به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

شعله لیوارجانی

  • هادی رامشی، امیر پناه علی*، علی نقی اقدسی، شعله لیوارجانی

    هدف این پژوهش مقایسه اثربخشی خانواده درمانی بوئن و درمان راه حل محور بر طلاق عاطفی، دلزدگی زناشویی و تمایزیافتگی عاطفی زوجین متقاضی طلاق بود. روش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون و گروه کنترل بود. جامعه آماری شامل تمام زوجین متقاضی طلاق مراجعه کننده به دادگاه های شهر ساری در سال 1400 بود. انتخاب نمونه از مراکز خدمات روانشناختی شهر ساری به روش هدفمند بود. حجم نمونه 42 نفر تعیین شد که به صورت تصادفی در دو گروه آزمایشی خانواده درمانی بوئن و درمان راه حل محور و کنترل، هر گروه 14 نفر (7 زوج) گمارش شدند. ابزارهای مورد استفاده در این پژوهش طلاق عاطفی گاتمن (2010، GED)، دلزدگی زناشویی کایزر (1993، MDS) و تمایزیافتگی عاطفی (1988، DSI) بود. گروه های آزمایشی در طی 8 جلسه 60 دقیقه ای خانواده درمانی بوئن و درمان راه حل محور را دریافت کردند. داده ها با استفاده از آزمون تحلیل کوواریانس چندمتغیری در سطح معناداری 05/0 تحلیل گردید. نتایج نشان داد که با کنترل اثر پیش آزمون بین میانگین پس آزمون طلاق عاطفی ودلزدگی زناشویی و تمایزیافتگی عاطفی در سه گروه تفاوت معناداری در سطح 05/0 وجود داشت. همچنین نتایج آزمون تعقیبی نشان داد که بین دو گروه آزمایش تفاوت معناداری در سطح 05/0 وجود نداشت. با توجه به اثربخشی خانواده درمانی بوئن و درمان راه حل محور در زوجین متقاضی طلاق، استفاده از این مداخلات در مراکز مشاوره پیشنهاد می گردد.

    کلید واژگان: تمایزیافتگی عاطفی, دلزدگی زناشویی, طلاق عاطفی, خانواده درمانی بوئن, درمان را ه حل مدار
    Hadi Ramshi, Amir Panahali*, Alinaghi Aghdasi, Shoale Livarjani

    This research aimed to compare the effectiveness of Bowen's family therapy and solution-oriented therapy on emotional divorce, marital burnout, and emotional differentiation of couples seeking divorce. The research method was semi-experimental with a pre-test-post-test design and a control group. The statistical population included all couples applying for divorce referring to the courts of Sari city in 1400. The sample was selected from the psychological service centers of Sari City purposefully. The sample size was 42 people, randomly assigned to two experimental groups of Boen family therapy and solution-oriented and control therapy, with 14 people (7 couples) in each group. The tools used in this research were Gutman's emotional divorce (2010, GED), Kaiser's marital distress (1993, MDS), and emotional differentiation (1988, DSI). The experimental groups received Bowen's family therapy and solution-oriented therapy during 8 60-minute sessions. The data were analyzed using multivariate covariance analysis at a significance level of 0.05. The results showed that by controlling the effect of the pre-test, there was a significant difference at the level of 0.05 between the mean of the post-test of emotional divorce and marital exhaustion and emotional differentiation in the three groups. Also, the follow-up test results showed no significant difference between the two experimental groups at the 0.05 level. Considering the effectiveness of Bowen's family therapy and solution-oriented therapy in couples applying for divorce, the use of these interventions in counseling centers is suggested.

    Keywords: Emotional Differentiation, Marital Burnout, Emotional Divorce, Bowen Family Therapy, Solution-Oriented Therapy
  • هادی رامشی، امیر پناه علی*، علی نقی اقدسی، شعله لیوارجانی

    پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی خانواده درمان راه حل محور بر طلاق عاطفی، دلزدگی زناشوئی و تمایزیافتگی عاطفی زوجین متقاضی طلاق انجام شد. روش پژوهش نیمه آزماشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون و گروه کنترل بود. جامعه آماری شامل تمام زوجین متقاضی طلاق مراجعه کننده به دادگاه های شهر ساری در سال 1400 بود. انتخاب نمونه از مراکز خدمات روانشناختی شهر ساری به روش هدفمند بود. حجم نمونه 28 نفر تعیین شد که به صورت تصادفی در دو گروه آزمایشی و کنترل گمارش شدند. ابزارهای مورد استفاده در این پژوهش طلاق عاطفی گاتمن (1995، GED)، دلزدگی زناشوئی کایزر (1993، MDS) و تمایزیافتگی عاطفی اسکورون (1988، DSI) بود. از هر دو گروه پیش از شروع مداخله پیش آزمون گرفته شد. گروه آزمایشی در طی 8 جلسه 60 دقیقه ای درمان راه حل محور را دریافت کردند. داده های پژوهش با استفاده از آزمون تحلیل کوواریانس چند متغیری در سطح معناداری 05/0 تحلیل گردید. تجزیه و تحلیل داده ها نشان داد که با کنترل اثر پیش آزمون بین میانگین پس آزمون دلزدگی زناشویی و تمایزیافتگی عاطفی در دو گروه آزمایش و کنترل تفاوت معنی داری در سطح 05/0 وجود داشت، اما این تفاوت در طلاق عاطفی تایید نشد. بدین معنا که خانواده درمانی راه حل محور موجب کاهش دلزدگی زناشویی و افزایش تمایزیافتگی عاطفی زوجین متقاضی طلاق شده است. بنابراین خانواده درمانی راه حل محور روشی موثر برای کاهش دلزدگی زناشویی و افزایش تمایزیافتگی عاطفی زوجین متقاضی طلاق است.

    کلید واژگان: تمایزیافتگی عاطفی, دلزدگی زناشویی, طلاق عاطفی, درمان را ه حل مدار
    Hadi Ramshi, Amir Panah Ali*, Alinaghi Aghdasi, Shoale Livarjani

    The present study was conducted to determine the effectiveness of family therapy based on emotional divorce, marital burnout, and emotional differentiation of couples applying for divorce. The research method was semi-experimental with a pre-test-post-test design and a control group. The statistical population included all couples applying for divorce referring to the courts of Sari city in 1400. The sample was selected from the psychological service centers of Sari city purposefully. The sample size was determined to be 28 people who were randomly assigned to two experimental and control groups. The tools used in this research were Guttman's emotional divorce (1995, GED), Kaiser's marital distress (1993, MDS), and Skowron's emotional differentiation (1988, DSI). A pre-test was taken from both groups before the intervention. The experimental group received solution-oriented treatment during 8 sessions of 60 minutes. The research data was analyzed using multivariate analysis of covariance at a significance level of 0.05. The data analysis showed that by controlling the pre-test effect, there was a significant difference between the post-test mean of marital boredom and emotional differentiation in the two experimental and control groups at the level of 0.05, but this difference was confirmed in emotional divorce. did not happen This means that solution-oriented family therapy has reduced marital boredom and increased the emotional differentiation of couples applying for divorce. Therefore, solution-oriented family therapy is an effective way to reduce marital boredom and increase the emotional differentiation of couples applying for divorce.

    Keywords: Emotional Differentiation, Marital Burnout, Emotional Divorce, Solution Oriented Therapy
  • مهسا کیوانی، امیر پناه علی*، شعله لیوارجانی، علی خادمی

    هدف تحقیق حاضر تعیین اثربخشی رویکرد هیجان مدار بر طرحواره های ناسازگار اولیه، کیفیت زندگی زناشویی و تنظیم شناختی هیجان در زوجین خیانت دیده بود. تحقیق حاضر از نوع نیمه آزمایشی بود. جامعه آماری تحقیق حاضر شامل زوجین خیانت دیده ای (خیانت کننده و خیانت شونده) بودند که به مراکز مشاوره شهر تبریز از فروردین 1400 تا مرداد ماه مراجعه نموده بودند. تعداد نمونه 14 زوج انتخاب و به صورت هدفمند در 2 گروه قرار گرفتند. گروه آزمایشی تحت مداخله هیجان مدار و گروه کنترل مداخله ای دریافت نکرد. ابزارهای اندازه گیری شامل پرسشنامه طرحواره های ناسازگار اولیه انگ، پرسشنامه کیفیت زندگی زناشویی باسبی، کران، لارسن و کریستنسن و پرسشنامه تنظیم شناختی هیجان گارنفسکی و کرایج بود. برای تجزیه و تحلیل از آزمون تحلیل کوواریانس چند متغیره با استفاده از نرم افزار Spss استفاده شد. نتایج نشان داد که درمان هیجان مدار به طور معنی داری موجب کاهش محرومیت هیجانی، رهاشدگی، انزوای اجتماعی، نقص، وابستگی، گرفتاری، فداکاری و بازداری عاطفی در مرحله پس آزمون شده است. همچنین رویکرد هیجان مدار به طور معنی داری موجب افزایش مولفه های کیفیت زندگی زناشویی توافق، رضایت و انسجام و نیز موحب افزایش تنظیم شناختی هیجان سازگارانه و کاهش تنظیم شناختی هیجان ناسازگارانه شده است.

    کلید واژگان: خیانت, تنظیم شناختی هیجان, طرحواره های ناسازگار اولیه, کیفیت زندگی زناشویی, رویکرد هیجان مدار
    Mahsa Keivani, Amir Panahali*, Shole Livarjani, Ali Khademi

    The aim of the current research was to determine the effectiveness of the emotion-oriented approach on early maladaptive schemas, quality of married life, and cognitive regulation of emotion in couples who have experienced infidelity. The current research was semi-experimental. The statistical population of the current research included couples who had witnessed betrayal (the betrayer and the betrayed) and visited the counseling centers of Tabriz city from April 1400 to August. The sample including 14 couples was selected and randomly divided into 2 groups. The experimental group received emotional intervention and the control group did not receive any intervention. The measurement tools included Young's early maladaptive schemas questionnaire, Busby, Curran, Larsen and Christensen's Marital Life Quality Questionnaire and Garnevsky and Kraij's Cognitive Emotion Regulation Questionnaire. Multivariate analysis of covariance using Spss software was used for analysis. The results showed that emotional therapy has significantly reduced emotional deprivation, abandonment, social isolation, deficiency, dependence, distress, sacrifice and emotional inhibition in the post-test stage. Also, the emotion-oriented approach has significantly increased the components of the quality of married life, agreement, satisfaction, and cohesion, as well as increasing the cognitive regulation of compatible emotions and reducing the cognitive regulation of incompatible emotions.

    Keywords: Cognitive Emotion Regulation, Early Maladaptive Schemas, Infidelity, Quality Of Marital Life, Emotion-Oriented Approach
  • زهرا مرتضی زاده، معصومه ازموده*، تورج هاشمی، شعله لیوارجانی
    زمینه و هدف

    رضایت زناشوئی و شادکامی از دغدغه هایی است که در زندگی زناشوئی کودک همسران قابل بررسی است. پژوهش حاضر به منظور تعیین اثربخشی آموزش مهارت های زناشویی بر شادکامی و رضایت زناشوئی زنان کودک همسر انجام گرفت.

    روش کار

    مطالعه حاضر از نوع نیمه تجربی قبل و بعد با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش، تمامی زنان کودک همسر مراجعه کننده به مرکز مشاوره امید ترنم شهرستان شبستر در سال 1401 بودند که از بین آنها، تعداد 30 نفر به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش (15 نفر) و کنترل (15 نفر) جایگزین شدند. روایی محتوائی بسته آموزشی توسط اساتید راهنما و مشاور و 6 نفر از اساتید مشاور خانواده و روان شناس تایید شد. از ابزار پرسشنامه رضایت زناشوئی هودسن و پرسشنامه شادکامی آکسفورد به عنوان پیش آزمون- پس آزمون در این پژوهش استفاده شد. سپس برنامه آموزشی طراحی شده در 8 جلسه یک ساعته در همان مرکز مشاوره اجرا گردید. در نهایت، داده ها با استفاده از تحلیل کوواریانس و در نرم افزار SPSS-23 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.

    یافته ها

    نتایج نشان داد آموزش مهارت های زناشوئی نظیر مهارت های تنظیم هیجان، تنظیم روابط عاطفی، مهارت های زندگی و مهارت های ارتباطی و رفتاری در افزایش رضایت زناشوئی و شادکامی زنان کودک همسر موثر بود (0/001<p).
     

    نتیجه گیری

    با توجه به یافته های مطالعه، می توان با آموزش و توانمندسازی زنان کودک همسر، برخی از چالش های زندگی زناشوئی نظیر عدم رضایتمندی زناشوئی و عدم شادکامی آنان را در زندگی کاهش داد.

    کلید واژگان: مهارت های زناشوئی, رضایت زناشوئی, شادکامی, کودک همسری
    Z Mortezazadeh, M Azmodeh*, T Hashemi, SH Livarjani
    Background

    Satisfaction and happiness in marriage are significant concerns that can be discussed in the marital life of child-spouse females. The present study was conducted to evaluate the effectiveness of training marital skills on satisfaction and happiness of child-spouse females in marriage.

    Methods

    This study was pretest-posttest semi-experimental with a control group study. The study population included all child-spouse females who referred to the Omid Tarnam counseling center in Shabesar town in 1401. A total number of 30 people were randomly selected by convenience sampling and divided into two experimental (15 people) and control (15 people) groups. The content validity of the educational package was confirmed by research-professors and 6 other professors of family counselling and psychology. The Hudson Marital Satisfaction Questionnaire (25 questions) and the Oxford Happiness Questionnaire (OHQ) were used to collect pretest and posttest data in this study. The intervention, which was an educational program designed for 8 sessions of one-hour each, was conducted at the same counseling center. Finally, the data were analyzed using analysis of covariance using SPSS-23.

    Results

    The results showed that the designed training program of marital skills, including excitement regulation skills, emotional relationship regulation, life skills and communication and behavioral skills, was effective in increasing marital satisfaction and happiness of child-spouse females (p<0.001).

    Conclusion

    According to the study findings, education and empowerment of the child-spouse females has helped to improve some of the marital life challenges in their life, such as lack of marital satisfaction and unhappiness

    Keywords: marital skills, marital satisfaction, happiness, female child spouses
  • علی اکبر شریفی، رضا عبدی*، نعیمه محب، شعله لیوارجانی

    پژوهش حاضر، بررسی اثر بخشی رفتار درمانی شناختی متمرکز بر تروما برکاهش میزان حساسیت اضطرابی و علائم پانیک در جانبازان مبتلاء به اختلال استرس پس از سانحه بود. این پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل و جامعه آماری شامل کلیه جانبازان اداره بنیاد شهید و امور ایثارگران شهر مرند که سال 1398 جهت مشاوره به مرکز مشاوره و خدمات روانشناختی پویامهر مراجعه نموده بودند، از بین این افراد 30 نفر از جانبازان مرد مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و به روش تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل جایگزین شدند. داده ها با استفاده پرسشنامه چک لیست اختلال استرس پس از سانحه توسط کین و همکاران در سال 1988 (MCCP)، حساسیت اضطرابی (تیلور و کوکس ،1996) نشانه های پانیک لیبوتیز و همکاران در سال (1990) گردآوری شدند. برای گروه آزمایش، رفتار درمانی شناختی متمرکز بر تروما طی 12 جلسه ی 90 دقیقه ای در هر هفته اجرا شد. داده ها با استفاده از تجزیه و تحلیل کواریانس چند متغیری در نرم افزار آماری SPSS-20 انجام گرفت. نتایج نشان داد، میانگین نمرات گروه آزمایش برای متغیر حساسیت اضطرابی به طور معنی داری پایین تر از گروه کنترل بود (001/0>P). اما تفاوت معنی داری در نمرات علائم پانیک بین دو گروه مشاهده نشد. مطابق با یافته ها درمان رفتار درمانی شناختی متمرکز بر تروما به عنوان یک روش موثر در جهت کاهش میزان حساسیت اضطرابی در جانبازان مبتلا به اختلال PTSD استفاده شود.

    کلید واژگان: رفتار درمانی شناختی متمرکز بر تروما, حساسیت اضطرابی, علائم پانیک, اختلال استرس پس از سانحه, جانبازان
    Aliakbar Sharifi, Reza Abdi *, Naimeh Moheb, Sholeh Livarjani

    This study aimed to determine the effectiveness of trauma-focused cognitive-behavioral therapy on the reduction of anxiety sensitivity and panic attacks in veterans with PTSD. This study was a quasi-experimental study with pre-test and post-test with control group, The population of the study consisted all male Veterans in Marand in the year of 2019, among whom a sample of 30 veterans with PTSD were randomly selected to two groups of experimental (15 male) and control (15 male). Measurement tools included were posttrumatic stress disorder checklist (military version), Anxiety Sensitivity (Reiss, Peterson, Gursky & McNally, 1986) and Symptom panic (Liebowitz & et al, 1990). Then, trauma-focused cognitive-behavioral therapy were performed for 12 sessions (90 minutes in per session) each week for the experimental group. Data were analyzed by SPSS 20 using multiple covariance analysis. After controlling the effects of pretest, the mean scores of anxiety sensitivity and panic attacks were significantly higher in the experimental group than the control group (p<0.001). Training trauma-focused cognitive-behavioral therapy education can be effective reduces anxiety sensitivity and panic attacks in veterans with PTSD.

    Keywords: Trauma-Focused Cognitive-Behavioral Therapy, Anxiety Sensitivity, Panic Attacks, Post-Traumatic Stress Disorder, Veterans
  • زهرا مرتضی زاده*، معصومه آزموده، تورج هاشمی نصرت آباد، شعله لیوارجانی

    یکی از چالشهای اساسی که جامعه ما با آن مواجه است پدیده کودک همسری است. پدیده کودک همسری علیرغم مخالفتهای حقوقی و روان شناختی با آن، نیازمند مطالعه و بررسی است. هدف پژوهش حاضرتبیین و بازنمائی تجربیات زیسته کودک همسران از کودک همسری و مسائل و چالشهای آن است. روش مورد استفاده در این پژوهش از نوع پارادایم کیفی و از نوع پدیدارشناسی تفسیری است. شرکت کنندگان در این پژوهش 15 نفر از کودک همسران شهر شبستر بودند که به صورت نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. داده ها با توجه به مصاحبه های عمیق، فردی و نیمه ساختاریافته گردآوری شد و تا زمان اشباع داده ها مصاحبه ها تداوم پیدا کرد. پس از پیاده سازی مکتوب مصاحبه ها، داده های مصاحبه ها بر اساس رویکرد هرمنیوتیک و بر اساس روش دیکلمن،تانر و الن (1989) مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. از تجزیه و تحلیل تجربیات کودک همسران 894کد، 5 مضمون اصلی "عوامل کودک همسری"، "آمال و آرزوهای کودک همسران"، "آسیب های ادراک شده"، "مزایای کودک همسری" و "راهبردهای توانمندسازی کودک همسران" و 19مضمون فرعی حاصل شد. می توان با اتخاذ تدابیری نظیر توانمندسازی کودک همسران در باب تنظیم هیجان، تقویت روابط عاطفی زوجین، موفقیت در کنترل و مدیریت تعامل ها و ارتقای سطح دانش، نگرش و مهارت کودک همسران در حوزه روان شناختی و روابط بین فردی زوجین چالشهای کودک همسران را کاهش داد.

    کلید واژگان: تجربیات زیسته, کودک همسری, درمان, مطالعه پدیدارشناختی
    Zahra Mortezazadeh *, Masome Azmodeh, Touraj Hashemi Nosrat Abad, Shole Livarjani

    One of the fundamental challenges facing our society is the phenomenon of child marriage. Despite legal and psychological opposition, the increasing prevalence of child marriage necessitates study and investigation. The purpose of the current research is to elucidate and explore the lived experiences of children who are spouses in child marriages, along with its issues and challenges. This study employed a qualitative approach using an interpretive phenomenological method. Participants in this study were 15 children who were married off in Shabestar city, selected through purposive sampling. Data were collected through in-depth semi-structured interviews. The transcribed interviews were analyzed using a hermeneutic approach, applying the analysis method proposed by Diekelmann, Allen, and Tanner (1989). Interviews continued until no new meanings emerged and researchers were satisfied with the depth of understanding. From the analysis of the child spouses' experiences, 894 codes were identified, yielding 5 main themes: "Factors contributing to child marriage," "Hopes and aspirations of children in child marriages," "Perceived harms," "Advantages of child marriage," and "Strategies to empower children in child marriages," along with 20 sub-themes. Strategies to mitigate the challenges of child marriage include empowering children in emotional regulation, strengthening emotional bonds between spouses, successfully managing interactions, and enhancing the psychological knowledge, attitudes, and interpersonal skills of child spouses.

    Keywords: Lived Experiences, Child Spouses, Phenomenological Study
  • جعفر سامان آذری، شعله لیوارجانی*، معصومه آزموده
    زمینه و هدف

    یادگیری آموزش خودتنظیمی باعث می شود که دانش آموزان فعالانه به امر یادگیری مشغول شوند و آن را سازماندهی کنند؛ لذا چنانچه دانش آموزان سطح مهارت های خودتنظیمی خود را افزایش دهند؛ همین امر مستقیا باعث بالا رفتن عملکرد تحصیلی و پیشرفت آنان خواهد شد؛ از این رو، پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی آموزش روش های مطالعه و مدیریت زمان بر خودکارآمدی تحصیلی و خودتنظیمی تحصیلی و عملکرد درس زیست شناسی دانش آموزان دختر و پسر علوم تجربی پایه دوازدهم انجام شد.

    روش پژوهش: 

    پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل است. جامعه آماری، دانش آموزان دختر و پسر پایه دوازدهم رشته علوم تجربی شهر تبریز در سال تحصیلی 401-1400 بودند که با استفاده از روش نمونه گیری خوشه ای یک مرحله ای 52 نفر به عنوان نمونه جهت اجرای پژوهش انتخاب و به صورت دو گروه آزمایش(26 نفر) و کنترل (26 نفر) گمارده شدند. جهت سنجش خودکارآمدی تحصیلی از پرسشنامه جینگ و مورگان، جهت سنجش خودتنظیمی تحصیلی از پرسشنامه سواری و عرب زاده و جهت سنجش عملکرد درس زیست شناسی دانش آموزان از نمرات پایان ترم آن ها در سال تحصیلی جاری و سال قبل استفاده شد. روایی ابزارها توسط متخصصان تایید شد. پایایی ابزار با آلفای کرون باخ مورد تایید واقع شد (7/0<α). قبل از اجرای مداخله از هر دو گروه پیش آزمون خودکارآمدی تحصیلی و خودتنظیمی تحصیلی به عمل آمد. گروه آزمایش روش های مطالعه و مدیریت زمان را از طریق پکیج آموزشی در 8 جلسه دریافت کرد و گروه کنترل هیچگونه مداخله آموزشی دریافت نکرد. پس از اجرای مداخله در مرحله پس آزمون، هر دو گروه مجدا ابزارهای مرحله پیش آزمون را پاسخ دادند. همچنین نمرات پایان ترم سال تحصیلی جاری و قبلی درس زیست شناسی برای عملکرد دانش آموزان از مدارس اخذ شد. داده ها با استفاده از آزمون کواریانس تک متغیره دو طرفه تجزیه تحلیل شدند.

    یافته ها

    آموزش روش های مطالعه و مدیریت زمان در خودکارآمدی تحصیلی، خودتنظیمی تحصیلی و عملکرد درس زیست شناسی دانش آموزان دختر و پسر اثربخشی یکسان را نشان داد (05/0> p).

    نتیجه گیری

    با توجه به اثربخشی آموزش روش های مطالعه و مدیریت زمان پیشنهاد می شود، با برگزاری کارگاه های آموزشی توسط مشاوران خبره در مدارس، به بالا بردن خودکارآمدی تحصیلی، خودتنظیمی تحصیلی و عملکرد درس زیست شناسی دانش آموزان رشته علوم تجربی توجه شود.

    کلید واژگان: خودکارآمدی تحصیلی, خودتنظیمی تحصیلی, عملکرد درس زیست شناسی, روش های مطالعه, مدیریت زمان
    Jafar Saman Azari, Sholeh Livarjani*, Masoumeh Azmoodeh
    Background and Aim

    The present research was done with the aim to compare the effectiveness of study methods and time management training, on the academic self-Efficacy, academic self-regulation and performance in biology course of female and male students of twelfth grade in experimental science major.

    Methods

    The research method was quasi-experimental with a pretest and posttest design in addition to the control group. The statistical society consisted of all female and male students in twelfth grade of experimental sciences major in Tabriz city during 2021-2022; among them 52 students were selected in one step cluster sampling method as the sample case and categorized in two groups of experimental group (26 students) and the control group (26 students). In order to estimate students’ academic self-efficacy, the standard questionnaire of Jinks and Morgan (1999) was applied. Savari and Arabzadeh (2013) questionnaire was used to analyze their academic self-regulation; and to evaluate students’ performance, their current and previous academic year’s final scores in biology course was utilized. The validity of research instruments was confirmed by the approval of specialists and the reliability was estimated and approved by calculating Cronbach alpha coefficient (α> 0.7). Prior to the study, pre-test of academic self-efficacy and academic self-regulation was implemented in both groups. The experimental group had received study methods and time management trainings through a package in 8 sessions with 60 minutes training, but the control group had not received any training therapy. After the training course in the post-test stage, both of the groups answered to the research instruments of the pre-test stage. Students’ final scores in biology lesson of previous and current academic year was also gained. The research data was analyzed with analysis of covariance using SPSS.  

    Results

    Based on the obtained results, the study methods and time management training had the same effectiveness on female and male students’ academic self-efficacy, academic self-regulation and performance in biology course.

    Conclusion

    According to the results of the research, critical thinking and social cognitive training has increased the emotional readiness of female students in the first year of high school. Critical thinking training created a significant difference between the control and experimental groups in terms of the variable of emotional creativity. Also, critical thinking and social cognitive training has improved innovation in female students of the first year of high school. Teaching critical thinking and social cognition has not had a significant impact on students.

    Keywords: Academic Self-efficacy, Academic Self-Regulation, Biology Lesson Performance, Study Methods, Time Management
  • فریبا نریمانی، معصومه آزموده*، شعله لیوارجانی، جواد مصرآبادی
    این پژوهش با هدف بررسی مقایسه اثربخشی آموزش گروهی روانشناسی مثبت گرا و آموزش گروهی فراشناخت بر میزان انگیزه پیشرفت تحصیلی دانش آموزان دختر دوره دوم متوسطه ناحیه یک تبریز انجام شد. روش پژوهش حاضر، نیمه آزمایشی و به صورت طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری شامل کلیه دانش آموزان دختر دوره دوم آموزش و پرورش ناحیه یک تبریز در سال تحصیلی 1400-1399 بود. مجموعا 90 نفر دانش آموز با روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای چند مرحله ای انتخاب و به طور تصادفی در سه گروه مساوی جایگزین شدند. گروه آزمایش آموزش فراشناخت، به شکل ترکیبی بسته آموزشی ولز و رابینیا را در هشت جلسه 90 دقیقه ای گروهی به صورت هفتگی و گروه آزمایش روانشناسی مثبت گرا، بسته ترکیبی چراغیان (1393) و بسته آموزشی (AFMAS) را در 9 جلسه 90 دقیقه ای گروهی به صورت هفتگی دریافت کردند. گروه کنترل هیچ مداخله ای دریافت نکرد. هر سه گروه در دو مرحله پیش آزمون، پس آزمون با پرسشنامه انگیزه پیشرفت هرمنس (1970) مورد ارزیابی قرار گرفتند. در نهایت داده ها با استفاده از روش آماری کوواریانس تک راهه ANCOVA تحلیل شد. یافته ها نشان دادند که آموزش گروهی روانشناسی مثبت گرا (P<0/05) و آموزش گروهی فراشناخت (05/0>P) هر دو بر میزان انگیزه پیشرفت تحصیلی دانش آموزان موثر بودند و در میزان تاثیر بین دو آموزش تفاوت معنی داری مشاهده نشد. بنابراین نتیجه گیری شد هر دو آموزش مثبت گرا و فراشناخت موجب افزایش انگیزه پیشرفت تحصیلی دانش آموزان شدند.
    کلید واژگان: انگیزه پیشرفت تحصیلی, روانشناسی مثبت گرا, فراشناخت, قرنطینه
    FARIBA NARIMANI, Masoumeh Azmoudeh *, Sholeh Livar Jani, Javad Meseraabadi
    This research was conducted in order to compare the effectiveness of the positive psychology group education and metacognition group education on the academic achievement motivation of the female high school students in district one of Tabriz. The research method was quasi-experimental with a pretest-posttest design with a control group. The statistical population consisted of all female students of the second grade in district one of Tabriz in the academic year 2021-2020. A total of 90 students were selected by multi-stage cluster random sampling method and randomly assigned to three equal groups. The first experimental group received metacognition training in eight 90-minute sessions in combination with the weekly Wales and Robinia training package, and the second experimental group received positive psychology training adapted by (Cheraghian 2014) and the Afmas training package in nine 90-minute weekly sessions. The control group did not receive any intervention. The data measurement tool was the Hermans (1970) Progress Motivation Questionnaire. Finally, the data were analyzed using  ANCOVA one-way covariance. The results showed that positive psychology (P<0.05) and metacognition group education (P<0.05) were both effective on the motivation of students' academic achievement and there was no significant difference in the effect between the two treatments. Therefore, it was concluded that utilization of both positive and metacognition trainings increased motivation of students’ academic achievement.
    Keywords: academic achievement motivation, Positive Psychology, Metacognition, quarantine
  • زهرا مرتضی زاده، معصومه آزموده*، تورج هاشمی نصرت آباد، شعله لیوارجانی
    زمینه
    علیرغم تفاوت های دیدگاهی در خصوص سن مناسب برای ازدواج، گرایش به کودک همسری در برخی از مناطق کشور شایع بوده و در حال افزایش است.
    هدف
    پژوهش حاضر با هدف طراحی الگوی توانمندسازی کودک همسری بر اساس روش بنیادبخشی نظریه انجام شده است.
    روش
    پژوهش حاضر به روش بنیاد بخشی نظریه انجام شده است. نمونه پژوهش، شامل 18 نفر از کودک همسران شهرستان شبستر بود که با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند و ملاک محور انتخاب شدند. ابزار جمع آوری داده ها، مصاحبه های نیمه ساختار یافته بوده و از منابع کتابخانه ای و فیش برداری نیز جهت گردآوری اطلاعات استفاده شد.
    یافته ها
    پس از تحلیل داده های پژوهش، نهایتا مقوله های آشکار شده در قالب ابعاد 6 گانه مدل پارادایمی، با روابطی که بین آن ها وجود دارد به شرح ذیل استخراج گردید؛ شرایط علی (دانش نظری، ویژگی های رفتاری والدین، خانواده، اجتماع)، مقوله محوری (توانمندسازی کودک همسران)، راهبردها (راهبرد های اقتصادی، توسعه مهارت های اجتماعی، توسعه مهارت های علمی و مشاوره ای، راهبردهای دینی)، شرایط زمینه ای (ویژگی های جمعیت شناختی و جغرافیایی، شرایط اقتصادی و اجتماعی، شرایط فرهنگی، عدم بلوغ، عدم استقلال)، شرایط مداخله گر (تجربیات قبلی، تمایل به گذشته، فرهنگ حاکم، شرایط موجود همسر) و پیامد (پیامدهای جسمی، پیامدهای خانوادگی و اجتماعی، پیامدهای روحی و روان شناختی، پیامدهای فردی) و همچنین 61 مقوله فرعی نیز کشف شد.
    نتیجه گیری
    توانمند سازی کودک همسران و آموزش مهارت های لازم برای آنها، می تواند بسیاری از چالش های اساسی که کودک همسران با آن مواجه هستند را برطرف کرده و رضایت زناشوئی کودک همسران را افزایش دهد.
    کلید واژگان: کودک همسری, توانمندسازی, بنیادبخشی نظریه, داده بنیاد, ازدواج, کودک
    Zahra Mortezazadeh, Masome Azmodeh *, Touraj Hashemi Nosratabad, Sholeh Livarjani
    Background
    Despite different views on the appropriate age for marriage, the tendency for child marriage is common in some parts of the country, and it is increasing.
    Aim
    The purpose of this study is to design a model for empowerment of child wives based on grounded theory.
    Methods
    The research desig was qulatative research with grounded theory apporch. The sample included 18 child wives in Shabestar, selected via purposive and criterion sampling.The data collection instruments were semi-structured interviews and library resources.
    Results
    The categories were revealed in the form of the six dimensions of a paradigmatic model, with inter-relations between them. The dimensions were causal conditions (theoretical knowledge; behavior of parents, family, and society), central category (empowerment of child wives), strategies (economic strategies, development of social skills, development of scientific and counselling skills, and religious strategies), contextual conditions (demographic and geographical conditions, socio-economic conditions, cultural conditions, lack of maturity, lack of independence), intervening conditions (past experience, desire for the past, dominant culture, and conditions of the wife) and consequences (physical, family, social, mental, psychological, and personal consequences); furthermore, 61 sub-categories were also identified.
    Conclusions
    Empowering child wives and teaching them necessary skills can solve many of the basic challenges they face and increase the marital satisfaction in child marriage.
    Keywords: Child Marriage, Empowerment, Grounded Theory, Marriage, Child
  • میرعلی موسوی*، شعله لیوارجانی

    یکی از اهداف اصلی تربیت در نظام آموزش وپرورش نوین، رشد تفکر انتقادی در دانش آموزان است که آن ها را برای تبدیل شدن به یک متفکر به جای دریافت صرف دانش آماده می کند. بااین وجود، شواهد پژوهشی کمی در مورد آموزش تفکر انتقادی، محتوا و تاثیرات آن در جامعه ما انجام گرفته است که نیاز به پژوهش در این زمینه را فراهم می کند؛ بنابراین، هدف از انجام پژوهش حاضر، بررسی اثربخشی آموزش تفکر انتقادی بر خودتنظیمی تحصیلی و توانایی حل مسیله دانش آموزان بود. پژوهش حاضر، از نوع آزمایش میدانی با طرح پیش آزمون–پس آزمون بود. تعداد 39 نفر دانش آموز با روش نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای از بین مدرسه های دبیرستانی پسرانه انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل گمارش شدند. دو گروه در ابتدا و انتهای پژوهش، مورد مصاحبه و به پرسشنامه راهبردهای خودتنظیمی تحصیلی و سبک های حل مسیله پاسخ دادند. گروه آزمایش طی 8 جلسه، هر هفته یک جلسه، تحت آموزش تفکر انتقادی قرار گرفت. نتایج تحلیل های آنکووا نشان داد که آموزش تفکر انتقادی بر بهبود راهبردهای خودتنظیمی تحصیلی و همچنین بهبود سبک های حل مسیله دانش آموزان در گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل موثر بود. به نظر می رسد با استفاده از تدابیر آموزش تفکر انتقادی و تعمیم آن به بافت های اجتماعی مختلف، بتوان مهارت های خودتنظیمی تحصیلی و حل مسیله دانش آموزان را در تعامل با محیط آموزشی و اجتماعی بهبود بخشید که به عنوان یک ظرفیت بالقوه برای افزایش پیشرفت تحصیلی و پرورش شهروندان متفکر و درنهایت، جامعه دموکراتیک داشت.

    کلید واژگان: تفکر انتقادی, خودتنظیمی تحصیلی, حل مسئله, دانش آموزان
    Mir Ali Musavi*, Sholeh livarjani

    One of the main goals of training in the modern education system is the development of critical thinking in students, which prepares them to become thinkers instead of just receiving knowledge. However, little research evidence has been done on critical thinking training, its content, and its effects on our society, which provides the need for doing research in this field. Therefore, the purpose of the present study was to investigate the effectiveness of critical thinking training on high school students' academic self-regulation and problem-solving ability. The current research was a field experiment with a pre-test and post-test design. Thirty-nine students were selected by multistage cluster sampling from boys' high schools and randomly assigned to two experimental and control groups. Two groups were interviewed at the beginning and end of the research and answered the questionnaires on academic self-regulation and problem-solving styles. The experimental group came under the critical thinking training for eight sessions, one session per week. The ANCOVA analyses showed that critical thinking training significantly improved academic self-regulation strategies and the problem-solving styles of students in the experimental group compared to the control group. It seems that by using critical thinking training and generalizing it to different social contexts, it is possible to improve students' academic self-regulation and problem-solving skills in interaction with the educational and social environments. This can be a potential capacity for increasing academic achievement, cultivating thoughtful citizens, and developing a democratic society.

    Keywords: Critical Thinking, Academic Self-Regulation, Problem-Solving, Students
  • سمیه پیری، سید داود حسینی نسب*، شعله لیوارجانی

    هدف این پژوهش مقایسه اثربخشی آموزش پذیرش و تعهد با رویکرد مبتنی بر تنظیم هیجان (مدل گراس) بر تعلل ورزی تحصیلی، تاب آوری و افسردگی دانش آموزان پسر دوره متوسطه مبتلا به اختلال نقص توجه/ بیش فعالی بود. طرح پژوهش شبه آزمایشی بود. جامعه آماری را دانش آموزان پسر دوره متوسطه مبتلا به اختلال نقص توجه/ بیش فعالی تشکیل می دادند که در سال تحصیلی 98-1397 در مدارس شهرستان تبریز مشغول به تحصیل بودند. از این تعداد 40 نفر به عنوان نمونه به شیوه هدفمند انتخاب شدند و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایشی (آموزش پذیرش و تعهد و تنظیم هیجان) و گروه کنترل جایگزین شدند (گروه پذیرش و تعهد 13نفر، گروه تنظیم هیجان 12 نفر و گروه انتظار 15 نفر). گروه کنترل مداخله ای دریافت نکرد. برای گردآوری داده ها از مقیاس افسردگی بک(1967)، مقیاس تعللورزی تحصیلی سولومون و راث بلوم (1984) و مقیاس تاب آوری کانر و دیویدسون (2003) استفاده شد. برای تحلیل داده ها از تحلیل کوواریانس با به کارگیری نرم افزار SPSS نسخه 21 استفاده شده است. در هر سه متغیر، میان سه گروه تفاوت معنادار آماری وجود داشت (افسردگی: 0/01>p ؛ 14/81=F؛  تاب آوری: 0/01>p ؛ 9/84=F؛ و تعلل ورزی: 0/01> p ؛ 15/15=F). مقایسه زوجی نشان داد که هر دو آموزش نسبت به گروه کنترل اثربخشی بهتری داشتند. در هر سه متغیر گروه پذیرش و تعهد عملکردی بهتر داشتند. آموزش پذیرش و تعهد نسبت به روش آموزش تنظیم هیجان بیشتر سبب کاهش افسردگی و تعلل ورزی تحصیلی و افزایش تاب آوری دانش آموزان پسر مبتلا به نقص توجه/ بیش فعالی می شود.

    کلید واژگان: پذیرش و تعهد, تنظیم هیجان, تاب آوری, افسردگی, تعلل ورزی تحصیلی
    S. Piri, S.D. Hosseininasab *, S. Livarjani

    The present research sought to compare the impact of Acceptance and Commitment Therapy (ACT) with emotion regulation training (Gross Model) on academic procrastination, resilience, and depression in students with Attention Deficit Hyperactivity Disorder (ADHD). This study had a quasi-experimental design. The population of this research was comprised of all male high school students with Attention Deficit Hyperactivity Disorder (ADHD) in Tabriz in 2018-19 school year. Purposive sampling method was utilized and the sample was drawn (N= 40). The subjects were randomly assigned to one control (N=15) and two experimental groups (ACT group, N= 13; ER group, N= 12). The control group did not receive any treatment. The research instruments included Procrastination Assessment Scale-Students (Solomon & Rothblum, 1984), the Connor-Davidson Resilience Scale (Connor & Davidson, 2003), and the Beck Depression Inventory (1967). Data were analyzed using ANCOVA. The results revealed that after controlling the covariate variable (pre-test scores), there were significant differences among the three groups (depression: F=14.81, p<0.01; resilience: F=9.84, p<0.01; academic procrastination: F=15.15, p<0.01). Pairwise comparison demonstrated that both interventions were more effective compared with the control group. ACT group had a better performance in resilience, depression and academic procrastination. Compared with emotion regulation training, ACT reduced academic procrastination and depression and increased resilience to a higher extent in students with Attention Deficit Hyperactivity Disorder.

    Keywords: acceptance, commitment, emotion regulation, resilience, depression, academic procrastination
  • منصور حاجی، سید داود حسینی نسب*، شعله لیوارجانی

    هدف اصلی این مقاله تعیین تاثیر آموزش ایمن سازی روانی - اجتماعی بر اساس آموزه های مثنوی معنوی بر بهزیستی روان شناختی دانش آموزان متوسطه دوم شهرستان مهاباد است. پژوهش حاضر از روش تحقیق نیمه آزمایشی و طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل است. جامعه آماری شامل کلیه دانش آموزان دوره متوسطه دوم شهرستان مهاباد بوده است. از بین دانش آموزان تعداد 30 نفر دانش آموز با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. دانش آموزان انتخاب شده دو گروه آزمایش و کنترل به میزان مساوی انتخاب شدند. موضوعات مورد آموزش (بسته آموزش 6 مهارت خودآگاهی هیجانی، جرات ورزی، مشارکت، مسیولیت پذیری، احترام به خود و روابط اجتماعی) است که در قالب 12 جلسه از طریق سامانه شاد آموزش مجازی به صورت زنده و ارسال فایل ها برای دانش آموزان گروه آزمایش صورت گرفت. در این پژوهش برای جمع آوری اطلاعات موردنظر از مقیاس بهزیستی روان شناختی ریف و همکاران استفاده شده است. برای آزمون فرضیه های تحقیق براساس نتایج بدست آمده از بررسی فرضیات از آزمون شاپیرو-ویلک و تحلیل کواریانس تک متغیره استفاده شده است. نتایج نشان داد که نمرات میانگین تعدیل شده میزان بهزیستی روان شناختی پس از اجرای آموزش ایمن سازی روانی اجتماعی بر اساس آموزه های مثنوی معنوی در افراد گروه مداخله بالاتر از میزان بهزیستی روان شناختی در افراد گروه کنترل می باشد. به عبارتی دیگر، آموزش ایمن سازی روانی اجتماعی بر اساس آموزه های مثنوی معنوی برافزایش بهزیستی روان شناختی دانش آموزان تاثیر داشته است. با در نظر گرفتن مجذور اتا، می توان گفت که حدود 64 درصد این تغییرات ناشی از تاثیر مداخله یا آموزش ایمن سازی روانی اجتماعی بر اساس آموزه های مثنوی معنوی بوده است.

    کلید واژگان: ایمن سازی روانی - اجتماعی, آموزه های مثنوی معنوی, بهزیستی روان شناختی
    Mansour Haji, Seyyed Davoud Hosseini-Nasab *, Sholeh Livarjan

    The main purpose of this article is to specify the effect of psycho-social immunization training on the psychological well-being of secondary school students in Mahabad city based on the Masnavi e Manavi's principals. The current research is done with a semi-experimental research method and a pre-test-post-test scheme in cooperation with a control group. The statistical population have been all students of secondary schools of Mahabad city. Among the students, 30 students were chosen by prepared sampling method.From this chosen number of students, two groups of experimental and control in equal numbers were separated by random sampling method.The topics to be instructed are (training package of 6 skills :emotional self-awareness, bravery, participation, accountability, self-respect and social relations), which were conducted by 12 live sessions through the Shad virtual education system and sending files to the experimental group'students.In this paper , the psychological well-being scale of Rief and colleagues PWB has been used to collect the demanded information.Shapiro-Wilk test and univariate covariance analysis were used to test the research hypotheses based on the obtained results from the hypothesis testing. The results have shown that the adjusted average scores of psychological well-being in ​​the intervention group are higher than the psychological well-being in the control group after the implementation of psychosocial immunization training based on the the Masnavi e Manavi's teachings.In other words, the psychosocial immunization training based on the teachings of the Masnavi e Manavi had an effect on increasing the psychological well-being of students.By Considering the square of eta, it could be said that about 64% of these alternations are result of the effect of the intervention or psychosocial immunization training based on the teachings of Masnawi e Manavi.

    Keywords: Psycho-social immunization, Masnavi e Manavi teachings, psychological well-being
  • سیما عبدزاده، معصومه آزموده*، محمدآزاد عبدالله پور، شعله لیوارجانی

    این پژوهش با هدف تعیین مدل ساختاری تاثیر طرحواره های ناسازگار اولیه بر تجربه آشفتگی روانشناختی از طریق تنظیم هیجان منفی در نوجوانان انجام شد. پژوهش حاضر از نوع مطالعات توصیفی-همبستگی براساس معادلات ساختاری بود. جامعه آماری شامل تمامی دانش آموزان دوره متوسطه دوم شهر میاندوآب در سال تحصیلی 99-1398 به تعداد 4779 نفر بود. نمونه آماری پژوهش شامل 399 نفر از دانش آموزان بود که با استفاده از فرمول اسلووین به روش نمونه گیری خوشه ای مرحله ای انتخاب شدند. ابزار جمع آوری اطلاعات شامل پرسشنامه های طرحواره ‎های ناسازگار اولیه، تنظیم شناختی هیجان و مقیاس آشفتگی روانشناختی بود. تجزیه و تحلیل داده ها به وسیله نرم افزار Spss-26 و Amos-21 انجام شد. تحلیل داده ها نشان داد که مسیر های مستقیم طرحواره های ناسازگار اولیه به تنظیم هیجان منفی و آشفتگی روانشناختی و مسیر مستقیم تنظیم هیجان منفی به آشفتگی روانشناختی از نظر آماری معنی دار بودند (05/0>p). همچنین، مدل تاثیر طرحواره های ناسازگار اولیه بر آشفتگی روانشناختی از طریق تنظیم هیجان منفی (05/0>p) از برازش متوسطی برخوردار بود. به طورکلی با توجه به یافته های پژوهش می توان مطرح کرد که طرحواره های ناسازگار اولیه به عنوان ساختارهای شناختی منجر به تشکیل باورهای غیرمنطقی شده و با ایجاد و تشدید فرایندهای تنظیم هیجان منفی موجب بروز و تداوم آشفتگی روانشناختی در نوجوانان گردند.

    کلید واژگان: طرحواره های ناسازگار اولیه, تنظیم هیجان منفی, آشفتگی روانشناختی, نوجوانان
    Sim Abdzadeh, Masoumeh Azemoudeh *, Mohammadazad Abdullahpour, Sholeh Livarjani

    The aim of this study was to determine the structural model of the effect of early maladaptive schemas on the experience of psychological distress through negative emotion regulation in adolescents. The present study was a descriptive-correlational study using structural equation modeling. The statistical population included all high school students in Miandoab city in the academic year 2019-2020 to the number of 4779 people. The statistical sample included 399 students who were selected using solving formula by stepwise cluster sampling. Data collection tools included the Young schema questionnaire, cognitive emotion regulation, and psychological distress scale. Data analysis was performed using Spss-26 and Amos-21. Data analysis showed that the direct paths of early maladaptive schemas to the regulation of negative emotion and psychological distress and the direct pathways of negative emotion regulation to psychological disturbance are statistically significant (p

    Keywords: early maladaptive schemas, Negative emotion regulation, psychological distress
  • جلیل باباپور خیرالدین*، هما پورعباس وفا، شعله لیوارجانی، نعیمه محب

    هدف پژوهش حاضر تعیین مقایسه اثربخشی طرحواره درمانی هیجانی و درمان هیجان محور بر کیفیت زندگی، شادکامی و دلزدگی زناشویی در زنان با طلاق عاطفی بود. طرح پژوهش حاضر نیمه آزمایشی (طرح پیش آزمون - پس آزمون با گروه کنترل) بود. جامعه آماری پژوهش کلیه زنان مبتلا به طلاق عاطفی مراجعه کننده به مراکز مشاوره و خدمات روانشناختی شهر تبریز در سال 1398 بود. از بین این مراجعین 45 نفر به صورت نمونه گیری هدفمند انتخاب شده و در سه گروه درمان هیجان محور، طرحواره درمانی هیجانی و انتظار جایگزین شدند. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه شادکامی آکسفورد، پرسشنامه کیفیت زندگی (WHOQOL-BREF)، پرسشنامه دلزدگی پاینز و پرسشنامه سلامت روابط استفاد شد. برای تجزیه و تحلیل داده-ها از تحلیل کواریانس یک راهه (ANCOVA) استفاده شد. یافته ها نشان دادند در هر سه متغیر، پس از کنترل متغیر همپراش (نمرات پیش آزمون) بین سه گروه تفاوت معنادار آماری وجود دارد (کیفیت زندگی: 001/0= p ؛ 43/59=F؛ شادکامی: 001/0= p ؛ 27/21=F؛ و دلزدگی زناشویی: 001/0= p ؛ 96/40=F). مقایسه زوجی نشان داد هر دو درمان نسبت به گروه انتظار اثربخشی بهتری دارند. در هیچ یک از متغیرهای پژوهش بین دو گروه طرحواره درمانی هیجانی و درمان هیجان محور تفاوت معناداری وجود نداشت. کلید واژه ها: طرحواره درمانی هیجانی، درمان هیجان محور، کیفیت زندگی، شادکامی، دلزدگی زناشویی، طلاق عاطفی

    کلید واژگان: طرحواره درمانی هیجانی, درمان هیجان محور, دلزدگی زناشویی, طلاق عاطفی
    Jalil Babapour Kheiroddin *, Homa Pour Abbas Vafa, Sholeh Livarjani, Naeemeh Moheb

    The aim of the current study was comparison of the efficacy of emotional schema therapy and emotion-based therapy on quality of life, happiness, and marital burnout among women with emotional divorce. The research was quasi-experimental. The population of this research was distressed women referred to psychological clinics of Tabriz in 1398. Among them 45 couple (15 couple in each group) were selected purposively and assignment in emotional schema therapy, emotion-based therapy and control group. Data were gathered using, The Oxford Happiness Questionnaire, the Quality of Life Questionnaire (WHOQOL-BREF), the Paynes Burnout Questionnaire and the Relationship Health Questionnaire. Data were analyzed with ANCOVA. Results showed that there is a significant difference between three group in all three variables, after controlling for a covariate (pre-test) (Quality of Life: f=59/43; p< 0/001; Happiness: f=21/27; p< 0/001; Burnout: f=40/96; p< 0/001). Pairwise comparison showed that both treatments are more effective than the control group. There was no significant difference in any of the research variables between the two groups of emotional schema therapy and emotion-based therapy.Keywords: Emotional Schema Therapy, Emotion-Based Therapy, Quality of Life, Happiness, Marital Burnout, Emotional Divorce

    Keywords: Emotional Schema Therapy, Emotion-Based Therapy, Burnout Emotional Divorce
  • لیلا کریمی فرشی، نعیمه محب*، رضا عبدی، شعله لیوارجانی
    مقدمه

    سالمندی دوران حساسی از زندگی بوده که توجه به مسایل و نیازهای این مرحله یک ضرورت می باشد. توجه به نیازهای بهداشتی، عاطفی و روانی و برطرف کردن این نیازها مستلزم شناخت بهتر آنان می باشد.

    روش کار

    پژوهش حاضر از نوع شبه آزمایشی بوده و جامعه آماری پژوهش، کلیه سالمندان دارای علایم اضطراب (جمعیت زیرحد مرضی) مقیم خانه های سالمندان شهر تهران می باشند. نمونه پژوهش به صورت هدفمند با حجم 30 نفر انتخاب شدند که به دو گروه 15 نفره آزمایش و کنترل در انتظار درمان تقسیم شدند. ابزار مورد استفاده در این پژوهش سیاهه 21 سوالی اضطراب بک، پرسشنامه اطلاعات جمعیت شناختی محقق ساخته و برنامه مراقبت های روانشناختی سالمندان بوده است. برای گروه آزمایشی مداخله آموزشی 7 جلسه براساس برنامه مراقبت روان شناختی سالمندان توسط مداخله گر اعمال گردید و گروه کنترل در انتظار درمان هیچگونه مداخله ای دریافت نکردند. در پژوهش حاضر برای تحلیل داده های توصیفی از شاخص های آمار توصیفی، میانگین و انحراف استاندارد و برای تحلیل استنباطی، از تحلیل کوواریانس استفاده شد و تمامی تحلیل ها از نرم افزار SPSS نسخه 23 استفاده شد.

    یافته ها:

     نتایج حاصل ازتحلیل کوواریانس یک راهه نشان داد، آموزش هفت جلسه ای برنامه مراقبت های روانشناختی درکاهش شدت نشانه های مشکلات اضطراب سالمندان شرکت کننده در پژوهش هم از نظر آماری در سطح (p<05/0  ) و هم از نظر بالینی معنادار است. 

    نتیجه گیری: 

    برنامه مراقبت‎های روان‎شناختی از طریق فعال سازی تمام مولفه های شناختی، بدنی و عاطفی و با آموزش مهارت ها، و همچنین با افزایش انگیزه مشارکت و اشتیاق بر تغییر سبب کاهش اضطراب سالمندان می شود.

    کلید واژگان: مراقبت های روان شناختی, سالمندان, مشکلات اضطرابی, کیفیت زندگی, انگیزه مشارکت
    Leila Karimifarshi, Naeimeh Moheb*, Reza Abdi, Sholeh Livarjani
    Introduction

    elderly is a critical period of life that it is necessary to pay attention to the issues and needs of this stage. which is important to pay attention to their health, emotional and psychological needs, and meeting these needs requires a better understanding of the elderly and different aspects of their lives.

    Methods

    The present study is fundamental-applied research in terms of aim and is considered as quasi-experimental research. The statistical population of the study consisted of all elderly with anxiety symptoms living in nursing homes in Tehran. The research sample was selected to be 30 people purposefully. They were divided into two groups of experimental and control waiting for treatment (15 people in each group). The instruments used in this study were the Beck Anxiety Inventory and the Elderly Psychological Care Program.participants in the experimental groups educational intervention was implemented by the intervener on the experimental group during 7 sessions based on the elderly psychological care program, and the control waiting for treatment did not receive any intervention.

    Results

    The results of one-way analysis of covariance showed that seven-session training of psychological care program was significantly effective in reducing depression in the elderly.

    Conclusion

    Psychological care program creates new behaviors, it provides a framework for understanding emotional experiences. Also, it reduces anxiety in the elderly and increases their quality of life by increasing motivation to participate and change.

    Keywords: Psychological care, the elderly, anxiety problems, quality of life, motivation to participate
  • نسرین ترابی صائین، شعله لیوارجانی*، معصومه آزموده، اکبر رضایی

    هدف از پژوهش حاضر مقایسه تاثیر آموزش مهارتهای زندگی و کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی بر هوش هیجانی دانش آموزان دختر بوده است. روش پژوهش نیمه تجربی (پیش آزمون- پس آزمون) با استفاده از دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل بود. 60 نفر از دانش آموزان پایه نهم دبیرستانهای دخترانه ناحیه 3 تهران (روشنگران، بامداد پارسی، نرجس) در سال تحصیلی 99-1398 که دارای نمرات پایین تر در مقیاس هوش هیجانی بار- آن (1997) بودند به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش (هر گروه 20 نفر) و یک گروه کنترل (20 نفری) قرار گرفتند. برای گروه اول آموزش مهارتهای زندگی (10 جلسه: هر هفته یک جلسه یک ونیم تا دو ساعته) و برای گروه دوم آموزش کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی (8 جلسه: هر هفته یک جلسه دو ساعته) اعمال شد و گروه کنترل آموزشی دریافت نکرد. همه آزمودنیها پیش از آغاز آموزش و پس از آن، پرسشنامه هوش هیجانی بار- آن (1997) را تکمیل کردند. برای تجزیه و تحلیل داده ها از تحلیل کوواریانس تک متغیره و چندمتغیره استفاده شده است. نتایج نشان داد که میانگین نمرات در متغیر هوش هیجانی و مولفه های آن در گروه آموزش کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی نسبت به گروه آموزش مهارتهای زندگی و در گروه آموزش مهارتهای زندگی نسبت به گروه کنترل در پس آزمون به طور معنا داری افزایش یافته است. در کل می توان نتیجه گرفت که آموزش کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی در افزایش هوش هیجانی دانش آموزان دختر موثرتر از آموزش مهارتهای زندگی است.

    کلید واژگان: دانش آموزان, کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی, مهارتهای زندگی, هوش هیجانی
    N. Torabi Sa’Een, S. Livarjani *, M. Azmoudeh, A. Rezaee

    The present research aims to compare the effect of training on life skills and mindfulness-based reducing stress upon emotional quotient in schoolgirls. A semi-empirical method (i.e., pre-test and post-test) was devised for the research, which included a test group and a control group. 60 ninth-grade students with lower grades on the Bar-On Eq-i scale (1997) were selected by means of convenience sampling  from three girls' high schools in School District 3 in Tehran (Roshangaran, Bamdad Parsi, and Narjes) during the school year of 2019-2020 and randomly put into two test groups (each consisting of 20 students) and a control group (consisting of 20 students). The first group were given training on life skills (consisting of ten weekly sessions, each session lasting 90 to 120 minutes), while the second group were trained in mindfulness-based stress reduction (8 weekly 2-hour sessions). The control group received no training at all. All examinees filled out the Bar-On Eq-i questionnaire (1997) before and after training. Univariate and multivariate covariance analysis was used for data analysis. The results pointed out meaningful increases in average emotional intelligence scores as well as its components in the post-tests in the mindfulness-based stress reduction group compared to the life skills group and also in the life skills group compared to the control group. It can be concluded overall that mindfulness-based stress reduction training proved more effective than training on life skills when it came to improving female high school students' emotional intelligences.

    Keywords: students, mindfulness-based stress reduction, life skills, emotional quotient
  • رویا باغبان پور آذری، شعله لیوارجانی*، سید داود حسینی نسب
    مقدمه

    دانش‍آموزان دارای مشکلات رفتاری، به دلیل خودپنداره تحصیلی ضعیف، اغلب قضاوت بسیار منفی نسبت به توانایی‍ها و ارزش‍های خود دارند و هیجانات تحصیلی منفی را تجربه می‍کنند. این امر لزوم ارایه آموزش‍های روان شناختی به این افراد را ضروری می سازد. پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی آموزش مهارت‍های اجتماعی مبتنی بر نظریهTimothy Campbell-Comorford بر خودپنداره تحصیلی و هیجانات تحصیلی دانش‍آموزان دختر دارای مشکلات رفتاری انجام شد.

    مواد و روش ها

    جامعه آماری این پژوهش آزمایشی دربرگیرنده کلیه دانش‍آموزان دختر دوره ششم ابتدایی شهر تبریز در سال تحصیلی 1399-1398 بود. تعداد 30 دانش‍آموز مطابق با نمره برش در مقیاس درجهبندی مشکلات رفتاری Conners-فرم معلم و والدین، دارای مشکلات رفتاری تشخیص داده شدند و با روش نمونه‍گیری تصادفی خوشه‍ای چندمرحله‍ای انتخاب و به صورت تصادفی ساده در گروه‍های آزمایش و گواه (15 نفر در هر گروه) جایگزین شدند. گروه‍ها پرسش نامه‍های خودپنداره تحصیلیYu  و Wang (2005) و هیجانات تحصیلی Pekrun و همکاران (2002) را تکمیل کردند. پس از اتمام 14 جلسه آموزش مهارت‍های اجتماعی مبتنی بر نظریه Timothy Campbell-Comorford (هفته ای دو جلسه) در گروه آزمایش، ابزارهای مذکور توسط گروه‍ها تکمیل شد. داده ها با استفاده از تحلیل کواریانس چند‍متغیره تحلیل شدند.

    یافته‍ ها

    آموزش مهارت‍های اجتماعی مبتنی بر نظریه Timothy Campbell-Comorford موجب افزایش معنی دار خودپنداره تحصیلی (047/0=p) گردید؛ گرچه این آموزش باعث کاهش هیجانات تحصیلی دانش‍آموزان دارای مشکلات رفتاری شد، ولی اختلاف بین دو گروه معنی دار نبود.    

    نتیجه ‍گیری

    با توجه به تاثیر آموزش مهارت‍های اجتماعی مبتنی بر نظریه Timothy Campbell-Comorford بر افزایش خودپنداره تحصیلی استفاده از این رویکرد آموزشی توصیه می شود.

    کلید واژگان: آموزش, مهارت‍های اجتماعی, تیموتی کمپبل-کامرفورد, خودپنداره تحصیلی, هیجانات تحصیلی, مشکلات رفتاری
    R Baghbanpour Azari, Sh Livarjani *, SD Hosseini Nasab
    Introduction

    Due to their poor academic self-concept, students with behavioral problems often make very negative judgments about their abilities and values and experience negative academic emotions, which makes it necessary to provide them with psychological training. This study aimed to determine the effectiveness of social skills training based on Timothy Campbell-Comerford theory on academic self-concept and academic emotions of female students with behavioral problems.

    Materials and Methods

    The statistical population of this experimental research included all sixth-grade female students in Tabriz in the academic year 2019-2020. 30 students who were diagnosed as having behavioral problems based on the cutoff score in the Conners’ Behavioral Problem Rating Scale (the parent and teacher forms) were selected by multi-stage random cluster sampling and were randomly assigned to experimental and control groups (15 people in each group). Both groups completed the Liu & Wang (2005) Academic Self-Concept Questionnaire and Pekrun et al (2002) Achievement Emotions Questionnaire. Having attended 14 sessions of social skills training based on Timothy Campbell-Comerford (two sessions a week for 7 weeks) in the experimental group, the mentioned questionnaires were completed by the two groups. The results were analyzed using a multivariate analysis of covariance. 

    Results

    Social skills training based on Timothy Campbell-Comerford increased academic self-concept significantly (p=0.047). Although the training reduced the academic emotions of students with behavioral problems, the difference between the two groups was not significant (p=0.050).

    Conclusion

    Since social skills training based on Timothy Campbell-Comerford increased academic self-concept and reduced academic emotions, it is recommended that this educational approach be applied.

    Keywords: Education, social skills, Timothy Campbell-Comerford, academic self-concept, Academic Emotions, Behavioral problems
  • زینب سام نیا، شعله لیوارجانی *، لیلا حسن پاشایی
    مقدمه

    پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی آموزش نرم افزار کاپیتان لاگ ، بر سرعت پردازش ، حافظه فعال و انعطاف پذیری شناختی کودکان دارای نقص توجه/ بیش فعالی صورت گرفت.

    روش

    از بین کودکان 7 تا 9 سال دارای نقص توجه/ بیش فعالی مراجعه کننده به مراکز بهداشت استان آذربایجان شرقی ، 30 نفر با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند و در این پژوهش آزمایشی از نوع پیش آزمون-پس‎آزمون با دو گروه کنترل و آزمایش شرکت کردند. جمع آوری داده ها با استفاده از آزمون های سه خرده مقیاس (آزمون رمزنویسی ، آزمون نمادیابی و آزمون فراخنای حافظه ارقام) آزمون هوش وکسلر برای کودکان و خرده مقیاس حافظه تصویری از آزمون حافظه وکسلر و دسته بندی کارت های ویسکانسین انجام شد. جهت تحلیل داده ها و در بخش آمار استنباطی از میانگین و انحراف استاندارد و در بخش آمار تحلیلی از تحلیل واریانس اندازه گیری مکرر استفاده شد. تفاوت میانگین در سه متغیر مورد بررسی نشان داد که سرعت پردازش و حافظه فعال و انعطاف پذیری شناختی (P<0/0001) در کودکان آموزش دیده با نرم افزار و کودکان آموزش داده نشده، معنی دار می باشد.

    نتیجه گیری

    نتایج نشان داد که آموزش نرم افزار شناختی کاپیتان لاگ باعث افزایش حافظه فعال، سرعت پردازش و انعطاف پذیری شناختی کودکان دارای نقص توجه/بیش فعالی شد.

    کلید واژگان: نرم افزار کاپیتان لاگ, نقص توجه, بیش فعالی, حافظه فعال, انعطاف پذیری شناختی
    Zeinab Samnia, Sholeh Livarjani *, Leila Hassan Pashaei
    Introduction

    The aim of this study was to evaluate the effectiveness of Captain Log software training on processing speed, working memory and cognitive flexibility in children with attention deficit / hyper-activity disorder.

    Methods

    From children aged 7 to 9 years with attention deficit / hyperactivity disorder referred to health centers of East Azerbaijan province, 30 people were selected using purposive sampling method and in this quasi-experimental study of pre-test-post-test type They participated with two control and experimental groups. Data collection was performed using three subscales tests (cryptographic test, symbolization test and digit memory expanse test) Wechsler intelligence test for children and visual memory subscale of Wexler memory test and Wisconsin card classification test. Mean data and standard deviation were used to analyze the data in the inferential statistics section and repeated measures analysis of variance was used in the analytical statistics section.The mean difference in the three variables showed that processing speed and working memory And cognitive flexibility (P<0/0001) is significant in children trained with software and untrained children.

    Conclusion

    The results showed that the training of Captain Log cognitive software caused active memory in children with attention deficit / hyperactivity disorder.

    Keywords: Captain Log software, Attention Deficit, Hyperactivity Disorder, Active Memory, Cognitive Flexibility
  • نسرین ترابی صائین، شعله لیوارجانی*، معصومه آزموده، اکبر رضایی
    هدف

    هدف این تحقیق مقایسه اثر بخشی مهارت های زندگی و ذهن آگاهی بر احساس انسجام در بین دانش آموزان دختر است.

    روش شناسی

    پژوهش حاضر، از نظر هدف، کاربردی و از لحاظ روش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون است. جامعه آماری پژوهش حاضر، شامل دانش آموزان دختر مقطع متوسطه شهر تهران (منطقه 3) است. شیوه نمونه گیری در دسترس است، با توجه به اینکه تعداد دانش آموزان هر کلاس 20 نفر می باشد تعداد 20 نفر به عنوان نمونه انتخاب گردید. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه (احساس انسجام فلسنبرگ، 2006) و پکیج آموزشی (مهارت های زندگی فتی و موتابی و ذهن آگاهی وزیری) استفاده شد.

    یافته ها

    نتایج تحلیل داده ها ا استفاده از تحلیل کوواریانس چند متغیره (Mancova) نشان داد که آموزش مهارت های زندگی و ذهن آگاهی بر احساس انسجام تاثیر دارند (05/0>P).

    نتیجه گیری

     با توجه به تاثیر آموزش مهارتهای زندگی و ذهن آگاهی بر احساس انسجام، می توان از این آموزشها در مدارس استفاده کرد تا بدین طریق سطح آگاهی دانش آموزان و والدین افزایش یابد.

    کلید واژگان: مهارت های زندگی, ذهن آگاهی, احساس انسجام, دانش آموزان دختر (متوسطه)
    Nasrin Torabi Saein, Shole Livarjani *, Masoumeh Azmoudeh, Akbar Rezaei
    Objective

    The aim of this study was to compare the effectiveness of life skills and mindfulness on the sense of cohesion among female students.

    Methodology

    The present study is applied in terms of purpose and semi-experimental in terms of pre-test and post-test design. The statistical population of the present study includes female high school students in Tehran (Region 3). Sampling method is available, considering that the number of students in each class is 20, 20 people were selected as the sample. A questionnaire (Feeling Cohesionberg, 2006) and an educational package (Fati and Mutabi life skills and ministerial mindfulness) were used to collect data.

    Results

    The results of data analysis using multivariate analysis of covariance (Mancova) showed that life skills training and mindfulness have an effect on the sense of cohesion (P <0.05).

    Conclusion

    Considering the effect of life skills and mindfulness training on the sense of cohesion, these trainings can be used in schools to increase the level of awareness of students and parents.

    Keywords: life skills training, Mindfulness, sense of coherence, female students (high school)
  • رویا باغبان پور آذری، شعله لیوارجانی، سید داود حسینی نسب*
    مقدمه

    یکی از مشکلاتی که برخی از کودکان دارای مشکلات رفتاری تجربه می‍کنند، ناتوانی در ابراز همدلی است که این امر لزوم ارایه آموزش‍های روان شناختی را به این دسته از افراد ضروری می سازد. پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی آموزش مهارت‍های اجتماعی دوازده‍گانه تیموتی کمپبل-کامرفورد بر همدلی دانش‍ آموزان دختر دوره پایه ششم ابتدایی دارای مشکلات رفتاری انجام شد.   

    روش کار:

     جامعه آماری این پژوهش آزمایشی دربرگیرنده کلیه دانش‍ آموزان دختر پایه ششم ابتدایی شهر تبریز در سال تحصیلی 1399-1398 بود که تعداد 30 دانش‍ آموز مطابق با نمره برش در مقیاس درجهبندی مشکلات رفتاری Conners - فرم معلم و والدین، دارای مشکلات رفتاری تشخیص داده شدند که با استفاده از روش نمونه‍ گیری خوشه‍ای چندمرحله‍ای و هدفمند انتخاب و به صورت تصادفی ساده در گروه‍های آزمایش و گواه (15 نفر در هر گروه) جایگزین شدند. هر دو گروه مقیاس همدلی Davis (1983) را تکمیل کردند و پس از اتمام 12 جلسه آموزش مهارت‍های اجتماعی دوازده‍گانه تیموتی کمپبل-کامرفورد (هفته ای دو جلسه به مدت 7 هفته) در گروه آزمایش، پرسشنامه همدلی  Davisتوسط گرو ه‍ها تکمیل شد. داده ها با استفاده از تحلیل کواریانس تک ‍متغیره و چندمتغیره در نرم‍افزارSPSS.16 تحلیل شدند.

    یافته ها:

     آموزش مهارت‍های اجتماعی دوازده‍ گانه تیموتی کمپبل-کامرفورد بر همدلی و خرده مقیاس‍های آن (توجه همدلانه، دیدگاه‍ گرایی و آشفتگی شخصی) کودکان دارای مشکلات رفتاری تاثیر دارد (001/0<p).

    نتیجه گیری: 

    با توجه به تاثیر آموزش مهارت‍های اجتماعی دوازده‍گانه تیموتی کمپبل-کامرفورد بر افزایش همدلی کودکان دارای مشکلات رفتاری؛ استفاده از این رویکرد به عنوان یک روش آموزشی موثر توصیه می شود.

    کلید واژگان: مهارت اجتماعی, تیموتی کمپبل-کامرفورد, همدلی, مشکل رفتاری, سنین مدرسه
    Roya Baghbanpour Azari, Sholeh Livarjani, Seyed Davood Hosseini Nasab*
    Introduction

    One of the problems that some children with behavioral problems experience is the inability to express empathy that this makes it necessary to provide psychological training to this group of people; The aim of this study was to determine the effectiveness of Timothy Campbell-Comerford Twelve Social Skills Training on empathy of sixth grade elementary school girls with behavioral problems.

    Methods

    The statistical population of this quasi-experimental research included all sixth grade girl in Tabriz in the academic year 2019-2020, that 30 students who received the diagnosis of behavioral problems in accordance with the cutoff score in the Conners Behavioral Problems Scale- Teacher and parent form were selected by multi-stage cluster and targeted sampling and they were randomly assigned to experimental and control groups (15 people in each group). All two groups completed the Davis Empathy Questionnaire (1983) and after completing 14 sessions of Campbell-Comerford twelve social skills training (two sessions a week for 7 weeks) in the experimental group, the Davis Empathy Questionnaire was completed in the groups. Data were analyzed using univariate analysis of covariance in SPSS.23 software.

    Results

    Timothy Campbell-Comerford twelve social skills training affects empathy and its subscales (empathetic attention, perspective, and personal confusion) of children with behavioral problems (p<0.001).

    Conclusion

    Due to the effect of Timothy Campbell-Comerford twelve social skills training on increasing empathy of children with behavioral problems; is recommended the use of this approach as an effective teaching method.

    Keywords: Social skill, Timothy Campbell-Comorford, Empathy, Behavioral problem, School age
  • فرشته چنگیزی، معصومه آزموده*، شعله لیوارجانی، شهرام واحدی
    هدف از انجام پژوهش حاضر تعیین اثربخشی مداخله ذهن آگاهی مبتنی بر روایت درمانی گروهی بر بهبود بازده های شناختی در دانش آموزان دارای نشانگان افسردگی بود. روش پژوهش نیمه آزمایشی و با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه آزمایش و کنترل بود. جامعه آماری تحقیق کلیه دانش آموزان دارای نشانه های افسردگی، شهر تبریز در سال 1398 بودند، که اختلالات روان شناختی دیگر و مصرف داروهای ضدافسردگی نداشتند، که از بین آن ها 20 نفر برای گروه آزمایش و 20 نفر برای گروه کنترل که به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. از پرسشنامه های طرحواره یانگ (فرم کوتاه، ویرایش سوم، 90 گویه ای) و امید بزرگسالان اسنایدر و همکاران (1991)، برای گردآوری اطلاعات استفاده شد. گروه آزمایش طی 16 جلسه تحت مداخله ذهن آگاهی مبتنی بر روایت درمانی گروهی قرار گرفتند و در این مدت گروه کنترل هیچ نوع مداخله ای دریافت نکردند داده ها  از طریق آزمون تحلیل کواریانس چند متغیره در  نرم افزار SPSS تحلیل شد. نتایج  نشان داد که فرایند جلسات مداخله ذهن آگاهی مبتنی بر روایت درمانی گروهی منجر به کاهش میانگین نمرات بازده های شناختی در دانش آموزان دارای نشانگان افسردگی در گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل شده است (01/0P≤). با توجه به نتایج حاصل، می توان مطرح کرد که مداخله ذهن آگاهی مبتنی بر روایت درمانی گروهی بر بهبود بازده های شناختی در دانش آموزان دارای نشانگان افسردگی اثر مثبت دارد.
    کلید واژگان: افسردگی, بازده های شناختی, ذهن آگاهی, روایت درمانی گروهی
    Fereshteh Changizi, Masoumeh Azemoudeh *, Sholeh Livarjani, Shahram Vahedi
    The aim of this study was to determine the effectiveness of mindfulness-based mindfulness intervention in group therapy on improving cognitive performance in students with depressive syndrome. The research method was quasi-experimental with pretest-posttest design with an experimental and control group. The statistical population of the study was all students with symptoms of depression, Tabriz in 1398, who had no other psychological disorders and use of antidepressants, of which 20 for The experimental group and 20 people were selected for the control group by available sampling method. Young's plan questionnaire (short form, third edition, 90 items) and Snyder et al.'s (1991) adult hope questionnaire were used to collect information. The experimental group underwent mindfulness intervention based on group narrative therapy for 16 sessions and during this period the control group did not receive any intervention. Data were analyzed by multivariate analysis of covariance in SPSS software. The results showed that the process of mindfulness intervention sessions based on group narrative therapy led to a decrease in the mean scores of cognitive performance in students with depressive syndrome in the experimental group compared to the control group. (P≤ 0/01). According to the results, it can be argued that mindfulness intervention based on group narrative therapy has a positive effect on improving cognitive performance in students with depressive symptoms
    Keywords: Depression, cognitive outcomes, mindfulness, narrative group therapy
  • نعیمه محب*، هاله ناسی زاده، شعله لیوارجانی، جلیل باباپور خیرالدین، زهرا موسوی
    زمینه و هدف

    این مطالعه با هدف مقایسه اثربخشی دو روش طرحواره درمانی هیجانی و رفتار درمانگری دیالکتیکی برشدت درد ادراک شده، و محدودیت عملکرد درد در مبتلایان به اختلال سردرد تنشی انجام گرفت.

    مواد و روش ها

    پژوهش حاضر، از نوع نیمه تجربی بود که در قالب طرح پیش آزمون - پس آزمون- پیگیری دو ماهه انجام شد. بدین منظور از بین 68 بیمار ارجاعی از مراکز درد دانشگاه های علوم پزشکی تبریز, تعداد30 بیمار که دارای تشخیص روانپزشکی سر درد تنشی بوده اند به صورت هدفمند انتخاب شده، و به شکل تصادفی ساده در دو گروه مداخله هریک با تعداد 15 نفر قرار گرفتند. برای جمع آوری داده ها هردو گروه پرسشنامه های چندوجهی درد وست هیون- ییل1 (WHYMPI) را به عنوان پیش آزمون تکمیل نموده و پس از اتمام 12 جلسه درمان طرحواره محور هیجانی، و 10 جلسه رفتاردرمانی دیالکتیکی درهر دوگروه مداخله، مجددا پرسشنامه های مذکور به عنوان پس آزمون، و پیگیری دو ماه هاجرا گردیدند. درآزمون فرضیه های تحقیق، روش تحلیل آماری واریانس مکرر با استفاده از نرم افزار SPSS بر روی گروه های مداخله انجام شد.

    یافته ها

    یافته های پژوهش نمایانگر این موضوع بود که بر اساس نتایج تحلیل آماری واریانس مکرر، دو مداخله رفتار درمانگری دیالکتیکی و طرحواره درمانی هیجانی، در دوبخش پس آزمون و پیگیری دوماهه، بر درد در مبتلایان به سر دردهای تنشی موثر بودند (p=0.001)، و بعلاوه، نتایج آزمون تعقیبی بونفرونی بیانگر این بود که درمان طرحواره محور هیجانی، تاثیر بیشتری نسبت به رفتاردرمانگری دیالکتیکی در کاهش درد در مبتلایان به سر دردهای تنشی دارد (p=0.001).

    نتیجه گیری

     نتایج از تاثیر دو روش درمانی طرحواره رمانی هیجانی و رفتار درمانگری دیالکتیکی حمایت می کند و توجه به این دو روش درمانی برای افراد مبتلا به سر دردهای تنشی از اهمیت خاصی برخوردار است.

    کلید واژگان: کلیدواژه ها: طرحواره درمانی هیجانی, رفتاردرمانی هیجانی, سر درد تنشی, کیفیت خواب
    Naeimeh Moheb*, HALEH NASIZADEH, Shole Livarjani, Jalil Baba Pour Kheirodin, Zahra Moosavi
    Background

    The aim of the present study was to compare the effectiveness of dialectical behavioral therapy and emotional schema therapy on pain severity and performance limitation in people who suffering of tension headache.

    Methods

     The present study was a quasi- experimental design that conducted in the form of pretest-posttest-2mounths follow up. In this study, 68 patients with chronic tension headache who were refered from pain specific clinic of imam reza hospital (tabriz medical university), and 30th of them with psychiatric recognition of tension headache were selected with purposive sampling method, they were randomly assigned to two experimental groups (15 students per group). The participantes in the two groups completed the Multidimentional Pain Inventury (West Haven- Yale, 1985)  as the pretest, posttest, and 2 months follow-up. Twelve sessions of group emotional schema therapy, and Ten sessions of group Dalectical Behavioral therapy were held for the participants in the experimental groups. The collected data were analyzed using descriptive statistics (mean and standard deviation) and Repeated measures analysis.

    Results

    Based on the results of repeated meajure analysis in posttest and follow- up, it was found that both emotional schema therapy, and dialectical behavior therapy were effective on pain severity and performance limitation in patients with chronic tension headache (p=0.001). In addition, Bonferroni post hoc test  results showed that emotional schema therapy had a greater effect on pain severity and performance limitatation than dialectical behavior therapy among people who suffering of tension headache (p=0.001).

    Conclusion

    training of this therapeutic approach is recommended as an effective interventional method in reducing pain severity and performance limitation in people who suffering of tension headache.

    Keywords: Emotional schema therapy, Dialectical behavior therapy, pain severity, performance limitation
  • هاله ناسی زاده، نعیمه محب*، شعله لیوارجانی، جلیل باباپور خیرالدین، زهرا موسوی

    زمینه و هدف این مطالعه با هدف مقایسه اثربخشی دو روش طرحواره درمانی هیجانی و رفتار درمانگری دیالکتیکی بر کیفیت خواب مبتلایان به اختال سردرد تنشی انجام گرفت. روش پژوهش حاضر، از نوع نیمه تجربی بود که در قالب طرح پیش آزمون - پس آزمون-پیگیری دوماهه انجام شد. بدین منظور از بین 68 بیمار ارجاعی از مراکز درد دانشگا ه های علوم پزشکی دانشگاه تبریز, تعداد 30 بیمار که دارای تشخیص روانپزشکی سر درد تنشی بودند به صورت هدفمند انتخاب شده، و به شکل تصادفی ساده در دو گروه مداخله هریک با تعداد 15 نفر قرار گرفتند. برای جمع آوری داد ه ها هردو گروه پرسشنامه کیفیت خواب پتزبورگ PSQ را به عنوان پیش آزمون تکمیل نموده و پس از اتمام 12 جلسه درمان طرحواره محور هیجانی، و 10 جلسه رفتاردرمانی دیالکتیکی درهر دوگروه مداخله، مجددا پرسشنام ه های مذکور به عنوان پ سآزمون، و پیگیری دو ماهه اجرا گردیدند. درآزمون فرضی ه های تحقیق، روش تحلیل آماری واریانس مکرر با استفاده از نر مافزار SPSS بر روی گرو ه های آزمایش انجام شد. یافت ه های پژوهش نمایانگر این موضوع بود که بر اساس نتایج تحلیل واریانس مکرر دو مداخله رفتار درمانگری دیالکتیکی و طرحواره درمانی هیجانی، در مراحل پس آزمون و پیگیری، بر کیفیت خواب در مبتلایان به سر دردهای تنشی موثر بودند 001 / P =0 ، بعاوه، نتایج آزمون تعقیبی بونفرونی بیانگر این بود که درمان طرحواره محور هیجانی، تاثیر بیشتری نسبت به رفتاردرمانگری دیالکتیکی در بهبود کیفیت خواب در مبتلایان به سر دردهای تنشی دارد 001 / P =0 . نتایج از تاثیر دو روش درمانی طرحواره درمانی هیجانی و رفتار درمانگری دیالکتیکی حمایت م یکند و توجه به این دو روش درمانی برای افراد مبتا به سر دردهای تنشی از اهمیت خاصی برخوردار است.

    کلید واژگان: طرحواره درمانی هیجانی, رفتاردرمانی هیجانی, سر درد تنشی, کیفیت خواب
    Haleh Nasizadeh, Naeimeh Moheb*, Shole Livarjani, Jalil Baba Pour Kheirodin, Zahra Moosavi

    The aim of the present study was to compare the effectiveness of dialectical behavioral therapy and emotional schema therapy on sleep quality in people who suffering from tension headache. The present study was a quasiexperimental design that conducted in the form of pretest-posttest-2mounths follow up. In this study, 68 patients with chronic tension headache were referred from pain specific clinic of Imam Reza hospital (Tabriz medical university), and 30th of them with psychiatric recognition of tension headache were selected with purposive sampling method, they were randomly assigned to two experimental groups (15 students per group). The participants in each group completed the Pittsburgh sleep Quality as the pretest, posttest, and 2months follow-up. Twelve sessions of group emotional schema therapy, and Ten sessions of group Dialectical Behavioral therapy were held for the participants in the experimental groups. The collected data were analyzed using descriptive statistics (mean and standard deviation) and multivariate analysis of covariance. Based on the results of covariance analysis in posttest and follow- up, it was found that both emotional schema therapy, and dialectical behavior therapy were effective on sleep quality in patients with chronic tension headache (p=0/001). In addition, Bonferroni post hoc test results showed that emotional schema therapy had a greater effect on sleep quality than dialectical behavior therapy among people who suffering from tension headache (p=0/001). Therefor training of this therapeutic approach is recommended as an effective interventional method in recovery of sleep quality in people who suffering from tension headache.

    Keywords: Emotional schema therapy, Dialectical behavior therapy, sleep quality
  • فرشته چنگیزی*، معصومه آزموده، شعله لیوارجانی، شهرام واحدی

    افسردگی در کودکان و نوجوانان به دلیل و ایجاد اختلال در کارکردهای مختلف اجتماعی، تحصیلی، حرفه ای و غیره، شیوع آن موضوعی است که به توجه جدی نیاز دارد. هدف این پژوهش بررسی اثربخشی برنامه مداخله ذهن آگاهی مبتنی بر روایت درمانی گروهی بر بهبود علایم افسردگی و بازده های هیجانی در دانش آموزان دارای نشانگان افسردگی بود. برای این منظور در طی یک  پژوهش نیمه آزمایشی با پیش آزمون، پس آزمون و گروه کنترل، 40 نفر از دانش آموزان با نشانگان افسردگی، ساکن شهر تبریز به شیوه نمونه گیری در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه 20 نفره، آزمایش و کنترل کارگماری شدند. علایم افسردگی و بازده های هیجانی آزمودنی ها قبل و بعد از اتمام مداخله مورد ارزیابی قرار گرفت. مداخله ذهن آگاهی مبتنی بر روایت درمانی گروهی بر روی گروه آزمایش در 16 جلسه اجرا شد. گروه کنترل هیچ مداخله ای دریافت نکرد. نتایج تحلیل کواریانس نشان داد فرایند جلسات مداخلات برنامه ذهن آگاهی مبتنی بر روایت درمانی گروهی باعث بهبود علایم افسردگی و بازده های هیجانی در دانش آموزان دارای نشانگان افسردگی در گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل شده است. با توجه نتایج به دست آمده از این پژوهش، می توان از برنامه مداخله ذهن آگاهی مبتنی بر روایت درمانی گروهی به عنوان یک برنامه مداخله ای موثر در بهبود علایم افسردگی و بازده های هیجانی در دانش آموزان دارای نشانگان افسردگی استفاده کرد.

    کلید واژگان: افسردگی, بازده های هیجانی, ذهن آگاهی مبتنی بر روایت درمانی
    Fereshteh Changizi *, Msoomeh Azmoodeh, Sholeh Livarjani, Sharam Vahedi

    Depression in children and adolescents due to disrupting various social, educational, professional, functions and etc, its prevalence is an issue that needs serious attention. The aim of this study was to evaluate the effectiveness of mindfulness based on narrative group therapy intervention program on improving depressive symptoms and emotional outcomes in students with depressive syndrome. For this purpose, during a quasi-experimental study with pre-test, post-test and control group, 40 students with depressive symptoms, living in Tabriz, were selected by convenience sampling method and randomly assigned to two groups of 20, tested and controlled. Subjects' depressive symptoms and emotional outcomes were assessed before and after the intervention. Mindfulness based on narrative ‌ group therapy intervention was performed on the experimental group in 16 sessions. The control group did not receive any intervention. The results of analysis of ANOVA showed that the process of intervention sessions of mindfulness program based on group narrative therapy improved depressive symptoms and emotional outcomes in students with depressive syndrome in the experimental group compared to the control group. According to the results of this study, a mindfulness based on narrative group therapy intervention program can be used as an effective intervention program to improve depressive symptoms and emotional outcomes in students with depressive syndrome.

    Keywords: depression, Emotional efficiencies, Mindfulness based on narrative therapy
  • نعیمه یوسفی شهیر، معصومه آزموده*، شهرام واحدی، شعله لیوارجانی

    هدف پژوهش حاضر بررسی و مقایسه ی اثربخشی قصه درمانی و بازی درمانی والد کودک بر پرخاشگری ترس اجتماعی کودکان با نشانه های اختلال نافرمانی مقابله ای بود. طرح پژوهش نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون- پس آزمون و پیگیری با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش کلیه دانش آموزان دختر با نشانه های اختلال نافرمانی مقابله ای تشکیل دادند که در سال تحصیلی 99-1398 در مدارس شهر تبریز مشغول به تحصیل بودند. کلیه دانش آموزان مشغول به تحصیل در دوره ابتدایی به صورت نمونه گیری در درسترس انتخاب شده و مقیاس درجه بندی اختلال نافرمانی مقابله ای توسط معلمان این مدارس روی تمامی دانش آموزان اجرا گردید. پس از نمره گذاری پرسشنامه ها و غربال گری، تعداد 60 دانش آموز انتخاب شده و به صورت جایگزینی تصادفی در سه گروه 20 نفری قرار گرفتند. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه های پرخاشگری شهیم (1385) و ترس اجتماعی ماسیا و همکاران (2003) استفاده شد. تجزیه و تحلیل داده ها با روش آماری تحلیل کوواریانس و آزمون تعقیبیLSD انجام گرفت. نتایج پژوهش نشان داد که قصه درمانی و بازی درمانی والد- کودک بر پرخاشگری و ترس اجتماعی دانش آموزان تاثیر دارد و باعث کاهش پرخاشگری و ترس اجتماعی در آن ها می شود. همچنین نتایج آزمون تعقیبی نشان داد که بازی درمانی بر پرخاشگری و ترس اجتماعی کودکان تاثیر بیشتری دارد. بنابراین به مشاوران مدرسه پیشنهاد می شود از قصه درمانی و بازی درمانی برای کاهش مشکلات روان شناختی کودکان استفاده کنند.

    کلید واژگان: قصه درمانی, بازی درمانی والد- کودک, پرخشگری, ترس اجتماعی, نافرمانی مقابله ای
    Naimeh Yosefishahir, Masomeh Azmodeh*, Shahram Vahedi, Shole Livarjani

    The aim of this study was to investigate and compare the effectiveness of storytelling and play therapy of the parent of the child on the aggression of social fear in children with symptoms of coping disobedience. The research design was quasi-experimental of pretest-posttest and follow-up with the control group. The statistical population of the study was all female students with symptoms of confrontational disobedience disorder who were studying in Tabriz schools in the academic year of 2019-2020. All students studying in the primary school were selected by available sampling and the grading scale of confrontational disobedience disorder was performed by the teachers of these schools on all students. After scoring the questionnaires and screening, 60 students were selected and randomly divided into three groups of 20 people. For data collection, the Shahim Aggression Questionnaire (2006) and Social Fear of Masia et al. (2003) were used. Data were analyzed by analysis of covariance and LSD post hoc test. The results showed that parent-child story therapy and play therapy have an effect on studentschr('39') aggression and social fear and reduce their aggression and social fear. The results of the post hoc test also showed that play therapy has a greater effect on aggression and social fear in children. Therefore, school counselors are advised to use story therapy and play therapy to reduce the psychological problems of children.

    Keywords: Story therapy, Parent-child play therapy, Aggression, Social fear, Coping disobedience
نمایش عناوین بیشتر...
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال