محمد کاظمی
-
مقدمه
آب زیرزمینی به عنوان یکی از منابع حیاتی برای تامین آب شرب و کشاورزی، به شدت تحت تاثیر تغییرات اقلیمی و فعالیت های انسانی قرار دارد. افزایش دما، تغییر الگوهای بارش، تغییرات پوشش گیاهی و... منجر به تغییر در ترکیب شیمیایی آب می شود و این موضوع می تواند عواقب جدی برای تامین آب شرب و کشاورزی داشته باشد. کیفیت آب های زیرزمینی مانند آب های سطحی دائم در حال تغییر کردن است و در دشت های خشک و نیمه خشک، شناسایی و تحلیل عوامل موثر بر کیفیت آب زیرزمینی جهت مدیریت پهنه های کیفی مختلف، از اهمیت ویژه ای برخوردار است. محققین در این زمینه اذعان داشته اند که، ویژگی های خاک و سطح زمین می تواند مستقیما بر کیفیت آب زیرزمینی تاثیر بگذارد و مدیریت صحیح خاک می تواند به بهبود کیفیت آب کمک کند. از این رو، پژوهش حاضر به بررسی تاثیر متغیرهای اقلیمی و ویژگی های سطح زمین بر کیفیت آب زیرزمینی در دشت کهورستان استان هرمزگان پرداخته و به دنبال شناسایی تغییرات کیفی آب در فصول آبیاری و غیرآبیاری است. شایان ذکر است، در تحقیقات پیشین بیشتر با الگوریتم های درون یابی، میزان WQI در سامانه اطلاعات جغرافیایی برآورد و سطوح طبقات مختلف کیفیت آب زیرزمینی تبیین شده است. در پژوهش حاضر علاوه بر بررسی ارتباط معنادار میان متغیرهای اقلیمی و ویژگی های سطح زمین با کیفیت آب زیرزمینی، به بررسی توزیع فضایی این متغیر در محدوده مورد مطالعه و مدل سازی آن با روش های رگرسیون جغرافیایی وزن دار (GWR) و مجموع مربعات معمولی (OLS) بر اساس متغیرهای مستقل تاثیرگذار پرداخته شده است.
مواد و روش هامحدوده مورد مطالعه در پژوهش حاضر، دشت کهورستان با مساحت 09/273 کیلومترمربع از جمله دشت های نادر در غرب استان هرمزگان است. این مطالعه بر اساس داده های شیمیایی 15 حلقه چاه نیمه عمیق در دشت کهورستان و مقاطع زمانی آبیاری و غیرآبیاری سال های 2009 و 2018 انجام شد. متغیرهای مستقل تحقیق، شاخص شوری استاندارد شده (NDSI)، بارش تجمعی (Pr)، شاخص پوشش گیاهی نرمال شده (NDVI)، کمبود آب در خاک (DEF)، تبخیر و تعرق پتانسیل (PET)، دمای سطح زمین (LST)، شاخص شدت خشکسالی پالمر (PDSI)، تبخیر و تعرق واقعی (AET) بودند که از سامانه گوگل ارت انجین (GEE) به شکل تصاویر ماهواره ای رستری در مقیاس ماهانه استخراج شدند. همچنین متغیر وابسته تحقیق، شاخص کیفیت آب زیرزمینی (WQI) بود که در سامانه اطلاعات جغرافیایی مدل شد. برای بررسی معناداری ارتباط بین این متغیرها در مقاطع زمانی مختلف از آزمون کای اسکوئر استفاده شد و سپس از روش های رگرسیون جغرافیایی وزن دار (GWR) و حداقل مربعات معمولی (OLS) برای مدل سازی تغییرات مکانی کیفیت آب زیرزمینی بهره گرفته شد. برای مقایسه میزان اعتبار یا کارایی مدل های رگرسیونی چند متغیره، از معیارهای، ضریب تعیین، ریشه میانگین مجذور خطاها و معیار آکائیکه استفاده شد. همچنین خاطرنشان می شود، جهت بررسی توزیع فضایی پهنه های کیفی آب زیرزمینی از آماره موران محلی در این مقاطع زمانی استفاده شد.
نتایج و بحثآزمون کای اسکوئرنشان از ارتباط معنی دار بین متغیرهای اقلیمی و ویژگی های سطح زمین با کیفیت آب زیرزمینی داشت و تحلیل خودهمبستگی فضایی نشان داد که توزیع فضایی کیفیت آب زیرزمینی در دشت کهورستان به صورت تصادفی بوده است. از بین دو روش GWR و OLS، روش رگرسیون وزن دار جغرافیایی با ریشه میانگین مربعات خطا معادل 14/0، مجموع مربعات باقیمانده 3/11، ضریب تعیین 82/0 و ضریب آکائیکه 19/570- نتایج بهتری را نسبت به روش OLS ارائه کرد. همچنین NDVI و NDSI با ضریب تبیین (R2) معادل 47/0 در بازه زمانی نخست (4/2009)، متغیر NDSI با ضریب تبیین معادل 63/0 در بازه زمانی دوم (11/2009)، در مقطع زمانی سوم (5/2018)، دو متغیر NDVI و NDSI با ضریب تبیین معادل 65/0 و مقطع زمانی چهارم (12/2018) نیز صرفا دو متغیر NDVI و NDSI با ضریب تبیین معادل 55/0 بیشترین تاثیرگذاری را از بین متغیرهای اقلیمی و ویژگی های سطح زمین بر میزان کیفیت آب زیرزمینی نشان دادند. طبقات کیفیت آب زیرزمینی دشت کهورستان فقط دو طبقه بسیار ضعیف و نامناسب برای مصارف کشاورزی بودند. در مقطع زمانی نخست ، کلاس کیفی «بسیار ضعیف» از کیفیت آب زیرزمینی دشت کهورستان مساحت 44/2 کیلومترمربعی را به خود اختصاص داده است. در مقطع زمانی دوم ، تنها کلاس کیفیت آب زیرزمینی دشت کهورستان در این فصل آبیاری، طبقه «نامناسب برای مصارف کشاورزی» با مساحت 2/275 کیلومترمربع بود. در مقطع زمانی سوم، کلاس «بسیار ضعیف» کیفیت آب زیرزمینی سطحی معادل 91/14 کیلومترمربع از مساحت دشت و در مقطع زمانی چهارم، مساحت کلاس کیفی «بسیار ضعیف» 51/8 کیلومترمربع برآورد شد.
نتیجه گیریهمانگونه که نتایج نشان داد، کیفیت آب زیرزمینی در فصول آبیاری (ماه های 11 و 12 سال های 2009 و 2018) نسبت به فصول غیرآبیاری (ماه های 4 و 5 سال های 2009 و 2018) کاسته می شود و همچنین سطوح کیفی آب زیرزمینی نیز در فصول آبیاری نسبت به فصول غیرآبیاری کاهشی می شود. نتایج نشان داد که افزایش پوشش گیاهی و کاهش شوری خاک از عوامل کلیدی در بهبود کیفیت آب زیرزمینی در این منطقه هستند و با کاهش پوشش گیاهی و افزایش شوری خاک در فصول آبیاری از وسعت و کیفیت پهنه های کیفی خوب و متوسط کاسته می شود. با توجه به برتری مدل GWR نسبت به OLS، این مدل می تواند به عنوان ابزاری مفید در مدیریت پهنه های کیفی منابع آب زیرزمینی و تحلیل تغییرات کیفیت آب به کار رود. در نهایت، پژوهش حاضر تاکید می کند که توجه به متغیرهای اقلیمی و ویژگی های سطح زمین برای مدیریت بهینه منابع آب زیرزمینی ضروری است. این پژوهش صرفا به استفاده از روش های مختلف درون یابی شاخص WQI بر اساس داده های شیمیایی چاه های مشاهداتی در سامانه اطلاعات جغرافیایی نپرداخته است و در این بین با توجه به اثرگذاری متغیرهای مختلف اقلیمی و ویژگی های سطح زمین به پیش بینی پهنه های مختلف کیفیت آب زیرزمینی با روش های رگرسیون جغرافیایی وزن دار و مجموع مربعات معمولی تاکید داشته است. اخذ متغیرهای مستقل در مقیاس ماهانه و در بازه های زمانی مختلف فصول آبیاری و غیرآبیاری در سامانه آنلاین گوگل ارت انجین (GEE) از دیگر توجهات پژوهش حاضر در بحث بررسی تغییرات کیفیت آب زیرزمینی بود.
کلید واژگان: شاخص شوری خاک, کیفیت آب زیرزمینی, متغیرهای اقلیمی, مدل جغرافیایی وزن دارIranian Journal of Watershed Management Science and Engineering, Volume:18 Issue: 66, 2024, PP 59 -72IntroductionGroundwater, as one of the vital resources for supplying drinking water and agriculture, is significantly affected by climate change and human activities. Rising temperatures, changing precipitation patterns, and alterations in vegetation lead to changes in the chemical composition of water, which can have serious implications for the provision of drinking water and agricultural needs. The quality of groundwater, like that of surface water, is constantly changing, and in arid and semi-arid plains, identifying and analyzing the factors influencing groundwater quality is crucial for managing various quality zones. Researchers in this field have acknowledged that soil characteristics and land surface can directly impact groundwater quality, and proper soil management can contribute to improving water quality. Therefore, this study examines the impact of climatic variables and land surface characteristics on groundwater quality in the Kahorestan plain of Hormozgan Province, aiming to identify quality changes in water during irrigation and non-irrigation seasons. It is noteworthy that previous research primarily estimated the Water Quality Index (WQI) using interpolation algorithms within Geographic Information Systems (GIS) and delineated different groundwater quality levels. In the present study, in addition to investigating the significant relationships between climatic variables and land surface characteristics with groundwater quality, the spatial distribution of these variables within the study area is analyzed, and modeling is conducted using Geographically Weighted Regression (GWR) and Ordinary Least Squares (OLS) methods based on the influential independent variables.
MethodologyThe study area in the present research is the Kahorestan plain, covering an area of 273.09 square kilometers, which is one of the rare plains in the western part of Hormozgan Province. This study was conducted based on chemical data from 15 semi-deep wells in the Kahorestan plain during irrigation and non-irrigation periods in the years 2009 and 2018. The independent variables of the study included the Normalized Difference Salinity Index (NDSI), cumulative precipitation (Pr), Normalized Difference Vegetation Index (NDVI), soil water deficit (DEF), potential evapotranspiration (PET), land surface temperature (LST), Palmer Drought Severity Index (PDSI), and actual evapotranspiration (AET), which were extracted as monthly raster satellite images from the Google Earth Engine (GEE). The dependent variable of the study was the Groundwater Quality Index (WQI), which was modeled within a Geographic Information System (GIS). To assess the significance of the relationships between these variables at different time periods, the Chi-square test was employed. Subsequently, Geographically Weighted Regression (GWR) and Ordinary Least Squares (OLS) techniques were utilized to model the spatial variations in groundwater quality. To compare the validity or efficiency of the multiple regression models, criteria such as the coefficient of determination, root mean square error, and Akaike Information Criterion were used. Additionally, it is noted that the Local Moran's I statistic was employed to investigate the spatial distribution of groundwater quality zones during these time periods.
Results and discussionThe chi-square test indicated a significant relationship between climatic variables and land surface characteristics with groundwater quality. Spatial autocorrelation analysis revealed that the spatial distribution of groundwater quality in the Khorasan plain is random. Among the two methods, GWR (Geographically Weighted Regression) and OLS (Ordinary Least Squares), the GWR technique provided better results with a root mean square error of 0.14, a residual sum of squares of 11.3, a coefficient of determination (R²) of 0.82, and an Akaike Information Criterion (AIC) of -570.19, compared to the OLS method. Additionally, NDVI (Normalized Difference Vegetation Index) and NDSI (Normalized Difference Snow Index) showed a coefficient of determination (R²) of 0.47 in the first time period (4/2009), with the NDSI variable showing an R² of 0.63 in the second time period (11/2009). In the third time period (5/2018), both NDVI and NDSI had an R² of 0.65, and in the fourth time period (12/2018), the two variables NDVI and NDSI again showed the highest impact among climatic variables and land surface characteristics on groundwater quality, with an R² of 0.55. The groundwater quality classes of the Kahorestan plain only included two categories: very poor and unsuitable for agricultural use. In the first-time frame, the "very poor" quality class of groundwater in the Khorasan plain covered an area of 2.44 Km2. In the second time frame, the only groundwater quality class in the Khorasan plain during that irrigation season was "unsuitable for agricultural use," with an area of 275.2 Km2. In the third time frame, May 2018, the "very poor" quality class of surface groundwater accounted for 14.91 Km2 of the plain's area. In the fourth time frame, December 2018, the area classified as "very poor" quality was estimated to be 8.51 Km2.
ConclusionAs the results indicated, groundwater quality during irrigation seasons (months 11 and 12 of the years 2009 and 2018) decreases compared to non-irrigation seasons (months 4 and 5 of the years 2009 and 2018), with the quality levels of groundwater also diminishing during irrigation periods. The findings revealed that increased vegetation cover and reduced soil salinity are key factors in improving groundwater quality in this region. A decrease in vegetation cover and an increase in soil salinity during irrigation seasons lead to a reduction in the extent and quality of good and moderate quality zones. Given the superiority of the GWR model over OLS, this model can serve as a useful tool in managing the quality zones of groundwater resources and analyzing changes in water quality. Ultimately, this research emphasizes that attention to climatic variables and land surface characteristics is essential for the optimal management of groundwater resources. This study not only utilized various interpolation methods for the WQI based on the chemical data from observation wells within a Geographic Information System (GIS), but also highlighted the prediction of different groundwater quality zones using Geographically Weighted Regression and Ordinary Least Squares techniques, considering the impact of various climatic variables and land surface characteristics. Additionally, obtaining independent variables at a monthly scale across different time periods of irrigation and non-irrigation seasons from the online Google Earth Engine (GEE) was another focus of the current study regarding the examination of groundwater quality changes.
Keywords: Soil Salinity Index, Groundwater Quality, Climatic Variables, Geographically Weighted Model, Global Moran's I -
خربزه درختی (Carica papaya)، میوه ای گرمسیری است که کاربردهای دارویی و غذایی فراوانی دارد. انتخاب بستر کشت مناسب یکی از اهداف مهم در بهبود رشد دانهال درختان میوه می باشد. همچنین انجام هرس هوایی ریشه جهت تولید نهال هایی با سیستم ریشه ای منشعب و مستحکم از عوامل موثر در پرورش گیاهان است. به منظور مطالعه تاثیر بسترهای مختلف کشت و هرس هوایی ریشه بر رشد گیاه خربزه درختی (Carica papaya) آزمایشی در قالب طرح آماری کاملا تصادفی با سه تکرار انجام شد، تیمارها شامل بسترهای کاشت (کوکوپیت 100 درصد، پیت ماس 100 درصد، کوکوپیت 70 درصد + پرلیت 30 درصد و پیت ماس 70 درصد + پرلیت 30 درصد) و انجام یا عدم انجام هرس هوایی ریشه بودند که در سال 1401 در گلخانه ای واقع در شهرستان پاکدشت، شهرک گلخانه ای گلفام اعمال شد. بذرها در نیمه مهرماه در سینی های کشت حاوی بسترهای کاشت مورد نظر کشت گردید و جهت انجام هرس هوایی ریشه در تیمارهای مورد نظر برش های افقی در دیواره حفره های سینی کشت ایجاد شد و پس از 50 روز از کاشت بذرها نمونه ها جهت ارزیابی صفات وزن تر و خشک اندام هوایی گیاهچه، طول بلندترین ریشه، ارتفاع گیاهچه، طول میانگره، تعداد گره، سطح برگ، محتوای کلروفیل کل و فعالیت آنزیم های پراکسیداز، کاتالاز و سوپراکسید دیسموتاز به آزمایشگاه منتقل شدند. نتایج نشان داد، تیمارها تاثیر معنی داری بر صفات مورد ارزیابی داشتند. بیشترین وزن تر و خشک اندام هوایی گیاهچه، طول بلندترین ریشه، ارتفاع گیاهچه، طول میانگره و تعداد گره در بستر کشت پیت ماس 70 درصد + پرلیت 30 درصد + عدم انجام هرس هوایی ریشه مشاهده شد. بیشترین سطح برگ در تیمار بستر کاشت پیت ماس 100 درصد + عدم انجام هرس هوایی ریشه و بیشترین محتوای کلروفیل کل در تیمار پیت ماس 70 درصد + پرلیت 30 درصد + انجام هرس هوایی ریشه به دست آمد. فعالیت آنزیم های پراکسیداز، کاتالاز و سوپراکسید دیسموتاز نیز در تیمار پیت ماس 100 درصد + انجام هرس هوایی ریشه نیز بیشترین بود. با توجه به نتایج به دست آمده، بسترهای مختلف ویژگی های فیزیکی و شیمیایی مختلفی دارند که می توانند بر رشد گیاه تاثیر گذار باشند، در این پژوهش کشت بذر خربزه درختی در بستر کشت حاوی پیت ماس 70 درصد و پرلیت 30 درصد و عدم انجام هرس هوایی ریشه به عنوان بهترین تیمار موثر بر رشد گیاه خربزه درختی (Carica papaya) پیشنهاد می شود.
کلید واژگان: آنزیم, پرلیت, پیت ماس, کوکوپیتPlant Production, Volume:46 Issue: 4, 2024, PP 611 -623IntroductionPapaya (Carica papaya) is a tropical tree that leaves, fruits, seeds and roots has many medicinal and edible uses. Choosing the appropriate planting medium is one of the important ways to improve seedling growth of fruit trees. By improving the physical and chemical properties, it causes better absorption of nutrients and improves plant growth. Also, aerial root pruning to produce seedlings with branched and strong root systems is one of the effective factors in growing plants.
Materials and methodsTo study the effect of different culture media and aerial root pruning on the growth of Papaya (Carica papaya), an experiment was conducted in the form of a completely randomized statistical design with three replications and two factors of planting media (cocopeat 100%, peat mass 100%, and cocopeat 70% + perlite 30%, peat moss 70% + perlite 30%) and performing or not performing aerial root pruning was implemented in the greenhouse. The seeds were sown in the culture trays containing the desired planting beds, and horizontal cuts were made in the walls of the culture tray cavities to perform aerial pruning of the roots in the desired treatments. Sampling was done 50 days after sowing the seeds and some morphologic, physiologic and biochemical traits include fresh and dry weight of seedlings, root length, seedling height, internode length, node number, leaf area, total chlorophyll, peroxidase, catalase and superoxide dismutase activity were analyzed.
Results and DiscussionThe results showed that the treatments had a significant effect on the assessed traits so that the highest fresh and dry weight of seedlings (1.69, 0.66 g, respectively), root length (17.66 cm), seedling height (7.92 cm), internode length (8.61 mm) and node number (4.67) were observed in 70% peat moss + 30% perlite and no aerial root pruning. The maximum leaf area (9.14 cm3) and total chlorophyll (1.69 mg g-1 FW) content were obtained in the 100% peat moss planting bed treatment and no aerial root pruning and the 70% peat moss + 30% perlite treatment and root aerial pruning. The highest activity of peroxidase (37.60 U enzyme-1 FW), catalase (7.60 U enzyme-1 FW) and superoxide dismutase (16.08 U enzyme-1 FW) enzymes was also in 100% peat moss treatment and root aerial pruning.
ConclusionIn general, the results of this research showed that the combination of two organic and inorganic substrates, peat mass 70% and perlite 30%, showed the best effect on vegetative characteristics and total chlorophyll content in papaya. Also, the highest activity of peroxidase, catalase and superoxide dismutase enzymes was observed in 100% peat moss bed. Root aerial pruning also decreased the evaluated growth characteristics and increased the total chlorophyll content and activity of peroxidase, catalase and superoxide dismutase enzymes. According to the results, different culture media had different physical and chemical characteristics that can affect plant growth. In this research it is recommended to sowing papaya seeds in 70% peat moss and 30% perlite and not to perform aerial root pruning to produce this product.
Keywords: Cocopeat, Enzyme, Peat Moss, Perlite -
افزایش نیاز به آب و تغییر الگوهای اقلیمی باعث تشدید ساخت سازه های ذخیره آبی برای تامین تقاضا در بسیاری از مناطق جهان شده است، لذا رژیم های هیدرولوژیکی رودخانه ها بر اثر فعالیت های انسانی و احداث سدها تغییر کرده اند. برهمین اساس درک اثرات سدها بر رژیم هیدرولوژیکی رودخانه ها به منظور مدیریت جریان رودخانه، تامین نیاز آبی و حفظ ارزش های اکولوژیکی رودخانه ضروری است. در پژوهش حاضر، تغییرات سلامت هیدرولوژیک جریان رودخانه شهرچای ارومیه در سه دوره قبل از احداث سد، دوره ساخت سد و دوره بهره برداری از سد شهرچای در بازه زمانی 1951 الی 2017 ارزیابی شده است. نتایج پژوهش نشان داد میزان انحراف همه زیرشاخص های هیدرولوژیک در دوره بعد از احداث سد بیش تر از دوره قبل از احداث سد است. در همین راستا میزان انحراف زیرشاخص های سلامت هیدرولوژیک جریان از شرایط طبیعی تا سال 1998 غالبا در محدوده خیلی کم تا متوسط و از سال 1998 به بعد در محدوده خیلی کم تا خیلی زیاد بوده است. هم چنین، بر اساس نتایج، بیش ترین میزان انحراف در زیرشاخص ها در دوره های مرجع و بهره برداری از سد مربوط به شاخص وقوع جریان های سیلابی و در دوره ساخت سد مربوط به جریان حداقل ماهانه بود. هم چنین نتایچ حاکی از آن بود که سلامت هیدرولوژیک جریان رودخانه شهرچای در دوره های ساخت و بهره برداری از سد شهرچای به ترتیب در حدود 16 و 45 درصد در مقایسه با دوره مرجع کاهش داشته است. یافته های پژوهش حاضر می تواند در درک تغییرات رژیم تنظیمی جریان رودخانه، مدیریت و تنظیم پایدار رژیم جریان رودخانه شهرچای استفاده شود.
کلید واژگان: رژیم جریان رودخانه, تغییر جریان, سلامت هیدرولوژیک, شاخص هیدرولوژیک, سد شهرچای ارومیهHydrogeomorphology, Volume:11 Issue: 39, 2024, PP 100 -118The increasing human needs and changes in climate patterns have led to the construction of water storage structures to meet the water demand in many regions worldwide, including Iran. Consequently, the hydrological regimes of rivers in various parts of Iran, due to human activities such as dam construction, have undergone alterations in recent decades. Understanding the effects of dams on river hydrological regimes is essential for river flow management and the preservation of river ecosystems. In this regard, the present study assesses the changes in the health of the Urmia's Shahrchai River flow during three periods: pre-dam construction, dam construction, and dam operation, from 1951 to 2017, through calculating different flow health related indices. The results indicate that the deviation of all hydrological health sub-indices in the post-dam construction period is higher than the pre-dam construction period. Moreover, the deviation of flow regime sub-indicators was predominantly low to moderate until 1998 and varied from low to very high after 1998. Additionally, the highest deviation of studied flow health-related indices occurred during the reference and dam operation periods for flood occurrence and minimum monthly flow, respectively, while during the dam construction period, it pertained to minimum monthly flow. Furthermore, the findings suggest that the hydrologic health of Shahrchai River flow decreased by approximately 16% and 45% during the dam construction/operation periods, respectively, compared to the reference period. The results of this study can be utilized in the understanding of flow alteration and the sustainable regulation of the Shahrchai River flow regime.
Keywords: River Flow Regime, Flow Alteration, Hydrological Health, Hydrological Index, Urmia Shahrchai Dam -
اثربخشی رفتار درمانی دیالکتیکی بر شناخت اجتماعی و رفتارهای انطباقی در دانش آموزان دارای خودجرحی
امروزه رفتار خودجرحی شیوع قابل ملاحظه ای در بین دانش آموزان دارد و برای پیشگیری از این رفتار مخرب مهارت ها و مداخلات مناسب لازم است. هدف پژوهش حاضر تعیین اثربخشی رفتار درمانی دیالکتیکی بر شناخت اجتماعی و رفتارهای انطباقی در دانش آموزان دارای خودجرحی بود. روش این تحقیق نیمه آزمایشی و به روش پیش آزمون - پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه دانش آموزان پسر دارای رفتار خودجرحی که به مرکز مشاوره آموزش و پرورش شهر بابل در سال تحصیلی 1400-1401 مراجعه کرده بودند. نمونه پژوهش شامل 30 نفر که به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و به طور تصادفی و با روش قرعه کشی در دو گروه آزمایشی (15 نفر) و کنترل (15 نفر) قرار گرفتند. آزمودنی ها به پرسشنامه های آسیب به خود عمدی گراتز (2001)، شناخت اجتماعی نجاتی و همکاران (1397)، عملکرد اجتماعی/ انطباقی کودک و نوجوان پرایس و همکاران (2003) قبل و بعد از مداخله پاسخ دادند. رفتار درمانی دیالکتیکی در 12 جلسه 90 دقیقه ای و هفته ای دو بار در گروه آزمایش اجرا شد و در این مدت گروه کنترل هیچ نوع درمانی را دریافت نکردند. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از میانگین، انحراف معیار و تحلیل کوواریانس توسط نرم افزار SPSS نسخه 24 انجام شد. نتایج نشان داد اثربخشی رفتار درمانی دیالکتیکی بر شناخت اجتماعی و رفتارهای انطباقی در دانش آموزان دارای خودجرحی تاثیر داشت (01/0<p). لذا می توان رفتار درمانی دیالکتیکی را به عنوان مداخله ای مناسب برای کاهش مشکلات در دانش آموزان دارای خودجرحی پیشنهاد نمود.
کلید واژگان: رفتار درمانی دیالکتیکی, شناخت اجتماعی, رفتارهای انطباقی, خودجرحیThe effectiveness of dialectical behavior therapy on social cognition and adaptive behaviors among students with self-harmToday, self-injury behavior has a significant prevalence among teenagers, and appropriate skills and interventions are necessary to prevent this destructive behavior. The purpose of this study was to determine the effectiveness of dialectical behavior therapy on social cognition and adaptive behaviors in students with self-harm. The method of this research was semi-experimental and pre-test-post-test with a control group. The statistical population of this research included all the male students with self-injurious behavior who referred to the Babol education counseling center in the academic year of 1400-1401. The research sample included 30 people who were selected by available sampling method and were randomly divided into two experimental groups (15 people) and control (15 people) by lottery. The subjects responded to the questionnaires of Gratz's intentional self-harm (2001), Nejati et al.'s social cognition (2017), child and adolescent social/adaptive functioning, Price et al.'s (2003) before and after the intervention. Dialectical behavior therapy was implemented in 12 sessions of 90 minutes and twice a week in the experimental group and during this period the control group did not receive any type of treatment. Data analysis was done using mean, standard deviation and covariance analysis by SPSS software version 24. The results showed that the effectiveness of dialectical behavior therapy had an effect on social cognition and adaptive behaviors in students with self-harm (P<0.01). Based on the findings, dialectical behavior therapy was effective in increasing social cognition and adaptive behaviors in students with self-harm; therefore, dialectical behavior therapy can be suggested as a suitable intervention to reduce problems in students with self-harm.
Keywords: Dialectical Behavior Therapy, Social Cognition, Adaptive Behaviors, Self-Injury, Students -
تقریبا 34 درصد از مصرف انرژی کل کشور و 24 درصد از انتشار دی اکسیدکربن متعلق به بخش ساختمان است. استفاده از تکنولوژی های مرتبط با انرژی های تجدیدپذیر همچون صفحات فتوولتائیک و آبگرمکن های خورشیدی، با نتایج بسیار مثبت همچون کاهش مصرف انرژی در بلند مدت و ایجاد محیطی سالم تر و با کیفیت بهتر برای زندگی و کار، همراه است؛ اما موانع مختلف خصوصا موانع رفتاری از بکارگیری آنها جلوگیری می کنند. در این پژوهش، به بررسی موانع و راهکارهای رفتاری موجود برای خرید صفحات فتوولتائیک و آبگرمکن های خورشیدی براساس نظر مصرف کنندگان، پرداخته شده است. برای تحقق این هدف از محتوای پرسشنامه تحقیق دیویدسون و دیگران استفاده شده است و 61 فروشنده از مغازه های میدان اول صادقیه تا میدان پونک تهران به این محتوا امتیاز داده اند. از مقیاس لیکرت هفت مرحله ای برای امتیازدهی استفاده شده است و بر اساس اندازه گیری پایایی همسانی درونی و تحلیل عاملی Q، موانع موجود تعیین شده اند. بر اساس فراوانی پاسخ دهندگان و محتواها، دیدگاه های مصرف کنندگان انرژی ساختمان، تعریف شده اندکه به آموزش، ایجاد انگیزه، تغییر سبک زندگی، اعتمادسازی و اطلاع رسانی در این زمینه اشاره دارند. یافته ها نشان داد افزایش آگاهی و تمایل افراد جامعه از طریق توسعه مفاد آموزشی، تبلیغات، اطلاع رسانی و حمایت دولت، باعث افزایش بکارگیری صفحات فتوولتائیک و آبگرمکن های خورشیدی در ساختمان ها می شود.
کلید واژگان: صفحات فتوولتائیک, آبگرمکن های خورشیدی, سبک زندگی, فرهنگ, آموزشThe construction industry is responsible for approximately 34% of the final energy consumption and generates nearly 24% of total greenhouse gas emissions. Integrating renewable energy technologies, such as photovoltaic panels and solar water heaters, offers several advantages, including long-term energy savings and enhanced living and working conditions. However, the adoption of these technologies is hindered by several behavioral barriers. Therefore, this study aims to investigate the purchase of photovoltaic panels and solar water heaters, the related barriers, and solutions based on the categorization of building energy consumers. The data was collected in Tehran in 2022 from stores located between 1st Sadeghiyeh Square and Poonak Square using the Davidson et al. questionnaire. Sixty-one sellers responded to the questionnaire, and all items were measured on a 7-point Likert scale. A Scree plot and rotated component matrix resulted in identifying the main barriers that reflect critical perspectives in this field, including the lack of education, the lack of motivation, fear/resistance to change, the lack of confidence, and the lack of information. The study results demonstrate that enhancing occupant awareness about the barriers to energy-efficient buildings and solutions to them through education programs, providing relevant information, and government support can promote the purchase of photovoltaic panels and solar water heaters.
Keywords: Photovoltaic Panels, Solar Water Heaters, Lifestyle, Culture, Education -
تلاش این مقاله در جهت حل یکی از مشکلات اصلی حوزه ی بانکداری می باشد که ارتباط تنگاتنگی با حوزه ی فناوری اطلاعات دارد. ترکیب بحث مدیریتی این موضوع با حیطه ی فناوری اطلاعات یکی از مباحث مهم حوزه ی مدیریت فناوری اطلاعات را رقم خواهد زد.هدف اساسی این مقاله، خوشه بندی مشتریان بانک است.در ابتدا، تمامی ویژگی های مشتریان از پایگاه داده ی بانک استخراج گردیده که استخراج برای 900 هزار مشتری و به طور تصادفی انجام گرفته است که به عنوان ورودی در اختیار روش پیشنهادی این مقاله قرار خواهد گرفت. تمامی ویژگی-های این مشتریان استخراج شد و با استفاده از نظرات کارشناسان 10 ویژگی (به جز چهار ویژگی روش LRFM) لیست گردید. روش پیشنهادی باید از بین این 10 ویژگی بتواند ویژگی هایی را برای خوشه بندی مشتریان انتخاب کند که تفکیک پذیری بیش تری را در خوشه بندی نتیجه دهد. با توجه به تعداد بالای حالات این مساله، امکان انجام دستی آن وجود ندارد و روش پیشنهادی سعی می کند با بررسی حالات مختلف، برای مشتریان هر بانک الگوی مجزایی را برای خوشه بندی ارایه دهد. همچنین، مشکل انتخاب مقدار مناسب برای تعداد خوشه ها در روش K-میانگین به وسیله ی روش پیشنهادی این مقاله برطرف می گردد. نتایج حاصل، نشان از بهبود آن نسبت به روشRFM و LRFM پایه دارد.کلمات کلیدی:مدیریت ارتباط با مشتریان بانک،خوشه بندی، مدل RFM،مدل LRFM، الگوریتم ازدحام ذرات، روش K-میانگین.
کلید واژگان: خوشه بندی, مدل LRFM, الگوریتم ازدحام ذرات, روش K-میانگینThe effort of this article is to solve one of the main problems in the field of banking, which is closely related to the field of information technology. The combination of the management discussion of this topic with the field of information technology will be one of the important topics in the field of information technology management. The main goal of this article is the clustering of bank customers.At first, all customer characteristics were extracted from the bank's database, which was randomly extracted for 900,000 customers, which will be provided as input to the proposed method of this article. All the characteristics of these customers were extracted and 10 characteristics (except four characteristics of the LRFM method) were listed using the opinions of experts. The proposed method should be able to choose among these 10 features for clustering customers, which results in more resolution in clustering. Due to the high number of cases of this problem, it is not possible to do it manually, and the proposed method tries to provide a separate model for clustering for the customers of each bank by examining different cases. Also, the problem of choosing the right value for the number of clusters in the K-means method is solved by the method proposed in this article. The results show that it is better than the basic RFM and LRFM methods.Keywords: relationship management with bank customers, clustering, RFM model, LRFM model, particle swarm algorithm, K-means method.
Keywords: Clustering, LRFM Model, Particle Swarm Algorithm, K-Means Method -
یک پرنده چند سال می تواند در قفس زندگی کند؟ / جملات زیبا با کلمه های «قفس «،» شرم» و «شانس»
-
مقدمه
سیل یکی از مخاطرات محیطی است که عامل بسیاری از آسیب های تکرارشونده به منابع آب و خاک در مناطق مختلف ایران و سراسر جهان است. در این راستا، بندهای اصلاحی به عنوان عملیات مکانیکی در بسیاری از حوزه های آبخیز کشور برای کنترل دبی اوج و جلوگیری از فرسایش خاک احداث شده اند. بنابراین ارزیابی نقش عملیات مکانیکی آبخیزداری در کنترل سیلاب در سطح حوزه های آبخیز امری ضروری است. بر این اساس، هدف پژوهش حاضر بررسی تاثیر احداث سه سازه، با ارتفاع سرریز 9، 6 و 8 متر، بر ویژگی های سیلاب در حوزه آبخیز کندر عبدالرضا واقع در استان فارس است. به عبارت دیگر، این مطالعه بررسی می کند که آیا ساخت این سه سازه متوالی، هدف عملیات یعنی کنترل سیلاب از طریق کاهش قابل توجه دبی اوج و حجم سیل در منطقه را برآورده می کند یا خیر. بنابراین مهمترین متغیرها در این پژوهش، حجم سیلاب و حجم مخازن پیشنهادی برای کنترل سیلاب است. مقدار حجم سیل از هیدروگراف سیل استخراج می شود و حجم مخازن با استفاده از نقشه توپوگرافی (منحنی میزان) و منحنی های حجم-ارتفاع به دست می آید. بدیهی است که اگر حجم مخزن بیشتر از حجم سیلاب باشد، تمامی سیلاب توسط مخزن سازه مستهلک می شود و رواناب از سرریز سازه عبور نمی کند.
مواد و روش هادر این مطالعه به منظور شبیه سازی فرآیند بارش رواناب و اثر مخزن هر یک از سه سازه متوالی پیشنهادی بر مشخصات سیلاب از مدل HEC-HMS استفاده شد. حوزه آبخیز کندر عبدالرضا در حدود 27 کیلومتری جنوب شرقی شهر لامرد استان فارس قرار دارد و بر اساس تقسیم بندی حوزه های آبخیز کشوری، جزء حوضه کل- مهران (بخشی از حوضه درجه یک خلیج فارس و دریای عمان) محسوب می شود. در این راستا، پس از تهیه اطلاعات پایه مورد نیاز (از جمله مشخصات مربوط به توپوگرافی، بارندگی، گروه هیدرولوژیک خاک، کاربری اراضی و سازه های طراحی شده)، دبی اوج و حجم سیلاب در دوره بازگشت های مختلف با استفاده از مدل HEC-HMS برآورد شد. جهت محاسبه شدت رگبارها نیز از روش قهرمان آبخضر استفاده شد. ویژگی های سیل در پایین دست در غیاب سه سازه پیشنهادی (دو بند اصلاحی سنگ وملاتی و یک بند خاکی) بررسی شد و در گام بعدی، تاثیر مخازن این سازه ها روی هیدروگراف سیلاب مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. از آنجایی که سازه های پیشنهادی در بالادست منطقه مسکونی و بزرگراه واقع شده اند، مبنای طراحی سازه ها براساس دبی سیل با دوره بازگشت 100 ساله بوده است. در نهایت با استفاده از نتایج به دست آمده، میزان درصد کاهش دبی اوج سیل تحت تاثیر احداث هر کدام از بندها (مخازن) تعیین و مقایسه شد.
نتایج و بحثبراساس نتایج روش هیدروگراف واحد SCS در حوزه کندرعبدالرضا، میزان دبی اوج سیل در دوره بازگشت های 2، 5، 10، 25، 50 و 100 سال به ترتیب برابر با 7، 32، 46، 72، 91 و 116 مترمکعب بر ثانیه بوده است. به طوری که زمان پایه هیدروگراف از 5/6 ساعت در دوره بازگشت 2 ساله تا نزدیک 9 ساعت در دوره بازگشت 100 ساله متغیر است. همچنین حجم رواناب از 73 مترمکعب در دوره بازگشت 2 ساله تا 1053 مترمکعب در دوره بازگشت 100 ساله متغیر بوده است. نتایج نشان داد درصورت احداث سه سازه پیشنهادی با مجموع حجم مخزن معادل 614367 مترمکعب، دبی اوج سیل با دوره بازگشت 100 سال از 116 مترمکعب بر ثانیه به 32 مترمکعب بر ثانیه کاهش می یابد. به علاوه، نتایج شبیه سازی فرآیند بارش-رواناب در حوضه مورد مطالعه نشان داد که دبی اوج و حجم سیلاب پس از انجام عملیات سازه ای پیشنهادی در دوره بازگشت 50 ساله به ترتیب 84 و 73 درصد و برای دوره بازگشت 100 ساله به ترتیب 72 و 57 درصد کاهش خواهد داشت. بنابراین با توجه به نتایج شبیه سازی اثر سه سازه طراحی شده، می توان ادعا نمود که سازه های پیشنهادی برای حوضه مورد مطالعه، قابلیت تعدیل و مهار سیلاب ها را خواهند داشت.
نتیجه گیریاجرای عملیات سازه ای پیشنهادی برای حوزه آبخیز کندر عبدالرضا شامل دو بند اصلاحی سنگ وملاتی و یک بند خاکی علاوه بر کاهش دبی اوج و حجم جریان های سیلابی می تواند به تثبیت پروفیل طولی آبراهه ها -که در واقع مهمترین اثر اجرای بندهای اصلاحی است- و در نتیجه آن منجر به کاهش فرسایش خاک و تولید رسوب شود. در دوره بازگشت های مختلف (2، 5، 10، 25، 50 و 100 سال)، سه بند اصلاحی پیشنهادی از ظرفیت لازم برای ذخیره سازی رواناب و کاهش دبی اوج سیل در حوزه آبخیز مورد مطالعه برخوردارند، اما با افزایش دوره بازگشت، اثر این بندها (مخازن) در مهار سیلاب و کاهش دبی اوج کاهش می یابد. ضمن اینکه تاثیر سامانه سازه های متوالی پیشنهادی بر کاهش دبی اوج بیشتر از تاثیر این سازه ها بر کاهش حجم سیلاب است. به طور کلی، به منظور بالا بردن اثربخشی طرح های مطالعات آبخیزداری پیشنهاد می شود بررسی تاثیر احداث سازه ها بر مشخصات جریان های سیلابی در شرح خدمات این طرح ها گنجانده شود تا تصمیم برای انجام یا عدم انجام عملیات سازه ای در هر حوضه یا زیرحوضه براساس نتایج شبیه سازی و با اطلاعات دقیق تری گرفته شود. در ضمن پیشنهاد می شود به منظور ارزیابی بهتر اقدامات سازه ای پیشنهادی برای کنترل سیل، نصب ایستگاه های هیدرومتری ثبات در حوزه های آبخیز فاقد آمار که مستعد تولید سیل هستند، در اولویت قرار بگیرد.
کلید واژگان: اقدامات سازه ای, تعدیل سیلاب, دبی اوج, مدل هیدرولوژیکی, مهار سیلابIranian Journal of Watershed Management Science and Engineering, Volume:18 Issue: 64, 2024, PP 64 -75IntroductionFlooding is one of the environmental hazards that causes a lot of repeated damage to water and soil resources in different regions of Iran and around the world. Check dams as a mechanical practice have been built in many watershed areas of the country to control peak discharge and prevent soil erosion. Therefore, it is essential to examine the role of these mechanical practices in flood control at the level of watersheds. The current study aims to investigate the effect of the construction of three proposed structures (two masonry check dams and one embankment dam), with spillway heights of 9, 6, and 8 meters, on flood characteristics in Kander Abdolreza watershed, Fars province, Iran. In other words, this study examines whether the construction of these three consecutive structures fulfills the goal of the operation, which is flood control through a significant reduction in peak discharge and flood volume in the study area. Therefore, the most important variables in this study is the flood volume and the volume of reservoirs proposed for flood control. The amount of flood volume is extracted from the flood hydrograph, and the volume of reservoirs is obtained using a contour map and storage-height curves. It is obvious that if the volume of the reservoir is more than the volume of the flood, all the flood will be attenuated by the structure and the runoff would not pass through the spillway of the dam.
Materials and MethodsIn this study, the HEC-HMS model was used to simulate the rainfall-runoff process and the reservoir effect of each of the three proposed consecutive check dams on flood characteristics. The study area, Kander Abdul Reza watershed, is located about 27 kilometers southeast of Lamerd city, Fars province, Iran. According to the division of watersheds in the country, it is part of the Kol-Mehran basin which is a subbasin of the major basin of the Persian Gulf and Oman Sea. In this regard, after preparing the required data, including properties related to topography, rainfall, soil hydrologic group, and designed structures, the peak discharge and volume of flood under different return periods were estimated using the HEC-HMS model. Ghahreman-Abkhezr method was also used to estimate the intensity of rainstorms. The characteristics of the flood in the downstream were investigated in the absence of three proposed structures (two masonry check dams and one embankment dam) and in the next step, the effect of these reservoirs/dams on the hydrograph of the flood was analyzed. Due to the fact that the proposed structures are located upstream of the residential area and the highway, the basis of the design of the structures was the flood discharge with a return period of 100 years. Finally, using the obtained results, the percentage of reduction in the peak discharge of the flood under the influence of the construction of each of the reservoirs/dams was determined and compared.
Results and DiscussionThe outcomes of SCS unit hydrograph for Kander Abdolreza watershed showed that the flood peak discharge in the return period of 2, 5, 10, 25, 50, and 100 years is equal to 7, 32, 46, 72, 91, and 116 m3.s-1, respectively; so that the time base of the hydrograph varies from 6.5 hours in the 2-year return period to nearly 9 hours in the 100-year return period. Meanwhile, the volume of runoff varies from 1.73 m3 in the return period of 2 years to 1053 m3 in the return period of 100 years. The results also showed that if the three proposed three consecutive structures were built, with a total reservoir volume of 614367 m3, the peak flood discharge would fall from 116 m3.s-1 to 32 m3.s-1 over a 100-year return period. In addition, the outcomes of the simulation of the rainfall-runoff process in the study watershed indicated that the reduction in the peak discharge and volume of the flood after the implementation of the proposed structural measures for the 50-year return period was 84% and 73%, respectively; and for the 100-year return period it was reduced by 72% and 57%, respectively. Thus, according to the results of the simulation of the effect of the designed structures, it can be claimed that the proposed structures for the study watershed would have the ability to mitigate and control floods.
ConclusionThe implementation of the proposed structural measures for the Kander Abdolreza watershed, including two masonry check dams and one embankment dam, in addition to reducing the peak discharge and the volume of flood flows, can stabilize the longitudinal profile of the stream channels, which is useful for the conservation of soil and water resources in the study area. At different return periods (2, 5, 10, 25, 50, and 100 years), the three proposed structures have the required capacity to store runoff and reduce the peak discharge in the study watershed; however, as the return period increases, the role of these reservoirs/dams in controlling the flood and reducing the peak flow decreases. Moreover, the effect of the proposed consecutive structures system on peak flow reduction is greater than the effect of these structures on flood volume reduction.In general, to increase the effectiveness of the watershed studies plans, it is recomended to include the study of the impact of the implementation of structural measures on the characteristics of flood flows in the service description worksheet of these projects so that the decision to carry out or not to carry out for structural operations in each basin or sub-basin is made based on the simulation results and with more detailed information. In addition, to better evaluate the proposed structural measures for flood control, it is suggested to prioritize the installation of hydrometric stations in ungauged watersheds that are prone to flood generation.
Keywords: Hydrologic Model, Flood Control, Flood Mitigation, Peak Discharge, Structural Measures -
سیل یکی از شایع ترین مخاطرات طبیعی در سراسر جهان است که خسارت زیادی به زندگی انسان ها و زیرساخت های مختلف وارد می کند. از این رو پیش بینی و برآورد آستانه مولفه های موثر بر وقوع آن در نقاط مختلف ضرورت دارد. بر همین اساس، پژوهش حاضر با هدف پهنه بندی خطر سیلاب به شناسایی حدود متغیرهای تاثیرگذار بر پهنه های سیلاب با استفاده از تکنیک های یادگیری ماشین انجام شده است. برای این منظور، از تصاویر لندست OLI8 تاریخ هشتم آپریل (فروردین ماه) سال 2019 (1398) برای شناسایی پهنه های سیل گیر استفاده شد. از این رو، مناطق سیل گیر با کد یک و مناطق غیر از آن با کد صفر به عنوان متغیر وابسته وارد فرآیند مدل سازی و یادگیری ماشین شدند. هم چنین، فرآیند یادگیری ماشین با روش درختان رگرسیون چندگانه جمع شدنی (TreeNet) انجام شد. نتایج پهنه بندی خطر سیلاب نشان داد، سیلاب با ریسک زیاد 4256 هکتار معادل 86/3 درصد و پهنه سیلاب با خطر ریسک خیلی زیاد 5500 هکتار معادل 99/4 درصد از سطح محدوده مورد را به خود اختصاص داده اند. خطر سیلاب با ریسک خیلی کم، 91496 هکتار معادل 132/83 درصد از سطح محدوده مطالعاتی را دربرگرفته است. هم چنین، نتایج بررسی اهمیت نسبی متغیرها در وقوع سیلاب نشان داد به ترتیب متغیرهای پوشش گیاهی، بارش تجمعی باران، کمبود آب در خاک، شدت خشکسالی و کاربری اراضی با حدود تاثیرگذاری صفر تا 18/0، 16-15 میلی متر، 152-144 میلی متر، شدت 5/2 (ترسالی متوسط) و اراضی ماندابی و باتلاقی بیش ترین تاثیر را بر بروز پهنه های سیلاب در محدوده مورد مطالعه داشته اند. ارزیابی میزان کارایی مدل با شاخص های سطح زیرمنحنی، ویژگی، شفافیت، صحت کلی و صحت قاعده به ترتیب 95/0، 2/91، 43/90، 12/91 و 88/6 است که نشان دهنده دقت مدل است. بررسی نتایج پهنه بندی سیلاب با واقعیت زمینی حکایت از R2 و MAE معادل 8/72 درصد و 27/0 داشت که صحت نتایج پهنه بندی با واقعیت زمینی را نسبتا خوب تصدیق می نماید. نتایج پژوهش حاضر می تواند در شناسایی پهنه های سیل، رتبه بندی اهمیت متغیرهای مختلف در وقوع سیل و تدوین اقدامات موثر برای به حداقل رساندن خسارت در آینده و مدیریت مناسب متغیرهای کلیدی موثر بر وقوع سیلاب از طریق آستانه های تاثیرگذار استفاده شود.
کلید واژگان: آستانه تاثیرگذاری, اهمیت نسبی, ارزیابی, پهنه های سیلاب, یادگیری ماشینIntroductionMachine learning is a new artificial intelligence method that seeks to write a program with the best performance by using learning experience. Machine learning models with different algorithms can be predictive or descriptive or have both properties and be used in different fields. On the other hand, for better management of flood risk reduction, it is necessary to know the effective factors in each region and flood sensitivity analysis. Since so far, few researchers have analyzed the threshold of influence of variables affecting the occurrence of floods using machine learning methods, the current research is new in this respect. Based on this, the current research has been conducted to identify the threshold of variables affecting the zoning of flooded areas using machine learning and remote sensing data in the Karun Basin area. The results can be put on the agenda of the relevant managers in identifying the influence limits of different variables on the occurrence of floods and the management of flood-sensitive areas by relying on the effective limits of the variables in the study area.
Materials and MethodsLandsat OLI 8 images on April 8, 2019 were used to identify flooded areas. In this regard, to identify groundwater, the corresponding image of the previous year of the region was used to separate and identify groundwater zones. Then, the remaining pixels of the study area as whole samples and flooded areas were entered into the modelling process as target samples. Therefore, flooded areas with a code of one and other areas with a code of zero entered the modelling process as dependent variables. Also, the variables that were entered as independent variables in the machine learning process include actual evaporation and transpiration, land use, soil density mass, soil clay percentage, soil water deficit, DEM, NDVI, land cover index, Palmer drought severity index, potential evaporation and transpiration, precipitation. cumulative, soil sand percentage, soil texture, soil moisture, minimum and maximum temperature. Next, by entering these variables and performing the machine learning process, the models were evaluated and TreeNet was selected as the best model. Then the threshold of each of the studied components on flood zones was obtained from machine learning. Also, in the present study, learning and test data were used in a ratio of 70% to 30% and completely randomly. It is worth noting that the number of 200 trees with at least six nodes was set for modelling.
Results and DiscussionDifferent components have certain thresholds at the beginning of land flooding so regarding vegetation as the most important effective factor in flood zoning, it shows that the lack of vegetation causes flooding, and the higher the level of vegetation, the more it prevents flooding. Also, the cumulative precipitation threshold for flooding the studied area was 15 mm of rainfall, and less than that, the incoming rainfall did not pose a risk of flooding the studied lands. The amount of 15.5 mm of rainfall was the turning point and the threshold of the beginning of the flooding in the study area. Regarding the soil moisture deficiency index, it shows that the threshold of flooding based on this index was 144, in other words when the soil moisture profile is more than the mentioned value, the incoming precipitation must compensate for the soil moisture deficiency, and as a result, floods will be prevented. On the other hand, most flooding conditions have existed at a height of 16 m, and as the height increases, the risk of flooding the studied area decreases, so that there is a failure at a height of 19 m, and when the height reaches 22.5 m, the risk Flooding disappears, and at a height higher than 26 m, flooding is restrained and will reach a steady state. The reason for this can be the plainness of the studied area and the widening of the flood zone in the plain.
ConclusionThe results showed that the components of the vegetation cover index, cumulative precipitation, soil water deficit, Palmer drought index, height, and surface soil moisture respectively had the greatest effect on the flooding of the studied area. Also, in the studied area, the effect of soil sand percentage, soil clay percentage, soil density, potential evaporation and transpiration, slope direction, maximum daily temperature, and soil texture on flood zoning was insignificant. The evaluation of the efficiency of the model with the indicators of ROC, specificity, sensitivity, and overall accuracy is 0.95, 91.2, 90.43, and 91.12, respectively, which indicates accuracy. The results of flood zoning with the ground reality indicated R2 and MAE equal to 72.8% and 0.27%, which confirms the accuracy of the zoning results with the ground reality relatively well. The analysis of the results shows that there will be an increased risk of flooding in the wetland and swamp areas due to the high humidity and water level. The results of the present research can be used by planners and managers of natural hazards to reduce floods.
Keywords: Impact threshold, relative importance, evaluation, flood zones, Machine Learning -
مسکن همان طور که به عنوان یک سرپناه مورد استفاده قرار می گیرد، دارای اهداف دیگری از قبیل ارایه خدمات متعدد و تامین نیازهای افراد ساکن در آن مکان نیز است. زمانی که تصمیم به تعیین یک محل مشخص برای سکونت گرفته می شود، تامین سطح قابل قبولی از رضایت مندی، دارای اهمیت ویژه ای است. افراد زمانی از محل سکونت خود رضایت دارند که جوابگوی نیازهای آن ها باشد. مردم اصلی ترین عامل موثر در معماری هستند؛ بنابراین، طراحان و معماران باید نسبت به تامین و ارتقاء سطح رضایت مندی ساکنین مجموعه های مسکونی، نهایت سعی خود را بکار گیرند. در این مقاله، به منظور بررسی ارتقاء رضایت مندی و عوامل تاثیرگذار بر آن در مجتمع های مسکونی بلندمرتبه، عامل فضاهای پشتیبانی موردتوجه قرار گرفته است. روش تحقیق، توصیفی تحلیلی از نوع همبستگی و بر اساس هدف کاربردی است. روش گردآوری داده ها، روش کتابخانه ای و برای داده های اصلی پژوهش، روش میدانی در نظر گرفته شده است. ابزار گردآوری داده ها، مصاحبه با ساکنان مجتمع مسکونی پردیس چمران و استفاده از پرسش نامه است. اطلاعات جمع آوری شده با استفاده از نرم افزار 25SPSS مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفته است. نتایج نشان می دهد اولین اولویت فضای پشتیبان مربوط به فضاهای خدماتی همچون وجود آسانسور باربر... است، پس از آن وجود فضاهای جمع آوری و شوتینگ زباله ها در مجتمع، وجود فضای بازی با ایمنی و امنیت کامل برای کودکان و وجود فضاهای فروشگاهی در جهت تامین نیازهای مجموعه برای ساکنین دارای اهمیت بودند.
کلید واژگان: مسکن, فضاهای پشتیبانی, رضایت مندی, مجتمع مسکونی بلندمرتبه, شیرازHousing has other objectives such as providing multiple services and providing the needs of people living in that place. When the decision to determine a specified location for the residence, it is important to provide an acceptable level of satisfaction. People are satisfied with their residence time that they meet their needs. People are the most important factors in architecture; therefore designers and architects need to try and work towards providing and promoting the level of satisfaction in residential complexes. In order to investigate the promotion of satisfaction and its influential factors in high - rise residential complexes , support spaces are considered. The research method is descriptive - analytical and based on the applied goal. The method of data collection was library method and for main data of research , field method was considered. The data collection tool is edinterviews with residents of residential complex in chamran campus using questionnaires. The collected data were analyzed by using spss25 software. The results showed that the first priority of supporting space related to service spaces such as the existence of lift and …, after that the existence of garbage dump in the complex, then existence of safe spaces with safety and perfect security for children and existence of shops in order to meet the needs of collection for residents were important.
Keywords: House, Support spaces, Satisfaction, High - rise residential complex, Shiraz -
در دنیای امروز، تحقیق و توسعه یکی از مهم ترین عوامل پیشرفت و توسعه جوامع است. کارکنان یک سازمان می توانند از طریق انجام پژوهش های مختلف به بهبود عملکرد و رشد سازمانی کمک کنند. مطالعه حاضر به بررسی موانع پژوهشی از دیدگاه کارکنان شرکت گاز استان خراسان جنوبی در سال 1402 می پردازد. علاوه بر این، به مطالعه شاخص ها و معیارهای موانع پژوهش بر اساس نظرات خبرگان و مدیران حوزه پژوهشی نیز پرداخته است. مطالعه حاضر به بررسی موانع پژوهشی از دیدگاه کارکنان شرکت گاز استان خراسان جنوبی در سال 1402 می پردازد. علاوه بر این، به مطالعه شاخص ها و معیارهای موانع پژوهش بر اساس نظرات خبرگان و مدیران حوزه پژوهشی نیز پرداخته است. مطالعه حاضر از نوع توصیفی-تحلیلی بوده و جامعه آماری آن شامل تمام کارکنان شرکت گاز استان خراسان جنوبی است. در این مطالعه بر اساس روش های آماری، تعداد افراد پاسخ دهنده برابر با90 نفر می باشد. ابزار گردآوری داده ها، پرسشنامه ای شامل اطلاعات دموگرافیکی و 31 سوال در 6 حوزه موانع مدیریتی، موانع توانمندسازی، موانع ناشی از ضوابط اداری، موانع فردی، موانع اجتماعی و موانع امکانات پژوهشی می باشد. روایی پرسشنامه توسط خبرگان و متخصص حوزه مربوطه و پایایی آن به روش آلفای کرونباخ مورد تایید قرار گرفته است. داده های حاصل از این پرسشنامه با استفاده از نرم افزار SPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. بعلاوه، خبرگان حوزه پژوهش مقایسه ای را بین معیارها و زیر معیارهای موانع موثر بر عدم پژوهش کارکنان شرکت گاز استان خراسان جنوبی با روش تحلیل سلسله مراتبی (AHP) و با بکار بردن نرم افزار EXPERT CHOICE انجام داده اند.
کلید واژگان: تحلیل آماری, تحلیل سلسله مراتبی (AHP), تصمیم گیری چند معیاره, شرکت گاز خراسان جنوبی, موانع پژوهشی -
صبر هم درد دارد / جمله هایی متنوع با «صبر» ،«درد»
-
پیش بینی پارامترهای اثرگذار بر آبخیزهای همگن برای سال های آتی به منظور تصمیم گیری و مدیریت صحیح و ارایه راهکارهای متناسب بر وضعیت آبخیزها ضروری است. بر همین اساس، در پژوهش حاضر، 19 متغیر زیست اقلیمی مستخرج از مدل گردش عمومی ESM4-GFDL با سناریوی ssp126 در دو دوره سی ساله آماری شامل میانگین دوره سال های 1388-1359 و میانگین دوره زمانی 1448-1419 خوشه بندی و آبخیزهای همگن برای دو دوره آماری مشخص شدند. شدت مطلوبیت در آبخیزهای همگن نیز موردبررسی قرار گرفت. نتایج نشان داد که آبخیزهای همگن واقع در خوشه 4 با بالاترین تغییرات افزایشی دما و کاهشی بارش، تا سال 1448 حدود 16 درصد از سطح استان چهارمحال و بختیاری را به خود اختصاص خواهد داد که بیشتر شمال غرب استان به ویژه شهرستان کوهرنگ را دربر می گیرد. از طرفی در تمامی آبخیزهای همگن تغییرات فصلی بارندگی و دمای متوسط پربارش ترین سه ماهه متوالی، روندی افزایشی داشته که توزیع زمانی نامتناسب رخدادهای بارش و به دنبال آن مشکلات ناشی از سیلاب های مخرب، کاهش تولیدات گیاهی و کشاورزی و احتمال تغییر در رویشگاه های بومی منطقه را منجر خواهد شد. در همین راستا شهرستان کوهرنگ دارای کم ترین شدت مطلوبیت به ترتیب 38/23 و 35/22 درصد در دو دوره موردمطالعه بوده است.
کلید واژگان: آبخیزهای مطلوب, بوم سازگان, برنامه ریزی, مدیریت جامع, کاهش مطلوبیتIranian Journal of Watershed Management Science and Engineering, Volume:17 Issue: 62, 2023, PP 23 -32It is necessary to predict the influencing parameters on homogeneous watersheds for the future in order to make decision and correct management. In this research, 19 bioclimatic variables extracted from the ESM4-GFDL general circulation model based on ssp126 scenario and then were clustered in two statistical periods, including the years average of 1981-2010 and the average of 2041-2070, and also homogeneous watersheds were identified for two statistical periods. Also, the intensity of utility in homogeneous watersheds was investigated. The results showed that the homogeneous watersheds located in cluster 4, will be involved with the highest changes in increasing temperature and decreasing precipitation and it will cover about 16% of the area of Chaharmahal va Bakhtiari province. On the other hand, in all homogeneous watersheds, the seasonal changes in precipitation and average air temperatures of the wettest quarter have an increasing trend, which shows the disproportionate temporal distribution of precipitation will be occurred, then the problems lead to destructive floods, the reduction of plants and agricultural productions and destruction of native habitats of the regions. In this regard, Kohrang city has been studied as the most critical city and has the least desirable area, 23.38 and 22.35 in two periods, respectively.
Keywords: homogeneous watersheds, Ecosistem, planning, comprehensive management, utility reduction -
از جمله مسایل مهم در احداث سازه های واقع در نواحی ساحلی لرزه خیز، ارزیابی پتانسیل پدیده روانگرایی در خاک های زیرین سازه و اثر اندرکنش بین سازه-شالوده و خاک می باشد. پدیده روانگرایی در اثر وقوع زلزله و به دلیل نداشتن فرصت کافی برای زهکشی اضافه فشار آب حفره ای رخ می دهد. یکی از روش های موثر برای کنترل کردن پدیده روانگرایی، استفاده از ستون های دانه ای متراکم در ابعاد و فواصل مناسب می باشد. عملکرد این ستون ها در کنترل پدیده روانگرایی به دو صورت می باشد: اولا از مصالحی ساخته شده که نفوذپذیری بیشتری نسبت به خاک محیط اطراف خود دارد و باعث می شود اضافه فشار آب حفره ای سریع تر زایل شود و دوم اینکه، سختی سیستم را افزایش می دهد که متناسب با آن به دلیل افزایش رفتار اتساعی، از ایجاد اضافه فشار آب حفره ای جلوگیری می کند. در این پژوهش برای ارزیابی لرزه ای تاثیر ستون های دانه ای متراکم بر روی پاسخ های سازه با لحاظ کردن اثر اندرکنش بین آن ها به کمک نرم افزار اجزای محدود OpenSeesSP به صورت سه بعدی مدل سازی شده است. برای پیش بینی پاسخ های دقیق تر، مدل ساختاری گروه ستون های دانه ای متراکم و خاک، از نوع دراکر-پراگر چند سطحی درنظر گرفته شد که توانایی درنظر گرفتن رفتارهای انقباضی و انبساطی خاک تحت تنش های برشی سیکلی در خاکهای دانه ای را داراست. برای ارزیابی اثر سازه، سازه های فولادی پنج، ده و 15 طبقه با رفتار خطی مدل سازی شده است. تمام مدل ها تحت زلزله السنترو قرار داده شد و اثر سازه بر روی جابجایی جانبی، نشست، اضافه فشار آب حفره ای، طیف شتاب، دریفت و برش طبقات مورد بررسی قرار می گیرد. نتایج این پژوهش نشان دهنده تاثیر مثبت ستون های دانه ای متراکم بر کاهش مولفه های جابجایی جانبی خاک و سازه، نشست شالوده و اضافه فشار آب حفره ای می باشد. همچنین وجود سازه بر روی خاک و افزایش طبقات آن، موجب افزایش مولفه های ذکر شده بغیر از جابجایی جانبی خاک گردیده است. در نظر گرفتن اثرات اندرکنش اگر چه باعث افزایش جابجایی های افقی مطلق طبقات خواهد شد اما در سازه های کوتاه تر باعث کاهش برش پایه طبقات و همچنین کاهش دریفت خمشی طبقات خواهد شد و در مقابل، در طبقات فوقانی سازه های بلندتر ممکن است گاها باعث افزایش برش ها نیز شود که نیاز تحلیل دینامیکی را ضروری می سازد.
کلید واژگان: روانگرایی, گروه ستون های دانه ای متراکم, اندرکنش, سازه, مدل سازی سه بعدیTwo of the important issues in the construction of structures located in seismic coastal areas are the study of the potential of liquefaction phenomenon in saturated sandy soils and seismic structure-foundation-soil interaction (SSFSI). Control of structure damage on the liquefiable soil and large deformations of soil due to seismic loading and, also, the other responses such as: the accelerations at top of the structure/foundation and excess pore water pressure related of this phenomenon are very important. The phenomenon of liquefaction happens due to the occurrence of an earthquake and due to the lack of sufficient opportunity for drainage of excess pore water pressure. One of the effective and useful mitigation methods to control of the liquefaction phenomenon is the usage of dense granular column (DGC) in appropriate dimensions and distances on the ground susceptible to liquefaction. The role of the DGC in controlling the liquefaction phenomenon are follow as: firstly, the DGC is made of materials that are more permeable to sandy soils and cause the excess pore water pressure to be dissipate faster, and secondly, DGC increases the stiffness of the system, which proportionally reduces the excess water pore pressure due to the dilative behavior. To reduce the risks of liquefaction, it is necessary to fully understand its consequences. These consequences depend on permanent soil displacements, structural performance, structural characteristics, foundation and structure dimensions, soil conditions of the structure site, type of loading and earthquake intensity. The presence of the structure and impact of SSFSI affects the intensity of liquefaction and static and dynamic stresses in the soil. Most prior studies (e.g., physical, numerical, or analytical models), ignore the existence of the structure or consider the effect of soil-structure interaction (SSI) on the liquefiable soil layer as an equivalent model. Hitherto, the essence and extend of these interactions are not sufficiently understood. These methods can not properly assess the damage caused by liquefaction; Therefore, these methods cannot be used in the design of structures resistant to liquefaction. Therefore, to accurately study the effect of liquefaction, a method and model is needed that can fully consider the soil, foundation, and structure so that it can be used to correctly estimate the amount of subsidence and displacement of the structure. In this study, to evaluate the seismicity and the mitigation effect of DGCs, using OpenSees finite element software, modeling of DGCs and surrounding soils without structure and models with 5, 10 and 15 storey structures were performed. The three-dimensional soil and DGCs modeled in the software are placed under different earthquakes and the effects of structural layers on the lateral displacement, excess pore water pressure, response of acceleration spectrum, drift and shear force of stories are investigated. The liquefiable soil is modelled through the pressure-dependent multi yield surface soil constitutive law (PDMY02) applied in OpenSees. The results of this study are shown the positive effect of DGC on the reduction of lateral displacement components of soil and structure, foundation subsidence and excess water pore pressure. Also, the presence of the structure on the soil and the increase of its floors have increased the mentioned components except for lateral displacement of soil.
Keywords: Liquefaction, Dense granular column group, Interaction, Structure, 3D Modeling -
طراحی موزه، فرآیند چندبعدی و ترکیبی است و رشته ها و مراحل مختلف را در بر می گیرد. تقریبا از دهه 1930 میلادی از داستان سرایی در فرآیند طراحی معماری موزه ها برای انتقال معانی و ارتباط نزدیک با جهان و انسان استفاده شده است. داستان سرایی نوشتاری، کلامی، بصری و فضایی روش های مختلف برای ارتباط بر قرار کردن موزه ها با بازدیدکنندگان خود هستند. در این مقاله این روش ها معرفی شده اند. همچنین نقش آن ها در فرآیند طراحی معماری موزه در سطوح مختلف بررسی شده است. برای این موضوع از مفاهیم و تفاسیر در زمینه های مختلف همچون فلسفه، زبان شناسی، هرمنوتیک، جغرافیای انسانی، نظریه روایت، روان شناسی، نظریه معماری و موزه شناسی استفاده شده است. همچنین مرور ادبیات از منابع مرتبط، مشاهدات و تجربه های شخصی و ارزیابی نمونه های موردی برای تکمیل بحث بکار رفته اند. موزه ملی دریانوردی استرالیا (روایت غیرخطی) و موزه تاریخ هنگ کنگ (روایت خطی) به عنوان نمونه های موردی ازلحاظ خط داستان، مفاهیم، ایده ها و مصنوعات اصلی به طور کامل ارزیابی شده اند. دستاوردها نشان می دهند که در روش خطی نسبت به روش غیرخطی به صرف زمان و تمرکز بیشتر برای درک روایت کلان نیاز است. در روش خطی، طی مراحل مختلف و توجه به خط سیر آن ها اجباری اما در روش غیرخطی اختیاری است. در روش خطی یک روایت کلان وجود دارد اما در روش غیرخطی هر زمینه می تواند به طور مستقل عمل کند. بر این اساس، معماری موزه می تواند از طریق فعالیت های کلامی تا فضایی و فعالیت های شناختی تا تجربه مجسم، محیط جذاب برای تجربه عملی و انتقال معانی ایجاد کند.کلید واژگان: فرآیند طراحی معماری موزه, تفسیر متن نوشتاری, تفسیر متن کلامی, داستان سرایی بصری, داستان سرایی فضاییWisdom and Philosophy, Volume:19 Issue: 3, 2023, PP 161 -192Mohammad Kazemi *PhD of Architecture, Shahid Beheshti University, Tehran, IranAbstractMuseum designing is a three-dimensional and hybrid process. It interconnects various disciplines such as architecture, graphic design, interior design, audio-visual graphics, and print graphics. Museum’s transformation during the 1930s is the main reason that drives storytelling to be adopted in the daily display routine of museums. Storytelling communicates meanings and mediates human knowledge of the world, humans, and architecture. Verbal storytelling, written storytelling, visual storytelling, and spatial storytelling help all age groups to communicate with the collections of the museums. In this paper, we investigate the role of the different kinds of storytelling in the museum's design process. We use an original survey of meaning and interpretation drawn from the fields of philosophy, linguistics, hermeneutics, humanistic geography, narrative theory, psychology, architectural theory and museology. In addition, we use researchers' personal perceptions and experiences. This study uses two case studies (Australian National Maritime Museum and Hong Kong Museum of History) to demonstrate how museums are currently utilizing storytelling and show the fundamental tools for its success. The results of this paper indicate that our understanding of master narratives needs more time and focus. The master narrative has to be followed and leaves little space for unrestricted meaning-making. Furthermore, in the non-linear storytelling, each thematic display can establish a separate identity. Then, museum architecture suggests a delightful environment for communicating meanings by self-learning and organized embodied experience of an entire space.Keywords: Museum’s Design Process, Written Text Interpretation, Verbal Text Interpretation, Visual Storytelling, Spatial Storytelling
-
امروزه تغییرات تقاضا از سوی مشتریان، برای شرکت های تولیدی مسیله یی جدی و مهم است. برای مواجهه با این مسیله، سیستم های جدید تولیدی از جمله تولید سلولی پویا، تا حدودی توانسته است راهگشا باشد. از طرفی در مسیله ی زمان بندی در سیستم تولید سلولی معمولا جابه جایی ماشین ها بین دو دوره انجام می شود، ولی زمانی برای این جابه جایی در نظر گرفته نمی شود. در صورتی که بدون لحاظ کردن این زمان، تعیین دقیق زمان تکمیل قطعات امکان پذیر نیست. برای رفع این مشکل در این نوشتار یک مدل ریاضی برای مسیله ی زمان بندی در یک سیستم تولید سلولی ارایه شده است که در آن دوره های زمانی پیوسته بوده و جابه جایی ماشین ها و تغییر در چیدمان می تواند در طول دوره، با در نظر گرفتن زمان و هزینه ی جابه جایی صورت پذیرد که باعث افزایش پویایی سیستم می شود. سپس مدل اعتبارسنجی و برای حل آن در اندازه های بزرگتر دو الگوریتم فراابتکاری شبیه سازی تبرید و ژنتیک طراحی شده است.
کلید واژگان: زمان بندی, زمان تکمیل, الگوریتم شبیه سازی تبرید, مسیرهای پردازش جایگزین, تولید سلولی, الگوریتم ژنتیکToday, changes in the volume and type of customer demand are a serious and signicant problem for manufacturing companies. To address this problem, new production systems, including the dynamic cellular manufacturing system, have provided some solutions. In this system, the layout of machines can be changed from one period to another according to changes in demand. On the other hand, in the problem of scheduling parts in the cellular manufacturing system, the relocation of machines is usually done between two periods. Still, no time is considered for this relocation, and it is necessary to consider this time to determine the completion time of parts exactly. This paper introduces an innovative mathematical model to address the scheduling challenges in a cellular manufacturing system with continuous periods. The proposed model allows for dynamic machine relocation and layout changes within each period while taking into account the associated time and cost factors involved in the movement process. The possibility of machine relocation during the period can increase the system's dynamics. In the proposed model, cell formation coincides with scheduling. Other features of the model include alternative processing routes and the existence of identical versions of a machine. The objective of the proposed model is to minimize the total costs of completion time, machine relocation, and intracellular and intercellular material handling. The objective of the proposed model is to minimize the total costs of completion time, machine relocation, and intracellular and intercellular material handling. Validation of the proposed model is performed in ve steps. The results of examining the features of the proposed model show that the model can eectively reduce completion time and other costs. Finally, to solve the model in larger sizes, two meta-heuristic algorithms of simulated annealing (SA) and genetic algorithm (GA) have been designed, and the obtained results have been compared with the results of CPLEX solver.
Keywords: Scheduling, cellular manufacturing system, completion time, alternative processing routes, SA, GA -
اگر بخواهم کتابی را که رویم تاثیر بسیار گذاشت، معرفی کنم، کتاب... را انتخاب می کنم؛ چون... / برج های دوقلو/ محبوب دل ها
-
مقدمه
این مطالعه با هدف بررسی مقایسه ای روش تست تشخیص سریع و روش میکروسکوپی با روش (Polymerase chain reaction) PCR در تشخیص پلاسمودیوم ویواکس در بیماران مشکوک به مالاریا طراحی و به اجرا درآمد.
روش هادر یک مطالعه ی مقطعی، از تعداد 207 بیمار تب دار مشکوک به مالاریا، جهت تشخیص میکروسکوپی، از انگشت هر فرد خون گیری و گسترش تهیه و بعد از رنگ آمیزی با گیمسا، با عدسی X100 میکروسکوپ نوری، مورد بررسی قرار گرفتند. همچنین از همه ی افراد مشکوک، نمونه ی خون کامل گرفته شد و تست تشخیص سریع (Rapid diagnostic test) RDT و سپس DNA استخراج و PCR انجام شد. برای بررسی اعتبار روش های مختلف، ضمن محاسبه ی حساسیت، ویژگی، ارزش اخباری مثبت، ارزش اخباری منفی، رسم منحنی ROC، از ضریب کاپا (к) برای اندازه گیری میزان توافق تست ها استفاده شد.
یافته هادر این مطالعه، روش میکروسکوپی و RDT نسبت به PCR به ترتیب دارای: حساسیت 96 و 94 درصد و ویژگی 100 و 98/2 درصد می باشند. همچنین ضریب کاپا در روش میکروسکوپی، 0/96 و در RDT، 0/91 بدست آمد.
نتیجه گیریبا توجه به مقادیر حساسیت و ویژگی، همچنین بالا بودن ضریب کاپا در روش میکروسکوپی و RDT، هر دو روش از میزان توافق خیلی خوب با روش PCR برخوردار بودند.
کلید واژگان: مالاریا, PCR, تست تشخیص سریع, پلاسمودیوم ویواکسBackgroundThis study was carried out with the aim of evaluating the rapid diagnostic test (RDT) and microscopic method in comparison with PCR in the detection of Plasmodium vivax parasites in suspected malaria cases.
MethodsIn a cross-sectional study, out of 207 febrile patients suspected of malaria, for microscopic diagnosis, blood sample was taken from each person's finger and spread, and after staining with Giemsa dye, were examined with a 100 X optical microscope lens. Whole blood samples were collected from all suspected individuals and rapid diagnostic test (RDT), and also DNA extraction and PCR was performed. To check the validity of different methods while calculating sensitivity, specificity, positive predictive value, negative predictive value, drawing ROC curve, Kappa coefficient (к) was used to measure the agreement of the tests.
FindingsIn this study, microscopy and RDT compared to PCR have sensitivity of 96% and 94% and specificity of 100% and 98.2%, respectively also, the kappa coefficient in the microscopic method is 0.96 and the RDT was 0.91.
ConclusionConsidering the values of sensitivity and specificity, as well as the high kappa coefficient in the microscopic method and RDT, both methods have a very good agreement with the PCR.
Keywords: Malaria, PCR, RDT, Plasmodium vivax -
فرسایش خاک یکی از بزرگ ترین مشکلات محیط زیست جهان است و تهدیدی برای امنیت غذایی، محیط زیست، منابع طبیعی و مشکلات اقتصادی اجتماعی محسوب می شود. در این راستا، اهمیت برآورد مقدار فرسایش به منظور اتخاذ روش های مناسب مدیریتی در مناطق مختلف مشخص می شود؛ از این رو، مطالعه حاضر با هدف برآورد شدت فرسایش خاک و جریان خروجی در حوضه آبخیز کهورستان انجام و در آن از مدل جامع، سریع و موثر IntEro استفاده شد. پس از جمع آوری اطلاعات پایه، 26 متغیر ورودی با استفاده از نقشه های توپوگرافی، خاک شناسی، زمین شناسی، کاربری اراضی و داده های اقلیمی استخراج و محاسبه شد. نتایج نشان داد که ضریب فرسایش آبخیز کهورستان 918/0 و مقدار فرسایش خاک واقعی و فرسایش خاک واقعی ویژه در حوضه آبخیز مطالعاتی به ترتیب 53/631152 مترمکعب در سال و 14/150 مترمکعب بر کیلومترمربع در سال است. ضریب ته نشست مجدد رسوبات حاصل از فرسایش به مقدار 183/0 و مقدار رسوب تولیدی ناشی از فرسایش در سطح آبخیز مطالعاتی 72/345663 مترمکعب در سال محاسبه شد. نتایج به دست آمده بیانگر غالب بودن فرسایش شیاری در منطقه و انتقال رسوبات به خروجی حوضه است. با توجه به نتایج، این مدل در برآورد مقدار فرسایش در حوضه مطالعاتی دقت کافی نداشت، اما در برآورد مقدار حداکثر جریان خروجی از حوضه بر اساس آمار موجود نتایج خوبی داشت؛ به عبارتی، توصیه می شود از این مدل در برآورد مقدار جریان خروجی و سایر ویژگی ها استفاده شود، ولی برای برآورد مقدار فرسایش در مناطق با شرایط حوضه آبخیز کهورستان که در آن رگبارهایی با شدت زیاد و مدت کم وجود دارد پیشنهاد نمی شود؛ زیرا نمی تواند نتایج مناسبی را ارایه دهد.
کلید واژگان: تخریب زمین, فرسایش خاک, مدل فرسایش خاک, هدررفت خاکIntroductionSoil erosion is one of the most significant environmental problems in the world; it is a threat to food security, the environment, natural resources and causes socio-economic problems. In this regard, the importance of estimating the amount of erosion to adopt appropriate management methods in different areas has been established. Among the existing models of soil erosion and sedimentation, models that can predict soil erosion and sediment performance can be useful and widely used. In this regard, the IntErO model, which is a graphical computer method based on the EPM erosion potential method embedded in its algorithm, can be applied.
MethodologyThis study aimed to estimate the severity of soil erosion and runoff using the comprehensive, rapid, and effective IntEro model in the Kahouristan watershed. After collecting basic information, 26 input variables were extracted and calculated using topographic maps, geology, geology, land use, and climate data. In this regard, to estimate the inputs of the IntErO model, at first, the physiographic and topographic features of the Kahouristan watershed were extracted using a 1: 25000 digital map and the boundary of the information range. Also, the lowest and highest elevation points, the lowest value of the alignment line, and the equal distance between the alignment lines were determined. Geological and land use characteristics of the region Geological and land use maps were used. The maximum probable precipitation (PMP) method was used to achieve the height of torrential rainfall. Finally, after preparing all the inputs of the IntErO model, the computational data for the Kahouristan watershed were entered into the graphical environment of the software, and the components related to erosion and sediment as well as the maximum outflow from the Kahouristan watershed were estimated using the model.
ResultsThe results showed that the drainage density was 1.35 in the Kahouristan watershed using the IntEro model, and the infiltration coefficient of the watershed and the vegetation cover coefficient were 0.67 and 0.84, respectively. Also, the coefficient of water retention in the studied area was found to be 0.91 and the potential of water flow during flash floods was found to be 6597.04. On the other hand, the erosion energy coefficient in the study area was found to be 102.12 using the Intro model, and the total erosion in the mentioned area was equal to 3456636.72, and the erosion coefficient of the Kahouristan watershed was 0.918. The amount of real soil erosion and special real soil erosion in the studied watershed is 631152.53 m3/year and 150.14 m3/Km2.year, respectively. The re-sedimentation coefficient of sediments due to erosion was 0.183.
Discussion & ConclusionsThe results of the current research showed that the permeability coefficient of the study watershed was 0.67, which according to the value of the vegetation coefficient which was 0.84, it can be said that the appropriate cover in the area has caused the permeability. However, the drainage density in the study area was 1.35, which indicates the resistance of the soil in the area against erosion.
Also, examining the results shows that the maximum output flow estimated by the mentioned model for the study watershed is about 1778 m3/s. Examining the maximum outflow with the 21-year statistics of the Kahouristan hydrometric station shows that the maximum outflow from the study watershed is about 1635 m3/s, which indicates the appropriate performance of the model in estimating the maximum outflow from the study watershed. Based on this, it is recommended to use this model in estimating the output flow and other characteristics in the study watershed. Another hand, the results showed the predominance of rill erosion in the area and the transfer of sediments to the outlet of the basin. According to the model results, estimating the amount of erosion in the study area was not accurate enough. However, estimating the maximum output current from the basin based on the available statistics indicated good results; in other words, the use of this model is recommended in estimating the output current and other characteristics, but in areas having similarities with Kahouristan watershed conditions, heavy and short rainfalls for estimating the amount of erosion is not recommended due to its inability to provide appropriate results. Finally, it is suggested that other models of erosion and sediment assessment for the Kahouristan watershed and other watersheds with similar conditions in this respect be studied and compared with the IntEro model as well.Keywords: Land degradation, Soil erosion, Soil erosion model, Soil loss -
ارزیابی اثرات احداث سازه های آبی از جمله سدها بر تغییرات رژیم رودخانه به منظور بهره برداری بهینه از منابع آبی ضرورت دارد. از این رو در پژوهش پیش رو، اثرات احداث سد شمیل و نیان استان هرمزگان بر شاخص های هیدرولوژیکی و مولفه های جریان محیط زیستی رودخانه شمیل با استفاده از شاخص های هیدرولوژیکی IHA ارزیابی و تحلیل شده است. نتایج ارزیابی ها نشان می دهد احداث سد شمیل و نیان باعث تغییر رژیم جریان شده است، به طوری که بعد از احداث سد شمیل و نیان، دبی جریان فقط در اواسط آبان تا اواخر بهمن ماه هم زمان با برداشت محصولات خارج فصل در استان هرمزگان کاهشی بوده و در بقیه ماه ها دبی جریان رودخانه شمیل افزایش یافته است. همچنین سد شمیل و نیان با ذخیره حجم سیلاب ورودی نقش مهمی در مدیریت سیلاب داشته و حجم آب حاصل از سیلاب های با دوره بازگشت بیش از 10 سال را به خوبی کنترل کرده است. از سوی دیگر، روند سیلاب های کوچک بعد از احداث سد منظم شده اند، به طوری که دبی اوج سیلاب های کوچک در دوره قبل از احداث سد 23/80 و در دوره بعد از احداث سد 50/75 متر مکعب بر ثانیه است و حدود 6 درصد کاهش یافته است. تعداد روزهای جریان کمینه از 294 روز قبل از احداث سد به 301 روز بعد از احداث سد رسیده است. از طرفی، شاخص زمان بندی جریان حد پایین نشان داد کمترین حد جریان از روز 46 در دوره قبل از احداث سد به 275 روز در دوره بعد از احداث سد تغییر داشته است. نتایج پژوهش حاضر می تواند به عنوان مبنایی برای مدیریت پایدار منابع آب رودخانه شمیل مورد استفاده قرار گیرد.کلید واژگان: سد مخزنی, متغیرهای اقلیمی, روند, RVA, EFCsIt is necessary to evaluate the effects of the construction of man-made structures, including dams, on river regimes to optimally exploit water resources. Therefore, in the current study, the effects of the construction of the Shamil and Nyan dams in Hormozgan province on the hydrological indicators and environmental flow components of the Shamil River were evaluated and analyzed using IHA hydrological indicators. The results of the evaluations showed that the construction of the Shamil and Nyan dams has changed the flow regime. After the construction of Shamil and Nyan dams, the flow of the river has decreased only from the middle of November to the end of February at the same time as the harvesting of off-season crops in Hormozgan province, and the flow of the Shamil river has increased in the rest of the months. Also, floods with a return period of more than 10 years after the construction of the dam did not occur and the trend of small floods after the construction of the dam became regular so that the peak discharge of small floods in the period before the construction of the dam was 80.23 and in the period after the construction of the dam was 75.50 m3.s-1 and has decreased by about 6%. Day numbers of minimum flow have increased from 294 days before the construction of the dam to 301 days after the construction of the dam. On the other hand, the low limit flow timing index showed that the lowest flow limit changed from 46 days after the construction of the dam to 275 days in the period after the construction of the dam. The results of the present study can be used as a basis for the sustainable management of water resources of the Shamil River.Keywords: Reservoir Dam, Climate Variables, trend, RVA, EFCs
-
پژوهشگران به تشخیص ناهنجاری از دیرباز توجه داشته اند. تشخیص ناهنجاری کاربردهای متنوعی شامل کنترل کیفیت خط های تولید تا تامین امنیت معابر و گذرگاه های عمومی می شود. یکی از موارد شایان توجه در تشخیص ناهنجاری، تشخیص ناهنجاری در تصاویر دوربین های نظارتی است. در این تحقیق، روشی مبتنی بر پیش بینی فریم های جاری در ویدیو و شار نوری برای بهبود تشخیص ناهنجاری ارایه می شود. استفاده از داده های مربوط به شار نوری فریم های عادی به سیستم کمک می کند تا ازطریق داشتن اطلاعات درباره میزان حرکت در نواحی مختلف تصویر، ورود احتمالی افراد یا اشیا را به نواحی ممنوعه تصویر بهتر تشخیص دهد و از این طریق، عملکرد کلی سیستم نسبت به کارهای مشابه بهبود می یابد. مزیت دیگر این روش، کلی بودن آن است؛ به این معنی که به سادگی به شبکه های دیگر برای بهبود دقت در تشخیص ناهنجاری افزوده می شود.
کلید واژگان: تشخیص ناهنجاری, نظارت ویدئویی, شار نوری, شبکه عصبی عمیقAnomaly detection has been in researchers’ scope of study for a long time. The wide variety of anomaly detection use cases ranges from quality control in production lines to providing security in public places. One of the most attractive topics in anomaly detection is in video surveillance systems. In this paper, we propose a method that works based on frame prediction and optical flow to improve anomaly detection in videos. The use of optical flows in normal frames helps the system to better detect the entrance of people or objects to forbidden areas by its information about the amount of movement in different regions of the frames. Based on the optical flow of normal videos and that of current video, the threshold for anomaly decision is adaptively adjusted. This could ultimately lead to a better overall performance of the anomaly detection system compared to the recent similar works. The presented method is general and can be simply incorporated to other video anomaly detection systems to improve the detection accuracy.
Keywords: Anomaly Detection, video surveillance, optical flow, Deep Neural Network -
هدف از تحقیق حاضر، پیش بینی بازده سهام از دیدگاه مدل ترکیبی است. برای این منظور از دو استراتژی معکوس و مومنتوم بصورت همزمان در مدل استفاده شده است و برای بخش تکمیلی از تاثیر چهار شاخص حجم معاملات، حجم مبنا، تورم و سرمایه گذاری نهادی بر بهبود کارایی مدل استفاده شده است. روش تحقیق همبستگی و به لحاظ هدف کاربردی است. جامعه آماری تحقیق شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران را شامل می شود و همچنین نمونه آماری به روش حذف سیستماتیک، به تعداد 114 شرکت در طی دوره ی زمانی 1395 لغایت 1399 انتخاب شده اند. در این تحقیق جهت آزمون فرضیه ها از روش داده های تلفیقی ایستا با استفاده از رگرسیون خطی استفاده شده است. یافته های پژوهش نشان می دهد که استراتژی مومنتوم تاثیر مثبت و معنادار و استراتژی معکوس تاثیر منفی و معنادار بر بازدهی سهم دارند. علاوه بر این از میان شاخص های تکمیلی چهارگانه سرمایه گذاری نهادی و حجم معاملات دارای تاثیر مثبت و معنادار و تورم دارای تاثیر منفی و معنادار بر بازدهی است. ضمن اینکه تحقیق حاضر به شواهدی مبنی بر تاثیر معنادار حجم مبنا بر بازدهی سهام در این مدل دست نیافته است.
کلید واژگان: استراتژی معکوس, مومنتوم, حجم معاملات, حجم مبنا, تورم, سرمایه گذاری نهادی
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.