به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب

سید حمید طالب زاده

  • طاهره حبیبی*، سید حمید طالب زاده، احمد رجبی

    هایدگر در وجود و زمان، به طریقی مشابه استدلال کانت در نقد عقل محض که منطق استعلایی را شرط امکان علم تجربی  می دانست، تاریخمندی را  شرط استعلایی تاریخ نگاری می داند. او پرسش معرفت شناسانه و روش شناسانه درباره علوم تاریخی را به پرسش هستی شناسانه تبدیل می کند؛ یعنی به جای اینکه بپرسد «تحت چه شرایطی می توان عینیت امر تاریخی را تایید کرد»؟ می پرسد «دازاین چه شیوه ای از هستی دارد که امکان داشتن دغدغه خویش و درک معنای گذشته خویش را دارد؟ و اصلا چگونه چیزی به نام تاریخ وجود دارد»؟ اهمیت تاریخمندی در طرح کلی وجود و زمان، هنگامی آشکار می شود که نسبت آن را با پرسش اصلی اثر، یعنی مسیله معنای وجود، مورد توجه قرار دهیم. سیر بحث اثر از فهم پیشانظری دازاین به مثابه اگزیستانس، به سمت کشف ساختار واحد اگزیستانسیال ها به مثابه دغدغه، نشان می دهد که آنچه معناداری وجود و موجودات را ممکن می سازد، فرایندی است که هایدگر آن را زمانمندی اصیل می نامد. به این ترتیب تمایز هستی شناختی میان موجود و وجود بدین معناست که وجود را نباید مطابق سنت متافیزیکی، امری مقولی و در ردیف سایر موجودات لحاظ کرد، بلکه وجود فرایند معنابخشی است که خود را به مثابه فعل «زمانیدن» و «تاریخیدن» در برون خویشی های سه گانه گذشته-حال-آینده و میراث-تقدیر-حوالت فرامی گسترد.

    کلید واژگان: هایدگر, وجود و زمان, تاریخمندی, زمانمندی, هستی شناسی بنیادین
    Tahere Habibi *, Sayyed Hamid Talebzade, Ahmad Rajabi

    Heidegger in Being and Time, following Kant, who considered transcendental logic as a condition for the possibility of empirical science, considers historicity as a transcendental condition of historiography. He turns the epistemological and methodological question of the historical sciences into an ontological question; that is, instead of asking “under what circumstances can the objectivity of the historical knowledge be confirmed?” he asks, “what kind of existence Dasein have that allows him to care about himself and the world, and understand the meaning of his past?” “And how is there such a thing as history at all?” In order to understand the importance of historicity in the general outline of the book, we should consider its relation to the main question of the work; “What is the meaning of Being?” Hence, this article pursues two goals; First, it tries to show the place of historicity in the whole work, in such a way that is clear how Heidegger first starts from the pre-theorical understanding of Dasein as “existence”, ang then moves toward the discovery of the main structure of existentials as “concern”; Then he introduces “temporality” as a transcendental structure of concern; And finally, it comes to this that the concrete form of temporality is “historicity”. The second goal of this article is to reinterpret this debate with regard to the question of “the meaning of Being”. In this regard, I try to explain that historicity, as a concrete form of temporality, shows the openness of Dasein as the scope of the emergence of the meaning of Being and beings is a close event, which has its beginning and end, as standing on the possibilities it is thrown to them and it takes from its heritage. From this point of view, Heidegger, following Kant’s tradition, considers meaning- giving as a finite process, but unlike Kant, who considered this finitude in terms of the dependence on sensory intuition of being in the world, and thus as the ontic, he considers it as an ontological. He Knows that it arose from the special way of existence of Dasein. Being and Time finally reaches the point that the meaning-giving process which, as the verb “temporalizing” and “hisoricizing” is expressed in trads of past, present, future, or in the other words, heritage, fate, destiny. So, historical finitude reveals the concrete form of temporal finitude. The terms of heritage, fate and destiny each confirm the finitude od Dasein, and in this way, the finitude of the meaning-giving event. In its powerlessness, Dasein in undertakes its heritage in an authentic way. Dasein cannot be its own foundation, but is thrown to its possibilities.

    Keywords: Heidegger, Being, Time, historicity, Temporality, fundamental ontology
  • سید کیارش شیخ الاسلام*، سید حمید طالب زاده
    سورن کی یرکگور (1803-1855م)، متفکر دانمارکی قرن نوزدهم میلادی را اکثرا با اندیشه او درباره حیات فردی انسان در نسبت با ایمان مسیحی می شناسند؛ اما در کنار این حوزه، کی یرکگور به حیات اجتماعی یا مدنی انسان نیز پرداخته است، گرچه دیدگاه های او در این زمینه معمولا کمتر مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است. مقاله حاضر می کوشد تا با توجه به مباحثی که کی یرکگور در کتاب دو عصر مطرح کرده است، دیدگاه او را درباره حیات جمعی از منظری خاص بررسی کند. در ابتدا از پدیده رشک و گونه های مختلف آن در آثار کی یرکگور سخن به میان خواهد آمد. سپس، بیان خواهد شد که کی یرکگور چگونه حرکت فلسفه غرب از آغاز عصر جدید تا سیستم هگلی را بازنماینده عصری قلمداد می کند که آن را «عصر تامل بازتابی» می خواند و در تقابل با «عصر انقلاب» قرار می دهد. همچنین خواهد آمد که او چگونه برخلاف ادعای هگل، «فراکران نگری» را مسیری برای برون رفت از پدیده تامل بازتابی نمی داند، بلکه اتفاقا آن را کامل کننده مسیری می داند که با تامل بازتابی آغاز شده است. در نهایت، نقادی کی یرکگور از عصر تامل بازتابی با تمرکز بر پدیده رشک تبیین می شود و دو روی سکه این عصر، یعنی وجوه تهدیدگر و رهایی بخش آن، از دیدگاه کی یرکگور بررسی خواهد شد.
    کلید واژگان: دو عصر, عصر انقلاب, عصر تامل بازتابی, فراکران نگری, رشک
    Sayyed Kiarash Sheikholeslam *, Sayyed Hamid Talebzadeh
    Søren Kierkegaard (1803-1855), nineteenth century Danish thinker, is mostly known for his deliberation on individual human life in connection with Christian faith. However, next to this context, Kierkegaard also gives an account on social or civil life, although his account on this issue is less known in comparison to the former one. The present paper is trying to investigate Kierkegaard's account of civil life, from a particular point of view. First, an account will be given of the phenomenon of envy and its various kinds, as it is treated in Kierkegaard's literature. then, the way in which, Kierkegaard considers the whole route of western philosophy - from the beginning of the New Age to the Hegelian System - as a representation of what he calls "the Age of Reflection", and opposes to "the Age of Revolution", will be pointed out. Also this will be shown that how Kierkegaard - in opposition to Hegel - does not consider "speculation" as a way out of reflection, but in fact, its completion. Finally and by focusing on the phenomenon of envy, Kierkegaard's critique of the Age of Reflection will be explained, and his account of the two sides of this particular age, i.e. its threatening and liberating sides, will be studied.
    Keywords: Two Ages, Revolutionary Age, Reflective Age, speculation, Envy
  • مرتضی روحانی راوری، امیرعباس علی زمانی*، سیدحمید طالب زاده، احد فرامرز قراملکی

    بر اساس اندیشه کانت در دوران نقدی، ایده خدا به عنوان یکی از ایده های استعلایی عقل محض مطرح است که عقل نظری با توجه به محدودیت هایش نمی تواند له یا علیه آن برهانی اقامه کند. اما در دوران پیشانقدی، کانت رساله مستقلی با عنوان «تنها حجت ممکن در تایید برهان وجود خدا» تالیف کرده و در آن سعی کرده است تا وجود خدا را از طریق براهین عقل نظری اثبات کند. اهمیت این رساله در این است که از یک سو بر خلاف اندیشه دوران نقدی برای عقل نظری شان برهان آوری در اثبات وجود خدا قایل می شود و از سوی دیگر، بر خلاف سنت ولفی لایبنیتسی، به جای برهان جهان شناختی، برهان طبیعی الهیاتی را مطرح می کند. به علاوه، با محور قرار دادن مفهوم امکان در تقریر برهان وجودی، با تقریر فیلسوفان پیشین - علی الخصوص دکارت - مخالفت می کند و تقریر جدیدی از آن ارایه می دهد. در این مقاله ابتدا مسیر اختصاصی استدلال کانت مبنی بر اثبات وجود خدا را بر مبنای رساله مذکور توضیح داده ایم و در مرحله دوم، مستند به برخی پژوهش های جدیدتر، نشان داده ایم که تعارض بین عنوان کتاب (تنها حجت...) و محتوای آن (پذیرش دو برهان طبیعی الهیاتی و برهان وجودی)، که برخی دیگر کانت شناسان را به این گمان انداخته که کانت متهافت سخن گفته است، یک تعارض بدوی و برآمده از ترجمه خطای اصطلاح Beweisgrund از آلمانی به انگلیسی است.

    کلید واژگان: ایمانویل کانت, براهین اثبات خدا, فلسفه پیشانقدی, عقل نظری
    Morteza Rohani Ravari, Amirabbas Alizamani *, SeyedHamid Talebzadeh, Ahad Faramrz Qaramaleki

    According to the critical Kant, the idea of God is a transcendental idea of pure reason, i.e., theoretical reason cannot, after considering its limitations, make an argument against or for it. In the pre-critical period, however, in a treatise called "The Only Possible Argument in Support of a Demonstration of the Existence of God" he tried to prove the existence of God by means of the theoretical reason. The significance of this treatise is that, on the one hand, contrary to what the critical Kant believes about the limits of human reason, he endeavors to theoretically prove the existence of God, and on the other hand, contrary to the Wolfian-Leibnizian tradition, he proposes a natural-theological argument instead of a cosmological argument. Concentrating on the concept of possibility in formulation of an ontological argument, he criticizes the former formulations, especially Descartes’, and presents a new version of it. In this paper, we intend to first explain Kant's argumentative reasoning for proving the existence of God based on "The Only Possible Argument in Support of a Demonstration of the Existence of God", and second, we try to show that the alleged conflict between the title of the book (only possible argument...) and its content (the acceptance of two natural-theological arguments and ontological argument), which led some of Kant scholars to believe that Kant is incoherent is false and comes from a mistake in translation of the German term ‘Beweisgrund’

    Keywords: Immanuel Kant, Arguments for the Existence of God, Pre-Critical Philosophy, Theoretical Reason
  • سید حمید طالب زاده، حسن مهرنیا*، سید سعید موسوی اصل

    نهادهای سیاسی مشارکتی، شامل شیوه های نهادمند پاسخ به تقاضاهای سیاسی، از قبیل نهادهای مدنی و شهروندی، انتخابات و نهادهای انتخابی، آزادی بیان، روزنامه ها و مطبوعات و مواردی از این دست می باشند که به نظر اندیشمندی همچون چارلز تیلی این ها می توانند منجر به دموکراتیزاسیون یا افزایش فراگیری، برابری، حمایت و تعهد متقابل حقوقی میان دولت و شهروندان شوند. در تاریخ معاصر ایران، از عصر ناصری تا وقوع انقلاب اسلامی، در بزنگاه های تاریخی گوناگون، فرصت های متعددی برای تکوین و توسعه همه جانبه این نهادها مهیا شده که اکثرا به دلایل متعدد داخلی و بین المللی، دود شدند و به هوا رفتند. به طور معمول، دولت خودکامه، یکی از عوامل اصلی این عدم موفقیت در نظر گرفته شده است، اما، در این مقاله، با استفاده از روش تحلیل تطبیقی تاریخی، و با ارایه یک چارچوب نظری تلفیقی، و بررسی موانع توسعه آن نهادها در دوره های موسوم به مشروطه و ملی گرایی نشان داده شده است که دولت اگرچه نقشی تعیین کننده در فرایند دموکراتیزاسیون داشته است، اما، در عین حال، خود متاثر از نظام جهان است، و این رابطه، همزمان با نقش سلبی فرهنگ سیاسی و سازمان های سیاسی، برخی از مهم ترین موانع اصلی توسعه نهادهای سیاسی مشارکتی در ایران را تشکیل می دهند.

    کلید واژگان: نهادهای سیاسی مشارکتی, دموکراتیزاسیون, توانایی دولتی, فرهنگ سیاسی, سازمان های سیاسی, نظام جهان
    Seyed Hamid Talebzadeh, Hassan Mehrnia *, Seyed Saeid Mosavi Asl

    Upgrading the epistemic context of modern science from mechanism to organism in German idealism allows Émile Durkheim to establish academic social science in France. The philosophical formulation of necessity and freedom (from Kant's dualism to Schelling's and Hegel's philosophy of nature) evolves in German idealism to the extent that it is possible to legalize the social affairs in the essential field of positivist science. Basic concepts and ideas of Durkheim's sociology, such as organic solidarity and division of social work, can be realized with the features of an organic approach such as a priori unity, internal consistency, and the necessity and legitimacy of the organic affairs, in a way that a prerequisite for understanding Durkheim's fundamental difference with English social science, as Durkheim repeatedly states, is to understand the quality of his thinking within the German tradition. Moreover, ethics, which prior to Durkheim, are independent sciences, are based on the organic approach to positivist science; therefore, the ethics of science is established with Durkheim.

    Keywords: Mechanism, organism, German idealism, Social science, Durkheim
  • سید حمیدطالب زاده، مهدی سلطانی *
    هر مجموعه معرفتی، به ضرورت، از روش و منطقی تبعیت می کند. وبر از بنیان گذاران علم اجتماعی، مدعی است که از منطق تکوینی برای این علم استفاده می کند. از سویی وی را از جمله اندیشمندان نوکانتی به حساب می آورند، لذا پرسش اصلی مقاله این است که چگونه منطق استعلایی کانت در منطق تکوینی بازسازی شده است. برای پاسخ به پرسش مذکور، از روش توصیفی – تحلیلی استفاده شده است. نتایج حاکی است؛ همان گونه که نسبت امر پیشینی؛ یعنی فلسفه، و امر پسینی؛ یعنی علم تجربی، در منطق کانت، معیت است، بدین معنا که فلسفه، امکان علم تجربی را فراهم می آورد، در منطق وبر نیز همین مساله جاری است؛ البته با تحولات مفهومی که در منطق وبر شکل گرفته است. علم، گران بار از ارزش است. ارزش ها، بخشی از واقعیت را معنادار می سازد. در ذیل ایده های ارزش گذار، نوع مثالی شکل می گیرد؛ هم چون نومن های کانتی، تعیین حدود می کند، تا امر فوق، به واسطه مفهوم امکان عینی از دیدگاه معرفت تعمیمی، کافی؛ و نه ضرورت متافیزیکی، تحقق یابد.
    کلید واژگان: منطق استعلایی, کانت, منطق تکوینی, علم اجتماعی, ماکس وبر
    Hamid talebzade, mahdi soltani*
    Necessarily each epistemic set follows a method and logic. Weber, one of the founders of social science, claims that he uses the developmental logic for this science. On the one hand, he is considered to be a neo-Kantian thinker, so the main question of the article is how Kant's transcendental logic has been reconstructed in the developmental logic. To answer this question, a descriptive-analytic method has been used. The results show that as the relationship between the a priori thing, that is, philosophy, and the a posteriori thing, i.e., empirical science, in the Kant's logic, is concomitant, that is to say, that philosophy provides the possibility of empirical science, this is also the case in Weber's logic, with the conceptual transformations that have undergone in Weber's logic. Science is laden with value. Values make a part of the reality meaningful. Below the evaluating ideas, the ideal type is formed, as in the case of the Kantian noumena, determines the limits, so that the above thing is realized, through the notion of objective possibility from the perspective of generalized knowledge, sufficient; rather than the metaphysical necessity.
    Keywords: transcendental logic, Kant, developmental logic, social science, Max Weber
  • سید حمیدطالب زاده، فاطمه دلاوری پاریزی *
    پرسش از رابطه خداوند و جهان، در طول تاریخ فلسفه، پرسشی همواره مهم و حیاتی بوده است. این رابطه گاه رابطه ای جدی و آن به آن و متصل و گاه منفصل و اصطلاحا سکولار است. در این نوشتار تلاش شده که بر مبنای فلسفه دین هگل، فیلسوف مهمی که به بازتفسیر مسیحیت می پردازد، به ایضاح رابطه خدا و جهان در نظرگاه وی پرداخته شود. جایگاه خداوند در جهان چیست؟ برای این کار، پس از طرح دوگانه تعالی و حلول در تفسیر پروتستانتیزم به تعریف سکولاریسم جهت تبیین این مفهوم و سپس به توضیح تثلیث، آموزه مهم مسیحیت که در فلسفه دین هگل جایگاه مهمی دارد پرداخته می شود. این آموزه بنا به تفاسیری از خود هگل، زیربنای دیالکتیک سوژه-ابژه را در هگل تشکیل می دهد و او مواقف دیالکتیک را با اقانیم تثلیث توضیح می دهد. در انتها رابطه خدا و جهان از منظر دوگانه حلول و تعالی در نظرگاه هگل شرح و توضیح داده می شود.
    کلید واژگان: رابطه خدا و جهان, فلسفه دین هگل, تعالی و حلول, تثلیث, دیالکتیک
    Fatemeh Delavari Parizi *
    The question of relation between God and Universe Throughout the history of philosophy always have been an important and vital one. Sometimes this relation is a serious, connected one and in every moment but sometimes it is Disconnected and secular. In this essay, is tried on the base of Hegel’s philosophy of religion, an important philosopher who reinterpreted the Christianity, the relation between God and The universe have been explained. What is the position of God in the universe?
    For this, after discusses the binary opposition between the transcendence and immanence in the interpretation of Protestantism, and then, defines secularism to explain these concepts, and finally elaborates on the concept of Trinity, an important Christian doctrine, which is a significant concept in Hegel’s philosophy of religion. This doctrine, according to Hegel’s own interpretations, constitutes the basis for the subject-object dialectics, and he interprets dialectics with trinity. At the end the relation between God and The universe explained in the Hegel’s view from the point of view of the binary opposition between the transcendence and immanence.
    Keywords: relation of God, universe, Hegel's philosophy of religion, transcendent, immanent, trinity, dialectic
  • مجید مرادی، سید حمید طالب زاده
    در این نوشتار خواهم کوشید تا کلیت یک دیدگاه درباره "مفهوم نوعی مطلق برابرایستا" در نقد عقل محض را پیش گذارم. در این راستا، به مفصل بندی مقاله ای با عنوان علی الاطلاقیت منطق استعلایی به نزد کانت مشخصا از این جهت خواهم پرداخت که مقاله پیش گفته این دیدگاه را به نحوی متکافو و پی گیرانه طرح کرده است؛ در ضمن این مفصل بندی، ملاحظه ای را نیز درباره این کلیت به میان خواهم آورد. تعین اصلی کلیت این دیدگاه عبارت است از تمرکز بر تعیین جایگاه «منطق استعلایی» به عنوان (1) نوعی منطق ضرورتا «غیرصوری» که بااین همه، (2) هم چنان «کلی» یا هم چنان علی الاطلاق است. این گونه، «منطق استعلایی» می تواند به مثابه نوعی «هستی شناسی کلی» استعلایی به میان بیاید که موضوع اش عبارت است از «"مفهوم مطلق برابرایستا"». مهم این که بر اساس این دیدگاه «منطق استعلایی» برای احراز این دو شرط باید از هرگونه نسبت ذاتی با مرتبه "حسیات استعلایی" و "مطلق شهود" تجرید شود. راهنمای این تجرید این قاعده است که «منطق استعلایی در معنای دقیق کلمه» فقط می تواند در مرتبه "مطلق عقل" احراز شود و هرگونه رجوع به مرتبه نقد "مطلق عقل" پیشاپیش «منطق استعلایی» را از کار می اندازد. خواهم کوشید تا ذیل یک ملاحظه از این بحث کنم که این دیدگاه، با حذف مرتبه "نقد عقل محض" از «منطق استعلایی» ، تاچه اندازه به "ایده نوعی منطق استعلایی" پای بند می ماند.
    کلید واژگان: منطق استعلایی, علی الاطلاقیت, هستی شناسی, نقد عقل محض
    majid moradi, Seyyed Hamid Talebzadeh
    Abstract: Here, I will introduce a totality of a view about “the concept of an object in general” in the Critique of Pure Reason. In order to do so, I will articulate an article under the title of Generality of Kant’s transcendental logic since the article has presented the view adequately and in an uninterrupted way. Alongside with this articulation, I will purpose a consideration about this totality: As we will see, the fundamental characteristic of the totality of this view is to concentrate on determining the status of “transcendental logic sensu stricto” as (1) a necessarily “non-formal logic” that (2) still stays “universal”. Thus, transcendental logic can be proposed as a transcendental “universal ontology” which its subject matter is “the concept of an object in general”. based on this view, in order to set these two conditions, we must abstract transcendental logic from any relation to any level of “transcendental aesthetics in general” and “intuition in general”. The hint to this abstraction is the principle that “transcendental logic sensu stricto” can only be achieved at the level of “reason in general” and any reference to the level of “critique” of “reason in general” would already dysfunction the transcendental logic itself. Through a consideration, I will attempt to discuss this subject that to what extent the abovementioned view, with its omitting of the level of “critique of pure reason” from transcendental logic, stays loyal to “the idea of a transcendental logic” in Critique of Pure Reason.
    Keywords: transcendental logic, generality, ontology, critique of pure reason
  • مصطفی زالی، سید حمید طالبزاده
    هگل در جای جای فلسفه خویش از امر مطلق، روح مطلق و ایده مطلق سخن می گوید و از آن به بنیان وحدت هستی و معرفت و مفهوم و واقعیت یاد می کند. اما نزاعی کلیدی در تفسیر حقیقت این امر شکل می گیرد: آیا مقصود هگل از امر مطلق، حقیقتی هستی شناسانه و بنیانی برای تبیین واقعیت عینی است (تفسیر متافیزیکی) یا آنکه اشارات او به امر مطلق، صرفا تاکید بر اطلاق خودانگیختگی سوژه در مواجهه با جهان خارج است (تفسیر غیرمتافیزیکی). این مقاله با بیان نحوه تکوین جدایی هستی و معرفت در عصر جدید به روایت هگل و نیز بازخوانی دوگانه شیء فی نفسه و آگاهی در فلسفه کانت، نشان می دهد که هر یک از تفاسیر شکل گرفته از فلسفه هگل، چه دریافتی از جهت گیری هگل به فلسفه کانت دارند. سپس با بررسی دقیق انتقادات هگل به فلسفه کانت، نشان داده می شود که امر مطلق برای هگل بنیانی برای تبیین واقعیت عینی است. لذا بدون پذیرش تفسیری هستی شناسانه از امر مطلق، تبیین هگل نافرجام خواهد ماند.
    کلید واژگان: مطلق, سابژکتیویسم, ایدالیسم متناهی, آگاهی نامشروط
    Hegel has frequently used the Absolute and its synonyms such as absolute spirit and absolute idea and refers to them as the foundation of the unity of being and knowledge or concept and reality. But there are two main approaches in interpretation of absolute: Is absolute a metaphysical entity that describes the structure of reality (metaphysical interpretation) or refers to absolute spontaneity of the subject (non-metaphysical interpretation). By reviewing the formation of separation of being and knowledge (skepticism) in the modern age and the dichotomy of knowledge and thing in itself, this paper shows the conception of each interpretive approach about the reception of Hegel’s from Kant Philosophy. After careful examination of Hegel's criticism of Kant's philosophy, it is shown that Hegel's absolute is the foundation for explaining the objective reality. So without accepting the metaphysical interpretation, Hegel explanation will be unsuccessful.
    Keywords: absolute, Subjectivism, idealism of infinite, unconditioned consciousness
  • رضوان یوسفی*، سید حمید طالب زاده
    به نظر کانت،انسان برای رسیدن به علمنیازمند سیستمی از دانش عقلانی خود می باشد که تحت یک ایده به وحدت برسد. در این سیستم علمی تمام اجزاء و موقعیتی که هر جزء در نسبت با دیگر اجزاء پیدا می کند به نحو پیشینی تعین می یابد. چنین وحدتی سازمان یافتهاست به نحوی که سیستم علمی در بسط تدریجی خود از درون فربه و کامل می گردد و هیچ مولفه بیرونی نمیپذیرد. تنوع مفهومی در این سیستم که منجر به تعین قلمروهای دوگانه قانونگذاری در آن می شود به مفاهیم طبیعی و مفهوم آزادی محدود میگردد. حال اگر دوگانگی برآمده از این تنوع مفهومی، وحدت سازمان یافته سیستم دانش عقلانی بشر را تهدید کند خود سیستم برای حفظ خود بایستی بتواند بر آن فائق آید.ایده های استعلایی و نقشی که آنها در ترمیم این دوگانگی ایفا می کنند از جمله خوددرمانی های سیستم علمی است.در این نوشتار سعی برآن است تا بیان کانت از نقش ایده های استعلایی در پیوند مفاهیم را نشان دهیم.
    کلید واژگان: قلمرو قانونگذاری, مفاهیم طبیعی, مفهوم آزادی, ایده استعلایی, تابعیت, علاقه نظری, علاقه عملی
    Rezvan Yousefi *, Seyyed Hamid Talebzadeh
    According to Kant, men need a system of their own intellectual knowledge united under one Idea for reaching science. All parts and their relations of the system are determined a priori. This organized unity grows from within. Different a priori concepts of the system, leading to dual legislative realms, are natural concepts and the concept of freedom. The system itself unites this dualism to keep its unity .The transcendental ideas of reason have a role in this task. This essay wants to show it.
    Keywords: legislative realm, natural concepts, concept of freedom, transcendental idea, subordination, theoretical interest, practical interest
  • مصطفی زالی*، سید حمید طالب زاده
    هگل ناشناختنی ماندن شیء فی نفسه را در فلسفه کانت معادل با شکاکیت دانسته و علت آن را در روش نقادی جستجو می کند. چرا که از نظر او سنجش امکان معرفت پیش از مواجهه با متعلقات معرفت به معنای از پیش مفروض گرفتن سوبژکتیویسم است. در این مقاله نخست نشان داده می شود که هگل چگونه با نگارش پدیدارشناسی اولا اصل پروژه نقادی را به رسمیت شناخته و ثانیا بدیلی در برابر روش نقادی کانتی ارائه می دهد که گرفتار معضل از پیش مفروض گرفتن سوبژکتیویسم و در نتیجه شکاکیت نباشد. سپس با نظر به تفاسیر مختلفی از پدیدارشناسی که آن را به عنوان برهانی علیه شکاکیت قلمداد کرده اند، ثابت می شود که نتیجه پدیدارشناسی نه اثبات کفایت مفاهیم ذهنی برای اطلاق بر شیء فی نفسه که ضرورت وجود ایده مطلق برای امکان معرفت است؛ چرا که از یقین بی واسطه آگاهی نمی توان حقیقت جهان خارج را استنتاج کرد و وحدت هستی و معرفت تنها ذیل ایده مطلق میسر می شود.
    کلید واژگان: پدیدارشناسی, شکاکیت, سابژکتویسیم, ایده مطلق
    Mostafa Zali *, Hamid Talebzade
    For Hegel unknowability of thing in itself in Kant's philosophy is equivalent to skepticism and he quests the reason of this failure in the critical method; For Hegel the failure of critical method lies in the pre-evaluation of possibility of knowledge, so this method of critique presuppose the subjectivism and so the impossibility of absolute. This article will argue that how Hegel with phenomenology recognizes the legitimacy of critical method and how he proposes an alternative for it which does not have the defect of subjectivism. In interpretation of phenomenology as an argument against skepticism three rival interpretation has been proposed. Two of them interpret phenomenology without any ontological commitment and the third interpret phenomenology as an argument for an ontological entity called absolute idea. By critical examination of three alternative interpretations of phenomenology, this article demonstrates that the final result of phenomenally is an ontological principle i.e. absolute idea, because the truth cannot be based on the immediate certainty of consciousness. So this new method of critique will be transitional (like platonic ascent) i.e. will be an ascent from immediate certainty of consciousness to truth of absolute Idea as an identity of indelibility and being.
    Keywords: Hegel, Phenomenology, Skepticism, Subjectivism, Absolute Idea
  • زهره معماری، سید حمید طالب زاده
    یوهان گوتلیب فیشته مدعی بود تنها کسی است که روح فلسفه کانت را دریافته و به آن وفادار است. با این حال در برخی از اساسی ترین مسائل، موضع او، در ظاهر، مخالف با کانت به نظر می رسید؛ به همین دلیل با نقدهای جدی مواجه شد. از جمله، امکان«شهود عقلی» برای انسان که کانت آن را انکار می کند اما فیشته بنیاد آگاهی می داند و تصریح می کند که بدون شهود عقلی امکان حصول آگاهی برای انسان منتفی است. فیشته از یک سو اظهار می کند که شهود عقلی مورد نظر او و کانت دو مقوله‏ی متفاوتند؛ یعنی اشتراک لفظی دارند و از سوی دیگر اظهار می‏کند، کانت در این مساله با او هم رای است؛ علاوه بر آن‏که در نقد دوم، بنابر مقتضیات عقل عملی شهود عقلی را مجاز می‏داند، فحوای بسیاری از عبارات او در نقد اول نیز موید امکان آن است. شارحان، در نسبت میان کانت و فیشته در این مساله اتفاق رای ندارند. برخی نظر فیشته رامخالف کانت می دانند و برخی دیگر میان آنها اختلافی نمی‏بینند. نوشتار حاضر نخست به تنقیح مناط بحث در نظام کانت و فیشته می پردازد؛ سپس به نمونه ای از ادله ی موافقان و مخالفان اشاره می کند؛ در پایان، دلیل و تحلیل خود را بر عدم اختلاف میان آنان بیان می‏کند.
    کلید واژگان: شهود عقلی, کانت, فیشته, من انتظام بخش, من قوام بخش
    Zohre Memari, Hamid Talebzade
    Johann Gottlieb Fichte, one of the Kant's followers and founders of German idealism, claimed that is the only philosopher that found the spirit of Kant's philosophy. Despite this claim, he is opposed to Kant in some of the most important issues. One of them is the problem of intellectual intuition. Kant explicitly disputes the intellectual intuition, whereas Fichte bases the consciousness on it and even he proves that without the intellectual intuition the knowledge is impossible in human kind.
    He asserts that intellectual intuition in his opinion is something different from Kant's and itsname is the only common factor between them. He also says that Kant agrees with him and even this point is the spirit of the first critiques.
    This assay is to study this issue and clarify the subject matter, then it turns out that in the point of intellectual intuition, spite common denominator between them, Fiche disagrees Kant. There is a difference of opinion in respect of "transcendental I". In this case what Kant explicitly denied is the same as Fichte proves.
    Keywords: Intellectual intuition, Kant, Fichte, Constitutive I, Regulative I
  • مجید جهانی*، سید محمدرضا حسینی بهشتی، سید حمید طالب زاده، مهدی قوام صفری

    انسان همواره در پی شناخت پدیده های مخاطره آمیز محیط اطراف زندگی بوده است. افراد و جوامع همواره به رابطه معنادار بین پدیده ها معتقد بودند و بیشتر از طریق احساس و تصورات ذهنی آنها را درک می کردند. درک تطور این شناخت یک ضرورت است. موضوعی که در این مقاله به آن پرداخته می شود، ارتباط و هماهنگی شناخت اسطوره ای با پدیده های مخاطره آمیز است. در این راستا به این پرسش پاسخ می دهیم که چرا مخاطرات اسطوره ای تفسیر می شدند و چرا تفسیر اسطوره ای مخاطره های طبیعی و انسانی بین جوامع مختلف، متفاوت بوده است. از این رو در نوع تفسیر اسطوره ای پدیده ها، نگرش های متفاوتی پدید آمده است. این مقاله با استفاده از روش قیاسی و استقرایی و از طریق مطالعات کتابخانه ای تهیه شده است. به نظر می رسد تبیین اسطوره ای، نوعی نگرش برای تفسیر انسانی از مخاطرات است. در این نگرش، انسان از علل علمی رخدادها اطلاعی ندارد و قادر به تفسیر علمی نیست ؛ همچنین در آن جنبه عقلانی (منطقی) کمتر مشاهده می شود . چنین تفسیری شامل پنداشت ها، باورها و داستان هایی است که تنها در محدوده تاریخ گذشته است. هرچند در حال حاضر نیز به شکل مدرن خود را ظاهر می سازد، آنچه در اسطوره گذشته و حال بازتاب داده شده، پاسخ به نیازها، دلهره ها، آرزوها و خواست های انسان است؛ انسانی که دیگر ابزارهای تشخیص وی هنوز به مرحله ای از بلوغ نرسیده است که خود را بی نیاز از اسطوره بداند. در این مقاله تلاش می شود که به نحوی این نگرش بررسی شود.

    کلید واژگان: اسطوره, شناخت, مخاطرات, نگرش
    Majid Jahani *, Sayed Mohamad Reza Hosainie Beheshti, Sayed Hamid Talebzade, Mehdi Ghavam Safari

    Human beings through history have made a big deal of attempts to get to know their hazardous surroundings. People and societies have always construed all events and phenomenon as having meaningful relations, which has been mostly interpreted according to feelings and mental images. In the recent paper the relation and coordination between mystical knowledge and hazardous phenomenon has been considered. The main question here is why divers cultures have adopted diverse approaches and interpretations towards human and natural hazards. Mystical approach is distinct from scientific or intellectual one in that it is based on the past history and stories, or notion based on them. However, such an approach is not past itself and the modern world has its own myths which like those of the past are shaped according to our humane wishes, desires and anxieties.

    Keywords: Hazards, mystical, outlook, Knowledge
  • مهدی غیاثوند، سید حمیدطالب زاده
    در این مقاله، مسئله تاثیر ارزش بر دانش به بحث گذاشته شده است؛ مسئله ای که از سویی در نسبتش با «عینیت دانش» می تواند چالش برانگیز باشد و از سوی دیگر در نسبتش با مسئله دانش بومی و یا دینی. این در حالی است که هرگونه پیشرفت در این زمینه منوط است به مشخص کردن دقیق نقاط تقاطع و تاثیر و تاثر فرضی دانش و ارزش. پرسش مشخص این مقاله این است که «آیا علم ارزش بار است؟». پاسخ مقاله به این پرسش، با این رویکرد ارائه شده است که حکم واحدی در باب موضوع این پرسش نمی توان صادر کرد. بدین معنا که پاسخ، از مقامی به مقام دیگر تفاوت خواهد کرد و بخشی از این تفاوت به گونه شناسی ارزش ها مربوط می شود.
    کلید واژگان: دانش ارزش بار, استقلال دانش از ارزش, ارزش های معرفتی و غیرمعرفتی, عینیت
    Mehdi Ghiyathvand, Sayyid Hamid Taleb, Zade
    In the present article, the effect of value on knowledge has been discussed. This can be challenging in its relationship to “objectivity of knowledge” on the one hand, and in its relationship to the indigenous and/ or religious knowledge. Nevertheless, any progress in this domain is contingent to precisely specifying the meeting points and assumed mutual effect of knowledge and value. The definite question of this article is as follows: “is knowledge value-laden?” The article’s answer to the question has been presented with the following approach: no single prescript can be issued on this subject. It means that the answer would be different from one case to the other, and part of this difference is related to the typology of values.
    Keywords: value, laden knowledge, independence of knowledge from value, epistemic, non, epistemic values, objectivity
  • سید حمید طالب زاده، سید محمد امین قانعی راد، محمد توکل، ابوالفضل مرشدی*
    در مقاله حاضر، برون رفت علوم اجتماعی از وضعیت پروبلماتیک در تمدن اسلامی به مواجهه نظام معرفتی و متافیزیکی این تمدن با «ازجاکندگی معرفتی» دوران جدید منوط شده است. در تبیین این موضوع، آرای علامه طباطبایی به محک آرای ایمانوئل کانت برده شده است. کانت در مواجهه با پدیده یادشده، با انتقال خدا از حوزه شناخت به حوزه اخلاق و تبدیل انسان به موجود «خودآیین» و قرار دادن «دین در محدوده صرفا خرد»، تحول بزرگی را در متافیزیک مغرب زمین ایجاد کرد که حاصل آن، ارائه دریافتی جدید از جامعه انسانی (جامعه به عنوان هستی خودبنیاد و مستقل) بود و همه این ها به فراهم شدن «شرایط امکان» علوم اجتماعی جدید، یعنی امکان «درک منطق پدیده های اجتماعی در استقلال خود» منجر شد. اما علامه در مواجهه با پدیده «ازجاکندگی معرفتی» هر چند با آغاز کردن فلسفه خود با «انسان» و به ویژه با طرح مفهوم «اعتباریات»، قلمرو آفرینش گری عقل انسان را گسترش داد، با «ناقص» دانستن عقل و فطرت انسان، تبدیل شدن انسان به موجودی «خودآیین» را ناممکن و بنابراین، قلمرو دین را محیط بر قلمرو عقل دانست. حاصل این نگاه، ارائه دریافتی از جامعه به عنوان هستی غیرخودبنیاد و غیرمستقل بود. با این حال، وی با ارائه دریافتی عقلایی از کلام و الهیات اسلامی، خطوط کلی اما مقدماتی را برای تحول پارادایمی در دریافت از «انسان» و رابطه او با خدا و شکل گیری سنت مستقل علوم اجتماعی در جهان اسلام فراهم کرد.
    کلید واژگان: ازجاکندگی معرفتی, اعتباریات, ایمانوئل کانت, شرایط امکان علوم اجتماعی, علامه طباطبایی, متافیزیک
    Seyed Hamid Talebzade, Seyed Mohammad Amin Ghaneirad, Mohammad Tavakol, Aboulfazl Morshedi*
    The emergence and establishment of modern social sciences in Western societies is explained as an “epistemic disembodying” which resulted in change in the metaphysics in the West. The views of Immanuel Kant have had a determining role in this process by providing the “possibility conditions” for the modern social sciences. By altering the conception of man from a “heteronymous being” to an “autonomous being”, as well as positing religion “within the boundary of mere reason”, Kant brought about dramatic changes into the metaphysics of the West .In comparison, Allameh Tabatabaee, as a prominent representative of the contemporary Islamic thought in Iran, has prepared a similar ground for the transformation of Islamic metaphysics. By suggesting the concept of “e’tebariyat” and a rational understanding of Islamic theology, Allameh Tabatabaee provided a general but introductory outline of a paradigm shift in understanding man and his relation with God in the Islamic metaphysics. However, by considering human reason as deficient, Tabatabee defines man not as an autonomous being but as a creature which is in need of an external support, namely, revelation. In this paper, it is argued that the consequence of this view is an understanding of society as a non-self-sufficient and non-self-founded, but founded on reason and revelation, simultaneously. The article concludes that although Allameh Tabatabaee provides some preparations for the “possibility conditions” of a new tradition of social sciences", he stands merely at the beginning of a long path which yet to be followed and completed by his students.
    Keywords: social sciences, Immanuel Kant, Allameh Tabatabaee, God, man etebariyat
  • سید حمیدطالب زاده، مالک شجاعی جشوقانی
    ویلهلم دیلتای (1833 - 1911)، فیلسوف آلمانی و از بنیانگذاران فلسفه قارهای علوم انسانی در غرب، طرح دانسته است. این طرح دارای دو بخش سلبی و ایجابی «نقد عقل تاریخی»، فکری خود را به پیروی از کانت است. در بخش سلبی، دیلتای ضمن اذعان به کانتی بودن پروژه فکری خود و تصدیق تلقی کانتی از ماهیت و کارکرد فلسفه به نقادی معرفت شناسی غیرتاریخی، نظریه سوبژکتیویته و مقولات و عدم کارآمدی آن در فلسفه علوم انسانی میپردازد. بخش ایجابی اما در دو گام به طرح روانشناسی و طرح هرمنوتیک حیات تاریخی اجتماعی به عنوان بنیاد فلسفی علوم انسانی میپردازد. وی ضمن نقادی پوزیتیویسم و هیستوریسم را از هیستوریسم به عنوان «تاریخمندی» را از پوزیتیویسم و «عینیت»، (تاریخی گری) در فلسفه علوم انسانی هگل و قرار دادن آن در بستری «روح عینی» نقاط قوت این دو بر میگیرد. دیلتای با بهره گیری از ایده تاریخی تجربی فرهنگی، در کنار تبیینی که از رابطه سه گانه تجربهزیسته، عینیت یافتگی های حیات و تعابیر حیات ارائه داده، به دفاع فلسفی از عینیت علوم انسانی میپردازد.
    کلید واژگان: دیلتای, کانت, ابژکتیویته, فلسفه علوم انسانی, روح عینی, هرمنوتیک
    Wilhelm Dilthey, a German philosopher, is one of the founders of the continental philosophy of humanities. Following Kant, he regards his intellectual project as the critique of historical reason. This project expresses itself along two main axes: negative and positive. In the negative section, although Dilthey accepts that his project is Kantian and acknowledges Kant’s conception of the nature and function of philosophy, he criticized Kant’s positions on unhistorical epistemology, subjectivity and categories. For him such Kantian positions have no efficiency in the philosophy of humanities. In the positive section, Dilthey, by two steps, proposes psychology and the hermenutics of socio-historical life as the philosophical foundations of humanities. He, rejecting positivism and historism, makes use of objectivity, taken from positivism, and historicity, taken from historism, as the strong points of them. He seeks to prove the objectivity of humanities through a process of applying Hegel’s objective spirit to an empirical-historical context, and of explaining lived experience, life expressions and objectifications of life.
    Keywords: Wilhelm Dilthey, Kan, objectivity, philosophy of humanities, Hermenutics, objective spirit
  • مرضیه افراسیابی، سید حمید طالب زاده
    در مساله مناط نیاز معلول به علت مشهور این است که حکمای پیش صدرایی قائل به نظریه امکان ماهوی معلول هستند، یعنی برآن اند که لااقتضائیت ماهیت معلول نسبت به وجود و عدم عامل نیازمندی معلول به علت برشمرده می شود. در مقابل، صدرالمتالهین بنابر اصل اساسی اصالت وجود و اعتباریت ماهیت مناط نیاز معلول به علت را در وجود ممکنات می داند نه در ماهیتشان و از این رو قائل به نظریه فقر وجودی است. این مقاله با بررسی بیانات شیخ الرئیس به ریشه یابی نظریه فقر وجودی در آثار این حکیم پیش صدرایی پرداخته است و نشان داده که می توان بیانات وی را راهگشای این نظریه دانست، چرا که وی با فاصله گرفتن آشکار از سنت ارسطویی در باب مسئله علیت، علت را وجود دهنده ی به معلول می داند و در عبارات متعدد و با بیانات مختلفی بیان می کند که فقر و حاجت معلول به علت در وجود آن است. بنابراین هرچند با توجه به بیانات پراکنده و مختلف در باب مناط نیاز معلول به علت نمی توان وی را قائل به نظریه فقر وجودی معلول نسبت به علت دانست، اما نشانه هایی از این نظریه در آثار وی قابل پی گیری است که بنابر آنها می توان ابن سینا را راهگشای این نظریه بدیع صدرایی دانست.
    کلید واژگان: فقر وجودی, وجود رابط, امکان ماهوی, جعل, علیت, مناط نیاز معلول به علت
    Marziyeh Afrasiyabi, Hamid Talebzaheh
    In the problem of the yardstick of effect's need to cause it is well-known that the pre-Sadrian philosophers believe in the essential possibility of effects, that is to say they held that the non-requirement of essence of effect in relation to being and non-being is the factor of effect’s need to cause. In contrast, Sadr al-Mutaallihin on the basis of fundamental principle of principality of existence and non-reality of contingent beings not in their quiddity and therefore believes in the theory of existential poverty. With further investigations and tracing the roots of this theory, in some of Ibn Sina's works it can be said that he also has paid attention to the theory of existential poverty. Ibn Sina by distancing himself clearly from Aristotelian tradition on the problem of causality and attention to divine agency, regards the cause as giving existence to effect and with different statements declares that the poverty of need of effect to cause lies in his existence. Therefore, besides rejecting the view of theologians who considered temporal contingency the yardstick of the need to cause, in comparison to previous sages says who regarded the yardstick of the need to cause in the nature of the non-requirement of effect, Ibn Sina goes a step further and in some statements explicitly states that the factor of effect's need to cause is the reason of its dependant existence which is the very reality of the effect. However, giving the scattered and different statements of Ibn Sina on the yardstick of effect's need to cause he can not be regarded as supporting the theory of existential poverty. But by tracing the indications of this theory in his works it shows that he can be regarded as the precursor of this novel Sadrian theory.
    Keywords: Existential poverty, copulative existence, essential possibility, making, causality, yardstick of effect's need to cause
  • سیدضیاءالدین حسینی، سید حمیدطالب زاده
    بحث «الهیات ایجابی و سلبی»، دو جریان متقابلی که در طول تاریخ تفکرفلسفی در باب خدا هر یک متفکران بزرگی را از آن خود کرده اند، بحث از یکی از مهم ترین وجوه رابطه معرفت شناختی انسان و خداست. مقاله حاضر به بحث از تلقی «مایستر اکهارت» (Meister Eckhart) (حدود1260-1328م)، عارف بزرگ مسیحی، در باب این دو رویکرد ایجابی و سلبی می پردازد. در این مقاله، در ابتدا باتوجه به تعابیر اکهارت هر دو الگوی سلبی و ایجابی در منظومه فکری این متفکر اجمالا برجسته می شود. سپس برای هماهنگ کردن این دو سنخ تعبیر متعارض پیشنهاداتی طرح و مورد ارزیابی قرار می گیرد. پس از آن، از آنجا که جمع شایسته میان این تعابیر متعارض تکلف آمیز می نماید، هر دو الگو در منظومه فکری اکهارت به رسمیت شناخته شده، و سپس در دو بخش بعدی مقاله هر یک از این دو رویکرد سلبی و ایجابی تفصیلا مورد بحث و ارزیابی انتقادی قرار می گیرد. پس از آن در بخش «جمع بندی و خاتمه» از وجهه نظر تبیینی دیگری برای تبیین این تعارض ها از طرقی مانند تفکیک تاریخی و تفکیک میان مقام های بحث تلاش می شود. در پایان نیز به آبشخورهای فکری مختلف و علائق و تعلقات متفاوتی اشاره می شود که ازجمله این دو رویکرد متعارض اکهارت ریشه در آن ها دارند.
    کلید واژگان: اکهارت, خدا, الهیات, ایجابی, سلبی
    Seyyed Zia Al Din Husseini, Seyyed Hamid Talebzadeh
    Any discussion of apophatic and kataphatic theologies as two opposite trends which have, throughout the history of philosophical though on God, attracted great thinkers, sheds light on one of the most important aspects of God-human epistemological relation. The present paper investigates Meister Eckhart’s viewpoint on these two approaches to theology. First, his definitions of apophasis and kataphasis are studied. Then, some suggestions are made to narrow the gap between the two definitions. Later in the paper, the two definitions are recognized as proper and discussed in detail. The paper ends with a study of Eckhart’s intellectual fount which aroused his interest in the two opposing trends of apophasis and kataphasis.
    Keywords: Eckhart, God, apophasis, kataphasis
  • سید حمید طالب زاده*
    شوپنهاور در کتاب ریشه چهار وجهی اصل جهت کافی، تفسیر کانت از اصل علیت را مطابق با بیانی که در بخش اصول فاهمه محض و در آنالوژی دوم آمده مورد انتقاد قرار داده است، این انتقادات در سه محور اصلی مطرح شده است. این نوشتار با بررسی انتقادات مذکور می کوشد تا از تبیین کانتی دفاع کند و نشان دهد که شوپنهاور به دریافت درستی از استدلالات کانت نرسیده است. اگر چه در این نوشتار موقعیت کانت در برابر نقدهای شوپنهاور تقویت شده است ولی نگارنده در صدد بیان این نکته است که دیدگاه کانت علیت را از معنای اصیل آن جدا می کند و معنای دیگری به آن می بخشد که با مقصودی که فلاسفه از طرح بحث علیت داشته اند سازگار نیست و از این رو نقدی از افقی دیگر به بیان کانت وارد است.
    کلید واژگان: شوپنهاور, کانت, علیت, اصل جهت کافی, ادراک
    Seyyed Hamid Talebzadeh*
    Arthur Schopenhauer، in Four Aspects Root of the Principle of Sufficient Reason، criticized Kant’s interpretation of causality، which is written in the Second Analogy contained in the section of Principles of Pure Understanding. These criticisms express themselves along three main axes. By considering these criticisms، this article seeks to defend Kant’s account and to show that Schopenhauer didn’t understand properly the arguments that Kant has given. In this article، on the one hand، Kant’s position، in contrast with Schopenhauer’s view، is confirmed، but on the other hand، it is argued that Kant distorted the genuine meaning of causality and meant causality so that it was not consistent with the main aim that philosophers have taken at establishing causality، hence the criticism of this article of Kant’s explanation of causality.
    Keywords: Schopenhauer, Kant, causality, sufficient reason, Perception
  • سید حمیدطالب زاده، مالک شجاعی جشوقانی
    فلسفه معاصر(بویژه فلسفه تحلیلی) را در قیاس با فلسفه های «وجود» محور و«شناخت» محور، فلسفه ای« زبان» محور دانسته اند .با این وجود می توان خاستگاه های تاملات فلسفی در باب زبان را در تاریخ فلسفه دنبال کرد. نخستین تاملات فلسفی جدی در باب زبان در محاورات افلاطون وبیش ازهمه در محاوره کراتیلوس به چشم می خورد. وی در این محاوره ، به نقادی دودیدگاه عمده درباب رابطه زبان وحقیقت، یعنی دیدگاه طبیعت گرایی افراطی و قراردادگرایی افراطی با بهره گیری از اتیمولوژی وبویژه با اتکاء به نظریه صور(مثل) خویش می پردازد. افلاطون ، وصول به ماهیت اشیاء و ایده ها از طریق بررسی واژه ها(دیدگاه کراتیلوس)را نمی پذیرد و این راه وصول را نه راهی زبانی، که فراتر اززبان دانسته و تلقی او فرسنگ ها از این گزاره ویتگنشتاینی دور است که ، «مرزهای هستی ما همان مرزهای زبان ماست»
    کلید واژگان: افلاطون, فلسفه زبان, طبیعت گرایی, قراردادگرایی, اتیمولوژی
  • ژیلسون و رویکرد میان رشته ای به تاریخ فلسفه
    مالک شجاعی جشوقانی، سید حمید طالب زاده
    «تاریخ نگاری فلسفه» مطالعاتی است مابین فلسفه و تاریخ. مورخان فلسفه ناگزیر از اتخاذ رویکردی میان رشته ای هستند؛ اتین ژیلسون، فیلسوف و مورخ نوتومیست معاصر، سهم چشم گیری در بسط و تعمیق تاریخ نگاری فلسفه دینی به ویژه فلسفه مسیحی داشته است. مهم ترین اثر او در این باب تاریخ فلسفه مسیحی در قرون وسطی است. اهمیت ژیلسون به ویژه از آن جهت است که آثار او از منابع مهم غرب شناسی فلسفی ایرانیان در کنار تاریخ فلسفه هایی چون ویل دورانت، فروغی (سیر حکمت)، راسل و کاپلستون بوده است و شاکله فهم ایرانیان از فلسفه های غربی را شکل داده است. وی در آثار متفاوت خود به مباحثی پیرامون مبانی روش شناختی روایت تاریخی از فلسفه پرداخته و کوشیده است تا با رویکرد فلسفی به تاریخ فلسفه و درنظرداشتن هم زمان سه مولفه محوری فلسفه، دین، و تاریخ پیش گام نوعی مطالعات میان رشته ای باشد. ژیلسون گرچه مدعی عینیت و بی طرفی در بازسازی تاریخ فلسفه است، اما چنان که نشان خواهیم داد نتوانسته است در تاریخ نگاری فلسفه، ذهن خود را از بند مفروضات تومیستی (فلسفه توماس آکوئیناس) و مفروضات تاریخ نگاری اروپا محور، که اوج آن فلسفه هگل است، رها کند.
    کلید واژگان: ژیلسون, رویکرد میان رشته ای, تاریخ نگاری فلسفه, عینیت تاریخی
    Gilson's Interdisciplinary Approach to History of Philosophy
    Malek Shojaee Jashoughani, Seyyed Hamid Talebzadeh
    Historiography of philosophy is intermediate between philosophy and History and Historians of philosophy are inevitably to apply Interdisciplinary approach. Étienne Gilson، contemporary French Neo Thomistic philosopher share substantially contribution in the expansion and development of the Historiography of religious philosophy، especially Christian philosophy. In addition Gilson''s philosophical Writings like as Foroughi، Will Durant، Russell and Copleston''s Histories of philosophy are the sources of Iranian Occident study and Has Shaped their understanding of Western philosophies. In His various writing Projects methodological Principles of Historiography of philosophy and apply Interdisciplinary Approach to Historiography of philosophy (By keep together philosophy، religion and History Simultaneously). Although claims a version of Objectivity in Reconstruction of History of philosophy، However as Will indicate، Gilson couldn''t transit from Thomistic and Eurocentric (Hegelian) assumptions of Historiography.
    Keywords: Gilson, Interdisciplinary Approach, Objectivity, Occidentstudy
  • سید حمید طالب زاده
    این که چگونه وجود و ماهیت بر یکدگر افزوده می شوند برای تبیین موجود خارجی اهمیت زیادی دارد، توماس به نظریه قوه و فعل رجوع می کند و ماهیت تام را به منزله قوه و وجود را به منزله فعلیت لحاظ می کند و از این رو در معنای قوه و فعل توسعه می دهد تا نسبت مفهومی آن ها منحصر به حرکت نباشد و شامل هر موجودی که از وجود و ماهیت تشکیل می شود نیز، بشود. این مقاله ضمن طرح مبانی توماس، اصالت وجود او را مورد بررسی قرار می دهد و این نظر را مطرح می کند که توماس برخلاف رای برخی توماس شناسان مشهور، اصالت وجودی نیست بلکه بدون التفات به تفکیک میان اشتراک معنوی و حمل متواطی که حکمای اسلامی به آن تاکید کرده اند به نظریه ای رسیده است که نقاط ضعف اساسی دارد.
    کلید واژگان: ماهیت, قوه و فعل, وجود, اصالت وجود
    Seyyed Hamid Talebzadeh Talebzadeh
    The first conceptions of intellect are a beign and an essence، we must begin exploring how they are related to each other. Everything that receives something from another is potential with regard to what it receives and what is receives in it is the actuality. Thus St. Thomas returns to the doctrine of potency and act of being to explain the relation of a being and an essence by developing in their meaning to be no longer confined to the concept of motion St. Thomas is doubtful between equivocal meaning of being and univocal meaning of it and therefore he uses the term analogy. This article tries to criticize doctrine of existentialism of St. Thomas.
    Keywords: essence, potency, act, being, Existentialism
  • سید حمیدطالب زاده، علیرضا میرزایی
    نفس شناسی از مبادی و مقدمات خدا شناسی در معارف اسلامی است. دو نفراز سلسله جنبانان حکمت متعالیه از قرن یازده و قرن چهارده، یعنی صدرالدین شیرازی وعلامه طباطبایی(ره) بر این باور تاکید خاص نموده اند. دو حکیم با وجود وحدت در هدف معرفتی دو رهیافت متفاوت دارند. در اندیشه فلسفی ملاصدرا، نفس خلاق مثال و نمونه ای از خدای خالق است، اما علامه طباطبایی، شناخت نفس را شناخت موجود غیر مستقل و تعلقی و ربطی می داند که مقارن با شناخت ذات مستقل است که بمنزله ذات قیومی و نگهدارنده آن وجود تعلقی است.
    کلید واژگان: نفس, معرفت, ملاصدرا, علامه طباطبایی(ره), معرفه النفس, معرفه الرب
    Seyyed Hamid Talebzadah, Alireza Mirzaei
    To know human soul has been thought in Islamic teachings to be a principle for knowing God. Sadr a-Din a-shirazi, from the 11th H., and Allamah Tabatabaei, from the 14th H., the former being the founder and the latter a deputy of the transcendental philosophy, have dominantly focused on the problem. Both philosophers, being of the same epistemological goal, differs in approach. For Sadra, human soul is the creator of idea and, therefore, an example for God, the real Creator. Allamah, however, knows it as an existentially depended being leading directly to the existence of its self-subsistent Creator.
  • مرتضی روحانی راوری، سید حمید طالب زاده
    انسان شناسی وجه جامع اندیشه کانت است و می توان آن را حاصل اندیشه انتقادی و جزء وجوه عملی اندیشه وی به حساب آورد. کانت در انسان شناسی سعی در تبیین طبیعت انسان از نگاهی پراگماتیک – نه ذات گرایانه-دارد. کانت طبیعت انسان را به وجوه اجتماعی آن مانند تمدن، جامعه پذیری، تربیت و جز آن گره می زند. وی سعی می کند تبیین جامعی از وجوه فردی و جمعی انسان ارائه دهد. به این ترتیب در تعریف انسان شناسی از منظر کانت می توان گفت:«انسان شناسی دانشی تجربی، جهانی و فلسفه ای عملی است که با رویکردی پراگماتیستی و غایت شناسانه به وسیله ی خرد حزم اندیش وروش مشاهده درصدد شناخت طبیعت انسان و تعلیم و تربیت انسان هایی است که تنها دارای علوم نظری صرف نباشند بلکه با داشتن مهارت های لازم به مثابه شهروندی از جهان به حساب آیند.»
    کلید واژگان: انسان شناسی, پراگماتیک, طبیعت انسانی, آمادگی های طبعی, غایت شناسی
    M. Rohani Ravari, H. Talebzade
    Anthropology is the comprehensive aspect of Kant’s thought and it can be considered as the product of critical thinking and practical aspects of his thought. In anthropology, Kant tries to explain human nature from pragmatic point of view, and not essentially. Kant ties human nature to his social aspects such as civilization, sociability, education etc. Kant tries to provide a comprehensive explanation of social and individual aspects of human being. Therefore, anthropology can be defined, from Kant’s point of view, as a global empirical science and practical philosophy which would like to recognize, by prudential reason and observation method, human nature with pragmatic approach. In addition, this philosophy wants to educate persons who can not only acquire speculative knowledge but also be considered as a citizen of the world.
    Keywords: Anthropology, pragmatic, human nature, natural predisposition, teleology
نمایش عناوین بیشتر...
سامانه نویسندگان
  • دکتر سید حمید طالب زاده
    طالب زاده، سید حمید
    استاد
اطلاعات نویسنده(گان) توسط ایشان ثبت و تکمیل شده‌است. برای مشاهده مشخصات و فهرست همه مطالب، صفحه رزومه ایشان را ببینید.
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال