به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

مجید بزرگمهری

  • Farzaneh Moayedi Zadeh

    The Rohingya people are the native inhabitants of Arakan (Rakhine) land in Myanmar, who have faced a series of crimes by the Myanmar army and government. Based on the norms and regulations of international and customary international law and the principles of international criminal law and considering the incidents that occurred against the religious minority group of Rohingya Muslims, the continuous violation of human rights and the occurrence of the crime of genocide by the Myanmar government are a matter of fact. There are numerous examples of deliberate actions, which prove the governmental steps to eliminate the Rohingya group, and deliberate measures, which cause the international responsibility of the Myanmar government. Iran has raised three specific positions regarding the Rohingya Muslim crisis.The major question of the research is to evaluate the occurrence or non-occurrence of violations of international criminal law, the crimes of genocide, and crimes against humanity by the Myanmar army and government against the Muslim minority in Rakhine state.The hypothesis emphasizes the definite occurrence of violations of humanitarian law and international criminal law, especially committing crimes of genocide and crimes against humanity. The purpose of the research is to examine one of the important cases of violation of Muslim rights in today's world, which has not been noticed by international legal societies. It tries to discuss briefly the Iranian positions on the Issue. The analytical-descriptive research method is based on official docs and undeniable facts, especially the documents issued by the International Criminal Court.

  • شهلا نجفی، مجید بزرگمهری *

    مصطفی کمال آتاتورک و رضا شاه تقریبا همزمان برنامه مدرنیزاسیون را در ترکیه و ایران آغاز کردند. با وجود شباهت های تاریخی در زمینه اقدامات اصلاحی هر دو شخصیت، فرایند مذکور، نتایج متفاوتی را در دو کشور به همراه داشت؛ مصطفی کمال به نسبت رضا شاه با توفیق بیشتر و بسیج مخالفان فراگیر کمتری مواجه شد. پژوهش حاضر به دنبال پاسخ گویی به این پرسش است که در مقایسه با پروژه همزمان مدرنیزاسیون رضا شاه و آتاتورک، چرا مصطفی کمال به توفیق بیشتری در نهادینه کردن اصلاحات نائل شد؟ به عنوان فرضیه و بر اساس یافته های پژوهش، آتاتورک با اتخاذ رویکرد فابیانی (شاخه به شاخه و تدریجی، و روش ضربتی در درون استراتژی فابیانی) در بافتار و پیش زمینه تاریخی جامعه ترکیه توانست به اجرایی کردن برنامه های خویش بپردازد. در مقابل، رضا پهلوی بدون در نظر گرفتن وضعیت تاریخی و اجتماعی جامعه وقت ایران، با طرح همزمان و رادیکال برنامه ها، نتوانست قدرتی زیرساختی در جامعه برای پشتیبانی از سیاست های خویش فراهم کند. در مقاله حاضر ابتدا به صورت موجز با پرداختن به زمینه تاریخی اصلاحات در دو کشور و سپس با استفاده از روش کیفی و ترکیبی تحلیلی - تاریخی- تطبیقی به پرسش پژوهش پاسخ خواهیم داد.

    کلید واژگان: مدرنیزاسیون, استراتژی فابیانی, رضا شاه, آتاتورک, ایران, ترکیه
    Shahla Najafi, Majid Bozorgmehri *

    Atatürk and Reza Shah started the modernization program in Turkey and Iran almost simultaneously. Despite the historical similarities in the field of corrective measures of both personalities, the aforementioned process brought different results in the two countries; Compared to Reza Shah, Mustafa Kamal faced more success and the mobilization of the opposition was less widespread. The present study seeks to answer the question that compared to the simultaneous modernization project of Reza Shah and Atatürk, why Mustafa Kamal was more successful in institutionalizing reforms. Based on the findings of the research, Atatürk was able to implement his plans by adopting the Fabian approach (branch by branch and gradual, and striking method within the Fabian strategy) in the context and historical background of Turkish society. On the other hand, Reza Shah Pahlavi, without taking into account the historical and social situation of Iran's society at the time, could not provide infrastructure power in the society to support his policies with the simultaneous and radical plans. In this article, we will answer the research question in a brief manner by addressing the historical background of the reforms in the two countries, and then by using a qualitative and comparative analytical-historical-comparative method.

    Keywords: Modernization, Fabian Strategy, Reza Shah, Atat&Uuml, Rk, Iran, Turkey
  • آرش پیامی *، عین الله کشاورز ترک، مجید بزرگمهری، ایرج گلجانی امیرخیز

    فهم آینده پژوهانه را می توان به اجمال فهم قرآن مجید در خارج از بافت و زمان نزول تعریف کرد. این فهم و چگونگی شکل گیری آن در درون آدمی، از اهمیت به سزایی برخوردار می شود. فهم، بیشتر حالتی برون دینی دارد و مترداف با هرمنوتیک است. حال آن که تفسیر و یا تاویل، بیشتر حالتی درون دینی دارند و بر پایه پیش فرض های کلامی– الاهیاتی جلو می روند. هدف این مقاله بررسی نقش رویکردهای فهم متون، بر فهم متون وحیانی است. سوال اصلی تحقیق این است که نقش دیدگاه های مختلف فهم متون، بر فهم متون وحیانی از جمله قرآن کریم چیست؟
    روش پژوهش، تحلیل محتوای متون مرتبط با مسیله تحقیق است. ابتدا نحله های فکری درخصوص فهم متون، در سه مقطع هرمنوتیک باستان، هرمنوتیک میانی و هرمنوتیک متاخر مورد بررسی قرار گرفته اند. اگرچه خاستگاه و دغدغه نحله های فکری گوناگون بر روی انجیل بوده است، اما می توان رگه هایی از شباهت ها میان برخی از فهم های آینده پژوهانه از قرآن مجید را با نحله هرمنوتیک باستان یافت که در آن متن هم چنان وزن قابل تاملی دارد. در هرمنوتیک میانه و با شکل گیری رنسانس و تغییراتی که در برداشت از انسان پدید آمده است، این انسان به ما هو انسان است که می باید آن چه مد نظر مولف است را بیرون کشد.
    در هرمنوتیک فلسفی، انسان برپایه دغدغه ها، پیش فرض ها و پیش فهم هایی که دارد با متن وارد گفتگو می شود. از آن جا که ساحت وجودی انسان ها می تواند در طول زندگی تغییراتی کند، در عمل باید گفت که یا نمی توان فهم آینده پژوهانه ای را از متن وحیانی متصور شد و یا آن که باید آن را در زمان حال تعریف کرد که از فردی به فرد دیگر و حتی در طول آن زمان برای آن شخص نیز متفاوت باشد. لذا فهم آینده پژوهانه از قرآن مجید، تابعی از زمان و شرایطی خواهد شد که انسان در آن قرار دارد و به نظر می رسد این شیوه از فهم، با جاودانگی معارف قرآن سازگار نیست.

    کلید واژگان: متون, تفسیر, آینده پژوهی, قرآن کریم
    Arash Payami *, Einollah Keshavarz, Majid Bozorgmehri, Iraj Goljani

    Future -oriented understanding of Holy Quran or any other divine text can be defined understanding of it, outside the context and time of its revelation. This understanding and how it is formed inside a person is very important. Understanding is mostly defined within an extra-religious approach and is synonymous with hermeneutics, while interpretation is mostly done within intra-religious approach and proceeds based on theological presuppositions. The purpose of this article is to investigate the role of these two approaches as how they can affect understanding of revelation texts. The main question of the research is: What is the role of different perspectives of understanding the texts on the understanding of the revealed texts, including the Holy Quran?
    The research method is content analysis of texts related to the research problem. First, the schools of understanding of texts have been examined in three stages of ancient hermeneutics, middle hermeneutics and late hermeneutics. Although the origins and concerns of various schools of thought have been originated from Bible, we can find traces of similarities between some futures –oriented understandings of the Holy Qur'an with the ancient hermeneutic school, in which the text still has considerable weight. In middle hermeneutics and with the formation of the Renaissance and the changes that have occurred in the perception of human, this is human as he to derivate what the author intended in his text.
    In philosophical hermeneutics, people enter into a conversation with the text based on their concerns, presuppositions, and preconceptions. Since the existence of human beings can change during their lifetime, in practice it should be said that it is impossible to imagine a future-oriented understanding from the text of revelation. Or that it should be defined in the present tense, which is different from person to person and even during that time for that person. Therefore, the future-oriented understanding of the Holy Quran will be a function of the time and conditions in which man is located, and it seems that this way of understanding is not compatible with the immortality of the teachings of the Quran.

    Keywords: Texts, Interpretation, future studies, Holy Quran
  • لیلا عرشیا، مجید بزرگمهری*
    روابط جمهوری خلق چین و رژیم صهیونیستی از آغاز تاکنون با فراز و نشیب های متعدد و متنوعی روبرو بوده است. پرسش اصلی تحقیق حاضر این است که آیا امکان انطباق روند تحولات روابط چین و رژیم صهیونیستی بر مفاد نظریه وابستگی متقابل وجود دارد؟ هدف این تحقیق کمک به شناخت بیشتر مسایل خاورمیانه، آشنایی با روند سیاست خارجی چین و نهایتا کمک موثر به سیاست گذاران ایران برای برنامه ریزی سیاست خارجی و امنیتی کشور می باشد. این پژوهش به دنبال ارزیابی انطباق روند تحولات روابط دو بازیگر مبتنی بر نظریه وابستگی متقابل و روش تحقیق کیفی است و برای پردازش داده ها بر اسناد و نظرات دو طرف تکیه شده است. یافته های تحقیق نشان می دهد که رژیم صهیونیستی در ایجاد روابط سیاسی و دیپلماتیک با پکن اهداف متنوعی را دارد که شامل ارتقاء موقعیت و اعتبار بین المللی رژیم صهیونیستی، تاثیرگذاشتن بر مواضع و دیدگاه های خاورمیانه ای چین، حضور در بازار بزرگ نظامی و اقتصادی پرجمعیت ترین کشور جهان، فشار در راستای کاهش، و یا توقف همکاری های نظامی تهران پکن و همچنین سوق دادن چین به تلاش برای کاهش همکاری های کره شمالی ایران، ارتقاء جایگاه جامعه یهودیان چینی به ویژه در شانگهای، استفاده از اهرم روابط با چین در روابط تل آویو واشنگتن در راستای جذب بیشتر حمایت های آمریکا می گردد. چین نیز از تعاملات با رژیم صهیونیستی اهدافی را دنبال می کند که شامل ارتقاء سیاست خاورمیانه ای چین و کمک به حل بحران فلسطین، تلاش در مسیر قطع و یا کاهش روابط سیاسی تایوان رژیم صهیونیستی، کسب فن آوری های پیشرفته غربی در صنایع نظامی و کشاورزی از مجرای رژیم صهیونیستی، بهره برداری از لابی صهیونیست ها در بهبود روابط پکن واشنگتن، تقویت همکاری های نظامی، امنیتی و اقتصادی و جلوگیری از گسترش ارتباط دالایی لاما، رهبر جدایی طلبان تبت با رژیم صهیونیستی می شود.
    کلید واژگان: وابستگی متقابل, سیاست خارجی, چین, رژیم صهیونیستی, خاورمیانه
  • مجید بزرگمهری، عین الله کشاورز ترک، ایرج گلجانی امیر خیز، آرش پیامی*
    در حوزه آینده پژوهی در متون وحیانی تاکنون کارهای پژوهشی متنوعی در مراکز دانشگاهی به انجام رسیده است. آنچه در این پژوهش ها کمتر مورد توجه قرار گرفته است، پرداختن به پیش فرض هایی می باشد که در آن می باید مد نظر قرار گیرد. فهم آینده پژوهانه از متن وحیانی، همانطور که از نام آن پیداست، مبتنی بر سه پایه چیستی فهم، چیستی آینده و چیستی متن وحیانی می باشد. به عبارت دیگر، بسته به آنکه چه درک و برداشتی از خود پدیده فهم داشته باشیم، چه برداشت و تصوری از آینده داشته باشیم و متن وحیانی را چگونه متنی بدانیم و چه انتظاری از آن داشته باشیم، فهم آینده پژوهانه ایی که از آن می شود، متفاوت خواهد بود.در این راستا، در بخش نخست مقاله سعی می شود تا به این نکته پرداخته شود که پژوهش هایی که در حوزه آینده پژوهشی انجام شده اند بر پایه چه برداشت و انتظاری از قرآن مجید انجام شده اند و چگونگی این برداشت و انتظاری، چطور می تواند مطالعات آینده پژوهانه را تحت تاثیر قرار دهد. در بخش بعدی بر روی مفهوم آینده متمرکز شده ایم و اینکه که چگونه فهمی که از آینده، در پارادایم های مختلف پدید می آید، فهم آینده پژوهانه از متن وحیانی را تحت تاثیر قرار می گیرد. این بررسی نشان می دهد که مفهوم آینده از امری عینی، صلب و بیرونی به سمت امری ذهنی و ریشه دار در باورهای امروز آدمی در حال حرکت بوده است.
    کلید واژگان: فهم آینده پژوهانه, قرآن مجید, پارادایم
    Majid Bozorgmehri, Ain Allah Keshavarz Turk, Iraj Golgani Amirkhiz, Arash Payami *
    In the field of futurology research in the revelatory texts, various research works have been done in academic centers. What has been paid less attention in these researches is dealing with the presuppositions that should be taken into consideration. The futurological understanding of the revelatory text, as its name suggests, is based on the three pillars of the quiddity of understanding, the quiddity of future, and the quiddity of the revelatory text. In other words, depending on what understanding and perception we have of the phenomenon of understanding itself, what perception and imagination we have of the future, and how we consider the revelatory text as a text and what we should expect from it, makes our futurological understanding different. In this regard, in the first part of the article, an attempt is made to address the point that the researches that have been carried out in the futurological field are based on what perception and expectation of the Holy Qur'an and how this perception and expectation can be used in futurological studies. In the next section, we are focused on the concept of the future and how the understanding of the future that emerges in different paradigms affects the futurological understanding of the revelatory text. In the next section, we are focused on the concept of the future and how the understanding of the future that emerges in different paradigms affects the futurist's understanding of the revelatory text. This study shows that the concept of the future has been moving from something objective, rigid and external to something subjective and rooted in people's beliefs today.
    Keywords: Paradigm, futuristic Understanding, Holy Qur'an
  • سمیه آقاجانی، مجید بزرگمهری*
    هدف

    شرایط خاص حاکم بر شورای همکاری خلیج فارس، به ویژه نفوذ شدید عربستان در سیاست های این شورا و وابستگی کلی نظام های سیاسی اعضای آن به غرب و تعدد بازیگران حاضر و موثر در بحران یمن، شرایط پیچید ه ای را در منطقه ایجاد کرده است که عملا مانع از ایجاد روند سازنده در برقراری صلح عالانه در یمن شده است. یمن، از فقر اقتصادی، جنگ و حضور بیگانگان به شدت رنج می برد. هدف مقاله، تبیین یکی از مسایل مهم و روز جهان اسلام و تحلیل نحوه اثر پذیری یکی از سازمان های منطقه ای در جهان اسلام؛ یعنی شورای همکاری خلیج فارس، از تحولات منطقه ای و نفوذ عربستان در این سازمان است. چگونگی عملکرد شورای همکاری خلیج فارس در بحران یمن، پرسش محوری این مقاله است.

    روش

    این پژوهش، به روش توصیفی - تحلیلی و با استفاده از منابع اسنادی - کتابخانه ای نگارش شده است.

    یافته ها

    یافته های پژوهش، حاکی از آن است که کشور های عضو شورای همکاری خلیج فارس، به واسطه نفوذ و تاثیر گذاری عربستان، با جریان ملی گرایانه و اسلامی - بومی در یمن مبارزه می کنند و اجازه نمی دهند تا یک دولت فراگیر ملی در منطقه به وجود آید. این شورا، از انجام یکی از وظایفش یعنی برقراری صلح و ثبات منطقه ای عاجز مانده است.

    نتیجه گیری

    پژوهش حاضر به این نتیجه دست یافته است که سیاست های اتخاذ شده توسط عربستان، امارات و پیروی شورای همکاری خلیج فارس، از منویات ریاض، عملا فضا را برای ناامنی، تجزیه، نابودی وسیع منابع انسانی و اقتصادی یمن، کشتار وسیع مردم بی گناه و بی پناه مسلمان و درنهایت حضور نیابتی دولت های فرامنطقه ای و گروه های تروریستی ایجاد کرده است.

    کلید واژگان: یمن, شورای همکاری خلیج فارس, حوثی ها, جهان اسلام
    Somayyeh Aghajani, Majid Bozorgmehri *
    Objective

    The special conditions governing the Persian Gulf Cooperation Council, especially the strong influence of Saudi Arabia in the policies of this council and the general dependence of its members' political systems on the West, and the multitude of actors present and effective in the Yemen crisis, have created complex conditions in the region that practically prevent the creation of the constructive process in establishing peace in Yemen. Yemen suffers greatly from economic poverty, war and the presence of foreigners. The purpose of the article is to explain one of the important and current issues of the Islamic world and to analyze the influence of one of the regional organizations in the Islamic world, the Persian Gulf Cooperation Council, on regional developments and the influence of Saudi Arabia in this organization. How the Persian Gulf Cooperation Council works in the Yemen crisis is the central question of the article.

    Method

    This research has been prepared in a descriptive-analytical way using documentary-library sources.

    Results

    The findings of the research indicate that the member states of the Persian Gulf Cooperation Council, due to the influence and influence of Saudi Arabia, are fighting against the nationalistic and Islamic trend in Yemen and do not allow a comprehensive national government to emerge in the region. This council has failed to fulfill one of its duties, which is to establish regional peace and stability.

    Conclusion

    The current research has reached the conclusion that the policies adopted by Saudi Arabia and the UAE and the adherence of the Persian Gulf Cooperation Council to Riyadh's agenda have practically created the space for insecurity, disintegration, extensive destruction of Yemen's human and economic resources, and the mass killing of the people. It has created the guilt and defenselessness of Muslims and finally the proxy presence of extra-regional governments and terrorist groups.

    Keywords: Yemen, Persian Gulf Cooperation Council, Houthis, Islamic world
  • محمدرضا کرمی فرد، مجید بزرگمهری*، حاکم قاسمی، غلامعلی رجائی، فرهاد درویشی سه تلانی

    نوآوری در روش ها و ابزارهای تبلیغاتی مناسب با شرایط عصر دیجیتال و هوش مصنوعی از مولفه های مهم اثرگذار در شناخت ماهیت مفهوم تبلیغات در جنگ های آینده خواهد بود. شناخت سیاستگذاران تبلیغات جنگ از ظرایف و پیچیدگی های امر تبلیغات به ویژه در زمان های بحران مانند جنگ نقش بسیار بالایی در تدوین و انتخاب سیاست ها خواهد داشت. پرسش محوری ما از نحوه و چگونگی تبیین مدل فرایندی سیاستگذاری تبلیغی در دوران جنگ در راستای بسترسازی، کارآمدی و اثربخشی فعالیت های تبلیغاتی و جلوگیری از پراکنده کاری ها و تشتت در اجراء و تحمیل هزینه های غیر ضرور بر کشور با تاکید و نگاه به آینده است. هدف اصلی تحقیق دستیابی به مدل فرایندی سیاستگذاری تبلیغاتی در جمهوری اسلامی ایران در صورت بروز شرایط جنگی است و می کوشد کارآمدی و اثربخشی فعالیتهای تبلیغی دستگاه ها و نهادهای متولی تبلیغات در کشور را ترسیم سازد و به شناسایی و معرفی عوامل پیشبرنده و بازدارنده تاثیرگذار در شرایط جنگ های احتمالی آینده اقدام ورزد. فرضیه تحقیق با پیشنهاد مدل سیاستگذاری «چند جریان»، بر ضرورت تاسیس یک سازمان تخصصی جهت برنامه ریزی تبلیغات جنگی در جنگ های مدرن آینده تاکید دارد. روش تحقیق متکی بر مدل تحلیل محتوا و بر پایه آن، ارزیابی متون و اسناد مرتبط و تحلیل محتوایی آنهاست. نتیجه نهایی تحقیق، اعلام ضرورت تاسیس یک سازمان تخصصی برای برنامه ریزی تبلیغات جنگی در جنگ های مدرن آینده است.

    کلید واژگان: تبلیغات, جنگ, جنگ نرم, هوش مصنوعی, واقعیت مجازی
    MohammadReza Karami Fard, Majid Bozorgmehri *, Hakem Ghassemi, GolamAli Rajaei, Farhad Darvishi Setalani

    Innovation in advertising methods and tools proportionate to the artificial intelligence and digital age is among the most effective components in understanding the nature of advertising in the wars to come. The knowledge of war advertisement policymakers regarding delicacies and complexities of advertisement, especially in times of crisis such as war, is crucially important in developing and choosing policies. Our main question is how to develop a process model (multiple movements) of advertisement policy during the war such that the advertisement activities could lay the foundation, be efficient and effective, plus prevent scattered work and dispersion in execution, as well as imposing unnecessary expenses upon the country with emphasis and view of the future. This research seeks to obtain a process model (multi-flow) of advertisement policy in the Islamic Republic of Iran in case of war. It aims at illustrating the efficiency and effectiveness of the advertisement activities of the organizations and institutions in charge of advertising in the county and identifying and introducing the influential promoting and hampering factors in case of future probable wars. Research assumption proposes the policy model of multiple movements and points out the necessity of establishing a specialized organization to plan war advertisements in the future modern wars. This study is carried out based on a content analysis study model that assesses the related contexts and documents and analyzes their content. This study concluded that it is necessary to establish a specialized organization to plan war advertisements for future modern wars.

    Keywords: Propaganda, War, Soft War, Artificial Intelligence, virtual reality
  • مجید بزرگمهری*، نوید رسولی

    مرجع نظارت بر انتخابات سیاسی باید دارای ویژگی هایی برای تضمین حداکثری سلامت انتخابات، حقوق انتخاب کنندگان و نامزدها باشد. از مجموعه این ویژگی ها، دو اصل «استقلال از قوه مجریه» و «بی طرفی مرجع نظارت»، شاخص هایی است که مرجع نظارت (شورای نگهبان) در کنار سایر شاخص ها باید از آنها برخوردار باشد. هدف از این پژوهش کمک به مباحث حقوق اساسی و موضوع نظارت بر انتخابات در جمهوری اسلامی ایران است تا یکی از ابهام ها یا تردید های اساسی در نظام انتخاباتی کشور ارزیابی شود. یکی از مسایل مطرح شده این است که با توجه به صراحت اصول قانون اساسی به ویژه اصل 60 برای مشخص کردن مقامات اصلی قوه مجریه در کشور و سازوکار تعیین اعضای شورای نگهبان، استقلال این مرجع در نظارت بر انتخابات، از اجزای اصلی قوه مجریه کامل و کافی نیست. پرسش های پژوهش عبارت اند از: 1. چگونه و تا چه حد شورای نگهبان به عنوان مرجع اصلی نظارت بر انتخابات در کشور، از قوه مجریه استقلال دارد؟ 2. راهکارهای موثر برای رفع کاستی های نظارت بر نظام انتخاباتی ایران چیست؟ با استفاده از روش تحلیل محتوای کیفی اسناد دولتی و ارزیابی دیدگاه های متفاوت صاحب نظران و متون حقوقی به آزمون فرضیه ای پرداخته می شود که بیان می کند سلامت انتخابات، رعایت حقوق انتخاب کنندگان و نامزدها به صورت حداکثری، به ویژگی های مرجع نظارت بر انتخابات (به ویژه میزان استقلال آن از قوه مجریه و بی طرفی مرجع نظارت) بستگی دارد. دستاورد های اصلی پژوهش حاضر، تبیین یکی از ریشه های بحران در نظام انتخاباتی کشور، کمک موثر به اصلاح نظام انتخابات در ایران و گسترش توسعه سیاسی در کشور خواهد بود.

    کلید واژگان: جمهوری اسلامی ایران, شورای نگهبان, نظارت بر انتخابات, نظام انتخاباتی, مقام رهبری
    Majid Bozorgmehri *, Navid Rassouli

    Holding elections in democratic societies is the most obvious symbol of popular participation in the right to self-determination. According to Article 6 of the Constitution of the Islamic Republic of Iran (IRI), the affairs of the country must be governed by citizen participation in the election of the President, members of the Islamic Consultative Assembly (Majles-e shorā-ye eslāmī, the Parliament) deputies and the like. In 2016, the current Supreme Leader (Rahbar), Ayatollah Khamenei announced the general policies of the elections and signaled the implementation of paragraph 1 of Article 110 of the Constitution that were determined after consultation with the Expediency Discernment Council of the System (Majma-e tashkhis-e maslehat-e nezām), which was established in 1988 to resolve conflicts between the Guardian Council (Shorā-ye negahbān) and the Parliament. These efforts show the importance of the elections in the IRI’s political system to ensure the rights of the electors and citizens involvement in politics by providing them with opportunities to influence public policy by their votes.The Guardian Council is one of the IRI’s supervisory bodies, which was created on 20 February 1980 by the decree of Imam Khomeini, the founder of the IRI and its first Supreme Leader.The Guardian Council consists of six jurists appointed by the Supreme Leader, and six jurists who are appointed through the nomination of the head of the Judiciary and the approval of the Islamic Consultative Assembly (ICA). According to Article 99 of the IRI’s Constitution, the Guardian Council is given the responsibility of monitoring referendums and the elections for the Assembly of Experts of the Leadership (Majles-e khobregān-e rahbari), the presidency, and the Islamic Consultative Assembly. The GuardianCouncil’s crucial task is to oversee the entire election process including scrutinizingthe qualifications of the candidates, and so on.The electionmonitoring authority must have the appropriate characteristics required for rigorously and utmostly safeguarding the integrity of the election, and the rights of voters and candidates. The principles of the independence of a supervisory authority from the executive branch, and its impartiality are among the essential features that the Guardian Council as the main election monitoring authority should possess. The twin objectives of this research are to contribute to the discussions of constitutional rights and the issue of election supervision in the IRI, and to evaluate one of the fundamental ambiguities or doubts in the country's electoral system. One of the issues raised is that according to the clarity of the principles of the constitution, especially Article 60, which describes the key officials of the executive branch and the mechanism of appointing the members of the Guardian Council, the degree of the independence of the election monitoring authority from the main components of the executive branch is insufficient and flawed. The Constitution of the Islamic Republic of Iran does not provide a clear definition of the executive branch. However, the issue of executive authorities in the country has been mentioned and explained in Articles 57, 60, 110 and 113 of the Constitution. According to Article 60, "the functions of the executive, except in the matters that are directly placed under the jurisdiction of the Leadership by the Constitution, are to be exercised by the president and the ministers." Thus, Article 60 explicitly states that the exercise of executive power through the Supreme Leader is more effective than the powers of the president and the ministers. From this point of view, the IRI’s executive branch has two pillars, one of which is its leadership position led by the president and the cabinet. Article 113 declares that "after the office of Leadership, the President is the highest official in the country. His is the responsibility for implementing the Constitution and acting as the head of the executive, except in matters directly concerned with (the office of) the Leadership." Article 113 twice explicitly mentions the position of the Supreme Leader as an important pillar of the executive branch in the country, once when it stipulates "after the Supreme Leader" and for the second time when it specifies, "except in matters directly related to the Supreme Leader". It is clear that the IRI’s election monitoring authority is independent only from one pillar of the executive branch (i.e., the president and the cabinet), but it is not independent from the other important and influential pillar of the executive branch. The impartiality of the supervisory authority could not be assured in all circumstances because of the fact that it somehow owes its existence to the second powerful pillar of the executive branch. The research questions to be addressed in this article are: 1. To what extent is the Guardian Council, as the main authority for monitoring elections in the country, independent from the executive branch? 2. What are the effective solutions to eliminate the shortcomings of the process of monitoring electoral system in Iran? In the hypothesis, it is asserted that the integrity of the election and the observance of the rights of the voters and candidates are influenced by the nature of the election monitoring authority, particularly its independence from the executive branch and its  impartiality. For hypothesis testing, the authors use the method of qualitative conceptual content analysis to study official documents such as the Constitution, and opinions of different legal experts as well as the views expressed by researchers who have analyzed the shortcomings of the country’s election process. The findings of the present study will contribute to the discussions of some of the inadequacies of the country's electoral system, and the efforts aimed at the reform of the electoral process needed for political development in the country.

    Keywords: Islamic Republic of Iran, Guardian Council, Election Monitoring, Electoral system, Supreme Leadership
  • مجید بزرگمهری*، حاکم قاسمی
    هدف

    تغییرات اخیر و قابل توجه در سیاست خارجی عربستان سعودی از موضع تهاجمی در قبال ایران و سوریه به سیاست گفتگو و تعامل، به ویژه پس از روی کار آمدن دمکرات ها در ایالات متحده، سوالاتی را در مورد دلایل این تغییرات ایجاد می کند این در حالی است که مقامات سعودی پیشتر اعلام کرده بودند مذاکره با ایران بی فایده و عملا امکان پذیر نیست.  هدف مشارکت در مطالعات جهان اسلام و ارزیابی سیاست خارجی دو قطب بزرگ جهان اسلام، ایران و عربستان سعودی. سوال اصلی: تبیین دلایل تغییرات آشکار و قابل توجه سیاست خارجی عربستان در قبال ایران.

    روش شناسی

    به عنوان یک چارچوب روش شناختی از روش تحلیل محتوای اسناد استفاده شده است.

    یافته ها

    به قدرت رسیدن دمکرات ها در آمریکا و عزم ایران بر سیاست های خود،  رویکرد سیاست خارجی عربستان را تغییر داده است.

    نتیجه گیری

    کاربرد نظریه چارچوب تحلیلی سیاست خارجی که امکان  بهره گیری از مفروضات نظریات واقع گرایی و سازه انگاری را مهیا ساخت به ما اجازه داد تا مجموعه عوامل اصلی تاثیرگذار در تغییر رویکرد سیاست خارجی عربستان در قبال ایران را تحلیل کنیم. نظرات و دیدگاه های کارشناسان و همچنین مواضع رسمی و غیر رسمی ریاض اساس مطالعه ما را شکل داده است. در نهایت چند توصیه عملی را مورد بحث قرار داده ایم که به ایجاد فضای همکاری بیشتر بین ریاض و تهران کمک می کند.

    کلید واژگان: جهان اسلام, عربستان سعودی, ایران, آمریکا, سیاست خارجی
    Majid Bozorgmehri *, Hakem Ghasemi
    Objective

    The recent and significant shifts in Saudi foreign policy from an aggressive stance towards Iran and Syria to a policy of dialogue and engagement especially after the Democrats came to power in USA, raise questions about the reasons of the shifts. While Saudi officials have previously declared that the negotiation with Iran is useless and not possible, today they try to recover their relations with Tehran. Accordingly, the present study aims to evaluate the foreign policy of these two major poles of the Islamic world, and therefore, seeks to elaborate the reasons of the conspicuous and significant shifts of Saudi foreign policy towards Iran.

    Method

    As a methodological framework, the study uses the method of document content analysis. The opinions and views of experts as well as the official and unofficial positions of Riyadh have shaped the basis of our analysis.

    Results

    The Democrats' rise of power in USA as well as Iran's determination on its policies have changed Saudi foreign policy.

    Conclusion

    Numerous factors have led to this change in Saudi Arabia's approach, including accepting Iran's regional power and surrendering to the realities of new regional circumstances.

    Keywords: Saudi Arabia, Foreign Policy, Iran, Democrats in USA
  • مجید بزرگمهری*، وحید مولایی، حاکم قاسمی
    هنجارسازی بر اساس تحولات روز حقوق بشری، گام مهمی در راستای تحقق حقوق زنان در کشورهای اسلامی بوده است. ارزیابی سه شاخصه نظام توسعه در جهان امروز در بحث حقوق زنان شامل توسعه جنسیتی، مقابله با نابرابری جنسیتی و مقابله با شکاف یا فاصله جنسیتی، محورهای اصلی تبیین کننده همسویی و ارتقاء حقوق زنان در کشورها و اعضای سازمان همکاری اسلامی است. سازمان همکاری اسلامی تلاش نموده است تا درک خود از حقوق زنان را بر مبنای شریعت اسلامی، عرف و معاهدات بین المللی در چارچوب سند تاسیس سازمان، اعلامیه «اوآگادوگو»، سال 2005 و برنامه عمل سازمان در خصوص ارتقاء حقوق زنان و اسناد متعدد دیگر ارایه دهد. هدف اصلی مقاله آگاهی از فرایند تحول حقوق زنان در جهان اسلام و شناخت مواضع و عملکرد سازمان همکاری اسلامی در این زمینه است. با استناد به اسناد سازمان همکاری اسلامی، حقوق زنان در جهان اسلام با توجه به سه شاخصه توسعه حقوق زنان، در دو دهه اخیر چه تغییرات و تحولاتی را پشت سر گذاشته است؟ روش این مطالعه متکی بر رویکرد توصیفی تحلیلی و تحلیل محتوای اسناد بوده است. داده ها از اسناد درجه یک سازمان همکاری اسلامی و گزارش های مستند این سازمان استخراج و مبنای تحلیل ها قرار گرفته است.
    کلید واژگان: سازمان همکاری اسلامی, حقوق زنان, توسعه پایدار, جهان اسلام
    Majid Bozorgmehri *, Vahid Mollaye, Hakem Ghasemi
    Assessing the three characteristics of the development in the world today regarding to women's rights, including gender development, combating gender inequality and combating the gender gap, are the main axes explaining the alignment and promotion of women's rights in countries and members of the Organization of Islamic Cooperation(OIC).OIC has tried to present its sympathetic of women's rights in accordance with Islamic law and international custom and treaties through the documents like, the 2005 Ouagadougou Declaration and the Organization's Action Plan for the Promotion of Women's Rights and various other documents. . In the 7th Conference of Islamic Ministers on "The Role of Women in Promoting Development for Member States" in the session entitled "Empowerment of Women in Member States: Challenges and Prospects" in 2018, 16 important resolutions on improving the legal, economic, social and Women's security were adopted. The major question of the research is the evaluation of women's rights in the policies of the Islamic Cooperation Organization during the last two decades. The member countries of the Organization of Islamic Cooperation, in spite of structural differences in economic, cultural and legal levels, have encouraged the three indicators of development in women's rights in line with human rights developments in the world.The method of the study is based on the descriptive-analytical approach as well as the content analysis. Relying on original documents of OIC and reports has been the basis of data and analysis.
    Keywords: OIC, Women`s Rights, Development, Islamic World
  • محمدرضا کرمی فرد، مجید بزرگمهری*، حاکم قاسمی، فرهاد درویشی، غلامعلی رجایی

    تجزیه و تحلیل تبلیغات در منازعات معاصر بدون درک مفهوم و ابعاد دو قالب تبلیغات جنگی شامل "روش های جنگ روانی" و یا مقوله "روش های پروپاگاندایی" امکان پذیر نیست. جنگ 8 ساله ایران و عراق نمونه ای از این منازعات است که تبلیغات جنگی در دو قالب جنگ روانی و پروپاگاندا، نقش مهمی را در آن ها ایفاء کرده است. پرسش محوری پژوهش اینست که روند تبلیغات جنگی در جنگ هشت ساله عراق و ایران در کدامیک از قالب ها شامل روش های جنگ روانی و یا روش های پروپاگاندایی قابل ارزیابی است؟ تببین نظری ابعاد و روش های جنگ روانی از یکسو و روش های پروپاگاندایی از سوی دیگر چارچوب نظری این تحقیق را تشکیل می دهد. فرضیه تحقیق بر این نکته اذعان دارد که سیاست های تبلیغاتی طرفین منازعه از روش های هر دو قالب یعنی جنگ های روانی و پروپاگاندا بهره برده اند. در این راستا دولت عراق در دوره جنگ، توفیق بیشتری در عرصه کاربرد روش های جنگ روانی و پروپاگاندا علیه طرف خصم خود داشته است.پژوهش حاضر تلاش دارد تا با روش توصیفی - تحلیلی و تحلیل محتوای اسناد و با گردآوردی داده ها و اطلاعات لازم به شیوه کتابخانه ای، تحولات تبلیغات جنگی را طی جنگ مزبور مورد بررسی قرار دهد و تجربه گذشته را برای مسیر آینده روشن سازد.

    کلید واژگان: تبلیغات جنگی, پروپاگاندا, ایران, عراق, آمریکا
    MohammadReza Karami Fard, Majid Bozorgmehri *, Hakim Ghasemi, Farhad Darvishi, GholamAli Rajaee

    Analysis of propaganda in contemporary conflicts is not possible without understanding the concept and dimensions of two forms of war propaganda, including "methods of psychological warfare" or the category of "propaganda methods". The eight-year Iran-Iraq war and the two wars known as the First and Second Persian Gulf Wars in the last four decades in the West Asian region are examples of these conflicts in which war propaganda in the form of psychological warfare and propaganda has played an important role.The central question of the research is that the process of war propaganda in the eight-year war between Iraq can be evaluated in which formats, including psychological warfare methods or propaganda methods?Theoretical explanation of the methods of psychological warfare on the one hand and propaganda methods on the other hand constitutes the theoretical framework of this research.The research hypothesis acknowledges that the propaganda policies of the parties to the conflict have used the methods of both forms, namely psychological warfare and propaganda. In this regard, the Iraqi government in the Iran-Iraq war has been more successful in using psychological warfare and propaganda methods against their enemy.The present study tries to study the developments of war propaganda during the mentioned war by descriptive-analytical method and comparative view and by collecting the necessary data and information in a library manner.

    Keywords: War, Propaganda, Iraq, Iran, USA
  • کامران ربانی صدر*، حاکم قاسمی، مجید بزرگمهری

    جمهوری خلق چین و اتحادیه اروپا در خصوص مباحثی همچون جایگاه دولت در اقتصاد و حقوق بشر چینی اختلاف‌نظرهای ژرفی دارند، اما باید اذعان داشت که طی سالیان اخیر، دو طرف به دلیل برخورداری از اقتصادهایی پویا و مکمل که بیشترین درصد ادغام خارجی در سطح جهان را به خود اختصاص داده‌ است، همکاری‌های راهبردی قابل‌توجهی را ارایه داده‌اند. شایان ‌گفتن است، همکاری‌های دو طرف که بیش از هر عامل دیگری در زمینه تجارت و سرمایه‌گذاری مستقیم اقتصادی بوده است، به‌نوبه خود سبب شده تا نوع روابط ایالات‌متحده و اتحادیه اروپا تا حدود زیادی تحت تاثیر روابط اقتصادی پکن و اتحادیه اروپا قرار گیرد. با توجه به این تحولات، پرسشی که نگارنده پژوهش حاضر با رویکردی توصیفی - تحلیلی و با تاسی از مفروضات نظری «نهادگرایی لیبرال» درصدد پاسخ به چرایی آن برآمده، چنین ترتیب‌بندی شده است که «تاثیرات پیدا و پنهان گسترش روابط اقتصادی و تجاری چین و اتحادیه اروپا بر روابط ایالات‌متحده و اتحادیه اروپا چگونه ارزیابی می‌شود؟». فرضیه‌ای که از پرسش فوق مطرح شده ناظر بر آن است که از یک‌سو تاکید بر سیستم چندجانبه‌گرایی مبتنی بر قوانین بین‌المللی منجر به ایجاد تعهد مشترک میان مقامات چینی و اروپایی شده است و از سوی دیگر با انتخاب «پرزیدنت ترامپ» که بر راهبرد حمایت‌گرایی و خروج از توافق‌نامه‌های تجاری تاکید کرده است، روابط اروپا با واشنگتن تا حدود زیادی رو به سردی نهاده است. برآیند دگردیسی‌های رخ‌نموده آن است که تقویت روابط چین و اتحادیه اروپا موجب کم‌رنگ شدن روابط اتحادیه اروپا و ایالات‌متحده شده است.
     

    کلید واژگان: چین, اقتصاد, ایالات متحده, تجارت, اتحادیه اروپا, نهادگرایی نولیبرال
    Kamran Rabani sadr*, Hakem Ghasemi, Majid Bozorgmehri

    Although the People's Republic of China and the European Union have deep differences on issues such as the position of the state in the Chinese economy and human rights, it must be acknowledged that in recent years the two sides have enjoyed the most dynamic and complementary economies. They have engaged in global integration, bringing to the fore significant strategic cooperation. It is worth noting that the cooperation between FEMA, which has been more than any other factor in trade and direct economic investment, in turn has led to a large impact on the type of US-EU relations between Beijing and the EU. The question posed by the author of the leading research with a descriptiveanalytical approach and based on the theoretical assumptions of liberal institutionalism seeks to answer why it is arranged in such a way that the visible and hidden effects of expanding economic and trade relations between China and the EU on How is the relationship between the United States and the European Union assessed? The hypothesis raised by the above question suggests that, on the one hand, the emphasis on a multilateral system based on international law has led to a common commitment between Chinese and European officials, and that, on the other hand, President Trump has chosen a strategy. Protectionism and withdrawal from trade agreements have emphasized that Europe's relations with Washington have largely cooled. The result of the transformation that has taken place is that the strengthening of Sino-EU relations has weakened EU-US relations.

    Keywords: China, economy, US, trade, EU, neoliberal institutionalism
  • ابراهیم یوسفی راد، مجید بزرگمهری*، عباس هاشمی، قربان علی قربانزاده سوار

    انتخاب دونالد جی ترامپ به سمت ریاست جمهوری امریکا در 8 نوامبر 2016، پرسش های فراوانی را در مورد آینده سیاست خارجی آمریکا به وجود آورد؛ ازجمله اینکه انتخاب رهبری که در سخنرانی های انتخاباتی اش بسیاری از اصول دیرینه سیاست خارجی آمریکا را رد می کرد، ممکن است چه تاثیری بر آینده رویکرد آمریکا به جهان داشته باشد، به ویژه اینکه دولت ترامپ، میراث جمهوری خواهان، دموکرات ها، و باراک اوباما را هم با خود داشت. پرسشی که مطرح می شود این است که «آیا در سیاست خارجی کلان و راهبردی آمریکا در دوران چهارساله ترامپ، شاهد تغییرات بنیادین و اتخاذ الگوهای جدید در سیاست خارجی بوده ایم، یا سیاست یادشده، ادامه روند پیشین بوده است؟ در این پژوهش از روش توصیفی تحلیلی و مراجعه به نظرات صاحب نظران استفاده شده و سعی شده است در پرتو یک چارچوب مفهومی ترکیبی، سیاست خارجی آمریکا در عصر کوتاه ترامپ ارزیابی شود. ترکیبی از دیدگاه های واقع گرایانه، نوع نخست، و شباهت های خانوادگی می تواند برای تبیین تداوم راهبردهای کلان سیاست خارجی آمریکا در دوره ترامپ، راهگشا باشد. بنابراین، هدف اصلی این پژوهش، کمک به مطالعات آمریکاشناسی در حوزه مطالعات روابط بین الملل و ارایه تصویر دقیق تری از روند سیاست خارجی آمریکا برای مقامات ایران در دوره ترامپ است.

    کلید واژگان: دونالد ترامپ, سیاست خارجی آمریکا, جمهوری خواهان, دموکرات ها
    Ebrahim Youssefi Rad, Majid Bozorgmehri *, Abbas Hashemi, GhorbanAli Ghorbanzadeh Savar

    The election of Donald J. Trump as President of the United States in November.08.2016 raised many questions about the future of American foreign policy, including the effect of electing a leader who rejected many of the long-standing principles of American foreign policy in his campaign speeches. Given that the Trump administration carried the heritage of Republicans and Democrats in foreign policy, what could be the future of US foreign policy? Perhaps many observers would conclude that Trump's foreign policy lacked any particular structure, coherence, or strategy in recognizing a president like Donald Trump. He lacked the usual order and sudden changes in the course of action.In foreign policy, Trump has pursued an America First agenda, withdrawing the US from the Trans-Pacific Partnership trade negotiations, the Paris Agreement on climate change, and the Iran nuclear deal. He imposed import tariffs which triggered a trade war with China, moved the US embassy in Israel to Jerusalem, and withdrew US troops from northern Syria. Trump met with North Korean leader Kim Jong-un three times, but talks on denuclearization broke down in 2019. In addition to these cases, expressing friendships with Putin, peace talks with the Taliban, ignoring human rights issues in relations with Saudi Arabia, unilateralism in many policies, and disregard for the views of its key European allies, among many other cases, all evoke a picture of foreign policy confusion.The question that arises is whether we have witnessed fundamental changes and the adoption of new models in foreign policy in the macro and strategic foreign policy of the United States during the four years of Trump, or has this policy been a continuation of the previous trend? .In this research, the descriptive-analytical method and referring to the opinions of experts have been used. An attempt has been made to evaluate US foreign policy in the short period of Trump in the light of a combined conceptual framework. A combination of realistic theories, the first type, and family similarities can help explain the continuation of major US foreign policy strategies under Donald J. Trump`s administration.The ultimate goal is to assist American studies in the field of international relations courses and to provide a clearer picture of US foreign policy"

    Keywords: Donald J Trump, US Foreign Policy, Realism
  • ابراهیم یوسفی راد، مجید بزرگمهری*

    مسئله ایران در سیاست خارجی آمریکا، تابع دستور کار کلانی است که به صورت فرادولتی و توسط ساختار های نهادی این کشور تبیین شده است. راهبرد مهار ایران و کاهش نفوذ آن در منطقه غرب آسیا و یا تلاش برای فروپاشی آن به یکی از اولویت های اصلی در سیاست خارجی آمریکا تبدیل شده است. دولت های مختلف آمریکا به طور معمول در مواجهه با ایران از گزینه های متعدد موجود در جعبه ابزار سیاست خارجی ایالات متحده از جمله تحریم های اقتصادی، انزوای سیاسی و تهدید نظامی استفاده کرده اند. ایالات متحده برنامه موشک های بالستیک، حمایت مالی و تسلیحاتی ایران از گروه های نیابتی در منطقه و برنامه هسته ای ایران را تهدیدی آشکار برای منافع امریکا و متحدانش می داند و براساس این برداشت، سیاست های خود را در برابر ایران تنظیم می کند. سوال محوری ما عبارت از اینست که وجوه اشتراک سیاست های آمریکا در قبال ایران در ادوار ریاست جمهوری جمهوری خواهان و دمکرات ها  طی سال های 2001-2020 چه بوده است؟  فرضیه ما بر این گزاره استوار است که  تفاوتی میان جمهوری خواهان و دمکرات ها در سیاست کلان امریکا در رویکرد مقابله با ایران وجود نداشته و وجه مشترک اصلی سیاست آمریکا دراین دوره، تلاش برای مقابله،  مهار و یا فروپاشی  نظام سیاسی  جمهوری اسلامی ایران  بوده است. روش پژوهش، تحلیل محتوای اسناد است که با تکیه بر اسناد، گزارش ها و دیدگاه های صاحب نظران، رویکرد سیاست خارجی امریکا تحلیل می گردد.

    کلید واژگان: ایران, سیاست خارجی آمریکا, روسای جمهور دمکرات و جمهوری خواه, خاور میانه, سیاست مهار
  • مجید بزرگمهری*

    موضوع روابط ترکیه و اسراییل از جمله مباحث مهم مطالعات منطقه ای، خاورمیانه و جهان اسلام محسوب می شود. جمهوری ترکیه اولین کشوردر میان کشورهای اسلامی خاورمیانه بود که در سال 1949م رژیم صهیونیستی را با نام اسراییل به عنوان یک دولت به رسمیت شناخت و روابط دیپلماتیک با آن برقرار نمود. روابط دو کشور، دارای ماهیت راهبردی بر اساس نیازهای امنیتی دو طرف است. به رغم بروز تغییرات سیاسی در ترکیه و روی کار آمدن حزب عدالت و توسعه که یک حزب با ماهیت و سیاست اسلامی است این روابط همچنان ادامه یافته است. دولتمردان اسراییل از هر حزب ، از جمله حزب راستگرای افراطی لیکود به رهبری بنجامین نتانیاهو،نیز مستمرا سیاست حفظ روابط با ترکیه را تعقیب کرده اند. قرارداد همکاری نظامی امنیتی دو کشور از سال 1996 تا کنون فعال است و ملغی نشده است. سوال محوری ما ازچیستی عوامل همگرایی و واگرایی روابط ترکیه و اسراییل در دو دهه اخیر (2000-2019) می باشد. در این تحقیق با تکیه بر نظریه مجموعه امنیتی منطقه ای، چهارچوب روابط ترکیه و اسراییل تحلیل شده است وروش تحقیق ، توصیفی تحلیلی و تکیه بر اسناد و گزارش های متخصصان موضوع بوده است. نتیجه نهایی تحقیق عبارت از اینست که در شرایط فعلی ترکیه و اسراییل سیاست اتحاد و همکاری خود را ادامه می دهند هرچند که این اتحاد از انسجام کافی برخوردار نیست و هر دو طرف از اهرم فشار برای اجبار به همسویی طرف مقابل در شرایط خاص استفاده می کند.

    کلید واژگان: ترکیه, اسرائیل, خاور میانه, جهان اسلام
    Majid Bozorgmehri *

    The topic of Turkish-Israeli relations is considered as one of the important issues in the regional, Middle East and Islamic world studies. The Republic of Turkey was the first country among the Islamic countries in the Middle East that has recognized the Zionist regime as a country and has established diplomatic relations with it in 1949. Relations between the two countries have a strategic nature based on the security needs of both sides. These relations have continued despite the political changes in Turkey and the emergence of the AKP, a party of an Islamic nature and policy.Israeli officials from every party, including Benjamin Netanyahu''s far-right Likud party, have pursued the policy of maintaining ties with Turkey. The military-security cooperation agreement between the two countries has been in force since 1996 and has not been repealed.Our major question is structured on the convergence and divergence factors, which have shaped the nature of Turkish-Israeli relations during the two last decades (2000-2019). Based on the theory of regional security complex, the framework of Turkish-Israeli relations has been analyzed. The descriptive-analytical model has been opted as the research method. Our analysis is relied on the documents, comments and reports of the experts.The concluding remarks state that in the current situation, Turkey and Israel continue their policy of alliance and co-operation, although this alliance is not sufficiently coherent and both sides use their leverages to force the other party to co-operate in certain circumstances.

    Keywords: Turkey, Israel, Middle East, Islamic World, Zionism
  • Majid Bozorgmehri*, Fatemeh Mir Hosseini

    The AKP’s policy towards Palestine is the main core of this article. The Turkish authorities have tried to play as the mediator in the Palestinian-Israeli conflict and have attempted through various political and economic initiatives to support a peace agreement between both sides. However, after the 2008 Gaza war, the AKP government’s foreign policy stance towards Israel began to change, at least officially. This war, alongside to other events such as 2009 Davos, the 2010 Low Chair and the 2010 Mavi Marmara, produced a public political conflict in the Turkish-Israeli relations. This tension extended from the 2008 Gaza war until the normalization deal between the two countries in June 2016. But this political tension did not have very impact on the other current fields of cooperation between Ankara and Tel Aviv. This emphasizes clearly that both countries were pragmatic in maintaining efficient and strategic ties. The major research question can be stated as the following: What has been the Turkish government's policy on the Palestinian issue between 2002-2020? In addition we want to assess the proximity and distance of Turkey's policies from Iranian perspectives and positions. In order to provide a deep analysis, away from repetition, speeches or the bias to one of the parties, this research is relying on proofs and investigations. Based on a documentary research, we attempt to form our analysis by a content analysis combined with a descriptive explanatory.

    Keywords: Turkish Foreign Policy, Palestinian Issue, Israel, Constructive theory, Iran
  • شهلا نجفی، مجید بزرگمهری*

    مواضع و سیاست خارجی قدرت های بزرگ همواره تاثیرات ملموسی را درعرصه نظام بین المللی و نظام های منطقه ای داشته است. بحران یمن درسال 2011 از یک سو ناشی از مسایل ملی و مشکلات داخلی و نارضایتی مردم و از سوی دیگر متاثر از تحولات منطقه ای و فراملی، آغاز شد و از سال 2015 با ورود بازیگران فراملی شکل جدیدی به خود گرفت. درمیان بازیگران فراملی، ایالات متحده آمریکا ، ایتلاف عربی به رهبری عربستان سعودی، امارات و ایران نقش پررنگ تری نسبت به سایر بازیگران دارند. سوال اصلی اینست که سیاست و مواضع ایالات متحده آمریکا در قبال بحران یمن چگونه ارزیابی می گردد؟ فرضیه تحقیق اعلام می دارد که سیاست اصلی آمریکا، ایجاد موازنه قوا میان عربستان و ایران و و در این راستا دامن زدن به تنش و درگیری میان طرف های درگیر برای کاهش توان ایران و وابستگی بیشتر عربستان به غرب است . رویکرد آمریکا حاکی از آنست که تشدید تنش ها باعث افزایش وابستگی کشورهای عربی جنوب خلیج فارس به غرب و تسلیحات آمریکایی می گردد و منابع نفتی و انسانی کشورهای اسلامی منطقه در مسیر نابود سازی یکدیگر هزینه می گردد، سیاستی که اسراییل نیز شدیدا آنرا دامن می زند. درپژوهش حاضر با استفاده از روش توصیفی-تحلیلی وتحلیل اسناد، درصدد تحلیل داده ها هستیم. چهارچوب نظری پژوهش معطوف به بهره گیری از نظریه نظام های منطقه ای کانتوری واشپیگل به ویژه مبحث سیستم بازیگران خارجی مداخله گر می باشد. هدف نهایی تحقیق، کمک به دستگاه سیاست خارجی ایران برای برنامه ریزی در سیاست های منطقه ای است.

    کلید واژگان: آمریکا, بحران یمن, عربستان سعودی, ایران, خاور میانه
    Shahla Najafi, Majid Bozorgmehri *

    The positions and foreign policies of great powers have always had a tangible impact on the international and regional systems. The Yemeni crisis began in 2011 on the one hand due to national issues and internal problems and popular dissatisfaction, and on the other hand due to regional and transnational developments, and took on a new form in 2015 with the arrival of transnational actors. Among the transnational actors, the United States, the Arab League led by Saudi Arabia, the UAE, and Iran play a more prominent role than the other actors. The main question is how the US policy and position on the Yemeni crisis is assessed? The research hypothesis states that the main policy of the United States is to create a balance of power between Saudi Arabia and Iran, and in this regard, to provoke tensions and conflicts between the parties involved to reduce Iran's power and Saudi Arabia's greater dependence on the West. The US approach suggests that escalating tensions are increasing the Arab Gulf states' dependence on the West and US weapons, and that the oil and human resources of the Islamic countries in the region are being spent on destroying each other, a policy that Israel strongly encourages. In the present study, we are trying to analyze the data using descriptive-analytical methods and document analysis. The theoretical framework of the research is focused on using the theory of regional contour and SPIEGEL systems, especially the system of intervening foreign actors. The ultimate goal of the study is to assist the Iranian foreign policy apparatus in planning regional policies.

    Keywords: USA, Yemen Crisis, Saudi Arabia, Iran, Middle East
  • مجید بزرگمهری*، سمیه آقاجانی، مریم افشار
    جنبش حوثی ها از دهه نود سده پیشین، فعالیت های خود برای احقاق حقوق قومی مذهبی در یمن آغاز کرده بود ولی به دنبال وقایع بهار عربی و به طور خاص ازسال 2015 که یمن درگیر جنگ داخلی فراگیر شد، جنبش حوثی ها تحت حمایت سیاسی ایران تبدیل به یک بازیگر اصلی درصحنه معادلات یمن و منطقه گردید. حوادث پی در پی در این کشور به ویژه جنگ داخلی و حضور نیروهای ایتلاف به رهبری عربستان سعودی بحران های انسانی گسترده ای را در این سرزمین فقیر رقم زد. طبیعتا انتظ ار می رفت سازمان همکاری اسلامی با ورود به موضوع ، بحران را به نحوی انسانی و عادلانه تحت کنترل درآورد تا جلوی خونریزی و بحران های عظیم انسانی نزد مسلمانان گرفته شود. اما با گذشت نزدیک چهار سال، به نظر می رسد که سازمان همکاری اسلامی نقش موثری و حتی حداقلی را برای حل این بحران ایفاء نکرده است و بجای استقلال در سیاست ها، سایه مواضع و سیاست های یکجانبه عربستان سعودی بر بدنه این سازمان بین المللی علیه حوثی ها و ایران سنگینی می کند. آیا سایه سنگین مواضع و سیاست های عربستان سعودی علیه حوثی ها و ایران ،بر پیکره نظام تصمیم گیری این سازمان بین المللی حاکمیت داشته است.؟ در این نوشتار مواضع اجلاس سران، اجلاس وزرای امورخارجه ، و سایر نهادهای مرتبط و مواضع دو دبیر کل سازمان، استخراج، تخلیص، بررسی و تحلیل شده است. روش این تحقیق ،تحلیل محتوای اسناد و تکیه کامل بر اسناد سازمان می باشد.
    کلید واژگان: یمن, سازمان همکاری اسلامی, عربستان سعودی, ایران, جهان اسلام
    Majid Bozorgmehri *, Somayeh Aghajani, Maryam Afhshar
    The Organization of Islamic Cooperation is the second largest intergovernmental organization after United Nation in terms of membership and is mantle of collective voice of the Muslim world. The OIS is supposed to safeguard and protect the interests of the Muslim world in the spirit of promoting international peace and harmony. This article mainly focuses on the role of OIC in ongoing conflict in Yemen. Nowadays, the Houthis play an outstanding role in the Yemeni political and regional equations. Since the start of Saudi-led airstrikes, Muslim countries have been asking OIC to intervene as mediator for bringing peace and normalcy in Yemen. It is a historic opportunity for OIC for de-stigmatizing itself of being a moribund organization. The article examines the heavy shadow of Saudi Arabia`s intentions on the positions of the Organization of Security Cooperation to counter Iran's influence in Yemen (2015-2019) How can we assess the policies and the positions of OIC on this very important case? If is the OIC manipulated or affected by the policies of Saudi Arabia? The context analysis is opted as methodology and due to its up-to-date and rich documented literature; it enjoys a distinct label in comparison of previous and old works.
    Keywords: Yemen, OIC, Saudi Arabia, Iran, Islamic World
  • علی کمیجانی*، محمدرحیم عیوضی، مجید بزرگمهری، قدیر نظامی پور
    هدف

    در طول سه دهه گذشته، تحول عظیمی در شیوه اداره و راهبری جوامع به وقوع پیوسته است. در راستای این تحول، جوامع در جریان گذار به «حکمرانی مطلوب» قرار دارند. بااین وجود، شکل و قالب دقیق این پارادایم نوین اداره و راهبری هنوز از صراحت و وضوح کامل برخوردار نمی باشد و مولفه های عمده آن با گذشت زمان نمایانتر و شفاف تر می گردد. ازاین روی، آینده پژوهی حکمرانی مطلوب به منظور نگاشت و تصریح سیمای حکمرانی مطلوب در راستای احیای عاملیت و مسئولیت انسانی در شکل بخشی آینده مطلوب در دستور کار و محور مطالعاتی پژوهش حاضر قرار گرفت.

    روش

    درپژوهش حاضر با بهره گیری از روش فراترکیب-به عنوان رویکردی نوین در عرصه مطالعات کیفی- ابتدا اصول، ارکان و نشانگرهای حکمرانی مطلوب مورد احصاء و ارائه  و سپس، تصویر جامع حکمرانی مطلوب مورد نگاشت و بازنمایی قرار گرفت.

    یافته ها

    بازپژوهی حکمرانی مطلوب از نقطه نظر آینده پژوهی حکایت از همگرایی و هم تکاملی استلزاماتی حکمرانی مطلوب پیرامون پنج اصل ماهوی پاسخگویی، شفافیت، مشارکت، حاکمیت قانون و کارآمدی و پنج رکن نهادی جامعه مدنی، حکومت، قانونگذاری، اجرایی و قضایی دارد. افزون براین، تبلور عملیاتی حکمرانی مطلوب ناظر به برهم کنش اصول در عرصه ارکان نیز پیرامون نشانگرهای مسئولیت پذیری در قبال باشندگان و آیندگان، دسترسی به اطلاعات، نظام انتخاب و انتصاب شایسته گزین، نظام حقوقی عادلانه، رویه ها و استانداردهای صریح تصمیم گیری، و... متجلی می گردد.

    نتیجه گیری

    بازخوانی آینده پژوهانه حکمرانی مطلوب به عنوان یک نظریه  مدیریتی-سیاستی و الگوی پارادایمی از ظرفیت ویژه آن در اداره و راهبری جوامع مدرن و همچنین حفظ و ارتقای سطح آزادی، رفاه و بهروزی نسل های معاصر و آینده  دلالت دارد.

    کلید واژگان: آینده پژوهی, آینده مطلوب, تصویرپردازی و شکل بخشی آینده, حکمرانی مطلوب
    Ali Komijani *, Mohammadrahim Eivazi, Majid Bozorgmehri, Ghadir Nezamipoor
    Purpose

    Over the last three decades, a quiet revolution has taken place in the way societies are to be ruled. In this line of change, the societies are in transition to good governance (GG). The exact profile of this new administration paradigm is still fuzzy, but with the passage of time, its essential characteristics become more clearly delineated. Therefore, the futuring of GG to map and clarify its comprehensive image in line with recovering the human agency and responsibility in shaping the desirable future was put on the agenda of the present study.

    Method

    Having applied meta-synthesis as a modern approach in qualitative research, the present study compiles the fundamental principles, pillars, and indicators of GG as well as maps and represents GG comprehensive image.

    Findings

    The investigation of GG from the viewpoint of futures studies indicates that the essentials of GG converge around five principles of accountability, transparency, participation, rule of law, and efficiency as well as five pillars of civil society, government, the legislature, executive, and judiciary. Furthermore, the GG indicators, resulting from operation of principles in the context of pillars, are realized through the responsiveness towards present as well as future generations, access to information, merit-based system for elections and appointments, just legal system, clarity of decision-making procedures and standards, etc.

    Conclusion

    The futuristic reading of GG as a managerial-political theory and paradigmatic pattern donates its specific capacity in steering of modern societies as well as maintaining and improving the freedom, welfare and well-being of present and future generations.

    Keywords: Futures Studies, Desirable Future, Future Imaging, Shaping, Good Governan
  • مجید بزرگمهری*، شهلا نجفی

    سیاست و مواضع دو عضو دایم شورای امنیت (فدراسیون روسیه و جمهوری خلق چین)، در برابر بحران یمن اهمیت ویژه ای دارد و این سوال را به وجود می آورد که «این دو قدرت جهانی سیاستی همسوی با غرب و حمایت از عربستان را در این بحران اختیار می کنند و یا اینکه مواضع ایران را که حمایت از جنبش حوثی ها است تقویت خواهند کرد؟». پرسش اصلی از «چیستی سیاست و مواضع دو قدرت جهانی عضو دایم شورای امنیت؛ یعنی روسیه و چین در قبال بحران یمن» است. به عنوان فرضیه به نظر می رسد پکن و مسکو حفظ روابط حسنه با عربستان را در بحران یمن در اولویت قرار می دهند. چین و روسیه ضمن حفظ سیاست بی طرفی، عملا از سیاست های عربستان و شورای همکاری خلیج فارس حمایت کرده اند. در این تحقیق با روش توصیفی - تحلیلی و تحلیل محتوای اسناد در صدد پاسخگویی به پرسش اصلی هستیم. وجه تمایز این تحقیق تکیه بر گزارش های مستند و بررسی ابعاد متنوع سیاسی، امنیتی و اقتصادی موضوع می باشد. در ارتباط با اسناد سازمان ملل که روایت رسمی مواضع دولت ها را ترسیم می سازد، متن تمامی قطعنامه های شورای امنیت و گزارش های "روند تصویب" که مرتبط با بحث بوده اند، استخراج، مطالعه و تحلیل شده است.

    کلید واژگان: یمن, فدراسیون روسیه, چین, شورای امنیت, ایران, عربستان سعودی
    Majid Bozorgmehri *, Shahla Najafi

    The Yemen conflict has been widely seen as an extension of the Iran–Saudi Arabia proxy conflict. Politics and Stance of Two Permanent Members of the Security Council, the Russian Federation and the People's Republic of China in the face of the Yemeni crisis are important in determining whether the two world powers exercise a pro-Western policy and support for Saudi Arabia or Iran's position? In the Syrian crisis, Russia was in line with Iran in maintaining the regime of Bashar al-Assad but here the situations are different. The key question is what are the policies and positions of the two permanent members of the Security Council, Russia and China, on the Yemeni crisis? In this research, by using descriptive-analytical method and document content analysis, we try to answer the main question. The focus of this research is to rely on documentary reports and examination of the various political, security and economic dimensions of the issue. The text of all Security Council resolutions and "Voting Process" reports that have been relevant to the discussion has been extracted, studied, translated and analyzed.

    Keywords: Russian Federation, China, Security Council, Iran, Saudi Arabia
  • مجید بزرگمهری، مریم نوروزی
    با توجه به فضای رقابت آمیز بازار نفت ، تحولات پی در پی  در خاور میانه و منطقه جنوب غرب آسیا، سیاست خارجی عربستان سعودی بنا به دلایل عدیده به ویژه  پس از به قدرت رسیدن  ملک سلمان  و افزایش قدرت بن سلمان ولیعهد پادشاهی، اهمیتی فوق العاده و تاثیر گذار در معادلات منطقه ای پیدا کرده است. تحلیل ریشه ای شکل گیری سیاست خارجی عربستان سعودی کمک مهمی به مطالعات منطقه ای خاور میانه و آسیای جنوب غربی ، و مطالعات سیاسی  جهان اسلام  می کند. سوال محوری این مقاله پیرامون ریشه یابی نحوه شکل گیری سیاست خارجی عربستان سعودی با تاکید بر عوامل داخلی تاثیر گذار می باشد. روش مطالعه، تحلیل محتوای اسناد و داده ها و تکیه بر اسناد و گزارش های مراکز رسمی و نظرات صاحب نظران در موضوع می باشد.   در نتیجه گیری مشخص شده است که عربستان سعودی  در چنبره عوامل متضاد داخلی، بجای ترجیح منافع ملی در دراز مدت ، مستمرا رویکرد افزایش وابستگی به غرب را در سیاست خارجی دنبال می کند.مسئله امنیت و حفظ حاکمیت  خانواده سلطنتی هدف اصلی سیاستگذاران ریاض است و تحقق آنرا صرفا با غوطه ور شدن افزون در تکیه به غرب  می دانند. غرب  و به طور خاص ایالات متحده آمریکا نیز با توجه به منافع اقتصادی و استراتژیک خود در منطقه حامی این رویکرد ریاض است. از آنجا که نقطه توجه ما، بررسی عوامل داخلی است، الگوی جعبه تصمیم سازی محور نظری تحقیق قرار گرفته است. تکیه بر گزارش های  میدانی و محافل بی طرف محور این تحقیق بوده است.
    کلید واژگان: خاورمیانه, عربستان سعودی, سیاست خارجی, جهان اسلام
    Majid Bozorgmehri, Maryam Norouzi
    Given the competitive environment of the oil market, successive developments in the Middle East and Southwest Asia, Saudi Arabia's foreign policy is of paramount importance for a number of reasons, especially after King Salman came to power and the rise to power of Crown Prince Ben Salman. And has found influence in regional equations. The radical analysis of the formation of Saudi foreign policy contributes significantly to the regional studies of the Middle East and Southwest Asia, and the political studies of the Islamic world. The central question of this article is about the roots of how Saudi Arabia's foreign policy is shaped by its emphasis on domestic factors. The study method is to analyze the content of documents and data and rely on the documents and reports of official centers and the opinions of experts on the subject. In conclusion, Saudi Arabia, instead of pursuing national interests in the long run, has consistently pursued a foreign policy approach to increasing its dependence on the West. Its realization is known only by the deep immersion in relying on the West. The West, and the United States in particular, supports Riyadh's approach, given its economic and strategic interests in the region. Since our focus is on internal factors, the model of the decision-making box is the theoretical focus of the research. Relying on field reports and neutral circles has been the focus of this research.
    Keywords: Middle East, Saudi Arabia, Foreign Policy, Islamic World
  • مجید بزرگمهری، سید مهدی طباطبایی
    حوزه قفقاز جنوبی متشکل از سه کشور آذربایجان، ارمنستان و گرجستان است. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و استقلال جمهوری های مذکور، بسیاری از اندیشمندان، این منطقه را در وضعیت خلاء قدرت ارزیابی کردند، به همین دلیل، این حوزه جغرافیایی توجه بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای همچون روسیه، اتحادیه اروپا، آمریکا، ایران و ترکیه را به خود جلب کرده است.
    ایران به واسطه تاریخ مشترک با قفقازجنوبی و همچنین جایگاه این منطقه از جهت ارتباط زمینی با فدراسیون روسیه و شمال اروپا، اهمیت زیادی برای این منطقه قائل است. بر پایه واقعیت های ژئوپلتیک و ژئواکونومیک، جمهوری اسلامی ایران نسبت به این منطقه به عنوان مکمل امنیتی و اقتصادی خود حساسیت زیادی نشان داده است.
    ترکیه از کشورهایی است که از ابتدای فروپاشی شوروی، نقش اساسی در منطقه قفقاز جنوبی ایفا کرده است. قرار گرفتن قفقازجنوبی در میان دو حوزه نزدیک دریایی (خزر و سیاه) ترکیه، باعث اهمیت مضاعف این منطقه برای این کشور شده است.
    سوال محوری این مقاله بررسی تطبیقی سیاست های ایران و ترکیه در قفقاز جنوبی بر پایه شاخص های مهم تاثیرگذار در معادلات منطقه ای است. در تدوین مقاله با بهره گیری از روش کتابخانه ای، ازاسناد به زبان ترکی برای تبیین دیدگاه های ترکیه استفاده شده است.
    علیرغم اینکه فروپاشی شوروی فرصت تاریخی را در اختیار ایران و ترکیه قرار داد تا با برقراری روابط و همکاری های نزدیک سیاست ها و اهداف خود را در قفقاز جنوبی پیش ببرند، اما سیاست توسعه طلبانه ترکیه و سیاست احتیاطی و مدارای ایران برای ایفای نقش در معادلات این منطقه، شرایطی را دامن زد که هر دو کشور توفیق کافی برای تاثیرگذاری در این معادلات را نداشتند؛ هر چند که ترکیه موفقیت بیشتری را در این عرصه کسب کرد. در واقع، قفقاز جنوبی بیشتر به نقطه تلاقی تضارب اهداف ایران و ترکیه از یکسو و آمریکا و روسیه از سوی دیگر تبدیل شد.
    کلید واژگان: قفقاز جنوبی, ایران, ترکیه, سیاست های منطقه ای, روسیه, شوروی
    Majid Bozorgmehri, Seyed Mehdi Tabatabaee
    Scholars of regional studies consider Transcaucasia (or the South Caucasus) as a region, which consists of three countries including Azerbaijan, Georgia and Armenia. After the collapse of the USSR, Iran and Turkey were to seek their own foreign policy in the South Caucasus based on all common points they had in this region. The main question is to study comparatively the foreign Policies of Iran and Turkey in the region.
    We can say that the most significant opportunity for these two countries has been the collapse of USSR and the most serious threat for them has been the risk of the presence of a third power in this region. However, according to the sequence of events addressed in this study, it seems that the most rigorous threat for Iran in the South Caucasus is the security problem and presence of Trans-regional powers, especially in Azerbaijan. In return, Iran, by paying more attention to Armenia, has converted this country into its own source of opportunities in previously mentioned region. Besides, on the one hand, Turkey, because of positive attitude of Azerbaijan to it, have attained a proper opportunity in the South Caucasus. On the other hand, the deadlock between Turkey and Armenia has been the main threat for Turkey’s foreign policy in the South Caucasus. Then Iran's foreign policy orientation has been trying to support Armenia as a barrier between Azerbaijan and its rival, Turkey. Iran's goal is to emphasize the corridor south to north through Armenia, in order to reduce its dependence on Turkey to connect with Georgia and Black Sea littoral states.
    Keywords: South Caucasus, Iran, Turkey, Regional Policies
  • مجید بزرگمهری *، مریم میرزایی
    در شرایطی که جمهوری خلق چین سیاست توسعه اقتصادی، صنعتی و تجارت خارجی را با سرعتی اعجاب آور دنبال می کند، نیاز این کشور به منابع انرژی فسیلی مانند نفت و گاز افزایش یافته و چنین رویه ای افزایش واردات این محصولات را از نقاط مختلف دنیا به ویژه خلیج فارس در پی خواهد داشت.
    محرک اصلی چین در فعال تر شدن آن در خلیج فارس، نیازهای انرژی و به موازات آن کم رنگ تر شدن نقش ایدئولوژی در سیاست جهانی پس از جنگ سرد است.
    سوال محوری این مطالعه به چگونگی سیاست چین در خلیج فارس می پردازد و در این راستا روند حضور این قدرت فرامنطقه ای در این حوزه استراتژیک انرژی بررسی می شود.
    به نظر می رسد به موازت افزایش نیاز به انرژی های فسیلی، چین حضور گسترده تری در خلیج فارس در قالب مراودات اقتصادی و بازرگانی و به صورت واردات نفت و صادرات کالا و خدمات به کشورهای منطقه خواهد داشت. در این مطالعه از روش توصیفی تحلیلی بهره گرفته شده است ودر ارائه داده ها سعی شده تکیه بر اسناد درجه یک باشد.
    کلید واژگان: جمهوری خلق چین, خلیج فارس, توسعه اقتصادی, نفت گاز, امنیت انرژی
    Majid Bozorgmehr *
    China’s rise is shaping up to be the most salient development of international politics and economics in the early 21st century ,and Beijing is increasingly searching for stable sources of energy to power its ballooning economy. This has meant that China’s relations with resource-rich Persian Gulf states have become more intensive even as Beijing has become more pragmatic in its approach to the region. Whereas once China viewed events in the Gulf region through the lens of its own revolutionary ideology, its relations with Middle Eastern nations are now driven more by energy concerns. Chinese state-owned oil companies are now aggressively bidding for contracts in the Gulf, and there is a clear Chinese presence in regional commerce.
    China’s pragmatism has also meant an emphasis on relations with new partners in the region at the expense of older ties. After 2001, China saw Iran as an attractive partner, due to its geographical proximity and potential to supply large volumes of oil. As our major question, we try to evaluate the causes of increasing China`s presence in the Persian Gulf. A descriptive and analytical method has been selected and to present a documented paper, we have tried to study the primary sources.
    Keywords: China, the Persian Gulf, Economic development, Gasoline, Petrol, Security
  • مجید بزرگمهری*، مهسا کیا رستمی
    نقض گسترده حقوق وآزادی های اساسی بشر ازجمله سرکوب سیاسی، تبعیض های اجتماعی ، عدم رواداری وتحمل دربرخورد با اقلیت ها (مذهبی، نژادی و...)، به حاشیه راندن هرگونه صدای مخالف ،یکی ازموجبات اساسی نضج وگسترش خشونت واقدامات تروریستی است. اما اعمال خشونت آمیزی که عموما تروریسم نامیده می شود مستقیم وغیر مستقیم – باعث نقض حقوق بشروآزادی های بنیادین شهروندان می شود.از سوی دیگر، با عنایت به اینکه مقابله با جرائم تروریستی باید به صورت سامانه مند ومداوم صورت گیرد ومستلزم اتخاذ تدابیرنسبتا شدید (درمقایسه باسایر جرایم ) است، همواره این نگرانی وجود داردکه دولت ها(حتی سامانه های مبتنی برمردم سالاری وحاکمیت قانون ) ازمسیراعتدال وعقلانیت خارج شده ودرچارچوب مبارزه باتروریسم، خود مرتکب نقض ویا تحدیدحقوق بشر شوند. سوال محوری این مقاله پیرامون بررسی ابعاد نقض حقوق بشر درپدیده تروریسم با تکیه بر نظریه سازه انگاری بررسی می شود. در این تحقیق، با رویکردی تبیینی و تکیه بر اسناد، از روش مطالعه کتابخانه ای استفاده شده است. یافته های تحقیق گویای آن است که اقدامات تروریستی با سلب حیات انسان های بی گناه وسازوکارمبارزه با آن نیز در مواردی با نقض حریم وحقوق فردی، ناقض حقوق بشر تلقی می شوند.
    کلید واژگان: تروریسم, سازوکارمبارزه با تروریسم, حقوق بشر, نقض حقوق بشر
نمایش عناوین بیشتر...
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال