به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

حمیدرضا آقامحمدیان شعرباف

  • علیرضا گل، حمیدرضا آقامحمدیان شعرباف*، ایمان الله بیگدلی، فرهاد فرید حسینی
    زمینه و هدف
    سردرد میگرنی یک بیماری عصب شناختی است که سردردهای متوسط تا شدید را در یک طرف یا دو طرف سر ایجاد می کند. این پژوهش با هدف مقایسه جنسیتی اثربخشی طرحواره درمانی بافتاری بر بهبود کیفیت زندگی افراد مبتلا به میگرن انجام شد.
    مواد و روش ها
    این پژوهش نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل بر روی بیماران مبتلا به میگرن مراجعه کننده به درمانگاه های مغز و اعصاب بیمارستان قائم و فارابی شهر مشهد انجام شد. 30 بیمار به صورت در دسترس، بعد از تشخیص نهایی توسط متخصص مغز و اعصاب انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه 15 نفره آزمایش و کنترل قرار گرفتند. جلسات مداخله در 16 جلسه 90 دقیقه ای به مدت 4 ماه برای گروه آزمایش اجرا و پرسش نامه زمینه یابی سلامت (فرم کوتاه) تکمیل شد. داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS26 و تحلیل کواریانس چندمتغیره تحلیل شد.
    یافته ها
    نتایج تحلیل کواریانس چندمتغیری نشان داد که طرحواره درمانی بافتاری به طور معناداری باعث بهبود سلامت جسمی و روانی در بیماران مبتلا به میگرن شد (01/0>P). نتایج نشان داد که طرحواره درمانی بافتاری باعث بهبود بیشتر سلامت جسمی در زنان مبتلا به میگرن شد اما در مولفه سلامت روانی تفاوتی بین زنان و مردان وجود نداشت.
    نتیجه گیری
    بنابراین می توان نتیجه گیری کرد که طرحواره درمانی بافتاری در مقایسه با گروه کنترل، تاثیر معناداری بر بهبود کیفیت زندگی بیماران مبتلا به میگرن داشت و برای بهبود سلامت جسمی در زنان اثربخش تر بود.
    کلید واژگان: کیفیت زندگی, طرح واره درمانی بافتاری, بیماران مبتلا به میگرن
    Alireza Gol, Hamideza Ahgamohammadian Sherbaf *, Imanullah Bigdeli, Farhad Farid Hosseini
    Introduction
    Migraine headache is a chronic neurological disease that varies in frequency and intensity. This research aimed to compare the effectiveness of a tissue therapy plan in improving the quality of life for individuals with migraines, based on gender.
    Materials and Methods
    The research employed a semi-experimental pre-test/post-test design with a control group. The statistical population included all patients diagnosed with migraines who visited the neurology clinics of Qaim and Farabi hospitals in Mashhad in 1401 (2022). A sample of 30 patients was selected based on availability after final diagnosis by a neurologist and was randomly assigned to two groups of 15: an experimental group and a control group. The intervention comprised 16 sessions, each lasting 90 minutes, conducted over a period of 4 months for the experimental group. Additionally, participants completed a health background questionnaire (short form). Research data were analyzed using SPSS version 26 and multivariate covariance analysis.
    Results
    The results of the multivariate analysis of covariance indicated that tissue schema therapy significantly improved both physical and mental health in migraine patients (P < 0.01). Further analysis revealed that tissue schema therapy improved the physical health of women with migraines, while there was no significant difference between men and women regarding the mental health component.
    Conclusion
    Therefore, it can be concluded that, compared to the control group, tissue schema therapy significantly enhanced the quality of life for migraine patients and was particularly effective in improving physical health in women.
    Keywords: Quality Of Life, Tissue Therapy Scheme, Patients With Migraine
  • حامد دیلم صالحی، محمدجواد اصغری ابراهیم آباد*، حمیدرضا اقامحمدیان شعرباف
    هدف

    هیجانات و عواطف انسان نقش مهمی در سلامت روان ایفا می کنند. در این رابطه، بلوغ عاطفی مهارتی است که هیجانات را در برابر خواسته های محیطی مدیریت می کند. پژوهش حاضر با هدف پیش بینی بلوغ عاطفی بر اساس طرحواره های ناسازگار اولیه با میانجیگری همدلی در دانشجویان صورت گرفت.

    روش

    طرح پژوهش حاضر توصیفی و از نوع همبستگی بود. جامعه مورد مطالعه شامل دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد مشغول به تحصیل در سال تحصیلی 1401-1402 بود که از بین آن ها 353 نفر به روش نمونه گیری دردسترس وارد مطالعه شدند. برای جمع آوری داده ها از مقیاس بلوغ عاطفی سینگ و بهارگاوا (1990)، پرسشنامه طرحواره یانگ (1998) و مقیاس همدلی هیجانی متعادل مهرابیان و اپستین (1972) استفاده شد. جهت بررسی نقش متغیر میانجی روش مدل یابی معادلات ساختاری به کار گرفته شد.

    یافته ها

    یافته های حاصل از ضریب همبستگی پیرسون نشان داد بین طرحواره های ناسازگار اولیه با بلوغ عاطفی و همدلی همبستگی منفی و معناداری وجود دارد. همچنین بلوغ عاطفی با همدلی دارای همبستگی مثبت و معناداری است. یافته های حاصل از مدل معادلات ساختاری بیان کرد رابطه بین طرحواره های ناسازگار اولیه و بلوغ عاطفی به طور بی واسطه برقرار است و همدلی نمی تواند این رابطه را میانجیگری کند.

    نتیجه گیری

    با توجه به نتایج این پژوهش، تاثیر طرحواره های ناسازگار اولیه بر بلوغ عاطفی می تواند بیش از پیش مورد توجه قرار گیرد.

    کلید واژگان: بلوغ عاطفی, طرحواره های ناسازگار اولیه, همدلی
    Hamed Deilam Salehi, MohammadJavad Asghari Ebrahimabad, Hamidreza Aghamohammadian Sharbaf
    Purpose

    Human emotions and feelings play a significant role in mental health. In this regard, emotional maturity is a skill that manages emotions in response to environmental demands. The present study aimed to predict emotional maturity based on early maladaptive schemas mediated by empathy in college students.

    Methodology

    The research method was descriptive and correlational. The study population consists of Ferdowsi University students enrolled in the academic year 2022-2023. Among them, 353 individuals were selected through convenience sampling. Singh and Bhargava Emotional Maturity Scale (1990), Young Schema Questionnaire (1998), and Mehrabian and Epstein Balanced Emotional Empathy Scale (1972) were used for data collection. Structural equation modeling was employed to examine the mediating role of variable.

    Findings

    The Pearson correlation coefficient indicated a significant negative correlation between early maladaptive schemas and emotional maturity and empathy. Additionally, emotional maturity had a significant positive correlation with empathy. The results of the structural equation model revealed that the relationship between early maladaptive schemas and emotional maturity is directly established and empathy cannot mediate this relationship.

    Conclusion

    Given the results of this study, the impact of early maladaptive schemas on emotional maturity can be of increased concern.

    Keywords: Emotional maturity, Early maladaptive schemas, Empathy
  • مونا خیامی، حمید رضا آقامحمدیان شعرباف، مجید معینی زاده*

     بازنشستگی، به عنوان موضوعی چالش برانگیز و مرحله ای اجتناب ناپذیر در زندگی کاری افراد است که با پیامدهای ناگواری برای سلامت و بهزیستی روانی آن ها همراه است. بهزیستی اجتماعی، یکی از ابعاد بهزیستی است که می تواند تحت تاثیر بازنشستگی قرار گیرد. هدف پژوهش حاضر، بررسی نقش میانجی سرمایه روان شناختی در رابطه معناداری زندگی و بهزیستی اجتماعی در افراد میان سال بازنشسته بود.مواد و روش ها پژوهش حاضر، توصیفی و از نوع همبستگی بود. جامعه آماری این پژوهش متشکل از کلیه بازنشستگان میان سال عضو کانون بازنشستگان آموزش و پرورش و کانون کارگران بازنشسته تامین اجتماعی خراسان رضوی بود. از جامعه مورد نظر، نمونه ای به حجم 382 نفر به صورت در دسترس انتخاب شد. داده های پژوهش با استفاده از پرسشنامه های بهزیستی اجتماعی، معنای زندگی و سرمایه روان شناختی، گردآوری شد. برای تحلیل و کسب شاخص های آمار توصیفی، همبستگی پیرسون و تحلیل مسیر از نرم افزار های SPSS و Lisrel بهره گیری شد.یافته هایافته های پژوهش نشان داد معناداری زندگی به طور مستقیم بر بهزیستی اجتماعی تاثیر دارد. همچنین معناداری زندگی به طور غیرمستقیم نیز با میانجی گری امیدواری و خوش بینی بر بهزیستی اجتماعی افراد میان سال بازنشسته تاثیر دارد.نتیجه گیریبراساس یافته های پژوهش، معناداری زندگی، امیدواری و خوش بینی به عنوان توانمندی های مثبت روان شناختی در افزایش بهزیستی اجتماعی افراد میان سال بازنشسته، نقش ایفا می کنند. نتایج این پژوهش به شناسایی عواملی که در افزایش بهزیستی اجتماعی نقش دارند، کمک می کند و نتایج آن می تواند در افزایش بهزیستی اجتماعی این گروه از افراد، مفید واقع گردد.

    کلید واژگان: معناداری زندگی, آسایش اجتماعی, سرمایه روان شناختی, بازنشسته, میان سال
    Mona Khayyami, Hamidreza Aghamohammadian Sharbaf, Majid Moeenizadeh *
    Introduction

    Retirement is a challenging and unavoidable step in the working life of people, which is associated with adverse consequences for their mental health and well-being. Social well-being is one of the dimensions of well-being that can be affected by retirement. The aim of this study was to investigate the mediating role of psychological capital in the relationship between the meaning of life and social well-being in middle-aged retirees.

    Materials and Methods

    The present study was descriptive and correlational. The statistical population of this study consisted of all middle-aged retirees who are members of the Education Retirees Association and the Khorasan Razavi Social Security Retired Workers Association. A sample of 382 people was selected from the study population. Research data were collected using questionnaires of social well-being, meaning of life and psychological capital. SPSS and Lisrel software were used to analyze and obtain descriptive statistics, Pearson correlation and path analysis.

    Results

    The findings of the study indicated that the meaning of life directly affects social well-being. Also, the meaning of life indirectly by mediating hope and optimism affects the social well-being of retired middle-aged people.

    Conclusion

    According to the findings of the study, the meaning of life, hope, and optimism as positive psychological strengths playing role in increasing the social well-being of retired middle-aged people. Results of the study help to identify the factors which play role in increasing social well-being and the results can be useful in increasing the social well-being of this group of people.

    Keywords: Meaning Of Life, Social Well-Being, Psychological Capital, Retired, Middle Age
  • سید ایمان سیدزاده دلویی، حمیدرضا آقامحمدیان شعرباف*، محمدسعید عبدخدایی، علی غنایی چمن آباد

    اهداف:

     مصرف مشکل ساز پورنوگرافی یکی از نگرانی های نوظهور بالینی است که باعث تخریب کارکردهای فرد می شود. بنابراین به کارگیری درمان های نوظهور رفتاری و تکنولوژیک ضروری است. هدف پژوهش حاضر، بررسی اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و تحریک الکتریکی مستقیم فراجمجمه ای و درمان ترکیبی بر کاهش ولع و مصرف مشکل ساز پورنوگرافی بود. 

    مواد و روش ها:

     پژوهش حاضر، شبه آزمایشی از نوع طرح های تک آزمودنی A-B-A است. مرحله اول این طرح (A) خط پایه، مرحله دوم (B) مرحله مداخله و پس از اتمام مرحله مداخله، مرحله پیگیری (A) انجام می شود. جامعه آماری شامل کلیه مردان 18 تا 24 سال مراجعه کننده به کلینیک روان شناسی و مشاوره دانشگاه فردوسی مشهد در سال 1401 بود. نمونه شامل 9 مرد بود که به شیوه داوطلبانه و هدفمند از بین افراد دارای ملاک های ورود انتخاب شدند و با کمک نرم افزار تصادفی سازی و ساخت توالی تصادفی SAS و به روش اجرای پنهان سازی تخصیص تصادفی SNOSE در سه گروه آزمایش جای گذاری شدند. داده ها به روش ترسیم دیداری، درصد بهبودی، شاخص تغییر پایا و شاخص های کارایی بالینی تحلیل شدند.

    یافته ها:

     باتوجه به نتایج به دست آمده، درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد به کاهش ولع و مصرف مشکل ساز پورنوگرافی به مقدار 26/2 با اندازه اثر 0/63 و به مقدار 27/05 با اندازه اثر 0/62 منجر شد. همچنین، مداخله تحریک الکتریکی مستقیم فراجمجمه ای به کاهش ولع و مصرف مشکل ساز پورنوگرافی به مقدار 22/7 با اندازه اثر 0/56 و به مقدار 21/2 با اندازه اثر 0/53 منجر شد. درنهایت، درمان ترکیبی به کاهش ولع و مصرف مشکل ساز پورنوگرافی به مقدار 33/4 با اندازه اثر 0/72 و به مقدار 29/3 با اندازه اثر 0/67 منجر شد که همگی مداخلات در سطح 0/05 معنادار بود.

    نتیجه گیری:

     به طورکلی می توان گفت درمان ترکیبی نسبت به درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و تحریک الکتریکی مستقیم فراجمجمه ای، به کاهش معنا دار بیشتر ولع مصرف و استفاده مشکل ساز از پورنوگرافی منجر شد. همچنین، درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد نسبت به تحریک الکتریکی مستقیم فراجمجمه ای به کاهش معنا دار بیشتر ولع مصرف و استفاده مشکل ساز از پورنوگرافی منجر شد.

    کلید واژگان: مصرف مشکل ساز پورنوگرافی, ولع, درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد, تحریک الکتریکی مستقیم فراجمجمه ای
    Seyed Iman Seyedzadeh Dalooyi, Hamidreza Aghamohammadian Sharbaaf*, MohammadSaeed Abdekhodaei, Ali Ghanaei Chamanabad

    Objectives:

     Problematic pornography use (PPU) is one of the emerging clinical concerns that can negative affect individual performance. Therefore, it is necessary to use emerging behavioral and technological treatments. This study aims to investigate the effectiveness of acceptance and commitment therapy (ACT) and transcranial direct current stimulation (tDCS) in reducing craving and PPU in young men.

    Methods :

    This is a clinical trial with a pre-test/post-test/follow-up design. The study population consists of all men aged 18-24 years referred to the counseling clinic of Ferdowsi University of Mashhad, Iran in 2022 with diagnosed PPU. Of these, 9 were selected purposefully based on the entry criteria. They were placed in three groups of ACT, tDCS, and ACT±tDCS, using the computerized random number generator in SAS software, version 9.4 and the sequentially numbered, opaque, sealed envelopes (SNOSE) to preserve random allocation concealment. The data were analyzed based on visual analysis, percentage of non-overlapping data index, and mean percentage reduction (MPR).

    Results:

     The ACT led to a decrease in craving (MPR=26.2% with an effect size of 0.63) and PPU (MPR=27.05% with an effect size of 0.62). Also, tDCS led to a decrease in craving (MPR=22.7% with an effect size of 0.56) and PPU (MPR=21.2% with an effect size of 0.53). The combined treatment (ACT±tDCS) led to a decrease in craving (MPR=33.4% with an effect size of 0.72) and PPU (MPR=29.3% with an effect size of 0.67). The effects in all groups were significant (P<0.05).

    Conclusion:

     The combination of ACT and tDCS can lead to a more significant reduction in craving and PPU in young men than ACT and tDCS alone. ACT is more effective than tDCS in reducing craving and PPU.

    Keywords: Problematic pornography use, Craving, Acceptance, commitment therapy, Transcranial direct current stimulation
  • فاطمه سروری، شهربانو عالی*، حمیدرضا آقامحمدیان شعرباف، مرضیه عالی، مرضیه دین دوست
    زمینه و هدف

     امروزه روابط پیش از ازدواج و معنای آن برای جوانان در آستانه ازدواج، در مقایسه با نسل های گذشته، تفاوت قابل توجهی را نشان می دهد. در این بین، با توجه به حساسیت نقش دختران در خانواده و جامعه، ادراک فهم آنان از روابط پیش از ازدواج، در گذر زمان و در دو نسل متمادی، ضروری به نظر می رسد ؛ از این رو، هدف از پژوهش حاضر، شناسایی فهم دانشجویان دختر و مادران آن ها از روابط پیش از ازدواج بود.

    روش

    این پژوهش کاربردی و از نوع کیفی با رویکرد پدیدارشناسی است. نمونه مورد مطالعه شامل 17 نفر از دانشجویان دختر مشغول به تحصیل در دانشگاه فردوسی مشهد در سال 1400و مادران آن ها بودند که به روش هدفمند  انتخاب شدند. از شرکت کنندگان مصاحبه نیمه ساختاریافته به عمل آمد، سپس کلمه به کلمه پیاده سازی شده و به روش یارونین (2004) تجزیه و تحلیل شد.

    یافته ها

    در این مطالعه 5 مضمون اصلی شامل: عشق در روابط پیش از ازدواج، الزامات یک رابطه سالم پیش از ازدواج، مزایای رابطه پیش از ازدواج، معایب رابطه پیش از ازدواج و راهبردهای مدیریت رابطه پیش از ازدواج، شناسایی شد.

    نتیجه گیری

    به نظر می رسد دیدگاه دختران به روابط پیش از ازدواج، بیشتر مبتنی بر هیجانات و دیدگاه مادران مبتنی بر منطق و واقع نگری است؛ این تفاوت در زیرمضمون های گزارش شده محسوس بود. با این حال هردو گروه بر ضرورت نظارت خانواده و مشاوره ازدواج تاکید می ورزند.

    کلید واژگان: تفاوت نسلی, روابط پیش از ازدواج, عشق, گونه شناسی
    Fatemeh Sarvari, Shahrbanoo Aali*, Hamidreza Aghamohammadian Sharbaf, Marziyeh Aali, Marziyeh Dindoost
    Objective

    Today, premarital relationships and their meaning for young people on the verge of marriage significantly differ from previous generations. In the meantime, considering the sensitivity of the role of girls in the family and society, it seems necessary to understand their understanding of premarital relationships over time and in two generations. Therefore, the current research aimed to identify the knowledge of female students and their mothers about premarital relationships.

    Method

    This is an applied and qualitative research with a phenomenological approach. The study sample included 17 female Ferdowsi University of Mashhad students and their mothers, who were selected purposefully. A semi-structured interview was conducted with the participants. In order to analyze the data, the phenomenological method and MAXQDA software was used.

    Results

    In this study, five main themes were identified, including 1. love in premarital relationships, 2. requirements of a healthy premarital relationship, 3. advantages of premarital relationship, 4. disadvantages of premarital relationship, and 5. premarital relationship management strategies.

    Conclusion

    The daughter's view of premarital relationships seems more based on emotions, and the mother's view is based on logic and realism; this difference was noticeable in the reported sub-themes. However, both emphasize the necessity of family supervision and marriage counseling.

    Keywords: generational difference, love, premarital relationships, typology
  • علی اعظم رجبیان، محمدجواد اصغری ابراهیم آباد*، حمیدرضا آقا محمدیان شعرباف، سید کاظم رسول زاده طباطبایی
    زمینه و هدف

    در زمینه علل‎ اختلال بدریخت انگاری بدن تقریبا اطلاع دقیقی در دست نیست. بسیاری از مبتلایان به اختلال بدریخت انگاری بدن که متقاضی جراحی پلاستیک هستند، به ‎این درمان‎ها پاسخ منفی نشان می‎دهند و گاهی نیز علایم بدتر می‎شود. هدف پژوهش حاضر، بررسی علل اختلال بدریخت انگاری بدن در زنان است.

    مواد و روش ها

    مطالعه حاضر به شیوه کیفی، از نوع تحلیل محتواست. متغیرها و مقوله ها به شیوه مصاحبه با 15 متخصص و 8 فرد مبتلا به اختلال بدریخت انگاری بدن و بررسی 71 مقاله به دست آمده است. همچنین برای تشخیص اختلال بدریخت انگاری بدن، علاوه بر مصاحبه از پرسش نامه وسواس فکری عملی ییل براون استفاده شد. روش نمونه گیری در این پژوهش، نمونه گیری هدفمند است. تجزیه و تحلیل داده ها در 3 مرحله کدگذاری باز، محوری و انتخابی انجام شد. اعتبار مولفه ها از طریق محاسبه شاخص تحلیل محتوا بررسی شد.

    یافته ها

    مولفه های اصلی تاثیرگذار در اختلال بدریخت انگاری بدن شامل عوامل فرهنگی و اجتماعی، روان شناختی و زیستی می شود.

    نتیجه گیری

    با توجه به نتایج به دست آمده، عوامل متعددی در بروز اختلال بدریخت انگاری بدن نقش دارند و شناسایی آن ها در محیط ها، فرهنگ ها و جوامع مختلف امکان تدوین یک بسته آموزشی یا درمانی و اجرای آن را با یک روش تجربی فراهم می کند.

    کلید واژگان: بدریخت انگاری بدن, تحلیل محتوا, اختلال بدریخت انگاری بدن
    Ali Azam Rajabian, Mohammad Javad Asghari Ebrahimabad*, Hamidreza Aghamohammadian Sharbaf, Seyed Kazem Rasoolzadeh Tabatabaei
    Background and Aim

    There is almost no accurate information about the causes of body dysmorphic disorder. Many patients with body dysmorphic disorder who apply for plastic surgery show a negative response to these treatments and sometimes the symptoms get worse. The purpose of the present study was to investigate the causes of body dysmorphic disorder in women.

    Methods & Materials

    The present research was a qualitative study with a content analysis type. Variables and categories were obtained by interviewing 15 experts and eight people with body dysmorphic disorder and reviewing 71 articles. Also, to diagnose body dysmorphic disorder, Yale Brown’s Practical Obsession Questionnaire was used in addition to the interviews. The sampling method in this research was purposive sampling. Data analysis was done in three stages: open, central, and selective coding. The validity of the components was checked by calculating the content analysis index.

    Ethical Considerations

    In the research, before the interview, written consent was received regarding the specificity and confidentiality of the research (Code: IR.UM.REC.1401.105).

    Results

    The influential factors in body dysmorphic disorder were: a. Cultural and social factors b. Psychological factors, and c. Biological factors.

    Conclusion

    According to the obtained results, several factors play a role in the occurrence of body dysmorphic disorder, and their identification in different environments, cultures, and societies provides the possibility of developing preventive measures, and designing and developing a suitable treatment model. However, to increase the external validity of the research, it is suggested to conduct similar research in other societies.

    Keywords: Body dysmorphic disorder, Content analysis, BDD
  • علیرضا گل، حمیدرضا آقامحمدیان شعرباف*، ایمان الله بیگدلی، فرهاد فرید حسینی
    مقدمه

    کیفیت زندگی، یکی از حیطه های اساسی محسوب می شود که در روند رشد و تحول انسان از اهمیت اساسی و انکارناپذیری برخوردار است. لذا پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش پیش بینی کنندگی عوامل بافتاری (انعطاف پذیری روان شناختی، پذیرش و شفقت با خود) در کیفیت زندگی بیماران مبتلا به میگرن انجام شد.
     

    روش کار

    پژوهش حاضر ازنظر هدف، بنیادی و ازلحاظ روش توصیفی از نوع همبستگی (رگرسیون) بود. جامعه آماری شامل کلیه بیماران مبتلا به میگرن که در نیمه دوم سال 1401 به درمانگاه های مغز و اعصاب شهر مشهد مراجعه کردند، بود. حجم نمونه پژوهش با استفاده از نرم افزار جی پاور 222 نفر در نظر گرفته شد که به روش نمونه گیری در دسترس از طریق مراجعه به درمانگاه مغز و اعصاب بیمارستان قایم و فارابی، توسط افرادی که براساس تشخیص متخصص مغز و اعصاب تشخیص میگرن دریافت کردند، پرسشنامه ها تکمیل شد. داده ها از طریق پرسشنامه های زمینه یابی سلامت            (SF-36)، پذیرش درد مزمن (P-CPAQ)، شفقت با خود (فرم کوتاه) (SCS) و پذیرش و عمل (AAQ-II) جمع آوری شد. سپس اطلاعات با استفاده از نرم افزار spss26 و روش رگرسیون چندگانه انجام شد.

    یافته ها

    نتایج حاصل از اجرای رگرسیون چندگانه نشان داد که عوامل بافتاری قادر به پیش بینی کیفیت زندگی افراد مبتلا به میگرن بود (05/0>p). ضریب تعیین 14/0 به دست آمد که نشان دهنده این است که انعطاف پذیری روان شناختی، پذیرش و شفقت با خود می توانند 14 درصد از تغییرات کیفیت زندگی افراد مبتلا به میگرن را تبیین کنند. همچنین نتایج ضرایب رگرسیون استاندارد شده نشان داد که درگیری در فعالیت، تمایل به درد و انعطاف پذیری روان شناختی به صورت مثبت و همانندسازی افراطی به صورت منفی معناداری قادر به پیش بینی کیفیت زندگی بیماران مبتلا به میگرن بود، اما بقیه مولفه ها قادر به پیش بینی کیفیت زندگی بیماران مبتلا به میگرن نبودند.

    نتیجه گیری

    براساس نتایج پژوهش، بالا بودن پذیرش درد و انعطاف پذیر روان شناختی در بیماران مبتلا به میگرن می تواند منجر به افزایش کیفیت زندگی در آنها شود.

    کلید واژگان: انعطاف پذیری روان شناختی, پذیرش درد, شفقت با خود, کیفیت زندگی, بیماران مبتلا به میگرن
    Alireza Gol, Hamidreza Aghamohamedian Shearbaf*, Imanullah Begdoli, Farhad Farid Hosseini
    Introduction

    Quality of life is one of the basic areas that are of fundamental and undeniable importance in the process of human growth and development. Therefore, the present study was conducted with the aim of investigating the predictive role of contextual factors (psychological flexibility, acceptance, and self-compassion) in the quality of life of migraine patients.

    Methods

    The current research was fundamental in terms of its purpose and correlational (regression) in terms of descriptive method. The statistical population included all patients with migraines who were referred to neurology clinics in Mashhad in the second half of 1401. The sample size of the research was considered to be 222 people using JPower software, who were diagnosed with migraine based on the diagnosis of a neurologist in Qaim and Farabi Hospital, using an available sampling method. The questionnaires were completed. Data were collected through the questionnaires of health context (SF-36), acceptance of chronic pain (P-CPAQ), self-compassion (short form) (SCS), and acceptance and action (AAQ-II). Then the data was analyzed using spss26 software and multiple regression method.

    Results

    The results of multiple regression showed that tissue factors were able to predict the quality of life of people with migraine (p < 0.05). The coefficient of determination was 0.14, which indicates that psychological flexibility, acceptance, and self-compassion can explain 14% of the changes in the quality of life of people with migraine. Also, the results of the standardized regression coefficients showed that involvement in activity, tendency to pain, and psychological flexibility in a positive way and extreme identification in a negative way were significantly able to predict the quality of life of migraine patients, but the rest of the components were able to predict the quality The lives of patients with migraine were not.

    Conclusions

    Based on the results of the research, the high acceptance of pain and psychological flexibility in migraine patients can lead to an increase in their quality of life.

    Keywords: Psychological flexibility, Pain acceptance, Self-compassion, Quality of life, Migraine patients
  • فرشته ظریفیان، محمدسعید عبدخدائی*، حمیدرضا آقامحمدیان شعرباف
    هدف

    پژوهش حاضر با هدف بررسی تاثیر آموزش برنامه خودشناسی با رویکرد صدرایی بر افزایش هوش معنوی انجام شد.

    روش

    روش این پژوهش  شبه آزمایشی و از نوع پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری شامل دانشجویان دختر دانشگاه فردوسی مشهد بود که تعداد 40 نفر از آن ها با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش (20) نفر و کنترل (20 نفر) جایگزین شدند. به گروه آزمایش شش جلسه آموزش خودشناسی با رویکرد صدرایی ارایه شد و گروه کنترل مداخله ای دریافت نکردند. ابزار مورداستفاده در مطالعه حاضر پرسشنامه ی هوش معنوی سهرابی و ناصری بود که در دو مرحله پیش از مداخله و پس از مداخله استفاده شد. تحلیل داده های پژوهش توسط نرم افزار SPSS-19 و با استفاده از آزمون تحلیل کوواریانس تک و چند متغیری انجام شد.

    یافته ها

    نتایج نشان دهنده ی تفاوت معناداری بین گروه های آزمایش و کنترل بود. نتایج نشان داد که آموزش خودشناسی با رویکرد ملاصدرا منجر به ارتقای هوش معنوی دانشجویان دختر دانشگاه فردوسی گردید.

    کلید واژگان: خودشناسی, رویکرد صدرایی, برنامه آموزشی, هوش معنوی
    Fereshte Zarifian, MohammadSaid Abdekhodae *, Hamidreza Aghamohammadian Sharbaf
    Purpose

    The aim of this study was to investigate the effect of self-knowledge education with Sadra's approach on increasing spiritual intelligence.

    Method

    This research was a quasi-experimental study with pretest-posttest and control group design. The statistical population includes the female students of Ferdowsi University of Mashhad. From this population, 40 students were selected using convenience sampling method and were randomly divided into two experimental (n=20) and control (n=20) groups. The experimental group received six sessions of self-knowledge education with the Sadrai approach, and the control group did not receive any intervention. The Sohrabi and Naseri's spiritual intelligence questionnaire was used to collect data at two stages of pre and post test.  The data were analized using ANCOVA and MANCOVA methods by SPSS-19 software.

    Findings

    The results showed significant difference between the experimental group and control group in the variable of study indicating that self-knowledge education with Sadra's approach led to the promotion of spiritual intelligence of female students of Ferdowsi University.

    Keywords: Self-knowledge Education, Sadra Approach, educational program, Spiritual Intelligence
  • علی اعظم رجبیان، محمدجواد اصغری ابراهیم آباد*، حمیدرضا آقا محمدیان شعرباف، سید کاظم رسول زاده طباطبایی
    زمینه و هدف

    در زمینه علل‎ اختلال بدریخت انگاری بدن تقریبا اطلاع دقیقی در دست نیست. بسیاری از مبتلایان به اختلال بدریخت انگاری بدن که متقاضی جراحی پلاستیک هستند، به ‎این درمان‎ها پاسخ منفی نشان می‎دهند و گاهی نیز علایم بدتر می‎شود. هدف پژوهش حاضر، بررسی علل اختلال بدریخت انگاری بدن در زنان است.

    مواد و روش ها

    مطالعه حاضر به شیوه کیفی، از نوع تحلیل محتواست. متغیرها و مقوله ها به شیوه مصاحبه با 15 متخصص و 8 فرد مبتلا به اختلال بدریخت انگاری بدن و بررسی 71 مقاله به دست آمده است. همچنین برای تشخیص اختلال بدریخت انگاری بدن، علاوه بر مصاحبه از پرسش نامه وسواس فکری عملی ییل براون استفاده شد. روش نمونه گیری در این پژوهش، نمونه گیری هدفمند است. تجزیه و تحلیل داده ها در 3 مرحله کدگذاری باز، محوری و انتخابی انجام شد. اعتبار مولفه ها از طریق محاسبه شاخص تحلیل محتوا بررسی شد.

    یافته ها

    مولفه های اصلی تاثیرگذار در اختلال بدریخت انگاری بدن شامل عوامل فرهنگی و اجتماعی، روان شناختی و زیستی می شود.

    نتیجه گیری

    با توجه به نتایج به دست آمده، عوامل متعددی در بروز اختلال بدریخت انگاری بدن نقش دارند و شناسایی آن ها در محیط ها، فرهنگ ها و جوامع مختلف امکان تدوین یک بسته آموزشی یا درمانی و اجرای آن را با یک روش تجربی فراهم می کند.

    کلید واژگان: بدریخت انگاری بدن, تحلیل محتوا, اختلال بدریخت انگاری بدن
    Ali Azam Rajabian, Mohammad Javad Asghari Ebrahimabad*, Hamidreza Aghamohammadian Sharbaf, Seyed Kazem Rasoolzadeh Tabatabaei
    Background and Aim

    There is almost no accurate information about the causes of body dysmorphic disorder. Many patients with body dysmorphic disorder who apply for plastic surgery show a negative response to these treatments and sometimes the symptoms get worse. The purpose of the present study was to investigate the causes of body dysmorphic disorder in women.

    Methods & Materials

    The present research was a qualitative study with a content analysis type. Variables and categories were obtained by interviewing 15 experts and eight people with body dysmorphic disorder and reviewing 71 articles. Also, to diagnose body dysmorphic disorder, Yale Brown’s Practical Obsession Questionnaire was used in addition to the interviews. The sampling method in this research was purposive sampling. Data analysis was done in three stages: open, central, and selective coding. The validity of the components was checked by calculating the content analysis index.

    Ethical Considerations

    In the research, before the interview, written consent was received regarding the specificity and confidentiality of the research (Code: IR.UM.REC.1401.105).

    Results

    The influential factors in body dysmorphic disorder were: a. Cultural and social factors b. Psychological factors, and c. Biological factors.

    Conclusion

    According to the obtained results, several factors play a role in the occurrence of body dysmorphic disorder, and their identification in different environments, cultures, and societies provides the possibility of developing preventive measures, and designing and developing a suitable treatment model. However, to increase the external validity of the research, it is suggested to conduct similar research in other societies.

    Keywords: Body dysmorphic disorder, Content analysis, BDD
  • حسین فرخی، حمیدرضا آقامحمدیان شعرباف*، سید ایمان سیدزاده دلوئی، حمید ذوالفقاری
    زمینه و هدف

    اختلال طیف اوتیسم با نارسایی های شناختی مرتبط است؛ ازاین رو تدوین و اجرای مداخلات نوین با تمرکز بر عملکردهای شناختی می تواند مفید باشد. پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی تعامل انسان-ربات بر کارکردهای اجرایی (حافظه کاری، توجه پایدار، بازداری پاسخ) کودکان دارای اختلال طیف اوتیسم انجام گرفت.

    روش بررسی

    روش این پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون همراه با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را کودکان سنین 6تا10ساله مراجعه کننده به کلینیک های مشاوره و روان شناسی شهر مشهد با تشخیص اختلال طیف اوتیسم در سال 1397 تشکیل دادند. نمونه آماری 32 شرکت کننده واجد شرایط داوطلب بودند که ازطریق نمونه‏گیری دردسترس وارد مطالعه شدند و به طور تصادفی در دو گروه مداخله و گواه (هر گروه شانزده نفر) قرار گرفتند. به منظور انتخاب افراد گروه نمونه، از مصاحبه بالینی ساختاریافته (فیرست، 2015) و مقیاس ارزیابی اوتیسم در دوران کودکی (اسچوپلر و همکاران، 1980) استفاده شد. در گروه مداخله، آموزش گروهی تعامل انسان-رباتیک طی دوازده جلسه شصت دقیقه ای، هفته ای سه بار انجام گرفت؛ اما گروه گواه هیچ مداخله ای دریافت نکرد. داده‏ها با آزمون کامپیوتری تکلیف N تعداد به عقب (جگی و همکاران، 2010) و آزمون جامع سنجش دیداری و شنیداری (اربل و همکاران، 2014) جمع آوری شد. تحلیل داده ها با آزمون های تحلیل کوواریانس و تی مستقل در سطح معناداری 0٫05 توسط نرم افزار SPSS نسخه 21 صورت گرفت.

    یافته ها

    بعد از حذف اثر پیش آزمون، بین میانگین نمرات پس آزمون گروه آزمایش و گروه گواه در متغیرهای سرعت اجرا (0٫001>p) و توجه پایدار دیداری (0٫001>p) و بازداری پاسخ دیداری (0٫001>p) تفاوت معناداری وجود داشت؛ همچنین براساس شاخص اندازه اثر، به ترتیب 68درصد و 50درصد و 31درصد از تغییرات نمره متغیرها در اثر اعمال مداخله تعامل انسان-رباتیک بود.

    نتیجه گیری

    براساس نتایج مطالعه، استفاده از مداخله تعامل انسان-رباتیک در بهبود کارکردهای اجرایی کودکان مبتلا به اختلال طیف اوتیسم اثربخش است؛ بنابراین به کارگیری این روش در کنار سایر مداخلات موجود، مفید و موثر است.

    کلید واژگان: تعامل انسان-رباتیک, کارکردهای اجرایی, اختلال طیف اوتیسم
    Hossein Farrokhi, Hamidreza Aghamohammadian Sharbaaf *, Seyed Iman Seyedzadeh Dalooyi, Hamid Zolfaghari
    Background & Objectives

    Autism spectrum disorder (ASD) is a neurodevelopmental disorder characterized by persistent deficits in social interactions and communication along with repetitive patterns of behavior, interests, or activities. It is a chronic and debilitating psychiatric condition of children with cognitive impairment. One of the damaged areas in these children is executive functions, a topic of great interest for investigation in autism. The psychological components of executive functions include attention, memory, and response inhibition problems. Technological interventions show remarkable results in improving social communication skills in children with ASD. Therefore, developing and implementing new interventions focusing on cognitive functions can be helpful. This study aimed to investigate the effectiveness of human–robot interaction on executive functions (working memory, sustained attention, and response inhibition) in people with ASD.

    Methods

    The research method was quasi–experimental with a pretest–posttest design and a control group. The study's statistical population comprised all children aged 6 to 10 years referred to counseling and psychology clinics in Mashhad City, Iran, diagnosed with ASD in 2017. The study sample included 32 children selected through available sampling and were randomly assigned to the intervention and control groups. The inclusion criteria were as follows: having a diagnosis of ASD, not participating in other treatment programs at the same time, not receiving individual counseling or using psychiatric drugs, living with their parents, providing written consent form of parents, and willingness of children to cooperate and participate in the intervention. The exclusion criteria were as follows: not attending more than two training sessions and suffering from a physical or mental illness that occurred during the sessions. The Structured Clinical Interview for DSM–5 Disorders: Clinician Version (First, 2015) and Childhood Autism Rating Scale (Schopler et al., 1980) were used to select the sample group. The study data were gathered via a Computerized N–Back Task (Jaeggi et al., 2010) and the Integrated Visual and Auditory (IVA) test (Arble et al., 2014). In the intervention group, human–robotic interaction group training was conducted in twelve 60–minute sessions, three times a week. However, the control group did not receive any intervention. Descriptive (mean and standard deviation) and inferential statistics (analysis of covariance and the independent t test) were used at a significance level of 0.05 in SPSS version 21 software to describe and analyze the data.

    Results

    Findings showed that after removing the effect of the pretest, there was a significant difference between the average posttest scores of the experimental group and the control group in the variables of execution speed (p<0.001), sustained visual attention (p<0.001), and visual response inhibition (p<0.001). Also, based on the effect size, 68%, 50%, and 31% of the variable score changes were respectively due to human–robotic interaction intervention.

    Conclusion

    Based on the findings of this study, human–robotic interaction intervention effectively improves the executive functions of children with ASD. Therefore, this method and other existing interventions can be useful and effective.

    Keywords: Human–Robotic interaction, Executive functions, Autism spectrum disorder
  • فرشته ظریفیان، محمدسعید عبدخدایی*، حمیدرضا آقامحمدیان شعرباف
    انسان همیشه به دنبال یافتن پاسخ این سوال بوده است که من کیستم؟ انسان به عنوان برترین آفریده ی خداوند، موجودی چند وجهی است که نادیده گرفتن هریک از این ابعاد وجودی، بخش بزرگی از انسانیت فرد وسلامت روان او را به خطر می اندازد. دانشمندان و فیلسوفان و روانشناسان زیادی از دیدگاه های مختلف به مبحث خود شناسی پرداخته اند. هدف پژوهش حاضر بررسی خودشناسی از دیگاه ملاصدرا که خود از صاحب نظران ایرانی در این زمینه است، میباشد. روش این پژوهش، کتابخانه ای و تحلیلی- استنتاجی میباشد. پژوهش حاضر چهار مولفه اصلی خود شناسی در رویکرد ملاصدرا را بررسی کرد که این اصول شامل نفس مجرد و ویژگی های آن، رابطه نفس با بدن، علم به نفس نزد انسان و وحدت نفس میباشد که در این پژوهش رابطه این اصول را با چهار مولفه روانشناختی از جمله خودآگاهی، باورها واعمال مذهبی، تجربه هوشیاری اوج یافته و تعالی مورد مطالعه قرار داد. خودشناسی از دیدگاه صدرالمتالهین را میتوان با مولفه های روانشناختی فراوانی از جمله خودآگاهی، باورها و اعمال مذهبی، هوشیاری اوج یافته و تعالی مرتبط دانست که در نتیجه این پژوهش، یک برنامه آموزشی جامع خودشناسی از دیدگاه صدرالمتالهین تدوین گردید.
    کلید واژگان: خودشناسی, ملاصدرا, خودآگاهی, باورها واعمال مذهبی, هوشیاری اوج یافته, تعالی
    Fereshte Zarifian, Mohammad Saeid Abdkhodaei *, Hamid Reza Aghamohammadian Sherbaf
    Man has always sought to find the answer to the question, who am I? Man, as the supreme creation of God, is a multifaceted being whose neglect of any of these existential dimensions endangers a large part of the individual's humanity and mental health. Many scientists, philosophers, and psychologists have approached the subject of self-knowledge from different perspectives. The purpose of this study is to study self-knowledge from the point of view of Mulla Sadra, who is one of the Iranian experts in this field. The method of this research is library and analytical-inferential. The present study examined the four main components of self-knowledge in Mulla Sadra's approach. These principles include the single soul and its characteristics, the relationship between the soul and the body, self-knowledge in humans and the unity of the soul. Studied self-awareness, religious beliefs and practices, the experience of heightened consciousness, and transcendence. Self-knowledge from Sadr al-Muta'allehin's point of view can be related to many psychological components such as self-awareness, religious beliefs and practices, heightened awareness and excellence.
    Keywords: self-knowledge, Mulla Sadra, Religious beliefs, operations, Excellence
  • عاطفه قوتی، مینا دلربا، مسعود آهوان*، حمیدرضا آقا محمدیان شعرباف، مریم فرنوش

    یکی از عناصر مهم برای هر فرد، سلامت روان اوست. جوانانی که از اضطراب و نشخوار فکری کمتر برخوردار باشند، سلامت روان بیشتری خواهند داشت. لذا هدف این پژوهش تعیین میزان اثربخشی درمان فراتشخیصی یکپارچه بر اضطراب، نشخوار فکری و سلامت روان در فرزندان شاهد و ایثارگر بود. مطالعه‏ حاضر، پژوهشی نیمه‏ تجربی با گروه مداخله و کنترل شده است. جامعه آماری پژوهش کلیه فرزندان شاهد و ایثارگران شهر مشهد مقدس بود، که به شیوه هدفمند، در هرگروه تعداد 9 مراجع انتخاب شدند. ابزار اندازه ‏گیری شامل پرسشنامه سلامت روان، سبک پاسخ دهی نشخوارفکری و اضطراب همیلتون بود. پس ازاتمام درمان پس ‏آزمون و پیگیری بعدازسه ماه به عمل آمد. نتایج تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر نشان داد که درمان فراتشخیصی یکپارچه براضطراب، نشخوار فکری و سلامت‏ روان تاثیر معنادار دارد. درمان فراتشخیصی یکپارچه منجر به کاهش اضطراب و نشخوارفکری و  بهبود وضعیت سلامت روان فرزندان جانباز و شاهد شده است. پیشنهاد می شود با به کارگیری این متغیرها از سوی مراکز درمانی، سایر ارگان ها و سازمان های مرتبط بتوان درراستای بهبود وضعیت سلامت روان افراد خصوصا خانواده‏ های ایثارگر گامی موثر برداشت.

    کلید واژگان: اضطراب, درمان فراتشخیصی یکپارچه, سلامت روان, نشخوار فکری
    Atefeh Ghovati, Mina Delroba, Masoud Ahovan *, HamidReza Aghamohammadian Sharbaf, Maryam Farnoosh

    One of the most important elements for any person is his general health.Young people with less anxiety and less rumination will have better general health. Therefore, the aim of this study was to determine The effectiveness of Unified Transdiagnostic Treatment in anxiety,rumination and general health among children of Martyrs and Sacrifice. The present study was a quasi-experimental study with an intervention and control group. The statistical population of the study was all children of Martyrs and Sacrifice of the holy city of Mashhad, 9 client were selected in each group. Measurement tools included a general health questionnaire(GHQ), rumination response style(RRS), and Hamilton anxiety(HA). The intervention group of Unified Transdiagnostic Treatment for 12 sessions of 90 minutes, while the control group did not receive any intervention during this period. After the treatment, post-test and follow up after three months was performed. The results of repeated measures analysis of variance showed that integrated meta-diagnostic treatment had a significant effect on anxiety, rumination and general health. Unified Transdiagnostic Treatment is effective in anxiety, rumination and the general health of children.

    Keywords: Anxiety, General Health, rumination, Unified transdiagnostic treatment
  • سمانه شاهی صنوبری، مجید معینی زاده*، حمید رضا آقا محمدیان شعرباف، اعظم نوفرستی
    پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی آموزش مثبت نگری مبتنی بر خیرباوری بر رضایت از زندگی و امیدواری زنان نابارور انجام شد. در این پژوهش شبه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل 30 نفر از زنان نابارور که در سال 1398 به کلینیک های ناباروری شهر مشهد مراجعه کرده بودند به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شده و در دو گروه آزمایش و کنترل(هر کدام 15 نفر) قرار گرفتند. ابزار پژوهش شامل مقیاس رضایت از زندگی (SWLS) و پرسشنامه امیدواری اشنایدر می باشد. آموزش مثبت نگری مبتنی بر خیرباوری در هشت جلسه برای گروه آزمایش اجرا شد. پرسشنامه ها قبل و بعد از آموزش در هر دو گروه تکمیل شد. به منظور بررسی میزان ماندگاری آموزش ارایه شده، یک ماه پس از آموزش، از هر دو گروه، مجددا آزمون به عمل آمد. نتایج تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر حاکی از این بود که رضایت از زندگی و امیدواری در گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل افزایش معنادار داشته است(01/0>p)، و این نتایج تا یک ماه پس از مداخله نیز تداوم یافت. بنابراین آموزش مثبت نگری مبتنی بر خیرباوری یک روش موثر در افزایش رضایت از زندگی و امیدواری زنان نابارور است.
    کلید واژگان: مثبت نگری, خیرباوری, رضایت از زندگی, امیدواری, ناباروری
    Samaneh Shahi Senobari, Majid Moeenizadeh *, Hamid Reza Aghamohammadian Sharbaf, Azam Noferesti
    The aim of this study was to evaluate the effectiveness of teaching the positive thinking based on belief to good on life satisfaction and hope of infertile women. In this quasi-experimental research with pre-test post-test design with control group, 30 infertile women who referred to infertility clinics in Mashhad in 1398, were selected by available sampling method and divided into experiments and control groups (each group 15 people). The research tools include the satisfaction with life scale (SWLS) and Snyder's Hope Scale. Teaching the positive thinking based on belief to good sessions were conducted in eight sessions for the experimental group. Questionnaires were completed before and after training in both groups. In order to evaluate the duration of the training, one month after the training, both groups were tested again. The results of repeated measures analysis of variance showed that life satisfaction and hope in the experimental group increased significantly compared to the control group (p <0.01), and these results continued up to one month after the intervention. Therefore, positive thinking based on belief to good training is an effective way to increase life satisfaction and hope in infertile women.
    Keywords: positive thinking, belief to good, Life Satisfaction, Hope, Infertility
  • میلاد شیرخانی، حمیدرضا آقامحمدیان شعرباف*، مجید معینی زاده

    هدف از انجام پژوهش حاضر پیش بینی شدت نشانگان وسواسی- جبری براساس تجارب تروماتیک دوران کودکی از طریق نقش میانجی گری شرم بود. طرح کلی پژوهش حاضر توصیفی- همبستگی از نوع معادلات ساختاری بود. جامعه آماری این پژوهش، کلیه بزرگ سالان 18 تا 50 ساله ساکن شهر مشهد در سال 1400  بودند که دسترسی مناسبی به اینترنت و فضای مجازی داشتند. از این میان، 340 نفر به روش در دسترس به عنوان نمونه انتخاب شدند. داده ها با استفاده از مقیاس های وسواس یل- براون (1989Y-BOCS-)، تجارب تروماتیک دوران کودکی برنستاین و همکاران (2003CTQ-) و شرم درونی شده کوک (1993ISS-) جمع آوری گردید. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از روش مدل یابی معادلات ساختاری از طریق نرم افزار SPSS نسخه 26 و AMOS نسخه 24  انجام شد. یافته های پژوهش نشان داد که بین تجارب تروماتیک دوران کودکی و شرم با شدت نشانگان وسواسی-جبری همبستگی معناداری (01/0<P) وجود دارد. همچنین نتایج مدل یابی معادلات ساختاری نشان داد که مدل پژوهش حاضر از برازش خوبی برخوردار بوده و نقش میانجی گری شرم در رابطه تجارب تروماتیک دوران کودکی با شدت نشانگان وسواسی-جبری (3χ2/df≤  و سطح معناداری 001/0) معنادار بود. براساس یافته های این پژوهش، تجارب تروماتیک دوران کودکی می توانند از طریق تعامل با شرم، شدت نشانگان وسواسی- جبری را پیش بینی کرده و در آن نقش داشته باشد.

    کلید واژگان: تجارب تروماتیک دوران کودکی, شرم, نشانگان وسواسی- جبری
    Milad Shirkhani, Hamidreza Aghamohammadian Sharbaf*, Majid Moeenizadeh

    The aim of this study is to predict the severity of obsessive-compulsive symptoms based on traumatic childhood experiences through the mediating role of shame. The general design of the present study is the descriptive correlation of structural equations. The statistical population of this study is adults, aged 18 to 50 -who are living in Mashhad in 1400 - they have proper access to the Internet. Among them, 340 people were selected as a sample by the available method. Data were collected using the Yale-Brown Obsessive Scale (Y-BOCS-1989), the traumatic childhood experiences of Bernstein et al. CTQ-2003), and Cook's Internalized Shame (ISS-1993). Data analysis is performed using the structural equation modeling method using SPSS software version 26 and AMOS version 24. Findings showed that there is a significant correlation between childhood traumatic experiences and shame with the severity of obsessive-compulsive symptoms (P <0.01). Also, the results of structural equation modeling showed that the model of the present study has an acceptable fitness and the mediating role of shame in the relationship between childhood traumatic experiences and the severity of obsessive-compulsive symptoms (χ2/df ≤ 3) and significance level 0.001) was significant. Based on the findings of this study, traumatic childhood experiences are able to predict and affect the severity of obsessive-compulsive symptoms through interaction with shame.

    Keywords: Traumatic Childhood Experiences, Shame, Obsessive-Compulsive Symptoms
  • محمد ولی پور، بهناز شیدعنبرانی، فاطمه داودی، حمیدرضا آقامحمدیان شعرباف، علیرضا گل

    به دلیل شیوع بالای اختلالات شخصیت و تغییر مدل طبقه‌بندی اختلالات شخصیت در DSM-5 هدف مطالعه حاضر تعیین نقش صفات مرضی شخصیت، طرحواره‌های ناسازگار اولیه و طرحواره‍‌های هیجانی در پیش‌بینی اختلالات شخصیت خوشه B است. این پژوهش توصیفی و از نوع مطالعات همبستگی بود. نمونه آماری 359 نفر (230 نفر زن و 129 نفر مرد) بود که به صورت در دسترس از بین افراد دامنه سنی 18 تا 50 سال شهرستان مشهد انتخاب گردید. ابزار پژوهش شامل پرسش‌نامه تشخیصی شخصیت (PDQ-4)، پرسشنامه شخصیت براساس DSM-5 (PID-5)، پرسشنامه طرحواره‌های ناسازگار اولیه (YSQ) (یانگ، 1998) و مقیاس طرحواره‌های هیجانی لیهی (LESS) بود. برای تحلیل داده‌ها از آمار توصیفی، همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون چندگانه به روش گام‌به‌گام استفاده شد. داده‌های به‌دست آمده به وسیله‌ نرم‌افزار SPSS-25 تحلیل گردید. یافته‌های این پژوهش نشان داد که متغیرهای قابلیت درک، مهارگسیختگی، اتفاق نظر، روان‌پریشی و خصومت مرضی به شکل معناداری دارای توان پیش‌بینی اختلال شخصیت ضداجتماعی هستند و متغیرهای قابلیت درک، مهارگسیختگی، کنترل، عاطفه منفی، سرزنش، دوام، دیدگاه ساده‌انگارانه به هیجان، نشخوار فکری و کرختی به شکل معناداری دارای توان پیش‌بینی اختلال شخصیت مرزی هستند و متغیرهای خصومت مرضی، احساس گناه، محدودیت مختل، سرزنش، ارزش‌های برتر، روان‌پریشی و اتفاق نظر به شکل معناداری دارای توان پیش‌بینی اختلال شخصیت خودشیفته هستند و متغیرهای اتفاق‌نظر، مهارگسیختگی، خصومت مرضی، گسستگی، عاطفه‌ منفی، گوش‌به‌زنگی و دیگرجهت‌مندی به شکل معناداری دارای توان پیش‌بینی اختلال شخصیت نمایشی هستند. از یافته‌های این پژوهش می‌توان نتیجه گرفت که صفات مرضی شخصیت، طرحواره‌های ناسازگار اولیه و طرحواره‌های هیجانی در پیش‌بینی اختلالات شخصیت خوشه B نقش معناداری را دارد.

    کلید واژگان: اختلالات شخصیت, صفات مرضی شخصیت, طرحواره های ناسازگار اولیه, طرحواره های هیجانی
    Mohammad Valipour, Behnaz Shid Anbarani, Fatemeh Davoodi, Hamidreza Aghamohamadian Shaerbaf, Alireza Gol

    Due to the high prevalence of personality disorders and the change of personality disorder classification model in DSM-5, the purpose of this study was to investigate the role of pathological (morbid) personality traits, early maladaptive schemas and emotional schemas in predicting B-Cluster personality disorders. This is a descriptive correlational study. The sample is 359 (230 females and 129 males) who were selected in access from the age range of 18-50 years in Mashhad. The research instruments were Personality Disorder Questionnaire (PDQ-4), DSM-5 Personality Questionnaire (PID-5), Early Maladaptive Schemas Questionnaire (YSQ) and Lay Emotional Schema Scale (LESS). Descriptive statistics, Pearson correlation and stepwise multiple regression analysis were used for data analysis. The findings of this study showed that the variables of comprehensibility, disinhibition, consensus, antagonism, impaired limits and psychoticism are significantly capable of predicting antisocial personality disorder and the variables of comprehensibility, control, disinhibition, negative affectivity, rumination, numbness, simplistic view of emotion, blame and duration have significant predictive power of borderline personality disorder and variables of antagonism, guilt, blame, psychoticism, higher values and consensus significantly predict the narcissist personality disorder and variables of consensus, disinhibition, antagonism, negative affectivity, other-directedness, over-vigilance and detachment significantly predict the histrionic personality disorder. It can be concluded that morbid personality traits, early maladaptive schemas, and emotional schemas play a significant role in predicting personality disorders of cluster “B”.

    Keywords: personality disorders, pathological personality traits, early maladaptive schemas, emotional schemas
  • سمانه شاهی صنوبری، مجید معینی زاده*، حمیدرضا آقامحمدیان شعرباف
    مقدمه

    ناباروری یکی از مشکلات شایع بشری است که آسیب های روانشناختی متعددی در پی دارد. پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی روان درمانی مثبت گرا مبتنی بر خیرباوری بر شادکامی و بهزیستی زنان نابارور انجام شده است.

    روش کار

    طرح پژوهشی شبه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون و پیگیری با گروه کنترل بود. جامعه آماری مورد نظر زنان نابارور مراجعه کننده به کلینیک های ناباروری سطح شهر مشهد در سال 99-1398 بودند. 26 نفر به روش نمونه گیری داوطلبانه انتخاب و بصورت تصادفی در دو گروه آزمایش (N=13) و کنترل (N=13) قرار گرفتند. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه شادکامی آکسفورد و پرسشنامه بهزیستی است. پرسشنامه ها قبل و بعد از مداخله و پس از یک ماه پیگیری تکمیل شد. داده های حاصل از پژوهش به شیوه تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و آزمون تعقیبی LSD مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.

    نتایج

    یافته ها نشان داد که شادکامی (01/0>p) و بهزیستی (01/0>p) گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل افزایش معناداری دارد، و این نتایج تا یک ماه پس از مداخله نیز تداوم یافته است (01/0>p).

    نتیجه گیری

    بر اساس نتایج پژوهش حاضر می توان گفت روا ن درمانی مثبت گرا مبتنی بر خیرباوری بر شادکامی و بهزیستی زنان نابارور اثر مثبت و معنادار دارد و می توان از آن در راستای افزایش شادکامی و بهزیستی زنان نابارور در مراکز تشخیص و درمان ناباروری بهره برد.

    کلید واژگان: روان درمانی مثبت گرا مبتنی بر خیرباوری, شادکامی, بهزیستی, ناباروری
    Samaneh Shahi Senobari, Majid Moeenizadeh *, Hamidreza Aghamohammadiyan
    Introduction

    Infertility is one of the most common human problems that causes many psychological disorders. The aim of this study was to determine the effectiveness of positive psychotherapy based on optimism on happiness and well-being of infertile women.

    method

    The research design was quasi-experimental with pre-test-post-test design and follow-up with the control group. The statistical population of this study included infertile women referred to infertility clinics in Mashhad in 1399. 26 people were selected by voluntary sampling method and randomly divided into experimental (N = 13) and control (N = 13) groups. The research instruments include the Oxford Happiness Questionnaire and the well-being Questionnaire. Questionnaires were completed before and after the intervention and after one month of follow-up. The data were analyzed by repeated measures analysis of variance and LSD post hoc test.

    Results

    The results showed that happiness (p <0.01) and well-being (p <0.01) of the experimental group increased significantly compared to the control group, and these results continued until one month after the intervention (p <0.01).

    Conclusion

    Based on the results of the present study, it can be said that positive optimism-based psychotherapy has a positive and significant effect on the happiness and well-being of infertile women and can be used to increase the happiness and well-being of infertile women in infertility diagnosis and treatment centers.

    Keywords: positive psychotherapy based on optimism, Happiness, Well-Being, Infertility
  • سمانه شاهی صنوبری، مجید معینی زاده*، حمید رضا آقامحمدیان شعرباف
    مقدمه
    ناباروری یکی از مشکلات شایع بشری است که آسیب های روانشناختی متعددی در پی دارد. پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی روان درمانی مثبت گرا مبتنی بر خیرباوری بر شادکامی و بهزیستی زنان نابارور انجام شده است.
    روش کار
    طرح پژوهشی شبه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون و پیگیری با گروه کنترل بود. جامعه آماری مورد نظر زنان نابارور مراجعه کننده به کلینیک های ناباروری سطح شهر مشهد در سال 99-1398 بودند. 26 نفر به روش نمونه گیری داوطلبانه انتخاب و بصورت تصادفی در دو گروه آزمایش(N=13) و کنترل(N=13) قرار گرفتند. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه شادکامی آکسفورد و پرسشنامه بهزیستی است. پرسشنامه ها قبل و بعد از مداخله و پس از یک ماه پیگیری تکمیل شد. داده های حاصل از پژوهش به شیوه تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و آزمون تعقیبی LSD مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
    نتایج
    یافته ها نشان داد که شادکامی(01/0>p) و بهزیستی(01/0>p) گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل افزایش معناداری دارد، و این نتایج تا یک ماه پس از مداخله نیز تداوم یافته است(01/0>p).
    نتیجه گیری
    بر اساس نتایج پژوهش حاضر می توان گفت روا ن درمانی مثبت گرا مبتنی بر خیرباوری بر شادکامی و بهزیستی زنان نابارور اثر مثبت و معنادار دارد و می توان از آن در راستای افزایش شادکامی و بهزیستی زنان نابارور در مراکز تشخیص و درمان ناباروری بهره برد.
    کلید واژگان: روان درمانی مثبت گرا مبتنی بر خیرباوری, شادکامی, بهزیستی, ناباروری
    Samaneh Shahi Senobari, Majid Moeenizadeh *, Hamidreza Aghamohammadiyan
    Introduction
    Infertility is one of the most common human problems that causes many psychological disorders. The aim of this study was to determine the effectiveness of positive psychotherapy based on optimism on happiness and well-being of infertile women.
    method
    The research design was quasi-experimental with pre-test-post-test design and follow-up with the control group. The statistical population of this study included infertile women referred to infertility clinics in Mashhad in 1399. 26 people were selected by voluntary sampling method and randomly divided into experimental (N = 13) and control (N = 13) groups. The research instruments include the Oxford Happiness Questionnaire and the well-being Questionnaire. Questionnaires were completed before and after the intervention and after one month of follow-up. The data were analyzed by repeated measures analysis of variance and LSD post hoc test.
    Results
    The results showed that happiness (p <0.01) and well-being (p <0.01) of the experimental group increased significantly compared to the control group, and these results continued until one month after the intervention (p <0.01).
    Conclusion
    Based on the results of the present study, it can be said that positive optimism-based psychotherapy has a positive and significant effect on the happiness and well-being of infertile women and can be used to increase the happiness and well-being of infertile women in infertility diagnosis and treatment centers.
    Keywords: positive psychotherapy based on optimism, Happiness, Well-Being, Infertility
  • اعظم هاشمیان مقدم*، حمیدرضا آقامحمدیان شعرباف، محمدسعید عبدخدایی، حسین کارشکی، مونا جودی
    مقدمه

    نظریه های موجود پیرامون رشد پس از سانحه و پژوهش های تجربی در این زمینه پیشنهاد می کنند که ارزیابی شناختیمجدد مثبت از تروما ممکن است از پیامدهای مثبت پس از سانحه از طریق تقویت رشد پس از سانحه بیشتر حمایت کند.هدف از اینمطالعه بررسی نقش مستقیم و غیر مستقیم انواع روش های مقابله، باورهای بنیادین، حمایت اجتماعی، معنویت، مقابله مذهبی با متغیررشد پس از سانحه و نیزبررسی نقش واسطه ای ارزیابی مجدد مثبت و نشخوار های ذهنی ، در چارچوب یک الگوی علی بود

    روش کار

    پژوهش حاضر یک طرح مقطعی بود که با استفاده از روش های الگویابی علی که شامل تحلیل مسیر و الگویابی معادلاتساختاری بود انجام شد. جامعه آماری شامل کلیه بیماران مبتلا به سرطان مراجعه کننده به دو بیمارستان انکولوژی امید و بخشانکولوژی امام رضا مشهد در سال 1398 بودند. نمونه گیری به روش در دسترس بود. 420 بیمار مبتلا به سرطان به پرسشنامه هایروش های مقابله، باورهای بنیادین، حمایت اجتماعی، معنویت، مقابله مذهبی، نشخوار، رشد پس از سانحه و ارزیابی مجدد شناختیPLS و نسخه دوم نرم افزار SPSS پاسخ دادند. داده ها با استفاده از نسخه 16 نرم افزار تجزیه و تحلیل شد.

    یافته ها

    یافته ها به طور کلی نشان داد ارزیابی مجدد مثبت بین رشد پس از سانحه و متغیر های حمایت اجتماعی، حضور و جستجویمعنا، مقابله مذهبی مثبت، مقابله مذهبی منفی، نشخوار آگاهانه و اختلال در باورهای بنیادین میانجی گری کرد، نشخوار آگاهانه نیزمیانجی بین رشد و اختلال در باورهای بنیادین و نشخوار اتوماتیک بود. از طرفی حمایت اجتماعی، حضور و جستجوی معنا، اختلالدر باورهای بنیادین ونشخوار آگاهانه، روش های مقابله مساله محور و هیجان محور اثر مستقیم و مثبت و نشخوار اتوماتیک و مقابله خود-حواسپرتی اثر مستقیم و منفی بر رشد داشتند.

    نتیجه گیری

    نتایج پژوهش حاضر نشان داد علاوه بر تایید مسیرهای مستقیم مقابله، حمایت اجتماعی، معنویت، نشخوار آگاهانه،اختلال در باورهای بنیادین به رشد، ارزیابی مجدد مثبت یکی از گذرگاه های تبیینی مسیرهای حمایت اجتماعی، مقابله مذهبی،معنویت، نشخوارهای ذهنی، اختلال در باورهای هسته ای بر رشد پس از سانحه بود.

    کلید واژگان: رشد پس از سانحه, ارزیابیمجدد مثبت, نشخوارهایذهنی, اختلال در باورهایبنیادین, حمایت اجتماعی, مقابله, معنویت و مذهب
    Azam Hashemian Moghadam*, Hamid Reza Aghamohammadian, Mohammad Saeid Abdekhodaei, Hossein Kareshki, MONA JOUDI
    Introduction

    The large body of research, from theorizing to empirical findings, suggests that positive cognitive Re-evaluation of trauma may further support positive post-traumatic outcomes by enhancing post-traumatic growth. The aim of this study was to investigate the direct and indirect role coping strategies, core beliefs disruption, social support, spirituality, religious cope and intrusive rumination with PTG and also examining the mediating role of positive re-evaluation and rumination were within the framework of a causal model.

    Methods

    The present study was a cross-sectional study that was done using causal modeling methods that included path analysis and structural equation modeling. The statistical population included all cancer patients who referred to Omid Oncology Hospital and Imam Reza Oncology Ward in Mashhad in 1398. Sampling method was available. 420 patients with cancer answered the questionnaires used in this study. Data were analyzed using SPSS-16 version and PLS software (version2).

    Results

    The findings generally showed that positive Re-evaluation mediated between post-traumatic growth and social support variables, presence and search for meaning, positive religious cope, negative religious cope, deliberate rumination, and core beliefs disruption. Deliberate rumination was also a mediator between growth and core beliefs disruption and automatic rumination. On the other hand, social support, presence and search for meaning, core beliefs disruption and deliberate rumination, problem-based and emotion-based coping methods had a direct and positive effect, and intrusive rumination and self-distraction coping had a direct and negative effect on growth.

    Conclusions

    The results of the present study showed that in addition to confirming the direct paths of coping, social support, spirituality, deliberate rumination, core beliefs disruption in growth, positive re-evaluation of one of the explanatory passages of social support paths, religious cope, spirituality, intrusive rumination, core beliefs disruption It was about post-traumatic growth.

    Keywords: Post-Traumatic Growth, Positive Re-Evaluation, Rumination, Core Beliefs Disruption, Social Support, Coping, Spirituality, Religious
  • حسنعلی رضی، فهیمه شریعتی*، ناهید مشایی، حمیدرضا آقامحمدیان شعرباف
    خودشفقتی» یا شفقت بر خود، یک فضیلت اخلاقی بنیادین در ساحت ارتباط با خود است که در دو دهه ی اخیر مورد توجه روانشناسی مثبت گرا قرار گرفته و آثار متعددی را در جنبه های نظری و کاربردی آن پدید آورده است. از سوی دیگر، قرآن کریم آیات بسیاری در رابطه با ایجاد و ارتقاء این فضیلت دارد که تاکنون استخراج نشده و می تواند گام بلندی در توسعه و تعمیق مطالعات تربیتی موجود به شمار آید. روان شناسان رویکردهای درمانی و برنامه های آموزشی ویژه ای برای شفقت برخود مطرح نموده اند؛ لکن برنامه تربیتی قرآن، در سه ساحت شناخت، عاطفه و رفتار قابل جستجوست که مسیله ی این پژوهش، استخراج راهکارهای شناختی آن به مثابه لایه ی نخست از نظام تربیت قرآنی با روش تحلیلی و تفسیر موضوعی است. با بررسی آیات با محتوای خودشفقتی، شش راهکار تربیت شناختی به دست آمد که عبارتند از: توحید در ربوبیت و استعانت، باور به حکمت و عدالت الهی، معادباوری، اصلاح نگرش به دنیا و شناخت سنن الهی از جمله محافظت از صابران، همگانی بودن رنج، تکلیف به تناسب وسع و... این راهکارهای شناختی، دارای جامعیت، کمال و اطمینان بخشی بالایی هستند که به دلیل برخورداری از مبانی وحیانی، امتیاز ویژه ای نسبت به مکاتب بشری دارد.
    کلید واژگان: خودشفقتی, تربیت قرآنی, تربیت شناختی, شفقت بر نفس, ارتباط با خود
    Hasanali Razi, Fahime Shariati *, Nahid Mashaee, Hamidreza Aghamohammadian
    "Self-compassion" or self-compassion is a fundamental moral virtue in the field of self-relationship that has been considered by positivist psychology in the last two decades and has produced numerous works in its theoretical and practical aspects. On the other hand, the Holy Quran has many verses related to the creation and promotion of this virtue that has not been extracted so far and can be considered as a big step in the development and deepening of existing educational studies. Psychologists have developed therapeutic approaches and special training programs for self-compassion; However, the Quranic educational program can be searched in three areas: cognition, emotion and behavior. The aim of this research is to extract its cognitive solutions as the first layer of the Quranic educational system by analytical method and thematic interpretation. By examining verses with self-contained content, ten cognitive training strategies were obtained, which are: monotheism in lordship and help, verse attitude, rationalism, foresight, understanding the laws of existence, recognizing limitations, believing in valuation, recognizing obstacles and believing in the universality of suffering. . These cognitive strategies are more comprehensive, complete, and reassuring than existing psychological approaches.
    Keywords: Quranic Education, Cognitive Education, Self-Compassion, Self-Relationship
  • حسنعلی رضی*، ناهید مشایی، فهیمه شریعتی، حمیدرضا آقامحمدیان شعرباف

    شکست، دشواری و ناگواری از ضرورت های اجتناب ناپذیر دنیایند؛ وعده خداوند متعال بر دوام سختی کشیدن انسان و استمرار بی وقفه ی آزمایشات و ابتلایات الهی در دنیا شاهد بر این مدعاست. بی تردید قرآن کریم در راستای مواجهه سالم و کارامد با این مشکلات نیز نسخه ای فراگیر دارد. مطالعاتی که به تازگی از منظر روانشناختی به این مقوله پرداخته اند، بر یک شاخصه بنیادین به نام «شفقت بر نفس» یا «خود دلسوزی» تاکید نموده و آن را اساس بسیاری از مهارتهای فردی، عزت نفس، شادکامی و... دانسته اند. این پژوهش به روش تحلیل محتوای کیفی و رویکرد میان رشته ای، مولفه های خودشفقتی را در یکی از مقاطع بحرانی امت اسلامی در عصر حضور رسول اکرم (ص) یعنی جنگ احد، دنبال نموده و به بسط محتوایی این فضیلت بر اساس قرآن دست یافته است. در مقوله مهربانی با خود؛ به مفاهیم نقد و انکار سرزنشگران، تاکید بر وجود مدبر مهربان و تسلی و القای آرامش؛ در مقوله انسانیت مشترک؛ عمومیت قانون مرگ و تکرار تاریخی بلا برای مومنان و در رابطه با ذهن آگاهی؛ تحلیل زمینه های شکست، انگیزش جهت غلبه بر شکست، ارایه راهکار و دستاوردسازی از شکست و تصریح به عواقب انتخاب های نادرست، را مهمترین مفاهیم محتوایی آیات جنگ احد یافته است.

    کلید واژگان: خودشفقتی, قرآن, جنگ احد, شفقت بر نفس, ارتباط با خود
    Hasanali Razi *, Nahid Mashaee, Fahime Shariati, Hamidreza Aghamohammadian

    Failure, hardship and misery are the inevitable necessities of the world; The promise of God Almighty on the endurance of human suffering and the uninterrupted continuation of divine trials and afflictions in the world is proof of this claim. Undoubtedly, the Holy Quran has comprehensive versions in order to face these problems in a healthy and efficient way. Studies that have recently addressed this issue from a psychological perspective have emphasized a fundamental characteristic called "self-compassion" or "self-compassion" and considered it as the basis of many individual skills, self-esteem, happiness, and so on. This research has followed the components of self-compassion in one of the critical periods of the Islamic Ummah in the era of the presence of the Holy Prophet (PBUH) ie the battle of Uhud, and has achieved the content expansion of this virtue based on the Qur'an. In the category of kindness to oneself; To the concepts of criticizing and denying the reproachers, emphasizing the existence of a kind and consoling resource; In the category of common humanity; The generality of the law of death and the historical repetition of calamity for believers and in relation to mindfulness; Analysis of the contexts of failure, motivation to overcome failure, providing solutions and gaining from failure and specifying the consequences of wrong choices, have been found to be the most important content concepts of the verses of Uhud War.

    Keywords: Quran, Uhud war, Self-Compassion, relationship with self
  • عباس تدینی، حمیدرضا آقامحمدیان شعرباف *، مجید معینی زاده

    زنان سرپرست خانوار بخش قابل توجهی از افراد جامعه را تشکیل می دهند و پژوهش ها میزان سلامت روانی این گروه از زنان را نسبت به زنان دیگر کمتر گزارش کرده اند. هدف از انجام پژوهش حاضر بررسی اثربخشی بهزیستی درمانی(WBT) بر بهزیستی روان شناختی، تنظیم شناختی هیجان، نگرانی و تاب آوری زنان سرپرست خانوار بود. روش پژوهش حاضر شبه آزمایشی و از نوع پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل بوده است. جامعه آماری شامل کلیه زنان سرپرست خانوار شهر شیروان بود که در دامنه سنی 20 تا 49 سال قرار داشتند. نمونه این پژوهش شامل 30 نفر بود که با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند. مداخله به شیوه گروهی بود بدین صورت که صرفا برای گروه آزمایش 8 جلسه هفتگی بهزیستی درمانی انجام شد. ابزار پژوهش عبارت بود از: پرسشنامه های تاب آوری کانر و دیویدسون، نگرانی پنسیلوانیا، تنظیم شناختی هیجانی گارنفسکی و بهزیستی روان شناختی ریف. در ادامه با بهره گیری از SPSS تحلیل کواریانس تک متغیری انجام شد. نتایج تحلیل کوواریانس نشان داد که بهزیستی درمانی باعث افزایش میزان تاب آوری، راهبردهای سازگار تنظیم شناختی هیجان، بهزیستی روان شناختی و کاهش نگرانی گروه آزمایش شده است هرچند کاهش معنادار راهبردهای ناسازگار تنظیم شناختی هیجانی را در پی نداشته است.

    کلید واژگان: تاب آوری, نگرانی, تنظیم شناختی هیجان, بهزیستی درمانی, زنان سرپرست خانوار
    Abbas Tadayoni, Hamid Reza Aghamohammadiyan, Majid Moeenizadeh *

    Female-headed households make up a significant portion of society, and numerous studies show that women in this group have lower levels of mental health than other women. The purpose of the present study was to investigate the effectiveness of well-being group therapy on psychological well-being, cognitive emotion regulation, worry, and resilience of female-headed households. The research method was quasi-experimental with pre-test and post-test with a control group. The statistical population of this study included all female-headed households in Shirvan with the age range of 20 to 49 years. The sample consisted of 30 individuals who were selected by purposive sampling method and were randomly divided into experimental and control groups. The intervention was group-based, with only 8 weekly well-being therapy and treatment sessions for the experimental group. The research instruments comprised: Connor and Davidson Resilience Questionnaire, The Pennsylvania Worry Questionnaire (PSWQ), cognitive emotion regulation of Garnesky, and Ryff psychological well-being scale. Then, with using SPSS software, an analysis of covariance was performed. The results of the analysis of covariance showed that therapeutic well-being has increased resilience, cognitive emotion regulation strategies, psychological well-being, and reducing the concern of the experiment Group. However, there is no significant reduction in cognitive emotion regulation strategies

    Keywords: Resilience, worry, Cognitive Emotion Regulation, well-being therapy, Female-headed Household
  • زهره یوسفی، علی رضا گل، حمیدرضا آقامحمدیان شعرباف*، ایمان سیدزاده، محمد ولی پور

    هدف مطالعه حاضر بررسی رابطه ی بین طرحواره های ناسازگار اولیه و اختلال شخصیت ضد اجتماعی و مرزی با میانجی گری خصومت مرضی و عاطفه ی منفی است. این پژوهش توصیفی و از نوع تحلیل مسیر است که نمونه آماری 359 نفر (230 نفر زن و 129 نفر مرد)، که به صورت در دسترس از بین افراد دامنه سنی 18 تا 50 سال شهرستان مشهد انتخاب شد. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه طرحواره های ناسازگار اولیه یانگ (1990)، اختلالات شخصیت بگبی و فارولدن (2007) و پرسشنامه شخصیت براساسDSM-5 گروگر و همکاران (2012) بود. تایج حاصل از تحلیل مسیر نشان داد که مدل مورد نظر برازش مناسبی دارد. ضرایب مسیر گاما (g) شامل طرحواره های رهاشدگی، نگرانی، خودتنبیهی و بی اعتمادی به متغیر عاطفه منفی معنادار شدند (05/0 <P). همچنین ضرایب مسیر گاما شامل طرحواره های نگرانی، نقص، ایثار، برتری و خویشتن داری به متغیر خصومت مرضی معنادار است. نهایتا ضرایب مسیر بتا (β) عاطفه منفی به اختلال شخصیت ضد اجتماعی و خصومت به شخصیت ضد اجتماعی معنادار شدند. همچنین ضریب مسیر خصومت مرضی به شخصیت مرضی معنادار بودند. بنابراین می توان نتیجه گرفت که طرحواره های ناسازگار اولیه با میانجی گری عاطفه منفی و خصومت مرضی، قادر به پیش بینی اختلال شخصیت مرزی و ضد اجتماعی است.

    کلید واژگان: طرحواره های ناسازگار اولیه, خصومت مرضی و عاطفه ی منفی, اختلال شخصیت ضد اجتماعی, اختلال شخصیت مرزی
    Zohreh Yousefi, Alireza Gol, Hamidreza Aghamohammadian*, Iman Seyadzadeh, Mohammad Valipur

    The aim of this study was to investigate the relationship between early maladaptive schemas and antisocial and borderline personality disorder mediated by morbid hostility and negative emotion. This research is a descriptive and path analysis that a statistical sample of 359 people (230 females and 129 males), which was available in the range of 18 to 50 years old in the city of Mashhad was selected. The research instruments included Youngchr('39')s Early maladaptive Schemas Questionnaire (1990), Bagby and Farolden Personality Disorders (2007), and the DSM-5 Personnel Questionnaire based on Garger et al. (2012). The results of the path analysis showed that the model has a good fit. Gamma pathway coefficients (g) including schemas of abandonment, worry, self-punishment, and distrust of the negative emotion variable were significant (P <0.05). Gamma pathway coefficients also include schemas of concern, deficiency, self-sacrifice, superiority, and self-control to the variable of pathological hostility. Finally, beta (β) pathway coefficients of negative emotion to antisocial personality disorder and hostility to antisocial personality became significant. Also, the path coefficient of pathological hostility to pathological personality was significant. Therefore, it can be concluded that early maladaptive schemas, mediated by negative emotion and pathological hostility, are able to predict borderline and antisocial personality disorder.

    Keywords: Early maladaptive schemas, morbid hostility, negative affect, antisocial personality disorder, borderline personality disorder
  • سمانه شاهی صنوبری، حمیدرضا آقامحمدیان شعرباف*، مجید معینی زاده

    ناباروری یکی از مشکلات شایع بشری است که شیوع آن در کشورهای در حال توسعه خصوصا ایران بیشتر است. ناباروری سلامت جسمی، روانی و اجتماعی افراد را تحت تاثیر قرار می دهد. هدف از پژوهش حاضر تعیین اثربخشی روان درمانی مثبت گرا مبتنی بر خیرباوری بر سلامت روان و کیفیت زناشویی زنان نابارور بود. مطالعه حاضر از لحاظ هدف کاربردی و از نظر روش جزء تحقیقات شبه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون و پیگیری است که همراه با گروه کنترل است. جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه زنان نابارور مراجعه کننده به مجموعه طب ثامن بود که به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب گردیدند. در این پژوهش 30 نفر از زنان نابارور، بصورت داوطلبانه انتخاب و در دو گروه آزمایش(N=15) و کنترل(N=15) بطور مساوی قرار گرفتند. ابزار پژوهش شامل پروتکل روان درمانی مثبت گرا مبتنی بر خیرباوری و پرسشنامه سلامت روان گلدبرگ(GHQ-28) و مقیاس کیفیت زناشویی باسبی و همکاران (RDAS)  است. پرسشنامه ها قبل و بعد از مداخله و همچنین یک ماه پس از اتمام درمان تکمیل گردید. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از SPSS-26 و با بهره گیری از تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر انجام شد. یافته ها حاکی از آن بود که سلامت روان و کیفیت زناشویی در گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل افزایش معناداری داشته است. بنابراین به نظر می رسد روان درمانی مثبت گرا مبتنی بر خیرباوری تاثیر مثبتی بر سلامت روان و کیفیت زناشویی زنان نابارور داشته باشد.

    کلید واژگان: روان درمانی مثبت گرا مبتنی بر خیرباوری, سلامت روان, کیفیت زناشویی, ناباروری
    Samaneh Shahi Senobari, Hamid Reza Aghamohammadian Sharbaf*, Majid Moeenizadeh

    Infertility is one of the most common human problems that its prevalence is more in developing countries, especially Iran. Infertility affects the physical, mental and social health of individuals. Infertility affects not only physical but also mental and social health of individuals. The aim of this study was to determine the effectiveness of Positive Psychotherapy Based on Belief to Good on mental health and marital quality of infertile women. The present study is a quasi-experimental research with a pre and posttest and follow-up plan in terms of practical purpose and method, which is accompanied by a control group. The statistical population of this study included all infertile women referred to Samen Medicine Clinic, who were selected by convenience sampling method. In this study, 30 infertile women were selected voluntarily and divided into two experimental (N=15) and control groups (N=15). The research instruments include the Positive Psychotherapy Based on Belief to Good protocol, Goldberg Mental Health Questionnaire (GHQ) and the Busby et al Marital Quality Scale (RDAS). Questionnaires were completed before and after the intervention and also one month after the end of treatment. Data analysis was performed using SPSS-26 and repeated measures analysis of variance. The results showed that mental health and marital quality increased significantly in the experimental group compared to the control group. Therefore, it seems that Positive Psychotherapy Based on Belief to Good has a positive effect on mental health and marital quality of infertile women.

    Keywords: Positive Psychotherapy Based on Belief to Good, Mental Health, Marital Quality, and Infertility
  • زهرا بندار کاخکی، نسرین سادات هاشمی گلستان، بهناز شیدعنبرانی، حمیدرضا آقامحمدیان شعرباف *

    پژوهش حاضر با هدف تعیین نقش متغیرهای نظم جویی شناختی هیجان و تعامل مادر-کودک در پیش بینی بهزیستی روانشناختی مادران کودکان ناتوان ذهنی انجام شد. این پژوهش توصیفی و از نوع مطالعات همبستگی می باشد. جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه مادران دارای کودک ناتوان ذهنی بود که در سال تحصیلی 98-97 کودکان آنها زیر نظر آموزش و پرورش ابتدایی استثنایی شهر مشهد مشغول به تحصیل بودند. تعداد 150 مادر با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و مقیاس بهزیستی روانشناختی ریف فرم 54 سوالی، پرسشنامه نظم جویی شناختی هیجان گارنفسکی و مقیاس تعامل مادر و کودک پیانتا را جهت تعیین سهم هر یک از متغیرهای بهزیستی روانشناختی، نظم جویی شناختی هیجان و تعامل مادر-کودک تکمیل کردند. برای تحلیل داده ها از آمار توصیفی، همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون چندگانه به روش گام به گام استفاده شد. داده های به دست آمده به وسیله نرم افزار آماری spss-23 تحلیل گردید. طبق یافته ها، میان بهزیستی روانشناختی و راهبرد سازگارانه تنظیم شناختی هیجان همبستگی مثبت معنادار و بالعکس بین بهزیستی روانشناختی و راهبرد ناسازگارانه تنظیم شناختی هیجان همبستگی منفی معنادار وجود داشت. همچنین میان ارتباط مثبت والد-کودک و بهزیستی روانشناختی نیز همبستگی مثبت معنادار مشاهده شد. الگوی نتایج حاکی از آن است که راهبرد سازگارانه تنظیم شناختی هیجان و ارتباط مثبت والد کودک دارای توان پیشبینی بهزیستی روانشناختی مادران دارای کودک ناتوان ذهنی می باشد.

    کلید واژگان: کودک ناتوان ذهنی, بهزیستی روانشناختی, نظم جویی شناختی هیجان, تعامل مادر-کودک
    Zahra Bondar Kakhaki, Nasrin sadat hashemi golestan, Behnaz Shid Anbarani, Hamidreza Aghamohammadian Sharbaf *

    The purpose of this study was to investigate the role of cognitive emotion regulation and mother-child relationship variables in the prediction of psychological well-being of mothers with intellectual disabled children. This is a descriptive and correlational study. The statistical population of this study consisted of all mothers with intellectual disabled children whose children were educated in Mashhad during (2019-2020) academic year under the exceptional primary education of Mashhad. 150 mothers were selected by accessible sampling method and completed Ryff’s Scales of Psychological Well-being (RSPWB), Cognitive emotion regulation Questionnaire (CERQ) and Parent-child relationship scale (PCRS) to determine the contribution of each of the variables. Descriptive statistics, Pearson correlation and stepwise multiple regression analysis were used to analyze the data. Data were analyzed by SPSS-23 software. According to the findings, there was a significant positive correlation between psychological well-being and adaptive cognitive emotion regulation strategy and conversely, there was a significant negative correlation between psychological well-being and maladaptive cognitive emotion regulation strategy. There was also a significant positive correlation between positive parent-child relationship and psychological well-being. The pattern of results indicated that adaptive cognitive emotion regulation strategy and positive parent-child relationship have the ability to predict the psychological well-being of mothers with intellectual disabled children.

    Keywords: intellectual disabled children, psychological well-being, cognitive emotion regulation, parent-child relationship
  • فاطمه آذربادکان، حمیدرضا آقامحمدیان شعرباف*، محمدسعید عبدخدایی

    هدف این پژوهش، بررسی نقش خودکنترلی با رویکرد اسلامی، در کنترل خودارضایی دختران بود. ابتدا پروتکل کنترل خودارضایی، براساس خودکنترلی با رویکرد اسلامی تدوین و امکان‌سنجی آن مورد بررسی قرار گرفت. جامعه آماری، شامل کلیه دختران مجرد 16 تا 20 سال دبیرستان‎های روزانه، شبانه و بزرگ‌سالان بودند که بیش از 3 بار در هفته، حداقل از یکسال گذشته خودارضایی داشتند. برای نمونه‎گیری، از نمونه در دسترس و هدفمند استفاده شد (2 نفر، 18 و 16 ساله). هر دو آزمودنی، در ابتدا و انتهای دوره درمان، پرسش‌نامه‎های اضطراب بک (BAI) و پرسش‌نامه افسردگی بک (BDI-II) را تکمیل کردند. همچنین، 6 جلسه مشاوره فردی «پروتکل کنترل خودارضایی با تاکید بر رویکرد اسلامی» دریافت کردند و به مدت 4 هفته، پیگیری درمان انجام شد. نتایج نشان داد استفاده از پروتکل کنترل خودارضایی با تاکید بر رویکرد اسلامی، در هر دو آزمودنی باعث کاهش رفتار خودارضایی شد. همچنین مقایسه نتایج پرسش‌نامه‎های اضطراب و افسردگی در مراجعان نشان‌دهنده کاهش افسردگی آنها بود. در نتیجه، استفاده از «پروتکل کنترل خودارضایی با تاکید بر رویکرد اسلامی»، منجر به حذف این رفتار در نوجوانان می‌شود.

    کلید واژگان: خودارضایی, خودکنترلی, رویکرد اسلامی
نمایش عناوین بیشتر...
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال