m rahmati
-
زمینه
کدهای اخلاقی برای مدیریت شهری مبتنی بر توسعه پایدار برای ارتقای تصمیم گیری مسئولانه، شفافیت، حفاظت از محیط زیست، برابری اجتماعی، همکاری و اعتماد ضروری هستند. آنها چارچوبی راهنما برای مدیران شهری فراهم می کنند تا چالش های پیچیده توسعه شهری را طی کنند و در عین حال رفاه درازمدت جوامع و محیط زیست را تضمین کنند. هدف اصلی پژوهش حاضر طراحی الگوی کیفی توسعه کدهای اخلاقی برای مدیریت شهری مبتنی بر توسعه پایدار است.
روشروش تحقیق در این مطالعه کیفی می باشد که از روش تحلیل محتوا استفاده شده است.جامعه آماری پژوهش حاضر مدیرن شهرداری ها، متخصصان در زمینه مدیریت شهری، اساتید دانشگاهی که در زمینه اخلاق پژوهش هایی را انجام داده اند و مدیران نهادها و سازمان های مرتبط با شهرداری هستند. روش نمونه گیری به صورت گلوگه برفی می باشد که بر این اساس 15 نفر مورد مصاحبه قرار گرفتند. ابزار گردآوری داده ها مصاحبه باز بدون ساختار بوده است که در این پژوهش تجزیه و تحلیل بخش کیفی توسط نرم افزار MAXQDA انجام پذیرفت.
یافته هایافته های تحقیق نشان داد توسعه کدهای اخلاقی برای مدیریت شهری مبتنی بر توسعه پایدار شامل 58 شاخص، 14 کد محوری و 5 کد انتخابی است.
نتیجه گیریتوسعه کدهای اخلاقی برای مدیریت شهری مبتنی بر توسعه پایدار شامل پایداری شهری، رویه های مبتنی بر توسعه پایدار سازمان، کدهای اخلاقی مدیریت شهری مبتنی بر توسعه پایدار، راهبرد بسط کدهای اخلاقی مبتنی بر توسعه پایدار و سطوح اجرایی کدهای اخلاقی مبتنی بر توسعه پایدار می باشد.
کلید واژگان: کدهای اخلاقی, مدیریت شهری, توسعه پایدارBackgroundEthics codes for urban management based on sustainable development are essential to enhance responsible decision-making, transparency, environmental protection, social equality, cooperation, and trust. They provide a guiding framework for urban managers to overcome the complex challenges of urban development while ensuring the long-term welfare of communities and the environment. The primary aim of the current research is to design a qualitative model for developing ethics codes for urban management based on sustainable development.
MethodThe research method in this study is qualitative, employing content analysis. The research population includes city mayors, experts in urban management, academic professors who have conducted research in ethics, and managers of institutions and organizations affiliated with municipalities. The sampling method is snowball, with 15 individuals interviewed. The data collection tool was unstructured open interviews, and the qualitative analysis was conducted using MAXQDA software.
ResultsThe research findings indicated that the development of ethics codes for urban management based on sustainable development includes 58 indicators, 14 core codes, and 5 elective codes.
ConclusionThe development of ethics codes for urban management based on sustainable development encompasses urban sustainability, organization-based procedures for sustainable development, ethics codes of urban management based on sustainable development, strategy for expanding ethics codes based on sustainable development, and executive levels of ethics codes based on sustainable development.
Keywords: Ethics Codes, Urban Management, Sustainable Development -
نشریه پژوهش های سنجش از دور و اطلاعات مکانی، سال دوم شماره 1 (پیاپی 3، زمستان 1402 و بهار 1403)، صص 79 -96پیشینه و اهداف
تصادفات یکی از حوادث تهدید کننده زندگی در جهان است که موجب خسارات جانی و مالی می شود. برای کاهش تعداد تصادفات رانندگی می بایست تعیین نمود که تصادفات مکرر کجا و در چه زمانی رخ می دهند. اغلب تصادفات با الگوهای مکانی و زمانی خاصی اتفاق می افتند و ممکن است خوشه هایی را تشکیل دهند که همان محل تمرکز تصادفات در فضای جغرافیایی می باشد. بنابراین، بررسی تصادفات رانندگی در ابعاد مکانی و یا زمانی ضروری است تا بهترین و پایدارترین راه حل ها برای این مسائل در نظر گرفته شود. استان اصفهان از جمله استان های کشور با نرخ بالای تصادفات در حوزه برون شهری است. تحقیقات پیشین صورت گرفته در سطح استان اصفهان بیشتر بر پایه روش های آماری بوده و به جنبه های مکانی و زمانی تصادفات توجهی نشده است.هدف از انجام این تحقیق پر کردن خلا موجود در تحقیقات گذشته در راستای تعیین الگوهای مکانی و زمانی تصادفات ترافیکی برون شهری استان اصفهان و به تصویر کشیدن آن با استفاده از روش های آمار مکانی در محیط GIS است. نوآوری این تحقیق در استفاده از روش های آمار مکانی برای شناسایی و تحلیل الگوهای مکانی-زمانی تصادفات برون شهری استان اصفهان در سطوح مختلف زمانی و شدت می باشد.
روش هادر این مطالعه الگوی مکانی- زمانی تصادفات ترافیکی در استان اصفهان در سال های 1396و 1397 با استفاده از داده های تصادفات ترافیکی برون شهری بررسی شده است. پس از جمع آوری داده های مربوطه و انجام پیش پردازش های لازم و آماده سازی داده ها، الگوی مکانی و زمانی تصادفات ترافیکی رخ داده در شبکه راه های اصلی، بزرگراه ها و آزادراه های منطقه مورد مطالعه با استفاده از روش های آمار مکانی مانند آزمون میانگین نزدیک ترین همسایه، خودهمبستگی مکانی موران I جهانی و تحلیل نقاط داغ بهینه شده (تکنیک گتیس- ارد Gi*) در سطوح مختلف در محیطGIS بررسی و شناسایی شدند.
یافته هاباتوجه به این که هدف از این تحقیق تعیین الگوهای مکانی-زمانی تصادفات ترافیکی برون شهری استان اصفهان است ابتدا الگوی نحوه پراکنش فضایی رویدادهای تصادف با روش های میانگین نزدیک ترین همسایه و خودهمبستگی مکانی موران I جهانی بررسی شد. نتایح نشان دهنده وجود الگوی خوشه ای قوی در داده های تصادفات ترافیکی در سال های مورد مطالعه در استان اصفهان بود. سپس با استفاده از روش گتیس -ارد جی استار یک تحلیل نقاط داغ بهینه شده به صورت کلی بر روی کل مجموعه داده تصادفات انجام شد و پس از آن باتوجه به تقسیم مجموعه داده به سطوح مختلف از جمله بازه زمانی شبانه روز، روز هفته، ماه، سال و سطح شدت تصادف این تحلیل بر روی مجموعه داده هر سطح به صورت جداگانه صورت گرفت. نتایج حاصل از اجرای تحلیل گتیس ارد جی استار بر روی سطوح مختلف حاکی از آن بود که بخش اعظمی از تمرکز نقاط داغ با سطح اطمینان 99درصد در مسیرهای منتهی به مرکز استان یعنی شهر اصفهان و همچنین شهرهای پرجمعیت همجوار آن واقع است که بیشترین حجم تردد و ترافیک در آن وجود دارد و با فاصله از مرکز استان تراکم تصادفات به طرز چشم گیری کاهش می یابد.
نتیجه گیریباتوجه به نتایج تحلیل خودهمبستگی مکانی تصادفات و نقشه های نقاط داغ در سطوح مورد بررسی نتایج حاکی از آن بود که تصادفات در برخی از مناطق استان اصفهان به صورت خوشه ای تجمع یافته اند. هم جواری با مرکز استان و شهرهای پرجمعیت و اصلی بر تمرکز تصادفات ترافیکی در این منطقه تاثیر بسیاری دارد و با فاصله از مراکز شهری پرجمعیت فراوانی تصادفات کاهش می یابد. از نتایج این مطالعه و درکی که از الگوهای مکانی و زمانی تصادفات ترافیکی به دست آمده است، می توان برای توسعه استراتژی های جدید، راهنمایی مدیران و دست اندرکاران حوزه حمل و نقل و ترافیک، اخذ تصمیمات و انجام اقدامات مناسب برای بهبود وضعیت ایمنی نقاط حادثه خیز استفاده نمود.
کلید واژگان: تصادفات ترافیکی, الگوهای مکانی- زمانی, آمار مکانی, خودهمبستگی مکانی, گتیس ارد جی استارBackground and ObjectivesTraffic accidents are a major public health concern worldwide, causing significant loss of life and property damage. To reduce the number of traffic accidents, it is crucial to identify where and when recurrent accidents occur. These accidents often follow specific spatial and temporal patterns and may form clusters, representing areas of concentrated accidents within a geographical space. Therefore, analyzing traffic accidents in both spatial and temporal dimensions is essential for determining the most effective and sustainable solutions. Isfahan province is among the provinces in the country with high accident rates in Suburban areas. Previous research conducted in Isfahan province has predominantly relied on statistical methods and has not adequately addressed the spatial and temporal aspects of accidents.This study aims to address the gaps in previous research by determining the spatial and temporal patterns of urban traffic accidents in Isfahan province and visualizing these patterns using spatial statistical methods in a GIS environment. The novel aspect of this research lies in utilizing spatial statistical techniques to identify and analyze the spatiotemporal patterns of urban accidents in Isfahan province at different time intervals and intensity levels.
MethodsThe spatial and temporal patterns of traffic accidents in Isfahan Province were investigated using suburban traffic accident data from March 2017 to March 2019. After collecting the relevant data, performing necessary preprocessing, and preparing the data, the spatial and temporal patterns of traffic accidents occurring on the main roads, highways, and freeways of the study area were analyzed and identified using spatial statistical methods such as the Average Nearest Neighbor test, Spatial Autocorrelation (Global Moran's I), and Optimized Hot Spot Analysis (Getis-Ord Gi* technique) at different levels in a GIS environment.
FindingsSince the aim of this study is to identify the spatial-temporal patterns of suburban traffic accidents in Isfahan Province, the spatial distribution pattern of accident events was first examined using the Average Nearest Neighbor and Spatial Autocorrelation (Global Moran's I) methods. The results indicated the presence of a strong clustering pattern in the traffic accident data during the study years in Isfahan Province. Then, an optimized Hot Spot Analysis was performed on the entire dataset of accidents using the Getis-Ord Gi* method. Subsequently, the analysis was conducted on the dataset of each level separately, considering different levels such as time of day, day of week, month, year, and accident severity level. The results of the Getis-Ord Gi* analysis at different levels showed that the majority of hot spots with a 99% confidence level are located on the routes leading to the provincial center, namely Isfahan City, as well as the neighboring populous cities. These areas experience the highest volume of traffic and congestion, and the accident density decreases significantly with increasing distance from the provincial center.
ConclusionBased on the results of the Spatial Autocorrelation analysis of accidents and the hot spot maps at the studied levels, the results showed that accidents are clustered in some areas of Isfahan Province. Proximity to the provincial center and major populated cities has a significant impact on the concentration of traffic accidents in this region. The frequency of accidents decreases with distance from major urban centers. The results of this study and the insights gained about the spatial and temporal patterns of traffic accidents can be used to develop new strategies, guide transportation managers and stakeholders, make decisions, and take suitable proceedings to effectively improve the safety of accident-prone areas.
Keywords: Traffic Accidents, Spatio-Temporal Patterns, Spatial Statistics, Spatial Autocorrelation, Getis-Ord Gi* -
در این پژوهش غلظت فلزات سنگین، گونه سازی ژئوشیمیایی و میزان تحرک پذیری آن ها به همراه کانی شناسی غیرآلی باطله های کارخانه زغال سنگ البرز شرقی مورد بررسی قرار گرفته است. بر اساس نتایج بدست آمده این باطله ها نسبت به زغال سنگ های جهانی از سرب و آرسنیک دارای غنی شدگی نرمال، از مس، نیکل و کروم دارای غنی شدگی اندک و از کادمیم و روی دچار تهی شدگی شده اند. از نظر کانی شناسی و بر اساس مطالعات اشعه ایکس، کانی های کوارتز، ایلیت، کائولینیت، سیدریت، کلسیت، ژیپس و پیریت در نمونه های باطله مشاهده گردید. نتایج آنالیز گونه سازی با استفاده از روش استخراج ترتیبی 6 مرحله ای نشان داد که سرب، نیکل، مس و آرسنیک عمدتا با فاز ششم (فاصل متصل به سولفیدها)، کروم با فاز پنجم (فاز متصل به سیلیکات ها) و کادمیم و روی با فاز اول (فاز انحلال پذیر) همراه هستند. محاسبه ضریب تحرک پذیری نیز موید این مسئله است که کادمیم و روی با 32/53 و 12/44 درصد بیشترین میزان تحرک پذیری را بین فلزات مورد مطالعه دارا هستند. این روند به ویژه برای نمونه های باطله قدیمی تر (30 ساله) مشخص تر است. تحرک پذیری بالای روی و کادمیم نشان می دهد که این فلزات به ویژه دارای پتانسیل بالایی برای ورود و آلوده کردن محیط های پیرامونی (آب و خاک) هستند و این مسئله می باید در ارزیابی ها و مدیریت پسماندها و باطله های زغال سنگ در منطقه مورد مطالعه مدنظر قرار گیرد.کلید واژگان: باطله زغال شویی, فلزات سنگین, گونه سازی, کانی شناسی, البرز شرقیThis study aims to investigate the content, geochemical speciation and mobility of heavy metals as well as mineralogical characteristics of wastes in a coal washing plant (Alborz-e-Sharghi Company). The obtained results revealed that coal wastes as compared to world coal mean are normal to enriched in terms of Pb, Cu, Ni, Cr and As while are depleted with respect to Cd and Zn. XRD analysis indicated that quartz, kaolinite, illite, calcite, calcite, siderite, gypsum and pyrite are present in the studied samples. The results obtained from speciation analysis showed that Pb, As, Cu, Ni and Cr were mainly associated with phases 6 and 5 (sulfide and silicate bound fractions) while Zn and Cd were mostly retrieved from phase 1 (water soluble fraction). The mobility factors also confirms that Zn and Cd with 53.32 and 44.12 % are the most mobilizable elements. This is particularly prominent for 30 years aged coal wastes. This study generally concludes that most mobilized metals such as Zn and Cd have the high potential to find their ways into the surrounding environments and this should be considered in future assessments and management of coal waste produced in the study area.Keywords: Coal washing wastes, Heavy metals, Speciation, mineralogy, Alborz–e-Sharghi
-
با توجه به ضرورت سازگاری درختان میوه مناطق معتدله با آثار ناشی از وقوع پدیده تغییر اقلیم، معرفی ارقام جدید محصولات باغی به ویژه ارقام پر محصول و بازارپسند بادام که دارای نیاز سرمایی/گرمایی و زمان گلدهی متنوع باشند و بتوانند در مناطق مختلف سازگار شوند، ضروری است. از این رو، درختان سه رقم بادام، که اخیرا ثبت شده اند، شامل: آریا، بردیا و ضیغمی و دو رقم تجاری به عنوان شاهد (فرادویل و فرانیس)، پیوند شده روی پایه بذری بادام تلخ، در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی با پنج تکرار در سال های 1397 تا 1400در باغی در شهرستان نی ریز در استان فارس از لحاظ نیازهای اقلیمی، عملکرد و کیفیت محصول، و روابط بین خصوصیات مورفولوژیکی و پومولوژیکی درخت، برگ، گل و میوه ارزیابی شدند. نتایج حاکی از برتری رقم آریا از لحاظ قدرت رشد (325 سانتیمترمربع سطح مقطع عرضی تنه)، عملکرد (به ترتیب برابر با 100/26گرم میوه خشک و 25/36 گرم مغز بر سانتیمترمربع سطح مقطع عرضی درخت) نسبت به سایر ارقام بود. درصد دوقلویی و عملکرد مغز ارقام ضیغمی و بردیا در حدود استاندارد مغز بادام نبودند. آریا و بردیا کمترین (296 واحد) و فرادویل بیشترین (515 واحد) نیاز سرمایی را داشتند. نیاز گرمایی ارقام جدید ثبت شده (9490 واحد) نیز کمتر از ارقام شاهد (11186 واحد) بود. گلدهی آریا و بردیا حدود دو هفته زودتر از ارقام شاهد بود و رقم ضیغمی حد وسط این دو گروه قرار داشت. بر اساس نتایج این پژوهش بادام رقم آریا می تواند به عنوان رقم تجاری برای کشت در مناطق دارای شرایط محیطی مشابه منطقه نی ریز در استان فارس و عاری از خطر سرمای بهاره مدنظر قرار گیرد.
