -324In the works of philosophers, the existing division of beings into immaterial and material ones has been done based on different criteria. Peripatetic scholars consider material beings ascribed to prime matter. Although some philosophers, like Sheikh Ishraq, who deny the existence of prime matter, believe in both immaterial and material beings, they maintain that the criterion of this division is not the prime matter but other things such as impotentiality and potentiality, denying and acceptance of sensible indication, and absence and presence. Mulla Sadra has also used these criteria in the division of beings into immaterial and material. In this research, by descriptive-analytical method, we have shown the inefficiency of these criteria, and, relying on Mulla Sadra's views and principles, we have shown equality of existence with the immateriality based on the principles of transcendent wisdom.Keywords: Immaterial, Material, Prime Matter, Mulla sadra
-
فصلنامه اندیشه دینی، پیاپی 81 (زمستان 1400)، صص 125 -149
دوگانه انگاری جوهری، یکی از نظریات مهم پیرامون نفس و بدن است که با اظهارات دکارت مشهور گردید. دکارت با طرح این مسیله، بین نفس و بدن تمایز قایل می شود و یکی را از عالم روحانی و دیگری را متعلق به عالم جسمانی می داند. از آنجا که دکارت نفس و بدن را دو جوهر از دو عالم متفاوت می داند، در حل مشکل ارتباط بین این دو بعد ناموفق می شود، به گونه ای که بعد از مدتی دیدگاه وی به عنوان دیدگاهی غیرعلمی از سوی برخی اندیشمندان طرد می شود. ادوارد جاناتان لو به دنبال بررسی دیدگاه دکارت، درصدد برمی آید که با ایجاد برخی تغییرات در نظر دکارت، بار دیگر دوگانه انگاری جوهری را احیا بخشد. وی از یک طرف، مانند دکارت، نفس را از بدن متمایز می داند و قایل است که نفس همان بدن یا بخشی از بدن مانند مغز نیست و از طرف دیگر بر این عقیده است که نفس مالک برخی از خصوصیات جسمانی مانند داشتن مکان و سرعت است. بنابراین لو با نسبت دادن برخی خصوصیات فیزیکی به نفس، از عهده ی مشکل ارتباط نفس و بدن برمی آید، اگرچه که وی با چالش های دیگری برای اثبات نظر خود روبه رو است.
کلید واژگان: دوگانه انگاری جوهری دکارتی, دوگانه انگاری جوهری غیردکارتی, ادوارد جاناتان لو, تعامل گرایی, علیت ذهنیSubstantial dualism is one of the most important theories about the soul and the body, which became famous with Descartes' statements. By expressing this issue, Descartes distinguishes between the soul and the body, and considers one to belong to the spiritual world and the other to belong to the physical world. Because Descartes sees the soul and the body as two substances from two different worlds, he fails to solve the problem of the connection between them. , So that after a while his view is rejected as unscientific by some thinkers. Following a study of Descartes' point of view, Edward Jonathan Lowe seeks to revive the substantial dualism by making some changes to Descartes. On the one hand, he, like Descartes, distinguishes the soul from the body and believes that the soul is not the same body or a part of the body as the brain and on the other hand, he believes that the soul possesses some physical characteristics such as space and speed. Thus, by attributing some physical properties to the soul, Lowe overcomes the problem of the relationship between the soul and the body, although he faces other challenges in proving his point.
Keywords: Cartesian Substantial Dualism, Non-Cartesian Substantial Dualism, Edward Jonathan Lowe, Interactionism, Mental Causation -
تصحیح و معرفی نسخه های خطی خاص و نفیس که از روزگاران دور بر جای مانده، راهی برای جان بخشی اثری ادبی و یا عرفانی و یا شاید زنده کردن خود مولف در زمان امروزی است. روزبهان بقلی یکی از تاثیرگذارترین عرفایی است که اندیشه های عرفانی او جریان جدید و منحصر به فردی از مبانی عرفان و تصوف را پایه ریزی کرده است که مگر با درک و بازنگری آثار این عارف بزرگ میسر نیست. بیشتر آثار منصوب به روزبهان بقلی موجود نیست و از آن هایی که باقی است، تعداد اندکی تصحیح و چاپ شده اند. یکی از برگزیده ترین و مهجورترین آثار او رساله الانوار فی کشف الاسرار است که برخی از تکلمه نویسان آن را به شیخ منصوب نمی دانند و برخی آن را با رساله دیگری از شیخ یکی دانسته اند. تنها نسخه موجود از این رساله از روزبهان در کتابخانه ملی تاشکند به شماره 2188 و کد 3: 176 وجود داشته و عکس آن در مرکز نسخ خطی دانشگاه تهران به شماره نسخه ش 2/2578 نگهداری می شود. این اثر نفیس عرفانی همچنان تا به امروز دست نخورده باقی مانده و کسی به تصحیح و ترجمه آن نپرداخته است. با توجه به متن خاص این اثر و ارزش عرفانی آن، تصحیح، ترجمه و احیای آن همچنان که برگی زرین از گنجینه ارزشمند نسخه های خطی را نمایان می کند، می تواند برای روشن تر شدن مکتب فکری شیخ روزبهان حایز اهمیت بوده و ترجمه و تصحیح پیراسته و شایسته ای را به حوزه عرفان امروز اضافه کند.کلید واژگان: روزبهان بقلی, الانوار فی کشف الاسرار, نسخه خطی
-
کتاب «جامع الاسرار و منبع الانوار» مهمترین کتاب عرفانی سید حیدر آملی، عارف و مفسر شیعی قرن هشتم هجری است. سید حیدر در این کتاب بنیادی ترین موضوع عرفان اسلامی یعنی «توحید و موحد» را بر اساس منابع اصیل شیعی یعنی وحی و نقل و عقل مورد تطبیق و اثبات قرار می دهد و کشف ابن عربی (560 638 ق) در مساله «ولایت» را ناتمام و حاصل تعصب مذهبی قلمداد می کند و با اعتقاد به مراتب سه گانه برای شرع، «شریعت و طریقت و حقیقت» را حقیقت واحد ذو مراتب دانسته و از این روی معتقد می شود ظاهر شریعت شیعه با باطن طریقت و حقیقت اهل الله، یک حقیقت واحد بوده و از هم جدا نیستند و در نهایت عرفان اصیل را در مذهب حقه تشیع منحصر می کند. از این رو یکی از مهمترین انگیزه های تالیف این کتاب تبیین «حقیقت تشیع» و دفاع از حقانیت اعتقادات شیعه بوده است. وی در طراحی تمام مسایل عرفانی از وحی و عقل و کشف بر مبنای تفکر اصیل شیعی با محوریت «ولایت» نبوی و علوی بهره می برد لذا می توان گفت روح حاکم بر این کتاب مشرب و مبانی اجتهادی شیعی است.تحقیق پیش رو مهمترین شاخصه ها و مبانی عرفانی شیعی را با تاکید بر این کتاب ارزشمند از قبیل «اعتقاد به توحید وجودی، اعتقاد به تساوق و عینیت شیعه اثنی عشر با صوفی حقیقی، اتکاء عرفان شیعی بر منبع وحی و نقل، اعتقاد به عقلانیت عرفان شیعی و تطابق ذوق با عقل و...» در دو حوزه مبانی معرفت شناسی عرفانی و مبانی هستی شناسی عرفانی، استخراج و مورد تحلیل و تبیین قرار داده است.
کلید واژگان: عرفان شیعی, جامع الاسرار, سید حیدر آملی, توحید وجودی, عرفان علویPajooheshname Erfan, Volume:12 Issue: 23, 2020, PP 141 -161The book "Jame chr(chr('39')39chr('39'))al-Asrar va manba ‘al-anvar " is the most important mystical book of Seyyed Haidar Amoli, a Shiite mystic and commentator of the eighth century AH. In this book, Seyyed Haidar applies and proves the most fundamental subject of Islamic mysticism, which is "monotheism and monotheistic" based on the original Shiite sources, that is revelation, narration and reason and Ibn Arabichr(chr('39')39chr('39'))s discovery on the issue of "guardianship" Considers it incomplete and the result of religious prejudice and by believing in the three levels of religion, he considers "canon (religious law), religious path, and Truth" as the only hierarchical truth and he believes they are a single truth and are not separate and ultimately limit original mysticism to the right religion of Shiism. Therefore, one of the most important motives for writing this book was to explain the "truth of Shiism" and to defend the legitimacy of Shiite beliefs. In designing all mystical issues, he uses revelation and reason and discovery based on the original Shiite thought with the focus on the prophetic and Alavi " guardianship ", so it can be said that the ruling spirit of this book is the principles of Shiite ijtihad.The forthcoming research, in addition to the most important characteristics and principles of Shiite mysticism, emphasizes this valuable book such as "Belief in Existential Monotheism, Belief in the Equality and Objectivity of Twelver Shiites with True Sufism, Reliance of Shiite Mysticism on the Source of Revelation and Narration, Belief in rationality of Mysticism Shiism and the adaptation of taste to reason and…” In area, the principles of mystical epistemology have been extracted, analyzed and explained.
Keywords: Seyyed Haidar Amoli, Jame 'al-Asrar, Shiite mysticism, existential monotheism, equality of Shiism, Sufism, canon (religious law), religious path, Truth -
تقابل های معرفتی در صورت پافشاری طرفین بر حقانیت خویش و باطل پنداشتن دیگر آراء و عقاید، غالبا به درگیری و نزاع ختم می شود و در صورت چشم پوشی یکی از آنها از عقیده خویش و پذیرفتن بی قیدوشرط دیگر عقاید، به حاکمیت و سلطه دیگران می انجامد. در این زمینه، ابن عربی راهکار سومی را برمی گزیند. او به رغم پایبندی به عقیده خود، به دیگر عقاید همچون فرصتی جهت تعالی و معرفت بیشتر می نگرد. در نظام فکری ابن عربی، هر موجودی به لحاظ هستی شناخت، مظهر اسم یا اسمایی از حق تعالی است و از حیث معرفت شناختی درک او از حق وابسته به میزان استعداد او در دریافت تجلیات الهی است. ابن عربی با گره زدن اختلاف آراء و عقاید به اختلاف استعدادها و تجلیات، ایده دست نیافتنی بودن تمام حقیقت را پذیرفته است و این ایده می تواند از مهم ترین مبانی او در نوع مواجهه با تقابل های معرفتی باشد.
کلید واژگان: ابن عربی, تقابل های معرفتی, دیگری, اسماء و صفات, تجلیIn an epistemic disagreement, if the counterparts insist on their rightfulness and falsification of other’s opinions, the cognitive contradictions often end up with conflict. If one of them ignores his belief and accept other’s beliefs unconditionally, it leads to domination and sovereignty of others. Here, Ibn ‘Arabī proposes a third way. Despite sticking to his belief, he considers other’s beliefs as opportunity for further excellence and knowledge. In Ibn ‘Arabī’s system of thought, every creature is ontologically a manifestation of a name or some names of God. Also, epistemologically, their understanding of God depends on their ability to receive the divine manifestations. Ibn ‘Arabī accepted the idea of inaccessibility to the whole truth by connecting the discrepancy of ideas and beliefs to the discrepancy of talents and manifestations. This idea can be one of his most important bases in addressing epistemic disagreement.
Keywords: Ibn ‘Arabī, Epistemic Disagreement, The Other, Names, Attributes, Manifestation -
در باب وجود تقسیمات گوناگونی صورت گرفته است که یکی از آنها تقسیم چند وجهی وجود، یعنی «فی نفسه و فی غیره» و تقسیم فی نفسه به «لنفسه و لغیره» و تقسیم لنفسه به «بنفسه و بغیره» است که ملاصدرا آن را به صورت دو وجهی یعنی به «رابط و مستقل» تقسیم کرده است . حکمای پس از ملاصدرا خصوصا حاج ملاهادی سبزواری و علامه طباطبایی تلاش کرده اند که بین دو دیدگاه را جمع کنند . اما این جمع بندی اشکالات عدیده ای را به دنبال می آورد مانند ملحق شدن ماهیات به مفاهیم و به تبع آن ، زیرسوال رفتن بسیاری از مبانی فلسفی که به نوعی با ماهیت در ارتباط هستند . در این مقاله سعی بر آن است که با تحلیلی دقیق از معنای لنفسه و بنفسه و لغیره و بغیره ، همچنین تحلیل دقیق ارتباط وجود رابط در قضایا با موضوع و محمول، این دو تقسیم بندی را به نحو سازگاری با هم جمع کنیم.کلید واژگان: وجود فی نفسه, وجود لغیره, وجود مستقل, وجود رابط, ماهیت, جوادی آملیExistence is divided into various divisions by Muslim philosophers. Existence in itself (per se) and existence in something else (Per Accident) are considered a significant categorization on existence. This division on existence is phrased by Mulla Sadra as Rabet existence (Connective being) and independent existence (self-subsistent being). The next philosophers especially Hajj Molla Hadi Sabzavari and Allameh Tabatabaei decided to unite them. Such unification fails to be successful and makes some difficulties like joining quiddity to concepts in addition to it, many of the philosophical foundations that are in some way related to quiddity are rejected. The aim in this paper is to attempt for presenting an accurate analysis of self-subsistent existence and connective being and combine these two divisions in a consistent way. It makes some difficulties such joining quiddity to concepts and many of the philosophical foundations that are in some way related to quiddity are rejected. In this article, we try to make an accurate analysis of self-subsistent existence and connective being and combine these two divisions in a consistent way.Keywords: Per Se Existence, Self-Subsistent Existence, Quiddity, Connective Being
-
مرگ از مسائل مشترک همه ی انسان ها است. بررسی تطبیقی این مساله از دیدگاه آگوستین و ملاصدرا، گامی موثر در راستای فهم ما از مرگ اندیشی است. آگوستین با توجه به آموزه های مسیحی، به ویژه تعالیم پولس، مرگ را بر مبنای گناه نخستین و دیگر گناهان، تبیین کرده حتی گناه را علت مرگ می داند. به دیده او آفرینش انسان به گونه ای بود که اگر گناه نمی کرد از زندگی جاودان برخوردار می شد؛ اما با آن گناه نخستین آدم و حوا، چون نطفه ی نسل بشر نیز در آنان وجود داشت، مجازات مرگ به گونه ای عادلانه همه را در برگرفت. اما ملاصدرا تاثیر گناه نخستین را نمی پذیرد، هرچند با آگوستین هم عقیده است که گناهان ارادی انسان می تواند باعث مرگ نفس شود. علاوه بر این ملاصدرا با توجه به نظریه حرکت و تحول جوهری، مرگ طبیعی را نیز مرحله ای از کمال وجودی انسان می داند. و اما این دو، به رغم اختلافات، بر ویژگی های مشترک مرگ طبیعی مانند ضروری بودن، همگانی بودن و لطف بودن، تاکید دارند. همچنین بر مرگ ارادی به معنی تزکیه ی نفس و ریشه کن کردن هواهای نفسانی و قطع تعلق نفس از بدن به اراده ی سالک و جلوه های آن تصریح دارند. آنها مرگ را هم آغاز یک زندگی نو و هم وسیله ی وصال به محبوب ازلی می دانند.کلید واژگان: مرگ, مرگ اندیشی, گناه, گناه نخستین, آگوستین, ملاصدراDeath is major issues that is common to all human. A comparative study of this issue from the perspective of St, Augustine and Mulla sadra is an effective and beneficial step toward our understanding of this problem Augustine according to Christian teaching especially St Paul’s introduces death based on original sin and other sins and said the main cause of death is sin. He believes that in the creation human must benefits eternal life is didn’t commit sin. But the original sin of Adam and Eve since the conception of the human race was in their death penalty as a just took it for all human. But Mulla sadra does not accept effect of original sin, however he agree with St, Augustine the human intentional sin can kill the soul. In addition Mulla sadra regards to substantial motion theory believes that natural death is one of the existential perfection of mankind stages but those two philosophers despite of all differences, emphasize the common feature of natural death such as necessity, generality and being a favor .also they believed that volitional death means the cultivation of the soul and to eradicate the sensory instincts and disconnect the soul from the body of Salek s (spiritual traveler) will and its effect. They consider death as beginning of new life and call it a way to get to God.Keywords: Death, Death awareness, sin, original sin, Augustine, Mulasadra
-
سبک زندگی، یکی از موضوعات مهمی است که امروزه ذهن متفکران، به ویژه در دو عرصه روان شناسی و جامعه شناسی را به خود مصروف داشته است. این پدیده، در مجامع علمی جهان و ایران از اهمیت بسیاری برخوردار است. از سوی دیگر، سبک زندگی عرفانی در طول تاریخ در عین جاذبه دار بودن برای مردم جهان، متهم به جامعه گریزی، بلکه زندگی ستیزی شده است.
در این پژوهش، پس از تبیین مفهومی «عرفان» و «سبک زندگی» بر پایه نگرش های عرفانی مولوی (م672 ق) و آرای روان شناسی معاصر، به تحلیل رویکردهای مختلف عارفان به زندگی پرداختیم و به این نتیجه رسیدیم که سبک زندگی در اندیشه روان شناسان متاخر، به ویژه آلفرد آدلر (م1870م)، صرف رفتارهای بیرونی آدمی نیست، بلکه سبک زندگی نظام واره ای از نگرش و کنش است، طوری که هیچ چیز خارج و یا جدای از سبک زندگی نیست. این نگرش جامع به سبک زندگی، قرابت بیشتری با نگرش های عرفانی دارد. مولانا نیز در مواجه با مسئله های سبک زندگی، کنش را متاثر از نگرش معنوی دانسته، و در مواجهه با پدیده های زندگی، از الگوی «پذیرش و توسعه» تبعیت می کند: او نیازهای زیست این جهانی را می پذیرند، ولی معتقد است: از آنجا که انسان بزرگتر از این زندگی است، پس به زندگی برازنده او باید تن داد و آن «زندگی معنوی» است. این رویکرد به زندگی، می تواند برای انسان معاصر جذاب، دل پذیر و خردپذیر باشد.کلید واژگان: زندگی, سبک زندگی, عرفان, آدلر, مولوی, مصرف, اوقات فراغتLifestyle is one of the important issues that has occupied the minds of thinkers in today's world, especially in the fields of psychology and sociology. This phenomenon is of great importance in the scientific communities of the world as well as Iran. On the other hand, despite the attraction of Islamic lifestyle, it has been accused of escaping society and even opposing the life over the course of history. Explaining the concept of "mysticism" and "lifestyle" based on Rumi's mystical attitudes (d. 672 AH) and the views of contemporary psychology, this research analyzes the different approaches of mystics towards the life. The findings show that, the lifestyle from the viewpoint of late psychologists, in particular Alfred Adler (1870 AD), is not just the human exterior behaviors, rather, the lifestyle is a system of attitudes and actions, so that nothing is outside or separate from the lifestyle. This comprehensive approach to the lifestyle is more closely associated with mystical attitudes. In dealing with the lifestyle issues, Rumi also believes that the human action is affected by his spiritual attitude, and in dealing with the phenomena of life, he follows the pattern of "acceptance and development": He accepts the needs of the material life, but he believes that, since man is beyond than this life, he must look for a superior life; that is "the spiritual life." This approach to the life, can be appealing, pleasant and persuasive to contemporary humans.
Keywords: life, lifestyle, mysticism, Adler, Rumi, consumption, free time -
ملاصدرا با اعتقاد به رابط بودن ممکنات، مدعی است که از سخنان همه حکمای پیش از خود، از جمله جلال الدین دوانی رابطی بودن ممکنات استتناج می شود، اما دوانی که در آثار خود رابطه ممکنات و علت را با مفهوم «انتساب» بیان می کند، این مسئله را به دو شکل مطرح کرده است: شکل اول همان امری است که به نظریه «ذوق التاله» شهرت دارد، اما در شکل دوم با تکیه بر تعبیر تشان به جای رابطه علی معلولی و توضیح مفهوم ام النسب، مفهوم انتساب را به نحو دقیق تری عنوان می کند؛ به صورتی که قابل تطبیق با وجود رابط در دستگاه وحدت شخصی ملاصدراست. در مقاله حاضر با پذیرش شکل دوم به عنوان نظریه کامل تر و دقیق تر دوانی، چنین نتیجه گیری می شود که آن چه موجب شده ملاصدرا معتقد باشد، دوانی ممکنات را وجود رابطی می داند دو امر است: یکی بیان ناموفق دوانی از مقصود خود و دیگری عدم توجه ملاصدرا به شکل دوم بیان انتساب.کلید واژگان: جلال الدین دوانی, وجود رابطی, وجود رابط, انتساب, تشانAccording to Sadra, the relationship between possible beings and the Necessary Being is dependency. He believes that all other Muslim philosophers before him, including Jalal al-Din Davani understood this relationship to be relational. However, Davani, who in his works holds that the relation between the cause and the effect is a kind of “attribution”, explains this relation in two different forms, the first of which is known as the theory of Zawq al-Ta'alluh (Inclination to Divinity); from his views in this regard one can mostly conclude the relationality of possible beings. In the second form he uses the concept of emanation instead of causality and the notion of the source of attributions (Um al-Nisab) to more precisely explain the concept of “attribution” and considers it to be synonymous with manifestation and emanation in a way that one can say Davani's view corresponds to that of Sadra concerning personal unity. In this paper, firstly it is shown that the second approach to Davani's view is a more complete and precise one and secondly, it is concluded that two matters caused Sadra to believe that Davani considered possible beings to be relational beings: Davani’s unsuccessful explanation of his intended meaning and Sadra’s inattention to the second form of the explanation of “attribution”.Keywords: Jalal al-Din Davani, relational being, dependent being, Attribution, emanation
-
درباره اقسام جواهر نظرات متفاوتی ارائه شده است . یکی از علل اختلاف نظرها این است که برخی هیولی را داخل در جواهر می دانند و برخی آن را داخل نمی دانند . ابن سینا هیولی را وجودی خارجی دانسته و براهینی را در اثبات وجود آن بیان می کند. پیش از ملاصدرا افرادی مانند ابوالبرکات و شیخ اشراق و خواجه نصیر الدین طوسی و پس از او افرادی مانند استاد مطهری و آقای مصباح یزدی وجود آن را مردود می دانند . اگرچه مشهور این است که ملاصدرا نظر مشاء را در مورد هیولی می پذیرد، اما با جمع بندی نظرات خاص او در مورد هیولی مانند عدمی بودن ، معقول بودن ، عدم علیت هیولی نسبت به صورت ، انتزاع هیولی از نقص وجود صورت و... و همچنین با توجه به اصولی مانند اصالت وجود و تشکیک وجود می توان دریافت نظر نهایی ملاصدرا در مورد ماده یا هیولی این است که هیولی معقول ثانی فلسفی است .کلید واژگان: هیولی, صورت, جوهر, وجود رابط و مستقلThere are different opinions about the Primal Matter among slamic philosophers. On the types and numbers of substances have been presented various views. One of the reasons for this disagreement is that some put Primal Matter among substances And others do not this. People like Abu al-Barakat Baghdadi and Sheikh Ishraq and at the present time , People like Motahari and Mesbah consider it to be rejected. although Sadr al-Motaalehin Shirazi explains in detail about Primal Matter and it is famous that he accepts it but by summing up his particular views on Primal Matter such as the non-existence of Primal Matter and inteligible and non-causality for it in relation to Form and abstraction Primal Matter of form and … As well as according to the principles such as the primacy of existence ,existential gradation and of the Division of self-subsistent existence and connective being, It can be seen that in terms of Mulla Sadra Primal Matter is secondary intelligible.Keywords: Primal Matter, form, substance, connective being, self-subsistent existence
-
مسئله شناخت یکی از مسائل مهم فلسفه به شمار می رود. از آنجا که موضوع کلیدی حکمت متعالیه اصالت وجود است، مسئله شناخت نیز به این موضوع ارتباط می یابد. طبق اصالت وجود، وجود امری اصیل و محقق در خارج و ماهیت امری اعتباری است. از نظر ملاصدرا حقیقت وجود در ذهن نمی آید، بنابراین انطباق بین ذهن و عین در فلسفه ملاصدرا به نوعی به مسئله ماهیت و وجود بازگشت می کند. البته دو معنا از اصیل از عبارات ملاصدرا قابل برداشت است که هر کدام از این معانی پیامدهایی متفاوت خواهند داشت. در نظام کانت انطباقی بین ذهن و عین وجود ندارد زیرا آنچه در ذهن ماست و ما آن را می شناسیم تنها فنومن و پدیدار اشیاست و ذهن ما راهی برای دسترسی به حقیقت اشیا و یا نومن ندارد. به این ترتیب انطباق بین ذهن و عین در فلسفه کانت به نومن و فنومن بازگشت می کند. اگر چه ماهیت متفاوت از فنومن است اما شباهت زیادی میان آنها می توان یافت. وجود نیز از جنبه هایی شبیه به معنای روانشناسانه نومن است با این تفاوت که وجود عام تر از نومن است.کلید واژگان: وجود, ماهیت, نومن, فنومن, ملاصدرا, کانتEpistemology is one of the most important issues in philosophy. Since the principle issue of Transcendent Wisdom is the principality of existence, response to this question depends on the principality of existence. According to the principality of existence, existence is real and principal in the external world and quiddity is derivative. According to Mulla Sadra’s opinion the reality of existence does not come in mind, so the conformity of subject to object in his philosophy refers to the issue of quiddity and existence. We can elicit two meanings of principality from Mulla Sadra’s opinion that each of them leads to different conclusions and conformity of subject to object is different from each other in both meanings. According to Kant subject does not correspond to object, because what is in our mind which is known to us, is only the Phenomenon and manifestation of objects and our mind cannot know the reality of objects. In this way, corresponding of subject with object in Kant’s philosophy refers to Noumenon and Phenomenon. To investigate these two approaches, we decided to compare existence in its different meanings with Noumenon and also quiddity in its meanings with Phenomenon. Being in some aspects is similar to psychological meaning of noumenon, but the being is more general than noumenon.Keywords: Existence, Quiddity, Noumenon, Phenomenon
-
ونسان برومر معتقد است سخن گفتن از امر الوهی تنها در قالب بهره گیری از تماثیل، استعارات و الگوهای ذهنی صورت می پذیرد. هرکدام از این استعارات، زوایایی از امر بی صورت الوهی را منعکس می کنند و باید در کنار هم و در پرتو یک دیگر تفسیر و تعبیر شوند. هریک از این استعارات، دامنه ای از استلزامات معنایی دارند که به رغم بازتاباندن جلوه هایی از حقیقت امر الوهی، پوشاننده ی سایر وجوه این حقیقت هستند. کارویژه ی اصلی دین شناسی و الهیات نظام مند، برجسته سازی یکی از این استعارات به مثابه ی کلان -الگوی الهیاتی و بازتفسیر دیگر استعارات در ذیل آن است. برومر برای یافتن آن کلان -الگو، ملاک های چهارگانه ای معرفی می کند که عبارت اند از: «سازگاری با سنت»، «انسجام فراگیر»، «کفایت برای اقتضائات عصر» و «اعتبار برای شخص». الهی دان بعد از کشف کلان -الگوی مزبور، آن را محور نظریه پردازی و تصویرسازی درباره ی خداوند قرارمی دهد. به باور برومر، استفاده از کلان -الگوی «خدای شخص وار» نسبت به سایر الگوهای ذهنی، سازگاری بیشتری با متن مقدس دارد.کلید واژگان: برومر, الهیات نظام مند, خدای شخص وار, امر الوهی, استعاره
-
علامه طباطبائی در «اصول فلسفه» ، واقعیت را تصور ذات الهی می داند؛ اما در آثار گوناگون خود تصورات متفاوتی از ذات الهی (به صفت منحصر یا لوازم یا…) ارائه می نماید و نیز تصورات مختلفی از واقعیت تبیین می کند. در این مقاله تلاش شده است تا تصور مختار علامه طباطبائی از ذات الهی، بر اساس مبانی آن تبیین و تحلیل گردد. این تصور همان واقعیت ورای اطلاق و تقیید است؛ اما تبیین و تحلیل تصور ذات الهی به عنوان واقعیت مقید، واقعیت مطلق در برابر مقید و مطلق واقعیت، مطابق با تصور مختار از ذات الهی و مبانی موردنظر علامه طباطبائی نیست؛ هرچند، میان این تصورات با ابتنا بر مبانی مختلف، سازگاری برقرار است. در نهایت با تحلیل نحوه شکل گیری واقعیت مطلق در ذهن از دیدگاه علامه طباطبائی، روش انتزاع علامه به تصور سلبی و سلب تصور منوط می گردد.کلید واژگان: واقعیت, تصور, ذات الهی, سلب تصور, تصور سلبی, علامه طباطبائیAllameh Tabatabai, in his Principles of the Philosophy and Methodology of Realism, considers the reality as the apprehension of the Divine essence; but he has represented a various conception from reality and the Divine essence (restricted to the attributes or necessities etc.). This paper, seeks to analyze the selected conception of the Divine essence from the viewpoint of Allameh Tabatabai. This conception is the same reality that is beyond any absoluteness and determination; but considering the Divine essence as a conditioned reality, absolute reality versus absolute and conditioned reality, is not compatible with the selected conception of the Divine essence of Allameh Tabatabai. Although, these conception are compatible with each other based on different conception. Finally, by analyzing the quality of formation of absolute reality in mind, the abstract method of Allameh will be subordinated to the negative concept and negation of concept.Keywords: reality, conception, Divine essence, negation of concept, negative concept, Allameh Tabatabai
-
نگرش معناگرایانه یکی از مهم ترین رویکردها را به هنر و معماری اسلامی ارائه می دهد و بیان می دارد که هنر و معماری اسلامی بر حقایقی که فراتر از محدوده زمان و مکان است دلالت می کند. هنر و معماری اسلامی از منظر این گروه دارای حقیقتی فراتاریخی است که در تاریخ متجلی و آشکار شده است. اندیشمندان این دیدگاه (بورکهارت، نصر و. .) هنر و معماری اسلامی را دارای هویتی عرفانی، اشراقی می دانستند و با نگرش معناگرا و باطنی به سراغ آن می رفتند. تیتوس بورکهارت که وابسته به جریان سنت گراست ذات هنر و معماری اسلامی را رمزی و سمبلیک می دانست و عقیده داشت که رمز، علامت و نشانه ای قراردادی نیست، بلکه نشان دهنده قانون و سنت وجودی در آفرینش است و اساس هستی بر رمزپردازی می باشد. بورکهارت معماری را مهم ترین و برترین ظهور تجلی و رمزگرایی در میان هنرهای اسلامی می دانست. از منظر او تزیینات هندسی در معماری اسلامی اشاره بسیار روشنی بر اندیشه یگانگی و وحدت خداوند، فضاهای خالی در معماری اسلامی رمز حضور همه جایی پروردگار و در نهایت هیچ رمز و مظهری مانند نور به وحدت الهی نزدیک نیست. از اهداف این پژوهش شناخت و مطالعه رمزپردازی در معماری قدسی اسلام از دیدگاه جریان سنت گرایی و به خصوص تیتوس بورکهارت است که به روشی توصیفی تحلیلی و با استفاده از کتب و مقالات معتبر مورد بررسی قرار می گیرد.کلید واژگان: نگرش معناگرایانه, سنت گرایی, رمزپردازی, معماری اسلامی, تیتوس بورکهارتMeaningful attitude represents one of the most important approaches to Islamic architecture and art and states that Islamic architecture and art implies some facts that exceed from place and time limits. Islamic architecture and art from this group point of view is of super-historical realities embodied in history. Thinkers viewed the Islamic architecture and art of having mystical identity and dealt it with a meaningful attitude. Titus Burkhardt depening in traditionist movement viewed Islamic architecture and art as symbolic and secret and believed that secret is not an arbitrary sign but represents existence rule and tradition in creature and the existence is based on encoding. Burkhardt considered architecture the most important and superior emamanation appearance and encoding among Islamic arts. From his point of view geometrical decorations in Islamic architecture point to uniform thoughts of God clearly, vacancies in Islamic architecture is the secret of ubiquitous presence of God and finally there is not any secret and signs as light near to divine union. The study aims to know and study encoding in Islamic architecture and art from traditionist movement point of view specially Titus Burkhardt examined by descriptive-analytical method using valid books and articles.Keywords: meaningful attitude, traditionism, encoding, Islamic architecture, Titus Burkhardt
-
در این نوشته کوشیده ایم با رویکردی تطبیقی، به بررسی مرگ و ارتباط آن با گناه از دیدگاه آگوستین و ملاصدرا بپردازیم. بررسی دیدگاه های این دو اندیشمند، نشان دهنده این است که آگوستین با توجه به آیین مسیحیت، به ویژه تعالیم پولس، مرگ را بر مبنای گناه نخستین، توجیه و حتی گناه را علت مرگ معرفی می کند. وی بر این باور است که خداوند انسان را به گونه ای آفریده است که اگر گناه نمی کرد، بی واسطه ی مرگ از زندگی جاودان برخوردار می شد. وی همچنین مرگ جسم را به تبعیت از افلاطون، جدایی نفس از بدن تعریف می کند و معتقد است این مرگ طبیعی نیست، بلکه تحمیلی گناه آدم و حوا است. اما ملاصدرا هر چند در این امر با آگوستین هم عقیده است که گناهان ارادی و اختیاری انسان می تواند باعث مرگ نفس و مرگ ابدی انسان شود، اما تاثیر گناه نخستین را نمی پذیرد. ملاصدرا همچنین هبوط انسان بر روی زمین را می پذیرد ولی معتقد است علت این مساله مصلحت سابقی است که همان خلیفه الهی انسان بر روی زمین است. علاوه بر این ملاصدرا، مرگ طبیعی را مرحله ای از کمال وجودی انسان دانسته که پیش تر با حرکت جوهری آغاز شده است.کلید واژگان: مرگ, مرگ اندیشی, گناه, گناه نخستین, آگوستین, ملاصدراIn this paper, we have tried to study the death and its relationship with sin, in the comparative approach, from the perspective of St. Augustine and Mulla Sadra. Scrutiny these two views, Indicates that St Augustine, according to Christianity, especially the teachings of Paul, introduces death as the basis of the original sin. He even introduces sin as the cause of death. He believes that God created man in such a way that, if he did not commit sins He enjoyed eternal life without the intermediary of death. He also following Plato believes that corporeal death is Separation soul of the body and he believes this is not natural death, it is imposed by Adam and Eve's sin. But Mulla Sadra, however, agrees with Augustine in this regard that human voluntary sins can cause death of the soul and eternal death of man, But he dont accept the effect of the original. Mulla Sadra also accepts the descentsion of man on earth but he believes the reason for this is the expedient that is the same divine caliph is on earth. In addition, Mulla Sadra believes that, Natural death is the stage of human perfection which has already started with Substantial motion.Keywords: Death- Death Thinking- Sin- Original sin-Augustine- Mulla Sadra
-
در بیشتر آثار علامه طباطبایی، نظریه معناشناختی غالب همان «دیدگاه اثبات بلاتشبیه» است. اما چنین به نظر می رسد که در این آثار، یک مدل واحد از دیدگاه اثبات بلاتشبیه ارائه نمی گردد، بلکه دست کم سه مدل متفاوت را می توان تمییز داد: (الف) مدل طولی بودن اصل معنا با قطع نظر از خصوصیات مصادیق، (ب) مدل طولی بودن اصل معنا از حیث بیان مصادیق، (ج) مدل متواطی اصل معنا از حیث غرض و کارکرد مشترک. در این مقاله سعی می شود به تبیین و تحلیل هر مدل، بر اساس نظرات خاص علامه طباطبایی بپردازیم، و برای هر مدل مصادیقی را از آثار ایشان استخراج و تحلیل کنیم. گرچه دیدگاه اثبات بلاتشبیه مزایایی دارد و زبان طبیعی و مفاهیم حاکی از این زبان را، که ناظر به قلمروی متناهی است، تعالی می بخشد و درباره خداوند به کار می گیرد، در عین حال انتقاداتی بر این دیدگاه وارد است که باید به آنها توجه کرد.کلید واژگان: علامه طباطبایی, صفات الهی, اثبات بلاتشبیهIn the majority of his works, Tabatabaie takes the side of cataphaticism about divine attributes. But the theory is presented in his different works in different ways. There are at list 3 ways in which he has presented the theory including (1) verticality of meaning regardless of instances, (2) verticality of meaning with respect to expression of instances, and (3) ungradedness of meaning with respect to the goal and the common function. In this article, we shall try to explain and analyze the three models, and give examples of each one from his works. Notwithstanding that cataphaticism have advantages and transcends the finitude-oriented natural language and makes use of it with regard to God, it suffers from noteworthy shortcomings.Keywords: Allamah Tabatabaie, Cataphaticism, Divine Attributes
-
از میان مخالفان نظریه «وحدت وجود»، برخی کاملا آن را رد کرده و برخی دست به تاویل آن زده اند. غیاث الدین منصور دشتکی از جمله کسانی است که سخنان عرفا را به وحدت شهود تاویل کرده است. به این معنا که سالک به مراتبی می رسد که از ماسوی الله غافل می گردد. اما با وجود این، برخی از سخنان و عباراتش بیانگر وحدت وجودند. با بررسی آثار وی این نتیجه حاصل آمد که نظریه غالب وی وحدت شهود است. اما سردرگمی وی میان وحدت شهود و وحدت وجود معلول عواملی، از جمله: تمایز قائل نشدن میان نظریات مختلف، اثرپذیری از مجادلات و مخالفت های میان خود و جلال الدین دوانی و تلاش برای مقابله با جهله صوفیه و صوفی نماهای زمان خود تشخیص داده شد.کلید واژگان: جلال الدین دوانی, غیاث الدین منصور دشتکی, وحدت وجود, وحدت شهودPhilosophy & kalam, Volume:50 Issue: 2, 2017, PP 207 -223Some the opponents of the theory of "Unity of Existence" is completely rejecting it, and some have some interpretation of it. Ghias ad-Din Mansour Dashtaki is one of those who interpreted it as the "Unity of intuition". It means that the mystic arrives in a state becoming unaware of all things but God. However, one can find, in his works, cases he defends the unity of existence too. We can conclude that his prevailing theory is the unity of intuition, and his confusion between the unity of existence and unity of intuition is the result of some matters such as his failing to distinguish between different views, being influenced by the dispute occurred between him and Jalal al-Din Dawani and his try to deal with the ignorant Sufis of his time.Keywords: Ghias al-Din Mansour Dashtaki, Jalal al-Din Dawani, Unity of Existence, Unity of Intuition
-
در نگاه برخی فلاسفه، فلسفه به سلوک ذهنی و تبادلات مفهومی تقلیل می یابد. در مقابل، برخی دیگر از فلاسفه با تکیه بر جنبه های عملی، فلسفه را سلوک وجودی میدانند. از نظر ملاصدرا، فلسفه فرایند استکمال نفس انسانی است. استکمال نفس، نه از گونه رشد کمی یا کیفی بلکه بمعنای استکمال ذاتی، اشتداد و سلوک وجودی. او غایت فلسفه را تشبه به اله میداند و این تشبه با دو مشخصه احاطه به معلومات و تجرد از جسمانیات محقق میگردد. سلوک انگاری فلسفه، پیامدهایی همچون کثرت گرایی فلسفه ورزی، فلسفه ورزی بیکرانه، تناظر ارتقاء معرفتی با ارتقاء وجودی، کثرت گرایی روش شناختی و همبستگی تهذیب نفس و فلسفه را بدنبال دارد. ملاصدرا با تکیه بر سلوک انگاری فلسفه، میکوشد حکمت متعالیه را بر اساس الگوی سفرهای چهارگانه سامان دهد.کلید واژگان: سلوک وجودی, فلسفه, استکمال نفس, تشبه به اله, سفرهای چهارگانه عرفانی, ملاصدراIn the view of some philosophers, philosophy has been reduced to mental wayfaring and conceptual exchanges. In contrast, based on certain practical aspects, some other philosophers consider philosophy to be the same as ontological wayfaring. In Mulla Sadras view, philosophy reflects the process of the perfection of the human soul in an essential and graded sense in the light of ontological wayfaring rather than in a quantitative or qualitative sense. He maintains that the end of philosophy is to become similar to God, and this similarity is realized through attaining all-inclusive knowledge and becoming separate from corporeal things. Assuming the sameness of philosophy and wayfaring results in pluralism in philosophizing, limitless philosophizing, separation of epistemological promotion from ontological promotion, methodological pluralism, and go togetherness of the purification of the soul and philosophy. Based on equating philosophy with wayfaring, Mulla Sadra tries to organize the structure of the Transcendent Philosophy based on the model of the four-fold journeys.Keywords: Mulla Sadra, ontological wayfaring, Philosophy, perfection of the soul, assimilation to God, gnostic four-fold journeys
-
ارسطو به دانش های متعددی پرداخته و آن ها را طبقه بندی کرده است. اگرچه موضوع و روش این دانش ها متفاوت است، بااین وجود، در سراسر آن ها به تعدادی نظریات و آموزه های فراگیر برخورد می کنیم. برخی از محوری ترین آموزه های ارسطویی عبارت اند از: ماهیت، حمل پذیرها، مقولات، تعریف، استدلال، رئالیسم، طبع گرایی و... . این آموزه های بنیادین چونان یک شاکله ی ذهنی، همواره در هر پژوهش علمی حضور دارند و همین سبب شده تا خروجی این پژوهش ها از هم بیگانه نباشند، بلکه ارتباطی شبکه مانند میان آن ها برقرار شود و منظومه ی فکری منسجمی حاصل شود. با گذشت زمان و مطرح شدن نظریات گوناگون در فلسفه و علوم که احیانا در تقابل با نظریات محوری ارسطو قرار می گیرند، نظام های فکری دیگری به وجود می آیند که هر یک برساخته از شبکه ی درهم تنیده ای از معارف هستند؛ به گونه ای که به راحتی نمی توان دانشی را از یک منظومه ی فکری خارج نموده یا در منظومه ی فکری دیگری داخل نمود. حذف ماهیت و تاثیرات آن بر فلسفه و منطق صدرایی، نمونه ای از این تحولات است که مدعای جهان شمولی برخی دانش ها مانند منطق و متافیزیک ارسطویی را متزلزل می سازد.کلید واژگان: ارسطو, منظومه ی فکری, آموزه های محوری, ماهیت, مقولات ده گانه, حمل پذیرها
-
بررسی و نقد ارتباط مرگ و گناه در آثار آگوستین قدیس چکیده: مسئله ی مرگ یکی از مسائل مشترک و گریز ناپذیر زندگی بشری است. ادیان الهی، مکاتب فلسفی و مکاتب کلامی، مساله مرگ را یکی از دغدغه های وجودی و معرفتی انسان شناخته اند. آگوستین یکی از بزرگترین متالهان مسیحی نیز از این امر مستثنا نیست. توجه به موضوع مرگ در آثار آگوستین و ارتباط آن با مقوله ی گناه موضوعی است که کمتر به آن پرداخته شده است. غور و بررسی در آثار آگوستین نشان از آن دارد که وی نسبت به متفکرین قبل از خویش توجه بیشتری به ارتباط بین مرگ و گناه دارد که برگرفته از دین مسیحیت و بخصوص نامه های پولس است. وی در تمام آثار خود مرگ را بر مبنای گناه نخستین و گناهان روزمره ای که بشر در طول زندگی خود مرتکب می شود، توجیه و حتی گناه را علت مرگ معرفی می کند. وی بر این باور است که خداوند انسان را به گونه ای آفریده است که اگر گناه نمی کرد از زندگی جاودانه و نامیرایی برخوردار می شد؛ اقسام مرگ که عبارت است از مرگ جسم (وقتی که نفس آن را ترک کند)، مرگ نفس (وقتی که خدا آن را ترک کند) و مرگ ابدی (وقتی که نفسی که خدا آن را ترک کرده است، جسم را ترک کند) در اثر نافرمانی و عصیان به سراغ انسان می آید. وی به صراحت بر این نکته پافشاری می کند که اولین زوج بشری بر اثر عصیان و بر مبنای داوری عادلانه ی خداوند مجازات شدند. از سوی دیگر تمامی نژاد بشر، در اولین انسان حاضر بودند، از این رو مجازات گناه شامل هر کسی که از خمیره ی آنان سربرآورد نیز می شود. از این رو هر انسانی در حالی متولد می شود که ذات او آلوده به گناه نخستین است. وی در مورد گناه نخستین و پیامدهای آن به افراط می گراید و هیچ کسی را به جز حضرت عیسی و مادرش از گناه مبرا نمی داند.کلید واژگان: مرگ, گناه, گناه نخستین, گناه فردی, آگوستینA critical investigation of the relationship between death and sin in the labors of St. Augustine Ghasem kakaie, professor of university of Shiraz Mahbubeh jabbareh naseru, PHD candidate of comparative philosophy University of Qom The question of death is one of the most common and inevitable ones in human life. It has been considered by monotheistic religions, philosophical trends and theological schools as one of the existential and epistemic concerns of mankind among whom one can point to St. Augustine, one of the most sparkling theologians in Christendom. In this article, we delve deeply into the interrelation between death and the concept of sin in the Augustines oeuvre. Scrutinizing his works indicates that inspired by some early Christian sources, specifically the Pauls letters in the New Testament, he is very much more considerate of the mutual relationship between sin and death in comparison with his predecessors. In his various, voluminous treatises Augustine treats original sin as well as daily sins as the main cause of death. He opines that based on the nature of human creation, he would benefit immortality if he did not commit sins. He enumerates three kinds of death, i.e. corporeal death (when soul leaves body), death of soul (when God leaves it) and eternal death (When the soul which has already been left by God leaves the body), contending that the abovementioned kinds of death are brought about due to mans disobedience. He asserts that the first human couple were punished on the basis of the divine just judgment due to their disobedience. Based on the idea of the presence of mankind in Adam, he extends the punishment to his descendants as well. Accordingly, every single human being suffers from the original sin. We believe that he exaggerates in his emphasis on the idea of the original sin and his outcomes so that he exonerates no one but Jesus Christ and his mother.Keywords: Death, Sin, Original Sin, Individual Sin, Augustine
-
وجودشناسی در دو حوزه علوم طبیعی و فلسفی توسط داروین و ملاصدرا از تاثیرگذارترین نظرات در گستره هستی شناسی است که به چگونگی تغییر موجودات مادی و تبدیل انواع آن پرداخته است. هر دو دانشمند موجودات مادی را تغییرپذیر می دانند و قائل به تبدیل انواع هستند، با این تفاوت که داروین معتقد است موجودات زنده به جهت قابلیت تغییرپذیری می توانند از طریق جهش ژنی و تغییرات وابسته و با مساعدت انتخاب طبیعی و انتخاب جنسی به نوع دیگری که سازگاری بیشتری با محیط دارد تبدل یابند و این تبدل می تواند به تغییر نوع بالفعل نیز بی انجامد. اما ملاصدرا با تبیین چگونگی قابلیت تغییر در موجودات مادی، عوامل زیست محیطی را زمینه تکامل و تغییر موجودات می داند و تغییر نوعی وجودات مشکک را با به فعلیت رسیدن نوع تمام می داند. اگرچه پس از آن هم با توجه به حرکت جوهری تغییر ادامه دارد، اما این تغییر طولی و اشتدادی است و ذات و حقیقت نوعی جوهری که دارای حرکت تکاملی (اشتدادی) است در تمام مراحل تکامل باقی و محفوظ خواهد بود. روش تحقیق در این مقاله توصیفی– تحلیلی است و سعی شده است نظرات داروین و ملاصدرا از کتاب خودشان استخراج گردد.کلید واژگان: وجود, تغییرپذیری, تکامل, حرکت جوهری, انتخاب طبیعیOntology in natural and philosophical sciences that has been considered by Darwin and Mulla Sadra, is the mostinfluential theory of ontological domain which deals with how material organisms change and develop. Both scientists regard the material existents changeable and they maintain that all material species are allowed to be in evolution, but there are some differences between them. Thanks to evolution, Darwin believes that the organisms through genetic mutation and the related changes and by natural and sexual selection can be converted into another species more compatible to environment, and this conversion can also be led to actual changes. But Mulla Sadra, by explaining how material organisms developing, has considered the environmental factors as background for organisms changes and evolution and the gradation of existence can complete actualization of the species. Although afterwards the change proceeds and continues regarding substantial motion, but this change is longitudinal and intense, the nature and reality of substantial species which possessing evolutional(intensifying) motion, is maintained and will be reserved at all stages of development. The research method of this paper is descriptive analytic and we try to evaluate and compare Darwin and Mulla Sadras doctrines regarding their own books.Keywords: Existence, Flexibility, Evolution, Substantial Motion, Natural Selection
-
نظریه ی پلورالیسم دینی رویکرد جدیدی در عرصه ی دین پژوهی است و با این عنوان، در زمان ابن عربی و مولوی مطرح نبوده است. باوجوداین، طرفداران پلورالیسم دینی، به ویژه جان هیک، مدعی اند که عارفان مسلمانی چون ابن عربی و مولوی نظراتی شبیه به آرای آنان ارائه داده اند و در این خصوص، به برخی از سخنان این دو عارف تمسک می جویند.
جان هیک مدعی است که ادیان گوناگون، حتی اگر پاسخ ها و واکنش های گوناگون به واقعیت الوهی باشند، همگی می توانند مایه ی رستگاری، کمال نفس یا رهایی پیروان خود شوند. با بررسی و تدقیق در آرای ابن عربی و مولوی، مشخص می گردد که نظریات این دو عارف مسلمان به رغم داشتن مضامین کثرت گرایانه، تفاوت اساسی با پلورالیسم دینی مورد ادعای هیک دارد، چراکه از منظر ایشان، در حقیقت، یک دین نجات بخش وجود دارد که دارای تمامی حقایق است و همه ی راه های محتمل را برای نجات بشر داراست. این دین همان اسلام است که خود را تسلیم حق بودن معرفی می کند. اما آنها عقیده دارند که دیگر ادیان نیز دارای حقایقی بوده، به اندازه ی حقیقتی که دارند معتقدان خویش را به نجات و رستگاری می رسانند. اما پیروان دیگر ادیان اگر از سنت اسلامی آگاهی یابند و به آن پایبند گردند، به درجات عالی تری از رستگاری نایل می شوند.کلید واژگان: نجات, رستگاری, پلورالیسم دینی, جان هیک, ابن عربی, مولوی
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.