به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

منیژه مصطفی قره باغی

  • منیژه مصطفی قره باغی*، سعدالله یگانه دوست، المیرا ناصری
    زمینه

    زایمان زودرس و نارسی نوزاد یکی از مشکلات عمده بهداشتی و از شایع ترین علل مرگ‌های نوزادی است. یکی از عوارض مربوط به نوزادان نارس، هایپوناترمی است. تاثیر هایپوناترمی در پیش‌آگهی نوزادان نارس به‌خوبی مطالعه نشده است لذا ما در این مطالعه بر آنیم تا نوزادان با هایپوناترمی دیررس را بررسی کرده، عوامل خطر دخیل را شناسایی و از نظر پیش‌آگهی این نوزادان را ارزیابی کنیم .

    روش کار

    این مطالعه توصیفی تحلیلی روی نوزادان نارس (سن حاملگی کمتر از 34 هفته) - که بعد از تولد در مرکز آموزشی درمانی الزهرا یا کودکان تبریز در طول سال 1398 بستری گردیده اند انجام شد. نوزادانی که طی بستری دچار هایپوناترمی دیررس شدند شناسایی شده و با نوزادانی که هیپوناترمی دیررس نداشتند تا زمان ترخیص از بیمارستان از نظر عوامل خطر و پیش‌آگهی پیگیری و مقایسه شدند.

    یافته ها

    از تعداد 186 نوزاد بررسی شده، سن حاملگی نوزادان با میانه 30 هفته (چارک اول و سوم 29 32 هفته) بود. جنسیت در 101 نوزاد مذکر (54/3 درصد) و نوع زایمان در 60/7 درصد موارد سزارین بود. هایپوناترمی دیررس در 50 نوزاد (26/8 درصد) وجود داشت. سن حاملگی و وزن هنگام تولد هایپوناترمی به‌طور معنی‌داری کمتر از گروه کنترل بود. براساس آنالیز چند متغیری، وزن پایین در زمان تولد و دریافت استرویید قبل از تولد و همچنین کم بودن وزن نسبت به سن حاملگی به‌طور مستقل پیش‌بینی کننده بروز هایپوناترمی دیررس در نوزادان نارس است. وجود هایپوناترمی دیررس طول کشیده در نوزادان نارس با بروز دیسپلازی برونکوپولمونری و استیوپنی نارسی رابطه معنی‌دار داشت ولی ارتباط معنی‌داری با مدت بستری در بیمارستان و میزان مرگ‌ومیر داخل بیمارستانی یافت نشد.

    نتیجه گیری

    براساس یافته‌های این پژوهش، وزن کم موقع تولد، مصرف استرویید قبل تولد و کم بودن وزن نسبت به سن حاملگی از عوامل خطر هایپوناترمی دیررس در نوزادان نارس بود. هایپوناترمی طول کشیده در پیش‌آگهی نوزادان نارس از نظر دیسپلازی برونکوپولمونری و استیوپنی نارسی موثر است.

    کلید واژگان: هایپوناترمی دیررس, نوزادان نارس, مرگ و میر, اتیولوژی
    Manizheh Gharehbaghi *, Sadollah Yegane Dust, Elmira Naseri
    Background

    Prematurity is one of the major health problems and common causes of neonatal mortality. One of the complications of premature infants is hyponatremia. The effect of hyponatremia on the prognosis of preterm infants has not been well studied. This study aimed to evaluate infants with late hyponatremia, its risk factors, and prognosis.

    Methods

    This descriptive analytical study reviewed preterm infants (<34 weeks) admitted to Al-Zahra or Children’s Hospital in Tabriz for one year (2019). Neonates diagnosed with hyponatremia after the second week were identified and evaluated for risk factors and short-term outcome.

    Results

    A total of 186 neonates were studied. The mean gestational age of the neonates was 30 weeks (first and third quarters = 29-32 weeks). 101 (54.3%) infants were male. The route of delivery was the cesarean section in 60.7% of cases. Late hyponatremia was present in 50 (26.8 %) infants. Gestational age and birth weight were significantly lower in infants with hyponatremia than in the control group. Multivariate analysis showed that low birth weight, the use of prenatal steroids, and inappropriate weight for gestational age status independently predict the incidence of late hyponatremia. There was a significant relationship between the presence of prolonged late hyponatremia (over 7 days) and bronchopulmonary dysplasia and osteopenia of prematurity. However, no significant association was found between the presence of prolonged late hyponatremia in preterm infants with the length of hospital stay and in-hospital mortality.

    Conclusion

    Based on the findings of this study, low birth weight, prenatal steroid use, and lack of appropriate weight for gestational age were risk factors for late hyponatremia in preterm infants. Prolonged hyponatremia is associated with bronchopulmonary dysplasia and osteopenia of prematurity

    Keywords: late hyponatremia, preterm infants, etiology, mortality
  • محمود صمدی، زهرا نبیی، منیژه مصطفی قره باغی، مجید محله ای، الهام شیخ ساران، کیوان میرنیا*

    زمینه:

     باز ماندن مجرای شریانی از شایع‌ترین بیماری‌های قلبی مادرزادی به شمار می‌آید. بسته شدن این مجرا در حالت فیزیولوژیک معمولا 48-72 ساعت ابتدایی عمر در نوزادان ترم سالم اتفاق می‌افتد. دلایل مختلفی باعث باز ماندن پاتولوژیک مجرای شریانی می شود.هدف از این مطالعه، بررسی اثرات تجویز استامینوفن خوراکی در بسته شدن PDA در نوزادان نارس می‌باشد.

    روش‌ کار: 

    مطالعه حاضر از نوع کارآزمایی بدون شاهد بود که در آن 45 نوزاد نارس با سن کمتر از 32 هفته مورد مطالعه قرارگرفتند. استامینوفن خوراکی با دوز 10mg/kg q6hr به مدت سه روز تجویز گردید. موفقیت درمان، بسته شدن مجرای شریانی در نظر گرفته شد. داده های حاصل از مطالعه توسط نرم افزار SPSS.15 مورد تجزیه و تحلیل آماری قرار گرفت. داده‌ها به صورت (فراوانی - درصد) و میانگین ± انحراف معیار گزارش شد. برای بررسی نرمال بودن توزیع داده‌ها از آزمون آماری کولموگروف-اسمیرنوف استفاده شد.مقادیر P<0.05 از نظر آماری معنادار محسوب گردید.

    یافته‌ ها: 

    جمعیت مورد مطالعه شامل 20 نوزادان مذکر و 25 نوزادان مونث بودند که میانگین سن حاملگی نوزادان 66/1± 95/28 هفته بود. 8 مورد (8/17 درصد) از نوزادان مورد مطالعه حاصل زایمان سزارین و 37 مورد (2/82 درصد) درصد حاصل زایمان طبیعی بودند. بسته شدن مجرای شریانی بدنبال تجویز استامینوفن 3/82 درصد بود.

    نتیجه‌گیری: 

    مطالعه حاضر نشان می‌دهد استامینوفن خوراکی اثربخشی بالایی در بسته‌شدن PDAداردو با توجه به عوارض جانبی کم می‌تواند داروی مناسبی برای درمان این وضعیت باشد.

    کلید واژگان: استامینوفن خوراکی, مجرای شریانی باز, نوزاد نارس
    Mahmood Samadi, Zahra Nabaee, Manizheh Mostafagharebaghi, Majid Mahalei, Elham Sheykhsaran, Kayvan Mirnia *
    Background

    Patent Ductus Arteriosus (PDA) is considered one of the most prevalent types of congenital heart disease. The closure of the ductus arteriosus physiologically occurs at the first 48-72 hours after the birth in healthy term infants. Different causes can result in the pathological opening of ductus arteriosus. This study aims to investigate the effect of oral acetaminophen on the closure of PDA in preterm neonates.

    Methods

    The present study is a trial without control. Forty-five preterm neonates with a gestational age of <32 weeks were studied. Acetaminophen was orally administered with a dose of 10mg/kg every 6 hours for three days. Closure of ductus arteriosus was considered as the success of treatment. Data were analyzed using SPSS 15. Data were reported as )frequency-percent) and mean ± SD. To evaluate the normal distribution of data, we used a Kolmogorov-Smirnov test. Statistical significance was defined as P<0.05.

    Results

    The study population consisted of 20 male and 25 female infants with the mean gestational age of 28.95 ± 1.66 weeks. Cesarean-born infants and vaginal-born infants consisted 17.8% and 82.2% of the study population, respectively. The proportion of PDA closure after administration of oral acetaminophen was 82.3%.

    Conclusion

    The current study indicates that oral acetaminophen is highly effective in closing PDA. Considering its trivial side effects, it has the potency to be a convenient option for treating this condition.

    Keywords: Oral acetaminophen, Patent ductus arteriosus, Preterm neonate
  • منیژه مصطفی قره باغی *، شلاله گنجی، مجید محله ای
    زمینه

    تولد نوزاد نارس مسئله مهمی در کشورهای در حال توسعه و توسعه یافته است. کاربرد تهویه مکانیکی در درمان نوزادان‌ نارس با سندرم دیسترس تنفسی (RDS) شدید، منجر به تغییر الگوی طبیعی بیماری و در نتیجه افزایش احتمال زنده ماندن نوزادان‌ نارس‌ شده است. مطالعات نشان داده است که استفاده از سورفاکتانت در درمان سندرم دیسترس تنفسی میزان مرگ و میر را کاهش می‌دهد ولی بروز دیس پلازی برونکوپولمونر را کاهش نمی‌دهد. هدف از انجام مطالعه حاضر، بررسی تاثیر بودوزوناید و سورفاکتانت در درمان سندرم دیسترس تنفسی و پیشگیری از دیس پلازی برونکوپولمونری (BPD) است.

    روش‌کار

    در یک مطالعه کارآزمایی بالینی تصادفی، تعداد 128 نوزاد نارس با وزن مساوی یا کمتر از 1250 گرم یا سن حاملگی 26 تا 30 هفته که طی سال 1396 لغایت 1397 در بیمارستان الزهرا متولد و با تشخیص سندرم دیسترس تنفسی بستری شده و نیازمند درمان با سورفاکتانت بودند وارد مطالعه شدند. در یک گروه (سورفاکتانت) سورفاکتانت داخل تراشه (کروسورف) cc/kg 5/2 تزریق شده و در گروه دیگر (سورفاکتانت + بودوزوناید) علاوه بر سورفاکتانت (کروسورف)، به میزان mg/kg 25/0 بودوزناید همراه با سورفاکتانت داخل تراشه تجویز گردید. پیامد اولیه دیسپلازی برونکوپولمونری و پیامد ثانویه سایر عوارض نارسی بود.

    یافته‌ها

    در مطالعه حاضر 128 نوزاد شامل 78 مورد (9/60%) پسر و 50 مورد (1/39%) دختر بررسی شدند که سن حاملگی 60/1 ± 32/28 هفته داشتند. در نوزادانی که بودزوناید به همراه سورفاکتانت از لوله تراشه تجویز شده بود مدت نیاز به تهویه مکانیکی، فشار مثبت مداوم راه هوایی (CPAP) و نیاز به دریافت اکسیژن محیطی یا از طریق کانول بینی بطور معنی‌داری کمتر از نوزادانی بود که فقط سورفاکتانت دریافت کرده بودند. در نوزادان گروه سورفاکتانت + بودوزوناید میزان غلظت اکسیژن دمی مورد نیاز در چهار ساعت بعد از دریافت سورفاکتانت به طور معنی‌داری پایین‌تر از گروه سورفاکتانت بود ((p = 0.01). در گروه سورفاکتانت، 38 نوزاد (4/59%) و در گروه سورفاکتانت+بودوزوناید، 24 نوزاد (5/37%) دچار دیسپلازی برونکوپولمونری شدند، ((p = 0.04). تعداد 15 نوزاد مطالعه فوت شدند که 6 مورد از آنها بودزوناید به همراه سورفاکتانت دریافت کرده بودند ((p = 0.29).

    نتیجه‌گیری

    براساس یافته‌های این مطالعه، استفاده از ترکیب سورفاکتانت با بودوزوناید در مقایسه با سورفاکتانت به تنهایی در درمان نوزادان نارس به طور معنی‌داری منجر به کاهش نیاز به حمایت تنفسی و دیسپلازی برونکوپولمونر شده ولی در کاهش مرگ و میر یا دفعات تجویز سورفاکتانت تاثیر معنی‌داری ندارد. قبل از توصیه به مصرف روتین بودزوناید به همراه سورفاکتانت، انجام مطالعات دیگری با تعداد بیشتری از بیماران توصیه می شود.

    کلید واژگان: بودوزوناید, سورفاکتانت, نوزادان نارس, سندرم دیسترس تنفسی, دیسپلازی برونکوپولمونری
    Manizheh Mostafa Gharehbaghi *, Shalaleh Ganji, Majid Mahallaei
    Background

    Premature birth is an important issue in developed and developing countries. Surfactant replacement therapy of respiratory distress syndrome (RDS) causes a change in the normal pattern of the disease and increases the likelihood of survival of more premature newborns with chronic pulmonary damage. The purpose of this study was to investigate the effects of budesonide and surfactant on the treatment of respiratory distress syndrome and the prevention of bronchopulmonary dysplasia.

    Methods

    In a randomized clinical trial, 128 preterm infants less than 1250 g or gestational age of 26-30 weeks that were admitted to Al-Zahra Hospital from 2017 to 2018 with RDS and needed surfactant replacement therapy were enrolled. They were randomly allocated into two groups. In one group (group Surfactant), the surfactant was administered intratracheally 2.5 cc/kg and in the second group (group Surfactant + Budesonide), budesonide was administered 0.25 mg/kg in addition to the intratracheal surfactant. The primary outcome was bronchopulmonary dysplasia and the secondary outcome was complications of prematurity.

    Results

    In this study 128 neonates including 48 (60.9%) boys and 50 (39.1%) girls were studied. The mean gestational ages of studied neonates were 28.32±1.60 weeks. The mean duration of mechanical ventilation, continuous positive airway pressure (CPAP), high flow nasal cannulae (HFNC), and need for supplemental oxygen were significantly shorter in the group that received surfactant and budesonide combination. The required FiO2 at four hours after surfactant treatment was significantly lower in group Surfactant + Budesonide than the Surfactant group (p = 0.01). In the group Surfactant, 38 neonates (59.4%) and in group S+B, 24 cases (37.5%) developed bronchopulmonary dysplasia (BPD), (p = 0.04). The mortality rate was 15 neonates that 6 cases were in group S+B (p =0.29).

    Conclusion

    In our study, using surfactant with budesonide combination in comparison with surfactant alone is associated with less respiratory support and BPD rate. Future studies with a larger number of patients before routine use of surfactant and budesonide combination is recommended.

    Keywords: Bronchopulmonary Dysplasia, Budesonide, Premature Infants, Respiratory Distress Syndrome, Surfactant
  • منیژه مصطفی قره باغی*، معصومه قاسم پور، سیف الله حیدرابادی، مهسا علیزاده
    مقدمه

    هیپربیلی روبینمی یک مشکل شایع ودر اغلب موارد خوش خیم در نوزادان به شمار می رود. عوارض ناشی از تجمع مقادیر بالای بیلی روبین شامل ناتوانی های تکاملی عصبی می باشد که کاهش شنوایی، اختلالات شناختی و حرکتی  را دربر میگیرد. اختلالات حرکتی شامل دیس تونی و آتتوزاست که با ضایعات هسته های قاعده ای منطبق می باشد. تون غیرطبیعی و اختلال درهماهنگی حرکات، نشانه ضایعه در مخچه است. اختلالات شنوایی ناشی از هایپربیلی روبینمی و کرن ایکتروس شامل اختلالات پردازش شنوایی، کاهش شنوایی و کری می باشد. تا کنون، در سطح منطقه و کشور، آماری از بروز کرن ایکتروس در نوزادانی که با هیپر بیلی روبینمی  و تحت درمان قرار می گیرند منتشر نشده است. هدف از انجام این مطالعه تعیین سرانجام تکاملی در کودکان 24 تا 36 ماهه با سابقه هایپربیلی روبینمی شدید دردوره نوزادی می باشد.

    مواد و روش ها

    در یک مطالعه طولی، نوزادانی که با زردی شدید در مدت یکسال در مرکز آموزشی درمانی کودکان تبریز بستری بودند مورد بررسی قرار گرفتند. روش نمونه گیری به روش تمام شماری از نوزادانی در مدت یکسال  به علت زردی شدید  در بیمارستان بستری و درمان شده بودند انجام گرفت. در این مدت 181 نوزاد با زردی شدید بستری و درمان شده بودند که در پیگیری این شیرخواران در سن 24 تا 36 ماهگی 121 مورد مراجعه و از نظر شاخص های رشد فیزیکی وتکامل عصبی  مورد ارزیابی قرار گرفتند.

    یافته ها

    از 121 موردی که برای پیگیری مراجعه نمودند، 52 نفر دختر (43 درصد) و 69 نفر پسر (57 درصد) بودند. سن مراجعه در نوزادان مورد مطالعه ی مبتلا به زردی 27/1 ± 51/4 روز و وزن هنگام تولد آنها  559 ± 3102 گرم بود. مقادیر بیلی روبین بیماران در موقع مراجعه در نوزادی  21/4 ± 92/21 میلی گرم بر دسی لیتر بود. همه بیماران مورد مطالعه، فتوتراپی دوبل  (intensive) دریافت کرده بودند. در 24  بیمار (83/19 درصد) علاوه بر فتوتراپی ، تعویض خون هم انجام شده بود.  در  8 مورد (61/6 درصد)  از نوزادان مبتلا به زردی نوزادی، شواهد ناسازگاری ABO وجود داشت  که برای پیشگیری از نیاز به  تعویض خون بعدی، از ایمونوگلوبین وریدی (IVIG) استفاده شده بود. از بین بیماران مورد مطالعه که در پیگیری ارزیابی شدند،  3 بیمار (47/2 درصد) نمره ASQ و سیر تکاملی غیر طبیعی داشتند. از این 3 بیمار، در دو مورد (65/1 درصد) تعویض خون انجام شده بود که در یکی از آنها علت ایکتر، ناسازگاری ABO بود و IVIG نیز دریافت کرده بود.

    نتیجه گیری

    کمتر از 3 درصد نوزادانی که با هایپر بیلی روبینمی شدید مراجعه کرده بودند دچار کرن ایکتروس شدند. این یافته می تواند نشان گر نیاز به آگاهی دادن به والدین و جدی گرفتن ایکتر در روزهای اول زندگی باشد، زیرا هایپربیلی روبینمی شدید در دوران نوزادی در صورت مراجعه نکردن به موقع و عدم دریافت درمان مناسب و سریع می تواند سرانجام تکاملی نوزادان را تحت تاثیر قرار دهد.

    کلید واژگان: نوزاد, هایپربیلی روبینمی, زردی نوزادی, تعویض خون, سرانجام تکاملی, کرن ایکتروس
    Manizheh Mostafa Gharehbaghi*, Masume Ghasempour, Seifolah Heidarabadi, Mahsa Alizade
    Background

    Hyperbilirubinemia is a common and often benign problem in neonates.
    Severe neonatal indirect hyperbilirubinemia associated with neurological developmental disabilities, including auditory, cognitive and motor disorders. Motor disorders include dystonia, athetosis that is consistent with lesions of core nuclei. The tone and coordination abnomality are signs of lesion in cerebellum. Hyperbilirubinemia and kertnicterus-induced hearing loss include hearing processing imparment and sensorineural hearing loss. The goal of this study was to determine the neurological developmental  outcome and kernicterus in children at ages 24-36 months who had severe neonatal hyperbilirubinemia.

    Materials and Methods

    In a longitudinal study, newborns  that admitted to hospital with severe neonatal indirect  hyperbilirubinemia were followed. In one year, 181 neonates were admited and treated for severe jaundice. At the age 24 to 36 months, 121 cases were followed and evaluated for kernicterus.

    Results

    In this study 121 patients were followed that 52 patients (43%) were girls and 69 (57%)  were boys. The age of newborns at admission was 4.14±1.27 days and their birth weight was 3102 ±559 grams. The mean values of billirubin was 21.29±4.21 mg/dl at the time of hospitalization. Twenty eight patients (19.83%) had underwent exchange transfusion in addition to intensive phototherapy, of which 8 neonates(6.61%) had evidence of ABO incompatibiliry. These 8 patients had received intravenous immunglobolin to prevent the need for second exchange transfusion. Among the followed patients,  3 infants (2.47%) had developmental delay and diagnosed as kernicterus, of which 2 neonates had exchange transfusion due to ABO incompatibility.

    Conclusion

    In this study, less than 3% of infants with severe neonatal hyperbilirubinemia developed  kernicterus. It is necessary to inform parents about neonatal jaundice and its complications. Severe jaundice should be taken serious in the first days of life because of risk for kernicterus. Severe neonatal hyperbilirubinemia, if not treated properly and quickly, can cause developmental delay.

    Keywords: neonate, hyperbilirubinemia, jaundice, exchange transfusion, developmental outcome, kernicterus
  • علی نقی پور*، منیژه مصطفی قره باغی، حسن علیزاده، منوچهر فدایی
    زمینه

    زردی نوزادی به افزایش بیلی روبین سرم گفته می شود که شایع ترین علت بستری نوزادان در بیمارستان می باشد. اغلب، علت زردی ناشناخته است اما عوامل مستعد کننده ی بسیاری در بروز زردی موثر هستند. مطالعه ی حاضر جهت بررسی ارتباط نوع زایمان با بروز و شدت زردی در نوزادان انجام گرفته است.

    روش کار

    این مطالعه از نوع توصیفی–مقطعی در سال 1395 بر روی 170 نوزاد بستری یا مراجعه کننده به بیمارستان های الزهرا و کودکان تبریز انجام شد. اطلاعات مطالعه از طریق پرسش نامه جمع آوری و شامل بخش های: اطلاعات نوزاد، اطلاعات مادر و سوالاتی در مورد بیماری های زمینه ای مادر، سابقه ی زردی در خانواده و شیوه ی درمان بود. تجزیه و تحلیل داده ها با آزمون های آماری صورت گرفت و مقدار (05/0 p<) به عنوان سطح معنی داری در نظرگرفته شد.

    یافته ها

    از 170 نوزاد مبتلا به زردی، 1/60% پسر و 9/39% دختر بودند. نحوه تولد در 8/39% نوزادان با زایمان طبیعی و در 2/60% موارد سزارین بود که بین ابتلا به زردی و بیلی روبین 10 تا 9/14 میلی گرم در دسی لیتر و نوع زایمان رابطه ی معنی داری وجود داشت (01/0P=). در اکثر موارد (4/41%) علایم زردی در روزهای 4 تا 7 ظاهر شده و در 25%موارد در 24 ساعت اول تولد مشاهده شده بود. گروه خونی اکثر مادران A وO (2/35 %) و Rh آن ها در 8/98% موارد مثبت بود. سن حاملگی در 3/70% از نوزادان بین 34 تا 37 هفته بود، که ارتباط معنی داری با بروز زردی داشت (035/0 p=).

