به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

هومن محمد قربانیان

  • هومن محمد قربانیان*
    پرس به عنوان منطقدانی که قیاس محتمل را معرفی و نامگذاری کرد، آن را در کنار استدلالهای قیاسی و استقرایی قرار داد. اما صورتبندی و فرایند استنتاجی که قیاس محتمل در خود دارد هنوز محل ابهام است و این تردید را به وجود می آورد که شاید قیاس محتمل فرایندی استدلالی نباشد. در این مقاله سعی کرده ایم این تردید را تقویت کنیم؛ بدین ترتیب که نشان داده ایم فرض غریزی بودن قیاس محتمل در نوشته های پرس نیز به صورت ضمنی دیده می شود و اگر قیاس محتمل غریزی باشد دیگر استدلالی نیست. همچنین با توجه به آراء اندیشمندان گذشته، مانند ابن سینا، نشان داده ایم که می توان قیاس محتمل را مربوط به قوه وهم دانست که بین انسان و حیوانات دیگر مشترک است. این دیدگاه نشان می دهد که چرا حیوانات نیز می توانند مانند انسانها از داده های حسی فراتر روند و چیزی شبیه یافتن فرضیه های طبیعی یا علی از خود نشان دهند. یافته های روانشناسان تجربی جدید نیز حاکی از آن است که ذهن انسان دارای سیستمهای مختلف تصمیم گیری و صدور حکم است که همه آنها استدلالی نیستند. مثلا دنیل کانمن دو سیستم تصمیمی گیری در انسان تشخیص می دهد که اولی غیراستدلالی و تکاملی و دومی منطقی است. با توجه به مثالهایی که از قیاس محتمل وجود دارد، می توان آن را فرایندی متعلق به سیستم 1 ذهن دانست که سریع و غیراستدلالی عمل میکند.
    کلید واژگان: قیاس محتمل, فرایند استدلالی, غریزه, قوه وهم, سیستم 1 و 2 ذهن
    Hooman Mohammad Ghorbanian *
    There are various theories regarding the logical structure of abduction. Peirce, the logician who introduced this type of reasoning, placed it alongside deductive and inductive reasoning. However, the logical form and inferential process involved in abduction remain unclear, leading to questions about whether abduction is truly an argumentative process. In this article, we aim to support this perspective by demonstrating that Peirce's writings implicitly suggest that abduction is instinctive, and if abduction is indeed instinctive, it cannot be considered an argument. Additionally, drawing on the views of earlier thinkers such as Avicenna, we argue that abduction may be related to the faculty of estimation, which is common to both humans and other animals. This perspective helps explain why animals can transcend mere sensory data and engage in something akin to forming natural or causal hypotheses. Furthermore, findings from contemporary experimental psychology indicate that the human mind employs multiple systems for decision-making and judgment, not all of which are argumentative. For instance, Daniel Kahneman identifies two decision-making systems in humans: the first is non-argumentative and evolutionary, while the second is logical. Based on examples of abduction, it can be considered a process belonging to System 1 of the mind, which operates quickly and non-argumentatively.
    Keywords: Abduction, Argumentative Process, Instinct, Estimation Faculty, System 1, System 2 Of The Mind
  • هومن محمد قربانیان*
    در دیدگاه رایج درباره رابطه میان مقوالت زبانی و مقوالتی وجودشناختی که از ارسطو به ما رسیده است، مقوالت نحوی تطابق کاملی با مقوالت متافیزیکی دارند و مدلول لفظی که موضوع جمله است جزو مقوله وجودی متفاوتی نسبت به مدلول لفظ محمول است. این دیدگاه به عدم تقارن وجودشناختی موضوع و محمول شناخته میشود و در منطق ارسطو به یک شکل و در منطق فرگه به شکل دیگری تایید میشود؛ اما تقارن وجودی موضوع و محمول نیز طرفدارانی دارد. اگر مدلول موضوع و محمول ازلحاظ وجودی باهم تفاوت اساسی نداشته باشند، میتوان زبانی خنثی داشت که در آن بتوان جای موضوع و محمول را در هر جمله بامعنایی عوض کرد؛ اما همانطور که در این مقاله نشان میدهیم چنین زبانی ازنظر نحوی به تناقض میانجامد و ناسازگار است. همچنین ازنظر سمانتیکی در این زبان تعمیمهای علمی بیمعنا و هر جمله وجودی صادق خواهد بود؛ بنابراین زبان خنثی کفایت الزم را ندارد و بر اساس آن نمیتوان از تقارن موضوع-محمول دفاع کرد
    کلید واژگان: : مقوالت زبانی, مقوالت منطقی, مقوالت متافیزیکی, تقارن موضوع-محمول, زبان خنثی
    Hooman Mohammad Ghorbanian *
    According to the asymmetrical view that has its roots in Aristotelian philosophy, there is a close correspondence between syntactic categories and ontological categories, and the reference of the subject term and predicate term belong to different ontological types of objects. This asymmetry is defended by Frege and his philosophy of language in a different way. On the other hand, some believe in a symmetrical interpretation of subject and predicate relation. Suppose there was no ontological difference between the subject and predicate. In that case, we could have neutral language in which we can change the position of the subject and predicate terms without any change in the proposition's meaning. However, as we show in this paper, this language would be syntactically inconsistent and produce some contradictions. Moreover, the scientific generalizations would become nonsense in semantic analysis, and all the existential sentences would be true. Therefore, the neutral language does not have the expected adequacy, and the symmetry of the subject and predicate could not be defended accordingly
    Keywords: grammatical categories, Logical Categories, Metaphysical Categories, Subject-Predicate Symmetry, Neutral Language
  • هومن محمد قربانیان*
    در ارغنون، نام مغالطه مصادره به مطلوب برای اولین بار در فصل پنجم تبکیت های مغالطی آورده می شود و در آنجا ارسطو بیان می کند این مغالطه تنها زمانی سبب فریب می شود که نتوان امور مشابه را از امور متفاوت تشخیص داد. این تعریف، مصادره به مطلوب را به شکل استدلالی دوری نشان می دهد که نتیجه دقیقا یکی از مقدمات باشد. چنین برداشتی در آثار منطق دانان اسلامی هم دیده می شود و اکثر مثال ها شامل مواردی است که نتیجه و مقدمات تنها در ظاهر با هم تفاوت دارند. اما در منطق کلاسیک تکرار مقدمات در نتیجه سبب عدم اعتبار استدلال نمی شود. در پژوهش حاضر که با روش تحلیلی_قیاسی انجام گرفته است، پیشنهاد ما برای ساختار این مغالطه چنین است که در اینجا با یک دور ساده و قرار گرفتن نتیجه در جایگاه مقدمه استدلال روبه رو نیستیم، بلکه با این ادعا مواجه هستیم که رفت و برگشت دوری بین مقدمات و نتیجه، معیار صدق گزاره معینی می شود. در واقع ساختار صوری این مغالطه این گونه است (P→P)├ P. این پیشنهاد ما می تواند با توجه به درستی یا نادرستی یک گزاره در ذهن مخاطب توضیح دهد که چرا برخی دورها از نظر معرفتی برای مخاطب گمراه کننده هستند و برخی نیستند و همچنین نه به صورت نحوی و نه به صورت معنایی استدلال "اگر الف پس الف" را نامعتبر حساب نمی کند.
    کلید واژگان: مغالطه, مصادره به مطلوب, استنتاج دوری, صورت استدلال, استدلال معتبر
    Hooman Mohammad Ghorbanian *
    In The Organon, the fallacy of begging the question first appears in the fifth chapter of “the sophisticated refutations,” where Aristotle believes that this fallacy is deceptive only when similar things cannot be distinguished from different things. On this definition, begging the question is a circular arguments, in which the conclusion is identically one of the premises. The same interpretation appears in the works of Muslim logicians as well, where most examples are those in which the conclusion and premises differ only in their appearance. In the classical logic, however, reiteration of premises in the conclusion does not amount to the invalidity of the argument. In the present research, which is done with the analytical-analogical method, we propose a structure of the fallacy of begging the question: it does not involve a simple circle where the conclusion appears in the premises; rather, it involves the claim that the circular relation between the premise and the conclusion is a criterion for the truth of a certain proposition. In fact, the formal structure of this fallacy is as follows: (P→P)├ P. Given the truth or falsity of a proposition for an audience, this proposal can explain why certain circles are epistemically misleading to the audience, and others are not. Moreover, the argument “if P, then P” will not be rendered invalid in this way neither syntactically nor semantically.
    Keywords: fallacy, begging the question, circular deduction, form of argument, valid argument
  • هومن محمد قربانیان*

    لوییس کرول در مقاله 1895 خود به نام "لاکپشت به آشیل چه گفت" معمای سختی را دربرابر منطقدانان قرار داد: آیا استنتاج نتیجه از مقدمات یک استدلال معتبر قیاسی مستلزم تسلسل است؟ در این مقاله با بکارگیری روش تحلیلی-استنباطی، نشان می دهیم راه نجات از این تسلسل این است که قواعد منطقی را همچون استعدادهایی بدانیم که ما را در حرکت منطقی در استدلال راهنمایی می کنند. قواعد منطقی، باورهایی در ذهن نیستند که بازنما و توصیفگر حقیقتی عینی باشند. برای صورت بندی این دیدگاه، با کمک از نظریه غیرشناختی بودن احکام اخلاقی در فلسفه اخلاق، منطق را مجموعه ای از آموزه های غیرشناختی معرفی می کنیم که دستورالعمل هر استنتاجی است. همچنین با دفاع از اینترنالیسم منطقی نشان می دهیم که منطق به تنهایی برای حرکت ذهنی در طول استدلال کافی است و لازم نیست باورهای دیگری را در قالب گزاره به مقدمات استدلال اضافه کنیم تا اخذ نتیجه ممکن شود.  ابرازگرایی منطقی دیدگاه ضدریالیستی در معرفت شناسی منطق محسوب می شود و منطق را پیشفرض هرگونه فعالیت عقلانی می داند.

    کلید واژگان: لوئیس کرول, حالات شناختی, غیر-شناختی بودن منطق, اینترنالیسم منطقی, ابرازگرایی منطقی
    Hooman Mohammad Ghorbanian *
    Introduction

    In his famous 1985 article “What the Tortoise Said to Achilles”, Lewis Carroll offers a regress that suggests we could never reach the conclusion of a deductive argument. In that story, logical rules are conditional propositions that adding them to an argument never provides enough reason to infer the conclusion. For example, when we are to use modus ponens, “if (if P then Q) and (P) then (Q)”, the rule itself does not justify us in a way that we could follow (Q) from (if P then Q) and (P) as the premises. Here, we follow a path that in Ethics is called non-cognitive moral expressivism. According to logical expressivism, logical inferences are not just mental states without any consequences, but we should consider logical facts and rules of logic as some dispositions that create capabilities for making inferences from premises. 

    Methods and Material:

    The method of research here is based on content analysis and logical inference. First, the main problem is established, and then I tried to apply the solution introduced in Ethics for the same problem in Logic. In the end, I concluded that disposition could serve as a good reason to reach the conclusion in arguments.

    Results and Discussion

    It seems as if we should have a principle that makes whoever faces an argument draw the conclusion. In the philosophy of Ethics, these principles are usually expressed by “ought”, so in logic, we should express inferential rules, such as MP, as follow:- Everyone that believes P and if P then Q ought to believes Q too.The normativity of logical rules is defended by some famous philosophers such as Wittgenstein and Ryle. Wittgenstein believes rules of inference cannot be true or false, since they are just like instructions or commands that we must follow like instructions in a handbook. What I added here is that these instructions themselves could make the mind move in a certain direction without any need for other reasons. Ryle believes that logical rules are not some sort of knowledge of facts, but actually, are “how-to-act” or knowledge of performance; in other words, we should explore the issue at hand in practical wisdom rather than theoretical wisdom. When we know a logical rule, we know how to act in a certain way, not that this knowledge is an extra premise that should be added to the argument.Boghossian suggests this idea that passing through one piece of information to another one does not need further belief to justify this move. Logical dispositions, when we try to have a valid inference, make the logical move from premises to the conclusion possible. As Wittgenstein put forward in his Philosophical Investigations, acting according to logic is like following some rules, and our knowledge about these rules is dispositional: “When I obey a rule, I do not choose. I obey the rule blindly”. In this way, logic is internally sufficient and justified. Logical internalism explains this idea as follow:- Beliefs, in their propositional form, do not motivate to act.Logical rules motivate to act according to them.
    Therefore, logical rules are not beliefs in propositional form.The conclusion introduces a simple form of logical non-cognitivism that suggests knowledge of logic is not knowledge about facts, but rather logic contains norms that lead agents to infer properly.

    Conclusion

    As the result, the solution for Carroll`s puzzle suggested here is that we should consider logical principles as dispositions that guide us in our mental movements; logical principles, in this way, are not some sort of beliefs that represents facts. In articulating this solution, we use a theory in the philosophy of ethics that considers moral judgments as non-cognitive mental states. In logical non-cognitivism, logic is a handbook for deducing. Also, according to logical internalism, non-propositional rules of logic are enough to entail the conclusion and there is no need to add other premises to the argument. Logical expressivism is an approach in the epistemology of logic that regards logic as a self-sufficient knowledge and as a prerequisite for any rational activity.Basic principles and rules of logic should not be presented as descriptive propositions. The justification of inferential rules is based on their normativity. All our knowledge is not objective and descriptive, but some part of it is normative and how-to-do norms. It is clear that this picture of logic is not realistic and logical expressivism should be considered an antirealist theory and must be interpreted in this way: logic is not trying to paint a picture of the word, rather it is the precondition for any objective knowledge about the world.

    Keywords: Lewis Carroll, cognitive states, logical non-cognitivism, logical internalism, logical expressivism
  • هومن محمد قربانیان*
    لوییس کرول در مقاله "لاکپشت به آشیل چه گفت؟" نشان داد اضافه کردن قواعد منطق به صورت گزاره سبب ایجاد تسلسلی در استنتاج قیاسی می شود که حصول نتیجه را غیرممکن می سازد. یکی از راه حلهایی که برای این معما پیشنهاد شده استعدادی دانستن دانش منطق است؛ استعدادهای منطقی، توانایی هایی هستند که در صورت بروز شرایط مناسب، عمل مشخصی را در پی دارند. در این دیدگاه، فردی که منطق می داند، در هنگام مواجه با یک استدلال، دست به عمل می زند و استعداد خود را ظاهر می سازد و نتیجه گیری می کند. برای دفاع از این دیدگاه، گاهی منطق به مثابه بخشی از زبان جهانی، یا به مانند زبان اندیشه معرفی می شود و همانطور که زبان مجموعه ای از توانایی ها و استعدادها برای صحبت کردن است، منطق نیز توانایی برای استنتاج معرفی می شود. اما در این مقاله نشان می دهیم منطق بخشی از زبان جهانی نیست، زیرا منطق های متعدد و بیشماری وجود دارند، در حالیکه گرامر جهانی یکتا است. بعلاوه دیدگاه استعدادی به منطق، اگرچه می تواند از تسلسل کرول جلوگیری کند، اما از توضیح برخی از ویژگی های ابتدایی منطق، مانند پیشینی بودن، ناتوان است. استعدادهای ذهنی نه پیشینی هستند و نه پسینی؛ در حالیکه منطق نمونه اعلی برای دانش پیشینی است. همچنین می توانیم عمل به منطق را نه به کمک استعدادها، بلکه به واسطه دلیل و انگیزه ای که منطق برای عمل در اختیار ما قرار می دهد توجیه کنیم. بنابراین به دلیل نقصهای برطرف نشده و مهم دیدگاه استعدادی، بعلاوه وجود راه حلهای بهتر برای معمای کرول، دیدگاه استعدادی ناکافی به نظر می رسد.
    کلید واژگان: لوئیس کرول, دانش استعدادی, دانش گزاره ای, استنتاج, پیشینی, زبان اندیشه
    Hooman Mohammad Ghorbanian *
    In his famous article “What the Tortoise Said to Achilles”, Carroll explained how adding logical rules as propositions to an argument causes an infinite regress in the inference and makes the conclusion far from reach. As a solution, some logicians propose to consider logic as dispositional knowledge. Logical dispositions are potentialities that in presence of certain situations manifest as certain actions. An agent, who is familiar with logic, when facing an argument, reveals their ability and deduce. In defending the dispositional approach, some consider logic as a part of a universal language or as the language of thought; in this way knowing logic like knowing a language is considered as having some dispositions. In this paper, we show logic is not part of the universal language, since we could have several and different logics. Although the dispositional approach could prevent Carroll’s regress, it cannot explain some basic features of logic such as its apriority. Dispositions are neither a priori nor a posteriori, but logic is always considered as an archetype of apriority. Also, we can explain actions in accordance with logical rules as actions that are motivated by propositional knowledge we have; logic provides reason to act logically. Therefore, in presence of better explanations for the propositional approach and some disadvantages of the dispositional approach, the latter seems unsatisfactory.
    Keywords: Lewis Carroll, dispositional knowledge, propositional knowledge, inference, a priori, language of thought
  • هومن محمد قربانیان*

    پاردوکس دروغگو شامل جمله خودارجاعی است که مدعی کذب خودش است. برای این پارادوکس راه حلهای متعددی ارایه شده که بخشی از آنها، کنار گذاشتن زبان طبیعی و استفاده از زبانهای صوری و مصنوعی را راه حل اساسی می دانند؛ اما تعدادی از راه حل ها هم سعی دارند این پارادوکس را در زبانهای طبیعی رفع کنند. مسئله این مقاله این است که چرا راه حل پل هورویچ به این پارادوکس طبق نظریه حداقلی صدق که در دسته دوم راه حلها قرار می گیرد ناقص است. هدف این پژوهش که به روش توصیفی-تحلیلی انجام گرفته این است که نشان دهیم ادعای هورویچ مبنی امکان توضیح همه کاربردهای مفهوم صدق با توسل به تمایل ذاتی و زبانی ما به قبول همه نمونه های صورت هم ارزی کافی نیست. پیشنهاد هورویچ برای حل پارادوکس دروغگو، کنار گذاشتن نمونه های صورت هم-ارزی مربوط به جملات خود ارجاع است. در این مقاله به این نتیجه خواهیم رسید که این پاسخ نه تنها نمی تواند جواب مناسبی برای این پارادوکس باشد، بلکه پذیرفتن این راه حل به معنای ناقص بودن تبیین و توضیحی است که تیوری حداقلی درباره مفهوم صدق ارایه می کند.

    کلید واژگان: پارادوکس دروغگو, جمله خودارجاع, نظریه حداقلی صدق, صورت تعادل
    Hooman Mohammad Ghorbanian *

    The Liar Paradox is a self-reference sentence that arrives at a contradiction by reasoning about its self. Some philosophers, like Tarski, have tried to solve this paradox by using formal languages instead of natural languages. Some others consider this riddle as a problem for natural languages. The minimalist theory of truth, presented by Paul Horwich, consider truth only as a logical tool in language and not a deep concept that need philosophical reflection. According to Horwich, we can explain all the occurrences of true predicate in sentences by our natural tendency to accept the Equivalence Schema. He proposes if we eliminate the problematic and self-reference sentences from instantiations on Equivalence Schema then we can be free of the liar paradox. As I show in this article, this solution leads to a defective conception of true predicate and is inconsistent with the main idea of the minimalist theory of truth .

    Keywords: liar paradox, self-reference sentence, the minimalist theory of truth, equivalence schema
  • هومن محمد قربانیان*، سارا قانع
    دامت در فلسفه خود متاثر از دو فیلسوف تحلیلی بزرگ است؛ او در روش از فرگه تبعیت می کند و قصد دارد منطق و نظریه معناداری را بنیانی برای متافیزیک قرار دهد، و در نظریه پردازی درباره معنا متاثر از ویتگنشتاین است و معنای واژگان را معادل با کاربرد آنها می داند. بر خلاف همه تاثیری که ویتگنشتاین بر دامت دارد، سایه شکاکیت قوی که در آراء ویتگنشتاین دوم وجود دارد و کریپکی به بهترین شکل به آن پرداخته است برای دامت خوش آیند نیست، زیرا گمان می کند در صورت درست بودن شکاکیت و قراردادگرایی افراطی ویتگنشتاین، محاورات و ارتباطات انسانی همیشه در لبه پرتگاه و در آستانه سقوط قرار دارد. او برای گریز از این امر، ایده دانش ضمنی برای دانش زبانی را به عنوان بنیادی محکم در نظریه خود قرار می دهد. در این مقاله نشان داده ایم که ایده دانش ضمنی سبب فاصله گرفتن نظریه معناداری دامت از آموزه های ویتگنشتاین و شکست پروژه او می شود. اگر نتوان نشان داد که زبان چگونه کار می کند، هرگز نمی-توان نظریه معناداری را بنیانی برای متافیزیک قرار داد.
    کلید واژگان: دامت, فرگه, ویتگنشاین, نظریه معناداری, قراردادگرایی قوی, دانش ضمنی
    Homan Mohammad Ghorbanian *, Sara Ghane
    Dummett`s philosophy is influenced by two great philosophers : he follows Frege in his methodology and attempts to build metaphysics upon logic and theory of meaning, and he also follows Wittgenstein in his theory of meaning and accepts his use theory of meaning that says in most cases, the meaning of a word is its use. Nevertheless, Dummett tries to avoid the radical skepticism found in late Wittgenstein, since he believes if that is true then communication is in constant danger of simply breaking down. His solution against this radical skepticism is introducing the idea of implicit knowledge for our understanding of how language works. In this article, I tried to show how this idea causes Dummet`s theory to be different from Wittgenstein's concept of language. We cannot maintain at the same time both implicit knowledge of the language and think of the theory of meaning as a base for metaphysics.
    Keywords: Dummett, Frege, Wittgenstein, Theory of Meaning, full-blooded conventionalism, implicit knowledge
  • هومن محمد قربانیان*

    تیوری های فروکاهشی صدق مدعی اند تصدیق یک جمله و آوردن محمول "صادق است" موجب نمی گردد که چیزی به محتوای جمله اضافه شود. اما بسیاری از تیوری های معناداری و محتوا، مفهوم صدق را پایه تعریف مفاهیم سمانتیکی دیگر قرار می دهند. در این مقاله بیان کرده ایم چگونه ممکن است با حذف مفهوم صدق و جایگزینی شرایط تحقیق پذیری یک گزاره معناداری آن را تبیین کنیم. همچنین شرایط تحقیق پذیری را نیز به کمک جامعه زبانی و کاربران موجود در آن جامعه، وجه اجتماعی و ابژکتیو داده ایم و بدین ترتیب توجیه کرده ایم که محتوا می تواند بدون مفهوم صدق، عینی و حقیقی باشد. همچنین نشان داده ایم که چگونه می توان بدون حضور مفهوم صدق، محتوای منطقی جملات و نقش آنها در استدلالها را تبیین کرد. اگر تفسیر ما از اپراتورهای منطقی بر اساس نحو و کاربرد آنها در استدلالها، و نه سمانتیک جدول ارزشی باشد و سپس صورت هم ارزی جملات را به صورت یک جمله کلی ارایه کنیم، موفق می-شویم کارکرد اپراتورها را در تعیین محتوای جملات مرکب توجیه کنیم.

    کلید واژگان: نظریه فروکاهشی صدق, نظریه محتوا, صدق, تحقیق پذیری, سمانتیک اپراتورهای منطقی
    Hooman Mohammad Ghorbanian *

    According to the deflationary theory of truth, to assert that a proposition is true does not add any properties to that proposition. However, most of the theories of content and meaning take the concept of truth as a fundamental semantic concept and define other semantic concepts, such as meaning, according to it. In this article, we tried to show how it is possible to substitute the verification conditions instead of the concept of truth and justify the objective and social aspect of propositions through the users of a language. Also, we tried to show how semantic properties of the logical operators could be explained according to the deflationary conception of truth. Logical operators act as connectives for complex contents and without a deflationary explanation of their rule in sentences or arguments, our survey would be incomplete. Here we explained this rule according to the syntax of formal logic and accepted the equivalence schema as a universal proposition.

    Keywords: Deflationary Theory of Truth, Theory of Content, truth, verification, Semantic of Logical Operators
  • هومن محمد قربانیان
    قراردادهای سمانتیکی، یعنی اصولی که سازنده های اصلی معنای کلمات هستند، برای کلمات گوناگون به شکل های متفاوتی ظاهر می شوند، و نظریه کریپکی مدل بسیار مناسبی است که نحوه ظهور این قراردادها را مشخص می کند. قراردادهای معنایی یکی از کاربردهای کلمه هستند که در سیستم باورهای زبانی کاربران زبان برجسته شده باشند. با قبول سمانتیک کریپکی، تا زمانی که قرارداد سمانتیکی ثابت باشد، اکتشافات و اختراعات جدید سبب تغییر معنای کلمات نمی شود. هم چنین برای توجیه نحوه تولید معنا و تاثیرگذاری معانی کلمات گوناگون بر هم، مدل شعاعی مدل بسیار مناسبی است، مخصوصا وقتی یک کاربرد آن کلمه را مانند اصلی برای تولید معنایش معرفی کرده ایم. این مدل برخلاف تعاریف مفهومی و انتزاعی از کلمات، می تواند همه درجات متفاوت معنای یک کلمه را پوشش و نشان دهد که معنای یک کلمه خاصیتی دینامیک دارد.
    کلید واژگان: معنا, قراردادهای سمانتیکی, کریپکی, زبان شناسی شناختی, مدل شعاعی
    Hooman Mohammad Ghorbanian
    Semantic stipulations, i.e. the principles which are the main constructors of the meanings of words, have different forms for each category of words. Kripke`s theory is the most suitable model which identifies the appearance of the stipulations. In general, semantic stipulations are some usages of a word that has been accentuated. So, as long as the stipulations remains fixed, discoveries and inventions do not change the meaning of a word. Also, to justify the way which any meaning engender from semantic stipulations and how the meanings of the words in one sentence affect each other, radial model is very suitable one. Radial model, unlike those models which concentrate on the conceptual and obstruct definitions of words, shows a dynamic way of producing meanings.
    Keywords: meaning, semantic stipulation, Kripke, Cognitive linguistics, Radial model
  • سید محمد علی حجتی، هومن محمد قربانیان، لطف الله نبوی، ارسلان گلفام
    برای حل معمای معنا داری کلمات، پل هورویچ پیشنهاد می کند که برخی کاربردهای یک کلمه در مرتبه ای بالاتر از دیگر کاربردها بوده و به وجودآورنده الگوی حاکم بر کاربرد آن کلمه هستند. ویژگی پذیرش این کاربردهای خاص، باور به آن ها را در نظام باورهای کاربر توجیه کرده و سپس این باورها مانند یک اصل معنا شناسی، دیگرکاربردها را تبیین می کنند. اما این ایده نمی تواند همه کاربردهای یک کلمه را توجیه کند. در این مقاله، به کمک روش تحلیل مفهومی و منطقی، پیشنهاد می شود که نخست، اگرچه ویژگی پذیرش، توجیه گر کاربردهای معمول کلمه است، اما می توان برای کاربردهای غیرمعمول، ویژگی هایی مشابه ویژگی پذیرش فرض کرد. دوم، نقش محوری در تعیین معنای یک کلمه را ویژگی پذیرش آن بر عهده دارد، اما محقق شدن شرایط ظهور ویژگی پذیرش، بر محقق شدن شرایط لازم برای ویژگی های دیگر موثر است. سوم، تنها ویژگی پذیرش یک کلمه دارای خصیصه غیرالتفاتی بودن است.
    کلید واژگان: پل هورویچ, نظریه کاربردی معنا داری, ویژگی پذیرش, ویژگی غیرالتفاتی
    Seyyed Mohammad Ali Hodjati, Hooman Mohammad Ghorbanian, Lotfollah Nabavi, Arsalan Golfam
    To complete The Use Theory of Meaning، Paul Horwich put forward a new thesis that some usages of a word have explanatory role and justify the overall use-regularities of that word. These specific sentences have a basic acceptance property which makes them believable in users` system of belief and like a semantic axiom، make other usages justified. But there are still some usages that cannot be explained. In this article، with the help of conceptual and logical method، we suggest، first، considering more basic properties for a word parallel to main usages. Then in second level، we try to find a connection between these properties by suggesting that manifestation of acceptance property has a crucial role in determining common meaning of a word and its other meanings. At end، we make a distinction between acceptance property and other properties of a word by supposing that only acceptance property is non-intentional.
    Keywords: Paul Horwich, The Use Theory of Meaning, Acceptance Property, Non, intentional Property
  • سید محمدعلی حجتی، هومن محمد قربانیان، لطف الله نبوی، ارسلان گلفام
    بسیاری از فیلسوفان مدعی هستند که معنا و محتوای سمانتیکی زبان، امری هنجاری است، یعنی معنای یک کلمه تعیین کننده الگوی درست کاربرد بوده و این الگو را تجویز می کند. مهم ترین استدلال هایی که فیلسوفانی مانند کریپکی و بوقوسیان به نفع هنجاری بودن معنا ارائه داده اند بر مفاهیمی مانند «قواعد»، «کاربردهای صحیح»، و «امکان خطای سمانتیکی» استوار است. اما برخی فلاسفه، ادعای هنجاری بودن معنا را زیر سوال برده و انتقاداتی به آن وارد کرده اند. در این مقاله از این نظریه که هنجارهای زبانی ریشه در جنبه اجتماعی زبان دارند دفاع می شود؛ یعنی معنای کلمات به خودی خود، در مورد کاربردهای صحیح و ناصحیح بی طرف است، اما قوانین اخلاقی یا اجتماعی هر جامعه هنجارهایی را به زبان تحمیل می کند.
    کلید واژگان: هنجاری بودن معنا, پیروی از قواعد, دانش عمومی, اشتباهات سمانتیکی
    Seied Mohammad Ali Hodjati, Homan Mohammad Ghorbanian, Lotfollah Nabavi, Arsalan Golfam
    Many philosophers claim that semantic content of language is normative، which means that meaning of a term prescribes the pattern of use or determines which pattern of use can be described as ‘correct’. The most important arguments for normativity، made by Kripke، Boghossian and others، are based on the concepts of ‘regularities’، ‘correct uses’ and ‘possibility of semantic mistakes’. But some philosophers have scrutinized the slogan ‘meaning is normative’ and have found some flaws in pro arguments. There are good reasons to consider the normativity of meaning as a side effect of ‘being public ’; that is، meaning، as itself، is neutral to correct or incorrect uses، but the moral or social laws of society impose several norms on language.
    Keywords: Normativity of meaning, rule, following, common knowledge, Semantic mistakes
  • هومن محمد قربانیان
    لوئیس کرول در مقاله «لاک پشت به آشیل چه گفت؟» یکی از بنیان های منطق را زیر سوال می برد و در گفت وگویی خیالی این مسئله را مطرح می کند که اصولا چرا باید از مقدمات یک استدلال به نتیجه رسید. آیا منطق به تنهایی می تواند توجیه کننده استفاده از منطق نیز باشد یا باید کاربرد منطق را در خارج از علم منطق توجیه کرد.
    در این مقاله، به دو رویکرد کلی در پاسخ به این سوال توجه می شود. نخست، رویکردی کاملا منطقی که از راسل با عنوان نماینده آن نام برده می شود و دوم، رویکردی اجتماعی درون گرایانه که پیتر وینچ از آن دفاع می کند. این دو فیلسوف در برخی از کتاب های خود چندین بار به این مقاله کرول ارجاع داده اند. در رویکرد راسل بیان می شود که، تحلیل منطقی به تنهایی می تواند ضرورت حرکت از مقدمات به نتیجه را توضیح دهد و در مقابل وینچ و موافقان او می گویند هر حرکتی از جمله استنتاج نتیجه از مقدمات ریشه در بطن زندگی دارد و اگر حرکت فکری در استدلال از آن حذف شود، چیزی به نام منطق وجود نخواهد داشت. به هر دو رویکرد انتقاداتی وارد است که به تفصیل مطرح می شوند.
    راه حلی که در نهایت پیشنهاد می شود بازگشت به اساس منطق صوری است. وقتی منطق صوری فهمیده شد دیگر لازم نیست منطق دیگری، چه نظری چه عملی، عرضه شود که به ما بگوید منطق را چگونه بفهمیم. استدلال های معتبر منطق صوری معادل با منطق اند و اگر کسی این استدلال ها را نقض کند، خارج از اساس منطق قرار دارد.
    کلید واژگان: لوئیس کرول, قواعد استنتاج, رویکرد درون گرایانه, گزاره های اظهار شده, اظهار نشده, منطق مادی, صوری, اعتبار
    Human Mohammad Ghorbanian
    Lewis Carroll in “What the Tortoise Said to Achilles?” questioning one the most important basis of logic and by narrating a fanciful dialog asks why we should move from premises to the conclusion. Is logic itself enough to justify the use of logic or we need something beyond logic to do that. In this article two main approaches have been considered. First، logical approach which Bertrand Russell is its most important member and second، social-internalism approach which Peter Winch advocates. These two main philosophers have referred several times to Carroll’s article. According to Russell، analyzing logic is suffice to explain why consequent will infer from premises، and on the other hand، Winch and his followers thinkevery inference has a root in historic understanding of life and if this understanding fails، logic will falls apart too. I will make some objections to both of these. At the end، I propose that the solution is to return to formal logic. If formal logic understood well، there won’t be any need to seek for another logic to teach us how to use logic. Valid formal inferences are what logic consists of and if someone violates these inferences، he is out of the boundaries of logic.
    Keywords: Lewis Carroll, rules of inference, Internalist approach, asserted, unasserted propositions, material, formal logic, validity
  • هومن محمد قربانیان، سید محمدعلی حجتی
    در سنت فلسفی، همواره مفهوم صدق در ضمن مؤلفه سمانتیکی واقع گرایی و در تعاریف متعددی که از آن و نقطه مقابل، یعنی ضد واقع گرایی، ارایه شده مورد بحث قرار گرفته است؛ هر چند این تعاریف، تاکنون به دلایل متعددی نتوانسته اند جامع و مانع باشند و انتظارات همه فیلسوفان را برآورده سازند. بسیاری از تئوری ها، از جانب ابداع کنندگان آن ها واقع گرایانه بوده اند اما با توجه به برخی از تعاریف واقع گرایی، ضد واقع گرا هستند. در این مقاله، تعریفی بنیادین از واقع گرایی ارایه می شود که مبتنی بر نوع رویکردی است که یک فیلسوف دارد. از سوی دیگر، تئوری حداقلی صدق که از سوی پل هورویچ ارایه شده است و از جمله تئوری های فروکاهشی محسوب می شود، معرفی می گردد. این تئوری، با کمترین ابزارهای نظری و مفهومی قادر است علت و چگونگی کاربرد محمول «صادق است» را تبیین کند.
    در این مقاله، سه ادعای اصلی بررسی و نقد می شوند: اول این که استدلال می شود تئوری حداقلی، به راستی حداقل تئوری ممکن در باب صدق است و باید در دل تمام تئوری های دیگر صدق نیز وجود داشته باشد. ادعای دوم چنین است که اگر در نظر فیلسوفی، نوعی ناسازگاری و تضاد میان موجودیت مستقل فاکت ها و دست رسی معرفتی به آن ها وجود داشته باشد، تئوری او ضد واقع گرا خواهد بود؛ چه درصدد رفع این ناسازگاری باشد و چه آن را اصیل و حل ناشدنی بداند. اما در نظر فیلسوف واقع گرا، چنین تضادی وجود ندارد. ادعای سوم این است که اگر تعریف فوق از واقع گرایی قبول شود، آنگاه می توان تبیین کرد که هیچ رابطه ای میان صدق و بحث واقع گرایی وجود ندارد؛ و اگر چه استقلال مفهوم صدق از واقع گرایی، در مورد تئوری حداقلی صدق نیز درست است اما این تئوری صدق، حداقل ترین تئوری ای می باشد که باید توسط واقع گرایان پذیرفته شود؛ زیرا می تواند علت حضور و کاربرد مفهوم صدق را در تمام تعاریف دیگری که از واقع گرایی شده است تبیین کند.
    کلید واژگان: تئوری های صدق, تئوری حداقلی صدق, واقع گرایی علمی, ضد واقع گرایی علمی
    Hooman Mohammad Ghorbanian, Dr. Sayyed Mohammad Ali Hojjati
    In philosophy, the concept of truth has been always discussed through the debates about the semantic dimension and the definition of realism and anti-realism; however, none of these definitions are considered to be a complete one and none satisfies all philosopher's expectations. Most of the theories whose innovators have thought of them to be a realist, appear to be anti-realist according other philosophers. In this article a fundamental definition of realism is presented which is based on the approach of a philosopher. Minimalist theory of truth is a deflationary theory presented by Paul Horwich. By using minimal theoretic concepts, this theory can explain the application of the predicate "…is true". In this article three claims are investigated; first, the argument that the minimalist theory is the possible minimal theory regarding truth theories and it should be included in all theories of truth.The second claim is that if a philosopher suspects the consistency of autonomy of theoretical facts and their accessibility, his theory would be anti-realism, whether he intends to solve that problem or not; but, a realist philosopher doesnt see such a problem. The third claim is that if such a definition of realism is accepted, it shows that there is no relation between a theory of truth and realism; and, although this independency of the concept of truth from realism is correct concerning the minimalist theory of truth, but it should be accepted by realists because it can explain all the appearances and applications of truth predicate in all other definitions of realism.
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال