به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

آتنا رفیعی پور

  • ایرج علیمحمدی*، آتنا رفیعی پور، لیلا حسینی شفیعی، محمدرضا وفا، نرگس مقدسی، شهرام وثوقی، جمیله ابوالقاسمی، رعنا قاسمی
    مقدمه

    چاقی و اضافه وزن از چالش های مهم بهداشتی در سراسر جهان است. از این رو در مطالعه حاضر به بررسی تاثیر مواجهه با صدا فرکانس بالا بر بروز چاقی، مصرف غذا و وزن چربی احشایی شکمی در خوکچه های هندی پرداخته شد.

    روش کار

    24 خوکچه هندی نر بالغ در این مطالعه به طور تصادفی به 3 گروه (کنترل و دو گروه مواجهه) تقسیم شدند. گروه های مواجهه به طور جداگانه در یک دوره 30 روزه (به مدت 8 ساعت در روز و 5 روز در هفته) در مواجهه با صدای فرکانس بالا(8000 -2000 هرتز) با تراز فشار صوت 65 یا 85 دسی بل قرار گرفتند. میزان غذای دریافتی روزانه حیوانات ثبت شد. وزن بدن حیوانات در  6 نوبت (آغاز مطالعه، هر 6 روز یکبار و در پایان مواجهه) اندازه گیری شد. سپس حیوانات قربانی شده و وزن چربی احشایی شکمی آنها تعیین شد. داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS V.22 و آزمون آماری ANOVA تحلیل گردید.  

    یافته ها

    نتایج حاصل از این مطالعه، نشان داد که مواجهه با صدای فرکانس بالا در ترازهای فشار صوت 65 و 85 دسی بل، موجب افزایش وزن و افزایش میزان مصرف غذا می گردد (P-value<0.05) که در گروه مواجهه یافته باصدا 65 دسی بل، بیشتر از سایر گروه ها بود. همچنین صدای فرکانس بالا تاثیر معنی داری بر روی افزایش وزن چربی احشایی شکمی در حیوانات مورد مطالعه داشت (P-value<0.05) که میانگین وزن چربی احشایی شکمی در گروه مواجهه یافته باصدا 85 دسی بل، نسبت به سایر گروه ها، بالاتر بود. اختلاف معنی داری بین گروه مواجهه 85 دسی بل و 65 دسی بل در وزن، میزان مصرف غذا و چربی احشایی شکمی یافت نشد (P-value>0.05).

    نتیجه گیری

    نتایج مطالعه حاضر نشان داد که مواجهه با صدا در فرکانس های بالا می تواند یک عامل مستعد کننده برای چاقی و پرخوری باشد که منجر به تشدید تاثیر صدا بر بروز سایر پیامدهای سلامتی از جمله ناراحتی های قلبی و عروقی شود.

    کلید واژگان: صدا فرکانس بالا, چاقی, مصرف غذا, چربی احشایی شکمی, خوکچه هندی
    Iraj Alimohammadi*, Athena Rafieepour, Leila Hosseini Shafiei, Mohammadreza Vafa, Nargess Moghadasi, Shahram Vosoughi, Jamileh Abolghasemi, Rana Ghasemi
    Introduction

    Obesity and overweight are major global health challenges. One of the bad effects of noise that has been recently expressed is the effect of noise on obesity. This study aimed to investigate the effect of high-frequency noise exposure on obesity, food intake, and abdominal visceral fat in adult male guinea pigs.

    Material and Methods

    The animals in this study were 24 adult male guinea pigs randomly divided into 3 groups (control and two case groups). Each case group was separately exposed to high- frequency white noise with sound pressure levels in 65 dB and 85 dB for 5 days per week in 30 days. The food intake was measured daily. The weight of animals was measured at the start and on days 6, 12, 18, 24, and at the end of exposure period. The abdominal visceral fat was extracted and weighted at the end of the study period. The data were assessed using SPSS V.22 software.

    Results

    ANOVA analysis showed that exposure to high-frequency noise at 65dB and 85dB had a significant effect on weight gain, food intake, and abdominal visceral fat weight (P-value< 0.05) which in the group exposed to the noise with 65 dB was more than other groups.

    Conclusion

    Based on this study, exposure to high-frequency noise may be an effective factor in obesity and increasing abdominal visceral fat. Further studies are needed to investigate the mechanism affecting weight status following noise exposure.

    Keywords: High Frequency Noise, Obesity, Abdominal Visceral Fat, Guinea Pigs
  • نیما علیپور مهاجر، الهام کیقبادی، حسین ابراهیمی، فرشته طاهری، آتنا رفیعی پور، صابر مرادی حنیفی*
    زمینه و هدف

    سیستم مدیریت بهداشت، ایمنی و محیط زیست، هر چند در پیاده سازی و استقرار موفق باشد، اما تضمینی در کیفیت عملکرد آن وجود ندارد. بنابراین، وجود یک سیستم جامع بررسی عملکرد برای بهبود مستمر این سیستم ها ضروری است. هدف این پژوهش بررسی عملکرد سیستم مدیریت بهداشت، ایمنی و محیط زیست با استفاده از کارت امتیازی متوازن و تاثیر آن در بهبود عملکرد سیستم است.

    روش بررسی

    این پژوهش از نوع توصیفی-تحلیلی است و با استفاده از روش پیمایشی انجام شده است. ابتدا مطالعاتی بر مبنای نظری انجام شد و سپس مدل BSC در سیستم HSE سازمان پیاده سازی شد،  سپس یک مدل مفهومی برای بررسی عملکرد سیستم مدیریت HSE به صورت کارت امتیازی متوازن طراحی شده و عملکرد آن مورد بررسی قرار گرفت.

    یافته ها

    نتایج این مطالعه نشان داد که هنگام ارزیابی عوامل بیرونی، تهدیدها بر فرصت ها ودر ارزیابی عوامل درونی، نقاط قوت بر ضعف ها غلبه دارد. بنابراین، منطقه مورد مطالعه در موقعیت مناسبی قرار دارد؛ زیرا دارای نقاط قوت بسیار خوبی در مقابل نقاط ضعف داخلی است و با تکیه بر فرصت ها، می تواند به تهدیدهای بیرونی پاسخ دهد. نتایج کارت امتیازی متوازن نشان داد که سیستم مدیریت HSE ، بیشترین اهمیت را در شاخص های مالی و مشتری دارد و در منظر فرآیندهای داخلی نسبت به سایر منظرهای استراتژیک عملکرد ضعیف تری دارد.

    نتیجه گیری

    مطالعه موردی نشان می دهد که پیاده سازی BSC می تواند منجر به بهبود عملکرد سیستم مدیریت HSE شود. و توجه به مولفه ی فرآیندهای داخلی و ارتقای آن در حوزه HSE ضروری است.

    کلید واژگان: بررسی عملکرد, HSE, کارت امتیازی متوازن (BSC), SWOT
    Keighobadi Elham, Hossein Ebrahimi, Fereshteh Taheri, Athena Rafieepour, Saber Moradi Hanifi*
    Introduction

    While the Health, Safety, and Environmental Management System may be successfully implemented, there is no guarantee of its performance quality. Therefore, the existence of a comprehensive performance evaluation system is essential for continuous improvement of these systems. This research aims to investigate the performance of the Health, Safety, and Environmental Management System using the Balanced Scorecard and its impact on system performance improvement.

    Method

    it is a descriptive-analytical study conducted through a survey method. Initially, theoretical studies were conducted, and then the Balanced Scorecard (BSC) model was implemented in the HSE system. Following that, a conceptual model was designed to assess the performance of the HSE management system using a Balanced Scorecard, and finally, the HSE management system’s performance was examined.

    Result

    Based on the calculation of the importance coefficients for external and internal factors, the results indicate that when evaluating external factors, threats outweigh opportunities, and in evaluating internal factors, strengths dominate weaknesses. Therefore, the Municipality of Region 4, District 22 in Tehran is currently in a favorable position as it has very good strengths compared to internal weaknesses and can respond to external threats by leveraging opportunities. Additionally, the research shows that after implementing the BSC, the HSE management system places the highest importance on financial and customer indicators in terms of the balanced scorecard dimensions, while it has weaker performance in the internal process dimension compared to another strategic dimension. Therefore, attention to the internal process component and its enhancement in the HSE domain is essential.

    Conclusion

    The Result shows that implementing the BSC can lead to the improvement of the HSE management system's performance.

    Keywords: Performance evaluation, HSE, Balanced Scorecard (BSC), SWOT
  • ایرج علی محمدی، شهرام وثوقی، جمیله ابوالقاسمی، آتنا رفیعی پور، سید حسین طباطبائی، بتول دلشادی*
    اهداف
     پوسچر نامناسب نشستن دانش آموزان بر روی نیمکت های کلاسی می تواند منجر به بروز درد و اختلالات اسکلتی- عضلانی گردد. معلولیت های شنوایی و بینایی می تواند از دلایل وضعیت نامناسب نشستن در دانش آموزان باشد. از این رو، هدف از مطالعه ی حاضر، مقایسه ی ریسک ابتلا به اختلالات اسکلتی- عضلانی در دانش آموزان شهرستان ایلام در نظر گرفته شد.
    روش کار: عداد 20 نفر از دانش آموزان کم شنوا (مورد) و 40 نفر از دانش آموزان با شنوایی طبیعی (شاهد) از دبستان های شهرستان ایلام در هر دو جنسیت به شیوه ی تصادفی وارد مطالعه شدند. بدترین پوسچر ثبت شده از وضعیت نشستن دانش آموزان بر روی نیمکت به روش RULA ارزیابی گردید. از نرم افزار Digimizer برای بررسی زوایای بدن دانش آموزان در هنگام نشستن بر روی صندلی استفاده شد. تجزیه و تحلیل داده ها در سطح اطمینان 95 درصد انجام گرفت.
    یافته ها: نتایج ارزیابی پوسچر نشان داد که تفاوت معنی داری بین امتیاز RULA میان دو گروه مورد و شاهد وجود داشت (0/001 = P). انحراف از زوایای طبیعی بدن در دانش آموزان مورد بیشتر از گروه شاهد به دست آمد (0/001 > P) که ارتباط مستقیم و معنی داری با افزایش ریسک ابتلا به اختلالات اسکلتی- عضلانی نشان داد.
    نتیجه گیری: احتمال بروز اختلالات اسکلتی- عضلانی در دانش آموزان کم شنوا در مقایسه با دانش آموزان دارای شنوایی طبیعی بیشتر بود که به دنبال افزایش در انحراف از زوایای طبیعی بدن و حفظ پوسچرهای نامناسب اتفاق می افتد. با توجه به محدودیت تعداد افراد نمونه، انجام مطالعات بیشتر با هدف مشابه و انجام مداخلات در اصلاح پوسچر دانش آموزان کم شنوا توصیه می شود.
    کلید واژگان: دانش آموزان, کم شنوایی, اختلالات اسکلتی-عضلانی, شهر ایلام
    Iraj Alimohammadi, Shahram Vosoughi, Jamileh Abolghasemi, Athena Rafieepour, Seyed Hosein Tabatabaei, Batool Delshadi*
    Objectives
    Inappropriate sitting posture on bench can contribute to pain and musculoskeletal disorders in students. Hearing and vision disabilities may be the cause of inappropriate sitting postures among students. Therefore, the aim of the present study was to compare the risk of musculoskeletal disorders in normal and students with hearing abnormalities in Ilam city.
    Methods
    Twenty students with hearing abnormalities (case) and 40 students with normal hearing (control) from primary schools in Ilam city of both genders were randomly included in the study. The worst recorded sitting posture of students on the bench was evaluated by the RULA method. Digimizer software was used to survey the body angles of the students while sitting on the bench. The used for analyzing the obtained data in 95% confidence interval.
    Results
    The results of posture evaluation showed that there was a significant difference in rula scores between case and control groups (P = 0.001). Deviation from the natural angles of the body in the case groups was more than the control group (P < 0.001), which has a direct and significant relationship with the increased risk of musculoskeletal disorders.
    Conclusion
    Musculoskeletal disorders possibility incidence were more common in students with hearing abnormalities compared to typical students which was due to an increase in deviation from the natural angles of the body and inappropriate postures. Given the limitation of the sample size, the present study recommends further research with the same goal and encourages interventional studies to correct the posture of hard of hearing students.
    Keywords: Students, Hard of hearing, Musculoskeletal disorders, Ilam city
  • مسعود رفیعی، علی اصغر فرشاد، رکسانا میرکاظمی، فرشته طاهری، افسانه امیدی مراد، آتنا رفیعی پور*
    مقدمه

    نوبت کاری یک نظام کاری رایج در مشاغل اجتماعی است که می تواند کارگران را در معرض خستگی و تجربه مشکلات بهداشتی قرار دهد. توجه به پیامدهای نوبت کاری به خصوص در مشاغلی مانند راهبری قطارهای درون شهری که نیازمند سطح بالایی از هوشیاری و دقت هستند بسیار مهم است. در مطالعه حاضر به بررسی تاثیر نوبت کاری و افزایش زمان آن بر بروز اثرات بهداشتی و خواب آلودگی در راهبران شرکت بهره برداری راه آهن شهری تهران پرداخته شد.

    روش بررسی

    تعداد 363 نفر از راهبران متروی تهران به شیوه سرشماری انتخاب و به دو گروه روزکار و نوبت کار (9 و 12 ساعته) تقسیم شدند. جمع آوری اطلاعات در مورد اثرات خلقی و اجتماعی، خواب آلودگی و اثرات بهداشتی به ترتیب با استفاده از پرسشنامه پیمایش نوبت کاری، پرسشنامه خواب آلودگی و چک لیست بالینی طب کار انجام شد. نتایج با نرم افزار SPSS نسخه 19 در سطح معنی داری 5% مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که نوبت کاری در مقایسه با روزکاری می تواند با اثرات منفی بر کیفیت خواب، شرایط زندگی اجتماعی، رضایت شغلی و افزایش در نرخ شکایت از مشکلات بهداشتی همراه باشد. افزایش زمان نوبت کاری از 9 به 12 ساعت با تشدید پیامدهای نوبت کاری همراه بود.

    نتیجه گیری

    فرایند نوبت کاری در راهبران متروی تهران با افزایش در بروز اختلالات بهداشتی و احتمال کاهش هوشیاری در حین انجام کار همراه است که نیازمند اصلاح در برنامه ریزی نظام نوبت کاری و بهبود شرایط کار می باشد. مطالعات بیشتر برای دستیابی به اثرات دقیق تر نوبت کاری و متغیرهای تاثیرگذار بر آن توصیه می شود.

    کلید واژگان: نوبت کاری, ساعت کار, کیفیت زندگی, شرکت راه آهن شهری تهران و حومه
    Masoud Rafiei, AliAsghar Farshad, Roksana Mirkazemi, Fereshteh Taheri, Afsaneh Omidimorad, Athena Rafieepour*
    Background and aims

    Shift working is a regular work pattern in some occupations that can expose workers to fatigue and health problems. It is very important to pay attention to the consequences of long shift work hours, especially in jobs such as railway driving that require a high level of awareness and precision agility. In the present study, the effect of shift work and its length were surveyed on the occurrence of health effects and sleepiness in the metro drivers of Tehran urban & suburban railway operation.

    Methods

    363 Tehran Metro drivers were selected using census method and divided into day work (8 hours) and shift workers (9 and 12 hours) groups. The information about mood and social effects, sleepiness, and health effects were collected by a Survey of Shift-workers questionnaire, Epworth Sleepiness Scale, and Clinical Occupational Medicine checklist, respectively. The resulting data were analyzed with SPSS (v.19) software at a significance level of 5 % .

    Results

    The results showed that shift work compared to day work was associated with negative effects on sleep quality, social life conditions, job satisfaction, and an increase in the rate of complaints of health problems. Increasing the shift working hours from 9 to 12 hours was associated with intensifying the consequences of shift work.

    Conclusion

    The shift work pattern in Tehran metro drivers is associated with an increase in the incidence of health disorders and a decrease in awareness during work, which requires reform in the planning of the shift work patterns and improvement of working conditions. Further studies are needed to obtain a more accurate picture of shift work effects and variables affecting it.

    Keywords: Shift work, Working Hours, Life Quality, Tehran Urban, Suburban Railway Operation Co
  • آتنا رفیعی پور، غلامرضا معصومی، منصور رضازاده آذری، آرزو دهقانی*
    زمینه و اهداف

    آلاینده‌های ذره‌ای از عوامل موثر در انتشار ویروس ها، قارچ ها و باکتری ها می‌باشند که می‌توانند در ابتلا به همه گیری‌ها تاثیر بگذارند. در مطالعه حاضر به بررسی تاثیر آلاینده‌های ذره‌ای بر نرخ ابتلا به بیماری Covid-19 در شهرهای ایران پرداخته شد.

    مواد و روش‌ها

    وضعیت آلودگی هوا در شهرهای مختلف ایران بر اساس گزارش رسمی سازمان حفاظت محیط زیست قابل دسترس در پایگاه اطلاعاتی سامانه پایش کیفی هوای شهر بررسی شد و ارتباط آن با وضعیت شهرستان های مختلف از نظر آمار مبتلایان به Covid-19 مورد ارزیابی قرار گرفت.

    یافته‌ها

    نتایج نشان داد که بیشترین آمار مبتلایان به Covid-19 در شهرستان هایی با بالاترین نرخ آلودگی هوابرد در چهارده روز قبل از افزایش در نرخ مبتلایان مشاهده می شود.

    نتیجه‌گیری

    افزایش در نرخ مبتلایان به Covid-19 در شهرهای آلوده به گرد و غبار نشان می‌دهد که آلاینده‌های ذره‌ای هوابرد ممکن است بر افزایش در آمار مبتلایان به Covid-19 موثر باشد. مطالعات بیشتر در زمینه بررسی تاثیر آلاینده‌های هوابرد بر نرخ شیوع همه گیری‌ها توصیه می‌شود.

    کلید واژگان: آلاینده های ذره ای, طوفان شن, بیماران, Covid-19
    Atena Rafieepour, Gholam Reza Masoumi, Mansour Rezazadeh Azari, Arezoo Dehghani*
    Background and Aims

    Particulate matter are effective factors in the spread of viruses, fungi and bacteria that can affect the prevalence of epidemics. In this study, we surveyed the effects of particulate matter on the number of COVID-19 patients in Iranian cities.

    Materials and Methods

    The levels of air pollution in different cities of Iran were evaluated based on the official report of Iranian Department of Environment. The relationship between air pollution and the prevalence of affected COVID-19 patients in different cities was reviewed and analyzed.

    Results

    The results showed that COVID-19 were prevalent in cities with the highest level of air pollution in fourteen days before the observed rise in the number of affected cases.

    Conclusion

    The increase in the rate of COVID-19 patients in dusty cities in Iran emphasized that particulate matter may be effective in the increasing number of COVID-19 patients. Further studies on the effect of airborne pollutants on the prevalence of epidemics are thus recommended.

    Keywords: Particulate Matter, Sand Storm, Patients, COVID-19
  • حسن ایروانی، محمد جواد جعفری*، رضوان زنده دل، سهیلا خداکریم، آتنا رفیعی پور
    مقدمه

    سولفید هیدروژن (H2S) گازی سمی است که اثرات نامطلوبی بر سلامت انسان و تجهیزات دارد. یکی از روش های حذف گاز H2S استفاده از بسترهای جاذب است. در مطالعه حاضر به بررسی تاثیر افزودن نانوذرات اکسیدهای آهن Fe2O3 و Fe3O4 به بستر زئولیتی ZSM-5 بر کارایی حذف H2S از جریان هوا پرداخته شد.

    روش کار

    در این تحقیق نانوذرات  Fe2O3 و Fe3O4 به روش تلقیح مرطوب و با نسبت های وزنی 3% و 5% بر روی بستر زئولیتی ZSM-5 بارگذاری شد و خصوصیات ساختاری بستر با آزمون های XRD، BET و عکس برداری SEM مورد مطالعه قرار گرفت. سپس غلظت های 30ppm، 60، 90 و 120 از گاز H2S در یک سیستم پایلوت و در سه محدوده دمایی 100oC، 200 و 300 تهیه شد و ظرفیت جذب بستر در حذف آلاینده مورد بررسی قرار گرفت.  

    یافته ها

    صحت بارگذاری نانوذرات و ساختار متخلخل بستر با آزمون XRD و SEM مورد تایید قرار گرفت. آزمون BET نشان داد که بارگذاری نانوذرات اکسید آهن بر روی بستر باعث کاهش سطح ویژه آن می شود اما افزایش درصد بارگذاری نانوذرات بر روی بستر و افزایش دما از 100 به 300oC در این مطالعه زمان رسیدن به نقطه شکست را افزایش داد. بیشترین ظرفیت جذب گاز H2S نیز برای بستر ZSM-5/Fe3O4-%5 در تراکم ppm120 و معادل mgH2S/g zeolite 49/44 بدست آمد.

    نتیجه گیری

    نتایج نشان داد که بارگذاری نانوذرات اکسید آهن بر روی بستر زئولیتی ZSM-5 توانایی حذف گاز H2S را در دمای بالا بدلیل تاثیر واکنش کاتالیستی افزایش می دهد و بنابراین می تواند بعنوان یک روش مناسب جهت حذف آلاینده های مشابه بکار رود.

    کلید واژگان: زئولیت ZSM-5, سولفید هیدروژن, نانوذرات, Fe2O3, Fe3O4
    Hasan Iravani, Mohammad Javad Jafari*, Rezvan Zendehdel, Soheila Khodakarim, Athena Rafieepour
    Introduction

    Hydrogen sulfide (H2S) is a toxic gas that has adverse effects on human health and equipment. One of the methods for eliminating of H2S gas is the use of adsorbent substrate. In this study, the effect of adding iron oxides including ferric (Fe2O3) and magnetite (Fe3O4) nanoparticles to ZSM-5 zeolite substrate was investigated on the efficiency of H2S elimination from the air stream.

    Methods

    In this study, Fe2O3 and Fe3O4 nanoparticles were impregnated in ZSM-5 zeolite in two weight ratios of 3% and 5%. The structural properties of the substrate were studied using XRD, BET and SEM. Then, the efficiency of substrate in removing H2S from air was studied while H2S gas was injected in to a pilot setup, in concentrations of 30, 60, 90 and 120 ppm at three bed temperatures of 100, 200 and 300 o C.

    Results

    The accuracy of combination and the morphology of inoculated zeolite was confirmed using XRD and SEM. The BET test also showed that the loading of iron oxide nanoparticles on the substrate educed the substrate surface area. The results revealed that increasing the percentage of nanoparticles and increasing the temperature from 100 ° C to 300 ° C increase the time of breakthrough point. The maximum adsorption capacity was obtained equal to 44.449 (mgH2S/g zeolite) for ZSM-5/Fe3O4-5% substrate at 120 ppm concentration.

    Conclusion

    Iron oxide  nanoparticles  inoculated  in  ZSM-5  zeolite  substrate  increase  the  capability of eliminating of H2S gas at high temperatures and therefore can be used as a suitable method for the elimination of similar pollutants.

    Keywords: ZSM-5 zeolite, Hydrogen sulfide, nanoparticles, Fe2O3, Fe3O4
  • مهوش صفی نژاد، منصور رضازاده آذری*، رضوان زنده دل، آتنا رفیعی پور، سهیلا خداکریم، بهنام خدارحمی
    زمینه و هدف
    معدنکاری از جمله مشاغل مهم مواجهه با آلاینده های هوابرد می باشد. بر اساس گزارش اداره سلامت و ایمنی معادن ایالات متحده آمریکا، میزان تلفات و بیماری های ناشی از کار در معادن تقریبا شش برابر صنایع دیگر است. گردوغبار تولید شده در معادن می تواند عامل بروز سمیت سیستمیک، سرطان و افزایش ریسک ابتلا به بیماری های قلبی عروقی باشد. مواجهه با ذرات اکسید آهن بعنوان عامل افزایش ریسک ابتلا به سرطان ریه در کارگران معادن سنگ آهن، جوشکاران و تولید کنندگان فولاد، مطرح شده است. با توجه به شیوع بالای بیماری ها و جمعیت زیاد کارگران در معادن سنگ آهن، هدف مطالعه حاضر بررسی تاثیر مواجهه کارگران سنگ آهن با گردوغبار کلی استنشاقی معدن و ترکیبات آهن بر شاخص بیولوژیکی مالون دی آلدئید در نظر گرفته شد.
    روش بررسی
    در این مطالعه 92 نفر از کارگران سالم غیرسیگاری معدن گل گهر سیرجان بعنوان گروه مواجهه و 48 نفر از کارکنان اداری بعنوان گروه شاهد انتخاب شدند. نمونه برداری فردی جهت تعیین مقدار مواجهه با گردوغبار کلی استنشاقی و ترکیبات آهن به ترتیب مطابق با روش های NIOSH0600 و OSHA-Id121 و با استفاده از پمپ نمونه بردار فردی مجهز به سیکلون حاوی فیلتر غشایی استر سلولزی با دبی 7/1 لیتر بر دقیقه، در یک شیفت معمول کار در معدن انجام شد. اندازه گیری میزان مواجهه با گردوغبار کلی قابل استنشاق به روش وزن سنجی با استفاده از ترازوی الکترونیکی و آنالیز ترکیبات آهن با دستگاه اسپکتروسکوپی جذب اتمی انجام شد. به منظور تعیین سطح سرمی مالون دی آلدئید از کیت MDA خریداری شده از شرکت ZellBio GmbH و دستگاه اسپکتروفتومتر نور مرئی در طول موج 5/531 نانومتر استفاده شد. همبستگی میان میزان مواجهه با گرد و غبار کلی استنشاقی و ترکیبات آهن با سطح سرمی مالون دی آلدئید، توسط نرم افزار SPSS بررسی شد.
    یافته ها
    نتایج نشان داد مواجهه با گردوغبار کلی استنشاقی معدن و همچنین ترکیبات آهن در گروه مواجهه (به ترتیب 8/24و 9/2 میلی گرم بر متر مکعب) بصورت معنی داری از میزان مواجهه در گروه شاهد(به ترتیب 59/0و 023/0 میلی گرم بر متر مکعب) بالاتر بود(001/0p<). میزان مالون دی آلدئید سرم در گروه مواجهه (6/41 میکرو مول بر لیتر) نیز بصورت معنی داری بالاتر از گروه شاهد(5/22 میکرو مول بر لیتر) بود(001/0p<). بر اساس نتایج آزمون آماری اسپیرمن، میان پارامترهای میزان مواجهه با گردوغبار کلی استنشاقی و ترکیبات آهن ارتباط مثبت معنی داری مشاهده شد(835/0r= و 001/0p<) اما همبستگی میان پارامترهای میزان مواجهه با گردوغبار کلی استنشاقی و مواجهه با  مواجهه با ترکیبات آهن با میزان مالون دی آلدئید سرم خون افراد گروه مواجهه به ترتیب (006/0r=  و 95/0p=) و (022/0 r= و 84/0p=) ارتباط معنی داری وجود نداشت.
    نتیجه گیری
    علی رغم عدم مشاهده همبستگی آماری معنی دار، میان مواجهه با گردوغبار و ترکیبات آهن قابل استنشاق با مالون دی آلدئید سرم که می تواند ناشی از وجود عوامل مداخله گری مانند سیلیس کریستالی، آزبست، عوامل فیزیکی و فلزات سنگین در بخش های مختلف معدن باشد، بیشتر بودن مواجهه کارگران با ترکیبات مذکور نسبت به حدود مجاز مواجهه شغلی آنها و همچنین بالاتر بودن میزان شاخص استرس اکسیداتیو مالون دی آلدئید در سرم خون افراد گروه مواجهه در مقایسه با افراد گروه شاهد، لزوم انجام مطالعات جامع تر پایش بیولوژیکی را خاطر نشان می نماید.
    کلید واژگان: گردو غبار آهن, پایش شغلی, مالون دی آلدئید, معدن سنگ آهن گل گهر
    Mahvash Safinejad, Mansour R.Azari*, Rezvan Zendehdel, Athena Rafieepour, Soheila Khodakarim, Behnam Khodarahmi
    Background and aims
    Mining is categorized with considerable exposure to airborne contaminations. Regarding the high prevalence of diseases and the high population of workers in iron ore mines, the aim of this study was to investigate the effect of miners’ exposure to respirable dust compounds on the serum Malondialdehyde (MDA) levels.
    Methods
    In this study, 92 non-smoker healthy workers of Gol-e-Gohar Iron Ore mine was selected as exposed and 48 office workers were selected as the control group. Personal sampling of the workers was carried out to determine the amount of respirable dust and iron compounds according to standard methods such as NIOSH0600 and OSHA-Id121 respectively. Serum MDA was measured by an assay ZellBio GmbH kit. The correlation between exposures to respirable dust and iron compounds with serum MDA levels was determined by the statistical test.
    Results
    The exposure levels of respirable dust and iron compounds, as well as serum serum MDA level in the exposed group, were significantly higher than the control group(p <0.001). The result of this study showed that the positive correlation between exposure to respirable dust and iron compounds in exposed group but there were no significant correlation between exposure to respirable dust and iron compounds with serum MDA.
    Conclusion
    Despite the excessive exposure of workers to respirable dust and iron compounds, there was no statistical correlation of either exposures to mentioned compounds with serum MDA. Due significantly statistically higher serum MDA levels in the exposed group compared to those in the control group, a more comprehensive study investigating larger population is recommended ...
    Keywords: Iron dust, Occupational monitoring, Malondialdehyde, Gol-e-Gohar Iron Ore mine
  • آتنا رفیعی پور، محسن عسگری، منصور آذری*، فائزه عباس گوهری
    زمینه و هدف
    روغن های معدنی از مشتقات نفت هستند که در فرایندهای فلزکاری مورد استفاده قرار می گیرند. در سالهای اخیر توجه به کیفیت تصفیه روغن های معدنی منجر به تغییراتی در حدود مجاز مواجهه آن شده است. مطالعه حاضر با هدف مقایسه دو روش طیف سنجی مادون قرمز تبدیل فوریه و ماوراءبنفش در تعیین مقدار روغن های معدنی طراحی شده است.
    روش بررسی
    روغن های معدنی در دو شکل نو و استفاده شده از فرایند فلزکاری تهیه شد. پس از تعیین دانسیته، دو نوع روغن در غلظت های یکسان(دامنه غلظتی μg/sample10-2250) بر روی فیلترهای استرسلولزی اسپایک شد . تتراکلریدکربن و پنتان سرد به ترتیب به عنوان حلال استخراج کننده برای FT-IR و UV استفاده شدند. پارامترهای اعتباربخشی شامل دقت، صحت، حد تشخیص و حد تعیین کمی در هر دو روش بررسی شد.
    یافته ها
    دامنه غلظتی قابل تشخیص در دو روش FT-IR و UV به یکدیگر نزدیک بودند. ضریب تغییرات درون روز و برون روز برای روغن نو در روش های FT-IR وUV به ترتیب برابر 04/5، 57/3 و 16/6 و 01/6 و برای روغن های استفاده شده به ترتیب 12/5 و 21/5 و 36/6 و 13/6 درصد به دست آمد. درصد بازیافت دو روش تفاوت معنی داری نداشت(461/0=P). حد تشخیص روغن های معدنی نو و استفاده شده در روشFT-IR و UV به ترتیب برابر با 61/2، 22/2 و83/7، 74/7 و حد تعیین کمی به ترتیب 2/8، 3/7 و 84/25 و 55/25 μg/sample به دست آمد.
    نتیجه گیری
    روش FT-IR در مقایسه با روش UV از دقت بالاتری در تشخیص روغن های معدنی برخوردار می باشد. نتایج آزمون های اعتباربخشی نشان داد که هر دو شیوه می توانند همانند روش های NIOSH برای اندازه گیری روغن های معدنی استفاده شوند.
    کلید واژگان: روغن های معدنی, طیف سنجی, ماوراءبنفش, مادون قرمز تبدیل فوریه, پارامترهای اعتباربخشی
    Athena Rafieepour, Mohsen Asgari, Mansour Azari *, Faezeh Abbas Gohari
    Background And Aims
    Mineral oils are petroleum derivatives used in metalworking processes. In recent years, considering the carcinogenicity of less refined mineral oil, two separate threshold limit values considered in recent years. The present study designed to compare the spectrometry methods of Fourier Transform Infrared (FT-IR) and ultraviolet (UV), for analysis of mineral oil.
    Methods
    Mineral oils in two different refinement classes were prepared from metalworking processes. Then after determination of density, two types of mineral oils were spiked into Cellulose Ester filter at the same concentration (concentration range: 10-2250µg/sample). Carbon tetrachloride and cold pentane as extraction solvent was used for FT-IR and UV, respectively. Validation parameters including precision, accuracy, detection and quantitation limit were evaluated in both methods.
    Result
    Detectable concentration ranges of FT-IR and UV methods were close to each other. Intra-day and inter-day coefficients of variation in highly refined oil in FT-IR and UV methods was 5.04, 3.57 and 6.16, 6.01 percent, respectively, and for poorly refined oils in 5.12, 5.21 and 6.36, 6.13 percent respectively. The recovery rates of the two methods was not significantly different (P= 0.461). LOD and LOQ for highly and poorly refined mineral oils in FT-IR and UV analytical methods were 2.61, 2.22 and 7.83, 7.74, and 8.2, 7.3 and 25.84, 15.55 µg/sample, respectively.
    Conclusion
    FT-IR compared to UV method, has higher precision for analysis of the mineral oils. According validating parameters of this study, FT-IR and UV methods can be used as an alternative to NIOSH methods in the measurement of mineral oils.
    Keywords: mineral oil, spectroscopy, UV, FT-IR, validation parameter
  • آتنا رفیعی پور، پروین نصیری، امید گیاهی، محمدرضا منظم اسماعیل پور، ابوالفضل ذاکریان، فاروق محمدیان *
    مقدمه
    مواجهه با ارتعاش به عنوان یکی از پیامدهای صدای صنعتی و یا استفاده از وسایل مولد ارتعاش می تواند باعث عدم آسایش، کاهش کارایی و سطح ایمنی در محیط های کاری شود. از این رو در مطالعه حاضر به بررسی تاثیر ارتعاش تمام بدن بر عملکرد ذهنی و زمان پاسخ دهی افراد پرداخته شد.
    روش کار
    در پژوهش حاضر 40 نفر از دانش جویان پسر دانش گاه علوم پزشکی تهران به طور تصادفی انتخاب شده و به دو گروه 20 نفره تقسیم شدند. هر گروه در یکی از دو آزمون پورد پگ بورد و محاسبات ریاضی شرکت داده شدند. هر یک از افراد نمونه در هر مرحله از آزمون با ارتعاش تمام بدن در دو شتاب 8m/s2/0و 1m/s2/1 و نیز یک حالت شاهد شامل وضعیت بدون ارتعاش مواجهه داده شدند و زمان پاسخ دهی و عملکرد ذهنی آن ها مورد بررسی قرار گرفت.
    یافته ها
    در مطالعه حاضر میانگین زمان پاسخ دهی به آزمون دستی پورد پگ بورد در شتاب ارتعاشی m/s2 0، 8/0 و 1/1 با یک روند کاهشی به ترتیب معادل 7/2±65/197، 58/3±31/176 و 92/2±58/177 به دست آمد که باعث کاهش معنادار در صحت انجام آزمون می شود. هم چنین نتایج نشان داد که ارتعاش تمام بدن بر کارایی ذهنی در حد سطحی تاثیرگذار نیست اما در سطوح میانی و عمقی این تفاوت به لحاظ آماری معنادار می باشد(001/0>p).
    نتیجه گیری
    بر اساس نتایج به دست آمده ارتعاش تمام بدن یک عامل موثر بر زمان پاسخ دهی و عملکرد ذهنی افراد می باشد که می تواند منجر به کاهش در صحت انجام کار شود.
    کلید واژگان: ارتعاش تمام بدن, آزمون پورد پگ بورد, آزمون محاسبات ریاضی, زمان پاسخ دهی, عملکرد ذهنی
    Athena Rafieepour, Parvin Nasiri, Omid Giahi, Mohammad Reza Monazzam Esmaeilpour, Abolfazl Zakerian, Farough Mohammadian
    Introduction
    Exposure to vibration as one of the consequences of industrial noise or the use of vibration generators can cause discomfort, reduce the efficiency and level of safety in workplaces. Therefore, in this study, the effect of whole body vibration on individual’s mental performance and response time was investigated.
    Material and
    Method
    In this study, 40 male students of Tehran University of Medical Sciences were selected randomly and divided into two 20 subjects groups. Each group participated in two Pegboard Board and Math Calculations tests. Subjects in each stage of test were exposed to whole body vibration with acceleration in 0.8 and 1.1 m/s2 as well as background mode without vibration and were investigated response time and mental performance.
    Result
    In the present study, the mean response time to the manual Purdue Pegboard test in the vibrational acceleration of 0.0, 0.8 and 1.1 m/s2 with a decreasing trend was 197.55 ± 2.7, 176.25 ± 5.38 and 177.58 ± 2.92, respectively, which results in a significant reduction in the accuracy of the test. Also, the results showed that whole body vibration does not affect mental performance in shallow levels. But, in the intermediate and deep levels, this difference is statistically significant (p
    Conclusion
    Based on the results, whole body vibration is an effective factor in individual’s response time and mental performance, which can lead to a reduction in the accuracy of the work.
    Keywords: Whole Body Vibration, Purdue Peg Board Test, Mathematics Calculation, Response Time, Mental Performance
  • رضوان زنده دل، صدیقه حسین آبادی، آتنا رفیعی پور، زهره فضلی، نرگس وهاجی
    سابقه و هدف
    میلیون ها کارگر به هنگام تولید یا بکارگیری ترکیبات مختلفی همچون رزین ملامین فرمالدئید، در مواجهه با فرمالدئید هستند. باوجود کاربرد گسترده ی این ماده، نگرانی های زیادی درباره اثرات سمی فرمالدئید وجود دارد. این مطالعه باهدف ارزیابی میزان مواجهه شغلی کارگران با فرمالدئید در چند کارگاه ملامین سازی و تغییر فاکتورهای خونی در آن ها انجام شد.
    روش بررسی
    این مطالعه مقطعی در شهر تهران بر روی 66 کارگر انجام یافت. 40 کارگر شاغل در چند کارگاه ملامین سازی و 26 کارگر شاغل در صنایع مواد خوراکی و بدون تماس با آلاینده شیمیایی به عنوان گروه کنترل انتخاب شدند. میزان مواجهه شغلی با فرمالدئید بر اساس روش NIOSH 3500 ارزیابی گردید و فاکتورهای خونی شامل تعداد گلبول قرمز، تعداد گلبول سفید، تعداد پلاکت ها، درصد لنفوسیت ها و حجم گلبول های قرمز تعیین شد. ملاحظات اخلاقی هلسینکی در این مطالعه رعایت شد و شرکت آزمودنی ها در مطالعه با آگاهی و داوطلبانه بود.
    یافته ها
    بر اساس نتایج به دست آمده میانگین تماس شغلی با فرمالدئید در کارگاه های ملامین سازی ppm 0896/0(2ppm/0-03/0) بود که پایینتر از حدود مجاز سقفی (ppm 3/0 = TLV-C) در ایران و بیشتر از حد آستانه تماس شغلی (ppm 016/0=TWA) پیشنهادشده توسط انستیتو ملی ایمنی و بهداشت شغلی می باشد. نتایج این مطالعه نشان داد در افراد دارای مواجهه با فرمالدئید، تعداد افراد با دامنه غیر نرمال از گلبول های سفید و قرمز به شکل معنی داری بیشتر از گروه مواجهه نیافته است.
    نتیجه گیری
    تماس شغلی با فرمالدئید در صنعت ملامین سازی می تواند بر روی سیستم خون ساز اثرات نامطلوب بگذارد. به نظر می رسد مواجهه بافرمالدئید در غلظت های پایین تر از حدود مجاز توصیه شده در ایران، اثرات سمی بر سلول های خونی ایجاد می نماید. با توجه به کوچک بودن تعداد افراد بررسی شده در این مطالعه پیشنهاد می گردد مطالعاتی وسیع تر بر روی افراد دارای مواجهه با فرمالدئید انجام یابد. همچنین علاوه بر ارزیابی سلول های خون از آزمون ها اختصاصی تر جهت بررسی سمیت فرمالدئید بر خون استفاده گردد.
    کلید واژگان: ملامین سازی, مواجهه با فرمالدئید, فاکتورهای خونی
    Zendehdel R., Hoseinabadi S.*, Rafeepour A., Fazli Z., Vahaji N
    Background And Objectives
    Millions of workers in the production or using of different chemicals such as melamine formaldehyde resin are exposed by formaldehyde. In spite of Widespread formaldehyde usage, there are too concerns about its toxicity effects. This study aimed to assess the workers occupational exposure to formaldehyde in some melamine production workshops and blood factors change in the exposed workers.
    Materials And Methods
    This cross-sectional study was performed on 66 workers in Tehran. 40 melamine manufactures workers as exposed group and 26 food industry workers as unexposed group was selected. Occupationally exposure to formaldehyde was assessed by NIOSH 3500 method. Hematological parameters including White Blood Cell, Red Blood Cell, Platelet Count, Lymphocytes Percent and Volume of Red Blood Cells was evaluated. Ethical considerations in this study were adhered based on the Helsinki guidelines.
    Results
    occupationally median exposure to formaldehyde in melamine manufactures was evaluated 0.0896 ppm (0.03-0.2ppm), which is lower than the permitted ceiling limit (TLVc =0.3ppm) in Iran and more than the NIOSH threshold exposure limit (TWA= 0.016 ppm).The results show, in exposed group, workers with unmoral count of white and red blood cells are significantly higher than unexposed people.
    Conclusion
    Occupationally exposure to formaldehyde cause adverse effects on the hematopoietic system. Exposures to formaldehyde in the concentration lower than approved standard limit in Iran probably induce toxicity effect on the blood cells. Because of the few number of people surveyed in this study, broader studies suggested. In addition assessing blood cells, more specific tests are necessary to evaluate the toxicity effect of formaldehyde on the blood.
    Keywords: melamine manufacture, exposure to formaldehyde, blood cells
  • آتنا رفیعی پور، الناز رفیعی پور، مرضیه صادقیان *
    مقدمه
    اختلالات اسکلتی- عضلانی یکی از مشکلات رایج در میان کاربران رایانه می باشد که در طی سالیان دراز مورد توجه محققین قرارگرفته و راهکارهای متفاوتی از سوی آن ها برای رفع مشکل پیشنهاد گردیده است. در مطالعه حاضر نیز به بررسی تاثیر آموزش ارگونومی بر کاهش سطح ریسک ابتلا به اختلالات اسکلتی- عضلانی کاربران رایانه پرداخته می شود.
    مواد و روش ها
    در این مطالعه تعداد 110 نفر از کاربران رایانه بخش اداری دانشگاه به صورت تصادفی انتخاب به طور مساوی به دو گروه مداخله و کنترل تقسیم شدند. افراد گروه مداخله در برنامه آموزشی آشنایی با اصول ارگونومی کار با رایانه شرکت داده شدند. بررسی شیوع دردهای اسکلتی-عضلانی با استفاده از پرسشنامه نوردیک انجام شد و شیوه ارزشیابی RULA برای تعیین سطح ریسک قبل و 6 ماه بعد از آموزش به کار گرفته شد. داده ها با استفاده از آزمون های آماری تی مستقل و زوجی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
    یافته ها
    شیوع ناراحتی عمدتا در اندام های کمر (55.4%) و گردن (54.5%) گزارش شد و نمره سطح ریسک حدود 31% برای افراد تحت مطالعه قبل از مداخله در محدوده خطر بود. پس از اجرای برنامه آموزشی، به طور قابل ملاحظه ای در گروه مداخله کاهش یافت (P<0.05) اما این تفاوت در گروه کنترل معنادار نبود.
    نتیجه گیری
    نتایج این مطالعه نشان داد که اجرای برنامه مداخله ای صحیح می تواند سطح مواجهه کارگران به ریسک فاکتورهای ابتلا به اختلالات اسکلتی- عضلانی را کاهش دهد و به عنوان یک عامل مکمل برای ارتقاء کارایی اقدامات ارگونومیک در نظر گرفته شود.
    کلید واژگان: ارگونومی, کاربران رایانه, مداخله آموزشی, اختلالات اسکلتی, عضلانی
    Athena Rafieepour, Elnaz Rafieepour, Marzieh Sadeghian *
    Introduction
    Musculoskeletal disorders are one of the leading problems among computer users. They have attracted increasing attention over years and different solutions have been proposed for their resolution. This study evaluated the effects of ergonomic training on reducing the risk of musculoskeletal disorders in computer users.
    Materials And Methods
    This study was conducted among the office workers of a university. A total of 110 computer operators were randomly selected and allocated to intervention and control groups. The intervention group was trained about the ergonomic principles of working with computers. Nordic Musculoskeletal Questionnaire (NMQ) was used to investigate the prevalence of musculoskeletal disorders. Moreover، rapid upper limb assessment (RULA) was applied to determine the risk of musculoskeletal disorders before and six months after training. Data was analyzed using independent and paired t-test.
    Results
    The highest frequency of musculoskeletal disorders was seen in the back (55. 4%) and neck (54. 5%). In addition، risk assessment before the intervention suggested 31% of the participants to be high-risk. After the training program، significantly lower risk was detected in the intervention group. No such a significant difference was present in the control group.
    Conclusion
    The results of this study showed that corrective actions can reduce the risk of work-related musculoskeletal disorders (WMSDs). They can thus be implemented to enhance the effectiveness of ergonomic measures.
    Keywords: Ergonomic, Computer operators, Training intervention, Musculoskeletal disorders
  • آتنا رفیعی پور، فرهاد فراستی، صبا کلانتری*، مجید معتمدزاده، الناز رفیعی پور
    زمینه و هدف
    یک مبحث مهم در علم فیزیولوژی کار، توجه به میزان حداکثر ظرفیت هوازی افراد (VO2max) است که یکی از مهم ترین عوامل تصمیم گیری در مورد آمادگی جسمانی فرد و جلوگیری از فرسودگی زودرس بوده و می تواند نقش به سزایی، در انتخاب شایسته نیروی کاری ایفا کند. این مطالعه با هدف بررسی تاثیر جنسیت، قومیت، ابعاد آنتروپومتریک، انجام فعالیت های ورزشی و استعمال سیگار بر میزان VO2max دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی همدان صورت گرفت.
    روش بررسی
    در این مطالعه توصیفی - کاربردی، 160 نفر از دانشجویان مشغول به تحصیل، به صورت تصادفی انتخاب و پس از گردآوری اطلاعات دموگرافیک با استفاده از پرسشنامه های کتبی، خصوصیات آنتروپومتریک آنان به کمک ابزار استودیومتر به دست آمد. در ادامه، VO2max افراد با استفاده از دستگاه تریدمیل و به کمک نمودار آستراند اندازه گیری شد. داده ها با استفاده از آزمون های آماری ناپارامتری من ویتنی و ضریب همبستگی پیرسون تجزیه و تحلیل شدند.
    یافته ها
    در این پژوهش 9/41% از افراد نمونه را مردان و 1/58% را زنان تشکیل می دادند. همچنین ارتباط معنی داری بین VO2max با متغیر های جنسیت و قد (001/0>p)، وزن (04/0=p) و ابعاد قفسه سینه (001/0>p) وجود داشت، اما انجام فعالیت های ورزشی (059/0=p)، استعمال سیگار (06/0=p) و قومیت، تاثیر قابل توجهی بر روی آنان نداشت (9/0=p).
    نتیجه گیری
    نتایج این مطالعه نشان داد متغیرهایی مانند جنس، قد، وزن و ابعاد قفسه سینه می توانند بر میزان VO2max تاثیرگذار باشند.
    کلید واژگان: عادت های فردی, تست ورزش, آنتروپومتری, دانشجویان
    Atena Rafieepour., Farhad Farasati., Saba Kalantari.*, Majid Motamedzadeh., Elnaz Rafieepour
    Background And Objectives
    One important topic in work physiology is considering maximum aerobic power) VO2max(, which is one of the most important decision-making factors in individual fitness and in prevention of premature aging, and can play a significant role in selecting appropriate workforce. This study was done with the objective of investigating the effect of gender, ethnicity, anthropometric dimensions, physical activity, and smoking on VO2max level in students of Hamadan University of medical sciences.
    Methods
    In this descriptive-applied study, 160 students were randomly selected, and after collecting demographic information using written questionnaires, their anthropometric characteristics were measured by a stadiometer. Then, VO2max of the subjects was measured using treadmill and Strand graph. The data were analyzed by nonparametric statistical tests of Mann-Whitney and Pearson’s correlation coefficients.
    Results
    In this research, 41.9% of subjects of the sample were male and 58.1% were female. Also, there was a significant correlation between VO2max and the variables of gender and height (p<0.001), weight (p=0.04), and chest dimension (p<0.001), but sports activities (p=0.059), smoking (p=0.06), and ethnicity had no significant effect on them (p=0.9).
    Conclusion
    The results of this study showed that variables, such as gender, height, weight and chest dimensions can affect VO2max.
    Keywords: Personal Habits, Exercise Test, Anthropometry, Students
  • Athena Rafeei Pour, Ranjbarian Mohammad, Asghar Dehghani, Saba Kalantari*
    Background And Aims
    Formaldehyde is used as a chemical solvent in many industries, including anatomical and pathological specimens’ processes, antimicrobial agent and pesticides in agriculture. According to it’s irritant properties and also chronic respiratory tract disease production is of interest., The main purpose of this study is to assess the prevalence of its acute and chronic respiratory effects on the workers who have exposed with low levels of formaldehyde on their pulmonary functional.
    Materials And Methods
    This Cross-sectional study was conducted at a resin producing plant. The study’s population consisted of 62 workers (40 were exposed and 22 were non-exposed). In order to assess worker’s atmospheric concentration exposure with formaldehyde, it was measured at different locations of the plant. Demographic information and respiratory symptoms were collected by a spirometer. Then the parameters of pulmonary function (Vital Capacity, Forced Vital Capacity, Forced Expiratory Volume in first second, Ratio Forced Vital Capacity to Forced Expiratory Volume in first second,and Maximum Expiratory Flow) were all measured during exposure and a few days after exposure ceased.
    Results
    Atmospheric concentration of formaldehyde showed higher threshold level value (TLV=0.75). Some parameters of pulmonary function (VC, FVC, FEV1) in exposed workers (at work time and after exposure) were noted less than the reference group (p<0.05). However, during a few days after rest, comparative improvement was observed in pulmonary function as well. Also exposed workers had higher occurrence rates of cough, phlegm, rhinorrhea, and throat irritation.
    Conclusion
    The findings of this study indicate that exposure to formaldehyde could cause respiratory symptoms and respiratory disease.
    Keywords: Respiratory disease, Formaldehyde, Occupational exposure
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال