به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

مرجان عجمی

  • طاهره تیموری، مرجان عجمی، ساره شاکریان*، مرتضی عبدالهی
    مقدمه و اهداف

    شواهد نشان می دهد ابتلا به اختلالات چربی خون در افراد تحت تاثیر پیروی آنان از رژیم غذایی ناسالم می باشد. این مطالعه با هدف بررسی الگوی غذایی افراد مبتلا به اختلالات چربی خون و نیز وضعیت ابتلا به بیماری های غیرواگیر در جمعیت مورد بررسی انجام گردید.

    روش کار

    مطالعه مقطعی روی 300 بیمار مبتلا به اختلالات چربی خون انجام شد. شرکت کنندگان از بین افراد دارای چربی خون مراجعه کننده به مراکز خدمات جامع سلامت شهر الوند به شیوه نمونه گیری چند مرحله ای انتخاب شدند. داده ها با استفاده از پرسشنامه نیمه کمی بسامد خوراک FFQ جمع آوری گردید. یافته ها توسط نرم افزارSPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.

    یافته ها

    سه الگوی غذایی شامل الگوی غذایی سالم، ناسالم و میانه یا معمولی در مشارکت کنندگان پژوهش شناسایی شد. بیشتر افراد (66/3 درصد) از الگوی غذایی میانه یا معمولی پیروی می کردند. همچنین 85 درصد افراد دارای اضافه وزن و یا چاق بودند. نتایج تحلیل رگرسیون لجستیک نشان داد، الگوی غذایی از ناسالم در مقایسه با الگوی غذایی سالم  احتمال ابتلا به بیماری شخص را 2/27 برابر بیشتر می کند. همچنین نشان داد  با افزایش سن احتمال ابتلا به بیماری شخص 1/093 بیشتر می شود. همچنین بین الگوی غذایی و سطح تحصیلات ارتباط معنی دار (0/05>P) بود و افراد دارای سطح تحصیلات بالاتر الگوی غذایی سالم تری داشتند. در این بررسی ارتباط معنی داری بین سن، وضعیت تاهل افراد و الگوی غذایی آنان (0/05< P) مشاهده نگردید.

    نتیجه گیری

    نتایج نشان داد افرادی که از الگوی غذایی ناسالم پیروی می کنند بیماری های غیرواگیر بیشتری دارند. بنابراین به نظر می رسد اصلاح الگوی غذایی از طریق آموزش تغذیه مناسب بوده و می تواند در پیشگیری از ابتلا به سایر بیماری های غیر واگیر در آینده موثر باشد.

    کلید واژگان: الگوهای غذایی, اختلالات چربی خون, بیماری های غیرواگیر
    Tahereh Tiemori, Marjan Ajami, Sareh Shakerian*, Morteza Abdollahi
    Background and Objectives

    Evidence shows that blood lipid disorders in people are influenced by their unhealthy diet. This study was conducted with the aim of investigating the dietary pattern of people with lipid disorders and the status of non-communicable diseases in the studied population.

    Methods

    A cross-sectional study was conducted on 300 patients with lipid disorders. The participants were selected among people with lipids who referred to comprehensive health service centers in Alvand city by multistage sampling method. The data were collected using a semi-quantitative food frequency questionnaire (FFQ). The findings were analyzed by SPSS software.

    Results

    Three dietary patterns including healthy, unhealthy and average were identified in the research participants. Most people (66.3%) followed a moderate dietary pattern. Also, 85% of people were overweight or obese. The results of the logistic regression analysis showed that an unhealthy eating pattern increases the likelihood of developing diseases by 2.267 times compared to a healthy eating pattern. It also showed that with increasing age, the probability of contracting the disease increases by 1.093. Also, there was a significant relationship between food pattern and education level (P<0.05). In this study, there was no significant relationship between age, marital status of people and their food pattern (P>0.05).

    Conclusion

    The results showed that people who follow an unhealthy food pattern have more non-communicable diseases. Therefore, it seems that modifying the food pattern through nutrition education is appropriate and can be effective in preventing other non-communicable diseases in the future.

    Keywords: Dietary Patterns, Blood Lipid Disorders, Non-Communicable Diseases
  • مونا پورقادری، فاطمه محمدی نصرآبادی*، مرتضی عبدالهی*، آناهیتا هوشیارراد*، محمدرضا خوش فطرت، فاطمه اسفرجانی، دلارام قدسی، مرجان عجمی، سید رضا سبحانی، علی میلانی بناب، مینا اسماعیلی، نسرین امیدوار، لیلا آزادبخت، یدالله محرابی، مجید کاراندیش، محمدرضا وفا، حامد پورآرام، سید محمد حسینی، فرزانه صادقی قطب آبادی، الناز جعفروند، احمد اسمعیل زاده، حسین فرشیدی
    سابقه و هدف

    سبد غذایی مطلوب ابزاری علمی و قوی برای تدوین سیاست های غذا و تغذیه، برنامه ریزی های اجرایی و ارزشیابی عملکرد برنامه ها در جهت تامین امنیت غذایی و حفظ سلامت تغذیه ای جامعه است. مطالعه حاضر در قالب یک پژوهش مقطعی با هدف الف) بازنگری سبد غذایی مطلوب برای جامعه ایرانی 1392 بر پایه اصول نظام غذا و تغذیه پایدار - به عنوان راهنمایی برای سیاست گذاری در حوزه غذا و تغذیه - و ب) تدوین سبد غذایی مطلوب پایدار و مقرون به  صرفه ایران 1402 - به عنوان ابزاری ضروری در مطالعات و برنامه  ریزی در حوزه رفاه و حمایت اجتماعی - انجام شد.

    مواد و روش ها

    پس از اخذ نظرات صاحب نظران و ذی نقشان از حوزه های مختلف، داده های گزارش بررسی الگوی مصرف مواد غذایی و وضعیت تغذیه ای خانوار و فرد در کشور در سال 98-1397 و اطلاعات پیمایش هزینه -درآمد خانوار مرکز آمار ایران به عنوان ورودی  های مدل بهینه (مقدار واقعی مصرف گروه های غذایی توسط مردم، سهم کمی اقلام غذایی، متوسط و طیف قیمت گروه های غذایی، مقادیر مورد نیاز انرژی، درشت مغذی ها و ریزمغذی ها) و همچنین جدول ترکیبات غذایی ایران استفاده شدند. انرژی، پروتئین و مواد مغذی برای گروه های سنی و جنسی بر اساس آخرین مراجع WHO/FAO  تعریف شد؛ به طوری که 100٪ نیاز به انرژی در سبد غذایی مطلوب و دست کم 95٪ نیاز به انرژی و 80% نیاز به مواد مغذی کلیدی برای سبد غذایی مطلوب مقرون به صرفه (B2, Vit. A, Fe, Ca) پوشش داده شود. ملاحظات راهنماهای غذایی ملی و بین المللی با هدف ارتقاء سلامت و پیشگیری از بیماری ها عبارت بودند از: چربی 30-15٪؛ کربوهیدرات 75-55٪؛ پروتئین 15-10٪؛ اسید چرب اشباع کمتر از 10٪؛ قندهای ساده کمتر از 10٪ انرژی؛ مجموع گروه سبزی و میوه بیش از 400 گرم. Solver به عنوان افزونه ای از برنامه Excel، برای بهینه سازی مقادیر سبد غذایی مطلوب و مقرون به صرفه مورد استفاده قرار گرفت. به منظور اعمال ملاحظات پایداری، دو شاخص زیست محیطی ردپای آب و ردپای کربن برای سبدها محاسبه گردید.

    یافته ها

    مقادیر پیشنهادی سرانه مواد غذایی (گرم در روز) برای سبد غذایی مطلوب ایران-1402 عبارتند از: نان 290؛ برنج 70؛ ماکارونی 25؛ حبوبات و مغزها 30؛ سیب زمینی 70؛ سبزی ها ؛ میوه ها 200؛ گوشت قرمز 30؛ گوشت سفید (مرغ و ماهی) 60؛ تخم مرغ 40؛ لبنیات 300؛ روغن های گیاهی مایع 35 ؛ قند و شکر 30. از میان ریزمغذی های کلیدی، ریبوفلاوین و ویتامین A بیشتر از مقدار مورد نیاز و آهن و کلسیم در محدوده 85-80% نیاز تامین می شوند. سبد غذایی مطلوب طراحی شده برای سال 1402 در مقایسه با سبد غذایی مطلوب سال 1392، 5% ردپای آب و 2% ردپای کربن کمتری دارد. اندک افزایش پایداری زیست محیطی سبد غذایی مطلوب سال 1402 نسبت به سبد سال 1392، به طور عمده ناشی از کاهش سهم گوشت ها، میوه و برنج و افزایش سهم حبوبات بوده است. افزایش میزان لبنیات یکی از دلایلی است که پایداری زیستی سبد غذایی مطلوب جدید را محدود کرده است.

    نتیجه گیری

    تغذیه صحیح و کافی حق انسان و پیش نیاز توسعه همه جانبه و پایدار جامعه است. سبدهای غذایی مطلوب و سبدهای غذایی مقرون به صرفه گامی بزرگ به سوی آینده ای سالم تر و مرفه تر برای همگان است. چگونگی تدوین و اجرای سیاست ها و برنامه های غذا و تغذیه در سطح کلان و اثرات و پیامدهای آن در سطح خانوار و فرد، در قالب یک برنامه جامع و مدون، به طور مداوم باید ارزیابی و رصد شود.

    کلید واژگان: سبد غذایی مطلوب, سبد غذایی مقرون به صرفه, رژیم غذایی پایدار, ایران
    M .Pourghaderi, F. Mohammadi-Nasrabadi*, M .Abdollahi *, A. Houshiar -Rad *, M.R. Khoshfetrat, F .Esfarjani, D .Ghodsi, M .Ajami, R .Sobhani, A .Milani Bonab, M .Esmaeili, N .Omidvar, L.Azadbakht, Y. Mehrabi, M. Karandish, M.R .Vafa, H .Pouraram, M .Hosseini, F .Sadeghi-Ghotbabadi, R. Jafarvand, A .Esmaeilzadeh, H .Farshidi
    Background and Objectives

    The optimal food basket is a scientific and powerful tool for developing food and nutrition policies, executive planning and assessment of programs to ensure food security and maintain the nutritional health of the community. This cross-sectional study was carried out with the aim of a) revising the optimal food basket of Iranians-2013 based on the principles of sustainable food and nutrition systems as a guide for policy making in the field of food and nutrition; and b) compiling a thrifty optimal food basket of Iran-2023 as a necessary tool in welfare and social support studies and planning.

     Materials & Methods

    After collecting opinions of experts and stakeholders from various fields, data of the reports on the comprehensive study of the food consumption patterns and the nutritional status of the Iranian households and individuals, 2017–2018, and information of the statistics center (quantity of consumption of food groups by people, quantitative share of food items, average and price range of food groups, necessary quantities of energy, macronutrients and micronutrients) as well as the Iranian food composition table were used as inputs of the model. Energy, protein and nutrients were defined for age and sex groups based on the latest WHO/FAO references as 100% of the energy needs in the optimal food basket, at least 95% of the energy requirements and 80% of the key nutrients (vitamin B2, vitamin A, Fe and Ca) for the thrifty food basket were covered. Considerations of national and international dietary guidelines promoting health and preventing diseases included fats, 15–30%; carbohydrates, 55–75%; proteins, 10–15%; saturated fatty acid, less than 10%; simple sugars, less than 10% energy; and total vegetables and fruits, more than 400 g. Solver was used as a Microsoft Excel add-in program to optimize the optimal and thrifty food basket values. To apply sustainability considerations, two environmental indicators of water and carbon footprint were calculated for the baskets.

    Results

    The recommended per capita quantities of food in grams per day for the optimum food basket of Iran-1402 included bread, 290; rice, 70; pasta, 25; legumes and nuts, 30; potatoes, 70; vegetables and fruits, 200; red meat, 30; white meat (chicken and fish), 60; eggs, 40; dairies, 300; vegetable oils, 35; and sugar, 30. In the key micronutrients, riboflavin and vitamin A were provided more than the necessary quantity and iron and calcium in a range of 80–85% of the requirement. The optimal food basket designed-2023 included 5% less water footprint and 2% less carbon footprint than that the optimal food basket did for 2013. Mild increases in the environmental sustainability of the optimal food basket-2023 was majorly due to decreases in the share of meats, fruits and rice and increases in the share of legumes, compared to the food basket-2013. Increasing the quantity of dairy products is one of the reasons that weaken the environmental sustainability of the novel optimal food basket.

    Conclusion

    Availability of sufficient appropriate nutrition is a human right and a prerequisite for comprehensive sustainable development. Optimum and thrifty food baskets include a big step towards a healthier and more prosperous future for everyone. It is necessary to design and implement food and nutrition policies at macro-levels and continuously assessment and monitoring of their effects on the households and individuals.

    Keywords: Optimal food basket, Thrifty food basket, Sustainable diet, Iran
  • الهه فقیهی فر، مرجان عجمی، ساره شاکریان*
    مقدمه و اهداف

    چاقی کودکان امروزه به یک چالش جهانی تبدیل شده است. مطالعات بسیاری ارتباط چاقی را با عوامل اقتصادی اجتماعی نشان داده اند. تحقیق حاضر با هدف بررسی نابرابری های اقتصادی- اجتماعی با الگوی تغذیه ای و چاقی در کودکان انجام شده است.

    روش کار

    مطالعه حاضر با روش تحلیل ساختاری انجام گردید. مشارکت کنند گان پژوهش 80 نفراز کودکان 6 تا 13 ساله با شیوه تصادفی ساده از مراجعین پایگاه های سنجش سلامت شهرستان سنقر و کلیایی انتخاب و وارد مطالعه شدند. توده بدنی کودکان به روش استاندارد محاسبه شد. الگوی تغذیه ای از پرسشنامه یادآمد 24 ساعته خوراک و وضعیت اقتصادی - اجتماعی با پرسشنامه های استاندارد مرتبط سنجیده شد. آنالیز داده ها با استفاده از نرم ‏افزارهای SPSS 24 و AMOS 24 انجام گردید.

    یافته ها

    نتایج نشان داد 28/75 درصد از آزمودنی ها چاق، و یا دارای اضافه وزن بودند. نتایج تحلیل ساختاری نشان داد متغیر اقتصادی - اجتماعی با ضریب تاثیر (0/65) بر الگوی تغذیه ای و بر توده بدنی (0/43 -) اثر مستقیم دارد. متغیر الگوی تغذیه ای با ضریب تاثیر (0/74-) بر توده بدنی اثر داشت. نتایج آزمون بوت استراپ نشان داد که اثر غیرمستقیم وضعیت اقتصادی- اجتماعی بر توده بدنی براساس نقش میانجی الگوی تغذیه ای (0/48-) می باشد. مقادیر پیش بینی نیز نشان می دهد دو متغیر اقتصادی و اجتماعی و الگوی تغذیه ای به ترتیب 0/16 و 0/29 از تغییرات  توده بدنی را پیش بینی می کنند.

    نتیجه گیری

    یافته های این مطالعه تاثیر وضعیت اجتماعی-اقتصادی را بر الگوهای تغذیه ای و شاخص توده بدنی جامعه پژوهش نشان داد. امروزه بحث افزایش توده بدن در جهان و کشور ما یکی از مهم ترین چالش های اجتماعی است. با توجه به اثرات ناهمگون وضعیت اجتماعی-اقتصادی بر الگوهای تغذیه ای و شاخص توده بدنی، تدوین و اجرای سیاست های پیشگیرانه با توجه به شرایط جوامع برای دستیابی به نتایج موثر ضروری است.

    کلید واژگان: وضعیت اقتصادی-اجتماعی, چاقی, الگوی غذایی, کودکان
    Elahe Faghihifar, Marjan Ajami, Sareh Shakerian*
    Background and Objectives

    Childhood obesity has become a global challenge today. Many studies have shown the relationship between obesity and socioeconomic factors. Therefore, this study aimed to evaluate socio-economic inequalities with nutritional patterns and obesity in children.

    Methods

    This study was conducted using the structural analysis methodology on 80 children from 6 to 13 years old, selected randomly from those referred to the health assessment centers of Sonqor and Kolyai, Iran. The body mass index was calculated using the standard method. Nutritional patterns were measured using the 24-hour food recall questionnaire, and socioeconomic status was assessed using related standard questionnaires. The data were analyzed using SPSS 24 and AMOS 24 software.

    Results

    The results showed that 28.75% of the subjects were obese or overweight. The structural analysis showed that the socioeconomic variable directly affected the nutritional pattern and body mass (-0.43) with an impact coefficient of as much as 0.65. The nutritional pattern variable affected BMI with an impact factor (-0.74). The bootstrap test results indicated that the significant effect of socio-economic status on BMI is mediated by nutritional pattern (-0.48). Prediction values show two economic-social and nutritional pattern variables predicted 0.16 and 0.29 BMI changes, respectively.

    Conclusion

    The findings of this study showed the effect of socioeconomic status on nutritional patterns and body mass index in the research community. Today, The issue of increasing body mass in the world and our country is one of the most important social challenges. Considering the heterogeneous effects of socioeconomic status on nutritional patterns and body mass index, it is necessary to formulate and implement preventive policies according to the conditions of the communities to achieve effective results.

    Keywords: Socio-Economic Status, Obesity, Nutritional Patterns, Children
  • مینا اسماعیلی، حامد برکاتی، مرتضی عبدالهی، مرجان عجمی، فروزان صالحی، مریم سادات کسائی*، آناهیتا هوشیارراد
    هدف

    تغذیه انحصاری با شیر مادر تا 6 ماهگی نقش مهمی در سلامت نوزاد و مادر و پیشگیری از مرگ ومیر نوزادان دارد. گزارش حاضر با هدف بررسی عوامل موثر بر تغذیه انحصاری با شیر مادر در کودکان زیر 6 ماه و ارزیابی میزان دستیابی به هدف سازمان جهانی بهداشت برای سال 2025 در سطح ملی تدوین شد.

    مواد و روش ها

     در این پیمایش ملی، داده های 1845 مادر دارای کودک زیر 6 ماه بررسی شد. داده های مربوط به تغذیه با شیر مادر و رژیم غذایی کودک در 24 ساعت گذشته با استفاده از پرسش نامه استاندارد MICS که توسط یونیسف طراحی شده است، و اطلاعات دموگرافیک و وضعیت اجتماعی و اقتصادی با پرسش نامه DHS طراحی شده WHO در سال 1396 جمع آوری شد. نقش و اهمیت عوامل موثر بر تغذیه انحصاری با آزمون های آماری رگرسیون لجستیک و کای دو تعیین شد.

    یافته ها

     میزان تغذیه انحصاری با شیر مادر در کودکان زیر 6 ماه 9/45% گزارش شد. میزان تغذیه انحصاری در نوزادان دختر بیش تر از نوزادان پسر بود و با افزایش سن میزان تغذیه انحصاری با شیر مادر کاهش یافت (00/0=P). شاغل بودن مادران از عوامل موثر در عدم تداوم تغذیه انحصاری است. در این پژوهش شغل پدر، تحصیلات والدین و شرایط اقتصادی اجتماعی از عوامل موثر  بر تغذیه انحصاری نبودند (05/0<P).

    نتیجه گیری

     این مطالعه نشان داد که سن و جنس کودک و شغل مادر بر تغذیه انحصاری با شیر مادر اثر مثبت دارند. میزان کشوری تغذیه انحصاری با شیر مادر نسبت به مطالعات قبلی کاهش یافته است به همین دلیل سیاست های حوزه سلامت باید در راستای ارتقاءآگاهی مادران و حمایت از مادران شاغل برای شیردهی باشد.

    کلید واژگان: تغذیه انحصاری با شیرمادر, کودکان زیر 6 ماه, پیمایش ملی, نوزادان, عوامل اجتماعی, جمعیت شناختی
    Mina Esmaeili, Hamed Barakati, Morteza Abdollahi, Marjan Ajami, Forouzan Salehi, Maryam Sadat Kasaii*, Anahita Houshiarrad
    Introduction

    Exclusive breastfeeding for up to 6 months has an important role in infant and maternal health and prevention of child mortality. And the present study aimed to examine the factors affecting exclusive breastfeeding in children under 6 months and evaluate the achievement of the World Health Organization's goal for 2025 at the national level.

    Materials and Methods

    In this national survey, Data from 1845 mothers/caregivers with children under 6 months were examined Information on breastfeeding and infant nutrition during the past 24 hours, demographic information and socio-economic status in 1396 were collected. The survey questionnaire is derived from the DHS questionnaire designed by WHO and the food intake section is based on the standard questionnaire of MICS designed by UNICEF. The role and importance of factors affecting exclusive feeding were determined by logistic regression and chi-square tests.

    Results

    The rate of exclusive breastfeeding among infants (˂ 6 months) was 45.9%. The percentage of exclusive feeding was higher in girls compared to boys and it decreased with age (P=0.00). Mothers' employment outside the home is one of the effective factors in the discontinuation of exclusive feeding. In this study, the Husband's Occupation, parents' education, and socioeconomic status were not associated with exclusive breastfeeding (P>0.05).

    Conclusion

    We showed that the age and sex of the children and the occupation of the mothers have a significant effect on exclusive breastfeeding. Also, the national rate of exclusive breastfeeding has decreased compared to the previous studies. Thus, health policies should be aimed at raising the awareness of mothers and protecting employed mothers from breastfeeding.

    Keywords: Exclusive breastfeeding, children under 6 months, National survey, infants, socio demographic determinants
  • علیرضا دعاگو، سعید کریما*، مجید سیرتی ثابت، مرجان عجمی*
    سابقه و هدف

    کبد چرب غیر الکلی (NAFLD)، به عنوان شایع ترین بیمای مزمن کبدی، دارای شیوع بیش از 30 درصدی در ایران است. با پیشرفت NAFLD، خطر پیشرفت این بیماری و ابتلا به فیبروز، سیروز و هپاتوکارسینوما افزایش می یابد. به دلیل عدم وجود درمان قطعی برای NAFLD، آمار مبتلایان به این بیماری در حال افزایش است. از این رو نگرش‏ های جدید درمانی مبتنی بر درمان های متابولیک و  اصلاح سبک زندگی در این بیماری گسترش یافته است. رژیم کتوژنیک بر پایه اسیدهای چرب متوسط زنجیره می تواند گزینه مناسبی برای این منظور باشد. در این مطالعه، برای نخستین بار، اسید دکانوییک (C10) به رژیم غذایی مدل حیوانی NAFLD  اضافه شد و تاثیرات پیش‏گیرانه و درمانی این مداخله مورد بررسی قرار گرفت.

    مواد و روش ها

    مدل کبد چرب غیر الکلی با استفاده از جیره پرچرب در موش‏های صحرایی القا شد. ترکیب اثر C10 در دو گروه پیش‏گیری و درمان بر روی حیوانات ارزیابی شد. هر گروه شامل سه زیر گروه کنترل سالم، جیره پرچرب و C10 بود. میزان C10 در رژیم غذایی به میزان 35 درصد از انرژی روزانه تنظیم گردید. پس اتمام دوره القا رژیم تیمار با C10 ابتدا بافت کبد با روش H&E جهت بررسی استیاتوز کبدی رنگ آمیزی و سپس پارامترهای سرمی  با یکدیگر مقایسه شدند.

    یافته ها

    به طور خلاصه بررسی های بافتی و بیوشیمایی نشان دادند که اثر مداخله گر منجر به کاهش تجمعات چربی در بافت کبد و بهبود پارامترهای سرمی شاخص در بیماری کبد چرب غیرالکلی شده است.

    نتیجه گیری

    یافته های این پژوهش نشان داد که استفاده از C10  در غالب یک رژیم کتوژنیک می تواند باعث بهبود پارامترهای سرمی و مهار پیشرفت تجمعات لیپیدی در بافت کبد بیمار و کاهش آنها شود.

    کلید واژگان: کبد چرب غیر الکلی, رژیم کتوژنیک, دکانوییک اسید
    A.R Doagoo, S Karima*, M Sirati, M Ajami
    Background and Objectives

    Non-alcoholic fatty liver disease (NAFLD) is one of the most challenging chronic liver diseases with more than 30% of prevalence in Iran. Non-alcoholic fatty liver disease has emerged as a significant challenge because of its prevalence, difficulties in diagnosis, complex pathogenesis and lack of approved therapies. The more non-alcoholic fatty liver disease develops, the higher the risk of fibrosis, cirrhosis and hepatocarcinoma. Lack of approved therapies has led to increased infliction with the diseases. Hence, novel therapeutic approaches based on metabolic therapies and lifestyle modifications have been developed for this disease. A ketogenic diet based on medium-chain fatty acids can be a good option for this purpose. In this study, decanoic acid (C10) was added to diet of the non-alcoholic fatty liver disease animal models and the preventive and therapeutic effects of this intervention were investigated for the first time.

     Materials & Methods

    The non-alcoholic fatty liver disease model was induced using high-fat diet in rats. Effects of C10 on the two prevention and treatment groups were assessed. Each group included three subgroups of normal diet (ND), high fat (HF) and C10. The C10 was set to include 35% of daily energy in the diet. After completing 10C induction period, liver tissues were stained with H&E to initially assess liver steatosis. Then, rat serum parameters were compared with each other.

    Results

    Texture and biochemical analyses showed that C10 intervention decreased lipid accumulation in livers and improved dominant serum parameters.

    Conclusion

    Findings of this study have shown that using C10 in the form of ketogenic diet can improve serum parameters and inhibit or decrease the progression of lipid accumulations in liver tissues.

    Keywords: Non-alcoholic fatty liver disease, Medium-chain Fatty Acid, C10, Ketogenic diet
  • مینا اسماعیلی، مرتضی عبداللهی، زهرا عبداللهی، فروزان صالحی، مرجان عجمی، آناهیتا هوشیارراد*
    سابقه و هدف

    مصرف مقادیر زیاد اسیدهای چرب اشباع و ترانس موجب افزایش خطر بیماری های قلبی- عروقی و برخی از انواع سرطان ها می شود. حذف روغن های نیمه هیدروژنه (PHVOs) حاوی اسیدهای چرب ترانس (TFAs) از رژیم غذایی به عنوان یکی از موثرترین مداخلات بهداشتی در این زمینه پیشنهاد شده است. این مطالعه، با هدف بررسی اثرات سیاست گذاری کاهش میزان اسیدهای چرب ترانس در روغن خانوار و افزایش دریافت اسیدهای چرب غیراشباع از طریق ورود محصولات جدید به بازار مصرف و تعیین میزان دریافت آنها در خانوارهای شهری استان های آذربایجان غربی، فارس، خوزستان، لرستان، سمنان و خراسان جنوبی انجام شد.

    مواد و روش ها

    این مطالعه مقطعی-توصیفی، بر روی خانوارهای شهری در مراکز شش استان صورت گرفت. گردآوری اطلاعات از اول اردیبهشت ماه تا پایان تیرماه سال 1393 با استفاده از روش مصاحبه تلفنی انجام شد. اطلاعات در مورد انواع چربی و روغن های مورد استفاده برای پخت و پز و نیز الگوی معمول خرید، مقدار خرید آنها  با استفاده از پرسشنامه گردآوری شد. همچنین، پروفایل اسیدهای چرب انواع روغن و چربی های مصرفی نیز تعیین و اندازه گیری شد.

    یافته ها

    روغن های غالب مصرفی در شش استان عبارتند از: روغن نیمه هیدروژنه/خانوار، مایع و مخصوص سرخ کردن. این روغن ها بیش از 70% از کل روغن دریافتی را تشکیل می دادند. میانگین کل دریافت انواع روغن و چربی های در استان ها به ترتیب کاهشی عبارت است از: آذربایجان غربی، خوزستان، لرستان، خراسان جنوبی، سمنان و فارس. دامنه دریافت اسیدهای چرب ترانس از 32/0 در فارس تا 67/0 گرم/نفر/روز در آذربایجان غربی متفاوت است. میزان اسیدهای چرب ترانس در روغن نیمه هیدروژنه/خانوار در مقایسه با دهه گذشته 95% کاهش یافته و سهم مصرف  روغن خانوار حدود 45% کمتر شده است.

    نتیجه گیری

    سیاست گذاری های موثر، فرمولاسیون های جدید روغن ها، کاهش ترانس در روغن خانوار تغییرات مثبتی را در این حوزه ایجاد کرده که منجر به بهبود الگوی کیفی روغن های مصرفی خانوارها شده است.

    کلید واژگان: روغن و چربی های خوراکی, روغن نیمه هیدروژنه (Partially hydrogenated oils), خانوار, اسیدهای چرب ترانس, اسیدهای چرب اشباع, الگوی مصرف چربی خانوار
    M Esmaeili, M Abdollahi, Z Abdollahi, F Salehi, M Ajami, A Houshiarrad*
    Background and Objectives

    High intakes of saturated and trans fatty acids can increase risks of cardiovascular diseases and cancers. Therefore, removal of partially-hydrogenated vegetable oils containing trans fatty acids has been suggested as one of the most effective health interventions. The aim of the current study was to investigate the policy effects of decreasing trans fatty acids in partially-hydrogenated vegetable oils as well as increasing intakes of unsaturated fatty acids through the introduction of novel products into the market and assessing the averages intake of saturated and trans fatty acids by households of capital cities in West Azerbaijan, Fars, Khuzestan, Lorestan, Semnan and South Khorasan Provinces.

     Materials & Methods

    This cross-sectional descriptive study was carried out on households in capitals of six provinces. Data were collected from the begging of May to the end of July 2014 using telephone interviews. Information on the types of fats and oils used for cooking as well as the purchase pattern and their quantities were collected using questionnaires. Fatty acid profiles of the consumed fats and oils were investigated as well.

    Results

    The commonly consumed oils in the provinces included partially-hydrogenated vegetable oils, blended oils and frying oils. These oils included more than 70% of the total oil intakes. Furthermore, the average intakes of oils and fats per capita in the provinces were ordinarily West Azerbaijan, Khuzestan, Lorestan, South Khorasan and Fars. Intakes of trans fatty acids ranged from 0.32 in Fars to 0.67 g/person/day in West Azerbaijan. Results of this study showed that quantity of the trans fatty acids in partially-hydrogenated vegetable oils  has decreased by 95%, compared to that in previous decade. Moreover, consumption of partially-hydrogenated vegetable oils by households has decreased by 45%, compared to that in the last decade.

    Conclusion

    Effective policies, reformulations of oils and decreasing of trans fatty acids in partially-hydrogenated vegetable oils have included positive and effective changes, which have led to improve quality of fats and oils consumed by the households.

    Keywords: Edible fats, oils, Partially hydrogenated vegetable oils, Trans fatty acids, Saturated fatty acids, Household fat consumption
  • فاطمه عیوضی، پروین میرمیران*، مرتضی عبداللهی، ریحانه راسخ مقام، نسرین برومندنیا، غزاله اسلامیان، آرزو حقیقیان رودسری، عادل احمدی گل، مرجان عجمی*
    سابقه و هدف

    تنوع غذایی یکی از شاخص های کفایت مواد مغذی دریافتی است و با رشد کودکان در ارتباط است. این مطالعه برای اولین بار در ایران به بررسی ارتباط امتیاز تنوع غذایی DDS (dietary diversity score) مادر به عنوان مهم ترین فرد اثرگذار بر الگوی غذایی خانوار و به خصوص کودکان با شاخص های تن سنجی و امتیاز تنوع غذایی کودکان پیش دبستانی پرداخته است.

    مواد و روش ها

    در این مطالعه مقطعی 236  کودک به همراه مادرانشان شرکت کردند. وزن ، قد و تنوع غذایی مادر و کودک به ترتیب توسط پرسشنامه یادآمدخوراک و پرسشنامه تنوع غذایی ارزیابی شد. امتیاز تنوع غذایی کودکان و مادران طبق پروتکل سازمان غذا و کشاورزی سازمان ملل (FAO) به سه دسته  خوب، متوسط و ضعیف تقسیم شد. خانوارها نیز بر اساس وضعیت اقتصادی - اجتماعی در سه گروه (پایین، متوسط، بالا) طبقه بندی شدند.

    یافته ها 

    این پژوهش نشان داد قد برای سن (034/0=p) وزن برای سن (013/0=p) و وزن برای قد (03/0=p) کودک با DDS مادر ارتباط معنی داری داشت.

    نتیجه گیری

    هرچه امتیاز تنوع غذایی مادران بهتر باشد احتمال اینکه کودکانی با وزن برای قد، وزن برای سن و قد برای سن طبیعی تر داشته باشد، نسبت به مادرانی که امتیاز تنوع غذایی ضعیف دارند، بیشتر است.

    کلید واژگان: امتیاز تنوع غذایی, شاخص های تن سنجی, وضعیت تغذیه ای, کودکان پیش دبستانی, وضعیت - اقتصادی اجتماعی
    Fatemeh Eyvazi, P Mirmiran*, M Abdollahi, R Rasekhmagham, N Borumandnia, Gh Eslamian, A Haghighian Roudsari, A Ahmadigol, M Ajami *
    Background and Objectives

    Dietary diversity score is a nutrient intake adequacy index associated with the child growth. As mothers make the most important decisions affecting dietary patterns for their families and children, this study investigated possible relationships between the dietary diversity scores of children and mothers and the anthropometric statuses of preschool children for the first time in Iran.

     Materials & Methods

    In total, 236 children and their mothers participated in this cross-sectional study. Data about mothers and children weight, height and dietary diversity scores were collected using food recall questionnaires and dietary diversity questionnaires, respectively. Then, mothers and children were categorized into good, medium and weak dietary diversity score groups based on the protocols by the United Nation Food and Agricultural Organization. Furthermore, households were categorized into three major groups (low, middle and high) based on their socioeconomic statuses.

    Results

    This study showed that child weight-for-age (p = 0.013) and weight-for-height (p = 0.03) included significant relationships with the mothers dietary diversity scores.

    Conclusion

    The better the mothers dietary diversity scores were, the more likely they were to have children with normal weight for height, weight for age and height for age values, compared to mothers with low dietary diversity scores.

    Keywords: Dietary diversity score, Anthropometric indicators, Nutritional status, Preschool children, Socioeconomic status
  • آرزو حقیقیان رودسری، مرجان عجمی، حسین داوودی، فاطمه محمدی نصرآبادی*
    سابقه و هدف

    نظام غذایی شرایطی را فراهم می کند که مصرف کننده برای انتخاب مواد غذایی، تهیه غذا و مصرف آن تصمیم می گیرد. این مقاله مروری، مراحل شناسایی گزینه های سیاستی برای نیل به هدف تغذیه سالم در یک نظام غذایی را مرور می کند که می توان برای تغییر سیاستی از آن ها بهره برد.

    مواد و روش ها

     در این مطالعه مروری سیستماتیک پس از تبیین سوال تحقیق و تعیین واژه های کلیدی، جستجو در پایگاه های اطلاعاتی مانند Google Scholar و ISI web of Knowledge، PubMed، SCOPUS، ScienceDirect،Springer ، ProQuest، Ovid، Magiran، Irandoc، Iranmedex با استفاده از کلیدواژه های (Food and Nutrition Policy)، (Evidence)، (Food system)، (Sustainability)، (Healthy food) و (Sustainable food and nutrition system) و معادل فارسی آنان از سال  2018-2000 صورت گرفت. معیارهای ورود شامل مطالعاتی بودندکه راهکارهایی را مناسب با هدف مطالعه به دو زبان فارسی و انگلیسی ارائه می دادند.

    یافته ها

     برای نیل به هدف سیاست گذاری آگاه بر شواهد در راستای پایداری نظام غذا و تغذیه، چهار مرحله مورد توجه قرار می گیرد که شامل انجام تحلیل وضعیت، به تصویر کشیدن چشم انداز سیاستی، تحلیل چارچوب سیاستی و تغییر سیاست است.

    استنتاج

    نظام غذا، بستری است که انتخاب های غذایی افراد را شکل می دهد. از این رو، سوق دادن نظام غذایی به برقراری تغذیه سالم و در حد توان اقتصادی افراد از مهم ترین عوامل اثرگذار بر انتخاب غذای سالم است. در ضمن ضروری است که فرآیند تغییر رفتار انتخاب غذا در جامعه ایرانی نیز با توجه به الگوهای فرهنگی و اجتماعی جامعه ما انجام شود.

    کلید واژگان: سیاست گذاری, نظام غذا و تغذیه, پایداری, سالم
    Arezoo Haghighian Roudsari, Marjan Ajami, Hossein Davoodi, Fatemeh Mohammadi Nasrabadi*
    Background and purpose

    A safe food system provides the conditions for consumers to decide about and choose the food products. This systematic review describes the alternatives in order to achieve a healthy nutrition pattern in a food system that can be used to make changes in current policies.

    Materials and methods

    An electronic literature search was done in Google Scholar, Web of Science, PubMed, Scopus, Science Direct, Springer, ProQuest, Ovid, Magiran, Irandoc, Iranmedex using the following keywords: food and nutrition policy, evidence, food system, sustainability, healthy food, and sustainable food and nutrition system. Articles published between 2000 and 2018 in Persian and English that met the study inclusion criteria were selected.

    Results

    In order to establish evidence-based policy four factors should be considered, including situation analysis, policy illustrations, analyzing the policy’s framework, and changes in policy. 

    Conclusion

    The food environments and systems are the basis for food choices of people. Indeed, guiding the food system toward safe and affordable approaches affect consumers’ nutrition patterns. In Iran, changes in food policy should be also socio-culturally appropriate

    Keywords: policy making, food, nutrition policy, sustainable, healthy
  • سپیده حقی فر، یاسمن جمشیدی نایینی، محمد اسماعیل اکبری، مرتضی عبداللهی، مهدی شادنوش، مرجان عجمی، سید حسین داودی *
    زمینه و هدف
    سن متوسط ابتلا به سرطان پستان در زنان ایرانی حداقل 10 سال کمتر از کشورهای توسعه یافته می باشد و بروز این بیماری در زنان ایرانی رو به افزایش است. رژیم های غذایی متنوع می توانند در ایجاد محافظت در برابر بیماری های مزمن نقش داشته باشند. این مطالعه با هدف بررسی ارتباط امتیاز تنوع رژیمی و خطر ابتلا به سرطان پستان انجام گرفت.
    روش بررسی
    این مطالعه ی مورد-شاهدی، از اردیبهشت تا بهمن 1394 با 298 شرکت کننده شامل 149 مورد سرطان پستان و 149 زن به ظاهر سالم در بیمارستان شهدا، تهران انجام گرفت. داده های فردی، تن سنجی و فعالیت فیزیکی افراد شرکت کننده گردآوری و پرسشنامه ی معتبر بسامد خوراک شامل 168 ماده غذایی تکمیل شد. انرژی دریافتی با استفاده از Nutritionist 4 software (First Databank Inc. , Hearst Corp. , San Bruno, CA, USA) و امتیاز تنوع رژیمی برای هر فرد محاسبه و نسبت شانس با فاصله اطمینان 95% برای ارزیابی ارتباط خطر ابتلا به سرطان پستان و سهک های امتیاز تنوع رژیمی ارزیابی شد.
    یافته ها
    افراد دو گروه از نظر وزن، قد و نمایه توده بدنی فاقد تفاوت معنادار بودند، ولی دریافت روزانه ی انرژی تفاوت معناداری نشان دادند (0/001>P). پس از تعدیل اثر مخدوشگرها افرادی که در سهک سوم امتیاز تنوع رژیمی بودند نسبت به سهک اول 86% شانس کمتری برای ابتلا به سرطان پستان داشتند (0/31-0/06=95% CI، 0/14OR=). در بررسی امتیاز تنوع رژیمی گروه های غذایی، ارتباط معکوس با خطر ابتلا به سرطان پستان برای گروه های میوه ها و شیر و لبنیات به دست آمد (0/001>P).
    نتیجه گیری
    بر اساس نتایج این مطالعه امتیاز تنوع رژیمی با کاهش خطر ابتلا به سرطان پستان در ارتباط می باشد.
    کلید واژگان: سرطان پستان, مطالعات مورد-شاهدی, رژیم غذایی
    Sepideh Haghifar, Yasaman Jamshidi Naeini, Mohammad Esmaeil Akbari, Morteza Abdollahi, Mahdi Shadnoush, Marjan Ajami, Sayed Hossein Davoodi *
    Background
    The average age of women with breast cancer in Iran is at least 10 years lower in comparison to developed countries and the incidence of the disease in Iranian women is on a rise. According to studies, diets that are diverse in food groups can play a role in protecting against chronic diseases including cardiovascular diseases and cancer. Diet diversity score is an indicator used to measure diversity between and within food groups. This study aimed to assess the relationship between diet diversity score and breast cancer risk.
    Methods
    This case-control study was carried out from April 2014 to February 2015 at Shohada Hospital in Tajrish, Tehran. Demographic and anthropometric data of 298 participants including 149 breast cancer cases and 149 apparently healthy women were collected. A valid food frequency questionnaire containing 168 food items was completed to assess usual dietary intake through face to face interviews. Energy was calculated using Nutritionist 4 software (First Databank Inc., Hearst Corp., San Bruno, CA, USA) and diet diversity score was calculated using five food group scoring. Odds ratios with 95% confidence intervals were obtained using logistic regression test to evaluate the association between breast cancer risk and diet diversity score tertiles.
    Results
    There was no significant difference in weight, height, body mass index between the two groups, but physical activity level and daily energy intake showed a significant difference (P<0.001). After adjusting for the effect of confounding variables including energy, body mass index, physical activity, menopause status, family history of breast cancer, contraceptive use, number of pregnancy, age of menarche and smoking, the risk for developing breast cancer was 86% lower in those in the highest tertile of diet diversity score compared to those in the first tertile (OR=0.14, 95% CI=0.06-0.31). An inverse and significant association was found between breast cancer risk and diversity scores of fruits and milk groups (P<0.001).
    Conclusion
    Higher diet diversity score is associated with reduced risk of breast cancer.
    Keywords: breast cancer, case-control studies, diet
  • فاطمه محمدی نصرآبادی*، نسرین امیدوار، معصومه گشتایی، فرزانه عبادی، عزیزالله زرگران، دلارام قدسی، آرزو حقیقیان، فاطمه اسفرجانی، مرجان عجمی، محمدرضا خوش فطرت، قاسم فدوی، علی میلانی بناب، مونا پورقادری، سمیرا پورمرادیان، هدایت حسینی
    زمینه و هدف
    تعیین شاخص با هدف نظارت و ارزیابی نحوه اجرا سیاست های کلی، لازم و ضروری می نماید. وضع سیاست بدون نظارت اثرگذاری پایینی دارد و نظارت و ارزیابی جز جدایی ناپذیر سیاست گذاری است نقش بند 5 سیاست های کلی سلامت ناظر به دو موضوع اصلی "ساماندهی تقاضا و ممانعت از تقاضای القایی دارویی" و "سیاست گذاری و نظارت کارامد در عرصه تولید و عرضه دارو" است. هدف از مقاله حاضر، ارائه الگوی (شاخص محور) ارزیابی بند 5 سیاست های ابلاغی از سیاست های کلی سلامت کشور ایران بود.
    روش ها
    در این پژوهش کیفی از ترکیبی از روش ها شامل مطالعه منابع و متون، اسناد ملی بالادستی، وبگاه های مجازی، تحلیل وضعیت موجود، جلسه بحث با صاحب نظران برای تحلیل بند پنجم سیاست سلامت استفاده شد. برای این کار ابتدا فهرستی از شاخص های مناسب ارزیابی با استفاده از مرور مستندات و متون موجود شناسایی شد. سپس با توجه به معیارهای انتخاب، این فهرست محدود شد. فهرست تلخیص شده شاخص ها در نهایت با جمع آوری نظرات خبرگان نهایی شد.
    یافته ها
    تعریف تک تک واژه های کلیدی به کار رفته در متن ماده 5 سیاست های کلی صورت گرفت و تعریف مدون و جامعی از نظام ژنریک از طریق نشست صاحب نظران و ریاست فرهنگستان علوم پزشکی ارائه شد. ماده 5 سیاست ها بر اساس اهداف و مفهوم به دو بخش تقسیم شد و برای بخش اول 5 شاخص و برای بخش دوم 10 شاخص با نظر نمایندگان ذی نفعان تعیین شد. در پایان با انتخاب اصلح ترین شاخص نهایی، 13 شاخص برای رصد کلان سیاست ارائه شد.
    نتیجه گیری
    تاکید بر تدوین مداخلات موثر و تعیین شاخص های کلیدی برای پیشبرد اهداف مندرج در سیاست ها نقش به سزایی دارد. الگوی شاخص محور می تواند یک ابزار کاربردی مناسب برای نشان دادن روند دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده باشد. همواره برای دستیابی به اهداف کلان سیاست های حوزه سلامت، برنامه ها و مداخلات متعددی تعیین و اجرا می شوند ولی در بسیاری از موارد شواهد متقنی از دستیابی به اهداف و میزان آن در دسترس نیست. فهرست شاخص های پیشنهادی و روش های ارزیابی در این مطالعه اگرچه کاستی هایی در بردارد اما می تواند نقطه مناسبی برای شروع باشد.
    کلید واژگان: سیاست پژوهی, غذا و تغذیه, ایران, ماده 6 سیاست های کلی سلامت
    Fatemeh Mohammadi, Nasrabadi*, Nasrin Omidvar, Massomeh Goshtaei, Farzaneh Ebadi, Azizollah Zargaran, Delaram Ghodsi, Arezoo Haghighian, Fatemeh Esfarjani, Marjan Ajami, Mohammad, Reza Khoshfetrat, Ghasem Fadavi, Ali Milani Bonab, Mona Pourghaderi, Samira Pourmoradian
    Background & Objectives
    The word policy is a statement by an authoritative body with intent to act in order to maintain or alter a condition in the society. A food policy for example, is any decision, program or project that is endorsed by a government agency, business, or organization, which effects how food is produced, processed, distributed, purchased, protected or disposed. Based on article six of the overall health policy this document relates to, “ensuring food quality and equitable utilization of a healthy food basket, suitable and adequate provision of water and clean air, and public sports facilities that uphold safety standards of health products for national , regional and global standards”. It comprises one of the main health policies in Iran.
    Methods
    In the present context, health policy research is undertaken after evaluating and analyzing the current policies in each section of the general health policy document (i.e. food and nutrition safety, prevention of noncommunicable disease, education and research in food safety etc) successful food and nutrition policies in similar countries are reviewed, and indicators for monitoring article six of the overall health policy document was assessed. Moreover, based on upstream documentation, the most appropriate interventions for the next five years are suggested.
    Results
    Stakeholder analysis determined the most important interventions at an international and national level (i.e. research, education ,collaboration, production, food. supply and demand). The most important interventions aimed at promoting food and nutrition safety based upon expert panel views were: A. Incorporation of food and nutrition programs, food safety, preventing noncommunicable disease, sustainable food and nutrition, respecting economic, cultural, and ecological aspects, B. Sovereignty, trusteeship and leadership of the high council of health and food safety, C. Development of food and nutrition observation system and program evaluation for informed policy making.
    Conclusion
    There is a strong need to address nutrition, prevent noncommunicable disease, promote food safety and prevent poverty.
    Keywords: Policy Research, Food, Nutrition, Iran, article six of the GHPD
  • فاطمه زارع مهرجردی، حمیدرضا پازوکی طرودی، منصوره سلیمانی، مرجان عجمی، ناهید ابوطالب*
    مقدمه

    ریموت ایسکمیک پره کاندیشنینگ (RIPC = remote ischemic preconditioning) پدیده ای است که در طی آن دوره های کوتاه مدت ایسکمی در یک اندام دور موجب حفاظت بافت از آسیب های ناشی از ایسکمی طولانی می گردد. هدف اصلی این مطالعه، بررسی نقش نیتریک اکساید در ایسکمی پره کاندیشنینگ کلیه بر صدمات ناشی از ایسکمی-ریپرفیوژن مغزی در بافت هیپوکامپ می باشد.

    روش ها

     60 موش سوری نر نژاد BALB/C با وزن 35-30 گرم به طور تصادفی در شش گروه قرار گرفتند. گروه sham، گروه  IR(ایسکمی گلوبال مغزی)، گروهIPC  (ایسکمی موقت کلیه)، گروه (IPC+IR) RIPC، گروه L-NAME + IPC + IR (تزریق L-NAME 30 دقیقه قبل از (IPC، گروه L-NAME + sham + IR.  سه روز بعد از ایسکمی مغزی، میزان تراکم سلولی در ناحیه CA1 هیپوکامپ و میزان نیتریک اکساید(NO)  بافت هیپوکامپ در گروه های مختلف اندازه گیری شد.

    یافته ها

    RIPC  از کاهش تراکم سلولی در ناحیه CA1 هیپوکامپ به دنبال ایسکمی جلوگیری کرد (0/05 ≥ p). افزایش در میزان نیتریک اکساید  هیپوکامپ در گروه RIPC در مقایسه با گروه IR مشاهده شد (0/05 ≥ p). مهار نیتریک اکساید به وسیله L-NAME، اثرات محافظتی  RIPC بر کاهش صدمات بافتی در هیپوکامپ ایسکمیک را مهار کرد (0/01 ≥ p).

     نتیجه گیری

    افزایش نیتریک اکساید در طی RIPC  از صدمات ناشی از ایسکمی-رپرفیوژن  در ناحیه هیپوکامپ جلوگیری می کند.

    کلید واژگان: ایسکمی پره کاندیشنینگ کلیه, ایسکمی-رپرفیوژن مغزی, موش سوری, نیتریک اکساید
    Fatemeh Zare Mehrjerdi, Hamidreza Pazoki Toroudi, Mansoureh Soleimani, Marjan Ajami, Nahid Aboutaleb*
    Introduction

    Remote ischemic preconditioning (RIPC) is an episode of intermittent sub lethal and brief ischemia in one organ, which causes protection against severe ischemia in another remote organ. The main purpose of this study was to assess the relevance of nitric oxide (NO) in renal ischemic preconditioning during brain ischemia-reperfusion in hippocampal tissue.

    Methods

    60 male BALB/C mice weighting 30-35g randomly were divided into six groups. Sham-operated group, IPC group (transient renal ischemia), IR group (global brain ischemia), RIPC (IPC+IR) group, L-NAME + IPC + IR group (L-NAME was injected 30 min before RIPC), L-NAME + sham + IR group. Three days after brain ischemia, the cell density in hippocampal CA1 subregion and the level of nitric oxide (NO) in hippocampus tissue were measured in different groups.

    Results

    RIPC prevented the reduction in cell density in hippocampal CA1 area following ischemia (p ≤ 0.05). The level of nitric oxide was significantly increased in the hippocampus in comparison with the IR group (p ≤ 0.05). L-NAME reversed the protective effects of RIPC on ischemic hippocampal damage by inhibition of nitric oxide (p ≤ 0.01).

    Conclusion

    Increased nitric oxide during RIPC can protect the hippocampus against damage caused by ischemia-reperfusion.

    Keywords: Brain ischemia-reperfusion, Mice, Nitric oxide, Renal ischemic preconditioning
  • فاطمه عامری، محمداسماعیل اکبری، مرتضی عبداللهی، مرجان عجمی، یاسمن جمشیدی نایینی، سید حسین داودی *
    سابقه و هدف
    سرطان پستان دومین سرطان شایع در جهان و شایع ترین سرطان زنان است و به عنوان چهارمین علت مرگ ناشی از سرطان در دنیا شناخته شده است. اضافه وزن و چاقی با سرطان پستان پس از یائسگی در ارتباط می باشد. لذا، مطالعه حاضر با هدف بررسی ارتباط شاخص های آنتروپومتریک و ترکیب بدن در زنان غیریائسه و یائسه با ریسک سرطان پستان انجام شد.
    مواد و روش ها
    در این مطالعه مورد-شاهدی، 88 بیمار مبتلا به سرطان پستان (48 نفر غیریائسه و 41 نفر یائسه) و 86 شاهد (45 غیر یائسه و 41 نفر یائسه) وارد مطالعه شدند که از نظر سنی همسان شده بودند. گروه مورد، زنان مراجعه کننده به بیمارستان شهدای تجریش بودند که به تازگی سرطان پستان در آن ها تشخیص داده شده بود و تحت شیمی درمانی و یا رادیوتراپی نبودند. گروه کنترل هم از زنان مراجعه کننده به همان بیمارستان بودند که سابقه هیچ نوع سرطان و یا بیماری هورمونی نداشتند. افراد مورد مطالعه از نظر شاخص های آنتروپومتریک مورد بررسی قرار گرفتند و ترکیب بدن آن ها نیز توسط دستگاه Body Composition Tanita سنجش شد.
    یافته ها
    در بررسی گروه مورد و شاهد به تفکیک موقعیت یائسگی، در جمعیت غیر یائسه، زنان دارای اضافه وزن (kg/m2 9/29-91/24=BMI) شانس کم تری برای ابتلا به سرطان پستان (06/0-84/0=CI، 23/0=OR) داشتند. در جمعیت یائسه با نسبت دور کمر به دور باسن (84/0-80/0)، ارتباط نسبت دور کمر به دور باسن (WHR) با سرطان پستان بعد از یائسگی معنی دار (09/0=OR، 02/0-06/0=CI) شد.
    نتیجه گیری
    در مطالعه حاضر زنان غیر یائسه دارای اضافه وزن، شانس کم تری برای ابتلا به سرطان پستان داشتند. WHR بالا با ریسک سرطان پستان در زنان یائسه ارتباط داشت. در این مطالعه ارتباطی بین قد و توده چربی بدن با ریسک سرطان پستان قبل و بعد از یائسگی مشاهده نشد
    کلید واژگان: سرطان های پستان, آندازه گیری بدن, ترکیب بدن, یائسگی, اندازه و وزن بدن, زنان
    Fatemeh Ameri, Mohammad Esmaeil Akbari, Morteza Abdollahi, Marjan Ajami, Marjan Ajami, Sayed Hossein Davoodi *
    Introduction
    Breast cancer is the second most common cancer worldwide and the most common cancer among women and notably the fourth leading cause of death worldwide. Overweight and obesity are two main risk factors which have been proven the creation of breast cancer after menopause. Therefore, this study aimed to investigate the relationship between anthropometric and body composition in pre-menopausal and post-menopausal breast cancer risk.
    Materials And Methods
    In this case-control study, 88 patients with breast cancer (n = 48 pre-menopausal and post-menopausal 41) and 86 controls (45 premenopausal and 41 postmenopausal) who were matched by age, studied respectively. The cases, women who were admitted to Shohada Hospital recently diagnosed with breast cancer and had not chemotherapy or radiation therapy. The controls of women who were admitted to the same hospital had no history of any type of cancer or hormonal disease. The subjects were studied anthropometric indices and body composition was also measured by tanita Body Composition analyzer. For analysis the findings, chi-square and logistic regression was used.
    Results
    In the study of case and control groups separately menopausal status, in pre-menopausal population, overweight women (BMI=24/91-29/9kg/m2) had lower odds ratio of developing breast cancer (OR=0/23 CI=0/84-0/06). In postmenopausal population with waist-to-hip ratio (0/80-0/84), WHR was significantly associated with breast cancer risk (OR=0/09 CI=0/60-0/02).
    Conclusion
    In this study, premenopausal overweight women had lower odds ratio of developing breast cancer. High WHR was associated with breast cancer risk in postmenopausal women.
    Keywords: Breast NEOPLASMS, Anthropometry, Body Composition, Menopause, Body Weights, Measures, Women
  • مهشید حاتمی، محمد اسماعیل اکبری، مرتضی عبداللهی، مرجان عجمی، یاسمن جمشیدی نایینی، سید حسین داودی *
    زمینه و هدف
    سرطان پستان شایع ترین سرطان در زنان جهان است. شناسایی مواد مغذی دخیل در بروز این بیماری می تواند از استراتژی های کلیدی برای ارتقای کیفیت زندگی و کاهش هزینه های درمان باشد. مطالعه کنونی با هدف بررسی ارتباط دریافت درشت مغذی ها و ویتامین های موثر در متابولیسم ریشه های کربن با خطر ابتلا به سرطان پستان انجام شد.
    روش بررسی
    این مطالعه مورد-شاهدی در بیمارستان شهدا واقع در تجریش تهران از اردیبهشت تا بهمن 1394 انجام شد. داده های فردی، فعالیت فیزیکی و دریافت مواد غذایی از رژیم غذایی و مکمل ها در 151 بیمار مبتلا به سرطان پستان و 154 شاهد، از طریق مصاحبه و تکمیل پرسشنامه ها گرد آوری و دریافت غذایی به وسیله پرسشنامه «بسامد خوراک نیمه کمی 168 قلمی» معتبر ارزیابی شد. سپس میزان دریافت درشت مغذی ها و ویتامین های گروه B توسط Nutritionist 4 software (First Databank Inc.، Hearst Corp.، San Bruno، CA، USA) محاسبه شد.
    یافته ها
    بین دو گروه از لحاظ سن، سن شروع قاعدگی، سن یائسگی، نسبت وزن به مجذور قد (BMI)، تعداد بارداری کامل، سابقه خانوادگی سرطان پستان و وضعیت یائسگی تفاوت معناداری مشاهده نشد، ولی از لحاظ فعالیت بدنی (0/05P<) و دریافت انرژی (0/05P<) تفاوت معناداری مشاهده شد. پس از تعدیل اثر متغیرهای مخدوشگر افراد با بالاترین چارک دریافت پروتئین، فیبر، دریافت ویتامین های B2، B6، B12 و فولات نسبت به افراد در پایین ترین چارک دریافت، شانس کمتری برای ابتلا به سرطان پستان داشتند (0/001 Ptrend<).
    نتیجه گیری
    نتایج این مطالعه گویای آن است که دریافت پروتئین، فیبر، ویتامین های B2، B6، B12 و فولات با خطر ابتلا به سرطان پستان ارتباط معکوس دارد.
    کلید واژگان: سرطان پستان, درشت مغذی, ویتامین, متابولیسم
    Mahshid Hatami, Mohammad Esmaeil Akbari, Morteza Abdollahi, Marjan Ajami, Yasaman Jamshidinaeini, Sayed Hossein Davoodi *
    Background
    Breast cancer is the most common cancer among females in the world. Identifying the nutrients that modify the risk of the disease is one of the key strategies for improving the quality of life and reducing treatment costs. Epidemiological studies support the role of macronutrients and vitamins involved in one carbon metabolism in the etiology of the disease. This study aimed in investigation of the relationship between the intake of macronutrients and vitamins involved in one carbon metabolism with breast cancer risk.
    Methods
    This case-control hospital base study was conducted at Shohada Hospital, Tehran from April to February 2015. Demographic data, physical activity level and nutrients’ intake from diet and supplements were collected through interview from 151 cases and 154 controls. Dietary intake was assessed by a valid and reliable 168-item semi-quantitative food frequency questionnaire. Then intake of macronutrients and B vitamins was assessed by Nutritionist 4 software (First Databank Inc., CA, USA). Comparing categorical variables between the two groups was done by Chi-squared test and the relationship between intake of studied nutrients and risk of breast cancer was determined using logistic regression test.
    Results
    There were no difference in age, menarche age, menopause age, body mass index (BMI), number of live births between two groups. But the difference in physical activity, energy intake, marital status, educational level, occupation, oral contraceptives use was significant (P
    Conclusion
    The results showed that high intake of protein, fiber, vitamins B2, B6, B12 and folate are associated with lower risk of breast cancer.
    Keywords: breast cancer, dietary supplements, metabolism, vitamins
  • نسرین بهشتی، مرجان عجمی، زهرا کمال، مرتضی عبداللهی، سید حسین داوودی
    مقدمه
    سرطان کولورکتال یک بیماری کشنده و نسبتا شایع می باشد. بعلاوه سومین عامل رایج مرگ و میر ناشی از سرطان می باشد. التهاب و اکسیدان ها از جمله عوامل افزایش دهنده خطر تشکیل تومور می باشند. بنابراین استفاده از ترکیباتی که در پیشگیری از التهاب، عوامل اکسیدانی و بیماری های التهابی نقش دارند نقش به سزایی در کاهش شیوع ابتلا به سرطان کلورکتال ایفا می کنند. اسیدلینولئیک کونژوگه یکی از اسیدهای چرب عملکردی می باشد که نقش ضد التهابی و آنتی اکسیدانی موثری دارد بنابراین می تواند به عنوان یک عامل مفید در پیشگیری از بروز سرطان کلورکتال مورد استفاده قرارگیرد. براساس این پیش زمینه مطالعه مروری حاضر با هدف یافتن راه حلی جهت پیشگیری و کنترل سرطان کولورکتال صورت گرفت.
    مواد و روش ها
    واژگان کلیدی 6 Interleukin ، Paraxonase، Myeloperoxidase ، Malondialdehyde ، Conjugated linoleic acid ، ، TNF-α ، Rat، در ترکیب با واژه Colorectal ، Cancer، جهت جستجوی مقالات به زبان انگلیسی در سایت های PubMed و Google scholar، ISI webofknowledge، Scopus بین سال های 2000 تا 2015 میلادی مورد استفاده قرار گرفت. کارآزمایی های بالینی و مقالات مروری و متاآنالیز با کیفیت مطلوب جمع آوری شدند.
    نتایج
    مصرف اسید لینولئیک کونژوگه باعث کاهش فاکتور های التهابی و افزایش فاکتور های آنتی اکسیدانی در رت های مبتلا به سرطان کلورکتال می گردد. بنابراین، اسید لینولئیک کونژوگه یک عامل بسیار موثر در پیشگیری و درمان سرطاان کلورکتال می باشد.
    کلید واژگان: اسید لینولئیک کونژوگه, سرطان کولورکتال, پاراکسوناز, میلوپراکسیداز, اینترلوکین6, مالون دی آلدهید, فاکتور کشنده تومور آلفا
    Nasrin Beheshti, Marjan Ajami, Zahra Kamal, Morteza Abdollahi, Seyed Hossein Davoodi
    Introduction
    Colorectal cancer (CRC) is one of the most common types of cancer affecting 1.23million individuals per and is the third most common cancer in males and the second in Females. In addition¡ it is the third most common cause of cancer-related death.In recent years Oxidative stress and Chronic inflammation are believed to be two of the risk factors of colorectal carcinogenesis that have an important role in colorectal cancer(CRC). Biological and epidemiological studies indicated that some factores such as diet an life style can prevent incidence of CRC.Conjugated linoleic acid (CLA) is one of the functional lipids and is known to have physiological benefits such as the prevention and attenuation of lifestyle-related Colorectal cancer.
    Materials And Methods
    PubMed¡ Google scholar¡ ISI webofknowledge and Scopus were searched for studies published between 2000 till 2015. “inflammatory”¡ “anti oxidant”¡ “Rat”¡ “Conjugated linoleic acid” in combination with “Colorectal”¡ “Cancer” were used as search terms. Clinical trials with high quality and review articles were collected.
    Results
    it is suggested reduction of inflammatory factors level as a key point in controlling cancer is a novel approach to prevent malignancy. For this purpose dietary CLA is suggested as a powerful factor to decrease inflammatory factors and increase anti oxidant factors level.
    Keywords: Conjugated linoleic Acid, Colorectal cance, Interleukin 6, Paraxonase, Myeloperoxidase Malondialdehyde, TNF, α
  • زهرا کمال، سید حسین داودی، نسرین بهشتی، مرتضی عبداللهی، مرجان عجمی
    سابقه و هدف
    سرطان کولورکتال سومین عامل مرگ ناشی از سرطان در ایران و جهان می باشد. بررسی های آماری در ایران نشان می دهد که سرعت بروز این سرطان در طی سه دهه اخیر افزایش چشمگیری داشته است. هدف از انجام این مطالعه بررسی ارتباط مصرف لینولئیک اسید کنژوگه (conjugated linoleic acid، CLA) و ارتباط بین سطح سرمی ویسفاتین با خطر بروز و پیشرفت سرطان کولورکتال است.
    مواد و روش ها
    واژگان کلیدی NAMPT، Visfatin، PBEF، Rat، Conjugated linoleic Acid، در ترکیب با واژگانColorectal ، Cancer، Neoplasm و malignant جهت جستجوی مقالات به زبان انگلیسی در سایت های PubMed و google scholar، ISIwebofknowledge، Scopus بین سال های 2000 تا 2015 میلادی مورد استفاده قرار گرفت. کارآزمایی های بالینی و مقالات مروری با کیفیت مطلوب جمع آوری شدند.
    یافته ها
    نتایج حاصل از بررسی مطالعات مختلف نشان می دهد که CLA با استفاده از مسیرهای مختلف مانند القای آپوپتوز و تحریک تجمع پروتئین های سرکوبگر تومور، تعدیل متابولیسم آراشیدونیک اسید در غشای سلول های سرطانی و فعال کردن Peroxisome proliferator-activated receptor γ (PPARγ) و نیز کاهش تولید واسطه های التهابی، می تواند مانع بدخیمی و پیشرفت سرطان ها از جمله سرطان کولورکتال شود؛ همچنین سطح سرمی ویسفاتین در بسیاری از سرطان ها افزایش می یابد و این افزایش، ارتباط مستقیمی با افزایش میزان بدخیمی و متاستاز دارد.
    نتیجه گیری
    با توجه به مطالعات مختلف می توان نتیجه گرفت که با کنترل ویسفاتین سرمی و سرکوب آن به عنوان یک عامل کلیدی در درمان سرطان، می توان یک راهکار تازه برای درمان سرطان کولورکتال ارائه داد، از این رو پیشنهاد می شود که یکی از مسیرهایی که می توان از آن جهت سرکوب و کاهش ویسفاتین سرمی استفاده کرد، استفاده از CLA رژیمی می باشد.
    کلید واژگان: ویسفاتین, لینولئیک اسید کنژوگه, سرطان کولورکتال, رت
    Zahra Kamal, Seyed Hasan Davoodi, Nastaran Beheshti, Morteza Abdollahi, Marjan Ajami
    Background And Objectives
    Colorectal cancer is the third cause of cancer death in the world and also in Iran. Recent studies in Iran show that colorectal cancer incidence has increased dramatically in the three recent decades. The current review was conducted to investigate the effect of dietary conjugated linoleic acid and serum Visfatin levels on the risk of developing colorectal cancer.
    Materials And Methods
    PubMed, Google scholar, ISIwebofknowledge and Scopus were searched for studies published between 2000 till 2015. “NAMPT”, “Visfatin”, “PBEF”, “Rat”, “Conjugated linoleic acid” in combination with “Colorectal”, “Cancer”, “Neoplasm” and “malignant” were used as search terms. Clinical trials with high quality and review articles were collected.
    Results
    Various studies show that conjugated linoleic acid (CLA) prevents metastasis and progressive cancers especially colorectal cancer by different ways such as inducing apoptosis and aggregating of tumor suppressor proteins. It has been concluded that the serum Visfatin levels increase in different cancers and a positive correlation between serum Visfatin levels and metastasis has been shown.
    Conclusion
    It is suggested that reduction of serum Visfatin level as a key point in controlling cancer is a novel approach to prevent malignancy. For this purpose dietary CLA is suggested as a powerful factor to decrease serum Visfatin.
    Keywords: Visfatin, Rat, Conjugated linoleic Acid, Colorectal cancer
  • نسرین بهشتی، سید حسین داوودی، زهرا کمال، مرتضی عبداللهی، مرجان عجمی*
    هدف
    سرطان کولورکتال یک بیماری کشنده می باشد. سالانه 2/1 میلیون نفر به سرطان کولورکتال مبتلا می شوند. التهاب و اکسیدان ها از جمله عوامل افزایش دهنده خطر تشکیل تومور می باشند. استفاده از ترکیباتی از جمله اسید لینولئیک کونژوگه (Conjugated Linoleic Acid، CLA) می تواند باعث افزایش فعالیت آنزیم های آنتی اکسیدان در رت های مبتلا به سرطان کولورکتال شود. هدف این مطالعه، بررسی اثرات CLA بر میزان فعالیت آنزیم های آنتی اکسیدان و فاکتورهای اکسیدانی در رت های مبتلا به سرطان کولورکتال بود.
    مواد و روش ها
    16 رت نر نژاد ویستار با وزن 300 255 گرم به طور تصادفی در2 گروه 8 تایی قرارگرفتند. برای ایجاد سرطان کولورکتال، هر دو گروه تحت تزریق زیر جلدی دی متیل هیدرازین ( دو بار در هفته به مدت 6 هفته) به میزان mg/kg 15 قرار گرفتند. درگروه کنترل هم زمان با شروع تزریق زیر جلدی دی متیل هیدرازین، رژیم استاندارد همراه با گاواژ آب مقطر به میزان ml/rat 2 و در گروه مداخله برای ارزیابی اثرات پیشگیرانه CLA، هم زمان با تزریق زیر جلدی دی متیل هیدرازین، گاواژ CLA به میزانmg/kg 200 در 4مدت هفته انجام شد. بعد از شش هفته، نمونه ها کشته شدهو نمونه های مورد نیاز جهت اندازه گیری بافتی مالون دی آلدهید (Malondialdehyde) و اندازه گیری سرمی سوپر اکسید دیسموتاز (Superoxide Dismutase)، گلوتاتیون پراکسیداز (Glutation Peroxidase)، پاراکسوناز (Paraxonase) و میلوپراکسیداز (Meyeloperoxidase) تهیه گردید .
    یافته ها
    در گروه دریافت کننده اسید لینولئیک کونژوگه، میزان مالون دی آلدهید و میلوپراکسیداز به طور معنی داری کاهش یافت (001/0>P). همچنین میزان فاکتورهای آنتی اکسیدانی سوپر اکسید دیسموتاز، گلوتاتیون پراکسیداز و پاراکسوناز افزایش معناداری پیدا کرد (001/0>P).
    نتیجه گیری
    مصرف اسید لینولئیک کونژوگه باعث کاهش فاکتور های اکسیدان و افزایش فعالیت آنزیم های آنتی اکسیدانی در رت های مبتلا به سرطان کولورکتال می شود
    کلید واژگان: اسید لینولئیک کونژوکه, سرطانهای کلون و راست روده, مالون دی الدهید, آنتی اکسیدان ها, موش صحرایی
    Nasrin Beheshti, Hosseein Davoodi, Zahra Kamal, Morteza Abdollahi, Marjan Ajami *
    Introduction
    Colorectal cancer (CRC) is one of the most common types of cancer affecting 1.23 million individuals per year in the world. Recently, it is suggested that inflammation and oxidative stress play an importmat role in colorectal carcinogenesis. The aim of this syudy was to examine the effects of dietary conjugated linoleic acid (CLA) on oxidation markers and antioxidant defenses level in a rat model of colorectal cancer.
    Materials And Methods
    Sixteen male Wistar rats, weighing 250-300 g were divided into two groups: control and experimental. Both groups were injected subcutaneously, with 1,2- Dimethyl Hydrazine at a dose of 15 mg/kg of body weight, twice per week for 6 weeks. The control group and experimental groups were gavaged with water (2 ml/kg) and CLA (200 mg/kg), respectively, for the first 4 weeks of study. After 6 weeks, the rats were killed and their blood and colorectal tissues were collected. The serum levels of superoxide dismutase (SOD), glutation peroxidase (GPx), paraxonase (PON) and myeloperoxidase (MPO) and also malondialdehyde (MAD) level in the colorectal tissue were measured.
    Results
    Findings indicated that MAD and MPO levels significantly decreased in the experimental group in comparison than the control group (P
    Conclusion
    our findings suggest that CLA is a powerful substance which decreases oxidation markers, and increases antioxidant defenses in colorectal cancer
    Keywords: Conjugated Linoleic Acid, Colorectal Cancer, Malondialdehyde, Antioxidants, Rats
  • محیا صادقی، محمد اسماعیل اکبری، بهرام رشید خانی، مرجان عجمی، یاسمن جمشیدی نایینی، سید حسین داودی
    سابقه و هدف
    با وجود بررسی ارتباط سرطان پستان با فاکتورهای رژیمی در مطالعات گذشته، در نظر نگرفتن فنوتیپ سرطان می تواند ارتباط رژیم غذایی و سرطان پستان را تحت تاثیر قرار دهد. هدف مطالعه حاضر تعیین ارتباط الگوهای غذایی با HER-2 در زنان ایرانی بود.
    مواد و روش ها
    در این مطالعه مورد- شاهدی، 150 مورد مبتلا به سرطان پستان ductal یا lobular درجا یا تهاجم یافته و بدون سابقه قبلی این بیماری در مرکز کنترل سرطان با 150 شاهد بر اساس سن همسان شدند. پرسش نامه مربوط به داده های فردی، بسامد خوراک و فعالیت بدنی از راه مصاحبه تکمیل گردید و اطلاعات مربوط به فاکتور HER-2از پرونده بیماران کسب گردید. توسط روش تحلیل عاملی، الگوهای غذایی به دست آمد و نسبت شانس ابتلا به سرطان پستان با الگوهای غذایی از راه رگرسیون لجستیک سنجیده شد.
    یافته ها
    دو الگوی غذایی غالب شناسایی گردید. با تعدیل اثر مخدوشگرها، افرادی که نمره بالاتری از الگوی غذایی ناسالم (شامل مایونز، سیب زمینی سرخ کرده، نوشابه، ترشی جات، گوشت قرمز یا فرآوری شده، سیب زمینی، شیرینی جات و دسرها) یا سالم (شامل مصرف میوه ها و آب میوه ها، سبزیجات، لبنیات کم چرب، چاشنی ها، مغزها، ماهی، تخم مرغ، حبوبات و مصرف کم چربی های جامد) داشتند، نسبت به افراد دارای نمره پایین تر، به ترتیب از شانس بیش تر
    (3/7- 31/2: CI 95 درصد، 12/4: OR) و کم تری (95/0- 30/0: CI 95 درصد، 17/0: OR) برای ابتلا به سرطان پستان برخوردار بودند. الگوی غذایی سالم با کاهش در خطر سرطان پستان HER-2 مثبت همراه بود (25/0- 04/0: CI 95 درصد، 11/0: OR).
    استنتاج: الگوی غذایی سالم علاوه بر کاهش خطر کلی سرطان پستان، با تومورهای HER-2 مثبت که حاکی از پیش آگهی بد این بیماری است، ارتباط معکوس داشت.
    کلید واژگان: سرطان پستان, الگوی غذایی, تحلیل عاملی, HER, 2, فعالیت بدنی
    Mahya Sadeghi, Mohammad Esmaeil Akbari, Bahram Rashidkhani, Marjan Ajami, Yasaman Jamshidi, Naeini, Sayed Hossein Davoodi
    Background and
    Purpose
    Despite studying the relationship between breast cancer and dietary factors in previous studies, ignoring the cancer phenotype can affect the association between diet and breast cancer. The aim of this study was to determine the association between dietary patterns and HER2 among Iranian women.
    Materials And Methods
    In a case-control study, 150 new cases with ductal or lobular in situ or invasive breast cancer and without a previous history of the disease were selected. Also, 150 age-matched controls were included in the study. Data including demographic characteristics, food frequency, and physical activity were recorded using relevant questionnaires. Also, the information regarding HER-2 factor was obtained from patients records. Factor analysis was used to identify major dietary patterns. The association between these patterns and breast cancer was examined by logistic regression analysis.
    Results
    Two major dietary patterns were identified. After adjusting for potential confounders, participants who had higher scores for unhealthy dietary patterns (mayonnaise, French fries, soft drinks, pickles, red or processed meat, potatoes, sweets and desserts) and healthy dietary patterns (fruits and fruit juices, vegetables, low-fat dairy products, spices, nuts, fish, egg, legumes and low intake of hydrogenated fats) were more (OR: 4.12, 95%CI: 2.31-7.3) and less (OR: 0.17, 95% CI: 0.30-0.95) prone to develop breast cancer, respectively. A healthy dietary pattern reduced the risk of HER-2 positive breast cancer (OR: 0.11, 95% CI: 0.04-0.25).
    Conclusion
    Healthy dietary pattern reduced the overall risk of breast cancer and was inversely associated with HER-2 positive tumors, indicating a poor prognosis of the disease.
    Keywords: breast neoplasm, dietary pattern, factor analysis, physical activity
  • زهرا کمال، مرجان عجمی، نسرین بهشتی، مرتضی عبداللهی، سید حسین داودی
    سابقه و هدف
    سرطان کولورکتال سومین عامل مرگ ناشی از سرطان در جهان می باشد. از سوی دیگر، ویسفاتین، آدیپوکین تازه شناخته شده ای است که در بدخیمی ها، سطح سرمی آن افزایش پیدا می کند. پیشنهاد شده است که بتوان از لینولئیک اسید کنژوگه (Conjugated linoleic acid، CLA) جهت کنترل و کاهش سطح سرمی ویسفاتین استفاده نمود. هدف از این مطالعه، بررسی نقش محافظتی CLA در سرطان کولورکتال و بررسی رابطه آن با سطح سرمی ویسفاتین می باشد.
    مواد و روش ها
    16 رت نر با وزن 200 تا 250 گرم به دو گروه کنترل و مداخله تقسیم شدند. برای ایجاد سرطان کولورکتال، هر دو گروه تحت تزریق زیرجلدی دی متیل هیدرازین (دو بار در هفته به مدت 6 هفته) به میزان 15 میلی گرم به ازای یک کیلو گرم قرار گرفتند. در چهار هفته اول، گروه کنترل همزمان با تزریق روزانه، گاواژ آب ( 2 میلی لیتر به ازای یک کیلوگرم) و گروه مداخله ای همزمان با تزریقروزانه، گاواژ CLA ( 200 میلی گرم ازای یک کیلوگرم) دریافت کردند. بعد از شش هفته، موش ها کشته شدند و نمونه های خونی برای اندازه گیری میزان سرمی ویسفاتین و نمونه های بافتی برای بررسی تعداد و اندازه تومورها جمع آوری شدند.
    یافته ها
    سطح ویسفاتین سرمی در گروه دریافت کننده CLA به طور معنی داری کاهش یافت (001/0P=)، در حالی که در گروه کنترل در مقایسه با گروه مورد مداخله، افزایش چشمگیری داشت. تعداد تومور و همچنین سایز تومور در گروه مورد مداخله، نسبت به گروه کنترل کاهش قابل توجهی داشت (000/0P=). نمودارهای همبستگی اسپیرمن و پیرسون بیان کننده همبستگی مثبت بین سطح سرمی ویسفاتین با تعداد تومور (701/0r= و 001/0P=) و حاصل ضرب تعداد در سایز تومور بودند (771/0r= و 000/0P=).
    نتیجه گیری
    نتایج این مطالعه نشان می دهد که CLA از طریق کاهش سطح سرمی ویسفاتین سبب کاهش تعداد و اندازه تومورهای کولورکتال کاهش می شود. از این رو، یکی از مکانیسم های ضد سرطانی لینولئیک اسید کنژوگه کاهش میزان ویسفاتین سرمی است
    کلید واژگان: ویسفاتین, رت, لینولئیک اسید کنژوگه, سرطان کولورکتال
    Zahra Kamal, Marjan Ajami, Nasrin Beheshti, Morteza Abdollahi, Sayed Hossein Davoodi
    Introduction
    Colorectal cancer is the third causes of cancer death in the world. Recent studies have shown that the serum levels of visfatin are increased during malignancies, suugesting a role for vistatin in pathogenegis of malignancies. It is suggested that conjugated linoleic acid, (CLA) can reduce the serum levels of vistatin. The aim of this syudy was to study the effects of dietary conjugated linoleic acid on serum visfatin level in rat model of colorectal cancer.
    Materials And Methods
    Sixteen male Wistar rats, weighing 250-300 g were divided into two groups: control and experimental. Both groups were injected subcutaneously, with 1,2- Dimethyl Hydrazine at a dose of 15 mg/kg of body weight, twice per week for 6 weeks. The control group and experimental groups were gavaged with water (2 ml/kg) and CLA (200 mg/kg), respectively, for the first 4 weeks of study. After 6 weeks, the rats were killed and their blood and colorectal tissues were collected in order to analyze serum visfatin, tumor number and tumor size respectively by ELISA method, tumor numbering and macroscopic analysing.
    Results
    Visfatin levels decreased dramatically in the experimental group than control group (P=0.001). Tumor number and tumor size increased considerably in the control group than experimental group (P = 0.000). There was a positive correlation between visfatin levels with tumor number (r =0.701, p = 0.001) and also between plasma visfatin with tumor number×tumor size (r=0.771, p=0.000).
    Conclusion
    This study shows that dietary CLA by reducing serum visfatin can decrease the tumor number and tumor size in rat model of colorectal cancer. Thus, CLA suppresses colon carcinogenesis by a mechanim probably involving reduced serum visfatin
    Keywords: Visfatin, Conjugated linoleic Acid, Colorectal cancer
  • علی اصغر کریمی، مرجان عجمی، یاسین اسدی، ناهید ابوطالب، فاضل گرجی پور، رویا ملک لو، حمیدرضا پازوکی طرودی*
    پیشینه: پیوند فلاپ های پوستی یک روش رایج برای بازسازی آسیب های بحرانی پوست و آسیب های بافت نرم زیرین می باشد. در مطالعات قبلی ما اثرات مفید دو مهارکننده 5-آلفا ردوکتاز، آزلائیک اسید و فیناسترید، را بر بقای بافت در مدل موش صحرایی پیوند فلاپ پوستی نشان دادیم. در مطالعه حاضر ما مشارکت نیتریک اکسید و نیتریک اکسید سنتاز القایی را در بقای پیوند به واسطه این دو دارو بررسی کردیم.
    روش ها
    چهل و دو موش صحرایی نر به صورت تصادفی در شش گروه قرار گرفتند: 1) استعمال موضعی محلول نمکی، 2) آزلائیک اسید 100 میلی گرم بر بر هر فلاپ، 3) فیناسترید 1 میلی گرم بر هر فلاپ، 4) تزریق صفاقی 20 میلی گرم بر کیلوگرم L-NAME، 5) L-NAME (20 میلی گرم بر کیلوگرم درون صفاقی) + آزلائیک اسید (100 میلی گرم بر فلپ، موضعی)، 6) L-NAME (20 میلی گرم بر کیلوگرم، درون صفاقی) + فیناسترید (1 میلی گرم بر فلپ، موضعی). بقای بافت، میزان نیتریک اکسید و بیان iNOS در گروه ها اندازه گیری شد.
    نتایج
    داده های ما نشان داد که ازلائیک اسید و فیناسترید به طور چشمگیری بیان پروتئین iNOS و سطح NO را در بافت گرافت افزایش دادند (p<0.05). این افزایش در بیان iNOS و میزان NO با افزایش بقای بافت گرافت همراه بود.
    نتیجه گیری
    به نظر می رسد که تغییرات متابولیسم NO در بقای فلاپ های پوستی به واسطه آزلائیک اسید و فیناسترید دخیل است.
    کلید واژگان: فیناسترید, آزلائیک اسید, فلاپ های جراحی, نیتریک اکسید, نیتریک اکسید سنتاز نوع II
    Ali Asghar Karimi, Marjan Ajami, Yasin Asadi, Nahid Aboutaleb, Fazel Gorjipour, Roya Malekloo, Hamidreza Pazoki, Toroudi*
    Background
    Skin flap grafting is a popular approach for reconstruction of critical skin and underlying soft tissue injuries. In a previous study, we demonstrated the beneficial effects of two 5α-reductase inhibitors, azelaic acid and finasteride, on tissue survival in a rat model of skin flap grafting. In the current study, we investigated the involvement of nitric oxide and inducible nitric oxide synthase (iNOS) in graft survival mediated by these agents.
    Methods
    A number of 42 male rats were randomly allocated into six groups: 1, normal saline topical application; 2, azelaic acid (100 mg/flap); 3, finasteride (1 mg/flap); 4, injection of L-NG-nitroarginine methyl ester (L-NAME) (i.p., 20 mg/kg); 5, L-NAME (20 mg/kg, i.p.) + azelaic acid (100 mg/flap, topical); 6, L-NAME (20 mg/kg, i.p.) + finasteride (1 mg/flap, topical). Tissue survival, level of nitric oxide, and iNOS expression in groups were measured.
    Results
    Our data revealed that azelaic acid and finasteride significantly increased the expression of iNOS protein and nitric oxide (NO) levels in graft tissue (P < 0.05). These increases in iNOS expression and NO level were associated with higher survival of the graft tissue.
    Conclusion
    It appears that alterations of the NO metabolism are implicated in the azelaic acid- and finasteride-mediated survival of the skin flaps.
    Keywords: Finasteride, Azelaic acid, Surgical flaps, Nitric oxide, Nitric oxide synthase Type II
  • یاسمن جمشیدی نایینی، محمداسماعیل اکبری، مرتضی عبداللهی، مرجان عجمی، حسین داوودی*
    سابقه و هدف
    نتایج مطالعات حاکی از احتمال نقش محافظتی ویتامین D در برابر سرطان پستان می باشند. این مطالعه جهت ارزیابی ارتباط دریافت ویتامین D و ابتلا به سرطان پستان در زنان ایرانی انجام شد.
    مواد و روش ها
    در مجموع 135 مورد جدید سرطان پستان در مرکز جامع کنترل سرطان با 135 شاهد همسان شدند. اطلاعات عوامل خطر سرطان پستان، مواجهه با آفتاب و مصرف مکمل ویتامین D از طریق تکمیل پرسشنامه عمومی به دست آمد. جهت اندازه گیری مقدار دریافت انرژی، درشت مغذی ها، کلسیم و ویتامین D یک پرسشنامه بسامد خوراک نیمه کمی با 168 ماده غذایی تکمیل گردید.
    یافته ها
    متوسط دریافت رژیمی ویتامین D در افراد گروه مورد در مقایسه با گروه شاهد به طور معنی داری پایین تر بود (24 واحد در مقایسه با 30/56 واحد) (0/001=P). افرادی که در چارک چهارم دریافت رژیمی ویتامین D بودند نسبت به چارک اول حدود 5/2 بار (61%) شانس کمتری برای ابتلا به سرطان پستان داشتند (OR=0.392، 95%CI=0.196-0.784). این ارتباط معکوس در زنان غیریائسه نیز قابل مشاهده بود (OR=0.39، 95%CI=0.151-1.006)، در حالی که در زنان یائسه مشاهده نشد. دریافت تام ویتامین D از منابع غذایی و مکمل با خطر سرطان پستان در ارتباط نبود و با تفکیک افراد به دو گروه یائسه و غیریائسه نیز تفاوتی در این نتایج مشاهده نشد.
    نتیجه گیری
    دریافت رژیمی ویتامین D می تواند در برابر سرطان پستان به خصوص در زنان غیر یائسه نقش محافظتی داشته باشد.
    کلید واژگان: سرطان پستان, دریافت رژیمی ویتامین D, دریافت تام ویتامین D
    Y. Jamshidi Naeini, Me Akbari, M. Abdollahi, M. Ajami, H. Davoodi*
    Background And Objectives
    Studies suggest a possible protective role of vitamin D against breast cancer. This study aimed to assess the relationship between vitamin D intake and risk of breast cancer in Iranian women.
    Materials And Methods
    A total of 135 new cases of breast cancer and 135 matched controls were included in the study. The data on breast cancer risk factors، sunlight exposure and use of vitamin D supplements were obtained through demographic questionnaire. To measure the intake of energy، macronutrients، calcium، and vitamin D we used a 168-item semi-quantitative food frequency questionnaire.
    Results
    The mean dietary intake of vitamin D in the cases was significantly lower than the control group (24 vs. 30. 56 IU/day) (P=0. 001). The risk of developing breast cancer was 2. 5 times (61%) lower for those in the highest quartile of dietary intake of vitamin D compared to those in the first quartile (OR=0. 392، 95%CI=0. 196-0. 784). This inverse association was marginally significant in the premenopausal women (OR=0. 39، 95%CI=0. 151-1. 006)، but not in the postmenopausal women. Overall، the total intake of vitamin D from foods and supplements was not associated with breast cancer risk، in both the premenopausal and postmenopausal women.
    Conclusion
    Dietary intake of vitamin D may have a protective role against breast cancer، especially in premenopausal women.
    Keywords: Breast cancer_Dietary vitamin D intake_Total vitamin D intake
  • سید جواد حاجی میراسماعیل، سید حسین داودی، نسیم نمازی، غلامعلی جاودان، حمیدرضا پازکی طرودی، مرجان عجمی*
    سابقه و هدف

    ایسکمی رپرفیوژن یعنی باز گرداندن مجدد جریان خون به بافتی که دچار ایسکمی یا کمبود اکسیژن شده است و ممکن است به بروز نارسایی حاد کلیوی منتهی شود. این مطالعه با هدف بررسی اثر درمان با اسیدهای چرب امگا3 بر آسیب ناشی از ایسکمی رپرفیوژن کلیه رت انجام گرفت.

    مواد و روش ها

    نفروکتومی کلیه راست بر روی 81 رت نرویستار با وزن gr300- 255 انجام شد و به مدت 21 روز جهت بر طرف شدن استرس ناشی از عمل نگهداری شدند. قبل از ایسکمی رپرفیوژن (6، 24، و 48 ساعت رپرفیوژن) رت ها به مدت 14 روز اسید چرب امگا3 (دوکوزاهگزانوئیک اسید، ایکوزاپنتانوئیک اسید) mg/kg/d200یا آب مقطر دریافت کردند. فعالیت آنزیم آنتی اکسیدانی کاتالاز (CAT)، آنزیم آنتی اکسیدان سوپراکسی دسموتاز (SOD)، نیتروژن اوره خون (BUN)، کراتینین سرم (SCr)، کلیرانس کراتینین (CCr)، کسر تصفیه سدیم (FENa) و هیستولوژی کلیه مورد بررسی قرار گرفت.

    یافته ها

    در گروه ایسکمی رپرفیوژن،SCr، BUN، FENa، افزایش (01/0p<) و فعالیت CAT و SOD کاهش معنی دار یافت (05/0p<). در گروه دریافت کننده اسید چرب امگا3 شاخص های SCr، BUN، FENaکاهش، کلیرانس کراتینین و فعالیت CAT و SOD در مقایسه با گروه IR، افزایش معنی دار یافت (05/0p<). یافته ها نشان دادند که ایسکمی رپرفیوژن سبب آسیب بافتی بیشتر در مدت 6 ساعت رپرفیوژن (05/0p<)، آسیب بافتی خفیف تر در مدت 24 تا 48 ساعت رپرفیوژن گشت (01/0p<) و در گروه امگا3 مقایسه با گروه IR آسیب بافتی به طور معنی داری کاهش پیدا کرد (05/0p<).

    نتیجه گیری

    نتایج مطالعه حاضر نشان داد که دو هفته مصرف امگا3 قبل از ایسکمی عملکرد کلیوی را با کاهش SCr، BUN، FENa و افزایش کلیرانس کراتینین بهبود داده و سبب کاهش استرس اکسیداتیو گردید.

    کلید واژگان: اسیدهای چرب امگا 3 (دوکوزا هگزانوئیک اسید و ایکوزاپنتانوئیک اسید), ایسکمی رپرفیوژن, استرس اکسیداتیو, نارسایی حاد کلیه
    J. Hajimiresmaiel, H. Davoodi, N. Namazi, Gh Javedan, Hr Pazoki-Toroudi, M. Ajami
    Background And Objectives

    Ischemia reperfusion (IR) occurs when the blood supply returns to the tissue after a period of ischemia، or lack of oxygen; it is a common cause of acute renal failure. The present study evaluated the effect of pretreatment with omega 3 fatty acids on ischemia reperfusion injury.

    Materials And Methods

    Right nephrectomy was performed on 81 male Wistar rats (255-300 g). The rats received either omega 3 fatty acids (DHA+EPA 200 mg/kg/d) or distilled water orally for 14 d prior to ischemia reperfusion (6، 24، 48 h reperfusion). Serum creatinine (SCr)، BUN، creatinine clearance (CCr)، and fractional excretion of sodium (FENa) were measured. Superoxide dismutase (SOD) and catalase (CAT) activities and renal histological injury were also determined.

    Results

    SCr، BUN and FENa increased after 6-48 h of reperfusion (p < 0. 01). CAT and SOD activity decreased (p < 0. 05) in the IR group. DHA+EPA decreased SCr، BUN and FENa، (p < 0. 05 vs. IR) and increased CCr، CAT، and SOD activity (p < 0. 05 vs. IR) for 6-48 h after ischemia. IR induced mild (6 h، p < 0. 05) to severe (24-48 h، p < 0. 01) tissue damage. The tissue damage decreased significantly for the DHA+EPA group over the IR group (p < 0. 05 vs. IR; 24-48 h).

    Conclusion

    The results suggest that pre-ischemic exposure to DHA+EPA ameliorates oxidative stress and could improve kidney function by decreasing SCr، BUN، and FENa، and increasing CCr.

    Keywords: Omega 3 fatty acids (DHA+EPA), Ischemia reperfusion, Oxidative stress, Acute renal failure
  • فاطمه زارع مهرجردی، محمد بدوی، ساره عاشورزاده، لیدا مرادی، سید حسین داودی، مرجان عجمی
    سابقه و هدف
    افزایش تولید رادیکال های آزاد اکسیژن در حیوانات دریافت کننده ی سرب نقش اصلی را در افزایش فشار خون شریانی به عهده دارد. در این مطالعه، اثر عصاره ی آبی- الکلی دانه ی انگور قرمز به عنوان یک آنتی اکسیدان قوی بر میزان فشار خون و تغییرات جریان خون مفصل زانو در موش های دریافت کننده ی سرب بررسی شد.
    مواد و روش ها
    در این پژوهش از 32 موش صحرایی نژاد ویستار استفاده شد. موش ها به 4 دسته ی هشت تایی تقسیم شدند: گروه شاهد، گروه دریافت کننده ی آب حاوی ppm100 استات سرب به تنهایی، گروه دریافت کننده ی عصاره به تنهایی (mg/kg100 عصاره) و گروهی که هم عصاره و هم سرب (ppm100 استات سرب و mg/kg100 عصاره) به مدت 60 روز دریافت کردند. برای اندازه گیری تغییرات فشار خون از کاف دمی استفاده شد. امواج فشار خون بعد از تقویت و فیلتر شدن با استفاده از نرم افزارچارت -5 پاورلب روی صفحه نمایش رایانه نشان داده می شد. تغییرات جریان خون با استفاده از دستگاه جریان سنج لیزری دو کاناله اندازه گیری شد. جریان خون مفصل زانو در پاسخ به تجویز موضعی سدیم نیتروپروساید (SNP) به عنوان شل کننده ی غیر وابسته به آندوتلیوم بررسی شد.
    یافته ها
    تماس دراز مدت با سرب به صورت معنی داری باعث افزایش فشار خون (3/3 ±12/129) شد (05/0P<). مصرف عصاره ی هسته ی انگور به صورت معنی داری (001/0P<) مانع افزایش فشار خون ناشی از سرب در گروه دریافت کننده ی سرب و عصاره ی هسته ی انگور شد (11/2±25/110). SNP با دز MOL4-10 SNP با افزایش قطر عروق باعث افزایش جریان خون مفصل زانو در گروه دریافت کننده ی سرب (89/1 ±28/22 % افزایش) و کاهش فشار خون شد (05/0P<). عصاره ی دانه ی انگور از تاثیر سرب بر کاهش جریان خون مفصل زانو در پاسخ به SNP در گروه دریافت کننده ی سرب جلوگیری کرد (05/0P<).
    نتیجه گیری
    عصاره ی هسته ی انگور احتمالا با خاصیت آنتی اکسیدانی قوی و با حذف رادیکال های آزاد، فشار خون رادر گروه دریافت کننده ی سرب کاهش می دهد و بنابراین، می تواند از اثرات سمی سرب جلوگیری کند.
    کلید واژگان: عصاره ی هسته ی انگور, جریان خون مفصل زانو, سرب, سدیم نیتروپروساید (SNP), فعالیت آنتی اکسیدانی, رادیکال های آزاد اکسیژن
    F. Zare M., M. Badavi, S. Ashoorzadeh, L. Moradi, H. Davoodi, M. Ajami
    Background And Objective
    Chronic exposure to low amounts of lead causes hypertension in humans and experimental animals. The main objective of this study was to determine the effect of aqueous-alcoholic red grape seed extract (GSE) on the knee joint blood pressure and blood flow changes in rats receiving lead.
    Materials And Methods
    Thirty two adult male Wistar rats were divided into four groups of 8 each. Group A (control) received ordinary feed and tap water. The other three groups received tap water containing 100 ppm lead acetate alone (group B)، GSE alone (100 mg/kg، orally، group C)، or 100 ppm lead acetate in drinking water + GSE (100 mg/kg، orally، group D) for 60 days. A laser Doppler flow-meter was used to measure changes in the blood flow. The responsiveness of blood vessels in the knee joint area to the different doses of sodium nitroprusside (SNP) (endothelium-independent vasorelaxant) was determined.
    Results
    The results indicated that chronic exposure to lead could increase blood pressure significantly (129. 12± 3. 3; p<0. 05) in rats. Consumption of GSE prevented the increase significantly (p<0. 001) in the group receiving lead and GSE (110. 2± 2. 1). SNP at a dose of10-4resulted inan increase in blood flow (22. 28 ±1. 89%) in the knee joint by increasing diameter of the vessels in the group receiving lead and in a reduction in blood pressure (p<0. 05). In addition، GSE prevented the lead from reducing blood flow in the knee joint in the group receiving (p<0. 05).
    Conclusion
    Based on the result of this study، it can be concluded that grape seed extract can، through its strong antioxidant activity and eliminating free radicals، reduce blood pressure in rats receiving lead، thereby lessening its toxic effects.
    Keywords: Grape seed extract, Knee joint blood flow, Lead, Sodium nitroprusside, Antioxidant activity, Reactive oxygen species (ROS)
  • غلامعلی جاودان، سید حسین داوودی، مرجان عجمی، فرزاد شیدفر، سعیده اسمعیلی
    ایسکمی طولانی که به دنبال آن رپرفیوژن ایجاد می شود سبب آسیب های شدید در بافت ها و ارگان ها می شود و در شرایط کلینیکی مثل جراحی های الکتیو، مشکلات قلبی وعروقی، سکته های قلبی و مغزی، تروما، شوک، سپسیس و غیره که سبب کاهش خون رسانی و دریافت اکسیژن می گردند، بافت دچار آسیب می شود. تعداد زیادی از مطالعات تا به حال بر روی ارگان های متعددی شامل قلب و کلیه و عصبی انجام گرفته و نشان می دهند که استفاده از رژیم درمانی با اسیدهای چرب امگا 3 به شکل قابل ملاحظه ای قادر است آسیب ناشی از ایسکمی رپرفیوژن را کاهش دهد. برای دستیابی به مقالات مورد نظر پایگاه داده های pubmed، science direct،google scholar و springer مورد جستجو قرار گرفتند. مطالعات سلولی، حیوانی و انسانی انجام شده بین سال های 1990 تا 2012، وارد این مطالعه شدند. نتایج مطالعات نشان می دهد که با مصرف رژیم حاوی اسید های چرب امگا 3 (پس از 4 هفته)، میزان اسیدهای چرب بلند زنجیر و غیر اشباع در دیواره بطن چپ افزایش و تجمع لکوسیت ها در قلب کاهش می یابد. به علاوه نتایج دیگر مطالعات حاکی از کاهش تاکیکاردی و هم چنین فیبریلاسیون دهلیزی در موش هایی که درمان رژیمی حاوی اسید های چرب امگا 3 دریافت نموده اند، می باشد. به علاوه درمان طولانی مدت با اسید های چرب غیر اشباع در مدل قلب ایزوله نیز جواب های مثبتی را برای این موضوع نشان می دهد. درمان با اسیدهای چرب اشباع نشده مانند امگا-3 قبل از شروع ایسکمی قادر است سلول ها ی میوکارد را مقاوم ساخته و عملکرد بافت میوکارد را بعد از آسیب ایسکمیک بهبود بخشد. در مقایسه نقش امگا-6 را با امگا -3 نشان داده شده که اثر رژیم درمانی با امگا-3 مفیدتر است و قابلیت استفاده کلینیکی نیز دارد. نتایج نشان داد امگا 3 در مقایسه با امگا 6 اثرات مفیدتری داشته و از نظر کلینیکی قابلیت استفاده بیشتری دارد.
    کلید واژگان: ایسکمی رپرفیوژن, اسید های چرب غیر اشباع, امگا-3, امگا-6
    Gh.A. Javdan, H. Davoodi, M. Ajimi, F. Shidfar, S. Esmaeili
    Ischemia that followed by reperfusion can couse severe damages in tissues and organs and can be occurred in clinical condition such as surgeries, cardiovascular heart diseases, heart attack and stroke, trauma, sepsis, Etc which are caused perfusion and oxygen reduced and then reperfusion occurred. The results of many studies have been shown that dietetic treatment with fatty acids can reduce complication of ischemic reperfusion significantly. Pubmed, Science direct, Springer and Google scholar databases were searched in order to achieve the desired articles. Cellular, animal as well as human studies that have been conducted from 1990 till 2012, were recruited in this investigation.. The results of previous studies have been shown that intake of omega 3 fatty acids (after 4 weeks) increase the amount of long-chain polyunsaturated fatty acids in the left ventricular wall and decrease the accumulation of leukocytes in the heart. In addition, the results of other studies have been indicated that omega 3 fatty acids dietary treatment can reduce tachycardia and atrial fibrillation in mice. Also, long-term treatments with polyunsaturated fatty acids indicate positive results in the isolated heart model. Treatment with unsaturated fatty acids such as omega 3 befor tissue ischemia are able to resistance the cells. Also, improve the function of tissues special myocard after ischemic injury. In addition, studies indicated that effects of dietetic treatment with omega 3 in comparing with omega 6 are more effective and can be clinical uses.
    Keywords: Ischemic-Reperfusion, Unsaturated fatty acids, Omega 3, Omega 6
  • نسیم نمازی، حمیدرضا پازوکی طرودی، سید حسین داوودی*، مرجان عجمی
    سابقه و هدف

    این مطالعه با هدف بررسی اثر اسیدهای چرب امگا3بر استرس اکسیداتیو و آپوپتوز ناشی از ایسکمی رپرفیوژن کلیه رت انجام گرفته است.

    مواد وروش ها

    81 رت نرویستار با وزن gr300- 255خریداری شدند.نفروکتومی کلیه راست بر روی رت ها به انجام رسید و رت ها به مدت 21 روز جهت بر طرف شدن استرس ناشی از عمل نگهداری شدند. رت هاقبل از ایسکمی- رپرفیوژن (6، 24، و 48 ساعت رپرفیوژن) به مدت 14 روز اسید چرب امگا 3 mg/kg/d DHA+EPA) 200) یا آب مقطر دریافت کردند. سطح MDA و بیان پروتئین های Bcl2، Bax، مورد بررسی قرار گرفت.

    یافته ها

    در گروه ایسکمی – رپرفیوژن (IR) محتوای بافتی MDA و بیان پروتئینBax پس ازایسکمی-رپرفیوژن به طور معنی داری افزایش یافت (05/0p<). در گروه دریافت کننده اسید چرب امگا3 میزان بافتی MDA به طور معنی داری کاهش (05/0p<) و بیان پروتئین Bcl2 افزایش معنی داری داشت. بیان پروتئین Bax پس از 24 تا 48 ساعت رپرفیوژن در مقایسه با 6 ساعت رپرفیوژن افزایش معنی داری داشت (05/0p<). در رت های گروه امگا3 بیان پروتئین Bcl2در 24 تا 48 ساعت رپرفیوژن افزایش معنی داری نسبت به 6 ساعت رپرفیوژن داشت (05/0p<).

    نتیجه گیری

    مصرف اسیدهای چرب امگا3 باعث بهبود استرس اکسیداتیو ناشی ازIR و جلوگیری از آپوپتوز و همچنین فعال کردن مسیرهای آنتی آپوپتوز می گردد.

    کلید واژگان: اسید چرب امگا 3(EPA, DHA), ایسکمی رپرفیوژن, مالون دی آلدئید, پروتئین پروآپوپتوتیک Bax, پروتئین آنتی آپوپتوتیک Bcl2
    N. Namazi, Hr Pazoki-Toroudi, H. Davoodi, M. Ajami
    Background And Objective

    The effect of pretreatment with omega 3 fatty acids on oxidative stress and apoptosis induced by ischemia-reperfusion were evaluated.

    Materials And Methods

    Right nephrectomy was completed on 81 male Wistar rats (255-300g). The rats received omega 3 fatty acids (DHA+EPA 200 mg/kg/day) or distilled-water orally for 14 days before ischemia reperfusion(6,24,48 hour reperfusion) (IR) or sham operation. Tissue levels of malondialdehyde (MDA), Bax and Bcl-2 proteins expression, were determined.

    Results

    Tissue MDA content and Bax expression increased (p<0.05) in IR group.for 6 to 48 hours after ischemia Omega 3 fatty acids decreased tissue MDA levels (p<0.05 vs. IR) increased Bcl-2 After 24 and 48 hours of reperfusion in IR groups the expression of pro-apoptotic protein Bax significantly increased (p<0.05 vs. sham). In IR group expression of Bax after 24 and 48 hours of reperfusion was significantly more than the expression of this protein after 6 hours of reperfusion (p<0.05). Conversely, in omega 3(200 mg/kg/day)+IR treated rats expression of Bcl-2 protein after 24 and 48 hours was significantly more than the value of 6 hours of reperfusion (p<0.05).

    Conclusion

    In conclusion, the results suggested that pre-ischemic exposure to omega 3 fatty cids by inhibition of IR induced oxidative stress and apoptotic cell death could improve the outcome of early graft function.

    Keywords: Omega 3 fatty acids(DHA+EPA), Ischemia reperfusion, MDA, Proapoptotic protein Bax, Antiapoptotic protein Bcl2
  • سید حسین داوودی، سیامک نیک اقبالیان، مرجان عجمی، انوشیروان محسنی بندپی، سید شهاب الدین صدر، محمد جواد ایوانی، حمیدرضا پازوکی طرودی
    سابقه و هدف
    زخم معده یک بیماری گوارشی است چنانچه در مراحل اولیه مورد تشخیص و درمان قرار نگیرد، وضعیتی بحرانی برای فرد به وجود می آورد. دارو های ضد درد و ورم غیر استروئیدی، دارای عوارضی هستند که مهمترین آنها، ایجاد زخم سطحی مخاطی است. اتانول نیز عاملی است که دلیل زخمزایی آن را رهاسازی لکوترین ها و انقباض وریدچه های زیر مخاطی می دانند. وانادیوم یک ریز مغذی است، که در بسیاری از مکانیسم های دخیل در زخم زایی و ترشح اسیدنقش ایفا می کند. هدف مطالعه حاضر، بررسی اثر وانادیم بر زخم زایی تجربی ایندومتاسین و اتانول بوده است.
    مواد و روش ها
    72 رت نر Sprague Dawley به وزن g 180 - 120 در 8 گروه 9 تایی مورد آزمایش قرار گرفت. ایندومتاسین و متاوانادات سدیم در سرم فیزیولوژی NaCl 9/0 % تهیه شده از NaCl خالص و آب دیونیزه، حل شدند. از ایندومتاسین محلولی تهیه شد تا میزان داروی mg/kg 30 را تامین نماید. از متاوانادات سدیم نیز رقت های تهیه شد تا در نهایت میزان داروی mg/kg 10 و 5 و 2 را تامین نماید. داروی ایندومتاسین از راه زیر جلدی، متاوانادات سدیم از راه درون صفاقی و الکل 60 درجه، ml 1 از راه درون معده ای مصرف شده اند.
    یافته ها
    در دسته اول، حیواناتی که ایندومتاسین mg/kg 30 دریافت کرده بودند زخم هایی با شدت متوسط داشتند. مقایسه زخم ها با گروه کنترل (ایندومتاسین) نشان داد در گروه های 2 و 4 که متاوانادات سدیم به میزان های mg/kg 2 و mg/kg 10 دریافت کرده بودند، بهبود زخم دیده می شود ولی در این بهبود اختلاف معنی داری با گروه کنترل وجود نداشت. در دسته دوم، حیواناتی که اتانول دریافت کرده بودند نیز زخم هایی با شدت متوسط داشتند و دز های 5 و 10 میلی گرم وانادات، توانسته بود جلوی ایجاد زخم توسط اتانول را بگیرد.
    نتیجه گیری
    در این مطالعه یافته ها نشان دادند وانادات به عنوان مهار کننده پمپ اسید، نتوانست کاملا جلوی ایجاد زخم توسط ایندومتاسین را بگیرد ولی توانست مانع ایجاد زخم توسط اتانول گردد.
    کلید واژگان: وانادیوم, ایندومتاسین, اتانول, زخم حاد مخاطی معده
    H. Davoodi, S. Nikeghbalian, M. Ajami, A. Mohseni-Bandpei, Sh Sadr, Mj Eivani, Hr Pazoki-Toroudi
    Background And Objective
    Gastric mucosal ulcer is a kind of digestive disease, put a person in critical situation if left untreated in a early diagnosis. One of the most side effects of NSAID’s is gastrointestinal upset and gastric ulceration. Ethanol is an agent that proposed to be able to induce gastric ulcers by its ability to release of leukotrienes from mucosa and contraction of submucosal venules. Vanadium is a kind of micronutrient that is effective on many of mechanisms involved in ulceration and acid secretion. The purpose of this study, was to check the effect of vanadate on indomethacin and ethanol induced gastric ulcers in the rat.
    Materials And Methods
    72 Sprague Dawley male rats weighing 180 – 120 g in 8 groups (9 in each group) were tested. Sodium metavanadate and indomethacin (Merck, Germany) were resolved in saline NaCl 0.9% made of pure NaCl and deionized water. Indomethacin was prepared from a solution 30 mg / kg. Sodium metavanadate was prepared in 3 dose, 2,5 and 10 mg / kg. Subcutaneous administration of indomethacin, intraperitoneal administration of sodium metavanadate and intragastric administration of alcohol (60 degrees,1 ml)(Merck, Germany) were used.
    Results
    In the first group, animals had received indomethacin 30 mg/kg had wounds with moderate intensity. In comparison with control, groups 2 and 4 showed non significant healing (sodium Metavanadate 2 mg/kg and 10mg/kg). In the second group, the animals that had received ethanol and 5 and 10 mg vanadate,vanadate was able to prevent the injury by ethanol significantly.
    Conclusion
    Vanadate administered i. p. couldn’t protect stomach against indo–ulceration completely, whereas was able to inhibit ulceration by ethanol. It may be concluded that this preventive effect, arise from ability of vanadate to inhibit acid secretion and vascular constriction and leukotrienes release from mucosa, and activity of PMN’s too.
    Keywords: Sodium metavanadate, Indomethacin, Ethanol, Gastric mucosal ulcer
نمایش عناوین بیشتر...
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال