عبدالله مفاخری
-
فصلنامه علوم روانشناختی، پیاپی 141 (آذر 1403)، صص 2205 -2222زمینه
بررسی سابقه پژوهشی حاکی از رابطه میان هوش هیجانی و مهارت های اجتماعی فرزندان است اما پژوهش های اندکی به بررسی رابطه هوش هیجانی والدین و مهارت اجتماعی فرزندان در سنین کودکی پرداخته اند و نیز در زمینه بررسی نقش میانجی گری رابطه والد-کودک در این رابطه خلاء پژوهشی وجود دارد.
هدفپژوهش حاضر با هدف بررسی نقش میانجی گر رابطه والد-کودک در رابطه هوش هیجانی والد با مهارت های اجتماعی کودک انجام شد.
روشپژوهش حاضر توصیفی و از نوع همبستگی و معادلات ساختاری بود. جامعه آماری تمامی کودکان 4 تا 7 ساله شهر بجنورد در سال 1400-1401 بودند که از بین آن ها 210 نفر به روش نمونه گیری خوشه ای به عنوان نمونه آماری انتخاب شدند. داده های پژوهش با استفاده از پرسشنامه مهارت های اجتماعی کودکان (ماتسون، 1983)، هوش هیجانی (شرینگ، 1996) و رابطه والد-کودک (پیانتا، 1994) جمع آوری شد. برازندگی مدل پیشنهادی با استفاده از مدل یابی معادلات ساختاری و بهره گیری از نرم افزار AMOS نسخه 24 انجام شد.
یافته هانتایج نشان داد شاخص های برازندگی مدل پیشنهادی در حد بسنده و قابل قبولی قرار دارند. ارزیابی روابط میانجی با استفاده از روش بوت استراپ نشان داد هوش هیجانی والدین از طریق رابطه والد-کودک، بر مهارت های اجتماعی فرزند اثر مثبت غیرمستقیم و معنی دار دارد (0/000 =p، 0/43 =β). اما، اثر مستقیم هوش هیجانی والدین بر مهارت های اجتماعی فرزند در حضور متغیر میانجی معنی دار نبود (0/532 =p، 0/07 =β). از این رو، نوع رابطه میانجی حاصله از مدل مطالعه حاضر از نوع میانجی گر کامل بود.
نتیجه گیریبا توجه به این نتایج، هوش هیجانی والدین از طریق بهبود رابطه والد-کودک می تواند به افزایش مهارت های اجتماعی کودکان بیانجامد و نیز اصلاح سبک ارتباطی والدین با فرزندان و کاهش تعارضات در رابطه می تواند در بهبود مهارت های اجتماعی کودکان نقش داشته باشد.
کلید واژگان: هوش هیجانی والد, مهارت های اجتماعی, رابطه والد-کودکBackgroundA review of research history shows that there is a relationship between emotional intelligence and social skills. But few studies have investigated the relationship between parents' emotional intelligence and children's social skills in childhood. Also, there is a research gap in the field of examining the mediation role of parent-child relationship in this relationship.
AimsThe present study was conducted with the aim of investigating the mediator role of parent-child relationship in the relationship between parent's emotional intelligence and child's social skills.
MethodsThe present study was descriptive and of correlation and structural equations. The statistical population was all preschool children of Bojnord city in 2022; 210, children with cluster sampling method were selected as statistical sample.The data were collected using Children's Social Skills Questionnaire (Matson,1983), Emotional Intelligence (Schering, 1996) and Parent-Child Relationship (Pianta, 1994). The suitability of the proposed model was done using structural equation modeling and AMOS software.
ResultsThe results showed that the fit indices of the proposed model are acceptable. The assessment of mediating relationships using the bootstrap method showed that parent's emotional intelligence through the parent-child relationship has an indirect and significant positive effect on the child's social skills (p= 0.000, β= 0.43). However, the direct effect of parents' emotional intelligence on children's social skills was insignificant in the presence of the mediator variable (p= 0.532, β= 0.07). Therefore, the mediating relationship resulting from the current study model was full mediating or purely indirect mediating.
ConclusionAccording to these results, the parent's emotional intelligence can lead to the increase of children's social skills through improving the child's parent relationship. Also, improving the communication style of parents with children and reducing conflicts in the relationship can contribute to improving children's social skills.
Keywords: Emotional Intelligence, Social Skills, Parent-Child Relationship -
مقایسه اثربخشی طرحواره درمانی با درمان پذیرش وتعهد(ACT) بر آشفتگی روان شناختی زنان با پراشتهایی عصبیهدف
هدف این پژوهش تعیین اثربخشی آموزش طرحواره درمانی در مقایسه با آموزش رویکرد پذیرش وتعهد(ACT) با آشفتگی روانشناختی زنان با پر اشتهایی روانی صورت گرفت.
روشپژوهش حاضر یک مطالعه نیمه تجربی با طرح پیش آزمون- پس آزمون و گروه گواه با پی گیری دو ماهه بود. جامعه آماری همه زنان دارای اختلال پر اشتهای روانی شهر مشهد در نیمه اول سال 1402بود که به درمانگاه های پزشکی، مراجعه کرده بودند که تعداد 45 نفر به صورت در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی درسه گروه طرحواره درمانی (15نفر)، درمان پذیرش وتعهد (15نفر) و گروه گواه (15نفر) تقسیم شدند. گروه آزمایش طرحواره درمانی تحت مداخله بسته آموزشی یانگ و همکاران (2003) و گروه آزمایش پذیرش وتعهد تحت مداخله درمانی هیزوهمکاران(2012) به مدت ده جلسه یک ساعتی قرار گرفتند. داده ها با استفاده از تحلیل واریانس اندازه های مکررتجزیه و تحلیل شد
یافته هانتایج نشان داد مداخله طرحواره درمانی و پذیرش وتعهد بر آشفتگی روانشناختی (P=0/001)،(83/49= F) موثر است و این تاثیر در مرحله پی گیری پایدار است. نتایج آزمون تعقیبی شفه نشان داد بین دو گروه پذیرش وتعهد و طرحواره درمانی تفاوت معناداری در اثربخشی کاهش آشفتگی روانی وجود دارد (P=0/05)؛ بنابراین پذیرش وتعهد تاثیر بیشتری بر کاهش آشفتگی روانی زنان داشته است.
نتیجه گیریتاثیر بیشتر درمان پذیرش وتعهد از طریق تکنیک های گسلش شناختی می باشدکه به زنان کمک می کند بین افکار برخاسته از الگوهای ناسازگارانه و هیجانات منفی فاصله ایجاد کند. آموزش رویکردهای درمانی روان شناختی مانند طرحواره و پذیرش وتعهد به زنان می توان در کاهش وزن و پیشگیری از پرخوری عصبی آنان کمک کرد. همچنین با کنترل پرخوری عصبی میتوان آنان را از عوارض جانبی آسیب های جسمانی، روانی و اجتماعی پرخوری عصبی حفظ کرد و بدین ترتیب مادران سالم تر و جامعه سالم تری داشت.
کلید واژگان: طرحواره درمانی, پذیرش وتعهد, آشفتگی روان شناختی, پراشتهایی عصبیIntroductionThe purpose of this research was to determine the effectiveness of schema therapy training in comparison to acceptance and commitment approach training (ACT) with the psychological distress of women with bulimia nervosa.
MethodThe current research was a semi-experimental study with a pre-test-post-test design and a control group with a two-month follow-up. The statistical population was all women with bulimia nervosa in Mashhad city in the year of 2023 who had visited the treatment centers, 45 of whom were randomly selected and randomly assigned to schema therapy (15 people), acceptance and commitment therapy (15 people) And the control group (15 people) was divided. The experimental group of schema therapy was subjected to the intervention of Yang et al.'s educational package (2003) and the experimental group of acceptance and commitment was subjected to the therapeutic intervention of Hayes et al, (2012) for ten one-hour sessions. Data were analyzed using repeated measures analysis of variance.
ResultsThe results showed that the intervention of schema therapy and acceptance and commitment is effective on psychological disturbance (P=0.001), (F=49.83) and this effect is stable in the follow-up phase. The results of Shefe's follow-up test showed that there is a significant difference between the two groups of acceptance and commitment and schema therapy in the effectiveness of reducing psychological disturbance (P=0.05); Therefore, acceptance and commitment have had a greater effect on reducing women's psychological turmoil.
Discussion and ConclusionAccording to the results, it can be said: by teaching psychological treatment approaches such as schema and acceptance and commitment to women, it is possible to help them lose weight and prevent their bulimia nervosa. Also, by controlling bulimia, they can be protected from the side effects of physical, psychological and social damage of bulimia, thus having healthier mothers and a healthier society.
Keywords: Schema Therapy, Acceptance, Commitment, Psychological Distress, Bulimia Nervosa -
Objective
The aim of the current study was to compare the effect of Transcranial Direct Current Stimulation (TDCS) and Cognitive-Behavioral Therapy on substance craving control and rumination in methamphetamine-dependent patients.
Methods and Materials:
The present study, in terms of its objective, was applied research, utilizing a pre-test post-test design within a quasi-experimental research framework. The statistical population included all male patients dependent on methamphetamine who visited the Gam Addiction Treatment Clinic in Ghaemshahr city in the year 2020, from whom 45 individuals were selected through convenience sampling and randomly divided into three groups of 15 (two experimental and one control group). Participants in all three groups responded to the Drug Desire Questionnaire (DDQ) (2002) and the Hocksmann-Nolen Marw Rumination Questionnaire (1991) in three stages: pre-test, post-test, and follow-up. For the first experimental group, Transcranial Direct Current Stimulation (TDCS) was applied with a maximum current intensity of 2 milliamperes, and for the second experimental group, twelve sessions of Cognitive-Behavioral Therapy were conducted based on the Cognitive-Behavioral Therapy protocol (Bayling, McCabe, Antony, 2011), while the control group received no treatment. Data were analyzed using SPSS statistical software.
FindingsThe results showed that both treatments were effective. However, the effectiveness of Transcranial Direct Current Stimulation (TDCS) on craving control and the effectiveness of Cognitive-Behavioral Therapy on rumination were greater.
ConclusionBoth treatments can be used to reduce psychological problems in methamphetamine-dependent patients.
Keywords: Transcranial Direct Current Stimulation (TDCS), Cognitive-Behavioral Therapy, Substance Craving Control, Rumination, Methamphetamine -
هدفهدف این پژوهش تاثیر درمان طرحواره محور بر رضایت زناشویی و دشواری در تنظیم هیجانی، زوجین ناهمساز بود. روش پژوهش: این پژوهش از لحاظ هدف جزء پژوهش های از نوع مورد منفرد با طرح پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری بود. جامعه آماری در برگیرنده، کلیه زوجین متعارض مراجعه کننده به کلینیک مشاوره و روان درمانی پارسای شهر بندرترکمن در سه ماهه دوم سال 1400 بود که از میان آن ها و با به کارگیری نمونهگیری هدفمند 3زوج (زن و شوهر) انتخاب شدند. گردآوری داده ها با چک لیست اطلاعات دموگرافیک (فرم محقق ساخته)، پرسشنامه رضایت زناشویی (MSS) السون و همکاران(1987) و پرسشنامه دشواری تنظیم هیجانی (DERS) گراتز و رومر (2004) انجام شد. آزمودنی ها در یک گروه هر کدام 12 جلسه و هر هفته دو جلسه و به مدت 90 دقیقه برنامه های درمانی تعیین شده را دریافت کردند.یافته هایافته های پژوهش طی تحلیل دیداری نمودار داده ها براساس شاخص های آمار توصیفی و تحلیل دیداری نشان داد، در مرحله پیگیری نسبت به خط پایه مداخله در افزایش نمرات کل رضایت زناشویی و کاهش نمرات مولفه های بدتنظیمی هیجانی بجز مولفه ی دشواری رفتار هدفمند در روش طرحواره درمانی معنادار(05/0p<) بوده است.نتیجه گیرینتیجه پژوهش بیانگر آن است که طرحواره درمانی بر افزایش رضایت زناشویی و نیزکاهش بدتنظیمی هیجانی زوجین متعارض و ناهمساز موثر بوده و از آن می توان در مراکز درمانی جهت ارتقای کارکرد خانوادگی و زناشویی استفاده کرد.کلید واژگان: پژوهش مورد منفرد, طرحواره درمانی, رضایت زناشویی, بدتنظیمی هیجانیAimThe aim of this research was the effect of schema-based therapy on marital satisfaction and difficulty in emotional regulation, in discordant couples.MethodIn term of its purpose, this research had a single-subject design with a pre-test, post-test and follow-up design. The statistical population included all conflicted couples who referred to Parsa counseling and psychotherapy clinic in Bandar Turkmen city in the second quarter of 2021, from which 3 couples (husband and wife) were selected by using targeted sampling. Data collection was done with demographic information checklist (researcher-made form), marital satisfaction scale (MSS), Olson et al. (1987) and Difficulties in emotional regulation scale (DERS), Gratz and Romer (2004). Subjects in one group received 12 sessiond each and two sessions per week for 90 minutes.ResultsThe finding of the research during the visual analisis of the data graph based on the indicators of descriptive statistics and visual analysis showed that in the follow-up phase compared to the baseline, the intervention in creased the total scores of marital satisfaction and decreased the scores of emotional dysregulation components except the component of the difficulty of purposeful behavior in the schema therapy method, treatment was significant (P < 0/05).ConclusionThe result of the research shows that schema therapy is effective in increasing marital satisfaction and reducing emotional maladjustment of conflicting and discordant couples and it be used in treatment centers to improve family and marital functioning.Keywords: single subject research, Schema therapy, marital satisfaction, Emotional dysregulation
-
زمینه و هدفهدف از پژوهش حاضر، مقایسه تاثیر تحریک الکتریکی مستقیم از روی جمجمه و درمان شناختی رفتاری بر کارکردهای شناختی و بهزیستی روان شناختی بیماران وابسته به مت آمفتامین بود.مواد و روش هاپژوهش نیمه تجربی از نوع پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش را بیماران مرد وابسته به مت آمفتامین مراجعه کننده به کلینیک ترک اعتیاد گام شهرستان قایم شهر در سال 1399 تشکیل دادند که از بین آن ها 45 نفر به شیوه نمونه گیری در دسترس به عنوان نمونه انتخاب شدند و به صورت تصادفی ساده به 3 گروه 15 نفره (دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل) تقسیم شدند. برای گروه آزمایش اول از تحریک الکتریکی مستقیم از روی جمجمه و برای گروه آزمایش دوم نیز درمان شناختی رفتاری به مدت 12 جلسه انجام شد و گروه کنترل نیز هیچ درمانی دریافت نکرد. برای تجزیه وتحلیل داده ها از نرم افزارSPSS24 و از روش های آمار توصیفی و تحلیلی (تحلیل واریانس اندازه گیری مکرر و آزمون تعقیبی بن فرونی) استفاده شد.یافته هانتایج نشان داد تحریک الکتریکی مستقیم از روی جمجمه و درمان شناختی رفتاری باعث افزایش کارکردهای شناختی و بهزیستی روان شناختی بیماران وابسته به مت آمفتامین می شود (0/05> P). همچنین درمان شناختی رفتاری نسبت به تحریک الکتریکی مستقیم از روی جمجمه بر کارکردهای شناختی و بهزیستی روان شناختی بیماران وابسته به مت آمفتامین اثربخش تر است.نتیجه گیریمی توان از درمان شناختی رفتاری در راستای کاهش مشکلات روان شناختی و بهبود کارکرد شناختی بیماران وابسته به مت آمفتامین استفاده کرد.کلید واژگان: تحریک الکتریکی, جمجمه, درمان شناختی رفتاری, کارکردهای شناختی, بهزیستی روان شناختی, مت آمفتامینIntroductionThe aim of this study was to compare the effect of direct cranial electrical stimulation and cognitive-behavioral therapy on cognitive functions and psychological well-being of methamphetamine-dependent patients.Materials and MethodsThis experimental study was a post-test pre-test by control group. The statistical population was all male patients dependent on methamphetamine referred to Gam Addiction Treatment Clinic in Ghaemshahr in 1399, from which 45 statistical samples were selected by convenience sampling method and randomly divided into 3 groups of 15 (Experiment 1, Experiment 2 and Control) were divided. Subjects in all three groups answered the Wechsler Form A (1945) and Reef (1989) psychological well-being questionnaires in three stages of pre-test, post-test and follow-up. For experimental group 1, direct electrical stimulation from the skull with a maximum current of 2 mA and a maximum voltage of 80 volts, and for the experimental group 2, sessions of cognitive-behavioral therapy on the protocol of cognitive-behavioral therapy (Bailing, McCabe, Anthony, 2011) It was performed for 12 sessions and the control group did not receive any treatment. SPSS24 software and descriptive and analytical statistics (Analyze of Covariance and Post-Hoc) were used to analyze the data.ResultsThe analysis showed that direct electrical stimulation from the skull and cognitive-behavioral therapy had a positive and significant effect on cognitive functions and psychological well-being (p < 0.05). But the effectiveness of cognitive-behavioral therapy was greater (p < 0.05).ConclusionCognitive-behavioral therapy can be used to reduce psychological problems cognitive functions and improvement in methamphetamine-dependent patients.Keywords: Electrical Stimulation, Skull, Cognitive-behavioral therapy, Cognitive functions, Psychological well-being, Methamphetamine
-
پژوهش حاضر با هدف بررسی ویژگی های روانسنجی پرسشنامه استفاده آسیب زا از ابزار دیجیتال در کودکان انجام شد. این پژوهش کاربردی و از لحاظ روش همبستگی است. جامعه آماری کلیه کودکان 4 تا 7 ساله استان خراسان شمالی بودند که در سال 1401 جهت شرکت در پژوهش انتخاب شدند. در این پژوهش تعداد 254 نفر در مطالعه اول و 220 نفر در مطالعه دوم به صورت در دسترس انتخاب شدند. این افراد در 2 مطالعه مورد بررسی قرار گرفتند. در مطالعه اول فقط فرم پرسشنامه محقق ساخته و در مطالعه دوم علاوه بر آن دو پرسشنامه مهارت اجتماعی ماتسون(MESSY) (1983) و رابطه والد-فرزند (CPRS، 1994) هم به والدین داده شد. برای بررسی روایی محتوا فرم بین 5 نفر از اساتید و اعضای هییت علمی روانشناسی توزیع شد و cvi برای پرسشنامه محاسبه شد. تحلیل عاملی اکتشافی منجر به استخراج دو عامل زیربنایی «اختلال اجتماعی»و «کنترل مختل» شد. مدل دو عاملی 65/54 درصد از واریانس کل را تبیین کرد. شاخص های مدل تحلیل عامل تاییدی نشان داد مدل دو عاملی از برازش مطلوبی برخوردار است. نتایج نشان داد آلفای کرونباخ برای کل پرسشنامه 85/0 است که حاکی از همسانی درونی مطلوب پرسشنامه است. ضریب همبستگی پیرسون بین نمره کل این پرسشنامه با دو مقیاس مهارت اجتماعی و رابطه والد-کودک به ترتیب 59/0- و 47/0- است که نشان می دهد این پرسشنامه از روایی ملاکی مناسبی برخوردار است. در مجموع پرسشنامه استفاده آسیبزا از ابزار دیجیتال از ویژگی های روانسنجی مطلوبی در جامعه ایرانی برخوردار است.
کلید واژگان: پرسشنامه, ابزار دیجیتال, روانسنجیThe aim of this research was to investigate the psychometric properties of the questionnaire of traumatic use of digital tools in children. This research is practical and in terms of correlational method. The statistical population was all children aged 4 to 7 years in North Khorasan province who were selected to participate in the research in 1401. In this research, 254 people in the first study and 220 people in the second study. They were available sampled. These people were investigated in 2 studies. In the first study, they were only given a researcher-made questionnaire. In the second study, in addition to the above-mentioned questionnaire, two questionnaires of Matson's social skills(MESSY) (1983) and Parent-Child Relationship (CPRS) (1994) were also given to the subjectsTo check the validity of the content, the form was distributed among 5 professors and members of the psychology faculty, and cvi was calculated for the questionnaire. The principal components method by Varimax rotation led to the extraction of two factors. The two-factor model explained 54/65 percent of the data variance. The results showed that Cronbach's alpha for the whole questionnaire is 0/85. The Pearson correlation between the total score of this questionnaire with two scales of social skills and CPRS is -0.59 and -0.47, which shows that this questionnaire has a good criterion validity. Based on this, it seems that this questionnaire has a good criterion validity. The questionnaire of the harmful use of digital tools has good psychometric properties in Iranian society.
Keywords: questionnaire, digital tools, psychometric -
زمینه و هدف: هدف از پژوهش حاضر، بررسی مقایسه اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد به شیوه اینترنتی و درمان فعال سازی رفتاری بر کمالگرایی در بیماران وسواس بود.مواد و روش هاپژوهش کاربردی از نوع نیمه آزمایشی به صورت پیش آزمون و پس آزمون با 2 گروه آزمایش و یک گروه کنترل و مرحله پیگیری بود. جامعه آماری، کلیه افراد مبتلا به وسواس بود که در سال 1399 به کلینیک های روان درمانی سطح شهر مشهد مراجعه کرده اند. طبق فرمول کوهن 45 نفر بر اساس معیارهای ورد و خروج، انتخاب و در 3 گروه 15 نفری (2 گروه آزمایش و یک گروه کنترل) به صورت تصادفی قرار گرفتند و در سه مرحله پیش آزمون و پس آزمون و پیگیری به پرسش نامه کمالگرایی هیل (2004) پاسخ دادند. گروه آزمایش اول تحت 8 جلسه درمان پذیرش و تعهد هیز (2006) به صورت اینترنتی و گروه دوم آزمایش تحت 8 جلسه درمان فعال سازی رفتاری گروهی BA گالن، اتلیس و مارلواوکانر (2003) قرار گرفت و گروه کنترل هیچ درمانی دریافت نکرد. نتایج به وسیله نرم افزارSPSS تجزیه وتحلیل شد.یافته هاتحلیل واریانس با اندازه های مکرر نشان داد که مداخله اکت به صورت اینترنتی بر بهبود کمال گرایی به طور معنی داری موثرتر از درمان فعال سازی رفتاری بوده است. این نتیجه در مرحله پیگیری نیز دوام داشت (0/05>p).نتیجه گیریمی توان از درمان اکت به صورت اینترنتی به عنوان روشی در زمینه کاهش کمالگرایی در افراد وسواسی به صورت گسترده تر استفاده کرد.کلید واژگان: درمان پذیرش و تعهد, اینترنت, درمان فعالسازی رفتاری, کمالگرایی, وسواسIntroductionThe purpose of this study was to compare the effectiveness of Internet-based acceptance and commitment therapy and behavioral activation therapy on perfectionism in obsessive-compulsive patients.Materials and MethodsIt was a semi-experimental applied research in the form of pre-test and post-test with 2 experimental groups and a control group and a follow-up phase. The statistical population was all people suffering from obsessions who visited the psychotherapy clinics in Mashhad in 2019. According to Cohen's formula, 45 people were randomly selected based on the entry and exit criteria and placed in 3 groups of 15 people (2 experimental groups and one control group) and in three stages of pre-test and post-test and follow-up with Hill's Perfectionism Questionnaire (2004).) replied. The first experimental group underwent 8 sessions of acceptance and commitment therapy by Hayes (2006) on the Internet, and the second experimental group underwent 8 sessions of group behavioral activation therapy by BA Gallen, Etlis and Marlevauconer (2003), and the control group did not receive any treatment. Results It was analyzed by SPSS software.ResultsAnalysis of variance with repeated measures showed that online ACT intervention was significantly more effective than behavioral activation therapy on improving perfectionism. This result was sustained in the follow-up phase as well (p<0.05).ConclusionInternet Act therapy can be used as a method to reduce perfectionism in obsessive people more widely.Keywords: Acceptance, Commitment Therapy, Internet, Effectiveness of behavioral activation therapy, Perfectionism, Practical obsession
-
مقدمه
فشار سنگین عاطفی، اجتماعی و اقتصادی اختلال افسردگی برای مبتلایان، خانواده و اجتماع از ی ک سو و شیوع فزاینده سالانه در جمعیت عمومی به اضافه خودکشی بهعنوان پیآمد فاجعه بار آن همچنان افسردگی در صدر مسایل بهداشت روان است. هدف از پژوهش حاضر مقایسه اثربخشی درمان شناختی رفتاری با درمان فعالسازی رفتاری بر سرسختی روا نشناختی در افراد افسرده میباشد.
روش پژوهش:
این پژوهش با توجه به هدف آن از نوع پژوهشهای کاربردی از نوع نیمه آزمایشی به صورت پیشآزمون و پس آزمون با 2 گروه آزمایش و یک گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه افراد مبتلا به افسردگی شهر بابل بود که در سال 1399 به کلینیکهای رواندرمانی سطح شهر بابل مراجعه کردهاند. از جامعه آماری بالا در ابتدا 50 نفر از کسانی که در پرسشنامه افسردگی بک نمره متوسط به بالا کسب کردند به صورت در دسترس انتخاب و در مرحله بعد طبق فرمول کوهن 45 نفر از این 50 نفر در 3 گروه 15 نفری (2 گروه آزمایش و یک گروه کنترل) به صورت تصادفی قرار گرفتند و به پرسشنامه سرسختی روانشناختی اهواز کیامرثی، نجاریان و مهرابی زاده پاسخ دادند. نتایج به وسیله نرم افزار Spss نسخه 26 تجزیه و تحلیل شدند.
یافته هانتایج نشان داد اثر اصلی گروه درمان شاختی رفتاری و فعالسازی رفتاری معنادار بود (P<0/001) که با توجه به مجذر اتا میتوان گفت که در بخش بین گروهی 60 درصد تغییرات سرسختی روانشناختی ناشی از اثر مداخله درمان شناختی رف تاری و 55 درصد تغییرات ناشی از اثر مداخله فعالسازی رفتا ری است. همچنین بین میزان تاثیر دو روش روش شناختی رفتا ری و فعالسازی رفتاری بر سرسختی روانشناختی (p<0/248) اختلاف معنادا ری وجود ندارد و هر دو درمان به میزان مشابه ی بر سرسختی روا نشناختی تاثیر گذار هستند.
نتیجه گیریبا توجه به یافته ها نتیجه گرفته میشود که درمانهای گروهی شناختی رفتاری و فعالسا زی رفتاری میتوانند بر بهبود سرسختی روانشناختی افراد افسرده موثر واقع شوند
کلید واژگان: افسردگی, درمان شناختی رفتاری, درمان فعالسازی رفتاری, سرسختی روانشناختیIntroductionSevere emotional, social and economic stress of depressive disorder for patients, family and community on the one hand and the increasing annual prevalence in the general population plus suicide as a catastrophic consequence of depression is still at the forefront of mental health issues. The aim of this study was to compare the effectiveness of cognitive-behavioral therapy and behavioral activation therapy on psychological hardiness in depressed individuals.
MethodsAccording to the purpose of this research, it was quasi-experimental applied research with pretest and post-test with two experimental groups and a control group. The statistical population of the study included all people with depression in Babol who referred to psychotherapy clinics in Babol in 2022. From the above statistical population, at first, 50 people who obtained a moderate to high score in the Beck Depression Inventory were randomly selected, and in the next stage, according to Cohen's formula, 45 of these 50 people were divided into 3 groups of 15 (2 experimental groups and one the control group were randomly assigned to answer the Ahvaz Psychological Hardiness Questionnaire Kiamarsi, Najarian and Mehrabizadeh. The results were analyzed by Spss 26 software.
ResultsThe results showed that the main effect of behavioral behavioral therapy and behavioral activation was significant (P <0.001). Behavioral and 55% of the changes are due to the effect of behavioral activation intervention. Also, there is no significant difference between the effect of two methods of behavioral methodology and behavioral activation on psychological hardiness (p <0.248) and both treatments have a similar effect on psychological hardiness.
ConclusionAccording to the findings, it is concluded that cognitive behavioral group therapy and behavioral activation can be effective in improving the psychological toughness of depressed people.
Keywords: Behavioral Activation Therapy, Cognitive Behavioral Therapy, Depression, PsychologicalStubbornness -
مقدمه
افسردگی یکی از مهم ترین نگرانی های بهداشت عمومی در میان افراد مسن است. لذا شناسایی عوامل موثر در ایجاد افسردگی امری بسیار مهم و ضروری است. پژوهش حاضر با هدف تعیین همبستگی پاسخ نشخواری و افسردگی با میانجیگری سبک زندگی در سالمندان صورت گرفت.
روش کارمطالعه به صورت توصیفی - همبستگی بود. جامعه آماری مورد پژوهش را سالمندان در طیف سنی 60 تا 75 سال، مقیم و غیرمقیم خانه سالمندان شهر بجنورد، در سال 1398 تشکیل دادند. 400 تن با استفاده از فرمول Krejcie & Morgan به صورت نمونه گیری غیرتصادفی و در دسترس انتخاب شدند. جمع آوری داده ها با پرسشنامه جمعیت شناختی، "سیاهه افسردگی بک"(Beck Depression Inventory)، "مقیاس پاسخ نشخواری" (Rumination Response Scale) و "نیمرخ سبک زندگی ارتقاءدهنده سلامت 2" Health-Promoting Lifestyle Profile II)) اجرا شد. روایی محتوا به روش کیفی و پایایی به روش همسانی درونی با محاسبه ضریب آلفای کرونباخ ابزارها اندازه گیری شد. تحلیل داده ها با استفاده نرم افزار آماری اس پی اس اس نسخه 25 و آموس 24 تحلیل شد.
یافته ها:
میان پاسخ نشخواری با مولفه های سبک زندگی سالمندان همبستگی منفی و با افسردگی همبستگی مثبت وجود دارد (01/0≥P). مولفه های سبک زندگی سالمندان با افسردگی همبستگی منفی دارند (01/0≥P). همچنین پاسخ نشخواری با افسردگی به طور غیرمستقیم به واسطه تمامی مولفه های سبک زندگی معنادار می باشد (05/0≥P).
نتیجه گیری:
سالمندان با نمره پاسخ نشخواری بالا، علایم افسردگی بیشتری را گزارش می کنند. همچنین پاسخ نشخواری به طور غیرمستقیم و از طریق مولفه های سبک زندگی، افسردگی سالمندان را میانجیگری می کند و باعث افزایش افسردگی می شود. پیشنهاد می شود برنامه های آموزشی در جهت ارتقای سبک زندگی سالم در سالمندان و کاهش پاسخ نشخواری و نیز برنامه ریزی های کلان در سطح جامعه جهت کاهش افسردگی انجام شود.
کلید واژگان: افسردگی, پاسخ های نشخواری, سبک زندگیIntroductionDepression is one of the most important public health concerns among the elderly. Therefore, it is very important and necessary to identify the effective factors in causing depression. The present study was conducted with the aim of determining the correlation between rumination response and depression with the mediation of lifestyle in the elderly.
MethodsThe study was descriptive-correlation. The statistical population of the study was made up of elderly people in the age range of 60 to 75 years old, residents and non-residents of the nursing home of Bojnourd city in 2018. 400 people were selected using the Krejcie & Morgan formula as non-random and convenience sampling. Data collection was done with demographic questionnaire, "Beck Depression Inventory", "Rumination Response Scale" and "Health-Promoting Lifestyle Profile II". Content validity was measured by qualitative method and reliability by internal consistency method by calculating Cronbach's alpha coefficient. Data analysis was analyzed using SPSS. 25 and Amos .24.
ResultsThere is a negative correlation between rumination response and lifestyle components of the elderly and a positive correlation with depression (P≥0.01). Lifestyle components of the elderly have a negative correlation with depression (P≥0.01). Also, the correlation of rumination response with depression is significant indirectly through all lifestyle components (P≥0.05).
ConclusionElderly people with high rumination response score report more depressive symptoms. Also, rumination response mediates the depression of the elderly indirectly and through lifestyle components and causes an increase in depression. It is suggested to carry out educational programs in order to promote a healthy lifestyle in the elderly and reduce the rumination response, as well as large-scale planning at the community level to reduce depression.
Keywords: Depression, Rumination Responses, Lifestyle -
مقدمه
پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی درمان شناختی - رفتاری بر راهبردهای شناختی تنظیم هیجانی وخودکارآمدی عمومی مادران دارای کودکان فلج مغزی انجام شد.
روشپژوهش حاضر از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون - پس آزمون و گروه گواه بود که از جامعه مادران دارای کودک فلج مغزی در استان خراسان شمالی تعداد 28 مادر به صورت نمونه گیری در دسترس انتخاب و در دو گروه آزمایش و گواه قرار گرفتند. در ابتدا پیش آزمون با پرسشنامه های نظم جویی شناختی هیجان گارنفسکی، کرایج و اسپینهاون (2009) و خودکارآمدی عمومی شوارتز (1981) انجام و گروه آزمایش تحت درمان شناختی - رفتاری قرار گرفتند. گروه گواه فاقد مداخله بودند پس از این مرحله و بعد از اجرای یک پس آزمون، داده ها با استفاده از روش تحلیل کواریانس چندمتغیره (مانوا) مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافته هایافته ها حاکی از افزایش میانگین گروه آزمایش در متغیر خودکارآمدی و تمامی راهبردهای مثبت شناختی تنظیم هیجان بوده و از طرفی افزایش نمره خودکارآمدی عمومی و راهبرد تنظیم هیجان مثبت و کاهش نمره راهبرد تنظیم هیجان منفی مادران را در پی داشت.
نتیجه گیرینتایج این پژوهش نشان داد که برنامه درمانی شناختی-رفتاری باعث بهبود کیفیت راهبردهای شناختی تنظیم هیجانی و افزایش خودکارآمدی شده و این امر می تواند با آگاهی دادن و کمک به بازسازی شناختی، کنترل هیجانات مثبت را جایگزین هیجانات منفی کرده و سبب کاهش آسیب روانی مادران شود.
کلید واژگان: مادران کودکان فلج مغزی, درمان شناختی- رفتاری, تنظیم شناختی هیجانی, خودکارآمدی عمومیObjectiveThe present study was conducted with the purpose of investigating the effectiveness of cognitive-behavioral therapy in cognitive strategies of emotional regulation and general self-efficacy of mothers with children with cerebral palsy.
MethodIt was a quasi-experimental study with pretest-posttest and control group design from the population of mothers with children with cerebral palsy in North Khorasan province,that 28 mothers were selected by available sampling and placed in two experimental and control groups. In the pretest, Garnfsky, Craig and Spinhaven (2009) and Schwartz (1981) general self-efficacy questionnaires were used. In the next stage, cognitive-behavioral therapy was performed on the experimental group. The control group did not received any intervention. After this step and after performing a post-test, the data were analyzed using multivariate analysis of covariance (MANOVA).
FindingsThe findings showed an increase in the mean of the experimental group in the self-efficacy variable and all positive cognitive strategies for emotion regulation.On the other hand, increasing the general self-efficacy score and positive emotion regulation strategy and decreasing the score of mothers' negative emotion regulation strategy.
ConclusionAccording to the findings of the present study we can replace negative emotions with positive ones by informing and helping cognitive reconstruction and reduce mothers' psychological harm.
Keywords: Mothers of Children with Cerebral palsy, Cognitive-Behavioral Therapy, Cognitive-Emotional Regulation, General Self-Efficacy -
مقدمه
این مطالعه با هدف مقایسه اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد آنلاین و درمان فعال سازی رفتاری بر تفکر منفی تکراری بیماران وسواسی انجام شد.
روش کاردر این مطالعه 45 بیمار متلا به اختلال وسواسی - اجباری که در سال 1399 به کلینیک های روان درمانی شهر مشهد مراجعه کرده بودند، انتخاب و به طور تصادفی در 3 گروه مساوی (2 گروه آزمایش و یک گروه کنترل) قرار گرفتند. آنها بهپرسشنامه های McEvoy و همکاران (2010) و پرسشنامه اختلال وسواسی-اجباری مادزلی (1997) پاسخ دادند. گروه آزمایش اول هشت جلسه تحت درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد آنلاین (ACT) و گروه آزمایش دوم تحت هشت جلسه نود دقیقه ای فعال سازی رفتاری گروهی قرار گرفتند. گروه کنترل هیچ مداخله ای دریافت نکرد. داده ها با استفاده از آمار توصیفی، آنالیز واریانس، مجذور خی، آزمون شاپیرو-ویلک، تحلیل واریانس اندازه گیری های مکرر و نرم افزار SPSS نسخه 22 مورد تحلیل قرار گرفت.
یافته هانتایج نشان داد که میانگین تفکر منفی در گروه ACT و فعال سازی رفتاری در پس آزمون به طور معنی داری کاهش یافت (P< 0.05). در گروه ACT، اثر مداخله در پیگیری پایدار بود.
نتیجه گیرینتایج نشان داد که هر دو روش درمانی بر تفکر منفی تکراری در افراد مبتلا به اختلال وسواسی- اجباری موثر بودند، اما مداخله آنلاین ACT به طور معنی داری موثرتر از درمان فعال سازی رفتاری بود.
کلید واژگان: تفکر منفی تکراری, درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد, درمان فعال سازی رفتاری, وسواسIntroductionThis study aimed to compare the effectiveness of online acceptance and commitment therapy and behavioral activation therapy on repetitive negative thinking in obsessive patients.
Materials and MethodsIn this study, 45 obsessive-compulsive patients who were referred to psychotherapy clinics in Mashhad city, Iran in 2020 were selected and randomly divided into 3 equal groups (2 experimental groups and one control group). They responded to McEvoy et al. (2010) and the obsessive-compulsive disorder questionnaire of Maudsley (1997). The first experimental group underwent eight sessions of an online Acceptance and Commitment Therapy (ACT) and the second experimental group underwent eight sessions of ninety-minute group behavioral activation therapy. The control group did not receive any intervention. The data analyzed through descriptive statistics, ANOVA, Chi-square tests, Shapiro-Wilk test, repeated measures analysis of variance, and SPSS software version 22.
ResultsThe results showed that the mean of negative thinking in the ACT group and behavioral activation in the post-test was significantly decreased (P< 0.05). In the ACT group, the effect of intervention was persistent in the follow-up.
ConclusionThe results showed that both therapies were effective on repetitive negative thinking in obsessive-compulsive individuals, but online ACT intervention was significantly more effective than behavioral activation therapy.
Keywords: Acceptance, commitment therapy, Behavioral Activation Therapy, Obsession, Repetitive Negative Thinking -
هدف
هدف پژوهش حاضر، بررسی رابطه بین سبک های فرزندپروری و خودکارآمدی با گرایش به مصرف مواد مخدر و با در نظر گرفتن نقش میانجی تکانشگری بود.
روشروش پژوهش توصیفی-همبستگی از نوع معادلات ساختاری بود. جامعه ی آماری پژوهش را دانشجویان دانشگاه حکیم سبزواری در سال اول 98-1397 تشکیل دادند (7248 نفر). برای انتخاب نمونه، از روش نمونه گیری تصادفی طبقه ای استفاده شد و تعداد 376 نفر (216 دختر و 160 پسر) انتخاب شد. ابزار پژوهش شامل پرسش نامه تکانشگری، مقیاس استعداد اعتیاد، پرسشنامه خودکارآمدی و مقیاس شیوه های فرزندپروری بود. برای تحلیل داده ها از روش معادلات ساختاری استفاده شد.
یافته هاشاخص های برازش مدل پژوهش در وضعیت مطلوب قرار داشتند. خودکارآمدی و سبک های فرزندپروری اثر مستقیم معنی داری بر گرایش به مصرف مواد مخدر در دانشجویان داشتند. همچنین، تکانشگری توانست بین متغیرهای سبک های فرزندپروری و گرایش به مواد مخدر و بین خودکارآمدی و گرایش به مواد مخدر نقش میانجی ایفا کند.
نتیجه گیرییافته های پژوهش حاکی از برازش مناسب مدل مفهومی پژوهش بود. پیشنهاد می شود در شناسایی و تجزیه وتحلیل اختلالات بالینی از جمله وابستگی به مواد، به نقش تکانشگری، خودکارآمدی و سبک های فرزندپروری توجه شود.
کلید واژگان: گرایش به مواد مخدر, سبک فرزندپروری, تکانشگری, خودکارآمدیObjectiveThe aim of this study was to investigate the relationship between parenting styles and self-efficacy with drug use tendencies and considering the mediating role of impulsivity.
MethodThe research method was descriptive-correlation of structural equations. The statistical population of the study consisted of students of Hakim Sabzevari University in the first semester of 2018-2019 (7248 people). To select the sample, stratified random sampling method was used and 376 people (216 girls and 160 boys) were selected. The research tools included impulsivity questionnaire, addiction scale, self-efficacy questionnaire and parenting practices scale. Structural equation method was used to analyze the data.
ResultsFit indicators of the research model were in good condition. Self-efficacy and parenting styles have a significant effect on drug addiction in students. Impulsivity was also able to mediate between the variables of parenting styles and drug addiction and between self-efficacy and drug addiction.
ConclusionThe research findings indicated a good fit of the conceptual model of the research. It is suggested to pay attention to the variables of impulsivity, self-efficacy and parenting styles in identifying and analyzing clinical disorders, including substance dependence parenting styles in identifying and analyzing clinical disorders such as drug dependence.
Keywords: Drug addiction, parenting style, impulsivity, self-efficacy -
مقدمه
پژوهش با هدف تعیین رابطه بین نگرانی از تصویر بدن و باورهای وسواسی با مدیریت بدن انجام شد.
روشروش تحقیق حاضر همبستگی از نوع مدل معادلات ساختاری بود. جامعه آماری کلیه متقاضیان عمل جراحی زیبایی مراجعه کننده به کلینیک ها و بیمارستان های زیبایی شهر مشهد در سال 1398 می باشند و 212 نفر نمونه به شیوه نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. در ادامه، داده ها با استفاده از سه پرسشنامه نگرانی از تصویر بدن، مقیاس اصلاح شده وسواس فکری عملی یل- براون برای اختلال بدشکلی بدن و مدیریت بدن گردآوری و از طریق مدل یابی معادله های ساختاری و با استفاده از نرم افزار لیزرل و Spss مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفتند.
یافته هانتایج تحلیل رگرسیون لوجستیک نشان داد، متغیرهای نگرانی از تصویر بدن و مدیریت بدن به ترتیب پیش بینی کننده های قوی احتمال اقدام به جراحی زیبایی افراد بود. همچنین تحلیل داده ها نشان دهنده مناسب بودن شاخص ها بوده و در سطح معناداری حاکی از برازش بسیار مطلوب مدل داشت؛ یافته های مدل ساختاری نشان داد که مسیر متغیر وسواس فکری با نگرانی از تصویر بدن به طور مستقیم و با مدیریت بدن با میانجی گری نگرانی از تصویر بدن معنادار می باشد.
نتیجه گیریطبق یافته های بدست آمده، به منظور بهبود مدیریت بدن متقاضیان جراحی زیبایی می بایست به مولفه های نگرانی از تصویر بدن و باورهای وسواسی آن ها توجه بیشتری مبذول گردد.
کلید واژگان: باورهای وسواسی, جراحی زیبایی, مدل ساختاری, مدیریت بدن, نگرانی از تصویر بدنObjectiveThe present study was conducted to determine the relationship between body image anxiety and obsessive beliefs with body management in applicant of cosmetic surgery.
MethodThe method of the present study is correlational and structural equation model type. The statistical population of this study included all applicants for cosmetic surgery referred to clinics and beauty hospitals in Mashhad, 2019. Samples were selected by available sampling method (212 people). Data were collected by using three BICI body image concern questionnaires, Yale-Brown's modified scale of obsessive-compulsive disorder for body dysfunction, and body management, and they were analyzed by structural equation modeling using LISREL and SPSS software.
FindingsThe results of logistic regression analysis showed that the variables of concern about body image and body management, respectively, were strong predictors of the possibility of cosmetic surgery. Also, data analysis shows the appropriateness of the indicators and indicated a good and acceptable fitness for the hypothesized model at a significant level. The findings of the structural model showed that the path of obsessive disorder variable is directly and significant related to concern of body image and is related to body management by mediating anxiety about body image.
ConclusionIn order to improve body management in the cosmetic surgery applicants should pay more attention to the components of their body image concerns and obsessive beliefs.
Keywords: Body image concern, Body management, cosmetic surgery, Obsessive beliefs, Structural Model -
هدف
هدف پژوهش حاضر بررسی رابطه بین سبک های فرزندپروری و گرایش به مصرف مواد مخدر با در نظر گرفتن نقش میانجی تکانشگری بود.
روشروش پژوهش توصیفی-همبستگی از نوع معادلات ساختاری بود. جامعه ی آماری پژوهش را دانشجویان دانشگاه حکیم سبزواری در سال 1398-1397 تشکیل دادند (7248 نفر). برای انتخاب نمونه، از روش نمونه گیری تصادفی طبقه ای استفاده شد و تعداد 376 نفر (216 دختر و 160 پسر) انتخاب شد. ابزار پژوهش شامل پرسش نامه تکانشگری، مقیاس استعداد اعتیاد و مقیاس شیوه های فرزندپروری بود. برای تحلیل داده ها از روش معادلات ساختاری استفاده شد.
یافته هاشاخص های برازش مدل پژوهش در وضعیت مطلوب قرار داشتند. سبک های فرزندپروری اثر مستقیم معناداری بر گرایش به مصرف مواد مخدر در دانشجویان داشتند. همچنین، تکانشگری در رابطه بین سبک های فرزندپروری و گرایش به مصرف مواد مخدر دارای نقش میانجی معناداری بود.
نتیجه گیرییافته های پژوهش حاکی از برازش مناسب مدل مفهومی پژوهش بود. پیشنهاد می شود تکانشگری و سبک های فرزندپروری به عنوان محور عمده ای در تشخیص انواع اختلالات بالینی مانند گرایش به مواد در نظر گرفته شود.
کلید واژگان: گرایش به مواد مخدر, سبک فرزندپروری, تکانشگریObjectiveThe aim of this study was to investigate the relationship between parenting styles and tendency for drug use by considering the mediating role of impulsivity.
MethodThe research method was descriptive-correlational of structural equation type. The statistical population of the study included the students of Hakim Sabzevari University in 2018-2019 (n=7248). To select the sample, stratified random sampling method was used and 376 students (216 girls and 160 boys) were selected. The research instruments included the impulsivity questionnaire, the addiction potential scale, and the parenting styles scale. Structural equation method was used to analyze the data.
ResultsThe fit indices of the research model were in good condition. Parenting styles had a significant direct effect on tendency for drug use in students. Impulsivity also significantly mediated the relationship between parenting styles and tendency for drug use.
ConclusionThe findings of the study indicated a good fit of the conceptual model of the research. It is suggested that impulsivity and parenting styles be considered as a major axis in the diagnosis of various clinical disorders such as tendency for drug use.
Keywords: Tendency for drug use, Parenting style, Impulsivity -
Introduction
Extramarital affairs or marital infidelity can be considered one of the most complex and traumatic emotional problems between couples.
ObjectivesThis study aimed to determine the effectiveness of emotion-focused couple therapy in burnout, marital forgiveness, and communication styles of couples affected by extramarital relationships.
Materials and MethodsThis quasi-experimental study was conducted based on an applied research method and pretest-posttest design with a control group. The statistical population included all people referred to counseling centers in Sari, Iran, with extramarital affairs between April and June 2020. The study sample consisted of 30 individuals selected by convenient sampling method and randomly divided into an experimental (emotion-focused couple therapy; n=15) and a control group (n=15). The data were collected using the Couple Burnout Measure (CBM), Forgiveness Questionnaire, and Communication Styles Questionnaire. Subsequently, the obtained data were analyzed in SPSS software (version 22) through univariate analysis of covariance.
ResultsThe findings showed that emotion-focused couple therapy had a statistically significant effect on the subjects regarding the Mutual Constructive Communication (F=7.64; P<0.001), Expectant Male/Female Sidetaker (F=74.18; P<0.001), Expectant Female/Male Sidetaker (F=47.11; P<0.001), Mutual Avoidance Communication (F=59.97; P<0.001), Forgiveness (F=80.15; P<0.001) and Marital Boredom (F=347.92; P<0.001).
ConclusionIt can be concluded that emotion-focused couple therapy was effective in burnout, marital forgiveness, and communication styles of couples affected by extramarital relationships.
Keywords: Couple Therapy, Emotions, Extramarital Relations, Forgiveness, Marriage -
زمینه و هدف
ازآنجا که اختلال افسردگی زنان را با چالش های روان شناختی روبه رو می کند، توجه به درمان های شناختی-رفتاری و درمان مبتنی بر تعهد و پذیرش در این زمینه حایز اهمیت است؛ بنابراین هدف پژوهش حاضر بررسی مقایسه ای تاثیر درمان شناختی-رفتاری و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر ترس از ارزیابی منفی در زنان مبتلا به افسردگی بود.
روش بررسیروش پژوهش حاضر نیمه آزمایشی، با طرح پیش آزمون و پس آزمون همراه با گروه گواه بود. جامعه آماری را تمامی زنان مبتلا به افسردگی مراجعه کننده به کلینیک های روان پزشکی شهر ساری در سال 1398 تشکیل دادند. از این جامعه نمونه ای 36نفره از افراد واجد شرایط داوطلب وارد مطالعه شد. سپس به طور تصادفی در دو گروه آزمایش (درمان شناختی-رفتاری و درمان مبتنی بر تعهد و پذیرش) و یک گروه گواه قرار گرفتند (هر گروه دوازده نفر). ابزار جمع آوری داده ها، پرسشنامه افسردگی بک (بک و همکاران، 1961) و مقیاس ترس از ارزیابی منفی (واتسون و فرند، 1969) بود. صرفا برای افراد گروه های آزمایش، درمان شناختی-رفتاری در نه جلسه نوددقیقه ای و درمان مبتنی بر تعهد و پذیرش در دوازده جلسه نوددقیقه ای ارایه شد. برای تجزیه وتحلیل داده ها از تحلیل واریانس، آزمون خی دو، روش تحلیل کوواریانس تک متغیره و آزمون تعقیبی بونفرونی در نرم افزار SPSS نسخه 22 در سطح معناداری 0٫05 استفاده شد.
یافته هابا کنترل اثر پیش آزمون، میانگین ترس از ارزیابی منفی در بین سه گروه در پس آزمون تفاوت معناداری داشت (0٫001>p). همچنین بین گروه دریافت کننده درمان شناختی-رفتاری با گروه دریافت کننده درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، در متغیر ترس از ارزیابی منفی تفاوت معناداری وجود نداشت؛ اما در بین دو گروه آزمایشی با گروه گواه تفاوت معنادار مشاهده شد (0٫001>p).
نتیجه گیریباتوجه به یافته های پژوهش، می توان درمان شناختی-رفتاری و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد را به عنوان روش های موثر و نیز مداخله ای بالینی ثمربخش برای کاهش میزان ترس از ارزیابی منفی در زنان افسرده به کار برد. </span></span>
کلید واژگان: درمان شناختی-رفتاری, درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد, ترس از ارزیابی منفی, زنان افسردهBackground & ObjectivesDepression is a disorder associated with despair, sadness, lack of motivation and hope, and low self–esteem and pessimism that can affect people's thoughts, behavior, feelings, happiness, and health. Research indicated that individuals with depression are more vulnerable than others because of the fear of negative evaluation; accordingly, this condition increases the severity of the disease. Cognitive–Behavioral Therapy (CBT) can effectively reduce depression. Acceptance and Commitment Therapy (ACT) enhances the impact of CBT. Unlike cognitive–behavioral approaches, which reinforce the dynamic interaction between cognition and behavior, ACT replaces incompatible thought processes with healthier cognitions. Therefore, this study aimed to compare the effects of CBT and ACT on the fear of negative evaluation in women with Major Depressive Disorder (MDD).
MethodsThis was a quasi–experimental study with pretest–posttest and a control group design. The study's statistical population included all women with MDD referring to psychiatric clinics in Sari City, Iran, to receive psychiatric services. Of them, 36 individuals diagnosed with MDD by a psychiatrist and per Beck Depression Inventory (BDI; Beck et al., 1961) were selected. The study participants were determined by voluntary sampling method and randomly assigned to two experimental groups and one control group (n=12/group). The inclusion criteria included MDD and fear of negative evaluation based on the DSM–5 diagnostic criteria by a psychiatrist, obtaining a score of above 23 in the BDI, the age range of 25–45 years, and not using other psychotherapy services. The exclusion criterion of the study was absence from 3 treatment sessions. One experimental group underwent 12 ninety–minute ACT sessions, and the other experimental group underwent 9 ninety–minute CBT sessions. No intervention was performed in the control group. Descriptive statistics (mean & standard deviation) and inferential statistics, including Analysis of Variance (ANOVA), Chi–squared test, univariate Analysis of Covariance (ANCOVA), and Bonferroni post hoc test were used in SPSS to analyze the research data at the significance level of 0.05.
ResultsThe obtained results suggested that the mean score of fear of negative evaluation was significantly different between the three groups at post–test (p<0.001) by controlling the pretest effect. Furthermore, based on the results of Benferroni post hoc test, there was no significant difference between the CBT and ACT groups concerning the fear of negative evaluation; however, there was a significant difference between the two experimental groups and the control group in this regard (p<0.001).
ConclusionAccording to the present study findings, CBT and ACT can be suggested as effective clinical interventions to reduce the fear of negative evaluation in women with MDD.
Keywords: Cognitive–Behavioral therapy, Acceptance, commitment therapy, Fear of negative evaluation, Depressed women -
مقدمهمولتیپل اسکلروزیس یکی از شایع ترین بیماری های سیستم اعصاب مرکزی است که مشکلات روانشناختی بسیاری را موجب می شود، بدین سبب دو مفهوم خوشبختی و تاب آوری در مبتلایان به این بیماری، حائز اهمیت بسیار است. شخصیت عامل مهمی در ارتباط با خوشبختی و تاب آوری است؛ چراکه عمده واکنش های روانی و ارزیابی افراد از موقعیت های مختلف به شخصیت افراد وابسته است. لذا این پژوهش با هدف بررسی و مقایسه ابعاد شخصیت مایرز- بریگز با میزان احساس خوشبختی و تاب آوری در بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس (ام.اس) انجام شد.روش کارپژوهش حاضر از نوع علمی- مقایسه ای می باشد. جامعه آماری در این پژوهش شامل تمام بیماران ثبت نام شده در انجمن ام اس شهرستان قوچان در سال 96- 1395 بودند. حجم نمونه آماری با استفاده از جدول مورگان 66 نفر تعیین شد و افراد با روش نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب شدند. ابزار گردآوری داده ها شامل پرسشنامه تیپ های شخصیت مایرز- بریگز، پرسشنامه خوشبختی و پرسشنامه تاب آوری کانر دیویدسون بود. نتایج از طریق تحلیل واریانس یک طرفه به شیوه گام به گام تحلیل شدند.یافته هاآزمون تحلیل واریانس یک راهه نشان داد تفاوت بین ابعاد (حسی- شمی (شهودی)) و همچنین ابعاد (قضاوتی- ادراکی) از نظر میزان احساس خوشبختی به لحاظ آماری معنادار است (05/0 > P). همچنین تفاوت بین ابعاد (درونگرا- برونگرا) و همچنین ابعاد (فکری- احساسی) از نظر میزان احساس خوشبختی به لحاظ آماری معنی دار نبوده است (05/0 < P). همچنین تفاوت بین ابعاد (تفکری –احساسی) از نظر میزان تاب آوری، به لحاظ آماری معنی دار است (05/0 > P). ولی تفاوت بین ابعاد (درونگرا- برونگرا، حسی- شمی (شهودی)، قضاوتی – ادراکی) از نظر میزان تاب آوری، به لحاظ آماری معنادار نبوده است (05/0 < P).نتیجه گیریبر اساس یافته های این پژوهش بین بعضی از ابعاد شخصیت با میزان احساس خوشبختی و تاب آوری در بیماران ام.اس رابطه وجود دارد. لذا پیشنهاد می شود با اجرای آزمون ابعاد شخصیت مایرز-بریگز و شناخت ابعاد شخصیتی بیماران و ویژگی های شخصیتی هر ترجیح، برنامه های آموزشی جهت ارتقا تاب آوری و احساس خوشبختی بیماران تدوین گردد.کلید واژگان: ابعاد شخصیت, خوشبختی, تاب آوری, مولتیپل اسکلروزیسIntroductionMultiple sclerosis (MS) is one of the most common diseases of central nervous system (CNS), which causes many psychological problems. Therefore, the two concepts of prosperity and resiliency in people with MS are of great importance. Personality significantly deals with happiness and perseverance as most psychological responses, and the assessment of individuals about different situations depends on personality. The current study aimed at comparing the Myers-Briggs personality dimensions, happiness, and resilience in patients with MS.MethodsThe current scientific-comparative study was conducted on a statistical population including all patients enrolled in the MS Society of Ghowchan City, Khorasan Province, Iran from 2016 to 2017. The sample size was 66 subjects calculated using Morgan table. The subjects were selected by simple random sampling method. Data were collected using the Myers-Briggs personality type, happiness, and the Conner Davidson resiliency questionnaires. The results were analyzed by one-way analysis of variance (ANOVA) in a step-by-step manner.ResultsOne-way ANONA showed a significant difference between sensing-intuitive and judging-perceiver dimensions in terms of feeling of happiness (P 0.05). The difference between thinking-feeling dimensions in terms of resilience was statistically significant (P 0.05).ConclusionsAccording to the findings of the current research, there is a significant relationship between some aspects of personality and the level of happiness and resilience in patients with MS. Therefore, it is recommended to develop educational programs for such patients in order to improve their resilience and happiness based on Myers-Briggs personality dimensions questionnaire to recognize patients personality traits and preferences.Keywords: Personality Dimensions, Happiness, Resilience, Multiple Sclerosis
-
هدف پژوهش حاضر پیش بینی گرایش به رفتار پرخطر در نوجوان از طریق انسجام خانواده و احساس خودرازشمندی بود. طرح پژوهش حاضر از نوع توصیفی-همبستگی بود. جمعیت مورد مطالعه شامل کلیه دانش آموزان مشغول به تحصیل در دوره متوسطه اول مدارس دولتی شهرستان بجنورد در سال تحصیلی 94-1393 بودند. از این میان 300 نفر از طریق نمونه گیری خوشه ایچندمرحله ای، که شامل 7مدرسه و از هر مدرسه دوکلاس میشد انتخاب شدند. ابزار پژوهش عبارت بود از مقیاس خطرپذیری نوجوانان ایرانی، مقیاس انسجام خانواده فیشر و پرسشنامه خودارزشی. داده ها از طریق آمارتوصیفی، همبستگی و مدل رگرسیون چندگانه گام به گام مورد تحلیل قرار گرفتند. نتایج نشان دادند که انسجام خانواده و خودارزشمندی با تمام زیر مقیاس های گرایش به رفتار پرخطر همبستگی منفی معنادار دارند. همچنین با توجه به مدل رگرسیون، انسجام خانواده و احساس خودارزشمندی به طرز معناداری گرایش نوجوانان به رفتارپرخطر را پیش بینی کرد. انسجام خانواده به عنوان یک منبع موثر بیرونی و احساس خودارشمندی به عنوان یک منبع موثر درونی در برابر گرایش نوجوانان به سمت رفتارهای پرخطر به صورت سپر محافظتی عمل می کنند.کلید واژگان: انسجام خانوادگی, خودارزشمندی, گرایش به رفتار پرخطر, نوجوانThe aim of present research was to predict the tendency towards risk-taking behaviors in adolescents by family cohesion and self-worth. Research method was cross-correlational. The population was equal to 1320 individuals, included all high school students of the public high schools in Bojnoord city in the academic year of 2014-2013. A sample of 300 students were selected by multi-stage cluster sampling, Chosen from 7 schools With 2 class of each school. The instruments were Iranian youth risk-taking scale, Fisher's family cohesion scale and self-worth contingency questionnaire. Data were analyzed by using descriptive statistics, correlation and stepwise multiple regression model. Results showed that family cohesion and self-worth negatively correlated with all sub-scales of tendency towards risky behavior. In the final step of regression model, family cohesion and self-worth significantly predicted tendency towards risky behavior. Family cohesion as an effective internal source, and self-worth as an effective external source, act as protective shields to adolescents tendencies toward risk-taking behaviors.Keywords: family cohesion, self-worth, Tendency towards risky behavior, Adolescent
-
نگرشهای زیست محیطی افراد نقش بسیاری در حفظ و بهینه سازی محیط بوم شناختی انسانها دارد. معنویت به عنوان عامل مهم انسانی می تواند بسیاری از رفتارهای اجتماعی ما را تبیین کند. هدف از پژوهش حاضر تعیین رابطه بین هوش معنوی و نگرشهای زیست محیطی در بین دانشجویان دانشگاه پیام نور بجنورد است. روش پژوهش حاضر با توجه به ماهیت موضوع و اهداف مورد نظر توصیفی و از نوع همبستگی است. جامعه آماری این پژوهش را 315 نفر از دانشجویان تشکیل می دهند که به صورت نمونه گیری تصادفی انتخاب شده اند. برای سنجش متغیرهای تحقیق از پرسشنامه هوش معنوی کینگ (SISRI) (2008) و پرسشنامه نگرشهای زیست محیطی تامپسون وبرتون (1994) استفاده شد. نتایج تحلیل نشان داد که مولفه های هوش معنوی به طور معنادار می تواند نگرشهای زیست محیطی دانشجویان دانشگاه پیام نور را پیش بینی کنند(P< /.5). نمرات نشان می دهند که اگر یک واحد در متغیر آگاهی وگسترش آگاهی افزایش داشته باشیم به مقدار 20 صدم واحد در نگرش زیست محیطی افزایش خواهیم داشت. همچنین یک واحد افزایش در نمرات تفکر انتقادی و تولید معنا به ترتیب 31 صدم واحد و 21 صدم واحد در نمرات نگرش زیست محیطی دانشجویان افزایش خواهیم داشت. راه رسیدن به جامعه پایدار در جوامع کنونی، توجه به محیط زیست در هر جامعه ای می باشد، ماهیت نگرشهای زیست محیطی متکی بر وجود ارزش هایی است که شهروندان هر جامعه باید مجهز به آن باشند تا به رفتارهای بوم شناختی منجر می شود. هوش معنوی یکی از فاکتورهایی است که ارزش های اخلاقی و سجایای اخلاقی و نگرش جهان شهری را در شهروندان تسهیل و تقویت می کند.کلید واژگان: هوش معنوی, نگرش, زیست محیطیEnvironmental attitudes of people have a great role in preserving and optimizing the ecological environment of humans. Spirituality as an important human factor can explain many of our social behaviors. The purpose of this study was to determine the relationship between spiritual intelligence and environmental attitudes among students of Payame Noor University in Bojnourd. The methodology of this study is descriptive and correlational according to the nature of the subject and the desired goals. The statistical population of this study consists of 315 students selected by random sampling. To measure the variables of the research, King's Spiritual Intelligence Questionnaire (SISRI) (2008) and Environmental Thought Questionnaire (Thumpson & Bertton, 1994) were used. The results of the analysis showed that the components of spiritual intelligence can predict the environmental attitudes of Payame Noor University students (P <.5). The scores indicate that if one unit increases in the consciousness awareness and awareness variable, we will increase the amount of 20 hundredths of units in the environmental attitude. Also, an increase in the critical thinking and production of meaning scores will increase by 31% and 21% respectively in students' environmental attitudes. The way to a sustainable society in contemporary societies is to pay attention to the environment in any society, the nature of environmental attitudes is based on the values that the citizens of each society must have equipped to lead to ecological behaviors. Spiritual intelligence is one of the factors that facilitates and strengthens ethical values and ethical issues and urban world attitudes.Keywords: spiritual intelligence, attitude, environment
-
نگرشهای زیست محیطی افراد نقش بسیاری در حفظ و بهینه سازی محیط بوم شناختی انسانها دارد. معنویت به عنوان عامل مهم انسانی می تواند بسیاری از رفتارهای اجتماعی ما را تبیین کند. هدف از پژوهش حاضر تعیین رابطه بین هوش معنوی و نگرشهای زیست محیطی در بین دانشجویان دانشگاه پیام نور بجنورد است. روش پژوهش حاضر با توجه به ماهیت موضوع و اهداف مورد نظر توصیفی و از نوع همبستگی است. جامعه آماری این پژوهش را 315 نفر از دانشجویان تشکیل می دهند که به صورت نمونه گیری تصادفی انتخاب شده اند. برای سنجش متغیرهای تحقیق از پرسشنامه هوش معنوی کینگ (SISRI) (2008) و پرسشنامه نگرشهای زیست محیطی تامپسون وبرتون (1994) استفاده شد. نتایج تحلیل نشان داد که مولفه های هوش معنوی به طور معنادار می تواند نگرشهای زیست محیطی دانشجویان دانشگاه پیام نور را پیش بینی کنند(P< 0/05). نمرات نشان می دهند که اگر یک واحد در متغیر آگاهی وگسترش آگاهی افزایش داشته باشیم به مقدار 20 صدم واحد در نگرش زیست محیطی افزایش خواهیم داشت. همچنین یک واحد افزایش در نمرات تفکر انتقادی و تولید معنا به ترتیب 31 صدم واحد و 21 صدم واحد در نمرات نگرش زیست محیطی دانشجویان افزایش خواهیم داشت. راه رسیدن به جامعه پایدار در جوامع کنونی، توجه به محیط زیست در هر جامعه ای می باشد، ماهیت نگرشهای زیست محیطی متکی بر وجود ارزش هایی است که شهروندان هر جامعه باید مجهز به آن باشند تا به رفتارهای بوم شناختی منجر می شود. هوش معنوی یکی از فاکتورهایی است که ارزش های اخلاقی و سجایای اخلاقی و نگرش جهان شهری را در شهروندان تسهیل و تقویت می کند.کلید واژگان: هوش معنوی, نگرش, زیست محیطیEnvironmental attitudes of people have a great role in preserving and optimizing the ecological environment of humans. Spirituality as an important human factor can explain many of our social behaviors.The purpose of this study was to determine the relationship between spiritual intelligence and environmental attitudes among students of Payame Noor University in Bojnourd. The methodology of this study is descriptive and correlational according to the nature of the subject and the desired goals. The statistical population of this study consists of 315 students selected by random sampling. To measure the variables of the research, King's Spiritual Intelligence Questionnaire (SISRI) (2008) and Environmental Thought Questionnaire (Thumpson & Bertton, 1994) were used. The results of the analysis showed that the components of spiritual intelligence can predict the environmental attitudes of Payame Noor University students (P <.5). The scores indicate that if one unit increases in the consciousness awareness and awareness variable, we will increase the amount of 20 hundredths of units in the environmental attitude. Also, an increase in the critical thinking and production of meaning scores will increase by 31% and 21% respectively in students' environmental attitudes. The way to a sustainable society in contemporary societies is to pay attention to the environment in any society, the nature of environmental attitudes is based on the values that the citizens of each society must have equipped to lead to ecological behaviors. Spiritual intelligence is one of the factors that facilitates and strengthens ethical values and ethical issues and urban world attitudes.Keywords: spiritual intelligence, attitude, environment
-
BackgroundFear of success is a stressful factor that is derived from achievement. A few children and adults have a fear of success and as a result restrict their contributions despite their skills.ObjectivesThe present paper aimed at investigating the relationship between attribution styles and metacognitive skills and fear of success.MethodsThis was a descriptive cross sectional study conducted on a statistical population of all students of 3 universities of National, Azad, and Payam-e Noor of Bojnourd, Iran, in the first 6 months of 2015. In the present study, 385 students were selected through clustering random sampling, and 3 questionnaires of Zukerman and Ellisons Fear of Success, Peterson and Seligmans Attribution Styles, and Wells MetaCognition were distributed among the students. The obtained data were analyzed using SPSS software version 20.ResultsResults of the regression revealed that in the best model of prediction, cognitive confidence, positive attributions, uncontrollability, and risk are able to predict the fear of success variable (P ≤ 0.05.01). With respect to Pearsons correlation coefficient, a significant negative relationship was obtained between positive attribution style and fear of success (P ≤ 0.0005), and only negative stable attributions had a significant relationship with fear of success (P ≤ 0.01). In addition, a significant relationship was detected between cognitive confidence, uncontrollability, and risk (P ≤ 0.0005), positive beliefs about concern, and fear of success.ConclusionsThe results of the present research, conforming to that of the other studies, revealed that attribution styles and metacognitive skills are able to predict the fear of success variable.Keywords: Achievement, Attribute, Fear, Metacognitive Knowledge
-
هدف این پژوهش بررسی اثر آموزش فراشناخت و ذهن اگاهی بر رفتار شهروندی سازمانی است. روش تحقیق نیمه آزمایشی است. جامعه آماری کلیه معلمان مشغول به تحصیل در دانشگاه فرهنگیان خراسان شمالی (شهربجنورد) در سال تحصیلی 93-1392 می باشند که تعداد کل آنها 540 نفراست. با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی خوشه ایسه کلاس به تعداد 90 نفرانتخاب و به طور تصادفی در دو گروه آزمایش(60نفر) و یک گروه کنترل(30نفر) قرار گرفتند. به یکی از گروه های آزمایش فراشناخت و به دیگری ذهن آگاهی آموزش داده شد. برای اندازه گیری رفتار شهروندی سازمانی از پرسشنامه پودساکف وهمکاران (1990)استفاده شد. تجزیه تحلیل داده ها از روش تحلیل کواریانس و مانکوا انجام شد. یافته ها نشان دادکه رفتار شهروندی سازمانی در معلمانی که درگروه های تحت آموزش فراشناخت وذهن آگاهی قرارداشتند از معلمانی که درگروه کنترل بودند به طور معناداری بیشتر بود.کلید واژگان: فراشناخت, ذهن آگاهی, رفتارشهروندی سازمانیThe purpose of this study was to evaluate the effect of metacognition and mindfulness training on Organizational citizenship Behavior (OCB). Semi-experimental research method was used. The population of all teachers studying at the Farhangian University of North Khorasan (Bojnoord) 93-1392 academic year are the total number of 540 student. Using cluster random sampling three classes of 90 students were selected randomly In the experimental group (60 cases) and control group (30 cases).
To one of the experimental groups were taught mindfulness and metacognition to others group. Questionnaire to measure Organizational citizenship Behavior Podskoff and colleagues (1990) were used. Data analysis was performed using multivariate analysis of covariance.
Results showed that OCB in metacognition and mindfulness training teachers Groups Were significantly higher than the control group teachers.Keywords: Metacognition, mindfulness, organizational citizenship behavior -
هدف تحقیق حاضر بررسی رابطه بین مهارتهای فراشناختی وهوش معنوی دربین دانشجویان دانشگاه پیام نوراسفراین می باشد. تعداد 287 نفر به عنوان نمونه تحقیق با استفاده از روش نمونه گیری طبقه ای مرحله ای انتخاب شدند. جهت سنجش فراشناخت ازپرسشنامه ولزوکارترایت (2004) و برای سنجش هوش معنوی از آزمون 29سوالی عبدالله زاده (1387) استفاده شد. نتایج تحلیل با روش همبستگی نشان داد که بین مهارتهای فراشناختی و هوش معنوی رابطه مثبت معنادار وجود دارد . همچنین تحلیل رگرسیون نشان داد که مهارتهای فراشناختی پیش بین خوبی برای هوش معنوی می باشند و همچنین ازبین عاملهای فراشناخت فقط عامل کنترل ناپذیری وخطرباهوش معنوی ارتباط نداشت.این نتایج نشان میدهند که افزایش درمهارتهای فراشناختی موجب افزایش قدرت داوری و، سازمان دهی و گسترش معنایی دانش فرد می شود که این توانمندی ها با گسترش هوش معنوی همراه می باشند.کلید واژگان: فراشناخت, هوش معنویMet cognition and spiritual Intelligence (SQ) both are components that today have a special importance and novelty in psychology, so studying and investigating these components and recognizing its various dimensions can be helpful for us in theoretical and practical areas. The purpose of present research is to study the relation between met cognition and spiritual Intelligence among students. This 87 persons of the students of payame Noor University in Esfarayen randomly were selected and tested. For testing the met cognition was used of MCQ-30 questionnaire of wells and kart right (2004) and for testing the spiritual Intelligence used of spiritual Intelligence test of abdollah zade (1387). Analysis results with correlation method of person, showed that there is a positive meaningful relation between spiritual Intelligence and met cognition skills (p0/05).Keywords: spiritual Intelligence, met cognition
-
مقاله حاضر به بررسی مهارت های یادگیری خودتنظیمی1 بین سه گروه (حافظان قرآن مبتدیان و غیر حافظان) می پردازد. در این مطالعه که در چارچوب طرح پیمایشی است، تعداد 120 نفر نمونه (40 نفرحافظان قرآن، 40 نفر مبتدی و40 نفرغیرحافظ قرآن) در سه پایه تحصیلی راهنمایی دبیرستان و دانشگاهی به طور تصادفی انتخاب و مقاسیه شده اند. از آزمون یادگیری خودتنظیمی بوفارد برای اندازه گیری میزان مهارت های یادگیری افراد سه گروه استفاده شده و داده ها با استفاده از آزمون تحلیل واریانس وt مستقل، تجزیه و تحلیل شده است. بر اساس نتایج این تحقیق، میزان مهارت های یادگیری خودتنظیمی در بین حافظان قرآن و غیر حافظان به طور معناداری متفاوت بوده است؛ یعنی حافظان قرآن در مهارت های یادگیری خودتنظیمی، عملکرد بهتری در مقایسه با غیرحافظان داشته اند. (05/0p<) ولی بین سن، تحصیلات و جنسیت در نمره یادگیری خودتنظیمی، تفاوت معناداری مشاهده نشده است. همچنین مشخص شده است که مهارت حفظ قرآن، سایر مهارت های غیر قرآنی را نیز افزایش می دهد.
کلید واژگان: حافظان قرآن, یادگیری, خودتنظیمیThe present paper investigates the self-regulatory learning skills among three groups (those who know the Quran by heart, beginners, and those who don’t know the Quran by heart). The research method is carried out in the framework of survey design and a sample including 120 students (40 students who know the Quran by heart, 40 beginners, and 40 students who don’t know the Quran by heart) have been selected randomly and compared. These students were from three different educational levels (secondary school, high school, and university). Bofard's self-regulatory learning test has been used to measure the rate of learning skills of individuals in these three groups and data have been analyzed by variance analysis test and independent t-test. The research findings show that the rate of self-regulatory learning skills is significantly different between those who know the Quran by heart and those who dont, that is, those who know the Quran by heart have show better functions in self-regulatory learning skills in comparison with those who dont know the Quran by heart(p<0.05). However, there is no significant difference between age, education, and gender in the score of self-regulatory learning. Furthermore, these findings show that the skill of the Quran memorization improves other non-Quranic skills, as well.Keywords: those who know the Quran by heart, learning, self, regulation
- این فهرست شامل مطالبی از ایشان است که در سایت مگیران نمایه شده و توسط نویسنده تایید شدهاست.
- مگیران تنها مقالات مجلات ایرانی عضو خود را نمایه میکند. بدیهی است مقالات منتشر شده نگارنده/پژوهشگر در مجلات خارجی، همایشها و مجلاتی که با مگیران همکاری ندارند در این فهرست نیامدهاست.
- اسامی نویسندگان همکار در صورت عضویت در مگیران و تایید مقالات نمایش داده می شود.