به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت

جستجوی مقالات مرتبط با کلیدواژه "مثنوی" در نشریات گروه "علوم انسانی"

  • آرزو برومندی *

    استفاده از تمثیل و حکایات در ادبیات ملل یکی از راه های انتقال مفاهیم است که تاثیر و ماندگاری آن نسبت به دیگر گونه های ادای کلام، به مراتب بر مخاطب بیشتر است. بهره بردن از تمثیل چنان مهم است که بخش اعظم آیات قرآن تمثیل است و خداوند بزرگ از این گونه بیانی برای ارائه مطالب عمیق تربیتی استفاده کرده است. تمثیل در متون ادب فارسی نیز سابقه دیرینه ای دارد. به ویژه در میان واعظان و مجلس گویان و عارفان یکی از ابزار انتقال مفاهیم پرورشی است. مولانا جلال الدین به تبع از مجلس گویان و واعظان و برای تاثیرگذاری بیشتر از حکایات و تمثیل به وفور استفاده کرده است تا آنجا که مثنوی معنوی او سراسر مجموعه ای از حکایات گاه تو در تو است که به خوبی توانسته است از آنها بهره ببرد. یکی از این حکایتها، حکایت قلعه ذات الصور است که از غرر تمثیلات مثنوی است و پایان این کتاب جلیل را به آغازش وصل کرده است. نویسنده در این مقاله از این حکایت رمزگشایی کرده و به این پرسش پاسخ می دهد که آیا داستان دژ هوش ربا به پایان رسیده است یا خیر؟ پژوهش به روش توصیفی - تحلیلی با استفاده از منابع کتابخانه ای نوشته شده و نتایج حاکی از آن است که حکایت کاهل در پایان مثنوی در واقع تتمه حکایت دژ هوش ربا است.

    کلید واژگان: مثنوی, نماد, دژ هوش ربا
    Arezoo Boroomandi *

    The use of allegory and anecdotes in the literature of nations is one of the ways of conveying concepts, the impact and durability of which is far greater on the audience than other types of speech. It is so important to take advantage of allegory that most of the verses of the Quran are allegory and the great God has used this kind of expression to present deep educational content. Allegory in Persian literary texts also has a long history. It is one of the means of conveying educational concepts, especially among the preachers and Majlis Goyans and mystics. Maulana Jalaluddin has used anecdotes and similes in order to have more impact, so much so that his spiritual masnavi is a collection of occasional anecdotes that he has been able to make good use of. One of these stories is the story of the castle of Zat al-Soor, which is part of the parables of Masnavi, and Jalil has connected the end of this book to its beginning. In this article, the author decodes this story and answers the question whether the story of Dej Hosh Raba is over or not. The research was written in a descriptive-analytical method using library sources and the results indicate that the story of Kahl at the end of the Masnavi is actually the continuation of the story of Dej Hosh Raba.

    Keywords: Masnavi, Symbol, Dez Hosh Raba
  • مریم مردانی ورپشتی *، حسن پور آلاشتی، مسعود روحانی، علی اکبر باقری خلیلی

    تجرید به معنای ترک کلیه تعلقات مادی و معنوی برای رسیدن به حق و حقیقت، به عنوان یکی از مهمترین عوامل تشکیل دهنده تصوف، از مباحث اصلی و مورد توجه عرفاست که در متون عرفانی از آن سخن به میان آمده است. این جستار به روش توصیفی   تحلیلی به مقایسه دیدگاه های مولانا جلال الدین محمد بلخی و جیدو کریشنامورتی در خصوص تجرید پرداخته است. هدف پژوهش، یافتن همسانی ها وناهمسانی ها در نظام فکری و اندیشگانی این دو عارف بزرگ مشرق زمین است. نتایج پژوهش نشان از آن دارد که این دو عارف در مسائل بسیاری همچون: اعتقاد همزمان به تجرید مادی و معنوی، تجرید از کشور یا سرزمین، تجرید از عقل، دانش و دانستگی، تجرید از خود یا نفس، تجرید و عشق، تجرید و خودشناسی و... با هم اشتراک اندیشگانی و در مسائلی همچون: تجرید از مرشد و معلم و تجرید از دین و ایدئولوژی با یکدیگر اختلاف و ناهمسانی دارند، اما به طور کلی نقاط اشتراک این دو بیش از نقاط افتراق است و این امر یکسان بودن آبشخور معرفتی و مشارب تجربی این دو عارف که همان عرفان حقیقی یا حقیقت عرفان است را نشان می دهد.

    کلید واژگان: مولانا, مثنوی, جیدو کریشنامورتی, تجرید, عرفان
    Maryam Mardāni Varposhti *, Hosein Hasanpoor Alashty, Masood Ruhāni, Aliakbar Bāgheri Khalili

     tion involves relinquishing all material and spiritual attachments to uncover the ultimate truth. It is a fundamental aspect of Sufism and a central theme in mysticism, as highlighted in various mystical texts. This essay undertakes a descriptive and analytical comparison of the perspectives on abstraction by Jalāl-al Din Rumi and Jiddu Krishnamurti. The research aims to identify similarities and differences in the intellectual frameworks of these two prominent Eastern mystics. The findings reveal that Rumi and Krishnamurti share commonalities in various aspects such as simultaneous recognition of material and spiritual abstraction, disassociation from nationality or territorial constraints, transcendence beyond reason and knowledge, self-negation, abstraction intertwined with love, and abstraction leading to self-discovery. However, distinctions emerge in their approaches towards reliance on mentors and teachers, as well as their relationship with established religions and ideologies. Overall, the shared beliefs between these two mystics outweigh their points of divergence, underscoring the similarity in their epistemological and experiential foundations. This mutual ground reflects the essence of true mysticism.

    Keywords: Rumi, Masnavi, Jiddu Krishnamurti, Abstraction, Mysticism
  • سید حسن طباطبایی *، حسن قلی پور خلیلی، عبدالله حسن زاده میرعلی، محمد رضایی

    خواب از پدیده های پیچیده و شگفت انگیزی است که از دیرباز موردتوجه انسان بوده و ذهن او را به خود مشغول کرده است و در دین اسلام جایگاه مهم و ویژه ای دارد، دانشمندان اسلامی نگاهی خاص به مقوله خواب دارند و آثار غنی و پرباری را در این زمینه به وجود آورده اند. ازآنجاکه معرفت و بیداری انسان ها از اهداف عرفا و متون عرفانی است، مقوله خواب و بیداری همواره در نزد آنان مهم بوده است. این مقاله به بررسی خواب و بیداری در مثنوی مولوی می-پردازد. مولانا با پیروی از آیات قرآنی و روایات اسلامی، خواب و بیداری را امری مهم می داند و برای آن انواع و کارکردهایی قایل است. مولانا در مثنوی خود به طور مفصل و منظم از خواب سخن نمی گوید، بلکه هرجا که لازم باشد از خواب و بیداری به عنوان ابزاری در خدمت اهداف عرفانی خود استفاده می کند. از نگاه او دنیا چون خواب و آخرت همچون بیداری است که در این مقاله سعی داریم به این دو کارکرد خواب و بیداری از دیدگاه مولانا بپردازیم. 

    کلید واژگان: مولوی, مثنوی, خواب, بیداری, دنیا, آخرت
    Seyyed Hasan Tabatabaei, Hassan Gholipourkhalili*, Abdullah Hasanzadeh Mirali, Mohammad Rezaei

    Sleep is a complex and wonderful phenomenon that has long been the focus of human attention and has occupied his mind. And it has an important and special place in the religion of Islam. Islamic scholars had a special interest in the category of dreams and they created rich and fruitful works in this field. Since the knowledge and awakening of human beings is one of the goals of mystics and mystical texts, the category of sleep and awakening has always been important to them. This article examines sleep and awakeness in Rumi's Masnavi, following the Quranic verses and Islamic traditions, considers sleep and awakeness to be an important matter and considers it to have different types and functions. In his Masnavi, Rumi does not talk about sleep in detail and regularly wherever necessary, He uses sleep and wakefulness as a tool in the service of his mystical goals In his view, the world is like a dream and the hereafter is like an awakeness that we try in this articleLet's look at these two functions of sleep and awakeness from his point of view.

    Keywords: Rumi, Masnavi, Sleep, Awakeness, World, Hereafter
  • فضل الله رضایی اردانی*

    در بیشتر تحقیقات انجام شده بر روی مثنوی، ویژگی های سبک زبانی مولوی کمتر مورد نقد و بررسی دستوری قرار گرفته است. در این مقاله به بررسی کاربرد انواع حروف در مثنوی با تکیه بر مختصات سبک خراسانی از منظر زبانی پرداخته شده است. سوال اصلی پژوهش این است که مهم ترین ویژگی های سبکی مولانا در خصوص کاربرد انواع حروف در مثنوی چیست؟ روش گردآوری اطلاعات در این مقاله بر اساس مطالعات کتابخانه ای بوده و تحقیق به شیوه توصیفی-تحلیلی انجام شده است. یافته ها حاکی از آن است که مثنوی معنوی از لحاظ ویژگی های دستوری، اثری بسیار غنی با تنوع واژگانی فوق العاده است؛ به طوری که در این پژوهش سعی شده، سبک و ساختار انواع حروف در مثنوی مورد واکاوی قرار گیرد. حاصل پژوهش نشان می دهد که مولوی با کاربردهای نامتعارف حروف در سطوح مختلف صرفی و نحوی، موجبات برجستگی زبان و در نتیجه تاثیرگذاری مضاعف مثنوی بر مخاطب را فراهم آورده است.

    کلید واژگان: سبک شناسی, مولانا, مثنوی, دستور, حروف
    Fazlollah Rezaei Ardani *

    In most of the researches conducted on the Masnavi, the features of Maulavi's language style have been less criticized and analyzed grammatically. In this article, the use of various letters in the Masnavi has been investigated based on the coordinates of the Khorasani style from a linguistic point of view. The main question of the research is, what are the most important stylistic features of Rumi regarding the use of different letters in Masnavi? The method of collecting information in this article is based on library studies and the research is done in a descriptive-analytical way. The findings indicate that Masnavi-Manavi is a very rich work with extraordinary lexical diversity in terms of grammatical features; So, in this research, it is tried to analyze the style and structure of all types of letters in Masnavi. The result of the research shows that Maulvi has provided the language prominence with the unconventional uses of letters in different morphological and syntactic levels and as a result the double influence of Masnavi on the audience.

    Keywords: Stylistics, Rumi, Masnavi, Grammar, Letters
  • محمود فضیلت*، عبدالرضا سیف، آراد غلامی
    ادبیات از آن رو که تجلی گاه و بازتاب دهنده واقعیت های زندگی و آرمان های انسان است، پیوسته تحت تاثیر تاریخ قرار می گیرد؛ از این رو، می توان ریشه بسیاری از داستان ها و روایت های ادبی را در حوادث و روایت های تاریخی جست و جو کرد. در این پژوهش، بر چهار روایت تاریخی و ادبی که نوع خاصی از نیرنگ و فریب که با آسیب رساندن به خود همراه است، بن مایه یا موضوع مکرر آن ها به شمار می آید، تمرکز می کنیم: روایت تاریخی زوپیر مربوط به عصر هخامنشی، روایت تاریخی رزم پیروز با هپتالیان مربوط به دوران ساسانی، داستان زاغان و بومان در کلیله و دمنه بهرام شاهی و داستان شاه نصرانی گداز در دفتر نخست مثنوی معنوی. در راستای به دست دادن یک دید جامع، در ابتدا خلاصه ای از هر یک از این چهار روایت بیان می نماییم (سطح توصیفی پژوهش) و سپس به تبیین اشتراکات و افتراقات آن ها می پردازیم (سطح تحلیلی پژوهش). گردآوری داده ها در پژوهش حاضر، متناسب با موضوع و روش آن، به شیوه کتابخانه ای صورت پذیرفته است. یافته های پژوهش نشان می دهند که توطئه اصلی در این چهار روایت یکسان است؛ اما پردازش آن ها متفاوت است. افزون بر این، می توان روایت تاریخی زوپیر را منبعی کهن برای سه روایت دیگر دانست؛ منبعی که تا کنون مورد غفلت واقع شده است.
    کلید واژگان: بن مایه, تحلیل تطبیقی, زوپیر, کلیله و دمنه, مثنوی, نیرنگ
    Mahmoud Fazilat *, Abdolreza Seif, Arad Gholami
    The roots of many literary stories can be found in historical narratives. In this research, we focus on four historical and literary narratives that have a special type of deception as their motif. At first, we give a summary of each of these four narratives (descriptive level) and then we explain their commonalities and differences (analytical level). The first narrative is about a Persian man named Zopyrus, who helped Darius the Great to conquer Babylon. The second narrative tells the story of a man from the companions of the ruler of the Hephthalites, who led to the defeat of the Sassanid army by gaining the trust of Peroz I. The third narrative depicts the conflict between crows and owls which ends in favor of the first group with the cleverness and cunning of a crow. The fourth narrative is the story of a Jewish king who, with the trick of his minister, causes internal conflict and mass killing of Christians. In all these narratives, gaining the enemy’s trust by harming oneself is used as a motif, but the method of processing this motif is different in the aforementioned stories. This research, according to its topic and method, is conducted as library research. The findings of this research show that the main plot is the same in these four narratives, but their processing is different. In addition, the historical narrative of Zopyrus can be considered an ancient source for three other narratives; a source that has been neglected until now.
    Keywords: Comparative Analysis, Deception, Kelileh Va Demneh, Masnavi, Motif, Zopyrus
  • مصطفی عزیزی علویجه*
    مولوی جلال الدین بلخی از معرفت نفس به «جان شناسی» تعبیر می کند: «آن که تو جان خوانیش، کی جان بود جان شناسی پیشه ی مردان بود» (مولوی، 1380، ص 1045). ایشان حق تعالی را ««جان جانان» و ژرف ترین لایه ی وجودی انسان بر شمرده و برای جان و روح انسانی ویژگی های ذیل را بر می شمارد: جان، جام جهان نمای هستی است به گونه ای که همه ی عوالم هستی اعم از ماده و مثال و عقل و الوهیت، نمونه و نماینده‎ای در وجود انسان دارند. مولوی فربه شدن جان انسان را در گرو خودآگاهی و با خبر بودن جان از حقایق غیبی می داند. ایشان بر این باورند که دل و جان انسان می تواند از مرتبه ی جمادی تا مرتبه ی فرا عقلی و فنای فی الله سیر و تکامل نماید و به مرتبه ای دست یابد که حقیقه الحقایق در او تعین و تجلی پیدا کند. از دیدگاه مثنوی آدمی نباید «من» خود را با «تن» خود اشتباه گرفته و در خانه ی بیگانه سکنی گزیند؛ زیرا دل انسان از یک فسحت و فراخی برخوردار است که می تواند به مقام «کون جامع» دست یابد. مراتب وجودی انسان از دیدگاه مولوی عبارت است از: 1- جسم؛ 2- روح؛ 3- عقل؛ 4- روح وحی؛ 5- فنای فی الله. مهم ترین موانع جان شناسی از منظر مولانا: انانیت، توجه افراطی به جنبه ی حیوانی و تن، گناهان و هوس ها می باشد. از سوی دیگر صیقل دادن دل مهم ترین راه کار برای دستیابی به معرفت نفس می باشد. در این پژوهش ماهیت جان انسان و مراتب باطنی او و نیز موانع و عوامل خودآگاهی شهودی از منظر مولوی مورد بازپژوهی قرار گرفته است.
    کلید واژگان: مولوی, مثنوی, جان, دل, معرفت نفس, حق تعالی
    Mostafa Azizi Alavijeh *
    Jalāl al-Dīn Muḥammad Rūmī refers to self-knowledge as “soul-knowledge.” The question of the nature of the “soul” and the levels and methods of its intuition is among the significant issues that Rumi seeks to address. He considers the Almighty as the “soul of souls” and the deepest layer of human existence, attributing the following characteristics to the human soul: the soul is the mirror of the universe, so that all realms of existence, including matter, the imaginal world, intellect, and divinity, have a counterpart within the human being. Rumi believes that the enrichment of the human soul depends on self-awareness and the soul’s knowledge of hidden truths. He holds that the heart and soul of a person can progress from the mineral level to the supra-rational level and annihilation in Allah (fanāʾ fi Allah), reaching a stage where the reality of realities manifests within them. From Rumi’s perspective, one should not mistake his “self” for his “body” and reside in a foreign abode, as the human heart possesses a vastness that can attain the status of the “universal being.” The levels of human existence from Rumi’s viewpoint include: 1. body; 2. spirit; 3. intellect; 4. the spirit of Revelation; 5. annihilated spirit in Allah. The most significant obstacles to soul-knowledge, according to Rumi, are egotism, excessive attention to the animalistic aspect and the body, sins, and desires. On the other hand, polishing the heart is the most crucial method for attaining self-knowledge. This research, using a descriptive-analytical method, will examine the nature of the human soul (self) and its inner levels, as well as the obstacles and factors of intuitive self-awareness from Rumi’s perspective.
    Keywords: Rumi, Awareness, Soul, Heart, Self-Knowledge, Annihilation In Allah (Fanāʾ Fi Allah)
  • منور جان، عبدالرضا سیف*، محمود فضیلت
    زمینه و هدف

     خمسه «مخیره» یا «محیره» به تقلید از خمسه نظامی (بنیان گذار خمسه سرایی در ادبیات فارسی) و توسط شاعری به نام عبدالوهاب بن محمد محمودبن محمد عمر کرمانی در قرن نهم هجری (پانزدهم میلادی) سروده شده است.دو نسخه از آن در کشور ترکیه در کتابخانه های دانشگاه استانبول و کتابخانه ایاصوفیه نگهداری میشود. این جستار حاصل بررسی نسخه شناختی و سبک شناختی دومین منظومه این خمسه با عنوان «فهرست جهان» است.

    روش پژوهش: 

     پژوهش پیش رو، مطالعه ای نظری است که به روش کتابخانه ای و شیوه توصیفی -تحلیلی انجام شده است و ارجاعات براساس نسخه کتابخانه استانبول (913 ه.ق) میباشد.

    یافته ها

     یافته های تحقیق نشان میدهد این منظومه به پیروی از منظومه «خسرو و شیرین» نظامی سروده شده است؛ باوجوداین جز در وزن، هیچ شباهت و تناسبی با آن ندارد. شاعر معتقد است افسانه خسرو و شیرین حرف تازه ای برای گفتن ندارد و باید طرحی نو درانداخت. علاءالدین به پیروی از نظامی، ترکیبات بدیعی خلق کرده است که گاه زیبا و دلنشین هستند و این را میتوان جزو امتیازات سبک او دانست. محتوای این اثر تعلیمی و در حوزه فلسفه و عرفان است.

    نتیجه

     اشعار از نظر زبانی ساده و روانند؛ اما تعداد لغات عربی در آن بسیار زیاد است. تعداد ابیات مردف در این مثنوی قابل توجه نیست. باوجود این از انواع ردیف بهره برده است. از نظر قافیه نیز «فعل» و «اسم» بترتیب بیشترین نوع کلمه در قوافی هستند. جناس در میان صنایع بدیعی پرکاربرد است. ازلحاظ بلاغی دارای تنوع فنون و صنایع بلاغی است؛ و گاه حاوی تشبیهات محکم و خلاقانه ای است. در میان انواع تشبیه نیز، تشبیه بلیغ و سپس تشبیه مفصل بیشترین بسامد را دارند. استعاره پس از تشبیه، بیشترین بسامد را در میان صنایع بیانی دارد. بسامد استعاره مصرحه از مکنیه بیشترست.شاعرهمچنین از کنایات فعلی بیشترین بهره را برده است. محتوای اثر تعلیمی و عرفانی بوده که در خلال این مباحث به مدح پیامبر، وصف طبیعت، گله و شکایت از روزگار و... پرداخته است. در مجموع میتوان گفت در توصیف مضامین غنایی مهارت بیشتری دارد تا مضامین تعلیمی.

    کلید واژگان: علاءالدین کرمانی, خمسه مخیره یا محیره, نظامی, مثنوی, سبک شناسی
    M. Can, A. Seif*, M. Fazilat
    BACKGROUND AND OBJECTIVES

    Khumsa "Makhira" or "Muhirah" was written in imitation of Khumsa Nizami (the founder of Khumsa Sarai in Persian literature) and by a poet named Abdul Wahab bin Muhammad Mahmoud bin Muhammad Omar Kermani in the 9th century AH. (15 AD). In Türkiye, it is kept in the libraries of Istanbul University and Hagia Sophia Library. This essay is the result of the bibliographic and stylistic analysis of the second volume of this Khamsa titled "The World List."

    METHODOLOGY

    The current research is a theoretical study that was conducted using a library method and a descriptive-analytical method, and its sources are based on the version of the Istanbul Library (913 AH).

    FINDINGS

    The findings of the research show that this poem was written following the military poetry of Khosrow and Shirin. Despite this, except for the weight, it has no resemblance or proportion. The poet believes that the legend of Khosrow and Shirin has nothing new to say and a new plan should be thought of. Aladdin has created original and sometimes beautiful and pleasant ballads following Nizami, and this can be seen as one of the advantages of his style. The content of this work is educational and in the field of philosophy and mysticism.

    CONCLUSION

    The poems are simple and fluent in terms of language. But the number of Arabic words in it is very high. The number of verses in this masnavi is not significant. Despite this, he has used a variety of rows. In terms of rhyme, "verb" and "noun" respectively constitute the most types of words in rhyme. Puns are widely used among innovative industries. In terms of rhetoric, it has various rhetorical techniques and industries; And sometimes it contains strong and creative similes. Among the types of similes, eloquent similes and then detailed similes are the most frequent. After simile, metaphor is the most frequent among expressive arts. The frequency of metaphor in the play is more than that of Makaniyyah. The poet has made the most of current references. The content of the work is educational and mystical, and during these discussions, he praises the Prophet, describes nature, flocks and herds from the past, etc., and in general, it can be said that he is more skilled in expressing lyrical themes than educational ones. themes

    Keywords: Aladdin Kermani, Khamsa Mokhiraor Mohira, Nizami, Masnavi, Stylistics
  • علی بازوند *، آرش امرایی، رحمت شایسته فر

    مولوی جلال الدین از شاعران بزرگ قرن هفتم هجری است که آثار او مملو از گنجینه هایی گران بها از معارف الهی، آیات و احادیث است. مولوی درآثار خویش گاهی برداشت های دیگرگونه ای از آیات و احادیث ارائه می کند که حاکی از احاطه عمیق شاعر به علوم اسلامی به ویژه علوم قرآنی است. فهم کلام ایشان در بسیاری از موارد بدون اشراف و آگاهی داشتن از این برداشت های دیگرگونه امکان پذیرنیست؛ زیرا در برخی موارد شاعر از یک آیه در دو متن یا دو موقعیت خاص، دو برداشت متفاوت ارائه می کند. فهم این نوع آیات و احادیث در سخنان مولوی گاهی مستلزم درک معانی مجازی برخی کلمات و عبارات است که به نمایندگی از اشخاص و اشیا و نظایر آن ها چهارچوب ظاهری کلام را شکل می بخشند. این عبارات وکلمات به منزله رموزی هستند که راه بردن به آن ها و دست یافتن به حقیقت مفهوم آن ها، جز از طریق گشودنشان ممکن نیست. هدف پژوهندگان در این مقاله این است که نشان دهند مولوی به تناسب موقعیت-های متفاوت و بسته به مقتضای شرایط و هم چنین رویکرد متفاوت تربیتی، تاویل های گوناگونی از یک آیه قرآن انجام می دهد. در این مقاله با مقایسه برداشت های دیگرگونه مولوی در فیه مافیه و مثنوی شریف از یک آیه، می کوشیم خوانندگان را در فهم سخن مولوی یاری دهیم. نتایج این پژوهش نشان می دهد که مولوی از یک آیه در شرایط خاص تربیتی برداشت ها و تاویل های متفاوتی داشته است.

    کلید واژگان: تاویل, مثنوی, مولوی, قرآن, فیه مافیه
    ALI BAZVAND *, Arash Amrai, RAHMAT Shayesthefar

    Comparison of Rumi's Different Perceptions of Quranic Verses infih-e Ma-fih and Masnavi Faye with Educational Approach Molavi is one of the most famous poets in the seventh century whose valuable verses and narrations are replete with divine teaching, verses from the Holy Quran and Hhadises. His different Interpretations of Quran verses and Hhadises in his works (fih-e-ma-fih) show that he has complete understanding over the Islamic and Quran science. The understanding of his words would be impossible without a sound knowledge of his interpretation of Holy Quran as it happens that the poet has more than one interpretations of the same verse. The difficulty in understanding Molavi’s Interpretations is mainly originated from his skillful use of signs and symbols. These symbols are considered as secrets whose decoding seems to be very difficult. In this paper, the researcher tries to investigate the speeches which have different meanings, helping the readers to interpretation this mystic poet.

    Keywords: Fih-E-Ma-Fih, Different Interpretations, Masnavi, Verses, Molavi
  • علی محمدی*، نگین سعیدی

    آشنایی اخیر جوامع غربی، خاصه امریکاییان با مولانا و اشعار او، مدیون ترجمه های کلمن بارکس، باید بوده باشد! مترجمی که نخستین بار درسال 1976، به همت دوست خود یعنی رابرت بلای، با مولانا و اشعار او آشنا شد. کلمن بارکس درحالی دست به ترجمه اشعار مولانا زد که کوچکترین آشنایی ای با زبان و ادبیات فارسی نداشت و با استفاده از ترجمه های پیشین که توسط آربری و نیکلسن انجام گرفته بود، به ترجمه دوباره این اشعار پرداخت و سبب شد تا اشعار شاعری مسلمان از دیار شرق، صدرنشین کتاب های پرفروش در آمریکا باشد. در پاسخ به پرسش اصلی این پژوهش که در پی یافتن سبب های موفقیت ترجمه های کلمن بارکس در آمریکا از آثار مولانا و ارتباط معنوی آن ترجمه ها با متن اصلی است؛ بررسی تعدادی از ترجمه های بارکس، از کتاب های مختلف او، با کمک نظریه آندره لفور، نظریه پرداز حوزه ترجمه، با توجه به روش توصیفی و تحلیلی و با مقایسه آن ترجمه ها، با متن اصلی این موضوع که اینک اهمیت جهانی یافته است، به بحث و بررسی گذاشته شد.

    کلید واژگان: مولانا, کلمن بارکس, ترجمه, مثنوی, غزلیات شمس
    Ali Mohammadi*, Negin Saeedi

    The recent acquaintance of Western societies, especially America, with Rumi and his poems, must have been due to Coleman Barks' translations; A translator who get acquainted with Rumi in 1976 by his friend Robert Bly for the first time.Coleman Barks translated Rumi's poems, while he had no acquaintance with Persian language and literature. He re-translated those poems using previous translations by Arbery and Nicholson.In response to the main question of this research, which seeks the reasons for the success of Coleman Bark's translations, we having studied on a number of Bark's translations which are selected among Barks' various books and comparing those with the original text. Eventually with the help of Andre Lefevre's theory we analyzed those translations, and finally, the reasons are as follow:1. The need of modern American society and readers for the human, universal, and boundless concepts that have manifested themselves in Rumi's poetry as mysticism.2. Barks' clever choice of Rumi, among other Eastern poets, because in Rumi's poetry, themes and ideas is deep and astonishing, and has the potential to be reduced to today's paradigms.3. The style he uses in translating these poems, which is the free style of American poetry, is based on the translation pattern of Andre Lefrvere.

    Keywords: Coleman Barks, Translation, Mathnawi, Ghazaliyat-E Shams
  • منیره عیدی، محمد بهنام فر*، سید مهدی رحیمی، ابراهیم محمدی
    استعاره مفهومی در چارچوب معناشناسی شناختی، بر نقش تجربیات در ساختاربخشیدن به مقوله-های ذهن و ادراک مفاهیم، تاکید می ورزد. مولانا از پدیده های طبیعی برای تبیین جهان بینی عرفانی استفاده می کند. از آنجا که توجه مولانا بیش از همه پدیده های طبیعت به خورشید و سپس دریا است؛ در این تحقیق بر آن بوده ایم تا استعاره مفهومی ولی در دفتر اول مثنوی را با تکیه بر دو عنصر دریا و خورشید بررسی کنیم تا از این رهگذر اوصاف و نقش ولی را تبیین نماییم. در روش شناسی پژوهش، جامعه آماری دفتر اول مثنوی مولانا است. روش تحلیل اطلاعات، توصیفی با رویکرد تحلیل محتوا است. پژوهش نشان می دهد، «خورشید» و «دریا» در دفتر اول مثنوی مولانا، به عنوان دو عنصر پر رنگ، با همه نمودهای خود درخدمت تبیین جهان بینی مولانا نسبت به ولی و روشن کننده مفاهیمی چون «بقا، «اتحاد»، «فنا» و« لزوم ملازمت با پیر»است. مولانا با بهره گیری ازجنبه های استعاره ساز خورشید و دریا و خوشه های تصویری مرتبط و متضاد شبکه ای از استعاره ها را آفریده که همگی معرف کلان استعاره «ولی خورشید است» و «ولی دریا است» می باشند. این خرده استعارها عبارتند از: ماه، ستاره، چراغ، صدف، ماهی و مروارید که همه آن ها نیز روشنگر و تبیین کننده نقش ولی هستند.
    کلید واژگان: استعاره مفهومی, انسان کامل, خورشید, دریا, مثنوی
    Monireh Eidi, Mohammad Behnamfar *, Sayedmehdi Rahimi, Ebrahim Mohammadi
    Conceptual metaphor in the context of cognitive semantics emphasizes the role of experiences in structuring categories of the mind and perceiving concepts. The elements of nature are one of the most experimental fields for explaining the mystical worldview. Since the sea and the sun are two great and majestic phenomena, they have attracted the attention of Rumi in depiction; Therefore, in this research, we have aimed to examine the conceptual metaphor of the perfect man, relying on the two elements of the sea and the sun, in order to explain the attributes and role of the perfect man. statistical society is the first office of Maulana's masnavi.The data analysis method is descriptive with analytical content. This research shows that "Sun" and "Sea" in the first book of Rumi's Masnavi, as two colorful elements, serve to explain Rumi's worldview towards the perfect human being, with all their manifestations, and clarify concepts such as " Survival is "unity", "destruction" and "the need to work with the old". The results of this research show that Rumi created a network of metaphors by using the metaphorical aspects of the sun and the sea and related and contrasting image clusters, all of which represent the macro metaphor of "Man is the perfect light" and "the perfect man is the sea". These sub-metaphors are: sun, moon, star, lamp, oyster, fish and pearl, all of which explain the position and role of a perfect human being. The roles of a perfect human are: guidance, therapy and improvement.
    Keywords: Conceptual Metaphor, Perfect Human Being, Sun, Sea, Masnavi
  • طاهر لاوژه*
    جلال الدین محمد بلخی در تبیین معارف مثنوی برخی از صور برجسته هنری و مضامین ویژه عرفانی را در قالب اشعار عربی می نهد. این پژوهش از طریق بررسی ابیات و مصاریع تمام عربی مثنوی، جنبه های زبانی و ادبی این نوع اشعار را بررسی می کند و میزان نوآوری ها و نکته سنجی ها را در ساختار آن ها برمی شمارد و از گذر اشعار عربی به مهم ترین مقاصد مولانا در بیان مفاهیم توجه می کند. هدف، تحلیل موازین هنری اشعار عربی، بدعت های مولانا در حوزه ساختاری این اشعار و کیفیت تشریح مفاهیم مورد توجه او برای بیان محتواست. به شیوه تحلیل محتوایی و در رویکردی زیبایی شناختی، چگونگی تلفیق ابیات عربی با ابیات فارسی مطالعه می شود تا ضرورت وجود اشعار عربی مثنوی را تشریح کرد. با این هدف 123 بیت و 99 مصراع در شش دفتر مثنوی بررسی شد. نتایج نشان می دهد در مواردی زمینه بیان معنا، جز به زبان عربی امکان پذیر نیست؛ اصلی ترین دلیل این امر علاوه بر نقد منش نحویون، خروج از هنجارهای عادی زبان، آمیختگی توامان افکار و یافته های مولانا از منابع عربی و فارسی، آفرینش معانی متعدد در فرمی نو و تعمیق تجارب عرفانی از طریق پدیدآوردن زبان ویژه مثنوی است. در این سیر و رهیافت تکاملی، اولویت های زبانی خاصی در ساخت و فرم روی می نماید. در همین راستا، مولانا برای تعمیق مبانی اندیشگی مثنوی دست به خلاقیت های عدیده ای می زند و از این طریق مسیر پیچ درپیچ مضامین مثنوی را در انتقال اغراض گوناگون آن هموار می سازد.
    کلید واژگان: مثنوی, اشعار عربی, تحلیل زیبایی شناختی, ساختار زبانی و ادبی
    Taher Lavzheh *
    Jalāl al-Dīn Moḥammad Balkhi explains some outstanding artistic forms and special mystical themes in the form of Arabic poetry as the expression of Mathnavi teachings. This research examines the linguistic and literary aspects of this type of poems through the study of all-Arabic verses and stanzas of Mathnavi and it shows the amount of innovations in their structure and through Arabic poems, he pays attention to the most important purposes of Rumi in the presentation of themes. The aim is to analyze the artistic standards of Arabic poems, the heresies of Rumi in the structural domain of these poems and the quality of explaining the concepts considered by him to express the content. In order to know about the necessity of the existence of Mathnavi Arabic poems, the method of combining Arabic verses with Persian verses was studied in the method of content analysis and with an aesthetic approach. For this purpose, 123 verses and 99 stanzas were examined in six books of Mathnavi. The results show that in some cases it is not possible to express the meaning except in Arabic. The main reason for this, apart from criticizing the character of the grammar scholars, departure from the normal norms of language, the fusion of Rumi's thoughts and findings from Arabic and Persian sources, the creation of multiple meanings in a new form and the deepening of mystical experiences through the creation of a special Mathnavi language. On this evolutionary path, certain linguistic priorities occur in construction and form. In this regard, Mevlânâ does many creative things to deepen the foundations of Mathnavi thought and in this way, it smooths the uneven path of expressing Mathnavi themes in conveying its various purposes.
    Keywords: Mathnavi, Arabic Poems, Aesthetic Analysis, Linguistic, Literary Structure
  • محمدزمان لاله زاری، شبنم حاتم پور *، فرزانه سرخی
    زمینه و هدف

     تحقیقات لیکاف و جانسون در زمینه استعاره ثابت کرد که کاربردهای استعاره به حوزه مطالعات ادبی محدود نیست. آنها معتقدند که استعاره در تفکر ریشه دارد و یکی از مظاهر آن، زبان است. بهمین جهت استعاره مفهومی اصطلاحی است در زبان شناسی که به فهمیدن یک ایده یا یک حوزه مفهومی براساس ایده یا حوزه مفهومی دیگر اشاره میکند. براساس این نظریه استعاره معاصر، کارکردهای استعاره نور و خوشه ای تصویری مرتبط با آن یعنی، بینایی و شنوایی، معرفت، چراغ، خدا و... در مثنوی بیان و مطرح شد. هدف از این پژوهش آن بوده است که استعاره مفهومی نور در مثنوی چگونه میتواند با نظریه معاصر زبان شناسی، مطابقت معنایی هدفمند داشته باشد.

    روش ها

     از اینرو در این پژوهش با روشی توصیفی تحلیلی استعاره مفهومی نور براساس نظریه لیکاف و جانسون در دفتر اول مثنوی بررسی گردیده است.

    یافته ها

     مولانا در مثنوی از استعاره مفهومی نور بعنوان ابزار زبانی جهت گسترش معانی و مفاهیم معرفتی بهره برده است. بهمین دلیل نگارندگان، دفتر اول مثنوی را برای دریافت استعاره مفهومی نور بهمراه واسطه های معنایی کاویده اند و دریافته اند که شناخت در دفتر اول مثنوی یک مقوله معرفتی است و مولانا با این انگاره مفهومی که جهان ملکوت، نور مظلق است، نور محض را بمثابه بینایی و شنوایی و چراغ، وجود و... و نیز وسیله ای برای تبیین مقوله فنا و بقا بر شمرده است.

    نتیجه گیری

     در این راستا نتایجی چشمگیر حاصل شده است و معانی متعددی از جمله نور به مثابه انسانی کامل، بمثابه خورشید، ماه، خوراک و... بدست آمده است. و نتیجه کلی اینکه فرضیات استعاره مفهومی برای تحلیل و تبیین مقولات انتزاعی مورد نظر مولوی بستری شایسته است.

    کلید واژگان: استعاره مفهومی, جانسون, لیکاف, مثنوی, نور
    Mohammadzaman Lalehzari, Shabnam Hatampour *, Farzaneh Sorkhi
    BACKGROUND AND OBJECTIVES

    Likoff and Johnson"s research in the field of metaphor proved that the uses of metaphor are not limited to the field of literary studies. They believe that metaphor is rooted in thinking and one of its manifestations is language. Therefore, conceptual metaphor is a term in linguistics that refers to understanding an idea or a conceptual field based on another idea or conceptual field. . Based on this theory of contemporary metaphor, the functions of the metaphor of noor and image clusters related to it, i.e. vision and hearing, knowledge, noor, God, etc., were expressed and discussed in Masnavi. The purpose of this research was to find out how the conceptual metaphor of noor in the Masnavi can have a purposeful semantic correspondence with the contemporary theory of linguistics.

    METHODOLOGY

    Therefore, in this research, the conceptual metaphor of noor based on the theory of Likoff and Johnson in the first book of the Masnavi has been investigated with a descriptive analytical method.

    FINDINGS

    Rumi has used the conceptual metaphor of noor in Masnavi as a linguistic tool to expand the meanings and epistemic concepts. For this reason, the writers have analyzed the first book of the Masnavi to get the conceptual metaphor of noor along with the semantic mediators and they have found that knowledge in the first book of the Masnavi is an epistemological category and Rumi is in agreement with this conceptual idea that the universe is light. He considered pure noor as vision, hearing, noor, existence, etc., as well as a means to explain the category of annihilation and survival.

    CONCLUSION

    In this regard, significant results have been achieved. Several meanings have been obtained, including noor as a perfect human being, as the sun, moon, food, etc. And the general result is that the assumptions of conceptual metaphor are suitable for analyzing and explaining the abstract categories considered by Molavi Bastari.

    Keywords: Conceptual Metaphor, Johnson, Likaf, Mashnavi, Noor
  • سیده زهره حسینی، ابوالقاسم امیراحمدی*، علی کریمی
    زمینه و هدف

    هدف اصلی این پژوهش بررسی و تحلیل عوامل بازدارنده فرد از ارتقا و رشد هوش معنوی از نظر مولانا و سنایی بر اساس دو اثر مثنوی و منظومه حدیقه میباشد. از این رو تلاش شده است تا ابتدا هوش معنوی را بعنوان یک از مهارتهای درونی و متعالی، را جهت یافتن مسائل معنوی و ارزشمند زندگی از نظر اندیشمندان برجسته این حوزه بررسی نماییم، سپس موانع هر یک از مولفه ها و گزاره های این نوع از هوش را که به صورت اختصاری با عنوان SQ شناخته میشود، از نظرگاه عرفانی مولانا و سنایی تحلیل نماییم.

    روش پژوهش:

     پژوهش پیش رو بشیوه توصیفی- تحلیلی بر مبنای مطالعات کتابخانه ای و روش سندکاوی انجام شده است. جامعه آماری پژوهش شامل مثنوی معنوی و حدیقه سنایی میباشد. جهت دستیابی به اهداف پژوهش، مصادیق و نمونه ها بر اساس مولفه هایی که روانشناسان هوش معنوی از جمله گاردنر، زوهر و مارشال مطرح نموده اند، تحلیل و واکاوی خواهد شد.

    یافته های پژوهش: 

    یافته های پژوهش حاکی از آن است که در دو اثر مورد بررسی، مولانا و سنایی عوامل، حجابها و موانعی را که سبب بازدارندگی روح از تعالی و رسیدن به درجات عالی معنویت میشوند در قالب مولفه ها و گزاره های گوناگون مورد توجه قرار داده و سالک راه طریقت را از به دام افتادن در ورطه این حجابها برحذر داشته اند.

     نتیچه پژوهش:

    نتایج حاصل از این پژوهش نشان میدهد که مولانا و سنایی همراستا با علم رونشناسی نوین مولفه های هوشمند معنوی از جمله برخورداری از تفکر انتقادی و خلاق، توجه به امر مقدس و متعالی، توکل، پرهیز از تقلید، صبر و شکیبایی، بالا بردن آستانه تحمل، توجه به رسالت اجتماعی فرد بعنوان عضوی از جامعه و .. را مد نظر داشته اند و برای هر یک از این گزاره ها ،عوامل بازدارنده و حجابهای راه را جهت ارتقا ظرفیت تعالی هوشمند معنوی، بخوبی تحلیل و تبیین نموده اند.

    کلید واژگان: مولانا. سنایی, مثنوی, حدیقه الحقیقه و شریعه الطریقه, هوش معنوی, عوامل بازدارنده
    Seyedah Zohreh Hosseini, Abolghasem Amirahmadi *, Ali Karimi
    BACKGROUND AND OBJECTIVES

    The main purpose of this research is to investigate and analyze the factors preventing a person from promoting and growing spiritual intelligence according to Rumi and Sana"i based on the two works of Masnavi and Hadiqeh. Therefore, an attempt has been made to first examine spiritual intelligence as one of the inner and sublime skills in order to find spiritual and valuable life issues from the point of view of prominent thinkers in this field, then the obstacles of each of the components and propositions of this type of intelligence that It is abbreviated as SQ. Let"s analyze it from the mystical point of view of Rumi and Sanai.

    METHODOLOGY

    The present research has been carried out in a descriptive-analytical way based on library studies and the Sandekavi method. The statistical community of the research includes Masnavi Manavi and Hadiqeh Sanai. In order to achieve the goals of the research, examples and samples will be analyzed and analyzed based on the components of spiritual intelligence psychologists such as Gardner, Zohar and Marshall.

    FINDINGS

    The findings of the research indicate that in the two works under review, Rumi and Sana"i paid attention to the factors, veils and obstacles that prevent the soul from transcending and reaching high levels of spirituality in the form of various components and propositions. Seekers of the path of tariqat have been warned against getting trapped.

    CONCLUSION

    The results of this research show that Rumi and Sanai are in line with the modern psychology of spiritual intelligent components, including having critical and creative thinking, attention to the sacred and sublime, trust, avoiding imitation, patience, raising They have considered the threshold of tolerance, the social mission of the individual as a member of the society, etc., and for each of these propositions, they have well analyzed and explained the obstacles and roadblocks in order to improve the capacity of intelligent spiritual excellence.

    Keywords: Moulana, Senai Masnavi Hadiqah Al-Haqiqeh, Shari'ah Al-Tariqeh, Spiritual Intelligence, Inhibiting Factors
  • سیده زهرا میرنژاد، محمد تقوی*، مریم صالحی نیا
    مفهوم «وحدت» یکی از مفاهیم انتزاعی، مبهم و بنیادی در حوزه عرفان و فلسفه است و استعاره عمده ترین و مهم ترین محملی است که شعرای عارف، از جمله بیدل دهلوی و مولانا، برای ملموس کردن مفاهیم انتزاعی عرفانی همچون «وحدت» از آن بهره برده اند. در این پژوهش تلاش شده است تا بر اساس نظریه استعاره شناختی، مفهوم «وحدت» در مثنوی های این دو شاعر بزرگ (عرفان، طلسم حیرت، محیط اعظم، طور معرفت و مثنوی معنوی) بررسی و تحلیل شود و پس از شناخت انواع و کارکردهای شناختی استعاره ها، دیدگاه و اندیشه بیدل و مولانا از خلال آن ها تبیین شود. یافته های پژوهش حاکی از آن است که مولانا بیشتر از استعاره های مربوط به امور طبیعی، در دسترس و مذهبی استفاده کرده است؛ اما بیدل از استعاره های مربوط به مصنوعات بشری بیشتر بهره برده است. بر این اساس هدف اصلی مولانا مطابق با اغراض تعلیمی او از به کارگیری استعاره، بیشتر تفهیم «وحدت» به مخاطب است؛ اما بیدل در کنار آن به دنبال هنرنمایی و مضمون پردازی نیز بوده است. هر دو شاعر تحت تاثیر محیط جغرافیایی، شیوه زندگی و تجربیات زندگی خود تاکید بیشتری بر استفاده از برخی استعاره ها داشته اند.
    کلید واژگان: وحدت, مولانا, بیدل دهلوی, مثنوی, استعاره ی شناختی
    Seyede Zahra Mirnezhad, Mohammad Taghavi *, Maryam Salehinia
    The concept of unity is one of the spiritual, ambiguous and fundamental concepts in the field of mysticism and philosophy. And metaphor is the main and most important tool that the mystic poets, including Biddle Dehlavi and Rumi, have used to make tangible abstract mystical concepts such as unity. In this study, we will examine and analyze unity in the Masnavis of these two great poets (Erfan, Telesm e heyrat, Mohit e azam, Towre marefat and Masnavi e manavi) based on the theory of cognitive metaphor. After identifying the types and cognitive functions of metaphors, we will determine the views and ideas of Biddle and Rumi through them. After examining the works of both poets, we find that Rumi used more metaphors referring to natural, accessible, and religious things; Biddle, on the other hand, used more metaphors about human artifacts. Accordingly, in line with their pedagogical intentions in using metaphors, Rumi's main aim is to make the unit more comprehensible to the audience; but Biddle has also sought drama and thematization. Both put more emphasis on the use of some metaphors under the influence of their geographical environment, lifestyle and life experiences.
    Keywords: Unity, Mawlana, Bidel Dehlavi, Masnavi, Conceptual Metaphor
  • قدرت الله طاهری*

    دو اصطلاح ایمان (Faith) و اعتقاد (Belief) به دلیل حوزه معنایی مشترک و کثرت کاربرد، نه تنها در نزد عامه؛ بلکه در نزد خواص اعم از شاعران و نویسندگان نیز به جای هم استفاده می شوند و گویی مرزهای مفهومی متمایزی بین آن ها وجود ندارد. حال آنکه در معنا و مفهوم حقیقی خود تمایز جدی با هم دارند. به همین نسبت، «مومنان» و «معتقدان» نیز در ارتباط با امهات دین؛ یعنی تلقی از خداوند و نحوه ارتباط با او، شیوه ادراک هستی و تعامل با آن، ماهیت تلقی از دین و تجربه های دینی تفاوت های آشکاری با هم دارند. بر خلاف بسیاری از شاعران متمایل به تصوف و عرفان که عموما فاصله ای میان ایمان و اعتقاد نمی دیدند، مولانا ضمن اینکه مانند اغلب متفکران و عارفان مسلمان «ایمان» و «کفر» را در مقابل هم قرار می دهد، «ایمان» و «اعتقاد» را از یکدیگر تفکیک و تفاوت عالم ایمان و اعتقاد را تبیین می کند و راه خود را از سایر شاعران عارف مسلک پیش از خود جدا می سازد. در منظومه فکری مولانا که بی شباهت با دیدگاه های فیلسوفانی مانند کی یرکگور نیست، ایمان، امری سیال و مدام در حال شدن است و اعتقاد امری ثابت و ایستا و به همین دلیل، ایمان امری نامحدود است و اعتقاد امری محدود و مقید. ایمان، فردمحور است و از راه تجربه فردی اقبال بنده به خداوند و با سیر انفسی به دست می آید و اعتقاد در جمع و جمعیت و از طریق وسائط اعم از افراد، کتب و اسناد و سیر آفاقی بروز می کند، متعلق ایمان امر محال است و اعتقادات امور ممکن را شامل می شوند، صاحبان اعتقاد جزم گرا، دیگرستیز و هراسان هستند که مبادا کسانی بر عقاید آن ها بتازند؛ اما صاحبان ایمان، مداراجو و با طمانینه خاطر هستند. صاحبان ایمان، در رابطه ای بی پایان با خداوند همواره در حال شدن هستند و عاشقانه این رابطه را ادامه می دهند و صاحبان اعتقاد، با خداوند، رابطه ای معامله گرانه دارند و اگر دین می ورزند دین شان وسیله ای است برای دستیابی به خواست ه ای این جهانی و آن جهانی.

    کلید واژگان: الهیات, ایمان, اعتقاد, مولانا جلال الدین, مثنوی
    GhodratAllah Taheri *

    The two terms, “faith” and “belief”, due to their common semantic field and widespread usage, are used interchangeably, without clear conceptual boundaries between them, not only among ordinary people, but also among elites, such as some poets and writers. However, they exhibit significant distinctions in their true meanings and concepts. In this regard, “faith holders” and “believers” have obvious differences in their perception of God and the way of communicating with Him, the way of perceiving and interacting with existence, as well as their perception of religion and religious experiences. In contrast to many poets inclined towards mysticism and gnosis who often did not perceive a distinction between faith and belief, Rumi, similar to most of the mystic Muslim intellectuals, places “faith” and “disbelief” in opposition and explicates their origin, causes of creation, and their impacts. In fact, he separates his path from the mystical poets preceding him. In Rumi's intellectual framework, which is similar to the views of philosophers such as Kierkegaard, faith is a fluid and ever-evolving matter, while belief is something fixed and static. Consequently, faith is an unlimited affair stemming from an individual’s experiential inclination towards God and is attained through the spiritual journey of the self. On the other hand, belief is established in community and society, evolving through various means such as individuals, books, documents, and exoteric developments. Faith belongs to the impossible, while belief belongs to the possible affairs. Believers are dogmatic and antagonistic, fearing that others challenge their convictions. However, faith holders are tolerant. Those in faith are always in an endless relationship with God and continue this relationship in love, while others have a transactional relationship with God, viewing their religion as a means to achieve worldly and otherworldly desires.

    Keywords: Theology, faith, Belief, Rumi, masnavi
  • مسلم باغدار، سیما منصوری *، مسعود پاکدل، منصوره تدینی
    زمینه و هدف

    مقاله پیش رو به بررسی یکی از بنیانهای اعتقادی آیین مهر به نام «اسطوره هبوط و عروج» در مثنوی معنوی و هفت پیکر نظامی گنجوی میپردازد. هدف از نگارش مقاله، برجسته سازی باورهای مشترک مثنوی، هفت پیکر و آیین مهر در باب هبوط و عروج است.

    روش مطالعه

    این مقاله به روش توصیفی - تحلیلی همراه با مقایسه و تفسیر، تدوین شده است. شیوه گردآوری اطلاعات نیز کتابخانه ای بوده است.

    یافته ها

    مفهوم هبوط یکی از مضامین مهم و مکرر ادبیات عرفانی است که در مثنوی معنوی نیز نمود گسترده ای دارد. در مثنوی از غم فراق و موانع عروج و آرزوی صعود و وصال و رابطه مبتنی بر عشق بین انسان و خداوند سخن رفته است.

    نتیجه گیری

    مولانا مهمترین عامل هبوط آدم را حرکت چرخه عشق ورزی حق با خود و ایجاد درد فراق در آدمی میداند. در مثنوی منظور از بهشت، مقام قرب الهی است و بنابراین هبوط، فراق روح از سرچشمه اصلی و عروج، گم شدن قطره روح در دریای حق است. در هفت پیکر بیشتر بر اسطوره صعود تاکید شده است؛ قهرمان اصلی با سیر در هفت گنبد، که تطابق بسیاری با هفت زینه میترایی دارد، مرحله ای از شناخت و درون پروری را در این آزمون تجربه میکند. داستانهای هفت گنبد نیز با مضامین و آئینهای میترایی تطابق شگفتی دارند.

    کلید واژگان: هبوط, عروج, مثنوی, هفت پیکر, میترائیسم
    Moslem Baghdar, Sima Mansoori *, Masoud Pakdel, Mansoureh Tadayoni
    BACKGROUND AND OBJECTIVES

    The following article examines one of the religious foundations of the Mehr religion called "The Myth of Descent and Ascension" in Ganjavi Nezami’s Haft peykar and Masnavi. The purpose of writing the article is to highlight the common beliefs of Masnavi Haft peykar and Mehr religion about descent and ascension.

    METHODOLOGY

    This article has been compiled using a descriptive-analytical method with comparison and interpretation. The method of collecting information has also been a library.

    FINDINGS

    The concept of descent is one of the important and frequent themes of mystical literature, which also has a wide expression in spiritual masnavis. In Masnavi, it is mentioned about the sadness of parting and the obstacles to ascension, the desire for ascension and connection, and the relationship based on love between man and God.

    CONCLUSION

    Rumi believes that the most important factor in a person"s downfall is the cycle of self-righteous love and the pain of parting in a person. In the Masnavi, heaven means the place of closeness to God, and therefore the descent is the separation of the soul from its original source, and the ascension is the loss of a drop of the soul in the sea of truth. The myth of ascent is emphasized more in Haft peykar; The main hero experiences a stage of recognition and introspection in this test by walking in the seven domes, which has many similarities with the seven steps of Mithras. The stories of Haft Gonbad are also surprisingly compatible with Mithraic themes and rites.

    Keywords: Descent, Ascension, Masnavi, Haft peykar, Mithraism
  • الهام عربشاهی کاشی، رضا شجری*

    نقد روش‏ شناسی و تحلیل آثار ادبی از موضوعات مهم در حوزه آثار علمی و پژوهشی است که می‏توان به تاثیر بینامتنی متون ادبی به ویژه در ادبیات داستانی پی برد و شباهت ‏ها و تفاوت‏ها و میزان تاثیرپذیری آنان از یکدیگر را نقد و بررسی کرد. در پژوهش حاضر، نگارندگان کوشیده ‏اند با استفاده از روش تحلیل محتوا و مقایسه تطبیقی، یکی از شگردهای جاسوسی در جنگ را در هفت داستان مشهور ادبی و تاریخی «پادشاه جهود و نصرانیان» در مثنوی و حیات الحیوان دمیری، «بوم و غراب» در کلیله و دمنه، «نبرد فیروزشاه با هیطالیان» در تاریخ طبری، «شغاد و رستم» در شاهنامه فردوسی، «نبرد زبا و جزیمه» در تاریخ بلعمی، «بی‏بی ستی و ابومسلم» در ابومسلم نامه نقد و بررسی و تفاوت‏ها و شباهت ‏های این متون را ارزیابی کنند و از طریق تحلیل محتوای داده ‏های داستانی، پی رنگ واحد آن ها را به وضوح نشان دهند. نتایج نشان داد که شیوه جاسوسی در داستان پادشاه جهود و نصرانیان در مثنوی و حیات الحیوان از حیث ساخت و محتوا قوی تر از سایر داستان‏هاست، زیرا شیوه نفوذ در آن بر پایه نوعی جنگ شناختی است که بدون هیچ درگیری نظامی با هدف تسلط بر قدرت شناخت و نشانه‏ گرفتن باورهای دینی دشمن توانسته است در بین ترسایان اختلاف ایجاد کند و آنان را نابود سازد؛ اصلی که در داستان‏های دیگر رعایت نشده است.

    کلید واژگان: نقد و روش شناسی, ادبیات تطبیقی, داستان های ادبی و تاریخی, مثنوی
    Elham Arabshahi Kashi, Reza Shajari*

    Criticism of methodology and analysis of literary works is one of the important topics in the field of scientific and research works, which can shed light on the intertextual influence of literary texts, especially in fiction. In the present study, the authors, using the method of content analysis and comparative comparison, found one of the ways of espionage in the war in seven famous literary and historical stories "King of Jahud and Nasranian" in Masnavi and Hayat Al-Hayvan Demiari, "Boom and Ghorab" in Kelileh. and Demeneh, "Firouzshah and Hitalian" in Tabari's history, "Shaghad and Rostam" in Ferdowsi's Shahnameh, "Zaba and Qasir Ebn-e Saad" in Balami's history, "Bibi Seti and Abu Muslim" in Abu Muslimnameh. The results showed that the method of espionage in the story of King of Jahud and the Christians in Masnavi and Hayat al-Haiwan is stronger than other stories in terms of structure and content. The method of penetrating is based on a kind of cognitive warfare, which without any military conflict, and only with mastering the power of knowledge and identifying the religious beliefs of the enemy, created differences among the fearful and destroyed them. This principle has not been observed in other stories.

    Keywords: Criticism, methodology, comparative literature, literary, historical stories, Masnavi, espionage
  • زهره امانی*، عصمت خوئینی

    بخش بزرگی از دل نشینی کلام مولوی به شیوه ی بیان و نحو کلام او مربوط می شود .مولوی پژوهان اغلب از گیرایی کلام مولوی سخن ها گفته اند؛ اما بسیاری از رمزهای این زبان پوشیده مانده است؛ برای کشف این زیبایی ها هیچ راهی جز تحلیل زبان وی وجود ندارد. پس نگارندگان بر آن شدند تا با بررسی کارکرد نحوی و بسامد جملات مرکب در مثنوی به دریافت برخی از عوامل انسجامی این اثر مدد رسانند.این تحقیق بر اساس 1372 بیت از آغاز دفتر اول مثنوی انجام پذیرفته است و شیوه ی کار مبتنی بر روش آماری و تجزیه و تحلیل ساختاری و طبقه بندی جملات است. از این بررسی نتایج قابل توجهی در ارتباط تنگاتنگ محتوای متن با ساختمان جمله ای زبان آن به دست آمده؛ در مثنوی جمله های مرکب به مراتب بیشتر از جمله های ساده مورد استفاده قرار گرفته است و از میان این جملات ، جمله هایی که از یک پایه و یک پیرو ساخته شده اند بسامد بیشتری دارند؛ این امر علاوه بر آن که انسجام متن را افزایش داده، با طولانی تر کردن جمله ها بستر مناسبی برای محتوای آموزشی مثنوی فراهم آورده است، در بعضی از این جملات مرکب، مولوی با حذف حرف ریط ، خواننده را آزاد گذاشته تا خود حرف ربط مناسب را برگزیده و با توجه به آن جمله ی پایه و پیرو را انتخاب کند؛ و یا در بعضی از جملات مرکب پیچیده، بک جمله هم زمان دو نقش پایه و پیرو را دارد،به این معنی که نسبت به جمله پیش و پس از خود، نقش آن متفاوت می شود.

    کلید واژگان: جمله ی مرکب, پایه, پیرو, مثنوی, مولوی, جمله
    zohreh Amani *, Esmat Khoeini

    Without a doubt, a large portion of the pleasant nature of Rumi’s work is related to his manner of expression and his method of diction. Rumi-researchers have often spoken of the allure of Rumi’s expression, yet many of the charming secrets of this language still remain unknown; it seems there are no solutions in this field but the meticulous analysis and the detailed study of his way of writing. Therefore, the author of this essay was determined to understand the language of Rumi to the best of her abilities; for this reason, compound sentences were chosen from Masnavi-ye-Ma’navi so that by analyzing them she could gather more information about Rumi’s usage of different sentence types that has resulted in the coherence of his work.Because of the large volume of couplets in Masnavi, we chose about 1372 couplets from the first book and obtained substantial results by examining them. Based on the results, in Rumi’s Masnavi-ye-Ma’navi, compound sentences are used considerably more often than simple sentences, and among these sentences, ones that consist of one independent clause and one dependent clause are higher in frequency. In some of these compound sentences, Rumi removes conjunctions, giving the readers freedom to choose the appropriate conjunctions themselves and find the independent and dependent clauses based on that; or, in some compound-complex sentences, one clause can simultaneously be dependent and independent, meaning that depending on the clauses that come before and after it, its role changes.

    Keywords: Masnavi, Dependent Clause, Sentence, Compound Sentence, Independent Clause, Rumi
  • مسعود روحانی*، احمد غنی پور ملکشاه، نسرین شهبازی

    نشانه شناسی در پی کشف قراردادهایی است که به تولید معنا می انجامد و هر واژه را به عنوان یک نشانه در فرایند دال و مدلول و دلالت، تحلیل و موجبات درک عمیق تر واژه را فراهم می کند. این پژوهش با روش تحلیلی توصیفی و با تکیه بر علم نشانه شناسی لایه ای، به تحلیل واژه «الست» به عنوان یک نشانه انتزاعی که مدلول های متنوعی را می طلبد پرداخته است؛ زیرا مولانا این واژه را مانند دیگر واژگان قرآنی دستخوش تحول معنایی کرده و تصرفات بدیعی در آن ایجاد نموده است و هرگاه به این عبارت استناد می کند، پیوندهای معنایی خاصی را با مفهومی خاص بیان می کند. نتیجه پژوهش حاکی از آن است که مولانا این واژه را در حوزه های معنایی با کارکرد هنری ویژه ای بکار برده و با این حوزه های معنایی ارتباط برقرار کرده است و با تسلط بر دقایق علوم عرفانی، فلسفی، تاریخی، روانی و از همه مهم تر قرآن و احادیث، توانسته مفاهیم این علوم را در خلال این واژه بگنجاند و صرفا قصد لفاظی و سخن آرایی از این واژه را نداشته است.

    کلید واژگان: الست, دال, مدلول, قرآن, مثنوی
    Masoud Ruhani *, Ahmad Ghanipour Malekshāh, Nasrin Shahbazi

    Semiotics aims to uncover the conventions that give rise to meaning and assigns each word as a sign based on the concepts of the signifier and the signified, as well as signification. This research examines the word "Alast" ("Am I not your Lord?" Quran:7/172) in Masnavi Manavi using an analytical-descriptive method and relies on layered semiotics. As an abstract sign, the word carries various meanings. Jalāl-al Din Rumi, like other Quranic words, has undergone semantic evolution and has created innovative interpretations within its context. Whenever he refers to the word, he establishes specific semantic links with a particular concept. This article investigates these specific semantic connections. The research results indicate that Rumi has employed this word in semantic fields with a unique artistic function. By mastering the mystical, philosophical, historical, and psychological content, and most importantly, the Quran and Hadiths, Rumi has effectively expressed profound content through this word. His intention was not merely to use the word as rhetoric.

    Keywords: Alast, Meaning, Quran, Masnavi Manavi
  • سوسن موسایی*، جهانگیر صفری، ابراهیم ظاهری

    استعاره «انسان انگاری» از دیدگاه لیکاف و جانسون، به معنای اختصاص دادن برخی از جنبه های وجودی انسان (حوزه مقصد) به مفاهیم ذهنی و اشیا بی جان (حوزه مبدا) است.اهمیت این نوع استعاره، در این است که انسان، می تواند با قالبی انسانی بخشیدن به مفاهیم انتزاعی، به درک و پذیرش بهتر آنها کمک کند.هدف دراین پژوهش نیز بررسی مقایسه ای انسان انگاری مرگ در حدیقه الحقیقه ومثنوی معنوی، بر مبنای دیدگاه لیکاف و جانسون و با روش اسنادی است. یافته های پژوهش نشان می دهد انسان انگاری مرگ در این دو اثر،در قالب استعاره کلی «مرگ به مثابه انسانی با روابط و تعامل اجتماعی» به تصویر کشیده شده که این استعاره، خود دارای دو زیر مجموعه «مرگ به مثابه انسانی با رابطه و تعامل تقابلی» و «مرگ به مثابه انسانی با روابط و تعامل مودت آمیز» است.نتایج پژوهش نشان دهنده این است که در اندیشه سنایی، مرگ در رابطه و تعامل «تقابلی»، در جایگاه سرهنگ، جنگجو و قاتلی است که در پی اعمال قدرت، به سویه فرودست است و دررابطه و تعامل «مودت آمیز»،در قالب چوپان، پیر و مهمان، به «همکاری» با سایر انسا ن ها می پردازد.دراندیشه مولانا انسان انگاری مرگ، بیشتراز نوع «تقابلی» است که در آن، مرگ به مثابه قاضی و جنگجو درتقابل با انسان هایی چون مجرم، محکوم و آگاهی گیرنده است.در نتیجه مرگ،دراندیشه سنایی،انسانی «یاریگر» و «تنبیه کننده»به مخاطب معرفی می شود؛در حالی که از دید مولانا،مرگ انسانی اصلاح کننده و عادل است.در واقع مولانا بر اساس فضایی نظامی و خشن، رابطه بین انسان و مرگ را ترسیم کرده است.اما، سنایی در کنار چنین توصیفاتی، بر رابطه و تعامل از نوع صلح، همبستگی وآرامش نیز توجه داشته است.

    کلید واژگان: حدیقه الحقیقه, مثنوی, انسان انگاری, مرگ, روابط و تعامل مود ت آمیز و تقابلی
    Susan Mosaie *, JAHANGIR SAFARI, Ebrahem Zaheri

    The metaphor of humanism from Lakoff and Johnson's point of view means assigning some aspects of human existence(the destination field)to mental concepts and inanimate objects(origin field) orThe significance of this metaphor is that by taking advantage of the knowledge that it has about many aspects of his existence, he can help to better understand and accept abstract concepts by humanizing themThe aim of this study was to compare the humanism of death in Hadigheh and Masnavi based on Lakoff and Johnson's viewpoint and by documentary method.The findings show that death anthropomorphism in these two works is depicted in the form of a generalmetaphor of "death as a human with social relations and interaction", which has two subcategories of "Death as human with relation and confrontational interaction" and "Death as human with relations and amicable interaction".The results of his research show that, in Sanaei's thinking, death is in relation and "confrontational" interaction, as a colonel, warrior and murderer who seeks to exercise power to the lower hand, and in loving relations, in the form of shepherds, old andguests,he"cooperates"with other people.In Rumi's thought, the humanization of death is more than a "confrontational type, in which death as a judge, a martyr, colonel and warrior is at odds with people such as thecriminal,theconvictandthereceiverofawareness.Consequently,in Sanaei's thought, a person is introduced as helper In fact, based on a military and violent atmosphere,Rumi has drawn the relationship between man and death,but Sanaei has also focused on the relationship and interaction of peace, solidarity and tranquility.

    Keywords: Humanism, Death, Moderating, Confrontational Relationships
نکته
  • نتایج بر اساس تاریخ انتشار مرتب شده‌اند.
  • کلیدواژه مورد نظر شما تنها در فیلد کلیدواژگان مقالات جستجو شده‌است. به منظور حذف نتایج غیر مرتبط، جستجو تنها در مقالات مجلاتی انجام شده که با مجله ماخذ هم موضوع هستند.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را در همه موضوعات و با شرایط دیگر تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مجلات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال