بهروز دولت شاهی
-
هدف
رفتارهای مقابله جویانه و سلوک شایع ترین مواردی هستند که نوجوانان به خاطر آن ها جهت مشاوره به کلینیک های بهداشت روان ارجاع می شوند. میزان شیوع این اختلال رو به افزایش است و توجه به آن ضروری به نظر می رسد. همبودی اختلال سلوک با سایر مشکلات عاطفی و رفتاری بسیار شایع است. یکی از اصلی ترین اختلال های همبود که نتایج متناقضی در خصوص آن گزارش شده است، اختلال کمبود توجه بیش فعالی است. برخی پژوهش ها همبودی این 2 اختلال را با سن شروع پایین تر، علائم شدیدتر و دوره های پایدارتر همراه می دانند. این مطالعه با هدف تعیین پروفایل های فرم بازسازی شده پرسش نامه شخصیتی چندوجهی مینه سوتا در نوجوانان مبتلا به اختلال سلوک و بررسی تاثیر همبودی آن با اختلال کمبود توجه بیش فعالی انجام شد.
روش بررسینمونه پژوهش علی مقایسه ای حاضر، 295 نوجوان بود که با روش نمونه گیری هدفمند و بر اساس سیاهه اختلال های عاطفی و اسکیزوفرنیا برای کودکان در سنین مدرسه (6 تا 18 سال)، انتخاب شدند و پرسش نامه پرسش نامه شخصیتی چندوجهی مینه سوتا را تکمیل کردند. میانگین و انحراف معیار تمامی مقیاس های پرسش نامه شخصیتی چندوجهی مینه سوتا در 3 گروه بیماران مبتلا به اختلال سلوک (40 نفر)، بیماران با تشخیص هم زمان اختلال سلوک و اختلال کمبود توجه بیش فعالی (68 نفر) و گروه بیماران مبتلا به سایر اختلال های روان پزشکی (اختلال خلقی و اضطرابی) (187 نفر) مقایسه شد. به منظور بررسی تفاوت معنادار در 3 گروه از تحلیل واریانس یک طرفه استفاده شد. در صورت معنادار بودن واریانس ها از آزمون تعقیبی گیمز هاول برای بررسی تفاوت های زوجی در بین گروه ها استفاده شد.
یافته هامقایسه نمرات گروه اختلال سلوک و همبودی اختلال سلوک و اختلال کمبود توجه بیش فعالی با سایر اختلال ها تفاوت معناداری (P<0/001) را تقریبا در تمامی شاخص های مرتبط با مشکلات برونی ساز نشان داد. همبودی اختلال سلوک و اختلال کمبود توجه بیش فعالی در مقیاس های رفتارهای ضد اجتماعی (P<0/001)، شخصیت پرخاشگر تجدیدنظرشده (P<0/001) و مشکلات سلوک (P<0/001) به طور معناداری بالاتر از گروه اختلال سلوک و سایر اختلال ها بودند.
نتیجه گیرینتایج همسو با پیشینه، علائم شدیدتر و تخریب عملکردی بیشتر را در گروه اختلال سلوک+ اختلال کمبود توجه بیش فعالی در مقایسه با اختلال سلوک و سایر اختلال های روان پزشکی نشان داد. این زیر گروه می تواند علائم خطر، دوره های بالینی و پاسخ های دارویی متفاوتی داشته باشد. استفاده از پرسش نامه شخصیتی چندوجهی مینه سوتا می تواند اطلاعات ارزشمندی در خصوص همبودی اختلال ها ارائه دهد.
کلید واژگان: اختلال سلوک, همبودی, اختلال کمبود توجه بیش فعالی, پرسش نامه شخصیتی چندوجهی مینه سوتا, نوجوانObjectiveDisruptive and conduct behaviors are the most common conditions used to help adolescent patients refer to mental health clinics for counseling. The prevalence of this disorder is increasing and it is necessary to concentrate on this topic. The comorbidity of conduct disorder (CD) with other emotional and behavioral problems is common. One of the comorbidity disorders for which contradictory results are reported is attention deficit hyperactivity disorder (ADHD). Several studies have demonstrated the comorbidity of these two disorders in patients with a younger age of onset, more severe symptoms, and more stable disease. Hence, this study determines the prognostic value of the Minnesota multiphasic personality inventory adolescent-restructured form (MMPI-A-RF) for CDs and investigates the effect of comorbidities, such as ADHD.
Materials & MethodsThe sample of the present comparative casual study consisted of 295 adolescents who were selected by purposeful sampling, based on the current and the Kiddie schedule for affective disorder and schizophrenia-present and lifetime for school-age children (6-18 years old) and the final version of the MMPI-A-RF questionnaire. The Mean±SD of all the MMPI-A-RF scores were compared among three groups of patients with CD (n=40), patients with a comorbid diagnosis of conduct disorder and ADHD (n=68 people), and patients with other psychiatric disorders (mood and anxiety disorders). Analysis of variance was used to determine the significance of differences among the three groups. If the deviations were significant, the Games–Howell post hoc test was used to inspect differences between the groups.
ResultsThe comparison of CD and CD+ADHD patients with other disorders revealed meaningful differences in almost all the indicators related to externalizing problems. The CD+ADHD group had markedly greater scores on the scales of antisocial behaviors (P<0.001), aggressive-revised personality (P<0.001), and conduct problems (P<0.001) compared to the CD group and other psychiatric disorders group.
ConclusionThe results are consistent with the background and revealed more severe symptoms and more functional degradation in the CD+ADHD group compared to the CD and other psychiatric disorders group. This subgroup can have different risk symptoms, clinical courses, and drug responses. MMPI-A-RF can supply valuable information about the comorbidity of psychiatric disorders.
Keywords: Conduct Disorder (CD), Comorbidity, Attention Deficit-Hyperactivity, Minnesota Multiphasic Personality Inventory (MMPI), Adolescent -
این پژوهش با هدف تعیین اثربخشی درمان شناختی رفتاری گروهی مدیریت خشم بر پرخاشگری و عزت نفس زنان آسیب دیده با سابقه سوء مصرف مواد انجام گردید. روش پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون - پس آزمون و گروه گواه بود. جامعه آماری کلیه زنان آسیب دیده با سوءمصرف مواد در مرکز زنان آسیب دیده بهزیستی شمیرانات در سال 1401 بودند. 24 نفر، به عنوان نمونه با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند که به صورت تصادفی به 2 گروه 12 نفری (گروه آزمایش و گواه) تقسیم شدند. از پرسشنامه پرخاشگری (BPAQ، باس و پری، 1992) و پرسشنامه عزت نفس (RSE، روزنبرگ، 1965) و همچنین از پروتکل 12 جلسه ای (هر هفته یک جلسه و هر جلسه بین 90 تا 120 دقیقه) درمان شناختی رفتاری گروهی مدیریت خشم برای مداخله استفاده شد. داده ها با استفاده از آزمون تحلیل کوواریانس چند متغیری تجزیه وتحلیل شدند. نتایج نشان داد که با کنترل اثر پیش آزمون بین میانگین پس آزمون پرخاشگری و عزت نفس در دو گروه آزمایش و گواه تفاوت معناداری وجود دارد (001/0p<). از یافته های فوف می توان نتیجه گرفت که رویکرد درمانی شناختی رفتاری گروهی مدیریت خشم بر فرآیند پرخاشگری و عزت نفس در زنان آسیب دیده موثر بوده است.
کلید واژگان: پرخاشگری, مدیریت خشم, درمان شناختی رفتاری, عزت نفس, سوء مصرف موادThis research was conducted to determine the effectiveness of group cognitive behavioral therapy of anger management on aggression and self-esteem of women affected by substance abuse. The method of the current research was semi-experimental with a pre-test-post-test design and a control group. The statistical population was all the en affected by substance abuse in the center of injured women welfare of Shemiranat in 2022. 24 people were selected as a sample using the available sampling method and were randomly divided into 2 groups of 12 people (experimental and control group). The Aggression Questionnaire (BPAQ) (Bass and Perry, 1992) and the Self-Esteem Questionnaire (RSE) (Rosenberg, 1965) as well as from the 12-session protocol (one session per week and each session between 90 and 120 minutes) of group cognitive behavioral therapy Anger management was used for intervention. Data were analyzed using multivariate analysis of covariance test. The results showed that by controlling the pre-test effect, there is a significant difference between the post-test mean of aggression and self-esteem in the two experimental and control groups (p<0.001). It can be concluded that the group cognitive behavioral therapy approach of anger management has been effective in the process of aggression and self-esteem in affected women.
Keywords: Aggression, anger management, cognitive behavioral therapy, self-esteem, substance abuse -
هدف پژوهش حاضر، پیش بینی رفتارهای آشفته خوردن براساس کمال گرایی و ترومای دوران کودکی با نقش میانجی شرم درونی شده بود. بدین منظور از میان جامعه آماری که شامل تمامی دانشجویان دانشگاه های آزاد اسلامی شهر تهران بود، پنج دانشگاه (آزاد شمال، مرکز، جنوب، علوم و تحقیقات و علوم پزشکی) در سال تحصیلی 1399-1398 انتخاب شدند. سپس 400 دانشجو به شیوه نمونه گیری دردسترس به عنوان اعضای نمونه انتخاب شدند. شرکت کنندگان به پرسشنامه های دشواری مقیاس رفتار آشفته خوردن (EAT-26)، کمال گرایی هیل (HPI)، مقیاس ترومای دوران کودکی (CTQ)، شرم درونی شده (ISS) و پرسشنامه ترومای دوران کودکی (CTQ) به صورت داوطلبانه پاسخ دادند. درنهایت 324 پرسشنامه وارد تحلیل شدند. داده ها به کمک نرم افزار SPSS نسخه 24 و نرم افزار Amos تحلیل شدند. نتایج تحلیل مسیر نشان داد ترومای دوران کودکی و کمال گرایی به واسطه شرم درونی شده، رفتارهای آشفته خوردن را پیش بینی می کنند و نقش واسطه ای شرم درونی شده در ارتباط بین ترومای دوران کودکی، کمال گرایی و رفتارهای آشفته خوردن تایید شد (05/0P<)؛ بنابراین به نظر می رسد افرادی که در کودکی دچار تروما شده اند، به دنبال احساس شرم و برای بازگشت به خودانگاره مثبت، دست به اقدامات جبرانی همچون رفتارهای آشفته خوردن می زنند. همچنین کمال گرایی می تواند از طریق داشتن تصویر بدنی نامطلوب و احساس شرم، تشدید شود و فرد را به سوی رفتارهای افراطی مانند رفتارهای آشفته خوردن، در جهت ایدیال سازی ظاهر و اندام هدایت کند.کلید واژگان: ترومای دوران کودکی, رفتارهای آشفته خوردن, شرم درونی شده, کمال گراییThe aim of the present study was to predict disordered eating behavior via internalized shame as a mediator between perfectionism and childhood trauma. In order to accomplish this, a statistical population comprising all students enrolled in Islamic Azad Universities in Tehran during the academic year 2018-2019 was utilized to select five universities (Azad North, Center, South, Science and Research, and Medical Science). Subsequently, 400 students were selected as sample members using the available sampling method. Subsequently, 400 students were chosen using the available sampling procedure. They responded voluntarily to Eating Disordered Behavior Scale (EAT-26), Hill Perfectionism (HPI), Childhood Trauma Scale (CTQ), Internalized Shame (ISS). Finally, 324 questionnaires were incorporated. Analysis of the data was performed with SPSS-24 and Amos. The findings from the path analysis indicated that shame predicted eating disorders and mediated the relationship between childhood trauma, perfectionism, and eating disorders. Shame was identified as the mediating factor in this relationship. Individuals who experienced childhood traumatization appear to resort to compensatory behaviors, such as disordered eating, to regain a positive self-image and alleviate feelings of shame. An undesirable body image and feelings of shame can further exacerbate perfectionism, which may manifest as extreme behaviors like eating disorders as an attempt to attain an idealized appearance.Keywords: childhood trauma, Disordered Eating Behaviors, internalized shame, Perfectionism
-
بررسی رابطه کمال گرایی و ترومای دوران کودکی با رفتارهای آشفته خوردن و نقش میانجی نارضایتی تصویر بدنیمقدمه
امروزه رفتارهای آشفته خوردن در میان جوانان رو به افزایش هستند و به دلیل پیامدهای منفی شان، منجر به نگرانی های سلامتی شده اند. بنابراین شناسایی عوامل مرتبط با این رفتارها، می تواند به پیشگیری از آن، کمک کند. در این راستا، هدف پژوهش حاضر، پیش بینی رفتارهای آشفته خوردن بر اساس کمال گرایی و ترومای دوران کودکی با نقش میانجی نارضایتی از تصویر بدنی بود.
روشاز میان تمامی دانشجویان دانشگاه های آزاد اسلامی شهر تهران، 400 دانشجو به شیوه نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند که 324 شرکت کننده وارد تحلیل شدند. ابزارهای این مطالعه شامل مقیاس رفتار آشفته خوردن (26EAT-)، کمال گرایی هیل (HPI) مقیاس ترومای دوران کودکی (CTQ)، نگرانی از تصویر بدنی (لیتلتون و همکاران، 2005) و پرسشنامه ترومای دوران کودکی (CTQ) بود.
یافته هانتایج تحلیل مسیر حاکی از آن بود که نارضایتی از تصویر بدنی در رابطه بین کمال گرایی و ترومای دوران کودکی با رفتارهای آشفته خوردن نقش واسطه ای دارد (05/0<p).
نتیجه گیریبه نظر می رسد افرادی که در کودکی دچار تروما شده اند، به دلیل تصویر تحریف شده ای که احتمالا از خود دارند، به تعیین استاندارهای بالا و اقدامات جبرانی همچون رفتارهای آشفته خوردن می پردازند. نارضایتی از تصویر بدنی همچنین می تواند تلاش های کمال گرایانه را تقویت کرده و در جهت ایده آل سازی اندام، رفتارهای جبرانی خوردن را تشدید کند.
کلید واژگان: ترومای دوران کودکی, رفتارهای آشفته خوردن, نارضایتی تصویر بدنی, کمال گراییObjectiveToday, eating disorders are increasing among adults and their negative consequences have caused health concerns. Therefore, identifying the factors associated with these behaviors can help to prevent them. In this regard, the aim of this study was to investigate the relationship between perfectionism and childhood trauma with disordered Eating Behaviors and the mediating role of body image dissatisfaction.
Methodamong all students of Islamic Azad universities in Tehran 400 students were selected by available sampling method that 324 participants were entered in the analysis. The tools of this study include Eating Disordered Behavior Scale (EAT-26), Hill’s Perfectionism Inventory (HPI), Body Image Concern (Littleton et al., 2005) and Childhood Trauma questionnaire (CTQ).
FindingsThe results of the path analysis showed that Body image dissatisfaction mediated the relationship between perfectionism and childhood trauma and eating disorders (P<0.05).
Conclusionit seems that people who have been traumatized, set high standards and compensatory measures, such as disturbed eating behaviors, because of the distorted image they may have of themselves. Body image dissatisfaction can also reinforce perfectionist efforts and intensify compensatory eating behaviors in order to idealize the body.
Keywords: Childhood Trauma, disordered eating behaviors, Body image dissatisfaction, Perfectionism -
هدف اصلی پژوهش حاضر بررسی رابطه تعارض نقش جنسیتی با شدت علائم و نشانه های اختلالات روانی و نگرش به دریافت خدمات روانشناسی و مشاوره در مردان ایرانی بود. تعداد 302 نفر از مردان دانشجوی سه دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی، دانشگاه تهران و دانشگاه شهید بهشتی پرسشنامه ای شامل ویژگی های جمعیت شناختی، مقیاس تعارض نقش جنسیتی (ا. نیل و همکاران، 1986)، پرسشنامه مختصر نشانه ها (دراگوتیس و همکاران، 1983) و فرم کوتاه مقیاس نگرش نسبت به دریافت خدمات روانشناختی (فیشر و همکاران، 1995) را تکمیل نمودند. نتایج حاصل از تحلیل رگرسیون چندمتغیره همزمان نشان داد که آشفتگی روانشناختی بیشترین رابطه مثبت را به ترتیب با عامل های "تعارض کار-خانواده"، "هیجان پذیری محدود" و "موفقیت، قدرت، رقابت" داشت، و نگرش به کمک طلبی نیز بیشترین رابطه منفی را به ترتیب با عامل های "هیجان پذیری محدود" و "موفقیت، قدرت، رقابت" دارد. همچنین مدل ساختاری پیشنهادی مطالعه حاضر پیرامون تاثیرات تعارض نقش جنسیتی مردانه بر آشفتگی روانشناختی از دو مسیر مستقیم و غیرمستقیم (از خلال اثر منفی بر نگرش کمک طلبی) از برازش مناسبی برخوردار بود. یافته های پژوهش حاکی از آن هستند که عامل های تعارض نقش جنسیتی می توانند به طور معناداری هم شدت بالاتر آشفتگی روانشناختی و هم نگرش منفی تر مردان به کمک طلبی را پیش بینی کنند. همچنین به نظر می رسد که تعارض نقش جنسیتی مردانه از خلال اثر منفی بر نگرش کمک طلبی، بر شدت آشفتگی روانی می افزاید.
کلید واژگان: بیش مردانگی, اختلالات روانی, مشاوره و رواندرمانی, کمک طلبیThe main purpose of the present study was to investigate the relationship between gender role conflict and the severity of symptoms of mental disorders and the attitude towards help-seeking in Iranian men. 302 male students of three universities, namely University of Social Welfare and Rehabilitation Sciences, Tehran University and Shahid-Beheshti University, completed a questionnaire including demographic characteristics, the gender role conflict scale (O’Neil et al. 1986), Brief Symptoms Inventory (Derogatis et al., 1983), and the short form of the Attitudes Toward Seeking Professional Psychological Help Scale (Fischer et al., 1995). The results of simultaneous regression analysis showed that psychological distress had the most positive relationship with the factors of "work-family conflict", "restrictive emotionality" and "success, power, competition", respectively, and the attitude towards help-seeking has the most negative relationship with " restrictive emotionality " and "success, power, competition" factors, respectively. Also, the proposed structural model of the present study about the effects of the masculine gender role conflict on psychological distress from two direct and indirect paths (through the negative effect on help-seeking attitude) had a good fit. Thus, it seems that the masculine gender role conflict increases the severity of psychological distress through a negative effect on the help-seeking attitude.
Keywords: Over-masculinity, Mental Disorders, Counseling, Psychotherapy, Help-seeking -
مجله پژوهش های علوم شناختی و رفتاری، سال دوازدهم شماره 1 (پیاپی 22، بهار و تابستان 1401)، صص 165 -184
برخی متغیرهای مرتبط با آسیب پذیری مزاجی (ازقبیل عاطفه مندی منفی) و شناختی (مثل نگرش های ناکارآمد)، عواملی مهم در ابتلای افراد به اختلال های افسردگی شناخته شده اند. اخیرا بر نقش بد تنظیمی هیجان نیز در ایجاد، تداوم یا تشدید اختلال های هیجانی، ازجمله افسردگی تاکید شده است؛ اما جایگاه این سازه در کنار سایر متغیرها و نوع ارتباط آنها با هم، هنوز به طور دقیق مشخص نشده است. پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش میانجی بدتنظیمی هیجان در رابطه بین عاطفه منفی، نگرش های ناکارآمد و افکار اتوماتیک منفی با نشانه های افسردگی انجام شد. روش پژوهش، توصیفی همبستگی بود و داده ها با روش مدل یابی معادلات ساختاری (SEM) تحلیل شد. جامعه آماری پژوهش، افراد عادی داوطلب از شهرهای مرکزی اصفهان و تهران بودند که از میان آنها تعداد 250 نفر به روش نمونه گیری دردسترس انتخاب شدند. ابزارهای پژوهش، پرسشنامه های عاطفه مثبت و منفی (PANAS)، نگرش های ناکارآمد (DAS)، افکار اتوماتیک منفی (ATQ-N)، تنظیم شناختی هیجان (CERQ) و افسردگی بک (BDI-II) بود. نتایج حاصل از مدل یابی معادلات ساختاری نشان داد که مدل مفهومی پژوهش از برازش مناسبی برخوردار است و همه ضرایب مسیر آن نیز معنادار بود. همچنین، نقش میانجی گری بدتنظیمی هیجان در رابطه بین عاطفه منفی و نگرش های ناکارآمد با افکار اتوماتیک منفی و درنهایت نشانه های افسردگی تایید شد. باتوجه به نتایج پژوهش، می توان گفت که بدتنظیمی هیجان یکی از مکانیسم های اثر عاطفه منفی و نگرش های ناکارآمد بر شدت افکار اتوماتیک منفی و نشانه های افسردگی است.
کلید واژگان: افسردگی, افکار اتوماتیک منفی, تنظیم هیجان, عاطفه منفی, نگرش های ناکارآمدSome temperamental vulnerability factors along with cognitive vulnerability variables are essential to understand depression. Recent conceptualizations for depression, have also focused on emotions and their dysregulation, regarding their potential role in the development, exacerbation, or maintenance of emotional disorders. However, theoretical associations between emotion regulation and the cognitive model's constructs have remained unclear. The present study examined the mediating role of emotion dysregulation in the relationship between negative affect, dysfunctional attitudes, and negative automatic thoughts with depressive symptoms. The design was descriptive – correlational and data were analyzed using structural equation modeling (SEM). Population of the current study were some volunteer people who lived in Tehran and Isfahan, in that, 250 of them were selected via convenience sampling following a public announcement. After that, participants responded to Beck depression inventory-II, automatic thoughts questionnaire, cognitive emotion regulation questionnaire, positive and negative affect scale, and dysfunctional attitudes scale. The results of SEM showed that the conceptual model of the research had a good fitness to research data. In addition, all direct and indirect path coefficients were statistically significant. Therefore, the supposed mediating role of emotion dysregulation was approved. According to the results, it can be inferred that emotion dysregulation might be one of the mechanisms through which temperamental and cognitive vulnerability factors lead to depressive symptoms.
Keywords: Depressive Symptoms, dysfunctional attitudes, Emotion Dysregulation, negative affect, Negative Automatic thoughts -
فصلنامه راهبرد دفاعی، پیاپی 79 (پاییز 1401)، صص 103 -137
دنیای استکبار پس از ناکامی های گذشته، ماهیت تهدیدات خود را برای مواجهه با نظام مقدس ج.ا.ایران تغییر داده است. مقام معظم رهبری (مدظله العالی) به عنوان سکان دار این نظام، با درک به موقع این تغییر رویکردها، اقدام به صدور سند «بیانیه گام دوم انقلاب» نمودند. تحقیق حاضر درصدد یافتن پاسخ مناسب شناسایی، تبیین و اولویت بندی رهیافت های نوین آجا در مقابل تهدیدات آتی استخراج شده از این سند بالادستی ارزشمند است. این تحقیق از نوع کاربردی و به روش توصیفی-پیمایشی انجام شد. جامعه آماری تحقیق شامل خبرگان علمی-نظامی آجا هستند. نمونه آماری تحقیق شامل 63 نفر از این خبرگان است که به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. ابزار گردآوری داده ها، مصاحبه و پرسشنامه های شناسایی، تبیین و اولویت بندی رهیافت ها است. تعداد 3 تهدید عمده و 19 رهیافت نوین آجا برای تحقق چشم انداز این سازمان بر اساس سند بیانیه گام دوم انقلاب (آمادگی همه جانبه) شناسایی و سپس اولویت بندی گردید. روایی پرسشنامه بر اساس نظر خبرگان تایید و پایایی آن با بهره مندی از آلفای کرونباخ 98/0 حاصل شد. به منظور تجزیه وتحلیل سوال ها از شاخص های آمار توصیفی و آمار استنباطی (شامل آزمون t استودنت و فریدمن) با بهره مندی از نرم افزار SPSS استفاده شد. نتایج نشان می دهد میزان اولویت بندی رهیافت های 19گانه شناسایی شده آجا با عنایت به تهدیدات آتی و با هدف تحقق چشم اندازهای بیانیه گام دوم انقلاب در وضعیت «اولویت دار» قرار دارد. همچنین اولویت بندی رهیافت های 19گانه نشان داد رهیافت های «اهتمام به سرمایه های انسانی سازمان و توسعه اقدامات روحیه بخش»، «تحول از ارتش وظیفه ای به ارتش حرفه ای در تراز انقلاب» و «استقرار و توسعه مداوم نظام استعدادیابی و نخبه پروری» دارای بالاترین اولویت است.
کلید واژگان: تهدیدات آتی, بیانیه گام دوم انقلاب, آجا, رهیافتAfter the past failures, the arrogant world has changed the nature of its threats to confront the holy system of J.A. Iran. As the leader of this system, the Supreme Leader (Madazleh al-Ali) issued the document "Statement of the Second Step of the Revolution" upon timely understanding of this change of approaches. The current research is trying to find a suitable answer to identify, explain and prioritize new AJA approaches against future threats extracted from this valuable upstream document. This research was applied in a descriptive-survey method. The statistical community of the research includes AJA scientific-military experts. The statistical sample of the research includes 63 of these experts who were selected by purposeful sampling. The tools of data collection are interviews and questionnaires to identify, explain and prioritize approaches. The number of 3 major threats and 19 new approaches of AJA to realize the vision of this organization were identified and then prioritized based on the statement of the second step of the revolution (comprehensive preparedness). The validity of the questionnaire was confirmed based on the opinion of experts and its reliability was obtained with the benefit of Cronbach's alpha of 0.98. In order to analyze the questions, descriptive statistics and inferential statistics (including Student's and Friedman's t-test) were used with SPSS software. The results show that the level of prioritization of the 19 approaches identified by AJA is in "prioritized" status with regard to future threats and with the aim of realizing the visions of the second step statement of the revolution. Also, the prioritization of the 19 approaches showed that the approaches of "paying attention to the organization's human capital and developing morale-boosting measures", "transformation from a duty army to a professional army at the level of the revolution" and "establishment and continuous development of the talent search and elitism system" have the highest priority.
Keywords: future threats, declaration of the second step of the revolution, AJA, approach -
زمینه و هدف
انجام پژوهش هایی که مداخلات اثربخش بر بهبود وضعیت بیماران مبتلا به ایدز را بررسی کند، ازجمله ضروریات تحقیقات امروزی است؛ بنابراین مطالعه حاضر با هدف تعیین کارآمدی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر بهبود بهزیستی روان شناختی و امید به زندگی و انعطاف پذیری روان شناختی افراد مبتلا به نشانگان نقص ایمنی صورت گرفت.
روش بررسیروش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون همراه با گروه گواه و دوره پیگیری سه ماهه بود. جامعه آماری را زنان و مردان مبتلا به نشانگان نقص سیستم ایمنی تشکیل دادند که در سال 1398 در سازمان انتقال خون شهر تهران پرونده فعال داشتند و دارای شرایط ورود به مطالعه بودند. از میان این افراد، 34 نفر به روش هدفمند و به صورت داوطلبانه انتخاب شدند و به طور تصادفی در دو گروه درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و گواه قرار گرفتند. در روند انجام پژوهش، دو نفر از گروه مداخله و دو نفر از گروه گواه حذف شدند. شرکت کنندگان با مقیاس بهزیستی روان شناختی (ریف و کیز، 1995) و مقیاس امید به زندگی (اشنایدر و همکاران، 1991) و نسخه دوم پرسش نامه پذیرش و عمل (بوند و همکاران، 2011) ارزیابی شدند. تجزیه وتحلیل داده ها با استفاده از آمار توصیفی و آمار استنباطی (آزمون تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر) در نرم افزار SPSS نسخه 20 در سطح معناداری 0٫05 صورت گرفت.
یافته هانتایج نشان داد، بین نمره های سه مرحله زمانی در دو گروه در متغیرهای امید به زندگی و انعطاف پذیری روان شناختی و بهزیستی روان شناختی تفاوت معناداری وجود داشت (0٫001>p). در متغیرهای مذکور بین سه مرحله زمانی تفاوت معناداری مشاهده شد (0٫001>p). همچنین بررسی کلی تفاوت دو گروه نشان دهنده معناداربودن تفاوت بین گروه ها در متغیرهای بهزیستی روان شناختی (0٫001>p) و امید به زندگی (0٫001>p) و انعطاف پذیری روان شناختی (0٫029=p) بود.
نتیجه گیریبراساس نتایج پژوهش، درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد باعث بهبود بهزیستی روان شناختی و امید به زندگی و انعطاف پذیری روان شناختی در افراد مبتلا به نشانگان نقص ایمنی می شود.
کلید واژگان: درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد, بهزیستی روان شناختی, امید به زندگی, انعطاف پذیری روان شناختی, نشانگان نقص سیستم ایمنیBackground & ObjectivesAcquired immunodeficiency syndrome (AIDS), a chronic and debilitating disease, affects different aspects of a person's life. Besides the physical aspects of this disease, patients diagnosed with AIDS, are faced with psycho–emotional stresses, such as anxiety, depression, sleep disorders, suicidal ideation, sexual dysfunction, impaired daily functioning, psychosocial stress, and psycho–existential stress. Most patients report low life expectancy, often accompanied by more physical and mental problems. Psychological well–being and psychological flexibility are two other important factors in the life of patients with chronic disorders. One of the modern treatments drawing therapists' attention in the last decade is acceptance and commitment therapy (ACT). Therefore, this study aimed to investigate the effectiveness of ACT in improving psychological well–being, life expectancy, and psychological flexibility in HIV–infected individuals.
MethodsThe research method was quasi–experimental with a pretest–posttest and a 3–month follow–up design with a control group. The statistical population consisted of women and men suffering from AIDS with an active file in Tehran Blood Transfusion Organization in 2018 and were eligible to enter the study. The inclusion criteria were having an active file as an HIV patient, having an age range of 18–45 years, lacking history of psychiatric disorders, not using psychiatric drugs, not undergoing psychological treatment in the past six months, and not being a drug or alcohol addict. On the other hand, patients skipping more than two treatment sessions were excluded. Thirty–four cases were selected by purposive sampling and randomly assigned into two groups of acceptance and commitment therapy (n=17) and control (n=17). While conducting the research, two people from the intervention group and two from the control group were excluded due to their unwillingness to continue the sessions and the absence of more than two sessions. Finally, the data obtained from 30 subjects were analyzed. The participants were evaluated at three intervals: before the intervention, after the intervention, and follow–up (three months after the intervention). Participants were assessed with the Psychological Well–being Scale (Ryff, 1995), Life Expectancy Scale (Schneider et al., 1991), and Acceptance and Action–II Questionnaire (Bond et al., 2011). To analyze the data, in addition to descriptive statistics (mean, standard deviation, frequency, and percentage), an analysis of variance and repeated measures were performed. For comparing qualitative variables (i.e., education and marital status) between the groups, the Chi–square test used SPSS version 20 for data analysis. The significance level of statistical tests was 0.05.
ResultsThe results showed significant differences between the scores of the stages (pretest, posttest, and follow–up) in the two groups (intervention and control) in the variables of life expectancy, psychological flexibility, and psychological well–being (p<0.001). A significant difference was observed in the variables of life expectancy and psychological flexibility, and psychological well–being between the three time points (p<0.001). Also, the general examination of the difference between the two groups showed a significant difference between the groups in the variables of psychological well–being (p<0.001), life expectancy (p<0.001), and psychological flexibility (p=0.029).
ConclusionBased on the study results, ACT improves psychological well–being, life expectancy, and psychological flexibility in HIV–infected individuals. Therefore, therapists are recommended to utilize this treatment method to mitigate the psychological problems of these patients.
Keywords: Acceptance, commitment therapy, Psychological well–being, Life expectancy, Psychological flexibility, HIV -
اهداف
پژوهش حاضر با هدف بررسی رابطه تجربه های اولیه قربانی شدن مرتبط با تصویر بدن و شدت نشانه های پر خوری با میانجی گری شرم نسبت به تصویر بدن و خودانتقادگری انجام شد.
مواد و روش هاروش این مطالعه همبستگی از نوع مدل یابی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری پژوهش شامل همه دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی تهران بود که 283 نفر به روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای چندمرحله ای انتخاب شدند. ابزارهای پژوهش شامل پرسش نامه های شرم مرتبط با تصویر بدن دوراتی و پینتو گوویا، شکل های خودانتقادگری و خود اطمینان بخشی گیلبرت و همکاران، نشانه های پرخوری گورمالی و همکاران و تجارب قربانی شدن نسبت به بدن دوراتی و پینتو گوویا، فریررا و باتیستا را تکمیل کردند. داده ها با استفاده از نسخه 24نرم افزارهای SPSS و نسخه 8 LISREL تجزیه و تحلیل شدند.
یافته هانتایج نشان داد شدت نشانه های پر خوری با شرم نسبت به تصویر بدن (r=0/51, P=0/001)، خودانتقادگری (r=0/51, P=0/001) و تجربیات قربانی شدن مرتبط با تصویر بدن (r=0/56, P=0/001) رابطه مثبت و معنادار دارد. همین طور شرم نسبت به تصویر بدن (B=0/10, P<0/05) و خودانتقادگری (P<0/05, B=012) ارتباط بین تجارب قربانی شدن نسبت به بدن با شدت نشانه های پر خوری را میانجی گری می کند.
نتیجه گیریبراساس نتایج می توان گفت خودانتقادگری و شرم از تصویر بدن می تواند ارتباط بین تجربه های قربانی شدن اولیه مرتبط با تصویر بدن و شدت نشانه های پرخوری را در نمونه ایرانی میانجی گری کند. مطالعه حاضر دلالت های مهمی در مفهوم سازی و درمان علایم پرخوری دارد. پژوهشگران و متخصصان بالینی می توانند نقش این عوامل را در اختلال پرخوری و درمان آن مد نظر قرار دهند.
کلید واژگان: پر خوری, قربانی شدن, تصویر بدن, شرم, انتقادگریObjectivesThe current study examined the relationship between body image victimization experiences and the severity of binge eating symptoms mediated by body image shame and self-criticism.
MethodsIn this study, structural equation modeling was employed. Participants were 283 Iranian university students who completed a set of self-report measures of body image shame, forms of Self-Criticizing/Self-Reassuring, binge eating symptoms and body image victimization experiences.
ResultsThe results showed that the symptoms of binge eating had a positive and significant relationship with body image shame (r=0.51, P=0.001), self-criticism (r=0.51, P=0.001), and body image victimization experiences (r=0.56, p = 0.001). Also, body image shame (P<0.05, ß=10.0) and self-criticism (P<0.05, ß=0.12) mediated the relationship between victimization experiences and the severity of binge eating symptoms.
ConclusionBased on the results, self-criticism and shame of body image could mediate the relationship between the early body image victimization experiences in childhood and adolescence and the severity of binge eating symptoms in the Iranian sample. Therefore, researchers and clinicians can consider the effect of these factors on binge eating disorder.
Keywords: Binge eating, Body image, Victimization, Shame, Criticism -
اهداف
نقایص شناختی به عنوان یکی از ویژگی های اصلی اسکیزوفرنی شناخته شده که مستقیما با نتایج عملکردی و اجتماعی این اختلال ارتباط دارد. هدف درمان توا ن بخشی شناختی بهبود نقایص و نتایج مرتبط با آن است. هدف این مطالعه، بررسی اثربخشی درمان توا ن بخشی شناختی بر توجه و حافظه فعال در دو گروه از بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی، بیماران با نقص شناختی کم و نقص شناختی متوسط بود.
مواد و روش هاتعداد 30 بیمار بستری با تشخیص بیماری اسکیزوفرنی انتخاب شدند و براساس مصاحبه بالینی و نمره کسب شده در آزمون ارزیابی شناختی مونترآل به دو گروه با نقص شناختی کم و نقص شناختی متوسط تقسیم شدند. سپس پیش و پس از درمان با استفاده از آزمون کلاسیک استروپ (سنجش توجه انتخابی و انعطاف پذیری شناختی)، آزمون عملکرد مداوم (سنجش توجه پایدار) و ان بک (حافظه کاری) ارزیابی شد. هر دو گروه درمان توا ن بخشی شناختی با روش شولبرگ و ماتیر (2001) را دریافت کردند. این برنامه بازتوانی در درمان بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی بر توانایی های شناختی حافظه و عناصر آن، توجه و ابعاد توجه و عملکرد اجرایی تمرکز دارد. برنامه توا ن بخشی فوق برای اجرای فردی یا گروهی تدارک دیده شده است و هدف آن ترمیم نقایص و مهارت های شناختی از طریق تمرین و آموزش است. تعداد جلسات این برنامه ، 16 جلسه است که دستورالعمل هر جلسه کاملا مشخص و معین است. هر یک از جلسات به طور میانگین بین 30 تا 45 دقیقه زمان می برند.
یافته هایافته ها نشان می دهد بازتوانی شناختی در هر دو گروه در سطح پس آزمون به طور معناداری (P≤ 0/05) باعث بهبود عملکرد شناختی در حیطه های توجه پایدار و حافظه کاری شده است. در مقایسه عملکرد بین دو گروه تنها در زمینه توجه پایدار تفاوت معنادار (P≤ 0/05) مشاهده شد.
نتیجه گیریبراساس یافته ها می توان گفت درمان توا ن بخشی شناختی عملکرد بیماران را در توجه انتخابی، توجه مداوم و حافظه فعال بهبود می بخشد. علاوه بر این، از نظر میزان اثربخشی توا ن بخشی شناختی بین دو گروه با نقایص شناختی کم و متوسط یافته ها بیانگر پیشرفت بیشتر گروه با نقایص شناختی شدیدتر در حیطه عملکرد شناختی توجه پایدار هستند و از نظر میزان پیشرفت در عملکرد توجه انتخابی و حافظه کاری تفاوتی مشاهده نشد
کلید واژگان: اسکیزوفرنی, توا ن بخشی شناختی, توجه, حافظه, اختلال عملکرد شناختیObjectivesCognitive deficits are a core feature of schizophrenia, which are directly associated with the functional and social outcomes of this disorder. Cognitive remediation therapy aims to improve the deficits and the following outcomes. This study aimed to investigate the effectiveness of cognitive remediation therapy on attention and working memory of two groups of patients with schizophrenia (low and moderate cognitive deficit).
MethodsA total of 30 hospitalized patients with schizophrenia were selected and divided into two different groups by clinical interviews and the scores obtained in the montreal cognitive assessment (MoCA). The patients with low and moderate cognitive deficits were evaluated by the classic Stroop test, continuous performance test (CPT), and n-back test before and after the treatment. Both groups received cognitive remediation therapy prepared by Sholberg and Mateer (2001). This rehabilitation program in treating patients with schizophrenia focuses on the cognitive abilities of memory and its elements, attention, and dimensions of attention and executive function. The above rehabilitation program has been prepared for individual or group implementation, and its purpose is to repair cognitive deficits and skills through practice and training. The number of sessions of this program includes 16, and the instructions for each session are very specific. Each session takes an average of 30 to 45 minutes.
ResultsThe results showed that cognitive rehabilitation in both groups at the post-test level (P≤0.05) improved cognitive performance significantly in the areas of sustained attention, selective attention, and working memory. Comparing the performance between the two groups, only a significant difference (P≤0.05) was observed between the two groups in the field of sustained attention.
ConclusionBased on the findings, cognitive rehabilitation treatment improves patients’ performance in selective attention, sustained attention, and working memory. In addition, in terms of the effectiveness of cognitive rehabilitation between the two groups with low and moderate cognitive deficits, the findings indicate more progress in the group with more severe cognitive deficits in the field of sustained attention and no difference in selective attention performance and working memory.
Keywords: Schizophrenia, Cognitive remediation, Attention, Memory, Cognitive dysfunction -
اهداف
دانش آموزان با آسیب بینایی به دلیل مشکلاتی که در دست یابی به مهارت های اجتماعی، جهت یابی و تحرک مستقلانه دارند نگرش منفی نسبت به توانایی های خود پیدا می کنند. نگرش منفی این افراد نسبت به نابینایی موجب می شود آن ها در معرض خطر تنهایی، انزوای اجتماعی، افسردگی، اضطراب، کاهش امید به زندگی، عدم مشارکت در فعالیت های گروهی و حمایت اجتماعی پایین قرار گیرند. کمبود یا فقدان مهارت های اجتماعی موجب کاهش پذیرش اجتماعی و احساس واقعی از خویشتن می شود که به نوبه خود، می تواند حرمت خود را در دانش آموزان با آسیب بینایی کاهش دهد. استفاده از مداخله درمانی مناسب با هدف تامین سلامت روان و ارتقای حرمت خود می تواند از بروز بسیاری از مشکلات روان شناختی در این گروه از افراد جلوگیری کند. درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد یکی از رویکردهای موج سوم رفتاردرمانی است که هدف آن کنترل موثر درد، رنج و تنش هایی است که فرد در زندگی با آن ها مواجه می شود و به فرد کمک می کند به جای تغییر شناخت، ارتباط روان شناختی خود را با افکار و احساسات افزایش دهد و سعی نماید با محیط و اجتماع سازگار شود. هدف از انجام پژوهش حاضر تعیین اثربخشی درمان گروهی مبتنی بر پذیرش و تعهد بر حرمت خود دانش آموزان با آسیب بینایی در شهر تهران بود.
روش بررسیپژوهش حاضر یک مطالعه نیمه آزمایشی است که در آن از طرح پیش آزمون پس آزمون با گروه کنترل به همراه پیگیری با فاصله زمانی دوماهه استفاده شد. نمونه پژوهش شامل 28 دانش آموز دختر سنین 14 تا 20 سال بود که از جامعه آماری دانش آموزان با آسیب بینایی شاغل به تحصیل در سال تحصیلی 99-1398 در مجتمع آموزشی شبانه روزی نابینایان نرجس انتخاب شدند. در شهر تهران، فقط یک مجتمع آموزشی دخترانه ویژه نابینایان وجود دارد و نمونه مطالعه شده به شیوه هدفمند با توجه به فرمول تعیین حجم نمونه و با احتمال ریزش (28 نفر) انتخاب شد. ابتدا 50 نفر از دانش آموزان پرسش نامه حرمت خود کوپر اسمیت را تکمیل کردند و پس از نمره گذاری پرسش نامه ها، 28 دانش آموز که نمره 23 یا پایین تر در پرسش نامه حرمت خود کسب کردند انتخاب و پس از همتاسازی بر مبنای سن و پایه تحصیلی به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل جایگزین شدند. آزمودنی های گروه آزمایش (در دو گروه فرعی 7 نفره) طی هشت جلسه 75 دقیقه ای (دو جلسه در هفته) درمان گروهی مبتنی بر پذیرش و تعهد را دریافت کردند، در حالی که گروه کنترل فقط در برنامه های رایج در مرکز شرکت نمودند. پس از پایان جلسات درمانی تمامی آزمودنی ها و دو ماه پس از آن آزمودنی های گروه آزمایش با استفاده از پرسش نامه حرمت خود مجددا مورد ارزیابی قرار گرفتند. داده های به دست آمده با استفاده از تحلیل کوواریانس چندمتغیری و آزمون تی همبسته مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافته هانتایج تحلیل کوواریانس چندمتغیری برای داده های حاصل از پرسش نامه حرمت خود نشان داد شرکت دانش آموزان دختر با آسیب بینایی در جلسات درمان گروهی مبتنی بر پذیرش و تعهد موجب افزایش معنی دار (0/001>P) حرمت خود (عمومی، خانوادگی، اجتماعی، تحصیلی) شده است. در واقع، با توجه به ضرایب اتا می توان نتیجه گرفت که بر اساس داده های پرسش نامه، به ترتیب 71، 78، 78 و 72 درصد از تغییرات حرمت خود (عمومی، خانوادگی، اجتماعی و تحصیلی) در دانش آموزان با آسیب بینایی با توجه به شرکت آن ها در جلسات درمان گروهی مبتنی بر پذیرش و تعهد قابل تبیین است. نتایج آزمون تی همبسته برای مقایسه حرمت خود گروه آزمایش در موقعیت های پس آزمون و پیگیری نشان داد اثربخشی درمان گروهی مبتنی بر پذیرش و تعهد بر حرمت خود (عمومی، اجتماعی، خانوادگی و تحصیلی) در گروه آزمایش پس از دو ماه پیگیری، پایدار باقی مانده است (0/05.
نتیجه گیریبا توجه به یافته های پژوهش حاضر نتیجه گرفته می شود که درمان گروهی مبتنی بر پذیرش و تعهد می تواند در تنظیم و سیاست گذاری برنامه های آموزش دانش آموزان با آسیب بینایی استفاده شود. همچنین متخصصانی که با این گروه از افراد سروکار دارند می توانند از این رویکرد درمانی به عنوان راهکاری عملی در جهت بهبود حرمت خود و سازگاری خانوادگی، اجتماعی و تحصیلی در آن ها بهره مند شوند. افزون بر آن، گنجاندن این برنامه در کنار آموزش برنامه های توانمندسازی متداول می تواند به ارتقای حرمت خود و افزایش عملکرد مثبت دانش آموزان با آسیب بینایی در حیطه های اجتماعی، تحصیلی و خانوادگی منجر شود و به آن ها کمک کند تا یاد بگیرند با استفاده از مهار افکار و احساسات خود از وخیم تر شدن مشکلات پیشگیری نمایند و بتوانند پس از پذیرش افکار و احساسات ناخوشایند خود، تغییرات رفتاری را بپذیرند.
کلید واژگان: آسیب بینایی, حرمت خود, دانش آموز, درمان مبتنی بر پذیرش و تعهدObjectiveStudents with visual impairments have built negative attitudes towards their abilities due to difficulties in achieving social skills, orientation, and independent mobility. Their negative attitude towards blindness puts them at high-risk developing loneliness, social isolation, depression, anxiety, decreased life expentancy, no participation in group activities, and low levels of social support. Lack or no social skill reduces social acceptance and real feeling about themselves, which in turn reduces self-esteem in students with visual impaiments. Using appropriate therapeutic intervention with the aim of ensuring mental health as well as promoting self-esteem can prevent many psychological problems in these people. The acceptance and commitment therapy (ACT) is one of the third wave approaches to behavioral therapy that aims to control effectively the pain, suffering and stress that a person faces in the life. The acceptance and commitment therapy helps the person increases her psychological relations with herself and her feelings, trying to adapt to the environment and community instead of changing her cognition. The present study aimed to determine the effectiveness of the acceptance and commitment group therapy on self-esteem of students with visual impairment in Tehran City.
Materials & MethodsThe present study was a quasi-experimental study in which a pretest-posttest design with a control group used along with a two-month follow-up. The sample was consisted of twenty-eight 14-20 year old female students who was selected from the population of students with visual impairment studying in the schooling year of 2019-2020 in Narjes day-and-night school for the blind individuals. In Tehran, there is only one school for female blind students and the sample purposefully selected according to the probability of sample’s dropout. At first, 50 students completed the Cooper Smith Self-Esteem Questionnaire (CSSEQ) and after scoring the CSSEQ, twenty-eigth students selected according to receiving a score of 23 or lower in the CSSEQ. All subjects matched based on their age and grade, then randomly assigned to the experimental and the control group. The experimental group (two subgroups consisted of seven people in each) participated in eight therapeutic sessions (twice a week and 75 minutes for per session) and received the acceptance and commitment group therapy while the control group participated only in the mainstream programs at the school. At the end of the therapeutic sessions all subjects completed the CSSEQ again and the experimental group completed CSSEQ after two months follow-up.The multiple analysis of covariance (MANCOVA) used for analyzing the obtained data. Furthermore, for comparing the posttest and follow-up situations in the experimental group the related t-test used.
ResultsThe results of multiple analysis of covariance for the data obtained from the self-esteem questionnaire showed that the participation of female students with visual impairment in the acceptance and commitment group therapy sessions led to significant increase (P<0.001) in self-esteem (general, family, social, and educational) of them. In fact, according to Eta quotient, 71%, 78%, 78%, and 72% of variation in self-esteem (general, family, social, and educational respectively) of the experimental group can be explained by participating in the acceptance and commitment group therapy sessions. The results of the related t-test for comparing the self-esteem of the experimental group in post test and follow-up situations showed that the effectiveness of group therapy based on acceptance and commitment has been lasted on the self-esteem (general, family, social, and educational) of the experimental group after two months follow-up later (P>0.05).
ConclusionWe conclude according to the findings of the present study that the acceptance and commitment group therapy can use for planning and policy making instructional courses suitable for students with visual impairments. Furthermore, the specialists who are working with these children can use the ACT as a practical technique for improving self-esteem and the adaptation in many areas such as family, social and educational areas in students with visual impaiments. Additionally, the ACT recommend improving self-esteem and positive performance of students with visual impairment in social, educational and family areas along side the routin instructional couses. However, the acceptance and commitment group therapy helps the students with visual impairment know how to control their thoughts and feelings in order to prevent problems from getting worse. This therapeutic method helpls them to accept their behavioral changes through accepting the unpleasant thoughts and feelings.
Keywords: Visual impairment, Self-esteem, Student, Acceptance, Commitment Therapy -
مقدمه
خودجرحی بدون قصد خودکشی، آسیبی مستقیم و عمدی به بافتی از بدن، بدون قصد مرگ تعریف شده است. این رفتار می تواند پیامدهای منفی جسمانی، روان شناختی، و اجتماعی برای فرد ایجاد نماید. پژوهش حاضر با هدف بررسی مقایسه ای باور داشتن به استحقاق درد و تنبیه و دسترسی به تداعی های ذهنی مرتبط با خودجرحی در دانش آموزان دارای سابقه ی خودجرحی بدون قصد خودکشی و دانش آموزان عادی انجام شد.
روش کارنمونه پژوهش شامل 223 نفر از دانش آموزان مشغول به تحصیل در مقطع دبیرستان در مدارس دولتی استان تهران بود که 63 دانش آموز را افراد مبتلا به رفتارهای خودجرحی و 160 دانش آموز دیگر را افراد عادی تشکیل می دادند. روش نمونه گیری به صورت هدفمند که افراد در دسترس بودند انتخاب شد. داده ها با استفاده از پرسشنامه آسیب به خود عمدی، مقیاس حالت های تنبیهی و آزمون تداعی های ضمنی با خودجرحی، گردآوری شد.
یافته هانتایج نشان داد که بین دو گروه در میانگین متغیر باور به استحقاق درد و تنبیه تفاوت معناداری وجود دارد (05/0>p)، اما در متغیر تداعی های ذهنی مرتبط با خودجرحی بین دو گروه تفاوت معناداری وجود ندارد.
نتیجه گیریبراساس نتایج پژوهش، میانگین نمره ی خود تنبیهی و باور به استحقاق درد و تنبیه در افراد خودجرح به طور معنی داری بیشتر از افراد غیرخودجرح است و می تواند رهنمود جدیدی برای طراحی برنامه های پیشگیری و درمانی رفتار خودآسیب رسان فراهم کند.
کلید واژگان: خودجرحی بدون قصد خوکشی, باور به استحقاق درد و تنبیه, تداعی های ذهنی مرتبط با خودکشی, نوجوانانIntroductionNo suicidal self-injury is defined as direct and intentional damage to body tissue without intent to die. This behavior can have negative physical, psychological, and social consequences for the person. The aim of this study was to compare believing in deserving of pain and punishment and access to self-harm-related mental associations in students with no suicidal self-injury and normal students.
MethodsThe study sample consisted of 223 students studying in high school in public schools of Tehran province that 63 students were self-injured and 160 students were non-self-injured. Subjects were selected by the purposive sampling method. Data were collected using Self-Punishment Scale (SPS), and self-injury Implicit Association Test (SI-IAT).
ResultsThe results showed that there was a significant difference between the two groups, in believing in deserving of pain and punishment (p<0.05), But there was no significant difference between the two groups in the variable of mental associations related to self-injury.
ConclusionBased on the results of this study, the mean score of self-punishment and believing in deserving of pain and punishment in self-injured people was significantly higher than non-self-injured people and can provide a new guideline for designing prevention and treatment programs for self-harming behavior.
Keywords: No suicidal self-injury, Believing in deserving of pain, punishment, Access to self-harm-related mental associations, Adolescents -
اهداف
هدف از پژوهش حاضر اثربخشی درمان هیجان محور بر افسردگی و اضطراب و دشواری تنظیم هیجان در زنان مبتلا به اختلال پرخوری بود.
مواد و روش هااین پژوهش از نوع نیمه تجربی با طرح پیش آزمون پس آزمون و پیگیری دو ماهه با گروه کنترل بود. جامعه شامل همه زنان مراجعه کننده به کلینیک های چاقی شهر تهران در سال 1398بود. از میان آن ها چهل نفر به روش هدفمند انتخاب و به صورت تصادفی در دوگروه بیست نفر کنترل و بیست نفر آزمایش قرار داده شدند. گروه آزمایش در ده جلسه یک ساعت و نیمه در مداخله شرکت داشتند. ابزارهای پژوهش شامل پرسش نامه های افسردگی و اضطراب بک، دشواری در تنظیم هیجان و مقیاس شدت پرخوری بود که در پیش آزمون و بعد از پایان مداخله اجرا شدند. داده ها با استفاده از آمار توصیفی و آزمون تحلیل واریانس اندازه گیری مکرر به کمک نرم افزار SPSS نسخه 21 تحلیل شد.
یافته هاگروه درمانی مبتنی بر رویکرد درمان هیجان محور در گروه آزمایش در سطح پس آزمون و پیگیری به طور معناداری (0/05≤P) باعث کاهش میانگین اضطراب، افسردگی، دشواری هیجانی و شاخص دوره های پرخوری در مبتلایان به اختلال پرخوری شد.
نتیجه گیرینتایج نشان داد که درمان هیجان محور در بهبود اضطراب، افسردگی، دشواری در تنظیم هیجان و نشانگان اختلال پرخوری موثر است و این نتایج در پیگیری نیز حفظ شده بودند. بنابراین پیشنهاد می شود که در درمان اختلال پرخوری رویکردهای درمانی که بر تنظیم هیجان تاکید می کنند، می توانند موثر واقع شوند و نتایج پایدار بمانند.
کلید واژگان: اضطراب, افسردگی, اختلال پرخوری, درمان متمرکز بر هیجان, تنظیم هیجانObjectivesThis study aims to investigate the effect of Emotion-Focused Therapy (EFT) on depression, anxiety, and Difficulty in Emotion Regulation (DER) in women with Binge Eating Disorder (BED).
MethodsThis is a quasi-experimental study with pre-test/post-test/follow-up design using a control group. Study population consists of all women referred to the obesity clinics in Tehran in 2019. Of these, 40 were selected using a purposive sampling method and were randomly divided into two groups of intervention (n=20) and control (n=20). The intervention group received 10 sessions of EFT, each session for 90 minutes. Data collection tools were the Beck Anxiety Inventory (BAI), the Beck Depression Inventory II (BDI-II), Difficulties in Emotion Regulation Scale (DERS), and Binge Eating Scale (BES), which were completed before and after the intervention. Data were analyzed using descriptive statistics and repeated measure ANIVA in SPSS v. 21 software.
ResultsGroup EFT significantly reduced the mean anxiety, depression, DER and severity of binge eating after intervention and over the 2-month follow-up period in BED women (P<0.05).
ConclusionThe EFT can reduce anxiety, depression, DER and binge eating severity in BED women, and its effect remains constant after two months. It can be useful in the treatment of BED.
Keywords: Anxiety, Depression, Binge eating disorder, Emotion-focused therapy, Emotion regulation -
زمینه و هدف
سلامت روان به عنوان یکی از حوزه های اصلی سلامت ارکان اصلی کیفیت زندگی فردی، اجتماعی و شغلی افراد جامعه به شمار می رود. توجه به وضعیت سلامت روان جامعه شاغلین کشور به عنوان قشر موثر بر اعتلای سازمان ها و بهره وری اقتصادی از اهمیت بسزایی برخوردار است. لذا این بررسی با هدف تعیین شیوع اختلالات روانشناختی در کارکنان مراکز صنعتی و تولیدی کشور و عوامل موثر بر آن اجرا گردید.
روش کارپیمایش ملی حاضر، به روش مقطعی بر روی 13661 نفر از شاغلین 680 محیط های صنعتی و تولیدی کشور اجرا گردید. افراد تحت مطالعه با استفاده از روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای باز 31 استان انتخاب گردیدند. ابزار جمع آوری اطلاعات پرسشنامه SCL-25 بود که توسط پرسشگرهای آموزش دیده تکمیل گردید. داده ها با دو رویکرد خوشبینانه و بدبینانه با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 21، تجزیه و تحلیل گردید و شیوع اختلالات روانشناختی به تفکیک گروه های مختلف شاغلین گزارش گردید.
یافته هاشیوع مشکلات روانشناختی در جامعه شاغلین کشور بین 35.4% تا 61.5% برآورد گردید و بیشترین شیوع در گروه سنی 36 تا 45 سال و در استان های خراسان شمالی(54.4%)، سیستان و بلوچستان(48.2%) و زنجان(47.3%) مشاهده شد. کمترین شیوع مربوط به استان هرمزگان(23.1%) بود. شیوع اختلالات روانی در بین شاغلین مطلقه (4/40%) یا با فوت همسر (39%) به طور معنی داری بالاتر از شاغلین متاهل بود(P-value=0.049). با افزایش سطح تحصیلات درصد فراوانی اختلالات روانشناختی در بین افراد تحت مطالعه کاهش می یافت (p-value<0.001). کارکنان روزمزد بالاترین شیوع اختلالات روانشناختی (44%) را تجربه می کردند و شاغلین رسمی بهترین وضعیت سلامت روانی را تجربه می کردند (p-value<0.001). شیفت کاری شبانه، سابقه کاری کمتر از یکسال و مشاغل کارگری و نقلیه از دیگر عوامل موثر بر شیوع اختلالات روانشناختی بودند (p-value<001/0).
نتیجه گیریبا توجه به شیوع بالای اختلالات روانی در شاغلین مراکز صنعتی، اجرای برنامه های مداخلاتی روانشناختی در محیط های شغلی سطح کشور و به ویژه در استانهای با فراوانی بالاتر و در اقشار آسیب پذیرتر ضرورت دارد.
کلید واژگان: اختلالات روانشناختی, سلامت روان, محیط کاری, کیفیت زندگی کاریBackground and aimsMental health is one of the main pillars of personal, social and professional life. According to the World Health Organization (WHO), mental health is known as one of the main areas of health. Mental health of people could be consider as their mental ability to move harmoniously, ability to cope in difficult situations and having skills to recover themselves. Paying attention to the mental health status of the working community, as an effective group on the promotion of organizations and economic productivity, in any countries, is of great importance. On the other hand, mental disorders can lead to the negative and unpleasant effects on the workers’ feeling of secure and safe in their jobs and increase their dissatisfaction. This study, as a part of a large-scale national survey, was conducted to determine the prevalence of psychological disorders in employees of industrial and production centers and the factors affecting them in Iran.
MethodsThe present national survey was performed cross-sectionally on 13661 employees of 680 industrial and production environments of Iran. The census data of the labor and production community of Iran in 2011 was used and weight sampling was performed based on the weight of the existing workplace. In workplaces with 10 to 50 people, all their employees were examined. In workplaces with more than 50 employees which were divided into 4 categories( 50 to 99 people, 100 to 500 people, 501 to 1000, and More than 1000 people) samples were selected based on weight ratio using a random number table. Subjects were selected using cluster sampling method from 31 provinces. The data collection tool was the SCL-25 questionnaire which was the summary form of the SCL-90-R questionnaire that indicates the existence of mental disorders in 9 dimensions. After collecting information, the data were entered into SPSS statistical software version 21 and the prevalence of mental disorders in the working community of the country was estimated by both pessimistic and optimistic methods and the distribution of mental health status of employees by province was reported. Then, the role of possible factors affecting mental disorders (with an optimistic approach) was investigated using Chi-square test and regression model.
ResultsThe prevalence of mental disorder in the working population of the country was estimated between35.4% to 61.5% and the highest prevalence was observed in the age group of 36 to 45 years and in the provinces of North Khorasan (54.4%), Sistan and Baluchestan (48.2%) and Zanjan (47.3%). The lowest prevalence was in Hormozgan province (23.1%). The prevalence of mental disorders among divorced employees (40.4%) or with the death of a spouse (39%) was significantly higher than married employees (P-value = 0.049). With increasing education level, the frequency of psychological disorders among the subjects decreased (p-value <0.001). Daily-paid employees experienced the highest prevalence of psychological disorders (44%) and formal employees experienced the best mental health status (p-value <0.001). Night shift, work experience less than one year, labor tasks and working at the transportation departments were other factors affecting the prevalence of psychological disorders (p-value <0.001).
Conclusionbased on the results, the prevalence of psychological disorders among the population of workers in the industrial and production centers of the country, even with a minimalist approach, is higher than the world level. This finding indicates the need to implement psychological intervention programs at the country level, especially in the provinces of North Khorasan, Zanjan and Sistan and Baluchestan. The most psychologically vulnerable groups were divorced workers or deceased spouses, people with low levels of education and with occupations such as labor, transportation and daily- paid. This shows that it is necessary to prioritize these groups in policy-making and implementation of intervention programs. What is certain is that improving the mental health of employees can be cost-effective by increasing the efficiency and performance of employees.
Keywords: Psychological disorders, mental health, work environment, industrial, production centers -
هدف از این پژوهش بررسی شیوع میزان قربانی بودن قلدری؛ قلدری و ارتباط آن با مهارت های اجتماعی- هیجانی، مهارت حل مسیله و افسردگی در دانش آموزان پسر متوسطه اول بود. پژوهش حاضر از نوع همبستگی و توصیفی است. جامعه شامل کلیه ی دانش آموزان مقطع تحصیلی متوسطه اول شهرستان بوکان می باشد و نمونه به روش نمونه گیری خوشه ای 525 نفر انتخاب گردید و داده ها با استفاده از پرسشنامه های قلدری ایلی نویز، مهارت حل مسیله هپنر، افسردگی کودک و نوجوان (CADS)، مهارت های اجتماعی هیجانی (SEL)، جمع آوری شد. برای تحلیل داده ها از آمار توصیفی میانگین و انحراف استاندارد و ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون چندگانه استفاده و به کمک spss17 انجام شد. نتایج نشان داد که رفتارهای قلدری با نمره کلی حل مسیله (29/0-r =، 001/0p=) و اعتماد به خود (21/0-r=، 000/0p=)، کنترل شخصی (25/0-r=، 002/0p=) گرایش به حل مسیله، (27/0- r=، 000/0p=) و نمره کلی مهارت های اجتماعی - هیجانی (13/0- r=، 02/0p=) و مولفه های سازمان دهی (14/0-r=، 009/0p=)، خودتنظیمی (12/0-r=، 003/0p=)، روابط با همسالان (10/0-r=، 03/0p=) رابطه منفی دارد اما با مولفه های افسردگی (16/0r=، 006/0p=) و اجتناب از حل مسیله (20/0r=، 005/0p=)، رابطه مثبت دارد؛ و نتایج تحلیل رگرسیون نیز نشان داد که حل مسیله (19/.=β) و مهارت های اجتماعی هیجانی (71/.=β) و افسردگی (10/.=β) پیش بینی کننده های معتبری در مدل رگرسیونی بودند. یافته ها نشان دادند که قلدری را می توان بر اساس متغیرهای افسردگی (همبستگی مثبت)، مهارت های اجتماعی هیجانی (همبستگی منفی) و مهارت حل مسیله (همبستگی منفی) پیش بینی کرد. این نتایج را می توان در مداخله های بالینی برای دانش آموزان در نظر و به عنوان متغیرهای پیشگیری بکار گرفت.
*فرمولها به درستی نمایش داده نمی شوند.
کلید واژگان: قلدری, مهارت هیجانی اجتماعی, مهارت حل مسئله, افسردگیThe purpose of this study was to investigate the prevalence of bullying victimization bullying and its correlation with social-emotional skills, problem-solving skills, and depression in middle school students. This is a correlational and descriptive study. The study population consists of all students of the first-grade middle school of city of Bukan. The sample has been chosen by cluster sampling method of 525 people. The data were collected by using illinois bullying questionnaire, Heppner problem-solving skills, child and young depression (CADS), and social-emotional skills (SEL). The data were analyzed using descriptive statistics, standard deviation, Pearson correlation coefficient and multiple regression by spss24. The results showed that bullying behaviors with total score of problem solving (p=0.001, r =-0.25) and self-confidence (p=0.000, r=-0.21), self-control (p=0.002 r=-0.25) tendency to problem solving (p=0.000, r=-0.27) and total score social-emotional skills (p=0.02, r=-0.13) and the components of self-organizing (p=0.009, r=-0.14) self-regulation (p=0.003, r=-0.12) and relationships with peer (p=0.03, r=-0.10) have negative correlation. But there is a positive correlation with depression (p=0.006, r=0.16) and avoidance of problem solving (p=0.005, r=0.20). The results of regression analysis also showed that solving problem (β=0.19) and emotional social skills(β=0.71) and depression (β=0.10) were reliable predictors in the regression model. Findings indicate that bullying can be predicted based on variables of depression (positive correlation), social-emotional skills (negative correlation), and problem-solving skills (negative correlation). These results can be considered in clinical interventions for students and used as preventive variables.
Keywords: bullying, Social-Emotional Skills, problem-solving skills, Depression -
مقدمه
مولفه های شناختی و وجود تجارب آسیب زا نقش تعیین کننده ای را در تداوم اختلال وسواسی-جبری دارند. این مطالعه با هدف ارزیابی ترکیب درمان مبتنی بر مواجهه و بازداری از پاسخ و حساسیت زدایی با حرکات چشم و بازپردازش در کاهش مولفه های شناختی اختلال وسواسی-جبری با تجارب استرس زای زندگی، انجام شد.
روش کاردر این کارآزمایی بالینی کنترل شده تصادفی 60 بیمار مبتلا به OCD با داشتن تجارب استرس زای زندگی و با گمارش تصادفی ساده در دوگروه پروتکل ERP با EMDR (30 نفر) و ERP (30 نفر) طی 12 جلسه در بیمارستان روانپزشکی 22 بهمن قزوین در سال 1397-1396 تحت درمان قرارگرفتند. پرسشنامه باورهای وسواسی (OBQ-44) پیش و پس از درمان و پیگیری 3 ماهه تکمیل شد. داده ها با استفاده ازکای-اسکوئر، تحلیل کوواریانس، تحلیل واریانس مکرر و شاخص تغییر پایدار (RCI) بررسی شدند.
یافته هاریزش در گروه ERP به طور قابل ملاحظه ای بیشتر بود (P ˂ 0.05). شاخص تغییر پایدار در هر دو گروه مداخله معنی-دار بود (96/1 < RCI). تحلیل واریانس مکرر در هر دو پروتکل اثر بخشی معنی داری (P ≤ 0.001) در بهبودی مولفه های شناختی OCD را نشان داد. تحلیل کوواریانس اثر بخشی بیشتر پروتکل ERP با EMDR را در مقایسه با گروه ERP در مولفه اهمیت بیش از حد دادن به افکار را نشان داد (P = 0.001). همچنین، تفاوت میانگین مولفه های شناختی OCD در هر دو گروه در مراحل پس آزمون و پیگیری 3 ماهه در مقایسه با پیش آزمون معنی دار بود (P ≤ 0.001).
نتیجه گیریپروتکل ERP با EMDR در مقایسه با پروتکل ERP دارای نرخ تکمیل، اثربخشی و بهبودی بالینی بیشتری در مولفه های شناختی OCD می باشد.
کلید واژگان: حساسیت زدایی حرکات چشم و باز پردازش, اختلال وسواسی-جبری, مولفه های شناختی وسواسIntroductionThis study aimed to evaluate the effectiveness of Exposure/Response Prevention (ERP) combined with Eye Movement Desensitization Reprocessing (EMDR) as a treatment for obsessive-compulsive disorder (OCD) patients who experienced stressful life events (SLEs), by comparison to ERP.
MethodsThis randomized controlled trial was conducted on 60 OCD patients who experienced SLEs and were resistant to medication treatment. Participants were randomized to ERP plus EMDR (n=30) or ERP (n = 30) The Obsessive Beliefs Questionnaire (OBQ-44) were completed before, after the intervention, and after a 3-month follow-up period. Treatment completion was compared using chi‐square tests, analyses of covariance (ANCOVA), repeated measures analysis of variance (ANOVA), Bonferroni post hoc test, and Reliable Change Index (RCI).
ResultsDropout was significantly higher in the ERP group (P ˂ 0.05). Reliable change index was significant in both intervention groups (RCI < 1.96). Repeated systematic analysis of variance in both protocols showed a significant effect (P ≤ 0.001) on the recovery of cognitive components of OCD. Analysis of covariance showed more efficacy of EMDR protocol plus ERP than ERP group in terms of over-importance of thoughts (P = 0.001). Bonferroni post hoc test showed a significant difference in the mean cognitive components of OCD in both groups at the post-test and 3-month follow-up compared to the pre-test (P ≤ 0.001).
ConclusionsThe EMDR plus ERP protocol, compared with ERP protocol, has a higher rate of completion, efficacy, and clinical improvement in OCD cognitive components.
Keywords: Eye Movement Desensitization Reprocessing, Obsessive Compulsive Disorder, Obsessional Cognitive Components -
فصلنامه سالمند، پیاپی 54 (تابستان 1398)، صص 200 -211اهدافخواب یکی از نیازهای مهم و اساسی هر انسان است. توجه به عوامل تاثیرگذار بر این حوزه اهمیت ویژه ای دارد. پژوهش حاضر به مقایسه مولفه های هیجانی منفی شامل نشخوار فکری، نگرانی، برانگیختگی اضطرابی در افراد سالمند دارای مشکلات خواب و خواب طبیعی پرداخته است.مواد و روش هاپژوهش حاضر از نوع طرح های علی مقایسه ای است. جامعه پژوهش شامل افراد سالمند ساکن شهر تهران در سال 1395 بود که به روش نمونه گیری دردسترس و بر اساس ملاک های ورود و خروج انتخاب شدند. ملاک ورود شامل داشتن سن 60 سال و بیشتر و مبتلانبودن به بیماری ها و اختلالات شدید جسمانی و روانی و ملاک خروج شامل تمایل نداشتن شرکت کننده ها به ادامه همکاری در هر مرحله از پژوهش بود. از 200 سالمند شرکت کننده در پژوهش، 131 نفر پس از همتاسازی گروهی بر اساس متغیرهای جمعیت شناختی وارد تحلیل شدند. به منظور جمع آوری داده ها از شاخص کیفیت خواب پیتزبورگ، پرسش نامه سبک پاسخ دهی نشخواری، پرسش نامه نگرانی پنسیلوانیا و پرسش نامه نشانه های خلقی و اضطرابی مقیاس برانگیختگی اضطرابی استفاده شد. پایایی ابزارها نیز ارزیابی شد. داده ها بعد از جمع آوری به نسخه 18 نرم افزار spss وارد شد و با آمار توصیفی شامل فراوانی و میانگین و آمار استنباطی شامل کای اسکوئر، یومن ویتنی و آزمون تی مستقل تجزیه و تحلیل شد.یافته هامیانگین و انحراف معیار سنی افراد حاضر در پژوهش به ترتیب 68/5 و 6/ 78 بود. میانگین نشخوار فکری در گروه سالمندان با کیفیت خواب ضعیف، 54/039 و در گروه کیفیت خواب طبیعی، 44/919 بود. همچنین میانگین نگرانی در گروه با کیفیت خواب ضعیف و طبیعی به ترتیب، 53/875 و 46/024 و متغیر برانگیختگی اضطرابی در گروه با کیفیت خواب ضعیف و طبیعی با میانگین 55/080 و 43/772 بود که از لحاظ آماری اختلاف معناداری بین میانگین دو گروه از نظر متغیرهای پژوهش وجود داشت (0/001>p).نتیجه گیریبا توجه به نتایج این مطالعه نشخوار فکری، نگرانی و برانگیختگی جسمانی بر کیفیت خواب افراد اثر منفی می گذارد. تمرکز بر این مولفه های هیجانی منفی به عنوان عواملی خطرساز در بروز و تداوم آشفتگی های خواب می تواند در طراحی مداخلات پیشگیرانه مشکلات خواب و کاهش اختلال های روان شناختی مفید باشد.کلید واژگان: خواب, سالخورده, اضطرابObjectivesSleep is one of the basic needs of every human being. Considering the factors affecting this area is of particular importance. The present study compares the negative emotional components, including rumination, worry, arousal anxiety in older people with sleep problems, and those with normal sleep.
Methods & Materials: This research is a causal-comparative study. The study population consisted of older people living in Tehran City in 2016. The study samples were selected by the convenience sampling method and based on inclusion and exclusion criteria. The inclusion criteria included being ≥60 years old, lacking severe illnesses and disorders (whether physical and psychological). The exclusion criterion included the unwillingness to continue study at each stage. Of 200 older people participating in the study, 131 individuals were included in the study after group matching based on demographic variables. Pittsburgh sleep quality index, ruminative responses scale questionnaire, Pennsylvania state worry questionnaire, mood and anxiety symptom questionnaire, and anxious arousal scale were used to collect the study data. The reliability of the tools was also evaluated. The obtained data were analyzed by descriptive statistics of frequency, mean and by inferential statistics of the Chi-square, Man-Whitney U, and Independent t test in SPSS V. 18.ResultsThe Mean±SD age of the subjects was 68.5±6.78 years, respectively. The mean scores of rumination were 54.039 in the elderly group with poor sleep quality and 44.919 in the group with normal sleep quality. Also, the mean scores of worry were 53.875 and 46.024 in the poor and normal sleep quality group, respectively. Finally, the mean arousal anxiety scores were 55.080 and 43.772 in the poor and normal sleep quality group, respectively. There was a statistically significant difference between the mean values of the two groups in terms of research variables (P<0.001).ConclusionAccording to the study results, rumination, worry, and arousal anxiety have a negative effect on the quality of sleep. Focusing on these negative emotional components as risk factors for the emergence and continuation of sleep disturbances can be useful in designing preventive interventions for sleep problems and reducing psychological disorders.Keywords: Sleep, Aged, Anxiety -
هدفهدف پژوهش تعیین ارتباط میان سبک های والدگری، ابرازگری هیجان، کنترل هیجان و دوسوگرایی در ابراز هیجان مادران با مشکلات رفتاری کودکان بود.روشروش پژوهش همبستگی و جامعه آماری کلیه دانش آموزان دختر و پسر پایه سوم تا ششم 12-9 ساله مقطع ابتدایی مناطق 1، 5 و 7 شهر تهران از 5 مدرسه آفتاب آذرین، امام موسی کاظم، 13 آبان، شهید چراغی و کلام مهر به تعداد 1743 در سال تحصیلی 96-95 بود. حجم نمونه بر اساس قاعده رین 1991، تعداد 200 دانش آموز تعیین شد. سپس به روش در دسترس 102 پسر و 98 دختر که واجد ملاک های پژوهش بودند و نمره T بیشتر از 63 را از سیاهه رفتاری کودک آخنباخ 1979، کسب کرده بودند؛ انتخاب شدند. پرسشنامه ابعاد والدگری آلاباما نسخه کودک 1991، توسط کودکان و پرسشنامه ابرازگری هیجانی کینگ و امونز 1990، کنترل هیجانی راجر و نسشوور 1987 و دوسوگرایی در ابرازگری هیجانی کینگ و امونز 1990 توسط مادران تکمیل شد. برای تحلیل داده ها از ضریب همبستگی و رگرسیون چندگانه استفاده شد.یافته هانتایج نشان داد که متغیرهای پژوهش قادرند که 8/20 درصد از واریانس مشکلات رفتاری کودکان را پیش بینی کنند (494/4 =F، 0001/0 =P). در ابعاد والدگری، مشارکت پدر قدرت پیش بینی بیشتری را داشت (194/0- =β، 009/0 =P). در ابرازگری هیجان، مولفه ابراز هیجان منفی (162/0 =β، 026/0 =P)، در کنترل هیجان مولفه مهار خوش خیم (200/0 =β، 009/0 =P) و دوسوگرایی در ابراز هیجان مثبت نیز توانایی پیش بینی مشکلات رفتاری را داشتند (275/0 = β، 003/0 =P).نتیجه گیریاز آنجا که سبک های والدگری، ابرازگری هیجان و کنترل هیجان و دوسوگرایی در ابراز هیجان مادران می تواند در پیش بینی مشکلات رفتاری کودکان موثر باشد؛ بنابراین برای پیشگیری و درمان مشکلات رفتاری این کودکان می توان متغیرهای مذکور را نیز هدف قرار داد و سبک های والدگری و شیوه درست ابراز هیجان را به مادران آموختکلید واژگان: ابرازگری هیجان, دوسوگرایی, سبک های والدگری, مشکلات رفتاریAimThe purpose of this study was to determine relationship between parenting styles, emotional expressiveness, emotional control and ambivalence towards emotional expressiveness of mothers who have children with behavioral problems.MethodsResearch method was descriptive-correlational and statistical population included all third to sixth grade students (nine to 12 years of age) in districts one, five and seven of the City of Tehran municipality. Five schools were chosen, namely, Aftab Azarin, Imam Musa Kazem, 13th Aban, Shahid Cheraghi and Kalam Mehr in the academic year of 2016-2017 (N=1743). Of these, 200 students (102 boys and 98 girls) who met entrance criteria were selected based on availability. Sample size was determined using Rhine’s (1991) formula for sample size, .Each child had earned a T score more that 63 on the Achenbach’s Child Behavior Check List. The Alabama Parenting Questionnaire-Child Form (1991) was filled out by children, The King and Emmons’s Emotional Expressive Questionnaire (1990), Roger and Nesshoever’s Emotional Control Questionnaire (1987), and King and Emmons’s Ambivalence Over Emotional Expressiveness Questionnaire (1990) were filled out by mothers .Correlations and regression analyses were used for data analysis.ResultsThe results indicated that the study variables were able to predict 20.8 % of the variance of children's behavioral problems (F= 4.494, P= 0.0001). In dimensions of parenting, father participation had the highest predictive power (β= -0.194, P= 0.009). In emotional expressiveness, negative emotional expressiveness component (β= 0.162, P= 0.026), in emotional control, the benign control component (β= 0.200, P= 0.009) and the ambivalence over positive emotional expressiveness were able to predict behavioral problems (β=0.275, P= 0.003).ConclusionsSince parenting styles, emotional expressiveness, emotional control and ambivalence over emotional expressiveness in mothers can be effective in predicting children's behavioral problems, these variables can be used in interventions to prevent and treat behavioral problems of these children and to teach mothers correct ways of expressing emotions.Keywords: emotional expressiveness, parenting styles, ambivalence, behavioral problems
-
هدفهدف از پژوهش حاضر شناسایی نقش شباهت چهره در انتخاب جفت، هم از نظر خود زوج ها (شباهت ادراکی) و هم از نظر ارزیابان (شباهت واقعی) می باشد .روشطرح مورد استفاده در این پژوهش از نوع طرح های همبستگی بود. در این پژوهش، 100 نفر (50 زن و 50 مرد) به مقیاس واحد ذهنی شباهت چهره پاسخگو بودند و همسر خود را از جهت میزان شباهت به چهره خودشان و هم ارزیابگران شباهت چهره آن ها در یک دامنه 10 نمره ای ارزیابی کردند.نتایجطبق نتایج پژوهش با 99 درصد اطمینان تفاوت معناداری در شباهت چهره بین زوج های واقعی در برابر زوج های تصادفی دیده شد بدین معنا که شباهت چهره در زوج های واقعی توسط ارزیابگران مشاهده شد.نتیجه گیریطبق نتایج به دست آمده افراد کسانی را به عنوان همسر برای خود انتخاب می کنند که شباهت به چهره خودشان داشته باشد که این انتخاب به صورت ناخودآگاه انجام می شودکلید واژگان: شباهت چهره بین زوج ها, جذابیت زوج ها, شباهت واقعیRooyesh-e-Ravanshenasi, Volume:7 Issue: 4, 2018, PP 167 -180ObjectiveThe purpose of present study identify role similar faces in selection pair, both in terms of self couples (perceptual similarities) and the evaluators (similarities real) is.MethodScheme used in this study of designs correlational. In this study, 100 patients (50 females and 50 males) To scale mental unit similar figures were responsive and his wife direction amount similarities of their faces and both they face similarities expensive evaluators assessed in a range of 10 score.ResultsThe results indicate a significant difference with 99% confidence in the similar faces between couples was actually against random pairs, meaning that couples face in real similarity was observed by evaluators expensive.ConclusionThe results of those as your wife, for that is similar to their own figuresthat this selection is done unconsciouslyKeywords: facial resemblance between couples, couples charm, real similarities
-
هدفهدف پژوهش حاضر بررسی رابطه حضورذهن و ابعاد سرشت - منش شخصیت و سبک های هویتی و تعیین میزان توان پیش بینی حضورذهن صفتی و ابعاد سرشت - منش شخصیت از سبک های هویتی است.روشنمونه مورد مطالعه شامل 223 نفر (دختر:120، پسر:103) از دانشجویان دانشگاه های شهر تهران بودند. جمع آوری داده ها با استفاده از پرسشنامه های سرشت و منش کلونینجر، مقیاس حضور ذهن براون و رایان و پرسشنامه سنجش سبک هویت بروزنسکی، صورت گرفت.نتایجیافته های پژوهش بیانگر این بود که بین حضورذهن صفتی و سبک های هویت وبعد تعهد هویت ونیز بین حضورذهن و ابعاد سرشت- منش شخصیت رابطه ای معنادار وجود دارد. همچنینی نتایج تحلیل رگرسیون نشان داد که سه بعد خودراهبری، خودفراروی و نوجویی به همراه حضورذهن 35 درصد از واریانس مقیاس تعهد هویت وحضورذهن، خودفراروی، همکاری و نوجویی، 26 درصد از واریانس سبک هویت هنجاری را به گونه ای معنادار پیش بینی می کنند.نتیجه گیرییافته های پژوهش حاضر نشان می دهد که حضورذهن و ابعاد زیستی – روانی شخصیت نقش معناداری در فرآیند دستابی به هویت ایفا می کنند. همچنین نشان می دهد که جنبه های زیستی شخصیت نقش معناداری در حضورذهن صفتی دارد.کلید واژگان: حضورذهن, ابعاد سرشت - منش شخصیت, سبک های هویتObjectiveThis study was conducted to examine the relationships between dispositional mindfulness, temperament, personality traits, and identity styles and to determine the predictive power of dispositional mindfulness, temperament, personality traits in identity styles.Methods223 students (120 females and 103 males) from the universities in Tehran were selected as the sample. The data were gathered using the Temperament and Character Inventory, the Mindful Attention Awareness Scale, and the Identity Style Inventory.ResultsDispositional mindfulness was significantly correlated with identity styles and identity commitment. There were also significant relationships between mindfulness and temperament dimensions and character dimensions (-0.32 to 0.38, PConclusionThe findings of this study indicate that mindfulness and the psychobiological aspects of personality may have a significant role in the process of identity achievement. Also, the biological aspects of personality may have a significant role in dispositional mindfulness.Keywords: Mindfulness, Temperament, Character, Identity crisis
-
زمینه و هدفتعریف واژه، تکلیفی است که با استفاده از آن می توان مختصه های عمده هر واژه یا همان اطلاعات اصلی درباره هر واژه را به دست آورد. نقص در تشخیص مختصه های معنایی تعریفی واژه ها، یکی از مشکلاتی است که در کودکان اوتیستیک مشاهده می شود؛ لذا این پژوهش با هدف بررسی اثربخشی برنامه درمانی مبتنی بر آموزش مختصه های معنایی در بهبود مهارت تعریف واژه چهار کودک اوتیستیک با عملکرد بالا انجام شده است.روش بررسیپژوهش حاضر جزو پژوهش های شبه تجربی از نوع مطالعات تک موردی و در قالب طرح ABA بود. برای اجرای پژوهش چهار کودک دارای اوتیسم با عملکرد بالا به روش غیرتصادفی ساده و در دسترس انتخاب شدند و برنامه درمانی مبتنی بر آموزش مختصه های معنایی به مدت سیزده جلسه بر روی آن ها اجرا شد. نتایج حاصل از اجرای برنامه با استفاده از ترسیم نمودار، تحلیل چشمی، محاسبه اندازه اثر دی کوهن و درصد بهبودی بررسی شد.یافته هانمودار تغییرات امتیاز جنبه محتوایی هر چهار کودک در مرحله درمان، روند صعودی داشته است و در مرحله پیگیری افت امتیاز کودکان ناچیز بوده است. اندازه اثر در هر چهار کودک بیشتر از 0٫8 بود و همه بیماران درصد بالای بهبودی بالینی به دنبال دریافت برنامه درمان را نشان دادند.نتیجه گیریطبق نتایج به دست آمده، برنامه درمانی مبتنی بر آموزش مختصه های معنایی، باعث بهترشدن مهارت تعریف واژه در هر چهار کودک شده و نتایج درمانی در مرحله پیگیری نسبتا پایدار بوده است.کلید واژگان: اوتیسم, تعریف واژه, مختصه های معناییBackground and ObjectiveDefinition of a term is a function through which you can obtain main features of each word or the same basic information in relation to each word. One of the main problems of autistic children is a defect in language semantics. They have poor memory performance in storing vocabulary information. Therefore, this study was conducted to evaluate the effectiveness of therapeutic curriculum based on semantic terms training semantic on improving word definitions skills of four high-function autistic children.MethodsThe present study was quasi-experimental research in the form of a single ABA study. After studying literature and interviews with experts, a treatment program designed to needs of autistic children. After determining content validity, its effect on word definitions skill of high-function autistic children investigated. This research was among quasi-experimental case studies with ABA design. Four high-function autistic children were selected using non-randomized and straightforward convenience sampling method to participate in a 13-session therapeutic program based on semantic features. Speech and language pathologists approved the designed program, with content validity of CVR≥0.75.ResultsThen, the results of the program were evaluated using chart drawing, ocular analysis, Di Cohen effect size calculation, and recovery rate. Effect size in all four children was more than 0.8, and following a treatment program, all patients showed high rates of clinical recovery. The children obtained higher scores on the content aspect of word definition than on structural aspect. In term of content, responses to a functional, objective, particular category and second type combination and in time of structural aspect, phrase/quasi-sentence or simple sentence, vague and specific complex category responses showed the most frequencies. The planned treatment program has sufficient content validity and can be implemented in all speech therapy centers.ConclusionRegarding the studies on the effect of the designed treatment plan on the content of word definition in four autistic children with high-performance and their increased scores, it can be concluded that the planned treatment program has the potential to improve their ability since the treatment results were relatively stable follow-up stage. Also, increasing rates of higher-level responses may be regarded as another witness to the changes in their word definition skill, following the treatment program. It should be acknowledged that, by receiving a treatment program, these children would be able to improve their word definition skill, in a relatively short period. By comparing the results in these four children, motivation, linguistic level, family involvement in the repetition of exercises or implementation of other rehabilitation treatments in children can be mentioned as factors contributing to their improvement. Another point to note is that, in most cases, during the final treatment sessions, the gradient of change graph of the children has not been stabled yet. Until the end session, there has been an increase in scores and improvements in skills. From this observation, it can be concluded that the treatment protocol has the potential to increase the number of training sessions to enhance the children skills further.Keywords: Autism, word definition, semantic features
-
چکیده: مطالعه حاضر در چارچوب طرح شبه آزمایشی با دو گروه پس آزمون، و پیگیری 3 ماهه جامعه آماری پژوهش را زنان سالمندی تشکیل می دادند که پیش از اجرای پژوهش به فرهنگ سرای امید شهر تهران مراجعه کرده از این جامعه آماری به تصادف، نمونه ای به حجم 30 نفر هر دو گروه با استفاده از هفتگی 2 ساعته درمان گروهی بخشش قرار گرفت و گروه پس آزمون با هر دو آزمون و 3 ماهه فقط با استفاده از نتایج حاکی از کاهش افسردگی همچنین، نتایج تحلیل داده های مربوط به پرسشنامه نشانگان مختصر گویای تفاوت معناداری بین دو گروه در خرده مقیاس های آن و سه شاخص شدت کلی آشفتگی نشانه های مثبت، و شاخص نشانه می توان گفت درمان گروهی مبتنی بر بخشش در کاهش نشانگان افسردگی و سایر نشانگان آشفتگی روانی که ممکن است با رنجش های بین فردی گذشته سالمندان ارتباط داشته باشند، موثر است و برای ارتقاء بهداشت روانی این مرحله ازکلید واژگان: گروه درمانی مبتنی بر بخشش, زنان سالمند, افسردگی, آشفتگی روانیThe aim of the present study was to evaluate the effectiveness of forgiveness-based group therapy on depression and psychological distress symptoms of elderly women who had been referred to Omid Gerontology Center in Theran. To evaluate the effectiveness of forgiveness- based intervenetion, quasi-experimental design with pre-test, post-test, and three-month follow up was used. The statistical population consisted of all elderly women who had been referred to Omid Gerontology Center in Tehran. The sample consisted of 30 women meeting the research criteria who were randomly divided into control (N=15) and experimental group (N=15). Participants in both groups were assessed by Beck Depression Inventory-II (BDI-II) and Brief Symptoms Inventory (BSI). After pretest, the experimental group met for a total of 8 forgiveness-based intervention sessions (2 hours each). Data showed a reduction in depression severity in experimental group (PKeywords: forgiveness-based group therapy, elderly women, depression, psychological distress
-
نشریه پژوهش اجتماعی، پیاپی 37 (زمستان 1396)، صص 145 -172این تحقیق با هدف بررسی اثر بخشی آموزش راهبردهای رفتار اجتماعی بر کاهش تمایل به فضای مجازی نوجوانان 14 تا 16 سال انجام شده است. روش انجام آن شبه آزمایشی وطرح آن از نوع طرح گروه های کنترل نامعادل است. جامعه ی آماری کلیه ی دانش آموزان هنرستانهای فنی روزانه ی شهر دیواندره با مجموع 280 نفر بوده که برای انتخاب نمونه تمام افراد جامعه به پرسشنامه ی استفاده از فضای مجازی آیزنک پاسخ گفتند. در ادامه 34 نفر از دانش آموزان، که نمره ی بالایی در آزمون استفاده از فضای مجازی کسب کرده بودند، به عنوان نمونه انتخاب شدند. سپس افراد به صورت تصادفی در دو گروه جایگزین و این دو گروه به صورت تصادفی تقسیم و گروه ها نیز به صورت تصادفی به گروه های آزمایش و کنترل نامگذاری شدند، پس از آن برای دانش آموزان گروه آزمایش به مدت دو ماه ،هشت جلسه ی آموزش راهبردهای رفتار اجتماعی برگزار شد، اما گروه کنترل برنامه ی عادی خود را دنبال کردند. در پایان جلسات به صورت همزمان از هر دو گروه پس آزمون استفاده از فضای مجازی آیزنک و شیوه های رفتار اجتماعی لازاروس و فولکمن به عمل آمد. داده های جمع آوری شده برای آزمون فرضیه ها ی پژوهشی این تحقیق، با استفاده از آزمون های آماری tاستودنت، t وابسته وکوواریانس مورد تحلیل آماری قرار گرفتند. یافته ها نشان دهنده این بود که: آموزش راهبردهای رفتار اجتماعی بر کاهش تمایل به مخاطره جویی دانش آموزان تاثیر داشته است. یعنی بین تمایل به مخاطره جویی گروه آزمایش وکنترل بعد از حذف اثر پیش آزمون تفاوت معنی دار مشاهده شد. در ارتباط با فرضیه ی دوم، بین میانگین نمرات گروه آزمایش و کنترل پس از حذف تاثیر پیش آزمون در خرده مقیاس استفاده از فضای مجازی تفاوت معنی دار مشاهده شد. یعنی آموزش راهبردهای رفتار اجتماعی بر کاهش استفاده از فضای مجازی نوجوانان موثر بوده است. نتایج تحلیل کوواریانس در ارتباط با فرضیه ی سوم حاکی از آن بود که آموزش راهبردهای رفتار اجتماعی همدلی را در نوجوانان افزایش نداده است بنابراین این فرضیه رد شد. همچنین نتایج نشان داد که آموزش راهبردهای رفتار اجتماعی ، شیوه های رفتار اجتماعی در دانش آموزان را افزایش می دهد.کلید واژگان: رفتارهای مخاطره جویانه, تکانشگری, همدلیThe purpose of this study was to investigate the effectiveness of teaching social behavior strategies on decreasing the tendency toward cyberspace in adolescents aged 14 to 16 years. The method of performing this quasi-experimental design and the design of the control group is unbalanced. The statistical population of all students of the technical colleges of the city of Divandareh with a total of 280 people responded to Eysenck's impulsivity questionnaire to select a sample of all the population. In the following, 34 students who had a high score in the test of impulsivity were selected as samples. Subjects were then randomly assigned to two subgroups and the two groups were randomly assigned and the groups were randomly assigned to control and control groups, then, for two months, the students of the experimental group received eight sessions of teaching social behavior strategies But the control group followed their regular schedule. At the end of the sessions, both Eisenck's post-test impulsivity and Lazarus and Folkman social behaviors were performed simultaneously. Data collected to test the research hypotheses of this study were analyzed by t-test, t-test and covariance. The findings indicated that: teaching social behavior strategies has affected students' risk aversion. That is, there was a significant difference between the tendency to risk and control of the experimental group after the elimination of the pre-test. In relation to the second hypothesis, there was a significant difference between the mean scores of the experimental and control groups after eliminating the effect of pre-test on the impulsivity subscale. That is, the training of social behavior strategies has been effective in reducing adolescent's impulsivity. The results of the analysis of covariance in relation to the third hypothesis indicated that the training did not increase empathy strategies in adolescents, so this hypothesis was rejected. Also, the results showed that teaching social behavior strategies increases the social behavior of students.Keywords: risky behaviors, impulsiveness, empathy
-
هدفتجارب اولیه با والدین از عواملی است که نقش بسزایی در رشد ویژگی های شخصیتی افراد دارد. پژوهش حاضر به بررسی ویژگی های پیوند والدینی با نوع و شدت آسیب شناسی روانی می پردازد.روشاین پژوهش در قالب طرح همبستگی بر روی 361 نفر از دانشجویان( 156 دختر و 205 پسر) دانشگاه تبریز به شیوه نمونه گیری خوشه ایچند مرحله ای اجرا شد. پرسشنامه پیوند والدینی (PBI) و چک لیست نشانه های بیماری 90 تجدید نظر شده R) (SCL-90- ابزارهای پژوهش حاضر را تشکیل دادند. داده هابا استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 16با روش تحلیل رگرسیون سلسله مراتبی و همبستگی پیرسون تحلیل شدند.یافته هانتایج حاصل نشان داد مراقبت مادر و پدر دارای هبستگی منفی با شاخص های ناراحتی کلی می باشد. رابطه مراقبت مادر با این شاخص ها قوی تر از رابطه آنها با مراقبت پدر است. همچنین از لحاظ قدرت همبستگی بین متغیرها، حمایت افراطی پدر قوی ترین ارتباط را با شاخص های شدت کلی دارد و در مرتبه بعدی مراقبت مادر قرار دارد. معادله رگرسیون نشان می دهد که در درجه اول حمایت افراطی بالای پدر و در درجه دوم مراقبت پایین مادر به صورت معنادار(P<0/05) قادر به پیش بینی به ترتیب 14 و 15 درصد از واریانس شدت و فراوانی علائم روانشناختی می باشند.نتیجه گیریهر دو مولفه پیوند والدینی پدر و مادر با شاخص های کلی ناراحتی دارای رابطه معنادار می باشند. در این میان سبک فرزند پروری کنترل نامهربانانه با ویژگی مراقبت کم و حمایت افراطی بالا آسیب زاترین شیوه تعامل والدین با فرزندان در سال های کودکی و نوجوانی است.کلید واژگان: آسیب شناسی روانی, مراقب والدین, حمایت افراطی والدینObjectiveEarly year experiences with parents play an important role in the development of personality of individuals. In this regard, the present study aimed at assessing the relationship between parental bonding and type and severity of psychopathology in young adults.MethodsA total of 361 students (205 boys and 156 girls) of Tabriz University were selected by cluster sampling method and then tested by Parental Bonding Inventory (PBI) and Symptom Check List-90-R (SCL-90-R). Finally, the obtained data were analyzed using Pearson correlation coefficient and hierarchical regression with SPSS v.16 software.ResultsThe results showed that maternal and paternal care have a significantly negative correlation with the general suffering scales. The correlation of maternal care is stronger than the paternal care. Also, paternal overprotection has the strongest correlation with general severity scales. Regression results indicated that primarily high paternal overprotection and low maternal care significantly (PConclusionParental bonding components have a significant relationship with general suffering scales. Affectionless control parenting style with low care and high overprotection is the most traumatic way of parental interaction in childhood and adolescence.Keywords: Psychopathology, Anxiety, Depression, Parent-child relations
-
هدفطبق تعریف DSM، اختلال دوقطبی نوع I وضعیتی را شرح می دهد که به موجب آن فرد یک یا چند دوره مانیا را تجربه می کند و احتمالا اما نه لزوما یک یا چند تجربه افسردگی اساسی نیز خواهد داشت. شکل و محتوی علائم و نشانه های اختلالاتی که در DSM وجود دارد تحت تاثیر عوامل فرهنگی و قومی قرار دارد. لذا هدف از پژوهش حاضر شناسایی تظاهرات بالینی حمله مانیا در اختلال دوقطبی نوع I در جامعه ایرانی بود.روشاین مطالعه یک پژوهش مقطعی می باشد. شرکت کنندگان در پژوهش حاضر شامل 64 بیمار مبتلا به حمله مانیا در اختلال دوقطبی نوع I می باشد که از بیماران بستری در بیمارستان روانپزشکی رازی و بیمارستان طالقانی به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. داده ها با استفاده از مصاحبه بالینی نیمه ساختاریافته برای اختلالات محور یک (SCID-I) و مقیاس سنجش مانیای یانگ (YMRS) جمع آوری گردید.یافته هایافته ها نشان داد که شایع ترین علائم و نشانه های مانیا در بیماران بستری مبتلا به اختلال دوقطبی نوع I عبارت بود از؛ کاهش نیاز به خواب (1/89)، بینش ضعیف (5/87)، خلق بالا (9/85 )، پرحرفی (7/79) و ویژگی های سایکوتیک ( 8/68 ) و علائم اصلی بیماران بر اساس معیارهای DSM عبارت بود از: کاهش نیاز به خواب (1/89)، پرحرفی (7/79)، سرآسیمگی روانی حرکتی (6/40). طبق نتایج آزمون تی، افراد دارای سابقه خانوادگی اختلال روانی و بدون سابقه خانوادگی اختلال روانی در نمره مانیا تفاوت معناداری با هم ندارند. نتایج تحلیل واریانس یک راهه نشان داد که از نظر آماری در نمره مانیای نخستین سن شروع بیماری، افراد مجرد، متاهل، مطلقه و بیوه، افراد با سطح مختلف تحصیلات و تعداد دفعات بستری، تفاوت معناداری مشاهده نشد. نتایج آزمون خی دو نشان داد که افراد با سطح تحصیلات پایین تر رفتارهای پرخاشگرانه بیشتری را از خود بروز می دهند.نتیجه گیرینتایج این پژوهش نشان داد که شایع ترین علائم و نشانه های مانیا در بیماران بستری مبتلا به اختلال دوقطبی نوع I عبارت بود از؛ کاهش نیاز به خواب، بینش ضعیف، خلق بالا، پرحرفی و ویژگی های سایکوتیک و از آنجایی که علائم اختلال می تواند در پاسخ به درمان تاثیر داشته باشد، لازم است کادر درمان به این علائم توجه داشته باشند.کلید واژگان: اختلال دوقطبی, مانیا, تظاهرات بالینیObjectiveAccording to DSM-5, bipolar disorder is a condition in which the patient experiences one or several manic episodes and sometimes major depressive episodes too. The signs and symptoms of the disorders in DSM are generally influenced by cultural and ethnic factors. Therefore, the present study was aimed at identifying the clinical manifestations of mania in bipolar I disorder in Iranian population.MethodsThe present work is a cross-sectional study. The participants included 64 patients in the manic phase of bipolar I disorder who were selected from the Razi psychiatric hospital and the Taleghani Hospital, using a convenience sampling method. The study data were gathered using the Structured Clinical Interview for DSM-IV Axis I Disorders (SCID-I) and the Young Mania Rating Scale (YMRS).ResultsAccording to the findings, the most common signs and symptoms of mania in hospitalized patients with bipolar I disorder included reduced need for sleep (89.1), poor insight (87.5), elevated mood (85.9), talkativeness (79.7), and psychotic features (68.8). The major symptoms of the patients according to DSM-5 criteria included reduced need for sleep (89.1), talkativeness (79.7), and psychomotor agitation (40.6). According to t-test analysis, patients with and without a history of mental disorders did not have significantly different mania scores. The one-way analysis of variance (ANOVA) analysis indicated no significant difference in mania scores based on the age of onset of the disorder, marital status (single, married, divorced, or widow), education level, and number of hospitalizations. The chi-squared test revealed that patients with a lower education level showed more aggressive behaviors.ConclusionAccording to our results, since the response of a patient to a particular treatment is largely influenced by the symptoms of the disorder, clinicians should pay critical attention to the most common signs and symptoms of any mania.Keywords: Bipolar disorder, Mania, Clinical manifestations
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.