azam ghasemi
-
هدف از تحقیق حاضر بررسی چالشهای ناشی از کرونا در صنعت گردشگری در حوزه اشتغال و بررسی راه های برون رفت از آن است. از آنجا که صنعت گردشگری در دوره شیوع کرونا بیشترین ضربه اقتصادی را متحمل شده است، انتخاب این صنعت و نقش آن در اشتغال و بیکاری کشور حائز اهمیت خاصی است. میان رشته ای بودن این صنعت از رشته های علوم اجتماعی گرفته تا اقتصادی، جغرافیایی و معماری و مدیریت و پزشکی چنان درهم تنیده است که نمی توان آن را مخصوص یک رشته جداگانه درنظرگرفت. روش تحقیق از نوع کیفی است و جمع آوری داده ها با استفاده از مصاحبه عمیق با متخصصین و صاحبنظران در حوزه گردشگری و بازاریابی انجام شده است. نتیجه مصاحبه عمیق با متخصصان به شناسایی 12 چالش، 23 پیامد و 42 راهبرد منجر شد و در نهایت از بین همه راهبردها 18 راهبرد عملی انتخاب و ارتباط آنها با هم تحلیل شد.
کلید واژگان: چالش, صنعت گردشگری, اشتغال, راه های برون رفت, کروناvThe purpose of the current research is to examine the challenges caused by Corona in the tourism industry in the field of employment and to examine the ways out of it. Since the tourism industry has suffered the most economic impact during the outbreak of Corona virus, the choice of this industry and its role in the employment and unemployment of the country is of particular importance. The interdisciplinary nature of this industry, from social sciences to economics, geography, architecture, management, and medicine, is so intertwined that it cannot be considered as a separate field. The research method is qualitative and data collection was done using in-depth interviews with experts and experts in the field of tourism and marketing. The result of the in-depth interview with experts led to the identification of 12 challenges, 23 consequences and 42 strategies, and finally, 18 practical strategies were selected from all strategies and their relationship was analyzed.
Keywords: Hallenge, Tourism Industry, Employment, Ways Out, Corona -
In the current work, a new reproducing kernel method (RKM) for solving nonlinear forced Duffing equations with integral boundary conditions is developed. The proposed collocation technique is based on the idea of RKM and the orthonormal Bernstein polynomials (OBPs) approximation together with the quasi-linearization method. In our method, contrary to the classical RKM, there is no need to use the Gram-Schmidt orthogonalization procedure and only a few nodes are used to obtain efficient numerical results. Three numerical examples are included to show the applicability and efficiency of the suggested method. Also, the obtained numerical results are compared with some results in the literature.Keywords: Duffing equations, Integral boundary conditions, Reproducing kernel method, Bernstein polynomials, quasi-linearization method
-
امروزه بسیاری از سازمان ها بیش ازپیش از کارکنان خود می خواهند خلاق باشند، اظهارنظر بیشتری کنند و مسیولیت بیشتری بپذیرند. سکوت کارکنان، با محدود کردن اظهارنظر کارکنان، سبب کاهش اثربخشی فرایندهای تغییر می گردد و بسیاری از سازمان ها از آن گله دارند. پدیده رفتاری به وسیله ممانعت از بازخور منفی، مانع تحول و توسعه سازمانی موثر می شود، از این رو سازمان توانایی بررسی و تصحیح خطاها را از دست می دهد. بنابراین توجه به این مشکل رایج در سازمان ها، از اهمیت زیادی برخوردار است.هدف اصلی پژوهش حاضر، ارایه روشی برای شناسایی و اولویت بندی عوامل موثر بر سکوت سازمانی به روش دیمتل فازی در شرکتهای سرمایه گذاری خراسان رضوی است. جامعه آماری این پژوهش را 12 تن از خبرگان حوزه مدیریت مالی وسرمایه گذاری در « موسسات مالی وسرمایه گذاری » تشکیل میدهند که این افراد بر اساس رویکرد نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. در این پژوهش با مطالعه مبانی نظری پژوهشهای داخلی و خارجی 25 عامل موثر بر سکوت سازمانی در این شرکتها را شناسایی کرد که این 25 معیار شامل عوامل مدیریتی،عوامل مربوط به کارکنان و عوامل سازمانی است. در پژوهش حاضر، برای گردآوری داده ها از دو پرسشنامه استفاده شد. برای تجزیه وتحلیل داده ها، دو روش دیمتل فازی و آزمون t اسیودنت به کار رفت..در ادامه آزمون دیمتل فازی انجام پذیرفت که عوامل تاثیرگذار (علی) و تاثیر پذیر(معلولی) شناسایی شدندکلید واژگان: سکوت سازمانی, عوامل علی, عوامل معلولی, تکنیک دیمتل فازیToday, many organizations ask their employees to be more creative, express more and accept more responsibility. The silence of employees, by limiting employees' comments, reduces the effectiveness of change processes, and many organizations complain about it. By preventing negative feedback, the behavioral phenomenon hinders effective organizational transformation and development, so the organization loses the ability to investigate and correct errors. Therefore, it is very important to pay attention to this common problem in organizations.The main goal of the current research is to provide a method for identifying and prioritizing factors affecting organizational silence using the Fuzzy Dimtel method in Khorasan Razavi investment companies. The statistical population of this research consists of 12 experts in the field of financial management and investment in "financial and investment institutions" who were selected based on the purposeful sampling approach. In this research, by studying the theoretical foundations of internal and external research, he identified 25 factors affecting organizational silence in these companies, which include managerial factors, employee factors, and organizational factors.In the present study, two questionnaires were used to collect data. In order to analyze the data, two methods of Fuzzy Dimetal and t-test were used. Then, Fuzzy Dimetal test was performed to identify the influential (causal) and influential (disabled) factors.Keywords: organizational silence, causal factors, disabling factors, Fuzzy Dimetal technique
-
یکی از عناوین مهم در فلسفه دین معاصر معرفت شناسی دینی است. این موضوع بیشتر با رویکرد تحلیلی مورد بحث قرار گرفته است. البته با رجوع به فلسفه های قاره ای نیز تلاش شده دیدگاه های فیلسوفان در این خصوص استنباط شود. با رجوع به آثار متفکران در سنت ایرانی اسلامی می توان این مبحث را به خوبی پی گرفت. در این مقاله با روش توصیفی تحلیلی به آموزه تعلیم که یکی از مهم ترین مبانی معرفت شناسی دینی شیعه اسماعیلیه محسوب می شود پرداخته می شود. بین اسماعیلیه (باطنیه، تعلیمیه) و امامیه تفاوت بسیار است. اما در یکی از کلیدی ترین عقاید، یعنی باور به امام معصوم و تبعیت از او، اشتراک نظر دارند. واکاوی نظریه تعلیم و نقدهایی که بدان وارد است می تواند به فهم بهتر نظریه امامت نزد امامیه مددرسان باشد. همچنین برای فهم معرفت شناسی دینی اسماعیلیه فهم آموزه تعلیم اهمیتی اساسی دارد. مسیله این پژوهش واکاوی نقد غزالی بر آموزه تعلیم است.کلید واژگان: آموزه تعلیم, تقلید, شیعه اسماعیلیه, غزالی, معرفت شناسی دینی, ناصرخسروOne of the important topics in contemporary philosophy of religion is religious epistemology. This issue is predominantly discussed with an analytical approach. Of course, attempts have been made to infer the views of philosophers regarding this matter by referring to continental philosophies. Similarly, insights from thinkers in the Iranian-Islamic tradition have been utilized to gain a better understanding of this topic. In this article, I will discuss the doctrine of education, which is considered one of the most crucial foundations of Ismaili Shia religious epistemology. There is a notable difference between Ismailiyyah (Batinyyah, didacticism) and Imamiyyah. However, they share an opinion in one of the most important beliefs, i.e., believing in the infallible Imam and obeying him. Analyzing the theory of education and the criticisms included in it can help to better understand the theory of Imamate among the Imams. Moreover, understanding the doctrine of education is of fundamental importance in comprehending the religious epistemology of Ismailia. The problem addressed in this research is the analysis of Ghazali's criticism of the doctrine of education.Keywords: Religious epistemology, Shia Ismailia, Ghazali, doctrine of education, imitation. Nasser Khosrow
-
نشریه پژوهش های روان شناختی در مدیریت، سال هشتم شماره 2 (پیاپی 15، پاییز و زمستان 1401)، صص 243 -264
هدف اصلی این تحقیق، بررسی تاثیر رهبری خدمتگزار بر ترک خدمت کارکنان با توجه به نقش میانجی تعهد سازمانی و وفاداری کارکنان در میان شعب بانک سپه مشهد می باشد. این تحقیق، یک تحقیق کمی است که از نظر هدف، کاربردی و از نظر ماهیت روش نیز یک تحقیق توصیفی-همبستگی است. از لحاظ گردآوری داده ها نیز یک تحقیق پیمایشی می باشد. ابزار جمع آوری اطلاعات در این تحقیق، پرسشنامه است. جامعه آماری شامل 147 مدیر شعب بانک سپه مشهد است که نمونه 81 نفری به روش نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب شد. تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار آموس و به روش مدل معادلات ساختاری انجام شد. همچنین در تحلیل داده های مربوط به هر یک از فرضیات تحقیق از آزمون تی استفاده شد. نتایج نشان داد که رهبری خدمتگزار بر ترک خدمت کارکنان در شعب بانک سپه مشهد، تاثیر معناداری دارد و وفاداری کارکنان، تاثیر رهبری خدمتگزار بر ترک خدمت کارکنان در شعب بانک سپه را میانجیگری می کند. تعهد سازمانی، تاثیر رهبری خدمتگزار بر ترک خدمت کارکنان در شعب بانک سپه مشهد را میانجیگری می کند.
کلید واژگان: رهبری خدمتگذار, ترک خدمت کارکنان, وفاداری کارکنان, تعهدسازمانیIn this article, with the aim of influencing the leadership of the superior employee, the service of the employees was mediated by the organizational commitment and loyalty of the employees among the branches of Sepah Bank in Mashhad. The present research is an applied research in terms of purpose and descriptive-correlational research in terms of data collection and implementation. The data collection tool in this research is a questionnaire. The statistical population includes the managers of Sepah Bank Mashhad branches with 147 and a sample size of 108 people, which was determined by simple random sampling method. Data analysis was performed using Amos software and structural equation method. Also, t-test was used to analyze the data related to each of the research hypotheses. The results showed that the service leadership has an effect on the staff leaving the Sepah Bank branches in Mashhad and the employees' loyalty mediates the effect of the superior service leadership of the employees serving in the Sepah Bank branches. The commitment of the organization is mediated by the leadership of the superior service provider of the employees in the branches of Sepah Bank in Mashhad.
Keywords: Servant leadership, Employee Job, turnover Employee Loyalty, Organizational Commitment -
پرسش از تکیه دانش پزشکی و نظام سلامت به شناخت های بنیادین و واکاوی ریشه های فلسفی آن مدخل مهم فلسفه پزشکی است که به اندازه کافی به آن توجه نشده است تا جایی که گاه پزشکی و نظام سلامت و بهداشت بی نیاز از آن تلقی می شود. در این مقاله به این موضوع توجه شده که آیا در میان حکما و فلاسفه اسلامی و به ویژه فیلسوف - پزشکان می توان سابقه ای از مباحث فلسفی در ارتباط با موضوعات پزشکی یافت؟ مسایلی چون «سلامت چیست؟ آیا سلامت واقعیتی عینی یا امری اعتباری است؟ نسبت بیماری با سلامت چیست؟ منشا سلامت و بیماری چه اموری است؟ آیا امور غیرجسمانی می توانند در سلامت جسم انسان موثر باشند؟ درد چیست؟ ملاک تقسیم بندی بیماری ها چیست؟ بیماری روانی چیست و چگونه است؟ رابطه پزشک با بیمار چگونه باید باشد؟ آیا به دلایلی مانند سختی درمان یا سلامت همراه با رنج می توان مرگ را تجویز کرد و... ؟» ازجمله پرسش های عینی و میدانی دانش پزشکی و نظام سلامت است که تلاش برای پاسخ گویی به آنها پژوهشگر را با مباحث بنیادین فلسفی، به ویژه انسانشناسی فلسفی مواجه می نماید. مواضع مختلف فلسفی در مسایلی اساسی چون شناخت انسان و مراتب حیات او و چیستی علم و روش علمی می تواند تاثیر شایان توجهی در شکل گیری دانش پزشکی و به تبع آن در نظام سلامت داشته باشد، به گونه ای که اصول علمی و روش های تشخیص و درمان را در گسترهای از مکاتب طبی مختلف از طب مدرن تا طب های سنتی و مکمل دست خوش بازبینی ها و تغییرات اساسی قرار دهد. این امر می تواند در طی زمان به شکل گیری نظام های طبی بی انجامد که هریک در دستگاه های معرفتی خود و برآمده از مبانی فلسفی خود شناخته شوند.
کلید واژگان: سلامت, بیماری, فلسفه, انسان شناسی پزشکیOne of the important entries in philosophy of medicine is the discussion on the reliance of medical knowledge and the health system on fundamental knowledge and the analysis of its philosophical roots. It is noteworthy that, not enough attention has been paid to this issue, to the extent that sometimes it is not deemed necessary for medicine and the health system. This study endeavors to explore a history of philosophical discussions in relation to medical issues among Islamic and contemporary philosophers, physicians, and especially philosopher-physicians. This study also touches on issues such as: What is health? Is health an objective fact or a credit matter? What is the relationship between illness and health? What is the origin of health and illness? Can non-physical things be effective in the health of the human body? What is pain? What are the criteria for classification of diseases? What is a mental illness and what is it like? How should the physician’s relationship with the patient be? Is it possible to prescribe death for reasons such as incurability or suffering? These are among objective and field questions of medical knowledge and the health system. In the attempt to answer the mentioned questions, a researcher is confronted with fundamental philosophical issues, especially philosophical anthropology. Indeed, different philosophical views on basic issues such as anthropology and the stages of man's life, philosophy of science, and the scientific methods can have a significant effect on formation of medical knowledge, and thereby, the health system. As a result, scientific principles and methods of diagnosis and treatment in a range of different medical schools, from modern medicine to traditional and complementary medicines, have undergone fundamental revisions and changes. This can lead to formation of medical systems over time, each of which is recognized in its own epistemological system and arising from unique philosophical foundations.
Keywords: Health, Disease, Philosophy, Medical Anthropology -
هدف پژوهش شناسایی ، اولویت بندی و ارایه مدل مفهومی ابعاد و مولفه های ارزش های شغلی کارکنان است . روش انجام تحقیق آمیخته می باشد . جامعه آماری کیفی شامل 20 نفر خبره و کمی 522 نفر پرسنل رسمی ستاد شهرداری مشهد می باشند . شیوه نمونه گیری کیفی ، هدفمند ، غیراحتمالی و در دسترس و کمی طبقه ای نسبتی میباشد . حجم نمونه آماری بر اساس فرمول مورگان 221 نفر تعیین و در بخش کیفی با استفاده از تکنیک دلفی در 4 مرحله ابعاد و مولفه های ارزشهای شغلی شناسایی شد . تجزیه و تحلیل داده های کمی در دو سطح توصیفی و استنباطی صورت پذیرفت . در آمار توصیفی از جداول فراوانی ، میانگین ، انحراف معیار و در استنباطی از آزمون کولوموگروف اسمیرنف برای تعیین نرمال بودن متغیرها و آزمون های یک نمونه برای پاسخ سوالات تحقیق با نرم افزار Spss استفاده شد . نتایج نشان داد که 10 بعد و 24 مولفه ارزشهای شغلی شناسایی و مدل مفهومی ارایه گردید که می تواند به عنوان مبنا برای سایر سازمانهای دولتی ، خصوصی ، غیر خدماتی ، مالی ، اقتصادی و... به کار رود و شهرداری مشهد برای رفع ارزشهای شغلی کمرنگ بین کارکنان و ارتقا مواردی که برای کارکنان ارزش تلقی می شود برنامه ریزی و اقدامات لازم را انجام دهد .
کلید واژگان: ارزش, شغل, ارزشهای شغلی, پرسنل ستاد, شهرداری مشهدThe purpose of the research is to identify, prioritize and present a conceptual model of the dimensions and components of employees' occupational values. The research method is mixed. The qualitative statistical population includes 20 experts and quantitatively 522 official personnel of Mashhad Municipality headquarters. The sampling method is qualitative, targeted, non-probable and available and quantitatively stratified and relative. The size of the statistical sample was determined based on Morgan's formula of 221 people, and in the qualitative section, the dimensions and components of occupational values were identified using the Delphi technique in 4 stages. Quantitative data analysis was done at two descriptive and inferential levels. In descriptive statistics, frequency tables, mean, standard deviation, and in inference, Kolomogrove Smirnov test was used to determine the normality of variables and one-sample tests to answer research questions with Spss software. The results showed that 10 dimensions and 24 components of job values were identified and a conceptual model was presented that can be used as a basis for other public, private, non-service, financial, economic, etc. organizations and Mashhad Municipality to fix job values. Facilitate between employees and promote things that are considered valuable for employees to plan and take necessary actions.
Keywords: value, job, job values, headquarters personnel, Mashhad Municipality -
هدف پژوهش حاضر بررسی تاثیر آموزش دقت و تمیز دیداری بر بهبود عملکرد خواندن دانش آموزان دارای اختلال یادگیری خاص با نوع خواندن (نارسا خوان) مقطع ابتدایی شهر مشهد در سال تحصیلی 1396می باشد. جامعه این پژوهش کلیه دانش آموزان دختر مبتلا به اختلال نارساخوانی در پایه های تحصیلی دوم و سوم می باشد که ابتدا یکی از مراکز اختلالات یادگیری شهر مشهد به صورت تصادفی انتخاب و سپس به روش نمونه گیری در دسترس تعداد 30 نفر از دانش آموزان مبتلا به اختلال خواندن انتخاب شده و به دو گروه آزمایش و کنترل تقسیم شدند. در پیش آزمون هردو گروه، با آزمون تشخیصی سطح خواندن خرم نژاد، یارمحمدیان و عابدی (1391) مورد سنجش قرار گرفتند. سپس گروه آزمایش، آموزش های دقت و تمیز دیداری را طی هشت (8) جلسه دریافت کردند درحالی که گروه های کنترل هیچ آموزشی دریافت نکردند. در انتها هر دو گروه با پرسشنامه ی با آزمون تشخیصی سطح خواندن خرم نژاد، یارمحمدیان و عابدی (1391) مجددا مورد بررسی قرار گرفتند. نتایج حاصل از تجزیه و تحلیل داده ها نشان داد که آموزش دقت و تمیز دیداری باعث بهبود عملکرد خواندن دانش آموزان دارای اختلال یادگیری خاص با نوع خواندن (نارساخوان) گردیده است و فرضیه اصلی پژوهش در سطح معنی داری 05/0 تایید می شود. در ارتباط با مولفه های عملکرد خواندن، آموزش دقت و تمیز دیداری باعث بهبود مولفه های درک حروف، درک کلمه، صحیح خوانی، حافظه دیداری و نشانگان نارساخوانی در سطح معنا داری 05/0 شده است اما بر مولفه های حافظه شنیداری و درک متن، تاثیر معنا دار نداشته است.
کلید واژگان: دقت دیداری, تمیز دیداری, خواندن, اختلال یادگیری خواندنThe aim of this study was to investigate the effect of visual accuracy training on improving the reading performance of students with special learning disabilities with the type of reading (dyslexic) of elementary school in Mashhad in the academic year 1396. The population of this study is all female students with dyslexia in the second and third grades of Mashhad's randomly selected and then by available sampling method 30 students with reading disorders were selected and divided into experimental and control groups. In the pre-test, both groups were assessed by the diagnostic test of Isfahan reading level. The experimental group then received accurate visual training in eight (8) sessions while the control groups received no training. Finally, both groups were measured again with the questionnaire. The results showed that teaching visual accuracy and purity has improved the reading performance of students with special learning disabilities with the type of reading (dyslexia) and the main hypothesis of the research is confirmed at a significance level of 0.05.
Keywords: Visual accuracy, Visually clean, reading, reading learning disorder -
نزد متفکران مسلمان چالش حقیقی بین عقل و ایمان نیست، در حالی که در فلسفه دین پساکانتی تردیدهای جدی در عقلانی بودن آموزه های دینی پیش می آید. این پژوهش، که با رویکرد برون دینی و با روش تحلیلی- انتقادی به بررسی آثار غزالی پرداخته، به این نتیجه گیری رهنمون شده است که غزالی دغدغه ایمان دارد، و نه عقل؛ زیرا او تنها مومن را سعادتمند و نجات یافته از آتش دوزخ می داند. عقلانیت مستقل از بندگی و دین برای او موضوعیتی ندارد. غزالی عقل فیلسوفان را از دستیابی به حقایق امور قاصر می داند. ولی معتقد است عقل صوفیان و پیامبران، که از آن تعبیر به قلب می شود، قادر به درک حقایق است و هیچ تعارضی با ایمان و دین ندارد. تنها عقل ناقص بشری است که احکامی صادر می کند که ممکن است با آموزه های دینی متعارض باشد. در پژوهش های پیشین غزالی را ایمان گرا نامیده اند. نوآوری پژوهش حاضر در این است که با تعمق در آثار او شواهدی از عقل گرایی او یافته است. با این حال هیچ تفسیری از عقل گرایی غزالی خام تر از این نیست که با عقل گرایی به معنای دکارتی مقایسه شود. غزالی صوفی همچون فیلسوف به مسئله عقل و ایمان ننگریسته و در نهایت، به دلیل خشیت از خدا، ایمان را بر عقل مقدم کرده است.کلید واژگان: غزالی, تاویل, چالش عقل و ایمان, ایمان گرایی, عقل گراییWhile there is no real tension between faith and reason for Muslim scholars, in post-Kantian philosophy of religion there have been serious doubts about the rationality of religious doctrines. It is noteworthy that Ghazali’s critiques of philosophical reasoning are totally different from Kant’s. Ghazali denied the reliability of pure reasoning without the help of faith, while Kant denied the access of reason to the intangible world. By paying attention to Kant’s philosophy for understanding the very difference of the faith/reason tension in Islamic tradition and contemporary philosophy of religion and employing an extra-religious approach and an analytical-critical method, the present research has studied Ghazali’s corpus and concluded what concerned Ghazali was faith, not reason; since he held that only a pious believer could be saved from the hell. He was not concerned about reasoning without revelation and religious belief. Ghazali maintained that philosophical reasoning falls short of the truth of affairs. One could say, from a different point of view, he was aware of the limits of reasoning in the same way as Kant was; but unlike Kant, through faith, he arrived at matters which are far from the access of reason. Finally, although in Kant’s thoughts, faith has lost its rational bases, Ghazali was not in the same situation. He held that mystical, prophetical reasoning, which he called “al-Qalb” (the Heart), could obtain the truth and has no conflict with faith and revelation, and it is just human reasoning that makes judgments that could come in conflict with religious beliefs. Previous research saw Ghazali as fideistic; although thinking of him of rationalist or fideistic, could be easy based on his Ashʿari commitment, but after enough reflection on his works, it turns out to be difficult to do so because one could find both evidence for his rationality or fideism. Regarding his prioritizing faith over reason, there is a lot of textual evidence in his corpus; his tendency toward reason is not very explicit but can be perceived implicitly from his works. Despite his efforts to emphasize revelation and faith, as well as left human reasoning for revelation, what arises afterward, which has a kind of validity even for him, is the same common reason. Ghazali interpreted the prima facie meaning of Quranic verses which are impossible from a rational viewpoint, such as the corporeality of God. There is no middle ground between faith and reason, and yet Ghazali still stands in the very middle; thus, he could not be seen as just fideistic. If he wanted to demarcate what could be interpreted, he would have taken the side of reason. At the same time, comparing his rationality with Descartes’ is a naïve position to hold. Mystic-minded Ghazali did not see the issue of faith and reason like a philosopher and, ultimately, due to his obedience to God, as well as the fact that his main concern is salvation, he prioritized faith over reason. It is not possible to speak of tension or competence for a mystic-minded like him.Keywords: Ghazali, interpretation, the tension between faith, reason, rationalism, fideism
-
هدف اصلی این پژوهش تعیین اثربخشی رفتاردرمانی عقلانی_هیجانی (REBT) بر سیستم های فعال ساز/ بازداری رفتاری (BAS/BIS)، رفتارهای پرخطر جنسی و اجتناب تجربی در نوجوانان دارای سابقه فرار از خانه بود. روش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون_ پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش شامل نوجوانان مراجعه کننده به مراکز گذری کاهش آسیب و سرپناه شبانه زنان و مردان منطقه شوش -هرندی شهر تهران در 6 ماهه اول سال 1400 بودند که با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس تعداد 30 نفر انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و گواه (هر گروه 15 نفر) گمارده شدند. ابزارهای اندازه گیری مقیاس سیستم های بازداری/ فعال ساز رفتاری (BIS/BAS) (کارور و وایت، 1994)، پرسشنامه رفتارهای پرخطر جنسی (RSBQ) (زارعی و همکاران،1389) و پرسشنامه پذیرش و عمل (AAQ- II) (باند و همکاران، 2011) بودند. رفتاردرمانی با رویکرد REBT بر سیستم های فعال ساز/ بازداری رفتاری، رفتارهای پرخطر جنسی و اجتناب تجربی به مدت 8 جلسه 90 دقیقه ای بر روی گروه آزمایش اجرا شد. نتایج تحلیل کوواریانس چندمتغیری نشان داد که مشاوره گروهی با رویکرد REBT بر کاهش نشانه های سیستم های فعال ساز/ بازداری رفتاری، رفتارهای پرخطر جنسی و اجتناب تجربی تاثیر داشته است (P<0.05). با توجه به اثربخشی رفتاردرمانی عقلانی-هیجانی بر نشانه های سیستم های فعال ساز/ بازداری رفتاری، رفتارهای پرخطر جنسی و اجتناب تجربی اجرای کارگاه های آموزشی مبتنی بر این مفاهیم در مراکز کاهش آسیب توصیه می شود.
کلید واژگان: اجتناب تجربی, بازداری رفتاری, رفتارهای پرخطر جنسی, رویکرد REBT, فعال سازی رفتاریThe main purpose of this study was to determine the effectiveness of rational-emotional behavior therapy (REBT) on behavioral activation/inhibition systems (BAS / BIS), high-risk sexual behaviors, and experimental avoidance in adolescents with a history of running away from home. The research method was quasi-experimental with a pre-test-post-test design with the control group. The statistical population of the study included adolescents referring to transient harm reduction centers and night shelters for men and women in the Shush-Harandi area of Tehran in the first 6 months of 1400. Using the available sampling method, 30 people were selected and randomly selected. The experimental and control groups (15 people in each group) were assigned. The scale measuring tools were Inhibition / Behavioral Activation Systems (BIS/BAS) (Carver and White, 1994), the High-Risk Sexual Behaviors Questionnaire (RSBQ) (Zarei et al., 2010), and the Acceptance and Action Questionnaire (AAQ- II) (Band et al., 2011). Behavior therapy with REBT approach on behavioral activation/inhibition systems, high-risk sexual behaviors, and experimental avoidance was performed on the experimental group for 8 sessions of 90 minutes. The results of multivariate analysis of covariance showed that group counseling with the REBT approach had an effect on reducing the symptoms of behavioral activation/inhibition systems, high-risk sexual behaviors, and experimental avoidance (P<0/05). Due to the effectiveness of rational-emotional behavior therapy on the symptoms of behavioral activation/inhibition systems, high-risk sexual behaviors, and experimental avoidance, it is recommended to conduct training workshops based on these concepts in harm reduction centers.
Keywords: Experimental Avoidance, Behavioral Inhibition, High Risk Sexual Behaviors, REBT Approach, Behavioral Activator -
اثربخشی روان درمانی مبتنی بر مثبت اندیشی بر تحمل پریشانی و امید به زندگی بیماران مبتلابه دیابت نوع 2
هدف از پژوهش حاضر تعیین اثربخشی روش درمانی مثبت اندیشی بر بهبود تحمل پریشانی و امید به زندگی بیماران مبتلابه دیابت نوع 2بود. جامعه آماری پژوهش حاضر شامل مبتلایان به دیابت در شهرستان کاشمر بود که توسط دانشگاه علوم پزشکی معرفی شده بودند. 30 نفر به صورت در دسترس انتخاب شده و به دو گروه 15 نفری تقسیم شدند. ابزار پژوهش عبارت بود از پرسش نامه تحمل پریشانی (DTS) سیمونز و گاهر (2005) امید به زندگی اشنایدر (1991). نتایج تحلیل کوواریانس نشان داد که تحمل پریشانی و امید به زندگی مبتلایان به دیابت که مداخله ی مثبت اندیشی را دریافت کردند نسبت به اعضای گروه کنترل، افزایش معناداری داشته است؛ بنابراین می توان روش درمانی مثبت اندیشی بر بهبود تحمل پریشانی و امید به زندگی مبتلایان به دیابت تاثیر دارد.
کلید واژگان: مثبت اندیشی, کیفیت زندگی, امید به زندگیThe aim of this study was to determine the effectiveness of positive thinking therapy on improving the quality of life and life expectancy of patients with diabetes. The statistical population of the present study included patients with diabetes in Kashmar city who were introduced by the University of Medical Sciences. 30 people were randomly selected and divided into two groups of 15 people. The research instruments were the Quality of Life Questionnaire (IRQOL) and Schneider (1991). The results of analysis of covariance showed that the quality of life and life expectancy of diabetics who received positive thinking intervention had a significant increase compared to members of the control group; Therefore, positive thinking therapy can improve the quality of life and life expectancy of diabetics.In general, chronic diseases, including diabetes, will lead to many clinical, social and psychological problems, which in turn will limit the physical and mental activity of people and reduce the quality of life and life expectancy.
Keywords: Thinking positive, Quality of Life, life, life expectancy -
فهم فلسفی از تصور خدا با فهم کلامی تصور خدا از آغاز با چالش ها و تعارض هایی مواجه بوده که شاید بتوان نقطه اوج این نزاع را در تهافت الفلاسفه غزالی یافت که فیلسوفان را به خاطر باور به سه مساله تکفیر کرد. مساله این پژوهش بازخوانی انتقادات غزالی بر فیلسوفان و محک و ارزیابی دیدگاه او، سپس بررسی قوت و ضعف دفاعیه ابن رشد است. غزالی به درستی متوجه شده بود که با اثبات قدم عالم، اثبات وجود خدا راه دشواری را در پیش دارد، با این حال اعتقاد به حدوث زمانی عالم نیز تبعات باطلی به همراه دارد که کمتر از تبعات آموزه فیلسوفان نیست. در خصوص علم خدا به جزییات نظر می رسد پاسخ ابن رشد، مناسب است و می تواند ایراد غزالی را در این خصوص برطرف کند. تفاوت غزالی با ابن رشد در این است که او با استناد به قرآن، علم خدا به همه جزییات را ثابت می داند، اما فیلسوف در خصوص چیزی به اظهار نظر می پردازد که نمی تواند فهم درست و دقیقی درباره آن داشته باشد. در خصوص معاد جسمانی نیز ابن رشد با تاویل، بین حقیقت فلسفی و آموزه دینی هماهنگی برقرار می کند اما با اختلاف نظر ابن رشد و غزالی درباره تاویل در داوری نهایی نمی توان گفت حق با غزالی است یا ابن رشد.
کلید واژگان: غزالی, ابن رشد, تهافت الفلاسفه, تهافت التهافتPhilosophical understanding of the concept of God, and theological understanding of the concept of God from the beginning has faced challenges and conflicts that may be the culmination of this conflict in the Tahafat of Ghazali Philosophers who excommunicated philosophers for believing in three issues. The purpose of this research is to re-read Ghazali's critiques of philosophers and to test his point of view, then to examine the strengths and weaknesses of Ibn Rushd's defense. Al-Ghazali has rightly realized that proving the existence of God is a difficult path by proving the step of the universe, however, believing in the temporal existence of the universe also has false consequences that are no less than the consequences of the teachings of philosophers. Regarding the knowledge of God in detail, Ibn Rushd's answer seems appropriate and can solve Ghazali's objection in this regard. Al-Ghazali differs from Ibn Rushd in that he cites the Qur'an to prove the knowledge of God in all its details, but the philosopher comments on something about which he cannot have a correct and accurate understanding. Regarding the physical resurrection, Ibn Rushd harmonizes the interpretation between philosophical truth and religious teaching, but with the disagreement of Ibn Rushd and Ghazali about the interpretation in the final judgment.
Keywords: Al-Ghazali, Ibn Rushd, Tahaft Al-Falasfa, Tahaft Al-Tahaft -
در پاسخ به مسئله ناسازگاری میان مشیت مطلق الهی و آزادی مخلوقات، مولینیزم نظریه علم میانی را مطرح می کند، نظریه ای که با فرض علم خداوند به شرطی های خلاف واقع آزادی ادعا می کند که می توان بدون حذف یکی از طرفین (مشیت یا آزادی) مسئله فوق را حل نمود. بدین نحو که خداوند با علم به این شرطی ها و بالفعل کردن مقدم آنها می داند که مخلوقات، آزادانه چه فعلی را محقق خواهند کرد. لذا بدین طریق هم آزادی مخلوقات حفظ می گردد و هم مشیت خداوند که عبارت است از علم پیشین و کنترل او بر افعال مخلوقات. نوشته پیش رو سعی دارد نشان دهد از آنجا که عدم تغییرپذیری خداوند یکی از مفروضات اصلی مولینیزم است، لذا این دیدگاه نمی تواند صفت اراده را به خداوند نسبت دهد، زیرا صفت اراده برای مولینیزم امری است دوسویه که مستلزم حرکت از امکان به سمت فعلیت است و این امر معنایی جز پذیرش تغییر در ذات الهی ندارد. در پایان استدلال خواهیم کرد که چون معلومات شرطی نیازمند بالفعل شدن توسط اراده الهی هستند، در نتیجه طرح شرطی های خلاف واقع در داخل علم الهی طرحی ناموفق است و بحث پیرامون صدق آن کمک شایانی در حل مسئله فوق نمی کند.
کلید واژگان: مشیت, مولینیزم, علم میانی, شرطی های خلاف واقع آزادی, اراده الهی, تغییرناپذیریTo answer the problem of incompatibility between divine providence and creaturely freedom, Molinism suggests the theory of middle knowledge, a theory that claims by assuming God’s knowledge of counterfactuals of freedom, we can resolve the problem without giving up neither divine providence nor creaturely freedom. Through His knowledge of the conditionals and actualizing their antecedents, He knows what creatures will freely do. In this way, God’s foreknowledge and sovereignty can be compatible with creatures’ freedom. The present paper attempts to show that there is a sort of incoherency in Molinism. For, while Molinism presupposes divine immutability thesis, it attributes a will to God that requires moving from possibility to actuality in divine nature. We argue that because counterfactuals of freedom need to be actualized by divine will, claiming God's knowledge of counterfactuals of freedom leads to a rejection of divine immutability thesis which makes Molinism incoherent. We conclude that the proposed objection to the theory of God’s middle knowledge of counterfactuals of freedom is a crucial objection regardless of the success of its proponents in answering the objections concerning the truth-makers of such counterfactuals.
Keywords: Divine Providence, Molinism, Middle Knowledge, Counterfactuals of Freedom, Divine Will, Immutability -
در دیدگاه غزالی رسالت رسول به معنای تبلیغ کلام خداست. در خصوص نقش نبی در معرفت شناسی دینی این پرسش ها مطرح می شود: آیا ایمان به کلام خدا به خاطر باور به صدق نبی است یا عقلانی است؟ نسبت صدق نبی و ایمان به کلام خدا چیست؟ آیا ایمان به خدا به صدق نبی وابسته است؟ مساله ی اصلی پژوهش این است که در دیدگاه غزالی نبی در معرفت به خدا چه نقش و سهمی دارد و این که رای وی با در نظر گرفتن نظام ی اندیشه او چه چالش هایی را به همراه دارد. در دیدگاه غزالی عقل قضاوت می کند به این که هر کسی که ادعای نبوت کرد و معجزه از او صادر شود صدقش واجب است . اعجاز معجزه با عقل فهمیده می شود و پس از آن عقل کنار می رود و نقش ابزاری دارد و تابع نظر نبی می شود. آراء و دیدگاه های غزالی در این باب با اشکالات و چالش هایی مواجه می شود. هر چند غزالی تلاش بسیار می کند که استدلال عقلانی بر صدق نبی ارایه دهد اما در معرفت شناسی دینی وی، نبی بالاترین جایگاه را دارد.
کلید واژگان: غزالی, معرفت شناسی دینی, بعثت نبی, صدق نبی, معجزهFor al-Ghazali, “prophet-hood means preaching God’s words and the prophet is the preacher of God’s words”. The main question of the present study is what part in al-Ghazali’s view the prophet has in knowledge about God and what challenges his views bring. A discussion of “miracle” as the reason for the truthfulness of the prophet is absolutely essential for tackling that question. From al-Ghazali’s point of view, prophets’ knowledge is gained through a light shed onto their hearts, rather than through sensations or education. Some recipients of the prophets’ knowledge only imitate what they hear, while some enjoy insights. In al-Ghazali’s work, imitation is of two kinds: acceptable and unacceptable. He believed that Islamic scholars (ūlamā) can achieve understanding on their own and it is only the masses who imitate. One of al-Ghazali’s stances where one could see the role of the prophet in his religious epistemology is on the necessity of thanking the Giver of blessings (wujūb-i shukr-i mun’im): from his point of view, the necessity is jurisprudential and stated by the prophet rather than rational. According to him, reason cannot achieve knowledge about the affairs because of which the prophet was appointed, and this is why the prophet was appointed. But, if reason cannot achieve knowledge about the affairs, how can it affirm the prophet’s prophet-hood and message? In some of his works al-Ghazali regards miracle as the proof for the truthfulness of the prophet. In some others, in addition to miracle he refers to such evidence as prophet’s words, actions, and states in which the prophet was, reported numerously by different narrators and through different chains of transmission. He maintains that the role of reason and theory is merely that through miracle they make sense of the truthfulness of the prophet. Then they depose themselves, admitting that whatever the prophet says about God and the Day of Judgment is acceptable. And this is among the affairs in understanding which reason enjoys no independence. Nor does it understand its impossibility. But even if we involve reason at the stage of proving truthfulness of the prophet, then it is the reason which should affirm the good of the truthfulness (ḥusn-i sidq), thereby jurisprudential good and evil being questioned. From a point of view outside religion and using a rational and argumentative method this study critiqued and examined al-Ghazali’s teaching on prophet-hood, and reached the conclusion that his view changed in his different works. In his theosophical works he said that reason judges that anyone who claims to be a prophet and produces a miracle is necessarily truthful, and then reason withdraws, assumes an instrumental role, and submits to the prophet’s remark. In some other works, however, he does not consider miracle to be enough, as miracle might be confused with magic, and therefore he thinks that proving the prophet’s truthfulness needs further signs. In general, al-Ghazali’s explanation of the epistemological role of the prophet in people’s acquisition of knowledge has many flaws which have been addressed in this article. On the one hand, he acknowledges reason’s limits and thinks that appointment of the prophet is accounted for by the fact that the prophet understands affairs that go beyond reasoning. On the other hand, he states that reason can discern the existence of the prophet as well as the fact that the prophet can understand affairs beyond reasoning. Yet it cannot understand what the prophet understands. There occurs a paradox, which is how it can be rationally proved that a person can understand affairs beyond reasoning. When reason does not have access to the affairs, it might have no judgment: there could be a mention of faith only. Reason can only consider the possibility of such a thing. But it cannot prove it i.e. cannot demonstrate undoubtedly and rationally that the one who is the prophet can understand affairs beyond reasoning. In fact, on the one hand it seems that reason is the chief determinant, as it understands prophet’s truthfulness. On the other hand, even if we ignore the challenges connected to the issue, it seems that the prophet plays a very determinant part in religious knowledge, and that without revelation given by the prophet reason fails to enter the field of religious knowledge. Furthermore, since in al-Ghazali's view the prophet is connected to the main source of knowledge and is taught by God and Gabriel, his words are preferable over limited human reason’s judgment, and thus although al-Ghazali tries hard to provide an argument for prophet’s truthfulness, in his religious epistemology the prophet has the highest status.
Keywords: Ghazali, religious epistemology, miracle, truthfulness of the prophet -
هدف پژوهش حاضر استخراج مبانی نظری مرتبط با صلح در فلسفه ملاصدرا و نشان دادن قابلیت عملی و کاربردی فلسفه ملاصدرا در این زمینه می باشد. روش پژوهش توصیفی- تحلیلی بوده و بر این فرضیه استوار است که گرچه در فلسفه ملاصدرا، موضوع صلح به صورتی مستقیم وجود ندارد، اما در مبانی و اصول فلسفه ی وی از جمله اصالت وجود و وحدت وجود و نیز مبانی انسان شناسی، دلالت هایی بر این موضوع داده شده است. نتایج نشان داد که یکی از ریشه های خشونت و جنگ، اختلافاتی است که بین انسان ها وجود دارد. این اختلاف تنها در کثرت، معنی دارد و ملاصدرا معتقد است که خاستگاه کثرت ماهیت می باشد. از سوی دیگر، او براساس اصل مهم فلسفی خود یعنی اصالت وجود، ماهیت را امری اعتباری می داند که جایگاهش تنها در ذهن بوده و آنچه که در عالم خارج، متن واقعیت را تشکیل می دهد، وجود است که بین همه موجودات مشترک می باشد. آنچه که باعث اختلاف و در نتیجه خشونت و درگیری می شود، امری است که نمی توان برایش اصالتی قایل شد، و به عبارت دیگر امری اعتباری است. از سوی دیگر در دیدگاه ملاصدرا عالم وحدت، عالم یگانگی و هماهنگی و صلح است، زیرا همه آنچه که به ظاهر متفاوت و گاه متعارض می نماید، شیون یک حقیقت واحد و در نتیجه جزیی از یک کل یکپارچه است. این اندیشه و نگریستن به عالم از این منظر می تواند بهترین راه برای درک تفاوت ها و در نتیجه مفاهمه بین انسان ها باشد و درک این تفاوت ها نیز می تواند نقطه اتکایی باشد که ماهیت های مختلف را با هم پیوند می دهد. در نتیجه، تمرکز دیدگاه وجودشناختی ملاصدرا بر اشتراک معنوی- ماهوی موجودات و سریان حقیقتی واحد در آنها می تواند مبنای مهمی برای قرار گرفتن آنها در چهارچوبی بشمار آید که در آن حلقه ای وحدت بخش، به رغم اختلافات و تمایزات آنها همگرایی شان را تضمین کند. این همگرایی را می توان مبنای نظری مهمی برای استخراج مفهوم صلح و صلح گرایی از فلسفه ملاصدرا تلقی کرد.
کلید واژگان: اصالت وجود, وحدت وجود, صلح پژوهی, ملاصدرا, خشونتThe purpose of the present study is to extract the theoretical principles related to peace in the philosophy of Mullā Sadrā and to show the practical and pragmatic potentials of his philosophy in this regard. The method of study is descriptive analysis and the results showed that one of the root causes of violence and war is the differences among humans. These differences are meaningful only in plurality so Mullā Sadrā believes that essence is at the root of plurality. On the other hand, based on his important philosophical principle that is existentialism, he regards the essence credential existing only in mind while what constitutes reality in the external world is called existence and is common between all creatures. What causes disagreement and thus leads to violence and quarrel is something that has no essence and, in other words, is credential. On the other hand, the world of unity in the view of Mullā Sadrā is the world of oneness, harmony, and peace because all the things that are seemingly different and sometimes contradictory, are indeed dimensions of a single truth and thus a part from a unified whole. The focus of Mullā Sadrā’s ontological viewpoint on spiritual-substantive commonality between creatures and the current of a unified truth in them all can be considered as an important foundation to place them in a framework in which a unifying circle ensures their convergence despite their differences and distinctions. This convergence can be regarded as a theoretical tenet for deriving the concept of peace and peace studies from Mullā Sadrā’s philosophy.
Keywords: Existentialism, Unity of being, Peace Studies, Mullā Sadrā, Violence -
مسئله جبر و اختیار، که یکی از مسایل اساسی تفکر بشر بوده است، در سنت کلام اسلامی با عنوان مساله «خلق الافعال» مطرح شده است و اغلب مکاتب کلامی بر سر آن موضعگیری متفاوت میکنند. فخر رازی به عنوان متکلمی اشعری در کتابهای کلامی اش به این مساله پرداخته است و خود مدعی جبر شده است. وی نظریه کسب را، به عنوان جامع جبر و قدر، را رد میکند و میان جبر و اختیار (لاجبر) شق ثالثی نمیبیند. آنگاه برای اثبات اینکه عبد در خلق فعل خود آزاد، مستقل و مستبد نیست و اثبات اینکه خداوند خالق افعال بندگان است، براهینی را مطرح میکند. وی نخست میگوید که در صورتی که عبد خالق فعلش باشد آنگاه باید به تفاصیل فعل خود آگاه باشد؛ اما این ملازمه فاسد است و برای اراده کردن چیزی لزوما اراده کردن تفصیل فعل و آگاهی به آن لازم نیست. در برهان دیگر، او به این اصل دست آویز میشود که با وجود مرجح لزوما جبر منعقد است؛ اما این برهان نیز قابل جرح است، چون مرجح میتواند عقل عامل اخلاقی باشد. براهین دیگر رازی، همگی بیاناتی متفاوت از این هستند که اگر خداوند قادر، عالم و مرید مطلق است. پس هیچ جایی برای اختیار بشر وجود ندارد. برای نقض این براهین هم میتوان خود براهین رازی را جرح کرد و هم اینکه نشان داد که میتوان پنداشت که خداوند بشر را در برخی از افعال مختار قرار دهد و چون این اختیار به اذن الهی است، پس تضادی وجود ندارد. در این نوشته نتیجه خواهیم گرفت که رازی معتقد به جبر است و هرچند که استدلالهای او قابل رد و انکار هستند اما هم تا حدودی قابل طرح هستند و هم اینکه مسایلی دیگر نیز، مانند نصوص مورد تایید اهل سنت در این زمینه، در موضعگیری وی موثر هستند.
کلید واژگان: فخر رازی, خلق الافعال, تفاصیل فعل, مرجح, داعیFree will issue has been discussed in Islamic Theology (Kalām) as “the creation of action”, a controversy which divides Islamic theological schools. Fakhr Razi as an Ash’arite Theologian put it under scrutinize in some of his own theological works. Although he is an Ash’arite theologian, but denied “acquisition (Kasb) theory” based on the principle of excluded middle. He, then, to prove that creatures cannot create actions, i.e., God creates actions for human beings, advanced a few arguments. In this paper his arguments will be discussed and studied to assess their authenticity. He held that if creatures were the creators of their own acts, they would know the details of action, e.g., if I wanted to go from A to B, I would know how many meters I have to pass to reach B. But this implication, which Razi took it for granted is not true; because I can go from A to B without knowing how many meters I have to pass. Thus the argument could be refuted. In another argument, he put the idea forward that when there is a “motivation”, the agent cannot avoid that motivation; thus s/he will do what the motivation provokes. Therefore, there is not such a thing as free will. It will be concluded that Razi holds a kind of determinism based on what express so far.
Keywords: Fakhr Razi, Creation of Human Actions, Details of the Action, Motivation -
وصیت نامه ای که از فخر الدین رازی باقی مانده است از گذشته های دور مورد بحث و تفسیر بوده است؛ در وصیت نامه روش قرآنی برتر از کلام فلسفه قرار داده شده است و همین سبب شده است که عالمانی مانند ابن عماد حنبلی و نویسندگان معاصری مانند فتح الله خلیف تصور کنند که این بیان، نشانه توبه متکلم از بحث استدلالی است. همچنین، جمله ای از قول ابن صلاح که فخر از کلام ابراز ندامت کرد، سبب تقویت این دیدگاه شده است. در این نوشته با بررسی این تفاسیر نشان خواهیم داد که با توجه به کلیت وصیت نامه و آنچه که در آن آمده است معنای سخن رازی حاکی از توبه و پشیمانی نیست، بلکه بیان موضعی میانه است میان عقل گرایی افراطی و انکار عقل که این دیدگاه میانه روانه را همیشه داشته است و در آثار دیگرش نیز وجود دارد. همچنین نشان داده شده است که آنچه از ابن صلاح درمورد ندامت فخر از پرداختن به کلام روایت شده است از چند جهت مخدوش است، چون هم مستندی ندارد و راویانی که از ابن صلاح روایت کرده اند فاصله ای چند قرنی با او دارند؛ لذا پذیرفتن صحت آن دشوار است. در نهایت نتیجه گرفته می شود که این روایت افسانه ای جعلی است که از جانب عالمان ظاهری مخالف کلام بسط یافته است و با شتابزدگی تفسیرهایی غیرمعتبر به دست داده اند.
کلید واژگان: فخرالدین رازی, وصیت نامه, عقل گرایی, ابن عماد حنبلی, کلامThere is a will which is attributed to Razi which have been a controversial topic from ancient times until now. Preferring Qur’anic method to theology and philosophy, some scholars, such as Ibn Emad Hanbali and Fathalla Kholeif, think of that as a kind of repentance from rational discussion. There is a statement which is apparently narrate by Ibn Salah, quote Razi’s word that he regretted studying theology and philosophy; that he said: “I regretted studying theology (Kalam)” and then he wept. This quote support former interpreting. We proved, in this paper, that that interpretation is not authentic and the meaning and purpose of it is different; thus it is not a kind of repent, but rather it is a moderate rationalism (opposite to both classical rationalism and fideism), which he held in his life and could be found in his works. And, it is showed that what is quoted from Ibn Salah is not reliable; because could not be found in Ibn Salah’s works, perhaps it is a transited saying from him. Those writers, who quoted from Ibn Salah, a few centuries after him; thus it is not acceptable. Therefore, this narration is not authentic. This story is important, because it targeted reasoning in Fakhr system of thoughts; if it is true, then it shows that Kalam is not in harmony with real, orthodox Islam, as those who mentioned it maintain. But if not true, it shows that Razi did not believe that theology (Kalam) is not a real part of Islamic sciences. As a matter of historic facts, there is not an authentic source for the story. Therefore, it seems that someone made it up to justify their fanatic, extremist, fundamental interpretation of Islam, in which they have not tolerated any kind of reasoning, including Islamic theology (Kalam), the field of study that Razi well represent. For Ash’ari scholars like Fakhr Razi, reasoning is a useful, discursive tool to assess and study claims and beliefs, and particularly to defend religious doctrines. However, their attitude toward reasoning and intellect (Aql) itself is far from their Mu’tazali opponents. While Mutazalis see reasoning as a source for inferring truth, their Ash’ari opponents see it as a tool to assess claims, interpreting holy texts, including Qur’anic verses. On the other hand, for Fakhr’s part, in the will we could find him in a mediocre rationality position. He stated that what he discussed in his life was not of stubbornness, carelessness or recklessness, but just for the sake of reason. In other works he can be seen committed to Quranic verses and holy texts, beyond reasoning as a source superior to the text; so to speak, he only used reasoning for understanding; and that he put the “Quranic method” on the top of the list, do not imply that he denied reasoning and respective fields of study totally. But a few figures, like Ibn Emad al-Hanbali or Kholief, saw it as a kind of repentance of discursive methods, which is impossible to justify such a position. As to Razi we could see that he had held such a position in his whole career, as he had scrutinized philosophical doctrines, assessing every claim, and always put the Quran on the top of everything else. Therefore, to say Razi repented Kalam is not a valid, authentic conclusion.
Keywords: Fakhr E al-Din Razi, the last Will, Rationalism, Ibn Emad Hanbali, theology -
نشریه خردنامه صدرا، پیاپی 98 (زمستان 1398)، صص 89 -100
چیستی سلامت و بیماری و نسبت آن دو با یکدیگر اولین و ضروریترین مبحث نظری در فلسفه پزشکی است که هر بحث دیگری در این شاخه نظری مترتب بر آن بوده و به اختلاف زاویه های نظری و عملی بسیاری می انجامد. در میان فلاسفه و حکمای اسلامی صدرالمتالهین شیرازی همچون برخی دیگر از حکمای بزرگ اسلامی به این مسئله پرداخته است. او در مباحث خود، مواضع ابن سینا را شرح و از آنها در برابر ایرادات مستشکلین که سرآمد آنها فخر رازی است دفاع میکند. وی در اینباره بر ممشای حکمت رایج عصر خود رفته و سلامت را «حالت یا ملکه نفس که بواسطه آن افعال نفس بخوبی از مجاری مخصوص بخود صادر میشوند» تعریف کرده و بر نفسانی بودن سلامت و بیماری تاکید میکند. ملاصدرا صریحتر از ابن سینا رابطه آن دو را ملکه و عدم ملکه برشمرده است، هرچند در مسئله واسطه میان سلامت و بیماری موضع شفافی نگرفته است. با پژوهش در آثار ملاصدرا به این نتیجه رهنمون میشویم که گذشته از تصریحات وی، بر اساس مبانی حکمت متعالیه میتوان سلامت را «نحوه وجود نفس از آن حیث که در مرتبه بدن مادی و عنصری افعال خود را بدون مشکلی جاری میکند» تعریف کرد و با تاکید بر وجودی بودن سلامت و عدمی بودن بیماری و بتبع، مشکک بودن آنها، مرز و واسطه میان سلامت و بیماری را منتفی دانست و بدین ترتیب به تصویری متمایز از سلامت و بیماری دست یافت.
کلید واژگان: سلامت, بیماری, حکمت متعالیه, ملاصدراThe nature of health and sickness and their relationship with each other is the first and most necessary theoretical issue in medical philosophy, upon which all other discussions in this field depend, and which has provoked several theoretical and practical controversies. Similar to some Islamic philosophers, Mullā Ṣadrā has also dealt with this problem. In his discussions, he explains Ibn Sīnā’s standpoint in this regard and defends him against his critics, the most prominent of whom is Fakhr al-Din Razi. In doing so, Mullā Ṣadrā follows the common wisdom of his own time and defines health as a state or condition of the soul through which mental acts are properly issued from their own specific sources and emphasizes the psychological nature of both health and sickness. Being more straightforward than Ibn Sīnā, Mullā Ṣadrā corresponds the relationship between health and sickness to that between habit and non-habit. However, he does not clearly refer to his position as to what comes between health and sickness. A study of Mullā Ṣadrā’s works indicates that, apart from his direct references to the nature of health and sickness, one can define health as “a mode of the existence of the soul which enables it to perform its acts properly at the level of physical and elemental body” based on the principles of the Transcendent Philosophy. In the same vein, through emphasizing the ontological nature of health and non-being nature of sickness and, accordingly, their being graded, one can refute the existence of any boundary or intermediary between them and, as a result, portray a distinct picture of health and sickness.
Keywords: Health, sickness, Transcendent Philosophy, Mullā Ṣadrā -
یکی از تفسیرهای رایج در معرفت شناسی صدرایی دیدگاهی است که علیرغم پایبندی به نگاه وجودی صدرا در تبیین حقیقت علم، فاصله معناداری در دیگر فروع و احکام بحث، از قبیل نسبت میان علم و وجود ذهنی، تعیین مصداق معلوم بالذات در علم حصولی و دیگر مسائلی از این دست، با مواضع صریح مرحوم آخوند دارد. کلید اصلی این اختلافات، قول به تفکیک و مغایرت وجودی میان علم و وجود ذهنی است و نتایجی که از این تفکیک حاصل می شود ظلیت وجود ذهنی نسبت به علم، معلوم بالذات دانستن وجود علم و معلوم بالعرض دانستن وجود ذهنی است. لیکن، ما در این بررسی نشان خواهیم داد که تفکیک مذکور در نزد صدرا صرفا جنبه اعتباری داشته و علم و وجود ذهنی از نظرگاه او اتحاد وجودی دارند و برخلاف تفسیر فوق الذکر، این وجود ذهنی است که در علم حصولی معلوم بالذات است و ظلیت آن نسبت به موجودات خارجی است نه وجود علم.
کلید واژگان: علم, وجود ذهنی, معلوم بالذات, ملاصدرا, جوادی آملیSophia Perennis, Volume:16 Issue: 1, 2019, PP 187 -211One of the common interpretations of Sadra's epistemology is a view that, despite adherence to Sadra's existential look in explaining the truth of knowledge, has a meaningful difference in the other issues and results of the discussion, such as the relation between knowledge and mental existence, the determination of the essential known in the acquired knowledge and other similar issues, with Sadra's explicit opinions. The core of these differences is the belief in the separation and existential otherness between knowledge and mental existence, and from the results of this separation, we can point out that mental existence is in the shadow of knowledge, and the existence of knowledge is essential known, and the mental existence is accidental known. However, we will show in this study that the separation for Sadra is merely conventional, and that knowledge and mental existence from his point of view have an existential unity, and contrary to the above interpretation, this is the mental existence which is essential known in the acquired knowledge, and it is in the shadow of external beings, not the existence of knowledge.
Keywords: Knowledge, mental existence, essential known, Mulla Sadra, Javadi Amoli -
در این پژوهش ابتدا اصول کلی و مشترک قائلان به نظریه های مادی انگارانه و دیدگاه های مخالف دوگانه انگاری، که برای اختصار آنها را «قائلان به مادیت ادراک» می نامیم، بر می شماریم؛ ادله یادشده در دو دسته کلی قرار می گیرند: دلایلی که در رد دوگانه انگاری جوهری اقامه شده است و دلایلی که برای اثبات دیدگاه های یگانه انگاری ارائه گردیده است. سپس به تحلیل و بررسی این دلایل می پردازیم. در پایان با بررسی دلایل مختلف، مشخص شد که دو دیدگاه رفتارگرایی و کارکردگرایی برای ادعای خود دلیلی اقامه نکرده اند. دلایل مطرح شده برای ماتریالیسم حذف گرا و این همانی به این دلیل که بر پایه استقرا هستند یا امید به پیشرفت دانش عصب شناسی در آینده، بسی جای تامل ندارند؛ ولی نشان داده شد که برهان های ناتوانی تبیین دیدگاه دوگانه انگاری، تاریخ تکاملی، وابستگی عصبی، تاثیر روان گردان ها بر آگاهی و برهان مغز دوپاره، خدشه پذیر نیستند؛ ولی با نظر صدرالمتالهین مبنی بر جسمانیه الحدوث وروحانیه البقا بودن نفس انسانی سازگاری دارند.کلید واژگان: ادراک, مادیت, دوگانه انگاری, فیزیکالیسمIn this study, we first begin with the general principles common to the materialist views and the opposite views of dualism, which we call them "advocators of materiality of perception"; these arguments are divided into two general categories: arguments which has been made in the rejection of substance dualism and those given for proving physicalism. Then we analyze these reasons. Finally, by examining various reasons, it became clear that two views of behaviorism and functionalism did not provide a philosophical reason for their claim; the reasons given for eliminative materialism and identity theory are notmuch serious because they are based on Induction or based on hope for the advancement of neuropsychological knowledge in the future. But it was shown that explanatory impotence, evolutionary history, neural dependency, drugs effect on consciousness proofs and the proof of split brain cannot be ruled out; however, with the view of Sadrul Motaleenin, based on being human soul Jesmania' tolHodooth and Roohania' tolBagha, these proofs are compatible.Keywords: Perception, Materialism, Dualism, Physicalism
-
یکی از مهم ترین مسائل کلام و فلسفه دین مشکل وجود «شر» و ارتباط آن با خدا و صفات خیرخواهی مطلق و قدرت مطلق اوست. الهی دان و فیلسوف معاصر، دیوید ری گریفین، تلاش هایی را که تاکنون برای پاسخگویی به مسئله شر انجام شده، چندان مثمر ثمر نمی داند. او خداباوران سنتی را که به دخالت ماوراء طبیعی خداوند در سلسله علت و معلولی حوادث قائل اند «فراطبیعی گرایان» می خواند و بر این باور است که آنها وقوع شر را به گونه ای توجیه می کنند که گویی اصلا شر واقعی وجود ندارد و در ظاهر شر می نماید. گریفین تلاش کرده تا آموزه هایی از الهیات سنتی را که برای سازگاری وجود خدا و شر مشکل ساز هستند ریشه یابی کند و عدم صحت آنها را نشان دهد. وی با وارد آوردن نقدهایی بر جهان بینی های سنتی، نشان می دهد که الهیات سنتی بر اثر انتساب قدرت مطلق به خداوند، با مشکل تناقض افعال خدا درباره شرور مواجه است که نهایتا منجر به توجیه این نوع از افعال خداوند می شود، و با پذیرش آموزه خلق از عدم، در عمل نمی تواند مسئله شر را حل کند. اساس اندیشه های گریفین درباره مسئله شر این باور است که به طور کلی دفاعیه نمی تواند پاسخ مناسبی برای خداباوران معاصر فراهم آورد، بلکه ارائه تئودیسه مقبولی از جانب الهی دانان فلسفی لازم است تا اثبات کند تفسیر خداباورانه می تواند همه تجارب ما، از جمله تجربه شر، را بهتر از تفاسیر خداناباورانه روشن کند.کلید واژگان: مسئله شر, دفاعیه, تئودیسه, قدرت مطلق خدا, دیوید ری گریفینOne of the most important issues in theology and philosophy of religion is the problem of evil and its relation to God and his omnipotence and omnibenevolence. Contemporary theologian and philosopher, David Ray Griffin, regards the efforts to answer the problem of evil as inconclusive. He designates traditional theists, who believe in God’s supernatural interference in the cause and effect chain of events, Supernaturalists. He believes that they interpret evil as only appearing evil. He tries to identify and refute certain beliefs, in traditional theology, which do not tolerate the co-existence of God and evil. Griffin criticizes traditional worldviews and proves that traditional theology, on one hand, by presuming God’s omnipotence, faces serious issues in justifying evil; and on the other hand, considering the idea of creatio ex nihilo, it virtually fails to answer the problem of evil. Allover he holds that defense will not suffice in responding to the problem of evil and that the right path for theists is to propose a theodicy which would explain evil better than atheist accounts.Keywords: The Problem of Evil, Apology, Theodicy, Omnipotence, David Ray Griffin
-
بیشتر تعاریف ارائه شده برای مادی و مجرد به گونه ای هستند که ابتدا امر مادی تعریف می گردد سپس امر مجرد به گونه سلبی (سلب ماده، خواص ماده یا وابستگی به ماده) تعریف می شود: مجرد آن چیزی است که مادی نیست. ایراد وارد به اینگونه تعاریف سلبی این است که دیگر نمی توان بین شی اول و سلب آن شی، حدواسط و شی سومی تعریف کرد. لذا بر اساس این گونه تعاریف نمی توان بین ماده صرف و مجرد تام دسته دیگری از امور (مثلا مجرد برزخی) تعریف کرد. در این مقاله سعی شده ابتدا تعاریف موجود در خصوص مادی و مجرد بررسی گردد، سپس نشان داده شود که با توجه به نظر صدرالمتالهین در خصوص حرکت جوهری اشتدادی نفس ناطقه، لازم است بین مادی صرف و مجرد تام طیفی از امور داشته باشیم، طیفی شامل مادی محض، اندک تجرد نفس نباتی، تجرد مثالی، تجرد عقلی و فوق تجرد و همچنین مراتبی باید بین این مراتب ذکر شده وجود داشته باشد. آنگاه نشان می دهیم که این نگاه طیف گونه به اشیاء با تعاریف مبتنی بر حصر عقلی و به طریق اولی با تعریف سنتی مادی-مجرد (تعریف دوگانه ایجابی - سلبی) سازگار نمی باشد. نهایتا بیان می کنیم که نمی شود تعریفی جامع برای امری که واحد شخصی ذومراتب است، ارائه داد؛ و در پایان با اشاره مختصر به منطق فازی بیان می کنیم که باید به گونه ای فازی به مسئله نگاه کرد؛ و تعریف جدیدی با استفاده از منطق فازی ارائه می دهیم.کلید واژگان: مادی, مجرد, حرکت جوهری اشتدادی, تعریف مادی و مجرد, منطق فازیLogical Studies, Volume:8 Issue: 1, 2017, PP 95 -119Most of definitions presented for material/immaterial thing have a common form: first they define material thing, then they define immaterial thing as a thing that is not material. There is a common objection to these kind of definitions: all of them are such that we cannot define something between material thing and immaterial thing. In this research we try to investigate common definitions of material/immaterial thing, then web prove that according to Mulla Sadra's viewpoint about Substantial Motion of human soul, we should define some levels between pure material and pure immaterial, In fact there should be a spectrum beginning from pure material thing and ending to pure immaterial thing. Then we show that this new viewpoint to definition of material/immaterial thing (spectrum view) is not compatible with traditional definition system that uses Alhasr alAghi. Finally we propose a new approach toward definition of immaterial (and material) thing using fuzzy logic.Keywords: Material, Immaterial, substantial motion, definition, fuzzy logic
-
قواعد حکمت متعالیه و همچنین مشاهدات تجربی بیان میکنند که انسانها در سرشت اولیه با یکدیگر متفاوتند و همین، سبب تفاوت در اراده ها و افعال ارادی انسانها میشود. این مقاله به بررسی دیدگاه ملاصدرا درباره تاثیر سرشت انسان بر افعال اختیاری میپردازد و نقش سرشت انسان را در مسئولیت پذیری بررسی میکند. شکلگیری سرشت انسان در فلسفه ملاصدرا با مکاتب فلسفی دیگر متفاوت است؛ در حکمت متعالیه، سرشت انسان برآمده از حیثیت مادی نفس میباشد و اختلاف سرشت انسانها، از اختلاف مواد جسمانی نشئت میگیرد. ضمیمه شدن این امر به رابطه ضروری علت و معلول موجب شده تا مسئولیت اخلاقی در فلسفه او قابل تبیین نباشد. این مسئله، حکمت عملی صدرایی را با چالشهایی روبرو میکند که مهمترین آنها، چالش در تبیین نظام تکلیف و جزاست.کلید واژگان: سرشت انسان, مسئولیت اخلاقی, حدوث جسمانی نفس, امکان بدیل, نظام تکلیف و جزا, ملاصدراThe principles of the Transcendent Philosophy as well as empirical observations indicate that people are different from each other in their primary nature. This explains why they are different in terms of their free will and voluntary acts. The present paper investigates Mulla Sadras view of the effects of human nature on their voluntary acts and examines its role in accepting responsibility. The formation of human nature in Mulla Sadras philosophy is different from that in other schools of philosophy. In the Transcendent Philosophy, the human nature originates in the material mode of the soul, and the differences among the natures of different human beings are rooted in the differences among corporeal substances. The attachment of this affair to the necessity of the cause-effect relation is the reason why moral responsibility is not explainable in Mulla Sadras philosophy. This problem poses certain challenges to Sadrian practical wisdom, the most important of which is the challenge of explaining the system of duty and recompense.Keywords: human nature, moral responsibility, corporeal origination of the soul, alternative possibility, system of duty, recompense, Mulla Sadra
-
علیت در فلسفه غرب و فلسفه اسلامی در دو حوزه مابعدالطبیعه و طبیعیات مطرح می شود. اما در فلسفه اسلامی به تبیین مابعدالطبیعی علیت اهمیت فراوان داده شده. در غرب با فلسفه تجربی و انتقادات هیوم و در نهایت با فلسفه کانت که معرفت متافیزیکی را امکان ناپذیر اعلام کرد، تبیین و تحلیل مابعدالطبیعی علیت به کنار می رود هر چند به طور کامل از بین نمی رود. به تبع آن اثبات خداوند از طریق اصل علیت نیز خدشه دار می شود. اما در فلسفه اسلامی و بویژه فلسفه صدرایی این اصل به اعتبار و قوت خود پابرجاست. در این مقاله ابتدا به تحلیل مفهوم علیت از نظر استاد مطهری و هیوم ، سپس به بررسی تفاوت های دیدگاه های این دو متفکر در این خصوص و در پایان به جمع بندی و نتیجه گیری این دیدگاه ها پرداخته ایم. استاد مطهری بر مبنای اصل رکین اصالت وجود و با عنایت به مباحث متفکران غربی نگاهی نو به حکمت متعالیه افکنده و به اثبات عقلی اصل ضرورت و سنخیت علی معلولی پرداخته و آن را اصلی واقعی و خارجی می داند اما هیوم با تبیین تجربی اصل علیت تیشه به ریشه اصل ضرورت و سنخیت زده و علیت را امری ذهنی تلقی می کند. در عین حال به پاره ای از انتقادات هیوم در باب علیت طبیعی نمی توان پاسخی در خور داد و این اشکالات همچنان چشم به راه پاسخ های جدید است.کلید واژگان: علیت, ضرورت علی, هیوم, علت اعدادی, مطهریCausality, in metaphysics as well as natural sciences, has been discussed for long by western philosophy and Islamic philosophy.Metaphysical explanation of causality, however, has been of a great importance in Islamic philosophy. Empirical philosophy together with Humes criticism and finally philosophy of Kant who denied any metaphysical knowledge have made it impossible for causality to be metaphysically explained in western modern tradition.It was, then, hardly possible to prove divine existence by reference to the principle of causality. However, Islamic philosophy, particularly Mulla Sadra's metaphilosophy, has taken the principle intact. Comparing, at first, David Hume and MortezaMotahari on a concept of causality, this article outlines the differences in between in the end. Based on the very fundamental priority of existence and regarding western thinkers literature, Motahari made a new look at Sadrasmetaphilosophy and attempted to a rational explication of necessity principle, and cause-effect cognation arriving at a point to regard it a real and external principle. Hume, however,aimed to an empirical explanation of principle of causality. And in doing so, he destabilized necessity and cognation principle coming to a subjective causality. Yet, it is, to some extent, difficult to appropriately answer some challenges made by Hume against natural causality. His criticisms are still in need of some refashioned answers.Keywords: Causality, David Hume, MortezaMotahari, Causal nesseity, cause
-
در فرهنگ اسلامی، معتزله نخستین گروهی بودند که روش عقلی را بکار گرفتند و عقل را یگانه ابزار شناخت حقیقت و مستقل از دین دانستند تا جایی که با عنوان پیروان «شریعت عقل» از آنها یاد شده است. معتزله برای عقل، قداست قائل شدند و گفتند انسان وقتی عقلش کامل شود، حقایق اساسی را درک میکند و این حقایق اساسی، معرفت خدا و معرفت خیر و شر است. از جهت دیگر، آنها وحی را انکار نکردند ولیکن معتقد بودند که جایز نیست وحی مخالف عقول ما باشد و از آنجا که سابقه عقل در انسان از سابقه وحی بیشتر است، پس عقل نور است و بدون آن نمیتوان هدایت شد. هدف از وحی، این است که معرفت عقلی را بیفزاید و آن را دقیقتر کند. معتزله به این نتیجه گیری رهنمون می شود که عقل مقیاس وحی است و این از مهمترین مبادی نزد آنان است. بر این اساس میتوان گفت نزد معتزله، اخلاق، مبتنی بر عقلی است که مقدم بر دین میباشد. قاعده مشهور معتزله این است: «الفکر قبل ورود السمع». معتزلیان متکلمند و متکلم به انسان عاقل بعنوان شخص مکلف در برابر خدا نگاه میکند. آنان در خصوص نیاز انسان به وحی در آغاز تکلیف، عقل بشر را کافی میدانند. نوشتار حاضر به تبیین رابطه دین و اخلاق نزد آنان میپردازد.کلید واژگان: عقل, اخلاق, دین, معتزلهIn Islamic culture, the Mutazilite were the first group who employed the rational method and considered the intellect to be the sole means of knowing the truth and to be independent from religion. That is why they have been referred to as the followers of the religion of the intellect. The Mutazilite granted a kind of sanctity to the intellect and maintained that when human beings perfect their intellect, they can perceive essential truths, which consist of the knowledge of God and the knowledge of the good and evil. On the other hand, they never denied revelation but believed that it cannot be in contrast to human intellect. They also stated that since the intellect has a longer history than revelation, it is identical with light, without which no one can be led to the right path. The purpose of revelation is to increase intellectual knowledge and make it more accurate. The Mutazilite, thus, concluded that the intellect is the criterion for revelation. This idea was one of their most important principles. Hence, it can be said that, for this group, ethics is based on a kind of intellect which is prior to religion. One of their most famous principles is, thinking before hearing. The Mutazilite are mutikallim, and a mutikallim looks at the intellectual human being as a responsible individual before God. They consider the intellect to be sufficient regarding Mans need to revelation at the outset of obligation. This paper deals with Mutazilites view of the relationship between religion and ethics.Keywords: Intellect, religion, ethics, Mutazilite
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.