به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

mohammadtaghi pirbabaei

  • مجتبی روشن، بهرام آجورلو، محمدتقی پیربابایی*

    بیان مسئله: 

    در تپه ‏شرقی کاوشگاه ربع‏رشیدی، سازه ای پلکانی خاک برداری شده است که نخست بازمانده ای از یک مسجد ایلخانی پنداشته و سپس فرضیه زیرزمین سازه یا مجموعه ای بزرگ در روضه رشیدی سده هشتم هجری برای آن پیشنهاد شد؛ اما ویژگی های توپوگرافیک، پلان، فضاسازی و مصالح معماری این سازه پلکانی نمی تواند بازمانده کالبد یا زیرزمین سازه ای بزرگ باشد؛ بنابراین درباره این سازه پلکانی دو پرسش بنیادین طرح می شود: کارکرد آن چه بوده است؟ و گاه شناسی نسبی آن به کدام سده تاریخی بازمی گردد؟

    هدف پژوهش:

     بازشناسی قدمت و کارکرد سازه پلکانی تپه شرقی با روش های باستان شناختی و معماری، زمینه و مقدمه مرمت درست و روشمند این بخش از میراث معماری ربع رشیدی را فراهم می کند.

    روش پژوهش:

     این پژوهش از روش باستان شناسی بناهای تاریخی بهره گرفته است که از یافته های باستان شناختی و روایت های تاریخی و تحلیل های فنی معماری برای گاه شناسی، گونه شناسی، سبک شناسی و شناسایی کارکرد بناهای باستانی و تاریخی بهره می گیرد؛ در گام نخست، با روش های میدانی باستان شناختی و برداشت و ترسیم پلان ساختار پلکانی به ویژه عکس برداری هوایی با پهپاد، ویژگی های فنی و ساخت مایه معماری این سازه پلکانی بررسی و در گام دوم نیز، گزارش های تاریخی درباره سازه های ربع رشیدی سده های هشتم تا یازدهم هجری (وقف نامه ربع رشیدی و تاریخ اولجایتو و عالم آرای عباسی) مطالعه شدند؛ تا با تطبیق اطلاعات حاصل از آن ها با داده ها و یافته های باستان شناسی و معماری، فرضیات پژوهش گران آزموده شود.

    نتیجه گیری

    شواهد و اسناد باستان شناختی، تاریخی و معماری بر مبنای منطق قیاس محتمل، فرضیه آب انبار رشیدی را بیشتر قریب به صدق می داند؛ آنگاه، با توجه به متن الوقفیه الرشیدیه، گاه شناسی نسبی این سازه پلکانی، چونان آب انبار رشیدی، به دوره ایلخانی می‏رسد که البته در دوره پسا ایلخانی تعمیر و بازسازی شده بود.

    کلید واژگان: ربع رشیدی, آب انبار رشیدی, سازه پلکانی ربع رشیدی, دوره ایلخانی, دوره پساایلخانی
    Mojtaba Roshan, Bahram Ajorloo, Mohammadtaghi Pirbabaei *

    Problem statement:

     Archaeologically, a stepped structure is recorded from the E. hill of Rabʿ-e Rashidi. Firstly, such a structure is thought to be a remnant of an Ilkhanid mosque. Later it is hypothesized as the basement of a large complex, from the Rawza arena, Rabʿ-e Rashidi, 14th CE. Nevertheless, in accordance with the topographic features, plan, spatial design, and architectural materials of this stepped structure, it cannot be the remnant of a structure or the basement of the large building in the Rawza arena. So, two basic questions concerning this stepped structure are its function and relative dating.

    Research objective

    The archeological and architectural recognition of the function and dating of the stepped structure at the Rabʿ-e Rashidi provides the required basis for its accurate and methodic restoration.

    Research Method

    This research is based on the archeology of buildings, which uses archaeological findings, historical reports, and technical analysis of construction to understand the chronology, typology, stylistics, and function of ancient architectural remains.Firstly, the technical features and architectural materials of this stepped structure were well studied by the field archaeological methods, providing a plan and site surveying and aerial photography by a drone. Secondly, historical reports that provide information about the structures of Rabʿ-e Rashidi, from the 14th to the 17th CE (Al-Waqfiyya al-Rashidiyya & History of Öljeitu & ‘Ālam Ārā-yi ‘Abbāsi) were studied. This allows the authors to examine their hypotheses by matching the collected information from such sources with archeological materials and architectural remains.

    Conclusion

    Abductive reasoning, based on archaeology, history, and architecture, considers that the hypothesis of the large cistern of Rabʿ-e Rashidi is more likely to be justified. According to Al-Waqfiyya al-Rashidiyya, the relative dating of this staircase structure, as the cistern, goes back to the Ilkhanid period. This structure was repaired in the post-Ilkhanid period.

    Keywords: Rabʿ-E Rashidi, Cistern Of Rashidi, Stepped Structure In The Rabʿ-E Rashidi, Ilkhanid Period, Post-Ilkhanid Period
  • مازیار نبی زاده ذوالپیرانی، محمدتقی پیربابایی*، یاسر شهبازی
    مقدمه

    هرچند مفهوم رانت در ذهن عموم مردم به عنوان یک پدیده مذموم و مغایر با عدالت و برابری در نظر گرفته می شود، اما امروزه به دلیل عدم شناخت دقیق مسئله رانت و رانت جویی، این پدیده در مسائل شهری به یکی از فرایندهای اصلی شکل دهنده امور توسعه تبدیل شده و طی سالیان اخیر مورد توجه محافل علمی، به ویژه اندیشمندان رویکرد انتقادی قرار گرفته است. به اذعان بسیاری از متخصصان امور شهری در ایران، بسیاری از ساز و کارهای ایجاد شده در نظام شهرسازی ایران در قرن 14 (ه.ش) متاثر از رویه های سرمایه داری بوده و با وجود تلاش هایی که بعد از انقلاب اسلامی در راستای گسترش عدالت در ایران صورت گرفت، اما همچنان نظام شهرسازی ایران، شمایلی شبه سرمایه داری دارد و متاثر از کلان رویه های نظام سرمایه داری، تولید و توزیع رانت به جزئی بی بدیل از آن تبدیل شده است. بررسی پژوهش های انجام شده پیرامون رانت در ارتباط با مسائل شهری نشان می دهد غالب پژوهش ها به صورت مصداقی به مسئله رانت در شهر پرداخته و هر یک از زاویه نگاه خود به تحلیل یکی از فرایندهای رانت زا در شهرها پرداخته اند و در این میان جای یک تحلیل ریشه ای از مولفه های کلان رانت زا در نظام شهرسازی، خالی است. رانت و رانت جویی در اندیشه اسلامی نیز همواره تقبیح شده و از میان نظرات اندیشمندان مختلف در مباحث مربوط به عدالت اسلامی، نظریه ادراکات اعتباری علامه طباطبایی با داشتن شیوه تحلیلی روشمند، زمینه مناسبی، جهت تحلیل ریشه ای پدیده رانت جویی ایجاد کرده است. در همین راستا هدف پژوهش حاضر، ارائه اعتباریات الگوی شهرسازی غیررانت زا مبتنی بر اندیشه و فرهنگ اسلامی است.

    مواد و روش ها

    پژوهش حاضر با استفاده از روش های تحقیق کیفی به دنبال به دست آوردن درکی کل نگر نسبت به مسئله رانت جویی در شهرسازی ایران مبتنی بر رویکرد انتقادی است و از نوع تحقیقات بنیادی توسعه ای محسوب می شود. پژوهش حاضر ابتدا با شناسایی مسئله رانت زایی به عنوان یکی از بنیادهای اساسی نظام های شهرسازی متاثر از کلان رویه های سرمایه داری که تاثیر به سزایی بر توسعه شهری عصر کنونی دارد و توسعه آینده شهرها را با مخاطرات جدی مواجه کرده است، تلاش می کند تا ضمن تحلیل دقیق مسئله، اعتباریات اصلی تولید رانت در نظام شهرسازی ایران را ارائه کند. لذا در این راستا در پژوهش حاضر از روش فراتحلیل استفاده شده و پژوهش حاضر پس از بررسی منابعی که به نحوی با مسائل موجود در زمینه رانت زایی در نظام شهرسازی ایران مرتبط بودند، 108 مقاله را به صورت دقیق مورد بررسی قرار داد و بیش از 2000 کد باز روی این مقالات ثبت کرد. در مرحله بعدی پژوهش حاضر با تبدیل کردن کدهای باز به مضامین پایه، با استفاده از روش تحلیل استدلال منطقی، اعتباریات اصلی پیرامون رانت زایی در نظام شهرسازی ایران را استخراج کرد و سپس بر این مبنا با استفاده از نظریات اندیشمندان رویکرد انتقادی، مبتنی بر روش پژوهش اکتشافی و روش تحلیل استدلال منطقی با کنکاش در منابع معتبر اعم از مقالات، کتاب ها، اسناد، طرح ها و غیره، جهت ادراک کل نگر از پدیده رانت زایی به شناسایی اعتباریات کلان نظام شهرسازی متاثر از سرمایه داری پرداخت. سپس تحقیق حاضر جهت انجام مقایسه تطبیقی و ارائه راه حل های جایگزین، اعتباریات کلان شهرسازی ضد رانتی برگرفته از اندیشه اسلامی را مبتنی بر فرهنگ اسلامی در مقابل نظام شهرسازی رانت زای متاثر از سرمایه داری، طرح می کند.

    یافته ها

    مضامین پایه و اعتباریات اصلی مرتبط با پدیده رانت زایی در نظام شهرسازی ایران در سه زیرنظام اصلی شهرسازی یعنی نظام فرهنگی اجتماعی شهر، نظام مدیریت شهری و نظام برنامه ریزی و توسعه شهری قابل بررسی است. بر این مبنا، اعتباریات اصلی در نظام فرهنگی اجتماعی شهر، عبارت اند از: عدم امکان اعتراض اثرگذار نسبت به تصمیمات مدیریت شهری، جامعه مدنی ضعیف در شهر، امنیتی بودن فضا، عدم حمایت مناسب قوانین و ساختارها از مردم در مقابل رانت جویی، آشنایی کم عموم نسبت به طرح ها و برنامه های توسعه، مشارکت سطح پایین مردم در فرایند تهیه طرح و برنامه های توسعه، وابستگی زیاد تصمیمات توسعه به سلیقه شخصی مسئولان، توسعه از بالا به پایین در مقابل مردمی بودن تصمیمات و اقدامات توسعه، شفافیت ناچیز در تصمیمات توسعه شهری، مشارکت ناچیز تعاونی ها و گروه های مردمی در فرایند توسعه شهر، توزیع و واگذاری نابرابر یا انحصاری اجرای پروژه های توسعه شهری و عدم پرداختن امور توسعه شهری به نیازهای اصلی مردم شهر. همچنین اعتباریات اصلی نظام مدیریت شهری عبارت اند از: اثرگذاری گروه های مختلف دارای قدرت و ثروت در تعیین پروژه ها، پشتیبانی قوانین و ساختارهای توسعه از سرمایه داران، دشواری در بهره مندی طبقه محروم از وام ها و مشوق های توسعه، فروش قوانین توسعه شهری به منظور درآمدزایی مدیریت شهری، رانت زایی قوانین، طرح ها و برنامه های توسعه، تاثیرگذاری کارگزاران امور توسعه در توزیع رانت، عدم شایستگی مسئولان توسعه شهری، تاثیر گروه های همسود بر چگونگی توزیع فرصت های توسعه شهری، تاثیر بالای بروکراسی دست و پاگیر بر هدایت خودسرانه منابع شهری، عدم مقابله جدی مدیریت شهری در برابر درخواست فروش قوانین توسعه، عدم امکان برطرف ساختن نیاز فضای شهری توسط مردم، توسعه قطبی شهر، اسراف منابع در امور توسعه شهری و هزینه های نابه جا در شهر و کنترل زیاد افراد دارای قدرت و ثروت بر ساختار مدیریت شهری. همچنین اعتباریات اصلی در نظام برنامه ریزی و توسعه شهری نیز عبارت اند از: سرمایه ای شدن بازار زمین و مسکن، پروژه های شهری ناچیز انجام شده در مناطق محروم شهری، سرمایه ای شدن ساخت و ساز مسکن، مبادله ای شدن زمین و مسکن، رقابت نابرابر اقشار مختلف در توسعه شهر، بهره مندی بیشتر اقشار سرمایه دار از مزایا و فرصت های توسعه شهری، عدم تاثیر امور توسعه شهری بر کاهش اختلاف طبقاتی در شهر، حرکت جریان سرمایه به سمت مناطق خوب شهر. ساخت و ساز سرمایه ای در شهر و سوداگری زمین و مسکن، توزیع نامشخص عواید پروژه های توسعه شهری، خصوصی سازی دارایی های عمومی شهری، عدم درنظرگیری قوانین مالیاتی مناسب در جلوگیری از سوداگری و نقش بالای بازارهای مالی (بانک ها و غیره) در انباشت سرمایه در شهر.

    نتیجه گیری

    نتایج تحقیق حاضر نشان می دهد در توسعه شهری رانتی که متاثر از کلان رویه های نظام سرمایه داری است، کلان اعتبار مصرف گرایی در مقابل کلان اعتبار عدالت گرایی (که خود شامل ضرورت هایی نظیر رعایت حق، جلوگیری از ظلم و منفعت عمومی است) در شهرسازی متاثر از فرهنگ اسلامی قرار گرفته و در صورت مبنا قرار گرفتن مصرف گرایی در شهر به جای عدالت گرایی در توسعه شهری، بازار و رقابت به عنوان محور امور قرار گرفته و فرایند کالایی سازی در توسعه شهری شیوع می یابد و سرمایه ای شدن بازار زمین و مسکن را در پی دارد. سرمایه ای شدن بازار زمین و مسکن، افزایش قیمت زمین و مسکن را در پی دارد و حل نیاز ضروری تامین مسکن و سرپناه و زمین برای اشتغال، به ویژه برای اقشار محروم و مستضعف، دشوار می شود. ادامه یافتن فرایند مصرف گرایی و بی توجهی به مقوله منفعت عمومی، با خارج شدن مدارهای مولد از فضای شهری و افزایش فعالیت های سوداگرانه در این بازار همراه است. به این ترتیب سرمایه گذاری های سوداگرانه در این بازار منجر به تبدیل زمین و مسکن به عنوان یکی از محل های اصلی انباشت سرمایه شده و به تولید فضای سرمایه داری خواهد انجامید. به دنبال این امر هرچند بسیاری از اقشار ضعیف جامعه در تامین نیاز سرپناه خود با مشکل مواجه اند، نسبت تعداد خانه های خالی به ویژه در مناطق با ارزش شهری افزایش یافته و مال ها و مراکز تجاری لوکس در شهرها گسترش می یابد.از طرف دیگر در توسعه شهری رانتی، کلان اعتبار حفظ نظام انباشت سرمایه در شهر توسط نهاد انضباطی، مقابل کلان اعتبار حکمروایی شهری مبتنی بر اندیشه اسلامی قرار گرفته و نهاد انضباطی با تحکیم هژمونی از طریق بروکراتیزه کردن در و به واسطه فضا به وسیله طرح های توسعه، قوانین و غیره و همچنین با سوق دادن پروژه های توسعه ای به سوی اهداف و امیال گروه های پرقدرت، زمینه اشرافی گری و تبذیر را ایجاد کرده و با اجرای پروژه های غیرمحرومیت زدا و رانت زا، حفظ کرامت انسانی را به عنوان وظیفه اصلی حکومت، مخدوش کرده است. همچنین نهاد انضباطی در توسعه شهری رانتی جهت حمایت از بورژوازی به منظور کنترل بحران های نظام سرمایه داری در شهر، با گسترش اعطای مجوزهای رانتی به تسهیل بازتولید شرایط عمومی تسلط طبقاتی در شهر می پردازد. در توسعه شهری رانتی، تسلط بر عرصه عمومی در شهرها با گسترش طبقاتی گرایی در محلات شهری، سبب خارج شدن اقشار ضعیف از محلات خوب شهری شده و این امر تجمع یافتن افراد با قدرت و نفوذ بالا در یک فضا را در پی دارد که به دنبال آن امکان جلب بیشتر مزایای توسعه در این محلات اتفاق می افتد. به این ترتیب شکل دهی به فضا به نفع سرمایه و سرمایه دار توسط قدرت رخ داده و زندگی کردن افراد متمول تر در محیط های شهری باکیفیت بالاتر ادامه می یابد. در نهایت توسعه شهری رانتی منجر به ایجاد شکاف اجتماعی در فضا شده و فردگرایی و اضمحلال اجتماعی را در مقابل ولایت اجتماعی در شهر، به دنبال دارد.

    کلید واژگان: ادراکات اعتباری, رانت زایی, شهرسازی, عدالت شهری, نظام سرمایه داری
    Maziyar Nabizadeh Zolpirani, Mohammadtaghi Pirbabaei *, Yaser Shahbazi

    Introduction :

    Although the concept of rent is considered a reprehensible phenomenon and contrary to justice and equality in the minds of the general public, today, due to the lack of accurate understanding of the issue of rent and rent-seeking, this phenomenon in urban issues is considered one of the main processes of development affairs. In recent years, it has attracted the attention of scientific circles, especially critical thinkers. According to many specialists in urban affairs in Iran, many of the mechanisms created in Iran’s urban planning system in the 14th century (H-S) were affected by capitalist practices. Despite the efforts made after the Islamic revolution to expand justice in Iran, Iran’s urban development system still has a quasi-capitalist image, and due to the macro-procedures of the capitalist system, the production and distribution of rent has become an irreplaceable part of it. Examining the research about rent in connection with urban issues shows that most of the researches deal with the issue of rent in the city as an example. Each of them analyzes one of the rent-generating processes in the cities from their perspective. It is necessary to carry out a fundamental analysis of the large rent-generating components in the urban planning system. Rent has always been condemned in Islamic thought, and among the opinions of scholars in the field of Islamic justice, Allameh Tabatabai’s theory of credit perceptions, with its methodical analytical method, has created a suitable field for the root analysis of the rent-seeking phenomenon. In this regard, the current research aims to present the criteria of the non-rental urban planning model based on Islamic thought and culture.

    Materials and Methods

    The current research, using qualitative research methods, seeks to gain a comprehensive understanding of the issue of rent-seeking in Iran’s urban development, based on a critical approach, and is considered a type of fundamental-developmental research. At first, by identifying the problem of rent generation as one of the basic foundations of urban planning systems affected by capitalist macro-procedures, which has a significant impact on the urban development of the present era, the present research tries to identify the main components of rent production in Iran’s urban planning system. Therefore, in this regard, the meta-analysis method was used and in the present research, after examining the sources that were somehow related to the issues in the field of rent generation in Iran’s urban planning system, 108 articles were examined and registered more than 2000 open codes on these articles. In the next stage of the current research, by converting open codes into basic themes, using the method of logical reasoning analysis, the main components of rent generation in Iran’s urban planning system were extracted and then, on this basis, using the opinions of thinkers, a critical approach, based on the method of exploratory research and the method of analyzing logical reasoning, by delving into reliable sources such as articles, books, documents, and plans, for a comprehensive understanding of the production of rant phenomenon, identified the macro-credits of the urban development system affected by capitalism. Then, to make a comparative comparison and provide alternative solutions, the present research plans the macro components of anti-rental urbanization derived from Islamic thought, based on Islamic culture, against the rent-generating urbanization system influenced by capitalism.

    Findings

    The basic themes and main credits related to the phenomenon of rent generation in Iran’s urban planning system can be investigated in three main urban planning sub-systems, including the cultural-social system of the city, the urban management system, and the urban planning and development system. Based on this, the main credits in the cultural-social system of the city are the impossibility of effective protest against the decisions of the city management, the weak civil society in the city, the security of the space, the lack of proper support of laws and structures to the people against rent-seeking, the public’s lack of knowledge about development plans and programs, the low participation of people in the process of preparing development plans and programs, the high dependence of development decisions on the personal taste of officials, top-down development in contrast to the popularization of development decisions and measures, little transparency in urban development decisions, little participation of cooperatives and people’s groups in the city development process and failure to address urban development issues to the main needs of the city’s people. Moreover, the main credits of the urban management system are: the influence of different groups with power and wealth in determining projects, support of development rules and structures from capitalists, difficulty in benefiting the deprived class from development loans and incentives, sale of urban development rules  to generate income for urban management, rent generation of development laws, plans and programs, the influence of development agents in the distribution of rent, incompetence of urban development officials, the effect of beneficiary groups on the distribution of urban development opportunities, the high impact of cumbersome bureaucracy on the arbitrary direction of urban resources, failure of urban management to seriously confront the request for sale of development laws, the impossibility of meeting the needs of the urban space by the people, the polar development of the city, the waste of resources in urban development and unnecessary expenses in the city, and the high control of people with power and wealth over the structure of urban management. Additionally, the main credits in the urban planning and development system are the capitalization of the land and housing market, small urban projects carried out in deprived urban areas, the unequal competition of different classes in the development of the city, the greater benefit of the capitalist classes from the advantages and opportunities of urban development, the lack of impact of urban development on the reduction of class differences in the city, the flow of capital towards good areas of the city, capital construction in the city and land and housing speculation, uncertain distribution of the proceeds of urban development projects, privatization of public urban assets, failure to consider appropriate tax laws to prevent speculation, and the high role of financial markets (banks, as an example) in the accumulation of capital in the city.

    Conclusion

    The results of the present research show that in a rent-oriented urban development system, which is affected by the macro-values of the capitalist system, the macro-value of consumerism versus the macro-value of justice-oriented (which itself includes necessities such as respecting the right, preventing oppression, and public benefit influenced by Islamic culture. In case consumerism is based in the city instead of justice in urban development, the market and competition are placed as the center of affairs and the process of commodification spreads in urban development and it leads to the capitalization of the land and housing market. The capitalization of the land and housing market leads to an increase in the price of land and housing, and it becomes difficult to solve the essential need of providing housing shelter, and land for employment, especially for the deprived and oppressed classes. The continuation of the process of consumerism and the lack of attention to the category of public benefit is associated with the withdrawal of productive circuits from the urban space and the increase of speculative activities in this market. In this way, speculative investments in this market have led to the transformation of land and housing as one of the main places of capital accumulation and will lead to the production of a capitalist atmosphere. Following this, although many of the weak sections of society are facing problems in meeting their shelter needs, the ratio of the number of empty houses has increased, especially in valuable urban areas, and luxury malls and commercial centers are expanding in the cities. On the other hand, in rentier urban development, the great value of maintaining the system of capital accumulation in the city by the disciplinary institution is opposed to the great value of urban governance based on Islamic thought and the disciplinary institution by pushing development projects towards the goals and desires of powerful groups, creates the ground for aristocracy and waste. Also, implementing non-privileged and rent-seeking projects distorts the preservation of human dignity as the main duty of the government. In the rent-oriented urban development, the domination of the public sphere in the cities with the spread of classism in the urban areas has caused the weak strata to leave the good urban areas, and this results in the gathering of people with high power and influence in one space, after that, it is possible to get more benefits of development in these areas. Finally, rentier urban development has led to the creation of a social gap in the space and leads to individualism and social decay in front of the social province in the city.

    Keywords: Credit Perceptions, Capitalist System, Rent Generation, Urban Justice, Urban Planning
  • Minou Gharehbaglou *, Tahereh Amiri, Mohammadtaghi Pirbabaei

    In order to conform to the tradition of life, the neighborhood units must have a range of culturally effective criteria and indicators. Attention to these criteria and indicators has a decisive role on the quality of neighborhood units. The aim of the present research is to identify the influential cultural criteria in the continuation of the tradition of living in the neighborhood unit and the extent of the impact and relationship of these criteria on each other, in selected samples from the city of Tabriz in the three decades of the 70s, 80s and 90s. The current research is quantitative and interview and observation tools were used to collect data. This research was selected and investigated in 2023 with the statistical population of 11 neighborhoods from each decade and a total of 33 neighborhoods. The data were analyzed by inferential statistics and Spearman's non-parametric correlation test, using smart pls software, with a significance level of 5%. Among the influential cultural criteria, physical-spatial criteria and perceptual-psychological criteria had a strong positive correlation with a coefficient of 0.575. In the 70s and 90s and the 80s and 90s, activity-behavioral-performance indicators had a significant relationship and a strong positive correlation with a coefficient of 0.521 with a level of 0.05 and a coefficient of 0.570 with a significance level of 0.01, respectively. In the examined samples, physical-spatial and perceptual-psychological indicators have the highest correlation and relationship. And there is no relationship between physical and perceptional criteria with activity-behavioral-performance criteria.

    Keywords: Cultural Criteria, Continuity Of Life Tradition, Neighborhood Unit, Physical-Spatial Criteria, Perceptual-Psychological
  • مجتبی روشن، محمدتقی پیربابایی*، محمدعلی کی نژاد
    بیان مسئله

    بهره برداری از دانش به عنوان منبع استهلاک ناپذیر تولید ثروت موجب افزایش توجه به مفهوم کارآفرینی در علوم مختلف به منظور توسعه اقتصادی و اجتماعی جوامع برای هماهنگی با تغییرات و همچنین تجاری سازی دانش شده است. در این راستا معماری نیز برای بقا و اظهار وجود و هماهنگی با این مفهوم در ساختاری پویا و به روز و برای حل مشکلات، فائق آمدن بر چالش های پیش رو و پاسخگویی به خواسته ها و نیازهای جامعه بایستی گام بردارد و ذهنیت سنتی خود را با ذهنیت کارآفرینی هماهنگ کرده و از پتانسل های مهارتی آن بهره برداری کند. پرسش اصلی این پژوهش این است که مفهوم کارآفرینی معماری فرصت مبنا چیست؟ این مفهوم دارای چه ساختار، سازوکار، نتایج و آورده هایی است؟ و مدل کارآفرینی معماری امروز ایران بر مبنای فرصت های کارآفرینی از چه اجزائی تشکیل شده است؟ هدف پژوهش: در این پژوهش ضمن پرداختن به ضرورت توجه به مفهوم نوپای کارآفرینی معماری، مدل مفهومی کارآفرینی معماری فرصت مبنا ارائه شده و روند شکل گیری و جزئیات تحقق این مدل در بستر معماری امروز ایران بررسی شده است. روش پژوهش: این تحقیق کاربردی-توسعه ای با رویکرد آمیخته با ترکیب دو روش کیفی و کمی است. گردآوری داده ها از نوع اکتشافی و در دو گام است؛ اول، حوزه معماری که در آن برای یافتن ابعاد مشکلات، نقص ها و چالش های معماری امروز ایران از روش فراترکیب استفاده شده است و در گام دوم با هدف اعتبارسنجی ابعاد و مولفه های استخراج شده، تکنیک دلفی فازی به کار رفته است. جامعه آماری گام اول شامل 59 سند (مقاله علمی-پژوهشی) و گام دوم خبرگان حوزههمعماری (39 نفر)  است که براساس نمونه گیری هدفمند انتخاب شده اند. از طریق روش فراترکیب 11 بعد کلان مشکلات، نقص ها و چالش های معماری امروز ایران به عنوان فرصت های کارآفرینی معماری در جامعه ایران شناسایی شد. همه ابعاد کلان مشکلات و مولفه های مربوط به آن، با درنظرگرفتن لزوم توجه به مفهوم نوپای کارآفرینی معماری با استفاده از روش دلفی فازی به تایید و اعتبارسنجی خبرگان رسید و مدل اولیه از ساختار فرایند کارآفرینی معماری فرصت مبنا ترسیم شد.

    نتیجه گیری

    مطابق مدل به دست آمده، برای تحقق کسب و کارهای نوپا در عرصه معماری می بایست فرصت های کارآفرینی معماری که بخش اعظمی از آن منتج از مشکلات، چالش ها و ضعف های معماری معاصر ایران است، بررسی شوند تا فرایند کارآفرینی معماری در تعامل معماری با دانش کارآفرینی و مهارت های آن شکل گیرد. به این ترتیب می توان از تمام مزایا و منافع کارآفرینی در معماری بهره برد و از آن برای رفع مشکلات و چالش های معماری، ایجاد اشتغال و رفاه، توسعه پایدار در ابعاد مختلف و خلق و حفظ ارزش های جامعه معماری ایران استفاده کرد.

    کلید واژگان: کارآفرینی, کارآفرینی معماری, کارآفرینی فرصت مبنا, مشکلات و چالش ها, معماری ایران
    Mojtaba Roshan, Mohammad Taghi Pirbabaei *, Mohammad Ali Keynejad

    Problem statement: Utilizing knowledge as an inexhaustible source of wealth creation has drawn the attention of scholars to the concept of entrepreneurship in various disciplines to achieve the economic and social development of societies, adapt to changes, and commercialize knowledge. In this regard, architecture must also take steps to ensure its survival and presence, and to synchronize with this concept in a dynamic and up-to-date structure to solve problems, overcome challenges, and respond to the demands and needs of society. It must align its traditional mindset with an entrepreneurial mindset and utilize its skill potential. The main question of this study is: What is the concept of opportunity-based architectural entrepreneurship? What is its structure, mechanisms, results, and contributions? And what are the components of the entrepreneurial model of Iran’s architecture presently based on entrepreneurial opportunities?Research

    objective

    This study, while addressing the necessity of attention to the emerging concept of architectural entrepreneurship, presents a conceptual model of opportunity-based architectural entrepreneurship and examines the formation process and details of the realization of this model in the context of today’s architecture in Iran.Research

    Method

    The present study is applied-developmental using a mixed approach, combining qualitative and quantitative methods. Data collection was exploratory and carried out in two steps; first, in the field of architecture, the meta-synthesis method was used to find the dimensions of problems, deficiencies, and challenges of today’s architecture in Iran, and in the second step, the Fuzzy Delphi technique was used to validate the extracted dimensions and components. The statistical population of the first step included 59 scientific research documents, and the second step included 39 architectural experts selected based on purposive sampling. Through the meta-synthesis method, 11 macro-level problems, deficiencies, and challenges of today’s architecture in Iran were identified as entrepreneurial opportunities in the Iranian architecture field. All macro-level problem dimensions and their associated components were validated and verified by experts using the fuzzy Delphi method owing to the necessity of attention to the emerging concept of architectural entrepreneurship, and the initial model of the opportunity-based architectural entrepreneurship process was outlined.

    Conclusion

    According to the obtained model, to realize start-ups in the field of architecture, the architectural entrepreneurship opportunities, a large portion of which stem from the problems, challenges, and weaknesses of contemporary Iranian architecture, must be examined so that the architectural entrepreneurship process can take shape through the interaction of architecture with entrepreneurial knowledge and its associated skills. In this way, one can leverage all the benefits and advantages of entrepreneurship in architecture and use them to address architectural problems and challenges, create employment and welfare, achieve sustainable development in various dimensions, and create and preserve the values of the Iranian architectural community.

    Keywords: Entrepreneurship, Architectural Entrepreneurship, Opportunity-Based Entrepreneurship, Problems, Challenges, Iranian Architecture
  • محمدتقی پیربابایی*، لیلا مدقالچی، احمد میراحمدی

    هندسه یکی از مشخصه های مهم فضای معماری است، انسان با فضای معماری در ارتباط است و در ایجاد آن نقش دارد. حوزه معماری، بیان کننده مقوله ای فرهنگی است که ابزار شکل دهنده فضا در آن، هندسه است. شکل گیری فضای معماری متاثر از فرهنگ است و هندسه فضا در چارچوبی فرهنگی و در تعامل و پیوستگی بین ابعاد و سطوح مختلف فضا قرار دارد. با رویکرد واقع گرایی انتقادی که در آن تبیین پدیده ها در یک قالب کلی امکان پذیر است و به صورت لایه لایه و همه جانبه قابل بررسی اند، هندسه فضا مبتنی بر فرهنگ در معماری تبیین می گردد. در این رویکرد، واقعیت پدیده ها در سه لایه تجربی، حقیقی و واقعی قابل بررسی اند. لایه واقعی در آخرین لایه قرار دارد و علت و سازوکارهای تولید رویدادهای قابل مشاهده و غیرقابل مشاهده است که بر امور فرهنگی دلالت دارد. این پژوهش با روش توصیفی تحلیلی و با اتخاذ راهبرد کلی پس کاوی، به دنبال تبیین فرهنگی هندسه فضا در معماری است. هندسه فرهنگی، پدیده ای به طور مطلق واقعی و یا کاملا بازنموده نسبی نیست. در تحلیل هندسه فضا با توجه به واقع گرایی انتقادی، سه سطح از هندسه در فضای معماری شناسایی شد: اول؛ شکلی- کالبدی که بر پایه اصول و قواعد منطقی و ریاضیاتی قابل مشاهده و اندازه گیری است، دوم؛ رفتاری- عملکردی که بالفعل در فضای معماری وجود دارد و باعث قابلیت های محیطی می گردد اما لزوما به صورت ظاهری و صریح قابل مشاهده نیست، سوم؛ ادراکی- معنایی که به سازوکارهای شکل گیری فضای معماری با تکیه بر مسایل انسان شناسی، جامعه شناسی و به بیان جامع تر مسایل فرهنگی می پردازد. این سطوح دارای شاخصه های مختلفی هستند و هرچند که به صورت مستقل قابل بررسی اند، اما در فضای معماری، با هم در ارتباط اند و بر هم تاثیر می گذارند. هندسه در لایه واقعی و علی شکل گیری فضای معماری، اعتبار و برساخته می شود و در نتیجه، هندسه با دریافت مکانیسم ها و سازوکارهای خاصی از مقام ذهنی به مقام عینی در می آید و هندسه فرهنگی فضا شکل می گیرد. با کنش های انسانی در فضای معماری، نیازها و تحولات جدید مطرح می شود که ارتباطات فرهنگی و اجتماعی در آن تولید و بازتولید می شوند.

    کلید واژگان: هندسه فرهنگی, فضای معماری, سطوح هندسه فضا, رویکرد واقع گرایی انتقادی
    Mohammad Taghi Pirbabaei*, Leila Medghalchi, Ahmad Mirahmadi

    Geometry is one of the important characteristics of architectural space, human is connected with architectural space and affects its creation. The field of architecture expresses a cultural category in which geometry is the tool for shaping space. The formation of architectural space is influenced by culture. The geometry of space is in a cultural framework and in the interaction between different dimensions and levels of space.
    The method of this research is descriptive-analytical. The general strategy of the research is retroduction and the purpose of the research is the cultural explanation of the geometry of space in architecture. This strategy is dedicated to the process of building hypothetical models that reveal real structures and mechanisms and is characteristic of the realism approach.
    With the approach of critical realism, in which it is possible to explain the phenomena in a general format and they can be investigated in a layered and comprehensive manner, the geometry of space based on culture is explained in architecture. In this approach, the reality of the phenomena can be examined in three levels: Empirical, Actual and Real. The real layer is at the last layer and is the causes and mechanisms of production of visible and invisible events that imply cultural affairs. Cultural geometry is not an absolutely real phenomenon or a completely represented relative one. In the analysis of the geometry of the space according to critical realism, three levels of geometry in the architectural space were identified: first; Formal-Physical that can be observed and measured based on logical and mathematical principles and rules, second; Behavioral-Functional that actually exists in the architectural space and causes environmental capabilities, but is not necessarily visible in an outward and explicit way, third; Perceptual-Conceptual that deals with the mechanisms of the formation of architectural space by relying on anthropological, sociological issues and a more comprehensive expression of cultural issues. These levels have different characteristics and although they can be examined independently, they are connected and influence each other in the architectural space.
    Human creates architectural spaces based on social needs and necessities. In the creation of architectural space, geometry is validated and built, and as a result, geometry changes from a mental position to an objective position by receiving certain mechanisms and mechanisms, and the cultural geometry of the space is formed. At the perceptual-conceptual level, space includes spatial meaning, spatial interpretation and perception, and under the influence of effective layers at this level, which are made of cultural factors, environmental factors, and economic factors, it creates events and capabilities in the architectural space, which in Communication with humans can be analyzed at the behavioral-functional level. The architectural space is produced on a formal-physical level and can be observed and examined using the senses and experience. The cultural geometry of space, due to its creditable and constructed nature, is updated with changes and developments in temporal- local conditions and the creation of new needs, which can be achieved by identifying concepts and receiving them, to reach newer and more original layers of reality. This complex and continuous system is changing and multiplying in all aspects of human life. With human actions in the architectural space, new needs and developments arise in which cultural and social relations are produced and reproduced, and finally, the cultural geometry of the space is associated with change and updating.

    Keywords: Cultural Geometry, Architectural Space, Levels of Space Geometry, Critical Realism Approach
  • معین آقایی مهر، مینو قره بگلو*، محمدتقی پیربابایی

    هویت فرهنگی، از مهم ترین مسایل پیش روی جوامع در حال توسعه و کشورهای اسلامی هستند، که امروزه بیش از هر زمان دیگر بر روی آن تمرکز شده و مطالعات فرهنگی سال های اخیر بیش از هر زمان دیگر بر احیای فرهنگ و هویت متمرکز شده است. بسیاری از مطالعات فرهنگی ازجمله نظریه ساخت یابی گیدنز، بر مفهوم کنش متمرکزند. فرهنگ، هم هویتی متجلی در افعال و کنش های اجتماعی می یابد و هم افعال و کنش های اجتماعی، فرهنگ جمعی را شکل می دهند. در این راستا به نظر می رسد بتوان با پشتوانه نظریه اعتبارات و بهره گیری ازنظریه ساخت یابی، کنش های اجتماعی را در فضاهای مسکونی مورد تحلیل قرار داد، که در پژوهش های پیشین صورت نگرفته است. رویکرد این پژوهش کیفی و راهبرد استدلال منطقی و شیوه جمع آوری اطلاعات مطالعات کتابخانه ای است. بر این اساس سوال اصلی پژوهش این است که ساخت یابی معماری در فضاهای سکونتی با رویکرد فرهنگی چه ابعادی دارد؟ و هدف کلی از این پژوهش تبیین ابعاد فرهنگی معماری فضاهای سکونتی و شیوه جمع آوری اطلاعات، بر پایه مطالعات کتابخانه ای است. یافته های تحقیق حاکی از این است که در رویکرد فرهنگی، معماری فضاهای سکونتی به عنوان یک سیستم، بازتولید فرهنگ (ساخت) نهاد خانواده است و قواعد و منابعی دارد که باید مورد بررسی قرار گیرد. قواعد و منابع فرهنگ (ساخت) فضاهای سکونتی در چهار بعد «احکام و سنت ها» ، «محیط و امکانات فنی و رفاهی» ، «هنجارها، مفاهیم و ارزش های اخلاقی» و «ضوابط و قوانین حاکم بر کنش های خانواده و معماری فضاهای سکونتی» قابل تحلیل و ارزیابی است.

    کلید واژگان: معماری فضاهای سکونتی, فرهنگ, نظریه ساخت یابی, آنتونی گیدنز
    Moein Aghaeimehr, Minou Gharehbaglou*, Mohammad Taghi Pirbabaei

    Identity is one of the most critical issues facing developing societies and one of the ideals that most Islamic countries have focused on more than ever so that cultural studies in recent years have focused more than ever on the revival of Culture and identity. One of the most common theories in the analysis of social issues has been Antony Giddens' theory of "Structuration", which has proposed the combined relationship between structure and agent in order to combine micro and macro theories. In this regard, it has many similarities with most cultural studies, focus on the concept of "action." Culture finds its identity manifested in social acts and actions, so social actions and forms crystallize a collective culture. Giddens observed that in social analysis, the term of the structure generally referred to "rules and resources" and, more specifically to "the structuring properties allowing the 'binding' of time-space in social systems like architecture." These properties make it possible for similar social practices to exist across time and space, lending them a "systemic" form. In this regard, it seems that it is possible to analyze social actions in residential spaces by relying on Giddens construction theory, which has not been done in previous studies.
    This research approach is qualitative, and the strategy of logical reasoning and the method of collecting information is library studies. Therefore, the central question of the research is what the dimensions of architectural construction in residential spaces with a cultural approach are? The general purpose of this study is to explain the cultural aspects of residential architecture and the data collection method based on library studies. The research findings indicate that in the cultural approach, the architecture of residential spaces as a system is a reproduction of the culture of the family institution and has rules and resources that should be studied. The elements and components of residential spaces are the reproduction of family culture and influenced by family culture and structure, so the rules and resources governing the continuation or transformation of the family institution as the structure of residential spaces lead to the reproduction of its architectural system. This reproduction in the form of architectural patterns in time and space creates the identity of residential spaces. As a result, it can be said that in the cultural approach, the rules and resources that form the family as a social structure should be analyzed. This analysis is searchable in four dimensions of "jurisprudential rulings and traditions governing the actions of the inhabitants of residential spaces", "environment, and technical and welfare facilities in constuction of residential spaces", "Norms, concepts and ethical values of housing and inhabitants" and "rules and regulations governing the actions of family members and the architecture of residential spaces" in three axes of individual, social and human tendencies to nature.  So the study of the dimensions and components extracted from this research in the developments of residential spaces is recommended for future research in structuration of Residential spaces.

    Keywords: Residential Space Architecture, Culture, Construction Theory, Anthony Giddens
  • امین امینی کاشانی*، اصغر مولایی، محمدتقی پیربابایی

    با توجه به ویژگی های منحصر به فرد شهرهای زیارتی، شهرسازی در بافت اینگونه شهرها تحت تاثیر حضور مکان مقدس، همواره با چالش هایی همراه بوده است. هدف اصلی پژوهش حاضر تبیین شاخص های اثرگذار بر الگوی بافت شهرهای زیارتی با توجه به ظرفیت گردشگری این گونه شهرها است و قصد دارد به این پرسش پاسخ دهد که "چه قواعد و ملاحظاتی در برنامه ریزی شهرهای زیارتی با توجه به شاخص های تبیین شده می بایست مورد توجه قرار گیرند؟". این پژوهش از منظر هدف کاربردی-توسعه ای بوده و با روش توصیفی-تحلیلی انجام شده و به منظور گردآوری داده ها از روش مطالعات اسنادی-کتابخانه ای بهره گرفته شده است. با توجه به شناخت ویژگی های الگوی بافت اغلب شهرهای زیارتی، نتایج حاصل از پژوهش نشان می دهد که در برنامه ریزی های مربوط به تغییر و توسعه در بافت این شهرها، می بایست شاخص های اثرگذار تبیین شده و مورد توجه تصمیم سازان و برنامه ریزان قرار گیرند. همچنین مداخلات با ارزیابی های همه جانبه، متناسب با ژنوم اینگونه شهرها و در نظر گرفتن حقوق زایران و مجاوران صورت پذیرد. در پژوهش حاضر 19 شاخص اثرگذار بر الگوی بافت شهرهای زیارتی شامل حریم و قلمرو، مرکزیت، محصوریت، سلسله مراتب، چشم انداز مطلوب، تناسب فضاهای مذهبی، تناسب فضاهای فرهنگی-تفریحی، تناسب فضاهای اقامتی، تناسب فضاهای خدماتی-زیرساختی، تناسب شبکه دسترسی، توجه به بافت پیرامون بقاع متبرکه، توجه به تاب آوری زیست محیطی، سبک زندگی اسلامی، هویت دینی، دستیابی به معنویت، ایمنی و امنیت، آموزش، سرمایه اجتماعی-فرهنگی و تعاملات اجتماعی شناسایی و به تبع آن قواعد و ملاحظات مهم در برنامه ریزی و توسعه شهرهای زیارتی با توجه به شاخص های تبیین شده ارایه گردیده است.

    کلید واژگان: شهرسازی, شاخص های اثرگذار, تغییر و توسعه, الگوی بافت, گردشگری
    Amin Amini Kashani*, Asghar Molaei, MohammadTaghi Pirbabaei

    Urban planning of pilgrimage cities has always been associated with challenges due to their unique characteristics and under the influence holy places present there. The main goal of the current research is to explain the indicators influencing the texture pattern of pilgrimage cities, considering the tourism capacity there. This research is applied-developmental in terms of purpose and has been conducted with the descriptive-analytical method. Also, in order to collect data, the method of document-library studies has been used. The results show that in the planning related to change and development in the context of pilgrimage cities, effective indicators should be explained and taken into consideration by decision-makers and planners, and interventions should be made with comprehensive evaluations, appropriate to the genome of such cities and considering the rights of pilgrims and neighbors. In the current research, 19 indicators affecting the texture pattern of pilgrimage cities include privacy and domain, centrality, enclosure, hierarchy, desirable landscape, appropriateness of religious spaces, cultural-entertainment spaces, residential spaces, service-infrastructure, access network, the context around the holy place, environmental resilience, Islamic lifestyle, religious identity, spirituality, safety and security, education, and social interactions were identified. Then, the important rules and considerations in the planning and development of pilgrimage cities were presented based on the explained indicators.

    Keywords: Urban planning, effective indicators, change, development, texture pattern, tourism
  • محمدتقی پیربابایی*، مرتضی میرغلامی، رسول حق بیان

    نظریه زندگی همگانی یان گل از نظریه های مطرح درباره برنامه ریزی و طراحی فضاهای شهری است که تجارب اجرایی موفقی را در کشورهای غربی داشته است؛ از این رو این نظریه پرداز در کشورهای مختلف دنیا از جمله ایران مدنظر قرار گرفته و آثار برجسته وی، ترجمه و منتشر شده است. اگرچه اجرای نظریه زندگی همگانی گل می تواند آثار مثبتی برای کیفیت زندگی شهری مانند افزایش سرزندگی، امنیت، سلامت و پایداری داشته باشد، به دلیل تفاوت های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اعتقادی میان کشورهای غربی و کشور ایران، امکان سنجی و بومی سازی آن بسیار ضروری به نظر می رسد. به همین علت این پژوهش با تاکید بر بعد فرهنگی و با بهره گیری از اندیشه های اسلامی به دنبال نقد این نظریه است. این عمل در پژوهش حاضر با محوریت اندیشه های علامه طباطبایی، از فیلسوفان اسلامی برجسته معاصر و صاحب نظریه ارزشمند ادراکات اعتباری صورت گرفته است. روش پژوهش براساس نظریه ادراکات اعتباری علامه طباطبایی تدوین شده است. با توجه به این نظریه مفاهیم جهان اجتماعی را مفاهیم اعتباری و تغییرپذیر تشکیل می دهند؛ از این رو برای تحلیل اعتباریات باید هستی شناسی و انسان شناسی شکل دهنده به این مفاهیم شناسایی و تحلیل شوند تا علل پیدایش و کارایی آن ها روشن شود. یافته های پژوهش نشان می دهد اعتباریات اصلی تشکیل دهنده نظریه زندگی همگانی گل، مغایرت هایی با اندیشه اسلامی دارد. با این حال می توان با مدنظر قراردادن اعتباریات تغییریافته بر مبنای اندیشه اسلامی برای اصلاح نظریه موجود سبب رفع پیامدهای منفی فرهنگی آن شد و از این نظریه برای پاسخ گویی توامان به نیازهای مادی و معنوی شهروندان استفاده کرد.

    کلید واژگان: ادراکات اعتباری, زندگی همگانی, علامه طباطبایی, فضای شهری, یان گل
    MohammadTaghi Pirbabaei *, Morteza Mirgholami, Rasool Haghbayan

    The theory of public life developed by Jan Gehl is one of the theories in the field of urban space planning and design that has been successfully implemented in Western countries. As a result, it has been evaluated in various countries, including Iran, and his outstanding works have been translated and published. Implementing Jan Gehl’s theory of public life can have positive effects on the quality of urban life, such as enhancing vitality, security, health, and sustainability; however, due to the economic, political, social, cultural, and ideological differences between Western countries and Iran, its applicability and localization appear to be extremely important. This study therefore aims to critique this theory by emphasizing the cultural dimension and using Islamic concepts. This is accomplished with a focus on the ideas of Allameh Tabatabai, who is one of the most prominent contemporary Islamic philosophers and has a valuable theory of credit perception. According to Allameh Tabatabai’s theory of credit perceptions, the concepts of the social world are creditable and malleable. This theory formed the basis for the development of the research method. Therefore, in order to analyze the validity, the ontology and anthropology that form these concepts must be identified and analyzed to elucidate the reasons for their emergence and efficacy. The findings of the study indicate that the core beliefs of Gehl’s theory of common life are incompatible with Islamic thought. However, by considering the modified credits based on Islamic thought in order to modify the existing theory, it is possible to eliminate its negative cultural effects and utilize this theory to meet the material and spiritual requirements of the citizens.

    Keywords: Jan Gehl, Public Life, urban space, Credit Perceptions, Allameh Tabatabai
  • محمدتقی پیربابایی، فرنوش بهاءلوهوره*
    زمینه و هدف

    تلاش برای یافتن بهترین رویکرد و راه حل جهت احیا محلات تاریخی، چالش بسیاری را خصوصا در دهه های اخیر برانگیخته است؛ پژوهش حاضر در راستای این جریان، به بررسی نقش فرهنگ به عنوان یکی از مولفه های مهم که در سال های اخیر در حوزه های مختلف شهری و از جمله مرمت و بازآفرینی بافت های تاریخی، بسیار مورد توجه و استفاده قرار گرفته، پرداخته است.

    روش بررسی

    از نظر هدف گذاری کاربردی و از نظر روش شناسی به صورت توصیفی- تحلیلی است.در این راستا ابتدا با استفاده از روش توصیفی-تحلیلی، سوآت و با بهره گیری از مطالعات کتابخانه ای و برداشت های میدانی، به بررسی ادبیات و مفهوم فرهنگ و فرهنگ شهری پرداخته و سپس سیر تحول و به کارگیری آن در فرآیند بازآفرینی بیان شد. پس از آن رویکرد محله فرهنگی با تاکید بر جذب گردشگران به عنوان متاخرترین رویکرد در این زمینه، به طور خاص مورد مطالعه قرار گرفت.

    یافته ها و نتیجه گیری

     نتایج پژوهش نشان داد با مطالعه ادبیات مشخص شد که این رویکرد معیارها و اصولی را  دارا می باشد که با بررسی و مطالعه دقیق این معیارها در واقع می توان آن ها را با بسیاری از کیفیت های مختلف طراحی شهری (کیفیت های محیطی)  و محتوایی کارآمد مبتنی بر فرهنگ و هنر، تاریخ و میراث مکان ایجاد می شود که حضور این مولفه ها نقش مهمی را در باززنده سازی هویت و معنا ایفا می کند. ضمن آن که پویایی و حیات اقتصادی نیز به واسطه کاربری ها و فعالیت های مختلف بازگشته و به لحاظ کالبدی نیز پاسخگوی نیازها و عملکردها خواهد بود.

    کلید واژگان: بازآفرینی فرهنگ-مبنا, بافت های تاریخی, گردشگردی, محور خاقانی تبریز
    MohammadTaghi Pirbabaei, Farnoosh Bahaloo *
    Background and Aim

    Trying to find the best approach and solution for the restoration of historical tissues and localities has provoked many challenges, especially In line with this trend, the current research has investigated the role of culture as one of the important components that has been much considered and used in recent years in various urban areas, including the restoration and recreation of historical textures. 

    Methods

    In this regard; In this regard, firstly, by using the descriptive-analytical method, SWOT, and by using library studies and field impressions, the literature and the concept of culture and urban culture were investigated, and then the course of evolution and its application in the regeneration process was expressed. After that, the cultural neighborhood approach was specifically studied with an emphasis on attracting tourists as the latest approach in this field. an important role. plays in revitalizing identity and meaning.

    Findings and Conclusion

    The results of the research showed that The perspective of Khaqani Street, which is drawn in the direction of the desired image with the attitude of cultural artistic components, a passage that is based on its past roots and history, but with culture and the modern world along with cultural artistic components, causes a deeper and more tangible connection between today's residents and their historical past. It is designed using new spaces.

    Keywords: Recreating the base culture, Historical context, Tourism, Historical context of Khaghani Street of Tabriz
  • سولماز آقایی، یاسر شهبازی*، محمدتقی پیربابایی، حامد بیتی

    برنامه درسی به عنوان ستون فقرات نظام آموزشی، یکی از عوامل مهم در راستای ایجاد تحولات بنیادین در نظام آموزش عالی به شمار می رود؛ هدف این پژوهش تبیین مدل اثربخشی آموزش کارآفرینی از دیدگاه اسلامی و آرای مقام معظم رهبری است تا بتوان با آن برنامه درسی آموزش معماری را، از نظر تحقق مولفه های کارآفرینی در دانشجویان بررسی کرد. روش پژوهش حاضر آمیخته اکتشافی است که در قسمت کیفی با بررسی آرای مقام معظم رهبری در مقالات، کتب و سخنرانی های ایشان، گزاره های توصیفی از اندیشه ایشان در خصوص اثربخشی آموزش کارآفرینی، با روش دلالت پژوهی استخراج شد. در بخش کمی داده ها با استفاده از روش معادلات ساختاری و با استفاده از نرم افزار SPSS20 و  smart PLS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته ها نشان داد که الگوی کارآفرینی از دیگاه مقام معظم رهبری، در چهار رکن اصلی: بینش، دانش، مهارت و کسب و کار قابل تقسیم بندی است. و هر یک از این رکن های اصلی با الگوی اثربخشی آموزش کارآفرینی در برنامه درسی معماری همپوشانی دارد. بدین ترتیب مراکز آموزش عالی معماری می توانند در کنار ایجاد برنامه های درسی کارآفرینی در رشته معماری، با شناسایی پتانسیل های موجود در برنامه های درسی این رشته، به تقویت نقاط قوت و رفع نقاط ضعف موجود در آن ها بپردازند. این الگو ضمن فراهم کردن شرایط تحقق آموزش کارآفرینی در رشته های دانشگاهی، زمینه اجرای یک الگوی بومی را در پرتو دستورات اسلامی فراهم می آورد.

    کلید واژگان: مدل کارآفرینی, اثربخشی آموزشی, مقام معظم رهبری, آموزش معماری, عناصر برنامه درسی
    Soolmaz Aghaei, Yaser Shahbazi*, Mohammadtaghi Pirbabaei, Hamed Beyti

    Curriculum as the backbone of the educational system is one of the important factors in creating fundamental changes in the higher education system; The purpose of this research is to explain the effectiveness of entrepreneurship education model from the Islamic point of view and  the Leader, so that it can be used to examine the curriculum of architecture education in terms of the realization of entrepreneurship components in students. The method of the current research is a mixed exploratory one, which in the qualitative part, by examining the views of the Leader in his articles, books and speeches, descriptive propositions of his thought regarding the effectiveness of entrepreneurship education were extracted with the implication research method. In the quantitative part, the data was analyzed using structural equation method and using SPSS20 and smart PLS software. The findings showed that the model of entrepreneurship from the Leader'spoint of view can be divided into four main pillars: vision, knowledge, skill and business. And each of these main pillars overlaps with the model of effectiveness of entrepreneurship education in architecture curriculum. In this way, architecture higher education centers can, in addition to creating entrepreneurship curricula in the field of architecture, by identifying the potentials in the curricula of this field, strengthen the strengths and eliminate the weaknesses in them. This model, while providing the conditions for the realization of entrepreneurship education in academic fields, provides the context for the implementation of a local model in the light of Islamic orders.

    Keywords: entrepreneurial model, educational effectiveness, senior leadership position, architecture education, curriculum elements
  • سولماز آقایی، یاسر شهبازی*، محمدتقی پیربابایی، حامد بیتی
    اثربخشی آموزشی به عنوان یکی از عوامل مهم در حوزه برنامه ریزی آموزشی، بر اهمیت تبیین اثربخشی آموزش کارآفرینی با قبول تاثیرگذاری آن در توسعه توانمندی های کارآفرینانه در افراد بیش از پیش تاکید می کند. مقاله به تبیین سازوکار اثربخشی آموزش کارآفرینی بر اساس مدل ارزشیابی کرک پاتریک، به عنوان مهمترین مدل ارزشیابی یادگیری، درراستای تحق و توسعه توانمندی های کارآفرینانه، در بستر رشته معماری می پردازد. پژوهش در گروه پژوهش آمیخته ازنوع طرح اکتشافی متوالی قرار می گیرد. دربخش کیفی با استفاده از تحلیل محتوا، با مرور ادبیات موضوع و تدوین یک چارچوب نظری، به طبقه بندی انواع اثربخشی های آموزش کارآفرینی درتوسعه توانمندی کارافرینانه می پردازد، و در بخش کمی چگونگی توسعه توانمندی های کارآفرینانه در دانشجویان معماری ارزیابی می شود. جامعه آماری اساتید معماری سراسر کشور با تالیفات و سوابق پژوهشی مرتبط با حوزه معماری و کارآفرینی هستند. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه های محقق ساخته، با طیف پنج درجه ای لیکرت،استفاده شدوباروش مدل یابی معادلات ساختاری در نرم افزار SPSS و SMART PLS تجزیه وتحلیل شد. اعتبار داده ها از طریق خودبازبینی پژوهشگران و همسوسازی داده ها و اعتمادپذیری با هدایت دقیق جریان جمع آوری اطلاعات تعیین شد. پایایی و روایی سازه در بخش کمی با توجه به آلفای کرونباخ بالای 0.7 و میانگین واریانس استخراج شده(AVE) 0.67 تایید شد. یافته ها حاکی ازطبقه بندی اثربخشی آموزش کارآفرینی برچهاربعدبینش، دانش، مهارت و کسب وکار؛ و توانمندی های کارآفرینانه درچهار مولفه فرصتگرایی، خلاقیت، نوآوری، و ارزش آفرینی می باشد. براساس نتایج، اثربخشی آموزش کارآفرینی در توسعه توانمندی های کارآفرینانه در افراد، به صورت یکسان عمل نمی کند. مدل پژوهش با ایجاد درکی اختصاصی از فرایند اثربخشی آموزش کارآفرینی، سیاستگذاران برنامه ریزی آموزشی را درجهت نیل به اهداف آموزشی خود یاری می رساند.
    کلید واژگان: اثربخشی آموزش کارآفرینی, توانمندی های کارآفرینانه, مدل ارزشیابی کرک پاتریک, معماری, برنامه ریزی آموزشی
    Soolmaz Aghaie, Yaser Shahbazi *, Mohammadtaghi Pirbabaei, Hamed Beyti
    Educational effectiveness is one of the most important factors in the field of educational planning. Explaining the effectiveness of entrepreneurship education by accepting its effectiveness in realizing entrepreneurial components in people adds to the importance of paying attention to it; This is while the lack of indicators to evaluate the effectiveness of entrepreneurship education makes it difficult. The purpose of this article is to explain the effectiveness of entrepreneurship education based on Kirkpatrick's evaluation model, as the most important learning evaluation model, on the realization of entrepreneurial components. The model is evaluated in the field of architecture to determine how it works. The research method is descriptive, analytical and case study. The statistical population was architecture professors all over the country. To collect data, researcher-made questionnaires with a five-point Likert scale were used and analyzed by structural equation modeling in SPSS and SMART PLS software. The findings indicate the classification of the effectiveness of entrepreneurship education on the four dimensions of insight, knowledge, skill and business; And entrepreneurial components are in four components of opportunism, creativity, innovation, and value creation. Based on the obtained results, entrepreneurship education does not work in the same way in terms of effectiveness and realization of entrepreneurial components in people. Therefore, by creating a specific understanding of the effectiveness of entrepreneurship education, the research model helps educational planning policy makers to achieve their educational goals.
    Keywords: Effectiveness of entrepreneurship education, entrepreneurial capabilities, Kirkpatrick evaluation model, Architecture, educational planning
  • مازیار نبی زاده ذوالپیرانی، محمدتقی پیربابایی*
    پیشینه و هدف

    یکی از ریشه های اساسی پیدایش بی عدالتی در شهرها، تولید و توزیع رانت، رانت جویی و رانت زایی نظامات شهرسازی قلمداد می شود. در ایران نیز وجود رانت به عنوان یکی از عوامل اصلی ایجادکننده نابرابری، مد نظر کارشناسان مسایل شهری قرار گرفته است. پژوهش حاضر نیز با مد نظر قرار دادن رانت در نظام شهرسازی ایران در ابتدا با استفاده از بررسی های اسنادی و کتابخانه ای، پژوهش های انجام شده پیرامون رانت در ارتباط با مسایل شهری ایران را مورد بررسی قرار داد و مشخص نمود غالب پژوهش ها به صورت مصداقی به مسیله رانت در شهر پرداخته اند و هر یک از زاویه نگاه خود به این مسیله پرداخته و در این میان جای یک فراتحلیل کلی از پژوهش های صورت گرفته، خالی است، بنابراین پژوهش حاضر، فراتحلیل کیفی مقالات مرتبط با رانت در نظام شهرسازی ایران را مورد هدف قرار داد.

    مواد و روش ها

    پژوهش حاضر با استفاده از روش های تحقیق کیفی به تحلیل محتوای مسیله رانت پرداخته است. مقالات علمی-پژوهشی مرتبط با رانت در نظام شهرسازی ایران، در پژوهش حاضر مورد بررسی دقیق قرار گرفت و در ابتدا با جستجوی کلیدواژه رانت در پایگاه های علمی معتبر مقالات فارسی زبان که همه نشریات معتبر کشور را پوشش می دهند، مقالاتی که کلمه «رانت» در عنوان، چکیده و یا کلیدواژه های اصلی مقاله بود، گردآوری شدند. پس از بررسی اولیه مقالات و حذف متشابهات، و محدود کردن آن ها به مقالات علمی-پژوهشی معتبر وزارت علوم و سپس استخراج مقالاتی که به صورت مستقیم یا غیر مستقیم به مسایل شهری ارتباط پیدا می کردند، مشخص شد که مجموعا 50 مقاله علمی-پژوهشی در این ارتباط از ابتدا تا بهمن ماه 1400 انجام شده است. سپس همه مقالات با استفاده از نرم افزار مکس کیودا مورد بررسی قرار گرفت و داده های مرتبط با رانت در نظام برنامه ریزی شهری ایران در مرحله اول با روش کدگذاری باز، در این نرم افزار، کدگذاری شدند. برای تحلیل کدهای استخراجی از مدل «نیروی محرکه-فشار-وضعیت-تاثیر-پاسخ» و چهار مرحله تحلیل و شناسایی در این مدل، استفاده شد. با استفاده از روش های کدگذاری محوری و کدگذاری گزینشی، نیروهای محرکه ایجاد کننده رانت، فشارها و جریانات برآمده از نیروهای محرکه، وضعیت های ایجاد شده در پی رانت ها و تاثیرات و پیامدهای متاثر از وضعیت رخ داده، شناسایی و هر یک از این مراحل نیز متناظر با اهداف پژوهش، یعنی دستیابی به مولفه های کلان رانت زا، تبیین ساز و کارهای رانت زا و مشخص ساختن آثار و پیامدهای رانت زایی در نظام برنامه ریزی شهری ایران، تحلیل شدند.

    یافته ها و بحث:

     بررسی کدهای پرتکرار مقالات نشان می دهد که پرتکرارترین کدها عبارتند از: ضعف سیستم مالیاتی، دولت رانتیر، از بین بردن انگیزه تولید، فروش تراکم، اختلاف طبقاتی در شهر، فروش ضوابط شهری، سوداگری زمین و مسکن، بی عدالتی، رانت در بودجه ریزی و قانون گذاری، درآمد بدون زحمت، منابع طبیعی فراوان، نداشتن منابع درآمدی مناسب، توزیع رانت دولتی، ضعف زیرساخت های نهادی، اعطای مجوز رانتی، اقتدارگرایی دولتی، تضعیف جامعه مدنی، تضعیف دموکراسی. وجود ضعف سیستم مالیاتی در کنار مواردی نظیر فروش تراکم و ضوابط شهری و نداشتن منابع درآمدی مناسب، در میان کدهای پرتکرار نشان می دهد که ضعف تامین مالی نهادی در نظام شهرسازی ایران، نقش مهمی در ارتباط با رانت بر عهده دارد. از طرف دیگر وجود کدهای پرتکرار دیگری نظیر از بین بردن انگیزه تولید، سوداگری زمین و مسکن، درآمد بدون زحمت و افزایش تمایل به رانت جویی، بیانگر آن است که ضعف تامین مالی عمومی نیز بر رانت زایی نظام برنامه ریزی شهری تاثیر مهمی دارد. همچنین وجود کدهای پرتکراری نظیر اقتدارگرایی دولت و دولت رانتیر در برابر تضعیف جامعه مدنی و تضعیف دموکراسی نیز جالب توجه است.

    نتیجه گیری

    نتایج پژوهش حاضر نشان می دهد اصلی ترین ساز و کارهای رانت زایی در نظام شهرسازی ایران عبارتند از: فعالیت های سوداگرانه در شهرها و نبود ساز و کار مناسب جهت مقابله با سوداگری در بازار زمین و مسکن، ضعف طرح های توسعه شهری، عدم آماده سازی و عرضه مناسب زمین شهری، استفاده از ضعف های قوانین و مقررات، رانت جویی تیم های سیاسی، امنیتی بودن فضا، ضعف نیروی انسانی در سازمان ها و عدم دخالت صحیح سیستم نهادی. همچنین پژوهش حاضر نشان داد که در پی توزیع رانت، در نظام شهرسازی ایران، قدرت مدیریت شهری کاهش یافته، بازار زمین و مسکن سرمایه ای شده و شکاف و جدایی گزینی در شهر رخ می دهد. همچنین توسعه شهری قطبی و محروم ماندن بسیاری شهرها، نیز از وضعیت های ایجاد شده به دنبال جریانات رانتی هستند.

    کلید واژگان: برنامه ریزی شهری, رانت, عدالت, فراتحلیل, نابرابری
    Maziyar Nabizadeh Zolpirani, MohammadTaghi Pirbabaei *
    Background and purpose

    During recent decades, fair urban planning has always been considered by urban thinkers, and urban development without justice has been discussed as a source of inequality and class differences. In this regard, one of the basic roots of the emergence of injustice in cities is considered to be the production and distribution of rent, rent seeking and rent generation of urban planning systems. In Iran, the existence of rent as one of the main factors causing inequality has been considered by urban experts. Although there have been many researches about rent in connection with urban issues in Iran, these researches have partially dealt with the issue of rent in cities and there is a need for a research to achieve a macro view in relation to rent in the urban planning system of Iran. Therefore, the present research has dealt with the qualitative meta-analysis of articles related to rent in Iran's urban planning system.

    Materials and Methods

     The current research has analyzed the content of the rent issue in general by using qualitative research methods. In the present research, at first, by using documentary and library reviews and by using the meta-analysis method, it was tried to investigate the researches about rent in the urban planning system of Iran. To determine how much research has been done on rent and how it appears in the urban planning system of Iran, and also to determine what deficiencies and issues exist in this connection. To determine how much research has been done on rent and how it appears in the urban planning system of Iran, and also to determine what deficiencies and issues exist in this connection.In this regard, first, all the content of the articles was carefully read and coded in MAXQDA software with open coding method, which resulted in the extraction of more than 1300 codes related to rent in the urban planning system of Iran. Then, all thecodes were labeled and analyzed in relation to the urban planning system of Iran. Then, DPSIR method was used to analyze the codes and obtain the macro-components and mechanisms of rent-generating activities and the effects and consequences of rent-generating in Iran's urban planning system. In this regard, the open codes extracted in the first stage were analyzed with the axial coding method. Then, selective coding was done using MAXmap in MAXQDA software, and driving forces causing rents, pressures and currents arising from driving forces, situations created in rents and consequences affected by the situation were identified.

    Findings and discussion

    Examining the frequent codes of the studied articles shows that the most frequent codes are: The weakness of the tax system, the rentier government, the destruction of the incentive to produce, the sale of density, the class differences in the city, the sale of urban standards, land and housing speculation, injustice, rent in budgeting and legislation, effortless income, abundant natural resources, lack of Appropriate sources of income, distribution of government rent, weak institutional infrastructure, licensing of rent, government authoritarianism, weakening of civil society, weakening of democracy.The existence of the weakness of the tax system, along with issues such as the sale of density and urban regulations and lack of suitable sources of income, among the most frequent codes, shows that the weakness of institutional financing in Iran's urban planning system plays an important role in relation to rent. On the other hand, the existence of other frequent codes such as eliminating production motivation, land and housing speculation, effortless income, and increasing tendency to rent-seeking, indicates that the weakness of public financing also has an important effect on the rent generation of the urban development system. Also, the presence of frequent codes such as the authoritarianism of the government and the rentier government against the weakening of civil society and the weakening of democracy is also interesting.

    Conclusion

    The results of the present research show that the continuation of the production and distribution of rent in the society leads to the reduction of healthy competition in the society and increases the spirit of rent-seeking in the society, causes the weakening of democracy and spreads injustice. It also leads to the weakening of economic and political structures and leads to deviation in the allocation of resources. Also, the decrease in the quality of public institutions and the lack of formation of a proper tax system are other consequences of the continued production and distribution of rent in the country.

    Keywords: Urban planning, Rent, justice, Meta-analysis, Inequality
  • Atefeh Sedaghati*, MohammadTaghi Pirbabaei, Farshad Nourian, Hamed Beyti

    The hedonic valuation method has been considered in various fields by researchers in order to estimate the value of a commodity or the demand for exploitation of a commodity for many years. Besides, the hedonic method has been widely used to identify ‘value’ indicators in the housing market. The need for indicators as the key tool for housing planning is related to the need to prioritize planning. Indicators are also critical to understanding housing characteristics. This article tries to develop a "conceptual model" of value by meta-analyzing the existing theoretical literature regarding the valuing indicators in the hedonic model, which has been done by the meta-analysis method, uses MAXQDA software and open and axial coding to analyze the texts in order to compile and classify the features that explain the value of housing. The research findings, which are taken from 335 highly cited articles between 2009 and 2019, show that despite the long period of application and theoretical development of the model, there is no theoretical consensus on the explanatory indicators of housing value. So, 7 main categories can be identified in the form of 350 concepts and 5883 codes (including frequency), which can show the range of housing value dimensions, in addition to summarizing the issue. Also, the share of basic structural-physical and peripheral categories, with 53.5 and 25.5 percent, respectively, has the most application in the hedonic housing valuation model. In the two-mentioned categories, the share of variables affecting the residential unit, the building of the property, and access to services and land uses with relative shares of 23.6, 19.2, and 16.5%, is more than other variables. The results show that while the concepts of many explanatory indicators of value are the same, a suitable range of explanatory indicators of housing value can be used in the hedonic model according to the goals and the target community, and this can lead to the formation of indigenous and specific values of a society.

    Keywords: The concept of value, Hedonic method, Housing value, Residential unit.it
  • علی پوراحمد قلعه جوق، فرزین حق پرست*، محمدتقی پیربابایی

    رسانه ها به یکی از بخش های جدایی ناپذیر زندگی انسان در عصر تکنولوژی تبدیل شده اند. از سویی معماری نیز به عنوان عاملی رسانه ای معرفی می شود که در سطوح مختلف قابل تحلیل است؛ اما با این تفاسیر هنوز الگویی روشن از تعاملات میان معماری و رسانه تبیین نشده است. این پژوهش با هدف شناسایی شاخص های موثر بر ماهیت رسانه بودن معماری و اولویت بندی آن ها و نهایتا ارایه مدلی از عوامل اثرگذار بر کیفیت رسانه ای معماری در دانشکده معماری و شهرسازی دانشگاه هنر اسلامی تبریز، به دنبال پاسخ به این سوالات است که ابتدا شاخص های موثر بر ارتقای کیفیت رسانه ای معماری کدام اند و سپس چگونه می توان در نمونه استفاده مجدد تطبیقی مدلی از این شاخص ها را تدوین کرد. پژوهش حاضر ازنظر هدف بنیادی-تجربی، و ازنظر ماهیت و روش توصیفی-پیمایشی در مطالعه موردی است. پس از مطالعات کتابخانه ای، 21 نفر از اعضای هییت علمی دانشکده معماری و شهرسازی دانشگاه هنر اسلامی تبریز به عنوان متخصصین پانل دلفی انتخاب شدند و ایده پردازی شاخص ها با مصاحبه های نیمه ساختاریافته انجام شد. سپس با ادغام شاخص های مبانی نظری و شاخص های حاصل از تحلیل محتوای مصاحبه ها، 43 شاخص موثر بر ارتقای کیفیت رسانه ای معماری در چهار دسته استخراج گردید. پس از تایید روایی و پایایی ابزار پژوهش، خبرگان در پرسشنامه های بسته و طیف 5 درجه ای لیکرت به امتیازدهی شاخص ها پرداختند و داده ها با تکنیک تاپسیس مورد تحلیل قرار گرفتند. نتایج نشان می دهد که شاخص های «اشاره کننده به هنر ساخت و تکنولوژی زمان»، «بازتاب دهنده فرهنگ مردم جامعه» و «به وجود آورنده ادراکات حسی جدید» دارای بالاترین اولویت ها بودند و دسته «شاخص های مربوط به کاربردهای رسانه» نیز موثرترین دسته معرفی شد. معماری اگر نقش رسانه ای نداشته باشد دیگر معماری نیست. معماری به عنوان یک میانجی در ظرف رسانه ای خود انتقال دهنده ایده ها و پیام ها به آیندگان است و کیفیت رسانه ای آن باعث باز زایش های گوناگون فضایی در بسترهای ذهنی طیف های مخاطبان می شود.

    کلید واژگان: رسانه, معماری, استفاده مجدد تطبیقی, روش دلفی, تکنیک تاپسیس, دانشگاه هنر اسلامی تبریز
    Ali Pourahmad Ghalejough, Farzin Haghparast *, MohammadTaghi Pirbabaei
    Background and Objectives

    Media has always been a platform for activities related to the human intellect. It has become an integral part of human life in various forms and contexts by the supporting role of technology. On the other hand, many thinkers and theorists have introduced architecture as a physical media that can be perceived and analyzed at different theoretical levels. Despite these interpretations that recognize buildings with intrinsic mediating factors, a clear theoretical framework of such relationships and the interaction between architecture and media has not yet been identified. This study seeks to answer two main questions: what indicators affect the procedure in which architecture turns into a media? And, how can a model of the affecting factors and categories be identified to explain the connection between architecture and media clearly? Therefore, this study aims to identify and prioritize the effective factors for mediating the quality of architecture. Finally, it tries to present a model for recognizing architecture as media based on a case study, the historical building of the Faculty of Architecture and Urbanism at Tabriz Islamic Art University, as an example of adaptive reuse in historic buildings.

    Methods

    This research is fundamental-experimental in terms of purpose, and descriptive survey in terms of entity and method, using a case study. According to the related literature, 12 faculty members of the Faculty of Architecture and Urbanism at Tabriz Islamic Art University constituted the Delphi panel of experts. All the panel members were among the recognized experts in specific fields of architecture. In the first round of Delphi, indicators and brainstorming were conceptualized through semi-structured interviews with panel members in person and virtually. After analyzing the content of the interviews, by combining the factors obtained from the literature and the achieved indicators from experts’ opinions, 34 indicators effective in improving the mediating quality of architecture were extracted in four categories. In the second round of Delphi, the validity and reliability of the research tools were approved by the faculty members and the Cronbach’s alpha coefficient. Then, the experts scored the factors in close-ended questionnaires and 5-point Likert scale, and the data were analyzed using TOPSIS technique. Kendall’s coefficient of concordance was used to assess the consensus among the experts, and the prioritized factors were also introduced along with the descriptive statistics components such as the average indices presented in tables and plots. Finally, by comparing the results of the TOPSIS technique with the results extracted from the descriptive statistics, the accuracy of the results and their validity were ensured.

    Findings

    The ratings and findings obtained from the average index differed slightly from the results extracted from the TOPSIS technique. The reason can be stated in the higher accuracy of this technique in prioritizing and presenting rankings and closeness indeces of each factor in the research. The factors of “Indicator of the art of technology and crafting in time” with the closeness index of 0.610652, “Reflector of the culture of people in the society” with the closeness index of 0.579874, “Creator of new sensory perceptions” with the closeness index of 0.561471, “Being a benchmark in the city context” with the closeness index of 0.560705, and “Represents the evolution of history” with the closeness index of 0.558936 were among the highest priorities in the factors affecting the mediating quality in architecture. Also, the factors of “A communicator” with the closeness index of 0.436028, and “The presence of a power in creating the message” with the closeness index of 0.457395 were recognized as the minor priorities. By calculating the averages of closeness indeces in each category, the most effective categories in improving the mediating quality in architecture are “Factors relating to the application of media”, “Factors relating to the impacts of media”, “Factors relating to the message”, and “Factors relating to the intrinsic characteristics of media”, that were introduced with the mean averages of 0.544508, 0.503928, 0.495541 and 0.491413, respectively.

    Conclusion

    The final model of architecture as a media and factors affecting the enhancement of mediating quality were presented as the research conclusion. Hence, if architecture is not considered a  physical media and does not have a mediating role, it can no longer be called architecture and will no longer differentiate its nature from a structure. Architecture continuously transmits its character, ideas, thoughts, mindsets, approaches, history, time, and specifically its message to the future and performs as a meta-media concept. Also, the body and audience of architecture change its media nature, and its mediating quality causes various spatial reproductions in the minds of the people and a wide range of users.

    Keywords: Media, Architecture, Adaptive reuse, Delphi method, TOPSIS Technique, Tabriz Islamic Art University
  • زهرا علی نام *، محمدتقی پیربابایی، مینو قره بگلو

    بیان مسیله:

     امروزه معنای محیط از مهم ترین موضوعات شهرسازی بوده و مکاتب فکری معاصر همواره به دنبال نظریه پردازی «ماهیت معنا و فرایند تکوین آن» در فضاهای شهری هستند. به نظر می رسد این مکاتب به دلیل فقدان ظرفیت لازم جهت بهره مندی از ابتکارات سایر حوزه های علمی و همچنین نگاه تک سطحی به معنا، با کاستی هایی همراه هستند. به دلیل ماهیت میان رشته ای شهرسازی، بهره گیری از علوم مرتبط با ساختارهای شناختی و ادراکی فرد مانند علوم شناختی برای تبیین فرایند تکوین معنا در فضای شهری، ضروری به نظر می رسد.

    هدف

    هدف این نوشتار تعمیم کاربست مفاهیم مرتبط با شناخت انسان و محیط در حوزه علوم شناختی به حوزه مطالعات محیطی از جمله شهرسازی و کاهش خلا موجود در مطالعات نظری میان رشته ای بین این دو حوزه است.

    روش

    روش تحقیق در این مقاله، تطبیقی - تحلیلی است که با تبیین جایگاه رویکرد شناختی-فرهنگی در مقایسه با رویکردهای پسااثبات گرا و پساساختارگرا در حوزه مطالعات شهری، انجام می شود.

    یافته ها:

     رویکرد شناختی-فرهنگی به لحاظ معرفت شناسی و عوامل تکوین معنا در فضاهای شهری با رویکردهای پسااثبات گرا و پساساختارگرا متمایز می شود. به لحاظ معرفت شناسی در رویکرد شناختی-فرهنگی، معنا را به طور هم زمان در دو سطح فراگیر با ذهنیت فرهنگی و در سطح خاص با رویه های فرهنگی بازتولید می شود. قابلیت های شناختی-فرهنگی فضای شهری، تجربه شناختی-فرهنگی فرد از فضای شهری و نحوه در دسترس بودن/دسترس پذیری در یک موقعیت خاص عوامل تکوین معنا در رویکرد شناختی-فرهنگی هستند.

    نتیجه گیری: 

    رویکرد شناختی-فرهنگی به عنوان رویکرد پیشنهادی پژوهش با نگاهی چندسطحی و موقعیتی به معنا، کاستی های موجود رویکردهای پیشین همچون نگاه تک سطحی به مطالعه معنا در مطالعات شهری را پوشش داده و شهرسازی را به عنوان دانش موقعیت مند فرهنگی معرفی می نماید

    کلید واژگان: تکوین معنای شهری, رویکرد شناختی-فرهنگی, شناخت موقعیتی, پسااثبات گرایی, پساساختارگرایی
    Zahra Alinam*, MohammadTaghi Pirbabaei, Minou Gharehbaglou
    Background

    Today, the meaning of environment is one of the most important issues in urbanism and contemporary schools of thought have always sought to theorize the "nature of meaning and the process of its development" in urban spaces.Despite their strengths, they seem to have shortcomings due to the lack of capacity to benefit from the initiatives of other scientific fields and the single-level view of meaning. Due to the interdisciplinary nature of urbanism, it seems necessary to use related sciences to the cognitive and perceptual structures of the individual to explain the process of meaning development in urban.

    Objectives

    In response to the question, " What is the cognitive-cultural process of meaning formation in urban space and what are its achievements in comparison with other developmental approaches to meaning?", the purpose of this paper is to generalize the application of cognitive science concepts related to cognition of human and environment to the field of environmental studies, including urbanism and reduce the gap in the interdisciplinary theoretical studies of these two fields.

    Method

    The research method in this article is a comparative- analytical method that is done by explaining the position of cognitive-cultural approach in comparison with post-positivist and post-structuralist approaches in the field of urban studies.

    Result

    The cognitive-cultural approach is distinguished from post-positivist and poststructuralist approaches in terms of epistemology and factors of meaning development in urban spaces. Epistemologically, in the cognitive-cultural approach, meaning is reproduced simultaneously at two pervasive levels with cultural mentality and at a specific level with cultural practices. Cognitive-cultural affordances of urban space, cognitive-cultural experience of the individual from urban space and how to be available/accessible in a particular situation are the factors of meaning development in the cognitive-cultural approach. In other words, this approach examines the traces of culture both in the environment and in humans.

    Conclusion

    The proposed cognitive-cultural approach of the research with a multilevel and situational view of meaning, covers the shortcomings of previous approaches in urban studies such as a single-level view of meaning and introduces urbanism as situational cultural knowledge.

    Keywords: Urban meaning development, cognitive-cultural approach, situational cognition, post-positivism, Post-Structuralism
  • احمد میراحمدی*، محمدتقی پیربابایی، لیلا مدقالچی

    مفاهیم «پیچیدگی» و «نظم» با تحولات اساسی در معماری معاصر همراه بوده است. در این دوره، با گسترش و تاثیر نظریات جدید علمی و فلسفی بر معماری، نگرش به نظم تغییر کرده و نقش پیچیدگی در تبیین روابط و فرآیندها فزاینده تر شده است. هدف از این پژوهش، شناسایی دیدگاه ها و ارتباط بین دو مفهوم پیچیدگی و نظم، براساس ارائه الگوهایی در هندسه معماری است. الگوها در سه دسته پیچیده منظم، پیچیده نامنظم و پیچیده سازمان یافته قابل تقسیم بندی بوده و می توان روابطی میان آن ها تبیین نمود. این پژوهش از نوع کیفی بوده و به روش توصیفی تحلیلی، اطلاعات حاصل از مطالعات کتابخانه ای و منابع اسنادی مورد بررسی قرار می گیرد، سپس با روش داده محور، به تحلیل الگوهای پیچیدگی-نظم در معماری پرداخته می شود. نتایج نشان می دهد که الگوی پیچیده منظم زمانی شکل می گیرد که پیچیدگی در مقابل سادگی قرار گرفته و از درجات نظم محسوب شود اما در الگوی پیچیده نامنظم با بی اعتبار دانستن مفهوم نظم و تاکید بر بی نظمی، پیچیدگی در مقابل نظم قرار دارد. الگوی پیچیده سازمان یافته، به معماری نگاهی سیستمی دارد. این الگو به دنبال پیوند دادن نظم و بی نظمی درون یک سازمان پیچیده است. الگوی پیچیده سازمان یافته به دلیل امکان پیش بینی، تحلیل روابط، برنامه ریزی و تعاملات سازمانی قابلیت استفاده بیشتری در معماری و شهرسازی دارد. این الگوها، نگرش های نظری به شکل، فرآیند و محصول معماری را مشخص می نمایند.

    کلید واژگان: پیچیدگی, الگوی پیچیده منظم, الگوی پیچیده نامنظم, الگوی پیچیده سازمان یافته, هندسه معماری معاصر
    Ahmad Mirahmadi *, Mohammad Taghi Pirbabaei, Leila Medghalchi

    Complexity and order, while having extensive concepts in themselves, create patterns in relation to each other that have been considered by various theorists in the field of architecture, behavioral sciences, and aesthetics in recent centuries. With the influence of new scientific and philosophical theories on architecture, attitudes toward order have changed and the role of complexity in explaining relationships and processes has increased more. This research was qualitative type and is analyzed by descriptive-analytical method, information obtained from library studies and documentary sources, and then evaluated by Grounded theory method based on the concept of complexity and order in architecture. With explaining the relationship between order and complexity, three patterns of ordered complex, disordered complex and organized complex found in Geometry of architecture can be examined: 1- In this view, the universe and phenomena have order, and order has levels. Order extends from simplicity to complexity. The pattern that can be suggested of complexity and order is the ordered complex. 2- Order is mental and has no external existence. Everything is in the disorder and chaos, and the order is the particular moment of this disorder. In relation to complexity, complexity is versus order and is sometimes equated with disorder. 3- Order and disorder are together and in one whole dynamically and interact with each other. In every order, there is disorder, and every disorder is accompanied by order. This view is the organized complex pattern. These patterns can provide theoretical insights into the process and product of architecture.

    Keywords: Complexity, Ordered Complex Pattern, Disordered Complex Pattern, Organized Complex Pattern, Geometry Of Contemporary Architecture
  • عاطفه صداقتی، محمدتقی پیربابایی*، فرشاد نوریان، حامد بیتی

    مفهوم «ارزش» در برنامه ریزی مسکن شهری ازجمله مفاهیم اعتباری و برساختی است که در صورت هماهنگی با روح حاکم بر جامعه، زمینه ساز تعامل منافع حاصل از الگوی توسعه مسکن شهری با منافع بهره وران آنهاست. پژوهش حاضر با هدف ارزشیابی مسکن شهری برنامه ریزی شده از نگاه ساکنان، در پی تبیین مفهوم ارزش در برنامه ریزی مسکن شهر تبریز مطابق با فرهنگ و اندیشه اسلامی حاکم بر جامعه با رهیافت واقع گرایی اسلامی مبتنی بر دیدگاه ارزش شناسی علامه طباطبایی و با تاکید بر نظریه اعتباریات وی و با استفاده از راهبرد پژوهش پس کاوی انجام شده است. از آنجا که بسیاری از ویژگی های تبیین کننده ارزش مسکن شهری در بازار به طور مستقیم دادوستد نمی شوند، به منظور کمی سازی ارزش ها از مبانی اولیه مدل هدانیک بهره گرفته شده است. شاخص های ارزش مسکن شهری و مدل تبیینی در شهر تبریز (در قالب سه نمونه شهرک رشدیه، کوی اشکان و مجتمع چمران) مورد آزمون و تحلیل همبستگی و رگرسیونی (به شیوه خطی و شبه لگاریتمی) قرار گرفتند. یافته های پژوهش نشان می دهد مقوله «ساختاری- فیزیکی» بنا در کنار مقوله «محیطی» مربوط به دسترسی به کاربری ها، بیشترین قدرت تبیین کنندگی متغیر ارزش مسکن شهری تبریز را دارند؛ حتی در نمونه های کاملا برنامه ریزی شده در شهر تبریز (شهرک رشدیه) نیز، همه مقولات موثر ارزش بخش مسکن شهری پوشش داده نمی شوند. با عنایت به اینکه بومی بودن الگوی توسعه مسکن در محور ارزش های حاکم بر جامعه تحقق خواهد یافت و ارزش، یک مقوله فرهنگی است، ضرورت دارد شناسایی ارزش ها در هر جامعه روی دهد و برنامه ریزی مسکن شهری براساس آن هدایت شود؛ در این صورت شهرها در بازنمایی فرهنگ اسلامی موفق خواهند شد.

    کلید واژگان: مفهوم ارزش, برنامه ریزی مسکن, شهر تبریز, اندیشه اسلامی
    Atefeh Sedaghati, Mohammad Taghi Pirbabaei *, Farshad Noorian, Hamed Beyti
    Introduction

    Urban housing planners, following the presentation of a suitable and desirable model of urban housing, have not considered a  model outside the category of consumer values and housing suppliers. They have always sought to identify values reflected in the consumer and producer preferences in the purchase and sale of a residential unit in an interactive way to take a more objective view of values by taking measures to use it in urban housing planning and design. The concept of ‘value’ in urban housing planning is a construct that, together with the essence of the society, can pave the way for the interaction of the benefits of the urban housing development model with the interests of their beneficiaries. As urbanization and urban planning issues have become more acute and studies have been conducted on urban housing development policies, aspects of their inefficiency such as creating price gaps between different types of housing in the city, non-compliance with ecological and climatic requirements, non-compliance with religious considerations, and religion (such as the discussion of aristocracy and respect for compatibility, proximity, neighborhoods, etc.), spatial separation of cities, social justice, etc. have become apparent. In Tabriz metropolis, with the increasing growth in the last decade, we are witnessing the development of various urban housing development programs and the growth of different types of residential neighborhoods, which in a similar way, has caused a high-value gap between different areas and neighborhoods of the city. The average house price in the metropolis of Tabriz is estimated to be very high and almost on par with the capital. In other words, the concept of value in housing planning in Tabriz has various features and a hidden market that can not reflect the pattern of an Islamic city. This has led to various different housing prices in the process of supply and demand.  

    Methodology

    The present study aimed to assess the concept of value in housing planning in the city of Tabriz based on Islamic culture and perspective as well as Islamic realism using Allameh Tabatabai's value theory and the research strategy of post-mining. Since many of the features explaining the value of urban housing are not directly traded in the market, the basics of the Hedonic model have been used to quantify values. The explanatory model in the City of Tabriz (using three samples: Rushdie, Ashkan, and Chamran housing complexes) was tested and analyzed by correlation and regression (linear and quasi-logarithmic) models. Given that the data of the study are both quantitative and qualitative, the analysis model is covariance analysis or ANCOVA. In order to perform correlation analysis, the Spearman coefficient was used for ranking data and the Pearson coefficient was used for distance data. To identify the variables regarding value urban housing, multivariate linear regression was used. Rushdie town was a well-planned example that covered both villas and apartments. Chamran complex was also a manifestation of the planned apartment complex. Ashkan neighborhood was considered as a guided neighbor (according to the detailed and comprehensive plan of cities).   

    Discussion

    The findings of the research showed that structural-physical and environmental categories related to the ‘access to land uses’ were most significant in explaining the variable ‘value of urban housing’ in Tabriz.  Furthermore, in well-planned ones, such as in the Rushdie complex, many of the criteria were not met. It should be noted that although the same variables were included in the model in all three samples, due to different responses and inhomogeneous housing conditions in the samples, different results were obtained in the samples, but the structure of the variables was the same. In fact, the observations can be explained by a common structure. It should be noted that   each sample, in terms of significant variables, by itself can not conceptually expand the structure of consumer and producer housing preferences. Allameh similarly believes that values have a fixed structure (innate tendency towards good and true Goodness and escape from wickedness) but they can accept different examples and the goodness of such examples is not absolute and definite. In line with the results, it should be added that the physical and structural features of a building and its environmental and local location are included in the calculations as ‘variable’. The results depend on the type of the selected house (apartment/villa), the type of selected area, etc., which could also be affected by the time period and spatial scale. However, these variables are pre-designed and their repetition and frequency do not necessarily indicate their superior preference. For example, some previous policies of urban housing planners and city managers have created values ​​in cities that are not necessarily considered good. The value in the identified model does not necessarily have a positive semantic burden that should be considered as a credit structure in the housing planning process from now on. But these values, in fact, in a way summarize the cause-and-effect relationship in the city system. It is the urbanization and identification of existing disciplines that, as mentioned, are not necessarily considered valuable. The repetition of values ​​and obtaining the coefficient in the developed Hedonic model show that these variables play a role in the existing structure of Tabriz housing planning and have formed some patterns.  

    Conclusion

    Value is a cultural category and the housing planning derived from values is in fact linking urban housing development programs and policies with the culture that governs our society. From this perspective, in the process of housing planning, it is necessary to do more research reflection on the issue of its value and meaning in the society and from the perspective of expectations and preferences of individuals and beneficiarieswhich could  lead to more achievable policies. Considering that the housing development model is context- and value-driven in a given society and that value is a cultural phenomenon, it is necessary to identify community values first and the plan for urban housing using the values as a guide.  Islamic cities can become representatives of Islamic culture. According to the findings, in the city of Tabriz, it can be concluded that despite many similarities in the content of values, in terms of the value system, differences according to economic, environmental, social conditions, heterogeneous tendencies, and expectations of residents  exist. Therefore, a single version cannot be developed to explain the concept of value in cities. People are more likely to choose areas that are closer to their expectations. However, it depends on  their purchasing power; therefore,  customer's preferences for housing characteristics (values) could  be reflected in the spatial pattern of price and value of urban housing. The most important suggestion of studies based on the totality of what was discussed is that in the process of urban housing planning, before planning and formulating any urban development plan, a proper understanding of the values ​​governing the society should be reflected on and the values ​​should be more tangible. In this way, urban housing planning is looked at something more than   mere housing development; instead,  housing and its surroundings, along with the expectations and values ​​of residents, are seen as an interactive set.  

    Keywords: the Concept of Value, Planning for Urban Housing, Tabriz city, Islamic Perspective
  • محمدتقی پیربابائی*، احد نژاد ابراهیمی، سامان ابی زاده

    اردبیل از شهرهای مهم و مورد توجه صفویان بود ولی تاکنون در خصوص شناخت ساختار آن در این دوره که ناظر بر اسناد و مدارک تحلیلی باشد پژوهش جامعی انجام نیافته است. یکی از اسناد تاریخی تصویری بجا مانده از شهر اردبیل در این دوره نقشه منحصر بفرد ترسیم شده توسط آدام اولیاریوس در سفرنامه وی است. بازخوانی این نقشه می تواند ساختار شهر اردبیل دوره صفوی را از ابعاد مختلف مکشوف سازد. در این پژوهش با روش تحقیق تفسیری- تاریخی با تاکید بر تحلیل محتوی اسناد تاریخی و با مبنا قرار دادن سند تصویری فوق نسبت به ارایه نقشه ساختاری شهر اقدام گردید. با مطالعه تطبیقی نقشه های دیگر شهرها که توسط اولیاریوس تهیه شده اند نشان داد وی نگاه انتزاعی به شهرها داشته و شیوه خاصی در ارایه عناصر و ساختار شهر و نحوه جایگیری آنها در نقشه های ترسیمی خود از شهرها داشته است و موقعیت خیلی از عناصر شهری را در نقشه ها بر اساس این ذهنیت خاص تغییر داده است. بر این اساس نقشه ترسیمی اولیاریوس از شهر اردبیل با منابع تاریخی از جمله سفرنامه ها و وقف نامه ها و نقشه های موجود تطبیق داده شد و ساختار شهر اردبیل دوره صفوی بازآفرینی گردید.

    کلید واژگان: ساختار شهر اردبیل, دوره صفویه, نقشه های تاریخی, سفرنامه اولئاریوس
    Mohammad Taghi Pirbabaei *, Ahad Nejad Ebrahimi, Saman Abizadeh

    Ardabil was one of the important and noteworthy cities of Iran in Safavid era. Due to presence of Sheikh Safi al-Din tomb, this city -as Dar-al-aman- had a certain political, social and cultural state in Safavid era which caused Ardabil to be developed and built as a commercial, religious and service center leading to its expansion and growth. However, up to present time, no comprehensive study has been conducted based on analytical evidences and documents. One of the remaining historical documents from this city is a map drawn by Adam Olearius who was a German scholar, mathematician, geographer and librarian. Olearius had made a travel to Iran in Shah Abbas time. On his own traveling, while writing his itinerary, he came to draw some maps from his visited cities based on the components of the physical and spatial structure of cities. In these maps, urban elements have been his main focus. One of the existing historical documents of the city of Ardabil in this period is the map drawn by Adam Olearius in his itinerary. Re-reading this map to reconstruct the structure of Ardabil city during the Safavid era can reveal the structure of this city in that period from different dimensions. Matching Olearius’ drawing map with historical sources and written texts and documents available, including different travelogues and Adam Olearius’ maps will help us to identify good information about the form, physical and spatial organization of the city, according to which understandable drawings of the city can be presented. The research method of this article is interpretive –historic research with an emphasis on content analysis and review of historical documents. According to the only available readable image document from this period, mental maps were processed. The results show that Olearius had an abstract view of cities and presented maps of different cities by comparative study of maps of other cities in unique way. Moreover, it should be noted that he had certain principles and methods in drawing maps as he gave each town a special place and point in which all the dimensions of the city were defined. This particular place could be the most important building of the city, such as the square, the tomb, the emam-zadeh, or even the castle and the minaret. Based on the guide map of Olearius, the city of Ardabil was divided into urban characteristics during the Safavid era. By placing the Sheikh Safi al-Din Ardabili complex in the center of the map and important elements in the structuring of other parts of the city, Olerious has shown the importance of the issue. The city of Ardabil had largely preserved its spatial structure during the Safavid era, in a way that the tomb of Sheikh Safi as the government component of the city, bazaar as the economic component and the Jame’ Mosque as the religious component were of special importance and the main square of the city connected these elements all of which could conceptualize the city in relation to each other.

    Keywords: Structure of Ardabil city, Safavid period, Historical maps, Adam Olearius itinerary
  • محمدتقی پیربابائی*، رحیم ایرانشاهی

    نهاد وقف در فقدان سازوکارهای رسمی برای مدیریت، برنامه ریزی و توسعه فضایی شهرها در نظام های سیاسی حاکم در جوامع خاورمیانه و ایران، دارای کارکردهای مدنی- اجتماعی بوده و نقش مهمی نیز در تکوین، معنا دادن و استمرار فرهنگ اسلامی در این شهرها داشته است. مجموعه های شهری نقش جهان اصفهان، گنجعلی خان کرمان و شیخ صفی الدین اردبیلی در دوره صفویه، از آن جمله هستند که با فرهنگ وقف شکل گرفته و تداوم حیات یافته اند و اکنون نیز ساختار اصلی آن شهرها را تشکیل می دهند. در مقاله حاضر نقش فرهنگ وقف در تکوین این مجموعه های شهری بر اساس نظریه ساخت یابی گیدنز و روش تفسیری-تاریخی تبیین شده است. یافته ها نشان می دهند که نهاد وقف ژرف لایه ترین اعمال و خواص تشکیل دهنده و تولیدکننده نظام های شهری فوق است. در خصوص استمرار تاریخی آن ها هم این شرایط و مناسبات دینی، اجتماعی و سیاسی حاکم بوده است که با تداوم و یا تغییر قواعد و منابع وقف، سبب بازتولید فضاهای شهری در دوره های مختلف شده است. در این میان، علما و مجتهدان به عنوان تاییدکنندگان و مشروعیت دهندگان وقف نامه ها، با نظارت، کنترل و بازاندیشی به طور غیرمستقیم فرهنگ اسلامی را در شهر تداوم بخشیده اند. آنچه از این مطالعات قابل استخراج و ارجاع به نظر می رسد، این است که در ساختار نظام اجتماعی، رسیدن به سعادت واقعی و همه جانبه، جز در پرتو همکاری اجتماعی میسر نیست که نهاد وقف به عنوان یکی از مصادیق مشارکت های اجتماعی، در کیفیت ساختاری و برنامه ریزی جامعه، نقش مهم و تاثیرگذاری ایفا می کند.

    کلید واژگان: نهاد وقف, بازتولید فضا, تکوین شهر اسلامی, نظریه ساخت یابی
    Mohammad Taghi Pirbabaei*, Rahim Iranshahi

    In studying the evolution of urban spaces in the Islamic world, especially in Middle Eastern societies, we see different spatial patterns compared to European cities.  Most of the political systems governing these societies lacked mechanisms for managing, planning and developing urban spaces. The culture of waqf in most of these cities has played a role as this mechanism and has created urban systems based on religious teachings. This institution has played an important role in the construction of Islamic cities and the reproduction of urban spaces, and its permanence throughout history has led to the continuity of these spaces. The tradition of waqf, which is reproduced according to the principles and norms of Islam, includes elements such as waqf, waqf letter, competitions, trustees, religious scholars and mujtahids who have the task of writing and certifying its authenticity. In the absence of formal mechanisms for the management, planning and spatial development of cities in the political systems of the Middle East and Iran, Waqf institution has civil-social functions and has played an important role in the development, meaning and continuity of Islamic culture in these cities. The urban complexes of Naghsh Jahan in Isfahan, Ganjali Khan in Kerman and Sheikh Safi al-Din in Ardabili in the Safavid period are among those that were formed with the culture of waqf and now constitute the main structure of those cities. The purpose of studying and evaluating this issue is to reach the principles and framework that, with the origin of thought and thinking of a comprehensive worldview, indicates a model that is referred to urban designers and planners in creating and sustaining the structural, civic and spiritual life of the city. In the meantime, what can be considered as an issue is the existence of Waqf and the undeniable impact it has had on the creation of spatial and structural organization and the continuation of urban civic life, and the need to organize it as a purposeful structural system in the structure of the Islamic city. In the process of formation and development of cities in the Islamic world, we simultaneously witness the development and adaptation of the culture of Waqf to local requirements and local laws, along with attention to the regional and indigenous needs of communities living in newly established or occupied cities. Meanwhile, the attention of governments and government agents to the issue of Waqf and its use as a tool for the development and continuity of Islamic concepts and values, has had a significant impact on the importance of this Islamic institution in the process of planning and spatial development of the Islamic cities. In the present article, the role of Waqf culture in the development of these urban complexes has been explained based on Giddenschr('39') constitution theory and interpretive-historical method. Findings show that Waqf institution is the deepest layer of actions and properties that make up and produce the above urban systems. Regarding their historical continuity, these religious, social and political conditions and relations have prevailed causing the reproduction of urban spaces in different periods by continuing or changing the rules and sources of Waqf. Meanwhile, the ulema and mujtahids, as the confirmers and legitimists of Waqf, have indirectly continued the Islamic culture in the city by monitoring, controlling and rethinking. In the structure of the social system, achieving real and comprehensive happiness is not possible except in the light of social cooperation. As one of the examples of social participation, the endowment institution plays an important and influential role in the structural quality and planning of society.

    Keywords: Waqf Institution, Reproduction of Space, Development of the Islamic City, Constitution Theory
  • منا فتحعلی بیگلو، محمدتقی پیربابایی*

    بیان مسئله:

     در طول چند دهه ی اخیر پژوهش‎گران و اندیشمندان با تخصص ها و رویکردهای مختلفی به مطالعه و بررسی شهر معاصر و سازوکارهای حیات آن پرداخته اند. با وجود تنوع در جهت گیری های پژوهشی، آن چه تمامی این پژوهشگران بر آن اتفاق نظر دارند، تحول گسترده، عمیق و پرشتاب شهر معاصر نسبت به نمونه های پیشین آن یعنی مصرف-محور شدن شهر معاصر است. این درحالی است که از زمان وقوع انقلاب صنعتی، همواره نقش تولیدی شهرها برسایر خصایص آن ها تفوق داشته است. تاکنون و به خصوص در طی 50 سال گذشته، طیف بسیار متنوعی از نظریات (از رشته‏های علمی مختلف) به بررسی جامعه ‏ی معاصر از این دیدگاه پرداخته ‏اند. شناخت و تجزیه و تحلیل این مجموعه‎ی گسترده از مطالعات به خصوص برای پژوهش‎گران شهری کاری بس دشوار است که لزوم انجام یک پژوهش از جنس گونه‏شناسی را در این حوزه مشخص می‏کند.

    هدف

    پژوهش حاضر با هدف گونه شناسی مجموعه ی نظریه های مطرح در این حوزه انجام شده است.

    روش

    برای تحقق هدف فوق ب راهبرد پژوهش کیفی، به دنبال ارایه ی چارچوبی روشن برای طبقه بندی نظریه های مصرف که در علوم مختلف مطرح شده ‏اند، متناسب با موضوع هریک به کار گرفته شد.

    یافته ها:

     نتایج پژوهش حاضر حاکی از قابلیت کلاسه بندی نظریه های مصرف و شهر به سه طبقه ی کلان اقتصادسیاسی مصرف، جامعه شناسی مصرف و رویکرد ترکیبی، و چهل و سه طبقه ی خرد است.

    نتیجه گیری

    نتایج می تواند برای پژوهشگرانی که قصد نظریه پردازی و یا ورود به این نوع مطالعات را دارند، بسیار راهگشا باشد. در انتها نیز تلاش شده است تا نظریاتی که مستقیما در دانش شهرسازی کاربرد داشته‏اند با دقت بیش‏تری مورد بررسی قرار گیرند.

    کلید واژگان: گونه شناسی, مصرف, شهرسازی, اقتصاد سیاسی, جامعه شناسی
    Mona Fathalibiglou, Mohammadtaghi Pirbabaei *
    Background

    Over the past few decades, scholars have studied the contemporary city and its mechanisms through a variety of approaches. Despite the variations in research orientations, what all these scholars agree on, is the widespread, profound and rapid transition of the contemporary city compared to its earlier sample which can be defined as development of consumerism in the contemporary city. This is an extreme change because the productive role of cities has always prevailed over their other features since the Industrial Revolution. Especially over the last 50 years, a wide variety of theories (from various disciplines) have explored contemporary society from this perspective. Understanding and analyzing this vast array of studies could be tricky for urban researchers, which highlights the need for a typological study in this area.

    Objectives

    The current paper aims to characterize the set of urban consumption theories.

    Methodology

    A qualitative research strategy is used to provide a clear framework for the classification of consumption theories that have been proposed in different sciences.

    Result

    Results suggests that urban consumption theories could be classified into three macros and forty-three micro types.

    Conclusion

    Macro-types of urban consumption theories are the economical category of consumption, sociology of consumption and hybrid approach. These classifications can be very useful for researchers who intend to theorize or enter such studies—theories directly applied to urban science are more elaborated.

    Keywords: Typology, consumption, urbanism, Political Economy, sociology
  • محمدتقی پیربابایی*، اصغر مولایی، عاطفه صداقتی

    با اجرایی شدن سیاست مسکن مهر در راستای تامین مسکن اقشار کم درآمد، مشکلات ساختاری-کالبدی و اجتماعی-اقتصادی پدیدار شده است. در این میان، احساس نابرابری اجتماعی و جدایی گزینی فضایی ساکنان (با توجه به وابستگی به کلان شهر هم جوار)، از جمله مسایلی است که با وجود اهمیت داشتن، کمتر مدنظر قرار گرفته است. این پژوهش با هدف شناسایی نحوه ارتباط ساخت کالبدی مجموعه مساکن مهر با ساخت اجتماعی- اقتصادی آن، به کندوکاو در کنش های مرتبط ساکنان پرداخته است. همچنین به روش مقایسه ای در دو نمونه 50 عددی مستقل (مسکن مهر شهر جدید سهند تبریز و شهر گلبهار مشهد) و روش خوشه ای در فازهای مختلف پروژه انجام شده است. داده ها از نظر توصیفی و استنباطی با نرم افزار SPSS نسخه 20 تحلیل شدند. ابتدا برای تعیین نرمال بودن داده ها از آزمون کولموگروف-اسمیرنوف استفاده شد و نتایج آزمون، نرمال بودن داده ها را تایید کرد؛ از این رو با آزمون t فرضیه اصلی پژوهش آزموده شد. براساس یافته ها، میان ساخت فضایی توسعه مسکن مهر (25 گویه اصلی) و ساخت اجتماعی آن (14 گویه اصلی)، رابطه مستقیم و معناداری (ضریب پیرسون 68/0) وجود دارد. مطالعه نمونه ها با آزمون t نشان می دهد، با وجود تفاوت معنادار داده ها در ابعاد اجتماعی و زیست محیطی (با میانگین بیشتر در نمونه گلبهار) و ابعاد خدماتی و اقتصادی (با میانگین بیشتر در نمونه سهند)، بعد کالبدی از وضعیت نسبتا مشابهی در نمونه ها برخوردار است. همچنین بین میانگین های محاسباتی آزمون t، مولفه های ساخت کالبدی-فضایی و ساخت اجتماعی-اقتصادی تفاوت معناداری مشاهده نشد. با وجود اینکه امتیاز محاسباتی در هر دو گروه، متوسط به پایین بود، در نمونه گلبهار با اختلاف اندک، امتیاز بیشتری برآورد شد. بر مبنای نتایج، تبعیض محسوس در ارایه خدمات و دسترسی به امکانات شهری در کنار دورافتاده بودن امکانات فضایی، در شکل گیری و تشدید احساس نابرابری اجتماعی و جدایی گزینی فضایی این مجتمع ها، نقش مهمی ایفا کرده است.

    کلید واژگان: جدایی گزینی فضایی, ساخت کالبدی, ساخت اجتماعی, مسکن مهر, نابرابری اجتماعی
    MohammadTaghi Pirbabaei *, Asghar Molaei, Atefeh Sedaghati
    Introduction

    With the implementation of the "Mehr Housing" policy, in order to provide housing for the low-income groups, structural-physical and socio-economic problems emerged; Feelings of social inequality and spatial segregation (due to dependence on the neighboring metropolis) of residents are among the issues that have been less researched despite their importance. This study aims to identify the relationship between the physical structure of Mehr housing complex and its socio-economic structure, and explores the relevant responses of residents.

    Method

    The research was performed by comparative method in two independent samples with a volume of 50 (Mehr housing in the new city of Sahand Tabriz and Golbahar city of Mashhad) by cluster method in different phases of the project. The data were analyzed descriptively and inferentially using SPSS.20 software. First, to test the normality of the data, the Kolmogorov-Smirnov test was used and the test results confirmed that the data were normal. Therefore, the main hypothesis of the research was tested by t-test.

    Findings

    According to the findings, there is a direct and significant relationship between spatial structure of Mehr housing development (25 main items) and its social structure (14 main items) (Pearson coefficient 0.68). The study of the samples with t-test shows that despite the significant difference in data in social and environmental dimensions (with more mean in Golbahar-sample) and service and economic dimensions (with higher mean in Sahand sample), but physical dimensions has a relatively similar condition in the samples. Also, in general, according to the computational averages of t-test, there was no significant difference between the components of "physical-spatial " and "socio-economic" structures, and despite the average to low computational score in both groups, in the Golbahar sample with a small difference, a higher score was estimated.

    Results & Conclusion

    Based on the results, significant discrimination in providing services and access to urban facilities, along with spatial remoteness, has played an important role in the formation and intensification of feelings of social inequality and spatial separation of these complexes. Thus, by modifying the identified differences between the two samples studied and trying to obtain the satisfaction of residents in providing the services they need, we can take a step forward in the development of this type of housing pattern. Undoubtedly, since this housing model is commensurate with the income level of the households living in it, by providing ancillary services and especially meeting the easier transportation context, it is possible to provide the satisfaction of the residents of the complexes. Also, accuracy in terms of local requirements of each city and attention to the design of appropriate housing can be very important because as mentioned, it is not possible to implement a fixed pattern in different urban areas of the country and the need to localize the model always will be raised.

    Keywords: Mehr Housing, Social Inequality, Spatial Separation, Physical Structure, social structure
  • محمدتقی پیربابائی*، احد نژادابراهیمی، سامان ابی زاده

    فرهنگ هر شهر هم الگوی پدیداری شهر است و هم حامل حال‏ وهوا و فضای معنایی است که شهر در درون آن توسعه و تحول می‏ یابد. از این رو فرهنگ شهر عبارت است از نظام معنا یا نمادهای معنادار و یا معانی نمادین و الگوی کالبدی آن. بنابراین راهبرد اساسی در شناسایی فرهنگ شهری، توجه به انواع یا اشکال گوناگون فضاهای شهری و معانی و مفاهیم آن هاست. در این راستا، مطالعه فرهنگی شهرهای تاریخی زمینه مناسبی جهت درک تحولات تاریخی و دگردیسی شهر و شناخت فرهنگ شهرسازی جامعه می ‏باشد. شهر اردبیل از شهرهای تاریخی مهم است که در دوره صفویه به غنای فرهنگی خاصی رسیده و نقش مهمی در فرهنگ شهرسازی آن دوره ایفا نموده است. لذا شناخت کامل مراحل تکوین و تکامل فضاهای شهر، همچنین ارتباط بازنمایی معنا و فرهنگ در این دوره ضروری به نظر می‏ رسد. پژوهش حاضر با روش اکتشافی- اسنادی و با استفاده از مدار فرهنگی استوارت هال، با هدف بررسی بازنمایی معناهای فضاهای مهم شهری اردبیل دوره صفویه جهت دستیابی به الگوی فرهنگی آن انجام شده است. یافته‏ های پژوهش نشان می ‏دهد که بقعه شیخ صفی‏ الدین به دلیل قداست معنایی، به شهر هویت مقدس بخشیده و بازار به عنوان ستون فقرات شهر دلالت بر مکنت آن داشته و همچنین جمعه مسجد نیز یکپارچگی مکانی- معنایی شهر را بازنمایی می‏ کرده است. نتیجه پژوهش حاکی از آن است که بازنمایی معانی فضاهای شهر اردبیل در دوره صفویه پیوند تنگاتنگی با مناسبات قدرت داشت و فرهنگ شهر بر اساس نظام دینی مبتنی بر مشروعیت حکومت شیعی صفویه نمود پیدا کرده بود.

    کلید واژگان: بازنمایی معنا, نظریه فرهنگی هال, شهر اردبیل دوره صفویه, بقعه شیخ صفی, بازار, جمعه مسجد
    Mohammad Taghi Pirbabaei*, Ahad Nejad Ebrahimi

    The culture of a city is the pattern that at once repre sents the city as a whole and the semantic atmos phere or context in which it develops and evolves. In this respect, a city’s culture is nothing other than its system of meanings – of meaningful symbols or sym bolic meanings – and their formal/physical patterns. An essential strategy to identify an urban culture is to take account of the various types or forms of urban spaces as well as their meanings and concepts. Therefore, it seems necessary to gain a comprehen sive understanding of the stages of develop ment/evolution of urban spaces as well as the relation between representations of meaning and culture in a given period. With a cultural approach to the research subject and an exploration of the city from a cultural point of view, we aim to categorize the effects of cul ture on the formation of urban structures and forms. By analyzing the meanings and concepts of structural urban elements, we intend to present a reading of the formal/physical concepts and meanings of the case, i.e., the city of Ardabil. Urban spaces are thought of as influential cultural environments that may be effec tive in shaping community infrastructure. Throughout history, there have been many cities across the world that used to be important for short or long periods due to political, social or cultural reasons, thus, rank ing high among cities. One of them is Ardabil, which used to be of special importance for its political and cultural status and reached its culmination in the Sa favid era. Ardabil was deemed a sacred place by the Safavid Dynasty.  Because of Sheikh Safi al-Din’s Shrine, the religious status of the city was multiplied. It should be noted that Ardabil acquired a new and quite unprecedented significance in the Safavid era. The present research addresses the conceptual posi tion of the city of Ardabil during the Safavid era, which is considered by many Iranians as the era of the resurgence of Shiite Islam. The main question is: How did culture manifest itself in the formation and devel opment of the city of Ardabil in the Safavid era? To answer this question, we represent the meanings of culture in three major urban spaces of Ardabil, in cluding Sheikh Safi al-Din’s Shrine, the Bazaar and Jom’e (Jame’) Mosque. The main purpose of this study is to analyze the meanings of prominent spaces in Ardabil city from a cultural perspective, in particu lar, through representing the meanings and concepts of the city’s culture in the Safavid era. The study uses an exploratory method and literature review proce dures to present an analysis based on Stuart Hall’s “Circuit of Culture” for representations of meanings. The findings indicate that the holy concept of Sheikh Safial-Din’s shrine as Safavid governance origin; ba zaar as a main part of urban life and city magnificent; and Jom'e mosque as a religious center conceptually consolidating urban spaces represent the meaning of urban spaces. Representation of spatial meanings in the Safavid-era Ardabil was closely linked to power relations and, thus, the city’s culture reflected the re ligious system, which was based on the legitimacy of the Shiite Safavid rule.

    Keywords: Representation, culture, Ardabil city, Sheikh Safi al-Din’s Shrine, the Bazaar, Jom’e (Jame’) Mosque, the Safavid era
  • مریم رضایی قلعه*، محمدتقی پیربابایی
    بیان مسئله

    بیوگرافی منظر یک رویکرد تاریخی و میان رشته ای است که موضوع آن تعامل میان مخاطب و محیط اوست. این رویکرد با نگاهی پدیدارشناسانه به بررسی طبیعت تغییریافته به دست انسان می پردازد و در ایران کمتر شناخته شده است. با توجه به تاریخ غنی کشور، شناخت این رویکرد و بهره بردن از آن در برنامه ریزی منظرهای تاریخی که بخش وسیعی از سرزمین ما را تشکیل می دهد، ضروری به نظر می رسد. برای شناخت هرچه بهتر این رویکرد، واکاوی ریشه های فلسفی آن می تواند مفید باشد. این رویکرد در ابتدا به دلیل مقابله با نگاه های جداسازی عین و ذهن در منظر و با استفاده از مبانی پدیدارشناسی پدید آمد. دیدگاه های هوسرل به عنوان پدر پدیدارشناسی در مورد جهان-زندگی و هایدگر به عنوان فیلسوفی که پدیدارشناسی را به سطح هستی شناسی برده و با هرمنوتیک پیوند داده است و همچنین گادامر به عنوان بسط دهنده هرمنوتیک فلسفی، در این زمینه مورد استفاده بیوگرافی منظر قرار گرفته است.

    هدف پژوهش

    هدف اصلی از این پژوهش، فهم هرچه بهتر ریشه های تاریخ نوین به عنوان شاخصه اصلی این رویکرد است. تاریخ در بیوگرافی منظر به صورت تداوم گذشته، حال و آینده تعریف نشده بلکه به صورت غیرخطی مدنظر قرار گرفته است.

    روش پژوهش

    سوال اصلی این تحقیق یافتن ریشه های تاریخ غیرخطی و پویای بیوگرافی منظر است. با روش توصیفی-تحلیلی به بررسی ریشه های مبانی نظری این رویکرد در پدیدارشناسی و هرمنوتیک پرداخته شده و با مقایسه ای تطبیقی، این ریشه ها با شاخصه های تاریخ در بیوگرافی منظر مقایسه شده است.

    نتیجه گیری

    در نهایت تاثیرات ژرف فلسفه زمان از دیدگاه پدیدارشناسی هرمنوتیک، بر دیدگاه های جدید تاریخ در این رویکرد نشان داده شد. تاریخ منظر، همچون زمان برای دازاین بوده و همیشه همراه اوست. زیرا طبق نظریات هایدگر، این گذشته نیست که ارزشمند است؛ بلکه اصالت، با آینده است. بنابراین برنامه ریزی منظر تاریخی، براساس حفظ آثار گذشته با حفظ تمامیت آن در اکنون، ارزشمند خواهد بود.

    کلید واژگان: بیوگرافی منظر, رویکرد تاریخی, پدیدارشناسی, هرمنوتیک, تاریخ غیرخطی
    Maryam Rezaei Ghale *, Mohammad Taghi Pirbabaei
    Problem statement

    Landscape biography is a historical and interdisciplinary approach about the interaction between the audience and their environment. This approach assesses the nature which is changed by the human using a phenomenological perspective, and it is less known in Iran. According to the enriched history of Iran, knowing and using this approach in the historical landscape planning, which consists of a huge part of this country seems to be essential. The analysis of the philosophical roots of the landscape biography approach is useful for a better understanding of this concept. This approach first emerged as a result of the confrontation with the objective and subjective separation in the landscape using the concepts of phenomenology. Husserl’s perspectives as the father of phenomenology about the world-life, and Heidegger, who brought phenomenology at the level of ontology and linked it to hermeneutics, and also Gadamer, who expanded the philosophical hermeneutics, are the ones whose perspectives have been used in the landscape biography.

    Research objective

    The main goal of this study is to have a better understanding of the modern history roots as the main criterion of this approach. History in the landscape biography is not defined as the consistency of the past, now and future, but it is considered nonlinearly.

    Research method

    The main question of this study is to find the nonlinear and dynamic roots of landscape biography. The main subjective concepts of this approach in phenomenology and hermeneutics have been assessed using descriptive analytics techniques, and these roots have been compared to historical criteria of the landscape biography using adaptive approach.

    Conclusion

    Finally, the deep effects of time philosophy from the perspective of hermeneutics on the modern historical perspectives in this approach were demonstrated. Similar to the time, landscape history has been for Dasein and it is always along with it, because according to Heidegger, it is not the past that is valuable but the originality with the future. Therefore, the historical landscape planning is valuable by the maintenance of the past phenomena and its integration with present.

    Keywords: Landscape Biography, Historical approach, Phenomenology, Hermeneutics, Nonlinear history
  • محمدتقی پیربابائی*، حامد بیتی، عاطفه صداقتی

    نیاز مبرم امروزه ی برنامه ریزی مسکن کشور، تنها نظریه و تکنیک های جدیدتر نیست بلکه بومی کردن رویکردهای فوق در راستای توسعه ی مسکن مطلوب جامعه ی ایرانی نیز ضرورت دارد. روش ارزش گذاری «هدانیک» مرتبط با شناسایی ارزش مسکن، سال ها مورد استفاده های متعددی قرار گرفته است. نگاشت حاضر که با راهبرد تحقیق تطبیقی و روش استدلال منطقی انجام شده است، بررسی مفهوم ارزش در مدل هدانیک مسکن که دارای منشا غربی است، در مقایسه با دیدگاه ارزش-شناسی علامه طباطبایی است. طباطبایی در بین متفکران اسلامی، با طرح نظریه اعتبارات و با تقریر خاصی که از مقولات اعتباری و عقل عملی ارائه میدهد، امکان دستیابی به مفهوم ارزش در یک جامعه اسلامی را ایجاد نموده است. یافته های پژوهش حاکی از آن است که نگاه فردی- مبنا در مدل هدانیک، موجب شده است که ارزش، در واقع برآیند ترجیحات فردی ای در نظر گرفته شود، که بیشترین تکرار را داشته است و ضریب اهمیت بیشتر یک ویژگی، سبب شده است که بصورت یک منفعت عمومی مد نظر قرار بگیرد؛ آنچه طبق دیدگاه علامه، نمی تواند لزوما ضامن کمال و سعادت غایی انسان باشد. در عین حال، برخی ارزش های شناسایی شده در مدل، ویژگی های فیزیکی و محیطی ای هستند که بصورت الگو در شهرهای ما رواج یافته اند. با عنایت به دیدگاه ارزش شناسی علامه، شناسایی مفهوم ارزش در برنامه ریزی مسکن شهری جوامع اسلامی، هم سو با اندیشه های برگرفته از فلسفه اسلامی و حوزه اخلاق از یک طرف و ارزش های جمعی حاکم بر جامعه و موثر بر کالبد از طرف دیگر، می تواند عامل کلیدی در اصلاح، تکمیل و انطباق مدل ارزش هدانیک با اندیشه ی اسلامی حاکم بر جامعه باشد.

    کلید واژگان: ارزش, مدل هدانیک, مسکن شهری, دیدگاه ارزش شناسی, علامه طباطبایی
    Mohammad Taghi Pirbabaei *, Hamed Beyti, Atefeh Sedaghati

    The urgent need of today's housing planning is not only the newest theories and techniques but also the localization of the above approaches in order to develop favorable housing in Iranian society. The "Hedonic" valuation method associated with identifying the housing value, has been used for numerous reasons. This paper, which is based on a comparative research strategy and logical reasoning method, is to examine the value concept of a Western-style housing "hedonic" model, compared to the "Allamah Tabatabai's" Value Regards. Tabataba'i, among the Islamic thinkers, with the Mental Understandings idea and the particular opinions that he provides about Mental Understandings and Practical Reason, has made it possible to achieve the concept of value in an Islamic society. Research findings shows the individual-based look in the "hedonic" model has led to the fact that value is actually the result of individual preferences, which are the most frequent, and a feature with more important coefficient, should be considered as a public interest; what, according to Allama's view, can't necessarily guarantee the perfection and ultimate Prosperity of Man. similarly, some of the values identified in the model are physical and environmental characteristics that have become popular in our cities as a model. In Allamah's value regards, the identification of the value in urban housing planning of Islamic societies, combined with thoughts derived from Islamic philosophy and the ethics, besides collective values governing the community and affecting the structure, can be a key factor in refining, supplementing, and adapting the "Hedonic" value model to the prevailing Islamic ideology.

    Keywords: Values, Hedonic model, Urban Housing, Value point (regards), Allame Tabatabai
  • مسعود اسدی محل چالی*، محمدتقی پیربابایی، منیژه مقصودی

    فضاهای عمومی شاهد برقراری سه نوع ارتباط کلی میان جنسیت و فضا است، این ارتباطات شامل (1) ارتباط مردان با فضا، (2) ارتباط زنان با فضا و (3) ارتباط مردان و زنان با فضا می‎باشد. این ارتباطات فضایی تبیین‎کننده سه نوع فضای متمایز مردانه، زنانه و مختلط بوده و برقراری تعادل در این روابط عمده‎ترین مسئله تحقیق است. جنسیت‎ فضا اشاره به خصیصه‎ای از مکان دارد که در مطالعات فرهنگی مورد تاکید واقع می شود و منجر به شکل‎گیری هویت مستقلی برای آن می شود. برنامه ریزی فرهنگ ‎جنسیتی ‎فضا بر آثار برنامه ریزی بر مردان و زنان تاکید می کند و هم زمان بر آثار تحرکات مردان و زنان بر برنامه ریزی متمرکز می شود. شخصیت های مردانه و زنانه اغلب ساختارهایی اجتماعی محسوب می شوند، آن چه به‎مثابه جنسیت ایجادکننده تغییرات معناداری در طی زمان است. سایت انتخاب شده درجهت انجام پژوهش گذر تربیت تبریز می باشند و با روش تلفیقی که بر دو قسم کمی شامل پرسشنامه و کیفی مشتمل‎بر مشاهدات میدانی به ارزیابی مدل پرداخته شده است. هدف از انجام این مقاله بررسی کیفیت تاثیر ابعاد فضاهای کالبدی، بازنمایی های فضا و فضاهای بازنمایی بر فرهنگ‎جنسیتی‎فضا می باشد. بر پایه مدل ساختاری تحقیق، روش کمترین مربعات جزئی آزمون گردید و باسطح اطمینان 95% مقادیر t-value سطوح معناداری برای تمامی مسیرها از میزان استاندارد 96/1 بالاتر به‎دست آمد که گواه وجود روابط معنادار میان متغیرهای پژوهش می‎باشد. در نهایت این یافته حاصل شد که مردان مطلوب ترین شاخص را حس قدرت با میانگین (3.51) انتخاب کرده و پس از آن هیجان (3.44) و مالکیت (3.41) را انتخاب کردند. زنان نیز مطلوب ترین شاخص را خاطرات با میانگین (3.89) انتخاب کرده و پس از آن الهام ها (3.78) و احساسات (3.66) قرار دارد. جالب اینست که تمام این شاخص ها هم ازجمله شاخص های فضاهای بازنمایی ای هستند که از دو مولفه دیگر یعنی بازنمایی های فضا و فضاهای مادی بیشترین تاثیر را بر فرهنگ جنسیتی فضا از منظر مردان و زنان داشته است.

    کلید واژگان: فرهنگ جنسیتی, برنامه ریزی فضایی, فضاهای بازنمایی, گذرهای شهری, پیاده راه تربیت تبریز
    Masoud Asadi Mahal Chali *, Mohammadtaghi Pirbabaei, Manijeh Maghsudi

    Public spaces witness three different relations between gender and space, these relationships are (1) relation between men and space, (2) relation between women and space, and (3) relation between men/women and space. These spatial relationships are based on the three different spaces which are masculine, feminine, and mixed. The main problem of the research is how to make justification in them. Space Gender refers to some feature of the place which is emphasized in cultural studies and makes an independent personality. Spatial Gendered culture planning highlights the effects of planning on males and females, as well as the impacts of men and women on planning itself. The case study of the research is Tabriz's Tarbiat walkway and the methodology is combination of the quantitative method which is questionnaire and qualitative method which is based on observation. The main aim of doing the research is checking out the effect of Material Space, Representations of Space, and Spaces of Representation on Gender Culture of Space. The structural model of the research evaluates the Partial Least Squares through Smart PLS software. The result of t-value shows that significant levels are more than the standard 1.96 for all the routs by confidence level of 95%. At last, it shows that the most optimal choice of men is Sense of Power through (3.51) average point, then the Thrill (3.44) and Ownership (3.41) are second and third from their point of view. Women choose Memories as the most optimal indexes by (3.89) average point. After that Inspiration (3.78) and Feelings (3.66) are two other priorities of them. The significant tip is that these indexes are from Spaces of Representation subset too. Also, it can be mentioned that the Spaces of Representation has more effect on the Gender Culture of Space that the other variables.

    Keywords: Gendered Culture, Spatial Planning, Spaces of Representation, Urban Passages, Tabriz's Tarbiat Walkway
نمایش عناوین بیشتر...
سامانه نویسندگان
  • دکتر محمدتقی پیربابایی
    دکتر محمدتقی پیربابایی
    استاد طراحی شهری، دانشکده معماری و شهرسازی، دانشگاه هنر اسلامی تبریز، تبریز، ایران
اطلاعات نویسنده(گان) توسط ایشان ثبت و تکمیل شده‌است. برای مشاهده مشخصات و فهرست همه مطالب، صفحه رزومه ایشان را ببینید.
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال