مهدی منوچهری
-
زمینه و هدف
پرستاران شاغل در بخش اورژانس درمعرض خطاهای کاری ناشی از نارسایی های شناختی شغلی هستند. منظور از نارسایی های شناختی شغلی اختلال در درک، حافظه و عملکرد حرکتی است. دراین میان به نظر می رسد ویژگی های شخصیتی افراد در بروز خطا بی تاثیر نباشد. بر همین اساس این مطالعه با هدف تعیین ارتباط نارسایی های شناختی شغلی با ویژگی های شخصیتی پرستاران اورژانس شاغل در مراکز آموزشی درمانی دانشگاه علوم پزشکی ارومیه در سال 1399 انجام شد.
روش بررسیپژوهش حاضر یک مطالعه توصیفی همبستگی است که با شرکت 165 نفر از پرستاران شاغل در بخش اورژانس مراکز آموزشی درمانی وابسته به دانشگاه علوم پزشکی ارومیه انجام شد. نمونه ها به روش تمام شماری از بهمن سال 1399 لغایت اردیبهشت سال 1400 انتخاب شدند. به منظور جمع آوری اطلاعات از پرسش نامه های نارسایی های شناختی شغلی و شخصیتی پنج عاملی نئو استفاده شد. برای توصیف و اندازه گیری متغیرهای پژوهش از آمار توصیفی (فراوانی و درصد فراوانی و میانگین و انحراف معیار) استفاده شد و داده ها با آزمون های تحلیل واریانس یک طرفه (آنووا) و آزمون تی گروه های مستقل، همبستگی پیرسون و آنالیز رگرسیون چندگانه در نرم افزار SPSS نسخه 22 تحلیل شدند. سطح معنی دار به صورت 0/05˂P در نظر گرفته شد.
یافته هامیانگین و انحراف معیار نارسایی شناختی شغلی برابر با 0/78±1/56 بود. در ابعاد نارسایی شناختی شغلی بیشترین میانگین در حواس پرتی با میانگین 0/77±1/66 و کمترین میانگین در بعد اشتباهات سهوی برابر با 0/93±1/42 دیده شد. درخصوص ویژگیهای شخصیتی پرستاران شاغل در اورژانس، یافته ها نشان دادند بیشترین میانگین در وجدان کاری با میانگین و انحراف معیار 6/74±29/98 و کمترین میانگین در روان رنجور خویی با میانگین و انحراف معیار 6/56±21/21 بود. همچنین مشخص شد بین نارسایی شناختی شغلی و ابعاد آن با تمام ویژگی های شخصیتی همبستگی معنی دار و معکوس وجود دارد (0/001>P). بین نارساییهای شناختی شغلی پرستاران با متغیرهای مصرف داروی آرام بخش (0/001=P)، نوبت کاری (0/001>P) و میزان رضایت از سطح درآمد ماهیانه (0/041=P) نیز ارتباط معنی دار آماری وجود داشت.
نتیجه گیرینمره نارسایی های شناختی پرستاران اورژانس در سطح متوسطی قرار دارند. براین اساس محیط کاری پرستاران اورژانس تحت تاثیر محرک های تاثیرگذار منفی بر عملکرد کاری آن ها بوده است و می توان گفت تا دست یابی به ارائه خدمات مطلوب و ایمن به بیماران فاصله وجود دارد و رسیدن به آن نیازمند برنامه ریزی است. همچنین بین نارسایی های شناختی شغلی و ویژگی های شخصیتی در پرستاران اورژانس همبستگی وجود دارد؛ بدین معنا که پرستارانی که وجدان کاری بالاتری داشتند نارسایی شناختی کمتری داشتند و همچنین پرستارانی که روان رنجور خوی بودند، نارسایی شناختی شغلی بیشتری داشتند. نتایج این مطاللعه نشان می دهد درنظر گرفتن ویژگی های شخصیتی پرستاران در مشخص کردن محل خدمت ایشان در مراکز خدمات درمانی و کیفیت مراقبت تاثیرگذار است. ازاین رو توجه به این عامل در جذب پرستاران مراکز درمانی اهمیت دارد.
کلید واژگان: نارسایی های شناختی شغلی, بخش اورژانس, پرستار, ویژگی های شخصیتیBackground & AimsEmergency department (ED) nurses are exposed to cognitive failures, which refers to impaired perception, memory and motor function. Their personality traits seem to have a role in the occurrence of these failures. This study aims to determine the relationship between cognitive failure and personality traits of ED nurses in Urmia, Iran.
Materials & MethodsThis descriptive-correlational study was conducted on 165 nurses working in the EDs of hospitals affiliated to Urmia University of Medical Sciences from February to May 2021. Data were collected using the cognitive failure questionnaire (CFQ) and the NEO five-factor personality inventory. Descriptive statistics (frequency, percentage, mean, and standard deviation) were used to describe variables. Data were analyzed with one-way analysis of variance, independent t-test, Pearson correlation test, and multiple regression analysis in SPSS software, version 22. The significant level was set at 0.05
ResultsThe mean total score of CFQ was 1.56±0.78. Regarding the dimensions of CFQ, the highest mean score was for the distractibility dimension (1.66±0.77), while the lowest mean score was for the dimension of false triggering (1.42±0.93). Regarding personality traits, the highest mean score was for conscientiousness (29.98±6.74), while the lowest mean score was for neuroticism (21.21±6.56). We found a significant and negative correlation between cognitive failure (and its dimensions) and all personality traits (P<0.001). Furthermore, we identified a significant relationship between nurses’ cognitive failures and the use of sedatives (P=0.001), work shift (P<0.001), and satisfaction with salary (P=0.041).
ConclusionThe cognitive failure level of ED nurses in Urmia is moderate. There is a significant relationship between their cognitive failure and personality traits. The nurses with high conscientiousness have fewer occupational cognitive failures. In contrast, those with high neuroticism have more occupational cognitive failures.
Keywords: Occupational Cognitive Failures, Emergency Department, Nurse, Personality Traits -
زمینه و هدف
مشکلات مربوط به نزدیکی هیجانی و ترس از صمیمیت با طیف وسیعی از مشکلات سلامت روان و نیز آثار مخرب جسمانی ارتباط دارد؛ بنابراین لازم است عوامل واسطه ای موثر باهدف اثرگذاری بر این مشکل و تغییر آن بررسی شود. پژوهش حاضر باهدف مدل سازی معادلات ساختاری رابطه بین ترومای دوران کودکی با ترس از صمیمیت بزرگسالان به همراه نقش واسطه ای خودشناسی انسجامی انجام شد.
روش بررسیاین پژوهش از نوع همبستگی و معادلات ساختاری بود. جامعه آماری پژوهش را زنان و مردان بزرگسال 20تا50ساله شهر تهران در سال 1401 تشکیل دادند. در پژوهش حاضر با استفاده از روش نمونه گیری دردسترس، 303 نفر به عنوان نمونه آماری انتخاب شدند. شرکت کنندگان مقیاس ترس از صمیمیت (دسکاتنر و ثلن، 1991) و پرسش نامه ترومای دوران کودکی (برنشتاین و همکاران، 2003) و مقیاس خودشناسی انسجامی (قربانی و همکاران، 2008) را تکمیل کردند. برای تحلیل داده ها، ضریب همبستگی پیرسون و مدل سازی معادلات ساختاری در نرم افزارهای SPSS نسخه 26 و AMOS نسخه 24 به کار رفت. سطح معناداری آزمون ها، برابر با 0٫05 در نظر گرفته شد.
یافته هانتایج نشان داد، مدل مفروض با داده های گردآوری شده برازش داشت (0٫079=RMSEA و 0٫951=CFI و (0٫947=GFI و 2٫864=x2/df)؛ همچنین اثر غیرمستقیم ترومای دوران کودکی بر ترس از صمیمیت با میانجیگری خودشناسی انسجامی معنادار بود (0٫001>p، 0٫065=β)؛ به علاوه اثر مستقیم ترومای دوران کودکی بر ترس از صمیمیت از نظر آماری معنادار بود (0٫040=p، 0٫176=β).
نتیجه گیریبراساس نتایج پژوهش، خودشناسی انسجامی به عنوان میانجی ناقص در این مدل عمل می کند و می توان با افزایش ظرفیت خودشناسی در افراد، ترس از صمیمیت را در آنان کاهش داد.
کلید واژگان: ترس از صمیمیت, ترومای دوران کودکی, خودشناسی انسجامی, سلامت روان بزرگسالانBackground & ObjectivesIntimacy is a fundamental psychological need for every human being, driving them to connect with others. However, many individuals struggle to fulfill this need due to various negative experiences. Problems related to emotional closeness and fear of intimacy are associated with a wide range of mental health issues as well as harmful physical impacts. Recognizing intimacy as a crucial need rooted in our early relationships with caregivers, along with the harmful consequences of its absence in human connections, highlights the importance of investigating the underlying causes and factors contributing to avoidance of intimacy. Therefore, it is essential to explore the mediating factors that influence this issue and mitigate its negative effects. The aim of the present study was to model structural equations of the relationship between childhood trauma and by adults` fear of intimacy examining the mediating role of integrative self–knowledge.
MethodsThis study is a correlational and structural equation modeling study, and the statistical population of this study consisted of women and men aged 20 to 50 in Tehran. A total of 303 people were selected as a statistical sample using the available sampling method. The inclusion criteria included participants' satisfaction, age range between 20 and 50 years and the absence of a history of mental disorders. The exclusion criteria included failure to complete the questionnaire and suffering from mental disorders. Participants completed the Fear of Intimacy Scale (Descatner & Thelen, 1991), Childhood Trauma Questionnaire (Bernstein et al., 2003), and the Integrative Self–Knowledge Scale (Ghorbani et al., 2008). To analyze the research data at the descriptive level, frequency, percentage, standard deviation, and Pearson's correlation coefficient were used. At the inferential level, structural equation modeling was used in SPSS version 26 and AMOS version 24. Fit indices were used to check the model's fit, and a mean–engineered test was performed using the bootstrap method. The significant level of the tests was considered equal to 0.05.
ResultsThe result showed that the proposed model was suitable with the collected data (RMSEA=0.079, CFI=0.951, GFI=0.947, χ2/df=2.864). The indirect effect of childhood trauma on fear of intimacy with the mediating role of integrative self–knowledge was significant (p<0.001, β=0.065). Additionally, the direct effect of childhood trauma on fear of intimacy (p=0.040, β=0.176) was statistically significant. Also, the direct effect of childhood trauma on integrative self–knowledge (p=0.020, β=– 0.207) was statistically significant. Also, the effect of integrative self–knowledge on the fear of intimacy (p=0.015, β=–0.314) was statistically significant.
ConclusionAccording to the results, integrative self–knowledge partially mediated the relationship between childhood trauma and fear of intimacy. Therefore, the results of this study may be promising to enhance the capacity of individuals` self–knowledge in psychotherapy sessions so that effective steps can be taken to reduce and prevent the detrimental effects of fear of intimacy in the adult population.
Keywords: Fear Of Intimacy, Childhood Trauma, Integrative Self–Knowledge, Adults Mental Health -
سابقه و هدف
مهارت های زندگی مجموعه ای از توانایی هاست که توسط سازمان بهداشت جهانی به منظور ارتقای کیفیت زندگی طراحی و به همه افراد جامعه فراگیری آن را توصیه می کند. هدف از پژوهش حاضر تعیین و بررسی مولفه های اثر بخش دوره مهارت های زندگی است.
روش بررسیپژوهش پیش رو، پژوهش کیفی و از نوع پدیدار شناسی است. با روش نمونه گیری مبتنی بر هدف، تعداد 20 نفر از شرکت کنندگان دوره مهارت های زندگی که معیارهای ورود به مطالعه شامل حداکثر غیبت 2 جلسه در دوره 10 جلسه ای، سن بالای 18 سال و رضایت شخصی جهت شرکت در پژوهش را دارا بودند انتخاب شدند. داده ها با استفاده از مصاحبه نیمه ساختاریافته و انفرادی تا رسیدن به اشباع داده ها صورت گرفت. سپس مصاحبه های ضبط شده دست نویس شده و مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافته هاتحلیل کیفی مصاحبه ها منجر به استخراج پنج درون مایه «خودآگاهی شناختی و هیجانی»، «پویایی گروه»، «قابلیت محتوا در مفهومی و عملیاتی کردن سازه ها و فرآیندها»، «کسب بینش و تغییر ناهشیار» و«شکل گیری شفقت به خود» گردید.
نتیجه گیریبا توجه به نتایج به دست آمده، آموزش مهارت های زندگی به روش مشارکت محور و فعال بر اساس پروتکل منسجم در بستری از صمیمت ، همدلی و فضای غیر قضاوتی گروه، منجر به افزایش خودآگاهی و ایجاد انگیزه و باور تغییر در افراد می گردد. این امر ضرورت تمرکز آموزش های روانشناختی را به شیوه مشارکت محور و فعال ، بیش از پیش مطرح می کند.
کلید واژگان: واژگان کلیدی: مهارتهای زندگی, خودآگاهی, پویایی گروه, تحلیلی محتوی, مطالعه کیفیMedical Science Journal of Islamic Azad Univesity Tehran Medical Branch, Volume:34 Issue: 3, 2024, PP 297 -309BackgroundLife skills are a set of abilities designed by the World Health Organization to promote the quality of life and recommend it to all members of society. This study aimed to determine and evaluate the effective components of the life skills course.
Materials and methodsThe present research was a qualitative and of the phenomenology model. Using purposive based sampling method, 20 participants of life skills course were selected who met the studying criteria including the maximum absence of 2 sessions in a 10-session course, age over 18 years, and personal consent to participate in the study. Data were collected using semi-structured and individual open-ended interviews until data saturation was achieved. The recorded interviews were then handwritten and analyzed.
ResultsQualitative analysis of the interviews led to the extraction of five themes: “cognitive and emotional self-awareness,” “group dynamics,” “content capability in conceptualization and operation of structures and processes,” “gaining insight and unconscious change,” and “self-compassion formation.
ConclusionAccording to the obtained results, life skills training in a participatory and active method based on a coherent protocol in a context of intimacy, empathy and non-judgmental group atmosphere, leads to increased self-awareness and motivation and belief in the change in individuals. This underscores the need to focus on psychological education in a participatory and active manner.
Keywords: Life Skills, Self-Awareness, Group Dynamics, Phenomenology, Qualitative Study -
پیش بینی تبعیت از درمان در سالمندان مبتلا به دیابت نوع 2 براساس تعارضات بین فردی و میزان شفقت به خودمقدمه و اهداف
تبعیت از درمان یک عامل کلیدی در بهبود ایمنی بیمار و کیفیت مراقبت متناسب با نیازهای سالمندان است و عدم تبعیت، سالمندان را از دسترسی به بهترین درمان باز می دارد. هدف پژوهش حاضر، تعیین ارتباط بین تعارضات بین فردی و شفقت به خود با تبعیت از درمان در سالمندان مبتلا به دیابت نوع 2 بود.
مواد و روش هاروش این تحقیق توصیفی همبستگی است. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه سالمندان دارای دیابت نوع 2 مراجعه کننده به درمانگاه غدد منطقه 5 شهر تهران طی 6 ماه نخست سال 1402 بود که براساس فرمول تاباچنیک و فیدل، 138 نفر به صورت تصادفی به عنوان نمونه انتخاب شدند. ابزار گردآوری داده ها، پرسش نامه استاندارد سبک های حل تعارض بین فردی رحیم، مقیاس خودشفقت ورزی و پرسش نامه تبعیت از درمان بودند. درنهایت به منظور بررسی همبستگی بین متغیرها، داده ها در نرم افزار SPSS نسخه 26 واردشدند و جهت آنالیز داده ها از آزمون های همبستگی پیرسون و رگرسیون چندگانه به شیوه هم زمان استفاده شد.
یافته هانتایج این تحقیق نشان داد تعارضات بین فردی 29/9 درصد و شفقت به خود 26/5 درصد از تغییرات تبعیت از درمان را پیش بینی می کنند که در این میان، سبک های تعارض بین فردی شامل یکپارچگی (0/24=r)، اجتناب کننده (0/33-=r) و ملزم شده (0/17-=r) و مولفه های شفقت به خود شامل مهربانی با خود (0/24=r)، دوری از قضاوت نسبت به خود (0/21=r) و نبود همانندسازی افراطی (0/17=r) قادر به پیش بینی تبعیت از درمان در سالمندان مبتلا به دیابت نوع 2 هستند.
نتیجه گیرینتایج نشان داد تعارضات بین فردی و شفقت به خود با تبعیت از درمان در سالمندان مبتلا به دیابت نوع 2 ارتباط مثبت و معنی داری دارند و می توانند تبعیت از درمان را در این سالمندان پیش بینی کنند.
کلید واژگان: تعارضات بین فردی, شفقت به خود, تبعیت از درمان, سالمندان, دیابت نوع 2Background and AimsTreatment adherence is a key factor in improving patient safety and the quality of care according to the needs of older people. Non-adherence prevents older adults from accessing the best treatment, and this issue may be especially problematic in chronic medical conditions. Therefore, the present study aims to determine the relationship between interpersonal conflicts and self-compassion with treatment adherence in the elderly with type 2 diabetes.
MethodsThe method of this research was descriptive and correlational. The study’s statistical population included all older people with type 2 diabetes referred to the endocrinology clinic of the fifth district of Tehran City, Iran, during the first 6 months of 2023. Based on the formula of Tabachnick and Fidell (2007), 138 people were randomly selected as a sample. In this research, Rahim’s standard interpersonal conflict resolution style questionnaire, self-compassion scale, and treatment adherence questionnaire were used. Finally, the data was entered into SPSS software, version 26 to check the correlation between the variables, and the Pearson correlation coefficient and multiple regression were used simultaneously to analyze the data.
ResultsThis research showed that interpersonal conflicts predict 29.9% and self-compassion 26.5% of changes in treatment adherence. Among these, the components of interpersonal conflict styles included integrity (r=0.24), avoidant (r=-0.33), and required (r=-0.17), and the components of self-compassion, including self-kindness (r=0.24), avoiding self-judgment (r=0.21) and absence of over-identification (r=0.17) can predict treatment compliance in older people with type 2 diabetes
ConclusionThis research has shown that interpersonal conflicts and self-compassion have a positive and significant relationship with treatment adherence in older people with type 2 diabetes and can predict treatment compliance in these older people.
Keywords: Interpersonal Conflicts, Self-Compassion, Treatment Adherence, Elderly, Type 2 Diabetes -
فصلنامه علوم روانشناختی، پیاپی 138 (شهریور 1403)، صص 1379 -1396زمینه
روابط نامناسب با اجتماع و عدم توانایی در ایجاد روابط سالم و عمیق نیز می توانند در ایجاد اعتیاد جنسی نقش داشته باشد. کودکانی که در دوران کودکی با مشکلاتی مانند نقص های اجتماعی مواجه شده اند، ممکن است در تعاملات اجتماعی و روابط عاطفی ناسالم به مشکل برخورد کنند و بیشتر در معرض خطر اعتیاد جنسی قرار بگیرند. رابطه بین آسیب های دوران کودکی و اعتیاد جنسی تحت تاثیر عوامل متعددی مانند حمایت اجتماعی، ذهنی سازی و سبک های دلبستگی قرار می گیرد و بررسی دقیق تاثیر هر یک از این عوامل بر رابطه بسیار حائز اهمیت است. شواهد علمی قوی می توانند تصمیم گیران را در جهت اتخاذ تدابیر و سیاست های موثر در پیشگیری از آسیب های دوران کودکی و اعتیاد جنسی هدایت کنند.
هدفپژوهش حاضر با هدف مدل یابی معادلات ساختاری رابطه آسیب های دوران کودکی با اعتیاد جنسی و با نقش میانجی حمایت اجتماعی ادراک شده، ذهنی سازی و سبک های دلبستگی انجام شد.
روشروش پژوهش حاضر توصیفی از نوع همبستگی و مدل سازی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری شامل تمامی دانشجویان دوره های مجازی در دانشگاه های شهر تهران در سال تحصیلی 1401-1400 بود. حجم نمونه بر اساس فرمول کلاین (2011) برابر با 322 نفر به دست آمد که با توجه به احتمال افت آزمودنی و ریزش 370 نفر در نظر گرفته شد. همچنین برای گردآوری داده ها از پرسشنامه ترومای دوران کودکی (برنستاین و همکاران، 2003)، اعتیاد جنسی (کارنز، 1988)، سبک دلبستگی بزرگسالان (کولینز و رید، 1990) استفاده شد. داده های گردآوری شده از طریق تحلیل مسیر در نرم افزارهای lisrel و SPSS استفاده شد.
یافته هانتایج تحقیق نشان می دهد که نتایج همبستگی روابط معنادار بوده و حاکی از تایید پیش فرض وجود همبستگی بین متغیر جهت تدوین مدل معادلات ساختاری است (0/05>P).
نتیجه گیریرابطه بین آسیب های دوران کودکی و اعتیاد جنسی تحت تاثیر عوامل متعددی از جمله حمایت اجتماعی، ذهنی سازی و سبک های دلبستگی قرار می گیرد و بررسی دقیق تاثیر هر یک از این عوامل بر این رابطه بسیار حائز اهمیت است. شواهد علمی قوی می توانند تصمیم گیران را در اتخاذ تدابیر و سیاست های موثر در پیشگیری از آسیب های دوران کودکی و اعتیاد جنسی هدایت کنند.
کلید واژگان: آسیب دوران کودکی, اعتیادجنسی, حمایت اجتماعی, ذهنی سازی, سبک دلبستگیBackgroundChildren facing challenges such as social deficiencies during childhood may struggle in social interactions and unhealthy emotional relationships, thus increasing their vulnerability to sexual addiction. The relationship between childhood traumas and sexual addiction is influenced by various factors such as social support, mental framing, and attachment styles, highlighting the importance of thoroughly examining the impact of each of these factors on this relationship. Strong scientific evidence can guide decision-makers in implementing effective measures and policies to prevent childhood traumas and sexual addiction.
AimsThe present study aimed to model the structural equations of the relationship between childhood traumas and sexual addiction, with the mediating role of perceived social support, mental framing, and attachment styles.
MethodsThe current research employed a descriptive correlational approach and structural equation modeling. The statistical population included all virtual students in Tehran universities during the academic year 2021-2022. The sample size was determined to be 322 individuals based on the Klein formula (2011), considering the possibility of dropouts, with 370 individuals ultimately included. Data collection utilized the Childhood Trauma Questionnaire (Bernstein et al., 2003), Sexual Addiction Screening Test (Carnes, 1988), and Adult Attachment Style Questionnaire (Collins & Read, 1990). The gathered data were analyzed using path analysis in LISREL and SPSS software.
ResultsThe research findings indicate significant correlations, confirming the hypothesized correlation between variables for developing the structural equation model (p< 0.05).
ConclusionThe relationship between childhood traumas and sexual addiction is influenced by various factors, including social support, mental framing, and attachment styles, underscoring the critical importance of thoroughly investigating the impact of each of these factors on this relationship. Strong scientific evidence can guide decision-makers in implementing effective measures and policies to prevent childhood traumas and sexual addiction.
Keywords: Childhood Traumasexual Addictionsocial Supportmentalizationattachment Style -
فصلنامه علوم روانشناختی، پیاپی 136 (تیر 1403)، صص 981 -995زمینه
در صورت عدم کفایت و ناشایستگی والدین، مسائل و مشکلاتی از جمله کودک آزاری توسط آن ها و یا اطرافیان رخ می دهد؛ کودک آزاری یکی از معضلات بزرگ اجتماعی است که تمام جوامع، چه پیشرفته و چه در حال توسعه را در بر می گیرد به طوری که سلامت و آسایش کودک آسیب دیده، به خطر می افتد.
هدفمقاله حاضر با هدف تعیین برازش مدل پیش بینی ویژگی های تاریک شخصیت بر اساس آسیب های دوران کودکی با نقش واسطه ای خودتنظیمی، ذهنی سازی و سبک های دلبستگی، مدنظر قرار گرفته است.
روشپژوهش حاضر از نوع همبستگی بود و باتوجه به اهداف از روش مدل یابی معادلات ساختاری (SEM) نیز بهره گرفته شد که بر اساس فرمول کلاین 147، 400 نفر در نظر گرفته شد. همچنین به صورت تفکیکی از پرسشنامه های صفات تاریک شخصیت (جانسون و وبستر، 2010)، خودتنظیمی میلر و براون (1999)، سبک دلبستگی بزرگسالان کولینز و رید، (1990)، ذهنی سازی یا عملکرد بازتابی فوناگی و همکاران (2016)، ترومای دوران کودکی (CTQ) توسط برنستاین، استین، نیوکمپ، والکر، پوگ و همکاران (2003) جهت تنظیم مدل بهره گرفته شده است. در این پژوهش جهت تجزیه و تحلیل داده ها ازآماره های توصیفی میانگین، انحراف معیار، کجی و کشیدگی و آمار استنباطی همبستگی، رگرسیون و مدل یابی معادلات ساختاری (SEM) استفاده شد.
یافته هانتایج تحقیق نشان می دهد که مسیر مستقیم آسیب دوران کودکی به صفات تاریک شخصیت معنادار نبود، اما همه مسیرهای غیرمستقیم معنادار به دست آمد، که حاکی از تایید میانجی گری سه متغیر خودتنظیمی، ذهنی سازی و سبک دلبستگی بود (0/05 <P).
نتیجه گیریباتوجه به نتایج این مطالعه توصیه می گردد متخصصان حوزه روانشناسی به آموزش و پرورش مادران در جهت بهبود توانمندی های شکل دهی سبک دلبستگی ایمن در کودکان شان بپردازند. متخصصان حوزه روانشناسی بالینی و درمانگران جهت بهبود نشانگان به ابعاد ذهنی سازی و خودتنظیمی مراجعان دارای صفات تاریک شخصیت توجه ویژه ای داشته باشند
کلید واژگان: آسیب دوران کودکی, اعتیادجنسی, حمایت اجتماعی, ذهنی سازی, سبک دلبستگیBackgroundIn case of inadequacy and inadequacy of parents, issues and problems occur, including child abuse by them or the people around them; Child abuse is one of the big social problems that includes all societies, both advanced and developing, so that the health and comfort of the injured child is endangered.
AimsThe purpose of this article is to determine the fit of the prediction model of dark personality traits based on childhood traumas with the mediating role of self-regulation, mentalization and attachment styles.
MethodsThe current research was of correlational type and according to the objectives, Structural Equation Modeling (SEM) method was also used, based on Klein's formula, 147,400 people were considered. Also, separately from the questionnaires of dark personality traits (Johnson and Webster, 2010), self-regulation by Miller and Brown (1999), adult attachment style of Collins and Reed, (1990), mentalization or reflective performance by Fonagy et al. (2016), trauma Childhood Questionnaire (CTQ) was used by Bernstein, Stein, Newkamp, Walker, Pugh, et al. (2003) to adjust the model. In this research, descriptive statistics of mean, standard deviation, skewness and kurtosis and inferential statistics of correlation, regression and structural equation modeling (SEM) were used to analyze the data.
ResultsThe results of the research show that the direct path of childhood trauma to dark personality traits was not significant, but all the indirect paths were significant, which indicated the confirmation of the mediation of the three variables of self-regulation, mentalization and attachment style (p<0.05).
ConclusionBased on the results of this study, it is recommended that experts in the field of psychology focus on educating and supporting mothers to enhance their abilities in shaping secure attachment styles in their children. Clinical psychologists and therapists should particularly emphasize interventions aimed at improving cognitive restructuring and self-regulation for individuals with dark personality traits.
Keywords: Childhood Trauma, Self-Regulation, Mentalization, Attachment Style, Dark Personality -
مقدمه و اهداف
باتوجه به افزایش جمعیت سالمندان، در جوامع امروزی، سلامتی به ویژه سلامت روان در سالمندان از اهمیت ویژه ای برخوردار شده است. از آنجایی که تاب آوری به عنوان یک مفهوم مهم در سلامت روان سالمندان از اهمیت بالایی برخوردار است، هدف این تحقیق پیش بینی تاب آوری سالمندان شهر تهران بر اساس جهت گیری مذهبی، استحکام روانی، سلامت فیزیکی و اختلال خواب بود.
مواد و روش هاتحقیق پیش رو یک مطالعه توصیفی مقطعی از نوع همبستگی بود. حجم نمونه بر اساس شیوه کوکران برابر با 256 نفر در نظر گرفته شد. در این مطالعه با مراجعه به مرکز نگهداری سالمندان کهریزک نمونه ها به شیوه تصادفی ساده انتخاب شدند. 256 سالمند بالای 60 سال و مقیم در مرکز کهریزک با میانگین و انحراف معیار سنی 4/37±66/42 به صورت داوطلبانه پرسش نامه های کونور و دیویدسون، آلپورت، کلاف، اسکات و پرسش نامه لینچ را به ترتیب به منظور بررسی تاب آوری، جهت گیری مذهبی، استحکام روانی، سلامت فیزیکی و اختلال خواب تکمیل کردند. در نهایت داده های جمع آوری شده به منظور بررسی با استفاده از نرم افزار های AMOS و SPSS نسخه 23 و روش معادلات ساختاری مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
یافته هانتایج این مطالعه نشان داد جهت گیری مذهبی (t=4/32 ،r=0/24 ،P<0/001)، استحکام روانی (t=6/87 ،r=0/68 ،P<0/001)، سلامت فیزیکی (t=5/12 ،r=0/57 ،P<0/001) و نهایتا اختلال خواب (t=5/18 ،r=0/52 ،P<0/001) می توانند تاب آوری سالمندان شهر تهران را پیش بینی کنند.
نتیجه گیرینتایج این مطالعه نشان داد تاب آوری سالمندان شهر تهران با جهت گیری مذهبی، استحکام روانی، سلامت فیزیکی و نهایتا اختلال خواب ارتباط مثبت و معنا داری دارند و مولفه های مذکور می توانند تاب آوری سالمندان شهر تهران را پیش بینی کنند. بنابراین با کنترل این شاخص ها می توان سطح تاب آوری سالمندان را بهبود بخشید.
کلید واژگان: تاب آوری, سالمندان, جهت گیری مذهبی, استحکام روانی, سلامت فیزیکی و اختلال خوابBackground and AimsWith the increase in the aged population, the physical and mental health of the elderly have become more important. Since resilience is an important concept in the mental health of the elderly, this study aims to predict the resilience of the elderly in Tehran, Iran, based on their religious orientation, mental toughness, physical health, and sleep disorders.
MethodsThis is a descriptive-correlational study with a cross-sectional design. Participants were 256 elderly people aged >60 years (Mean age: 66.42±4.37 years) selected by a simple random sampling method from those living in Kahrizak Nursing Home in Tehran, Iran. They completed the Connor-Davidson resilience scale, Clough et al.’s mental toughness questionnaire-48 items, physical health questionnaire, and Lynch’s sleep disturbance questionnaire to measure resilience, religious orientation, mental toughness, physical health, and sleep disorders. Finally, the collected data were analyzed using structural equation modeling in AMOS and SPSS software, version 23.
ResultsReligious orientation (t=4.32, r=0.24, P<0.001), mental toughness (t=6.87, r=0.68, P<0.001), physical health (t=5.12, r=0.57, P<0.001) and sleep disorders (t=-5.18, r=-0.52, P<0.001) could significantly predict the resilience of the elderly in Tehran.
ConclusionThe resilience of the elderly in Tehran has a positive and significant relationship with their religious orientation, mental toughness, physical health, and sleep disorders. These components can predict the resilience of the elderly. Therefore, by controlling these components, the resilience of the elderly can be improved.
Keywords: Resilience, Elderly, Religious Orientation, Mental Toughness, Physical Health, Sleep Disorders -
این پژوهش با هدف شناسایی نیازها، مسایل و مشکلات روان شناختی و اجتماعی سالمندان و اولویت بندی آنها به منظور ارایه پیشنهادها برای پژوهش های مداخله ای در آینده انجام شد. روش پژوهش از نوع کیفی و جامعه آماری سالمندان عضو کانون جهان دیدگان شهرداری شهر تهران بود. 48 نفر به روش نمونه برداری مرحله ای انتخاب شدند (چهار گروه 12 نفری). برای گردآوری اطلاعات از روش بحث گروهی متمرکز جهت جمع آوری مسایل و مشکلات سالمندان و از روش گروه اسمی برای اولویت بندی مسایل و مشکلات استفاده شد. نتایج پژوهش نشان داد در نمونه سالمندان موردنظر مقوله نگرانی های مربوط به فرزندان بالاترین اولویت را به دست آورده است. سپس مقوله افکار و خاطرات مزاحم دومین اولویت سالمندان و مقوله اضطراب درباره بیماری ها و مقوله مسایل مالی، اجتماعی و جغرافیایی اولویت سوم و چهارم سالمندان بود. مقوله تنهایی نیز کمترین اولویت را در بین سالمندان داشت. نتایج حاصل در این پژوهش می تواند جهت تدوین برنامه های مداخله ای در راستای رفع مشکلات روان شناختی و اجتماعی سالمندان توسط درمانگران مورد استفاده قرار گیرد.کلید واژگان: مشکلات روان شناختی, نیازهای اجتماعی سالمندان, پژوهش کیفی, سالمندیThis study aimed to identify the elderly’s psychological and social problems, their needs, and priorities in order to provide implications for future research and intervention. The research method is qualitative and the statistical population is all the elderly of Tehran city, who are members of the Center of Senior Citizens’Association of Tehran city. 48 people were selected by purposive sampling method (four groups of 12 people). To collect information, a focused group discussion method was used to collect issues and problems of the elderly. The nominal group method was used to prioritize issues and problems. Results of the research showed that in the sample of the elderly, the category of worries about children was given the highest priority. The category of disturbing thoughts and memories was the second priority of the elderly. The category of anxiety about diseases and the category of financial, social, and geographical issues were the third and fourth priorities. Loneliness was also the least priority among the elderly. The results of the present study can be used by therapists to develop intervention programs to address the psychological and social problems of the elderly.Keywords: sychological problems, social needs of the elderly, Qualitative Research, elderly
-
زمینه و هدف
نشانگان روده تحریک پذیر نوعی اختلال گوارشی است که با تغییر در اجابت مزاج و درد یا ناراحتی شکمی مشخص می شود و می تواند به نحو قابل ملاحظه ای کیفیت زندگی را مختل می کند. شخصیت اثر مهمی بر کیفیت زندگی مرتبط با سلامت دارد؛ ولی تاثیر آن بر کیفیت زندگی نشانگان روده تحریک پذیر هنوز مشخص نیست، لذا مطالعه حاضر با هدف تعیین ارتباط بین روان رنجورخویی، برون گرایی، وظیفه شناسی و زیرمولفه های آن ها با کیفیت زندگی بیماران مبتلا به نشانگان روده تحریک پذیر انجام گرفته است.
روش بررسیمطالعه حاضر از نوع توصیفی- همبستگی است. جامعه مورد مطالعه بیماران مبتلا به نشانگان روده تحریک پذیر مراجعه کننده به مطب خصوصی متخصص گوارش در شهر تهران در سال 1400 بود. نمونه ها به تعداد 223 نفر و به صورت مستمر انتخاب شدند. داده ها با استفاده از فرم کوتاه پرسشنامه 5 عاملی نیو و پرسشنامه کیفیت زندگی بیماران مبتلا به نشانگان روده تحریک پذیر گردآوری و با استفاده از آمار توصیفی و آنالیز رگرسیون در سطح اطمینان 95% در نرم افزار SPSS نسخه 24 مورد تجزیه و تحلیل آماری قرار گرفت.
یافته هامیانگین نمره کیفیت زندگی بیماران مبتلا به نشانگان روده تحریک پذیر 55/20±68/57 به دست آمد. آنالیز رگرسیون نشان داد که زیرمولفه های شخصیتی خودسرزنشی (001/0p<، 376/0-=β) و عواطف مثبت (020/0=p، 160/0=β) مهم ترین پیش بینی کننده های کیفیت زندگی بیماران مبتلا به نشانگان روده تحریک پذیر بودند. زیرمولفه های شخصیتی خودسرزنشی و عواطف مثبت در مجموع 6/22% از واریانس کیفیت زندگی بیماران مبتلا به نشانگان روده تحریک پذیر را پیش بینی می کردند.
نتیجه گیرییافته های پژوهش حاضر نشان داد که نمره زیرمولفه های شخصیتی خودسرزنشی و عواطف مثبت به طور معناداری نمره کیفیت زندگی بیماران مبتلا به نشانگان روده تحریک پذیر را پیش بینی می کنند. لذا به نظر می رسد در کنار درمان های دارویی معمول برای بیماران مبتلا به نشانگان روده تحریک پذیر، توجه به زیرمولفه های شخصیتی (به خصوص خودسرزنشی و عواطف مثبت) در بهبود کیفیت زندگی این بیماران موثر باشد.
کلید واژگان: نشانگان روده تحریک پذیر, شخصیت, کیفیت زندگیHayat, Volume:28 Issue: 4, 2023, PP 335 -348Background & AimIrritable bowel syndrome (IBS) is a functional bowel disorder characterized by abdominal pain or discomfort and altered bowel habits and can significantly impair quality of life (QOL). Personality has an important effect on health-related quality of life. However, its effect on the quality of life of patients with irritable bowel syndrome is yet unknown. The present study was conducted with the aim of determining the relationship of quality of life with neuroticism, extroversion, conscientiousness, and their subcomponents in patients with irritable bowel syndrome.
Methods & Materials:
This is a descriptive-correlational study. The studied population was IBS patients referred to a private gastrointestinal clinic in Tehran in 2021.The sample size was 223, and subjects were selected through the consecutive sampling method. The data were collected using NEO Five-Factor Inventory (NEO-FFI) and the Irritable Bowel Syndrome Quality Of Life (IBS-QOL) questionnaire. To analyze the data, descriptive statistics and regression analysis were used at the confidence level of 95% through the SPSS software version 24.
ResultsThe mean score of IBS-QOL was 57.68±20.55. Regression analysis suggested that personality subcomponents such as self-reproach (β=-0.376, P<0.001) and positive affect (β=0.160, P=0.020) were the most important predictors of the score of IBS-QOL. The scores of self-reproach and positive affect explained 22.6% of the variance score of IBS-QOL.
ConclusionThe results of current study suggested that the scores of some personality subcomponents including self-reproach and positive affect significantly predict the score of IBS-QOL. Hence, it seems that in addition to common pharmaceutical treatments for IBS patients, considering personality subcomponents (particularly self-reproach and positive affect) is effective in improving these patients’ quality of life.
Keywords: irritable bowel syndrome, personality, quality of life -
زمینه و اهداف
در مادران کودکان اوتیسم سطح بهزیستی روانشناختی پایین تر از دیگر مادران است. هدف از پژوهش تعیین اثربخشی آموزش خودشفقتی بر بهزیستی روانشناختی و تابآوری مادران دارای فرزند اوتیسم بود.
روش بررسیدر این پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس تعداد 64 نفر از مادران دارای فرزند اوتیسم انتخاب و به صورت تصادفی ساده در دو گروه آزمایش (32 نفر) و کنترل (32 نفر) قرار گرفتند. گروه آزمایش تحت 10 جلسه 90 دقیقه ای آموزش خودشفقتی قرار گرفتند؛ اما گروه کنترل در لیست انتظار باقی ماندند. از پرسشنامه های غربالگری زودهنگام ویژگی های اوتیسم (ESAT)، بهزیستی روانشناختی (SPWB) و تابآوری (CD-RISC) به منظور گردآوری اطلاعات استفاده شد. برای تجزیه و تحلیل اطلاعات از تحلیل کواریانس چند متغیره استفاده شد.
یافته هانتایج نشان داد که آموزش خودشفقتی به کار رفته در این پژوهش می تواند همه 6 بعد SPWB شامل تسلط محیطی (0.001>p؛ 117.914=F)، پذیرش خود (0.001>p؛ 34.940=F)، رابطه مثبت با دیگران (0.001>p؛ 42.355=F)، داشتن هدف در زندگی (0.001>p؛ 61.213=F)، رشد فردی (0.001>p؛ 9.111=F) و استقلال (0.001>p؛ 8.254=F)، و همچنین همه 5 بعد CD RISC شامل تصور از شایستگی فردی (0.001>p؛ 24.883=F)، تحمل عاطفه منفی (0.001>p؛ 47.487=F)، پذیرش مثبت تغییر (0.001>p؛ 22.419=F)، کنترل (0.001>p؛ 16.979=F) و تاثیرات معنوی (0.001>p؛ 104.497=F) مادران را بهبود بخشد.
نتیجه گیریبر اساس نتایج این پژوهش، آموزش خودشفقتی مداخله موثری در بهبود بر بهزیستی روانشناختی و تاب آوری مادران دارای فرزند اوتیسم است.
کلید واژگان: اختلال اوتیسم, تاب آوری, خودشفقتیEBNESINA, Volume:23 Issue: 4, 2021, PP 44 -53Background and aimsMothers of children with autism have lower levels of psychological well-being than other mothers. The purpose of this study was to determine effectiveness of self-compassion education on psychological well-being and resilience in mothers of children with autism.
MethodsThis research employed a semi-experimental design with pre-test, post-test and control group. Totally, 64 mothers of children with autism were selected by available sampling method, and randomly divided into experimental (n=32) and control (n=32) groups. The experimental group underwent 10 sessions of 90 minutes of self-care education, but the control group remained on the waiting list. To collect data Early Screening of Autistic Traits Questionnaire (ESAT), Ryff's Scales of Psychological Well-being (SPWB), and Connor‐Davidson resilience scale (CD‐RISC). Data analysis was performed using multivariable analyze of covariance.
ResultsThe results showed that the self-compassion education used in this study could improve all six areas of SPWB including environmental mastery (p<0.001; F=117.914), self-acceptance (p<0.001; F=34.940), positive relations with others (p<0.001; F=42.355), purpose in life (p<0.001; F=61.213), personal growth (p<0.001; F=9.111) and autonomy (p<0.001; F=8.254), as well as all five factors of CD‐RISC including personal competence (p<0.001; F=24.883), tolerance of negative affect (p<0.001; F=47.487), positive acceptance of change (p<0.001; F=22.419), control (p<0.001; F=16.979) and spiritual influences (p<0.001; F=104.49) of mothers.
ConclusionBased on the results of this study, the self-compassion education is an effective intervention in improving psychological well-being and resilience of mothers of children with autism.
Keywords: Autistic Disorder, Psychological Resiliency, Self Compassion -
مقدمه
پژوهش حاضر با هدف مقایسه سیستم های مغزی رفتاری سربازان دارای تشخیص اختلال یا صفات شخصیت مرزی با سربازان سالم انجام شد.
روشاین تحقیق به شیوه توصیفی مقطعی از نوع علی مقایسه ای بود که در سال 1398 انجام شد. جامعه آماری اول پژوهش شامل کلیه سربازان مراجعه کننده به یک بیمارستان نظامی روان پزشکی بود که دارای تشخیص اختلال یا صفات شخصیت مرزی بودند و جامعه آماری دوم متشکل از سربازان فاقد تشخیص و سالم به لحاظ روان شناختی بودند. حجم نمونه در هر گروه 106 نفر بود. پژوهش از نوع دردسترس بود و داده ها توسط پرسشنامه های اطلاعات جمعیت شناختی و مقیاس نظام های بازداری/فعال سازی رفتاری جمع آوری شد. داده های به دست آمده ازطریق شاخص های آمار توصیفی و آزمون تحلیل واریانس چندمتغیره با استفاده نسخه 25SPSS تحلیل شدند.
نتایجنتایج این مطالعه نشان داد که عملکرد سیستم فعال سازی رفتار و بازداری رفتار در سربازان سالم در مقایسه با سربازان مبتلا به اختلال یا صفات شخصیت مرزی بهتر بود.
بحثبه نظر می رسد در مداخلات روان شناختی جهت مبتلایان به صفات یا اختلال شخصیت مرزی، نقش سیستم های مغزی رفتاری می تواند مدنظر قرار بگیرد.
کلید واژگان: سیستم های مغزی رفتاری, اختلال شخصیت مرزی, سربازIntroductionThe aim of this study was to compare the brain-behavioral systems in soldiers with borderline personality disorder or traits and healthy soldiers.
MethodThis is a descriptive-crosssectional, causal-comparative study conducted in 2019. The first statistical population of the study included all the soldiers referring to a military psychiatric hospital who had been diagnosed to have borderline personality disorder or traits, and the second one consisted of the soldiers who were mentally healthy. The sample size in each group was 106. The samples were selected using the availability sampling method, and the required data were collected using demographic questionnaires and the Behavioral Inhibition-Activation Systems Scale. The data were analyzed using descriptive statistics and multivariate analysis of variance by SPSS Statistics 25.
ResultsThe results showed that the performance of behavioral activation and behavioral inhibition system was better in healthy soldiers compared to that of soldiers with borderline personality disorder or traits.
DiscussionIt seems that the role of brain-behavioral systems can be considered in psychological interventions for people with borderline personality disorder or traits
Keywords: brain-behavioral systems, borderline personality disorder, soldier -
مقدمه
هدف پژوهش حاضر تعیین تفاوت نظم جویی شناختی هیجان در سربازان دارای تشخیص اختلال یا صفات شخصیت مرزی با سربازان سالم بود.
روش کارطرح پژوهش حاضر به شیوه توصیفی - مقطعی از نوع علی - مقایسه ای بود که در سال 1398 انجام شد. جامعه آماری اول پژوهش شامل کلیه سربازان مراجعه کننده به بیمارستان روان پزشکی 505 ارتش جمهوری اسلامی ایران بود که دارای تشخیص اختلال یا صفات شخصیت مرزی بودند و جامعه آماری دوم متشکل از سربازان فاقد تشخیص و سالم به لحاظ روان شناختی بودند. حجم نمونه نهایی در هر گروه 106 نفربود که این 212 نفر از طریق فرمول کوکران تعیین شدند. روش نمونه گیری، نمونه در دسترس بود و اطلاعات مورد نیاز توسط پرسشنامه های جمعیت شناختی محقق ساخته و نظم جویی شناختی هیجان گارنفسکی (CERQ) جمع آوری گردید. داده های به دست آمده از طریق شاخص های آمار توصیفی شامل میانگین، فروانی، درصد و آزمون تحلیل واریانس چندمتغیره با استفاده نسخه 25SPSS تحلیل شدند.
یافته هادامنه سن سربازان مورد بررسی از 18 سال تا 31 سال بود (91/2 ± 38/23 و 86/3 ± 98/21). نتایج تحلیل داده ها نشان داد که تفاوت در راهبردهای منفی شناختی هیجانی در گروه های بدون اختلال و با اختلال یا صفات شخصیت مرزی از نظر آماری معنادار است (01/0>P).
نتیجه گیریبا توجه به یافته های پژوهش حاضر سربازان مبتلا به اختلال یا صفات شخصیت مرزی در مقایسه با سربازان سالم بیشتر از راهبردهای منفی شناختی هیجان استفاده می نمایند. همچنین، سربازان مبتلا به اختلال شخصیت مرزی در مقایسه با سربازان سالم کمتر از راهبردهای مثبت هیجانی- شناختی استفاده می نمایند.
کلید واژگان: نظم جویی شناختی - هیجان, اختلال و صفات شخصیت مرزی, سربازانIntroductionThe aim of the present study was to determine the difference in cognitive emotion regulation between soldiers diagnosed with a borderline personality disorder or traits and healthy soldiers.
MethodsThe present study was a descriptive cross-sectional and causal-comparative study, which carried out in 2019. The first statistical population consisted of all soldiers referred to the 505 Army Psychiatric Hospital of the Islamic Republic of Iran who had a borderline personality disorder or traits and the second statistical population were healthy soldiers whom they didn’t have any psychological and physical problem. The final sample size was 106 cases in each group, which these 212 cases determined by the Cochran formula. The sampling method was available and demographic questionnaires and Garnefsky Emotional Regularity Questionnaire (CERQ) collected the required data. Data were analyzed by descriptive statistics include mean, frequency, percentage and MANOVA by 25th version of SPSS.
ResultsThe age range of the surveyed soldiers was from 18 to 31 years old (21.98±3.86 and 23.38±2.91). The data analysis results showed that the difference in negative cognitive-emotional strategies between groups with and without borderline personality disorder or traits was statistically significant (P<0.01).
ConclusionAccording to the findings of the present study, soldiers with borderline personality disorder or traits are more likely to use negative cognitive emotion strategies than healthy soldiers. In addition, soldiers with borderline personality disorder use less positive emotional-cognitive strategies in comparison with healthy soldiers.
Keywords: Cognitive Emotion Regulation, Borderline Personality Disorder, Traits, Soldiers -
سابقه و هدف
آگاهی از متغیرهای تاثیرگذار بر سلامت از نظر بالینی اهمیت فراوانی دارد. پژوهش حاضر با هدف تعیین نقش واسطه ای سبک های مقابله با استرس در رابطه بین سبک های دلبستگی و طرحواره های ناسازگار اولیه و ابعاد سلامت انجام شد.
روش بررسیدر این مطالعه توصیفی، 500 نفر (250 نفر دختر و 250 نفر پسر) از دانشجویان دانشگاه آزاد واحد علوم پزشکی تهران در سال تحصیلی 97-96 به صورت نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. از آنها خواسته شد مقیاس های دلبستگی بزرگسالان، طرحواره های ناسازگار اولیه، سبک های مقابله ای و سلامت عمومی را تکمیل کنند. تحلیل داده ها با استفاده از روش الگویابی معادلات ساختاری انجام شد.
یافته هامدل آزمون شده از برازش مناسبی برخوردار بود. بین خرده مقیاس های سبک های دلبستگی به جز دلبستگی ایمن با ابعاد سلامت رابطه منفی معنی داری وجود داشت. در مقیاس طرحواره های ناسازگار اولیه نیز به جز خرده مقیاس دیگر جهتمندی، سایر خرده مقیاس ها با ابعاد سلامت رابطه منفی معنی داری داشتند. در مقیاس سبک های مقابله با استرس، خرده مقیاس راهبردهای مسئله مدار، رابطه مثبت معنی دار و راهبردهای هیجان مدار رابطه منفی معنی داری با ابعاد سلامت داشتند. همچنین نتایج نشان داد که سبک های مقابله با استرس نقش میانجیگری در رابطه بین سبک های دلبستگی و طرحواره های ناسازگار اولیه با ابعاد سلامت داشتند.
نتیجه گیریاین یافته ها ضمن اشاره به پیچیدگی طبیعت دلبستگی، طرحواره های ناسازگار اولیه و سبک های مقابله ای، به شناخت و مفهوم پردازی متغیرهای مختلف موثر برابعاد سلامت تاکید می کنند.
کلید واژگان: سبک های دلبستگی, طرحواره های ناسازگار اولیه, سبک های مقابله با استرس, ابعاد سلامتMedical Science Journal of Islamic Azad Univesity Tehran Medical Branch, Volume:29 Issue: 4, 2019, PP 337 -348BackgroundKnowing the variables affecting health is clinically important. The purpose of this study was to determine the mediating role of coping styles in relation between attachment styles and early maladaptive schemas and health dimensions.
Materials and methodsIn a descriptive study, 500 students from Azad University of Medical Sciences of Tehran between 2017 and 2018 were selected by available sampling method. Participants (250 female and 250 male) were asked to complete questionnaires of adult attachment scales, early maladaptive schemas, coping styles, and general health. Data analysis was performed using structural equation modeling.
ResultsThe results showed that the tested model had suitable fit. There was a significant negative relationship between subscales of attachment styles other than secure attachment with dimensions of health. In the early maladaptive schemas scale, other than the sub-scale of the other direction, the other subscales had a significant negative relationship with the dimensions of health. In the scale of coping styles, there was a significant positive correlation between problem-oriented strategy subscales, and emotional-oriented strategies had a negative significant relation with health dimensions, The results also showed that coping styles had mediating role in the relationship between attachment styles and early maladaptive schemas with health dimensions.
ConclusionThese findings, while pointing to the complexity of attachment nature, early maladaptive schemas and coping styles, emphasize the identification and conceptualization of various variables affecting health.
Keywords: Attachment styles, Early maladaptive schemes, Coping styles, Health dimensions -
کنترل فرایند عبارت است از روش هایی که برای کنترل پارامترهای یک فرایند در طی روند ساخت و یا تولید محصول مشخصی به کار می رود. برای مثال می توان به تنظیم و کنترل نسبت مواد مخلوط شونده یک رآکتور، دمای یک بویلر، فشار یک مخزن و... اشاره کرد که کنترل فرایند در بر گیرنده سخت افزار و نرم افزار لازم برای رسیدن به هدف مربوطه است. کنترل فرایند می تواند باعث کاهش نوسان کیفیت محصول و به عبارت دیگر حفظ کیفیت مطلوب و مورد نظر تولید در کنار اطمینان به تولید، حفظ استاندارد، تولید رقابتی، امکان تغییرات دلخواه در نوع محصول و تولید ایمن باشد. همچنین سازندگان بدین وسیله می توانند از هدر رفت منابع مالی جلوگیری نمایند. در بعضی از فرایندها برای رسیدن به حداکثر بازدهی و بازده نیاز است فرایند در یک نقطه یا محدوده ای مقرر تثبیت شود. برای مثال، ممکن است در یک رآکتور شیمیایی نیاز باشد که فرایند در یک دمای مشخص بماند تا واکنش شکل بگیرد. یعنی دقت در کنترل دمای فرایند تضمین کننده بازده فرایند است. سازندگان با بهره گیری از سامانه کنترل فرایند مناسب می توانند باعث بهینه سازی منابع مورد نیاز برای حصول تولید نهایی گردند. در صنعت زمانی که صحبت از کنترل فرایند پیش می آید ناخودآگاه در ذهن مهندسان، کنترل پسخور تداعی می شود. گرچه کنترل پسخور اساس کنترل سامانه ها بوده و در صورت فراهم بودن شرایط، پایداری را به دنبال خواهد داشت اما خاطر نشان می شود که برای کنترل فرایندهای خیلی پیچیده(مانند فرایندهای پتروشیمی) معمولا کنترل پسخور به تنهایی پاسخگو نخواهد بود. در این مقاله سعی شده به هفت روش مهم کنترلی که اساس تمامی حلقه های کنترلی است، پرداخته شود. البته ممکن است در کتاب ها و مقالات مختلف این روش ها با عناوین دیگر یا از لحاظ تعداد، بیشتر یا کمتر معرفی شوند که بیشتر جنبه سلیقه به خود می گیرد.
-
سابقه و هدفبا وجود پیشرفت های گسترده در زمینه ی کشت سلول های بنیادی، هنوز انتخاب بهترین منبع سلولی کارآمد جهت تزریق، قابل تامل است. از آنجا که میزان بیان ژن های پرتوان، نشان دهنده ی درجه ی کارآمدی سلول های بنیادی است، در این تحقیق بیان برخی از ژن های پرتوان از جمله c-Myc، klf-4، oct4 و sox-2 در سلول های بنیادی به دست آمده از سه منبع بافت چربی، مغز استخوان و القایی، مورد مقایسه قرار گرفت.مواد و روش هاتحقیق به روش تجربی انجام گرفت. سلول های بنیادی القایی مورد استفاده در این تحقیق به صورت آماده تهیه شدند. پس از تهیه، جداسازی و کشت، سلول های بنیادی مزانشیمی مغز استخوان و چربی انسانی در پاساژ سوم، مارکرهای سطحی آنها با تکنیک فلوسیتومتری مورد ارزیابی و تایید قرار گرفت. پس از طراحی پرایمرهای مناسب ژن های c-Myc، klf-4، oct4 و sox-2 و همچنین ژن GAPDH (بعنوان ژن کنترل)، بیان ژن های فوق در سه منبع سلول های بنیادی توسط real time PCR مورد مقایسه قرار گرفت.یافته هابیان ژن c-Myc در سلول های بنیادی چربی بیشترین مقدار را به خود اختصاص داد و بعد از آن به ترتیب، سلول های بنیادی القایی و مغز استخوان قرار گرفتند. ژن klf-4 در سلول های بنیادی مشتق از چربی و سلول های القایی، تقریبا به یک میزان بود و اختلاف معناداری با یکدیگر نداشتند و سلول های مغز استخوان کمترین میزان را به خود اختصاص دادند. سلول های مغز استخوان، بیشترین میزان بیان oct که مهمترین مارکر سلول های بنیادی جنینی است را از خود نشان داد. پس از آن سلول های القایی و سلول های چربی، بدون اختلاف معنادار نسبت به یکدیگر، در رتبه های بنمودعدی قرار گرفتند. بیان ژن sox-2 در سلول های بنیادی مزانشیمی مغز استخوان، بیش از دو گروه دیگر بود.نتیجه گیریسلول های بنیادی مزانشیمی مغز استخوان در مقایسه با سلول های بنیادی القایی و سلول های بنیادی مشتق از چربی، منبع مناسب تری در کاربردهای سلول درمانی می باشند.
کلید واژگان: سلول های بنیادی القایی, مغز استخوان, چربیBackground And AimRegards to limitations to the use of embryonic stem cells, scientists created embryonic-like stem cells using reprogramming somatic cells by over expression of OCT4, klf-4, c-Myc and SOX2- genes (reprogramming markers). Considering the benefits of mesenchymal stem cells derived bone marrow and adipose tissue are mentioned today, the present study was proposed to comparison of expression of reprogramming genes of induced pluripotent stem (ips) cells and mesenchymal stem cells derived bone marrow and adipose tissue.Materials And MethodsAfter preparation, isolation and culture of human mesenchymal stem cells derived bone marrow and adipose tissue and iPS cells, their reprogramming genes OCT4, klf-4, c-Myc and SOX2- were assessed by real time PCR in third passage.ResultsOncogene c-Myc expression in adipose derives stem cells was the highest compare to the other group. Also Oncogene c-Myc expression in iPS cells was higher than bone marrow stem cells. Bone marrow stem cells were the lowest to klf4 expression. Expression of this gene in adipose stem cells was the same as described by iPS cells and there was no significant difference between them. Bone marrow stem cells showed the highest expression of OCT4. There was no significant difference between bone marrow and adipose stem cells. SOX-2 gene expression in bone marrow stems cells was significantly higher than the other groups.ConclusionBone marrow stem cells in terms of OCT and c-Myc expression genes are the best source compare to adipose and iPS cells.Keywords: Mesenchymal stem cells, Pluripotency, Bone marrow, Adipose -
International Journal of Reproductive BioMedicine، سال دوازدهم شماره 3 (پیاپی 50، Mar 2014)، صص 217 -220مقدمههایپوسپادیاس یکی از شایع ترین اختلالات مادرزادی در جنس مذکر است که با تغییر در تکامل پیشابراه، پوست و بخش شکمی آلت تناسلی مشخص می گردد. ژن آندروژن رسپتور از طریق اعمال تاثیرات آندروژن، نقش حیاتی در تکامل سیستم تناسلی خارجی مردانه ایفا می کند.هدفدر این مطالعه پروموتر ژن آندروژن رسپتور از نظر وجود تغییرات احتمالی جدید و اگزون شماره یک ژن مذکور از نظر وجود 5 پلی مورفیسم تک نوکلئوتیدی شناخته شده در افراد مذکر سالم و بیمار مورد بررسی قرار گرفت.مواد و روش هاDNA نمونه خون افراد بیمار (تعداد=100) و افراد سالم (تعداد=100) استخراج گردید. قطعات مورد نظر پروموتر و اگزون شماره یک، با استفاده از تکنیک PCR تکثیر گردید. ناحیه پروموتری جهت وجود تغییرات جدید تعیین سکانس شد و اگزون شماره یک از نظر وجود 5 پلی مورفیسم (rs139767835, rs78686797, rs62636528, rs62636529, rs145326748) با کمک تکنیک RFLP مورد بررسی قرار گرفت.نتایجنتایج نشان داد که یک تغییر تک نوکلئوتیدی (C→T) در باز 480- در ناحیه پروموتری دو فرد بیمار وجود دارد (2%). هیچ کدام از SNPs مذکور در گروه های بیمار و سالم دیده نشد(0%).نتیجه گیریاین نتایج نشان می دهد که این تغییر تک نوکلئوتیدی در پروموتر آندروژن رسپتور می تواند در اتیولوژی هایپوسپادیاس و تکامل این آنومالی نقش داشته باشد.
کلید واژگان: هایپوسپادیاس, ژن آندروژن رسپتور, پروموترBackgroundHypospadias is one of the most common congenital abnormalities in the male which is characterized by altered development of urethra, foreskin and ventral surface of the penis. Androgen receptor gene plays a critical role in the development of the male genital system by mediating the androgens effects.ObjectiveIn present study, we looked for new variations in androgen receptor promoter and screened its exon 1 for five single nucleotide polymorphisms (SNP) in healthy and hypospadias Iranian men.Materials And MethodsIn our study, at first DNA was extracted from patients (n=100) and controls (n=100) blood samples. Desired fragments of promoter and exon 1 were amplified using polymerase chain reaction. The promoter region was sequenced for the new variation and exone 1 screened for five SNPs (rs139767835, rs78686797, rs62636528, rs62636529, rs145326748) using restriction fragment length polymorphism technique.ResultsThe results showed a new single nucleotide variation (C→T) at -480 of two patients’ promoter region (2%). None of the mentioned SNPs were detected in patients and controls groups (0%).ConclusionThis finding indicates that new single nucleotide polymorphism in androgen receptor promoter may have role in etiology of hypospadias and development of this anomaly.Keywords: Hypospadias, Androgen receptor gene, Promoter -
به کارگیری روش کلاسیک کنترل مستقیم نیروی الکترومغناطیسی (DFC) در موتور خطی سنکرون مغناطیس دائم (PMLSM) با اشکالاتی روبروست که از مهمترین این اشکالات وجود ریپل زیاد در نیروی الکترومغناطیسی و شار پیوندی و همچنین متغیر بودن فرکانس کلیدزنی است. در این مقاله به کارگیری روش مدولاسیون بردار فضایی برای رفع اشکالات روش DFC کلاسیک پیشنهاد شده است. روش مدولاسیون بردار فضایی (SVM) با تثبیت فرکانس کلیدزنی و فراهم آوردن فضای انتخاب بردار ولتاژ پیوسته به جای فضای گسسته می تواند به رفع و یا کاهش اشکالات کمک کند. برای تایید روش مزبور از شبیه سازی با نرم افزار MATLAB استفاده شده است. نتایج شبیه سازی نشان می دهد که ترکیب روش DFC با SVM ضمن حفظ خصوصیات مفید و مزایای روش DFC باعث رفع اشکالات عمده این روش مانند ریپل زیاد در نیروی موتور و شار پیوندی و متغیر بودن فرکانس کلیدزنی می شود.
کلید واژگان: موتور خطی سنکرون مغناطیس دائم (PMLSM), کنترل مستقیم نیروی الکترومغناطیسی (DFC), مدولاسیون بردار فضایی (SVM), کنترل ترکیبی DFC, SVM, مدلسازی, شبیه سازیApplying the direct thrust force control (DFC) method in permanent magnet linear synchronous motor (PMLSM) leads to some important problems. The most important disadvantages of applying this method are electromagnetic force and linkage flux big ripple and variable switching frequency. In this paper space vector modulation (SVM) technique is applied for removing the disadvantages of classic DFC method. SVM technique makes the switching frequency constant and provides continues Voltage space compared with discrete space in classic method. Simulation results confirmed the theory. They show that combining the DFC method with SVM technique removes lots of the disadvantages of classic DFC method like big ripples and variable switching and remains the benefits of this method.Keywords: PMLSM, DFC, SVM, DFC, SVM, modeling, simulation -
مقدمه
مطالعات متعدد مشخص کرده علاوه بر رسوب دو پروتئین پپتید بتا آمیلوئید و neurofibrillary tangles که مکانیسم های اصلی در پاتوژنز بیماری آلزایمر محسوب می شوند، مکانیسم های التهابی نیز درپاتوژنز این بیماری نقش اساسی دارند. واسطه های التهابی متنوع چون فعال کننده ها و مهارکننده های کمپلمان، کموکاین ها و سیتوکین ها که توسط میکروگلیاها و آستروسیتها رها می شوند، سبب نقص در عملکرد و مرگ تدریجی نورونها میگردند. یکی از مهمترین این سیتوکین ها، فاکتور تومور نکروز آلفا TNF-α می باشد. این مطالعه به منظور بررسی رابطه بین واریانت های ژن های TNF-α و APOE با بیماری آلزایمر اسپورادیک در جمعیت ایرانی، طراحی و اجرا گردید.
روش کاردر این مطالعه مورد– شاهدی، پلی مورفیسم ژن TNF-α در 163 فرد سالم و 167 فرد مبتلا به آلزایمر نوع اسپورادیک مورد بررسی قرار گرفت. DNA ژنومی با روش Salting Out از لنفوسیت های خون محیطی استخراج شده و ژنوتایپینگ نمونه ها برای پلی مورفیسم C>T در پروموتر ژن TNF-α با استفاده از روش PCR/RFLP و الکتروفورز پلی آکریل آمید انجام شد. نتایج به دست آمده با استفاده از تستهای مجذور کای و رگرسیون لجیستیک با کمک نرم افزار SPSS 11.5 مورد تجزیه و تحلیل آماری قرار گرفتند.
یافته هانتایج به دست آمده نشان دهنده فراوانی بیشتر معنی دار ژنوتیپ TNF-α -850 C/T در جمعیت مورد بیمار نسبت به گروه کنترل بوده است (P=0.038). گرچه تفاوت معنی داری در فراوانی ژنوتیپ هوموزیگوت TNF-α -850 T/T و نیز در فراوانی آللی TNF-α -850 Tمشاهده نگردید (P>0.05). در اثرمتقابل دو پلی مورفیسم ژن های TNF-α و APOE نیز نتیجه معنی داری بدست نیامد (P>0.05).
نتیجه گیریاین مطالعه پلی مورفیسم هتروزیگوت C/T TNF-α -850 را بعنوان ریسک فاکتور برای بیماری آلزایمر اسپورادیک در جمعیت ایرانی نشان می دهد. برای نشان دادن اثر پلی مورفیسم هوموزیگوتT/T TNF-α -850 و آلل T، مطالعات آتی با حجم نمونه بیشتر پیشنهاد می شود.
کلید واژگان: بیماری آلزایمر, پلی مورفیسم, ژن TNF, α, مطالعه مورد شاهدیObjectiveSeveral studies indicate that amyloid ß (Aß) peptide deposits and neurofibrillary tangles have key roles in pathogenesis and progression of the late-onset Alzhimer’s disease. Likewise it has been shown that inflammatory reactions play a significant role as well. Inflammatory mediators such as complement، chemokines and cytokines activators and inhibitors can release from activated microglia and astrocytes، causing neuronal dysfunction and death. One of the most important cytokines is tumor necrosis factor–α (TNF-α). This study was designed and carried out to determine the association between sporadic Alzheimer’s disease and the human TNF- α and APOE gene variations in Iranian population.
Materials And MethodsIn this case – control study، the role of TNF-α gene polymorphism was determined in 167 sporadic AD patients and 163 healthy controls. Genomic DNA was extracted using standard salting –out method from peripheral lymphocytes and TNF-α -850C/T promoter polymorphism was genotyped using PCR/RFLP technique. Comparing the genotype and allelic frequencies were analyzed using chi-square and logistic regression tests by SPSS 11. 5.
ResultsThe obtained results indicated that the frequency of TNF-α -850 heterozygote genotype (CT) was significantly higher in AD patients comparing healthy controls (p=0. 038). Although no significant difference were observed in TNF-α -850 homozygote genotype (TT) and T allele between the studied groups. No interaction was shown between TNF-α -850 and APOE gene polymorphisms as well.
ConclusionThese data suggests the role of TNF-α -850 TC genotype as a risk factor for AD in Iranian population. Although to show the effects of homozygote genotype (TT) and T allele، a study with a larger sample size maybe indicated.
Keywords: Alzheimer's disease, Polymorphism, TNF, α gene, Case, control study -
چه خوش گفت فردوسی پاک زاد که رحمت بر آن تربت پاک بادمیازار موری که دانه کش است که جان دارد و جان شیرین خوش استمزن بر سر ناتوان دست زور که روزی در افتی به پایش چو مورگرفتم ز تو ناتوان تر بسی است تواناتر از تو هم آخر کسی استخدا را بر آن بنده بخشایش است که خلق از وجودش در آسایش استمنظور از حقوق حیوانات که از آن به عنوان آزادی حیوانات نیز اطلاق می شود، آن است که حیوانات نیز باید همانند اشخاص حقوقی و اعضای یک جامعه اخلاقی دیده شوند و نبایستی از آنها به عنوان غذا، پوشاک، سرگرمی و یا در موضوعات تحقیقاتی استفاده کرد. تحقیقات بر روی حیوانات نقش عمده ای در بسیاری از پیشرفت های علمی و پزشکی قرن اخیر داشته و در حال حاضر نیز در فهم مکانیسم بسیاری از بیماری ها به ما کمک می کنند. در حال حاضر در سراسر جهان، مردم به خاطر این پیشرفت ها و تکامل داروها و درمان های جدید دارای کیفیت زندگی بهتری می باشند. گروه های مدافع حقوق حیوانات معتقدند که آزمایشات بر روی حیوانات بیرحمانه و غیر ضروری می باشد و خواستار توقف کلیه ی تحقیقات بر روی حیوانات می باشند. اما با توجه به این که بسیاری از این تحقیقات جدید بدون استفاده از حیوانات قابل انجام نمی باشد، لذا انجمن های حقوق و رفاه حیوانات دو هدف عمده را دنبال می کنند: اول کاهش درد و رنج و تعداد حیوانات مورد استفاده در تحقیقات و دوم، ایجاد حساسیت در محققین که آیا واقعا در انجام تحقیقاتشان به استفاده از حیوانات نیاز دارند یا خیر؟ امروزه به خاطر برخی سخت گیری ها روش های جایگزینی چون مدل سازی کامپیوتری، استفاده از رده های سلول انسانی و روش های دیگر مورد استفاده قرار می گیرند، ولی بخش مهمی از تحقیقات بیومدیکال هنوز نیازمند استفاده از حیوانات می باشند.
کلید واژگان: حقوق حیوانات, بیومدیکال, بیوتکنولو ژی, رفاه حیواناتThe animal rights that so-called animal freedom, describe that animals must be seen as real identities and members of an ethical community, so they must not be used as food, clothes, entertainments and in research issues. Research on animals has an important role in many scientific and medical progresses in recent century and it is helping us for better understanding of diseases mechanisms. Today, people have higher quality of life, because of these progresses, medicines development and new cures. Animal rights groups believe that these experiments on animals are cruel and unnecessary and all experiments must be stopped. In according to that these experiments in biomedical field cannot be done without using animals; animals rights and welfare unions are looking for two main targets: the first is to decrease animal’s suffering and reduce the numbers of animals are used in experiments, and the second is induce sensitivity in researchers if they really need the animals for their research or not?. Today, because of some limitations, researchers are using alternative methods such as computer modeling, human cell lines and etc. However, the most important parts of biomedical research require using animals yet.Keywords: Animal rights, biomedical, biotechnology, animal welfare
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.