کلید واژگان: بادام, تمایز, عملکرد میوه خشک, درصد مغز, بازدهی تولیدConsidering the adverse effect of changing climate, it is necssary to introduce new commercial high-yielding and marketable almond cultivars with different chilling and heat requirements, flowering time, which can adapt to various regions. Therefore, almond trees of three recently registered cultivars named; Aria, Bardia and Zeighami and two control cultivars grafted on bitter almond seedlings were compared using randomized complete block design with five replications from 2018-21 in an almond orchard in Neyriz of Fars province in Iran. Chilling and heat requirements, tree growth vigor, yield related traits, and relationships between different pomological and morphological characteristics were measured and evaluated. The results showed that cv. Aria was superior to the other cultivars due to its higher trunk cross-sectional area (TCSA) (325 cm2) and production and yield efficiency (100.26 g nut and 25.36 g kernel per cm2 TCSA). The proportion of double kernels and kernels in the Zeighami and Bardia cultivars, respectively, was below the standard classification for almonds. Cv. Aria and cv. Bardia had the lowest chilling requirements (296 CU) and cv. Ferraduel the highest (515 CU). The heat requirement of the newly registered almond cultivars was also lower than control cultivars. Aria and Bardia cultivars flowered two weeks earlier than control cultivars. In conclusion, cv. Aria is a suitable commercial almond cultivar for being grown in regions with no of spring frost risk.
Keywords: Almond, Distinctness, Dry fruit yield, Kernel yield, Production efficiency -
ارزیابی شاخص دیکسون روشی کارآمد اما تخریبی و زمان بر برای پیش بینی کیفیت انواع نهال محسوب می شود. پیش بینی سریع کیفیت و قدرت رشد نهال در فصل جابجایی آن به واسطه شناسایی خصوصیات مورفولوژیکی که بیشترین همبستگی را با این شاخص داشته باشند، ضروری است. به منظور ارزیابی روابط بین شاخص های مورفولوژیکی نهال های پیوندی آلبالو و گیلاس، نهال ریشه لخت 17 رقم تجاری با سه تکرار از 10 نهالستان واقع در چهار استان کشور، از دو گروه نهال گواهی نشده روی پایه بذری و نهال گواهی شده روی پایه رویشی در فصل جابجایی نهال در سال های 1399 و 1400 برداشت شد. ویژگی های نهال ها شامل ارتفاع، قطر، طول ریشه، تعداد ریشه و شاخه فرعی، وزن تر و خشک، نسبت ارتفاع به قطر و شاخص دیکسون ارزیابی، و همبستگی ساده بین آنها برآورد شد. ضرایب همبستگی و آنالیز مسیر و با در نظر گرفتن شاخص دیکسون به عنوان متغیر وابسته، به آثار مستقیم و غیرمستقیم تجزیه شد. نتایج نشان داد میانگین شاخص دیکسون برای نهال های پایه بذری تولید شده در اقلیم های مختلف برابر با 6/15 بود و در مناطقی با بیش از 3400 درجه-روز رشد مقدار آن بیش از میانگین بود. در نهال های گواهی شده مقدار این شاخص به کمتر از 12 رسید که به نظر می رسد تحت تاثیر استفاده از پایه نیمه پاکوتاه کننده SL-64 بود. بر اساس نتایج آنالیز مسیر در ارزیابی شاخص دیکسون، بالاترین اثر مستقیم مربوط به قطر نهال بالای محل پیوند بود. قطر نهال به دلیل داشتن بالاترین همبستگی با شاخص دیکسون و اغلب خصوصیات مورفولوژیکی کارآمدترین شاخص در ارزیابی و درجه بندی کیفیت نهال تعیین شد.کلید واژگان: گیلاس, آلبالو, پایه بذری, پایه رویشی, نیمه پاکوتاه, شاخص کیفیت دیکسونEvaluation of the Dickson quality index (DQI) is an efficient but destructive and time-consuming method for prediction of the quality of different seedlings. Fast and low-cost prediction of the quality and vigor of fruit tree seedlings at harvest time using DQI which has shown to be highly correlated with morphological characteristics, is necessary. In this study, grafted sour cherry and sweet cherry bare-root seedlings of 17 commercial cultivars with three replications from 10 nurseries in four provinces in Iran were harvested during the transplanting seasons of 2020 and 2021. The seedlings were selected from two types of certified and non-certified grafted sour cherry and sweet cherry on the seedling and clonal rootstocks, respectively. Seedling height, diameter above grafting line (DAGL), root length, number of roots and branches, fresh and dry weight, height to diameter ratio, and DQI were assessed, and simple correlation coefficients between them were calculated. Path analysis method employed to estimate direct and indirect effects of variables. The results showed that the average DQI for non-certified seedlings was 15.6. The higher values of DQI were observed in areas with more than 3400 accumulated growing degree-days. For certified seedlings, DQI decreased to 12 which is likely to be the effect of using SL64 semi-dwarf rootstock. Based on the results of the path analysis for DQI, the highest direct effect was related to DAGL. DAGL was determined as the most efficient morphological characteristic for characterization of quality categories of grafted sour cherry and sweet cherry seedlings due mainly to its highest correlation with the DQI and most of the other morphological characteristics.Keywords: Sour cherry, Sweet cherry, seedling rootstock, clonal rootstock, semi-dwarf, Dixon quality index
-
سنجش وضعیت و رتبه بندی شهرستان های استان اردبیل به لحاظ دسترسی به خدمات و زیرساخت های بهداشتی درمانیزمینه و هدف
در دسترس بودن متوازن و عادلانه نیروی انسانی و تجهیزات و خدمات بخش بهداشت و درمان در نواحی مختلف جغرافیایی شرطی بنیادین و ضروری جهت افزایش سطح سلامت انسان ها و به تبع آن جامعه سالم است؛ چرا که توزیع نامناسب و نابرابر خدمات و امکانات بهداشتی، هزینه مالی سنگینی را بر دوش جوامع تحمیل کرده و با تداوم این نابرابری ها، عقب ماندگی و کندشدن سرعت رشد جوامع را منجر خواهد شد. لذا هدف این پژوهش سنجش وضعیت و رتبه بندی شهرستان های استان اردبیل به لحاظ دسترسی به خدمات و زیرساخت های بهداشتی- درمانی بود.
روش کارتحقیق حاضر از نظر ماهیت، توصیفی- تحلیلی و از نظر هدف، کاربردی بود. داده های مورد نیاز از سالنامه آماری 1395 استخراج شده و از طریق کارشناسان شاغل در مراکز درمانی استان و به روش نمونه گیری گلوله برفی تعداد 10 پرسشنامه تعیین ارجحیت تکمیل شد. در این راستا، جهت وزن دهی به شاخص ها، از مدل آنتروپی؛ جهت رتبه بندی برخورداری شهرستان ها، از مدل کوپراس؛ جهت سطح بندی شهرستان ها، از روش تحلیل خوشه ای در قالب نرم افزار SPSS و جهت نمایش وضعیت برخورداری شهرستان ها، از نرم افزار ArcGIS، استفاده گردید.
یافته هانتایج نهایی مدل کوپراس بیانگر این امر بود که بیشترین میزان دسترسی به خدمات و زیرساخت های بهداشتی- درمانی در بین شهرستان های استان اردبیل، به ترتیب رتبه، شهرستان های اردبیل، مشگین شهر، خلخال، مغان، نمین، پارسآباد، بیله سوار، نیر، کوثر و سرعین بودند و اینکه شهرستان های استان اردبیل در سه خوشه در حال توسعه، نسبتا محروم از توسعه و محروم از توسعه قرار داشتند.
نتیجه گیریدر سطح کشوری، استان اردبیل از لحاظ دسترسی به خدمات و زیرساخت های بهداشتی- درمانی در حد کمتر از متوسط یا در وضعیت نسبتا محروم از توسعه قرار گرفته است. تفاوت در سطح و برخورداری در بین شهرستان های استان هم نشانگر عدم رعایت عدالت در توزیع شاخص های بهداشتی- درمانی در سطح استان است.
کلید واژگان: رتبه بندی, خدمات بهداشتی- درمانی, مدل کوپراس, استان اردبیلJournal of Health, Volume:13 Issue: 2, 2022, PP 239 -254Background & objectivesBalanced and fair availability of human resources, equipment, and services is a necessary condition in the health and treatment sector in different geographical areas to increase the level of human health, which will lead to the creation of a healthy society. On the other hand, the insufficient and unequal distribution of health services and facilities imposes high financial costs on societies, the continuation of which will cause backwardness and decrease the growth rate of the societies. Therefore, this research aims to evaluate the status and ranking of Ardabil province's cities regarding access to healthcare services and infrastructure.
MethodsThis descriptive-analytical study is designed with practical purpose. The present study is descriptive-analytical in nature and applied in purpose. The required data from the statistical yearbook of 2016 was extracted. Ten questionnaires were completed by experts working in the medical centers of the province for determining the priority using the bullets and the snow sampling method. In this study, the entropy model, Kopras model, and cluster analysis method were used to weigh the indicators, rank, and level of the cities respectively using SPSS. In addition, ArcGIS software has been used to show the status of the cities.
ResultsThe final results of the Kopras model indicate that the highest levels of access to healthcare services and infrastructure among the cities of Ardabil province are respectively Ardabil, Meshgin Shahr, Khalkhal, Moghan, Nemin, Pars Abad, Beile Sawar, Nair, Kausar and Sareen. And the cities of Ardabil province are located in the cluster of three developing clusters, relatively deprived of development and deprived of development.
ConclusionArdabil province is lower than the national average in terms of access to healthcare services and infrastructure, or in a relatively deprived state in terms of development. The difference in the level of enjoyment of the cities of the province also shows the lack of justice in the distribution of health and treatment indicators.
Keywords: Ranking, Health, Treatment, Services of Health, Copras Model, Ardabil Province -
زمینه و هدف
کاهش چگالی استخوان به خصوص در زنان از عوامل خطرزای سلامتی محسوب میشود، بنابراین هدف از این پژوهش تعیین و بررسی تاثیر یک دوره تمرین مقاومتی به همراه مصرف مکمل ویتامین D بر مارکرهای جذب استخوان در دختران بود.
روش بررسیدر این مطالعه نیمهتجربی که در سال 1400 به صورت پیش آزمون پس آزمون با گروههای تجربی و کنترل انجام شد، 24 نفر از دختران غیرورزشکار شهرستان بروجرد (با میانگین سن 04/2±6/21 سال، میانگین قد 6/5±5/155 سانتی متر و میانگین وزن 9/4 ± 13/64 کیلوگرم)، به طور داوطلبانه در این پژوهش شرکت کردند. شرکت کنندگان به طور تصادفی به چهار گروه شش نفره (تمرین مقاومتی، مصرف ویتامین D، تمرین مقاومتی مصرف ویتامین D و گروه کنترل) تقسیم شدند. تمرین مقاومتی شامل 8 هفته (سه جلسه در هفته و یک ساعت در هر جلسه) تمرین مقاومتی با رعایت اصل اضافه بار انجام بود. بارگیری مکمل ویتامین D به مدت هشت هفته(یک دوز در هفته) با استفاده از قرص ویتامین D (8 پرل IU50000) به همراه 300 میلیلیتر آب انجام شد. 48 ساعت قبل از شروع پروتکل و 48 ساعت پس از اتمام آخرین جلسه، خونگیری به منظور سنجش غلظت سرمی پاراتورمون و کلسیتونین آزمودنیها انجام شد. دادههای جمعآوری شده با استفاده از آزمونهای تحلیل کواریانس، شاپیرو ویلک و آزمون تعقیبی بنفرونی تجزیه و تحلیل شدند.
یافتههایافتهها نشان داد میزان کلسیتونین و پاراتورمون در بین گروههای پژوهش به طور معنیداری متفاوت بود که این تفاوت با افزایش معنیدار در غلظت سرمی کلسیتونین (001/0=p) و کاهش معنیدار در غلظت سرمی پاراتورمون (001/0=p) در گروه تمرینی و گروه تمرین ویتامین D همراه بود.
نتیجهگیریبه نظر میرسد فعالیت مقاومتی و مصرف ویتامین D موجب افزایش کلسیتونین و کاهش پاراتورمون در دختران کمتحرک میشود که احتمالا تاثیر مثبتی بر توده استخوان میگذارد.
کلید واژگان: تمرین مقاومتی, ویتامین D, کلسی تونین, پاراتورمونArmaghane-danesh, Volume:27 Issue: 4, 2022, PP 442 -454Background & aimDecreased bone density, especially in women, is a health risk factor; therefore, the aim of the present study was to investigate the effect of a resistance training course with vitamin D supplementation on bone absorption markers in girls.
MethodsThe participants of the present semi experimental study were 24 non-athlete girls in Boroujerd (mean age 21.6 ± 2.04 years, mean height 155 ± 5.5 cm and average weight 64.13 64 4.9 kg) who participated voluntarily and were randomly divided into four groups of six (resistance training, vitamin D intake, resistance training with vitamin D intake and control group). Resistance training consisting of eight weeks (three one-hour sessions per week) was performed in accordance with the principle of overload. The participants were given Vitamin D supplementation for eight weeks (once a week) using vitamin D tablets (8 pearl IU50000) with 300 ml of water. Blood samples were taken 48 hours before the beginning of the protocol and 48 hours after the end of the last session to measure the serum concentrations of parathyroid hormone and calcitonin. ANCOVA and Bonferroni post hoc test were used to analyze the hypotheses.
ResultsThe results indicated that after eight weeks of resistance training, as well as eight weeks of resistance training with vitamin D, a significant increase in serum calcitonin concentration (p=0.001) and a decrease in serum parathyroid hormone concentration (p=0.001) Occurred.
ConclusionIt seems that resistance activity and vitamin D consumption increases calcitonin and decreases Parathormone in sedentary girls, which probably has a positive effect on bone mass.
Keywords: Resistance training, Vitamin D, Calcitonin, Parathormone -
غربالگری برخی ارقام تجاری زردآلوی ایران با استفاده از نشانگرهای ریزماهواره با هدف شناسایی هم نامی ها
در ایران، بسیاری از ارقام محلی زردآلو توسط باغ داران و نهال کاران با هدف بهره برداری از ارقام جدید در میان استان ها جابجا شده و متعاقبا در برخی موارد نام آن ها در مقصد تغییر یافته است. بنابراین برای مدیریت بهینه ژرم پلاسم زردآلوی کشور و شناسایی ارقامی که از نظر ژنتیکی از یکدیگر متفاوت هستند، غربالگری ژرم پلاسم زردآلو در ایران ضروری به نظر می رسد. بنابراین هدف از انجام این مطالعه، غربالگری تعدادی از ارقام تجاری زردآلوی ایران با استفاده از نشانگرهای ریزماهواره، جهت بررسی وضعیت نام های اطلاق شده به ارقام، شناسایی هم نامی ها و درک بهتر از تفاوت های ژنتیکی میان ارقام بود. در این مطالعه 29 رقم مختلف زردآلو با پنج تکرار از 14 نهالستان از شش استان کشور جمع آوری شدند. برای ارزیابی وضعیت حفظ اصالت ژنتیکی در نهالستان های کشور، برخی از ارقام، دو بار از نهالستان های مختلف جمع آوری شدند. همچنین DNA 10 رقم بومی زردآلو که قبلا ثبت و در فهرست ملی ارقام وارد شده بودند نیز به عنوان شاهد در مطالعه گنجانده شدند. علاوه بر آن زردآلوی رقم Orange Red (با نام محلی پرتقالی) به عنوان نمونه Outgroup در این بررسی ها گنجانده شد. برای انجام آزمایشات، استخراج DNA به روش CTAB انجام و از 13 جفت آغازگر ریزماهواره که در مطالعات مختلف بیشترین میزان تنوع را آشکار کرده بودند، برای انجام واکنش های زنجیره ای پلیمراز استفاده شد. سپس محصولات این واکنش ها بر روی ژل پلی اکریلامید ده درصد الکتروفورز شد. نتایج نشان داد که شاخص های تنوع ژنی نی و شانون به ترتیب 0/32 و 0/48 بودند. بیشترین فاصله ژنتیکی (0/74) میان ارقام عسگرآبادی و زودرس و همچنین ارقام محلی گوشتی زودرس و نصیری مشاهده شد. در این مطالعه، برخی از ارقام علی رغم داشتن اسامی متفاوت، دارای زمینه ژنتیکی مشابهی بودند. همچنین نتایج نشان داد که ارقام نصیری، طبرزه و شاهرودی که هر کدام از دو نهالستان از استان های متفاوت جمع آوری شده بودند، علی رغم نام یکسان دارای زمینه ژنتیکی متفاوتی بودند. در نهایت می توان گفت که یکی از چالش های جدی در مدیریت ژرم پلاسم و نهالستان های کشور، عدم وجود باغات مادری استاندارد از ارقام اصیل بومی زردآلو جهت تامین پیوندک های سالم و اصیل برای نهالستان ها می باشد.
کلید واژگان: تجزیه خوشه ای, نشانگر مولکولی, مدیریت ژرم پلاسم, هم نامیScreening of some Iranian Commercial Apricot Cultivars by SSR Markers for Identification of SynonymsIntroductionApricot (Prunus armeniaca L.) as an important fruit crop belongs to the Amygdaloideae in the Rosacea family and is grown in regions with Mediterranean climates in the world. Apricot species were classified into six eco-geographical groups including: Central Asian, East Chinese, North Chinese, Dzhungar-Zailij, Irano-Caucasian and European. Iranian genotypes which belong to the Irano-Caucasian group are mostly self-incompatible with low chill requirement. The high level of genetic diversity in Iranian apricots is due to sexual reproduction by seeds during the years. In Iran, many of apricot local varieties have been relocated between provinces and subsequently, in some cases their names, have been changed over the years. Hence, to determine the genetically different cultivars and detection of synonyms, screening of apricot germplasm seems necessary in Iran.
Materials and MethodsThirty eight commercial genotypes of apricot with five biological replications were collected from 14 nurseries in West Azarbaijan, East Azarbaijan, Esfahan, Semnan, Alborz, and Tehran Provinces in Iran. Additionally Orang Red apricot (Porteghali) included in the study as an outgroup sample. Also DNA sample of previously registered apricots in national list were used in this study. Young and healthy leaves of each cultivar were sampled and stored at -70 °C. Samples were powdered using mortar and pestle in presence of liquid nitrogen. CTAB extraction buffer was used for nucleic acid extraction. Quantity and quality of extracted DNA were measured by spectrophotometry and agarose gel electrophoresis.Thermal cycles were done in Eppendorf thermocycler and the cycling program were set on one cycle of 94°C for 4 minute, 30 cycles of 94°C for 30 seconds, annealing temperature of each primer for 30 seconds and 72°C for 30 seconds followed by one cycle of 72°C for 5 minutes. PCR products were resolved on 10% polyacrylamide gels in 1x TBE buffer. GelRed (Biotium) was applied for gel staining and amplified bands were revealed by UV (300 nm). Eight SSR markers which showed more diversity were selected and scored. Polymorphic alleles were scored as one for presence and zero for absence. For detection of off types, samples were classified by Paired Group method and Euclidean algorithm in PAST software. Then the data of off-types were removed from the dataset and samples were reclassified by the method. Principal Coordinate Analysis (PCoA) was carried out using PAST software. Genetic diversity indices were evaluated in Popgene 32 software.
Results and DiscussionEight SSR loci produced 124 alleles with the average 15.5 allele per locus. Nei’s gene diversity and Shannon’s information index were 0.32 and 0.48, respectively which showed high level of diversity in this collection. Distance matrix based on Nei’s gene diversity showed that the most genetic distance (0.74) was between Askar Abadi and Zodras, Mahali Goushti Zodras and Nasiri cultivars. Clustering of samples indicated that some samples including 19 (Shahroudi), 59 (Nakhjavan), 107 (Shahroudi), 127 (Soltani), 137 (Ghavami), 144 (Tabraze) and 156 (Daneshkade) were off-types.For identification of synonyms the off-type samples were disregarded. Cluster analysis illustrated that some local cultivars with different names had same genetic backgrounds. Thus, the names of these samples should be unified in the germplasm. Depicted graph based on first and second coordinates in PCoA demonstrated that the 38 collected groups of apricots are genetically 26 distinct cultivars and there are some duplicates in the germplasm. Results showed that three loci including UDP98-021, UDP98-409 and UDP98-411 were able to distinguish all 26 genotypes. To check the genetic identity of saplings with the same name, some cultivars including Jahangiri, Askar Abadi, Shamlou, Saltanati, Shahroudi, Shams, Tabarze and Rajab Ali were collected from two different nurseries. Surprisingly, the results showed that Nasiri, Tabraze and Shahroudi which were sampled twice from distinct nurseries and provinces, despite of identical names, had different genetic backgrounds.
ConclusionDetected off-types among five biological replications of local varieties propagated asexually by nurseries showed that there was not sufficient attention in the selection of propagating material in the nurseries. In this context, establishment of foundation blocks by public sector and mother orchards by private sector of economy from Iranian apricot local varieties can be an effective solution so that nursery operators can provide certified propagating material for production of certified nursery stocks. Moreover, seed and plant certification and registration institute should made inspection and testing procedures in mother orchards and nurseries to ensure that propagated trees are healthy, genetically uniform and original.
Keywords: Cluster analysis, Germplasm management, Molecular Marker, Synonym -
فرایند اکسیداسیون الکترولیتی پلاسمایی (PEO) روشی نوین و امید بخش برای پوششدهی آلیاژهای سبک از جمله منیزیم است. در این فرایند، متغیرهای زیادی بر کیفیت و خواص پوشش تاثیرگذارند که در این پژوهش به اثر فرکانس بر خواص پوششهای PEO حاصل بر زیرلایه آلیاژ منیزیم AZ31 پرداخته شده است. فرایند پوششدهی در رژیم جرقهزنی نرم در یک الکترولیت پایه سیلیکاتی در فرکانسهای 1، 2 و 3 کیلوهرتز انجام شد. پوششها دارای مورفولوژی شبکهای (داربستی) از میکرو تخلخلها، میکرو ترکها و گرانولهایی از ترکیبات اکسیدی بودند که با افزایش فرکانس تغییر قابلتوجهی در مورفولوژی آن بهوجود نیامد. همچنین پوششها دارای ترکیبات فازی اکسید منیزیم، منیزیم فلورید، فورستریت، اکسید سیلیسیوم (آمورف) و آناتاز(کریستالی و آمورف) بودند که نشانگر مشارکت عناصر زیرلایه و الکترولیت در فرایند پوششدهی است. بر اساس تصاویر سطح مقطع، ضخامت پوشش با افزایش فرکانس دستخوش تغییر نشده بود، لیکن تخلخلها در سطح مقطع پوشش افزایش یافتهاند. همچنین با افزایش فرکانس حفرات ریزی در لایه داخلی متراکم پوشش ظاهر شد. به منظور بررسی رفتار خوردگی پوششها، آزمون طیفسنجی امپدانس الکتروشیمیایی در محلول سدیم کلرید 5/3 درصد وزنی به مدت 7 روز انجام شد. نتایج این آزمون نشان داد که با افزایش فرکانس و افزایش تخلخلها، سطح بیشتری از پوشش در تماس با محلول قرار میگیرد و همچنین وجود تخلخل در لایه متراکم پوشش امکان دسترسی محلول به زیرلایه را فراهم میکند که این امر سبب کاهش عملکرد سدی پوشش میشود.
کلید واژگان: مریم رحمتی, کیوان رئیسی, محمدرضا طرقی نژاد, امین حکیمی زادPlasma electrolytic oxidation is a novel and promising method for coating the light alloys especially magnesium alloys. Several parameters affect the coating quality and its properties, where in this study; the effects of frequency on properties of coatings produced by PEO on AZ31 Mg alloy were investigated. The coating process was performed in a silicate-based electrolyte containing KF and K2TiF6 using a soft-sparking waveforms with 30 % cathodic pulse width at 1, 2, and 3 kHz. The surface morphology of the coatings was a net-like (scaffold) containing a micro-pores network, micro-cracks, and granules of oxide compounds, in which, no noticeable change on coating morphology occurred with increasing the frequency. Also, the coatings were composed of MgO, MgF2, Mg2SiO4, SiO2 (amorphous), and TiO2 (crystalline and amorphous) phases contributed by the elements from both substrate and electrolyte in the coating process. Based on the cross-sectional images, the thickness of coatings displayed no significant increase with increasing in frequency, but the porosity percentage was increased. Also, the very small pores were presented in the inner layer with increasing frequency. Corrosion behavior of the coatings was evaluated using electrochemical impedance spectroscopy (EIS) in 3.5 wt. % NaCl until 7 days of immersion. The results of the EIS showed that with increasing frequency and porosity, the larger surface of the coating is in contact with the solution, and the presence of porosity in the more compact layer of the coating allowed the access of solution to the substrate, which reduces the barrier performance of the coating.
Keywords: AZ31 Mg alloy, plasma electrolytic oxidation, frequency, corrosion resistance -
Journal of Electrical and Computer Engineering Innovations, Volume:9 Issue: 2, Summer-Autumn 2021, PP 203 -214Background and Objectives
Object tracking in video streams is one of the issues in machine vision that has many applications. Depending on the type of the object, the number of objects and other inputs used in tracking, object tracking is divided into several different categories. Multi-object tracking in a camera network is one of the most complex types of object tracking. In this type of tracking, the goal of the algorithm is to extract the persistent trace of several objects moving simultaneously in a wide area that is monitored by a network of cameras. This type of tracking is often done in two steps. In the first step, the traces of each object in each camera is called tracklets are extracted. Then, the persistent trace of the objects are obtained by associating the extracted tracklets of all cameras in the monitored wide area. Here, we introduce a novel variational approach based on the deep features to associate the tracklets.
MethodsFor this purpose a variational model with multiphase level set representation is introduced. The persistent trace of all objects are obtained by optimizing the proposed variational model. The proposed variational model is optimized by employing the Euler-Lagrange equation. CNN and deep learning are used to extract the deep features of appearance and motion of objects. Here, a ResNet50 network that is pre-trained on ImageNet and a transformer neural network which is trained with motion parameters of tracklets such as acceleration and orientation change rate are used for extracting deep features.
ResultsThe results on the three well-known datasets which are real and a synthesized dataset show that the proposed model takes competitive performance, while using less extra context information of the camera network and objects, compared to the other proposed methods. The evaluations show the quality of the proposed model in solving complex problems using the minimum required initial knowledge.
ConclusionThe multiphase model using deep features presented in this paper provide 9% better results than the multiphase model without deep features based on TCF and FS metrics and 8% better results based on MT metric.
Keywords: Multi-Object Tracking, Camera Network Tracking, MultiPhase Level Set Representation, Variational Tracking, Deep Features -
Characterizing soil infiltration parameters using field/laboratory measured and remotely-sensed data
Characterizing soil infiltration parameters is time consuming and costly. We carried out the current research to predict different parameters of soil infiltration using field/laboratory measured and remotely-sensed data. The investigated parameters included infiltration rates at different time intervals and the parameters of the three well-known infiltration models. We employed soil sampling and field measurements on late spring 2012 and acquired ETM+ data for the correspondent dates. We measured several soil properties as well as infiltration. Then, we developed several pedo-transfer functions (PTFs) from the collected field/laboratory measured and remotely sensed data to predict the intended infiltration parameters. Results showed that field/laboratory measured data were able to predict soil infiltration rates and parameters of the investigated models with reasonably high accuracies (E value up to 0.961). The results also revealed that, although there was no significant and robust relationship between soil surface reflectance and the investigated parameters, the developed PTFs had reasonable accuracies (E value up to 0.634) in estimating the intended infiltration parameters using soil characteristics (moisture content, soil separates, and organic carbon) which are predictable from remotely sensed data.
Keywords: Lighvan watershed, Remote sensing, Soil infiltration, Pedo-transfer functions -
زمینه و هدف
بیماری آلزایمر رایج ترین شکل زوال عقل است. (Lysine Acetyltransferase 2B) KAT2B یک پروتئین میتوکندریایی است که به عنوان ارگان کنترل کننده پاک سازی میتوکندری توسط میتوفاژی شناخته شده است. PRDX6 (Peroxiredoxin 6) تنظیم کننده کلیدی میتوفاژی است و نقش حیاتی در حفظ هموستاز ROS (Reactive oxygen species) میتوکندری ایفاء می کند. بنابراین هدف از پژوهش حاضر تعیین تاثیر تمرین استقامتی شنا بر میزان بیان ژن های PRDX6 و KAT2B در هیپوکمپ مدل موش صحرایی نر نژاد ویستار پس از القاء آلزایمر می باشد.
مواد و روش هادر مطالعه تجربی حاضر، 18 سر موش صحرایی به صورت تصادفی به 3 گروه کنترل، آلزایمر و گروه تمرین-آلزایمر تقسیم شدند. مدل آلزایمر با تزریق آمیلویید بتا 42-1 به منطقه CA1 هیپوکمپ ایجاد شد و موش های صحرایی گروه تمرینی به مدت 3 هفته، هر روز و به مدت 30 دقیقه در تمرین شنا شرکت کردند. به منظور تایید مدل آلزایمر از رنگ آمیزی تیوفلاوین و برای تعیین میزان بیان ژن های مورد نظر از روش Time PCR Real استفاده شد. برای تجزیه و تحلیل داده ها از آنالیز واریانس یک طرفه و آزمون تعقیبی Tukey استفاده شد.
یافته هابین میزان پلاک های بتا آمیلویید در دو گروه آلزایمر و کنترل تفاوت معنی دار وجود داشت (001/0>P). آلزایمر موجب کاهش معنی دار بیان ژن های PRDX6 و KAT2B در هیپوکمپ گروه آلزایمر در مقایسه با گروه کنترل شد (001/0>P) و به دنبال اجرای تمرین استقامتی، بیان ژن PRDX6 در مقایسه با گروه آلزایمر افزایش نشان داد (027/0=P).
نتیجه گیریبه نظر می رسد تمرین استقامتی می تواند موجب حفظ تعادل اکسیداتیو و بهبود هموستاز میتوکندری در بیماری آلزایمر شود.
کلید واژگان: آلزایمر, تمرین استقامتی, موش صحرایی, PRDX6, KAT2BBackground and ObjectivesAlzheimer's disease is the most common form of dementia. KAT2B (Lysine Acetyltransferase 2B) is a mitochondrial protein known as mitochondria clearing control organ by mitophagy. PRDX6 (Peroxiredoxin 6) is a key regulator of mitophagy and plays a critical role in maintaining mitochondrial ROS (Reactive oxygen species) homeostasis. Therefore, the purpose of this study was to investigate the effect of swimming endurance training on expression of PRDX6 and KAT2B genes in male hippocampus model of Wistar rat after induction of Alzheimer's.
Materials and MethodsIn this experimental study, 18 rats were randomly divided into 3 groups including control, Alzheimer's and exercise-Alzheimer's groups. The Alzheimer's model was created by injecting beta 42-1 amyloid into the CA1 hippocampus region, and the training group rats participated in the swimming 30 min/day for a period of 3 weeks. In order to confirm the Alzheimer's model, thioflavin staining was used, and Real Time PCR method was used to determine the expression of the desired genes. One-way ANOVA with Tukey’s post-hoc test was used for data analysis.
ResultsThere was a significant difference between the amount of beta-amyloid plaques in the two groups of Alzheimer's and control (p<0.001). Alzheimer's disease significantly reduced the expression of PRDX6 and KAT2B genes in the Alzheimer's rats hippocampus (p<0.001), and also following the endurance exercise, the PRDX6 gene expression increased compared with the Alzheimer's group (p=0.027).
ConclusionEndurance training can possibly maintain oxidative balance and improve mitochondrial hemostasis in Alzheimer's disease.
Keywords: Alzheimer, Endurance training, Rat, PRDX6, KAT2B -
Indirect measurement of soil electrical conductivity (EC) has become a major data source in spatial/temporal monitoring of soil salinity. However, in many cases, the weak correlation between direct and indirect measurement of EC has reduced the accuracy and performance of the predicted maps. The objective of this research was to estimate soil EC based on a general linear model via using several soil properties. Through calibration equations, the error involved in such model-based data was calculated and employed in mapping soil EC using kriging with measurement errors (KME) method. The results were then compared with those of ordinary kriging (OK) and co-kriging (CK). Soil samples were taken from the depth of 0-20 cm in 78 points with spatial intervals of 500 m from an area of 40 km2, and they were analyzed for their electrical conductivity (EC) and certain other soil properties. Measured soil EC data (hard data) and auxiliary soil data were further used to develop the semi-variance and cross-semi-variance functions; moreover, soil salinity prediction was done on a grid of 100 m with OK and CK methods. Afterwards, the most optimal EC estimation model was developed using auxiliary soil data and GLM. As predicted values always involve uncertainty, the error involved with the predicted values was calculated and then the calibration equations were adjusted. Lastly, soil salinity was predicted using KME method. Results showed that the OK method had the lowest MSE and RMSE values, 0.65 and 0.8 dS m-1, respectively. Furthermore, among the auxiliary data, pH and silt content resulted in some of the best cross-semi-variance functions, among which, silt had a better performance regarding the spatial prediction of soil EC. The GLM model developed with the calculated error and KME resulted in predictions close to those of OK method (with MSE and RMSE of 0.74 and 0.86 dS m-1, respectively). KME method provided the possibility of merging error resulting from the use of soft data, derived from prediction equations; therefore, it successfully improved the spatial prediction of soil electrical conductivityKeywords: Co-Kriging, Kriging with measurement errors, Soil Salinity, Spatial dependency
-
عملیات خاکورزی در خاک های انبساط پذیر به دلیل چسبنده بودن در زمان مرطوب و سخت بودن در مواقع خشک با مشکلاتی همراه می باشد. یکی از راهکارهای مدیریت این خاک ها، استفاده از بهبود دهنده های خاک[1] می باشد. در همین راستا، در تحقیق حاضر آزمایشی به صورت فاکتوریل با طرح پایه کاملا تصادفی (CRD) با دو فاکتور شامل نوع (صمغ عربی و کیتوسان) و مقدار مصرف (صفر، پنج و ده گرم بر کیلوگرم) بهبود دهنده های خاک با سه تکرار به منظور بررسی اثرگذاری بیوپلیمرهای طبیعی فوق در بهبود کیفیت خاک از دیدگاه خصوصیات فیزیکی خاک های انبساط پذیر انجام شد. تعدادی از ویژگی های خاک پس از یک دوره زمانی حدودا سه هفته ای تیمار خاک مورد پایش قرار گرفت. نتایج نشان داد که کاربرد صمغ عربی و کیتوسان موجب افزایش هدایت هیدرلیکی اشباع (Ks) (حدودا دو برابر) و پایداری خاکدانه ها در حالت خیس (WAS) (حدودا 3 تا 4 برابر) شد. شاخص میانگین وزنی قطر خاکدانه ها (MWD) در اثر تیمار خاک ها با صمغ عربی حدودا دو برابر افزایش و در اثر تیمار با کیتوسان حدودا به نصف کاهش یافت. در ارتباط با هدر رفت آب خاک نیز، صمغ عربی موجب حفظ رطوبت بیشتری در خاک در مقابل نیروی تبخیر گردید. میزان انبساط خاک های مورد آزمایش نیز در اثر کاربرد هردو بیوپلیمر فوق به حدود نصف کاهش یافت. بنابراین به نظر می رسد بتوان از بیوپلیمرهای فوق برای کاهش خاصیت انبساط و انقباض خاک ها استفاده کرد.کلید واژگان: بیوپلیمر, خاک متورم شونده, نگهداری آب, ورتی سول هاTillage operations in swelling soils comprise some difficulties due to the fact that they are sticky during wet periods and hard in dry conditions. Applying soil conditioners is one of the solutions for managing these soils. In this study, a completely randomized (CRD) factorial experiment with two factors including type (Arabic gum and Chitosan) and amounts (zero, 5, and 10 grams per kilogram) of two soil conditioners with three replications was carried out to investigate the effect of these natural biopolymers on the improvement of the physical quality of these soils. Several soil characteristics were examined after three weeks of incubation time. The results showed that the use of Arabic gum and Chitosan increased saturated hydraulic conductivity (Ks) (approximately twice) and wet-aggregate stability (WAS) (approximately 3-4 times). The mean weight dimeter (MWD) index increased around twice as a result of the treatment of soil by Arabic gum and decreased around half due to soil treatment by Chitosan. Regarding soil water storage, Arabic gum retained more water in soil exposing to evaporation force. The swelling volume of the examined soils decreased around half as a result of the application of both above-mentioned biopolymers. Therefore, the above-mentioned biopolymers can be used to treat swelling soils hoping a considerable reduction in their swelling and shrinkage characteristics.Keywords: Biopolymers, Swelling soils, Vertisols, Water retention
-
فعالیت آنزیم نیترات ریداکتاز می تواند شاخص مناسبی برای جذب نیترات در حضور کلر و تحمل گیاه به شوری باشد. برنامه ریزی بیان ژن یک مدل ریاضی بین متغیرهای ورودی و خروجی بوده و توانایی انتخاب پارامترهای موثر در مدل را دارد. در این تحقیق محتوای یونی ریشه (کلر، سدیم، نیترات و پتاسیم) در دو ژنوتیپ انگور (قره شانی و قزل اوزوم) به عنوان پارامترهای موثر بر فعالیت نیترات ریداکتاز وارد مدل برنامه ریزی بیان ژن شدند. نتایج نشان داد که جذب نیترات تحت شوری کاهش یافت، همچنین در غلظت های بالای نیترات کاهش در ژنوتیپ حساس به شوری بیشتر بود. به عبارت دیگر در انگور سیستم انتقال با تمایل پایین (LATS) نسبت به سیستم انتقال با تمایل بالا (HATS) به شوری حساس تر بود. فعالیت آنزیم نیترات ریداکتاز با افزایش غلظت نیترات در ریشه در هر دو ژنوتیپ افزایش یافت. مقایسه نتایج حاصل از کاربرد سه مجموعه عملگر ریاضی نشان داد که بیشترین ضریب همبستگی و کمترین میانگین مربعات خطا در دوره آموزش برای حالتی است که از مجموعه عملگرهای مدل پیش فرض بهره برده شود، اما در مرحله آزمون عملگرهای اصلی همراه با جذر و توان نشان دهنده نتایج بهتری در مقایسه با سایر مجموعه عملگرها بود. همچنین مطابق با مدل پیشنهادی به ترتیب نیترات، کلراید، سدیم و پتاسیم به عنوان متغیرهای موثر انتخابی در کاهش فعالیت آنزیم نیترات ریداکتاز مشارکت می کنند.کلید واژگان: انگور, برهمکنش نیترات-کلر, شوری, عملگرهای ریاضی, محتوای یونی ریشهNitrate reductase enzyme activity can be a good indicator for nitrate uptake in the presence of chloride and plant tolerance to salinity. Gene expression programming is a mathematical model between input and output variables and has the ability of choosing the effective parameters in the model. In this study, ions contents of root (chloride, sodium, nitrate and potassium) in two grape genotypes (Gharashani and GhezelUzum) as the effective parameters in the nitrate reductase activity were used in genetic programming model. The results showed that the nitrate absorption was decreased under salinity, also at higher nitrate concentration this reduction was higher in the salt sensitive genotype. It means that in grape the low affinity transport system (LATS) was more sensitive to salinity compared to the high affinity transport system (HATS). In both genotypes, the nitrate reductase activity increased with increasing the nitrate concentration in root medium. Comparing the results obtained using three function set showed that the highest correlation and lowest root mean square error were achieved for training phase by using the default function set, while for the testing phase, the main operators along with the squared root and power gave the better performance accuracy. Also, according to the suggested model, nitrate, chloride, sodium and potassium as the selected effective variables contribute with a decreasing order in the nitrate reductase activity respectively.Keywords: Grape, Mathematical operators, Nitrate- chloride interaction, Nutrients, Salinity
-
In this paper, we associate to each natural number n a digraph Γ(n) whose set of vertices is H = {0, 1, · · · , n − 1} and for which there is a directed edge from a ∈ H to b ∈ H if a5 ≡ b (mod n). We determine the number of the fixed points of Γ(n). We also give the structure of Γ(n) for n = 2k and n = 5k, where k is a natural number. Making use of the Carmichael’s Theorem, we present a simple condition for the existence of cycles in Γ(n). Let Γ1(n) be the subdigraph induced by the vertices which are coprime to n. We discuss when Γ1(n) is regular or semiregular.
Keywords: Digraph, carmichael λ-function, group -
بررسی تغییرات منابع آب زیرزمینی در برنامه ریزی و مدیریت پایدار منابع آب در هر منطقه از اهمیت فراوانی برخوردار است. مشخصات کمی و کیفی آبهای زیرزمینی در مقیاس مکانی و زمانی تغییر میکند، بنابراین نمیتوان این مشخصات را ثابت فرض کرد. تحقیق حاضر با هدف بررسی تغییرات مکانی و زمانی سطح آب زیرزمینی دشت کرمانشاه به صورت سالانه، فصلی و ماهانه در یک دوره آماری 20 ساله از سال 1370 تا 1390 و با استفاده از آمار سطح ایستابی 61 حلقه چاه مشاهده ای موجود در منطقه انجام شد. بعد از کنترل کیفیت، صحت آمار، اطمینان از همگنی و نرمال بودن داده ها و بازسازی نواقص آماری، از روش کریجینگ جهت پهنه بندی تغییرات سالانه، فصلی و ماهانه و روش تیسن جهت بررسی تغییرات ارتفاع متوسط پیزومتری دشت استفاده گردید. نمودار تغییرات ارتفاع پیزومتری هر کدام از چاه ها نشان دهنده ارجحیت پهنه بندی به روش کریجینگ نسبت به ارتفاع متوسط حاصل از روش تیسن میباشد. ارزیابی نتایج نشان داد که سطح متوسط ایستابی در دشت کرمانشاه در طول دوره آماری مورد مطالعه به میزان 9/9 متر افت داشته است (افت متوسط 49/0 در سال). این در حالی است که بررسی تغییرات افت در بعضی از چاه ها افت بالاتر از 30 متر را نشان داد. که میتواند ناشی از موقعیت چاه، میزان بهره برداری، دوری چاه از منابع آب، رودخانه و یا مناطق مسکونی باشد.
کلید واژگان: آب زیرزمینی, ارتفاع پیزومتری, پهنهبندی, دشت کرمانشاه, کریجینگInvestigate variation of groundwater resource is very important in planning and sustainable management of water resource in each region. Quantitative and qualitative properties of ground water are changed in spatial and temporal scales; therefore it con not presumed fixed these properties. The goal of this study was investigate temporal and spatial variation ground water level in Kermanshah plain in annual، season and month in a 20 years period from 1991 to 2011 by using groundwater data of 61 piezometric wells. After was controlling of quality، accuracy and normality of data and Reconstruction of the statistical deficiencies، we used Kriging interpolation method for zoning variation of annual، season، and month، As well as Thiesson Polygon Method was used for variation of average height of piezometric level in Kermanshah plain. The diagram of height variation of piezometric level in each wells showed that preference of interpolation method compare to Thiesson Polygon Method. Assessment of results showed that average height of table groundwater during statistical period was felled 9. 9 meter (0. 49m in year)، whereas fall variation in some of wells showed fall is upper 30m.
Keywords: Groundwater, Height Piezometric, Zoning, Kriging, Kermanshah Plain -
تولید حرارت در طول فرایند ماشین کاری نانومتری یکی از پیامدهایی است که سعی می شود به کمترین حد رسانده شود. این پژوهش به بررسی تاثیر شعاع انحنای نوک ابزار و سرعت برش بر تولید حرارت و بالانس انرژی در قطعه کار می پردازد. در این راستا، فرایند برش نانومتریک بر قطعه کار تک بلور مس، با روش دینامیک مولکولی و تابع پتانسیل فلزیEAM شبیه سازی شده و با ارایه مدل توزیع انرژی، تاثیر عوامل یاد شده مورد بررسی قرار می گیرد. بر اساس نتایج، با نفوذ ابزار به داخل قطعه کار، سرعت اتم هایی که در همسایگی ابزار قرار دارند، به شدت افزایش می یابد. این افزایش موضعی سرعت و تغییر شکل زیاد باعث می شود که دما در قطعه کار به صورت موضعی در اطراف ابزار و براده زیاد شود. افزایش چهار برابری سرعت برش، تنها باعث افزایش حدود %27-21 نیروهای برشی می شود. سرعت برش، اما تاثیر قابل توجهی در تغییرات انرژی پتانسیل، جنبشی و انتقال حرارت در قطعه کار دارد. به گونه ای که در سرعت های برش بالا با کاهش مقدار انتقال حرارت، انرژی جنبشی و پتانسیل زیادی در قطعه کار باقی می ماند که باعث افزایش شدید دما و گرادیان درجه حرارت در قطعه کار می شود. افزایش چهار برابری سرعت برش، از m/s50 به m/s 200، باعث افزایش دما در نواحی ماشین کاری از C300 به C 700 می شود که می تواند در کیفیت سطح ماشین کاری تاثیرگذار باشد. افزون بر این، با افزایش شعاع انحنا ابزار، میزان فشردگی اتم ها در جلوی ابزار افزایش می یابد و باعث افزایش نیروهای ابزار بویژه در جهت عمودی می شود که در نهایت، باعث افزایش گرادیان درجه حرارت در قطعه کار بویژه در ناحیه براده می شود.
کلید واژگان: ماشین کاری نانومتری, شبیه سازی دینامیک مولکولی, تولید حرارت, بالانس انرژیMetal cutting can be associated with high heat generation in the tool-chip interface zone and hence، the thermal aspects of the cutting process strongly affect the accuracy of the ultra precision machining. This study presents the effect of tool edge radius and cutting speed on heat generation and balance of energy in nanomachining process using three dimensional molecular dynamics simulation with Embedded Atom Method (EAM) metal potential energy. Results show whenever tool scratches the work material، atoms velocity of surface layers is increased dramatically، which influence kinetic energy and workpiece temperature. By increasing cutting speed to 400%، cutting forces are increased between 21-27%. Although tool forces is not increased considerably by cutting speed، a big fraction of potential energy، kinetic energy and heat transfer are remained in workpiece. So، workpiece temperature and temperature gradient is increased dramatically. Increasing cutting speed form 50 m/s to 200 m/s affect on temperature increment near machined surface from 300 C to 700 C which can affect the surface roughness. In addition، tool edge radius increases in contact area between tool and workpiece when tool forc is increased especially in trust direction. Consequently، temperature gradient is raised locally in chip formation area by tool edge radius.
Keywords: Nanometric Cutting, MD Simulation, Heat Generation, Energy Balance -
به منظور بررسی اثرات نیتروژن و تراکم کاشت بر صفات مورفولوژیک، وزن خشک، میزان اسانس و درصد کامازولن گل های بابونه (Matricaria recutita) اصلاح شده (رقم تتراپلوئید Bodegold)، آزمایشی در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی در سه تکرار در مزرعه تحقیقاتی دانشکده کشاورزی دانشگاه فردوسی مشهد در سال 86-1385 انجام شد. تیمارهای تراکم شامل 20، 25، 40 و 50 بوته در مترمربع در کرت های اصلی و تیمارهای نیتروژن شامل 0، 10 و 20 گرم (کود اوره، 46 درصد نیتروژن خالص) در مترمربع در کرت های فرعی قرار داده شدند. در زمان گلدهی کامل، قطر گل، قطر نهنج و ارتفاع بوته اندازه گیری شدند. وزن خشک گلها، درصد و عملکرد اسانس و درصد کامازولن در تیمارهای مختلف مورد مقایسه قرار گرفتند. نتایج حاصله نشان داد که اگرچه قطر گل، قطر نهنج و ارتفاع بوته با افزایش تراکم بوته و میزان کود اوره مصرفی افزایش یافتند، اما این افزایش از لحاظ آماری معنی دار نبود. از طرف دیگر، افزایش تراکم بوته تا سطح 50 بوته در مترمربع باعث افزایش عملکرد گل خشک و عملکرد اسانس شد. عملکرد گل خشک، درصد و عملکرد اسانس و درصد کامازولن با افزایش کود اوره تا سطح 20 گرم در مترمربع افزایش یافتند، اثر متقابل تراکم بوته و میزان کود اوره بر عملکرد گل خشک و عملکرد اسانس معنی دار بود، اما بر درصد اسانس، درصد کامازولن و صفات مورفولوژیک تاثیر معنی داری نداشت. با توجه به عملکرد گل خشک و عملکرد اسانس، بهترین تیمار برای این رقم 20 گرم اوره در تراکم 50 بوته در مترمربع می باشد.
کلید واژگان: اسانس, بابونه, تراکم بوته, کامازولن, نیتروژنField experiment was carried out at the Ferdowsi University research field, Mashhad, Iran during 2006-2007, to determine how much effective the N-fertilization is, to find out the most suitable plant density which could be used in chamomile (Matricaria chamomilla L. Asteraceae) to increase the yield of anthodium flowers and content of essential oil. The experimental design was as two factor factorial completely randomized block design having four plant densities (D1=20pl/m2, D2=25pl/m2, D3=40pl/m2 and D4=50pl/m2) as first factor and three levels of Urea™ fertilizer (%46) (N0=0g/m2, N1=10g/m2 and N2=20g/m2) as second factor, replicated thrice. During the flowering period, growth indexes such as plant height, anthodia diameter, dry flower yield, essential oil content and chamazolene were measured. The results indicate that plant density and urea do not have a significant effect on morphological characters. Plant density had significant effect on dry flower yield and essential oil yield. So, maximum yield of dry flower and oil were obtained at 50 pl/m2. In the other hand, the increasing of Urea up to 20g/m2 caused dry flower yield, essential oil content and yield and chamazolene content to be increased significantly. The significant interaction between plant density and Urea levels had been recorded in the case of yield of dry flower and essential oil of Bodegold.
Keywords: Essential oil, Chamomile, Plant density, Chamazolene, Urea
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.