ahad faramarz gharamaleki
-
یونانیان باستان با استفاده از تمثیل پرکردن ظرف و برافروختن شعله، میان دو گونه یا دو معنای آموزش تمایز نهاده اند. قبول این تمایز و رجحان معنای دوم، توجه اندیشمندان را به ساحت های مختلف آموزش (به ویژه ساحت عمل) و ارائه الگوهای متناسب با آن معطوف نموده است. تطبیق این امر بر فلسفه و تعیین قلمرو ساحت عمل در این دانش محور تحقیقات فزاینده ای است که نتایج آنها را میتوان در دو حوزه مهارتهای فکری و زیست فلسفی سامان داد. مقاله حاضر به منظور ارائه تبیینی جامع از ساحت عمل در فلسفه در دلالت اول (مهارتهای فکری) به بررسی دو فهرست پیشنهادی و تلاش جهت سامان بخشی به اختلاف نظرها و در دلالت دوم (زیست فلسفی) به توضیح انگاره فلسفه به مثابه روش زندگی و جریانهای برخاسته از آن مانند مشاوره فلسفی و فلسفه درمانی می پردازد. در پایان ساحت عملی فلسفه به مثابه هرمی مشتمل بر مهارتهای فلسفی در سطح پایین، زیست فلسفی در سطح بالا و سایر کنش های مرتبط با فلسفه ورزی در سطوح میانه ترسیم می شود.
کلید واژگان: آموزش فلسفه, ساحت عمل, مهارت های فلسفی, فلسفه ورزی, زیست فلسفیThe ancient Greeks distinguished between two types or two meanings of education by using the metaphor of filling a vessel and lighting a flame. The acceptance of this distinction and the priority of education in the second sense has directed the attention of thinkers to different fields of education (especially the field of practice) and providing appropriate models. This article tries to find and explain the field of practice in philosophy education. For this purpose, after a brief overview of contemporary researchers' re-attention to the practical domain of philosophy, we will examine the factors affecting this flow and its consequences. In the following, "philosophical skills" and "philosophical life" are proposed and analyzed as the implications of the practical field of philosophy. In the first implication, we will study two suggested lists for philosophical skills and try to organize the differences of opinion, and in the second implication, we will explain the idea of philosophy as a way of life and the currents arising from it, such as philosophical counseling and philosophical therapy. At the end, the practical field of philosophy is drawn as a pyramid consisting of philosophical skills at the lower level, bio-philosophical skills at the upper level and other activities related to philosophizing at the middle levels.
Keywords: Education Of Philosophy, Practical Domain, Philosophical Skills, Philosophizing, Philosophical Life -
فصلنامه اندیشه دینی، پیاپی 90 (بهار 1403)، صص 85 -107ابوالحسن اشعری انتقادات مهمی علیه آموزه بساطت یا عینیت ذات و صفات ارائه کرده است. برخی از فیلسوفان معاصر در سنت فلسفه تحلیلی نیز دیدگاهی مشابه او در مورد این آموزه ارائه کرده اند. در نظر اشعری آموزه بساطت مستلزم اموری شهودا نامعقول و بی معنا است. پذیرش آموزه بساطت در نگاه اشعری اولا مستلزم شخص انگاری صفات و ثانیا مستلزم پذیرش این همانی خارجی میان صفات است که از نظر او هر دو نتیجه به ضرورت عقلی مردود است. در این مقاله ضمن توضیح و بررسی مبانی متافیزیکی اشعری، انتقادات اصلی او علیه آموزه بساطت را صورتبندی می کنیم، سپس می کوشیم نشان دهیم اولا ماهیت خدای فرامقولی معرفی شده از سوی اشعری با مبانی متافیزیکی او خصوصا با الگوی شیء-ویژگی سازگار نیست و ثانیا ادله موافقان آموزه بساطت نیز به همان اندازه انتقادات او دارای قوت فلسفی است و ثالثا نظریه جایگزین او نمی تواند پاسخی به مساله رابطه ذات و صفات الهی باشد، مگر به ابتنای غیر علی.کلید واژگان: ابوالحسن اشعری, آموزه بساطت الهی, عینیت ذات و صفات, الگوی شیء-ویژگیAbu al-Hasan al-Ash'ari has presented significant criticisms against the doctrine of divine simplicity or the identity of essence and attributes. Some philosophers within the analytical philosophy tradition have also voiced similar concerns about this doctrine. According to Ash'ari, the concept of divine simplicity leads to notions that are intuitively unreasonable and meaningless. In his perspective, embracing the doctrine involves personalizing attributes and accepting an external identity between them, both of which he argues are rejected by reason. In this paper, we delve into the metaphysical foundations of Ash'ari's viewpoint, outlining his primary criticisms of the doctrine of simplicity. We aim to demonstrate that, firstly, the nature of the trans-categorical God proposed by Ash'ari is incongruent with his metaphysical foundations, particularly concerning the object-property model. Secondly, we contend that proponents of the doctrine of simplicity present arguments with similar philosophical strength to Ash'ari's criticisms. Thirdly, we argue that his alternative theory falls short of addressing the issue of the relationship between essence and divine attributes, unless through a non-causal grounding theory.Keywords: Abu Al-Hasan Al-Ash'ari, The Doctrine Of Divine Simplicity, Identity Between Essence, Attributes, Object-Property Model
-
اطلاق «حرث» بر زنان در آیه 223 سوره بقره، مسیله شی انگاری زن و ابزارانگاری او برای منافع مرد را به میان آورده است؛ چراکه براساس ظاهر عبارت قرآنی«نساوکم حرث لکم»، به مردان خطاب می شود، «زنان کشت زار شما هستند». این برداشت که زن از منظر اسلام به نوعی طفیل مرد محسوب می شود با شواهد فراوان در قرآن و روایات که قایل به شان و منزلت رفیع زن بوده و تنها ملاک برتری انسانی میان زن و مرد را تقوای ایشان دانسته، ناسازگار است. این پژوهش با بکارگیری روش کتابخانه ای، توصیف و تحلیل داده ها، ضمن بیان دیدگاه لغویان و مفسران به ویژه علمای بلاغت ومفسران ادبی با هدف تبیین واژه حرث در مورد زنان، به بررسی معناشناسی شناختی آن در قرآن پرداخته و به این نتیجه دست یافته است که ایجاد شبهه مذکور، ناشی از عدم شناخت کافی نسبت به نکات بلاغی به ویژه تشبیه بلیغ در قرآن است که نه تنها با استفاده از دیدگاه های ادبی قدمایی قابل دفاع است بلکه از منظر دانش نوین معناشناسی شناختی نیز به وجهی مطلوب تایید و تحسین می شود؛ چراکه از این تشبیه مفاهیم برجسته و فاخری همچون جایگاه و نقش حیاتی زن در بقاء و رشد نسل بشر و ضرورت توجه ویژه مرد به وی، به شکلی مستدل و روشمند تحصیل می شود.
کلید واژگان: زن, حرث, شئ انگاری زن, تشبیه, معناشناسی شناختیThe application of "حرث" to women in verse 223 of Surah Al-Baqarah brings up the issue of objectification of women and instrumentalization of them for the interests of men; Because based on the appearance of " نسائکم حرث لکم…", it is addressed to men that women are your fields. The idea that a woman is a parasite of a man from the view of Islam is incompatible with many evidences in Islam that emphasize the high dignity of women and consider their piety as the only criterion of human superiority between men and women. the question is to examine the point of view of lexicographers and commentators, This research considers the creation of the mentioned doubt to be due to the lack of sufficient knowledge of rhetorical points, the eloquent simile in Qur'an, which can be defended not only by using ancient literary perspectives, but also from the perspective of modern semantics. it is approved and admired in a favorable way. Because from this simile, prominent concepts such as the position and vital role of women in the survival and growth of the human race and the necessity of a man's special attention to her are learned scholarly.
Keywords: woman, harth, objectification of women, simile, cognitive semantics -
در نظام تربیتی اسلام، سقوط و انحطاط یا کمال و تعالی انسان با رفتار ارتباطی بین شخصی او هم بستگی مستقیم دارد. تنظیم این نوع از رفتارها و شناسایی عوامل آن مورد اهتمام اندیشمندان بوده است. روان شناسان جنبه های زیستی، رویدادهای بیرونی، یادگیری و نگرش ها را از عوامل موثر بر رفتار ارتباطی بین شخصی انسان می دانند. آموزه های دینی نیز بر تبیین و تنظیم رفتار انسان تاکید می کنند. در پژوهش حاضر انگاره های ذهنی به عنوان عامل زیربنایی در تنظیم رفتار ارتباطی انسان بر پایه آموزه های دینی جست وجو شده و به روش توصیفی _ تحلیلی، نحوه شکل گیری خودبنده انگاری به عنوان عاملی زیربنایی در تنظیم رفتار ارتباطی انسان شده است. متون دینی با ترویج توحید در مالکیت و ربوبیت و توجه دادن به فقر ذاتی انسان، نیازمندی مطلق به خداوند را در او نهادینه می کنند. درک نیازمندی انسان به خداوند، خودبنده انگاری را در ذهن و اندیشه آدمی ایجاد می کند. وجود این انگاره نیز به تحقق نگرش عبودیت در مومن انجامیده و با کمک واسطه نگرش عبودیت، فرد می تواند بر مبادی رفتاری خود اعم از نفس، غرایز و صفات اخلاقی تاثیرگذار باشد.
کلید واژگان: انگاره, خودبنده انگاری, فرایند شکل گیری انگاره, مبادی رفتارMishkat, Volume:42 Issue: 159, 2023, PP 4 -28In the Islamic educational system, human degeneration or perfection has a direct correlation with interpersonal communication behavior. Thinkers have always been concerned about regulating these behaviors and identifying their factors. Psychologists consider biological aspects, external events, as well as learning and attitudes as effective factors on human interpersonal communication behavior. Religious teachings also emphasize the explanation and regulation of human behavior. In this research, mental images are searched as the underlying factor in regulating human communication behavior based on religious teachings. This article examines the formation of Self-servitude as an underlying factor in human communication behavior using a descriptive analytical method. By promoting monotheism in ownership and lordship and paying attention to the human's inherent poverty, religious texts institutionalize his absolute need for God. Self-servitude in human's thought comes from the understanding of man's need for God. This presupposition has led to the realization of the attitude of worship in the believer. With the help of the intermediary of attitude, a person's servitude can affect his behavioral principles, including ego, instincts and moral traits.
Keywords: Presupposition, self-servitude, presupposition formation process, behavior principles -
مسیله ی اساسی این پژوهش تحلیل ماهیت گزاره های نخستین (τἀ πρῶτον : تا پروتون) در فلسفه ی ارسطو و هدف از آن کشف نسبت این گزاره ها با بدیهیات شش گانه و نقد آن است. ارسطو در تحلیل پسین، گزاره های نخستین را در در پاسخ به مسیله ی تسلسل معرفتی، مطرح می کند. این گزاره ها با دو ویژگی شناخته می شوند: 1- متعلق معرفت اند و شروط آن همچون کلیت و ضرورت را دارا هستند 2- هیچ میانجی اثباتی ندارند. در این پژوهش آشکار می گردد نسبت گزاره های نخستین در فلسفه ی ارسطو با بدیهیات دوره ی اسلامی عموم و خصوص مطلق است؛ بدین معنا که بدیهیات اعم از این گزاره ها هستند؛ اما از طرفی گزاره های نخستین در فلسفه ی ارسطویی اعم از «اولیات» در دوره ی اسلامی هستند. ارسطو از بین بدیهیات شش گانه، دو دسته از آنها یعنی اولیات و فطریات را در ذیل گزاره های نخستین می گنجاند. اخراج محسوسات و متواترات از دایره ی گزاره های نخستین به دلیل فقدان شروط معرفت و اخراج تجربیات و حدسیات به دلیل اثبات پذیری و علت داشتن آنهاست. در فلسفه ی ارسطویی سلسله ی علل گزاره های تجربی نمی تواند تا بی نهایت ادامه پیدا کند؛ اما وی در بیان اصول اثبات ناپذیر طبیعت و روشن کردن سنخ آنها ناکام است. همچنین عدم ارایه ی ملاک مناسبی برای تشخیص گزاره های نخستین از سایر گزاره ها نظام منطقی-فلسفی وی در باب ساختار «دانش های برهانی» را دچار چالش جدی می کند.
کلید واژگان: ارسطو, معرفت, گزاره های نخستین, بدیهیات, تجربیاتThe basic problem of this research is the analysis of the quiddity of the first propositions (τἀ πρῶτον: to Proton) in Aristotle's philosophy and its purpose is to discover the relation of these propositions with the sextuple self-evident propositions. In Posterior Analytics, Aristotle puts forward the first propositions in response to the problem of epistemic regress. These propositions are known by two characteristics: 1- They are association of knowledge and have its conditions such as completeness and necessity. 2- They have no middle term. In this research, it is revealed that the instance of first propositions in Aristotle's philosophy is more specific than the instance of self-evident propositions; this means that self-evident propositions are more general than these propositions; but on the other hand, the first propositions in Aristotle’s philosophy are more general than "primary premises" in the Islamic philosophy. Among the sextuple self-evident propositions, Aristotle includes two groups of them, i.e. primary premises and natural propositions, under the first propositions. Exclusion of sensory premises and unanimous traditions premises from the first propositions is due to the lack of conditions of knowledge, and the exclusion of empirical and intuitive premises is due to their provability and causality. In Aristotelian philosophy, the cause’s chain of empirical propositions cannot continue indefinitely; but he fails to express the unprovable principles of nature and clarify their meaning. Also, the lack of providing a suitable criterion for distinguishing the first propositions from other propositions seriously challenges his logical-philosophical system regarding the structure of "demonstrative knowledge"
Keywords: Aristotle, Knowledge, first propositions, self-evident propositions, empirical propositions -
مسیله اساسی این پژوهش بررسی «تبیین علی عمل» و هدف آن کشف الگوی عام قیاسی- قانونی به روش تحلیلی-توصیفی در فلسفه ی صدرالمتالهین و نقد این الگو از طریق بررسی لوازم منطقی آن است. از نظر ملاصدرا، عمل، فعل ارادی آدمی است که وی به آن آگاهی مرتبه ی دوم دارد؛ از این رو تبیین علی عمل نیازمند کشف مبادی این دو عنصر یعنی فعل ارادی و آگاهی مرتبه ی دوم است. مبدا اصلی صدور فعل ارادی در حکمت متعالیه تصدیق به فایده آن توسط قوه متصرفه است و مبادی دیگر، همچون قوه شوق، اراده و قوه فاعله به طور مکانیکی نقش خود را در صدور فعل ارادی ایفا می کنند. سلطنت متصرفه در پیدایش فعل ارادی با دخالت عقل عملی به عنوان مبدا آگاهی ساز، تعدیل می شود به طوری که عمل فعل ارادی است که از کانال عقل عملی عبور کند. از نظر صدرالمتالهین، علت حصول یک عمل در نهایت یا تصدیق یکی از دو قوه متصرفه یا عاقله به انجام آن عمل بدون وجود تصدیق معارض است و یا تصدیق یکی از این دو قوه ادراکی به انجام یک عمل و غلبه برشوق ناشی از تصدیق معارض قوه دیگر است؛ بنابراین «تصدیق به سودمندی یک عمل» در صورت «نبود تصدیق معارض» یا «غلبه بر شوق ناشی از تصدیق معارض» الگوی عام قیاسی-قانونی را در باب عمل، در حکمت متعالیه می سازد. اشکال هنجارمندی، عدم تبیین علی در هنگام تعارض شوق ها و جبرگرایی سه اشکال وارد بر نظریه صدرالمتالهین در باب تبیین علی است.همچنین تفسیر قوای نفس به مراتب یا شیون نفس، دخالتی در الگوی تبیین علی ندارد بلکه صرفا منجر به تغییر در ادبیات بحث می شود وهمان اشکالات مذکور پابرجا خواهد ماند.
کلید واژگان: قوای نفس, مبادی اراده, تبیین علی, الگوی قیاسی-قانونی, صدرالمتالهینThe main issue of this research is to investigate the causal explanation of the action and its purpose is to discover the deductive-nomological model and to criticize it in the philosophy of Sadr al-Mutalahin. According to him, an intentional action is the volitional act of a person, of which he has second-order awareness; therefore, the causal explanation of it requires the discovery of the basics of these two elements. The main cause of creating volitional action is the recognition of its benefits by the imaginative faculty. The reign of the imaginative faculty in the creation of volitional action is moderated by the intervention of practical reason as the source of awareness, so that intentional action is volitional action that passes through the channel of practical reason. the cause of the creation of an intentional action is either the acknowledgment of one of the two rational or imaginative faculty to perform that action without the presence of the opposite confirmation, or the confirmation of one of these two faculty to perform an action and the overcoming of the enthusiasm caused by the contrary confirmation of the other faculty. Therefore, "confirming the usefulness of an action" in the case of "absence of confirmation of the opposite" or "overcoming the enthusiasm caused by the confirmation of the opposite" makes the deductive-nomological model regarding the action, in transcendental wisdom. The normativism, lack of causal explanation when passions conflict, and determinism are the three problems of Sadr al-Mutalahin's theory.
Keywords: Faculty of the Soul, Causes of Will Causal Explanation, Deductive-Nomological Model, Mulla Sadra -
تکلیف در حد وسع در پنج آیه قرآنی آمده و در تاریخ دانش های تفسیر و کلام نیز چالش های فراوانی ایجاد کرده و دانشمندان مسلمان را به گروه بندی کشانده است. چالش ها در تکلیف در حد وسع اغلب در چهار مسیله عقلی و سمعی، امکان و امتناع، وقوع و عدم وقوع و حسن و قبح آن است. در دو حدیث از امام رضا (ع) به این چالش ها پاسخ داده می شود. به رغم اهمیت این دو حدیث تاکنون تحقیق مستقلی در تحلیل مفهومی و گزاره ای و لوازم منطقی آن ها منتشر نشده است. مسیله اصلی این تحقیق، فرایند دلیل آوری و ماخذ برهان در دو حدیث رضوی با بررسی تاثیر ماخذ برهان در این دو حدیث بر میراث تفسیری شیعه و مقایسه آن با تفاسیر اهل سنت است. تفاوت ماخذ برهان در بیان امام رضا (ع) یعنی «عدالت» با ماخذ برهان با تفاسیر اهل سنت یعنی «رحمت» تفاوت مفهومی تکلیف در حد وسع را نشان می دهد. مفاد این حدیث نقش راهبردی در سلامت و سرآمدی نظام های حقوقی، تربیتی و اخلاقی دارد. عادلانه بودن تکلیف در این روایت می تواند به منزله شاخصی برای ارزیابی در وظایف حرفه ای به کار رود.
کلید واژگان: حدیث رضوی, وسع, تکلیف در حد وسع, عدل الهی, رحمت الهیReligious task within the limits of one's ability is mentioned in five Quranic verses and has created many challenges in the history of tafsir and theological sciences and has led Muslim scholars to group. Challenges in “tasks as much as possible" are often in four intellectual and auditory issues, possibility and refusal, occurrence and non-occurrence, and its goodness and ugliness. These challenges are answered in two hadiths of Imam Riḍā (as). Despite the importance of these two hadiths, so far no independent research has been published on the conceptual and propositional analysis and their logical components. The main issue of this research is the process of providing evidence and the source of proof in two hadiths of Razavi by examining the effect of the source of proof in these two hadiths on the Shiite exegesis heritage and comparing it with Sunni interpretations. The difference between the source of proof in Imam Riḍā's (as) statement, which is "justice", and the source of proof with Sunni interpretations, which is "mercy", shows the difference in the concept of "religious task within the limits of one's ability". The content of this hadith has a strategic role in the health and efficiency of legal, educational and moral systems. The fairness of the task in this narrative can be used as an indicator for evaluating professional tasks.
Keywords: Razavi's Hadith, the One’s Limits, ability, Task within the Limit of One’s Ability, Divine justice -
Asking from the truth of Cogito as the basis of knowledge, this paper tries to analyze all possible answers in Descartes’ philosophy. Inductively, four possible answers are open to consideration: either Cogito is true 1) based on argumentation, 2) because it is clear and distinct, 3) because of being innate, or, lastly, 4) because of intuition. All of these explanations either entail accepting some prior knowledge to Cogito or fall in a vicious circle. A proper way to explain Cogito’s truth is a new perspective to the meaning of intuition in Descartes’ philosophy. Through this perspective Cogito is a presential experience. Lack of any gap, separation, and disjunction in this presential experience is the reason for the truth of Cogito because this lack is the lack of error’s cause.Keywords: Rene Descartes, Cogito Ergo Sum, Meditations, Self-Awareness, Knowledge by Presence
-
یکی از مواردی که در میراث تفسیری آیه لایسیل (آیه 23 سوره انبیاء) مورد غفلت واقع شده عدم تمایزگذاری میان دو رویکرد هنجاری و توصیفی آیه است. مقاله حاضر برای تبیین دقیق تر مفاد آیه و در خلال مواجهه مساله محور با آن، این پرسش اصلی را پی جویی می کند که آیا عبارت «لا یسیل عما یفعل» تنها در مقام توصیه و بیان بایدها و نبایدهای هنجاری برای «نهی» از سوال از فعل الهی بوده و یا می تواند دربردارنده پیامی اخباری و توصیفی برای حکایت از عالم واقع و «نفی» سوال از افعال خدا باشد؟ حل این مساله در گرو پاسخ به دو پرسش فرعی است: الف) مبنای سوال ناپذیری افعال خداوند چیست؟ برای یافت این مبنا از تحلیل مفهومی، سیستمی و گزاره ای بهره می بریم. ب) آیه با کدام غرض سوال ناپذیری فعل الهی را بیان می کند؟ که پاسخ آن را از مسیر بررسی سیاق آیه لایسیل در بافت معنایی سوره انبیاء پی جویی می کنیم. نتایج به دست آمده نشان می دهد سوال اعتراضی در عبارت «لا یسیل عما یفعل» فرایندی است که بر مراحل مختلف «محاسبه»، «سرزنش و اعتراض» و «مواخذه و عقاب» دلالت دارد. بنابراین آیه لایسیل می تواند در بستر رویکردی توصیفی شامل این پیام باشد که هیچ از بندگان خداوند نمی تواند (نه این که نباید) از فعل خدا مواخذه نماید. همچنین گزاره «لا یسیل عما یفعل» می تواند شامل نهی ارشادی از «سوال استفهامی» از کنه غایت افعال الهی باشد. این نهی (در لباس خبر) ناظر به محدودیت قلمرو ادراکی بندگان در مقام پرسش گر و عدم احاطه آنان به علم الهی باز می گردد.کلید واژگان: سوال ناپذیری فعل الهی, آیه لایسئل, رویکرد هنجاری و توصیفی, تحلیل سیستمی, تحلیل گزاره ایOne of the issues that are neglected in the history of the interpretation of the verse “lā yus’al” (Anbīyā’: 23) is not distinguishing between descriptive and normative approaches. To clarify the verse, this article explores the question that “whether the phrase of “lā yus’al ‘ammā yaf'al” (God is not questioned about what He does) is only a recommendation and expression of normative dos and don'ts for "prohibition" of asking about the divine act, or can it contain a descriptive and news message to talk about the real world and prohibiting the question of God’s actions?” The answer depends on two sub-questions: a) What is the basis of the unquestionability of God's actions? To find this basis, we use conceptual, systematic, and propositional analysis. b) With what purpose does the verse express the unquestionability of divine action? We seek the answer by examining the context of “lā yus’al ‘ammā yaf'al” in the semantic context of Surah Anbīyā’. The results show that the question of objection in this phrase is a process that implies different stages of “evaluation,” “blame and protest” and “reprimand and punishment.” Therefore, in the context of a descriptive approach, the verse may include the message that none of God’s servants can (not that they should) ask about God’s actions. Also, this phrase may indicate a directive prohibition of “interrogative question” about the end of divine actions. This prohibition (in the form of news) refers to the limitation of the perceptive realm of servants as questioners and their lack of knowledge of God.Keywords: Unquestionability of God’s Action, The Verse “Lā Yus’al”, Descriptive, Normative approach, systemic analysis, Propositional Analysis
-
در طول تاریخ تلقی های مختلفی از فلسفه شده است. اینکه تلقی ما از فلسفه چیست هم در قبول یا رد فلسفه نقش دارد هم چارچوب فلسفه ی ما را مشخص می سازد. در تاریخ فلسفه اسلامی اخوان الصفا تلقی متفاوتی از فلسفه پیش نهاده اند. ما در این جستار به تحلیل این تلقی می پردازیم و نشان می دهیم که فلسفه نزد ایشان یک فرآیند سه مرحله ای است. مرحله ی اول دوستداری علوم فلسفیه ی حقیقیه است و همین مرحله ی اول است که وجه تسمیه ی فلسفه می باشد. این مرحله نیرو و سوخت مسیر طاقت فرسای مرحله ی دوم را فراهم می آورد. مرحله ی دوم معرفت حقایق موجودات به قدر طاقت انسان است که همه ی علوم فلسفی منطقیات و ریاضیات و طبیعیات و الهیات (شامل حکمت عملی) را در بر می گیرد. و مرحله ی سوم قول و عمل هم آهنگ با علم است، یعنی فرد باید مهارت یا فضیلت یا هنر عمل موافق با علم را داشته باشد. برای اینگونه عمل کردن فرد باید فراست تشخیص عمل مناسب در موقعیت مربوطه را هم داشته باشد. با این فرآیند، بر خلاف سایر علوم و سایر امور، به دنبال برون دادی نیستیم، بلکه این فرآیند خود زیبایی و مطلوب است. اخوان الصفا با ترکیب نظام مند به این تلقی رسیده اند.کلید واژگان: اخوان الصفا, فلسفه, تلقی فرآیندی, ترکیب نظام مند, معرفت حقائق موجودات, فضیلتThroughout history, there have been various treatments of philosophy. What we think of philosophy plays an important role both in accepting or rejecting philosophy and in defining the framework of our philosophy. In the history of Islamic philosophy, Ikhwān al-Ṣafā has put forward a different treatment. In this inquiry we analyze this treatment and show that philosophy for them is a three-stage procedure. The first stage is the love of true philosophical sciences and it is exactly this stage that is the ground of philosophy's appellation. This stage provides the power and fuel of the exhausting path of the second stage. The second stage is the knowledge of the realities of beings to the extent of human strength, which encompasses all philosophical sciences of logics and mathematics and physics and divine sciences (including practical wisdom). And the third stage is word and deed in harmony with science, that is, one must have the skill or virtue or art of acting in accordance with science. In order to act in this way, one must also have the instinct to recognize the appropriate action in the relevant situation. With this procedure, unlike other sciences and other matters, we do not seek an output, rather the procedure itself is beauty and desired. Ikhwān al-Ṣafā have reached this treatment by systematic combination.Keywords: Ikhwān al-Ṣafā, philosophy, procedural treatment, systematic combination, knowledge of the realities of beings, virtue
-
فصلنامه مشکوه، پیاپی 155 (تابستان 1401)، صص 38 -57مقاله حاضر به جستجوی مسایل پژوهشی مربوط به آیه 23 سوره انبیا و طبقه بندی روشمند این مسایل، همراه با تامل در روش پاسخ به هر مسیله می پردازد. این تحقیق در پی پاسخ به این پرسش اصلی است که مواجهه مسیله محور چگونه می تواند با عبور از «مشکل» و دشواره مفهوم خدای لایسیل به «مسایل» متمایز در سه مجموعه تحلیل پیام، مبانی پیام و فراپیام دست یابد و درضمن، حسن بودن این مسایل را تامین کند. روش پژوهش در بخش «تحلیل پیام»، تحلیل منطقی ساختار محتوایی آیه در قالب چهار شاخه فرعی بیان معنا، تحلیل مفهومی، تحلیل گزاره ای و تحلیل سیستمی است. در بخش «تحلیل مبانی پیام»، با روش تبیین «علل» پیام های آیه به تحلیل مبانی تصوری و تصدیقی مفاد آیه می پردازیم و در بخش «تحلیل فراپیام»، پیامدها، لوازم، نتایج و آثار عینی مفاد آیه را تحلیل و طبقه بندی می کنیم. مواجهه مسیله محور با آیه لایسیل با لحاظ کردن چندتباری بودن مسایل نهفته در آیه، از آفت های درهم آمیختن بدون انسجام مرز رشته ها، تفسیر تک بعدی و تحویلی نگر، تطبیق نظریه ها بر مضمون آیه و تفسیربه رای گذار کرده و لزوم رهیافت میان رشته ای در تفسیر آیه و کاربرد روشمند تحلیل سیاق، منطق قدیم و جدید، فلسفه و کلام را نشان می دهد.کلید واژگان: مواجهه مسئله محور, روش شناسی, آیه لایسئل, تحلیل پیام, تحلیل فراپیامMishkat, Volume:41 Issue: 155, 2022, PP 38 -57The present article deals with research issues related to verse 23 of al-Anbiya' Surah and their methodical classification along with answering method for each issue. This research seeks to answer this main question that how the problem-oriented approach can go beyond the problem and the difficulty of the “God who is not questioned” concept, to different problems in three sets of message analysis, message basics and metamessage to achieve the message and at the same time ensure the goodness of these issues. In the "message analysis" section, the research method is the logical analysis of the verse’s content structure in the form of four sub-branches: meaning expression, conceptual analysis, propositional analysis and systemic analysis. In the "analysis of the message basics” section, using the explaining the "causes" of the verse’s messages method, we analyze the imaginary and affirmative bases of the verse’s contents, and in the "Analysis of the Meta-Message" section, we analyze the consequences, accessories, results and objective effects of the verse’s contents. The problem-oriented encounter with “God who is not questioned”, considering the multi-origin nature of the issues hidden in the verse, passes the dangers of incoherent intermingling of the boundaries of disciplines, one-dimensional and referral interpretation, the application of theories to the verse’s content and arbitrary interpretation. It shows the necessity of inter-discipline in verse interpretation and methodical application of context analysis, old and new logic, philosophy and theology.Keywords: problem-oriented encounter, methodology, verse 23 of al-Anbiya' Surah, message analysis, metamessages analysis
-
جامی (وفات: 898 ه . ق) و خوارزمی (وفات: 233 ه . ق) از شاعران و عارفان بزرگ قرن نهم هجری، با تالیفات ارزنده ای در زبان و ادبیات فارسی در زمره نخستین شارحان مثنوی مولوی محسوب می شوند. شروح خوارزمی و جامی از زمان تالیف تا امروز، مورد توجه بسیاری از مولوی پژوهان و شارحان مثنوی معنوی قرار گرفته است. آثاری درباره احوال، آثار و زندگی این شارحان تالیف و تدوین شده است، اما اثری که به بررسی و تبیین روش و رویکرد این شارحان در شرح نی نامه (هیجده بیت آغازین مثنوی) بپردازد تا کنون به نگارش در نیامده است. مساله این پژوهش شناختی تحلیلی از مواضع اختلاف و اشتراک روش شرح های خوارزمی و جامی بر نی نامه مولوی است. هر دو شارح روشی تلفیقی را در شرح نی نامه به کار برده و بر تلقی هرمنوتیکی از تفسیر استوار بوده اند و به جای کشف مراد مولوی در نی نامه، به کشف و استخراج تفسیر عرفانی غیرمدلل مباحثی در نی نامه پرداخته اند که متن ظرفیت آن را دارد. آنها با این روش، طبعا، فهم و درک نی نامه مثنوی مولوی را برای خواننده و مخاطب بویژه مخاطب عام دشوار کرده اند.کلید واژگان: روش شناسی شروح, جواهرالاسرار خوارزمی, رساله نائیه جامی, شروح نی نامه, مولویKharazmi and Jami are great poets and mystics of the ninth century AH. They are also among the early commentators of Rumi's Masnavi. The interpretive allusions and mystical considerations of these two commentaries have been considered by many post-Rumi scholars. There are works about the states, works and life of these commentators, but there is no research yet on their methods to describe the Ney-nameh (eighteen verses at the beginning of Masnavi). This issue is undertaken in this research through the analytical recognition of the differences and commonalities and the methods of explaining the Ney-name from the perspective of Kharazmi and Jami. Both commentators are found to have made hermeneutic interpretation, and sometimes an eclectic method instead of discovering the theory of the author of Masnavi. They seek to discover, extract, and explain the mysticism of the epistle, which the text has the capacity for, but they have no reason for their explanations. Thus, they have made it difficult for the general audience of Masnavi to understand the concepts and meanings of the letter.Keywords: Masnavi, Descriptions of Ney-nameh, Method of interpretation, Jawahar al-Asrar by Kharazmi, Resale Naeyeh by jami
-
ترکیب امکان خاص از دو امکان عام از مواضع مشکل در فلسفه اسلامی تلقی شده است. جنبه نخست، تبیین چگونگی ساخت مفهوم امکان خاص و مشکله دوم نتایج حاصل از تبیین های ارایه شده است. اشکال اول آنکه اگر امکان خاص از دو امکان عام حاصل شود، قضایای امکانیه به دو قضیه تحلیل می شوند. اشکال دوم اینکه اگر امکان خاص از امکان عام حاصل شود، به تبع امکان عام، نسبتش با موضوع خود مجازی می شود درحالیکه نسبت امکان خاص به ماهیت، نسبتی حقیقی است. همچنین سلبی بودن معنای امکان خاص سبب می گردد تا کاربست امکان در قضایای ممکنه ایجابی با ایراد روبرو گردد. در این مقاله با مطالعه ای بین رشته ای و با استفاده از نظریه آمیختگی مفهومی روشن گردید که در ساخت امکان خاص، برخی از مولفه های معنایی امکان عام به فضای امکان خاص منتقل می شود و برخی از مولفه ها و لوازم به فضای آمیخته فرا افکنده نمی شوند. از یکسو آمیختگی مفهومی با ادغام سلوب، آن ها را به سلب واحد تبدیل می کند. از دیگرسو به دلیل کارکرد خاص آمیختگی مفهومی، مجازی بودن نسبت در امکان عام، به امکان خاص منتقل نمی شود و بدین ترتیب نسبت امکان خاص به موضوع خویش حقیقی است. با ایجاد معنایی ایجابی در فضای آمیخته امکان خاص، اشکال دیگر مبنی بر سلبی بودن امکان خاص - نیزمرتفع می گردد.
کلید واژگان: امکان عام, امکان خاص, آمیختگی مفهومی, معنای نوظهورThe combination of specific possibility and two common possibilities has been considered as difficult positions in Islamic philosophy. The first aspect is explaining how to construct the concept of special possibility and the second problem is the results of the presented explanations. The first problem is that if a particular possibility is derived from two common possibilities, the possibility theorems are analyzed into two theorems. The second problem is that if a particular possibility is derived from a common possibility, then, in relation to the common possibility, its relation to the subject itself becomes virtual, while the relation of a particular possibility to nature is a real relation. The negativity of the meaning of a particular possibility also causes the application of the possibility in possible positive cases to be challenged. In this paper, through interdisciplinary studies and using the theory of blending, it became clear that in the construction of special possibility, some semantic components of common possibility are transferred to the space of special possibility and some components and accessories are not thrown into the mixed space. On the one hand, the conceptual blending with the integration of the slabs turns them into a single stripping. On the other hand, due to the special function of conceptual blending, the virtualness of the relation in the common possibility is not transferred to the specific possibility, and thus the relation of the special possibility to its subject is real. By creating a positive meaning in the mixed space of a particular possibility, other forms - based on the negativity of the particular possibility - are also eliminated.
Keywords: Common Possibility, Special Possibility, Conceptual Blending, Emerging Meaning -
مسئله این تحقیق مقایسه «جانشینی» نزد لویناس و «جایگزینی» در همدردی به مثابه دو رویکرد در مواجهه با دیگری است. فرضیه مقاله این است که علی رغم اشتراکات جانشینی در منظر لویناس و جایگزینی در همدردی، اختلافی اساسی با یکدیگر دارند. همدردی به عنوان یکی از موضوعات اخلاقی، نحوه ای توجه و درک پریشانی، نگرانی یا نیاز دیگران است که آگاهانه و با شناخت و جایگزینی دیگری رخ می دهد. جانشینی در لویناس نیز در نسبت با «دیگری» است و محدوده مسیولیت سوژه را در قبال او ترسیم می کند. در بدو امر، سوژه لویناس با خودکامگی، هر غیری را به خود فرو می کاهد، اما در مواجهه با «دیگری»، به فروکاست ناپذیری و وابستگی قوام ذاتش به آن عنایت می یابد. از این رهگذر، مسیولیت بی کران در قبال «دیگری» هویدا می شود؛ مسیولیتی که پیش از هر سنخ آگاهی و خودآگاهی و در فضایی منفعل تر از هر انفعالی شکل می گیرد و محدوده اش تا جانشینی «دیگری» و تقاص پس دادن به جای او گسترش می یابد. در سایه این مسیولیت بی حد و مرز، جانشینی از جایگزینی همدردانه و همدلانه متمایز می شود.
کلید واژگان: همدردی, مسئولیت, لویناس, جانشینی, دیگری, تقاص, جایگزینیThe point of this paper is to compare substitution from the perspective of Levinas and the replacement sympathy as two approaches in facing the other. Sympathy, as one of the moral issues, is a way of paying attention and understanding the anxiety, worry, or need of others, which occurs consciously and with the recognition and replacement of the other. The substitution from the perspective of Levinas is also in relation to the “other” and outlines the scope of the subject’s responsibility towards him. In the beginning, Levinas’ subject imperially reduces the other to himself, but in the face of the “other,” he pays attention to the irreducibility and dependence of the consistency of his nature on it. In this way, the infinite responsibility towards the “other” becomes apparent; a responsibility that is formed before any kind of consciousness and self-consciousness and in a more passive space than any passivity, and its scope extends to the substitution of the “other” and expiation of the “other.” In the shadow of this infinite responsibility, substitution is distinguished from sympathetic and empathetic replacement. Sympathy, which has been described as a virtue in many moral systems, is a form of altruism through which an actor, by entering into the worries and sufferings of others, replaces himself in a scene of their pain. This replacement is based on knowing the other and imagining his position and ultimately transforming the other into another me. Accordingly, some have introduced sympathy and benevolence as the basis of morality (see Hume, 2009, 499-500) and by emphasizing the essential role of compassion in human moral life, an argument is made on compassion as a pillar of morality. (Schopenhauer, 1903, 171). Levinas also speaks of substitution in several places in his work, which is defined as a replacement in sympathy in relation to another. In other words, replacement in sympathy is the product of the relation between the actor and the other, and substitution in Levinas is based on subjectivity, which is itself based on the relation between the subject and the “other.” This paper wants to provide a comparative analysis of the subject’s substitution in Levinas with the concept of replacement on sympathy.Of course, although the concept of “other” in Levinas’s thought is different from the other in sympathy, the relationship between ‘replacement’ (taking the place of) and ‘substitution’ in the two can be examined; for although in Levinas’s view the position of the “other” is defined beyond the essence of the subject and in sympathy after the stage of essence, substitution in Levinas can be proposed in terms of rank later than the stage of essence.‘Substituting the other’ in Levinas, unlike “replacing the other” in sympathy, while excluding cognition, changes from another level of understanding the other to the position of expiation of the other, and such a change is justified by the explanation of subjectivity.No independent research has been done on the relationship between the replacement in sympathy and substitution with the “other” in Levinas, and no analysis has been provided in this regard. This paper, in order to analyze the relation of replacement as one of the principles of sympathy and substitution proposed in Levinas, first defines sympathy and examines the other’s place in it, and then in order to achieve the concept of substitution in Levinas’s thought, examines concepts such as subject, saying, said and responsibility from his point of view.
Keywords: Sympathy, Responsibility, Levinas, Substitution, other, Expiation, Replacement -
کاربردی سازی مفاهیم اخلاقی قرآن یکی از نیازهای مهم جامعه امروز است. پاسخگویی به آن با توجه به گستره چندتباری این مفاهیم، نیازمند بهره گیری از رویکردهای میان رشته ای و شیوه ها یی روشمند است. در این جستار با رویکرد معناشناسی تاریخی و دستاوردهای انسان شناسی، کاربردهای ریشه-واژه «کرم» در زبان های سامی بررسی و با آگاهی از تحول و توسعه معنایی در فضای عصر نزول و نیز به کمک مطالعه معناشناسانه ساختار قرآن و از خلال روابط هم نشینی و جانشینی، خوانشی دقیق تر از کاربردهای متنوع این ریشه _ واژه ارایه می شود. این داده ها در دو گروه مفاهیم و مصادیق دسته بندی و سپس از طریق رویکرد تحلیل منطقی بررسی می شود. حاصل این کاوش دستیابی به مولفه های سه گانه« دهش توام با شرافت ذاتی در یک رفتار ارتباطی» خواهد بود. مولفه «ارتباط» ضرورت بررسی «کرامت» را به مثابه یک رفتار ارتباطی و همچنین آگاهی از ویژگی های ارکان اصلی یک ارتباط یعنی فرستنده، گیرنده و پیام در برقراری یک ارتباط موثر آشکار می سازد. بررسی تحلیل کاربردهای قرآنی ریشه _ واژه «کرم»، الگوی ارتباطی بر پایه ارتباط «رب» در قالب ربوبیت و با بیشترین بسامد از یک سو و رسولان الهی از سوی دیگر ارایه می کند که دستاورد آن تعالی روابط انسان با خالق و بهبود روابطش با خود، با دیگران و با محیط زیست است. اینکه طرفین ارتباط (ارتباط گر و ارتباط گیر) بر مبنای الگوی قرآنی باید دارای چه ویژگی هایی باشند و دستاوردهای این الگو برای دیگر گونه های رفتار ارتباطی چیست؟ سوالاتی است که این پژوهش از طریق مطالعه ا ی توصیفی_ تحلیلی و با هدف کاربردی سازی مفهوم قرآنی کرامت درصدد پاسخگویی به آن هاست.کلید واژگان: رب, معناشناسی کرامت, انسان شناسی, رفتار ارتباطی, رفتار کریمانه, دهش, شرافت, کاربردی سازی کرامت, احترامMishkat, Volume:40 Issue: 153, 2022, PP 5 -38Applying Qur'anic moral concepts is one of the important needs of the society, and responding to it due to these concepts' multi-generational scope, often requires the use of interdisciplinary approaches and methods. In this regard, we have tried to analyze "generosity" (karam) applications in Semitic languages through historical semantics and anthropological achievements approaches. Also, through the semantic study of the Qur'an structure and through the paradigmatic and syntagmatic relations, we will present a more accurate understanding of this word’s various applications. These data can be categorized into two groups of concepts and examples and then analyzed through logical analysis approach. The result of this research will be to achieve the three components of "generosity combined with dignity inherent in a communication behavior". The "communication and relationship" component reveals the necessity of investigating "dignity" as a communication behavior. It also reveals the knowledge of the communication's main elements characteristics; sender, receiver, and the message. Examining the analysis of the Qur'anic application of the word "generosity" indicates an excellent pattern in this regard, which is based on the connection of "Lord" in the form of Lordship with the highest frequency on the one hand and divine messengers on the other hand. This pattern can be studied in other types of communication behavior and lead to satisfaction and then improve human relations with the Creator, with oneself, with others and with the environment. Based on the Qur'anic model, what characteristics the communication parties (the communicator and the receiver) should have, and what are the achievements of this model for other types of communication behavior, are the questions that this research seeks to answer through a descriptive-analytical study with the aim of applying the Qur'anic concept of dignity.Keywords: dignity, Lord, semantics, Anthropology, Communication behavior, Message, honorable generosity, effectiveness, Respect
-
در فلسفه ارسطو و فارابی معرفت از حواس آغاز می گردد. این رویکرد به اکتساب معرفت، با دو چالش مطرح شده توسط سوفیزم درباب ادراکات حسی _ یعنی «خطای حس» و «تفسیرهای متعارض از ادراکات حسی»_ مواجه می شود. ارسطو با تقسیم محسوسات به «مختص» و «مشترک» و طرح مفهوم «شرایط متعادل» و همچنین با طرح دوگانه ی «نمود» و «ادراک» تلاش می کند به این دو مسئله پاسخ دهد. فارابی نسبت به چالش دوم موضعی اتخاذ نکرده است اما در باب چالش اول با تقسیم یقین به «تام» و «غیرتام» راهکار متفاوتی را ترسیم می کند. از منظر وی یقین ناشی از «ادراکات حسی» یقین غیرتام است و با پایبندی به شرایط سه گانه ای، می توان به یقین های حاصل از شهود حسی پایبند بود. به نظر می رسد هیچ یک از دو راهکار این دو متفکر در حل مسئله خطای حسی تام نیست؛ اما راهکار ارسطو در تبیین مسئله، قابل دفاع تر از نظر فارابی است.
کلید واژگان: معرفت, خطای حسی, سوفیزم, ارسطو, فارابیPhilosophy & kalam, Volume:54 Issue: 1, 2021, PP 227 -246In Aristotle and Fārābī's philosophy, knowledge begins with sense perceptions. This approach to the acquisition of knowledge faces two challenges posed by Sufism, “illusion” and the “the conflicting interpretations of sense perceptions”. Aristotle tries to answer these two questions by dividing sense perceptions into “specific” and “common” ones and proposing the concept of “balanced conditions”, and the duality of “appearance” and “perception”. Fārābī has not taken a position on the second challenge, but he draws a different approach to the first challenge by dividing the certainty into “complete certainty” and “incomplete certainty”. In his view, certainty arising from “sense perceptions” is an incomplete one, and by adhering to the three conditions, one can adhere to the certainties of sense intuition. It seems that neither of the two solutions of these two thinkers is complete in solving the problem; but Aristotle's solution to the problem of “illusion” is more defensible than Fārābī’s.
Keywords: Knowledge, Sense perception, Illusion, Sufism -
در فلسفه ارسطو معرفت از حواس آغاز می شود و ادراکات حسی از طریق فعالیت قوه «نوس»، معرفت را برای آدمی به ارمغان می آورند. ارسطو برخلاف افلاطون منکر هرگونه معرفت فطری است؛ اما از طرفی آشکارا بیان می کند که ادراکات حسی متعلق معرفت قرار نمی گیرند و نمی توان به محسوسات معرفت داشت. این امر باعث ایجاد یک تناقض نما در فلسفه ارسطو می گردد. اگر ادراکات حسی متعلق معرفت نیستند چگونه از «آنچه متعلق معرفت نیست»، معرفت پدید می آید و این ادراکات به دلیل فقدان کدام جزء از اجزای «معرفت»، متعلق «معرفت» به حساب نمی آیند؟ از نظر نگارندگان راه حل این پارادوکس به تعریف «معرفت» و نقش قابلی ادراکات حسی در پیدایش معرفت در نظر ارسطو بازمیگردد. ارسطو معرفت را صرفا «باور صادق موجه» نمی داند بلکه با شروط دیگری همچون ضرورت و علیت دایره «معرفت» را محدودتر می کند. بنابراین هرچند باور به محسوسات باوری صادق است ، اما این ادراکات به خاطر عدم وجود شرط کلیت و علیت، متعلق «معرفت» واقع نمی شوند.کلید واژگان: معرفت, ادراکات حسی, کلیت, ضرورت, علیتIn Aristotle's philosophy, knowledge begins with the senses, and sensory perceptions bring knowledge to man through the activity of the "nous" faculty. Unlike Plato, Aristotle denies any innate knowledge; but on the other hand, he clearly states that sensory perceptions do not belong to knowledge and one cannot acquire knowledge to the senses. This creates a paradox in Aristotle's philosophy. If sensory perceptions do not belong to knowledge, how does knowledge arise from "what does not belong to knowledge" and because of the lack of which component of "knowledge", these perceptions do not belong to "knowledge"? According to the authors, the solution to this paradox goes back to the definition of "knowledge" and the possible role of sensory perceptions in the emergence of knowledge in Aristotle. Aristotle does not consider knowledge to be merely "justified true belief" but narrows the scope of "knowledge" to other conditions such as necessity and causality. Therefore, although belief in sensations is a true belief, but these perceptions do not belong to "knowledge" due to the lack of the condition of generality and causality.Keywords: knowledge, Sensory perceptions, generality, Necessity, causality
-
محمد بن زکریای رازی - فیلسوف دگر اندیش قرن سوم هجری - همواره مورد توجه پژوهشگران بوده است. رازی نظریه ای در باب استکمال نفس دارد که او را به قایل شدن به «تناسخ» وادار کرده است ، اما دیدگاه تناسخ رازی به تعارض دو گزاره می انجامد: 1) عقلانیت مختص انسان است؛ 2) نفس انسان وارد بدن حیوان شده و در نهایت ، به بدن انسان باز می گردد. این تعارض دو سوال را در پی دارد: چگونه نفس در بدن انسان ، دارای عقل و در بدن حیوان ، فاقد عقل است؟ اگر نفس حیوانات فاقد عقل است ، چگونه پس از مرگ بقا می یابد؟ برای حل این معما ، ترزا آنه دروارت به سلسله مراتب عقلانیت در میان حیوانات قایل شده و پیتر آدامسون، ضمن نقد دیدگاه دروارت، انتساب تناسخ به رازی را مردود دانسته است. نگارندگان با گزارش و تحلیل انتقادی هر دو دیدگاه و با استفاده از تحلیل توصیفی و انتقادی راه حل خود مبنی بر عدم اشتراط عقلانیت در بقای نفس را ارایه کرده و عقلانیت را حالتی غیر ذاتی برای نفس دانسته اند که تنها در بدن انسان تحصیل می شود. گرچه دیدگاه تناسخ با اشکالات فراوان مواجه است ، اما این بررسی می تواند زمینه را برای پژوهش های بعدی درباره بازنگری در ماهیت نفس هموار کند.
کلید واژگان: محمد بن زکریای رازی, استکمال نفس, عقل, حیوان, تناسخMuhammad Ibn Zakariya al-Razi, the famous physician and philosopher of the Islamic world, has been considered by many researchers in different aspects. His theory of perfection of the soul, however, is not much appreciated in recent scholarship. Without learning philosophy, he believes the soul cannot be perfected and released from the body after death. This proposition begs the question: What will be the fate of the soul after death if it is not sufficiently perfected? Reincarnation, responds al-Razi. His view on reason and reincarnation sets forth a dilemma in his philosophy. The conception of reincarnation implies two propositions: (1) only human beings are rational, and (2) the transmigrated soul eventually returns to the human body, so that it once again tries to achieve perfection. These propositions raise two questions: Why is the soul rational in the human body and irrational in animals? If rationality is an accident for the souls, how does it survive death? This paper aims to provide a flawless solution for this dilemma through a critical analysis method. Before this, previous attempts for achieving such a solution must be investigated. Therese-Anne Druart has suggested that, for al-Razi, animals have reason to some extent. Therefore, the soul is rational, whether it is a human soul or that of animals. Contrarily, Peter Adamson argues that al-Razi has regarded animals as deprived of reason, although they can think. Providing six arguments, Adamson argues that al-Razi does not believe in reincarnation. This way, there will be no reincarnation in al-Razi's philosophy to lead him to the dilemma. We propose that neither of the above solutions can solve the dilemma of reincarnation because al-Razi believes in both reincarnation and depriving animals completely of reason. He does not regard rationality as a condition for the survival of the soul after death. Al-Razi has been influenced by Plato and also mostly by Galen and is opposed to Aristotle's view on the soul. So, his conception of the soul should be conceived in a Platonic sense, not an Aristotelian one. Accordingly, the soul is an eternal self-mover entity and rationality is not the criterion for the survival of the soul. Besides, al-Razi indicates that a human being's reason is due to the particular temperance and structure of his body, especially the brain. Consequently, the soul does not need rationality to survive death. Moreover, the nature of the soul is not necessarily rational. Although the view of reincarnation faces many problems, as many Muslim philosophers have criticized it, this investigation can pave the way for further research on the nature of the soul from al-Razi’s viewpoint.
Keywords: Muhammad b. Zakariya al-Razi, the perfection of the soul, Reason, Animal, reincarnation -
پاسخ به پرسش از معنای زندگی که ممکن است هر انسانی در دوران حیات خود بارها با آن مواجه شود نقشی اساسی و بی بدیل در نوع زیستن و انتخاب شیوه ای مناسب در زندگی انسان ها دارد. ارایه ی نظریه و دیدگاهی شایسته و درخور دفاع در باب «زندگی معنادار و مولفه های آن» یکی از دغدغه های اساسی بسیاری از فیلسوفان و اندیشمندان در چند دهه ی اخیر بوده است. دستیابی به پاسخی مناسب به این مساله، متوقف بر درک حقیقت انسان و زندگی انسانی است. در این مقاله، با تبیین مفهوم و حقیقت زندگی انسانی بر اساس دیدگاه های صدرالمتالهین شیرازی، تاثیر تصویر دقیقی از «زندگی» در معناداری زندگی نشان داده می شود و از همین رهگذر به شاخصه های معناداری و بی معنایی زندگی پرداخته خواهد شد. صدرالمتالهین انسان را موجودی مرکب به نحو ترکیب اتحادی از نفس و بدن می داند. او حیات را در سه معنای عام، خاص و اخص به کار می برد. تمایز انسان از سایر موجودات در حیات اخص است که مبتنی بر ویژگی های انسان از جمله عقل و اراده می باشد و به همین دلیل معنای زندگی را باید در همین مرتبه جست وجو کرد.
کلید واژگان: معنای زندگی, ملاصدرا, اراده, مرگThe answer to the question of "what is the meaning of life?", which is asked many times by all human beings during their lives, would play a fundamental role in their life styles. It requires a good understanding of human nature and their lives to properly answer to this fundamental question. Sadr-ol-Mote'allehin considers a human as a composition (unitive union) of both soul and a physical body. He adopts the life within three meanings, i.e., general, specific, and more specific. The fundamental distinction between humans and other creatures lies within the "more specific" life which is based on the human characteristics such as intellect and will. The soul is continuing its life during the completion motion within the three states of this, the intermediate (isthmus), and the other world. The death results in a discontinuation of relation between the soul and the body but does not lead to a destruction of the soul itself. Therefore, the soul will be transferred to another world and will continue its life. Concludingly, any theory given about the "meaning of life" that does not consider the reality about the human nature will be incomplete and incomprehensive, and would not satisfy the human thirst for knowledge.
Keywords: The meaning of life, Mulla Sadra, will. death -
Social and professional behaviors are driven by extrinsic as well as intrinsic factors including executive rules and regulations enacted by extrinsic agents through coercion, police force and penalties. Despite their effectiveness, these mechanisms undermine the fact that ethics is an intrinsic human quality. The present study seeks strategies to apply extrinsic coercion as an incentive to direct ethics as an intrinsic value. Ethical behaviors driven by intrinsic motivations are more permanent and less costly. Legal force can either strengthen or weaken intrinsic requirements. Extrinsic conditions such as considering the interests, attitudes and preferences of others, involving people in the regulation and execution of law, justification of law, avoiding excessive punishment or rewards, and indirect support of ethics by establishing the appropriate social context can help boost intrinsic requirements in individuals. Ethics will not be practically established unless we harness individuals’ ‘willingness to act’ as an essential determinant for ethical behavior. This requires adoption of a more psychological approach to ethics. If this aspect of ethical behavior is considered in regulations and executive processes, extrinsic forces can strengthen intrinsic requirements and spread ethics.
Keywords: : Intrinsic, extrinsic coercion, Ethics andlaw interaction, Policies, intrinsic motivation, Socialethics -
پژوهش نامه اخلاق، پیاپی 45 (پاییز 1398)، صص 69 -80مساله این تحقیق بررسی جنبه ها و پیامدهای اخلاقی تکلیف در حد وسع است. فرضیه نخست تحقیق این است که تکلیف در حد وسع شامل توصیه ها و فرمان های اخلاقی نیز می شود. فرضیه دوم نقش تکلیف در حد وسع به مثابه یک اصل راهبردی در پیشگیری از آسیب ها در نظام های اخلاقی و تربیتی است. فرضیه سوم نقش سنجش گری و روش شناختی این اصل در کارآمدی و اثربخشی نظام های اخلاقی و تربیتی و ارزیابی اخلاقی نظام های حرفه ای و نظام های حقوقی است. تحقیق برمبنای موضع اندیشمندان شیعی در چالش های تکلیف فوق طاقت است. دو تفسیر از وسع نزد آنان وجود دارد: وسع به معنای توان و وسع به معنای کمتر از طاقت. فرضیه های تحقیق با توجه به این دو تفسیر و با پیش فرض عدم جواز تکلیف فوق طاقت و انتفاء هرگونه تکلیف فوق طاقت به روش تحلیل منطقی انتقادی بررسی می شود. هدف از تحقیق کاربست انتقادی اصل تکلیف در حد وسع در حوزه های گوناگون اخلاق کاربردی است.کلید واژگان: وسع, تکلیف فوق طاقت, فرمان های اخلاقی, سنجش اخلاقی, ارزیابی کارآمدی, اخلاق گریزی, اخلاق-ستیزیThe purpose of this study is to examine the ethical aspects and consequences of the feasible duty. The first hypothesis of the study is that the feasible duty also includes ethical recommendations and commands. The second hypothesis is the role of the feasible duty as a strategic principle to prevent harm in moral and educational systems. The third hypothesis is the assessing and psychological role of this principle in the efficiency and effectiveness of ethical and educational systems and the ethical evaluation of the professional systems and legal systems. The research is based on the position of Shiite scholars on the challenges of the unfeasible duty. There are two interpretations of the feasibility: feasibility in the sense of strength and feasibility in the sense of less than tolerability. The research hypotheses are examined via the logical-critical analytic method in light of these two interpretations and by the assumption of non-authorization of the unfeasible duty and the exclusion of any unfeasible duty. The purpose of the present research is to critically apply the principle of the feasible duty to a varied range of applied ethics.Keywords: Feasibility, unfeasible duty, ethical commands, ethical assessment, effectiveness evaluation, amorality, immorality
-
هدف از این مقاله ارائه تبیینی روش شناختی از فرایند تحلیل مفاهیم تربیتی در فلسفه تربیت با رویکرد اسلامی بر مبنای نظریه ادراکات اعتباری علامه طباطبایی است. تحقیق با روش استنتاجی (تحلیل پیش رونده) انجام شده است و پس از اشاره به مدعای اصلی نظریه مزبور، به استنتاج دلالت های آن، در ارتباط با روش شناسی این نوع تحلیل مفهومی می پردازد. اهم یافته ها: 1- بر اساس نظریه ادراکات اعتباری و تبیین خاص آن از رابطه بین واقعیت ها و ارزش ها، مفاهیم تربیتی، از نوع اعتباریات مابعدالاجتماع تلقی می شوند که فرایند پردازش آن ها، در همه جوامع بشری به شیوه استدلالی جدل، باملاحظه مجموعه ای از واقعیات و حقائق مربوط به نیازها و اغراض و مصالح ناظر به زندگی مطلوب انسان و نیز با توجه به استعدادها و شرایط واقعی تاثیرگذار بر آدمی، در جهت تنظیم و هدایت روابط انسانی دارای اثر نسبتا پایدار در ابعاد شخصیت دیگران، جعل و ابداع عقلایی می شود؛ 2- مفاهیم تربیتی دارای این ویژگی ها هستند: اعتباری و هنجاری بودن و درنتیجه عدم امکان اتصاف به صدق و کذب؛ رابطه تولیدی و ضروری نداشتن با قضایای بدیهی و نظری؛ امکان تحول و تغییر و امکان ارتباط روان شناختی جعل این نوع مفاهیم با نظر به مجموعه واقعیات و نیازهای وجود انسان؛ 3- اهم ملاک های اعتباربخشی این گونه مفاهیم عبارت اند از: الف- موجه بودن ارزش ها و گزاره های پشتیبان؛ ب- سازگاری آن ها با سایر ارزش های مقبول اجتماعی؛ ج- کارآمد بودن این مفاهیم. در نهایت با تاکید بر تمایز میان عناصر ثابت و متغیر در نیازهای بشری و تفکیک نسبیت مفهومی از نسبیت مصداقی، جایگاه ثبات و نسبیت در فرآیند تحلیل مفاهیم تربیتی، مشخص شد.
کلید واژگان: مفاهیم تربیتی, فرآیند تحلیل مفهومی: روش شناسی, فلسفه تربیت, رویکرد اسلامی, علامه طباطبایی, نظریه ادراکات اعتباریThe purpose of this paper is to present a methodological exploration of the process of analyzing educational concepts in philosophy of education with an Islamic approach based on the theory of conventional perceptions of M.H. Tabatabaie. The findings show firstly that educational concepts have these characteristics: 1. Conventional and normative, and therefore the impossibility of connecting them to facts and the truth 2. Not having a productive relationship with the obvious and theoretical theorems. 3. The possibility of change. 4- The possibility of the psychological connection of these types of concepts with the set of facts and needs of human existence. Therefore, it is necessary for educators to integrate these realities and existential needs in the process of analyzing educational concepts. Secondly, the most important criteria for accreditation of such concepts are: 1- Validity of values and supporting propositions, 2- Efficiency (in meeting the needs of human beings), and 3- Compatibility with other social values
Keywords: : Educational Concepts, Conceptual Analysis Process, Methodology, Islamic Approach, Tabatabaie, Theory of Conventional perceptions -
بسیاری از فیلسوفان پیش از ملاصدرا وجود را اعتباری و معقول دوم می دانستند؛ به این معنی که دارای مابإزای عینی و بالذات نیست. اگر در نظریه اصالت وجود، وجود عین تحقق و خارجی بودن است، مفهوم وجود ضرورتا دارای مصداق یا مابإزای عینی خواهد بود و به همین دلیل نمی تواند اعتباری و معقول دوم به معنای پیش گفته باشد. در واقع بین اصیل بودن، منشا آثار بودن و خارجی بودن وجود و نحوه دلالت مفهوم وجود به امور که معقول اول یا دوم بودن آن را مشخص می کند، رابطه ای برقرار است. ما نشان خواهیم داد بر اساس هر دو تعریفی که از معقول های اول و دوم ارائه شده، مفهوم وجود در معنایی که در نظریه اصالت وجود مد نظر است، معقول اول خواهد بود. بر این اساس اصالت وجود، در بردارنده و ملازم با این حقیقت است که مفهوم وجود معقول اول است. مفهوم وجود معانی دیگری هم دارد که به اعتبار برخی از آنها معقول دوم است.کلید واژگان: اصالت وجود, اصالت ماهیت, معقول اول و دوم, مفهوم وجود, دلالتConcept of being, by most of MullaSadra’s predecessors, considered simply to be as a derivative and secondary intelligible, to which could not be ascribed any concrete objects or properties, as the referents. The specific problem that we want to address is that if one accepts fundamentality of existence, then how the concept of existence would relate to being (wujūd) itself. In fact, there is an affinity between primacy of being and the way in which concept of being signify things in real world, namely the criterion of subsuming it under first or second intelligible classes. We will argue that rendering the concept of being as a secondary intelligible is inconsistent with MullaSadra’s account of being, based on two different definitions presented traditionally for first and secondary intentions, and the concept, in the sense which characterized by MullaSadra should be subsumed as first intelligible. By exploring the elements of fundamentality of being, one admits that Primacy of being results in the fact that concept of being belongs to first intelligible class.Keywords: fundamentality of being, Primacy of quiddity, first, secondary intelligible, concept of being, signification
-
صدرالمتالهین در ارائه نظریه خود درباره علم الهی به اشیاء، ره آوردی نوآورانه دارد که ضمن آن از کاربرد قرآنی خزائن بهره برده است. مساله اصلی تحقیق حاضر این است که ملاصدرا در ارائه دیدگاه های فلسفی خود درباره واژه قرآنی «��زائن»، تا چه اندازه به مولفه های معناشناختی ساختاری-تحلیلی آن در قرآن کریم توجه داشته است. تحلیل مفهومی و سیستمی آرای صدرا درباره خزائن و سنجش آن با داده های معناشناسی ساختاری-تحلیلی کاربرد این واژه در قرآن نشان می دهد صدرا ضمن توجه به کاربرد قرآنی خزائن، هم از ویژگی ها و هم از مولفه های مفهومی خزائن، تبیینی فلسفی ارائه می کند. میزان قابل توجه بهره مندی ملاصدرا از قرآن در برشمردن اوصاف خزائن (مانند «حضور در صقع ربوبی»، «حافظ»، «بی حدی» ،«باق» و «ابقی»، «مرتبه علمی پیش از ایجاد»،«واحد کثیر») به این معناست که وی در مواجهه با این واژه قرآنی، بیشتر از ارائه تفسیر فلسفی، به فلسفیدن مبتنی بر تفسیر پرداخته است که می توان آن را «فلسفه تفسیری» نامید.
کلید واژگان: علم الهی, خزائن, عقل اول, وجود منبسط, فلسفه تفسیریMulla Sadra in presenting his theory about Allah's knowledge of objects has innovative achievement in which he has utilized Quranic application of word KHAZAIN. Because of that, it becomes more important to have a comparative study of KHAZAIN by the use of Quranic conceptualization. The main issue in this article is how much Mulla sadra has paid attention to structural-analytic semantics component? While Mulla sadra utilizes Quranic application of KHAZAIN, he has presented philosophical explaining of both properties and conceptual components. Because Sadra attends Quranic conceptualization significantly (e.g. 'being in Precreation',' preservative', ' boundlessness' and etc. ), we can understand that he has done more than a sheer philosophical interpretation in encountering with this word. we can call this approach: ' exegetical philosophy'.
Keywords: Divine knowledge, KHAZAIN, The primal Intellect (Agl-al Awal), expanded grace, exegetical philosophy -
در میان معانی متعدد ریشه «کرم» ، معنای «بخشش» تنها در زبان های جنوبی حاشیه ای و دیگر معانی این ریشه، احترام، اعتبار و شرافت تنها در زبان عربی ملاحظه می شود. اما ظهور این معانی را در آخرین مراحل فرایند معناسازی «کرم» در فرهنگ عصر نزول، از لحاظ اجتماعی و فرهنگی چگونه می توان تحلیل نمود؟ و اینکه آیا فرایند معناسازی کرم، در قرآن نیز تداوم یافته و اصولا معانی ریشه «کرم» ، پیش از نزول و پس از آن، چه ارتباطی بایکدیگر دارند و از حیث علل، انگیزه وکارکرد چگونه اند؟ بر مبنای مطالعه انسان شناسانه پدیده بخشش، مفهوم کرم را در فضای عربستان قبل از نزول دوگونه می توان تحلیل نمود: 1) برپایه انگیزه ها و 2) از طریق کارکردهای بخشش. زیرا صاحبان قدرت با توجه به تغییر گفتمان اقتصادی شبه جزیره و با انگیزه کسب اعتبار، احترام و پرستیژ و به منظور پی ریزی مجدد قدرت اکتسابی به بخشش-روی می آوردند. بخشش، به آفرینش انگاره شرافت در میان مردم منجر می گردید و میان شرافت و بخشش وکسب و تثبیت قدرت بیشتر ارتباط برقرار می شد. صاحبان قدرت از طریق خلق انگاره بذل و بخشش های خویش و درافکندن آن خیال به اذهان مردمان، رفته رفته از مقبولیتی چشمگیر برخوردار می شدند. در مقابل از آنجا که مبدا کرم در جهانبینی قرآنی خداوند است ونه انسانها، باید بر محور تقوای الهی باشد، به همین دلیل نیز این دو تحلیل تبیین دقیقی از باز تعریف انتقادی «کرم» در جهانبینی قرآن پیش روی ما می نهد که در مواجهه با پدیده بخشش جاهلی از نظر بستر شکل گیری، انگیزه ی جبران و نوع انجام آن متفاوت است.
کلید واژگان: انسان شناسی اقتصادی, احترام, بخشش, مبادله هدیه ایAmong the many meanings of the root of the "worm", the meaning of "forgiveness" is seen only in the southern marginal languages, and other meanings of this root, respect, credibility, and honor are only mentioned in Arabic. But how can these meanings be analyzed in the last stages of the process of semanticization of "worms" in the culture of the age of decline, socially and culturally? And whether the process of semanticization of the worm persists in the Qur'an, and what are the main meanings of the "worm" before and after the decline, how are they related to each other, in terms of causes, motivation and function?
According to a humanist study of the phenomenon of forgiveness, the concept of worm in the Saudi space before the descent of two ways can be analyzed: 1) based on motives and 2) through the functions of forgiveness. Because the owners of power, in view of changing the economic discourse of the paranormal region, were motivated to gain credibility, respect and prestige, and to regain the acquired power of forgiveness-zeal. Forgiveness led to the creation of the notion of dignity among the people, and was communicated between dignity and forgiveness and the consolidation of power. Owners of power have enjoyed a remarkable acceptance through the creation of their idolatry and forgiveness to the minds of peoples. On the contrary, since the origin of the worm in the Qur'anic worldview is God, not humans, it should be on the axis of divine reverenceKeywords: Economic Anthropology, respect, credit, forgiveness, gift exchange
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.