به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

محمد کاظم علمی سولا

  • آذر کریمی*، عباس جوارشکیان، محمدکاظم علمی سولا

    شناخت معدومات و خبر از آنها در عموم نظام های هستی شناسانه و به طور خاص در فلسفه اصالت وجودی ملاصدرا با نظر به اصل مطابقت چالش آفرین است . علاوه بر اینکه خبر ایجابی از معدومات بر اساس قاعده فرعیه مناقشه برانگیز است. به عبارت دیگر خبر از معدومات هم به لحاظ معرفت شناسی، هم از جهت منطقی یعنی عقدالوضع و عقدالحمل و هم به لحاظ هستی شناسی یعنی وجود موضوع یا صفت پذیری، نیازمند تبیین فلسفی است. این مقاله بر آن است تا نشان دهد ملاصدرا بر اساس اصالت وجود و مساوقت وجود با شیئیت، چگونه می تواند با حفظ قاعده فرعیه و بر اساس اصل مطابقت از معدومات خبر دهد؟ ملاصدرا با ابتنا بر قدرت خلاقه ذهن و مفهوم سازی آن، به دو طریق درباره خبر از معدومات نظریه پردازی کرده است: الف)اختلاف حملین و ب) قضایای لابتیه. طریق دوم در بیان ملاصدرا با سوالاتی مواجه است از قبیل: 1)چیستی قضایای لابتیه؛ 2)چگونگی عقدالوضع قضایای لابتیه؛ 3)ملاک توسع دامنه قضایای لابتیه تا قضایای مربوط به واجب، که در اینجا مورد بحث قرار می گیرند. در این نوشتار به روشی تحلیلی و تفسیری نشان می دهیم اگرچه ملاصدرا در حل مشکل اخبار از معدومات به راهکار نفس الامر توجهی نداشته است اما غنای دستگاه صدرایی به واسطه باور به اصالت وجود و علم حضوری نفس در شهود عقلانی و خلاقیت ذهن در مفهوم سازی می تواند قاعده فرعیه و اصل مطابقت را حفظ کرده و خبر از معدومات را با موفقیت تبیین کند.

    کلید واژگان: معدومات, قاعده فرعیه, وجودذهنی, قضایای غیربتیه, عقدالوضع, ملاصدرا
    Azar Karimi *, Abbas Javareshkian, Mohammadkazem Elmisoula

    Knowledge of non-existent ideas and information on them in most ontological systems and, in particular, in Mulla Sadra’s philosophy of principality of existence is challenging in view of the principle of correspondence. Besides, affirmative information on non-existent ideas is controversial on the basis of principle of presupposition. This article is seeking to show how Mulla Sadra, based on the principality of existence and concomitance of existence and thingness, can inform us of non-existent ideas while preserving the principle of presupposition and based on the principle of correspondence. By relying on the creative power of the mind and conceptualizing it, Mulla Sadra has done theorizations on non-existent ideas in two ways: (1) difference of the two predicates, and (2) lā batiyya[1] propositions. The second way in Mulla Sadra’s expression faces some questions, including: (1) what are lā batiyya propositions? (2) How is confirmation of the subject in lā bitiyya propositions? And (3) What is the criterion for expansion of lā batiyya propositions up to the propositions related to necessary [being]? These questions are discussed here. This article uses an analytical and interpretive method to show although Mulla Sadra has paid no attention to the method of ‘thing-itself’ in resolving the problem of information on non-existent ideas, the richness of his system, due to the belief in principality of existence and the soul’s intuitive knowledge in rational intuition as well as the creativity of the mind in conceptualization, can preserve the principle of presupposition and correspondence and explain the information on non-existent ideas successfully. In Mulla Sadra’s view, our soul has a power to make a title for the subject of predicative lā batiyya propositions, and the judgment goes on the title that refers to the individual impossibility outside the mind. Then, what is in the mind is not really an individual who needs correspondence; rather, it is merely a general concept; and when we make judgments, it is a judgment on something that is a possible being, with no problem. Thus, the impossible beings have neither an actual instance in the mind, nor a nature whose judgment spreads to external individuals.

    Keywords: Non-Existent Ideas, Principle Of Presupposition, Mental Existence, Lā Batiyya Propositions, Confirmation Of The Subject, Mulla Sadra
  • سیده سوزان انجم روز*، قربان علمی، محمدکاظم علمی سولا
    همزیستی پیروان ادیان، قدمتی به بلندای قرن ها دارد و این مراودت ها به تکامل دوستی ها، نزدیکی سنت ها و یافتن نقاط مشترک انجامیده است. در عصر کنونی نیز گفتگو بین ادیان بزرگ جهان امری ضروری است. افزایش ارتباط مستقیم مردمی که دارای جهان بینی ها، عقاید، فرهنگ ها و آداب و رسوم متفاوتی هستند یکی از عواملی است که ضرورت گفتگوهای بین ادیانی و میان فرهنگی را ایجاب می کند که در اثر آن مردم علاوه بر اینکه پیروان دارای عقاید و جهان بینی های مختلف را درک می کنند، موضع خود نسبت به آنها را نیز مشخص می کنند. این مقاله به بررسی امکان و راهکار تحقق گفتگوی ادیان پرداخته و مقوله حکمت را مهمترین و جامع‎ترین مولفه در گفتگوی ادیان می داند. بررسی ریشهشناختی حکمت در سنت‎های دینی مختلف و جایگاه و اهمیت آن در ادیان و نیز کنکاش در کارکردهای آن، نشان می دهد که حکمت از یک سو بر ضرورت گفتگو تاکید دارد و از سوی دیگر می‎تواند بهترین مبنای گفتگو باشد. جامعیت حکمت در زمینه گفتگوی ادیان به حدی است که نه تنها می‎تواند مبنای گفتگو باشد بلکه در روش و نحوه گفتگو نیز بسیار کارآمد و کارساز است. پس از تحلیل ضرورت گفتگو و امکان تحقق گفتگوی ادیان بر مبنای حکمت، به این نتیجه می رسیم که این گفتمان الهیاتی حکمی به بینش اخلاقی منجر خواهد شد که والاترین ثمره آن عدالت است که رعایت آن می تواند به داوری منصفانه در باره دیگری بینجامد.
    کلید واژگان: گفتگوی ادیان, حکمت, اخلاق, عدالت
    Susan Anjomeruz *, Ghorban Elmi, Mohammad Kathem Elmi Sola
    The coexistence of religious followers is centuries old and these relationships have led to the development of friendships, the closeness of traditions and finding common ground. In the current era, dialogue between the great religions of the world is necessary. The increase in direct communication between people who have different world views, beliefs, cultures and customs is one of the factors that necessitates the need for inter-religious and inter-cultural dialogues, as a result of which people, in addition to followers, have different beliefs and world views. They understand different things, they define their position towards them. This article examines the possibility and solution of realizing inter-religious dialogue and considers the category of wisdom to be the most important and comprehensive component in inter-religious dialogue. The etymological investigation of wisdom in different religious traditions and its position and importance in religions, as well as research into its functions, shows that wisdom emphasizes the necessity of dialogue on the one hand and can be the best basis for dialogue on the other hand. The comprehensiveness of wisdom in the field of inter-religious dialogue is such that it can not only be the basis of dialogue, but it is also very efficient and effective in the method and manner of dialogue. After analyzing the necessity of dialogue and the possibility of realizing the dialogue of religions on the basis of wisdom, we come to the conclusion that this theological discourse will lead to a moral insight that the highest fruit of that is justice, the observance of which can lead to a fair judgment about another.
    Keywords: Dialogue Of Religions, Wisdom, Ethics, Justice
  • علیرضا کاظمی، علیرضا عابدی سر اسیا*، محمدکاظم علمی سولا

    اندیشه های فیلسوف معاصر فرانسوی، پل ریکور که در بستر هرمنوتیک فلسفی و پدیدارشناسی هرمنوتیکی شکل گرفته، در میان دانش وران این علم، جایگاه قابل توجه و تاملی دارد. در سنت تفسیری رایج، فهم و تفسیر صحیح، تفسیری است که با آنچه مقصود متکلم بوده، بیشترین انطباق را داشته باشد، اما ریکور، معیار تفسیر معتبر را نه مطابقت با معنای قصدی مولف که بالاتر بودن احتمال می انگارد. وی این معیار را فراهم آمده از «منطق احتمال ذهنی» معرفی می کند. در تبیین تفسیر صحیح از متن، دو اصل «همخوانی و تطابق» و «کامل بودن» را در تفسیر ضروری می داند. نوشتار حاضر در پی آن است تا امکان طرح این ضوابط را در خصوص متون شرعی با نظر به ویژگی های آن ها، با رویکرد توصیفی تحلیلی و با جمع آوری اطلاعات به روش کتابخانه ای و اسنادی، بررسی کند. به نظر می رسد، می توان از «منطق احتمالات» و «اصل هم خوانی و تطابق و اصل کامل بودن» در میان ضوابط مطرح در متون شرعی، بهره برد.

    کلید واژگان: ریکور, ضوابط فهم, تفسیر صحیح, معیارهای تفسیر
    Alireza Kazemi, Alireza Abedi Sarasia *, MohmmadKazem Elmi Sola

    The thoughts of the contemporary French philosopher, Paul Ricoeur, which was formed in the context of philosophical hermeneutics and hermeneutic phenomenology, have a significant and reflective position among the scholars of this science. In the tradition of popular interpretation, the correct understanding and interpretation is the interpretation that has the most compliance with what the theologian intended, but Ricoeur considers the criterion of valid interpretation to be not the correspondence with the intended meaning of the author, which is more likely. He introduces this criterion provided by "mental probability logic". In explaining the correct interpretation of the text, he considers the two principles of "harmony and compatibility" and "completeness" to be essential in the interpretation. The present article seeks to examine the possibility of proposing these criteria regarding Sharia texts, considering their characteristics, with a descriptive-analytical approach and by collecting information in a library and document method. It seems that the "logic of possibilities" and the "principle of coherence and compatibility and the principle of completeness" can be used among the criteria mentioned in Shari'i texts.

    Keywords: Ricoeur, criteria of understanding, correct interpretation, criteria of interpretation
  • اکرم ساقی، محمدکاظم علمی سولا*
    از جمله ویژگی های اخلاقی انسان، نوع دوستی است. اینکه آیا میان این خصیصه انسانی و جنسیت می توان رابطه برقرار کرد یا خیر، موضوعی است که در این مقاله مورد بررسی قرار گرفته است. در این رابطه پس از بیان ضرورت جنسیت پذیری نفس با توجه به مبانی حکمت متعالیه از جمله وحدت نفس و بدن در تمام مراحل متناظر وجودی و نیز بیان وحدت و عینیت نفس و قوا در دیدگاه ملاصدرا، به تفاوت قوا میان دو جنس مونث و مذکر اشاره شده و با توسعه در معنای عقل از منظر حکمت صدرایی خصوصا نگاه متفاوت ملاصدرا در مورد قوه واهمه، تفاوت معنای عقل در زن و مرد حاصل گشته است. براساس این یافته تحلیلی می توان  عقل زنانه را عقلی عاطفه گرا نامید که همدلی و همدردی مولفه های اصلی آن است و از آنجا که میان نوع دوستی و عاطفه ارتباط مستقیم برقرار است، ارتباط میان نوع دوستی و جنسیت آشکار می گردد. ضرورت و اهمیت بحث حاضر در این است که با تبیین فضایل اخلاقی متفاوت زنانه و مردانه بر اساس مبادی مورد پذیرش ملاصدرا، مانع ارزش گذاری تبعیض آمیز و ناعادلانه (قوی یا ضعیف نامیدن هر یک از) دو جنس شده که امروزه یکی از دغدغه های فلسفه های زنانه نگر است. نوشته حاضر تلاشی است بنیادی که با روش کتابخانه ای و با تحلیل مبانی حکمت صدرایی  سعی در تبیین نتیجه مذکور دارد.
    کلید واژگان: اخلاق, زن, عقل, قوای نفسانی, مرد, نوع دوستی
    Akram Saghi, Mohammadkazem Elmi Sola *
    One of the moral characteristics of humans is altruism. Whether or not a relationship can be established between this human trait and gender is a topic that has been investigated in this article. In this regard, after explaining the sexuality of the soul according to the principles of transcendental wisdom, including the unity of the soul and the body in all the corresponding stages of existence, as well as the expression of the unity and objectivity of the soul and powers in Mullah Sadra's view, the difference in powers between the two sexes, female and male, is pointed out and with the development of the meaning of intelligence from the perspective of Sadra wisdom, especially Mulla Sadra's different view on the faculty of fantasy, the difference in the meaning of intelligence between men and women has been achieved; As a woman's intelligence can be called an emotional intelligence, where empathy and sympathy are its main components, and Since there is a direct connection between altruism and emotions, the connection between altruism and gender is revealed. The necessity and importance of the present research is that by explaining the different moral virtues of women and men based on the principles accepted by Mulla Sadra, it has prevented the discriminatory and unfair valuation (calling each of them strong or weak) of the two sexes, which is one of the concerns of feminist philosophies todayThe present article is a fundamental effort that tries to explain the mentioned result with the the library method and by analyzing the basics of Sadra Wisdom.
    Keywords: Altruism, Ethics, Man, reason, Spritual Faculties, woman
  • محمدکاظم علمی سولا*، حسین مخیران، علیرضا کهنسال

    هدف این نوشتار مطرح کردن دو پرسش و یافتن راه حلی شدنی و بایسته برای ‎آن ها است. پرسش نخست این است که آیا ملاصدرا در اندیشه های فلسفی خود به ‎دور هرمنوتیکی قایل بوده است؟ پرسش دیگر این که ملاصدرا چگونه با به کار بستن دور هرمنوتیکی از قرآن و مکاشفات شهودی در برداشت قاعده بسیط ‎الحقیقه یاری جسته است؟ این پژوهش برای یافتن پاسخی بایسته و روشن نخست به‎ کالبدشناسی مفردات پرسش های پیش گفته پرداخته، سپس به ‎رویکردهای اصحاب هرمنوتیک و ملاصدرا درباره دور هرمنوتیکی اشاره کرده است. نویسندگان سرانجام روش ملاصدرا در چگونگی به کار بستن قرآن و مکاشفه شهودی در چارچوب دور هرمنوتیکی و دستیابی وی به‎ قاعده نغز بسیط ‎الحقیقه در یک دستگاه شناخت‎ شناسی را به‎ گفتمان گذاشت اند. نگارندگان در جستار پیش رو با گواه گرفتن ‎اندیشه های برجسته ملاصدرا، در پی بازگفت این مدعا هستند که وی افزون بر این که در آثار خود به ‎دورهرمنوتیکی اشاره دارد، با به کارگیری دانش های قرآنی و شهودی به عنوان پیش فرض، با روش دور هرمنوتیکی به ‎دیدگاه های نوین فلسفی دست یافته است.

    کلید واژگان: هرمنوتیک, دور هرمنوتیکی, معرفت شهودی, قرآن, بسیط الحقیقه
    MohammadKazem Elmi Sola *, Husain Mokhayeran, Alireza Kohansal

    This article is intended to raise two questions and to present a feasible solution to them. The first one is, “Did Mulla Sadra maintain hermeneutic circle in his philosophical thoughts? And the second is, “How did Mulla Sadra seek help from the Qur’an and intuitive perceptions in his impression of the principle of basīt al-ḥaqīqa by using the hermeneutic circle? This research first deals with the anatomy of the vocabulary of the questions in order to find a proper and clear answer, then it has pointed out the approaches of hermeneutic scholars and Mulla Sadra concerning the hermeneutic circle. Finally, Mulla Sadra’s method of applying the Qur’an and intuitive perception has been discussed within the framework of the hermeneutic circle and his achievement of the elegant principle of basīt al-ḥaqīqa in an epistemological system. In the present article, by testifying to the prominent thoughts of Mulla Sadra, the author seeks to reiterate this claim that in addition to the fact that he refers to the hermeneutic circle in his works, by using Qur’anic and intuitive knowledge as a premise, he has achieved new philosophical viewpoints by the hermeneutic circle method.

    Keywords: hermeneutics, Hermeneutic Circle, Intuitive knowledge, Quran, Basit-al-Haghigha
  • زهرا صادقی منش، سید محمدکاظم علوی، محمدکاظم علمی سولا

    در تفکر شهاب الدین سهروردی و لیندا زگزبسکی، دو فیلسوف نام دار از دو دوره زمانی و حوزه تمدنی متفاوت، به مولفه هایی برمی خوریم که نوعی رهیافت مشترک در رویکرد آنها پدید آورده است. هر دو فیلسوف، با نگاه کانونی به عامل معرفتی، ارزش معرفت را محصول ارزش فرایندهایی می دانند که در نبود آن فلسفه محکوم به فروپاشی است. سه ضرورت مشترک در فلسفه سهروردی و زگزبسکی عبارت اند از (1) ضرورت تعالی درونی، که با تلاش برای تقویت اراده آدمی، قایل به سیری کیفی و درونی برای معرفت است؛ (2) ضرورت حکمت وحدت بخش، که با اعتماد به خود و دیگر سنت های فکری، به وحدت نظر و تجربه انسانی می اندیشد و افزون بر پرورش نفس، فهم حکمت و اعتلای آن را نیازمند شهود و خلاقیت های شخصی در هر دوره می داند؛ (3) ضرورت روایت، که لازمه بسط نیات فلسفی را با نوعی نبوغ در اندیشیدن، در ایجاد ذوق و انگیزش و رجوع به الگوهای فکری و اخلاقی می جوید. این پژوهش با درنگی تازه در عوامل ارتقای معرفت، به گستره هایی پرداخته است که هرچند اهمیت معرفتی آنها نادیده گرفته شده ولی حیات معنوی و معرفتی فلسفه برای اثربخشی بیشتر به آن محتاج است.

    کلید واژگان: سهروردی, لیندا زگزبسکی, اعتلای درونی, حکمت وحدت بخش, روایت
    Zahra Sadeghimanesh, Seyed MohammadKazem Alavi, MohammadKazem Elmi Sola

    In the thought of Shihab al-Din al-Suhrawardi and Linda Zagzebski, two famous philosophers from two different eras and civilizations, we come across some components that lead us to a common approach. The value of knowledge, according to both philosophers, is a result of the value of processes, without which philosophy is doomed to fail. The three common necessities in the philosophy of Suhrawardi and Zagzebski are: (1) The necessity of internal elevation, which upholds the qualitative and internal process of knowledge by trying to strengthen the human will. (2) The necessity of unifying wisdom. According to this necessity, a person thinks about the unity of human opinion and experience by trusting in his/her thought and other intellectual traditions. Moreover, to reach self-cultivation and also to understand and elevate wisdom, a person requires personal intuition and creativity in each era. (3) The necessity of narrative, which makes the development of philosophical intentions dependent on the genius in thinking, the genius in creating motivation, and also the return to intellectual and moral patterns. With a new look at the factors of knowledge promotion, this research has addressed some epistemologically neglected topics that the spiritual and epistemological life of philosophy depends on it.

    Keywords: Shihab al-Din al-Suhrawardi, Linda Zagzebski, Internal Elevation, Unifying Wisdom, Narrative
  • محمدمهدی مقدس*، محمدکاظم علمی سولا

    رویکرد دکارت و سنت فلسفی پس از وی به آگاهی، پیامدهای معرفتی را به دنبال داشت. تمایز سوژه و ابژه و مسیله نحوه ارتباط ذهن و بدن که موجب گرفتاری ذهن در میان تصورات خود شده و درنهایت منجر به مسیله «تنگنای شخصی» گردید. همچنین مشکل این همانی شیء ادراکی، شکاکیت، و بحث ارزش گذاری با توجه به شکاف میان ذهن و عین، به طور خلاصه از پیامدهای این رویکرد به شمار می روند. با عنایت به این مسیله، رویکردهای بدیل برای مرتفع ساختن این پیامدها از سوی فیلسوفان ارایه گردید. ازجمله این رویکردها، پدیدارشناسی در تقریر هوسرل، هیدگر و مرلوپونتی است. پدیدارشناسی استعلایی هوسرل، با به میان کشیدن حیث التفاتی و همچنین هیدگر با آموزه «بودن در جهان» و مرلوپونتی با ایده بدن های آگاه، توصیفی از سازوکار و ویژگی های آگاهی به دست دادند. مقاله حاضر در تلاش است تا مشکلات نظام معرفتی دکارتی-اروپایی را بررسی کرده، سپس نحوه مواجهه با مشکلات پیش آمده را نشان داده، و درنهایت ویژگی های هر رویکرد را تحلیل و نقادی کرده و تبیین کند که آیا رهیافت های بدیل توانسته اند مشکلات پیش آمده را مرتفع سازند یا خیر؟

    کلید واژگان: آگاهی, معرفت شناسی, سوژه و ابژه, پدیدارشناسی, نظریه ایده‎ها, ذهن و بدن, دکارت گرایی
    MohamadMehdi Moghadas *, MohammadKazem Elmi Sola

    The approach of Descartes and his subsequent philosophical tradition to consciousness did have epistemological consequences. The distinction between subject and object, and the question of how the mind and body relate, the entanglement of the mind in its ideas that led to the problem of “egocentric predicament,” the problem of the identity of the perceptual object, skepticism, and the issue of valuation regarding the gap between the mind and the object are some consequences of this approach. Consequently, alternative approaches have been proposed by philosophers to avoid such consequences. Among these approaches is phenomenology with the narratives of Husserl, Heidegger, and Merleau-Ponty. Husserl’s transcendental phenomenology with its intentionality, Heidegger’s doctrine of “being-in-the-world” and Merleau-Ponty’s idea of conscious bodies tried to explain the mechanism and characteristics of consciousness. The present article seeks to examine the problems of the Cartesian-European epistemological system, to show how to deal with these problems, and finally to analyze and critique the characteristics of each approach to see whether these alternative approaches could have managed to solve these problems or not.

    Keywords: consciousness, Epistemology, subject, object, Phenomenology, theory of ideas, soul, body, Cartesianism
  • محمدکاظم علمی سولا، سید مرتضی حسینی شاهرودی، اکرم ساقی*

    در تعریف نفس و بیان ویژگی های آن در مباحث مربوط به نفس شناسی فلسفه صدرایی بحثی ویژه درباره جنسیت بیان نشده و این امر موجب شده است محققانی که در این زمینه پژوهش کرده اند، نفس را بدون جنسیت توصیف کنند؛ اما در این مقاله سعی شده است با توجه به مبانی حکمت صدرایی از قبیل وحدت نفس و بدن در مراحل متناظر وجودی خود و... جنسیت داشتن برای نفس تبیین شود. البته این ویژگی مختص نفس است و به سایر مجردات قابل اطلاق نیست؛ چراکه نفسانیت نفس به همراهی آن با بدن در تمام ساحات وجودی نفس است. با اثبات جنسیت داشتن نفس، درواقع انسان ها به دو نوع اصلی تقسیم خواهند شد. ارزش این تقسیم در رد نظر برخی مکاتب فمنیستی که احقاق حقوق زنان را در برابری زن و مرد در تمام شیون می دانند و نیز تبیین تفاوت های میان دو جنس بسیار روشن است. در این مقاله با استفاده از روش کتابخانه ای و تحلیل مبانی حکمت صدرایی جنسیت پذیری نفس تبیین شده است.

    کلید واژگان: حکمت متعالیه, جنس, جنسیت, نفس, بدن
    MohammadKathem Elmi Sola, Seiid Morteza Hoseini Shahrudi, Akarm Saghi *

    In the ta’wīl (spiritual hermeneutic) of existence and text, facts that are hidden from the external view in the interpretation of the world and text are brought to the fore. As a philosopher, Mulla Sadra has well-founded foundations in ontology that have influenced his ta’wīl style, these foundations can be regulated and the purpose of this article is to deduce these rules and show their effect on the ta’wīl of text. The research method is Descriptive-analytical and based on Sadra's ontology and deals with the inference and investigation of five main rules and several sub-rules (which can be traced in the sub-branches of the main rules), and by mentioning examples of the ta’wīl of text, it shows the effect of ontological rules on the ta’wīl of text. The main rules extracted are the reference of essence to being, ta’wil capacities in being (levels of being), appearance, the ontological basis, compatibility of worlds in ta’wil and reference of plurality to unity. This article shows the philosophical logic of the ta’wil of text, it is considered a ta’wil theory of being, in the form of rules.

    Keywords: Ta’wil, Rules of Ta’wil, ontology, Qur'an, Mulla sadra
  • ریحانه شایسته، محمدکاظم علمی سولا*، سید مرتضی حسینی شاهرودی

    روان شناسی شناختی یکی از شاخه های مهم روان شناسی است که در آن به مفاهیم مهم مرتبط به ادراک، زبان، فهم و چگونگی پردازش اطلاعات می پردازد. از آنجا که ملاصدرا اندیشمندی است که نظرات بسیاری درباره انسان داشته است، بنابراین می توان به استخراج آراء وی در حوزه های مختلف روان شناسی پرداخت. در این راستا، این نوشتار به مسئله تخیل به عنوان یکی از مفاهیم مهم در روان شناسی شناختی پرداخته و نشان داده است که مفاهیم حس مشترک، خیال، واهمه، حافظه، متصرفه، متخیله و متفکره، در دستگاه ادراکی تخیل جای می گیرد و سازوکار هر یک را تعیین کرده است.

    کلید واژگان: تخیل, روان شناسی شناختی, ملاصدرا
    Reyhaneh Shayesteh, Muhammad Kazem Elmi Sola *, Sayyed Morteza Hosseini Shahroudi

    Cognitive psychology is one of the important branches of psychology in which it deals with important concepts related to perception, language, comprehension and how information is processed. Since Mullā Ṣadrā is a thinker who has had many opinions about man; therefore, it is possible to extract his views in various fields of psychology. In this regard, this article deals with the issue of imagination as one of the important concepts in cognitive psychology and has shown that the concepts of common sense (sensus communis), imagination, fear, memory, modifying (faculty of disposal), imaginative (faculty of imagination) and cogitative faculty places in the perceptual system of imagination and determines the mechanism of each.

    Keywords: Imagination, Cognitive Psychology, Mullā Ṣadrā
  • محمدکاظم علمی سولا، محمدصادق مصحفی *

    دریافت مفهوم وحدت و تلاش برای بازگرداندن کثرات عالم به امری وحدت بخش در فلسفه، تلاشی دیرینه است که سابقه آن را می توان تا فلسفه یونان باستان به ویژه در فلسفه هراکلیتوس پی گرفت. وحدت در اندیشه او با آنچه پیشینیان او از وحدت دریافتند، متفاوت است. نگاه او به «آرخه» گذری است از ماده به امر غیر مادی؛ مظهر این امر «لوگوس» است. لوگوس، وحدت بخش امر مادی و غیر مادی و کل هستی است. در جهان اسلام نیز نظریه وحدت وجود مورد توجه عرفا و در راسشان ابن عربی بوده است؛ اما ملاصدرا اولین فیلسوفی است که این نظریه را به صورت استدلالی و عقلانی در نظامی فلسفی عرضه می کند. هراکلیتوس و ملاصدرا تلاش می کنند تصویری وحدت وجودی از عالم هستی نشان دهند. نظرات هر دو فیلسوف در عین اختلاف، دارای نقاط اشتراک نیز می باشند. این مقاله در صدد بررسی مبانی وحدت وجود در اندیشه این دو فیلسوف است و به مقایسه نقاط اشتراک و اختلاف این دو اندیشمند می پردازد.

    کلید واژگان: ملاصدرا, هراکلیتوس, وحدت وجود, لوگوس
    Mohammad-Kazem Elmi Sula, Mohammad-Sadeq Mos’Hafi *

    The old attempt of philosophy to understand the meaning of unity and return the plurality of the world to a unified matter has a long record which can be traced to the philosophy of ancient Greek especially philosophy of Heraclitus. His notion of unity is different from the understanding of his previous philosophers of unity. His view of arche is a transition from material to non-material matter; the manifestation of this point is Logos. Logos unifies the material and non-material matter and the whole universe. The theory of unity of being has been noticed by mystics and especially Ibn-Arabi, but Molla-Sadra is the first philosopher who presents a rational and deductive presentation of this theory in a philosophical system. Heraclitus and Molla-Sadra both try to present a united existential picture of the world. Their ideas have some common points along with some differences. This article tries to study the bases of unity of being from the perspectives of the two philosophers and compare their commons and differences.

    Keywords: Molla-Sadra, Heraclitus, Unity of being, Logos
  • زهرا رسولی، محمدکاظم علمی سولا *، علی غنایی چمن آباد، علیرضا کهنسال

    بسیاری از فلاسفه اسلامی بحث اختیار انسان را از مهم‌ترین راه‌های ‌خداشناسی می‌دانند؛ زیرا معتقد هستند انسان در ذات، صفات و افعال، شبیه خداوند است و از این‌رو شناخت اختیار انسان و حدود آن، نقش و جایگاه او در هستی و نیز نسبت وی با خداوند را روشن می‌کند. ملاصدرا این بحث‌ را به‌صورت منسجم و ابتکاری بر مبنای اصول وجودشناختی اصالت، تشکیک و وحدت وجود بیان کرده و در نهایت به‌نحوی بدیع، نظریه امر بین‌الامرین را از طریق نظریه وحدت شخصی وجود تبیین می‌کند. گزنیگا نیز به‌عنوان دانشمند علوم اعصاب‌شناختی و نوخاسته‌گرا در مسئله مغز/ذهن در راستای تبیین اختیار انسان معتقد است اراده انسان، ساخته «مفسر» مغز است و آزادی انتخاب برای انسان از طریق تعامل در اجتماع و محیط حاصل می‌شود، اما در‌عین‌حال انسان، موجودی مسیول می‌باشد. در این نوشتار ابتدا مبانی اندیشه هریک از این‌دو متفکر تبیین شده و پس از بیان تشابه‌ها و تفاوت‌های دیدگاه آنان، هر دو دیدگاه، تحلیل و ارزیابی می‌شود.

    کلید واژگان: اختیار, اراده, مفسر مغز, ملاصدرا, گزنیگا
    zahra Rasouli, Mohammad Kathem Elmi Sola *, ali Ghanaei, Alireza Kohansal

    Many of the Muslim philosophers view human free-will as among the most significant means of knowing God; that is because they believe that man is similar to God in his essence, attributes, and actions and thus knowing human free-will and its limits would clarify his role in the world of being as well as his relation to God. Mulla Sadra has stated this discourse in a coherent and innovative way based on the principle of the ontology of genuineness, gradation, and oneness of being and ultimately has ingeniously explained the theory of intermediate position (amr-i bain al-amrain) through the theory of individual oneness. Similarly, in respect to explaining human free-will, Gazzaniga, as a leading researcher in cognitive neuroscience and the study of the neural basis of mind, believes that human free-will is made up by the brain's "interpreter" and freedom of choice is attained for man through interaction in society and environment, but at the same time humans are responsible beings. In this paper, first, each of these thinkers' principles of thoughts is elucidated and then, after explaining the similarities and differences of their viewpoints, both viewpoints are analyzed and evaluated.

    Keywords: free-will, volition, brain's interpreter, Mulla Sadra, Gazzaniga
  • محمدکاظم علمی سولا*، فاطمه بی غم

    موضوع فلسفه از دیدگاه هر فیلسوف، محور فعالیت فلسفی اوست. در طول تاریخ اندیشه، موضوعات مختلفی مورد پرداخت فیلسوفان قرار گرفته است. مشهور است که لودویگ ویتگنشتاین فلسفه را دچار نوعی چرخش موضوعی کرده و علیه فلسفه سنتی ماقبل خودش شوریده است. همچنین در اندیشه متاخر او، یک گزاره نمی تواند معنای کلی و ذاتی داشته باشد. در این تحقیق سعی گردیده است این تفاوت دیدگاه در حیطه تقریر موضوع فلسفه در بررسی نمونه ای با اندیشه شیخ الرییس ابن سینا، به عنوان یکی از بزرگترین فلاسفه سنتی-اسلامی، بررسی گردد. به نظر می رسد «وجود بماهو وجود» به عنوان موضوع فلسفه، با تکیه بر فرض های معرفتی چارچوب فکری ابن سینا، در مواجهه با دیدگاه های فلسفی هم دوره متقدم و هم متاخر ویتگنشتاین دچار چالش هایی می گردد و نیاز است فلسفه اسلامی خود را بیش از پیش در معرض پرسش های فلسفه معاصر قرار دهد.

    کلید واژگان: موضوع فلسفه, گزاره, وجود بما هو وجود, چرخش موضوعی فلسفه
    Mohammad Kazem Elmi Sola *, Fatemeh Bigham

    Every philosopher's viewpoint about the subject of philosophy is the axis of his philosophical activity. Throughout the history of thought, various subjects have been dealt with by philosophers. It is well known that Ludwig Wittgenstein has challenged the subject of philosophy and revolted against the traditional philosophy before himself. Also, in his later thought, a proposition could not have a universal and essential meaning. In this research, an attempt has been made to examine this different view in the case of interpreting the subject of philosophy, comparing it with the viewpoint of Ibn Ṣīnā as one of the greatest traditional-Islamic philosophers. It seems that "Existence qua Existence" as the subject of philosophy, based on the epistemological assumptions of Ibn Ṣīnā's intellectual framework, faces challenges with the philosophical views of both early and late Wittgenstein. Islamic philosophy needs to expose itself to modern philosophical questions more than before.

    Keywords: subject of philosophy, proposition, Existence qua Existence, a Turn in the Subject of Philosophy
  • علیرضا کاظمی*، علیرضا عابدی سر اسیا، محمدکاظم علمی سولا
    اندیشه های فیلسوف معاصر فرانسوی، پل ریکور که در بستر هرمنوتیک فلسفی و پدیدارشناسی هرمنوتیکی شکل گرفته است، در میان دانش وران این علم، جایگاه قابل توجه و تاملی دارد. وی با ارایه قرایت «قوس هرمنوتیک» از دور هرمنوتیک، فرآیند تفسیر را پایان پذیر و حاصل مراحل «تبیین، فهم و به خود اختصاص دادن» می داند. ریکور در مواجهه ی با متن، اهدافی همچون کشف قصد مولف، بازسازی روان شناختی ذهنیت و مراد مولف و نیز همدلی با وی را که در هرمنوتیک رومانتیک دنبال می شد، نپذیرفته و «کشف نیت متن، تصاحب و خویش فهمی» را به عنوان هدف فهم می جوید. نوشتار حاضر در پی آن است تا امکان طرح این اهداف را در خصوص متون شرعی با نظر به ویژگی های آن ها، با رویکرد توصیفی تحلیلی و با جمع آوری اطلاعات به روش کتابخانه ای و اسنادی، بررسی کند. به نظر می رسد با تکیه بر مبانی و اصول فهم پذیرفته شده در سنت تفسیری اسلامی، اهداف مورد نظر ریکور را در متون شرعی می توان پی جویی کرد. هرچند، باید به این نکته توجه داشت که پیش فرض ها و مبانی ریکور در این خصوص، چنین ارمغانی را فرا روی قرار نخواهد داد.
    کلید واژگان: ریکور, اهداف فهم, تصاحب, خویش فهمی, نیت متن
    Alireza Kazemi *, Alireza Abedi Sarasia, Mohamad Kazemi Elmi Sola
    The ideas of contemporary French philosopher Paul Ricoeur, formed in the context of philosophical hermeneutics and hermeneutic phenomenology, have a remarkable and reflective place. By presenting “Hermeneutical Arc” from a distance of “hermeneutic circle”, he attributes the process of interpretation to the process of “Explanation, Understanding, Appropriation”. Ricoeur, in the face of the text, seeks “Appropriation, Self Understanding, Discovering Text intent” as understanding aims. The present paper looks for to explore the possibility of laying out these goals for the religious texts according to their characteristics, using a descriptive-analytical approach and gathering information through library and documentary methods. It seems that, based on the principles accepted in the Islamic interpretive tradition and by Relying on principles such as: the author's modern understanding of the text, the conformity of the textual meaning with the intentional meaning and the objective truth that produces some form of author-centered text, Ricoeur's intended purposes can be furthered in the religious texts.
    Keywords: Ricoeur, Understanding Aims, appropriation, Self Undrestanding, Discovering Text intent.
  • ریحانه شایسته، محمدکاظم علمی سولا*، سید مرتضی حسینی شاهرودی

    مساله رویا از جمله مسایل مورد توجه انسان ها در اعصار مختلف بوده است و روان شناسان نیز تا حد زیادی درباره آن به تحقیق و بررسی پرداخته اند؛ با این حال بسیاری از مسایل آن مانند ماهیت و حقیقت رویاهای صادقه در پاره ای از ابهام به سر می برد. در این میان ملاصدرا در مقام یک فیلسوف و به مثابه یک روان شناس، این مساله را تا حدودی در کتب خود مطرح کرده است و این نوشتار پس از استخراج مبانی فلسفی مرتبط به خواب و مسایل روان شناسی آن، نشان داده است که با توجه به دستگاه فکری ملاصدرا مبتنی بر اصالت وجود، تشکیک وجود، حرکت جوهری، جسمانیه الحدوث و روحانیه البقا و به تبع آن دو بعدی بودن انسان و اعتقاد صدرا به اختیار، شالوده ای مناسب برای تعریف رویا، انواع رویا و منشا رویا به وجود می آید. البته باید توجه کرد که گرچه برخی از نظرات ملاصدرا به دلیل توجه به بعد مادی (بدنی) انسان و درنظر گرفتن یکی از ابعاد وجودی وی تا حدودی با روان شناسی سازگار است، اما به علت فقدان جنبه تجردی در روان شناسی معاصر می توان نظرات خاص و دقیقی درباره انواع خواب و به خصوص رویاهای صادقه از دیدگاه ملاصدرا استخراج کرد.

    کلید واژگان: ملاصدرا, خواب, رویا, فلسفه, روان شناسی شناختی
    Reyhaneh Shayesteh, MohammadKazem Elmi Sola *, Seyed Morteza Hosseini Shahroodi

    Dream has always been an attractive issue for the people in various erras and psychologists have investigated it a lot in the past. However, most of the issues relating to dreams such as its nature and the reality of prophetic dreams are still ambiguous. Mulla Sadra as a philosopher and also as a psychologist has relatively considered it in his scientific works. This study, after reviewing the litrature and extracting the philosophic foundations of sleep and its psychological issues, has shown that given the Mulla Sadra's thoughts including principality of existence, gradation of existence, substantial motion, bodily origination, spiritual subsistence and consequently two-dimensionality of human as well as Mulla Sadra's belief in human authority, an appropriate structure is created for difining dream, types of dreams and source of dreams. It should be noted that though a number of Mulla Sadra's opinions regarding material dimension of human and considering one of the dimensions of human relatively corresponds to psychology, one can extract exact ideas and opinions regarding dreams and particularly prophetic dreams from the perspective of Mulla Sadra due to lack of existing immateriality in contemporary psychology.

    Keywords: Mulla sadra, sleep, dream, philosophy, Cognitive psychology
  • زهرا رسولی*، محمد کاظم علمی سولا، علی غنایی چمن آباد، علیرضا کهنسال

    انسان همواره در طول تاریخ زوایای وجودی خود را از ابعاد و طرق مختلف بررسی و کاوش کرده است. مسئله تعامل نفس و بدن از جمله مسائلی است که با پیشرفت علوم مختلفی چون علوم شناختی از حوزه فلسفه وارد علوم تجربی شده است. ملاصدرا این موضوع را به صورت ابتکاری با طرح مسئله حدوث جسمانی نفس بر مبنای اصول تشکیک وجود و حرکت جوهری پاسخ داده است. مایکل گزنیگا نیز به عنوان متخصص علوم اعصاب شناختی (Cognitive neuroscience) در صدد است با مطالعه مغز و ساختار آن در قالب دیدگاه نوخاسته گرایی به سوال چگونگی تعامل مغز/ ذهن پاسخ دهد. در این نوشتار ابتدا دیدگاه نوخاسته گرایی بیان شده سپس سعی شده خوانشی از دیدگاه ملاصدرا در قالب نظریه نوخاسته گرایی ارائه شود و با دیدگاه نوخاسته گرایانه گزنیگا مقایسه گردد و در نهایت پس از مقایسه و تحلیل به ارزیابی دیدگاه آنان می پردازد.

    کلید واژگان: نوخاستگی, تعامل ذهن و بدن, ملاصدرا, گزنیگا
    Zahra Rasoli*, Mohammad Kathem Elmi Sola, Ali Ghanaei, Alireza Kohansal

    Throughout history, human beings have always explored their existential angles in various dimensions and ways. The interaction of the soul and the body is one of the issues that has been introduced from philosophy to the empirical sciences with the development of various sciences such as Cognitive Science. Mulla Sadra has answered this question in an innovative way by proposing the corporeal origination of soul on the basis of the principles of the gradation in existence and the substantial motion. Gazzaniga, as a neuroscientist, is also trying to answer the question of how the interacts of brain / mind by studying the brain and its structure in the form of a Emergentism perspective. In this article, first the Emergentism perspective is expressed, then it is attempted to provide a reading from the perspective of Mulla Sadra in the framework of theory of Emergentism and to compare it with the emergentism perspective of Gazzaniga, and finally, after comparison and analysis, their views are evaluated.

    Keywords: Emergance, The Interaction of the Mind, the Body, Mulla sadra, Gazzaniga
  • محمدکاظم علمی سولا*، علی بیک محمدلو

    این پژوهش درصدد است با اشاره به جایگاه بنیادین «تعریف» در اندیشه سقراط و ارسطو، به این پرسش پاسخ دهد که: ویژگی و مولفه های تعریف از نظر این دو فیلسوف چیست؟ ازآنجاکه این تحقیق، پژوهشی بنیادی است، این مقاله با روش استناد به منابع اصلی دو فیلسوف در راستای پاسخ بدین پرسش اساسی، ویژگی و مولفه های آن را بررسی می‏ کند. بدین منظور، ابتدا بارزترین ویژگی تعریف را که همان «کلیت» آن است، مورد بحث قرار داده، سپس مولفه های تعریف را از دیدگاه این دو اندیشمند تحقیق و بررسی می کند. نهایتا نظر آن دو متفکر درباره اینکه کدام یک از علل چهارگانه باید بنیاد تعریف قرار گیرد، مورد ارزیابی قرار گرفته، ضمن تحقیق در مغایرت دیدگاه های سقراط در رساله های گوناگون افلاطون، اختلاف نظر او با ارسطو مورد پژوهش و نقادی قرار گرفته است

    کلید واژگان: تعریف, کلیت, علل اربعه, سقراط, ارسطو
    Mohammadkazem Elmi Soola*, Ali Beik Mohammadloo

    This research seeks to answer the question with reference to the fundamental position of definition in Socrates and Aristotle's thought: what are the characteristics and components of the definition for these two philosophers? As the research is a fundamental one, this paper examines the features and components of this essay by referring to the main sources of the two philosophers in response to this fundamental question. Therefore, at first, the authors bring into consideration the most prominent feature of a logical definition, that is "generality", and, then, examines the components of the definition as viewed by the two thinkers. Ultimately, the two thinkers` views on the fundamental component of definition among the four causes have been studied. And finally, with regard to the Socrates` differences of words in Plato`s various dialogues, his disagreement with Aristotle has been surveyed and criticized.

    Keywords: Definition, Generality, Four Causes, Socrates, Aristotle
  • زهرا محمدی محمدیه، محمدکاظم علمی سولا*، علیرضا کهنسال
    افلاطون واژه نماد را به صورت آشکار در مباحث فلسفی خود به کار نبرده است، اما با تدقیق در آثار وی بر اساس اصل حکایت گری نماد از امر نمادینه شده و نوع نگاه وی به هنر و اثر معرفتی آن، می توان به معنای نماد در تفکر فلسفی وی پی برد. اهمیت نظریه ایده که مرکز ثقل نظریه های هستی شناسی افلاطون است، در مفهوم شناسی نماد نقش محوری ایفا می کند، به طوری که رابطه نماد و امر نمادینه شده بر پایه رابطه سایه یا تصویر با اصل و بهره مندی سایه از اصل استوار است. تدقیق در معنای بهره مندی نیز معنای ظهور را دربر دارد که اساس ارتباط نماد و امر نمادینه شده محسوب می شود. بنابراین تحلیل معنای نماد در مستندات افلاطون موید این مطلب است که در مراتب جهان هستی نیز روابط نمادین حکمفرما هستند؛ چنانکه محسوسات نماد ایده ها و ایده ها نماد اصل خیر (خدای نظام فلسفی افلاطون) هستند. این پژوهش با ابتنای بر روش تحلیلی - توصیفی و واکاوی آثار افلاطون، جایگاه خدا در هستی و نوع روابط موجودات با او را، با محوریت نظام نمادین تبیین می کند و آشکار می شود که خدا اصل وحدتی است که هیچ گاه نماد چیزی قرار نمی گیرد و شناخت و توصیف ذات او، صرفا از طریق شناخت نمادها حاصل خواهد شد.
    کلید واژگان: اصل خیر, افلاطون, ایده, خدا, نماد
    Zahra Mohammadi Mohammadiyeh, Mohammad Kathem Elmi Sola *, Ali Reza Kohansal
    Also Plato's has not used explicitly the title of the symbol in his philosophical debate but by concentrating on his works we can grasp the meaning of the symbol in his philosophy through his application of symbol. For he considers the symbol as a presentation of the symbolized. The importance of the theory of idea which is the core of Plato's ontological theories, plays a central role insemantics of the symbol so that the relation of the symbol and the symbolized is based upon the relation of the copy and its participation with the real, and participation means presentation. So in Plato the analysis of the meaning of the symbol means that there are symbolic relations in the levels of real existing world; so that the sensibles are the symbols of ideas, and ideas are the symbols of the principle of the good (i.e. the god in Plato's philosophical system). By explaining God's position in the existence, and the relation of all beings with Him, it becomes clear that God is the principles of a unity who never becomes a symbol for anything, and knowing and describing His essence is possible merely through knowing the symbols.
    Keywords: symbol, the symbolized, idea, God, the principle of the good
  • زهره سلحشور سفیدسنگی، محمدکاظم علمی سولا، علیرضا کهنسال، علی مقیمی
    بحث آگاهی و «من» از مهم ترین مباحث تاریخ فلسفه است. ملاصدرا مانند سایر فلاسفه اسلامی، مفهوم «من» و آگاهی را به نفس نسبت می دهد. لکن وی بر خلاف فلاسفه پیشین سعی کرد تبیینی یگانه انگارانه از رابطه نفس و بدن ارائه دهد تا مشکلی را که پیشینیان بر اساس تبیین دوگانه انگار از نفس و بدن داشتند، حل کند. از نظر وی، انسان را جوهری در حال حرکت است که از نحوه وجود ضعیف تری به نام بدن به نحوه قوی تری از وجود به نام نفس مجرد تبدیل می شود. این در حالی است که در علوم اعصاب، آگاهی را به مغز نسبت می دهند و معتقدند که «من» نیز از آگاهی به دست می آید. اما عصب شناسان هنوز توضیح کاملی درباره چگونگی آگاهی ارائه نکرده اند. از این رو با استفاده از آسیب های مغزی که باعث تغییر و از دست دادن آگاهی می شود، نظریه خود را توجیه می کنند. لکن از آنجا که در حکمت متعالیه، نقش مغز در فرایند آگاهی انکار نشده است، این دلیل برای توجیه مادیت آگاهی کفایت نمی کند. طبق دیدگاه حکمت متعالیه، آگاهی را نمی توان صرفا به ماده (مغز) نسبت داد، هرچند که فعل و انفعالات مغز، زمینه ساز آگاهی هستند. اما طبق این دیدگاه، آگاهی و «من» امر مجردی است که عامل وحدت دهنده ادراکات مختلف است و توانایی تجزیه و تحلیل و مقایسه این ادراکات را دارد، در حالی که در علوم اعصاب، در مورد چنین عاملی، تبیینی ارائه نشده است.  
    کلید واژگان: آگاهی, من, نفس, مغز, ملاصدرا, عصب شناسی
    Zohreh Salahshur Sefid Sangi, Muhammad Kazem Elmi Sula, Alireza Kohansal, Ali Moghimi
    One of the most important philosophical discussions is on the notion of “I” and consciousness. Mulla Sadra, like other Islamic philosophers, attributes the notion of “I” and consciousness to the soul, but contrary to earlier philosophers, he tries to present a monist explanation for the body mind relationship to solve the problems arising for the earlier philosophers because of their dualist explanation for the body mind relationship. For him, human being is a moving substance, who transcends from a wicker mode of being named “body” to a stronger mode of being called “abstract soul”. While according to neurosciences, consciousness is attributed to the brain, and “I” comes out of consciousness. But neuroscientists have not yet presented a complete explanation of the consciousness. Hence they justify their theory by using the idea that brain damages are the cause of certain changes in consciousness or of losing it. But, since the Transcendent Theosophy does not deny the role of the brain in the process of consciousness, it does not consider their reason sufficient to justify their theory. According to the Transcendent Theosophy, though the interactions of the brain is preparing the ground for the consciousness, it cannot be merely reduced to the matter (brain); consciousness or “I” is an immaterial issue which unifies various perceptions, and is able to analyze and compare them, while in neurosciences, there is no explanation for such an issue.
    Keywords: Consciousness, I, Soul, Brain, Mulla Sadra, Neurosciences
  • زهرا محمدی محمدیه، محمد کاظم علمی سولا*، علیرضا کهنسال
    افلاطون و ملاصدرا هیچ یک واژه نماد را در آراء خود به کار نبرده اند، اما بر اساس اصل حکایتگری و توجه به مبانی فلسفی دو فیلسوف می توان جایگاه نماد را در اندیشه ی آن دو تحلیل کرد. با ابتنا بر اهمیت نظریه ی ایده و کیفیت محاکات مورد نظر افلاطون، چنین برداشت می گردد در اندیشه ی وی نماد امری است که به نحو تشابهی خاص برمبنای رابطه ی «بهره مندی»، نشانگر ایده می باشد. در اندیشه ی ملاصدرا نیز با تامل در کیفیت حکایتی که برخاسته از مبانی فلسفی وی، یعنی اصالت و تشکیک وجود و نیز نحوه ی محاکات در روابط علی است می توان نماد را امری دانست که از امر نمادینه شده ای حکایت می کند که علت آن است و نماد به حکم هویت رقیقتی و تشابه ظلی حقیقی از آن محاکات دارد. این پژوهش بر آن است تا با اتکاء به روشی تحلیلی ضمن تبیین جایگاه نماد در نگرش دوفیلسوف، هنر را با نگرش نمادشناسی مورد تدقیق قرار دهد. با تحلیل نمادشناسی در اندیشه ی دو فیلسوف،در عین واگرایی مبانی فکری آن دو، نوعی همگرایی در ارتباط با نمادشناسی و بسط آن در حوزه ی هنر می توان یافت که نوعی تحول از بعد فلسفی را نسبت به هنر برمی تابد و این رویکرد به سنجش و شفافسازی جایگاه هنر در اندیشه ی آن ها می انجامد.
    کلید واژگان: هنر, ایده, نماد, تصویر, تقلید
    Zahra Mohammadi Mohammadiyeh, Mohammad Kathem Elmi Sola *, Alireza Kohansal
    Plato and Mulla Sadrā have never used the terms opinions but we may conceptualize symbolism in the ground of their philosophical thoughts with platonic and Mulla Sadrā's views based on narrative principle and with respect to their philosophical foundations. Based on the significance of ideology theory and quality of Plato's intended imaginations, it may be concluded that a symbol is in imperative thought which has got a kind of specific resemblance based on "enjoyment" relation from the transcendent reality of narration. Pondering upon the quality of narration emanated from Mulla Sadrā's philosophical views, a symbol may be considered as an issue which is narrated from a symbolized issue as its reason and a is regarded as a companion identity and a real shadow-like similarity of its imaginations. Utilizing a philosophical analysis method for explaining the nature of symbol in these philosophers' views, a new reading to the position of art in their philosophical system is presented which is based on the analysis of their ideology to the nature of symbolism and is based on a kind of separation in arts according to their imaginations as (non)-symbolic. Such a reading could be considered as the basis for influential art in the epistemic elevation. A symbolistic analysis of these two philosophers' thoughts shows that while their intellectual foundations diverge from each other, there is convergence in their views on symbolism and its expansion in the area of art which depicts a kind of development from the philosophical dimension to the position of art.
    Keywords: idea, symbol, illustration, imitation
  • زهره سلحشور سفیدسنگی، محمدکاظم علمی سولا*، علیرضا کهنسال، علی مقیمی
    حافظه قابلیتی است که باعث می شود، انسان بتواند اطلاعاتی را که از طریق حواس فراهم می شود، ثبت و ذخیره کرده و در موقع لزوم آن ها را یادآوری کند. از این رو در حافظه، صور ادراکی ما بدون تغییر باقی می مانند و این عدم تغییر باعث می شود تصویر منسجمی از گذشته به یاد داشته باشیم. ملاصدرا علت این عدم تغییر حافظه را تجرد آن می داند. از نظر وی امر مادی همواره در حال حرکت است، بنابراین تغییرپذیر است. اما عصب شناسان هر حرکتی را تغییر تلقی نمی کنند، از این رو حرکاتی را که در سطح جهان اتم و کوچک تر اتفاق می افتد، باعث تغییر در سطح کلان تر یا همان ماده در سطح زیستی نمی دانند. هر چند از نظر حکمت متعالیه تغییر محسوب شود. عصب شناسان تغییراتی را باعث تغییر حافظه می دانند که در سطح سلول های عصبی رخ دهد. از این رو ثبات حافظه را به ثبات رمزگذاری ژن ها و به تبع آن رمزگذاری نورون ها نسبت می دهند، و اگر اختلالی در این عملکرد رخ دهد منجر به از دست دادن حافظه می شود. پس از نظر ایشان حافظه مادی است و به رغم مادی بودنش در شرایط متعارف تغییری در صور ادراکی ذخیره شده آن رخ نمی دهد. بدین ترتیب برای اثبات تجرد حافظه باید از دلایل دیگر بهره گرفت.
    کلید واژگان: حافظه, ثبات, تغییر, ژن, مجرد, مادی
    zohreh salahshour, Mohammadkazem Elmisola*, Alireza Kohansal, Ali Moghimi
    Memory is a potency which makes man to be able to fix and to deposit those data which are being grasped through senses, and to use them whenever are needed. That is why our data remain unchanged and we can clearly remember our past. For Mulla Sadra the memory is unchanged because it is an abstract entity. Based upon his theory, all corporeal entities are constantly moving. Therefore if the memory is corporeal, it has to be subject to the change. But neuroscientists do not consider all motions as change. So for them the motions at the level of subatomic or atomic world do not make any change in the biological world. Even if it is considered to be a change by transcendent theosophy, but for neuroscientists only those changes at the level of neuron sells can change the memory, thus they attribute the fixity of the memory to the fixity of coding the genes and accordingly coding the neurons, and if any kind of confusion occurs in this function, we will lose our memory. Therefore for them the memory is corporeal, and in spite of being so, in normal conditions no change occurs in its deposited data. Thus to prove the abstractness of the memory we have to utilize other reasons.
    Keywords: memory, fixity, change, gene, abstract, corporeal
  • زهرا محمدی محمدیه، محمد کاظم علمی سولا
    افلاطون در مکتب فلسفی خویش نظام خاصی از هستی بر پایه ی ارتباط سایه و عکس با اصل و حقیقت ارائه می دهد. وی در این راستا از موجودی متعالی که اصل خیر (خدای نظام فلسفی او) است، سخن می گوید که ورای وجود است. با تدقیق در جایگاه اصل خیر در هستی و تحلیل کیفیت «بهره مندی» ، آشکار می گردد که وجود حقیقی منحصر در آن است،و سایر موجودات نمود و سایه ای از آن هستند، آنچنانکه برای سایر موجودات حتی ایده ها (مثل) هیچ استقلالی نمی توان در نظر گرفت و به این ترتیب هستی شناسی فلسفی افلاطون بر محور حقیقتی واحد دنبال می شود. ملاصدرا نیز با طرح نظریه ی نهایی خویش یعنی وحدت شخصی وجود، هستی را منحصر در امری واحد (خدا) می داند و ما سوای حق تعالی را ظهورات و شئون او در نظر می گیرد که حکایتگر و نمود ذات حق هستند آنچنان که این کثرات ظهور، مخل وحدت حقیقت وجود نمی گردند. این پژوهش بر آن است تا افتراقات و تشابهات رویکرد فلسفی افلاطون و ملاصدرا در رابطه با نگاه آن دو به وجود حقیقی را بر اساس مبانی هستی شناسی متفاوت آن دو آشکار سازد.
    کلید واژگان: وجود حقیقی, اصل خیر, حقیقت, خدا, ظهور
    Zahra Muhammadi Muhammadiah, Muhammad Kazem Elmi Sola (author in charge), Ali Reza Kohansal
    Plato in his philosophy school offers a special system for universe based on relationship between shadow or photograph and the true being. In this way, he talks about a transcendental being that is the origin of Good (God in his philosophical system) and is beyond existence. By paying attention to position of the origin of the Good in the universe and analyzing the quality of "benefitting" it becomes clear that true existence is confined to it and the other beings are only reflections and shadows of it so that we cannot consider any independence for other beings even "the ideas" and therefore, Plato's ontology circles around a single truth. Mullah Sadra also by offering his final theory "personal pantheism" confines beings to one single being (God) and considers the other beings as His manifestations, since multiplicity of the appearances does not contradict unity of the truth. The present paper tries to discover the similarities and differences of Plato and Mullah Sadra's approach to the true existence based on their different anthological ideas.
    Keywords: True existence, Origin of the Good, Truth, God, Manifestation
  • دکترمحمدکاظم علمی سولا، طوبی لعل صاحبی
    «من» یا «خود» در نظریه» صدرایی با خودآگاهی عجین است. پیدایش و ظهور «من» با آگاهی از خود آغاز شده و سپس با آگاهی نیز تکامل و رشد یافته و دارای مراتب گوناگون میگردد. آنچه این نوشتار بر اساس مبانی فکری ملاصدرا درصدد بیان آن است، در نظر گرفتن رشد «من» یا «شخصیت» است. «شخصیت» بمعنای اصطلاحی آن، که در اثر تربیت و عوامل موثر دیگر ایجاد میگردد، در حوزه «من» متعالی و رشدیافته شکل میگیرد، زیرا «من» از همان آغاز پیدایش، شخص و یک هویت وجودی خاص است، اما شخصیت که بیشتر نمایانگر صفات و ویژگی های ارادی فرد است، در مراحلی از سیر تکاملی و تربیت صحیح عقلانی آن بروز می یابد. جستار حاضر با بررسی تحلیلی خاص، فرایند این رشد صحیح را که عمدتا پس از بلوغ حاصل میشود، واکاوی میکند.
    کلید واژگان: شخصیت, عقل, اراده, تربیت, علم, حکمت متعالیه
    Mohammad Kazem Elmi Sola, Tooba La’l Sahebi
     “I” or “self” is intertwined with self-consciousness in Sadrian philosophy. The emergence of “I” begins with developing an awareness of the self and then develops, grows, and attains different levels based on the same awareness. In this paper, the writers aim to explore the growth of “I” or “personality” based on Mulla Sadra’s philosophical principles. In its technical sense, “personality”, which is created in the light of training and other influential factors, is formed in the domain of the transcendent and grown “I”. This is because “I”, from the very beginning, is an individual and a particular ontological identity. However, personality, which mainly represents an individual’s voluntary attributes and features, appears at specific stages of a person’s process of development and correct intellectual education. Following a specific analytic method, the present paper examines the process of appropriate growth, which mainly takes place after puberty.  
    Keywords: personality , intellect, free will, training, knowledge, Transcendent Philosophy
  • محمد کاظم علمی سولا، طوبی لعل صاحبی
    نحوه ارتباط انسان با پیرامون خویش که ذهن هر اندیشنده ای را به خود مشغول می دارد، در فلسفه عمدتا ارتباط «من» و «او» یا «خود» و «دیگری» تعبیر می شود. «من» با ادراک از «من» یا خودآگاهی عجین است. خودآگاهی در دیدگاه فلاسفه اسلامی از جمله علوم حضوری به حساب می آید. این نوشتار مدعی است که اگرچه از دیدگاه ملاصدرا نیز علم به خود به نحو حضوری است، اما مبانی و پاره ای از شواهد در دیدگاه ملاصدرا دریافت نوینی از خودآگاهی موردنظر وی عرضه می دارد. در این دریافت، «غیر» یا «دیگری» نقش عمده ای در تکون «من» و تکامل آن دارد؛ به نحوی که مراتب آگاهی انسان متناسب با ادراک از «غیر» تکامل می یابد؛ تا آنجا که بالاترین مرتبه از معرفت «نفس» یا «خود»، معرفت به بالاترین مراتب از «غیر خود» که همان رب اوست، محسوب می شود.
    کلید واژگان: خود, خودآگاهی, معرفت, علیت, هستی, خداآگاهی
    Objectivity is among the most profound problems contemplated by philosophers. Both Mulla Sadra and Kant, as Islamic and Western philosophers, have profoundly addressed this problem. The present research tries to show that the problems around knowledge stated by Mulla Sadra can be more logically understood through principles of his ontology (i.e. graduation of being and the particularly of the human soul), and through his own initiatives such as creativity of the soul and its substantial motion, as well as the unity of knower and the known. Accordingly, we then follow the implications and results of this ontological solution and will compare it with Kant’s epistemological solution.
    Keywords: Objectivity, Unity of Knower, the Known, Transcendental Unity of Apperception, Creativity of Mind
  • سیده اکرم برکاتی*، محمدکاظم علمی سولا
    در این نوشتار به تبیین مفهوم نماد و استعاره در اندیشه ی ریکور پرداخته، سپس تلاش می شود رابطه ی آن دو، در چشم انداز کلی فلسفه ی وی، به نحوی مورد بررسی قرار گیرد که بتواند پاسخگوی سوالات زیر باشد: آیا مفهوم نماد و استعاره در ریکور به یک معنا به کار می روند یا در دو حوزه ی کاملا متفاوت معنا می شوند؟ نحوه ی رابطه ی این دو مفهوم در تفکر ریکور به چه صورت است، آیا ارتباط مفهومی یا کارکردی با یکدیگر دارند؟ ریکور چگونه از هریک از این مفاهیم برای بسط هرمنوتیک خود بهره می برد؟ ریکور ضمن تبیین این مفاهیم، تلاش می کند هر یک را از طریق دیگری معنا نماید و میان آن دو وجه اشتراکی قائل می شود که می تواند سرچشمه ی ارتباط و بسط معنای آن ها باشد. وی با اشاره به ویژگی زبانی بودن نماد و استعاره و از این رو تفسیرپذیر بودن آن ها، میان آن دو کارکرد مشترکی در حوزه های مربوط به معرفت شناسی و هستی شناسی لحاظ می نماید.. باتوجه به محوریت مبحث نماد و استعاره در هرمنوتیک ریکور، پژوهش حاضر می تواند در فهم کلی هرمنوتیک وی و درک تمایز آن با اندیشه ی فلاسفه ی هرمنوتیک دیگر، نقش بنیادینی داشته باشد.
    کلید واژگان: نماد, استعاره, زبان, هرمنوتیک, تامل
    Seyede Akram Barakati *, Mohammd Kazem Elmi Sola
    The present article explains the notion of symbol and metaphor in Ricoeur's philosophy and tries to consider the relation between them in his whole philosophical perspective to answer the following questions: whether this two notions are the same or each one belongs to completely different realms? What kind of relation is there between tham? whether there is any conceptual or functional relation between them? How Ricoeur utilizes anyone of these notions to extend his hermeneutics?
    While explaining these notions, Ricoeur tries to characterize anyone of them through the other, and gets some kind of similarity between the two which can be a source of relation and extension of their meaning. With refering to the linguistic feature of the symbol and metaphor, and thus their interpretative possibility, he thinks a common function between them in the realms of epistemology and ontology.
    The present research by concentrating on the discussion of the symbol and metaphor in Ricoeur's hermeneutics can have a profound influence in total understanding of his hermeneutics and in grasping its distinction from the hermeneutics of the other philosophers.
    Keywords: Symbol, metaphor, language, hermeneutics, reflection
  • محمدکاظم علمی سولا، سیده اکرم برکاتی
    پژوهش حاضر، به بررسی دیدگاه های ریکور و ملاصدرا در مبحث خیال و نقش موثر تخیل به ویژه در حوزه معرفت می پردازد. گرچه مبادی دو فیلسوف در این باره متفاوت است، در حوزه های خاصی شباهت های قابل توجهی در اندیشه های این دو ظاهر می شود. ریکور که یکی از فیلسوفان معاصر حوزه هرمنوتیک است از مباحثی نظیر نشانه شناسی، زبان شناسی، ساختارگرایی، و معرفت شناسی رایج در فلسفه تحلیلی، برای غنی ساختن هرمنوتیک استفاده بسیار کرده است. بدین سبب، مسئله زبان در اندیشه وی نقشی محوری دارد. تفاوت مبنایی اندیشه ریکور با ملاصدرا در مبحث تخیل، به این جهت است که در اندیشه ریکور، «زبان»، مبنای تبیین تخیل است. وی نقش تخیل در شناخت را از طریق زبان توضیح می دهد. اما ملاصدرا عمل تخیل در ایجاد معرفت را عمل قوه ای از قوای نفس می داند و مستقیما به زبان نمی پردازد. اما به رغم این تفاوت مبنایی، هر دو فیلسوف تخیل را واسطه ای میان جهان اعیان و دنیای درون ذهن، می دانند و هر دو، این امکان را با مفهوم اجتماع دو امر متباین توضیح می دهند.
    کلید واژگان: تخیل, استعاره, خلق, معرفت, فعل انسانی, ریکور, ملاصدرا
    Mohammad Kazem Elmi Sola, Seyyede Akram Barakati
    The present article studies Paul Ricoeur and Mulla Sadra's views on imagination, particularly its influential role in knowledge. Though their philosophies differ in principle, they share certain ideas in common. Ricoeur, contemporary philosopher and hermeneut, utilizes semiotics, linguistics, structuralism, and so on, to enrich hermeneutics. Language, thus, gets a central role in his philosophy. The basic difference of Ricoeur’s idea on imagination which distinguishes him from Mulla Sadra is that ‘language’ is used as a basis to explain imagination; he explains the role of imagination in knowledge through language. But Mulla Sadra does not directly deals with language, but considers act of imagination in constituting knowledge as an act of certain faculty of the soul. But in spite of this basic difference, both philosophers consider imagination as a mediator between external world and internal world of the mind and both explain this possibility by the notion of integration of two different issues.
    Keywords: Imagination, metaphor, Production, Epistemology, Human Action, Ricoeur, Mulla Sadra
نمایش عناوین بیشتر...
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال