به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

سیدمحمود میرزمانی

  • زینب غدیری بیدهندی، سید محمود میرزمانی *

    پژوهش حاضر به منظور بررسی اثربخشی آموزش فلسفه به کودکان بر همدلی کودکان 9 تا 12 سال انجام گرفت. این پژوهش با روش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه گواه انجام شد. دوره پیگیری نیز دوماهه اجرا شد. جامعه آماری پژوهش شامل کودکان 9 تا 12 سال شهر تهران در سال تحصیلی 1401-1400 بود. در این پژوهش تعداد 32 کودک با همدلی پایین با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و با روش تصادفی در گروه های آزمایش و گواه جایدهی شدند. گروه آزمایش آموزش فلسفه کودکان را طی یک و نیم ماه در 12 جلسه 60 دقیقه ای دریافت نمودند. پرسشنامه های مورد استفاده در این پژوهش شامل مقیاس همدلی (ES) (جولیف و فارینگتون، 2006) بود. داده های جمع آوری شده به شیوه تحلیل واریانس آمیخته و آزمون بونفرنی با استفاده از نرم افزار آماری SPSS23 تجزیه و تحلیل شد. نتایج نشان داد که آموزش فلسفه به کودکان بر همدلی (0001>P؛ 54/0=Eta؛ 87/34=F) کودکان 9 تا 12 سال تاثیر معنادار دارد. بر اساس یافته های پژوهش می توان چنین نتیجه گرفت که آموزش فلسفه با بهره گیری از گفتگوی عمیق و ایجاد توانمندی درونی در کودک می تواند به عنوان یک روش مناسب جهت بهبود مسیولیت پذیری اجتماعی و همدلی کودکان مورد استفاده قرار گیرد.

    کلید واژگان: آموزش فلسفه به کودکان, کودکان, همدلی
    zeinab ghadiri bidhendi, seyyed mahmoud mirzamani *

    The present study was conducted to investigate the efficacy of training philosophy for children on the empathy of 9-12-year-old children. The present study was quasi-experimental with pretest, posttest and control group design method. Two-month follow-up period was implemented too. The statistical population of the present study included 9-11-year-old children in the city of Tehran in academic year 2021-22. Thirty two children with low empathy were selected through purposive sampling method and randomly accommodated into experimental and control groups. The experimental group received twelve sixty-minute sessions of training philosophy for children during one-and-a-half months. The applied questionnaires included Empathy Scale (ES) (Jolliffe, Farrington, 2006). The collected data were analyzed through mixed ANOVA and Bonferroni test via SPSS23 software. The results showed that training philosophy for children has significant effect on empathy (F=34.87, Eta-0.54, P<0001) of 9-11-year-old children. According to the findings of the study it can be concluded that training philosophy for children can be used as an efficient method to improve the children’s empathy through employing deep conversation and creating internal empowerment in the child.

    Keywords: Training philosophy for children, childerns, empathy
  • هدی نبی زاده*، سید محمود میرزمانی
    زمینه و هدف

    اختلال افسردگی از اختلالات شایع و مخرب روانی در جامعه و به‌ویژه دانش‌آموزان محسوب می‌شود؛ ازاین‌رو هدف پژوهش حاضر تعیین اثربخشی درمان مبتنی‌بر پذیرش و تعهد در بازداری شناختی و تحمل پریشانی دانش‌آموزان افسرده دختر مقطع متوسطه دوم بود.

    روش‌ بررسی: 

    روش مطالعه حاضر نیمه‌آزمایشی با طرح پیش‌آزمون و پس‌آزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری را تمامی دانش‌آموزان دختر مقطع متوسطه دوم مبتلا به افسردگی در شش ماه نخست سال 1398 تشکیل دادند که برای درمان به کلینیک‌ خدمات روان‌شناختی منطقه چهار تهران (راه برتر) مراجعه کردند. نمونه آماری شامل سی نفر بود که افراد واجد شرایط داوطلب به‌صورت تصادفی در گروه آزمایش و گروه گواه (هر گروه پانزده نفر) قرار گرفتند. گروه آزمایش به‌مدت هشت جلسه نوددقیقه‌ای درمان مبتنی‌بر پذیرش و تعهد هیز و همکاران (2012) را دریافت کرد؛ اما برای گروه گواه هیچ نوع مداخله‌ای ارایه نشد. به‌منظور جمع‌آوری داده‌ها از مصاحبه بالینی ساختاریافته (لوبستال و همکاران، 2011)، پرسش‌نامه افسردگی بک-ویرایش دوم (بک و همکاران، 1996)، مقیاس تحمل پریشانی (سیمون و گاهر، 2005) و پرسش‌نامه بازداری خرس سفید (وگنر و زناکوز، 1994) استفاده شد. تحلیل داده‌ها با استفاده از آزمون خی‌دو، تحلیل کوواریانس چندمتغیری و تک‌متغیری در نرم‌افزار SPSS نسخه 24 در سطح معنا‌داری 0٫05=α صورت گرفت.

    یافته‌ ها:

     نتایج نشان داد، درمان مبتنی‌بر پذیرش و تعهد به‌طور معناداری موجب کاهش بازداری شناختی (0٫001>p) و افزایش مولفه‌های متغیر تحمل پریشانی شامل تحمل، جذب، ارزیابی و تنظیم (0٫001>p) در دانش‌آموزان افسرده در گروه آزمایش درمقایسه با گروه گواه شد. همچنین اندازه اثر نشان‌دهنده‌ میزان تاثیر درمان مبتنی‌بر پذیرش و تعهد بر کاهش متغیر بازداری شناختی (0٫428) و افزایش مولفه‌های متغیر تحمل پریشانی دانش‌آموزان دبیرستانی مبتلا به افسردگی شامل تحمل (0٫396)، جذب (0٫326)، ارزیابی (0٫267) و تنظیم (0٫229) بود.

    نتیجه‌ گیری:

     براساس یافته‌ها نتیجه‌گیری می‌شود، تمرین‌های درمان مبتنی‌بر پذیرش و تعهد موجب ارتقای وضعیت روان‌شناختی دانش‌آموزان افسرده می‌شود.

    کلید واژگان: درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد, بازداری شناختی, تحمل پریشانی, افسردگی
    Hoda Nabizadeh *, Seyed Mahmoud Mirzamani
    Background & Objectives

    Depression is one of the most common mental disorders; its growing prevalence is becoming a global concern. Depression in children and students is one of the essential topics in research psychology. In general, depression can lead to academic failure and impairment of occupational, family, and social functioning, which directly and indirectly imposes high costs on society. Among the cognitive components of depression, cognitive inhibition has a significant share. Cognitive inhibition is active processing that prevents unwanted internal and external stimuli from entering the information processing system. On the other hand, one of the most important abilities in adolescence is tolerating distress. Acceptance and commitment therapy (ACT) is one of the new therapeutic approaches that have an auspicious effect on depression. Given that depression exists among students and cognitive inhibition and distress tolerance can affect their educational process and daily life, this study aims to determine the effectiveness of ACT on cognitive inhibition and distress tolerance of depressed female high school students.

    Methods

    The present research is a quasi–experimental study with a pretest–posttest design with a control group. The statistical population included all secondary school girls with depression referred to Rah–e Bartar Psychological Services Clinic in Tehran's District 4, Iran, for treatment from March to September 2019. The statistical sample consisted of 30 students randomly assigned into experimental and control groups (15 people in each group). The inclusion criteria were being 14 to 17 years old, having depressive disorder confirmed thorough diagnostic interview, gaining a score of more than 19 on the Beck Depression Inventory, lacking acute medical illnesses and brain damage, and not attending training sessions. The exclusion criteria were non–participation in training sessions and lack of informed consent. The Structured Clinical Interview (Lobbestael et al., 2011), Beck Depression Inventory–II (Beck et al., 1996), Anxiety Tolerance Scale (Simons & Gaher, 2005), and the White Bear Suppression Inventory (Wegner & Zanakos, 1994) were used to collect study data. During the intervention phase, the experimental group underwent eight 90–min sessions of ACT by Hayes et al. (2012), but the control group did not receive any intervention. To analyze the data, descriptive (mean and standard deviation) and inferential statistics (the Chi–square test [to compare the distribution of educational variables in the two groups], multivariate and univariate analysis of covariance) were performed in SPSS software version 24. The significance level of the tests was considered α = 0.05.

    Results

    The results showed that ACT significantly reduced cognitive inhibition (p<0.001) and increased the components of distress tolerance, including tolerance (p<0.001), absorption (p<0.001), evaluation (p<0.001), and adjustment (p<0.001) in depressed students in the experimental group compared to the control group. Also, the effect size indicates the effect of ACT on reducing the cognitive inhibition variable (0.428) and increasing the variables of distress tolerance of high school students with depression, including tolerance (0.396), absorption (0.326), evaluation (0.267), and adjustment (0.229).

    Conclusion

    Based on the findings, acceptance and commitment exercises can improve the psychological state of depressed students. Therefore, ACT is one of the effective non–pharmacological therapies in the psychological management of depressed patients, and it is necessary to consider it an effective treatment along with drug therapies.

    Keywords: Acceptance, commitment therapy, Cognitive inhibition, Distress tolerance, Depression
  • حمیده قلی زاده، رزیتا ذبیحی*، سید محمود میرزمانی
    زمینه و هدف

    بازخورد معلم یا استاد می تواند بر روی فعالیت های تحصیلی یادگیرندگان در بیرون از محیط تحصیلی تاثیرگذار است و می تواند بر انگیزش پیشرفت تحصیلی نقش موثری داشته باشد؛ لذا هدف پژوهش حاضر بررسی نقش میانجی بازخورد موثر استاد در رابطه بین روش های تدریس و انگیزه پیشرفت دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد اسلامشهر بود.

    روش شناسی

    پژوهش حاضر توصیفی از نوع همبستگی بود. با توجه به جامعه آماری و تحصیل 22250 دانشجو در دانشگاه آزاد اسلامشهر  و بر اساس جدول مورگان نمونه ای به حجم 377 دانشجو و همچنین حضور 1402 نفر از اساتید (هیات علمی و حق التدریس) و بر اساس جدول مورگان 302 استاد با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. در این پژوهش دانشجویان به پرسشنامه های بازخورد موثر و انگیزه پیشرفت و اساتید به پرسشنامه روش های تدریس پاسخ دادند. داده های جمع آوری شده با استفاده از ضرایب همبستگی پیرسون، رگرسیون و تحلیل مسیر تجزیه و تحلیل شد.

    یافته ها

    تحلیل نتایج نشان داد که نوع بازخورد، ساختار بازخورد و زمان بازخورد با هر 5 سبک تدریس و انگیزه پیشرفت رابطه معناداری وجود دارد و مولفه های نوع بازخود، ساختار بازخورد و زمان بازخورد توانست انگیزش پیشرفت را پیش بینی کند. همچنین سبک تدریس تخصصی، سبک تدریس اقتدار رسمی و سبک تدریس مدل شخصی قادر به پیش بینی انگیزش شغلی در دانشجویان بودند.

    نتیجه گیری

    نتایج نشان داد در تحلیل مسیر اثر مستقیم نوع بازخورد، ساختار بازخورد و زمان بازخورد و همچنین سبک تخصصی، سبک اقتدار، سبک تعاملی، سبک شخصی و سبک تسهیل گری بر انگیزه پیشرفت در سطح 01/0 معنادار بود.

    کلید واژگان: بازخورد موثر, روش های تدریس, انگیزه پیشرفت
    Hamideh Gholizadeh, Rozita Zabihi *, Seyed Mahmoud Mirzamani
    Background and purpose

    teacher's feedback can have an impact on students' academic activities outside the academic environment and can have an effective role in motivating academic progress. Therefore, the present study aimed to investigate the mediating role of the practical feedback of the professor in the relationship between teaching methods and the motivation of the students of Islamic Azad University, Islamshahr branch.

    Methodology

    The current research was a correlational descriptive study. The statistical population of the current research was all the professors and students of Islamic Azad University, Islamshahr branch, in the academic year 2015-2016. Based on Morgan's table, the statistical sample included 377 students, and 302 professors were selected using the available sampling method. In this research, students answered questionnaires about effective feedback and improvement motivation, and professors answered questionnaires about teaching methods. The collected data were analyzed using Pearson’s correlation coefficients, regression, and path analysis.

    Results

    The analysis of the results showed a significant relationship between feedback type, feedback structure, and feedback time with all five teaching styles and motivation to progress, and the components of feedback type, feedback structure, and feedback time could predict motivation to progress. Also, specialized teaching style, formal authority teaching style, and personal model teaching style were able to predict career motivation in students.

    Conclusion

    The results showed that in the path analysis, the direct effect of feedback type, feedback structure, and feedback time, as well as expert style, authority style, interactive style, personal style, and facilitative style, on the motivation to progress was significant at the level of 0.01.

    Keywords: Effective feedback, teaching methods, Achievement motivation
  • دکتر عبدالرحمن افضلی*، ساناز عزیزمحمدی، پروفسور سید محمود میرزمانی، مریم کیایی

    این مقاله با هدف تحلیل نگرش کارشناسان حقوقی به دلایل درخواست طلاق زوجین در دادگاه های خانواده شهر تهران انجام شد. جامعه آماری مورد مطالعه در این پژوهش کلیه زوجین دارای مشکل مراجعه کننده به دادگاه های مختلف خانواده شهر تهران بود. تعداد نمونه های پژوهش حاضر حدود 300 نفر بوده است که جهت ارجاع پرونده و یا مشاوره جهت اطلاع از حق و حقوق قانونی خود به کارشناسان حقوقی در دادگاه ها ارجاع شده بودند. جهت انتخاب نمونه از روش نمونه گیری هدفمند و داوطلبانه استفاده شد. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه طراحی شده توسط محقق بود که ابتدا اطلاعات جمعیت شناختی نظیر سن، تحصیلات، شغل، مدت زوجیت، خواهان طلاق، مسبوق به سابقه بودن طلاق، و سپس 17 سوال با توجه به مشکلات شایع بین زوجین پرسیده می شد که کارشناس حقوقی با مطالعه پرونده زوجین و مصاحبه ای با آنان داشته به سوالات پرسشنامه پاسخ داده اند. برای رتبه بندی عوامل موثر از آزمون فریدمن استفاده شد. در انتها، نتایج رتبه بندی شده با همکاری تیم روانشناسی تحلیل و تبیین شده است. یافته ها نشان داد که اولین عامل با بالاترین رتبه مشکل سازی، فقدان مهارت های همسرداری، و بعد از آن به ترتیب نارضایتی از ویژگی های شخصیتی همسر، نارضایتی از روابط و عدم درک همسر، نارضایتی از وضعیت ظاهری و فیزیکی همسر، نارضایتی از تفاوت های فرهنگی با همسر، عدم وجود دیدگاه های مشترک، اثرات مخرب رسانه و ماهواره های غربی بر همسر، نارضایتی از وضعیت مدیریت اقتصادی و شیوه تصمیم گیری همسر، تسری اختلافات والدین همسر به زندگی زوجین، نارضایتی از روابط جنسی، پرخاشگری کلامی و خشونت همسر، نارضایتی از سطح تحصیلات و شغل همسر، اختلاف در مورد تربیت فرزندان، اختلاف نظر در نوع نگرش، باورها و اعتقادات، نارضایتی از اعتیاد همسر، دخالت والدین و اقوام همسر و اختلالات روانی بیشترین میزان سهم در طلاق را دربر می گیرد.

    کلید واژگان: کارشناسان حقوقی, طلاق, زوجین, خانواده, علل فروپاشی خانواده, نکاح
  • آزیتا حاجی نیا اسبو، جواد خلعتبری*، سید محمود میرزمانی، شهره قربان شیرودی، شهنام ابوالقاسمی
    زمینه و هدف

    خشونت علیه زنان معضل مهم اجتماعی است. این پژوهش با هدف بررسی تاثیر درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر اضطراب ناشی از تعارضات زناشویی زنان درگیر خشونت خانگی انجام شد.

    روش بررسی: 

    این پژوهش از لحاظ هدف کاربردی و از لحاظ شیوه اجرا، آزمایشی بود و در قالب طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه گواه صورت گرفت. جامعه آماری تحقیق تمامی زنان درگیر خشونت خانگی مراجعه کننده به درمانگاه های دولتی شهر بابل در سال 1396 بودند. روش نمونه گیری به طور تصادفی ساده بود. سپس سی نفر از زنان واجد شرایط انتخاب شده و به صورت جایگزینی تصادفی در یک گروه آزمایش (پانزده نفر) و یک گروه گواه (پانزده نفر) جایگزین شدند. برای جمع آوری داده ها، پرسشنامه های اضطراب بک و همکارانش (1990) و تعارضات زناشویی ثنایی ذاکر و همکاران (1387) به کار رفت. تجزیه و تحلیل اطلاعات پژوهش با نرم افزار آماری SPSS انجام پذیرفت. همچنین از آزمون تحلیل کوواریانس استفاده شد. 

    یافته ها: 

    نتایج نشان داد، درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد توانسته است اضطراب ناشی از تعارضات زناشویی را به طور معناداری کاهش دهد (0٫001>p).

    نتیجه گیری: 

    باتوجه به اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر اضطراب ناشی از تعارضات زناشویی زنان درگیر خشونت خانگی، توصیه می شود از تمرین های ذهن آگاهی و بودن در زمان حال و ریلکسیشن برای کاهش اضطراب افراد درگیر خشونت استفاده شود.

    کلید واژگان: درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد, اضطراب, تعارضات زناشویی
    Azita Hajinia Esbo, Javad Khalatbari*, Seyed Mahmood Mirzamani, Shoreh Ghorban Shirodi, Shahnam Abolghasemi
    Background & Objectives

      Violence against women, as a major social problem, has an essential impact on the health, reproduction, as well as sexual and psychological health of women. As a result, the victims of domestic violence are not only more prone to experiencing biopsychosocial consequences, but may also require more emergency and medical care. Therefore, the present study aimed to determine the effect of Acceptance and Commitment Therapy (ACT) on anxiety induced by marital conflicts in women with domestic violence experience.

    Methods

    This was an applied research in terms of purpose, and concerning implementation, it was an experimental study with a pretest–posttest and a control group design. The statistical population of this study included all women referred to government hospitals for domestic violence in Babol City, Iran, in 2017. A random sampling method was applied to select the study participants. Three hospitals were randomly selected from all medical centers in Babol; next, 30 women were selected from those who met the study inclusion criteria, including domestic violence victims who visited these three centers. The study samples were randomly assigned into two experimental groups (n=15) and one control group (n=15). Beck Anxiety Inventory (BAI) (1990) and Marital Conflict Questionnaire (MCQ) (Sanaei Zaker et al., 2008) were used to collect the required data. The obtained data were analyzed using SPSS. For analyzing the research hypotheses, Independent Samples t–test, Analysis of Covariance (ANCOVA) and Bonferroni post–hoc test were used. In the descriptive statistics section, indicators, such as frequency, mean, and standard deviation were applied. Furthermore, for the inferential statistics analysis, Analysis of Variance (ANOVA) and Multivariate Analysis of Covariance (MANCOVA) were implemented.

    Results

    The MANCOVA results were used to compare the anxiety scores in the control and treatment groups based on ACT in the posttest phase. The obtained F value was equal to 22.14 and the significance level was set at 0.01 (p<0.001). Therefore, the assumption was equal to zero and the assumption of the research was confirmed, consequently. Accordingly, and considering the lower mean scores of ACT groups in the posttest (44.67), it could be concluded that ACT effectively reduced anxiety in the investigated women involved in domestic violence. The mean (± standard deviation) of the anxiety score of the subjects in the experimental group was in the post–test stage (44.67±12.12) which has decreased significantly compared to the pre–test stage (50.13±13.08); However, in the control group, the mean score of anxiety in the post–test was (46.33±13.05), which did not change significantly with the mean of the pre–test (47.93±13.29).

    Conclusion

    ACT and Cognitive–Behavioral Therapy (CBT) impact ineffective attitudes, marital distress, and anxiety induced by the marital conflicts of women involved in domestic violence.

    Keywords: Acceptance, commitment therapy, Anxiety, Marital conflicts
  • لیاه آقا اکبری*، سید محمود میرزمانی، هادی هاشمی رزینی

    زمینه و هدف :

    حضور کودک مبتلا به هر نوع ناتوانی، استرس و تنیدگی فزاینده ای را به اعضای خانواده تحمیل می کند؛ لذا هدف پژوهش حاضر، تعیین اثربخشی درمان متمرکز بر شفقت در تحمل پریشانی و استرس والدینی مادران کودکان دارای اختلال یادگیری شهر بهارستان بود.

    روش بررسی

    روش پژوهش نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون-پس آزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری را تمامی مادران کودکان دارای اختلال یادگیری شهر بهارستان در سال تحصیلی 98-1397 تشکیل دادند که سی نفر واجد شرایط به روش نمونه گیری دردسترس انتخاب شدند. سپس به صورت تصادفی در دو گروه گواه و آزمایش (هر گروه پانزده نفر) قرار گرفتند. ابزار پژوهش شامل مقیاس تحمل پریشانی (سیمونز و گاهر، 2005) و فرم کوتاه شاخص استرس والدینی (آبیدین، 1995) بود. ابتدا از هر دو گروه پیش آزمون گرفته شد. سپس برای افراد گروه آزمایش توسط محقق، هشت جلسه آموزشی شفقت درمانی به مدت هشت هفته و هر هفته یک جلسه شصت دقیقه ای ارایه شد؛ اما گروه گواه هیچ مداخله ای دریافت نکرد. پس از پایان جلسات آموزش، از هر دو گروه پس آزمون گرفته شد. جهت تجزیه و تحلیل داده ها، آزمون تی مستقل، خی دو و تحلیل کوواریانس تک متغیره در سطح معنا داری 0٫05=α به کار رفت.

    یافته ها

    تحلیل داده ها نشان داد، میانگین نمره تحمل پریشانی به طور معنا داری افزایش یافته است؛ اما میانگین نمرات استرس والدینی به طور معنا داری دارای کاهش بوده است (0٫001≥p).

    نتیجه گیری

    براساس یافته های این مطالعه می توان گفت، درمان متمرکز بر شفقت موثر بوده و موجب افزایش تحمل پریشانی و کاهش استرس والدین مادران کودکان دارای اختلال یادگیری شده است.

    کلید واژگان: درمان متمرکز بر شفقت, تحمل پریشانی, استرس والدینی, اختلال یادگیری
    Liah Aqa Akbari*, Seyed Mahmoud Mirzamani, Hadi Hashemi Razini
    Background & Objectives

    Learning disorder is a neurological condition that affects one or more of the most basic psychological processes in learning, speaking, or writing. The main characteristic of children with learning disabilities is the childchr('39')s overall intellectual ability. Learning disorders present severe effects on the parents of these children, such as high levels of anxiety, stress, isolation, and decreased quality of life. Parental stress experience suggests that most mothers encounter parental stress; accordingly, when parents experience stress, they affect their childchr('39')s reading and writing, and the child may have difficulty learning such skills. Furthermore, the affected child is not expected to have a positive trend of school achievements. Due to inability to learn and other factors, such as inability to writing, memorizing tasks, and understanding, the educational progress of these children is delayed or interrupted. Parental stress affects the degree of distress tolerance. A strategy that seems to be effective in reducing adverse outcomes is employing research–supported therapeutic approaches. Among the approaches that have been the focus of therapists in recent years is the Compassion–Focused Therapy (CFT) developed by Gilbert. In CFT, individuals learn not to avoid and suppress their painful emotions, but to feel them. This treatment recognizes the flow of compassion in 3 ways, as follows: the compassion we can feel toward others, the compassion we can feel from others, and the compassion we can guide ourselves. The present study aimed to determine the effects of CFT in coping with distress and parental stress in the mothers of children with learning disabilities.

    Methods

    This was a quasi–experimental study with a pretest–posttest and a control group design. The statistical population consisted of all mothers of children with learning disabilities in Baharestan City, Iran in the academic year of 2018–2019. Thirty eligible individuals were selected by the convenience sampling method. They were randomly divided into two groups of control and experimental (n=15/group). Research tools included the Distress Tolerance Scale (Simmons & Gahr, 2005) and the Parenting Stress Index–Short Form (Abidin, 1). The experimental group received eight 60–minute weekly sessions of CFT; however, the controls received no intervention. At the end of the training sessions, a posttest was performed in both study groups. Univariate Analysis of Covariance (ANCOVA) was used to analyze the collected data (α=0.05).

    Results

    The obtained data revealed that by eliminating the effect of pretest scores, there was a significant difference between the adjusted mean scores of distress tolerance and parental stress of the mothers of children with learning disorders by group membership (test & control) (p≤0.001). The mean score of distress tolerance significantly increased; however, the mean parental stress scores decreased significantly (p≤0.001). Therefore, the effect of CFT in distress tolerance was equal to 0.352, and concerning marital adjustment, it was measured as 0.370.

    Conclusion

    According to the timing of this study, it can be concluded that there was a significant difference in the distress tolerance and parental stress of the mothers of children with learning disorders between the experimental and control groups. Increased distress tolerance and reduced parental stress were observed in the study participants.

    Keywords: Compassion–Focused therapy, Distress tolerance, Parental stress, Learning disorder
  • محمد باغبان*، سید محمود میرزمانی، سید علیرضا افشانی، محمد حسین فلاح
    بهزیستی زناشویی، مجموعه مهارت های زناشویی زوجین است که خلا آنها بوجود آورنده چالش های بهزیستی زناشویی زوجین می باشد. از این رو پژوهش حاضر با هدف شناسایی چالش های بهزیستی زناشویی و نحوه شکل گیری پدیده کارآمدی و رضایتمندی زناشویی انجام شد. این پژوهش با رویکرد کیفی و با روش نظریه زمینه ای انجام گرفت و داده ها با استفاده از مصاحبه های نیمه ساختاریافته جمع آوری گردید. جامعه هدف پژوهش حاضر شامل تمامی متاهلین شهر شیراز در سال 1397 بود. نمونه های پژوهش به روش نمونه گیری هدفمند تا رسیدن به اشباع نظری انتخاب شد. برای تحلیل داده ها، اطلاعات جمع آوری شده کدبندی و موضوعات اصلی و مقولات هسته آنها شناسایی شد. یافته ها حاکی از شناسایی نه مقوله اصلی و دو مقوله هسته با عنوان خلا مهارت های زندگی فردی و زوجی و خلا رضایت زناشویی بود. نتایج نشان داد که خلا مهارت های زندگی فردی و زوجی و خلا رضایت زناشویی نشان دهنده کمبودمهارت ها، کمبود ها، کاستی ها، بی تفاوتی ها، عدم شناخت و عدم وجود همدلی در بین زوجین است که این موضوع خود منجر به نوعی ناکارآمدی و نارضایتی در زندگی زوجین شده و بنیان خانواده، استحکام خود را از دست می دهد و در نتیجه پدیده خلا کارآمدی و رضایتمندی زناشویی را به عنوان یکی از چالش های مهم بهزیستی زناشویی به وجود می آورد.
    کلید واژگان: بهزیستی زناشویی, مهارت های زناشویی, مهارت های زندگی, کارآمدی و رضایتمندی زناشویی
  • مهرداد محمودی*، سید محمود میرزمانی، رزیتا ذبیحی
    هدف

    این پژوهش باهدف بررسی رابطه بین سلامت روانی والدین و سازگاری فرزندان پسر آن ها انجام شد.

    روش

    روش پژوهش از نوع همبستگی بوده و جامعه آماری را تمامی دانش آموزان پسر مقطع ابتدایی منطقه 17 شهر تهران تشکیل دادند. حجم نمونه شامل 375 نفر (والدین و فرزندان) بود که به روش نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای انتخاب شدند به طوری که از بین مدارس پسرانه ابتدایی منطقه 17 شهر تهران 6 مدرسه و از هر مدرسه4 کلاس و از هر کلاس 16 نفر از روی لیست به طور تصادفی انتخاب شدند. برای بررسی سلامت روانی والدین از پرسشنامه GHQ  گلدبرگ  (1986) با پایایی 0/93 ، و برای بررسی سازگاری فرزندان از پرسشنامه سازگاری 37 سوالی دخانچی (1387) با پایایی 0/81 استفاده شد.  

    یافته ها

    نتایج حاصل از مدل های آماری ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون چند متغیره نشان داد که بین سلامت روانی والدین و سازگاری فرزندان پسر آن ها رابطه معنادار وجود دارد. همچنین بین مولفه های اضطراب والدین و افسردگی والدین با سازگاری فرزندان پسر آن ها رابطه منفی معنادار  و بین سلامت جسمانی و ارتباط اجتماعی و سازگاری فرزندان پسر آن ها رابطه مثبت معنادار وجود دارد.

    نتیجه گیری

    نتایج نشان داد که از سلامت روانی والدین می توان سازگاری فرزندان پسر آن ها را پیش بینی نمود.

    کلید واژگان: سلامت روانی, سازگاری, اضطراب والدین, افسردگی والدین
    Mehrdad Mahmoudi *, Seyyed Mahmoud MirZamani, Rozita Zabihi
    Purpose

    The purpose of this study was to investigate the relationship between parents' mental health and their male offspring.

    Method

    The research method was correlation and the statistical population was all the male students of the elementary school district of Tehran district 17. The sample size consisted of 375 parents (parents and children) selected by multistage cluster sampling method. Six primary schools of Tehran district of Tehran, 6 schools, and 4 schools of each school and 16 randomly selected from each class. They were The parents' mental health questionnaire (GHQ) was Goldberg (1986) with a reliability of 0.93, and for the adjustment of children, the 37-item questionnaire of the McDonough's (2008) compatibility questionnaire (2008) with a reliability of 0.81 was used.

    Finding

    The results of Pearson correlation coefficient and multivariate regression showed that there is a significant relationship between parent's mental health and their son's consistency. Also, there is a significant negative correlation between parental anxiety and parental depression with their son's consistency and there is a significant positive correlation between physical health and social relation and adjustment of their offspring.

    Conclusion

    The results showed that the mental health of the parents can be predicted by the adjustment of their son's children.

    Keywords: mental health, Adolescence, Parental anxiety, Parental depression
  • مریم آشفته گوراب زرمخی*، سید محمود میرزمانی، پریناز بنی سی
    هدف

    هدف این تحقیق بررسی اثربخشی آموزش نمایش خلاق بر اختلالات رفتاری و هوش هیجانی کودکان پیش دبستانی بود.

    روش

    روش پژوهش به صورت نیمه آزمایشی، از نوع پیش آزمون - پس آزمون با گروه کنترل و آزمایش بوده و نمونه پژوهش شامل 30 نفر از کودکان مراکز پیش دبستانی منطقه 8 شهر تهران در نیمسال اول سال تحصیلی 96-1395 که به طور تصادفی به دو گروه آزمایشی (15 نفر) و کنترل (15 نفر) تقسیم شدند، بودند. ابزار گردآوری داده ها، پرسشنامه هوش هیجانی «تراویس برادبری» و «جین گریوز» (2005) و پرسشنامه اختلالات رفتاری «مایکل راتر» (1967) و فرم معلم بوده است.

    یافته ها

    نتایج حاصل از آزمون تحلیل کوواریانس نشان داد که آموزش نمایش خلاق بر اختلالات رفتاری و هوش هیجانی کودکان پیش دبستانی تاثیر داشته است؛ به طوری که موجب کاهش اختلالات رفتاری و افزایش هوش هیجانی در آنها شده است.

    نتیجه گیری

    بنابراین می توان نتیجه گرفت نمایش خلاق بر اختلالات رفتاری و هوش هیجانی کودکان پیش دبستانی تاثیر دارد.

    کلید واژگان: نمایش خلاق, اختلالات رفتاری, هوش هیجانی
  • سودابه احمدی خوشبخت*، سید محمود میرزمانی، زینب علی مددی

     در این تحقیق به «اثربخشی آموزش گروهی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT) بر شدت علایم بالغین مبتلا به اختلالات خوردن» پرداخته شده و سوال اصلی بدین ترتیب تدوین شده است به چه میزان درمان گروهی مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT) بر نگرش به تغذیه و بازخورد خوردن موثر است؟ روش تحقیق، نیمه آزمایشی بوده و به مقایسه متغیر اصلی تحقیق در گروه آزمایش و گروه گواه پرداخته شده است. جامعه تحقیق حاضر را تمامی مراجعین مبتلا به اختلالات خوردن مراجعه کننده به کلینیک روانپزشکی بهار تشکیل می دهند. در تحقیق حاضر با پیروی از روش هدفمند، افراد دارای اختلال خوردن شناسایی شده و سپس با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی تعداد 30 نفر (15 نفر گروه گواه و 15 نفر گروه آزمایش) از مراجعه کنندگان 18 تا 65 سال به عنوان نمونه انتخاب شدند. در این تحقیق از دو پرسشنامه آزمون نگرش به تغذیه کارنر و همکاران، آزمون بازخورد خوردن گارنر و گارفینگل به عنوان ابزار استفاده شده است که هر دو پرسشنامه دارای روایی و اعتبار مطلوبی هستند. در نهایت، با استفاده از مدل آماری تحلیل کواریانس یک طرفه به آزمون سوال های تحقیق پرداخته شد و یافته های تحقیق نشان داد که آموزش گروه درمانی مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT) بر نگرش به تغذیه و بازخورد خوردن موثر بوده است.

    کلید واژگان: اثربخشی, درمان گروهی مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT), اختلالات خوردن
    Soodabeh Ahmadi Khoshbakht *, Seyed Mahmood Mirzamani, Zeinab Alimadadi

    In this study, "The Effectiveness of Group Training based on Acceptance and Commitment Therapy (ACT) on the Symptoms of Adults Suffering from Eating Disorders" will be discussed and the question is raised: To what extent the group therapy based on acceptance and commitment (ACT) is effective on nutrition attitudes, and eating feedback? The research method has been quasi-experimental and the main variable has been compared in the experimental group and the control group. The present research community was composed of all clients with eating disorders referred to Bahar Psychiatric Clinic. In the present study, following the targeted approach, people with eating disorders were identified and then using random sampling, 30 clients aged 18 to 65 were selected as sample (15 persons formed the control group and 15 persons formed the experimental group). In this study, two questionnaires were used as tools: Coker and Roger Questionnaire, The Eating Attitudes Test (EAT-26), Garner et al., The Eating Attitudes Test, Garner & Garfinkel, and The Body Image Test, Fisher. All the two questionnaires have acceptable reliability and validity. Finally, using the statistical model One-way ANCOVA (analysis of covariance) the research questions were examined. The research findings showed that the group training based on acceptance and commitment therapy (ACT) is effective on the nutrition attitudes, and eating feedback.

    Keywords: effectiveness, Group Training based on Acceptance, Commitment Therapy (ACT), Eating Disorders
  • مریم محمدی، سید محمود میرزمانی، مهرناز آزادیکتا

    هدف اساسی این پژوهش شناسایی رابطه خلاقیت مدیران با اثر بخشی معلمان مدارس ابتدایی دخترانه شهرستان رباط کریم است. روش اجرای پژوهش حاضر توصیفی از نوع همبستگی  بود.  جامعه آماری پژوهش حاضر کلیه مدیران و معلمان مدارس ابتدایی دخترانه شهرستان رباط کریم بودند که در سال 1394-1393 به ترتیب به تعداد 42 نفر مدیر،324 نفرمعلم بودند که 42 نفرمدیر و 176 نفر از معلمان بر اساس جدول مورگان   انتخاب شدند. برای جمع آوری اطلاعات از پرسشنامه 28 سوالی پارسونز برای اثربخشی معلمان و آزمون 60 سوالی تورنس برای خلاقیت مدیران استفاده شد. اثر بخشی بر اساس مدل پارسونز تدوین شده و چهار مولفه (انطباق، تحقق اهداف، رضایت شغلی ،سلامت سازمانی) می باشد. برای جمع آوری اطلاعات از یک نوع پرسشنامه که پایایی آن 88/0 و یک آزمون خلاقیت تورنس که پایایی آن  91/0 محاسبه شده بود استفاده شد. برای آزمون فرضیه ها از همبستگی پیرسون استفاده شده است. یافته ها آزمون فرضیه های پژوهش نشان می دهد که  بین خلاقیت مدیران با اثربخشی معلمان رابطه مثبت و معناداری برقرار است. 9درصد از تغییرات نمره اثربخشی معلمان با استفاده از خلاقیت مدیران قابل پیش بینی است. رابطه ی معناداری بین خلاقیت مدیران با انطباق و تحقق اهداف در معلمان وجود دارد. رابطه معناداری بین خلاقیت مدیران با رضایت شغلی و سلامت سازمانی وجود ندارد. نتایج این پژوهش حاکی از ان است که به طور کلی بین خلاقیت مدیران با اثربخشی معلمان رابطه معناداری وجود دارد.

    کلید واژگان: خلاقیت, اثر بخشی, معلمان

    Purpose - The main aim of this project was recognized the relationship between managers’ creativity and elementary girlish schools teachers’ effectiveness in Robat Karim. Design/methodology/approach - Procedure of the study was descriptive and correlational. The statistical society was all the administrators and teachers of primary girlish schools in Robat Karim in 2014-2015. There were 42 administrators and 324 teachers; which all of administrators and 176 teachers by Morgan table were chosen for this study. Parsons Questionnaire and Torrance Tests of Creative were used to collect information. The effectiveness includes four components: (adaptation, achieving goals, job satisfaction, and organizational health). The reliability is 91% for Torrance Tests, and 88% for Parsons Questionnaire. Finding – The results of projection theories showed that there was a positive and meaningful relationship between managers’ creativity and teachers’ effectiveness. In other words, the managers’ Creative predicted 9% of teachers’ effectiveness. Also there was a meaningful relationship among principles creativity with adaptation and gaining objectives but there wasn’t a meaningful relationship between principles creativity with job satisfaction and organizational health

    Keywords: Creativity – Effectiveness
  • فهیمه حسینی لواسانی، افشین افضلی، عصمت دانش، سید محمود میر زمانی
    هدف

    پژوهش حاضر با هدف تعیین رابطه بین سبک های فرزند پروری ادراک شده و مشکلات تصمیم گیری شغلی دانشجویان انجام شد.

    روش

    روش پژوهش از نوع همبستگی و جامعه ی آماری شامل کلیه دانشجویان مقطع کارشناسی مشغول به تحصیل سال تحصیلی 90-1389 دانشگاه شهید بهشتی بود. با روش نمونه گیری طبقه ای تصادفی  375 دانشجو انتخاب ولی به علت ناقص بودن 15 پرسشنامه کنار گذاشته شد و در نهایت 360 پرسشنامه تحلیل شد.  برای جمع آوری اطلاعات از پرسشنامه های تصمیم گیری شغلی گاتی (1996) و سبک های فرزند پروری مایر (1965) استفاده شد. برای تحلیل آماری از ضریب همبستگی پیرسون، رگرسیون چند متغیره به روش گام به گام استفاده شد.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که افراد با سبک فرزند پروری ادراک شده ی سهل گیر و مقتدر در مقایسه با افراد با سبک فرزند پروری ادراک شده ی مستبد و سهل انگار از مشکلات تصمیم گیری شغلی کمتری بر خوردارند و تفاوت معناداری بین افراد بین سبک فرزند پروری سهل انگار و مستبد وجود ندارد. همچنین متغیر بعد فرزند پروری محبت- طرد را می توان به عنوان پیش بین ترین بعد سبک فرزند پروری در مشکلات تصمیم گیری شغلی قلمداد کرد.

    نتیجه گیری

    شیوه تربیتی حمایتی والدین در میزان مشکلات تصمیم گیری شغلی نقش دارد. فرزندانی که والدین آنها والدین حمایت گری هستند، بیشتر متمایل به شیوه تربیتی مقتدرانه هستند و از مشکلات تصمیم گیری شغلی کمتری رنج می برند.

    کلید واژگان: سبک های فرزند پروری ادراک شده, تصمیم گیری شغلی, دانشجویان
  • سید محمود میرزمانی، پریسا تجلی، پریسا مزارعه زاده*
    هدف
    هدف از پژوهش حاضر مقایسه اثربخشی دارودرمانی و تلفیق درمان دارویی با روش بیوفیدبک برکاهش علایم سردرد و افزایش خودکارآمدی مربوط به درد بیماران مبتلا به سردرد میگرن در شهرستان ماهشهر است. پژوهش حاضر از نوع نیمه آزمایشی با پیش آزمون، پس آزمون و گروه کنترل می باشد.
     
    روش
    در این پژوهش روش نمونه گیری، تصادفی چندمرحله ای می باشد. که ابتدا با استفاده از پرسشنامه میگرن اهواز تعداد 41 نفر با نمره بالا شناسایی شدند، در مرحله بعد تعداد 30 نفر با انجام مصاحبه و تشخیص متخصص مغز و اعصاب و درنظر گرفتن معیارهای ورود به پژوهش به طور تصادفی انتخاب شدند و به صورت تصادفی به دو گروه آزمایش و یک کنترل گمارده شدند. ابزار مورد استفاده در پژوهش شامل مقیاس علایم سردرد و پرسشنامه خودکارآمدی مربوط به درد بود. در مورد گروه آزمایش اول (دارودرمانی) بیماران نزد متخصص مغز و اعصاب طی 6 جلسه، به مدت 6 هفته، هر هفته 1 بار تحت درمان دارویی دقیق قرار گرفتند، درمورد گروه آزمایش دوم (تلفیق درمان دارویی و بیوفیدبک) مداخله درمانی شامل 12 جلسه روش بیوفیدبک و 6 جلسه معاینه و ویزیت نزد متخصص مغزو اعصاب بود، در حالی که آزمودنی های گروه کنترل نیز در لیست انتظار قرار گرفتند و در پایان پژوهش دو جلسه آموزش آرامیدگی و روش بیوفیدبک را گذراندند. جهت تجزیه و تحلیل داده ها از آزمونهای تحلیل کوواریانس چند متغیره (MANCOVA) و آزمون کروسکال-والیس استفاده شد.
    یافته ها
    نتایج حاصل نشان داد که بین سه گروه از لحاظ علایم سردرد، خودکارآمدی مربوط به درد و خرده مقیاس های علایم سردرد تفاوت معنی داری به نفع گروه آزمایش دوم وجود دارد.
    نتیجه گیری
    درمان دارویی به همراه روش بیوفیدبک در کاهش علایم سردرد و افزایش خودکارآمدی مربوط به درد در مقایسه با دارودرمانی به تنهایی موثرتر و کارآمدتر است.
    کلید واژگان: دارودرمانی, بیوفیدبک, علائم سردرد میگرن, خودکارآمدی
    Seyed Mahmoud Mirzamani, Parisa Tajali, Parisa Mazarezadeh *
    Purpose
    The aim of this research is to compare the efficacy of Drug Therapy and combined Medications and biofeedback on migraine headache symptoms and pain self-efficacy of patients with migraine headache in the city of Mahshahr.
    Methods
    This research was an experimental type with pretest, posttest and control group. Multi-stage random sampling was used to conduct this research. At first step, 41people with high scores were selected using Ahvaz migraine questionnaire (AMQ). At the next step, 30people were randomly selected through interview, neurologist diagnosis and considering inclusion criteria then divided into two experimental and one control groups.In this research, subjects completed the headache symptoms scale and Pain Self-efficacy Questionnaire. For data analysis, multivariate analysis of covariance and Kruskal - Wallis tests were used.
    Result
    The results showed that there were significant differences between three groups in terms of headaches symptoms, pain self-efficacy and subscales of headache symptoms scale in favor of second experimental group.
    Conclusion
    Therefore, Medications with biofeedback method is more effective than using Drug Therapy alone, in terms of reducing symptoms of migraine headache and improving pain self-efficacy.
    Keywords: drug therapy, Biofeedback, migraine headache symptoms, Pain self-efficacy
  • سید محمود میرزمانی، میترا تعویقی *

    چکیدههدف پژوهش حاضر تعیین اثربخشی آموزش ابراز وجود با رویکرد خاص بر افزایش تحمل ابهام نوجوانان دختر مقطع دبیرستان شهر کرج بود. روش پژوهش آزمایشی، با پیش آزمون- پس آزمون- پیگیری و گروه گواه و جامعه آماری شامل دانش آموزان دختر دوره دوم دبیرستان شهر کرج بودند که از میان آن ها به شیوه نمونه گیری تصادفی خوشه ای چند مرحله ای، 30 نفر که در پرسشنامه تحمل ابهام نمره کمتری دریافت کردند، انتخاب شده و سپس به طور تصادفی در دو گروه آزمایش (15 نفر) و گواه (15 نفر) جایگزین شدند. ابزار پژوهش پرسشنامه تحمل ابهام احمدپور مبارکه (1388) بود. در مرحله ی پیش آزمون، همه ی دانش آموزان این پرسشنامه را تکمیل کردند. سپس گروه آزمایش در 10 جلسه ی اساعته، در برنامه آموزش مهارت ابراز وجود با رویکرد خاص شرکت کردند، در حالی که گروه گواه هیج آموزشی دریافت نکرد. در مرحله ی پس آزمون، دوباره هر دو گروه به مقیاس تحمل ابهام پاسخ دادند و داده ها با استفاده از تحلیل کوواریانس یک راهه و تحلیل واریانس با اندازه گیری های مکرر تحلیل شد. نتایج نشان داد که آموزش مهارت ابراز وجود با رویکرد خاص، تحمل ابهام را در آزمودنی های گروه آزمایش در مقایسه با گروه کنترل افزایش داده و این اثر در پیگیری دو ماهه نیز تداوم داشته است. تحمل ابهام یکی از مهم ترین زیر بناهای شخصیتی است که با آموزش ابراز وجود با رویکرد خاص، فرد توانمند می شود که بتواند در شرایط مبهم و پیش بینی نشده از عهده ی مسایل و مشکلات بر آید.

    کلید واژگان: ابراز وجود با رویکرد خاص, تحمل ابهام, نوجوانان
    Introduction

    This study aimed to determine the effectiveness of assertiveness training with specific approach to increasing tolerance of ambiguity young high school girl in Karaj.

    Method

    An experimental with pre-test - post-test and follow-up and The study population included a  control group of high school girl students of the city of Karaj Among them multi-stage cluster random sampling method, 30 patients received low scores on the questionnaire ambiguity tolerance were  selected and then randomly divided into two groups (n = 15) and control ( 15) were replaced. Instrument tolerance of ambiguity Ahmad pur Mobarake (1388), respectively. In the pre-test stage, all students completed the questionnaire. The experimental group in 10 sessions of 1 hour, assertiveness skills, with special approach participated in the training program, while the control group received no training. In the test phase, both groups responded to the scale ambiguity tolerance. And data using one way ANOVA and repeated measures analysis of variance was used.

    Results

    The results showed that training in assertiveness skills, with special approach, tolerance of ambiguity in the experimental group compared with the control group increased Afterwards the two month follow-up work is to continue.

    Conclusion

    One of the most important infrastructure tolerance of ambiguity character with assertiveness training with specific approach, a formidable they are not able to predict in unclear circumstances and cope with issues and problems successfully.

    Keywords: assertiveness with specific approach, tolerance of ambiguity, Teenagers
  • شیرین مقتدری، سیدمحمود میرزمانی، هادی بهرامی
    زمینه و هدف
    وزوز گوش بیماری آزاردهنده ای است که می تواند باعث مشکلات عمده ای از جمله بی خوابی، اختلال در تمرکز و کاهش کیفیت زندگی شود. این مطالعه به منظور بررسی اثر بخشی هیپنوتیزم درمانی در درمان وزوزگوش ذهنی انجام شده است.
    روش بررسی
    این مطالعه یک تحقیق آزمایشی با طرح پیش آزمون - پس آزمون با گروه شاهد بود. تعداد افراد در هر گروه 10 نفر و شامل افرادی بود که از وزوزگوش ذهنی رنج می بردند. هر دو گروه از نظر میزان شدت وزوز گوش و محدوده سنی همسان بودند. افراد در هر دو گروه پرسش نامه کلینیکی وزوز گوش را در دو مرحله پیش آزمون پس آزمون تکمیل کرده و شدت وزوز گوش آنها به صورت خودگزارشی از یک تا ده ثبت می شد. افراد گروه مورد برای 10 جلسه تحت هیپنوتیزم درمانی قرار گرفتند. روی گروه شاهد هیچ گونه درمان روانشناختی انجام نشد. یافته ها با استفاده از آزمون هایt مستقل و وابسته مقایسه شدند.
    یافته ها
    بین امتیازهای پیش آزمون پس آزمون و همچنین بین امتیازهای پس آزمون دو گروه مورد و شاهد تفاوت معنی داری وجود داشت(p=0/001).
    نتیجه گیری
    نتایج نشان داد که هیپنوتیزم درمانی توانسته است به طور موثری از شدت وزوزگوش بیماران در گروه مورد بکاهد به عبارتی موید اثربخش بودن هیپنوتیزم درمانی در درمان وزوزگوش ذهنی بود.
    کلید واژگان: وزوزگوش, وزوز ذهنی گوش, هیپنوتیزم درمانی
    Shirin Moghtaderi, Seyed, Mahmoud Mirzamani, Hadi Bahrami
    Background And Aim
    Tinnitus is an annoying disease cause major problems including insomnia, impaired concentration, and reduced quality of life. This study aimed to investigate the effectiveness of hypnotherapy in the treatment of subjective tinnitus.
    Methods
    This was a pilot experimental study with pre- and post-test method. 20 people suffered from subjective tinnitus were divided equally in two groups of experimental and control. The two groups were matched according to age and severity of tinnitus. They completed tinnitus clinical questionnaires before and after the test and the severity of their tinnitus was recorded by a number from one to ten. Experimental group went under hypnotherapy for 10 sessions. The control group did not perform any psychological treatment. The gathered data were statistically analyzed using Student's t-test (independent and dependent).
    Results
    There were significant differences between the pre-test and post-test scores of each group and also, between the post-test scores of experimental and control groups (p = 0.001 for all).
    Conclusion
    The results showed that hypnotherapy could effectively reduce the seventy of tinnitus in patients in the experimental group; in other words, the results confirm the effectiveness of medical hypnosis in the treatment of subjective tinnitus.
    Keywords: Tinnitus, subjective tinnitus, hypnotherapy
  • سیدمحمود میرزمانی، فتاح آزور، بهروز دولتشاهی، علی عسکری
    زمینه و هدف
    اثربخشی آموزش مهارت های زندگی در کاهش علایم افسردگی در پژوهش های زیادی بررسی شده است. با این وجود مطالعه کافی در ایران انجام نشده است. پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی آموزش مهارت های زندگی بر کاهش علایم افسردگی دانش آموزان شهر پیرانشهر انجام شد.
    مواد و روش ها
    از بین دانش آموزان دبیرستان های پسرانه شهر پیرانشهر تعداد 62 دانش آموز، که نمره افسردگی آن ها در آزمون افسردگی کودکان در دامنه (140-96) قرار داشت، به روش نمونه گیری تصادفی انتخاب شدند و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و شاهد قرار گرفتند. گروه آزمایشی 12 جلسه آموزش مهارت های زندگی را به صورت گروهی دریافت کردند، اما گروه شاهد در این جلسات شرکت نکردند. دو گروه قبل و بعد از مداخله پرسش نامه افسردگی کودکان (CDS یا Children''s depression scale) را تکمیل نمودند.
    یافته ها
    تحلیل کوواریانس نشان داد که آموزش مهارت های زندگی بر کاهش علایم افسردگی کلی دانش آموزان موثر است و همچنین این آموزش به طور موثری مشکلات اجتماعی، اشتغال ذهنی با بیماری خود و مرگ را کاهش داد، اما در کاهش مشکلات عاطفی، احساس گناه و افزایش عزت نفس و خوشی و لذت دانش آموزان اثر معنی داری نداشت.
    نتیجه گیری
    آموزش مهارت های زندگی به منظور تامین سلامت روان و کاهش علایم افسردگی مورد تاکید قرار می گیرد.
    کلید واژگان: افسردگی, علایم افسردگی, آموزش, روابط بین فردی, مهارت ها, دانش آموزان
    Sayed Mahmoud Mirzamani, Fatah Azvar, Behrouz Dolatshahi, Ali Askari
    Aim and
    Background
    The purpose of this study was to investigate the efficacy of life skills training to reduce depressive symptoms in students of Piranshahr، Iran. Methods and Materials: A total number of 64 male high school students who scored 96-140 on children''s depression scale were selected randomly from Piranshahr. The participants were randomly allocated into two groups of experimental and control. The experimental group attended 12 sessions of group life skills training. However، the control group received no intervention. Both groups completed children''s depression scale before and after the intervention.
    Findings
    The results of analysis of covariance showed that life skills training was effective in reducing depressive symptoms and significantly reduced social problems، and preoccupation with death and diseases. The treatment was however found to be ineffective in reducing affective responses and sense of guilt and improving self esteem and pleasure.
    Conclusions
    According to our results، it appears that a complete treatment of depressive symptoms requires a more extensive training.
    Keywords: Depression, Depressive symptoms, Education, Interpersonal relations, Skills, Students
  • شهاب منصوری، معصومه تجریشی، محمد طاهری، سیدمحمود میرزمانی، مسعود صالحی
    تعیین رابطه شیوه های فرزندپروری والدین و اضطراب مدرسه با توجه به متغیر خودپنداره در دانش آموزان پسر عقب مانده ذهنی آموزش پذیر 18-12 سال شهر کرمانشاه هدف این مطالعه می باشد.
    روش بررسی
    این مطالعه از نوع همبستگی است. روش نمونه گیری این پژوهش تمام شمار بود. جمعیت مورد مطالعه کلیه دانش آموزان پسر عقب مانده ذهنی آموزش پذیر 1812 سال شهر کرمانشاه می باشد. ابتدا ملاک های ورودی برای کل جامعه (157 نفر) اعمال شد، بدین طریق دانش آموزانی که والدین آنها بین 30 تا 55 سال سن داشته و حداقل تحصیلات آنها پنجم ابتدایی بوده، وارد مطالعه شدند؛ پس از اعمال این ملاک ها تعداد 125 نفر باقی ماندند؛ آزمون خود پنداره بر روی کلیه دانش آموزان اجرا شد سپس از میان 125 دانش آموز موجود 83 نفر انتخاب شدند. و بعد آزمون شیوه های فرزندپروری توسط والدین دانش آموزان و آزمون اضطراب مدرسه توسط معلمین آنها تکمیل شد. داده های حاصل با آزمون های آماری شامل آزمون کلموگروف اسمیرنوف (برای بررسی نرمال بودن توزیع داده ها)، همبستگی پیرسون و اسپیرمن (برای بررسی رابطه میان متغیرها) و آزمون تحلیل کوواریانس مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
    یافته ها
    نتایج نشان داد که شیوه فرزند پروری مقتدرانه پدر (002/0P=) و مادر (001/0P=) رابطه منفی معنادار با اضطراب مدرسه دارند. همچنین شیوه فرزند پروری مستبدانه پدر (009/0P=) و مادر (020/0P=) رابطه مثبت معنادار با اضطراب مدرسه دارند. علاوه بر این شیوه فرزند پروری سهل گیرانه پدر (319/0P=) و مادر (452/0P=) رابطه معناداری با اضطراب مدرسه ندارند و مشخص شد که خودپنداره تاثیر معناداری بر اضطراب مدرسه دانش آموزان عقب مانده ذهنی دارد (004/0P=).
    کلید واژگان: شیوه های فرزندپروری, اضطراب مدرسه, خودپنداره, عقب ماندگی ذهنی
  • لیلا اکرمی، سیدمحمود میر زمانی، عباس داورمنش
    مقدمه
    افراد کم توان ذهنی دارای تجربیات و نیازهای جنسی مشابه با افراد عادی می باشند. هدف از پژوهش حاضر بررسی مشکلات جنسی نوجوانان دختر کم توان ذهنی آموزش پذیر و عادی سنین 15-12 سال شهر تهران می باشد.
    روش بررسی
    این پژوهش یک مطالعه تحلیلی از نوع مقطعی است. تعداد 90 نفر دختر کم توان ذهنی آموزش پذیر و 90 نفر دختر عادی به عنوان گروه نمونه در نظر گرفته شد و نمونه ها در هر دو گروه با استفاده از روش نمونه گیری خوشه ایچند مرحله ای انتخاب گردیدند. دراین پژوهش، برای بررسی مشکلات جنسی از پرسشنامه محقق ساخته استفاده شد و نتایج حاصل از تجزیه و تحلیل داده ها به وسیله آزمونهای آماری T مستقل، خی دو، ضریب همبستگی پیرسون و اسپیرمن مورد بررسی قرار گرفت.
    نتایج
    نتایج نشان داد در دختران نوجوان کم توان ذهنی آموزش پذیر مشکلات و تظاهرات جنسی نسبت به نوجوانان دختر عادی بیشتر مشاهده می شود ولی بین مشکلات جنسی با متغیرهای دموگرافی همبستگی مشاهده نشد.
    نتیجه گیری
    دختران کم توان ذهنی در مقایسه با دختران عادی با داشتن بهره هوشی پایین و اختلال در رفتار سازشی در حل مشکلات فردی و اجتماعی دارای نقص عمده می باشند، بنابراین مشکلات جنسی مسایلی را برای این افراد و خانواده های آنها ایجاد می کند.
    کلید واژگان: عقب ماندگی ذهنی, بلوغ, نوجوانی, مشکلات جنسی
    L. Akrami, M. Mirzamani, A. Davarmanesh
    Introdution: People with intellectual disability are similar to normal people with regards to their sexual needs. The aim of the present research was to compare sexual problems in mentally retarded and normal adolescents girls aged between 12– 15 years in Tehran.
    Methods
    This analaytical and cross- sectional research included 90 cases of EMR and 90 cases of normal girls who were chosen by the cluster random sampling method. The statistical tests included Independent t-test, Chi-square,Spearman and Pearson coefficient tests.
    Results
    The result of the present research indicated that the sexual problems in the EMR Girls was more than normal girls and there was no correlation between the sexual problems and variable demography.
    Conclusion
    EMR girls with low IQ and adjustment behavior disorder have more problems as compared to normal girls and these can lead to additional problems for themselves and their family.
  • محمد عاشوری، سید محمود میرزمانی، سید سمیه جلیل آبکنار، نرگس ادیب سرشکی
    هدف
    این پژوهش اثربخشی تقویت کننده پته ای بر پیشرفت تحصیلی در درس علوم تجربی دانش آموزان پسر کم توان ذهنی پایه سوم راهنمایی در شهرستان های استان تهران را بررسی می کند.
    روش بررسی
    پژوهش حاضر یک مطالعه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل است، که به صورت خوشه ای، نمونه ای به حجم 20 نفر از دانش آموزان کم توان ذهنی پایه سوم راهنمایی انتخاب شد، پس از انتساب تصادفی دانش آموزان در دو گروه آزمایش و کنترل، برای دانش آموزان گروه آزمایشی طی 17 جلسه آموزش از تقویت کننده پته ای استفاده شد و به دانش آموزان گروه کنترل تقویت کننده ای ارائه نشد. ابزار جمع آوری اطلاعات آزمون هوش وکسلر (برای همتا کردن گروه ها به لحاظ بهره هوشی) و آزمون های معلم ساخته پیشرفت تحصیلی در درس علوم تجربی بود. داده های به دست آمده با استفاده از آمار توصیفی (میانگین، انحراف معیار، نمودار و جدول فراوانی) و آزمون تی همبسته تجزیه و تحلیل شد.
    یافته ها
    نتایج نشان داد که میانگین نمرات پیشرفت تحصیلی درس علوم تجربی گروه تقویت پته ای به طور معناداری بیشتر از گروه کنترل (001/0 P<) است. این مداخله باعث افزایش میانگین نمرات گروه آزمایش در درس علوم تجربی نسبت به گروه کنترل شد.
    نتیجه گیری
    تقویت پته ای باعث پیشرفت تحصیلی دانش آموزان کم توان ذهنی پایه سوم راهنمایی در درس علوم تجربی می شود، بنابراین اثر تقویت پته ای بر پیشرفت تحصیلی در درس علوم تجربی بیشتر از گروه کنترل است، کاربرد تقویت کننده های پته ای انگیزه پیشرفت در دانش آموزان کم توان ذهنی را افزایش می دهد.
    کلید واژگان: کم توان ذهنی, تقویت کننده, تقویت کننده پته ای
    Mohammad Ashori, Sayed Mahmood Mirzamani, Sayede Somaye Jalil Abkenar, Narges Adib Sereshki
    Objective
    This study investigates the effectiveness of Token economy reinforcer on the academic achievement of 9th grade boy students with intellectual disability in science class in Tehran Province.
    Materials and Methods
    The experimental method by pre-test, post- test with the control group was used in this study. Twenty 9th grade boy students with Intellectual disability from two junior high school were participated in this study. The sample was chosen by cluster method. After random assignment of students in both experiment and control groups, for students of experimental groups were used Token economy reinforce in the 17 sessions instruction and the control group students did not provide a reinforcer in the same sessions. The Wechsler intelligence test was used for matching the groups in terms of IQ and also a teacher made tests were used for measuring the progress of students in science. The data was analyzed by using descriptive statistics (mean, standard deviation, frequency charts and tables) and t-test.
    Results
    The results of this study showed that there was a significant increase in academic achievement of students with intellectual disabilities in the experimental group (used token economy) compare with the control group (P<0.001).
    Conclusion
    Token economy reinforcement increases the academic achievement of students with intellectual disability in science. Token economy reinforcers, increases motivation in student's intellectual disability.
  • غزاله نزادی کاشانی، سیدمحمود میرزمانی، عباس داورمنش، مسعود صالحی
    هدف
    رفتار پرخاشگری مشکلی متداول میان افراد عقب مانده ی ذهنی است. یکی از روش های پیشنهاد شده جهت درمان پرخاشگری، هنردرمانی است. بر این اساس، هدف از مطالعه حاضر، تعیین میزان تاثیر نقاشی برکاهش پرخاشگری دانش آموزان دختر عقب مانده ذهنی آموزش پذیر مقطع ابتدایی شهرستان کرج می باشد.
    روش بررسی
    در این پژوهش که یک مطالعه مداخله ای از نوع شبه تجربی با طرح پیش آزمون - پس آزمون با گروه های کنترل و آزمایش است، 52 دانش آموز دختر عقب مانده ذهنی آموزش پذیر مقطع ابتدایی شهرستان کرج با استفاده از روش نمونه گیری خوشه ایچند مرحله ای پس از لحاظ کردن ملاک های ورود به مطالعه، جهت شرکت در پژوهش انتخاب شدند. برای سنجش میزان پرخاشگری دانش آموزان از پرسشنامه پرخاشگری کودکان کم توان ذهنی (.B.D.Gh) استفاده شد. پس از استخراج نتایج پیش آزمون، با توجه به پایه ی تحصیلی، سن و میزان پرخاشگری، دانش آموزان در دو گروه همتا قرار داده شدند و به صورت تصادفی یک گروه به عنوان گروه کنترل و دیگری به عنوان گروه آزمایش انتخاب شد. سپس گروه آزمایش در 8 جلسه ی پی در پی، هر روز طبق دستورالعمل به نقاشی پرداختند. اجرای پرسشنامه پرخاشگری به عنوان پس آزمون، 10 روز پس از آخرین جلسه اجرا انجام شد تا مشخص شود که آیا این روش در کاهش پرخاشگری موثر بوده است یا خیر؟ داده های بدست آمده با استفاده از آزمون های آماری تی مستقل و زوجی، کولموگروف اسمیرنوف، تحلیل واریانس یک راهه و آزمون تعقیبی توکی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
    یافته ها
    نتایج پژوهش نشان داد که بین میانگین نمرات پیش آزمون و پس آزمون پرخاشگری کل، پرخاشگری غیر کلامی به خود، پرخاشگری کلامی به غیر خود و پرخاشگری غیر کلامی به غیر خود گروه آزمایش در مقایسه با گروه کنترل تفاوت معناداری وجود دارد (001/0>p). ولی بین میانگین نمرات پیش آزمون و پس آزمون پرخاشگری کلامی به خود گروه آزمایش در مقایسه با گروه کنترل تفاوت معناداری وجود ندارد (001/0< p). همچنین بررسی اثر سن بر کاهش میانگین نمرات گروه های آزمایش و کنترل نشان داد که تفاوت آماری معناداری بین پرخاشگری گروه های سنی در پیش آزمون (p=0/01) و پس آزمون (p=0/03)وجود دارد. لذا از آزمون تعقیبی توکی استفاده شد. نتایج آزمون توکی نشان داد که گروه سنی11 تا 12 سال در موقعیت پیش آزمون، میانگین پرخاشگری کمتری نسبت به گروه سنی 14 تا 15 سال داشته است.
    نتیجه گیری
    نقاشی روش موثری برای کاهش پرخاشگری دانش آموزان دختر عقب مانده ذهنی آموزش پذیر مقطع ابتدایی است.
    کلید واژگان: دانش آموزان عقب مانده ذهنی آموزش پذیر, نقاشی, پرخاشگری
  • محبوبه هاشمی، سیدمحمود میرزمانی، عباس داورمنش، مسعود صالحی
    مقدمه
    رفتارهای ضد اجتماعی و پرخاشگری در زمره شایع ترین علل ارجاع کودکان و نوجوانان به کلینیکهای بهداشت روانی هستند. که در بین افراد عقب مانده ذهنی فراوان به چشم می خورد. جهت درمان و کاهش پرخاشگری کودکان کم توان ذهنی روش های مختلفی پیشنهاد شده است. نمایش عروسکی به عنوان یکی از این مداخلات، می تواند در درمان پرخاشگری و مشکلات رفتاری کودکان عقب مانده ذهنی موثر باشد. هدف از مطالعه حاضر، تعیین میزان تاثیر نمایش عروسکی(همراه با نور uv) در کاهش پرخاشگری دانش آموزان عقب مانده ذهنی آموزش پذیر مقطع ابتدایی می باشد.
    روش بررسی
    این پژوهش یک مطالعه شبه تجربی است. در این مطالعه 40 دانش آموز عقب مانده ذهنی به روش تصادفی ساده از بین مدارس تهران انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش (20 نفر)، و گروه کنترل (20 نفر) قرار گرفتند. برای گروه آزمایش هفت جلسه پی در پی (15 الی 20 دقیقه) نمایش عروسکی همراه با نور (uv)، بر گزار گردید و گروه کنترل در جریان برنامه های عادی مدرسه قرار گرفتند. ابزار گرد آوری داده ها شامل پرسشنامه پرخاشگری کودکان کم توان ذهنی (B.D.GH) بود. تجزیه و تحلیل آماری به وسیله آزمون های آماری تی زوجی و تی مستقل انجام شد.
    یافته ها
    میانگین پرخاشگری گروه کنترل و آزمایش در پیش آزمون پرخاشگری تفاوت آماری معناداری نداشته (999/0 p=) ولی در پس آزمون، میانگین پرخاشگری گروه آزمایش به طور معناداری کمتر از گروه کنترل است (001/0> p). همچنین میانگین پرخاشگری گروه آزمایش در پس آزمون به طور معناداری کمتر از پیش آزمون است (001/0> p). این نشان می دهد آزمایش باعث کاهش پرخاشگری گروه آزمایش در پس آزمون شده است. ولی میانگین پرخاشگری گروه کنترل در پس آزمون تفاوت معناداری با پیش آزمون ندارد (172/0 p=).
    نتیجه گیری
    یافته های این مطالعه نشان داد که آزمایش اثر گذار بوده و نمایش عروسکی باعث کاهش پرخاشگری دانش آموزان عقب مانده ذهنی شده است.
    کلید واژگان: عقب مانده ذهنی آموزش پذیر, نمایش عروسکی, پرخاشگری
  • عباس نساییان*، هادی بهرامی، سیدمحمود میرزمانی، دکترمسعود صالحی
    هدف

    در این پژوهش، هدف بررسی تاثیر آموزش باور کاذب بر اکتساب نظریه ذهن دانش‌آموزان پسر کم‌توان ذهنی آموزش‌پذیر 8- 11 سال بود. 

    روش

    طرح پژوهش از نوع مطالعات شبه آزمایشی با پیش‌آزمون- پس‌آزمون همراه با گروه کنترل بود. از تعداد 38 دانش‌آموز پسر کم‌توان ذهنی  مدرسه استثنایی شهید علویان شهرستان گناباد تعداد 30 دانش‌آموز پس از اجرای پیش‌آزمون واجد شرایط ورود به مطالعه شدند (این دانش‌آموزان توانایی درک نظریه ذهن را نداشتند) و به صورت تصادفی پس از همتا سازی بر حسب سن و هوش به دو گروه کنترل و آزمایش تقسیم شدند. گروه آزمایش به مدت 8 جلسه در جریان آموزش قرار گرفت. پس‌آزمون نظریه ذهن بلافاصله پس از اجرای آموزش و همچنین پس از دو هفته (به عنوان موقعیت پیگیری) برای هردو گروه اجرا شد. برای تجزیه و تحلیل داده‌ها، روش های آمار توصیفی و آزمونهای آماری کولموگروف- اسمیرنوف، آزمونt  مستقل و آزمون دقیق فیشر به کار گرفته شد. 

    یافته‌ها: 

    گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل عملکرد بهتری در پس‌آزمون نظریه ذهن (001/.> P) و همچنین در موقعیت پیگیری (001/.> P) داشت.  

    نتیجه گیری

    با استناد به داده‌های به دست آمده از این پژوهش می‌توان نتیجه گرفت که آموزش باور کاذب موجب اکتساب نظریه ذهن دانش‌آموزان پسر کم‌توان ذهنی 8 تا 11 ساله می‌شود.

    کلید واژگان: باور کاذب, نظریه ذهن, کم توان ذهنی
    Abbas Nessaeian*, Hadi Bahrami, Mahmood Mirzamani, Masoud Salehi
    Objective

    The aim of this research was studying the effectiveness of false belief training on acquiring theory of mind in 8-11 years old boys with intellectual disabilities (ID).

    Method

    Utilizing a quasiexperimental design, 30 students were selected after accomplishment of pretest (they did not have the ability to understand theory of mind). Then, they were randomly divided into two equal groups, after matching in age and intelligence. Experimental group was trained for 8 sessions. Post test was administered immediately after intervention and also after 2 week as a follow up stage.

    Results

    Data analysis using Kolmogorov–Smirnov test, independent t-test and revealed that the experimental group had a better result (p</001).

    Conclusion

    This study concluded that false belief training can enhancetheory of mind in students with ID.

    Keywords: False belief, theory of mind, intellectual disabilities
  • یوسف شاهی، دکترسیدمحمود میرزمانی، غلام علی افروز، معصومه پور، محمدرضای تجریشی، مسعود صالحی
    مقدمه
    پژوهش حاضر به منظور بررسی تاثیر سطح تحصیلات والدین بر مهارت های اجتماعی و مشکلات رفتاری کودکان مبتلا به نشانگان داون صورت پذیرفت.
    روش کار
    پژوهش حاضر از نوع گذشته نگر بوده و جامعه ی آماری آن را 129 دانش آموز 7 تا 12 ساله مدارس استثنایی شهر تهران مبتلا به نشانگان داون در سال تحصیلی 86-1385 و والدین شان تشکیل دادند. این دانش آموزان به روش نمونه گیری خوشه ایچند مرحله ای از مناطق آموزش و پرورش استثنایی شمال، جنوب، مرکز، شرق و غرب شهر تهران انتخاب شدند و سپس پرسش نامه در اختیار والدین آن ها قرار گرفت. جهت تحلیل داده ها از واریانس تک متغیره استفاده شد.
    یافته ها
    نتایج این پژوهش نشان داد که بین سطح تحصیلات مادر و میزان مهارت های اجتماعی دانش آموزان مبتلا به نشانگان داون تفاوت معنی دار وجود دارد (001/0>P). در حالی که بین سطح تحصیلات پدر و مهارت های اجتماعی این دانش آموزان تفاوت معنی داری مشاهده نشد (06/0=P). هم چنین بین سطح تحصیلات والدین و مشکلات رفتاری دانش آموزان مبتلا به نشانگان داون با مقدار احتمال 52/0=P برای مادران و با مقدار احتمال 46/0=P برای پدران تفاوت معنی داری مشاهده نگردید.
    نتیجه گیری
    از یافته های به دست آمده می توان نتیجه گیری کرد که بین سطح تحصیلات مادران و میزان مهارت های اجتماعی دانش آموزان مبتلا به نشانگان داون رابطه ی مستقیم و مثبتی وجود دارد.
    کلید واژگان: تحصیلات, مهارت های اجتماعی, مشکلات رفتاری, نشانگان داون, والدین
    Yousef Shahi, Seyyed Mahmoud Mirzamani, Gholam- Ali Afrooz, Masoumeh Pourmohammad Rezaye Tajrishi, Masoud Salehi
    Introduction
    The present study investigates the effect of parental education level on social skills and behavior problems of students with Down syndrome.
    Materials And Methods
    This post causal study was conducted at special schools of Tehran and the subjects were 129 students in range of 7 to 12 year with Down syndrome and their parents in 2006-8, that chosen from specials schools of north, south, west, east and center of Tehran by multiphase random cluster sampling method and questionnaires were given to their parents. For data analysis one way analysis of variance was used.
    Results
    The results of this research showed that there is a significant difference between maternal education level and the social skills of students with Down syndrome (P<0.001). On the contrary, there is no significant difference between paternal education level and social skills of mentioned students (P=0.06). Furthermore, no significant difference was observed between parental education level and students’ behavior problems (mothers: P=0.52 and fathers: P= 0.46).
    Conclusion
    It is concluded that there is a direct and positive relation between maternal education level and social skills of students with Down syndrome.
  • صمد قصابی_معصومه پ. م. ر تجریشی_سیدمحمود میرزمانی
    به منظور بررسی تاثیر آموزش خودآموزی کلامی بر کاهش نشانه های برانگیختگی دانش آموزان دارای اختلال نارسایی توجه/ فزون کنشی (ADHD)، 30 پسر کلاس سوم و چهارم ابتدایی مبتلا بهADHD، بر مبنای فهرست نشانه مرضی کودک (گدو و اسپرافکین، 1999) و مصاحبه بالینی منطبق بر ملاکهای تشخیصی ADHD در DSM-IV-TR (2000) انتخاب و بر مبنای سن، پایه تحصیلی و هوش (آزمون هوش ریون) همتا شدند و به طور تصادفی در دو گروه آزمایشی و گواه قرار گرفتند (هر گروه 15 نفر). گروه آزمایشی در 8 جلسه یکساعته برنامه آموزشی خودآموزی کلامی را دریافت کردند. نتایج تحلیل کوواریانس نشان دادند که بین به کارگیری خودآموزی کلامی و کاهش نشانه های برانگیختگی رابطه معناداری (01/0P<) وجود دارد. در مجموع، مداخله آموزشی خودآموزی کلامی موجب کاهش نشانه های برانگیختگی در دانش آموزان مبتلا به ADHD شد.
    کلید واژگان: اختلال نارسایی توجه, فزون کنشی, برانگیختگی, خودآموزی کلامی, دانش آموز
    Samad Ghasabi, Masume P. M. R. Tajrishi, Seyyed Mahmoud Mir Zamani
    The present study evaluated the effect of verbal self-instruction training on decreasing symptoms of im- pulsivity in grade school children with attention deficit/hy- peractivity disorder (ADHD). 30 male students (age 10-11), diagnosed with ADHD using the Child Symptom Inventory (Gadow & Sprafkin, 1999) and clinical interviews based on DSM-IV-TR (2000) were selected and randomly as- signed to an experimental (n=15) and a witness group (n=15). The experimental group received 8 sessions of ver- bal self-instruction training. The witness group received none. The results of MANCOVA showed a significant difference (P<0.01) between post-test scores of experimental and wit- ness groups. Findings suggest that verbal self-instruction program intervention reduced symptoms of impulsivity in students with ADHD.
نمایش عناوین بیشتر...
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال