کاظم رسول زاده طباطبائی
-
مقدمه
شیوه های فرزند پروری در خانواده، ارتباط تنگاتنگی با سلامت روانی فرزندان و رضایت مندی کلی آنها از زندگی دارد، بنابراین هدف پژوهش حاضر، آسیب شناسی برخی شیوه های فرزند پروری از دیدگاه متخصصان سلامت روان و والدین ایرانی بود.
روش کارمطالعه حاضر از نوع طرح های کیفی بود که به روش تحلیل محتوی و به شیوه نهفته در سال 1402 انجام شد. جامعه هدف شامل 7 نفر از متخصصان روانشناسی، 6 نفر از کارشناسان مذهبی و 8 نفر از والدین ایرانی (در مجموع 21 نفر) بود که به روش نمونه گیری هدفمند تا رسیدن به اشباع با آنها مصاحبه نیمه ساختاریافته انجام شد.
یافته هاتحلیل یافته ها منجر به کشف 6 طبقه اصلی و 12 زیر طبقه شد. طبقات اصلی مواردی همچون؛ سبک فرزند پروری ابزاری، دلهره و تشویش، بی اعتنا، انعطاف ناپذیر و سخت گیر، انتظار نادرست و طردکننده را شامل می شود.
نتیجه گیرینتایج حاکی از آن است که شیوه های نامناسب فرزند پروری می تواند منجر به شکل گیری آسیب های جبران ناپذیر در فرزندان شود و بر ادامه زندگی فردی و اجتماعی آن ها تاثیر منفی بر جای بگذارد. بنابراین به متخصصان حوزه کودک، کارشناسان خانواده و والدین توصیه می شود به این مسئله توجه ویژه ای داشته باشند.
کلید واژگان: فرزند پروری, سلامت, مطالعه کیفی, متخصصان ایرانیBackgroundparenting practices in the family are closely related to children's mental health and their overall satisfaction with life, so the purpose of this research was to Pathology of some parenting practices from the point of view of mental health experts and Iranian parents.
methodsThe present study was qualitative content analysis and latent analysis method in the year 2023. The target population consisted of 7 psychologists and 6 religious experts and 8 Iranian parents, who were semi-structured interview by purposeful sampling until reaching saturation.
FindingsThe analysis of the findings led to the discovery of 6 main categories and 12 sub-floors. The main classes includes of factors such as; tool parenting style, apprehension and anxiety, neglect, inflexibility and strictness, false expectation and rejection.
ConclusionThe results indicate that inappropriate parenting practices can lead to the formation of irreparable injuries in children and negative impact on their personal and social life. Therefore, child experts, family experts and parents are advised to pay special attention to this issue
Keywords: parenting, health, Qualitative study, Iranian specialists -
مقدمه
از آنجایی که متون روانشناختی در دهه های اخیر شاهد گسترش رویکردهای فراتشخیصی در بررسی آسیب شناسی روانی بوده است، بنابراین هدف پژوهش حاضر، اثربخشی بسته مداخله فراتشخیصی مبتنی بر تنظیم هیجان متناسب با فرهنگ ایرانی بر کاهش اختلال بی خوابی بود.
روش کارمطالعه حاضر از نوع طرح های تک آزمودنی (مورد-منفرد) بود. شرکت کنندگان شامل افراد مبتلا به اختلال بی خوابی شهر کرمانشاه در سال 1400 بودند که به روش نمونه گیری هدفمند تعداد 3 نفر از آن ها انتخاب شد. بدین منظور در مرحله خط پایه پرسشنامه شدت بی خوابی 2 بار به صورت هفتگی بر روی سه شرکت کننده اجراء شد، سپس پروتکل مداخله فراتشخیصی مبتنی بر تنظیم هیجان به صورت یک جلسه در هفته و هر جلسه 60 دقیقه ارایه گردید. در پایان جلسه سوم، ششم و هشتم پرسشنامه ی نامبرده به هر یک از 3 شرکت کننده ارایه و نهایتا نیز در پیگیری 1 ماهه و 2 ماهه توسط شرکت کنندگان تکمیل گردید. یافته ها، با استفاده از روش تحلیل دیداری، اندازه اثر، درصد بهبودی، تفاوت خط پایه میانگین و دیگر شاخص های مرتبط تحلیل شدند.
یافته هانتایج نشان داد که علایم شدت بی خوابی در هر یک از سه شرکت کننده، به دنبال جلسات درمانی پروتکل فراتشخیصی مبتنی بر تنظیم هیجان در مرحله مداخله و حتی دوره ی پیگیری به نسبت موقعیت خط پایه، روند کاهشی داشته اند که گواه اثربخشی مداخله است (PND=100).
نتیجه گیریاجرای بسته مداخله فراتشخیصی مبتنی بر تنظیم هیجان متناسب با فرهنگ ایرانی منجر به کاهش شدت بی خوابی گردید، بنابراین با توجه به فراتشخیصی بودن مداخله، به متخصصان سلامت روان پیشنهاد می شود از نتایج بسته حاضر در جهت کمک به سایر اختلالات روانشناختی استفاده گردد.
کلید واژگان: درمان فراتشخیصی, تنظیم هیجان, فرهنگ ایرانی, شدت بی خوابیIntroductionSince psychological texts in recent decades have witnessed the expansion of meta-diagnostic approaches in examining psychopathology, so the aim of the present study was The effectiveness of transdiagnostic intervention package based on emotion regulation according to Iranian culture on reducing insomnia Intensity.
MethodsThe present study single-subject (single-case) design was used. Participants in this stage included people with insomnia disorder in Kermanshah in 2021, three of them were selected by purposive sampling method. For this purpose, in the baseline stage and before any intervention, the questionnaire insomnia Intensity was performed Two times per week on three participants separately, then presented the meta-diagnostic intervention based on emotion regulation in one session per week and each session 60 Minutes. At the end of the third, sixth and eighth sessions, the mentioned questionnaire was presented to each of the 3 participants and finally, completed by the participants in a 1-month and 2-month follow-up. The findings of this section were analyzed using visual analysis, recovery percentage and other related indicators.
FindingsThe results showed that the symptoms of insomnia Intensity. in each of the three participants, following the sessions of meta-diagnostic protocol based on emotion regulation in the intervention phase and even follow-up period (Relative to the position of the baseline) a decreasing trend, which is evidence of the effectiveness of the intervention.
ConclusionThe implementation of the transdiagnostic intervention package based on emotion regulation appropriate to Iranian culture led to the reduction of insomnia Intensity, therefore, due to the transdiagnostic nature of the intervention, it is suggested to mental health professionals that the results of the present package in It can be used to help with other psychological disorders.
Keywords: transdiagnostic therapy, emotion regulation, Iranian culture, insomnia Intensity -
سابقه و هدف
دین و باورهای دینی در بیشتر جوامع نقش مهمی در زندگی انسان ها ایفا می کند؛ در جامعه ایرانی با توجه به شرایط فرهنگی این نقش بارزتر است. ازاینرو پژوهش حاضر با هدف تحلیل کیفی نظر متخصصان ایرانی درباره نقش باورهای معنوی و اعتقادی موثر در تنظیم هیجان انجام شد.
روش کارمطالعه حاضر از نوع کیفی و بهروش تحلیل محتوای نهفته است. جامعه آماری متخصصان و صاحبنظران تنظیم هیجان در ایران بودند که با روش نمونهگیری هدفمند تا حد اشباع با 11 نفر از آنان مصاحبه نیمه ساختاریافته صورت گرفت. در این پژوهش همه موارد اخلاقی رعایت شده است و مولفان تضاد منافعی گزارش نکردهاند.
یافتهها:
با اتمام مصاحبه ها، پس از حذف و همسانسازی کدهای مشابه و تکراری، نتایج تحلیل داده ها به سه طبقه اصلی و شش زیرطبقه منجر شد. طبقات شامل نگرش های مذهبی و معنوی، آموزه های معنوی/ مذهبی تنظیم کننده هیجان و تمایز باور ها از خرافات بود.
نتیجهگیری:
یافتهها نشان داد که باورهای معنوی و اعتقادی نقش پررنگی در تنظیم هیجان افراد دارند؛ بنابراین به مشاوران و درمانگران سلامت روان پیشنهاد می شود که در ارتباط با مراجعان و در جلسات درمانی به این مهم توجه ویژهای داشته باشند.
کلید واژگان: ارتقای سلامت, باورهای معنوی, تنظیم هیجان, جامعه ایرانیBackground and ObjectiveReligion and religious beliefs play an important role in human life in many societies, Therefore, the present study aimed to qualitatively analyze the opinion of Iranian experts about the role of spiritual and doctrinal beliefs affecting emotion regulation.
MethodsThe present study had a qualitative design and was conducted by content analysis. The participants were specialists and experts working in the field of emotion regulation in Iran and were selected through purposeful sampling method. Semi-structured interviews were conducted with 11 experts until the saturation point was reached. In this study, all ethical considerations were observed and the authors reported no conflict of interests.
ResultsAfter conducting the interviews, similar and duplicate codes were removed and matched. The results of data analysis yielded three main categories with six sub-themes. The main categories included religious and spiritual attitudes, taught spiritual/religious emotion regulation, and differentiating beliefs from superstitions.
ConclusionThe results showed that spiritual and doctrinal beliefs played a significant role in the way individuals regulated their emotions. Therefore, counselors and mental health therapists are recommended to pay attention to this important issue while interacting with the clients during treatment sessions.
Keywords: Emotion regulation, Health promotion, Iranian society, Spiritual beliefs -
مفهوم سلامت روانی بسیار مرتبط با فرهنگ و متاثر از آن است و شیوه ها و باورهای فرهنگی میتوانند بر سبک مقابله فرد با پریشانی روان شناختی اثر بگذارند و گاهی به او در مواجهه با بیماری روانی کمک کنند. از سوی دیگر همین عوامل فرهنگی میتوانند منبع پریشانی، تعارض و زمینه ساز بروز اختلال روانی در فرد باشند. پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش بافتار تاریخی و فرهنگی موثر بر تنظیم هیجان در جامعه ایرانی انجام شد. پژوهش حاضر از نوع تحلیل محتوای کیفی استقرایی و به شیوه تحلیل نهفته بود. جامعه هدف شامل متخصصان و صاحبنظران تنظیم هیجان در ایران بود که با روش نمونه گیری هدفمند تا حد اشباع با یازده نفر از متخصصان، مصاحبه نیمهساختاریافته انجام شد. تجزیه و تحلیل کیفی یافتهها به استخراج سه طبقه اصلی ازقبیل: الف) قومیتها و نقش زبان (خرده فرهنگها)؛ ب) نقش اسطورهها و داستانها؛ و ج) تفاوت بین نسلی و همچنین شش زیرطبقه منجر شد. نتایج بیانگر آن بود که مولفههای مرتبط با بافتار تاریخی و فرهنگی همچون قومیت، اسطوره ها، داستان ها و تفاوت بین نسلی بر شیوه تنظیم هیجان افراد تاثیر می گذارند.کلید واژگان: بافتار تاریخی, تنظیم هیجان, فرهنگ ایرانی, روان شناسی فرهنگیSince the concept of mental health is very much related to culture and is affected by it, also Cultural practices and beliefs may influence coping with psychological distress and sometimes assist to cope with mental disorder. On the other hand these cultural factors can be the source of distress and conflict and underlie the mental disorders, therefore the present study done aims to the role of historical and cultural context affecting of emotion regulation in Iranian society. The present study was Inductive qualitative content analysis and latent analysis method. Target community includes specialists and experts emotion regulation in Iran was by purposeful sampling to saturation with 11 experts, a semi-structured interview was conducted. qualitative analysis of the findings leads to the extraction of three main categories such as: a) Ethnicities and the role of language (subcultures), B) The role of myths and stories, J) Intergenerational differences, as well as six sub-floors. The results showed that components related to historical and cultural contexts such as ethnicity, Myths and stories also, intergenerational differences affect the people emotion regulation.Keywords: Historical context, emotion regulation, Iranian, cultural
-
اضطراب بیماری اختلالی شایع، ناتوان کننده و پرهزینه است. روش های درمانی مختلفی برای کاهش اضطراب بیماری مورد بررسی قرار گرفته است. در یک مرور نظام مند انجام شده در خارج از کشور بر روی درمان های موجود برای اضطراب بیماری، درمان های اثربخش مورد بررسی قرار گرفته اند. با توجه به اثر عوامل فرهنگی بر نتایج درمانی، این مطالعه با تمرکز بر مرور پیشینه مداخلات درمانی موجود برای اضطراب بیماری در ایران، نتایج یک فراتحلیل را درباره اثربخشی درمان های موجود، گزارش می کند. به این منظور، پایان نامه ها و مقاله های منتشر شده بر روی جمعیت ایرانی به زبان فارسی و انگلیسی تا اسفند 1400 در پایگاه های Noormags، SID، Magiran، Irandoc، Pubmed، ProQuest و Google Scholar مورد بررسی قرار گرفت. در نهایت تعداد 12مقاله و 2 پایان نامه برای مرور انتخاب شدند. از این بین، تعداد 12 مقاله شرایط ورود به فراتحلیل را دارا بودند. به منظور انجام فراتحلیل از نرم افزار جامع فراتحلیل (CMA) استفاده شد. داده های 14 مطالعه منتخب برای مرور نظام مند نشان داد که انواع روان درمانی برای افراد مبتلا به اضطراب بیماری اثر بخش هستند. بیشترین مداخلات مورد استفاده، به ترتیب شامل درمان های شناختی رفتاری، طرحواره درمانی، معنادرمانی، خاطره پردازی، درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و آموزش بود. نتایج فراتحلیل، نشان دهنده اندازه اثر بزرگ (94/0) بود. اثربخشی درمان دارویی و مداخلات عصب/شناختی نوین در هیچ کدام از مقالات، مورد بررسی قرار نگرفته بود. پیشینه از اثربخشی تعدادی از مداخلات در کاهش اضطراب بیماری حمایت می کند. موثرترین روش های درمانی بر اساس نتایج فراتحلیل عبارتند از: طرحواره درمانی و درمان های شناختی رفتاری. با توجه به یافته های پژوهش حاضر استفاده از این دو شیوه درمانی به عنوان خط اول درمان در افراد مبتلا به اضطراب بیماری توصیه می شود. با وجود این، با توجه به شیوع و هزینه های بالای این اختلال برای فرد و جامعه و تعداد اندک مطالعات منتشر شده در مورد درمان اضطراب بیماری در ایران، انجام پژوهش های بیشتر در این زمینه، به ویژه با استفاده از مداخلات عصب/شناختی، مورد نیاز است.
کلید واژگان: اضطراب بیماری, درمان, مداخله, مرور نظام مند, فراتحلیلIllness Anxiety (IA) is a common, debilitating, and costly disorder. Various treatments aiming at decreasing IA have been subjected to scientific studies in the Western societies. However, due to possible impact of cultural factors, the present review and meta-analysis tested the effectiveness of common treatments for IA disorder in Iran. Dissertations and articles published in Persian and English languages in Iranian samples published by March 2022 were searched in Noormags, SID, Magiran, Irandoc, Pubmed, ProQuest, and Google Scholar databases. Next, 12 articles and 2 dissertations were selected for review. Of these, 12 articles were eligible for meta-analysis. Comprehensive meta-analysis software (CMA) was used to calculated the meta-analysis. Data from 14 selected studies for systematic review showed that various types of psychotherapy were effective for people with illness anxiety. The commonly used interventions were cognitive-behavioral therapies, schema therapy, logotherapy, reminiscence, acceptance and commitment therapy and education. The results of the meta-analysis showed a large effect size (0.94). The effectiveness of pharmacotherapy and neuro/cognitive interventions were not examined in any of the articles. The results support the effectiveness of a limited number of existing interventions in reducing illness anxiety. The most effective treatments based on meta-analysis results were schema therapy and cognitive-behavioral therapies. According to the findings of the present study, the use of these two therapies as the first line of treatment in people with illness anxiety were recommended. However, due to the prevalence, high individual and social costs of this disorder, and the scarcity of published studies on the treatment of illness anxiety disorder in Iran, more research is needed, especially with a focus on neuro/cognitive interventions.
Keywords: Illness Anxiety, Treatment, Intervention, Systematic Review, Meta-analysis -
زمینه و هدف
از آنجایی که فرهنگ با شکل دادن به هنجارها، ارزش ها و باورهای اجتماعی، نقش مهمی در سلامت روانشناختی افراد دارد، بنابراین هدف از مطالعه حاضر طراحی و امکانسنجی پروتکل فراتشخیصی مبتنیبر تنظیم هیجان در فرهنگ ایرانی-اسلامی بود.
روشپژوهش حاضر از نوع پژوهش کیفی بود که با استفاده از روش تحلیل محتوا و از طریق مصاحبه نیمه ساختار یافته با متخصصان و صاحبنظران فعال حوزه تنظیم هیجان، مولفههای فرهنگی تنظیم هیجان استخراج و سپس ضریب و شاخص نسبت روایی محتوایی (CVR) (CVI) آنها توسط 10 نفر از متخصصان روانشناسی که بهصورت تخصصی سابقه حداقل 5 سال درمانگری در زمینه تنظیم هیجان داشتند ارزیابی شد. در گام بعد، محتوای جلسات بسته درمانی براساس مولفه های بهدست آمده در 8 جلسه هفتگی تنظیم شد.
یافته ها:
چارچوب پروتکل طراحی شده برای 6 متخصص با سابقه حداقل 15 سال کار بالینی در حوزه روانشناسی ارسال شد که ضرورت کاربرد پروتکل را از جهت ابعادی همچون؛ مقبولیت و تناسب، کاربردپذیری و تقاضا، یکپارچگی، سازگاری، منابع و قابلیت اجرا و تعمیم پذیری با توجه به فراتشخیصی بودن آن بررسی نمایند. نتایج، حاکی از میانگین بالای ابعاد نامبرده بود.
نتیجهگیری:
امکان اجرای پروتکل حاضر ضروری و لازم است. از این رو پیشنهاد میشود متولیان فرهنگی ارتقای سلامت در کشور به نتایج چنین پژوهش هایی توجه ویژه داشته باشند.
کلید واژگان: پروتکل فراتشخیصی, تنظیم هیجان, فرهنگ ایرانیBackgroundCulture plays an important role in psychological health via shaping social norms, values and beliefs. Hence, the purpose of this study was to design and assess the feasibility of a transdiagnostic protocol based on emotion regulation in Islamic-Iranian Culture.
MethodsThe current research is a qualitative study that uses the content analysis method. Via semi-structured interviews with experts in the field of emotion regulation, the cultural components of emotion regulation were extracted. Subsequently, content validity ratio coefficient (CVR) (CVI) was evaluated by ten psychologists with at least five years of experience in emotion regulation therapy. In the next step, the contents of the therapy sessions package was adjusted based on the obtained components in eight weekly sessions.
ResultsFinally, the framework of the designed protocol was sent to six experts with at least 15 years of clinical experience in the field of psychology. Due to the meta-diagnostic nature of the study, this stage was necessary to investigate the application of the protocol in terms of: acceptability and appropriateness, utility and demand, integration, compatibility, resources and applicability, and generalizability. . The results indicated a high average for the mentioned dimensions.
ConclusionIt can be concluded that the possibility of implementing the present protocol is necessary. Therefore, it is suggested that cultural guardians of health promotion in the country pay special attention to the results of such researches.
Keywords: Emotional Regulation, Iranian Culture, Transdiagnostic Protocol -
مقدمه
تنظیم هیجان به راهبردهایی اطلاق می شود که به منظور کاهش، افزایش یا نگهداری تجارب هیجانی مورد استفاده قرار می گیرد، با توجه به اینکه شناخت دقیق هیجان ها و ارزیابی درست آن ها می تواند نقش مهمی در کاهش مشکلات هیجانی افراد داشته باشد، بنابراین هدف از پژوهش حاضر تحلیل کیفی نظر متخصصان دربارهء نقش دانش و ارزیابی شناختی موثر بر تنظیم هیجان بود.
روش کارپژوهش حاضر از نوع تحلیل محتوای کیفی استقرایی و به شیوه تحلیل نهفته بود. جامعه آماری شامل تمامی متخصصان و صاحبنظران تنظیم هیجان در ایران بود که با روش نمونه گیری هدفمند تا حد اشباع با 11 نفر از متخصصان، مصاحبه نیمه ساختار یافته انجام شد.
یافته هاتحلیل کیفی یافته ها منجر به دو طبقه اصلی الف) دانش و پذیرش هیجان ها و ب) آموزش هیجانی نامناسب و چهار زیر طبقه شد. زیر طبقات مواردی از قبیل؛ ارزیابی و پذیرش هیجانی، دانش هیجانی ناقص، نبود برنامه های دقیق آموزش هیجانی و نقص در آموزش های موجود را شامل می شود.
نتیجه گیرینتایج یافته ها بیانگر آن است که هر چقدر افراد نسبت به هیجان های خود شناخت داشته باشند و بپذیرند که هیجان ها هم جزیی از آن ها محسوب می شوند، تنظیم و مدیریت به موقع هیجان راحت تر اتفاق می افتد و برعکس عدم ارزیابی و فقدان آموزش هیجانی فرد را به سمت راهبردهای نامناسب تنظیم هیجان در موقعیت های هیجانی هدایت می کند. بنابراین به درمانگران بالینی توصیه می شود، در ارتباط با مراجعان به این مهم توجه ویژه ای داشته باشند.
کلید واژگان: ارزیابی شناختی, پذیرش هیجان, تنظیم هیجانIntroductionEmotion regulation refers to strategies that are used to reduce, increase or maintain emotional experiences, Considering that accurate knowledge of emotions and their correct assessment can play an important role in reducing people's emotional problems, therefore, the purpose of this research was to qualitatively analyze the opinion of experts about the role of knowledge and cognitive evaluation effective on emotion regulation.
MethodsThe present study was Inductive qualitative content analysis and latent analysis method. The participants were specialists and experts working on the field of emotion regulation in Iran and were selected through purposeful sampling. After reaching the saturation point with 11 experts, semi-structured interviews were conducted.
ResultsQualitative analysis of the findings led to two main categories: a) knowledge and acceptance of emotions and b) inadequate emotional education and four subcategories. Subclasses include such as; Emotional assessment and acceptance, incomplete emotional knowledge, lack of accurate emotional education programs, and deficiencies in existing training.
ConclusionsThe results of the findings indicate that the more people know about their emotions and accept that emotions are part of them, the more easily the regulation and management of emotions happens and vice versa. The lack of evaluation and lack of emotional education leads the person towards inappropriate strategies of emotional regulation in emotional situations. Therefore, clinical therapists are advised to pay special attention to this issue in relation to clients.
Keywords: Cognitive evaluation, emotion acceptance, emotion regulation -
زمینه و اهداف
از آنجایی که خانواده به عنوان یک نهاد اجتماعی نقش مهمی در کاهش یا افزایش مشکلات روانشناختی افراد دارد، بنابراین پژوهش حاضر با هدف وارسی کیفی عوامل خانوادگی موثر بر تنظیم هیجان در جامعه ایرانی انجام شد.
روش بررسیمطالعه حاضر از نوع تحلیل محتوای کیفی استقرایی و به شیوه تحلیل نهفته بود. جامعه آماری شامل متخصصان و صاحبنظران تنظیم هیجان در ایران بود که با روش نمونه گیری هدفمند تا حد اشباع با 11 نفر از متخصصان، مصاحبه نیمه ساختار یافته انجام شد.
یافته هاتحلیل یافته ها منجر به دو طبقه اصلی فرآیندهای ارتباطی کارآمد در خانواده و فرآیندهای ارتباطی ناکارآمد در خانواده و همچنین شش زیر طبقه شد. زیر طبقات عواملی از قبیل روابط موثر خانوادگی، سبک های والدگری تنظیم کننده هیجان، جو عاطفی امن و حمایت در خانواده، روابط نامناسب درون خانواده، سبک های والدگری زمینه ساز بدتنظیمی هیجان و ناامنی و عدم حمایت در خانواده را شامل می شود.
نتیجه گیرینتایج نشان داد که هم فرآیندهای ارتباطی کارآمد و هم فرآیندهای ارتباطی ناکارآمد در خانواده می توانند به دو شکل متفاوت بر شیوه تنظیم هیجان افراد تاثیر بگذارند. بنابراین به مشاوران و درمانگران حوزه خانواده توصیه می شود به این مسیله توجه ویژه ای داشته باشند.
کلید واژگان: تنظیم هیجان, خانواده, مطالعه کیفیEBNESINA, Volume:24 Issue: 2, 2022, PP 28 -39Background and aimsSince the family as a social institution plays an important role in reducing or increasing the psychological problems of individuals; therefore, the present study was done with the aim of qualitative analysis of family factors affecting emotion regulation in Iranian society.
MethodsA qualitative study through inductive content analysis and analysis of latent content was performed. The statistical population included specialists and experts in the field of emotion regulation in Iran. Semi-structured interviews were conducted with purposive sampling method with saturation of 11 specialists.
ResultsThe analysis of findings led to two main categories of efficient communication processes in the family and dysfunctional communication processes in the family. The results were also divided into six subcategories, including effective family relationships, parenting styles emotion regulation, safe emotional atmosphere andsupport in the family, inappropriate relationships within the family, parenting styles emotion dysregulation and insecurity, and lack of support in the family.
ConclusionThe results showed that both efficient communication processes and dysfunctional communication processes in the family they can affect the way people regulate their emotion in two different ways. Therefore, family counselors and therapists are advised to pay special attention to this issue.
Keywords: Emotion Regulation, Family, Qualitative Research -
پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی مدل تنظیم هیجان گروس با توانبخشی شناختی بر رفتارها و نگرش های خوردن ناسالم در دانش آموزان نوجوانان مبتلا به اختلال نارسایی توجه و بیش فعالی انجام شد.
روش هاطرح پژوهشی از نوع نیمه آزمایشی با پیش آزمون و پس آزمون بود. جامعه پژوهش شامل دانش آموزان نوجوانان 14 تا 18 ساله که توسط کارشناسان مرکز مشاوره آموزش و پرورش شهر کرمانشاه مبتلا به اختلال نارسایی توجه و بیش فعالی تشخیص داده شده بودند که به روش نمونه گیری در دسترس تعداد 36 نفر از آنها انتخاب شد و به طور تصادفی در سه گروه درمان تنظیم هیجان گروس، درمان توانبخشی شناختی و گروه کنترل قرار گرفتند. به یک گروه آزمایش درمان تنظیم هیجان به مدت 8 جلسه (هفته ای یک جلسه 90 دقیقه ای) و دیگر گره آزمایش درمان توانبخشی شناختی به مدت 12 جلسه (هفته ای دو جلسه 60 دقیقه ای) و گروه کنترل هیچ کدام از دو درمان را دریافت نکردند. برای سنجش سطح رفتارها و نگرش های خوردن ناسالم در دو مرحله پیش آزمون و پس آزمون از مقیاس بازخورد خوردن ویلیامسون استفاده شد. نهایتا داده های حاصل با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 23 و به کمک تحلیل واریانس یک راهه و آزمون تعقیبیLSD تجزیه و تحلیل شد.
یافته هانتایج نشان داد هر دو درمان در پس آزمون نسبت به گروه کنترل اثر بخشی معناداری بر کاهش رفتارها و نگرش های خوردن ناسالم در دانش آموزان نوجوانان مبتلا به اختلال نارسایی توجه و بیش فعالی داشتند (P< 0/001). جالب اینکه بین اثربخشی دو درمان مذکور تفاوت معناداری مشاهده نشد.
نتیجه گیرییافته های مذکور نشانگر سودمندی درمان های تنظیم هیجان گروس و توانبخشی شناختی بر کاهش رفتارها و نگرش های خوردن ناسالم در دانش آموزان نوجوانان مبتلا به اختلال نارسایی توجه و بیش فعالی است.
کلید واژگان: تنظیم هیجان, توانبخشی شناختی, رفتارها و نگرش های خوردن ناسالم, بیش فعالی, دانش آموزانIranian Bimonthly of Education Strategies In Medical Sciences, Volume:14 Issue: 6, 2022, PP 344 -351IntroductionSince individuals with hyperactivity disorder and hyperactivity are more likely to perform some unhealthy behaviors than normal people, this study Done aimed to Comparison of the effectiveness of Gross Model emotion regulation with cognitive rehabilitation on reducing unhealthy eating behaviors and attitudes in adolescents students with attention deficit / hyperactivity disorder.
MethodsThe research design was semi-experimental with pre-test and post-test. The study population consisted of adolescents students 14 to 18 years old diagnosed with attention deficit hyperactivity disorder by Kermanshah education counseling experts. That 36 people were selected by avablity sampling method and were randomly divided into three groups: Gross emotion regulation therapy, cognitive rehabilitation therapy and control group. One experimental group received emotion regulation therapy for 8 sessions (90 minute session a week) and the other node received 12 sessions of cognitive rehabilitation therapy (60 minute two sessions a week) and the control group not received treatment. Williamson Eating Scale was used to measure the level of unhealthy eating behaviors and attitudes in two pre-test and post-test stages. Finally, the data were analyzed by SPSS-23 using one way ANOVA and LSD test.
ResultsThe results showed that both posttest treatments Compared to the control group had a significant effect on decreasing unhealthy eating behaviors and attitudes in adolescents students with attention deficit / hyperactivity disorder (P <0.001). Interestingly, there was no significant difference between the efficacy of the two treatments.
ConclusionThese findings indicate the effectiveness of Gross Emotion Regulation Therapy and Cognitive Rehabilitation on the reduction of unhealthy eating behaviors and attitudes in adolescents students with attention deficit / hyperactivity disorder. These findings, while
Keywords: Emotion regulation, Cognitive rehabilitation, unhealthy eating behaviors, attitudes, hayperactiv, students -
این پژوهش با هدف بررسی اثربخشی روان درمانی بدنی بر قابلیت های هوش عملی دانش آموزان ابتدایی انجام شده است. این پژوهش از نوع شبه آزمایشی بود و در این راستا، طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل مورد استفاده قرار گرفت. جامعه آماری پژوهش شامل دانش آموزان ابتدایی 4 مدرسه دولتی(دو پسرانه- دو دخترانه) در ناحیه 6 شهر مشهد بود که در سال تحصیلی 97- 1398مشغول به تحصیل بودند. با استفاده از نمونه گیری در دسترس 42 نفر از دانش آموزان مقطع ابتدایی در دو گروه به صورت تصادفی گمارش شدند: 10 نفر پسر و 10 نفر دختر در گروه کنترل، 12 نفر پسر و 10 نفر دختر در گروه آزمایش تحت مداخله روان درمانی بدنی قرار گرفتند. دوره روان درمانی بدنی برای گروه ازمایش در 36 جلسه 60 دقیقه ای به مدت 3 ماه ارایه گردید و در این مدت گروه کنترل در لیست انتظار قرار گرفت. ابزار سنجش مورد استفاده در این پژوهش آزمون هوش گودیناف بود. در این پژوهش برای تجزیه و تحلیل داده ها از تحلیل کواریانس استفاده شد. با اجرای آزمون تحلیل کواریانس دو گروهی برای مقایسه تفاوت های پس آزمون دو گروه، با کنترل پیش آزمون، نتایج نشان داد که روان درمانی بدنی در افزایش قابلیت های هوش عملی دانش آموزان ابتدایی تاثیر معناداری داشته است (05/0>p).کلید واژگان: روان درمانی بدنی, هوش عملی, دانش آموزان ابتداییThe purpose of this study was to investigate the effectiveness of body psychotherapy on the practical intelligence capabilities of elementary students. In this regard, pre-test and post-test design with control group was used and this was a quasi-experimental study. The population of the study consisted of four elementary public school students of (two for males and two for females) in District Six of Mashhad who were studying during 2018-2019 academic year. Using availability sampling, 42 elementary students were randomly assigned to two groups: 10 boys and 10 girls in the control group, 12 boys and 10 girls in the experimental group who received body psychotherapy. Body psychotherapy was provided to the experimental group in 36 sessions of 60 minutes for 3 months and during this period the control group was put on the waiting list. The measuring tool used in this study was Goodenough Intelligence Test. Covariance analysis was used to analyze the data. By applying two-group covariance analysis test to compare post-test differences between the two groups, with pre-test control, the results showed that body psychotherapy had a significant effect on increasing the practical intelligence capabilities of elementary students (pKeywords: Body psychotherapy, practical intelligence, elementary students
-
هدف این پژوهش وارسی کیفی مولفه های موثر بر حرمت خود در کودکان ایرانی بود. بهمنظور دستیابی به این هدف از دو گروه نمونه متخصصان روانشناس کودک و والدین استفاده شد. این دو گروه به صورت جداگانه مورد مصاحبه نیمه ساختاریافته قرار گرفته و پس از مکتوب ساختن این مصاحبه ها، با استفاده از روش تحلیل محتوای کیفی، کدهای باز، طبقات و درونمایه های مورد نظر استخراج شد. درنهایت به منظور سنجش استحکام این داده ها روایی محتوایی آنها با روش دلفی محاسبه شد و نسبت روایی محتوایی برای هر طبقه به دست آمد. نتایج نشان داد عوامل موثر بر حرمت خود کودکان در سه درونمایه میراث خویشتن، میراث رابطه و میراث نظام جای میگیرد. منظور از میراث خویشتن، عوامل شخصیتی و سرشتی، منظور از رابطه، ابعاد ارتباط والد کودک و منظور از نظام، عوامل محیطی است که نظام کودک را دربرمیگیرد. تمام طبقات این سه درونمایه به جز طبقه اختلالهای همراه در درونمایه میراث خویشتن توانستند حداقل روایی محتوایی مورد نظر را کسب کنند. فهم عوامل موثر بر سازه حرمت خود میتواند امکان مداخله موثرتر بر این سازه فراتشخیصی را فراهم و بهبود سالمت روانی کودکان را میسر سازد.
کلید واژگان: حرمت خود, اواسط کودکی, تحلیل کیفیThis study aimed to analyze the factors affecting self-esteem of Iranian children. To achieve this goal, two sample groups were used, which included child psychologists and parents. The two groups were interviewed in a semi-structured interview and, after writing these interviews, open codes, classes and themes were extracted using qualitative content analysis method. Finally, in order to measure the Data strength, their content validity was calculated by Delphi method and CVR rate was obtained for each class. The results showed that the factors affecting children's self-esteem fall into three themes: Self-inheritance, relationship inheritance and system inheritance. Self-inheritance refers to personality and temperament factors, relationship means the dimensions of the child's parental relationship, and the system refers to environmental factors that include the child's system. All classes of these three themes, except for the class of accompanying disorders, in the theme of self-inheritance, were able to obtain at least the Minimum content validity. Understanding the factors affecting childs self-esteem can enable more effective intervention on this transdiagnostic structure and improve children's mental health.
Keywords: self-esteem, middle childhood, qualitative analysis -
مقدمه:
یکی از شایع ترین دغدغه های بیمارانی که از مالتیپل اسکلروز رنج می برند، تاخیر در شروع فاز پیشرونده ثانویه می باشد. عوامل روانشناختی در تشدید و یا عود علایم بیماری نقش دارند. مطالعه حاضر با هدف شناسایی عوامل روانشناختی زمینه ساز در ورود بیماران مبتلا به ام اس به مرحله پیشرونده ثانویه انجام شد.
مواد و روش هادر این پژوهش کیفی، 13 مشارکت کننده که از ام اس پیشرونده ثانویه رنج می بردند با روش نمونه گیری هدفمند در بیمارستان سینا، تهران، ایران انتخاب شدند. مطالعه حاضر بر اساس رویکرد تحلیل محتوای کیفی انجام شده است. داده ها با استفاده از مصاحبه نیمه ساختاریافته جمع آوری شد.
یافته هادرون مایه اصلی "ساز و کارهای بنیادین" که شامل 2 زیرمقوله "باورهای مرکزی" و "صفات شخصیتی" و 10 مفهوم بود. ساز و کارهای بنیادین، یک مفهوم انتزاعی است و این درون مایه می تواند مقوله ها را برای توضیح کل یافته ها به هم نزدیک کند. زیرمقوله اصلی باورهای مرکزی، دربرگیرنده "باور بی ارزشی و دوست داشتنی نبودن، باور به شانس و سرنوشت، باور ناامن بودن دنیا، باور درماندگی و طرحواره ایثار و فداکاری" بود. علاوه بر این زیرمقوله صفات شخصیتی شامل ناارزنده سازی خود، شخصیت وابسته، شخصیت خودشیفته، تکانشگری و شتابزدگی و عدم تحمل ابهام بود.
نتیجه گیرییافته ها نشان داد عوامل روانشناختی زمینه ساز ورود به مرحله پیشرونده ثانویه ام اس بر اساس باورهای مرکزی است. علاو بر این صفات شخصیتی عواملی پیچیده، فراگیر و چند بعدی هستند.
کلید واژگان: مالتیپل اسکلروز, بیماران, شخصیتIntroductionOne of the most common concerns of patients who suffer from multiple sclerosis (MS) is to delay the beginning of the secondary progressive phase. Psychological factors play a role in the exacerbation or recurrence of symptoms of the disease. The current study aimed to explore the psychological antecedent factors of the transition to secondary progressive MS.
Materials and MethodsIn this qualitative study, 13 participants who were suffering from secondary progressive MS selected by the convenience sampling method in Sina hospital, Tehran, Iran. The current study was conducted based on a thematic analysis approach. Data were collected using a semi-structured interview.
ResultsThe main theme, "Fundamental Mechanisms", which were included two sub-themes, "Core Beliefs" and "Personality Traits" and 10 concepts. Fundamental mechanisms are an abstract concept and this theme can bring the categories together to explain the whole results. Core beliefs sub-theme was included believe in being worthless and unlovable, believe in chance and fate, believe in a dangerous world, believe in being helpless, and self-sacrifice schema. Besides, the personality traits sub-theme was included self-devaluation, dependent personality, narcissistic personality, impulsivity, and intolerance of ambiguity.
ConclusionOutcomes revealed antecedent factors of the transition to secondary progressive MS is based on core beliefs. Furthermore, personality traits are complex, inclusive, and multi-dimensional factors.
Keywords: Multiple Sclerosis, Patients, Personality -
سابقه ی ترومای پیچیده در کودکی می تواند به تاثیرات روان شناختی قابل توجهی در بزرگسالی منجر شود که یکی از مهم ترین آن ها ادراک-های ناسازگارانه از خود است. هدف مطالعه ی حاضر، فراهم کردن درکی عمیق از چگونگی ادراک خود در مراجعان بزرگسال ایرانی است که سابقه ای از ترومای پیچیده در کودکی داشته اند. روش پژوهش، پدیدارشناسی تفسیری است که یک روش کیفی است. برای این منظور، 12 مراجع (8 زن و 4 مرد) با سابقه ای از ترومای پیچیده (غفلت هیجانی و فیزیکی و سوءرفتار هیجانی، فیزیکی و جنسی) که به دو کلینیک روان شناسی در تهران مراجعه کرده بودند با استفاده از نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها از روش مصاحبه عمیق استفاده شد. مصاحبه ها ضبط و کلمه به کلمه پیاده شد و با استفاده از روش هفت مرحله ای کلایزی تحلیل شد. دو مولفه ی اصلی به نام های درک مرکزی از خود و راهبردهای مقابله ای استخراج شد. درک مرکزی از خود، شامل دو طبقه ی اصلی شرم ناسازگارانه و ترس ناسازگارانه بود؛ و راهبردهای مقابله ای، شامل پنج طبقه اصلی اجتناب، برگرداندن خشم نسبت به خود و رفتارهای جبرانی بود. یافته ها مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
کلید واژگان: ترومای پیچیده, ادراک خود, پدیدارشناسیExperience of complex trauma in childhood can lead to significant psychological effects in adulthood. One of such most important effects is maladaptive sense of self. The purpose of this study was to provide a deep understanding regarding the quality of sense of self in Iranian adult clients with a history of complex trauma. The research method employed was interpretive phenomenology, which is a qualitative method. For this purpose, using purposeful sampling, 12 clients (8 females and 4 males), with a history of complex trauma (emotional and physical neglect, and emotional, physical and sexual abuse) who referred to two psychological clinics in Tehran, were selected. In-depth interviews were held to collect data. The interview sessions were recorded and transcribed verbatim and were analyzed using the seven-stage method of Colaizzi. The two main themes extracted were the central sense of self and coping strategies. The central sense of self included two main categories of maladaptive shame and maladaptive fear. The coping strategies included three main categories of avoidance, feeling angry with oneself, and compensatory behaviors. In the end, the findings were discussed.
Keywords: Complex trauma, Sense of self, Phenomenology -
هدف پژوهش حاضر تعیین نقش واسطه ای سبک عشق ورزی در رابطه بین ویژگی های شخصیتی با رضایت زناشویی در افراد متاهل شهر مشهد بود. این پژوهش از نوع همبستگی و 344 زن و مرد متاهل به صورت نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و پرسشنامه رضایت زناشویی انریچ، مقیاس نگرش های عشق و سیاهه شخصیت NEO-FFI را تکمیل نمودند. داده ها با استفاده از همبستگی پیرسون، تحلیل رگرسیون سلسله مراتبی و تحلیل مسیر و از طریق نرم افزارهای SPSS و AMOS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. نتایج نشان داد که بین ویژگی های شخصیتی و نیز سبک عشق ورزی شاعرانه، بازیگرانه، دوستانه، منطقی و الهی با رضایت زناشویی همبستگی معناداری وجود دارد (0/01> p). نتایج رگرسیون نیز حاکی از آن بود که سبک شاعرانه، روان آزرده خویی، سبک منطقی، سبک بازیگرانه، توافق پذیری و برون گرایی 34 درصد واریانس رضایت زناشویی را تبیین می کنند. همچنین، سبک های عشق ورزی شاعرانه، منطقی و بازیگرانه در مسیر روان آزردگی گرایی و برون گرایی به رضایت زناشویی، نقش واسطه ای نشان داد (0/05>p). براساس یافته های تحقیق، رضایت اززندگی زناشویی تحت تاثیر سبک های عشق ورزی و ویژگی های شخصیتی قرار دارد.
کلید واژگان: رضایت زناشویی, ویژگی های شخصیتی, سبک های عشق ورزی, افراد متاهلThe aim of this study was to determine the mediating role of loving in relationship between personality characteristics and marital satisfaction among married individuals in Mashhad. This study was a descriptive-correlational study. In this study, 344 married individuals in Mashhad, were selected through available sampling and they completed Love Attitude Scale (LAS), NEO-Five Factor Inventory (FFI) and Enrich Marital Satisfaction Questionnaire. Pearson’s correlation, stepwise regression analysis and path analysis were used to analyze the data through SPSS and AMOS software. The results showed that there were significant correlations between personality characteristics and, eros, ludos, Storge, Pragma and Agape loving styles with marital satisfaction (p<0/01). Regression analysis also showed that eros style, neuroticism, Pragma style, ludos styles, agreeableness and extraversion predicted 34 percent variances of marital satisfaction. Results also revealed the mediating effect of eros, Pragma and ludos love styles on the relationship between neuroticism and extraversion with marital satisfaction (p<0/05). According to the findings, marital satisfaction is influenced by loving styles and personality characteristics.
Keywords: marital satisfaction, personality characteristics, loving styles, married individuals -
مقدمهاین پژوهش با هدف بررسی اثربخشی روان درمانی بدنی بر ارتقای قابلیت حافظه ی کاری و سطح بازداری دانش آموزان ابتدایی انجام شده است.
روش کارجامعه ی آماری این کارآزمایی بالینی شامل تمام دانش آموزان ابتدایی مدارس عادی شهر مشهد با دامنه ی سنی 12-7 سال بود که در سال 98-1397 مشغول به تحصیل بودند. 44 نفر دانش آموز از 4 مدرسه ی دولتی (دو دخترانه- دو پسرانه) با استفاده از روش نمونه گیری داوطلبانه و هدفمند انتخاب و در دو گروه (12 نفر پسر و 10 نفر دختر در گروه آزمون، 11 نفر پسر و 11 نفر دختر در گروه شاهد) به صورت تصادفی قرار گرفتند. دوره ی روان درمانی بدنی برای گروه آزمون در 36 جلسه 60 دقیقه ای به مدت 3 ماه ارایه گردید و در این مدت گروه شاهد در لیست انتظار قرار گرفت. ابزار سنجش شامل آزمون های رایانه ای حافظه کاری (N-back) و برو- نرو (Go no Go) بودند. داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS و t مستقل مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.یافته هادانش آموزان گروه آزمون در مولفه های تعداد پاسخ های صحیح و تعداد پاسخ های نادرست، تعداد خطای ارایه و بازداری، در آزمون های رایانه ای حافظه ی کاری و برو- نرو، به شکل معنی داری نسبت به گروه شاهد عملکرد بهتری داشتند (005/0=P) اما مولفه ی میانگین زمان در آزمون رایانه ای برو- نرو معنی دار نشد (17/0=P).نتیجه گیریبنا بر نتایج، به نظر می رسد روان درمانی بدنی می تواند روش موثری برای ارتقاء قابلیت حافظه ی کاری و سطح بازداری دانش آموزان ابتدایی باشد.کلید واژگان: بازداری, دانش آموزان ابتدایی, روان درمانی بدنی, حافظه ی کاریIntroductionThe purpose of this study is to investigate the effectiveness of body psychotherapy on improving working memory and inhibition level among elementary students.
Materials and MethodsThe statistical population of this clinical trial consisted all elementary school students aged 7-12 years in Mashhad in 2018-19 academic year. Number of 44 students from 4 governmental schools (two boy-specific and two girl-specific schools) were selected by voluntary and purposeful sampling method and were randomized into two groups (12 boys and 10 girls in experimental group, 11 boys and 11 girls in control group). The experimental group received thirty-six 60-min sessions for 3 months during which the control group was placed on the waiting list. The measuring tools used in this study were computerized tests of working memory (N-back) and Go no Go test. Data were analyzed using SPSS software and independent t-test.
ResultsThe results showed that students in the experimental group had better performance in than control group in the components of the number of correct and incorrect answers, the number of presentation and inhibition errors, in the working memory and Go no Go tests (P= 0.005). However, the mean time component in the Go no Go test was not significant
(P= 0.17).
ConclusionThese findings suggest that body psychotherapy can be an effective way to improve working memory ability and retention level among elementary students.Keywords: Body psychotherapy, Elementary students, Inhibition, Working memory -
زمینه و هدف
درباره سبب شناسی اعتیاد اخیرا به علت های شناختی توجه ویژه ای شده است؛ بنابراین، پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش طرحواره های ناسازگار اولیه در پیش بینی خطر عود به اعتیاد انجام گرفت.
روش بررسی:
طرح پژوهش حاضر توصیفی همبستگی بود و از روش رگرسیون چندگانه استفاده شد. جامعه آماری پژوهش حاضر تمامی معتادان 20تا45ساله در شهرستان مشهد به تعداد 3555 نفر در سال 98-1397 بودند. از بین آن ها تعداد 689 نفر که حداقل شش ماه از دوره پاکی شان گذشته بود با استفاده از روش نمونه گیری دردسترس انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه های طرحواره یانگ (1998) و شناسایی افراد درمعرض خطر اعتیاد (انیسی، 1392) استفاده شد. تجزیه وتحلیل داده های به دست آمده از پژوهش به وسیله ضریب همبستگی پیرسون و آنالیز رگرسیون صورت گرفت.
یافته ها:
نتایج تحلیل همبستگی پیرسون نشان داد که بین تمامی طرحواره های شکست (0٫685)، نقص/شرم (0٫627)، محرومیت هیجانی (0٫569)، خویشتن داری (0٫771)، آسیب پذیری نسبت به ضرر یا بیماری (0٫548)، استحقاق (0٫470)، خودتحول نیافته/گرفتار (0٫522)، بی اعتمادی (0٫579)، بازداری هیجانی (0٫491)، انزوای اجتماعی (0٫679)، ازخودگذشتگی (0٫330)، رهاشدگی (0٫487)، اطاعت (0٫649)، معیارهای سرسختانه (0٫662) و وابستگی (0٫474) و خطر عود به اعتیاد ضرایب همبستگی معنادار است (0٫001>p). نتایج تحلیل رگرسیون به روش هم زمان مشخص کرد که خرده مقیاس های خویشتن داری/خودانضباطی ناکافی، اطاعت، وابستگی/بی کفایتی، شکست، بازداری هیجانی و نقص/شرم، توان پیش بینی خطر عود اعتیاد را دارند (0٫001>p).
نتیجه گیری:
باتوجه به یافته های این پژوهش در زمینه ارتباط طرحواره های ناسازگار اولیه و خطر عود اعتیاد، متخصصان حوزه اعتیاد می توانند این یافته ها را در پیشگیری از عود و درمان معتادان مدنظر قرار دهند.
کلید واژگان: طرحواره های ناسازگار اولیه, عود, اعتیادBackground & ObjectivesSubstance dependence is a reversible brain disorder. Research studies indicated that >75% of individuals with drug use disorders experienced a relapse within one year after treatment. Relapse prevention is a strategy to reduce the odds and severity of relapse after stopping or reducing harmful behaviors. Concerning the etiology of substance abuse relapse, special attention has recently been paid to cognitive causes. Considering the essential role of cognition in substance abuse relapse, the present study aimed to determine the relationship between early maladaptive schemas and the risk of substance abuse relapse.
MethodsThe present descriptive–correlational study used multiple regression analysis methods. The statistical population of the present study included all patients with substance dependence aged 20 to 45 years in Mashhad City, Iran, in 2018–2019. To select the study sample, of the total 3555 clients of substance dependence treatment camps and clinics, 689 individuals who were diagnosed with a drug use disorder and had an experience of >6 months past relapse since their abstinence were selected using the convenience sampling method. The Young Schema Questionnaire (1998) and Identifying People in Risk of Addiction (I.P.R.A) Questionnaire (Anisi, 2012) were employed for data collection. The correlation coefficients for the subscales of early maladaptive schemas were obtained to fall in the range of 60% to 85% for test reliability. Furthermore, its content validity was reported to be 0.42 using the test–retest method. Cronbachchr('39')s alpha coefficient of 0.97 was reported for the I.P.R.A questionnaire. This instrument also presented desirable validity and reliability. A written informed consent form was received from all study participants. Besides, they were informed that participation in the present research project is voluntary. Their identity and all the information obtained from them remained confidential by the researcher. The ethical principles of the American Psychiatric Association were also observed at all study stages. The collected data were analyzed by descriptive statistics, as well as multiple correlations and regression tests in SPSS. In addition, p<0.05 was considered as statistically significant.
ResultsThe Pearson’s correlation coefficient data suggested a significant correlation between the risk of substance abuse relapse (p<0.001) and all of the early maladaptive schemas, including failure (0.685), defectiveness/shame (0.627), emotional deprivation (0.569), insufficient self–control/self–discipline (0.771), vulnerability to harm or illness (0.548), entitlement/grandiosity (0.470), enmeshment/undeveloped self (0.522), mistrust (0.579), emotional deprivation (0.491), social isolation/alienation (0.679), self–sacrifice (0.330), abandonment/instability (0.487), subjugation (0.649), unrelenting standards/hyper criticalness (0.662), and dependency/incompetence (0.474). Accordingly, the variables of the early maladaptive schemas could all together predict 72% of the variance in the risk of substance abuse relapse. The concurrent regression analysis results indicated that the subscales of failure, insufficient self–control/self–discipline, emotional deprivation, subjugation, dependency/incompetence, and dependence/incompetence could predict the risk of substance abuse relapse (p<0.001).
ConclusionConsidering the association between early maladaptive schemas and the risk of substance abuse relapse, addiction experts could use these findings in preventing relapse and substance dependence treatment. Coping with early maladaptive schemas in childhood and adolescence before leading to substance abuse and other problems may reduce the subsequent need for the treatment of drug and alcohol use.
Keywords: Early maladaptive schemas, Relapse, Addiction. -
مقدمه
دوره نوجوانی از لحاظ شکل گیری هویت بسیار حایز اهمیت است و شکل گیری هویت از آن رو که به معنای رفتار فرد با خود و دیگران است؛ در زندگی فرد تاثیر بسیار اساسی دارد. با توجه به این که هویت افراد از ناخودآگاه آنان ناشی می شود و ناخودآگاه متشکل از والدین، فرهنگ و به طور کلی زبان است. علاوه بر این دو فاکتور مهم در شکل گیری هویت، خودشناسی انسجامی و روابط موضوعی می باشد، در این مطالعه پس از تهیه بسته آموزشی مبتنی بر مفاهیم روان تحلیل گری، خودشناسی انسجامی و روابط موضوعی به بررسی اثربخشی بسته روان پویشی شکل گیری هویت موفق بر فرآیند خودشناسی انسجامی و مولفه های روابط موضوعی پرداخته شده است.
روشجامعه آماری پژوهش حاضر، که از نوع شبه آزمایشی می باشد. نوجوانان 18 تا22 ساله ایرانی هستند. با توجه با ماهیت پژوهش 24 نفر با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه جایگزین شدند. برای جمع آوری داده ها، پرسشنامه روابط موضوعی بل، مقیاس خودشناسی انسجامی قربانی و پرسشنامه سبک هویت برزونسکی مورد استفاده قرار گرفت. داده ها با استفاده از نرم افزار «اس. پی. اس. اس.» و آزمون مانکوا، تجزیه و تحلیل شد.
نتایجیافته ها نشان داد برنامه روان پویشی شکل گیری هویت موفق نوجوان ایرانی ، خودشناسی انسجامی را افزایش و نمره خرده مقیاس های پرسشنامه روابط موضوعی (دلبستگی ناایمن، بی کفایتی اجتماعی، بیگانگی و خودمیان بینی) را کاهش می دهد.
بحث و نتیجه گیریبسته حاضر به تدریج نوجوانان را تشویق می کند تا با بررسی ارتباط خود با والدینشان؛ از زیر نگاه بزرگ دیگری خارج شده و به سمت جایگاه بزرگ دیگری حرکت کنند. در واقع نوجوان در سایه فضایی امن به بررسی خود می پردازد، شروع به هدف گذاری ارزش ها و باورهای خود می کند و نوع بودنش با جهان هستی را تغییر می دهد. بدین ترتیب نوجوان برای خود، قیم جدیدی می سازد؛ قیمی که به جای وابسته بودن به او دلبسته است.
کلید واژگان: نوجوان, هویت, خودشناسی انسجامی, تعهد, بی کفایتی اجتماعی, بیگانگی, دلبستگی ناایمن, خودمیان بینیBiannual Peer Review Journal of Clinical Psychology & Personality, Volume:17 Issue: 2, 2020, PP 1 -10IntroductionInstrument: One of the most important basis of a teenagers’ life is identity because adolescence is a difficult route which starts at the end of childhood and birth of adulthood; A transitional phase with fundamental changes in cognition, social relationships and psychic space of an individual and as a whole in ones’ self. Identity formation, is not a simple process with several factors influencing it. One of the aspects of adolescence development is attachment and integrative self-regulation.
ResultThe results revealed significant differences in score of integrative self-knowledge, commitment, social incompetence, ego centric and insecure attachment among experience and control group.
DiscussionIn addition to contributing to theoretical knowledge about adolescence and factors the influence identity formation, our findings show educational or treatment packages help to improve successful identities in Iranian youths.
Keywords: Teenagers, Identity, Integrative Self-Knowledge, Commitment, Social incompetence, Insecure attachment, Egocentrism -
فصلنامه رفاه اجتماعی، پیاپی 74 (پاییز 1398)، صص 167 -206مقدمه
با توجه به گسترش و انتخاب فرزندپذیری به عنوان یکی از راه های تکمیل خانواده در جامعه ایران، پژوهش های اندکی در جهت شناخت مشکلات جسمی و روان شناختی کودکان فرزندخوانده انجام شده است. بنابراین، مطالعه حاضر به تبیین تجارب خانواده های فرزندپذیر از این پدیده پرداخته است.
روشمطالعه حاضر به روش کیفی و با رویکرد نظریه زمینه ای انجام شد. مشارکت کنندگان در پژوهش را 30 نفر از خانواده های فرزندپذیر تشکیل داده اند. انتخاب نمونه ابتدا با روش هدفمند آغاز و تا زمان رسیدن به اشباع اطلاعات به صورت نمونه گیری نظری ادامه یافت. ابزار جمع آوری اطلاعات مصاحبه نیمه ساختاریافته و عمیق بود و مصاحبه ها با روش اشتراوس و کوربین نسخه 2008 مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفت.
یافته هااز تجزیه وتحلیل داده ها شش مقوله محوری به دست آمد. «عوامل تهدیدکننده فرزندپذیری» به عنوان پدیده در الگوی پارادایمی پژوهش حاضر آشکار شد. «مشکلات جسمی و رفتاری کودک» به عنوان عامل علی، «ظرفیت های کودک و محیط»، «پیشینه ناگوار کودک پیش از فرزندپذیری» و «تاثیرات کودکان با نیازهای ویژه» به عنوان عوامل مداخله گر و «رضایتمندی از فرزندپذیری» نیز به عنوان پیامد این الگوی پارادایمی مشخص شد. «رویارویی مدبرانه والدینی» به عنوان راهبرد اتخاذشده والدین فرزندپذیر در این مطالعه آشکار شد.
بحثبرای زوجینی که با ناباروری و پیامدهای منفی آن در زندگی درگیرند، فرزندپذیری می تواند به عنوان یکی از راه های کامل کردن ساختار خانواده و تجربه نقش والدینی در نظر گرفته شود. با وجود اینکه، کودکان فرزندخوانده با مسائلی از قبیل تجربیات ناگوار آزار و غفلت پیش از فرزندپذیری، تاثیرات سوء زندگی موسسه ای و همچنین مشکلات جسمی و روان شناختی وارد زندگی خانواده فرزندپذیر می شوند، به کارگیری برخی راهبردهای مدبرانه رویارویی توسط والدین فرزندپذیر می تواند به موفقیت فرزندپذیری کمک کند. به کارگیری سبک های مواجهه مسئله مدار، وجود شناخت و آمادگی پیش از اقدام فرزندپذیری، حل وفصل مسائل ناباروری، مذاکره و توافق والدین برای فرزندپذیری، داشتن نگرش مثبت به فرزندپذیری و وجود حمایت های اجتماعی ازجمله این راهبردهاست.
کلید واژگان: خانواده های فرزندپذیر, رضایت از فرزندپذیری, فرزندپذیری, نظریه زمینه ایIntroductionAdoption of a child is a complex social construct that is often challenging and does not always result in immediate happiness. Children who are adopted, particularly those with a history of adversity prior to adoption, are at the risk of developing problems in behavioral and emotional self-regulation, attention deficits, or inhibitory control; as well as problems due to attachment security have been specially observed among the children adopted in older ages. If adoptive parents are unaware of adopted children’s problems and unprepared to deal with these issues, they may become emotionally and psychologically incapacitated, so they may not be able to provide adequate care giving. Understanding the challenges faced by the adoptive families can empower them in finding solutions to help the child in bonding within the new family unit. Considering recent increase in child adoption prevalence as a family completing manner in Iran; few comprehensive studies have been done to verify adopted children’s behavioral or physical problems. Therefore, the present study aims to clarify challenges which adoptive families experience in this area.
MethodTo achieve the objectives of this study, a qualitative research was performed according to grounded theory approach. Thirty adoptive parents participated in this study. First, samples were selected through purposive sampling, then by theoretical sampling to achieve saturation. In-depth and semi-structured interviews were used for data collection. The data were analyzed using Strauss and Corbin’s (2018) approach. In this approach, constant comparative method was used for data collection and analysis. It consists of four stages: analyzing data for concepts, analyzing data for context, bringing process into the analysis, and integrating categories. The validity of findings was ensured through member assessment, data mining, deep description, and prolonged exposure to the research environment.
FindingsSix main categories emerged from the data analysis: “adoption threatening factors” represented phenomenon, “child’s physical and behavioral issues” appeared causal conditions, “child and environment potencies” appeared as a protective intervening factor, whereas “child’s preadoption adversities” and “influences of children with special needs” demonstrated threatening intervening conditions and “parenting strategies” displayed measures taken by adoptive parents in order to manage their adopted children. The category of “adoption satisfaction” was the consequence of applying these strategies. These results have reflected in following diagram:
DiscussionAnalyzing participants’ interviews revealed that most of the adopted children in the current study had been exposed to adverse circumstances during early childhood. Child’s preadoption adversities such as experiencing abuse or being neglected by their birth parents and early depriving institutional rearing was found to have a lasting impact on child’s physical and psychological health; in other words, internalizing or externalizing problems, attachment or adjustment problems such as emotion regulation problems, attention deficit/hyperactivity disorder (ADHD), oppositional defiant disorder (ODD), and attachment problems, specifically reactive attachment disorders (RAD) were the highly reported problems among the adopted children. Some adopted children having troubles in regulating their negative emotions acted out their grief in spurts of crying spells, tantrums, or violent or self-destructive behavior that made the adoptive parent feel shocked, helpless, and overwhelmed. Some prenatal predispositions such as prenatal exposure to drugs, unwanted pregnancy, and experiencing stressful environment by birth mother increase the tératogenèse likelihood of premature birth in adopted children. Therefore, the brain impairment or physical deficiencies were likely to occur. Some of these problems had not been diagnosed in institutions prior to adoption. Almost 40% of adoptive parents who participated in this study reported that their adopted children had at least one considerable medical problem that had not been diagnosed before adoption, or at least adoptive parent did not inform about disease. Moreover, among the adopted children, both the inhibited and disinhibited forms of RAD were reported. Some adoptive parent reported that their adopted children exhibited aversion from being hugged and preferred to sleep in their own bed; some other children were found to be friendly with strangers and were willing to go home with strangers, seek physical contact from or proximity to strangers. Most of the children in this study had cognitive and social skills deficiencies due to early neglect and privation background. In some cases adopted children had considerable language delays in time of adoption. In other words, at the time of adoption, adopted children demonstrated delays in all developmental domains, including gross and fine motor abilities, language, cognition, and social–emotional development. Adoptive parents who had children with special needs withstand more troubles and restrictions, and they were likely to spend more time and money to take their adopted children for severe treatments. Children’s behavioral problems or their incapability made the adoptive parents restrict their social relationships; therefore they got deprived of many positive affection reinforce circumstances. Even adoptive parents marital intimacy was likely to be affected. However, when children entered a more intimate, enriched, and stimulating environment and gain friendly and responsive care from their adoptive parents, many of them exhibited developmental improvement.
Keywords: Adoptive parents, Adoption satisfaction, Child adoption, Grounded theory -
افسردگی، یکی از شایع ترین اختلالات روانی بوده و انتخاب شیوه های درمانی مناسب آن از اهمیت بالایی برخوردار است. با توجه به نقش معنویت در افسردگی و روش های درمان آن، این پژوهش سعی دارد نقش سطح تحول روانی-معنوی افراد را در اثربخشی درمان شناختی رفتاری و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد مورد مقایسه قرار دهد. بدین منظور از بین دانشجویان دانشگاه تربیت مدرس تعداد 8 نفر مبتلا به افسردگی اساسی به شیوه نمونه گیری در دسترس انتخاب و بر اساس پرسشنامه سطح تحول روانی-معنوی (جان بزرگی، 1391) به دو گروه 4 نفری با سطح تحول روانی-معنوی بالا و سطح تحول روانی-معنوی پایین تقسیم شده، و سپس افراد هر سطح تحول روانی-معنوی، بطور تصادفی در دو گروه 2 نفری آزمایشی (درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، و درمان شناختی-رفتاری) قرار گرفتند. نمرات افسردگی مراجعان قبل، حین و بعد از درمان، و همچنین پیگیری، با استفاده از درصد بهبودی و اندازه اثر مقایسه شد. نتایج بدست آمده نشان داد هر دو درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و درمان شناختی رفتاری بر کاهش افسردگی موثر بوده ولی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر کاهش افسردگی افراد با سطح تحول روانی-معنوی پایین، اثرگذاری بیشتری دارد و درمان شناختی-رفتاری در کاهش افسردگی افراد با سطح تحول روانی-معنوی بالا اثربخشی بیشتری دارد. بنابراین بنظر می رسد توجه به سطح تحول روانی-معنوی مراجعان در انتخاب رویکرد درمانی از اهمیت فراوانی برخوردار است.
کلید واژگان: درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد, درمان شناختی رفتاری, افسردگی, معنویت, سطح تحول روانی-معنویDepression is one of the most common psychiatric disorders so choosing an appropriate therapy is very important. Regarding to the role of spirituality in depression and its therapeutic methods, this research attempts to compare the role of the level of Psycho-spiritual development of individuals in the effectiveness of cognitive-behavioral therapy and acceptance and commitment therapy. For this purpose, among the students of Tarbiat Modares University, 8 subjects with basic depression were selected using available sampling method, and then based on their scores in Psycho-Spiritual Scale (Janbozorgi, 1391), they were divided into two groups of 4 with high Psycho-spiritual development and 4 with low Psycho-spiritual development. Then subjects of each level of Psycho-spiritual development were randomly assigned to two experimental groups (acceptance and commitment therapy, and cognitive-behavioral therapy). Depression scores of patients before, during and after treatment, as well as follow up, were compared with the percentage of recovery and the effect size. The results showed that both treatments, acceptance and commitment and cognitive-behavioral therapy, were effective on decreasing depression, but acceptance and commitment therapy was more effective in decreasing the depression of individuals with low Psycho-spiritual development, and cognitive-behavioral therapy was more effective in Reducing people's depression with higher levels of Psycho-spiritual development. Therefore, it seems that paying attention to the level of Psycho-spiritual development of clients in choosing a therapeutic approach is of great importance.
Keywords: Acceptance, Commitment therapy, cognitive-behavioral therapy, Depression, Spirituality, Psycho-spiritual development -
زمینه و هدف</span></strong>:</span></span> مادران طی سال های پیش دبستان، مهم ترین عامل موثر </span>بر پیش آگهی </span>اختلال نارسایی توجه/فزون</span> </span> کنشی کودکان هستند. ادراک تجارب مادران در زندگی روزمره باعث ارتقاء مداخلات مورد نظر برای کودک و بهبود سطح بهزیستی والدین خواهد شد. بدین ترتیب هدف این پژوهش شناسایی تجربیات مادران ایرانی در پرورش کودک پیش دبستانی مبتلابه</span> اختلال نارسایی توجه/فزون کنشی</span> بود. </span></span>روش</strong></span></span> این پژوهش به روش کیفی و یا روی آورد پدیدارشناسی در سال 1395 طی دوره ای چهارماهه انجام شد. جامعه آماری آن، تمامی مادران دارای کودک پیش دبستانی مبتلابه اختلال نارسایی توجه/فزون کنشی بودند که به کلینیک روان پزشکی ابن سینای مشهد رجوع کرده بودند. از طریق نمونه گیری در دسترس و تداوم تا میزان اشباع، 15 مادر، انتخاب شدند که در مصاحبه عمیق و ساختارنایافته شرکت کردند. مصاحبه ها بر اساس روش کلایزی تجزیه وتحلیل شدند.</span></span>
یافته ها</span></strong>:</span></span> تجارب مادران در سه مضمون اصلی سازمان یافت: نابسندگی دانش و آگاهی، دشواری های درمان، و مشکلات تعامل در شبکه اجتماعی. این سه مضمون اصلی در مقاله به تفصیل مورد بحث قرار گرفتند. </span></span>
نتیجه</span><span style="font-family:times new roman,serif;"> </span></span></strong>گیری</span></strong>:</span></span> پرورش کودکان مبتلا به اختلال نارسایی توجه/فزون کنشی، تجربه ای دشوار است که حمایت تخصصی از مادران، طی نخستین سال های تحول اختلال را ضروری می سازد. بدین منظور، هر یک از مضامین پژوهش حاضر، اهداف درمانی بالقوه برای افزایش بهزیستی مادران هستند که می توان آنها را برای ارتقاء مداخلات موجود و در طراحی مداخلات نوین بکار برد.</span></span></span></div>کلید واژگان: پیش دبستانی, اختلال نارسایی توجه فزون کنشی, تجارب زیستهBackground and Purpose</strong>:</span> Mothers are the most important factors in the prognosis of attention deficit hyperactivity disorder in pre-school children. Detecting mothers’ experiences in daily life increases the potential of improving the effects of interventions on the child and enhancing the parents' level of well being. Therefore, the purpose of the present study was to explore Iranian mothers’ experiences in raising preschool children with attention deficit hyperactivity disorder.</span>
Method</strong>: </span>This research was executed in the qualitative method of phenomenological approach throughout a period of four months in 2016. The statistical population consisted of mothers who had preschool children with attention deficit hyperactivity disorder who referred to Ebne-Sina Psychiatric Clinic in Mashhad. Through convenient sampling which continued until saturation, 15 mothers were selected and participated in an unstructured in-depth interview. The interviews were analyzed with Colaizzi’s method.</span>
Results</strong>:</span> Mothers’ experience was categorized into three main domains. “Inadequacy of knowledge” consisted of mothers’ unfamiliarity with the diagnosis, and the inaccessibility of scientific resources and applied knowledge. The “difficulties of treatment” displayed their experience to manage the disorder focused on the limitations of treatment systems and the challenges of pharmacotherapy. “Interaction problems in social network” signified the tension, conflict, guilt and shame, and loneliness and isolation brought on by child’s disorder.</span>
Conclusion</strong>: </span>Raising children with ADHD is a difficult experience which requires mothers’ professional support throughout the early years of the disorder’s development. Therefore, all of the findings of the present study are potential treatment goals in increasing mothers’ well-being and they can be used to improve existing interventions and design new ones.</span></div>Keywords: Preschool, attention deficit hyperactivity disorder, lived experiences -
مقدمهاختلال نارسایی توجه فزون کنشی (ADHD) از رایج ترین اختلالات کودکی است و توجه اندکی به پدران و تجربیات آن ها صورت گرفته است. هدف از این مطالعه، درک عمیق تر تجربیات زندگی پدران ایرانی دارای کودک با تشخیص ADHD در سنین پیش از دبستان بود.روش کاراین پژوهش مطالعه ای کیفی از نوع پدیدارشناسی است. شرکت کنندگان تعداد 9 پدر دارای فرزند 4 الی6 ساله مبتلا به ADHD بودند و با استفاده از نمونه گیری هدفمند و تا حد رسیدن به اشباع انتخاب شدند. جمع آوری اطلاعات با مصاحبه ی عمیق انجام شد. مصاحبه ها بر اساس روش کلایزی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.یافته هاساختار اساسی تجربیات پدران، مواجهه ی مستمر با چالش های روزآمد بود که در قالب موضوعات اصلی مرتبط قرار داشت: فراز و نشیب در مدیریت موثر رفتار، نارضایتی از خدمات سلامت روان و تعامل های نامطلوب.نتیجه گیریافزایش آگاهی در مورد تجربیات پدران دارای فرزند پیش دبستانی مبتلا به ADHD برای جهت دهی عملکرد و ارایه حمایت مناسب، مفید است.کلید واژگان: اختلال نارسایی توجه فزون کنشی, پدران, پدیدارشناسی, پیش دبستانی, تجاربIntroductionAttention Deficit Hyperactivity Disorder (ADHD) is one of the most common disorders in children, but so far little attention has been paid to the fathers of these children and what they experience. This study aimed to provide a deeper understanding of life experiences of Iranian fathers with ADHD preschoolers.Materials And MethodsA qualitative design using phenomenological approach was chosen as the research method. It consisted of 9 fathers with 4-6 years old children suffering from ADHA, who were recruited through purposive sampling until saturation was reached. Information was collected through in-depth interview. Colaizzi method was used to analyze the interviews.ResultsThe essential structure of father's experiences was "constant exposure to daily challenges", which included the following main categories: ups and downs of effective behavior management, dissatisfaction with mental health services, and undesirable interactions.ConclusionIncreased awareness about life experiences of fathers of ADHD preschoolers helps in orienting functions and providing support.Keywords: Attention deficit hyperactivity disorder, Experiences, Fathers, Phenomenologic, Preschooler
-
زمینه و هدفافسردگی اختلال بسیار شایع و عودکننده بوده که با میزان بالای مرگ و میر همراه است. امروزه شاهد رشد روزافزون مداخلات معنوی مذهبی در زمینه بسیاری از اختلالات روانی از جمله افسردگی هستیم. با توجه به ظرفیت بالای دین اسلام برای هماهنگ سازی و معنا بخشی به چهارچوب شخصیت انسان، پژوهش حاضر با هدف شناسایی عوامل موثر بر کاهش علایم افسردگی از منظر دین اسلام انجام شد.روش هامطالعه حاضر یک تحلیل محتوای کیفی قراردادی است. محتوای مورد پژوهش از طریق جستجوی الکترونیکی در پایگاه های منتخب و کارگروه سه نفره متخصصان امر انتخاب شدند. مرور متون، انتخاب واحدهای معنایی، استخراج کدهای فشرده، زیرطبقات، طبقات و در نهایت رسیدن به درون مایه های اصلی و نامگذاری آن ها از گام های متداول در این روش است.. جهت بررسی ریگور مطالعه از روش های اعتبار، انتقال پذیری، قابلیت اعتماد، تاییدپذیری و همچنین تجارب پانل 10 نفره متخصصان استفاده شد. اصلاح درون مایه های اصلی تا حصول توافق بین اعضای پانل ادامه یافت.یافته هافرآیند کدگذاری نشان داد که عوامل موثر بر کاهش علائم افسردگی را می توان در هشت درون مایه اصلی ارائه کرد که عبارتنداز: (1) بازخورد توحیدی؛ (2) کسب استقلال اعتباری و ارزشمندی؛ (3) استحکام بخشی به تکیه گاه؛ (4) تنظیم هیجان؛ (5) تنظیم رغبت؛ (6) معنابخشی ناخوشایندها و خوشایندها؛ (7) تنظیم عمل و (8) تنظیم هدفمندی. توافق بین اعضای پانل برای هشت درون مایه ذکر شده نشان داد که میانگین نسبت و شاخص روایی محتوا برابر با 92/0 و 96/0 بوده و تمامی درون مایه ها حداقل مقدار قابل قبول را دارا هستند.نتیجه گیری8 درون مایه حاصل از تحقیق حاضر می تواند از یک طرف در سطوح مختلف پیشگیری مورد توجه برنامه ریزان فعالیت های فرهنگی، مذهبی و بهداشتی قرار گرفته و از طرف دیگر توسط سایر محققان در جهت طراحی بسته درمانی معنوی مذهبی مورد استفاده قرار گیرند.کلید واژگان: افسردگی, اسلام, تحلیل محتوای کیفیBackground And AimDepression is a very prevalent and recurrent disorder that is associated with a high mortality rate. Today there is an ever-increasing rise in religious spiritual interventions in the context of many mental disorders including depression. According to the high capacity of the Islam religion for harmonization and meaning in the framework of human personality, the purpose of the current study was to identify the factors that contribute to reducing depression symptoms from the point of view of Islam.MethodsThe present study utilized a conventional qualitative content analysis. The content of the research was collected through electronic search of selected databases and a three-member working group of experts. Review of the literatures, selecting the meaning units, extraction of the condensed units, subcategories, categories, and ultimately identifying and nominating the main themes are the common steps in the method. The study applied rigor from approaches of credibility, transferability, dependability, confirmability, as well as the experiences of 10 expert panelists. Finalizing the main themes was continued until agreement was reached among all members of panel.ResultsThe coding process showed that factors effective in reducing depression symptoms can be categorized into eight-main themes including: (1) monotheistic feedback; (2) getting Contractual independence and valuability (value); (3) strengthened support; (4) emotional regulation; (5) propensity regulation; (6) meaningfulness to the unpleasant and pleasant; (7) action regulation; and (8) purposefulness regulation. The agreement among the members of panel for the eight mentioned themes showed that the average ratio and index of content validity were 0.92 and 0.96, and all the themes had the minimum acceptable value.ConclusionsOn one side, 8 resulting themes from the present study can be emphasized at the different levels of prevention by cultural, religious, and health planner's activities and on the other side, used by other researchers to design a therapy package based on religious and spiritual factors.Keywords: Depression, Islam, Qualitative content analysis
-
چکیده: منظور از انگیزش اشتهایی، کشاننده خوردن برای لذت بردن در حالتی است که فرد پژوهش حاضر با هدف مقایسه دارای انگیزش اشتهایی زیاد و کم، از نظر میزان بازداری از این پژوهش با استفاده از طرح به این صورت که با بررسی نفر از دانشجویان داوطلب سالم و دارای وزن طبیعی انتخاب شدند و پس از بررسی، در دو گروه دارای میزان بازداری این افراد به نرو در تصاویر غذایی و آزمون تحلیل واریانس عاملی نشان داد که زنان دارای انگیزش اشتهایی زیاد در در مقایسه با تصاویر کمتربودن بازداری در زنان دارای انگیزش اشتهایی زیاد ممکن است به دلیل تحریک بیشتر انگیزش اشتهایی آنها در رویارویی با نشانه های غذاییکلید واژگان: انگیزش اشتهایی, بازداری, تکلیف برو, نرو, تفاوت های جنسیتیAppetitive motivation is the drive to eat to obtain pleasure in the absence of . The present study aimed to compare women and men with high and low appetitive motivation in terms of inhibition to food cues. Utilizing a causal-comparative design, fifty-nine healthy and normal weight students with high and low scores in the Power of Food Scale (PFS), who were selected from 1300 students, performed a go/no-go task of food and non-food related pic- tures to measure inhibition. Factorial ANOVA showed that women with high appetitive motivation had higher commission errors in exposure to food pictures than non-food pictures. Decreased inhibition in women with high appetitive motivation could be the result of food cues that overstimulate appetitive motivation.Keywords: appetitive motivation, inhibition, go, no-go task, sex differences
-
مقدمهدر دهه های اخیر، برنامه های شناختی- رفتاری موفقیت چشمگیری را در کاهش وزن نشان داده اند. مولفه های بسیار زیادی در این برنامه ها گنجانده شده است که هم طول مدت درمان را افزایش می دهد و هم به خوبی مشخص نیست کدام مولفه های درمانی کاربرد بیشتری برای افراد دارد. پژوهش حاضر با هدف بررسی مولفه های درمان شناختی- رفتاری (Cognitive behavioral therapy یا CBT) در زندگی روزمره، برای افراد در جهت حفظ وزن کاسته شده یا کاهش وزن کاربردی انجام شد.روشاین مطالعه کیفی از نوع تحلیل محتوای قیاسی بود. نمونه گیری به روش هدفمند صورت گرفت و زنانی که پس از گذراندن دوره درمان شناختی- رفتاری برای کاهش وزن، حداقل 6 ماه موفق به حفظ وزن یا کاهش بیشتر وزن خود شده بودند، انتخاب شدند. مصاحبه نیمه ساختار یافته توسط متخصصان روش درمان شناختی- رفتاری کاهش وزن با 18 نفر از این افراد انجام گرفت. کدگذاری اولیه به صورت قیاسی و بر اساس برنامه Cooper و همکاران برای درمان شناختی- رفتاری کاهش وزن انجام شد. در نهایت، مولفه های نهایی توسط گروه همتایان خارج از گروه نمونه و متخصصان درمان شناختی- رفتاری برای کاهش وزن مورد تایید قرار گرفت.یافته هااز بین 35 مولفه اولیه از بسته درمان شناختی- رفتاری که به روش قیاسی استخراج شده بود، تنها 17 مولفه توسط افراد درمان شده تایید گردید؛ به طوری که اغلب افراد این 17 مولفه را به طور روزمره در زندگی خود استفاده می کردند یا آن را در طول درمان برای کاهش وزن خود بسیار مهم و کاربردی ارزیابی نمودند.نتیجه گیریاز بین مولفه های زیادی که در درمان گنجانده می شود، تنها بخشی از آن ها برای افراد قابل اجرا و کاربردی می باشد و بقیه روش ها یا مولفه ها فراموش می شود و یا مورد استفاده قرار نمی گیرد. از این رو، می توان درمان شناختی- رفتاری در جهت کاهش وزن را بر مولفه های کاربردی تر متمرکز نمود.کلید واژگان: درمان شناختی, رفتاری, کاهش وزن, پژوهش کیفی, زنانIntroductionIn recent decades, cognitive-behavioral programs for reducing weight have had remarkable success. Generally, in these programs, many components are involved which lengthen the duration of therapy, and also it is not clear which one of the components is more practical for individuals. The present research attempted to answer the question regarding which components of cognitive-behavioral therapy were more practical in peoples everyday life for keeping the lost weight or losing weight.MethodThis was a qualitative study based on directed content analysis. A purposeful sampling procedure was used which aimed at women who had undergone cognitive-behavioral therapy for weight loss, and who were able to keep their weight loss or had lost more weight at least 6 months after therapy. The semi-structured interviewing by cognitive-behavioral psychotherapist specialized in weight loss was ended with 18 people of these participants. Primary coding was done deductively based on Cooper and colleagues program for cognitive-behavioral therapy for weight loss. In addition, final components were approved by a matched group of women not in the sample, and by cognitive-behavioral psychotherapist specialized in weight loss.ResultsFrom 35 primary components which were extracted deductively from the cognitive-behavioral protocol, only 17 components were approved by individual women who had undergone cognitive-behavioral therapy; such that the majority of these women reported using most of these 17 components in their everyday lives, or evaluated them as highly important and practical for losing weight during therapy.ConclusionThe findings indicate that among many components involved in cognitive-behavioral therapy, only part of them are executed and practical, and that the rest of methods or components are forgotten or are not used. Therefore, it seems possible to focus cognitive-behavioral therapy on most practical components.Keywords: Cognitive, behavioral therapy, Weight loss, Qualitative research, Women
-
مقدمه
بر اساس مدل تاب آوری در تنیدگی، سازگاری و انطباق خانواده چهار حوزه ی مهم در زندگی وجود دارند که تنیدگی در آن ها وارد می شود و بنابراین حفظ تعادل و هماهنگی در این حوزه ها در راستای رسیدن به انطباق بسیار مهم است. یکی از این حوزه ها، به زیستی می باشد. اگرچه پژوهش های بسیاری به بررسی متغیرهای تاثیرگذار بر به زیستی فردی پرداخته اند اما یافته های پژوهش حاضر نشان می دهد که متغیرهایی در سطح خانواده می توانند تاثیر عمیقی بر به زیستی فردی داشته باشند. الگوی ارتباطی خانواده در راستای حل مسئله و نستوهی خانواده متغیرهایی هستند که در این پژوهش به عنوان عوامل موثر بر به زیستی اعضای خانواده مورد بررسی قرار گرفته اند. بدین ترتیب هدف پژوهش حاضر بررسی این سوال است که آیا نستوهی خانواده در رابطه ی بین الگوی ارتباطی خانواده در راستای حل مسئله و به زیستی خانواده نقش میانجی گری دارد؟
روشاین پژوهش از نوع مطالعات همبستگی است. جامعه ی آماری شامل دانشجویان مقطع کارشناسی دانشگاه های دولتی شهر تهران بود که از میان آن ها 389 نفر نمونه به روش نمونه گیری تصادفی چندمرحله ای انتخاب و از نظر الگوی ارتباطی خانواده در راستای حل مسیله، نستوهی خانواده و به زیستی خانواده مورد ارزیابی قرار گرفتند. داده ها با استفاده از ضریب همبستگی و تحلیل رگرسیون سلسله مراتبی مورد بررسی قرار گرفت.
نتایجنشان داد که نستوهی خانواده در رابطه ی بین الگوی ارتباطی خانواده در راستای حل مسئله و به زیستی خانواده نقش میانجی گری دارد.
بحث و نتیجه گیریبدین ترتیب الگوی ارتباطی حمایتی که الگوی مثبت و موثر خانواده در راستای حل مسئله است، یکی از ویژگی های خانواده ی نستوه است که در نهایت منجر به افزایش سطح به زیستی تجربه شده توسط اعضای خانواده می شود.
کلید واژگان: الگوی ارتباطی خانواده در راستای حل مساله, نستوهی خانواده, به زیستی خانوادهBiannual Peer Review Journal of Clinical Psychology & Personality, Volume:15 Issue: 1, 2017, PP 137 -143IntroductionAccording to resilience model of stress, adjustment and adaptation, there are four main domains in life in which stress enters; therefore, keeping balance and harmony in these fields is essential for adaptation. Wellbeing is one of these fields. Although many researches have investigated the effective variables on individual wellbeing, the findings of the current research show that some variables at the family level can influence individual wellbeing. Communication pattern of the family along with problem solving and family hardiness are variables which are investigated as effective factors on family members’ wellbeing. Thus, the purpose of the study is to investigate the question: is family hardiness has a mediation role regarding communication pattern in line with family’s wellbeing and problem solving?
MethodThis is a correlation method. The statistical sample included B.A students of Tehran’s public universities. 389 students were selected by multi-stage random sampling and evaluated in term of family’s communication pattern in line with family’s wellbeing and problem solving. Data were analyzed by correlation coefficient and hierarchical regression analysis.
ResultsResults showed that family’s hardiness has a mediation role in relationship between family’s communication pattern in line with problem solving and family’s wellbeing.
Discussion and ConclusionThus supportive communication pattern which is the positive and effective pattern of the family regarding problem solving is one of the features of the hardiness of the family which finally increase the experienced wellbeing level of the family members.
Keywords: Family’s Communication Pattern Regarding Problem Solving, Family Hardiness, Family Wellbeing
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.