محمد جوان
-
اثر تمرین ورزشی هوازی و حذف نورون های حسی پیاز بویایی بر حافظه ی کاری رت های نر نژاد ویستاراهداف
تنفس از بینی با ایجاد جریان چرخ ه ای هوا، نقطه ی آغازین همگام سازی تنفسی و فعالیت مغزی می باشد. از آنجاکه نورون های حسی پیاز بویایی نسبت به تحریکات مکانیکی و شدت جریان هوا حساس بوده، لذا عدم تنفس از راه بینی با اختلالات نورولوژیک از جمله کاهش حافظه و اختلال شناختی همراه خواهد بود. با توجه به افزایش شدت ورود جریان هوا به بینی هنگام تمرین ورزشی، این مطالعه به بررسی نقش گیرنده های حسی بویایی در حافظه ی کاری به دنبال تمرین ورزشی هوازی می پردازد.
مواد و روش هادر این مطالعه 20 سر، رت نر نژاد ویستار با وزن 220-250 گرم به طور تصادفی به چهار گروه کنترل سالین، کنترل متیمازول، تمرین ورزشی سالین و تمرین ورزشی متیمازول تقسیم شدند. به منظور تخریب گیرنده های حسی بویایی ، ابتدای هر هفته تزریق درون صفاقی متیمازول (300 میلی گرم/کیلوگرم)، انجام گرفت. گروه تمرین ورزشی، هفت هفته تمرین هوازی روی نوارگردان اجرا کردند. بعد از پایان دوره تمرینی، آزمون رفتاری ماز Y به منظور بررسی حافظه ی کاری انجام شد و برای بررسی نتایج از روش آماری آنالیز واریانس دوطرفه استفاده گردید.
یافته هانتایج حاکی از آن بود که تخریب گیرنده های حسی بویایی در اپیتلیوم بینی به طور معنی داری ظرفیت حافظه ی کاری در حیوانات را کاهش داد (003/0=p). همچنین حافظه ی کاری در گروه تمرین ورزشی سالین، نسبت به گروه کنترل سالین (0008/0=p) و نیز گروه تمرین ورزشی متیمازول، نسبت به گروه کنترل متیمازول (0001/0>P) به طور معنی داری افزایش یافت.
نتیجه گیریمکانسیم تنفس از بینی هنگام تمرین ورزشی هوازی از طریق تحریک گیرنده های حسی بویایی ممکن است به عنوان سازوکاری جهت بهبود حافظه ی کاری در تمرین ورزشی تلقی شود.
کلید واژگان: تمرین ورزشی هوازی, تنفس بینی, حافظه ی کاری -
زمینه و هدف
تجویز مکرر آگونیست های اوپیاتی سبب بروز وابستگی به این مواد می شود و همین مسئله مصرف کلینیکی آن ها را محدود ساخته است. هسته لوکوس سرولیوس از جمله ساختارهای اصلی مغزی است که در وابستگی، تحمل و بیان علایم محرومیت از مورفین نقش کلیدی ایفا می کند. اورکسین نیز نوروپپتیدی است که در وابستگی و تحمل به اوپیات ها نقش دارد. گیرنده نوع یک اورکسین به میزان زیادی در هسته لوکوس سرولیوس بیان می شود. در این مطالعه به بررسی بیان کمی گیرنده نوع یک اورکسین در طی وابستگی به مورفین و بروز سندروم محرومیت از آن در نورون های هسته LC موش های صحرایی می پردازیم.
روش هابرای ایجاد وابستگی، مورفین سولفات (ده میلی گرم به ازای هر کیلوگرم) دو بار در روز برای ده روز به صورت زیرجلدی به موش ها تزریق شد. برای القای سندروم محرومیت از مورفین، نالوکسان (دو میلی گرم به ازای هر کیلوگرم) به صورت زیر جلدی در روز دهم، دو ساعت بعد از آخرین تزریق مورفین، تزریق می شد. برای سنجش میزان بیان گیرنده نوع یک اورکسین در نورون های هسته لوکوس سرولیوس، از روش RT-PCR استفاده شد.
یافته ها:
این مطالعه نشان داد که وابستگی به مورفین سبب افزایش بیان ژن گیرنده نوع یک اورکسین در نورون های هسته لوکوس سرولیوس می شود. همچنین مشاهده شد که سندروم محرومیت از مورفین القایی با نالوکسان سبب کاهش بیان گیرنده نوع یک اورکسین در این ناحیه از مغز می شود. به عبارت دیگر میزان این گیرنده ها به حالت قبل از وابستگی باز می گردد.
نتیجه گیری:
با توجه به نتایج این مطالعه یعنی افزایش بیان ژن گیرنده نوع یک اورکسین در هسته لوکوس سرولیوس موش های صحرایی وابسته به مورفین و همچنین بازگشت این گیرنده به حالت کنترل بعد از مواجهه با نالوکسان و سندروم ترک می توان پیشنهاد نمود که گیرنده های نوع یک اورکسین در هسته لوکوس سرولیوس در پدیده وابستگی و نیز سندروم محرومیت دخیل هستند.
کلید واژگان: اوپیات, گیرنده نوع یک اورکسین, موش صحرایی, هسته لوکوس سرولئوسBackground and aimsRepetitive administration of opioid agonists induced dependency to these substances and thus limits their clinical usage. The locus coeruleus (LC) is a key brain structure implicated in dependency tolerance and the expression of somatic signs of morphine withdrawal syndrome. Orexin is a neuropeptide that involve in morphine tolerance and dependence, as well. OX1R has been detected in LC nucleus. In this study we examined the expression of OX1R during dependency and also in the withdrawal syndrome in neurons of LC nucleus in rats.
MethodsTo incite dependency, morphine sulfate (10 mg/kg) was injected intraperitoneally twice a day for 10 days in male Wistar rats. For induction of withdrawal syndrome, naloxone was injected (2 mg/kg) subcutaneously in day 10, two hours after the last injection of morphine. In order to measure the expression of OX1R, RT-PCR was used.
ResultsThis study shows that morphine dependency leads to increase expression of OX1R in neurons of LC nucleus. We also observed that morphine withdrawal syndrome with naloxone induced decreasing of OX1R expression in this region. In another word, amounts of this receptors back to normal level before dependency.
ConclusionDue to results obtained from this study, we observed an increase in the expression of OX1R in neurons of LC nucleus and also return in the level of this receptors to baseline after exposure to naloxone and withdrawal syndrome. Hence we could suggest that OX1Rs in LC nucleus are involved in dependency and withdrawal syndrome.
Keywords: Opiates, Orexin type one receptor, Rat, locus coeruleus nucleus -
مجله دانشگاه علوم پزشکی سبزوار، سال بیست و پنجم شماره 1 (پیاپی 96، فروردین و اردیبهشت 1397)، صص 13 -20سابقه و هدفهسته لوکوس سرولئوس حاوی دسته های بزرگی از نورون های نورآدرنرژیک است که ارتباط گسترده ای با دیگر نواحی سیستم عصبی مرکزی از جمله هیپوتالاموس دارد. این هسته در تنظیم فرایندهای شناختی شامل توجه، یادگیری، حافظه و وابستگی به اوپیات ها نقش ایفا می کند. هر چند اثر تحریکی اورکسین A بر نورون های هسته لوکوس سرولئوس نشان داده شده است، اثر آن بر انتقالات مهاری سیناپسی نورون های این هسته ناشناخته است. بنابراین، در این مطالعه اثر اورکسین A بر جریان های مهاری گابائرژیک نورون های هسته لوکوس سرولئوس بررسی شده است.مواد و روش هااز ناحیه ساقه مغز در محل حاوی نورون های هسته لوکوس سرولئوس، برش های عرضی با ضخامت 300 میکرون تهیه شد. جریان های مهاری پس سیناپسی خودبه خودی در حضور آنتاگونیست گیرنده های AMPA (CNQX) و NMDA (AP5) در مایع خارج سلولی، همچنین مهارگر کانال های سدیمی (QX314) در مایع داخل سلولی به روش whole-cell patch clamp ثبت شد. تاثیر اورکسین بر این جریان ها با افزودن اورکسین با غلظت 100 nM به مایع خارج سلولی بررسی شد.یافته هادر این مطالعه، نشان داده شد که اورکسین A سبب کاهش فرکانس وقوع جریان های مهاری پس سیناپسی خودبه خودی در نورون های هسته لوکوس سرولئوس می شود، ولی بر دامنه این جریان ها بی تاثیر است. این اثر با کاربرد SB-334867، آنتاگونیست اختصاصی گیرنده نوع یک اورکسین مهار می شود.نتیجه گیریاین مورد نخستین مطالعه ای است که نشان می دهد اورکسین A سبب کاهش فرکانس جریان های مهاری پس سیناپسی خودبه خودی در هسته لوکوس سرولئوس می شود و این اثر را از طریق گیرنده نوع یک و به صورت پیش سیناپسی انجام می دهد. این مطلب، شاهد ارزشمندی برای نقش سیگنالی اورکسین A را در نورون های هسته لوکوس سرولئوس فراهم می کند.کلید واژگان: اورکسین A, ثبت whole, cell patch clamp, لوکوس سرولئوس, نورون های گابائرژیکBackgroundThe locus coeruleus (LC) contains large clusters of noradrenergic neurons which project widely throughout the central nervous system including hypothalamus. The LC is involved in cognitive processes, including attention, learning, memory and drug addiction. Orexin neuropeptides excite the noradrenergic LC neurons; however, its effects on inhibitory synaptic transmission to the LC neurons are unknown.Materials And MethodsHere, we investigated the effect of orexin-A (100 nM) on sIPSCs in LC neurons. We used whole-cell patch clamp recording in rat horizontal slices containing the LC nucleus.ResultsOur electrophysiological data indicate that orexin-A application only decreased sIPSCs frequency of LC neurons that was blocked by SB-334867, selective orexin type-1 receptors.ConclusionIn this study, our findings suggest that orexin-A depresses sIPSCs frequency through orexin type-1 receptors. It can be deduced that these changes in inhibitory synaptic transmission may be elicited by prestsynaptic mechanism. These results provide in vitro evidence for a critical role of orexin signaling in LC neurons.Keywords: Orexin, A, whole, cell patch clamp recording, locus coeruleus, GABA
-
هدفپتانسیل برانگیخته بینایی (VEP) ابزاری پرکاربرد برای مطالعه عمل کرد مسیرهای بینایی است. در مطالعه حاضر محتوای فرکانسی VEP و اثر القای دمیلیناسیون در کیاسمای بینایی بر آن در موش های صحرایی بررسی می شود.مواد و روش هاپتانسیل برانگیخته بینایی 61 موش صحرایی سالم در شرایط کاملا یکسان ثبت و تاخیر امواج سیگنال میانگین بررسی شد؛ سپس VEP با تبدیل فوریه به فضای فرکانس منتقل و محتوای فرکانسی آن ارزیابی شد. برای بررسی اثر دمیلیناسیون بر محتوای فرکانسی VEP، دو گروه 6 تایی از این موش های صحرایی به صورت تصادفی انتخاب شدند و در کیاسمای یکی از گروه ها لیزولسیتین (گروه آزمایش) و در کیاسمای گروه دیگر سالین (گروه شم) تزریق شد. محتوای فرکانسی VEP در قبل از تزریق (روز صفر) و در روزهای سوم، هفتم، چهاردهم و بیست ویکم ثبت و در هر روز بین دو گروه مقایسه شد.یافته هابررسی محتوای فرکانسی سیگنال VEP نشان داد بیش ترین سهم توان نسبی باندهای فرکانسی در این سیگنال مربوط به باند دلتا (67/65±2/42 درصد) و کم ترین آن مربوط به باند بتا (4/36±0/5 درصد) است. بررسی محتوای فرکانسی VEP پس از القای دمیلیناسیون نیز، کاهش توان نسبی باند بتا را در روزهای سوم و چهاردهم گروه آزمایش در مقایسه با گروه شم نشان داد (0/05p<).نتیجه گیریبررسی VEP در فضای فرکانس اثر القای دمیلینه کننده لیزولسیتین را زودتر از بررسی آن در فضای زمان آشکار می کند.کلید واژگان: پتانسیل برانگیخته بینایی (VEP), بیماری دمیلیناسیون, کیاسمای بینایی, موش صحراییKoomesh, Volume:20 Issue: 1, 2018, PP 105 -114IntroductionVisual evoked potential (VEP) is an effective tool in order to study the visual pathways. This study was performed to evaluate VEP frequency content and the effect of demyelination induction in optic chiasm in rats.Materials And MethodsVEPs for 61 normal adult female Wistar rats (8-10 weeks) were recorded in the equal conditions and the component latencies of the mean VEPs were studied. Then, the VEP frequency content was evaluated in frequency space through Fast Fourier transforming. Meaningly, to evaluate the effect of the demyelination induction on VEP frequency content, two groups (n = 6 for each group) of rats were selected randomly and divided into the experimental and sham groups. The experimental group was injected lysolecithin into optic chiasm to induce demyelination. The sham group received saline injection into the optic chiasm. Correspondingly, VEP content compared between two groups before injection (day 0) and on days 3, 7, 14 and 21 post-lesion.ResultsThe study of the VEP frequency content indicated delta and beta band power have the maximum (67.65±2.42) and minimum (4.36±0.5) percent in VEP frequency band powers, respectively. Moreover, the comparison between experimental and sham groups showed the decrease of beta band relative power on days 3 and 14 post-lesion in experimental group (pConclusionIt seems that the VEP evaluation in frequency space can reveal the lysolecithin-induced demyelination effects before these effects are revealed in time spaceKeywords: Visual Evoked Potential, Demyelinating Diseases, Optic Chiasm, Rats
-
زمینه و هدفمطالعات اخیر نشان می دهد که هایپراکسی اثر درمانی مناسبی در درمان آسیب ایسکمی حاد دارد. در پدیده تحمل به ایسکمی نقش کینازهای داخل سلولی از جمله ERK (Extracellular signal regulated kinase) مطرح است. در مطالعه حاضر، اثر هایپراکسی نورموباریک متناوب بر روی میزان فعالیت ERK در مدل سکته مغزی مورد مطالعه قرار گرفت.مواد و روش هااین مطالعه از نوع تجربی می باشد. حیوانات شامل 4 گروه (شاهد، شاهد-هایپراکسی، سکته و هایپراکسی-سکته) و هر گروه شامل 6 حیوان نر نژاد ویستار، در محدوده وزنی250 تا 350 گرم بودند. اکسیژن استنشاقی با غلظت 95 درصد، روزانه 4 ساعت و به مدت 6 روز متوالی (هایپراکسی) و در گروه های کنترل با همان شرایط و غلظت اکسیژن 21 درصد (نورموکسی) استفاده شد. 24 ساعت بعد، حیوانات گروه سکته به مدت 60 دقیقه تحت انسداد شریان میانی کاروتید (MCAO) قرار می گرفتند. 5 و 24 ساعت پس از برقراری جریان خون مجدد، امتیاز نقایص عصبی و فعالیت ERK موردبررسی قرار می گرفت.یافته ها5 ساعت پس از اعمال MCAO، گروه های سکته نسبت به شاهد افزایش معنی داری در فعالیت ERK در قشر (01/0p<) و مرکز مغز (001/0p<)داشتند. در همین زمان، هایپراکسی سبب افزایش معنی دار فعالیت ERK در قشر مغز شد (05/0p<). در مرکز مغز، هایپراکسی تاثیر معنی داری بر روی فعالیت ERK نداشت. 24 ساعت پس از MCAO، گروه های سکته نسبت به شاهد، کاهش معنی داری در فعالیت ERK در نواحی قشر (001/0p<) و مرکز مغز (05/0p<) نشان دادند. میزان فعالیت ERK در گروه های هایپراکسی در هر دو ناحیه قشر و مرکز مغز به طور معنی داری در مقایسه با گروه نورموکسی بیشتر بود (05/0p<). هم چنین، هایپراکسی سبب کاهش امتیاز نقایص عصبی شد (022/0p=).نتیجه گیریافزایش فعالیت ERK در گروه هایپراکسی در جهت حفاظت عصبی عمل کرده، ولی چون در مواردی سایر عوامل مخرب قوی تر عمل نموده اند، هایپراکسی به تنهایی نتوانسته از پیشرفت اثرات مخرب سکته ممانعت نماید.کلید واژگان: هایپراکسی نورموباریک, سکته مغزی, آسیب نورونی, ERKBackgroundRecent studies indicate that hyperoxia has a significant therapeutic effect in the acute ischemic injury. The role of intracellular kinases, including ERK, has been posed in the phenomenon of ischemic tolerance. In the present study, the effect of intermittent normobaric hyperoxia on the activity of ERK in the stroke model was studied
Material andMethodsThis is an experimental study. Animals include 4 groups (sham, hyperoxiasham, stroke and hyperoxiastroke); each group consisted of 6 male Wistar rats in the weight range of 250 to 350 grams. Hyperoxia groups were exposed to 95% inspired oxygen for 4 h/day and 6 consecutive days. Oxygen concentration in the control groups was 21% (normoxia, room air). After 24h, the stroke group animals were subjected to 60 min of right middle cerebral artery occlusion (MCAO). After 24h reperfusion, neurological deficit scores (NDS) and ERK activity were assessed.Results5 hours after MCAO, stroke groups showed a significant increase in ERK activity in the cortex (pConclusionIncreased levels of ERK activity in the hyperoxia groups can be used to protect the nervous system, but the presence of other malicious factors may have been more effective in some cases, so that hyperoxia alone hasnt been able to prevent stroke progression.Keywords: ERK, Neural injury, Normobaric hyperoxia, Stroke -
اثر کورتیکواستروئید استنشاقی بر پیچیدگی الگوی تنفس در مدل آسم خوکچه هندی
-
هدفمیکرووزیکول های مشتق از سلول به عنوان مکانیسمی نوین در زمینه ارتباطات سلول-سلول شناخته می شوند. اگزوزوم های مشتق از سلول های بنیادی مزانشیمی به عنوان مکانیسمی نوین در زمینه عملکرد پاراکراین سلول های بنیادی مزانشیمی قلمداد می شوند. در این راستا، اگزوزوم ها نقشی مهم در ارتباطات بین سلولی مابین سلول های بنیادی مزانشیمی و سلول های توموری بر عهده دارند.مواد و روش هااگزوزوم ها از محیط کشت سلول های بنیادی مزانشیمی توسط سانتریفوژ افتراقی تخلیص شد. اندازه و شکل ظاهری اگزوزوم های مشتق از سلول های بنیادی مزانشیمی توسط میکروسکوپ الکترونی نگاره بررسی شد. همچنین، اندازه اگزوزوم ها توسط تفرق دینامیکی نور سنجیده شد. آنالیز وسترن بلات برای نشانگر اگزوزومی CD9 انجام شد. اگزوزوم های تخلیص شده با رنگ فلورسنت PKH نشاندار شد. سلول های توموری تخمدان SKOV3 با اگزوزوم های نشاندار شده تیمار و جذب سلولی توسط میکروسکوپ فلورسنت بررسی شد.نتایجمیکروسکوپ الکترونی نگاره نشان داد که اگزوزوم های مشتق از سلول های بنیادی مزانشیمی دارای شکلی کروی با قطر مابین 30 الی 100 نانومتر است. همچنین اندازه اگزوزوم ها توسط سنجش فرق دینامیکی نور توزیع اندازه زنگوله ای شکل با بیشینه فراوانی 80 نانومتر را نشان داد. آنالیز وسترن بلات نیز بیان CD9 (نشانگر ویژه اگزوزومی) در اگزوزوم های تخلیص شده را نشان داد. همچنین بررسی میکروسکوپ فلورسنت نشان داد که اگزووزم های نشاندار شده با رنگ PKH26 می تواند توسط سلول های توموری SKOV3 با کارآمدی بالا جذب شود.نتیجه گیریروش ارایه شده در زمینه جداسازی اگزوزوم ها از سلول های بنیادی مزانشیمی و تایید ماهیت و جذب آن ها توسط سلول های توموری، گامی مهم و پیش نیاز در زمینه درک عملکرد اگزوزوم ها در سلول های توموری برای مطالعات آینده است. بدیهی است توانایی در مطالعه زیستی جذب اگزوزوم ها توسط سلول های سرطانی فرصت های جدیدی در زمینه بررسی های عملکردی این نانووزیکول های طبیعی و محتویات آن ها در زمینه درمان سرطان فراهم می آورد.کلید واژگان: سلول های بنیادی مزانشیمی, اگزوزوم, سانتریفوژ افتراقی, جذب سلولی, سلول های توموریObjectiveCell-derived microvesicles are described as a new mechanism for cell-to-cell communication. Stem cell-derived exosomes have been described as a new mechanism for the paracrine effects of mesenchymal stem cells (MSCs). In this regard, exosomes may play a relevant role in the intercellular communication between MSCs and tumor cells.MethodsExosomes were purified from the conditioned medium of MSCs by differential centrifugation. Exosome size and morphology were examined by scanning electron microscope and sized with dynamic light scattering (DLS). Western blot analysis confirmed the exosomes by using CD9 as a marker. Purified exosomes were labeled with a PKH26 red fluorescent labeling kit. The labeled exosomes were incubated with SKOV3 ovarian tumor cells for 12 h at 37°C, and we used an inverted fluorescence microscope to monitor cellular uptake.ResultsScanning electron microscopy revealed that the purified MSCs-derived exosomes had a spherical shape with a diameter of approximately 30-100 nm. Exosome size measurement by dynamic light scattering analysis also showed a single bell-shaped size distribution with a peak of ~80 nm. Western blot analysis also demonstrated the presence of CD9 (a representative marker of exosomes) in the purified exosomes. These data confirmed that the vesicles isolated from MSCs-conditioned media were the exosomes based on their size and presence of the protein marker CD9. Florescent microscopy showed that PKH26-labeled exosomes could be taken up by SKOV3 tumor cells with high efficiency.ConclusionOur approach for isolation, characterization and cellular uptake of exosomes derived from MSCs is valuable and a prerequisite for future studies that intend to discover exosome function in tumor cells. The ability to study the biology of exosome uptake in cancer cells could provide opportunities for functional studies of these natural nanovesicles and their contents in cancer therapy.Keywords: Mesenchymal stem cells, Exosomes, Differential centrifugation, cellular uptake, Tumor cells
-
آسم بیماری التهابی مزمن مجاری هوایی است. خصوصیات آن شامل تنگی برگشت پذیر مجاریی هوایی، افزایش پاسخ دهی مجاری هوایی، التهاب و رمدلینگ مجاری هوایی می باشد. هرچند داروهای رایج در کاهش علایم حاد بیماری موثرند اما بر بیشتر جنبه های آسم تاثیری نسبی دارند. سیگنالینگ Rho/Rho-kinase در بسیاری از فرایندها از جمله سازماند هی مجدد اکتین سیتواسکلت سلولی، انقباض، مهاجرت و تکثیر سلولی و التهاب دخیل است. به نظر می رسد که این عملکردهای Rho-kinase، با جنبه های پاتوفیزیولوژیک آسم مانند افزایش پاسخ دهی مجاری هوایی، غیرحساس شدن گیرنده های بتا دو آدرنرژیک، رمدلینگ و فراخوانی ایوزینوفیلها ارتباط داشته باشد. مطالعات اخیر روی مدل های حیوانی آسم نشان داده اند که مهار Rho-kinase با کاهش انقباض، التهاب و رمدلینگ مجاری هوایی همراه است. از این رو مسیر سیگنالینگ Rho-kinase بعنوان یک هدف درمانی جدید در درمان آسم پیشنهاد می شود. این مطالعه مروری با تمرکز بر Rho-kinase بعنوان یک هدف درمانی جدید، اطلاعات متقاعد کننده ای را در مورد نقش مهم این آنزیم و سیگنالینگ همراه آن بر جنبه مختلف آسم مرور می کند.
کلید واژگان: آسم, Rho-kinase, درمانAsthma is a chronic inflammatory disease of the airways, characterized by reversible airway narrowing, inflammation, airway remodeling and airway hyper-responsiveness. Although current drugs are effective on decreasing the acute symptoms of disease, they are only partially effective on most features of asthma. Rho/Rho-kinase signaling is contributed in many biological processes, including reorganization of the Actin cytoskeleton, contraction, cell migration and proliferation, and inflammation. It seems that these Rho-kinase functions are related to pathophysiological features of asthma including airway hyper-responsiveness, beta 2-adrenergic receptor desensitization, remodeling and eosinophil recruitment. Recent studies demonstrated that the inhibition of Rho-kinase reduced contraction, inflammation, and airway remodeling in animal model of asthma. Hence Rho-kinase signaling pathway is recommended as a novel therapeutic target in the treatment of asthma. So, as a novel therapeutic target in asthma, this review focuses on Rho kinase and offers compelling evidences on its critical role and its associated signaling on different features of asthma.
Keywords: Asthma, Rho-kinase, Treatment -
آسم بیماری تنفسی مزمن رایجی است که با تنگ شدن برگشت پذیر راه های هوایی همراه می باشد. مطالعات انسانی نشان می دهند که در سیر بیماری آسم الگوی تنفس و پاسخ دهی مجاری هوایی تغییر می کند. هدف از انجام این مطالعه بررسی الگوی تنفس موش صحرایی در شرایط طبیعی و آسماتیک است. در این مطالعه حیوانات به دو گروه آسمی و سالم تقسیم شدند. برای آسمی کردن حیوانات از اووآلبومین و در گروه سالم از سالین استفاده شد. الگوی تنفس به وسیله بادی باکس پلتیسموگراف حیوانی ثبت شد. سپس تعداد تنفس، حجم تنفسی و فواصل بین تنفس جهت آنالیز در محیط نرم افزار MATLAB مورد بررسی قرار گرفت. برای تایید آسمی شدن، پاسخ دهی مجاری هوایی و التهاب ایوزینوفیلی بررسی شد. برای بررسی پاسخ دهی مجاری هوایی به متاکولین، حیوان بیهوش و تراکیوستومی شد. پس از فلج کردن عضله اسکلتی، حیوان به ونتیلاتور متصل شد. پاسخ دهی مجاری هوایی پس از استنشاق دوزهای mg/ml 25/0، 5/0، 1، 2، 4 و 8 متاکولین با فاصله 6 دقیقه بررسی شد. التهاب ایوزینوفیلی نیز با روش لاواژ مایع برونکوآلویولار (BAL)مورد بررسی قرار گرفت. تعداد ایوزینوفیل ها در نمونه های آسمی نسبت به گروه کنترل افزایش داشت (0001/0P<). پاسخ دهی مجاری هوایی نسبت به متاکولین در گروه اووآلبومین در دوزهای mg/ml 4 (01/0>P) و mg/ml 8 (0001/0>P) نسبت به گروه سالین افزایش معناداری پیدا نمود. تعداد تنفس بین دو گروه هیچ تفاوت معناداری با هم نداشت. حجم تنفسی در گروه سالین نسبت به حالت پایه (01/0P<) و گروه سالین (001/0P<) کاهش معناداری نشان داد. بی نظمی فواصل بین تنفس در گروه اووآلبومین در مقایسه با پایه منظم تر گردید (05/0 P<). همچنین این فواصل در گروه اووآلبومین در مقایسه با گروه سالین (001/0P<) نیز منظم تر شد. پیچیدگی الگوی تنفس در حیوانات آسمی کمتر بود. بنابراین در واقع می توان گفت، الگوی تنفس در این حیوانات منظم تر شده است که این تغییر می تواند ناشی از مکانیسم های مرکزی باشد.
کلید واژگان: آسم, حجم تنفسی, فواصل بین تنفس, الگوی تنفس, پاسخ دهی مجاری هواییNafas Journal, Volume:2 Issue: 2, 2015, PP 13 -20Asthma is a common chronic respiratory disease with reversible narrowing of the airways. Human studies show that breathing pattern and airway hyper-responsiveness have been changed in the course of the asthma disease. So, this study aimed to assess breathing patterns in normal and asthmatic rats. We assigned animals to one of two protocols: Saline and ovalbumin (asthmatic rats). Using body box plethysmography, animal respiration was recorded before and after each protocol. Then, respiratory rate, respiratory volume and inter-breath interval was quantified by non-linear analysis in MATLAB. To verify asthma, we evaluated hyper-responsiveness and bronchoalveolar lavage fluid after completion of the challenges. In order to evaluate hyper-responsiveness to methacholine, the animals were anesthetized and tracheostomy was done on them. Then the animals were connected to ventilator after their skeletal muscle were paralyzed. Hyper-responsiveness was measured at a distance of 6 minutes, after inhalation of doses of 0/25, 0/5, 1, 2, 4 and 8 mg/ml methacholine. Furthermore, bronchoalveolar lavage (BAL) fluid were used to study the eosinophilic inflammation. The increased airway inflammation was found only in the allergen group (p<0.0001). Compared with control group, airway responsiveness were significantly increased in asthmatic rats that received 4 mg/ml (p<0.01) and 8 mg/ml (p<0.0001) methacholine. Respiratory rate, was not significantly different between the two groups. The respiratory volume in ovalbumin group had significant decrease to baseline (p<0.01) and Saline group (p<0.001). The respiratory dynamics showed an increased regularity in asthmatic rats, compared to baseline (p<0.05) and control group (p<0.001). The less complexity of the breathing pattern in asthmatic animals denotes that breathing pattern of asthmatic rats is more regular. This finding may be caused by central mechanisms.
Keywords: Asthma, Respiratory volume, Inter-breath interval, Breathing pattern, Airway hyperresponsivenes -
IntroductionUrsolic Acid (UA) is a lipophilic triterpenoid compound, found in large amounts in apple peel. Anabolic effects of UA on the skeletal muscle and the role of this tissue as a key regulator of systematic aging aroused this question in mind whether UA might amend skeletal muscle performances such as myoglobin expression and also whether it switches skeletal muscle fibers from glycolytic to oxidative.MethodsIn this study, 20 male C57BL/6 mice, aged 10 months, were used and divided to 2 groups. One group received UA (200 mg/kg) + corn oil as vehicle, and the other group was given only corn oil, intraperitoneally. Injection was done twice a day for 7 days, after which skeletal muscle was isolated and evaluated for myoglobin expression and fiber typing by western blotting and mATPase histochemistry techniques.ResultsUA caused myoglobin over-expression (p<0/01). It also changed anaerobic glycolytic muscle fibers into fast-oxidative (~ 30%) and slow-oxidative (4%) fibers.ConclusionIt seems that UA mimics beneficial effects of exercise through up-regulation of myoglobin expression and switching of muscle fiber types into oxidative fibers. It may be proposed as a good candidate for treatment of skeletal muscle dysfunction.Keywords: Ursolic Acid, Myoglobin, Skeletal Muscle, Slow, oxidative, Fast, oxidative
-
زمینه و هدفتکنیک های روان درمانی بدنی، به افراد نحوه موثر کنار آمدن با عوامل تنش زا را می آموزد. این مطالعه به منظور تعیین اثر آموزش تکنیک های روان درمانی بدنی بر سطح کورتیزول بزاقی و میزان استرس دختران دبیرستانی انجام شد.روش بررسیدر این کارآزمایی بالینی 30 دختر دبیرستانی 18-15 ساله شهر گرگان به طور تصادفی در دو گروه 15 نفری کنترل و مداخله قرار گرفتند. آموزش روان درمانی بدنی به صورت گروهی در 9 جلسه طی دو ماه برای گروه مداخله انجام گردید. میزان استرس با مقیاس سنجش استرس کوهن ابتدا و انتهای مطالعه مورد سنجش قرار گرفت. همچنین در ابتدا و انتهای مطالعه نمونه های بزاقی آزمودنی ها صبح پس از بیدار شدن از خواب (دقیقه صفر) و دقایق 15، 30 و 45 جمع آوری شد. میزان کورتیزول با روش ELISA سنجیده شد.یافته هامیانگین میزان استرس گروه مداخله در مقایسه با گروه کنترل کاهش یافت (P<0.05). همچنین میانگین غلظت کورتیزول بزاقی گروه مداخله در مقایسه با گروه کنترل به طور معنی داری کاهش یافت (P<0.05).نتیجه گیریروان درمانی بدنی باعث کاهش استرس و میزان کورتیزول بزاقی دانش آموزان دختر شد.
کلید واژگان: استرس, روان درمانی بدنی, کورتیزول بزاقی, دخترBackground And ObjectiveBody psychotherapy technique (BPT) is a program teaches to deal more effectively with stressors. This study was done to evaluate the effectiveness of body psychotherapy technique on the stress and salivary cortisol level in high school girl students.MethodsIn this randomized clinical trials study، thirty 15-18 years old female students were randomly divided into intervention and control groups. BPT group was given to the intervention group in nine sessions during two months. Cohen stress scale was used perior and the end of study to determine the scale of stress. Perior and at the end of study، salivary samples of subjects were collected directly after getting up in the early morning، 15، 30 and 45 minutes later on to measure salivary cortisol level.ResultsThe mean of stress scale scores and salivary cortisol level in the intervention group significantly reduced in comparison with the controls (P<0. 05).ConclusionBody psychotherapy technique reduces stress scale scores and salivary cortisol level in high school girl students in Gorgan، northern Iran.Keywords: Body Psychotherapy Technique, Stress, Cortisol, Female -
سلول های بنیادی پرتوان، به عنوان سلول هایی با قابلیت خودنوزایی و تمایز به انواع رده های سلولی خاص، در مطالعات پزشکی ترمیمی بسیار مورد توجه قرار گرفته اند. در مورد ترمیم تخریب بیماری های چشمی نیز، تمایز سلول های اپیتلیوم رنگدانه دار شبکیه از سلول های بنیادی پرتوان در دهه های اخیر اهمیت زیادی پیدا کرده است؛ زیرا عدم عملکرد صحیح این سلول ها عامل اصلی بروز بیماری های تخریب چشمی از جمله تخریب ماکولای وابسته به سن است. میلیون ها نفر در سراسر دنیا از این بیماری رنج می برند. به منظور بازگرداندن سلول های تخریب شده و در نهایت بهبود بینایی، مطالعات متعددی در جهت استفاده از سلول های بنیادی پرتوان، تمایز آن ها به سلول های اپیتلیوم رنگدانه دار شبکیه و در نهایت کاربرد آن ها در سلول درمانی انجام شده است. بر این اساس بسیاری از محققین تلاش کرده اند تا سلول های اپیتلیوم رنگدانه دار شبکیه ای با کارآیی بالا تولید کنند، به طوری که بعد از عمل پیوند، عملکرد مناسبی را در کنار سلول های میزبان نشان دهند. در این مطالعه مروری، اهمیت و نقش سلول های اپیتلیوم رنگدانه دار شبکیه و همچنین مطالعات صورت گرفته در زمینه تولید این سلول ها در شرایط آزمایشگاهی بررسی گردیده است.
کلید واژگان: سلول اپیتلیوم رنگدانه دار شبکیه, بیماری های تخریب شبکیه, سلول های بنیادی پرتوانPluripotent stem cells as the cells with a capacity for self-renewal and differentiation into various specific cell types have been highly regarded in regenerative medicine studies. To repair the eye disease damages, the differentiation into retinal pigment epithelial cells of pluripotent stem cells has gained great importance in recent decades because the inappropriate function of these cells is the main cause of degenerative diseases such as the age-related macular degeneration. Millions of people in the world suffer this disease. To restore the damaged cells and, finally, to improve the vision, numerous studies have been conducted on using pluripotent stem cells, their differentiation into retinal pigment epithelial cells, and finally, their application in cell therapy. Based on this, many researchers have attempted to produce highly efficient retinal pigment epithelial cells, such that they show a proper function after transplant, along with the host cells. In this review article, the importance and the role of pigment epithelial cells, as well as, the studies on the in vitro production of these cells were examined.Keywords: Retinal pigment epithelial cell, retinal degenerative diseases, pluripotent stem cells -
زمینه و هدفاخیرا نشان داده شده هیپراکسی نورموباریک اثر درمانی قابل ملاحظه ای در درمان ایسکمی حاد دارد که اصطلاحا پیش شرطی سازی نامیده می شود. به هر حال به خوبی مشخص نیست این پیش شرطی در محیط زنده چگونه عمل می کند. در مطالعه حاضر اثر هیپراکسی نورموباریک متناوب بر بیان HIF1α در مدل سکته مغزی مورد مطالعه قرار گرفت.مواد و روش هامطالعه از نوع تجربی بوده و حیوانات شامل4 گروه، هر گروه شامل 6 موش صحرایی بودند. غلظت اکسیژن استنشاقی اعمال شده در گروه های هیپراکسی 95 درصد روزانه 4 ساعت و به مدت 6 روز متوالی و در گروه کنترل با همان شرایط با غلظت اکسیژن 21 درصد (نورموکسی) بود. 24 ساعت بعد موش های صحرایی گروه سکته به مدت 60 دقیقه تحت انسداد شریان کاروتید راست قرار گرفتند. پس از 24 ساعت از جریان خون مجدد، اسکور نقایص نورولوژیک مورد مقایسه قرار گرفت.یافته هانتایج حاصل از این مطالعه نشان داد که در گروه سکته نسبت به نورموکسی میزان پروتئین HIF1α افزایش می یافت؛ در حالی که در گروه هیپراکسی نسبت به نورموکسی میزان این پروتئین تفاوت معناداری نداشت. در گروه هیپراکسی سکته افزایش معناداری در میزان HIF1α مشاهده شد. همچنین هیپراکسی امتیاز نقایص نورولوژی را از 83/8 درصد به 46/3 درصد کاهش داد.نتیجه گیریهیپراکسی به واسطه هیدروکسیلاسیون HIF1α موجب ناپایداری آن می شود. در گروه سکته با نرسیدن اکسیژن به سلول ها، ازهیدروکسیله شدن و تخریب HIF1α جلوگیری می گردد. در گروه هیپراکسی سکته، سیتوکین های التهابی با همکاری گونه های آزاد اکسیژن باعت القای افزایش بیان HIF1α می شوند.
کلید واژگان: هیپراکسی, سکته, پیش شرطی سازی, موش صحرایی, HIF1αBackgroundRecent studies have shown that normobaric hyperoxia is effective in the treatment of acute ischemia, a phenomenon called preconditioning. However, the exact mechanism of this kind of preconditioning in vivo is not known. In this study, the effect of intermittent normobaric hyperoxia on expression of HIF1α in a stroke model was investigated.Materials And MethodsIn this experimental study, rats were divided into 4 groups. Hyperoxia groups were exposed to 95% inspired oxygen for 4 h/day and 6 consecutive days. Oxygen concentration in the control groups was 21% (normoxia). After 24 h, rats in stroke groups were subjected to 60 min of right middle cerebral artery occlusion. After 24 h, reperfusion neurological deficit scores were assessed. The brain HIF1α levels were analyzed by Western blot. Statistical analysis was performed using two-way ANOVA, Bonferroni post-test, Fisher exact test, and GraphPad Prism 5 software.ResultsThe results of this study showed that HIF1α levels increased in stroke groups compared with normoxia groups, while the amount of protein in hyperoxia groups was not significantly different from normoxia groups. Significantly increased HIF1α levels were observed in hyperoxia stroke group. Also, hyperoxia improved neurological deficit scores from 8.83% down to 3.46%.ConclusionHydroxylation, instability, and degradation of HIF1α occurred following hyperoxia. In the stroke groups, lack of oxygen delivery to cells prevents hydroxylation and degradation of HIF1α. In hyperoxia stroke group, inflammatory cytokines with increased ROS can induce increased expression of HIF1α.Keywords: Hyperoxia, Stroke, Preconditioning, HIF1α -
زمینه و هدفاخیرا نشان داده شده هیپراکسی نورموباریک متناوب اثر درمانی قابل ملاحظه ای در درمان ایسکمی حاد دارد. در مطالعه حاضر اثر هیپراکسی نورموباریک متناوب و فعالیت پروتیئن کیناز C در نفوذپذیری سد خونی – مغزی، همچنین ارزیابی رفتاری در رت بررسی شده است.روش بررسیدر این مطالعه تجربی 36 رت نژاد ویستار به 6 گروه شش تایی شامل: نورموکسی (شم)، نورموکسی + Chelerythrin chloride (CHEL)، نورموکسی +سکته، نورموکسی + سکته + CHEL، هیپراکسی + سکته و هیپراکسی + سکته+ CHEL تقسیم شدند. از CHEL مهارگر سیستمیک پروتیئن کیناز C، به منظور بررسی اثر پروتیئن کیناز C استفاده شد، در گروه های هیپراکسی، اکسیژن خالص با غلظت 95% و گروه های نورموکسی اکسیژن 21% به مدت 24 ساعت و 6 روز پیوسته فراهم شد. 24 ساعت بعد رت های گروه سکته به مدت 60 دقیقه تحت انسداد شریان کاروتید اصلی راست قرار گرفتند. پس از 24 ساعت از جریان خون مجدد، نفوذپذیری سد خونی - مغزی و نقایص رفتاری مورد بررسی قرار گرفت. داده ها به کمک آزمون های آماری آنالیز واریانس دو راهه و Bonferroni تجزیه و تحلیل شد.یافته هاپیش شرطی سازی با هیپراکسی نورموباریک نقص های نورولوژیک و نفوذپذیری سد خونی - مغزی را کاهش داد. با مهار پروتیئن کیناز C، نقص های نورولوژیک افزایش یافت که با به کارگیری هیپراکسی، کاهش معنی داری داشت (001/0 P<). مهار پروتیئن کیناز C بدون ارتباط با هیپراکسی باعث بهبود عملکرد سد خونی - مغزی شد (001/0 P<).نتیجه گیریبا به کارگیری هیپراکسی و زیرواحدهای ویژه ای از پروتیئن کیناز C، استحکام سد خونی - مغزی بیشتر شده و امتیاز نقص های رفتاری در جریان سکته بهبود می یابد.
کلید واژگان: سکته, پیش شرطی سازی, هیپراکسی, پروتیئن کیناز C, کلریترین کلرایدBackground And AimsStudies have recently shown that intermittent normobaric hyperoxia has a significant therapeutic effect on the treatment of acute ischemia. In this study intermittent normobaric effect of hyperoxia and protein kinase C (PKC) activity in the blood - brain barrier (BBB) permeability and behavioral assessment were evaluated.MethodsIn this experimental study 36 wistar rat were divided to 6 groups as follow: normoxi (shem), normoxi+CHEL, normoxi+halt, normoxi+halt+CHEL, hyproxi+halt, hyperoxi+halt+CHEL, n=6 in each group. Chelerythrin chlorid (CHEL) was used as a systemically inhibitor of PKC. 24 hours later, rats were subjected to 60 min of right middle cerebral artery occlusion (MCAO). The hyperoxia and normoxia groups were exposed to 95% and 21% respectively, for 4 h/day, 6 continuous days. After 24 h reperfusion, neurological deficit scores and BBB permeability was assessed. Data were analyzed using two way ANOVA and Bonferroni test.ResultsPreconditioning with intermittent normobaric hyperoxia decreased neurologic deficit scores and BBB permeability. Inhibition of PKC resulted in the increase of neurologic deficit scores; which improved with hyperoxia (P<0.001). PKC inhibition, independent of hyperoxia improved the BBB function (P<0.001).ConclusionWith the deployment of hyperoxia and specific subunits of PKC during the stroke, stability of BBB integrity and improvement of neurological deficit scores occurKeywords: Chelerythrin chloride, Stroke, Preconditioning, PKC, Hyperoxia -
Introductionischemic preconditioning is one of the most important mechanisms, responsible for the increased brain resistance after stroke. One of the most important candidates to ischemia preconditioning is intermittent normobaric hyperoxia. In this study, the effect of intermittent normobaric hyperoxia on the expression of UCP2 was investigated in a stroke model.MethodsRats were divided into 4 groups (normoxia – sham, hyperoxia – sham, normoxia – stroke and hyperoxia – stroke). Hyperoxia groups were exposed to 95% inspired O2, for 4 h/day and 6 consecutive days. Oxygen level in the control groups was %21 (normoxia). After 24 h, stroke groups were subjected to 60 min of right middle cerebral artery occlusion. After 24 h reperfusion neurological deficit scores were assessed. The brain UCP2 levels were analyzed by western blot.ResultsThe results of this study showed that following brain ischemia-reperfusion, UCP2 levels significantly increased in the stroke groups compared with the sham group; while there was no significant difference in hyperoxia groups compared with normoxia. Also hyperoxia decreased neurological deficit scores.ConclusionFollowing ischemia, oxidative stress caused by increase of ROS, leads to increased UCP2 levels in stroke groups. In this study, the neuroprotective effect of hyperoxia is independent of UCP2 expression.Keywords: Hyperoxia, Stroke, Preconditioning, UCP2
-
سابقه و هدفآدنوزین سازگان پیک عصبی را در دستگاه اعصاب تنظیم می کند. تغییرات سازشی در سیستم آدنوزینی مغز در بعضی شرایط پاتوفیزیولوژیک نظیر قرار گرفتن مزمن در معرض مرفین رخ می دهد. در این مطالعه تغییرات سازشی در فعالیت آدنوزین دآمیناز هیپوکمپ، به عنوان یک جزء کلیدی در متابولیسم آدنوزین که سبب تبدیل برگشت ناپذیر آدنوزین به آمونیوم و اینوزین می شود، به دنبال وابستگی به مرفین و تحمل به سدیم سالسیلات بررسی شده است.مواد و روش هاوابستگی به مرفین با روش خوراکی (24 روز، mg/ml 4/0) و تحمل به سدیم سالسیلات به روش تزریقی (6 تزریق با فواصل 24 ساعت، mg/Kg 300) ایجاد می شد. تحمل در گروه دریافت کننده سدیم سالسیلات با آزمون های Tail flick (TF) و (HP) Hot Plate بررسی شد. برای بررسی آنزیمی، هیپوکمپ سمت راست استخراج، در فسفات بافر هموژنیزه و سپس سانتریفیوژ می شد. مایع روی محصول سانتریفوژ برداشته می شد. غلظت پروتئین نمونه ها با روش برادفورد اندازه گیری می شد. فعالیت آدنوزین دآمیناز با روش کالریمتریک، بر پایه اندازه گیری مستقیم آمونیوم تولید شده ناشی از اثر آدنوزین دآمیناز بر آدنوزین خارجی بررسی شد.یافته هاتزریق روزانه سدیم سالسیلات، سبب افزایش معنادار تاخیر در پاسخ ضد دردی در چند روز اول در مقایسه با گروه سالین شد (P<0.0001) اما این تاخیر پاسخ در روزهای پنجم و ششم تفاوت معناداری با گروه سالین نداشت (05/0 P>). تزریق مرفین در روز هفتم (mg/Kg 5)، تاخیر پاسخ بزرگ تری را در گروه سالین نسبت به گروه دچار تحمل به سدیم سالسیلات نشان داد (001/0 P<). فعالیت آدنوزین دآمیناز در گروه دریافت کننده سوکروز به طور معناداری بالاتر از گروه دریافت کننده مرفین (P<0.05) و در گروه تجویز سالین بالاتر از گروه تحمل به سدیم سالسیلات بود (P<0.05). گروهی که تنها یک بار سدیم سالسیلات دریافت کردند فعالیت آنزیمی مشابه کنترل شان داشتند. تفاوت معناداری بین گروه وابسته به مرفین با گروه تحمل به سدیم سالسیلات دیده نشد (05/0 P>).نتیجه گیریاین کاهش فعالیت آدنوزین دآمیناز می تواند بیانگر وقوع نوعی از تنظیم سازشی در سیستم آدنوزینی هیپوکمپ به دنبال وابستگی به مرفین و تحمل به سدیم سالسیلات باشد.کلید واژگان: آدنوزین دآمیناز, هیپوکمپ, تحمل, وابستگی, مرفین, سدیم سالسیلاتIntroductionAdenosine has been considered as a fine-tuner of the neurotransmitters in the nerve system. Adaptive changes in the brain adenosine system occur in some patho-physiological situations such as chronic exposure to morphine. In this study, the adaptive changes in the adenosine deaminase activity as a key enzyme in the adenosine metabolism that converts adenosine to inosine and ammonia, irreversibly, due to morphine dependence and tolerance to anti-nociceptive effects of sodium-salicylate were investigated.Materials And MethodsMorphine dependence was induced by morphine administration in tap water (0.4mg/ml for 24 days). Tolerance to sodium-salicylate was induced by 6 i.p. injection (1 injection/day) of sodium-salicylate. Tolerance to antinociceptive effects of sodium-salicylate was measured by tail flick (TF) and hot plate (HP) tests. Right hippocampus was dissected, homogenized at phosphate buffer, centrifuged and then the supernatant fraction was isolated. Protein content of the samples was measured by the Bradford method. Hippocampus adenosine deaminase activity was measured by a calorimetric method of enzyme assay which is based on the direct measurement of the produced ammonia from excessive adenosine degradation by adenosine deaminase.ResultsDaily injection of Sodium-salicylate produced antinociception in early days by latency increase rather than saline injection (P<0.0001) but in the following days this antinociceptive effect progressively decreased so at the day 5 and 6 following injection it was similar to saline (P>0.05). Injection of morphine (5mg/Kg) at the day 7 showed more increase in the latency of saline injected rather than sadium-salicylate injected (P<0.001). Adenosine deaminase activity was significantly higher in sucrose administrated rather than chronic morhine administrated (P<0.05) and in saline injected rather than sodium-salicylate injected (P<0.05). Single injection of sodium-salicylate and its control shows the same activity. There was no significant difference in enzyme activity of morphine dependent with sadium-salicylate tolerance (P>0.05).ConclusionThis decline in the adenosine deaminase activity may be related with adaptation in brain adenosine system subsequent of dependent to morphine or tolerance to sodium-salicylate.
-
سابقه و هدفاستروئید های آندروژنیک آنابولیک با تحریک سنتز پروتئین سبب افزایش اندازه و عملکرد عضله می شوند. میوسیت های قلبی دارای دو نوع کانال پتاسیمی حساس به ATP در سارکولم (sarcKATP) و میتوکندری (mitoKATP) می باشند. این کانال ها با باز شدن خود به عنوان یک مکانیسم محافظت کننده قلبی در برابر آسیب های ایسکمی خون رسانی مجدد عمل می نمایند. هدف از این مطالعه بررسی تاثیر استفاده از ناندرولون بر بیان کانال های sarcKATP به همراه تمرین ورزشی و به تنهایی در قلب موش صحرایی می باشد.مواد و روش هادر این مطالعه تجربی، 40 سر موش صحرایی نر به پنج گروه تقسیم شدند: کنترل، حامل، ناندرولون، ورزش و ورزش-ناندرولون. حیوانات در گروه های ورزش برای 5 روز در هفته به مدت ده هفته بر روی تردمیل تحت تعلیم ورزشی قرار گرفتند. ناندرولون با دوز 10mg/kg هفته ای یک بار برای مدت ده هفته در گروه های دریافت کننده به صورت عضلانی تزریق گردیدد. از روش وسترن بلات جهت بررسی میزان بیان زیرواحدهای کانال sarcKATP(Kir6.2 و SUR2) استفاده شد.نتایجیافته ها نشان داد تجویز ناندرولون تاثیری بر میزان بیان زیرواحدهای کانال sarcKATP در گروه ساکن نداشته و ورزش مزمن بیان آنها را افزایش می دهد (01/0=P). از طرف دیگر تجویز ناندرولون موجب کاهش بیان (001/0 =Kir6.2 (P و P= 0/05) SUR2) در حیوانات ورزش کرده می گردد.نتیجه گیریورزش مزمن باعث افزایش بیان کانال های KATP سارکولم می شود و احتمالا یکی از مکانیسم های تاثیر ناندرولون در کاهش اثرات محافظت قلبی ناشی از ورزش، کاهش بیان این کانال ها در سارکولم می باشد.
کلید واژگان: ورزش, ناندرولون, کانال های پتاسیمی حساس به ATP, قلب موش صحراییBackgroundThe anabolic androgenic steroids are known to stimulate muscle protein synthesis and hypertrophy. Cardiomyocytes have two types of ATP-sensitive potassium channels in sarcolemma (sarcKATP) and in mitochondria (mitKATP). Activation of the sarcKATP channels has been proposed to protect against ischemia-reperfusion injury. This study aimed to investigate the effect of nandrolone decanoate on the expression of sarcKATP channels in the presence and absence of exercise in rat heart.Materials And MethodsIn this experimental study, 40 adult male rats were divided into five groups: control, vehicle, ND, exercise and exercise-ND group. Rats in the exercise group were submitted to a running program on a treadmill, 5 days a week for 10 weeks. In addition, rats in the ND and exercise-ND groups received a weekly intramuscular injection of ND (10 mg/kg) for 10 weeks. Expression of the KATP channel subunits (Kir6.2 and SUR2) was determined using the Western blotting method.ResultsND administration had no effect on the expression of sarcKATP channel subunits in the sedentary group, while the chronic exercise significantly increased the expression of KATP channel subunits (P=0.01). Moreover, the ND administration significantly decreased the Kir6.2 (P=0.001) and SUR2 (P=0.05) subunits in the exercised animals.ConclusionChronic exercise and ND increases and decreases the expression of sarcKATP channels, respectively. The ND-induced expression decrement of channels is probably one of the mechanisms involved in the impairment of exercise-induced cardioprotection in rat heart. -
سابقه و هدفبه دنبال دمیلیناسیون CNS، رمیلیناسیون اتفاق می افتد، اگرچه این فرآیند در آسیبهای مزمن مانند بیماری ام اس غالبا با شکست روبه رو می شود. در فرآیند رمیلیناسیون سلول های پیش ساز الیگودندروسیتی غلاف جدیدی از میلین در اطراف آکسون دمیلینه ایجاد می کنند. این تحقیق سعی در بررسی اثر آگونیست آدنوزین رسپتور A1بر دمیلیناسیون و رمیلیناسیون عصب و کیاسمای بینایی پس از تزریق با لیزولستین در موش صحرایی دارد.مواد و روش هادر این مطالعه تجربی لیزولستین به ناحیه کیاسمای بینایی سه گروه 6 تایی از موش های صحرایی تزریق شد. گروه کنترل در روزهای متفاوت پس از تزریق لیزولستین، ACSFدریافت کردند. دو گروه از حیوانات در روزهای 0 تا 14 و 14 تا 28 پس از آسیب، آگونیست گیرنده آدنوزینی CHA) A1) دریافت کردند. سطح رمیلیناسیون و دمیلیناسیون با استفاده از ثبت VEP (پتانسیل برانگیخته بینایی) از سطح جمجمه ارزیابی شد.نتایجبیش ترین میزان دمیلیناسیون در روز 7 پس از تزریق لیزولستین اتفاق افتاد و به تدریج تا روز 28 کاهش معنی دار یافت. تاخیر موج P (اولین جزء پایین رو) نیز در روز 7 افزایش معنی دار یافت و به تدریج طی روزهای 7-28 پس از آسیب به صورت معنی داری کاهش نشان داد. CHA در طول روزهای 0 تا 14 میزان دمیلیناسیون را کاهش داده و در فاز رمیلیناسیون روزهای 14 تا 28 CHA قادر بود سطح رمیلیناسیون را به صورت معنی دار افزایش دهد.نتیجه گیریتزریق CHA اثرات لیزولستین بر موج VEP را معکوس می کند. کاهش دمیلیناسیون و افزایش فرایند رمیلیناسیون توسط CHA ممکن است از طریق افزایش تکثیر سلول های پیش ساز الیگودندروسیت و تمایزشان به الیگودندروسیت های میلینه کننده میانجی گری شود.
کلید واژگان: دمیلیناسیون, رمیلیناسیون, بیماری ام اس, CHA, VEP, سلول های پیش ساز الیگودندروسیت, سلول های بنیادی عصبی, موش صحراییBackgroundDemyelination in central nervous system is usually followed by remyelination; however, chronic lesions with subsequent functional impairment result from the eventual failure of remyelination process, as seen in multiple sclerosis. Remyelination is the process through which oligodendrocyte-progenitor cells (OPCs) restore new myelin sheathes around demyelinated axons. This study aimed to investigate the effect of A1 receptor agonist, N6-cyclohexyladenosine (CHA), on the demyelination and remyelination processes in rat optic chiasm following lysophosphatidylcholine (LPC)-induced demylination.Materials And MethodsIn this experimental study, LPC was injected into the optic chiasm of three groups of rats (n=6). Control group received aCSF on different days following LPC injection. Two groups of animals received CHA on days 0-14 or 14-28 post-lesion. Demyelination and remyelination levels were evaluated by recording visual evoked potential (VEP) from the scalp.ResultsThe highest level of demyelination was occurred on day 7 post-lesion LPC injection and gradually reduced during the days 7-28. The P-wave latency was significantly increased on day 7 and then partially restored during the days 7-28 post-lesion. CHA administration during the days 0-14 attenuated demyelination process. In addition, CHA administration in remyelination phase (days 14-28) was able to potentiate the endogenous myelin repair.ConclusionInjection of CHA could prevent the lysolecithin-induced variations in VEP. The effects of CHA may be mediated through increment of OPCs proliferation and their differentiation into myelinating oligodendrocytes. -
IntroductionThe effect of regular exercise in decreasing the incidence of heart diseases is well known. The abuse of anabolic androgenic steroids (AAS) has been associated with cardiovascular disorders. Uncoupling proteins (UCPs) transport protons across the inner mitochondrial membrane; thereby proton gradient can be diminished by the action of UCPs. This process will result in the uncoupling of mitochondrial respiration from ATP production. The goal of this study was to investigate whether UCP2 and UCP3 are involved in the mechanisms of AAS-induced cardiac damage in the rat heart.MethodsIn the current study, adult male Wistar rats were divided into five groups (n=8): Control, vehicle, nandrolone, exercise, exercise- nandrolone. Rats in the exercise groups were submitted to a progressive running program on a treadmill, 5 days a week for 10 weeks. Rats in the nandrolone and exercise- nandrolone groups received a weekly intramuscular injection of nandrolone decanoate (10 mg/kg), while those in the vehicle group received Arachiz oil as vehicle. Relative mRNA expression of UCP2 and UCP3 were determined with real-time RT- PCR.ResultsThe data showed that chronic administration of nandrolone significantly up-regulated UCP2 and UCP3 mRNA in rat heart and endurance training induced a decrease in the expression of UCP2 and UCP3 mRNA with or without presence of nandrolone.ConclusionIt may be concluded that chronic nandrolone treatment causes an increase in the expression of UCP2 and UCP3 mRNA. Thus, it might decrease energy metabolism efficiency by impairment of ATP production. Physical activity may decrease the adverse effects of nandrolone by down-regulation of the UCP2 and UCP3 mRNA expression.
-
زمینه و هدفافزایش مشارکت سلول های بنیادی عصبی در ترمیم اندوژن آسیب های میلینی یکی از مهم ترین استراتژی ها برای درمان های نوین بیماری ام اس است. افزایش cAMP با فعال کردن PKA و همچنین مستقل از آن، ظرفیت ترمیمی مغز را افزایش می دهد. در مطالعه حاضر، اثر تزریق داخل صفاقی آنالوگ فعال آن (dbcAMP) بر مهاجرت سلول های بنیادی عصبی در مدل EAE بیماری ام اس بررسی شد.مواد و روش هادر این مطالعه تجربی برای القای EAE، gμ300 MOG با complete freunds adjuvant) CFA) مخلوط و به صورت زیر جلدی به 33 موش تزریق شد. همزمان با تزریق اول و 48 ساعت بعد از آن، سم سیاه سرفه (PT:pertusis toxin) به صورت i.p. تزریق شد. موش های گروه کنترل فقط CFA و PT را دریافت کردند. گروهی از موش های القا شده dbcAMP را با دوز mg/kg 10 از روز 9 تا 14 یا 9 تا 21 به طور داخل صفاقی دریافت کردند. علائم کلینیکی روزانه بررسی شدند. از روش ایمونوهیستوشیمی و شاخص مولکولی نستین برای شناسایی سلول های بنیادی عصبی استفاده شد. تعداد سلول های Nestin+ در برش های ساجیتال نواحی اطراف بطن جانبی (SVZ) و پیاز بویایی (OB) شمارش شد. آنالیز داده های آماری با استفاده از GraphPad Prism Version 5 انجام گرفت. برای مقایسه علائم کلینیکی بین گروه های EAE و تیمار شده با dbcAMP از آزمون تی غیر زوجی استفاده شد، همچنین برای مقایسه آماری تعداد سلول های Nestin+ از آزمون آنالیز واریانس یک طرفه و پس آزمون توکی استفاده شد.یافته هاالقای EAE باعث ایجاد علایم کلینیکی، فلجی دم و پاهای عقب شد. dbcAMP باعث کاهش شدت و علائم EAE شد. بیشترین درجه بیماری در گروهی که پس از القا، dbcAMP دریافت کرده بودند 13/0±66/0 و در گروه کنترل 2/0±5/2 در روز 21 بعد از القا بود (n=6). با القا EAE تعداد سلول های nestin+ در ناحیه SVZ تغییر معناداری نکرد اما در پیاز بویایی افزایش یافت. با پیشرفت بیماری در گروه EAE در روز 21 بعد از القا، تعداد این سلول ها در بطن جانبی کاهش جزیی یافت (20/1±66/5) و افزایشی در تعداد این سلول ها در گروه EAE که از روز 9 تا 21 بعد از القا، dbcAMP دریافت کرده بودند دیده شد (3/2±9). با یشرفت بیماری در روز 21 بعد از القا، تعداد این سلول ها در پیاز بویایی افزایش یافت (04/2±5/19) و تفاوت این گروه با گروه کنترل معنادار شد (n=3). وقتی dbcAMP از روز 9 تا 21 تزریق شد، افزایش بارزی در تعداد سلول های Nestin+ مشاهده شد (73/2±40) که این تغییر در مقایسه با گروه کنترل و گروه EAE 21 معنادار بود (n=3).نتیجه گیریdbcAMP با افزایش تعداد سلول های بنیادی عصبی و القای مهاجرت بیشتر آن ها از SVZ بطن های جانبی به پیاز بوبایی و نواحی آسیب باعث تسریع فرایند ترمیم میلین شده و علائم بیماری را کاهش می دهد.
کلید واژگان: سلول های بنیادی عصبی, dbcAMP, EAE, دمیلیناسیون, ترمیم میلین, موشBackground andPurposeNovel strategies of MS try to stimulate endogenous neural stem cells for demyelination repair. Increased levels of cAMP potentiate the repair mechanisms in CNS by activating PKA or independently. In the present study، we investigated the effect of dbcAMP on neural stem cells migration in experimental autoimmune encephalomyelitis (EAE) model of MS. Methods and Materials: Mice were immunized with 300 µg MOG peptide emulsified in complete Freund''s adjuvant (CFA) and pertussis toxin (PT). Control mice received CFA and PT. Groups of EAE- mice received i. p. injections of dbcAMP 10mg/kg from day 9-14 or 9-21. Animals were observed daily for neurological deficit. Nestin expression was used as a marker to detect neural stem cells. The number of Nestin+ cells in SVZ and olfactory bulb (OB) was evaluated using immunohistochemical staining. GraphPad Prism Version 5 was used for analyzing the data. For the clinical signs of EAE، the differences between the same days were compared by unpaired t-test. For the number of Nestin+ cells، the statistical differences between the groups were determined by one-way ANOVA and Tukey post-test.ResultsEAE induction caused clinical signs and paralysis of tail and hind limbs. dbcAMP significantly reduced the incidence and severity of EAE in mice immunized with MOG. Maximum of scores reached 0. 66±0. 13 for dbcAMP treated mice (2. 5±0. 2 for EAE mice) on 21 dpi (day post inductin). EAE induction did not change number of nestin+ cells in SVZ but it increased it in OB. With developing of scores on 21dpi، the number of cells decreased (5. 66±1. 20). dbcAMP injection from 9-21 dpi increased these cells in SVZ. With developing of EAE scores on 21 dpi، the number of these cells in OB increased (19. 5±2. 04) and has significant differences with the control group. The treatment of EAE induced mice with dbcAMP from 9-21 dpi was assosiated with a significant elevation of Nestin+ cells in OB (40±2. 73) (P<0. 001).ConclusionTreatment with the dbcAMP and PKA activation effectively control the EAE signs via increasing the number of neural stem cells and inducing their migration from SVZ to OB and demyelinated lesions، and decrease the symptoms. -
IntroductionMultiple sclerosis (MS) is a chronic inflammatory demyelinating disease. In the present study, we investigated the response of subventricular zone (SVZ) adult stem cells in the experimental autoimmune encephalomyelitis (EAE), an animal model of MS, and also the differentiation fate of these stem cells.MethodsMice were immunized with MOG peptide emulsified in complete Freund's adjuvant (CFA) and pertussis toxin (PT). Control mice received CFA and PT. To study SVZ stem cells migration, mice received seven i.p. injections of BrdU at 2-h intervals on the day before EAE induction. Demyelination was studied using specific staining with luxol fast blue. The number of BrdU+ cells in SVZ and olfactory bulb (OB) was counted using immunohistochemical staining. To understand the fate of the stem cells, NG2 marker was used to detect oligodendrocyte precursors.ResultsLumbar spinal cord of EAE animals showed significant demyelination and the volume of demyelinated areas was increased on days 14 to 21 post lesion. In the EAE group, more Brdu+ cells were observed in the OB compared to the SVZ. The number of Brdu+/NG2 + cells in OB was significantly increased after EAE induction.ConclusionThe demyelinating context of EAE promotes the migration of SVZ stem cells to the OB. These cells mostly differentiate to oligodendrocyte precursors and may contribute to myelin repair.Keywords: Cell migration, subventricular zone, Stem cells, Experimental autoimmue encephalomyelitis model, Mouse
-
IntroductionDemyelination is one of the main causes of neurological disability. It is the end product of numerous pathological processes, multiple sclerosis (MS) being the most common cause. More than 70% of the MS patients suffer from optic disturbances. This disease commonly affects the optic pathway, particularly the optic nerves and chiasm. Several attempts have been made to produce a suitable model of demyelination in optic apparatus up to now.MethodsLocal demyelination model was generated using direct injection of lysolecithin (LPC) into the optic chiasm of C57/BLJ6 mice without any undesirable distributions of gliotoxin into other brain structures. Histological and electrophysiological assessments of the processes of demyelination and remyelination in the animal model were done with specific myelin staining and visual evoked potential (VEP) recordings.ResultsIn this study, both electrophysiological and histological results demonstrated that maximum level of demyelination was observed on day 7 post lesion and an incomplete yet significant remyelination took place on day 14 post lesion.ConclusionResults showed a relatively rapid endogenous myelin repair in mice optic chiasm. Furthermore, this report might offer a new tool to address possible involvement of new origins of myelin-forming cells and subsequently their manipulation to promote myelin repair in the adult central nervous system
-
IntroductionIn the present work, spontaneous postsynaptic currents were assessed to investigate the postnatal development of excitatory postsynaptic currents in locus coeruleus neurons.MethodsIn this study, AMPA and NMDA receptor-mediated spontaneous synaptic currents in the neurons of locus coeruleus were assessed using whole cell voltage-clamp recording during the first three weeks.ResultsThe frequency and amplitude of NMDA sEPSCs and the frequency of AMPA sEPSCs were increased in the second and third postnatal weeks compared with these parameters recorded in the first postnatal week. However, the ratio of the AMPA to NMDA current frequency and amplitude was constant until the 3rd postnatal week.ConclusionThese findings suggest that a vast majority of nascent glutamatergic synapses express both functional AMPA and NMDA receptors in the postnatal locus coeruleus, so that AMPA/NMDA sEPSCs remained constant during this period.
-
مقدمههدف از تحقیق حاضر تعیین اثر تمرین استقامتی بر میزان محتوی پروتئینی مبادله گر سدیم هیدروژن (1NHE) و کوترانسپورتر سدیم بی کربنات (1NBC) در غشای عضلات اسکلتی رت های دیابتی نوع 2 بود.روش هاتعداد 40 رت نژاد ویستار نر در سن 4 هفتگی با میانگین وزن 8/9±7/93 گرم انتخاب و به طور تصادفی به سه گروه کنترل سالم (7 سر رت) کنترل دیابتی (9 سر رت) و تمرینی دیابتی (9 سر رت) تقسیم شدند. دیابت از طریق ترکیب تزریق درون صفاقی استرپتوزوتوسین و مصرف غذای پرچرب ایجاد و تمرین استقامتی (دویدن روی نوار گردان جوندگان، شروع با min/m20 تدریجا به min/m30 در هفته آخر) به مدت هفت هفته، بر گروه تمرینی دیابتی اعمال شد. جهت تایید مقاومت انسولین از مقادیر HOMA-IR استفاده گردید. 24 ساعت پس از اتمام پروتکل تمرینی، رت ها تشریح و عضله نعلی (SOL) و باز کننده طویل انگشتان (EDL) استخراج شدند. اندازه گیری انسولین پلاسما به روش ELISA، غلظت گلوکز پلاسما با روش آنزیماتیک گلوکز اکسیداز و میزان محتوی پروتئینی 1NHE و1NBC با تکنیک وسترن بلاتینگ انجام گرفت و با استفاده تکنیک Scanning Densitometric نرم افزار Image j چگالی باندهای 1NHE و1NBC تعیین شد. جهت تعیین معنی دار بودن تفاوت متغیرها بین گروه های تحقیق از آزمون آنوای یک راهه و آزمون تعقیبی توکی TUKEY استفاده شد.یافته هایافته های تحقیق نشان داد مقادیر IR INDEX-HOMA در دو گروه دیابتی نسبت به گروه کنترل سالم بیشتر بود (001/0>P)، همچنین اختلاف معنی دار بین میزان محتوی پروتینی 1NHE عضله EDL بین گروه تمرینی دیابتی و کنترل دیابتی یافت شد (05/0>P). میزان محتوی پروتئینی 1NBC عضله EDL و همچنین میزان محتوی پروتئینی 1NHE و 1NBC عضله نعلی نیز در هر دو گروه دیابتی کنترل و تمرین افزایش پیدا کرد اما این افزایش غیر معنی دار بود (05/0>P).نتیجه گیرینتایج تحقیق نشان داد که محتوی پروتئینی 1NHE و 1NBC عضلات اسکلتی رت های دیابتی نوع 2 در مقایسه با گروه کنترل سالم کاهش داشته است و تمرین استقامتی محتوی این ترانسپورترها را در گروه تمرینی دیابتی افزایش می دهد. بنابر این می تواند سطوح این ترانسپورترها را به شرایط نرمال نزدیک کند.
کلید واژگان: تمرین استقامتی, مبادله گر سدیم هیدروژن, کوترانسپورتر سدیم بی کربنات, رت های با دیابت نوع 2 -
بیماری مولتیپل اسکلروزیس سبب بروز اختلالات نورولوژیکی بیشتری در زنان نسبت به مردان میشود. هورمونهای گنادی نقش بالقوه ای در بلوغ و تمایز سلولهای عصبی و گلیالی دارند. اثر برخی هورمونهای گنادی نظیر پروژسترون بروی دمیلیناسیون و رمیلیناسیون بخوبی مشخص شده است. نقش آندروژنها نیز در تکوین سیستم عصبی و میلیناسیون گزارش شده است. ما در مطالعات قبلی مشاهده کردیم که گنادکتومی حیوانات نر توان مغز را جهت مقاومت در برابر آسیبهای دمیلینه کننده و نیز ترمیمهای بعدی می کاهد. در این گزارش با القا دمیلیناسیون در دستگاه بینایی سعی نمودیم اثرات حذف هورمونهای گنادی بر الگوی دمیلیناسیون و رمیلیناسیون در موشهای نر گنادکتومی را با موشهای ماده مقایسه کنیم.
تغییرات ایجاد شده در امواج پتانسیلهای برانگیخته بینایی (VEP) و در رنگپذیری میلین بدنبال القا مدل دمیلیناسیون موضعی توسط لیزولسیتین در بین موشهای نر گنادکتومی و ماده در روزهای 2،7،14 و 28 پس از آسیب ارزیابی و مشاهده شد که دمیلسناسیون در هر دو گروه در روز 2 آغاز شد، در روزهای 7 و 14 به بالاترین مقدار خود رسید و نهایتا در روز 28 ترمیم نسبی ناکامل اگرچه معنی داری رخ داد.
فرایندهای دمیلیناسیون و رمیلیناسیون به لحاظ زمانی و کیفی در گروه های گنادکتومی و ماده الگوی مشابهی نشان داد. به نظر می رسد تفاوتهای اساسی بین دمیلیناسیون و رمیلیناسیون در موشهای نر و ماده عمدتا بدلیل حظور آندروژنهای گنادی در نرهاست. نتایج این پژوهش می تواند در فهم بیشتر نقش هورمونهای جنسی در بیماری های دمیلینه کننده مفید باشد و اطلاعات مهمی جهت فراهم نمودن درمانهای ترمیمی ارائه دهد.کلید واژگان: دمیلیناسیون, ترمیم میلین, لیزولسیتین, گنادکتومی, عصب و کیاسمای بینایی, آندروژنهای گنادی, موش صحرایی نر و مادهMultiple sclerosis (MS) is commonest demyelinating disease among young adults. It demonstrates neurological dysfunctions in females more than males. Gonadal hormones have essential roles in maturation and differentiation of neurons and glial cells in both genders. The role of some gonadal female hormones such as progesterone has been well characterized on demyelination and remyelination in animal models. The role of androgens on neural system development and myelin maturation were identified. We previously observed that castration decreases the brain resistance against demyelinating insults and also reduces the subsequent repair. As the optic nerves and chiasm demyelination shows the hallmark characteristic in MS, inducing demyelination in optic apparatus, we have tried to find whether the effects of elimination of male gonadal hormones using gonadectomy could show the same, more or less changes in patterns of demyelination and repair comparing demyelinated females? Thus, to evaluate these alternations castrated male and female rats were compared by using visual evoked potentials and histological assessments on 2,7,14, and 28 days post lysolecithine (LPC) injection. Interestingly, we observed demyelination was started 2 day post lesion (dpl), reached to a maximum level at 7 and 14 dpl and then it partially but significantly reversed on 28 dpl. Demyelination and subsequent repair processes in both gonadectomized and female groups were shown almost the same patterns temporarily and in quality. Elimination of gonadal androgens could cause the male animals to undergone the same shape of de/remyelination compared female ones. In conclusion, differences between male and female demyelination and remyelination are substantially depending on male gonadal androgens. This work could be useful for understanding of the effects of sex hormones on demyelinating diseases and could offer fundamental information for repairing therapies in Multiple Sclerosis.
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.