    نتیجه گیری

    طبق این مطالعه، زایمان سزارین با بروز زردی در نوزاد در ارتباط می باشد. لذا ترویج زایمان طبیعی در کشور برای ارتقای سلامت مادران و کاهش زایمان سزارین، باید به عنوان سیاستی اساسی مورد توجه قرار گیرد.

    کلید واژگان: زایمان, زردی, سزارین, طبیعی, نوزادان, هایپربیلی روبینمی
    Ali Naghipour*, Manizheh Mostafa Gharebaghi, Hasan Alizadeh, Manouchehr Fadaee
    Background

    Neonatal jaundice is an increase in serum bilirubin that is the most common cause of hospitalization in newborn infants. Often the cause of the jaundice is unknown, but many predisposing factors are involved in the development of jaundice. This study was conducted to determine the relationship between the type of delivery and the incidence and severity of jaundice in the neonates.

    Methods

    This descriptive cross-sectional study was performed on 170 newborns in Al-Zahra and Children’s hospitals, Tabriz, Iran in 2016. The data was collected through a questionnaire and included sections: infant information, maternal information, and questions about mother's disease, history of jaundice in the siblings and the type of management. Data were analyzed by appropriate statistical tests and the value of P<0.05 was considered as a meaningful level.

    Results

    A total 170 Infants with jaundice were enrolled that 60.1% were boys and 39.9% girls. The route of delivery were vaginal birth in 39.8% of the patients and 60.2% were delivered by cesarean section. There was a significant relationship between hyperbilirubinemia (10-14.9 mg/dl) and type of delivery (P =0.01). The jaundice was appeared between days 4 to 7 of birth in 41.4% of cases and in 25% of patients was observed in the first 24 hours after birth. The most common blood group among mothers were A and O (35.2%) and their Rh type in 98.8% cases were positive. The gestation age in 70.3% of newborns was ranged from 34 to 37 weeks with a significant correlation with the incidence of jaundice.

    Conclusion

    This study showed, delivery by cesarean section is associated with jaundice in the newborn. Therefore, the promotion of normal vaginal delivery in the country is recommended as a fundamental policy to improve the health of mothers and reduce the rate of cesarean section.

    Keywords: Cesarean Section, Delivery, Jaundice, Neonatal Hyperbilirubinemia, Newborn, Normal Vaginal
  • منیژه مصطفی قره باغی، ماندانا رفیعی، مریم شعاران، الهام دنیادیده، امیرطاهرافتخارسادات، شیرین خطیب شهیدی
    زمینه

    انتروکولیت نکروزان (Necrotizing Entrocolitis، NEC)شایع ترین اورژانس دستگاه گوارش در دوران نوزادی است و منجر به مورتالیتی و موربیدیتی نوزادان پره مچور می شود. از آنجائیکه تست اختصاصی برای تشخیص NEC وجود ندارد، تنها از علایم بالینی و یافته های رادیولوژیکی استفاده می شود. در صورت یافتن یک بیومارکر قابل اعتماد برای تشخیص NEC میتوان مورتالیتی و موربیدیتی بیماری را کم کرد. هدف از این مطالعه بررسی ارزش تشخیصی کالپروتکتین مدفوع(Fecal Calprotectin، FC) در انتروکولیت نکروزان می باشد.

    روش کار

    در یک مطالعه مورد - شاهدی، 20نوزاد مبتلا به انتروکولیت نکروزان و 20نوزاد سالم، طی مدت 14ماه بررسی شدند. سطح کالپروتکتین در هر دو گروه به روش الیزا اندازه گیری شد و مقادیر ثبت شده بین دوگروه مقایسه گردید.

    یافته ها

    نتایج بررسی آماری سطح کالپروتکتین مدفوع، در گروه موردوشاهد،تفاوت معنی دارآماری در این دو گروه نشان داد (001/0>p).بر اساس منحنی ROCسطح FCبالای 5/32 میکروگرم در گرم مدغوع، برای تشخیص NEC دارای حساسیت 80٪ و ویژگی 90٪ محاسبه شد. همچنین ارزش اخباری مثبت 89٪ و ارزش اخباری منفی 82٪ گزارش گردید.

    نتیجه گیری

    بر اساس یافته های مطالعه، می توان از کالپروتکتین مدفوع به عنوان یک بیومارکر قابل اطمینان در تشخیصNEC بهره برد.

    کلید واژگان: نوزاد, پره ترم, انتروکولیت نکروزان, کالپروتکتین
    Manizheh Mostafa Gharebaghi, Mandana Rafeey, Maryam Shoaran, Elham Donyadideh, Amirtaher Eftekhar Sadat, Shirin Khatib Shahidi
    Background

    Necrotizing entrocolitis is the most common emergency of the gastrointestinal tract in the newborn period and leading to mortality and morbidity in preterm newborns. Because there is no specific test for diagnosis of necrotizing entrocolitis, now only clinical and radiological findings are using for diagnose.With finding a reliable biomarker for earlier diagnosis of necrotizing entrocolitis, mortality and morbidity will be decreased.The aim of this study is evaluation of diagnostic value of fecal calprotectin level in necrotizing entrocolitis.

    Methods

    In a case_control study, 20 preterm newborn with necrotizing entrocolitis and 20 preterm newborn without necrotizing entrocolitis for 14 months were investigated. Level of fecal calprotectin was checked by ELISA method in both groups and the data’s were compared.

    Results

    Findings of statistical analysis of level of fecal calprotectin between two groups show significant differences. (p

    Conclusion

    Fecal calprotectin can be used as a reliable biomarker for diagnosis of NEC.

    Keywords: Newborn, Preterm, Necrotizing Entrocolitis, Calprotectin
  • لیلا ولی زاده، گلنار قهرمانی*، منیژه مصطفی قره باغی، محمد اصغری جعفرآبادی
    زمینه و هدف
    ریفلاکس گاستروازوفاژیال امری شایع در بین نوزادان نارس هست که افزایش آن باعث مشکلاتی مانند کاهش میزان وزن گیری و افزایش طول مدت بستری می گردد. وضعیت دهی بدنی روش مناسبی برای کاهش ریفلاکس می باشد. اما در این زمینه مطالعات کافی در دسترس نیست. هدف از پژوهش حاضر بررسی و مقایسه تاثیر وضعیت های بدنی بر میزان بروز ریفلاکس پس از تغذیه در نوزادان نارس بستری می باشد.
    روش بررسی
    در این مطالعه کارآزمایی بالینی که از دی تا اسفند ماه سال 1393 در بیمارستان الزهرای تبریز انجام پذیرفت 32 نوزاد نارس بستری در بخش نوزادان با سن 36-33 هفته حاملگی انتخاب شدند. هر نوزاد به مدت چهار روز در مطالعه حضور داشت که در هر روز پس از هر دوره تغذیه و حدود دو ساعت تا شروع دوره تغذیه بعدی در طی یک دوره 12 ساعته (هشت صبح تا هشت عصر) به صورت تصادفی و غیرتکرار شونده و با استفاده از بلوک های تصادفی در یکی از وضعیت های لترال جنینی، لترال آزاد، سوپاین جنینی و سوپاین آزاد قرار گرفت و سپس میزان بروز ریفلاکس اندازه گیری شد.
    یافته ها
    با توجه به نتایج آماری، وضعیت لترال جنینی از نظر بروز ریفلاکس اختلاف معناداری با سایر وضعیت ها داشت (0/001>P). تعداد دفعات ریفلاکس در وضعیت هایی که حالت جنینی داشت کمتر از وضعیت های بود که حالت آزاد داشت ولی در این رابطه اختلاف آماری معناداری مشاهده نگردید، همچنین تعداد دفعات ریفلاکس در وضعیت هایی که پوزیشن لترال داشتند به طور معناداری کمتر از وضعیت هایی با پوزیشن سوپاین بود (0/04=P).
    نتیجه گیری
    بر اساس نتایج به دست آمده حالت بدنی جنینی و پوزیشن لترال باعث کاهش تعداد دفعات بروز ریفلاکس در نوزادان نارس بستری می گردد.
    کلید واژگان: حالت بدنی جنینی, ریفلاکس گاستروازوفاژیال, نوزاد نارس, وضعیت بدنی
    Leila Valizadeh, Golnar Ghahremani *, Manizheh Mostafa Gharehbaghi, Mohammad Asghari Jafarabadi Asghari Jafarabadi
    Background
    Gastroesophageal reflux is a common condition among premature infants, which causes problems such as reduced weight gain and prolonged length of hospital stay. Body status is an appropriate way to reduce this condition. However, there have been few studies conducted in this regard. The objective of this study was therefore to investigate the effect of body status on gastroesophageal reflux in premature infants.
    Methods
    The present research was a crossover study conducted on premature infants with a gestational age of 33-36 weeks in Al-Zahra Hospital in Tabriz, Iran, from January to March 2015. In this clinical trial, thirty-two premature infants hospitalized in this center were selected as the sample. The initial selection of the participants was based on the simple random sampling. Then the participants were allocated to groups using randomized block procedure. Each infant was under study for 4 days. After each feeding and about two hours before the beginning of next feeding, the infants were randomly and not repeatedly put in one of the following four status for 12 hours (8 am -8 pm) every day: facilitated fetal tucking posture in lateral position, free body posture in lateral position, facilitated fetal tucking posture in supine position, and free body posture in supine position. Then, the incidence of gastroesophageal reflux was measured in each of these statuses. SPSS software, version 21 (SPSS Inc., Chicago, IL, USA) was used to analyze the data at significant level of P
    Results
    The results showed that there was a significant difference between facilitated fetal tucking posture in lateral position and other status (P
    Conclusion
    The findings of this study revealed that facilitated fetal tucking posture and lateral positioning reduced the incidence of gastroesophageal reflux in hospitalized premature infants.
    Keywords: facilitated tucking, gastroesophageal reflux, posture, premature infants
  • ماندانا رفیعی، منیژه مصطفی قره باغی، مریم شعاران، فرناز گلشاییان *
    زمینه و هدف
    کولیک شیرخوارگی وضعیتی بسیار شایع در شیرخواران بظاهر سالم بوده و باری عظیم بر دوش والدین و سیستم سلامت محسوب می شود. مشخصه این وضعیت، گریه بیش از حد و غیرقابل تسکین است که بصورت حملات گریه بیش از 3 ساعت در روز، بیش از 3 روز در هر هفته و بمدت 3 هفته در یک شیرخوار سالم در سنین 2 هفته تا 3 ماه تعریف می شود. اخیرا پیشنهاد شده که پروبیوتیک ها ممکن است علایم کولیک شیرخوارگی را تسکین دهند، ولی اطلاعات موجود هنوز متناقض می باشند. هدف از این مطالعه بررسی تاثیر ترکیبی از پروبیوتیک ها بر کولیک شیرخوارگی در مقایسه با یک درمان مرسوم است.
    مواد و روش ها
    در مجموع 60 شیرخوار دچار کولیک بطور تصادفی به دو گروه مساوی تقسیم شدند. گروه اول یک ساشه پروبیوتیک در روز حاوی 1 میلیارد کلونی لاکتوباسیلوس کازئی، لاکتوباسیلوس رامنوسوس، استرپتوکک ترموفیلوس، بیفیدوباکتریوم برو، لاکتوباسیلوس اسیدوفیلوس، بی اینفانتیس، لاکتوباسیلوس بولگاریکوس و فروکتوالیگوساکارید همراه با یک درمان استاندارد بمدت 2 هفته پیاپی دریافت کردند. گروه دوم فقط درمان استاندارد دریافت نمودند. دفعات گریه، مدت خواب، افزایش وزن، دفعات اجابت مزاج، تغییر در اشتها و دفعات استفراغ شیرخوار، استفاده از ضدنفخ، دفعات نیاز به مشاوره پزشکی و تعداد مرخصی های والدین بعلت وضعیت شیرخوار بین دو گروه هر 2 هفته بمدت 4 هفته مقایسه شد.
    نتایج
    آنالیز درون گروهی تغییرات معنی دار و مطلوب در تمامی متغیرهای مطالعه بجز نیاز به مداخله اورژانس، دفعات اجابت مزاج و تغییر در اشتها پس از درمان نشان داد. با این وجود، در آنالیز بین گروهی بجز موارد مصرف داروی ضدنفخ مورد نیاز که در گروه دریافت کننده پروبیوتیک بطور معنی داری کمتر بود (73/3±18/11 بار در برابر 73/4±03/7 بار، 001/0>p)، تغییرات مشابه در متغیرهای مطالعه طی 2 هفته مداخله مشاهده شد (05/0
    نتیجه گیری
    درمان با پروبیوتیک حداقل باندازه روش مرسوم درمانی کولیک شیرخوارگی موثر است. این پروبیوتیک حتی از نظر کاهش نیاز به استفاده از ضدنفخ نسبت به درمان مرسوم برتری دارد.
    کلید واژگان: پروبیوتیک, کولیک شیرخوارگی, کارایی
    Mandana Rafeey, Manizheh Mostafa Gharehbaghi, Maryam Shoaran, Farnaz Gholshaian*
    Introduction and
    Objective
    Infantile colic is a very common condition in apparently healthy infants with considerable burden on parents and health system. The characteristic of the condition is an excessive, inconsolable crying, which is defined as paroxysms of crying lasting more than 3 hours a day, occurring more than 3 days in any week for 3 weeks in a healthy infant aged 2 weeks to 3 months. Recently, it has been suggested that probiotics may alleviate symptoms of infantile colic, but available data are still conflicting. This study aims to evaluate the effect of a combination of probiotics on infantile colic in comparison with a conventional treatment.
    Methods
    In a clinical trial study a total of 60 infants with colic were randomized in two equal groups. The first group received a sachet of probiotics per day containing 1 billion CFU of Lactobacillus casei, Lactobacillus rhamnosus, Streptococcus thermophilus, Bifidobacterium breve, Lactobacillus acidophilus, Bifidobacterium infantis, Lactobacillus bulgaricus and fructooligosacharide along with a conventional treatment for two consecutive weeks. The second group received the conventional treatment only. Infant crying frequency, sleep duration, weight gain, number of defecation, change in appetite, and vomiting frequency, carminative use, number of medical advice seeking, and the number of parents’ off-day due to the infant’s condition were statistically compared between the two groups every 2 weeks for 4 weeks using t-test.
    Results
    Intragroup analyses showed significant favorable changes in all study variables except for seeking emergency intervention, frequency of defecation and change in appetite after treatments. Intergroup analyses, however, showed similar changes in the outcome variables after two weeks of intervention (p>0.05), except for the number of carminative use, which was significantly lower in the group that received probiotics (11.18±3.73 times vs. 7.03±4.73 times, p
    Conclusion
    Treatment with probiotics is at least as effective as using a conventional therapeutic method for infantile colitis. This probiotic is even superior to the conventional method in terms of decreasing the need for carminative use
    Keywords: Probiotic. Infantile Colic, Efficacy
  • فخرالسادات مرتضوی، پروین ایمانپور، ثریا سهمانی، منیژه مصطفی قره باغی
    زمینه و اهداف

    کلسیفیکاسیون کلیوی (سنگ های کلیوی و نفروکلسینوز) از مشکلات شایع در نوزادان ترم و نارسی است که مشکلات بالینی در دوره نوزادی داشته اند. در نوزادان نارس عوامل متعددی از جمله مصرف بعضی داروها باعث هیپرکلسیوری و ایجاد سنگ و نفروکلسینوز می شود. این مطالعه جهت بررسی فراوانی سنگ و نفروکلسینوز و ارتباط آن با دریافت داروها و مشکلات دوران نوزادی در نوزادان نارس با وزن تولد کمتر از 1500 گرم انجام گرفت.

    مواد و روش ها

    در یک مطالعه توصیفی-تحلیلی و مقطعی 250 نوزاد پره ترم با وزن کمتر از 1500 گرم که در سالهای 1391 و 1392 در بخش مراقبت های ویژه نوزادان بیمارستان الزهراء تبریز بستری بودند تحت بررسی قرار گرفتند. اطلاعات نوزادان شامل جنس، سن، وزن، روش زایمان، آپگار، تهویه مکانیکی و فشار مثبت مداوم راه هوایی (CPAP) و داروهای دریافتی ثبت شد. از همه نوزادان دو بار سونوگرافی کلیه و مجاری ادراری یک بار در یک ماهگی و یک بار در سن حاملگی اصلاح شده 40 هفته انجام گرفت.

    یافته ها

    میانگین وزن نوزادان گرم و میانگین سنی آنهاهفته بود. صد و چهار نوزاد (6/41) مذکر و 146 نوزاد (4/58) مونث بودند. کلسیفیکاسیون کلیوی در سونوگرافی اول در 11 بیمار (4/4) و در سونوگرافی دوم در74 بیمار (6/29) مشاهده شد. وجود سنگ و نفروکلسینوز با جنس، سن حاملگی، دریافت سورفاکتانت، آمینوگلیکوزید و کلسیم رابطه معنی دار نداشت ولی با وزن پایین تولد، تهویه مکانیکی وCPAP، دریافت دیورتیک، متیل گزانتین ها، وانکومایسین و کورتیکواستروئید رابطه معنی دار داشت .

    نتیجه گیری

    در این مطالعه کلسیفیکاسیون کلیوی در کمتر از یک سوم نوزادان بسیار کم وزن مشاهده شد و میزان بروز آن در نوزادانی که وزن تولد پایینتری داشته اند، تحت تهویه مکانیکی یا CPAP بوده اند و نیز در نوزادانی که تحت درمان با دیورتیک، متیل گزانتین، وانکومایسین و کورتیکواستروئید قرار گرفته اند بیشتر بوده است.

    کلید واژگان: کلسیفیکاسیون کلیه, نفروکلسینوز, سنگ کلیوی, نوزاد نارس, وزن تولد پایین
    Fakhrolsadat Mortazavi, Parvin Imanpour, Soraya Sahmani, Manizheh Mostafa Gharehbaghi
    Background and Objectives

    Renal calcification (nephrocalcinosis and nephrolithiasis) are common in both term and preterm infants who have had difficult neonatal courses. Multiple factors including some medications may cause hypercalciuria and nephrocalcinosis in premature neonates. The aim of this research was to determine the rate of renal calcification and its relation with neonatal clinical course and medications in preterm neonates under 1500 grams birth body weight

    Materials And Methods

    In a cross sectional and descriptive–analytical study, 250 premature neonates with birth weight less than 1,500 grams who hospitalized in the neonatal intensive care unit of Alzahra Hospital of Tabriz/Iran from 2012-2013 were studied. Data including gender, gestational age, birth weight, first and fifth minute APGAR score, delivery type and receiving mechanical ventilation, CPAP and drugs were recorded. Renal ultrasound examination was done in all neonates at one month of age and was repeated at 40 weeks corrected gestational age.

    Results

    The mean weight and gestational age of neonates were 1233.45±634.45 gram and 29.34±3.7 weeks respectively. One hundred and four neonates (41.6%) were male and 146 cases were female. Renal calcification was reported in the first ultrasound scan in 11 neonates (4.4%) and in the second one in 74 cases (29.6%). There was not significant association between renal calcification and sex, gestational age, receiving surfactant, aminoglycosides and calcium (P>0.05). There was a significant relationship between renal calcification and low birth weight, mechanical ventilation, CPAP, receiving diuretics, methyl xanthines, vancomaycin and corticosteroids (p

    Conclusion

    We found renal calcification in less than one third of studied neonates. Renal calcification was more common in infants with less birth body weight and those receiving mechanical ventilation, CPAP, diuretics, methyl xanthines, vancomycin, and corticosteroids.

    Keywords: Renal calcification, Nephrocalcinosis, Nephrolithiasis, Premature neonates, Very low birth weight
  • منیژه مصطفی قره باغی، ربابه قرقره چی *
    مقدمه
    هیپوگلیسمی نوزادی یکی از اورژانس های طب کودکان است که برای پیشگیری از پیامدهای آن نیاز به تشخیص و درمان سریع است. امروزه گلوکومتری از روش های رایج سنجش قند خون در بسیاری از مراکز بهداشتی درمانی کشورمان است. با این حال دقت گلوکومتری چالش برانگیز است و با توجه به این که با گلوکومتری هیپوگلیسمی را نمی توان قطعا تایید یا رد کرد.
    هدف
    تعیین درستی گلوکومتری در مقایسه با روش آزمایشگاهی و تعیین نقطه برش بهینه در تشخیص هیپوگلیسمی نوزادی با گلوکومتری
    مواد و روش ها
    این مطالعه توصیفی- مقطعی، از شهریور سال 91 تا اسفند 92 در بخش مراقبت های ویژه نوزادان بیمارستان الزهرا انجام شد. در نوزادان بستری که عوامل خطر هیپوگلیسمی را داشتند، قند خون با گلوکومتر (ACCU -CHEK Performa)اندازه گیری شد و 100 نوزاد که قند خون زیر mg/dl60 داشتند وارد مطالعه شدند. همزمان قند خون به روش گلوکز اکسیداز با دستگاه اتوانالیزر (selectra 2) اندازه گیری شد. حساسیت و ویژگی و ارزش اخباری مثبت و منفی گلوکومتر در مقایسه با آزمایشگاه تعیین شد.
    نتایج
    هیپو گلیسمی به روش گلوکومتری و آزمایشگاهی به ترتیب در 32 و 33 در صد وجود داشت. بین نتایج برآمده از گلوکومتر و آزمایشگاه همبستگی ضعیف ولی معنی دار وجود داشت(006/0=p ،275/0r=).
    در این مطالعه نقطه برش بهینه با گلوکومتر، 54 میلی گرم در دسی لیتر بدست آمد که حساسیت 45/45% ،ویژ گی 6/74% ، صحت 65%، ارزش اخباری مثبت 8/46% و ارزش اخباری منفی 5/73% بود. بر پایه منحنی ROC سطح زیر منحنی 616/0 بدست آمد.
    نتیجه گیری
    گلوکومتر ارزش تشخیصی کافی در هیپوگلیسمی نوزادی را ندارد، باید نتایج دستگاه گلوکومتر به روش ازمایشگاهی تایید شود.
    کلید واژگان: آزمایشگاه ها, کاهش قند خون, نوزادان
    MostafaGharehbaghi M_Ghergherehchi R *
    Introduction
    Neonatal hypoglycemia is an emergency condition requiring immediate treatment to prevent serious outcomes. Today, blood glucose meter is a current method for detecting blood glucose in the health centers of our country, while the hypoglycemia can not be confirmed or denied certainly with glucometer.
    Objective
    This study aimed to evaluate the accuracy of blood glucose meter in comparison to that of laboratory method and determine the optimal cut- 0ff point in detecting neonatal hypoglycemia by glucometer.
    Materials and Methods
    This cross-sectional study was conducted in the neonatal intensive care unit of Al Zahra Hospital from September 2013 to March 2014. In infants with risk factors of hypoglycemia blood glucose was tested with blood glucose meter (ACCU CHEK - Performa), if the blood glucose was under 60 mg/dl. Simultaneously, the venous blood glucose values were done on (Selectra2) auto analyzer by glucose oxidase method. Sensitivity, specificity, and positive and negative predictive values of glucometer were determined.
    Results
    Hypoglycemia was observed in 32% and 33% of neonates, respectively with glucometer and laboratory methods. A weak correlation was observed between the results of glucometer and laboratory methods (r=0.275). In this study, the optimal cut – off point by glucometer was found to be 54 mg/dl and sensitivity, specificity, accuracy, positive predictive value and a negative predictive values of glucometer were 45.45%, 74.6%, 65%, 46.8% and 73.5% respectively. According to ROC curve area under the curve (AUC) was 0.616.
    Conclusion
    According to the results obtained in this study, glucometer has not sufficient diagnostic value to detect neonatal hypoglycemia. Blood Glucose meter results should be confirmed using a laboratory method.
    Keywords: Hypoglycemia, Infant, Laboratories
  • فائضه کنعانی *، لیلا ولی زاده، منیژه مصطفی قره باغی، محمد اصغری جعفرآبادی
    پیش زمینه و هدف
    پرستاران مسئول انجام تعداد قابل توجهی از پروسیجرهای تهاجمی برای نوزادان بستری در بخش مراقبت های ویژه می باشند و بروز خطا در مراقبت از نوزادان در معرض خطر، افزایش یافته است. پرستار بیشترین سطح اصطکاک ارتباطی، مراقبتی و درمانی را با مددجوی انسانی دارد، لذا می تواند یکی از پرمسئله ترین بخش های مدیریتی در مورد وقوع خطاهای انسانی باشد.
    هدف
    هدف از این مطالعه تعیین نوع خطای پرستاری در جایگذاری لوله معده ای نوزادان نارس بخش های مراقبت ویژه نوزادان شهرستان سنندج در سال 1392 است.
    مواد و روش ها
    در این مطالعه توصیفی، 28 نفر پرستار شاغل در بخش های مراقبت های ویژه نوزادان بیمارستان های آموزشی- درمانی بعثت و تامین اجتماعی شهرستان سنندج در سال 1392 به صورت سرشماری انتخاب شدند. ابزار جمع آوری داده ها چک لیست پژوهشگر ساخته و روش جمع آوری اطلاعات مشاهده مستقیم پرستاران توسط پژوهشگر بود. هر پرستار تعداد چهار بار مورد مشاهده قرار گرفت. تجزیه وتحلیل داده ها با آمار توصیفی و نرم افزار SPSS نسخه 13 انجام گرفت.
    یافته ها
    یافته های پژوهش نشان می دهد که در هر سه نوبت مشاهده و در نمای مشاهده ها بیشترین خطای پرستاری در جایگذاری لوله معده ای نوزادان نارس به ترتیب مربوط به مرحله اجرا پروسیجر، مرحله ثبت و مرحله آمادگی پروسیجر جایگذاری لوله معده ای نوزادان نارس می باشد.
    بحث و نتیجه گیری
    یافته ها نشان می دهند که متداول ترین نوع خطای پرستاری در جایگذاری لوله معده ای نوزادان نارس در مرحله اجرا پروسیجر است. با تغییر و اصلاح فرآیند آموزش و برنامه ریزی های آموزشی توسط مدیران و مسئولین آموزش پرستاری تا حدود زیادی می توان از بروز این خطاها و تکرار آن ها در آینده پیشگیری نمود.
    کلید واژگان: پرستاری, نوع خطا, لوله ی معده ای, بخش مراقبت های ویژه ی نوزادان
    English Faezeh Kanani *, English Leila Valizadeh, English Manijeh Mostafa Gharebaghi, English Mohammadi Asghari Jafarabadi
    Background and Aims
    Nurses are responsible for a noticeable number of invasive procedures of hospitalized neonates in ICU, and recently, making error has risen in guarding endangered infants. Nurse has maximum relational friction surface, care and therapeutic contact with human client; therefore, they could be one of the most problematic parts of the management of human errors.
    Materials And Methods
    The purpose of this study is determining the types of nursing errors in gastric tube insertion procedure of preterm infants in neonatal intensive care units in Sanandaj in 2013.
    In this descriptive study, 28 employed nurses were chosen in neonatal intensive care units in Besat and Tamin Ejtemaei hospitals. The data were gathered through a researcher-made checklist by direct observations of the nurses. Each nurse was observed four times. The data were analyzed through SPSS software version 13.
    Results
    The findings revealed that in all observations the most common error in gastric tube insertion of preterm infants is related to implementation stage, registration stage, and preparation stage respectively.
    Conclusions
    The results showed that the most common type of nursing error in gastric tube insertion of preterm infants occurs in implementation stage. These errors can be prevented to a large degree by changing and improving the educational process and through an educational planning by officials of nursing education.
    Keywords: Nursing, Type Error, Gastric tube, Neonatal intensive care unit
  • محمد ارشدی بستان آباد، منیژه مصطفی قره باغی، ثویبه سیدی علم آباد *
    مقدمه
    نوزادان نارس و کم وزن، از گروه های در معرض خطر در جامعه هستند. بعد از ترخیص، آسیب پذیری بیشتری را نسبت به نوزادان رسیده تجربه می کنند. هدف از این مطالعه تعیین تاثیر اجرای طرح ترخیص، آماده سازی خانواده ها برای به عهده گرفتن مراقبت کامل از نوزاد نارس هنگام رفتن به خانه است.
    روش
    این پژوهش یک مطالعه کارآزمایی بالینی شاهددار تصادفی است که بر روی 92 مادر دارای نوزاد نارس 36-32هفته بستری در بخش نوزادان و مراقبت ویژه نوزادان بیمارستان الزهراء تبریز در سال1392 انجام شد. طرح ترخیص برای مادران گروه مداخله انجام شد. مادران گروه شاهد، مراقبت های معمول بخش را دریافت کردند. طرح ترخیص دو جلسه آموزشی گروهی همراه با آموزش عملی و سخنرانی، کتابچه آموزشی و نمایش فیلم برای مادران نوزادان نارس است. میزان استرس مادران دو گروه در دو مرحله پذیرش و ترخیص سنجیده شد. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه مقیاس استرس والدی بری(در مقیاس لیکرت)استفاده شد.
    یافته ها
    میزان استرس در دو گروه قبل از اجرای مداخله تفاوت معنی داری نداشت. به دنبال اجرای مداخله، میزان استرس مادران گروه مداخله کمتر از گروه شاهد بود(p<0/001).
    نتیجه گیری
    اجرای طرح ترخیص، کاهش میزان استرس مادران نوزادان نارس را به همراه دارد و اجرای آن بر روی مادران دارای نوزاد بستری می تواند بازگشت نوزاد از جایگاه مراقبتی حاد به درون خانواده را تسهیل کند.
    کلید واژگان: طرح ترخیص, استرس, بخش مراقبت ویژه نوزادان, مادر
    Mohammad Arshadi Bostanabad, Manijeh Mostafa Gharehbaghi, Soyebe Seyedielmabad *
    Introduction
    premature and low birth weight infants are one of the high risk population in the community. After discharge، they are more vulnerable than full-term infants and in comparison with full-term born infants need more care. The aim of discharge planning، preparing families for the care of premature infants at home after discharge.
    Method
    a randomized controlled trial study was conducted on 92 mothers of preterm infants (gestational age: 320/7 -366/7 weeks) in neonatal ICU of Tabriz Alzahra hospital in 2013. Discharge planning was done for intervention group and mothers of control group received routine and usual cares. discharge planning program Includes two group training sessions with practical training and lectures، and videotape training for mothers of premature infants. Maternal stress was measured in both admission and discharge time in two groups by using Parental stress scale. Data analysis was performed using the T-test and X2 test.
    Results
    There was not any meaningful difference about rate of stress between 2 groups before the intervention. However، after implementation of discharge planing، maternal stress was lower in intervention group than in control group (p≤0. 001)
    Conclusion
    Implementation of discharge planning reduces stress levels of mothers of premature infants. Its implementation could facilitate to return infants from acute care units to family
    Keywords: discharge planning, stress, neonatal intensive care unit, mother
  • محمد ارشدی بستان آباد، منیژه مصطفی قره باغی، ثویبه سیدی علم آباد *
    مقدمه
    نوزادان نارس و کم وزن، از گروه های در معرض خطر در جامعه هستند و بعد از ترخیص، آسیب پذیری بیشتری را نسبت به نوزادان رسیده تجربه می کنند، و نیازمند مراقبت های ویژه می باشند .
    هدف
    هدف از طرح ترخیص، آماده سازی خانواده ها برای به عهده گیری مراقبت کامل از نوزاد نارس در هنگام رفتن به خانه است . پژوهش حاضر با هدف تاثیر اجرای طرح ترخیص، بر رضایتمندی مادران نوزادان نارس بستری انجام شد.
    روش
    این پژوهش یک مطالعه کارآزمایی بالینی شاهددار تصادفی است که بر روی 92 مادر دارای نوزاد نارس 36-32هفته بستری در بخش نوزادان و مراقبت ویژه نوزادان بیمارستان الزهراء تبریز در سال92 انجام شد. طرح ترخیص برای مادران گروه آزمون انجام شد، و مادران گروه شاهد، مراقبت های معمول بخش را دریافت کردند. میزان رضایتمندی مادران دو گروه در دو مرحله پذیرش و ترخیص سنجیده شد. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه رضایتمندی والدی(در مقیاس لیکرت) استفاده شد. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS v.16 و آزمون های تی تست و کای دو در سطح معناداری 05/0 انجام شد .
    یافته ها
    مقایسه میانگین نمرات مادران شرکت کننده قبل از اجرای طرح ترخیص بین گروه آزمون و شاهد به ترتیب با میزان 60/39 و58/34 بود که معنادار نبود اما بعد از مداخله اختلاف نمرات قبل با بعد بین دو گروه آزمون و شاهد به ترتیب 95/45 و 80/36 بود که از نظر آماری تفاوت معناداری مشاهده شد(000/0)= p
    نتیجه گیری
    اجرای طرح ترخیص،افزایش میزان رضایتمندی مادران نوزادان نارس را به همراه دارد. طرح ترخیص، عنصری بنیادی در ایجاد انتقال از جایگاه مراقبتی حاد به خانه است. بنابراین اجرای طرح ترخیص تاثیر مثبتی روی پیامدهای بیمار و تعهد و سازگاری خانواده بعد از بازگشت به خانه دارد .
    کلید واژگان: طرح ترخیص, رضایتمندی, بخش مراقبت ویژه نوزادان, مادر
    M. Arshadi Bostanabad, M. Mostafa Gharehbaghi, S. Seyedi Elmabad*
    Introduction
    Premature and low birth weight infants are among the high risk population in the community and after discharge, they are more vulnerable than full-term infants and need more care compared to term infants.
    Objective
    The aim of discharge planning is preparing families for the care of premature infants at home after discharge
    Method
    A randomized controlled trial study was conducted on 92 mothers of preterm infants (gestational age: 32 -36 weeks) in neonatal ICU of Tabriz Alzahra hospital in 2013. discharge planning was done for intervention group and mothers of control group received routine and usual cares. Maternal satisfaction was measured in both admission and discharge time in two groups by using Parental satisfaction questionnaire (Likert scale) . Data analysis was performed using the T-test and X2 test.
    Results
    The mean scores of the intervention and control groups before the intervention, and after discharge planning were 39.60 and 34.58, respectively, which was not statistically significant, but after the intervention difference between the two groups, before and after, were 45.95 and 36.80in the control test and a statistically significant difference was observed (P=0.000). ­
    Conclusion
    Providing discharge planning increase satisfaction among preterm infant's mothers. Discharge planning is a fundamental element to facilitate transtion of infants from acute care units to home. Therefore implementation of discharge planning has the positive impact on patient's outcomes and commitment and family adaptation after returning home.
    Keywords: Discharge planning, Satisfaction, neonatal intensive care unit, mother
  • منیژه مصطفی قره باغی، مرتضی قوجازاده، سعیده خجسته جعفری
    زمینه و اهداف
    در نوزادان نارس خطر بروز سندرم دیسترس تنفسی وجود دارد. در مطالعات متعدد کاربرد فشار مثبت انتهای بازدمی به همراه سورفکتانت بسیار موثرتر از کاربرد آن به تنهایی می باشد. این روش درمانی (Intubataion-Surfactant-Extubation، INSURE) نامیده می شود. در این مطالعه عواملی که در شکست این روش درمانی دخیل می باشند مورد مطالعه قرار خواهند گرفت.
    مواد و روش ها
    یک مطالعه توصیفی تحلیلی در سال 1390 تا 1391 در بخش مراقبتهای ویژه نوزادان مرکز آموزشی - درمانی الزهرای تبریز انجام شد. تمامی نوزادان نارس زیر 37 هفته که بر اساس علایم بالینی نیاز به سورفکتانت داشتند وارد مطالعه شده وبه روش INSURE سورفکتانت تزریق شد. نوزادانی که در بدو تولد انتوبه شدند از مطالعه خارج گردیدند. نوزادانی که در طی 72 ساعت پس از تزریق سورفکتانت نیاز به انتوباسیون مجدد نداشتند به عنوان گروه موفق و نوزادانی که نیاز به انتوباسیون مجدد پیدا کردند به عنوان گروه شکست در نظر گرفته شدند.
    یافته ها
    از نظر جنسیت، نوع زایمان، عوامل خطر مادری، دریافت کورتون قبل از تولد توسط مادر، تجزیه گازهای خون شریانی ساعت اول تولد در بین دو گروه تفاوت آماری معنی داری وجود نداشت. سن حاملگی و وزن تولد در گروه شکست 9/2± 7/28 هفته و 545±1342 گرم و در گروه موفق 2/2±31 هفته و 472±1688 گرم بود (001/0 P<). نمره آپگار دقیقه اول در گروه شکست 1/2±7/5 و در گروه موفق 3/1±5/7 و نمره آپگار دقیقه پنجم 5/1±6/7 و 1±8/8 به ترتیب در گروه شکست و موفق بود (001/0 P<). نمره دیسترس تنفسی در گروه شکست 1±8/8 و در گروه موفق3/1±1/7 بود (001/0 P<). میزان غلظت اکسیژن دمی مورد نیاز (001/0 P<)، شدت درگیری عکس سینه (001/0 P<)، نیاز به تکرار سورفکتانت (001/0 P<)، نیاز به تزریق خون (001/0 P<) و وجود مجرای شریانی باز (003/0 P=) و خونریزی داخل بطنی (001/0 P=) بین دو گروه تفاوت آماری معنی داری داشت.
    نتیجه گیری
    در نوزادان نارس تر و کم وزن تر که نمره آپگار دقیقه اول و پنجم پایینی داشته در ساعات اول تولد به اکسیژن با غلظت بالایی نیاز داشته باشند و نمره دیسترس تنفسی آنها بالا باشد ممکن است تجویز سورفاکتانت به روش INSURE موفقیت آمیز نباشد و به انتوباسیون مجدد نیاز داشته باشند.
    کلید واژگان: نوزاد نارس, دیسترس تنفسی, درمان, روش تجویز سورفاکتانت
    Manizheh Mostafa Gharehbaghi, Morteza Ghojazadeh, Saeedeh Khojasteh Jafari
    Backgrounds and
    Objectives
    Preterm infants are at risk for respiratory distress syndrome. In several studies Continuous Positive Airway Pressure (CPAP) in combination with surfactant is more effective comparing with just CPAP method. This type of treatment is known as Intubation، SURfactant، Extubation (INSURE). This study was aimed to determine the risk factors for the INSURE failure.
    Material And Methods
    This descriptive analytic study was conducted in NICU of Al Zahra Hospital. All preterm neonates with gestation age less than 37 weeks who need surfactant replacement therapy according clinical manifestations were investigated. Infants intubated in delivery room were excluded from study. All neonates received surfactant according to INSURE method. Patients who intubated in first 72 hours of INSURE were considered as failure group and neonates without need for intubation were allocated as success group.
    Results
    There were not statistically significant differences regarding gender، mode of delivery، maternal risk factors، and first blood gas analysis between groups. The mean birth weight and gestation age were significantly lower in the failure group were 1342±545g and 28. 7±2. 9 wk، respectively، which were significantly lower than success group (1688±472g and 31±2. 2wk، p<0. 001). Apgar score at 1 and 5 minutes were 5. 7±2. 1 and 7. 5±1. 3 in failure group and 7. 6±1. 5 and 8. 8±1 in success group (p<0. 001). The Fraction of inspired oxygen (FiO2) requirement، severity of disease in chest x-ray، need for repeated doses of surfactant، packed cell transfusion، patent ductus arteriosus and intra-ventricular hemorrhage were significantly different between groups (p<0. 05).
    Conclusion
    preterm neonates with lower gestation age and birth weight، low Apgar score at 1 and 5 minute، higher Fio2 requirement، and higher RDS score are increase the risk for INSURE failure.
    Keywords: preterm neonate, respiratory distress syndrome, treatment, surfactant replacement
  • منیژه مصطفی قره باغی، فهیمه فرجی اذرفام، ربابه قرقره چی
    زمینه و اهداف
    هیپر بیلی روبینمی یکی از مشکلات شایع دوران نوزادی است که ممکن است با مشکلات عصبی تکاملی در سنین بعدی همراه گردد. ریسک فاکتورهای متعددی برای بروز انسفالوپاتی بیلی روبین شناخته شده که یکی از مهمترین آنها مقدار بیلی روبین توتال و نسبت بیلی روبین به آلبومین می باشد. این مطالعه به منظور تعیین ارتباط تکامل شناختی شیر خواران با شدت هیپربیلی روبینمی نوزادی و نسبت بیلی روبین به آلبومین در دوره نوزادی انجام گرفت.
    مواد و روش ها
    در یک مطالعه توصیفی تحلیلی186 نوزاد که با هیپر بیلی روبینمی بالای 18 میلی گرم در دسی لیتر مراجعه وتحت درمان با فتوتراپی یا تعویض خون قرار گرفته بودند انتخاب و تحت بررسی قرار گرفتند. مقادیر بیلی روبین توتال سرم و مقدار آلبومین ونسبت بیلی روبین به آلبومین در آنها تعیین گردید. این نوزادان بعد از ترخیص در سنین 4و8و12 ماهگی با استفاده از پرسشنامه Ages & Stages Questionnaires، ASQ در 5 حیطه تکاملی پیگیری شدند.
    یافته ها
    در مجموع 164 نوزاد فتوتراپی و 22 نوزاد تعویض خون شده بودند. متوسط نسبت بیلی روبین به آلبومین در نوزادان تعویض خون شده 6/6 و در نوزادان فتوتراپی شده 5 بود(001/0P<). در 5 شیرخوار (8/2%) از نوزادان پیگیری شده نمره ASQ در دو حیطه کمتر از حد طبیعی بود. در سن 8 ماهگی در نوزادان با نسبت بیلی روبین به البومین کمتر از 7 نمره ASQ در حیطه برقراری ارتباط 3/7±8/51 و در نوزادانی که نسبت بیلی روبین به البومین بالای 7 داشتند نمره اخذ شده در این حیطه 9/10 ± 1/47بود (03/0P<). در سن 12 ماهگی، نوزادانی که بیلی روبین توتال زیر 25 میلی گرم در دسی لیتر داشتند دارای نمرات اخذ شده در حیطه برقراری ارتباط، 8±4/48 و در نوزادانی که بیلی روبین توتال بالای 25 میلی گرم در دسی لیتر داشتند نمرات کسب شده در این حیطه 8/9 ± 2/44 بود (05/0P<). در سایر موارد بین مقادیر بیلی روبین توتال سرم و نسبت بیلی روبین به آلبومین با نمرات اخذ شده در حیطه های تکاملی در سنین 4و8و 12 ماهگی رابطه معنی داری یافت نشد.
    نتیجه گیری
    درمطالعه حاضر نوزادانی که نسبت بیلی روبین به آلبومین بالایی داشتند در سن 8 ماهگی در حیطه برقراری ارتباط نمره پایین تری داشتند. در نوزادانی که بیلی روبین توتال بالاتری داشتند در 12 ماهگی نمره کمتری در حیطه برقراری ارتباط داشتند. مطالعات بیشتری برای تعیین ارتباط بیلی روبین توتال و نسبت بیلی روبین به آلبومین با سایر حیطه های تکاملی مورد نیاز است.
    کلید واژگان: هیپر بیلی روبینمی نوزادی, زردی نوزادی, عوارض هیپر بیلی روبینمی
    Manizheh Mostafa Gharehbaghi, Hanieh Faraji Azarfam, Robabeh Ghegherechi
    Background And Objectives
    neonatal hyperbilirubinemia is a common problems during neonatal period that may be associated with neurodevelopmental later in life. There are several known risk factors for bilirubin encephalopathy، including total serum bilirubin levels and bilirubin albumin ratio. The aim of this study was to determine relationship between neurodevelopmental delay and total serum bilirubin and bilirubin albumin ratio.
    Materials And Methods
    In a descriptive analytic method، 186 neonates who had serum bilirubin levels more than 18mg/dl and were treated with phototherapy or exchange transfusion were studied. Total serum bilirubin and bilirubin albumin ratio were determined and they were followed for one year and during this period Ages & Stages Questionnaires، ASQ score was determined in five neurodevelopment domains at their 4، 8 and 12 months of age.
    Results
    One hundred sixty four neonates were treated with phototherapy and 22 with exchange transfusion. The mean bilirubin albumin ratio was 5 and 6. 6 in phototherapy treated and exchange transfusion groups respectively (p=0. 01). ASQ score was less than cut off point in two domains in 5 (2. 8%) of these patients. ASQ score in its communication domain at 8 months age was lower in patients with bilirubin-albumin ratio more than 7 [47. 1±10. 9 vs. 51. 8±7. 3 (p=0. 03)]. In patients with total bilirubin greater than 25mg/dl the ASQ score in its communication domain was significantly lower than it in neonates with total bilirubin less than 25mg/dl (48. 4±8 vs. 44. 2 ±9. 8 p=0. 05). There was not significant relation between ASQ score in other domains at 4، 8 and 12 months ages of measurement and total serum bilirubin or bilirubin albumin ratio.
    Conclusion
    The ASQ score in its communication domain was decreased at 8 mo in patients with higher bilirubin-albumin ratio and at 12 mo in patients with higher total serum bilirubin. It is recommended future studies to determine the relationship between neurodevelopment domains and total bilirubin and bilirubin-albumin ratio.
    Keywords: Neonatal hyperbilirubinemia, Neonatal jaundice, Complications
  • فضیله هاشمی، منیژه مصطفی قره باغی، مرتضی قوجازاده، گونول سنایی
    پیش زمینه و هدف
    بهترین روش تغذیه دهانی در نوزادان نارس هنوز مشخص نیست. در زمینه زمان آغاز تغذیه، اینکه آیا این تغذیه بایستی با حجم بسیار کم در نوزادان نارس و کم وزن بکار رود؛ و اینکه با چه سرعتی باید افزایش یابد؛ بحث وجود دارد. در نوزادان نارس تخلیه معده تاخیری بوده و معمولا در معده آن ها باقی مانده غذایی وجود دارد. لذا، معمولا افزایش سرعت تغذیه در این نوزادان به آهستگی صورت می گیرد. با این وجود، برخی مطالعات جدید این نظریه را به چالش گرفته اند. هدف از این مطالعه، مقایسه پیامدهای تغذیه با افزایش حجم های مختلف در نوزادان نارس بوده است.
    مواد و روش ها
    در یک کارآزمایی بالینی شاهددار، 140 نوزاد نارس 34-30 هفته طی مدت 12 ماه در مرکز آموزشی-درمانی الزهرا (س) بررسی شدند. این نوزادان به طور تصادفی به سه گروه تقسیم گردیدند: سرعت افزایش حجم شیر به میزان ml/kg/day 20 (گروه اول، 60 نوزاد)، سرعت افزایش شیر به میزان ml/kg/day 24 (گروه دوم، 40 نوزاد) و سرعت افزایش شیر به میزان ml/kg/day 30 (گروه سوم، 40 نوزاد). پیامدها در سه گروه مقایسه شدند.
    یافته ها
    میزان وزن گیری طی هفت روز در سه گروه تفاوت آماری معنی داری نداشت. سن شروع تغذیه، زمان رسیدن حجم شیر به ml/kg 150، مدت انفوزیون داخل وریدی، مدت دریافت آنتی بیوتیک، مدت بستری بیمارستانی، مدت زمان لازم جهت رسیدن به وزن زمان تولد، مدت NPO بودن، زمان دریافت تمامی شیر از طریق دهان، مدت نیاز به اکسیژن و مدت نیاز به ونتیلاتور در تمامی موارد در گروه سوم نسبت به گروه اول از وضعیت مناسب تری برخوردار بود. همین برتری در گروه دوم نسبت به گروه اول بجز در مورد سن شروع تغذیه و مدت NPO بودن مشاهده شد. تنها از نظر رسیدن حجم شیر به ml/kg 150 و زمان دریافت تمامی شیر از راه دهان، گروه سوم بر گروه دوم برتری داشت. در تمامی نوزادان، عوارض جزئی بود.
    نتیجه گیری
    بر اساس یافته های این مطالعه در نوزادان نارس 34-30هفته، احتمالا سرعت افزایش حجم تغذیه دهانی به میزان ml/kg/day 30 ایمن می باشد. قبل از توصیه به استفاده روتین از این سرعت افزایش حجم شیر مطالعات دیگری بر روی تعداد بیشتری از نوزادان نارس لازم است.
    کلید واژگان: نوزاد نارس, تغذیه دهانی, افزایش وزن, افزایش حجم شیر
    Dr Fazileh Hasshemi, Dr Manizheh Mostafa Gharehbaghi, Dr Mortaza Ghojazadeh, Dr Gonol Sanaie
    Background and Aims
    Optimal entral feeding methods in preterm infants have not been well defined. Controversy exists regarding when feedings should be started، whether minimal entral feedings should be used routinely in small preterm infants، and how fast to advance entral feedings. Preterm infants can exhibit delayed gastric emptying and often have feeding residuals. So، entral feedings are frequently advanced slowly in these neonates. However، recent data challenged this idea. The goal of this study was to compare outcomes of different feeding volumes advancing in preterm infants. Methods & Materials: In this controlled randomized clinical trial، 140 preterm infants with gestation age 30-34 weeks were enrolled in Tabriz Alzahra Teaching Hospital in a 12-month period of time. They randomized in three groups; feeding of milk advanced at 20ml/kg/day (group one، 60 neonates)، feeding of milk advanced at 24ml/kg/day (group two، 40 neonates)، and feeding of milk advanced at 30ml/kg/day (group three، 40 neonates). Outcomes were compared between the three groups.
    Results
    Weight gain was not significantly different between the three groups in a 7-day period. Age of commencement of oral intake، time to achieve the milk volume of 150ml/kg، duration of intravenous fluid therapy، duration of antibiotic therapy، total hospital stay، time to achieve the birth weight، NPO duration، full entral feeding time، duration of oxygen need and duration of mechanical ventilation were all significantly better in the third group comparing with the first one. This condition was present for the second group comparing with the first group except for the age of commencement of oral intake and NPO duration. The condition was better in the third group comparing with the second group regarding the time to achieve the milk volume of 150ml/kg and full entral feeding time. The complications were minimal in all neonates.
    Conclusion
    Increase of entral feeding at a rate of 30ml/kg/day is safe and superior to 20ml/kg/day and 24ml/kg/day in preterm infants. It is necessary future studies with large number of patients before recommendation of this increase rate for entral feeing.
    Keywords: Preterm Infant, Entral Feeding, Weight Gain, increasing milk volume
  • منیژه مصطفی قره باغی، علی پیروزفر، کریم صادقی
    زمینه و اهداف
    رتینوپاتی نارسی یک بیماری دوران بعد از تولد در عروق شبکیه است که درنوزادان نارس که شبکیه آنها عروق بطور کامل تشکیل نشده است اتفاق می افتد. در اکثر موارد این بیماری پسرفت می کند ولی ممکن است باعث اختلال بینایی شدیدی گردد.شواهدی در دست است که لپتین آنژیوژنز را تحریک میکند.این مطالعه جهت تعیین مقادیر لپتین در نوزادان نارسی که رتینوپاتی نارسی پرولیفراتیو داشتند انجام گرفت.
    روش کار
    از 71 نوزاد نارس که در سن حاملگی 32 هفته یا کمتر متولد شده بودند در سن8 -6 هفته بعد از تولدنمونه خون تهیه شد. بیماران مورد مطالعه بر حسب نتایج معاینه چشم از دو گروه تشکیل شده بود. گروه کنترل شامل 41 نوزاد با معاینه طبیعی چشم و گروه مورد متشکل از 30 نوزاد با رتینوپاتی نارسی پرولیفراتیو در مرحله 3 یا بیشتر درمعاینه چشم بودند.مقادیر لپتین در آنان به روش الیزا اندازه گیری شد.
    نتایج
    متوسط سن حاملگی در نوزادان مورد مطالعه 1.6±28.4 در گروه مورد و 1.6 ± 28.8 در گروه کنترل بود. متوسط سن حاملگی اصلاح شده در زمان نمونه گیری 1.2 ±34.9 در گروه مورد و 1.3±34.6 در گروه کنترل بود. متوسط مقادیر لپتین دردو گروه تفاوت معنی داری نداشت (در گروه مورد 0.41±0.64 نانوگرم در میلی لیتر و 0.83±0.79 نانو گرم در میلی لیتر در گروه کنترل).
    نتیجه گیری
    مطالعه ما نشان می دهد که مقادیر لپتین در سن 6 تا 8 هفته بعد از تولد در نوزادان نارس مبتلا به رتینوپاتی نارسی پرولیفراتیودر مقایسه با نوزادان نارس که معاینه چشمی طبیعی در این سن دارند تفاوت معنی داری ندارد.
    کلید واژگان: رتینوپاتی نارسی, نوزاد نارس, لپتین, انژیوژنز
    IntroductionRetinopathy of prematurity (ROP) is a postnatal disorder of retinal vessels that develops in the incompletely vascularized retina of preterm infants. This disorder regresses in most patients but can lead to severe visual impairment. There is evidence that leptin stimulates angiogenesis.
    Objective
    This study was conducted to determine blood levels of leptin in premature infants with proliferative ROP.Materials and MethodsBlood samples were obtained 6-8 weeks after birth from 71 preterm infants born at or before 32 weeks of gestation. These infants consisted of two groups according their eye examination results. The control group consisted of 41 neonates without evidence of ROP and the case group included 30 patients with proliferative ROP at stage III or more. Plasma leptin concentrations were measured using enzyme-linked immunosorbent assay (ELISA).ResultsThe mean gestation age of studied patients at birth were 28.4±1.6 wk and 28.8±1.6 in case and control group respectively (P=. 25). The mean post menstrual age of studied patients at blood sampling was 34.9±1.2 wk in the case group and 34.6±1.3 wk in the control group (p=0.33). Mean blood levels of leptin were not significantly different among patients of the two groups (0.64±0.41 ng/ml in case group and 0.79±0.83 ng/ml in control group respectively,p=0.39). ConclusionOur data demonstrated that plasma leptin concentrations were not significantly different in premature infants with proliferative ROP at 6-8 weeks after birth from premature infants without ROP at this age.
    Keywords: Retinopathy of prematurity, Preterm infant, Leptin, Angiogenesis
  • منیژه مصطفی قره باغی، کریم صادقی، نصرت الله ضرغامی، هاله مستفیدی
    مقدمه و هدف
    رتینوپاتی نارسی (ROP) از مهم ترین علل جداشدگی شبکیه و کوری است. گرچه در زمینه پاتوفیزیولوژی رتینوپاتی نارسی تاکنون مطالعات بسیاری صورت پذیرفته، ولی مکانیسم دقیق آن هنوز مشخص نیست. هدف از این مطالعه بررسی نقش فاکتور رشد اندوتلیال عروقی (VEGF)، فاکتور رشد شبه انسولین (IGF-I)و رسپتور آن IGFBP-3 و لپتین در رتینوپاتی نارسی است.
    مواد و روش ها
    در این مطالعه مورد-شاهدی، 30 نوزاد نارس مبتلا به رتینوپاتی نارسی (گروه مورد) و 41 نوزاد نارس بدون رتینوپاتی نارسی (گروه شاهد) طی مدت 18 ماه ارزیابی گردیدند. سطح سرمی VEGF، IGF-I، IGFBP-3 و لپتین به روش ایمونواسی در هفته 8-6 پس از تولد اندازه گیری و بین دو گروه مقایسه گردید.
    نتایج
    متوسط سطح سرمی VEGF، لپتین، IGF-I و IGFBP-3 در گروه مورد به ترتیب 43/103±35/267 پیکوگرم در میلی لیتر، 41/0±64/0 نانوگرم در میلی لیتر، 79/11±48/18 میکروگرم در لیتر و 85/472±51/592 نانوگرم در میلی لیتر و در گروه شاهد به ترتیب 92/130±52/237 پیکوگرم در میلی لیتر، 83/0±79/0 نانوگرم در میلی لیتر، 74/13±75/16 میکروگرم در لیتر و 19/422±46/995 نانوگرم در میلی لیتر بود که در دو گروه تفاوت معنی دار ی نداشت (p به ترتیب 305/0، 392/0 و 580/0). میانه IGFBP-3 در گروه مورد به طور معنی دار ی کمتر بود (9/622 در برابر 2/868 نانوگرم در میلی لیتر، 001/0= p). بهترین نقطه برش IGFBP-3 در تمایز دو گروه مورد و شاهد 45/770 نانوگرم در میلی لیتر ≥ با حساسیت و ویژگی به ترتیب 85/65 و 67/66 درصد بود.
    نتیجه گیری
    بر اساس یافته های این مطالعه، تجویز آنالوگ های IGFBP-3 ممکن است در پروفیلاکسی و درمان رتینوپاتی نارسی نقش داشته باشد.
    کلید واژگان: رتینوپاتی نارسی, عامل رشد آندوتلیال عروقی, عامل رشد شبه انسولینی, 1, پروتئین متصل شونده به عامل رشد شبه انسولینی, 3, لپتین
    Dr Manije Mostafa Gharebagh, Dr Karim Sadeghi, Dr Nosratollah Zarghami, Dr Hale Mostafidi
    Background and Aims
    Retinopathy of prematurity (ROP) is one of the most causes of retinal detachment and blindness. Although many studies have been conducted on the pathophysiology of ROP, the exact mechanism is yet under investigation. This study aimed at evaluating the role of serum vascular endothelial growth factor (VEGF), insulin like growth factor-I (IGF-I), and its binding protein (IGFBP-3), and leptin in ROP.
    Materials and Methods
    In this case-control setting, 30 premature neonates with ROP (case group) and 41 premature without ROP (control group) were recruited during an 18-month period in Tabriz Alzahra Teaching Hospital. Patients with congenital or chromosomal anomalies were excluded. Serum VEGF, IGF-I, IGFBP-3 and leptin were measured by immunoassay method one month after birth. Finally, these serum parameters were compared between two groups..
    Results
    The mean levels of serum VEGF, leptin, IGF-I and IGBFP-3 were 267.35±103.43 pg/ml, 0.64±0.41 ng/ml, 18.48±11.79 µg/l, and 592.51±472.85 ng/ml in the case group and 237.52±130.92 pg/ml, 0.79±0.83 ng/ml, 16.75±13.74 µg/l, and 995.46±422.19 ng/ml in the control group, respectively. The mean levels of serum VEGF, leptin and IGF-I were comparable between the two groups (p=0.305, 0.392 and 0.580, respectively). The median of serum IGFBP-3 was significantly lower in the case group (622.9 ng/ml vs. 868.2 ng/ml, p=0.001). The best cut-off point of serum IGFBP-3 in indiscriminating between the case and controls was ≤770.45ng/ml, with sensitivity and specificity of 65.9% and 66.7%, respectively.
    Conclusion
    Based on our findings, supplementation with IGFBP-3 analogues may be beneficial in prophylaxis against or treatment of ROP.
    Keywords: Retinopathy of prematurity, Vascular endothelial growth factor, Insulin, like growth factor I, Insulin, like growth factor binding protein 3, Leptin
  • مسعود نعمتی، منیژه مصطفی قره باغی، ابوالحسن شاکری، رضا طاعی نوبری، نوشین بهروان
    زمینه و اهداف
    کاتترهای عروق نافی بطور معمول در نوزادان بسیار بدحال در اغلب بخش های مراقبت ویژه نوزادان کارگذاری می شوند تا امکان دستیابی آسان جهت کنترل گازهای خون شریانی، فشار خون شریانی و ورید مرکزی و تجویز مایع داخل وریدی فراهم گردد. به نظر نمی رسد مایعات هپارینه در این دسته از کاتترها بطور کامل امکان ایجاد ترومبوز مرتبط با کاتتر را منتفی سازد. هدف از این مطالعه، بررسی میزان بروز و عوامل خطر مرتبط با ترومبوز وابسته به کاتتر نافی در نوزادان توسط سونوگرافی داپلر رنگی می باشد.
    مواد و روش ها
    در یک مطالعه تحلیلی مقطعی، 256 نوزاد دارای کاتتر عروق نافی در مرکز آموزشی-درمانی کودکان تبریز طی مدت 15 ماه بررسی شدند. سونوگرافی داپلر رنگی جهت کشف ترومبوز عروقی مرتبط با جایگذاری کاتتر نافی طی 24 تا 48 ساعت اول پس از پذیرش و هر هفته پس از آن تا ترخیص و 72 ساعت پس از خارج سازی کاتتر صورت گرفت. براین اساس، بیماران به دو گروه با و بدون ترومبوز تقسیم شده و عوامل خطر احتمالی مرتبط بررسی گردیدند.
    یافته ها
    256 نوزاد وارد مطالعه شدند. 12 (7/4%) مورد دچار ترومبوز عروقی بودند. 144 کاتتر شریانی، 35 کاتتر وریدی و 77 کاتتر شریانی-وریدی بودند. ترومبوز در کاتترهای شریانی و وریدی به ترتیب در 9/6 و 7/5 درصد ایجاد شده بود. رابطه معنی دار آماری بین جنس، وزن زمان تولد، سن زایمان، نوع کاتتر، اندازه کاتتر، محل قرارگیری کاتتر، بیماری زمینه ای و نوع داروی تجویزی با ایجاد ترومبوز مشاهده نشد. تنها عامل خطر معنی دار در این زمینه، مدت کاتتریزاسیون بود (بطور متوسط 3/5 روز در گروه دچار ترومبوز و 3/3 روز در گروه دیگر؛ 005/0=P). کشف ترومبوز در 75% موارد طی 72 ساعت پس از خارج سازی کاتترها صورت گرفت.
    نتیجه گیری
    بر اساس نتایج ما، افزایش مدت کاتتریزاسیون همراه با افزایش خطر بروز ترومبوز است. ارزیابی بیماران توسط سونوگرافی داپلر رنگی پس از خارج سازی کاتترها در این دسته از بیماران توصیه می شود.
    کلید واژگان: سونوگرافی داپلر رنگی, ترومبوز, وریدهای نافی, شرایین نافی, کاتتریزاسیون
    Masoud Nemati, Manijeh Mostafa Gharehbaghi, Abolhassan Shakeri, Reza Taei Nobari, Noushin Behravan
    Background And Objectives
    Umbilical vascular catheters are routinely inserted in critically ill newborn infants in most neonatal intensive care units (NICU). This study aims at assessing the incidence and risk factors of umbilical catheter associated thrombosis in newborn infants using color Doppler.
    Materials And Methods
    In a cross-sectional analytic-descriptive study, 256 newborn infants with umbilical catheters were evaluated in Tabriz Children Hospital during a 15-month period. Color Doppler ultrasonography was employed for detection of vascular thrombosis associated with the umbilical catheter placement in the first 24-48 hours after admission, weekly until discharge and 72 hours after discharge. Accordingly, the patients categorized into two groups; those with or without thrombosis and possible risk factors were investigated.
    Results
    Among 256 newborns, 12 cases (4.7%) had vascular thrombosis. One hundred and forty four catheters were placed in umbilical artery, 35 catheters in umbilical vein and 77 catheters in umbilical artery and vein. The rate of thrombosis was 6.9 and 5.7% in the umbilical artery and vein catheters, respectively. There was no significant relation between sex, birth weight, delivery age, type and size of catheter, location of catheterization, underlying disease and type of administered drugs with thrombosis formation. The only significant risk factor was duration of the catheterization (5.3 days in thrombosis vs. 3.3 days in non-thrombosis groups; P=0.005). In 75% of the cases, thrombosis was detected 72 hours after extraction of catheters.
    Conclusion
    Prolonged duration of the umbilical catheters is accompanied with increased risk of thrombosis. Assessment of the patient by color Doppler ultrasonography is recommended after extraction of the catheters.
  • منیژه مصطفی قره باغی، میر رضا قائمی
    سندرم گلدن هار یا دیسپلازی چشمی گوشی مهره ای عبارت است از همراهی غیرتصادفی میکروزمی نیمه صورت، ناهنجاری های گوش، در موئید اپی بولبر چشمی و ناهنجاری های مهره ای. علت بروز این سندرم بخوبی شناخته نشده است. با وجودی که برخی از ناهنجاری های مادرزادی در نوزادان مادران دیابتی شایعتر دیده می شود، نقایص تکاملی اولین و دومین قوس برونشیال از موارد شایع در این نوزادان نمی باشد. در اینجا یک مورد نوزاد مادر دیابتی گزارش می شود که با علائم سندرم گلدن هار متولد گردیده است.
    کلید واژگان: نوزاد مادر دیابتی, دیسپلازی چشمی گوشی مهره ای, سندرم گلدن هار
    Manijeh Mostafa Gharehbaghi, Mir Reza Ghaemi
    Goldenhar syndrome or oculoauriculovertebral dysplasia is a non-accidental association of hemifacial microsomia, auricular anomalies, epibulbar dermoid and vertebral malformations. Etiology of this syndrome is unknown. Although some malformations are more frequent in infants of diabetic mothers, developmental defects of first and second bronchial arch are not frequent findings in these patients. Here, we report an infant of diabetic mother with manifestations of Goldenhar syndrome.
  • منیژه مصطفی قره باغی، غلامعلی معموری
    زمینه و اهداف
    عفونت چه به عنوان پاتولوژی اولیه و چه به عنوان عارضه ای از سایر بیماری ها، علت مهم مرگ و میر نوزادی در تمام دنیا می باشد، مخصوصا در نوزاد نارس. عوارض و مشکلات نوزادان نارس بالای 35 هفته حاملگی، شبیه نوزادان ترم می باشد ولی نوزادان نارس زیر 35 هفته قسمت عمده مرگ نوزادی را تشکیل می دهند. این مطالعه برای تعیین شایعترین علل باکتریال سپتی سمی و تعیین مقاومت آنتی بیوتیکی عوامل باکتریال کشت شده در نوزادان نارس زیر 35 هفته انجام شده است.
    روش بررسی
    در یک مطالعه توصیفی - مقطعی، موارد سپتی سمی زودرس و دیررس در نوزادان نارس زیر 35 هفته متولد شده در زایشگاه بیمارستان قائم مشهد در سال 84 شناسایی و مقاومت آنتی بیوتیکی عوامل باکتریال دخیل مورد بررسی قرار گرفت.
    یافته ها
    از 175 نمونه کشت خون ارسالی از نوزادان نارس در 32 مورد کشت خون مثبت وجود داشت که در 12 مورد به 72 ساعت اول زندگی (سپتی سمی زودرس) و در 20 مورد به سپتی سمی دیررس مربوط بود. شایعترین علل باکتریال به ترتیب: کلبسیلا (7/43%) و استافیلوکوک کواگولاز منفی (6/40%) تعیین گردید. مقاومت آنتی بیوتیکی در مورد کلبسیلا شامل 30% به آمیکاسین، 77% به جنتامایسین و 88% به آمپی سیلین و 18% به کوتریموکسازول بود.
    نتیجه گیری
    در نوزادان نارس مشکوک به عفونت، درمان آنتی بیوتیکی باید در جهت پوشش عوامل میکروبی شایع انتخاب گردد. بر اساس این مطالعه پوشش آنتی بیوتیکی باسیلهای گرم منفی و استافیلوکوک کواگولاز منفی در درمان سپتی سمی نوزادان نارس ضرورت دارد.
    کلید واژگان: سپتی سمی نوزادی, عوامل باکتریال, مقاومت آنتی بیوتیکی
سامانه نویسندگان
  • دکتر منیژه مصطفی قره باغی
    دکتر منیژه مصطفی قره باغی
    استاد کودکان، مرکز تحقیقات سلامت کودکان. دانشگاه علوم پزشکی تبریز
اطلاعات نویسنده(گان) توسط ایشان ثبت و تکمیل شده‌است. برای مشاهده مشخصات و فهرست همه مطالب، صفحه رزومه ایشان را ببینید.
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال