به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

hamzeh ahmadian

  • پرستو شیخ اسمعیلی، حمزه احمدیان *، مریم اکبری
    هدف

    پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی برنامه آموزش مبتنی بر تجربه زیسته در روابط والد فرزندی و طرحواره درمانی بر همدلی، تنظیم هیجان و سلامت روان دختران نوجوان بدسرپرست انجام شد.

    روش

      این مطالعه به صورت ترکیبی (کیفی و کمی) بود. در بخش کیفی روش پژوهش پدیدارشناسانه و در بخش کمی روش پژوهش، نیمه آزمایشی با پیش آزمون و پس آزمون و گروه کنترل بود.جامعه آماری پژوهش حاضر شامل کلیه دختران نوجوان بدسرپرستی بود که در سال 1402 در مراکز حمایتی دخترانه وابسته به بهزیستی شهرستان سنندج حضور داشتند. نمونه پژوهش  در بخش کیفی با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و تحت مصاحبه نیمه ساختار یافته قرار گرفتند..  در بخش کمی، نمونه آماری پژوهش حاضر را 45 نفر از دختران نوجوان بد سرپرست تشکیل دادند. گروه آزمایش اول برنامه مداخله ای مبتنی بر تجربه زیسته در روابط والد فرزندی و گروه آزمایش دوم برنامه طرحواره درمانی را دریافت و گروه کنترل برنامه ای را دریافت نکرد. پرسشنامه های سلامت روان گلدبرگ (1972)، همدلی داویس (1994) و تنظیم هیجان گروس و جان (2003) به عنوان ابزار پژوهش استفاده شد. تحلیل داده ها با  نرم افزار SPSS 28 انجام شد و از روش آماری تحلیل کوواریانس چندمتغیره و آزمون تعقیبی بونفرونی استفاده شد.

    یافته ها

    یافته ها نشان داد  برای یکی از مقیاس های تنظیم هیجان (ارزیابی مجدد هیجان) فقط مداخله تجربه زیسته اثربخش بود و بر همدلی و سلامت روان هر دو روش مداخله اثربخش بودند (05/0>p). آزمون تعقیبی بونفرونی نشان داد که اثربخشی مداخله تجربه زیسته بر همدلی بیشتر از مداخله طرحواره درمانی بود اما میزان اثربخشی دو روش مداخله بر سلامت روان یکسان بود.

    نتیجه گیری :

     با توجه به نتایج می توان گفت برنامه آموزش مبتنی بر تجربه زیسته در روابط والد فرزندی در ارتقا توانمندی دختران نوجوان  بدسرپرست اثربخش بوده و به کارگیری آن در فرایند درمان و آموزش پیشنهاد می گردد.

    کلید واژگان: تجربه زیسته, طرح واره درمانی, همدلی, تنظیم هیجان, سلامت روان, نوجوانان بدسرپرست
    Parastoo Sheikh Esmaili, Hamzeh Ahmadian *, Maryam Akbari

    Objective: 

    The present study was conducted with the aim of comparing the effectiveness of the training program based on lived experience in parent-child relationships and schema therapy on empathy, emotional regulation and mental health of abused adolescent girls.

    Method: 

    This study was combined (qualitative and quantitative). In the qualitative part, the research method was phenomenological and in the quantitative part, the research method was semi-experimental with pre-test, post-test and control group. The statistical population of the present study included all abused teenage girls who were present in welfare centers for girls in Sanandaj city in 1402. The sample of the research was selected in the qualitative section using the purposeful sampling method and they were subjected to a semi-structured interview. In the quantitative part, the statistical sample of the present study was made up of 45 adolescent girls with bad guardians. The first experimental group received the intervention program based on lived experience in parent-child relationships and the second experimental group received the schema therapy program and the control group did not receive the programGoldberg's mental health questionnaires (1972), Davis's empathy (1994) and Gross and John's (2003) emotion regulation questionnaires were used as research tools. Data analysis was done with SPSS 28 software and multivariate covariance analysis and Bonferroni post hoc test were used

    Findings:

     The findings showed that only the lived experience intervention was effective for one of the emotion regulation scales (Cognitive reappraisal) and both intervention methods were effective on empathy and mental health (p<0.05). Bonferroni's post hoc test showed that the effectiveness of the lived experience intervention on empathy was greater than the schema therapy intervention, but the effectiveness of the two intervention methods on mental health was the same.

    Conclusion: 

    According to the results, it can be said that the training program based on lived experience in parent-child relationships is effective in improving the ability of abused adolescent girls, and it is recommended to use it in the treatment and education process.

    Keywords: Lived Experience, Abused Teenagers, Mental Health, Schema Therapy, Emotion Regulation, Empathy
  • نوشین زندی، حمزه احمدیان*، محمود گودرزی
    هدف و زمینه

    بهزیستی ذهنی زوجین ناشی از درک روانی و عاطفی است که زوجین از ابتدای تشکیل خانواده در آن نقش دارند و ارزشیابی زندگی برحسب رضایت و تعامل بین حالات عاطفی مثبت و منفی را نشان می دهد. پژوهش حاضر باهدف مدل سازی روابط ساختاری سلامت خانواده اصلی و ناگویی خلقی و باورهای ارتباطی با بهزیستی ذهنی زوجین با نقش واسطه ای بخشش انجام شد.

    روش بررسی

    روش پژوهش همبستگی از نوع مدل سازی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری را تمامی زوجین متاهل مراجعه کننده به مراکز مشاوره شهرستان جوانرود تشکیل دادند. باتوجه به ملاک های ورود، حجم نمونه دویست زوج در نظر گرفته شد؛ اما 22 پرسش نامه به علت وجود نقص در تکمیل کردن سوالات از تحلیل کنار گذاشته شد. ابزارهای گردآوری داده ها شامل مقیاس بهزیستی ذهنی در ارتباط زوجین (اوربانو-کونترراس و همکاران، 2018)، مقیاس سلامت خانواده اصلی (هاوشتات و همکاران، 1985)، پرسش نامه ناگویی خلقی تورنتو (بگبی و همکاران، 1994)، پرسش نامه باورهای ارتباطی (رومنس و دی بورد، 1995) و مقیاس سنجش بخشش در خانواده (پولارد و اندرسون، 1998) بود. به منظور تحلیل داده ها از روش آماری مدل سازی معادلات ساختاری و نرم افزار Smart PLS نسخه 3 استفاده شد.

    یافته ها

    ضرایب اثر سلامت خانواده اصلی بر بهزیستی ذهنی در روابط زوجین (0٫001>p، 0٫41=β)، باورهای ارتباطی بر بهزیستی ذهنی در روابط زوجین (0٫001>p، 0٫213=β)، سلامت خانواده اصلی بر بخشش (0٫001>p، 0٫303=β)، باورهای ارتباطی بر بخشش (0٫001>p، 0٫273=β) و بخشش بر بهزیستی ذهنی در روابط زوجین (0٫002=p، 0٫252=β) مثبت و معنادار و ضریب اثر ناگویی خلقی بر بخشش (0٫001>p، 0٫481-=β) منفی و معنادار بود. اثر واسطه گری بخشش در رابطه سلامت خانواده اصلی بر بهزیستی ذهنی در روابط زوجین (0٫018=p، 0٫076=β) مثبت و معنادار و اثر غیرمستقیم ناگویی خلقی ازطریق بخشش بر بهزیستی ذهنی در روابط زوجین (0٫002=p، 0٫121-=β) منفی و معنادار و اثر واسطه گری بخشش در رابطه باورهای ارتباطی بر بهزیستی ذهنی در روابط زوجین (0٫007=p، 0٫069=β) مثبت و معنادار بود.

    نتیجه گیری

    باتوجه به یافته های پژوهش، بخشش در روابط میان سلامت خانواده اصلی و ناگویی خلقی و باورهای ارتباطی با بهزیستی ذهنی زوجین نقش میانجی دارد.

    کلید واژگان: باورهای ارتباطی, بخشش, بهزیستی ذهنی زوجین, سلامت خانواده اصلی, ناگویی خلقی
    Noshin Zandi, Hamzeh Ahmadian*, Mahmoud Gudarzi
    Background & Objectives

    Marriage is one of the basic foundations of human life. Relationships between husband and wife are increasingly crucial in promoting mental wellbeing. Various factors can affect mental wellbeing. One of these components is the health of the main family. Another factor that affects the mental wellbeing of couples is communication. One of the factors that married couples are dealing with is alexithymia. The factor of forgiveness is one of the variables that has drawn the attention of researchers in the field of couple conflicts. Despite the critical role of forgiveness in marital satisfaction and adjustment, little research has investigated the mediating role of this variable in the relationship between the communication patterns of the health of the main family and alexithymia with the mental wellbeing of couples. Therefore, the present study aims to model the structural relationships between the health of the original family and alexithymia, and communication beliefs with the mental wellbeing of couples were conducted with the mediating role of forgiveness.

    Methods

    The research method was correlational analysis with structural equation modeling. The statistical population included all married couples seeking counseling at counseling centers in the city of Javanrud, Iran. According to Kline's rule (2023) and considering the sample size criteria, 200 couples were initially considered, but 22 questionnaires were excluded due to incomplete responses. The inclusion criteria were as follows: age range of 20–55 years, minimum education of high school, at least one year of cohabitation, informed consent to participate in research, and completing questionnaires. The exclusion criterion was the failure to complete the questionnaires. The data collection tools consisted of the Subjective Wellbeing in Couple Relationship Scale (Urbano–Contreras et al., 2018), the Family–of–Origin Scale (Hovestadt et al., 1985), the Toronto Alexithymia Scale (Bagby et al., 1994), the Relationship Beliefs Questionnaire (Romans & DeBord, 1995), and the Family Forgiveness Scale (Pollard & Anderson, 1998). To analyze the collected data, the statistical method of structural equation modeling by partial least square method was used in Smart PLS version 3 software.

    Results

    The effect coefficient of health in the main family on mental wellbeing in couples' relationships (β=0.41, p˂0.001), communicative beliefs on mental wellbeing in couples' relationships (β=0.213, p˂0.001), health in the family on the level of forgiveness (β=0.303, p˂0.001), communication beliefs on forgiveness (β=0.273, p˂0.001), and forgiveness on mental wellbeing in couples' relationships (β=0.252, p=0.002) was positive and significant and the effect coefficient of alexithymia on forgiveness was negative and significant (β=–0.481, p˂0.001). Also, the mediating effect of forgiveness in relation to health in the main family on mental wellbeing in couple relationships was positive and significant (β=0.076, p=0.018), the indirect effect of alexithymia through forgiveness on mental wellbeing in couple relationships was negative and significant (β=–0.121, p=0.002), and the mediating effect of forgiveness in relation to communicative beliefs on subjective wellbeing in couples' relationships was not confirmed (β=0.069, p=0.007).

    Conclusion

    According to the research findings, forgiveness plays a mediating role in the relationship between the health of the main family and alexithymia and communicative beliefs related to the mental wellbeing of couples.

    Keywords: Communicative Beliefs, Forgiveness, Mental Wellbeing Of Couples, Health Of The Main Family, Alexithymia
  • پارمیس صالحی کوزانی، حمزه احمدیان*، یحیی یاراحمدی
    مقدمه
    طلاق آسیب روانی، هیجانی و شناختی فراوانی برای فرزندان یک خانواده ایجاد می کند و مسائل روانی آن ها در زمره پراهمیت ترین مباحث روانشناختی قرار می گیرد. بر این اساس پژوهش حاضر با هدف آزمون اثر روان درمانی مثبت نگر بر بهزیستی ذهنی و تنظیم هیجانی دختران نوجوان در خانواده طلاق صورت پذیرفت.
    مواد و روش ها
    روش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه گواه و دوره پیگیری دوماهه بود. جامعه آماری شامل نوجوانان دختر طلاق در دوره اول متوسطه شهر رشت در سال تحصیلی 1402-1401 و شرکت کنندگان پژوهش شامل 27 نوجوان دختر طلاق بودند که به شیوه نمونه گیری هدفمند انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و گواه جایگزین شدند. نوجوانان حاضر در گروه آزمایش، روان درمانی مثبت نگر را طی 8 هفته در 8 جلسه 90 دقیقه ای دریافت نمودند. پرسشنامه های مورد استفاده در این پژوهش شامل مقیاس بهزیستی ذهنی (SBWS) و پرسشنامه تنظیم هیجانی (ERQ) بود. داده های حاصل از پژوهش به شیوه تحلیل واریانس آمیخته و آزمون تعقیبی بونفرونی با استفاده از نرم افزار آماری SPSS23 تجزیه و تحلیل گردید.
    یافته ها
    نتایج نشان داد که روان درمانی مثبت نگر بر بهزیستی ذهنی (0/0001>P) و تنظیم هیجانی (0/0001>P) دختران نوجوان طلاق تاثیر داشته است. اندازه اثر آموزش حاضر بر بهزیستی ذهنی و تنظیم هیجانی به ترتیب 0/56 و 0/54 بود.
    نتیجه گیری
    بر اساس یافته های پژوهش می توان گفت که روان درمانی مثبت نگر با بهره گیری از فنونی همانند چشم انداز مثبت به زندگی، آموزش خوش بینی، و امید به آینده می تواند برای بهبود بهزیستی ذهنی و تنظیم هیجانی دختران نوجوان در خانواده طلاق مورد استفاده قرار گیرد.
    کلید واژگان: روان درمانی, بهزیستی روانشناختی, تنظیم هیجانی, طلاق, نوجوان, زنان
    Parmis Salehi Kozani, Hamzeh Ahmadian *, Yahya Yarahmadi
    Introduction
    Children who experience divorce suffer significant psychological, emotional, and cognitive damage. Accordingly, the present study was conducted to determine the effectiveness of positive psychotherapy on the subjective well-being and emotional regulation of adolescent girls from divorced families.
    Methods
    The research method was semi-experimental, with the pretest and posttest design, a control group, and a two-month follow-up period. The statistical population comprised adolescent divorced girls in the first year of high school in Rasht (Iran) during 2022-2023. The study included 27 adolescents who were selected through the purposive sampling method and assigned into experimental and control groups (14 adolescents in the experimental and 13 adolescents in the control group). For 8 weeks, the adolescents in the experimental group received positive psychotherapy in 8 sessions each lasting 90 minutes. Two questionnaires including, the subjective well-being scale (SBWS) and the emotional regulation Questionnaire (ERQ) were used in this study. The obtained data were analyzed using mixed ANOVA and Bonferroni post hoc test with SPSS software.
    Results
    The results showed that positive psychotherapy improved the subjective well-being (F=31.97, Eta=0.56, P≤0.001) and emotional regulation (F=28.89, Eta=0.54, P≤0.001) of adolescent divorced girls. The effect size of the present intervention on mental well-being and emotional regulation was 0.56 and 0.54, respectively.
    Conclusion
    Based on the findings of the research, positive psychotherapy using techniques, such as a having positive outlook on life, and teaching optimism and hope for the future, could be used to enhance the subjective well-being and emotional regulation of adolescent girls from divorced families.
    Keywords: Psychotherapy, Psychological Well-Being, Emotional Regulation, Divorce, Adolescent, Women
  • Ghazal Taghikhani, Mahmoud Goudarzi *, Hamzeh Ahmadian
    Background and purpose

     Successful parenting is a new and universal program of Shamwald about parenting that creates a positive relationship between parents and their children. Therefore, the aim of the current research was to design and explain the indigenous model of successful parenting. 

    Research method

     The method of this qualitative research is phenomenology and the statistical population included all parents of elementary school students in Isfahan city in the academic year of 2022 of which 32 people (16 couples) were sampled. The measurement tool of the research was interview. Interview data were analyzed using MAXQDA 2020  software. 

    Findings

     The results of this research indicate that the background conditions of successful parenting, family economy, family law, love and intimacy in couple relationships, parental responsibility towards raising children, common thinking and sharing in solving marital issues and problems, are the causal conditions of successful parenting. , study and consultation for raising children, inherent characteristics (parents' personality), intervening conditions (disturbing/facilitating), social conditions of society, economic conditions of society, family functioning, successful parenting strategies, education and awareness, joint family recreation, giving The opportunity to express oneself, to have sincere and respectful relationships with children, to supervise children, to think together and to participate in solving problems and problems with children, is the consequences of successful parenting, the progress and excellence of society, the success of the family, the success of children. 

    Conclusion

     The native model for successful parenting is based on causal, contextual, intervening factors and strategies and consequences of successful parenting. The designed model can be effective for family counselors and psychologists as well as parents in the direction of parenting.

    Keywords: Successful Parenting, Contextual Factors, Causal Conditions, Strategies Of Successful Parenting, Outcomes Of Successful Parenting
  • سارا بهزاد، یحیی یاراحمدی*، فرشاد بهاری، حمزه احمدیان

    هدف پژوهش حاضر بررسی نقش میانجی پذیرش و خودکارامدی درد در رابطه آمادگی به اعتیاد با دشواری در تنظیم هیجان بیماران سرطانی بود. پژوهش حاضر توصیفی-همبستگی به روش تحلیل مسیر بود. جامعه آماری شامل تمامی بیماران سرطانی شهر اراک در سال 1399-1400 بود که از بین آن ها 215 نفر به صورت نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. بیماران پرسش نامه های دشواری در تنظیم هیجان (DERS، گراتز و رومر، 2004)، پرسشنامه پذیرش درد مزمن (CPAQ، اکلستون و کارکن، 2004)، پزسشنامه خودکارآمدی درد (PSEQ، نیکولاس، 2007) و پرسشنامه آمادگی به اعتیاد وید و باچر (TAQ، وید و یاچر، 1992) را تکمیل کردند. داده ها به روش تحلیل مسیر مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. نتایج تحلیل مسیر نشان داد که پذیرش درد و خودکارامدی درد به طور مستقیم، اثر منفی بر آمادگی به اعتیاد دارد (01/0>P). همچنین دشواری در تنظیم هیجان به طور غیر مستقیم از طریق پذیرش درد و خودکارامدی درد بر آمادگی به اعتیاد اثر مثبت دارد (01/0>P). شاخص های برازش نیز نشان دهنده ی تایید مدل بود. بنابراین می توان نتیجه گرفت که پذیرش درد و خودکارآمدی درد نقش میانجی در دشواری در تنظیم هیجان و آادگی به اعتیاد دارند.

    کلید واژگان: تنظیم هیجان, خودکارآمدی درد, پذیرش درد, اعتیاد, سرطان
    Sara Behzad, Yahya Yarahmadi*, Farshad Bahari, Hamzeh Ahmadian

    The purpose of the present study was to investigate the mediating role of pain acceptance and self-efficacy in the relationship between the tendency to addiction and difficulty in emotion regulation in patients with cancer. The current research was descriptive-correlation based on path analysis. The statistical population included all the cancer patients of Arak City in 2019-2020, out of which 215 people were selected by purposive sampling. The patients completed a battery of questionnaires including Difficulties in Emotion Regulation Scale (DERS, Gratzz & Roemer, 2004), Chronic  Pain Acceptance Questionaire (CPAQ, Aclestoon & Carken, 2004), Pain Self-Efficacy Questionaire (PSEQ, Nicholas, 2007) and Tendency to Addiction Questionaire (TAQ, Weed & Yacher, 1992). Data were analyzed by path analysis. Path analysis results showed that pain acceptance and pain self-efficacy had a direct and negative impact on addiction tendency (P< 0.01).  Difficulties in emotion regulation have a positive and indirect with addiction via pain acceptance and pain self-efficacy (P < 0.01). Fit indices also indicated approval of the suggested model. This suggests that pain acceptance and pain self-efficacy play a mediating role in the relationship between difficulties in emotion regulation and the tendency to addiction.

    Keywords: Emotion Regulation, Pain Self-Efficacy, Pain Acceptance, Addiction, Cancer
  • نجمه وجدانی، حمزه احمدیان*، یحیی یاراحمدی، کیومرث کریمی
    زمینه و هدف

    هدف پژوهش حاضر، تعیین اثربخشی درمان هیجان مدار بر تاب آوری و تنظیم هیجانی زنان تحت خشونت خانگی شهر تهران بود. 

    روش و مواد

    پژوهش حاضر از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون همراه با گروه آزمایش و کنترل و پیگیری بود. جامعه آماری کلیه زنان قربانی خشونت خانگی شهر تهران که در نیمه اول سال 2023 به کلینیک های روانشناسی شهر تهران مراجعه کرده بودند، تشکیل دادند که با روش نمونه گیری در دسترس به صورت داوطلبانه انتخاب و در دو گروه آزمایش (15 نفر) و کنترل (15 نفر) قرار داده شدند. گروه آزمایش در 12 جلسه 90 دقیقه ای مداخله روان درمانی گروهی درمان هیجان مدار را دریافت کردند و گروه کنترل در لیست انتظار ماندند. ابزار اندازه گیری مورداستفاده در پژوهش، پرسشنامه تاب آوری (کانر و دیویدسون، 2003) و پرسشنامه تنظیم هیجانی (گارنفسکی و کرایج، 2006) بود. تجزیه وتحلیل اطلاعات به دست آمده از اجرای پرسشنامه از طریق نرم افزار SPSS نسخه 23 در دو بخش توصیفی و استنباطی (تحلیل واریانس مختلط) انجام پذیرفت. 

    یافته ها

    نتایج نشان داد که درمان هیجان مدار باعث افزایش تاب آوری در زنان تحت خشونت خانگی شده است. همچنین نتایج نشان داد که درمان هیجان مدار باعث افزایش تنظیم هیجانی در زنان تحت خشونت خانگی شده است. 

    نتیجه گیری

    بنابراین می توان گفت که روان درمانی گروهی هیجان مدار روشی موثر به منظور بهبود تاب آوری و تنظیم هیجانی در زنان تحت خشونت خانگی است.

    کلید واژگان: تاب آوری, تنظیم هیجانی, درمان هیجان مدار, خشونت خانگی
    Najmeh Vejdani, Hamzeh Ahmadian *, Yahya Yarahamdi, Qumarth Karimi
    Background and Objective

    The present study aimed to determine the effectiveness of emotion-focused therapy on resilience and emotion regulation in women experiencing domestic violence in Tehran. 

    Methods and Materials: 

    This semi-experimental study employed a pre-test and post-test design with experimental and control groups and follow-up. The statistical population comprised all women victims of domestic violence in Tehran who visited psychological clinics in the first half of 2023. Participants were selected voluntarily through convenience sampling and divided into two groups: an experimental group (15 individuals) and a control group (15 individuals). The experimental group received 12 sessions of 90-minute group emotion-focused psychotherapy, while the control group remained on a waiting list. The measurement tools used in the study were the Connor-Davidson Resilience Scale (2003) and the Emotion Regulation Questionnaire (Garnefski & Kraaij, 2006). Data analysis was conducted using SPSS version 23 in both descriptive and inferential sections (mixed ANOVA). 

    Findings

    The results indicated that emotion-focused therapy increased resilience in women experiencing domestic violence. Additionally, the findings showed that emotion-focused therapy enhanced emotion regulation in these women. 

    Conclusion

    Therefore, it can be concluded that group emotion-focused psychotherapy is an effective method for improving resilience and emotion regulation in women experiencing domestic violence.

    Keywords: Resilience, Emotion Regulation, Emotion-Focused Therapy, Domestic Violence
  • پریا مژگانی، امید مرادی*، حمزه احمدیان، یحیی یاراحمدی

    پیشگفتار: 

    پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی زوج درمانی به شیوه سایکودرام و زوج درمانی رفتاری تلفیقی بر بهبود سازگاری متقابل زوجین در شهر تهران سال 1398 انجام شد. 

    روش

    در این پژوهش نیمه آزمایشی از طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل استفاده شد. جامعه آماری شامل کلیه زوجین مراجعه کننده به مرکز نمایش درمانی ایران در سال1398 بود. نمونه این پژوهش شامل سی و شش نفر با هجده زوج از مراجعه کنندگان به مرکز نمایش درمانی ایران بود که به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. داده ها با استفاده از پرسشنامه سازگاری متقابل اسپانیر به دست آمد و با آزمون تحلیل کواریانس تک متغیره و چندمتغیره تحلیل شد. 

    یافته ها

    نتایج این مطالعه نشان داد که بین اثربخشی زوج درمانی به شیوه سایکودرام با زوج درمانی رفتاری تلفیقی بر بهبود سازگاری متقابل زوجین تفاوت معنی داری (05/0>P) وجود دارد.

    پی آمد:

     از نتایج به دست آمده می توان استنباط نمود که تاثیر زوج درمانی به شیوه سایکودرام در تمامی خرده مقیاس ها شامل رضایت زوجین، همبستگی زوجین، توافق زوجین و ابراز محبت بالاتر از زوج درمانی رفتاری تلفیقی است. بنابراین برای بهبود سازگاری متقابل زوجین می توان از زوج درمانی به شیوه سایکودرام استفاده کرد.

    کلید واژگان: سازگاری متقابل, زوج درمانی, سایکودرام, زوج درمانی رفتاری تلفیقی
    Paria Mozhgani, Omid Moradi*, Hamzeh Ahmadian, Yahya Yarahmadi
    Introduction

    The purpose of this study was to compare the effectiveness of Psychodrama Couple Therapy and Integrated Behavioral Couple Therapy (IBCT) in improving dyadic adjustment among couples in Tehran in 2019. 

    Methods

    This semi-experimental study utilized a pre-test and post-test design with a control group. The statistical population consisted of all couples who were referred to the Dramatherapy Center of Iran in 2019. The study sample included thirty-six individuals, or eighteen couples, selected through an available sampling method. Data were collected using the Spanier Dyadic Adjustment Scale (DAS) and analyzed using both single-variable and multivariate analysis of covariance. 

    Results

    The findings indicated a significant difference (P<0.05) in the effectiveness of Psychodrama Couple Therapy compared to Integrated Behavioral Couple Therapy on couples’ dyadic adjustment. 

    Conclusions

    The results suggest that Psychodrama Couple Therapy has a greater positive impact than Integrated Behavioral Couple Therapy across all subscales, including agreement, expression of love, connection, and overall satisfaction among couples. Therefore, Psychodrama Couple Therapy can be recommended for improving dyadic adjustment in couples.

    Keywords: Dyadic Adjustment, Couple Therapy, Psychodrama, Integrated Behavioral Couple Therapy
  • سارا بهزاد، یحیی یاراحمدی*، فرشاد بهاری، حمزه احمدیان
    اهداف

    درد سرطان، افکار و باورهای منفی در بیماران ایجاد می کند که می تواند سطح کارکرد و تحمل درد را در این بیماران تحت تاثیر قرار دهد. در چند دهه اخیر، مصرف مواد مخدر برای تسکین درد در بیماران دارای سرطان به طور چشمگیری بالا رفته است. پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش میانجی پذیرش درد و خودکارآمدی درد در ارتباط بین ادراک حمایت اجتماعی و آمادگی به اعتیاد انجام شد.

    مواد و روش ها

    جامعه آماری این پژوهش توصیفی-همبستگی، زنان و مردان دارای سرطان شهر اراک در سال 1400-1399 بود. 201 بیمار دارای سرطان مراجعه کننده به بیمارستان های شهر اراک به روش نمونه گیری در دسترس (97 زن و 104 مرد) انتخاب شدند. تمامی نمونه ها مقیاس حمایت اجتماعی ادراک شده Zimet و همکاران (1988)، پرسش نامه خودکارآمدی درد Nicholas (1980)، پرسش نامه درد مزمن vowels و همکاران (2004) و پرسش نامه آمادگی اعتیاد Wade و Butcher (1992) را تکمیل کردند. برای تحلیل داده ها از روش تحلیل مسیر با استفاده از نرم افزارSPSS 25  و Amos 24 استفاده شد.

    یافته ها

    201 بیمار با میانگین سنی 10/38±53/46 سال در این پژوهش شرکت کردند. نتایج حاکی از برازش مطلوب مدل پژوهش بود. نتایج نشان داد که میان ادراک حمایت اجتماعی، پذیرش درد و خودکارآمدی درد با آمادگی به اعتیاد همبستگی منفی معنادار (0/001p<) و میان ادراک حمایت اجتماعی با پذیرش درد و خودکارآمدی درد همبستگی مثبت معنادار (0/001p<) وجود داشت. در مسیر غیرمستقیم، مدل میانجی ادراک حمایت اجتماعی میان خودکارآمدی درد و پذیرش درد با آمادگی اعتیاد در سطح معناداری 0/001 و ضریب استاندارد (0/30-) معنادار بود.

    نتیجه گیری

    تقویت شبکه حمایت اجتماعی افراد، در کنار توسعه احساس خودکارآمدی و پذیرش جنبه های غیرقابل کنترل، می تواند به عنوان اهداف و برنامه های درمانی پیشگیرانه از حرکت بیماران به سوی مصرف مواد مخدر برای تسکین درد مدنظر قرار گیرد.

    کلید واژگان: اعتیاد, درد سرطان, حمایت اجتماعی, خودکارآمدی, درد
    Sarah Behzad, Yahya Yarahmadi*, Farshad Bahari, Hamzeh Ahmadian
    AIMS

    Cancer pain creates negative thoughts and beliefs in patients, which can affect the level of functioning and pain tolerance in these patients. In recent decades, the use of drugs for pain relief in cancer patients has increased dramatically. The present study investigated the mediating role of pain acceptance and pain self-efficacy in the relationship between the perception of social support and readiness for addiction.

    MATERIALS AND METHODS

    The statistical population of this descriptive-correlation study was men and women with cancer in Arak city in 2020-2021. A total of 201 cancer patients referred to Arak hospitals were selected by available sampling method (97 women and 104 men). Perceived Social Support Questionnaire of Zimet et al. (1988), Pain Self-Efficacy Questionnaire of Nicholas (1980), Chronic Pain Questionnaire of Vowels et al. (2004) and Addiction Readiness Questionnaire by Wade and Butcher (1992) were completed by all the samples. For data analysis, path analysis method was used using SPSS 25 and Amos 24 software.

    FINDINGS

    Two hundred and one patients with an average age of 53.46 ± 10.38 years participated in this research. The results indicated the optimal fit of research model. The results showed that there is a significant negative correlation between the perception of social support, pain acceptance and pain self-efficacy with readiness for addiction (p<0.001) and there is a significant positive correlation between the perception of social support with pain acceptance and pain self-efficacy (p<0.001). In the indirect path, the mediation model of social support perception between pain self-efficacy and pain acceptance with addiction readiness was significant witg the significant level of 0.001 and the standard coefficient (- 0/30).

    CONCLUSION

    Strengthening the social support network of individuals, along with developing a sense of self-efficacy and acceptance of uncontrollable aspects, can be considered as preventive treatment goals and plans for patients’ tendency to use drugs for pain relief.

    Keywords: Addiction, Cancer Pain, Social Support, Self-Efficacy, Pain
  • اعظم عاشوری، حمزه احمدیان*، شهرام همایونفر
    پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر خودتنظیم گری هیجانی و تبعیت از درمان افراد مبتلا به بیماری عروق کرونری قلب انجام شد. پژوهش حاضر کمی از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه گواه و دوره پیگیری دوماهه بود. جامعه آماری پژوهش را افراد مبتلا به بیماری عروق کرونری قلب مراجعه کننده به بیمارستان های قلب شهرستان همدان در فصل بهار سال 1402 تشکیل دادند. در این پژوهش تعداد 27 بیمار مبتلا به عروق کرونری قلب با روش نمونه گیری داوطلبانه انتخاب و با شیوه تصادفی در گروه های آزمایش و گواه جایدهی شدند (14 بیمار در گروه آزمایش و 13 بیمار در گروه گواه). بیماران حاضر در گروه آزمایش مداخله شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی را طی 8 هفته در 8 جلسه 90 دقیقه ای دریافت نمودند. در این پژوهش از پرسشنامه خودتنظیم گری هیجانی (گروس و جان، 2003) و پرسشنامه تبعیت از درمان (موریسکی و همکاران، 2008) استفاده شد. داده های حاصل با تحلیل واریانس آمیخته با استفاده از نرم افزار آماری SPSS23 تجزیه و تحلیل شد. نتایج نشان داد که شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر خودتنظیم گری هیجانی و تبعیت از درمان افراد مبتلا به بیماری عروق کرونری قلب تاثیر معنادار دارد. بر اساس یافته های پژوهش می توان چنین نتیجه گرفت که شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی با بهره گیری از فعالیت ها و نگرش ذهن آگاهانه و پرداختن به احساسات و هیجان و شناخت های مشکل ساز می تواند به عنوان یک درمان کارآمد جهت بهبود خودتنظیم گری هیجانی و تبعیت از درمان افراد مبتلا به بیماری عروق کرونری قلب مورد استفاده قرار گیرد.
    کلید واژگان: شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی, خودتنظیم گری هیجانی, تبعیت از درمان, بیماری عروق کرونری قلب
    Azam Ashori, Hamzeh Ahmadian *, Shahram Homayonfar
    The present study was conducted to investigate the efficacy of mindfulness-based cognitive therapy on the Emotional Self-Regulation and compliance with treatment of people with coronary heart disease. the present study was quasi-experimental with pretest, posttest, control group and two-month follow-up period design. The statistical population of this study included patients with coronary heart disease referred to the heart center in Hamadan in the spring season of 2023. 27 Patient with coronary heart disease were selected through voluntarily sampling method and randomly accommodated into experimental and control groups (14 patients in the experimental group and 13 patients in the control group). The patients in the experimental group received mindfulness-based cognitive therapy during 8 weeks in 8 sessions of 90 minutes. The applied questionnaires in this study included Emotional Self-Regulation Questionnaire (Gross, John, 2003) and Compliance with Treatment Questionnaire (Morisky et al, 2008). The data from the study were analyzed through repeated Mixed ANOVA via SPSS23 statistical software. The results showed that mindfulness-based cognitive therapy has significant effect on the emotional self-regulation (f=25.93; eta=0.51; p<0001) and compliance with treatment (f=27.24; eta=0.52; p<0001) of the people with coronary heart disease. according to the findings of the present study it can be concluded that mindfulness-based cognitive therapy can be used as an efficient therapy to increace emotional self-regulation and decrease compliance with treatment people with coronary heart disease with through mindful activities and attitudes and addressing feelings and problem-making emotion and cognitives.
    Keywords: mindfulness-based cognitive therapy, Emotional self-regulation, compliance with Treatment, Coronary heart disease
  • سحر میراویسی، حمزه احمدیان*، بایزید قادری، امید مرادی
    زمینه و هدف

    بیماران مبتلا به سرطان با دردهای طاقت فرسایی روبه رو هستند که سازگاری برای آن ها زجرآور است در این راستا مطالعه حاضر باهدف طراحی مدل ساختاری پذیرش درد بر اساس ذهن آگاهی و دشواری تنظیم هیجانی با نقش واسطه ای تاب آوری در بیماران مبتلا به سرطان صورت گرفت.

    مواد و روش ها

    پژوهش حاضر بر طبق معادلات ساختاری و جزء تحقیقات توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری این پژوهش را کلیه افراد مبتلابه سرطان مراجعه کننده به مراکز بهداشتی و کلینیک های سطح شهر سنندج در سال 1398 تشکیل دادند که از این جامعه آماری بر اساس قاعده «هر» برای نمونه گیری در معادلات ساختاری، 200 نفر به روش در دسترس انتخاب شدند. ابزارهای گردآوری داده ها شامل پرسشنامه های تاب آوری درد، دشواری های تنظیم هیجانی، پنج بعدی ذهن آگاهی و پذیرش درد مزمن بودند. داده ها با استفاده از مدل معادلات ساختاری Amos تجزیه وتحلیل شدند.

    یافته ها

    یافته های این پژوهش حاکی آن بود متغیرهای دشواری تنظیم هیجانی و ذهن آگاهی در تعامل با نقش واسطه ای تاب آوری در تبیین پذیرش درد بیماران مبتلا به سرطان موثر است. اثر مستقیم دشواری تنظیم هیجانی (0/57-)، ذهن آگاه (0/78) و تاب آوری (0/22) در برآورد پذیرش درد بیماران مبتلا به سرطان معنی دار بود (0/05> P). اثر غیرمستقیم دشواری تنظیم هیجانی و ذهن آگاهی بر پذیرش درد از طریق تاب آوری معنادار است (0/05> P) که مجموع اثر مستقیم و غیرمستقیم دشواری تنظیم هیجانی و ذهن آگاهی بر پذیرش درد به ترتیب (0/747=β و 0/870 = β) است که حاکی از معناداری اثر کل این دو مسیر است.

    نتیجه گیری

    تقویت تاب آوری و ذهن آگاهی و کاهش دشواری تنظیم هیجانی، موجب پذیرش بهتر دردهای مزمن در بیماران مبتلا به سرطان خواهد شد.

    کلید واژگان: پذیرش با درد, ذهن آگاهی, دشواری تنظیم هیجانی, تاب آوری
    Sahar Miravaisi, Hamzeh Ahmadian*, Bayazid Ghaderi, Omid Moradi
    Background and Aim

    Cancer patients experience severe pain for which adaptation is excruciating. The aim of this study was to design a structural model of pain acceptance based on mindfulness and difficulty of emotional regulation with a mediating role of resilience in cancer patients.

    Materials and Methods

    This study was based on structural equations and descriptive-correlational research. The statistical population consisted of all people with cancer referring to health centers and clinics in Sanandaj in 2019. Based on Hair's rule for sampling in structural equations, 200 patients were selected by available methods. Data collection tools included the Pain Resilience Questionnaire, Emotional Regulation Difficulty Scale, Five-Dimensional Mindfulness Questionnaire, and Chronic Pain Adaptation Questionnaire. Data were analyzed using Amos - SEM.

    Results

    The findings of this study indicated that the variables of difficulty in emotional regulation and mindfulness in interaction with the mediating role of resilience were effective in explaining the acceptance of pain in cancer patients. The direct effects of emotional regulation difficulty (-0.57), mindfulness (0.78) and resilience (0.22) on estimating pain acceptance of cancer patients were significant (P <0.05). The indirect effects of emotional regulation difficulty and mindfulness on pain acceptance through resilience were significant (P<0.05). The total direct and indirect effects of the difficulty of emotional regulation and mindfulness on pain acceptance were (β = 0.747 and β = 0.870), respectively, which indicated the significance of the total effect of these two pathways.

    Conclusion

    Enhancing resilience and mindfulness and reducing the difficulty of emotional regulation can lead to better acceptance of chronic pain in cancer patients.

    Keywords: Pain acceptance, Mindfulness, Difficulty of emotional regulation, Resilience
  • محمدعلی زارعی، یحیی یاراحمدی*، هوشنگ جدیدی، حمزه احمدیان
    زمینه و هدف
    نوجوانی مرحله عبور از کودکی به بزرگسالی که با تغییرات عظیم فیزیولوژیک، روانی و اجتماعی همراه است و این تغییرات می تواند به منزله بحران یا طوفان در زندگی نوجوان باشد. این پژوهش با هدف بررسی میزان اثر مدل علی ارتباط بین گرایش به آسیب‎های روانی اجتماعی با امید به تحصیل در دانش‎آموزان انجام شده است.
    روش کار
    روش پژوهش از نوع همبستگی می باشد که جامعه آماری و نمونه آماری حدود 1050 نفر در 26 مدرسه بود که از این تعداد 14 مدرسه ناحیه 1 و 12 مدرسه ناحیه 2بود که بر اساس روش تصادفی خوشه ای چند مرحله ای  متناسب انتخاب  شد. با توجه به حجم 1050 نفری جامعه آماری، نمونه مورد نظر با استفاده از فرمول کوکران محاسبه گردید که تعداد آن تقریبا برابر با281 نفر تعیین شد. ابزار پژوهش عبارت بود از گرایش به آسیب‎های روانی- اجتماعی با پرسشنامه 60 سوالی هنجاریابی شده توسط عروجی، مرضیه(1395) با طیف 5 گزینه ای لیکرت و برای جمع آوری داده های مربوط به امید به تحصیل از مقیاس امید تحصیلی سهرابی و سامانی (2011) بر مبنای نظریه امید اسنایدر و پرسشنامه امید شوری و اسنایدر، استفاده گردید.
    یافته ها
    نتایج نشان داد مدل علی ارتباط بین گرایش به آسیب‎های روانی اجتماعی بر امید به تحصیل دانش آموزان دوره دوم متوسطه شهرستان سنندج تاثیر دارد؛ پس از خارج کردن تاثیر پیش آزمون، اختلاف معناداری بین میانگین نمرات میزان امید به تحصیل دانش آموزان دو گروه در پس آزمون آموزش برنامه ی آموزشی پیش بینی شده بر اساس مدل مذکور وجود دارد.
    نتیجه گیری
    با توجه به یافته های پژوهش می توان گفت که مدل علی ارتباط بین گرایش به آسیب‎های روانی اجتماعی بر امید به تحصیل دانش آموزان دوره دوم متوسطه شهرستان سنندج موثر است.
    کلید واژگان: مدل علی, گرایش به آسیب‎های روانی اجتماعی, امید به تحصیل, دانش آموزان متوسطه سنندج
    Mohammad Ali Zaree, Yahya Yar Ahmadi*, Houshang Jadidi, Hamzeh Ahmadian
    Background &
    Aims
    This research aims to investigate the effect of the causal model of the relationship between the tendency to psychosocial harms and the hope of education in students with a statistical population and statistical sample of about 1050 people in 26 schools, of which 14 were in District 1 and 12 were in District 2. Psychological injuries result from the complex interaction of biological, psychological and socio-cultural factors. In this context, there are different views, including Freud's psychodynamic view, which emphasizes the role of unconscious determinants of behavior, and focuses on unconscious motivations and conflicts in the case of psychological injuries. Another view in this regard is the view of humanism, which believes that psychological damage occurs when people are not able to experience life in the present, and the socio-cultural point of view considers the cause of psychological damage to be factors outside the individual, social damage to any type of individual action with A group is defined as a group that does not fall within the framework of moral principles and general rules of formal and informal collective action of the society where the activists are active, and as a result, it faces legal prohibition or moral and social disgrace. The law of public morality and social order is hidden. Because otherwise, they face prosecution, moral excommunication and social exclusion. which was selected based on the proportional multi-stage cluster random method. Considering the size of 1050 people in the statistical population, the target sample was calculated using Cochran's formula, and its number was determined to be approximately 281 people.
    Methods
    The research tool was the tendency to psycho-social harms with a standardized 60-question questionnaire by Oruji, Marzieh (2015) with a 5-point Likert scale and to collect data related to educational hope from Sohrabi and Samani's educational hope scale. (2011) was used based on Snyder's theory of hope and Omid Shouri and Snyder's questionnaire. In the present study, the educational hope scale of Sohrabi and Samani (2011) based on Snyder's theory of hope and Omid Shouri and Snyder's questionnaire is used to collect data related to educational hope. Omid Shouri prepared the educational hope scale and adapted it for the Iranian society. This scale includes 9 items that are scored based on an 8-point Likert scale (from 1 for completely false to 8 for completely true). The academic hope scale measures the two components of agency and pathways. The sample items of these two components are, respectively, "I have many academic goals", I am looking for different ways to get good grades". Shuri and Snyder (2004) reported favorable concurrent validity as well as Cronbach's alpha reliability of the original instrument with which this instrument has high content consistency. In Iran, Sohrabi and Samani (2011) also extracted the factor structure of this instrument using the factor analysis method. Also, by calculating the correlation of hope scale with similar tools, its concurrent validity was confirmed. In addition, in the mentioned study, Cronbach's alpha higher than 0.70 for both dimensions indicated the good reliability of the tool. In the research of Sohrabi and Samani (2011) using confirmatory factor analysis method and calculating Cronbach's alpha coefficient, the psychometric properties of academic hope scale were investigated. The results of the confirmatory factor analysis indicate the presence of two factors of passage and agency for this questionnaire, so the factor structure of the academic hope scale was confirmed. In the transit factor, the range of factor loadings of the transit factor items was between 0.63 and 0.72 and the agency items were between 0.63 and 0.73.
    Results
    the causal model of the relationship between the tendency to psychosocial injuries has an effect on the hope of education of the second year high school students of Sanandaj city; And it can be analyzed in this way that the F value of the effect of the independent variable in the fourth row of the table (204.3127) is significant, that is, after removing the effect of the pre-test, there is a significant difference between the average scores of the students' expectation of learning in the two groups in the post-test of the predicted educational program. Based on the mentioned model, there is; Therefore, the null hypothesis of the non-significance of the difference in the average of the two groups in the post-test after removing the possible effect of the pre-test is rejected.
    Conclusion
    In explaining the above findings, it can be said that mental health is "finding individuality" and the first condition of individuality is to be aware of the aspects of the self that are sometimes neglected, and the level of psychological toughness and the type of excitement can determine the type of relationship with the school. Communication with the school, which includes communication with school parents (principal, assistants and other personnel), teachers and classmates can be the main form and a specific predictor of the tendency to social harm. In other words, if a person has high psychological toughness, or in other words, the level of commitment, control, and struggle of a person, as the main components of psychological toughness and the type of positive emotion, can have positive tendencies towards the school, school staff and parents. creates and practically creates a range of student's interests to the school, which determines the form and type of relationship with the school, and this can lower the tendency to social and psychological harm in the individual, and the reverse of this characteristic Based on the obtained model, it can create a positive result in the tendency to psychological and social harms.It can be said that the causal model of the relationship between the tendency to psychosocial injuries and the hope of education of the second year high school students of Sanandaj city is effective.
    Keywords: Causal Model, Tendency To Psychosocial Injuries, Hope For Education, High School Students Of Sanandaj
  • پریا مژگانی، امید مرادی*، حمزه احمدیان، یحیی یاراحمدی
    هدف

    پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی زوج درمانی به شیوه سایکودرام و زوج درمانی رفتاری تلفیقی بر بهبود تاکتیک های حل تعارض زوجین متعارض در شهر تهران 1398 انجام شد.

    روش پژوهش: 

    روش این پژوهش نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون-پس آزمون با گروه گواه و مرحله پیگیری است. جامعه آماری شامل کلیه زوجین متعارض مراجعه کننده به مرکز نمایش درمانی ایران در سال 1398 بود. نمونه این پژوهش شامل 36 نفر (18 زوج) از مراجعه کنندگان به مرکز نمایش درمانی ایران بود که به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. سپس در سه گروه 12 نفری شامل دو گروه آزمایش و یک گروه گواه گمارش شدند. گروه آزمایش اول 12 جلسه تحت زوج درمانی به شیوه سایکودرام مورنو (1969) و گروه آزمایش دوم نیز 12 جلسه تحت زوج درمانی رفتاری تلفیقی کریستنسن و همکاران (2014) قرار گرفتند. داده ها با استفاده از مقیاس تجدید نظر شده تاکتیک های حل تعارض استراوس (1996) به دست آمد و با آزمون تحلیل واریانس چند متغیره و اندازه گیری مکرر در نرم افزار spss22 تحلیل شد.

    یافته ها

    نتایج این مطالعه نشان داد که زوج درمانی به شیوه سایکودرام بر حمله جسمی (52/11F= و 001/0P=) و خشونت روانی (74/12F= و 001/0P=) و مذاکره غیر خشن (84/58F= و 001/0P=) در فرم قربانی و به ترتیب حمله جسمی (96/17F= و 001/0P=)، خشونت روانی (08/17F= و 001/0P=) و مذاکره غیر خشن (45/89F= و 001/0P=) در فرم پرخاشگر موثر بوده است.

    نتیجه گیری

    نتایج حاکی از اثربخشی زوج درمانی به شیوه سایکودرام بر کاهش حمله جسمی و خشونت روانی و افزایش مذاکره غیر خشن در زوجین متعارض و ماندگاری آن در طی زمان بود. بنابراین متخصصان سلامت و درمانگران می توانند برای بهبود تاکتیک های حل تعارض بین زوجین از روش زوج درمانی به شیوه سایکودرام در کنار سایر روش های درمانی استفاده کنند.

    کلید واژگان: تاکتیک های حل تعارض, زوج درمانی, سایکودرام, رفتاری تلفیقی
    Paria Mozhgani, Omid Moradi *, Hamzeh Ahmadian, Yahya Yarahmadi
    Aim

    The aim of the present study was to compare the effectiveness of Psychodrama Couple Therapy and Integrated Behavioral Couple Therapy (IBCT) on improving conflict resolution tactics of contradictory couples.

    Method

    The method of this semi-experimental study is pre-test/post-test with a control group and a follow-up phase. The statistical population included all conflicting couples who referred to Dramatherapy Center of Iran in 2019. The sample of this study includes 36 persons (18 couples) who referred to Dramatherapy Center of Iran who were selected by the available sampling method. Then they were assigned in 3 groups of 12 persons including two experimental groups and one control group. The first experimental group underwent 12 sessions of Psychodrama Couple Therapy by Moreno (1969) and the second experimental group underwent 12 sessions of Integrative Behavioral Couple Therapy by Christensen et al. (2014). Data were obtained by using Conflict Tactics Scale (CTS2) by Straus (1996) and analyzed by methods of repeated measure analysis of variance using spss22 software.

    Results

    The results of this study showed that Psychodrama Couple Therapy reduced physical assault (F=11.52 and p=0.001) and psychological violence (F=12.74 and p=0.001) and increased non-violent negotiation (F=58.84 and p=0.001) in the victim form and respectively physical assault (F=17.96 and p=0.001), psychological violence (F=17.08 and p=0.001) and non-violent negotiation (F=89.45 and p=0.001) in the aggressive form.

    Conclusion

    The results indicated the effectiveness of Psychodrama Couple Therapy on reducing physical assault and psychological violence and increasing non-violent negotiation in conflicting couples and its durability over time. Therefore, health professionals and therapists can use Psychodrama Couple Therapy along with other treatment methods to improve couples' conflict resolution tactics.

    Keywords: Conflict Resolution Tactics, Couple Therapy, Psychodrama, Integrated Behavioral
  • زهرا محمدی، خدابخش احمدی*، محمود گودرزی، حمزه احمدیان، سید مهدی صابری

    با توجه به حساسیت دوران کودکی و نوجوانی، بررسی عوامل زمینه ای برای پیشگیری از آسیب های روانی و اجتماعی مانند آزار جنسی کودکان و نوجوانان ضروری است. این مطالعه باهدف بررسی تجربیات زیسته کودکان و نوجوانان در مورد عوامل فردی و خانوادگی زمینه ساز آزار جنسی انجام شد. رویکرد پژوهش حاضر کیفی بود. استراتژی آن پدیدارشناسانه بود. نمونه گیری هدفمند از موارد بحرانی، 15 کودک و نوجوان قربانی که مورد آزار و اذیت و آزار جنسی قرارگرفته بودند و به مرکز پزشکی قانونی شهر تهران مراجعه کرده بودند، بر اساس اشباع نظری تکمیل شد. فرایند جمع آوری داده ها در طول سال 1398 انجام شد ابزار گردآوری داده ها مصاحبه نیمه ساختاریافته بود. صدا ضبط شد و محتوا به متن تبدیل شد. سپس داده ها به صورت مفاهیم و مقوله ها بودند. گروه تحقیق شامل اساتید راهنما و مشاور، اعتبار ابزار مصاحبه را تایید کردند. همچنین، شرکت کنندگان صحت فرآیند کدگذاری را تایید نمودند. یافته های پژوهش نشان داد که عوامل اصلی بروز آزار (1) عوامل فردی (اعتماد نابجا، رابطه با غریبه ها، سادگی، استرس، تنهایی، پوشش نامناسب، بی توجهی به توصیه های والدین و وابستگی عاطفی) بوده است؛ و (2) عوامل خانوادگی (رابطه ضعیف با والدین، جدایی والدین، سختگیری والدین، مشغله مادر، بی توجهی والدین، نظارت ضعیف والدین، فرار از خانه و ترس از والدین). در مقایسه نتایج با پیشینه تحقیق، مقوله های فردی و خانوادگی برای پیشگیری از عوامل زمینه ای آزار جنسی. شناسایی شد.

    کلید واژگان: کودکان و نوجوانان, آزار جنسی, عوامل زمینه ساز, فرد و خانواده
    Zahra Mohammadi, Khodabakhsh Ahmadi *, Mahmoud Goudarzi, Hamzeh Ahmadian, Seyed Mehdi Saberi
    Background

    Due to the sensitivity of childhood and adolescence, it is necessary to study the underlying factors to prevent psychological and social harm, such as the sexual abuse of children and adolescents.

    Objective

    This study aimed to investigate the lived experience of children and adolescents about individual and family factors that underlie sexual abuse.

    Method

    The approach of the present study was qualitative. Its strategy was phenomenological. A targeted sampling of critical cases, 15 children and adolescent victims have chosen who experienced sexual harassment and abuse and were referred to the Legal Medicine Center in Tehran, was completed based on theoretical saturation. The data collection process was during 2019. The data collection tool was a semi-structured interview. It was audio-recorded, and the content was converted into text. Then, the data were as concepts and categories. The research team, including the researcher, supervisors, and consultants, confirmed the validity of the interview tool. Also, the Participants confirmed the correctness of the coding process.

    Findings

    Research Findings showed that the main factors in the occurrence of abuse were (1) individual factors (misplaced trust, relationship with strangers, simplicity, stress, loneliness, inappropriate coverage, disregard for parental advice, and emotional dependence); And (2) family factors (poor relationship with parents, parental separation, parental strictness, busy motherhood, inconsideration by parents, poor parental supervision, running away from home, and fear of parents).

    Conclusion

    individual and family categories and comparing the results with the research background, identifying to prevent the underlying cause of sexual abuse.

    Keywords: Children, Adolescents, Sexual Abuse, underlying factors, Individual, Family
  • غزل جرسوزه، یحیی یار احمدی*، حمزه احمدیان، مریم اکبری
    اهداف

    این پژوهش تدوین مدل علی بهزیستی تحصیلی بر اساس خود تنظیمی انگیزشی و خودکارآمدی هیجانی با نقش واسطه ای سرسختی تحصیلی  در دانش آموزان دختر سال سوم دوره متوسطه شهر سنندج در سال تحصیلی 98-97 بود.

    روش

    روش پژوهش توصیفی از نوع همبستگی و مدل معادلات ساختاری بود. با استفاده از روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای 600 نفر از دانش آموزان انتخاب شدند. پرسشنامه های بهزیستی تحصیلی تومینین-سوینی و همکاران(2012)، سرسختی تحصیلی بنیشک و همکاران (2005)، خودتنظیمی انگیزشی ولترز (1998) و خودکارآمدی هیجانی بورلی و همکاران (2008) به عنوان ابزارهای سنجش مورد استفاده قرار گرفت. تحلیل داده ها با دو نرم افزار SPSS و Amos انجام شد.

    یافته ها

    یافته ها بیانگر تاثیر غیرمستقیم و معنادار خودتنظیمی انگیزشی و خودکارآمدی هیجانی بر بهزیستی تحصیلی از طریق سرسختی تحصیلی بود. به عبارت دیگر، یافته ها نشان داد که خودتنظیمی انگیزشی و خودکارآمدی هیجانی بر سرسختی تحصیلی و سرسختی تحصیلی بر بهزیستی تحصیلی اثر مستقیم و معنی داری دارد (05/0<p). همچنین خودتنظیمی انگیزشی بر خودکارآمدی هیجانی اثر مستقیم و بر سرسختی تحصیلی اثر معنادار و غیرمستقیم نیز دارد (05/0<p).

    نتیجه گیری

    نتایج پژوهش حاضر نشان داد که در مجموع خودتنظیمی انگیزشی و خودکارآمدی هیجانی می توانند پیش بین مناسبی برای بهزیستی تحصیلی دانش آموزان از طریق سرسختی تحصیلی آنها باشد (05/0<p). نتایج حاصل از پژوهش حاضر، مطابق با نظریه خودتعیین گری بیان می دارد که خودتنظیمی انگیزشی یا همان انگیزش خودگردان با افزایش ظرفیت چالش پذیری و توانایی حل مسیله و تلاش برای یادگیری بهتر موجب ارتقای بهزیستی تحصیلی می شود.

    کلید واژگان: بهزیستی تحصیلی, خودتنظیمی انگیزشی, خودکارآمدی هیجانی, سرسختی تحصیلی
    Ghazal Jarsozeh, Yahya Yrahmadi *, Hamzeh Ahmadian, Maryam Akbari
    Objective

    The aim of present research was presenting casual model of academic well-being based on motivational self-regulation and emotional self-efficacy by mediating role of academic hardiness in female students in the third year of high school in Sanandaj in the school year of 97-98.

    Methods

    The research method was descriptive-correlational and structural equation modeling. 600 students were selected using the multi-stage cluster sampling method. The Tuominen-Soini et al. s academic well-being questionnaire (2012), Benishek et al. s academic hardiness scale (2005), Wolters motivational self-regulation scale (1999) and Beverly et al.'s emotional self-efficacy scale (2008) were used for data collecting. Data analysis was done by SPSS and Amos softwares.

    Results

    The findings showed an indirect and significant effect of motivational self-regulation and emotional self-efficacy on academic well-being through academic hardiness. In other words, the findings showed that motivational self-regulation and emotional self-efficacy have a direct and significant effect on academic hardiness and academic hardiness affect academic well-being directly and significantly. Also, motivational self-regulation has a direct effect on emotional self-efficacy and a significant and indirect effect on academic hardiness.

    Conclusion

    The results of the present study showed that in general, motivational self-regulation and emotional self-efficacy can be suitable predictors for the academic well-being of students through their academic hardiness. The results of the present study, in accordance with the theory of self-determination, indicate that motivational self-regulation or the same as self-motivation increases academic welfare by increasing the capacity for challenge and problem-solving ability and striving for better learning.

    Keywords: academic well-being, motivational self-regulation, Emotional self-efficacy, academic tenacity
  • سحر میراویسی، حمزه احمدیان*، امید مرادی، بایزید قادری
    مقدمه

    بیماران سرطانی دردهای مزمن و دردهای طاقت فرسایی را تجربه می کنند که تحمل و سازگاری را برای آن ها دشوار می کند.

    هدف

    این پژوهش با هدف تعیین اثربخشی برنامه آموزشی مبتنی بر سازش با درد بر افسردگی و اضطراب بیماران سرطانی انجام شد.

    روش

    پژوهش حاضر به روش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون همراه با گروه کنترل انجام شد. جامعه آماری این پژوهش شامل تمامی بیماران مبتلا به سرطان مراجعه کننده به مراکز درمانی و کلینیک های شهر سنندج در سال 1399 بودند، که 30 نفر بیمار سرطانی به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و سپس به صورت تصادفی در گروه های آزمایش و کنترل گمارده شدند. شرکت کنندگان در گروه آزمایش برنامه آموزشی مبتنی بر سازش با درد را در 10 جلسه 2 ساعته دریافت و شرکت کنندگان در گروه کنترل هیچگونه مداخله ای دریافت نکردند. ابزار گردآوری داده ها پرسشنامه استاندارد اضطراب بک (1990) و پرسشنامه استاندارد افسردگی بک (1961) بود. داده ها با استفاده از نرم افزار آماری SPSS نسخه 22، شاخص های توصیفی و تحلیل کوواریانس مورد تحلیل قرار گرفتند.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که برنامه مبتنی بر سازش با درد بر افسردگی بیماران سرطانی تاثیر معنادار (0/01>P) و باعث کاهش افسردگی در بیماران سرطانی، و همچنین برنامه مبتنی بر سازش با درد بر اضطراب بیماران سرطانی تاثیر معنادار (0/01>P) و باعث بهبود اضطراب در بیماران سرطانی شده است.

    نتیجه گیری

    براساس نتایج تحقیق، برای کمک به بیماران سرطانی با توجه به نقش کلیدی برنامه آموزشی مبتنی بر سازش با درد در کاهش افسردگی و اضطراب بیماران سرطانی، می توان از این برنامه در کلینیک های مشاوره استفاده نمود.

    کلید واژگان: اضطراب, سرطان, افسردگی, درد, برنامه آموزشی مبتنی بر سازش با درد
    Sahar Miraveisi, Hamzeh Ahmadian*, Omid Moradi, Bayazid Ghaderi
    Introduction

    Cancer patients experience chronic pain and excruciating pain, which makes it difficult for them to tolerate and adapt.

    Aim

    This research was conducted with the aim of determining the effectiveness of an educational program based on compromise with pain on depression and anxiety of cancer patients.

    Method

    The present research was conducted in a semi-experimental way with a pre-test and post-test design along with a control group. The statistical population of this research included all cancer patients referred to health centers and clinics in Sanandaj city in 2019, and 30 cancer patients were selected by available sampling and then randomly assigned to experimental and control groups. The participants in the experimental group received the educational program based on compromise with pain in 10 sessions 2-hour, and the participants in the control group did not receive any intervention. Data collection tools were Beck Anxiety Questionnaire (1990) and Beck Depression Questionnaire (1961). Data were analyzed using SPSS-22 statistical software, descriptive indices and covariance analysis.

    Results

    The results showed that the program based on compromise with pain had a significant effect (P<0.01) on the depression of cancer patients and reduced depression in cancer patients, and the program based on compromise with pain had a significant effect on the anxiety of cancer patients (P<0.01) and has improved anxiety in cancer patients.

    Conclusion

    Based on the results of the research, this program can be used in counseling clinics to help cancer patients, considering the key role of the educational program based on compromise with pain in reducing depression and anxiety of cancer patients.

    Keywords: Anxiety, Cancer, Depression, Pain, Pain-based training program
  • Masoumeh Babajani, Nasrolah Erfani *, Yahya Yarahamdi, Hamzeh Ahmadian
    Background

     Academic engagement is one of the important educational issues that can affect the academic satisfaction of students to maintain their motivation and will to continue their studies.

    Objectives

     The objective of this research was to determine the effectiveness of the educational program developed based on the model derived from the research on students' academic satisfaction.

    Methods

     This applied research was a pre-test, post-test and follow-up with a control group. The statistical population consisted of all female students of the second year of high school in Sanandaj, who were studying in the academic year of 2022-2023. Using the random sampling method, 40 students whose academic satisfaction scores were low were selected and replaced randomly in two groups of 20 people, experimental and control. The experimental group was taught ten 90-minute sessions of the program based on academic engagement. The members of both groups completed the academic satisfaction questionnaire of Lent et al. The data were also analyzed by mixed variance analysis method in SPSS-25.

    Results

     The results indicated that the average academic satisfaction scores in the experimental group compared to the control group increased significantly in the post-test and follow-up phase.

    Conclusions

     The educational program based on academic engagement has been effective on students' academic satisfaction.

    Keywords: Motivation, Follow-Up Studies, Schools, Students, Personal Satisfaction
  • امید فتاحی، هوشنگ جدیدی*، حمزه احمدیان، امید مرادی
    هدف

    در سال های اخیر متخصصان تعلیم و تربیت و روان شناسی به این باور رسیده اند که دلبستگی به مدرسه  و درگیری تحصیلی به عنوان یک حالت روانشناسی در دانش آموزان پیرامون توانایی ه ای شان نقشی کلیدی در تاب آوری تحصیلی آنان دارد هدف این پژوهش تدوین و آزمون مدل ارتباط بین تاب آوری تحصیلی و دلبستگی به مدرسه با میانجی گری درگیری تحصیلی است.

    روش

    روش پژوهش توصیفی از نوع همبستگی و مدل معادلات ساختاری است. جامعه آماری پژوهش را همه دانش آموزان دوره متوسطه دوم شهر سردشت تشکیل می دادند که در سال تحصیلی 96-95 مشغول به تحصیل بودند. از این جامعه با استفاده از روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای 400 نفر از دانش آموزان انتخاب شدند. پرسشنامه های تاب آوری تحصیلی سامویلز و وو(2009)، دلبستگی به مدرسه موتون و همکاران(1993) و درگیری تحصیلی زرنگ(2012) به عنوان ابزارهای سنجش مورد استفاده قرار گرفت. تحلیل داده ها با دو نرم افزار SPSS و AMOS انجام شد.

    یافته ها

    یافته ها بیانگر تاثیر مستقیم و معنادار تاب آوری تحصیلی بر درگیری تحصیلی و دلبستگی به مدرسه و همچنین درگیری تحصیلی بر دلبستگی به مدرسه است. از طرفی یافته ها نشان دهنده اثر غیرمستقیم و معنی دار تاب آوری تحصیلی بر دلبستگی به مدرسه با میانجی گری درگیری تحصیلی بود.

    نتیجه گیری

    با افزایش تاب آوری تحصیلی و درگیری تحصیلی می توان دلبستگی به مدرسه در دانش آموزان را نیز افزایش داد.

    کلید واژگان: تاب آوری تحصیلی, دلبستگی به مدرسه, درگیری تحصیلی
    Omid Fatahi, Hoshang Jadidi*, Hamzeh Ahmadian, Omid Moradi
    Background and Aims

    In recent years, education and psychology specialists have come to believe that attachment to school and Academic Engagement as a psychological state in students about their abilities is key to their academic resilience, The purpose of this study was to Modeling and testing the Relationship between academic resilient and school Attachment with mediation of Academic Engagement.

    Methods

    The research method is descriptive correlation and structural equation model. The statistical population of the study consisted of all secondary school students in Sardasht who were studying in the academic year of 2016-2017. From this population, 400 students were selected using multi-stage cluster sampling method. Standardized questionnaires of academic resilience of Samuels and Wu (2009), attachment to school Moton et al. (1993) and academic engagement Zerang (2012) were used as assessment tools. Data analysis was performed using SPSS and AMOS software were.

    Results

    Findings indicate a direct and significant effect of academic resilience on academic engagement and school attachment as well as academic engagement on school attachment. On the other way, the findings showed an indirect and significant effect of academic resilience on school attachment mediated by academic Engagement.

    Conclusion

    By increasing these academic resilient and Academic Engagement, students' attachment to school can also be increased.

    Keywords: academic resilient, school Attachment, Academic Engagement
  • عارف پیرانی، یحیی یار احمدی*، حمزه احمدیان، ذبیح پیرانی

    هدف از پژوهش حاضر بررسی اثربخشی آموزش مهارت های یادگیری خود تنظیمی و انگیزش تحصیلی در افزایش رضایتمندی تحصیلی دانش آموزان دختر دوره دوم متوسطه نظری بود. با روش پژوهشی نیمه آزمایشی 72 نفر از دانش آموزان دختر با روش تصادفی ساده انتخاب شدند و به طور تصادفی ساده در دو گروه آزمایشی ویک گروه گواه قرار گرفتند. طرح پژوهش از نوع پیش آزمون‐ پس آزمون با گروه گواه بود. پس از انجام پیش آزمون، برنامه آموزش خود تنظیمی و انگیزش تحصیلی طی 8 هفته برای هر متغیر، هر هفته 1 جلسه، به مدت 5/1 ساعت اجرا شد و در پایان پس آزمون اجرا شد. برای جمع آوری داده ها از پرسش نامه رضایت از تحصیل تهیه شده توسط شیخ الاسلامی و احمدی استفاده شد. این پرسش نامه دارای 30 گویه است که در یک طیف لیکرتی5 درجه ای تدوین شده است. مولفه های رضایت از تحصیل عبارتند از رضایت از مدرسه، رضایت از رشته تحصیلی، رضایت از معلمان و نگرش به تحصیل. نتایج نشان داد بین آزمودنی های گروه های آزمایش و گروه گواه از لحاظ رضایت از تحصیل، رضایت از مدرسه، نگرش به تحصیل و رضایت از معلمان تفاوت معنی داری وجود دارد. یافته ها همچنین، نشان داد بین آزمودنی های گروه های آزمایش و گروه گواه از لحاظ رضایت از رشته تحصیلی تفاوت معنی داری وجود ندارد و بین رضایت تحصیلی گروه های آزمایش تفاوت معناداری وجود ندارد. بنابراین، آموزش مهارت های خودتنظیمی و انگیزش تحصیلی می تواند بر رضایت از تحصیل دانش آموزان تاثیر مثبت داشته باشد.

    کلید واژگان: خودتنظیمی, انگیزش تحصیلی, رضایت از تحصیل
    Aref Pirani, Yahya Yarahmadi *, Hamzeh Ahmadian, Zabih Pirani

    The purpose of this study was to investigate the effectiveness of self-regulatory skills training and promotion of academic motivation in second-cycle secondary school female students of the city of Ilam. In a semi-experimental research, 72 female students were randomly selected and randomly assigned to two experimental and control groups. The research design was pretest-posttest with control group.. After the pre-test, the self-regulation training program and academic motivation programs were performed for a period of 8 weeks for each variable , Weekly 1 session, for 1/5 hours, and at the end the post-test was executed. Shiikh al-Islami and Ahmadi's educational satisfaction questionnaire was used to collect data. The questionnaire has 30 items that have been compiled in a 5-point Likert scale. The questionnaire has four subscales including the satisfaction of the school, the satisfaction with the field of study, the satisfaction of the teachers and the attitude to education. The results showed that there was a significant difference between the experimental and control groups in terms of academic satisfaction, satisfaction with the school, attitude toward education and satisfaction with teachers. The findings also showed that there was no significant difference between the experimental groups and the control group in terms of satisfaction with the field of study and there was no significant difference between the academic satisfaction of the experimental groups.Therefore, Self-regulatory and educational motivation training can be effective on students' academic satisfaction.

    Keywords: Self-regulation, Academic motivation, Academic Satisfaction
  • غزل جرسوزه، یحیی یاراحمدی*، حمزه احمدیان، مریم اکبری
    هدف

    هدف این پژوهش بررسی میزان اثربخشی برنامه آموزشی مبتنی بر بهزیستی تحصیلی بر سرزندگی تحصیلی و هوش هیجانی دانش-آموزان بود.

    روش

    پژوهش حاضر از نظر روش شناسی جزء طرح های نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری با گروه کنترل است. جامعه آماری پژوهش، همه دانش آموزان دختر سال سوم دوره دوم متوسطه شهر سنندج، مشغول به تحصیل در سال تحصیلی 99-98 بودند. از این جامعه با استفاده از روش نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای ابتدا یک مدرسه و سپس 40 نفر از دانش آموزان آن مدرسه که سرزندگی تحصیلی پایین داشتند، انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه 20 نفره آزمایش و کنترل جایگزین شدند. به گروه آزمایش 10 جلسه 90 دقیقه ای برنامه مبتنی بر بهزیستی تحصیلی آموزش داده شد. اعضای هر دو گروه در هر سه مرحله پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری پرسشنامه سرزندگی تحصیلی دهقانی زاده و حسین-چاری را تکمیل کردند. داده ها نیز با روش تحلیل واریانس آمیخته بررسی شدند.

    یافته ها

    یافته ها نشان داد که میانگین نمرات متغیر سرزندگی تحصیلی در گروه آزمایش در مقایسه با گروه کنترل، در مرحله پس آزمون و پیگیری افزایش معناداری داشته است.

    نتیجه گیری

    بنابراین، برنامه آموزشی مبتنی بر بهزیستی تحصیلی بر سرزندگی تحصیلی دانش آموزان اثربخش بوده است.

    کلید واژگان: برنامه آموزشی, بهزیستی تحصیلی, سرزندگی تحصیلی
    Ghazal Jarsouzeh, Yahya Yarahmadi *, Hamzeh Ahmadian, Maryam Akbari
    Purpose

    The purpose of this research was to investigate the effectiveness of educational program based on academic well-being on students' academic vitality.

    Method

    In terms of methodology, the current research is part of the semi-experimental designs of pre-test, post-test and follow-up with a control group. The statistical population of the research was all the female students of the third year of the second period of secondary school in Sanandaj, studying in the academic year of 1998-99. From this population, using the multi-stage cluster sampling method, first one school and then 40 students of that school who had low academic vitality were selected and randomly divided into two groups of 20 experimental and alternative control. became The experimental group was taught 10 sessions of 90 minutes program based on academic well-being. The members of both groups completed the pre-test, post-test and follow-up questionnaires of Dehghanizadeh and Hossein-Chari. The data were also analyzed by mixed variance analysis.

    Findings

    The findings showed that the average scores of the academic vitality variable in the experimental group compared to the control group increased significantly in the post-test and follow-up phase.

    Conclusion

    Therefore, the educational program based on academic well-being has been effective on the academic vitality of students.

    Keywords: Educational program, Academic well-being, Academic vitality
  • زینب رضایی، مریم اکبری
    زمینه و هدف

     یکی از مسایل بسیار مهم در دوره نوجوانی توجه به سازش یافتگی می‌باشد که می‌تواند تاثیر قابل توجهی در زندگی فردی و اجتماعی بگذارد. پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی آموزش مهارت های ارتباطی هیجانی بر سازش یافتگی در نوجوانان دختر انجام شد.

    روش و مواد

     پژوهش حاضر نیمه تجربی با استفاده طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه شاهد بود. جامعه آماری پژوهش، کلیه نوجوانان دختر پایه دهم تا دوازدهم مقطع متوسطه دوم بخش مرکزی شهرستان خوی در سال تحصیلی 99-1398 بودند. تعداد 30 نفر از این افراد که در پرسشنامه سازش یافتگیSinha & Singh  نمره بالاتری از نقطه برش را کسب کرده بودند به صورت در دسترس به عنوان نمونه انتخاب شدند و به صورت تصادفی در دو گروه شاهد و آزمایش، هر گروه 15 نفر قرار گرفتند. هر گروه آزمایش 12جلسه دو ساعته در برنامه آموزشی آموزش مهارت های ارتباطی هیجانی به صورت مجازی شرکت کردند. برای گروه شاهد برنامه آموزشی خاصی در نظر گرفته نشد. در پایان از هر دو گروه پس آزمون به عمل آمد. داده ها با استفاده از آمار توصیفی و آزمون تحلیل کوواریانس در سطح خطای 05/0 در نرم افزار SPSS-19 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.

    یافته ها

     در گروه آزمایش میانگین (انحراف معیار) ناسازگاری عاطفی از (4/1) 1/13 در پیش آزمون به (6/1) 8/8 در پس آزمون، ناسازگاری اجتماعی از (9/1) 6/13 در پیش آزمون به (6/1) 4/8 در پس آزمون و ناسازگاری تحصیلی از (4/1) 9/12 در پیش آزمون به (0/1) 6/8 در پس آزمون کاهش یافت (001/0˂p). همچنین در گروه آزمایش میانگین (انحراف معیار) نمره کل ناسازگاری از (4/3) 6/39 در پیش آزمون به (7/2) 9/25 در پس آزمون کاهش یافت (001/0˂p). در گروه شاهد میانگین (انحراف معیار) نمره کل ناسازگاری و مولفه های آن در پیش آزمون و پس آزمون تفاوتی نداشت.

    نتیجه گیری

     مطالعه نشان داد که آموزش مهارت های ارتباطی هیجانی منجر به بهبود سازش یافتگی در نوجوانان دختر گردید.

    کلید واژگان: مهارت های ارتباطی- هیجانی, سازش یافتگی, نوجوانی
    Zeinab Rezaei, Maryam Akbari, Hamzeh Ahmadian, Yahya Yarahmadi
    Background and Objective

     One of the most important issues in adolescence is to pay attention to adaptation, which can have a significant impact on individual and social life. The aim of this study was to determine the effectiveness of a protocol based on emotional communication skills training on adaptation in female adolescents.

    Materials and Methods

     The present study was a quasi-experimental study using a pretest-posttest design with a control group. The statistical population of the study was all 10th to 12th grade female high school teenagers in the central part of Khoy city in the academic year of 2019-2020. Thirty subjects who scored higher than the cut-off point in the Sinha and Singh adaptation questionnaire were selected and randomly assigned to the control and experimental equal groups. The experimental group participated in 12 sessions of a two-hour emotional communication skills training program. No special training program was considered for the control group. At the end, post-test was performed for both groups. Data were analyzed using covariance analysis test and SPSS Statistics for Windows, version 19.0 (SPSS Inc., Chicago, Ill., USA).

    Results

     In the experimental group, the mean (SD) of emotional incompatibility increased from 13.1 (1.4) in the pre-test to 8.8 (1.6) in the post-test (P<0.001); social incompatibility from 13.6 (1.9) in the pre-test decreased to 8.4 (1.6) in the post-test (P<0.001); and the academic incompatibility decreased from 12.4 (1.4) in the pre-test to 8.6 (0.1) in the post-test (P>0.001). In the control group, the mean (SD) of the total incompatibility score and its components were not different in pre-test and post-test.

    Conclusion

     The study showed that training in emotional communication skills improved adaptation in female adolescents.

    Keywords: Communication-Emotional Skills, Adaptation, Adolescence
  • طارق خسروی، محمود گودرزی*، حمزه احمدیان
    زمینه و هدف

    زلزله یکی از مخرب ترین و خانمان سوزترین حوادث طبیعی است. پژوهش حاضر باهدف شناسایی عوامل زمینه ساز ابتلا به اختلال استرس پس از سانحه در بازماندگان زلزله انجام شده است.

    روش پژوهش: 

    پژوهش حاضر ازنظر هدف کاربردی است و ازنظر روش، جزء روش های ترکیبی اکتشافی متوالی (کیفی-کمی) است. جامعه تحقیق حاضر شامل تمام زنان و مردان بازمانده زلزله کرمانشاه در شهرهای ثلاث باباجانی و سرپل ذهاب واقع در استان کرمانشاه می باشند که در معرض زلزله قرارگرفته اند. نمونه تحقیق حاضر 378 نفر از زلزله زدگان شهرستان های سرپل ذهاب و ثلاث باباجانی واقع در استان کرمانشاه بود. پرسشنامه عوامل زمینه ساز اختلال پس از سانحه محقق ساخته 56 سوالی است. روش تحلیل پژوهش حاضر تحلیل عاملی تاییدی با استفاده از نرم افزار SPSS، نسخه 24 انجام شد.

    یافته ها

    نتایج نشان داد عوامل زمینه ساز ابتلا به اختلال استرس پس از سانحه در بازماندگان زلزله شامل عوامل اقتصادی، محیطی، روانشناختی، خانوادگی، اجتماعی و فرهنگی بود. یافته های نشان داده است همه عامل های پرسشنامه به صورت مثبت و در سطح معناداری 01/0 با یکدیگر همبسته اند. براین اساس می توان گفت عامل های پرسشنامه عوامل زمینه ساز ابتلا به اختلال استرس پس از سانحه از همبستگی درونی قابل قبولی برخوردار بودند.

    نتیجه گیری

    می توان نتیجه گرفت که از این عوامل برای پیش بینی افراد که در آینده به این بیماری مبتلا خواهند شد استفاده کرد.

    کلید واژگان: عوامل زمینه ساز, اختلال پس از سانحه, زلزله
    Tariq Xosravi, Mahmoud Goudarzi*, Hamzeh Ahmadian
    Background and purpose

    Earthquake is one of the most destructive and devastating natural events. The present study was conducted with the aim of identifying the underlying factors of post-traumatic stress disorder in earthquake survivors.

    Methods

    The current research is practical in terms of its purpose and in terms of method, it is a part of sequential exploratory combined methods (qualitative-quantitative). The current research population includes all women and men who survived the Kermanshah earthquake in the cities of Salas Babajani and Sarpul Zahab located in Kermanshah province, who were exposed to the earthquake. The sample of this research was 378 earthquake victims of Sarpol Zahab and Salas Babajani cities located in Kermanshah province. The questionnaire of the underlying factors of post-traumatic stress disorder is made by the researcher and has 56 questions. The method of analysis of the present study was confirmatory factor analysis using SPSS software, version 24.

    Results

    The results showed that the underlying factors of post-traumatic stress disorder in earthquake survivors included economic, environmental, psychological, family, social and cultural factors. The findings have shown that all factors of the questionnaire are positively correlated with each other at a significance level of 0.01. Based on this, it can be said that the factors of the questionnaire of the underlying factors of suffering from post-traumatic stress disorder had an acceptable internal correlation.

    Conclusion

    It can be concluded that these factors can be used to predict people who will get this disease in the future.

    Keywords: Underlying factors, disorder after the accident, earthquake
  • فاطمه غیرتیان، یحیی یاراحمدی*، حمزه احمدیان، مریم اکبری
    زمینه و هدف

    اختلال سلوک به عنوان اختلالی در دوران کودکی با مجموعه ای از رفتارهای منفی مشخص می شود که کودکان دربرابر بزرگسالان یا هر فرد دیگری نشان می دهند. این افراد دارای مشکلات عاطفی و رفتاری هستند. پژوهش حاضر با هدف تعیین نقش طرح واره های ناسازگار و دشواری در تنظیم هیجان در پیش بینی اختلال سلوک نوجوانی انجام شد.

    روش بررسی

    پژوهش حاضر توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری را تمامی نوجوانان 11تا18ساله مراجعه کننده به کلینیک های روان شناختی همدان در سال 98-1397 تشکیل دادند. سیصد نفر از این افراد با روش نمونه گیری دردسترس انتخاب شدند و به فرم کوتاه پرسش نامه طرح واره یانگ (یانگ، 1998) و مقیاس دشواری در تنظیم هیجان (گراتز و رومر، 2004) و سیاهه رفتاری کودک (آخنباخ و رسکولار، 2001) پاسخ دادند. برای تحلیل داده ها از ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون خطی چندگانه در نرم افزار SPSS نسخه 22 استفاده شد. سطح معنا داری آزمون ها 0٫05 بود.

    یافته ها

    نتایج نشان داد، بین طرح واره های ناسازگار (0٫01>p، 0٫513=r) و دشواری در تنظیم هیجان (0٫01>p، 0٫589=r) با اختلال سلوک نوجوانی رابطه معناداری وجود داشت. پیش بینی اختلال سلوک نوجوانی براساس طرح واره های ناسازگار (0٫001>p، 0٫237=β) و دشواری در تنظیم هیجان (0٫001>p، 0٫134=β) معنا دار بود. همچنین طرح واره های ناسازگار 0٫292 و دشواری در تنظیم هیجان 0٫383 از واریانس اختلال سلوک نوجوانی را تبیین کردند.

    نتیجه گیری

    طرح واره های ناسازگار و دشواری در تنظیم هیجان می توانند اختلال سلوک نوجوانی را در نوجوانان دارای اختلال سلوک شهر همدان پیش بینی کنند.

    کلید واژگان: طرح واره های ناسازگار, دشواری در تنظیم هیجان, اختلال سلوک
    Fatemeh Gheiratian, Yahya Yarahmadi *, Hamzeh Ahmadian, Maryam Akbari
    Background & Objectives

    One of the most important disorders in children and adolescents is conduct disorder which has negative educational, behavioral, and social consequences. Among the variables that can be associated with behavioral disorders in adolescence are early maladaptive schemas. Another variable affecting behavior disorder is difficulty in regulating emotion. Impaired emotion regulation is key to individual functioning and adolescent social development. Because maladaptive schemas form the core self-concept of individuals, they can make individuals vulnerable to a range of shortcomings and problems if they have inconsistent content. Also, adolescents with behavioral problems are unaware of adaptive strategies and appropriate patterns of cognitive emotion regulation and cause social harm. So, the present study investigated the role of maladaptive schemas and difficulty in emotion regulation in predicting adolescent behavior disorder.

    Methods

    The present study was conducted by a correlational descriptive method. The statistical population included all adolescents with adolescent behavioral disorders in Hamadan City, Iran, in 2018-19. Based on the Krejcie and Morgan (1970) table, 300 adolescents referring to psychological clinics in Hamadan were selected based on the available sampling method. The inclusion criteria were being 11-18 years old adolescents with conduct disorder, based on obtaining a score of 3 or more on the Child Behavior Checklist (CBCL) (Achenbach & Rescolar, 2001) and observing adolescent behavior during the clinical interview. The exclusion criterion was an unwillingness to complete the questionnaires. Subjects answered the Young Schema Questionnaire-Short Form (Young, 1998), Difficulties in Emotion Regulation Scale (Gratz and Roemer, 2004), and the Child Behavior Checklist (CBCL) (Achenbach & Rescolar, 2001). Data analysis was done using descriptive (frequency, percentage, minimum, maximum, mean, standard deviation) and inferential statistics (the Pearson correlation coefficient and multiple regression analysis) in SPSS version 22 and following the test assumptions. The significance level of the tests was 0.05.

    Results

    The results showed significant relationships between maladaptive schemas (p<0.01, r=0.513) and difficulty in regulating emotions (p<0.01, r=0.589) with adolescent conduct disorder. Prediction of adolescent conduct disorder based on maladaptive schemas (β=0.237, p<0.001) and difficulty in emotion regulation (β=0.134, p<0.001) was significant. Also, maladaptive schemas explained 0.292, and difficulty in emotion regulation explained 0.383 of the variance of adolescent conduct disorder.

    Conclusion

    According to the results, maladaptive schemas and difficulty in emotion regulation can predict adolescent conduct disorder in adolescents with conduct disorder in Hamedan City.

    Keywords: Maladaptive schemas, Difficulty in emotion regulation, Conduct disorder
  • Ghodrat Ghazipoor, Hamzeh Ahmadian *, Mahmoud Goudarzi, Nasrin Amirifard
    Background

     Pain resilience can protect cancer patients from emotional turmoil as a protective factor in adapting to chronic pain.

    Objectives

     This study aimed to evaluate cancer patients’ psychometric properties in the Persian version of the Pain Resilience Scale.

    Methods

     This methodological study was conducted on 200 patients with cancer, who referred to the chemotherapy section of Imam Reza Hospital in Kermanshah, Iran in 2021 to examine the psychometric properties of the Persian version of the Ankawi Pain Resilience Scale. The subjects were selected through purposive sampling method based on inclusion criteria.

    Results

     The results indicated that Cronbach’s alpha coefficient was obtained under the Behavioral Perseverance Scale (α = 0.86), Emotional/Cognitive Positive Thinking Scale (α = 0.93), and the whole Scale (α = 0.94). According to the exploratory factor analysis, this scale explained 65% of the variance of the pain resilience variable. The confirmatory factor analysis results confirmed that a two-factor model is a good fit for the data.

    Conclusion

     According to the results, the pain resilience scale had an acceptable validity in people with cancer.

    Keywords: Validity, Reliability, Pain Resilience Scale, Psychometric Properties, Cancer Patients
  • چیان پردار، امید مرادی*، حمزه احمدیان، باقر ثنایی

    کارکرد خانواده با میانجی گری خودکارآمدی، می تواند به ارتقاء و بهبود نستوهی خانواده در دانشجویان متاهل منجر شود؛ بنابراین پژوهش حاضر با هدف بررسی روابط ساختاری ابعاد کارکرد خانواده با نستوهی خانواده در دانشجویان متاهل با تمرکز بر نقش میانجی خودکارآمدی انجام قرار گرفت. پژوهش حاضر کمی و از نوع همبستگی بود. جامعه آماری دربرگیرنده همه دانشجویان متاهل دانشگاه های شهر سنندج در سال تحصیلی 1397 بودند که تعداد 500 نفر (212 مرد و 288 زن) با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. برای گردآوری  داده ها از سه سنجه معتبر نستوهی خانواده McCubbin, Thompson & McCubbin, 1986، کارکرد خانواده Epstein, Baldwin, & Bishop,1983 و خودکارآمدی عمومی (Jerusalem & Schwarzer, 1992) استفاده شد. داده ها با به کارگیری نرم افزارهای SPSS و AMOS تحلیل شدند. برآیندهای پژوهش نشان داد که مدل فرضی داد ه ها برازش کمابیش مطلوبی دارد و کارکرد خانواده بر نستوهی خانواده اثر مثبت و مستقیم داشت (05/0<p). همچنین کارکرد خانواده با میانجی گری خودکارآمدی اثر غیرمستقیم و معنی داری بر نستوهی خانواده دارد (05/0<p). یافته های این پژوهش در کنار حمایت از مدل فرضی برای نستوهی خانواده، الگوی درخوری برای تاثیر خودکارآمدی همچون متغیر میانجی در رابطه ی بین کارکرد خانواده و نستوهی خانواده در دانشجویان متاهل ارایه می دهد. بر این اساس، ابعاد کارکرد خانواده با میانجی خودکارآمدی، به ارتقاء و بهبود نستوهی خانواده در دانشجویان متاهل سطح شهر سسندج منجر شده است.

    کلید واژگان: نستوهی خانواده, کارکرد خانواده, خودکارآمدی
    Pardar Chian, Omid Moradi *, Hamzeh Ahmadian, Bagher Sanaei Zaker
    Background

    Family functioning through self-efficacy mediation might lead to the promotion and improvement of family hardiness among married students. The present study aimed to examine the structural relationships between family Functioning dimensions and family hardiness among married students through the mediating role of self-efficacy.

    Objective

    This study was quantitative and correlational. The statistical population of the study included all married students of universities in Sanandaj in 2019. Based on the targeted sampling method, 500 students (212 men and 288 women) were selected and they completed the scales of  Family hardiness index (McCubbin, Thompson & McCubbin, 1986), family functioning (Epstein, Baldwin, & Bishop, 1983) and general self-efficacy (Jerusalem & Schwarzer, 1992). The data were analyzed using SPSS and AMOS software packages.

    Findings

    The results showed that the hypothetical data model has a relatively good fit and family functioning has a positive and direct effect on family hardiness (p <0.05). Also, family functioning with self-efficacy mediation has an indirect and significant effect on family hardiness (p <0.05).

    Conclusion

    The findings of this study, along with supporting the hypothetical model for family hardiness, provide a good model for the effect of self-efficacy as a mediating variable in the relationship between family functioning and family hardiness among married students. Accordingly, the dimensions of family functioning through self-efficacy mediation lead to the promotion and improvement of family hardiness among married students of universities in Sanandaj.

    Keywords: family hardiness, Family functioning, Self-efficacy
  • Masoumeh Babajani, Nasrollah Erfani *, Yahya Yarahamdi, Hamzeh Ahmadian
    Background

     Engaging students and focusing their attention on subjects has always been one of the most important challenges of teaching.

    Objectives

     Was to develop a causal model of academic engagement based on the perception of classroom structure and emotional self-regulation with the mediating role of academic self-efficacy in female students of the second period of high school in districts 1 and 2 of Sanandaj city in the academic year of 2021 - 2022.

    Methods

     The descriptive research method was correlation and structural equation model. 500 students were selected from the mentioned population using cluster sampling method. Reeve et al.'s Academic Engagement Questionnaires, Blackburn's (1998) classroom structure perception, Hoffman and Kashdan's emotional self-regulation, and Morgan and Jinks' academic self-efficacy questionnaires were used as measurement tools. Data analysis was done with SPSS-19 and Smart-PLS-3 software.

    Results

     The findings showed the indirect and significant effect of perception of classroom structure and emotional self-regulation on academic engagement through academic self-efficacy. In other words, the findings showed that the perception of classroom structure and emotional self-regulation has a direct and significant effect on academic self-efficacy and academic self-efficacy on academic engagement. Also, perception of classroom structure and emotional self-regulation have a significant and direct effect on academic engagement.

    Conclusions

     The results of the present study showed that, in general, the perception of classroom structure and emotional self-regulation can be a suitable predictor for students' academic engagement through their academic self-efficacy.

    Keywords: Emotional Regulation, Self Efficacy, Perception, Students, Schools
نمایش عناوین بیشتر...
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال