مهدی دهباشی
-
مسئله آفرینش و به تبع آن، خلق ازعدم، یکی از چالش های فلاسفه و متکلمان در همه اعصار بوده است. هدف این پژوهش که، به شیوه توصیفی تحلیلی تنظیم شده است، تحلیل، تطبیق و بررسی دیدگاه آکویناس و ملاصدرا درباره نحوه تکون خلقت و عقلانی یا وحیانی بودن خلق ازعدم است. در این مقاله، روشن می شود که آکویناس ضمن این که دلایل فلاسفه و متکلمین بر قدم یا حدوث زمانی عالم را نمی پذیرد، دلایل عقل را نیز مبنی بر اثبات حدوث ذاتی عالم ناتوان و نارسا می داند. وی اذعان دارد که تنها بر اساس وحی و آموزه های دینی است که می توان حکم به مسبوق به عدم بودن و حدوث ذاتی عالم نمود. از سویی دیگر، ملاصدرا با التفات به آموزه های دینی و بر اساس مبانی عقلی خویش، همچون اصالت وجود و حرکت جوهری، ضمن پذیرش خلق ازعدم، به اثبات عقلانی حدوث زمانی عالم (به معنای خاص) می پردازد. در مقام تطبیق آراء این دو اندیشمند، می توان به اصالت وجودی دانستن هر دو اشاره کرد. این که در نظام صدرایی و آکوئینی، ضمن آن که خداوند قدیم دانسته شده است، عالم امکان نیز بدون هیچ تصوری از زمان، مسبوق به عدم تعریف می شود. وجه اختلاف بارز این دو متفکر را می توان در تغییر پذیر بودن یا نبودن ماده نخستین عالم هستی دانست. ملاصدرا با استناد به آیه «کل یوم هو فی شان» فیض الهی را چنان مستمر و غیر منفک از خداوند می داند که تصور آغازی برای خلقت در زمان حقیقی یا زمان موهوم رفع می گردد.
کلید واژگان: خلق از عدم, آکویناس, ملاصدرا, حدوث و قدم, حرکت جوهریThe question of creation and consequently, the Creation ex nihilo, One of the challenges philosophers and theologians has faced throughout history. The purpose of this study that conduct a descriptive-analytical study, is analyzing, adapting, and examining Aquinas and Mulla Sadra's views on how creation and rationality or revelation of creation ex nihilo. In this article, it becomes clear that Aquinas, while not accepting the reasons of philosophers and theologians on pretermits and temporal emergence universe, He also considers the intellect of reason to prove the inherent existence of the worldly and infirm. He acknowledges that it is only on the basis of revelation and religious doctrine that one can be judged to have inherited a lack of substance. On the other hand, Mulla Sadra is concerned with religious teachings and according to its rational basis, such as the essence of existence and the essence of substance, provides the rational proof of the temporal existence of the universe (in a specific sense). Upon comparing theories of these two thinkers, one can refer to existential authenticity and the fact that in the Sadrian and Aquinas system, while God is known as Pre eternal, the existence of the world of possibility is also defined without any idea of time, leading to a nihilo The obvious difference between these two thinkers can be attributed to the changeability or non-changeability of substance of the first universe. Mulla Sadra, citing the verse" Every day is in a state" (All Yom Hova Fe Shan) considers divine grace so continuous and inseparable from God that the idea of beginning to be created in real or imaginary time is eliminated
Keywords: creation ex-nihilio, Thomas Aquinas, mollasadra, Happening, pretermits, substantial motion -
توصیف کیفیت ایجاد جهان مادی بایستی در ابتداء بر اساس مدلی پیشینی و سپس انطباق گزاره های پسینی با آن صورت گیرد، بر همین اساس در این نوشتار با تکیه بر آراء صدرایی به روش توصیفی تحلیلی، به این سئوال که کیفیت ایجاد و تکامل جهان مادی چگونه بوده است، پرداخته شده و در نهایت دانسته شد: ماده-المواد جهان مادی، هیولای اولی است که از حیث معقولات اولیه، ادنی مرتبه وجودی و حیثیت بالاجمال شده حقیقت وجود بالتفصیل است و بنحو جعل بسیط ایجاد شده، اما از حیث معقول ثانی منطقی، جنس سافل و از حیث معقول فلسفی جوهری جسمانی است و در ضمن بسیط بودن، دارای اطوار متعدده بوده، بگونه ای که به محض جعل شدن عاری از هرگونه فصلی بوده و بعد از جعل شدن، بواسطه حرکت جوهریش آنا به نوعی از انواع هیولاهای ثانویه تبدیل شده و بواسطه ترکیب انضمامی همین هیولاهای ثانویه صورت جسمیه مرکبه ایجاد شده اند؛ ازسوی دیگر بر اساس مدل فریدمان، ماده اولیه حیثیتی لازمانی و لاابعادی داشته و جوهر صرف بوده که با توصیف هیولای اولی صدرایی مطابقت دارد و سیر تکاملی ماده اولیه براساس مدل فریدمان و تبدیلش به ذرات بنیادین، ذرات هادرونی و دیگر عناصر، با تحلیل انجام شده از گزاره های صدرایی مطابقت دارد، بطوری که هرچند بررسی کیفیت ایجاد ماده اولیه موضوع علم فیزیک نیست، اما گزاره های مدل استاندار ذرات و مدل استاندارد کیهانشناسی که مبین سیر تکاملی جهان مادی هستند موافق آراء ملاصدرا رای داده اند.
کلید واژگان: هیولای اولی, هیولاهای ثانویه, حرکت جوهری, صور جسمیه, ذرات بنیادینThe description of the quality of creating and developing the material world tends to be based on a priori theories rather than a posteriori equations because it is impossible to describe cosmic phenomena by a priori experiences; therefore, to outline a comprehensive model, its geometry is first founded on a priori model, derived from ontological and epistemological basics, while it is then explained by a posteriori equations. This study used Sadrai’s works using an analytical-descriptive method to answer this research question: How is the quality of creating and developing the material world? It was concluded that the material world was created by a prima materia, which is an existential concept from an analytical viewpoint while being physical for all elements from an essence viewpoint, as it is created in an evolutionary form, with the nature of the truth being a detailed existence. An evolutionary prima materia goes through various states. They are formed due to their intrinsic movements, manifest a form of themselves and become a type of secondary matter based on time incidence, with each type combined together for their intrinsic movements, thus manifesting combined physical forms.
Keywords: Prima Materia, Secondary Matter, Essential Movement, Physical Forms, Fundamental Particles -
فصلنامه اندیشه نوین دینی، پیاپی 72 (بهار 1402)، صص 131 -148
قدرت اراده از ویژگی های مهم انسان است که با آن نوع زندگی و سرنوشت خود را انتخاب می کند. در این پژوهش بررسی مسیله اراده انسان از دیدگاه توماس آکویناس و ملاصدرا با روش کیفی و به صورت توصیفی تحلیلی انجام شده است. یافته های تحقیق نشان می دهد که، در هردو دیدگاه، اراده میلی درونی است که رو به سوی غایت خود دارد. آکویناس منشا اراده را به طورکلی طبیعت و شوق؛ و مبدا اراده آزاد را احکام عقلانی می داند؛ ولی ملاصدرا اراده را با توجه به مبادی حکمت متعالیه، از جنس وجود و مشکک می شمرد که انسان به دلیل مرتبه بالای وجود خود در بین موجودات، قوی ترین اراده را دارد. هردو متفکر معتقدند اراده انسان موهبتی الهی است که در طول اراده خداوند و در سطحی پایین تر قرار دارد ولی انسان دارای اراده آزاد نیز می باشد.
کلید واژگان: اراده, اراده انسان, تطبیقی, توماس آکویناس, ملاصدراAndishe-Novin-E-Dini, Volume:19 Issue: 72, 2023, PP 131 -148The power of human will is one of the important characteristics of a human being, with which he chooses his manner of life and destiny. In this research, the problem of human will from the perspective of Thomas Aquinas and Mulla Sadra has been investigated with a qualitative and descriptive-analytical method. Research findings show that, in both perspectives, human will is an internal desire directed toward its goal. Aquinas considers the origin of human will to be nature and passion in general; And he considers the principle of free will to be rational rules. But Mulla Sadra considers human will according to the principles of transcendental wisdom to be of the nature of existence and gradational that human beings have the strongest will due to the high rank of their existence among creatures. Both thinkers believe that man's will is a divine gift that is at a lower level than God's will, but man has free will also.
Keywords: Will, Human Will, Comparative, Thomas Aquinas, Mulla Sadra -
فصلنامه نگره، پیاپی 65 (بهار 1402)، صص 5 -17مسیله خیر و شر یکی از بحث های عمیق فلسفه و کلام است که در دوران مختلف تاریخ، تفکر و ذهن اندیشمندان غرب و شرق را به خود معطوف داشته است. در این میان فلاسفه اسلامی به ویژه حکمای صدرایی با نگاهی عقلی و مستدل، رنج ها و شرور مطرح در جهان هستی را مورد مطالعه قرار داده و به تبیین حقیقت و ماهیت آن پرداخته اند. ملاصدرا ضمن روی آوردن به تعریف مصداقی از شر و تقسیم مصادیق شر به طبیعی، اخلاقی، عاطفی و مابعدالطبیعی به تشریح ماهیت آن پرداخته و برای آن چهار قسم در نظر گرفته است: امور عدمی، شر ادراکی، شر اخلاقی و مبادی شر اخلاقی. پژوهش حاضر با ماهیتی توصیفی- تحلیلی نگاهی دارد به تشخیص ماهیت شر در نگاره های فالنامه تهماسبی نسخه درسدن. بر این اساس پس از مطالعات کتابخانه ای برای شناخت مسیله شر و ویژگی های آن، انواع ماهیت مطرح شده توسط ملاصدرا برشمرده و ضمن مشاهده آثار به یافتن نگاره هایی با موضوع شر در فالنامه نسخه درسدن به صورت هدفمند پرداخته می شود. سپس ماهیت شر که در این نگاره ها تصویر شده است، تشخیص و انواع آن ها بر مبنای آراء ملاصدرا تطبیق داده می شوند. این پژوهش در جستجوی یافتن پاسخ به این پرسش هاست: 1- ماهیت شر نمود یافته در نگاره های فالنامه درسدن چه ویژگی هایی دارد؟ 2- ماهیت شر در نگاره های فالنامه درسدن بر مبنای آراء صدرا چگونه قابل تحلیل است؟ یافته ها نشان می دهد تصویر شر که در فالنامه درسدن نمود یافته است، بر مبناء انواع ماهیت برشمرده شده توسط ملاصدرا یعنی امور عدمی، شر ادراکی، شر اخلاقی و مبادی شر اخلاقی قابل تطبیق است. همچنین آن قسم از شر که به حالات درونی و ادراکی انسان برمی گردد، نمود متفاوتی با سایر انواع آن دارد.کلید واژگان: ماهیت شر, امور عدمی, شر ادراکی, شر اخلاقی, ملاصدرا, فالنامه درسدنThe issue of good and evil is one of the deep debates of philosophy and theology that has been criticized and studied in different periods of the history of thought and it has turned the minds of Western and Eastern philosophers. Among these, Islamic philosophers, especially the Sadra scholars with a rational and reasoned view, have studied the sufferings and evils in the universe and have explained the truth and its nature. In response to the problem of evil, the Sadr al-Muta'allehin relies on the three basic principles of the originality of existence, the non-existence of evil, and the goodness system. He turned to the definition of the example of evil, and dividing the examples of evil into natural, moral, perceptual and metaphysical has explained its nature which has four parts: non-existent affairs, perceptual evil, moral evil and basic of moral evil. The battle of good and evil has long been depicted in Iranian paintings, especially Shahnamas, and painters have always used different visual features to distinguish evil from good. Among the paintings in which the appearance of evil is often recognizable are drawings related to illustrated Falnamas. This study has a descriptive-analytical nature and method, and looks at recognizing the nature of evil in the drawings of Tahmasp’s Falnama, Dresden version. On this basis, after studying the library resources in order to identify the problem of evil and its characteristics, the types of nature proposed by Mulla Sadra will be addressed, and while observing the works, we will find paintings with the subject of evil in this version of the Falnama. While observing the works, the paintings with the subject of evil will be purposefully found in the Falnama of the Dresden version. Then, the nature of evil depicted in these paintings will be identified and their types will be adapted based on Mulla Sadra's views. This study is conducted to answer the following questions: What are the characteristics of the nature of evil manifested in Dresden Falnama’s paintings? How can the nature of evil be analyzed in Dresden Falnama’s paintings based on Sadra's views? The findings show that the image of evil, reflected in the Dresden Falnama, can be applied on the basis of the types of nature of evil by Mulla Sadra: non-existent affairs, perceptual evil, moral evil, and the principles of moral evil. Non-existent evil is depicted in the paintings in the form of death as a dying man, a cemetery and a shrouded deceased. Since facial expressions are not much different in Safavid painting and perceptual evil is an internal matter which is reflected in facial expressions, pain and sorrow instead of appearing in the form of faces in the form of people who are struggling or seen suffering from grief and mourning, moral evil can be seen in the form of acts of evil such as murder, as well as metamorphosis in the form of combined beings. The principles of moral evil, which are sensory and internal matters and in the kingdoms of vices such as anger, jealousy and deceit, appear as a kind of prelude to committing sins in paintings. Also, that part of evil that refers to the inner and perceptual states of man has a different appearance from other types. Mulla Sadra has paid extensive attention to human beings in explaining the nature of evil and has considered it not in terms of nature and other external factors, but in human states and actions. This is especially true in relation to perceptual evil, moral evil, and the principles of moral evil; it is as if he has explained its nature in deeper layers than what is mentioned in the division of all kinds of examples of evil. Sadra, like many other philosophers, accepts the definition of an example, while mentioning moral evil both in examples and in nature. However, some scholars have erroneously mentioned the fourfold division of Mulla Sadra's evil nature in giving examples of evil. The discussion of "nature" is different from "examples". Examples of natural evil such as storms and floods, and metaphysical evil such as the devil, demons, giants, dragons, etc. in Iranian painting, especially fortune-telling drawings, can be seen many times and it is possible to recognize them at first glance, but the nature of evil is much more internal and has a deeper meaning. Therefore, recognizing the different types of evil in the paintings, requires more reflection and sometimes, even to understand it, it is necessary to refer to the text of fortune-telling and to know about the misfortune and the subject of fortune-telling; while in pictures containing examples of evil, before knowing the text of the omen and only by looking at the image, it can be immediately recognized that it is evil.Keywords: Nature of evil, Non-existent Affairs, Perceptual Evil, Moral Evil, Mulla Sadra, Dresden's Falnama
-
بیان مساله:
یکی از قالب هایی که در هنر برای بازنمایی پیکره مغایر با چارچوب های معمول به کار گرفته می شود، گروتسک است. گروتسک با تحریف حقیقت و ازشکل انداختن آن می کوشد تا با ساخت محتوای هیولاگونه ترس و طنز را توامان به تصویر کشد. در تفکر متافیزیکی بدن ایده آل همان بدن سالم است و بدن گروتسک قواعد چنین بدنی را به چالش می کشد، نقض یا گاه از نو بازنویسی می کند. بدن گروتسک یکی از اصلی ترین مفاهیمی است که باختین مطرح کرده است؛ بدنی ناتمام که مدام در حال شدن و صیرورت است؛ مفهومی برخاسته از کارناوال و ریالیسم گروتسک، رویدادی نو و تازه که در مجاورت این دو شکل می گیرد. در فالنامه های مصور، نگاره ای با موضوع دابه الارض دیده می شود. این نگاره ویژگی های بصری خاصی دارد که با مشخصات گروتسک منطبق و براساس آرای باختین در این رابطه قابل تحلیل است.
هدف پژوهش:
این پژوهش ضمن تطبیق ویژگی های گروتسک در نگاره دابه الارض موجود در فالنامه ها، به تحلیل ویژگی هایی که باختین در ارتباط با کارناوال و بدن گروتسک مطرح کرده، در پیکره دابه الارض می پردازد.
روش پژوهش:
این پژوهش از نوع کیفی بوده و به شیوه توصیفی، به تطبیق مشخصات گروتسک در نگاره دابه الارض پرداخته است. در ادامه مطابق با تحقیقات نظریه مبنا، به تحلیل پیکره دابه الارض براساس آرای باختین در ارتباط با بدن گروتسک پرداخته است. روش گردآوری داده ها از طریق منابع کتابخانه ای و اسنادی است.
نتیجه گیری:
یافته ها نشان می دهد ویژگی های گروتسکی مانند وحشت آور و خنده دار بودن، افراط و اغراق، ناهنجاری و ناهماهنگی در نگاره دابه الارض به چشم می خورد؛ از سوی دیگر شاخصه هایی مانند ناتمامی، حس مرگ، ماسک (مسخ)، تضاد و دوگانگی، درهم آمیختگی و قطع عضو که باختین در ارتباط با کارناوال و بدن گروتسک مطرح کرده، نیز در پیکره دابه الارض قابل تشخیص است.
کلید واژگان: گروتسک, میخائیل باختین, بدن گروتسک, کارناوال, فالنامه, دابه الارضProblem statement:
Grotesque is one of the presentations used in art to manifest different figures compared to the usual ones. It tries to depict fear and humor together by creating monstrous content by distorting the truth and disfiguring it. According to metaphysical thinking, the ideal body is a healthy organization, while the Grotesque style challenges, disturbs, and sometimes reconstructs the rules of such a physical structure. The Grotesque body is one of the main concepts proposed by Mikhail Bakhtin; he believes it is an unfinished body that is constantly in the act of turning and becoming; It is a concept arising from the carnival and Grotesque realism; A novel and renewed event that takes place in association with these two concepts. In the illustrated horoscopes (Falnama/ Falnameh), there is an image with the theme of the ‘Dābbat al-Arḍ ’ (Beast of Earth). This painting has special visual features that match the characteristics of the Grotesque and can be analyzed based on Bakhtin’s opinions in this regard.
Research objectiveThe present research, by applying the characteristics of the Grotesque in the image of Dābbat al-Arḍ in Falnama books, analyzes the characteristics proposed by Bakhtin with regards to the carnival and the Grotesque body in the figure of Dābbat al-Arḍ .
Research methodIt is a qualitative study attempting to match Grotesque’s characteristics to the image of Dābbat al-Arḍ . In the next step, based on the mentioned theory, the figure of Dābbat al-Arḍ was analyzed based on Bakhtin’s views on the Grotesque body. Data was collected from the library and documentary resources.
ConclusionThe research findings have shown that a number of Grotesque features such as terrifying, hilarious, exaggerated, unusual and nonuniformity aspects all are detectable in the image of Dābbat al-Arḍ . Moreover, the characteristics such as incompleteness, sense of death, mask (distortion), contradiction and duality, entanglement, and amputation, which were proposed by Bakhtin in relation to the carnival and the Grotesque body, can similarly be observed in the figures of Dābbat al-Arḍ .
Keywords: Mikhail Bakhtin, Grotesque body, Dābbat al-Arḍ, Carnival, Falnama -
نشریه جستارهایی در فلسفه و کلام، سال پنجاه و چهارم شماره 1 (پیاپی 108، بهار و تابستان 1401)، صص 139 -157کلام الهی یکی از مسایل مهم و اساسی در دانش کلام و آغازگر شکل گیری این دانش بوده است. آنچه در این مسیله زمینه آرای متعارض را مهیا می کند، تبیین حقیقت کلام الهی است. گرچه دیباچه اختلافات حکماء و متکلمان به اثبات حدوث و قدم کلام الهی مربوط است، تفسیر حقیقت کلام واجب و کیفیت تعلق آن اوج تشدید اختلافات و تشکیک آراء محسوب می شود. علامه خفری کلام را مشترک لفظی و برای آن دو معنا ارایه می کند. کلام الهی طبق یک معنا، قدیم و بر اساس معنای دیگر، حادث است. کلام به معنای «تکلم»، قدیم و به معنای «مابه تکلم»، حادث و لفظی است. به سه بیان می توان تکلم حقیقی الهی را قدیم دانست: با استفاده از رابطه علم و کلام الهی، تکلم حقیقی بر علم اجمالی ذاتی، منطبق و در نتیجه، قدیم خواهد شد. مطابق توجیه دوم، تکلم نوعی انتقال آگاهی و بالعکس علم هم نوعی تکلم است؛ لذا، این نظریه از اتحاد علم و کلام و یکسانی اوصاف آن ها دفاع می کند. توجیه سوم، تکلم حقیقی را از سنخ قدرت و آن هم قدرت القای ذات واجب تفسیر می کند و با استفاده از این ارتباط و نظر به قدمت قدرت، تکلم را نیز قدیم می داند. علامه دوانی، برخلاف بسیاری از حکمای متقدم، کلام الهی را مصدر تالیف کلمات و مغایر با علم الهی می داند. دوانی حقیقت کلام واجب متعال را مصدر تالیف حروف و اصواتی می داند که در علم ازلی واجب تحقق یافته اند و این تالیف بدون هیچ ترتب و تعاقبی تصدیر یافته است. او مدعی است که تاکنون هیچ فرقه و گروهی چنین دیدگاه کارگشایی همانند او ارایه نکرده و خودش واضع این دیدگاه است. او ضمن بیان دیدگاه های اشاعره، معتزله، کرامیه، حشویه، و حکماء، رای خود را متمایز از آنان می داند.کلید واژگان: کلام الهی, تکلم, مابه التکلم, علامه خفری, محقق دوانیThe Divine speech has been one of the important and basic issues in Kalam which, in fact, was the starting point of this knowledge. What provides the ground for conflicting opinions in this issue is the explanation of the truth of the Divine word. Although the preamble of the disputes of the philosophers and theologians is related to the temporality or eternity of the Divine word, the interpretation of its truth and the quality of its belonging is considered to be the most controversial subject of conflict. Allama Khafrī maintains that the word is a homonym and considers two meanings for it, according to one meaning, God’s word is eternal and according to the other, it is temporal; word as “speech” is eternal and as “what one speaks through” is temporal. The true Divine word can be considered eternal in three ways: by using the relationship between Divine knowledge and word, the true speech will be identical to the undifferentiated essential knowledge, and as a result, it will be eternal. According to the second justification, speech is a kind of knowledge transmission and, knowledge is also a kind of speech, in turn; therefore, this theory defends the unity of knowledge and speech and the sameness of their attributes. The third justification interprets true speech as power, that is the Necessary’s essential power to inspiration, and by using this connection and considering the eternity of power, it considers speech to be eternal, as well. Allama Dawwānī, unlike many of the early philosophers, considers the Divine word to be the source of creation of the words and contrary to Divine knowledge. In his view, the truth of the Necessary’s word is the origin of the compilation of letters and sounds that have been realized in the Divine eternal knowledge and this compilation was made without any order or sequence. He claims that so far, no sect or group has presented such an effective point of view like his and he is the originator of this viewpoint. Reviewing the views of Mu‘tazila, Ash‘arīyya, Karrāmiyya, Ḥashwiyya, and the philosophers, he considers his opinion to be different from all.Keywords: Divine word, Speech, what one speaks through, Allama Khafrī, Muḥaqqiq Dawwānī
-
قاعده لطف یکی از قواعد مهم و تاثیرگذار در میان متکلمان بوده و از جایگاه خاصی در علم کلام برخوردار است. این قاعده کلامی نقش مهمی در اثبات وجوب بعثت انبیا و نصب امام در نظریات متکلمان شیعه دارد. درباره چیستی مضمون قاعده لطف، دلایل وجوب لطف از جانب باری تعالی و اثبات وجوب ارسال رسل و نصب امام با تمسک به قاعده لطف، در آثار کلامی سخنان بسیاری آمده است. عالمان شیعه مانند نوبختی، شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ طوسی، علامه حلی و از میان متاخران، سید هاشم حسینی طهرانی و جعفر سبحانی، در مباحث مربوط به اثبات وجوب بعثت انبیا و نصب امامان از قاعده لطف بهره برده اند. برخی آن را مطابق حکمت الاهی و برخی صرفا جود و کرم خدا دانسته اند. برخی این قاعده را در اثبات مسایل نبوت و امامت کارآمد می دانند و برخی در خور استناد نمی دانند. ولی در نهایت حاصل سخنان متکلمان شیعه، اثبات وجوب بعثت پیامبران و نصب امامان با استمداد از قاعده لطف است.کلید واژگان: قاعده لطف, نبوت, امامت, متکلمان شیعهThe principle of grace is one of the most important and influential beliefs among theologians and has a special place in theology. This principle plays an essential role in proving the necessity of sending prophets and appointing imams in the views of Shia theologians. There are various statements in theological works about the definition of the principle of grace, the reasons for the necessity of grace from the Exalted, and the proof of the necessity of sending messengers and appointing imams by referring to the principle of grace. Shia scholars such as Nobakhti, Sheikh Mofid, Sayyed Mortaza, Sheikh Tusi, Allameh Helli, and from among the later scholars, Sayyed Hashem Hosayni Tehrani, and Jafar Sobhani, have used the principle of grace in the debates related to proving the necessity of sending prophets and appointing imams. Some have considered the principle in accordance with divine wisdom, and some have treated it simply as God's grace and mercy. Some consider this principle effective in proving the issues of prophecy and imamate, and some deem it not worthy of reference. Finally, however, the words of Shia theologians all together prove the necessity of sending prophets and appointing imams using the principle of grace.Keywords: Principle of Grace, prophecy, Imamate, Shia theologians
-
هدف اصلی این پژوهش، بررسی دیدگاه غزالی و ابن سینا درباره یکی از بحث برانگیزترین مسایل کلامی در حوزه فلسفه اسلامی یعنی صفات خداوند و نحوه تبیین این دو اندیشمند از صفات الهی می باشد. با توجه به این که ابن سینا ادراک کنه ذات خداوند را محال می داند، لذا شناخت او را تنها از طریق شناخت صفات الهی ممکن می داند.چون ابن سینا، صفات خداوند را عین ذات او می داند پس کسی که بتواند صفاتش را بشناسد گویی به ذات او پی برده است. برخلاف نظر ابن سینا، رویکرد غزالی در خصوص صفات خداوند طی مراحل مختلف زندگی او دچار تغییرات بسیاری شده است. زیرا به نظر او ما فقط می توانیم صفاتی را به خدا نسبت دهیم که خداوند خود را به آن ها وصف کرده است. پس بر این اساس او صفات خداوند را نه همانند او و نه همانند غیر او می داند و معتقد است ما اصلا نمی بایست در این خصوص سوالی بپرسیم. مقاله حاضر با روش کتابخانه ای به واکاوی این مسیله پرداخته و در پی رفع ابهامات مطرح شده در این خصوص برآمده است.
کلید واژگان: ذات, صفات, واجب, اسماء الهی, ابن سینا, غزالیThe main purpose of this research is to examine the views of Ghazali and Ibn Sina on one of the most controversial theological issues in the field of Islamic philosophy, namely the attributes of God and how these two thinkers explain the divine attributes. Due to the fact that Ibn Sina considers it impossible to understand the nature of God, therefore, he considers it possible to know him only through the knowledge of divine attributes.Because Ibn Sina considers God's attributes to be the same as His essence, so whoever can know His attributes is as if he has understood His essence. Contrary to Ibn Sina's opinion, Ghazali's approach regarding God's attributes has undergone many changes during different stages of his life. Because according to him, we can only attribute attributes to God that God has described Himself to. So, based on this, he considers God's attributes neither as his nor as other than him, and he believes that we should not ask any questions about this at all. The present article analyzed this issue with a library method and sought to resolve the ambiguities raised in this regard
Keywords: Attributes, adjectives, necessary, God's name, Avecinna, Ghazali -
دستیابی به معرفت خطاناپذیر، دغدغه ی همیشگی فیلسوفان است، بر این اساس مبناگرایان گزاره ها را به نظری و بدیهی تقسیم و دلیل صدق گزاره های نظری را ارجاع آن ها به گزاره های بدیهی می دانند. اما چرا گزاره هایی بدیهی خطاناپذیرند؟ پرسشی است که این مقاله سعی نموده است با اشاره به نگاه متفاوت صدرا و دکارت در باره ی شهود (صدرا شهود را مترادف حضور می داند، ولی دکارت ذوات بسیط را متعلق شهود می شمارد) و یقین (صدرا معتقد است یقین به مثابه رخدادی وجودی افاضه ی واهب الصور است، ولی مقصود دکارت از یقین، یقین معرفت شناسی است.) این واقعیت را آشکار سازد که علم حضوری معیار و سر بداهت گزاره های بدیهی است. با این تفاوت که دکارت علم حضوری را محدود به گزاره های وجدانی دانسته و اولیات را به جهت وضوح مفهومی خطاناپذیر می داند. در حالی که به نظر می رسد ملاصدرا نه تنها گزاره هایی وجدانی و اولی که هر علمی حصولی را مبتنی بر علم حضوری می داند. روش به کار رفته در این نوشته جمع آوری، دسته بندی، تحلیل و تبیین و در نتیجه نشان دادن اشتراک ها و تفاوتهای این دو فیلسوف است.
کلید واژگان: شهود, یقین, بداهت, علم حضوری, صدرا و دکارتAsra Hikmat, Volume:14 Issue: 2, 2023, PP 91 -122The attainment of infallible knowledge is a constant concern of philosophers. Accordingly, fundamentalists divide propositions into theoretical and obvious ones, and the reason for the truth of theoretical propositions is their reference to obvious propositions. But why are obvious propositions infallible? These are the questions that this article has tried to address by referring to Sadra’s and Descartes' different views on intuition (Sadra considers intuition synonymous with presence, but Descartes considers simple essences to belong to intuition) and certainty (Sadra believes certainty, as an existential event, is bestowed by the endower of forms (al-Ṣuwar), but Descartes means by certainty the epistemological certainty.) It reveals the fact that knowledge by presence is the criterion and the secret behind the immediacy of the obvious propositions. The difference between the two scholars is that Descartes considers knowledge by presence to be limited to the affective (al-wijdānī) propositions and believes the innate and primary propositions [awwalīyāt] are infallible on account of conceptual clarity. As for Mulla Sadra, it seems that according to him not only the affective and primary propositions but also every acquired knowledge is based on the knowledge by presence. The method of this research is collection, categorize and then analyze and explain the theories of the two philosophers. Finally, inferring ideas of these two philosophers
Keywords: intuition, certainty, Conscience, precepts, presence knowledge -
نشریه اندیشه فلسفی، پیاپی 6 (بهار 1401)، صص 121 -138
هیدگر معتقد است الثیا نزد یونانیان به معنای ناپوشیدگی است که امری ذاتی برای موجودات است و به زبان شعر به بیان در می آید، اما افلاطون با قایل شدن به عالم مثل، حقیقت را به مثابه مطابقت مطرح و آنرا به عقل انسانی منتقل کرد. به همین دلیل، حقیقت خصوصیت ذاتی اش را از دست داد و تبدیل به مطابق شناخت با متعلق خود و بنابراین دوگانگی های مرسوم فلسفه شد. ملاصدرا هر چند شباهت های بنیادین با هیدگر دارد، اما حقیقت را دارای معانی چندگانه ای می داند و در مرحله سوم تفکر فلسفی خویش با رسیدن به تشان، با تفسیر خاصی که از فلسفه افلاطونی می کند دوگانگی های مرسوم فلسفه قبل از خودش را کنار می گذارد و به وحدت گرایی می رسد و حقیقت نزد افلاطون را امری دارای مراتب وجودی قلمداد و آنرا می پذیرد. در این مقاله با روش توصیفی- تحلیلی و با ابزار کتابخانه ای، ضمن نگاه کوتاه به حقیقت نزد افلاطون، به بررسی نگاه هیدگر و ملاصدرا و در نهایت استخراج انتقادات صدرایی به تفکر هیدگری درباب حقیقت خواهیم پرداخت.
کلید واژگان: وجود, حقیقت, انسان, تشانHeidegger argues that Aletheia means non-concealment to the Greeks, which is inherent in beings, but Plato, believing in the proverbial world, introduced truth as conformity and transferred it to human reason. For this reason, truth lost its inherent character and became in accordance with cognition of its own, and thus of the conventional dichotomies of philosophy. Although Mulla Sadra has fundamental similarities with Heidegger, he considers truth to have multiple meanings, and in the third stage of his philosophical thought, by attaining sympathy, with his special interpretation of Platonic philosophy, he removes the conventional dualities of philosophy before him. He reaches and reaches unificationism and considers the truth in Plato as a matter of existential levels and accepts it. In this article, with a descriptive-analytical method and with library tools, while looking at the truth in Plato, we will examine the views of Heidegger and Mulla Sadra and finally extract Sadra's critiques of Heidegger's thinking about the truth.
Keywords: Existence, Truth, Human, Tash'an -
در مورد اسرار نماز و تمایز بین نماز شرعی و نماز حقیقی، تالیفات زیادی از عارفان و حکیمان به جای مانده که شباهت اندکی بین آثار مستقل آن ها وجوددارد. برجسته ترین آن ها متعلق به دو عارف نامدار جهان اسلام، صاین الدین ابن ترکه و محی الدین ابن عربی است. دیدگاه های ابن ترکه در رساله اسرارالصلوه ایشان بدون ذکر احکام فقهی آمده و اسرار ارکان کمی، وضعی و قولی نماز براساس علم حروف بیان شده است. ابن عربی در باب68 و 69 از کتاب فتوحات مکیه خویش ضمن بیان فتاوای فقهی خود، به ترتیب به اسرار جزییات طهارت و رازهای نماز پرداخته است. به طوری که غیر از تعداد اندکی از عارفان، همچون سبزواری یا امام خمینی دیگران تحت تاثیر افکار وی، آثار خود را تالیف کرده اند. ایشان با ذکر جزیی ترین دستورات شرعی به صورت وجوبی و ندبی، سر آن ها را نیز بیان کرده که از نظر کمی و کیفی همانند دیگر دیدگاه های وی، گوی سبقت را از دیگران ربوده است. روش پژوهش توصیفی- تحلیلی با استفاده از منابع کتابخانه ای، همراه با تصحیح نسخه خطی با شیوه انتقادی می باشد. این نوشتار بر آن است که برجسته ترین نکات این دو اثر نفیس را به اختصار معرفی کرده و ضرورت رویکرد عرفان عملی را در پاسخگویی نیاز بشر به نیایش، خاطرنشان کند.کلید واژگان: اسرار, نماز شرعی, نماز حقیقی, ابن ترکه, ابن عربیThere are numerous published works remained from Arifs and sages regarding gradual correspondent for mysteries of praying and the differences between true and obligated pray. Those of most predominated belong to Saen -Al-Din Ibn Tarke and Muhyedin Ibn Arabi, two popular Arif in the world of Islam. Saen Al-Din Ibn Tarke’s related attitudes without mentioning the religious jurisprudence laws, assigned explaining the quantitative, declaratory, and verbal secret in features of Salat, the secret of obligated and recommended prayer times and expressing some of its secrets based on gematria by compiling an independent record with the same name. Ibn Arabi in sections 68 and 69 of Al-Futuhat Al-Makiyya despite his legal opinion, decreed and discussed about prayer secrets and purity respectively. It is in a way that others except some mists such as Sabzevari and Imam Khomaini compiled their records under the effect of his thoughts. They mentioned more details regarding religious orders in recommended and obligatory by accompanying with their secrets which his attitudes qualitatively and quantitatively were prioritized. This study is a library research accompanied with editing Manuscript (Asrar Al-Salat Disquisition written by Saen Al-Din Ibn Tarke) with a critical approach. This research aimed to briefly introduce the major points of both precious records and state the circumstance of practical mystical approach in response to the human’s natural needs of praying in the current era.Keywords: secret, Real prayer, Religious prayer, Ibn Arabi, Ibn Tarke
-
بر طبق نظر رورتی، مشکل اصلی سنت فلسفی ما این تصور افلاطونی است که انسان دارای ذات شیشه ای است که به وسیله آن جهان اطرافمان را منعکس می سازیم و این نگاه به انسان، منجر به دوگانگی ذهن و عین و در نهایت جدایی انسان از جهان می شود. پژوهش حاضر با روش توصیفی و تحلیل محتوا به این مسیله می پردازد که ماهیت انسان و جهان در اندیشه رورتی چگونه توصیف می شود که منجر به یگانه انگاری می شود و نقد ملاصدرا بر این نگاه براساس چه مبانی است. یافته های پژوهش حاکی از آن است که در فیزیکالیسم غیرتقلیل گرای رورتی، تمام خطوط فیمابین انسان و جهان حذف و فقط رابطه علی بین آنها برقرار می شود، اما ملاصدرا دوآلیسم جسم و نفس را نمی پذیرد و قایل به نوعی رابطه وجودی انسان با عالم است که نفس چیزی جز بدن به کمال رسیده نیست و بدن مرتبه نازل نفس می باشد.
کلید واژگان: ملاصدرا, رورتی, فیزیکالیسم غیرتقلیل گرا, تشان, انسان, جهانAccording to Rorty the problem of our philosophical tradition to be the Platonic notion that man has the Glassy Essence by which we reflect the world around us, and this view of man results in the duality of mind and body, and ultimately the separation of human from the world. This paper is a descriptive method and content analysis and the main issue of this paper is how the nature of man and the world is described in Rorty's thought which leads to monism and Mulla Sadra's critique on what basis. The findings of this study indicate that in Rorty's Non- reductive physicalism, all lines between human and the world are removed and only the causation is established, which is a materialist view of man and the world. But Mulla Sadra does not accept the dualism of body and soul on the basis of the principality of existence, substantial motion, the gradation of being, and finally with theory of ”Theophany”, and assumes a kind of human existential relation with the universe where the soul is nothing but the perfected body and the body is the cheap of soul.
Keywords: Mulla Sadra, Rorty, Existence, non-reductive Physicalism, theophancy, Human, World -
هدف
هدف پژوهش حاضر بررسی مقایسه ای خرد کیهانی از منظر هگل و ملاصدرا است.
مواد و روش هاروش تحقیق در این پژوهش توصیفی - تحلیلی می باشد و از نظر هدف کاربردی می باشد. اجرای آن به روش اسنادی و تحلیل محتوا صورت گرفت. ابزار گردآوری اطلاعات فیش برداری و چک لیست بوده است. جهت جمع آوری داده ها از منابع مرتبط با فلسفه ملاصدرا، فلسفه هگل و خرد کیهانی (عقل جهانی)، مانند کتاب ها، مقاله ها، پایان نامه ها و متون دیجیتال، استفاده گردید. و سپس اطلاعات مربوطه پس از گردآوری از منابع مختلف، به روش توصیفی تحلیلی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است.
یافته هابر اساس یافته های پژوهش می توان گفت: عقل معمولا یکی از خصوصیات قطعی طبیعت انسان به شمار می آید و ارتباط نزدیکی با فعالیتهای مخصوص به انسان ها دارد، چیزهایی مانند: فلسفه، علم، زبان. گاهی اوقات برای اشاره به عقل از عبارت های عقلانیت یا خرد استفاده می شود. خرد کیهانی که در اینجا مورد بحث می باشد، همان عقل جهانی یا عقل کل می باشد. خرد کیهانی در اندیشه هگل، همان مفهوم (روح مطلق)، (عقل مطلق)، (ذهن مطلق)، (عقل کلی)، (عقل خدایی اصالت عقل آگاهی) می باشد. خردکیهانی در اندیشه ملاصدرا، همان مفهوم (نفس ناطقه، عقل فعال، عقل کلی، عقل مطلق) می باشد.
نتیجه گیریهگل خرد کیهانی را در درک و کشف دلیل و یا جهت معقولیت می داند وی این مسیر را ادامه می دهد تا به علت العلل عالم برسد، زیرا هیچ علت پیشینی برای آن نمی توان یافت، اما ملاصدرا خرد کیهانی را در گذر از عقل هیولایی و عقل بالملکه و عقل بالمستفاد و در نهایت وصول و درک عقل فعال می داند. ملاصدرا به اصالت وجود وهگل به اصالت روح معتقد بوده، که عالی ترین مرتبه وجود از نظر ملاصدرا وجود مطلق وصرف الوجود است که با روح مطلق از نظر معنا یکی است .هردو قائل به حرکت درجهان بوده اند. هگل جهان را اندیشه خدا و خرد کیهانی می داند و روح در فلسفه هگل نفس در اندیشه ملاصدرا می ماند، نفس در فلسفه ملاصدرا در طی عالم رشد نموده و سیر تکاملی را سیر خواهد کرد، اما در فلسفه هگل برای روح این رشد و تکامل در نظر گرفته نشده است.هگل همچنین به مسئله آزادی و رابطه سیاست و دولت می پردازد ولی ملاصدرا به رابطه نفس و خرد کیهانی اهمیت ویژه ای داده است، هگل آزادی را در گرو تبعیت از قوانین سیاست می داند ولی ملاصدرا آزادی را در رسیدن به عقل فعال تفسیر می کند. اولین نقش و وظیفه خرد کیهانی حدوث نفس است. دومین وظیفه و نقش عقل فعال، در ناحیه قوای نفس به ویژه نقش عقل فعال در تعقل وفعلیت مراحل عقل نظری است . سومین نقش خرد کیهانی ، نقشی است که در مساله نبوت و نزول وحی بر عهدده دارد از منظر ملاصدرا عقل یکی از ارکان نبوت و وحی است تا آنجا که عنوان ملک وحی را می پذیرد. از منظر ملاصدرا خرد کیهانی، تنظیم کننده ارتباط نفس ناطقه با عالم غیب خواه در خواب و یا در بیداری می باشد.
کلید واژگان: خرد, خرد کیهانی, عقل, هگل, ملاصدراPurposeThe purpose of this study is to compare cosmic wisdom from theperspective of Hegel and Mulla Sadra.
Materials and methodsThe research method in this research isdescriptive-analytical and its purpose is applied. Its implementation wasdone by documentary method and content analysis. The tools for collectinginformation were receipts and checklists. In order to collect data, sourcesrelated to Mulla Sadra's philosophy, Hegel's philosophy and cosmicwisdom, such as books, articles, theses and digital texts, were used. Andthen, after collecting the relevant information from different sources, it hasbeen analyzed in a descriptive and analytical way.
FindingsBased on the findings of the research, it can be said thatintelligence is usually considered one of the definite characteristics ofhuman nature and is closely related to activities specific to humans, suchas: philosophy, science, language. Sometimes the terms rationality orwisdom are used to refer to reason. The cosmic wisdom that is beingdiscussed here is the universal wisdom or total wisdom. Cosmic wisdom inHegel's thought is the concept of (absolute spirit), (absolute intellect),(absolute mind), (universal intellect), and (divine intellect, the originalintellect of consciousness). Microcosm in Mulla Sadra's thought is thesame concept (speaking soul, active intellect, general intellect, absoluteintellect).
ConclusionHegel considers cosmic wisdom in understanding anddiscovering the reason or direction of reasonableness. He continues thispath to reach the cause of the world, because no prior cause can be foundfor it, but Mullah Sadra sees cosmic wisdom in passing through themonstrous intellect and He considers wisdom as wisdom and wisdom asuseful, and finally, the acquisition and understanding of active intellect.Mulla Sadra believed in the originality of existence and Hagel believed inthe originality of the soul, that the highest level of existence in MullaSadra's view is the absolute existence and the absolute existence, which isthe same as the absolute soul in terms of meaning. Both believed in themovement of degrees. Hegel considers the world to be God's thought andcosmic wisdom, and the soul in Hegel's philosophy remains the soul inMulla Sadra's thought. Hegel also deals with the issue of freedom and therelationship between politics and the state, but Mulla Sadra has givenspecial importance to the relationship between the soul and the cosmicwisdom. Hegel considers freedom dependent on obeying the laws ofpolitics, but Mulla Sadra interprets freedom as reaching active reason. Thefirst role and task of the cosmic wisdom is the creation of the soul. Thesecond task and role of the active mind is in the area of the ego, especiallythe role of the active mind in the rationalization and implementation of thestages of the theoretical mind. The third role of cosmic wisdom is the rolethat it has in the issue of prophecy and revelation. From the point of viewof Mulla Sadra, reason is one of the pillars of prophecy and revelation tothe extent that it accepts the title of the king of revelation. From the pointof view of Mulla Sadra, the cosmic wisdom regulates the communicationof the speaking soul with the unseen world in sleep or wakefulness.
Keywords: wisdom, Cosmic Wisdom, Intellect, Hegel, Mulla Sadra -
مقایسه و ارزیابی هرمنوتیک فیض کاشانی و شلایرماخر درباره متون مقدس
در این مقاله دیدگاه های دو متفکر دینی یعنی فیض کاشانی که پرورش یافته در حوزه حکمت متعالیه است و شلایرماخر اندیشمندی از تفکر فلسفی غرب درباره دین ، خدا و انسان با رویکردی تطبیقی مورد بررسی قرار گرفته ، با این هدف که از طریق بازخوانی افکار ونگرش این دو فیلسوف چگونه می توان به شناخت نحوه فهم انسان از متون مقدس پی برد.علی رغم تفاوت هایی چند در مبانی ، روش ، مسایل و اهداف تفکر فلسفی و دینی فیض و شلایرماخر ، هر دو متفکر می کوشند بر اساس نوعی نسبت سنجی میان انسان و حقیقت وجود به شیوه های تاویل متون و شناخت حقیقت آدمی بپردازند. تشابهی که در رویکرد هر دو متفکر به چشم می خورد این است که اولا بر اساس مبانی دینی- اسلام و مسیحیت - و ثانیا با توجه به وجهه معنوی انسان به تبیین ابعاد مختلف تفسیرهای عمیق از متون مقدس پرداخته و مشترکا می گویند انسان تنها موجودی در عالم است که به تناسب عملکردهای ایمانی و اخلاقی خود می تواند با حقایق عالم مرتبط باشد و در این صورت همواره دستی وجود دارد که او را هم در بعد هستی شناختی و هم معرفت شناختی بالا بکشد. بنابراین فیض و ماخر هر دو تاویل متون مقدس را باور دارند ، ولی یکی این تاویل را فقط از مجرای معصومین (ع) می داند و لاغیر و دیگری آن را به واسطه عقل بشری.
کلید واژگان: هرمنوتیک, تفسیر, تاویل, شناخت, ایمان, فیض کاشانی, شلایرماخرComparison and hermeneutic evaluation of Feyz Kashani and Schleiermacher about sacred textsIn this article, the views of two religious thinkers, namely Feyz Kashani, who was brought up in the field of transcendent wisdom, and Schleiermacher, a thinker of Western philosophical thought about religion, God and man, are examined with a comparative approach. How can a philosopher understand how man understands the sacred texts?Despite some differences in the principles, methods, issues and goals of Feyz and Schleiermacher's philosophical and religious thought, both thinkers try to interpret the texts and recognize human truth based on a kind of comparison between man and the truth of existence. The similarity that can be seen in the approach of both thinkers is that, firstly, based on religious principles - Islam and Christianity - and secondly, according to the spiritual aspect of man, he explains the various dimensions of deep interpretations of sacred texts and jointly says that man is the only being in It is the universe that, in proportion to its faith and moral practices, can be related to the realities of the universe, and in this case, there is always a hand that elevates it both ontologically and epistemologically. Therefore, both Faiz and Makher believe in the interpretation of the holy texts, but one considers this interpretation only through the channel of the Infallibles (AS) and the other, and the other considers it through human intellect.
Keywords: Hermeneutics, interpretation, cognition, faith, Feyz Kashani, Schleiermacher -
هدف از انجام تحقیق حاضر، طراحی و اعتبارسنجی برنامه های درسی زیبایی شناسانه مغزمحور بود. پژوهش حاضر با روش تحلیل محتوای کیفی، نظام مقوله بندی قیاسی به واکاوی متون و پژوهشهای بین المللی نو و بدیع در ارتباط با زیبایی شناسی مغز محور پرداخته است. حوزه پژوهش شامل کلیه منابع چاپی و الکترونیکی بوده با روش نمونه گیری هدفمند متوالی و از طریق ابزار فیش برداری، اطلاعات جمع آوری شده و در سه مرحله کدگذاری باز، محوری و گزینشی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است و سپس مقوله های الگوی ارایه شده جهت اعتبارسنجی و بررسی برازش الگو، در اختیار تعدادی از متخصصان برنامه ریزی درسی و علوم مغز و اعصاب و علوم تربیتی قرار گرفته و نظرات اصلاحی آنها پس از گرفتن ضریب توافق کاپای کوهن، در الگوی نهایی اعمال گردیده است. یافته ها نشان داد که مقوله های دارای اولویت بیشتر و بار عاملی بالا در این عناصر به ترتیب زیر بوده اند: عنصر هدف شامل: تجسم در یادگیری و تقویت مغز در تمام فعالیت ها. عنصر محتوا شامل: تشریح کارکرد مهارت های شناختی مغز، انعطاف پذیری مغز. عنصر استراتراتژهای یاددهی- یادگیری شامل: بالا بردن سطح انگیزش، فراهم کردن فرصت اندیشیدن. عنصر محیط شامل: محیط شاد، محیط یادگیری فعال، محیط زیبایی شناسانه. عنصر ارزشیابی شامل: توجه به تفاوت های فردی، استفاده از تکنیک مستمر و عملی می باشد. بنابراین بنا به ضریب توافق متخصصان می توان گفت که الگوی ارایه شده جهت طراحی برنامه های درسی می تواند در بعضی دوره ها و در بعضی سنین مناسب باشد.
کلید واژگان: اعتبارسنجی, برنامه درسی, زیبایی شناسی, طراحی, یادگیری مغز محورThe aim of the present study was to design and validate brain-oriented aesthetic curricula. The present study has analyzed qualitative content analysis method, deductive categorization system, and new and innovative international researches in relation to brain-based aesthetics. The field of research includes all printed and electronic sources. By sequential purposeful sampling method and through fish taking tools, information is collected and analyzed in three stages of open, axial and selective coding, and then the categories of the presentation model. In order to validate and evaluate the fit of the model, it has been provided to a number of specialists in planning, curriculum, neuroscience and educational sciences, and their corrective opinions have been applied in the final model after obtaining the Kappa Cohen agreement coefficient. The results showed that the categories with higher priority and high factor load in these elements were as follows: The target element includes: visualization in learning and strengthening the brain in all activities. Content element includes: description of the function of the cognitive skills of the brain, flexibility of the brain. The element of teaching-learning strategies includes: raising the level of motivation, providing opportunities for thinking. The environment element includes: happy environment, active learning environment, aesthetic environment. The element of evaluation includes: paying attention to individual differences, using continuous and practical techniques. Therefore, according to the agreement coefficient of experts, it can be said that the proposed model for designing curricula can be appropriate in some courses and at certain ages.
Keywords: accreditation, Curriculum, Aesthetics, Design, brain-based learning -
هگل، شقاق یا دوگانگی را سرچشمه نیاز به فلسفه می دانست. او مکتب خود را با هدف غلبه بر این دوگانگی که چالش مهم نظام های فلسفی افلاطون، ارسطو، دکارت و کانت بود، بنیان گذاشت. غلبه بر این دویالیسم، مستلزم انکار شیء فی نفسه کانتی به عنوان مانع بزرگ این آرمان بود و لذا هگل با نفی آن، هم صورت و هم ماده شناخت را به حوزه ذهن منتقل کرد و با لحاظ اینکه هر دو آفریده ذهن اند، لازم می آید که سراسر کاینات به اندیشه تاویل گردد و این یعنی ایده آلیسم مطلق. در این نوشتار این مکتب را به جای ایده آلیسم مطلق امنای ژیکتیویسم (ذهن- عین گرایی) نام گذاری کرده ایم؛ یعنی مکتبی که جهان و همه اشیاء آن را حاصل درهم تنیدگی ذهن و عین یا روح و جسم می داند. امنای ژیکتیویسم بودن این مکتب را می توان در تحلیل های خاص هگل در کاربرد ویژه از اصطلاح سوژه - ابژه و از مبحث درهم تنیدگی متناهی و نامتناهی و نگرش خاص او به روح مطلق به عنوان سوژه تن یافته جستجو کرد.
کلید واژگان: دوئالیسم, ایده آلیسم مطلق, هگل, ذهن, امنای ژیکتیویسمFrom the viewpoint of Hegel, dualism is the main reason for need to philosophy. He founded his school, in order to cope with dualism which was the main challenge of Plato, Aristotle, Descartes, and Kant's philosophical schools. To deal with this challenge, Hegel needed to deny Kantian Noumenon as the main burden. As a result of this denial, He transformed both matter and form of Knowledge to mind. Considering that these two are created by the mind, it is necessary to reduce all beings to thought, and this is Absolute Idealism. In this article, the researcher employs the term" Omnijectivism" instead of Absolute Idealism. From the viewpoint of this school the world, and all beings are the result of the interdependency of mind and object or spirit and body. Omnijectivism of this school can be found in Hegel's particular analysis of subject-object, in the interdependency of finite and infinite, and his different approach to Absolute Spirit as embodiment of subject.
Keywords: Dualism, Absolute Idealsim, Hegel, Mind, Omnijectivism -
نشریه عقل و دین، پیاپی 23 (پاییز و زمستان 1399)، صص 160 -188
یکی از اوصاف ثبوتی و کمالی و ذاتی خداوند، علم است. خدای تعالی هم به ذات خود و هم به همه موجودات آگاه است. مراتب علم خداوند شامل علم به ذات، علم به موجودات و مخلوقات قبل از آفرینش آنها، علم به موجودات و مخلوقات پس از آفرینش آنها می باشد. علامه خفری و نظریاتش با توجه به تقدم زمانی که بر ملاصدرا داشته است، بیان می کند که، خداوند به همه موجودات در مقام ذات علم فعلی دارد که نامتناهی، خطاناپذیر و بدون تغییر است. ملاصدرا نیز بدون کمترین انحرافی از اصالت وجود و بدون آنکه کوچکترین آسیبی به وجود بحت و صرف و بسیط بودن خداوند برسد، وجود علم خداوند را به ذات خویش، علم خداوند به جمیع اشیا و ماهیات را در مقام ذات به اثبات میرساند. یافته ها یافته های تحقیق حاکی از آن است که، با وجود اختلاف آراء در میان علامه خفری و ملاصدرا، وجه اشتراک نیز قابل مشاهده است.مهم ترین عوامل وجه اشتراک و هم زبانی میان ایندو اندیشمند در باب علم الهی، اصول و مبادی تفکرشان است و این که هم علم الهی را ازلی و عین ذات الهی دانسته اند و هم خداوند در مرتبه ذات خویش، به جمیع ماسوی علم بسیط دارد، که در عین حال، کاشف از تفاصیل ماسوی است. هدف هدف از این پژوهش این است که با مروری مستند بر دیدگاه ملاصدرا و علامه خفری در باب علم الهی و مراتب آن، جامعیت این دیدگاه را به تصویرکشیم.
کلید واژگان: علم الهی, بسیط الحقیقه, علامه خفری, ملاصدراAghl va Deen, Volume:12 Issue: 23, 2022, PP 160 -188Science is one of the defining, perfect and essential attributes of God. God Almighty is all aware of his own and all creatures' essence. The levels of God's knowledge include knowledge of the essence, knowledge of beings and creatures before their creation, and knowledge of beings and creatures after creation. Allameh Khafri and his theories, considering he is precedent of Mulla Sadra, believe that God as essence has knowledge by presence which is infinite, infallible and unchanging. Mulla Sadra also without the slightest deviation from the originality of existence, without the slightest harm to the existence of discussion and the mere simplicity of God, he proves God's knowledge by presence in its essence, the knowledge of God in all things and essences as essence. findings The findings of the research indicate that despite the difference of opinion between Allameh Khafri and Mulla Sadra, the aspect of enlightenment has also been observed. The most important factors in the commonality and common language between these two thinkers on divine knowledge are the principles and foundations of their thinking, and the fact that they have considered the divine knowledge as eternal and the same as the divine essence. And God, in the essence of order, has a simple knowledge of all creature, which at the same time is the discoverer of the details of all creaures.
Keywords: divine knowledge, Basit-ol-Haqiqah, Allameh Khafri, Mulla Sadra -
علم الهی جزو مسایل مهم در حوزه خداشناسی است که تحلیل آن مورد اختلاف اندیشوران قرار گرفته و دیدگاههای متعددی در تقریر آن ارایه شده است. در همین زمینه ابوالبرکات بغدادی در کتاب معروف «المعتبر فی الحکمه» به نقد و ارزیابی دیدگاه ابنسینا پرداخته است. از رهگذر این جستار مشخص میشود که این دو در پذیرش علم حضوری خدا به ذاتش و علم به اشیای موجود مجرد اتفاقنظر دارند، اما علم الهی به اشیای معدوم (علم پیش از ایجاد) و علم به اشیای مادی متغیر اختلاف دارند که در این جستار به تقریر و ارزیابی هر دو دیدگاه پرداخته شده است.
کلید واژگان: علم الهی, علم به ذات, علم به اشیا, ابن سینا, ابوالبرکاتThe divine knowledge is among the important issues in the sphere of theology, whose analysis has been disagreed upon by various thinkers and numerous views have been presented in explaining it. In this regard, Abul-Barakat Baghdadi – in his famous book entitled al-Muʿtabar fil-Ḥikma – has reviewed and analyzed Avicenna's view. From this inquiry, it becomes clear that these two thinkers share the view of accepting God's intuitive knowledge of His own essence as well as His knowledge of existing immaterial things; however, they disagree on the divine knowledge of non-existent things (knowledge before generation) as well as knowledge of material mutable things. Here, we have dealt with explanation and evaluation of both views.
Keywords: divine knowledge, knowledge of essence, knowledge of things, Avicenna, Abul-Barakat -
هدف از انجام تحقیق حاضر، طراحی و اعتباربخشی محیط برنامه های درسی مغزمحور مبتنی بر زیبایی شناسی بوده است. پژوهش حاضر با روش تحلیل محتوای کیفی، نظام مقوله بندی قیاسی به واکاوی متون و پژوهشهای بین المللی نو و بدیع در ارتباط با برنامه های درسی مغزمحور مبتنی بر زیبایی شناسی پرداخته است. حوزه پژوهش شامل کلیه منابع چاپی و الکترونیکی بوده که با روش نمونه گیری هدفمند متوالی، از نوع نمونه گیری نظری و از طریق ابزار فیش برداری، اطلاعات جمع آوری شده و در سه مرحله کدگذاری باز، محوری و گزینشی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. نتایج به دست آمده منجر به ارایه الگوی محیط برنامه های درسی مغزمحور مبتنی بر زیبایی شناسی، دارای پنج عنصر از بین 9 عنصر برنامه درسی کلاین شده است که عبارتند از: عنصر هدف شامل: توجه به شیوه های مختلف و جنبه های گوناگون ادراک در یادگیری، تقویت مغز در تمام فعالیتها، توسعه نظم رشد شناختی زیبایی شناسانه، تجسم در یادگیری، توسعه یادگیری با تفکر انتقادی. عنصر محتوا شامل: انعطاف پذیری مغز، ترسیم آینده نگری، تکنیک های خلاقیت و ایجاد تجارب حسی درونی عمیق بر اساس تلفیق مغز و هنر. عنصر استراتراتژهای یاددهی- یادگیری شامل: تمرین و فعالیت محوری، روش های متنوع، تدریس فرایند محور. عنصر محیط شامل: محیط شاد، محیط یادگیری فعال، محیط زیبایی شناسانه، محیط جذاب، محیط در جهت یادگیری عمیق و محیط دلپذیر. عنصر ارزشیابی شامل: توجه به تفاوت های فردی، استفاده از تکنیک مستمر و عملی، ارزیابی انعطاف پذیر، ارزشیابی خلاقانه سازگار با مغز.
کلید واژگان: طراحی, اعتباربخشی, برنامه درسی, زیبایی شناسی, مغزمحورThe purpose of this study was to design and validate the environment of brain-based curricula based on aesthetics. The present study has analyzed qualitative content analysis and deductive categorization system to analyze new and innovative international texts and researches in relation to brain-oriented curricula based on aesthetics. The field of research includes all printed and electronic sources that have been collected by sequential purposeful sampling method, theoretical sampling and through fish taking tools and have been analyzed in three stages of open, axial and selective coding. . The results lead to the presentation of the model of the environment of the brain-based curriculum based on aesthetics, has five elements out of 9 elements of the Klein curriculum, which are: The target element includes: attention to different ways and different aspects of perception in learning Strengthen the brain in all activities, develop an aesthetic cognitive development order, visualize in learning, develop critical thinking learning. The content element includes: brain flexibility, futurism mapping, creativity techniques, and the creation of deep inner sensory experiences based on a combination of brain and art. The element of teaching-learning strategies includes: practice and core activities, various methods, process-oriented teaching. The environment element includes: happy environment, active learning environment, aesthetic environment, attractive environment, environment for deep learning and pleasant environment. The evaluation element includes: paying attention to individual differences, using continuous and practical techniques, flexible evaluation, creative evaluation compatible with the brain.
Keywords: design, Accreditation, curriculum, aesthetics, brainstorming -
تضاد به معنای تزاحم و ناسازگاری، همواره نظر بشر را به خود معطوف داشته و با این سوال مواجه کرده که چرا به نحوی جنگ و ستیز و حتی اختلافات متعدد در میان اجزای عالم مشاهده می شود. مقاله حاضر در صدد بررسی تطبیقی این مسئله از دیدگاه دو فیلسوف شرق و غرب، ملاصدرای شیرازی و گیورک ویلهلم فریدریش هگل و بیان تشابهات و تفاوت های دیدگاه این دو است. این مهم با توجه به مبانی فکری، نظری و فلسفی آن ها تبیین شده است. به گونه ای که صدرالمتالهین تضادها و تزاحمات را ناشی از کثرت می داند؛ زیرا هر جا کثرت وجود دارد، گریزی از تضاد نیست. او تضاد را لازمه عالم امکان و دارای وحدت تشکیکی دانسته که در عالم ماده به حداکثر خود می رسد و پس از آن، عالم مثال و عقول قرار دارد که در آن تضادها به دلیل شدت مرتبه وجودی به حداقل رسیده و به صورت تفاوت جلوه می نماید. هگل با بیان اصل تضاد به عنوان مهم ترین اصل از اصول دیالکتیک، آن را به عنوان امری درون ذات اشیاء می داند که در جریان حرکت دیالکتیکی صورت می گیرد و نشانه ای از بالقوگی در ظهور اندیشه مطلق تصور کرده که با حرکت از مقولات نازل تر به سوی مثال مطلق در جریان است و از این سیر دیالکتیکی به تضاد تعبیر کرده است.
کلید واژگان: تضاد, عالم, دیالکتیک, ملاصدرا, هگلConflict, meaning disturbance and incompatibility, has always attracted the attention of human beings and they have faced the question of why there is some kind of war and conflict and even numerous differences between the parts (components) of the universe. The present article seeks to make a comparative study of this issue from the perspective of two philosophers of East and West, Mullā Ṣadrā Shīrāzī and Georg Wilhelm Friedrich Hegel and to express the similarities and differences between their views. This is explained by their intellectual, theoretical and philosophical foundations. In such a way that Ṣadr al-Muta'allehin considers contradictions and conflicts to be due to multiplicity; because wherever there is multiplicity, there is no escape from contradiction. He considered contradiction as a necessity of the world of possibility and has a graded unity that reaches its maximum in the material world, and then there is the realm of archetypes (archetypal realm, mundus imaginalis, world of archetypal images) and intellects, in which contradictions are minimized due to the intensity of ontological status and appear as differences. Hegel considers it as something in the nature of objects that takes place during the dialectical movement by stating the principle of contradiction as the most important principle of dialectical principles and imagines it as something in the nature of things that takes place in the course of dialectical motion, and a sign of the potential for the emergence of absolute thought, which is thought to move by moving from lower categories to the absolute image and has interpreted this as a dialectical course of contradiction.
Keywords: Contradiction, World, Dialectic, Mullā Ṣadrā, Hegel -
دلیل های بسیاری برای اثبات وجود واجب الوجود در تاریخ دین، فلسفه و کلام اقامه شده است؛ دلیل هایی که فارغ از موجه بودن یا نبودن، بسیاری را قانع کرده و منشا باور به وجود خداوند در اذهان بسیاری از انسان ها شده است. ابن سینا نیز از جمله فیلسوفانی است که راه های متعددی را برای اثبات وجود واجب الوجود پیموده است. از منظر ابن سینا «مصداق وجود و مصداق موجود»، «مصداق ممکن الوجود»، «مفهوم موجود» و «مفهوم واجب الوجود» مسیرهای چهارگانه ای هستند که به اثبات وجود واجب الوجود ختم می شوند. این مقاله با ارایه تقریری با وضوح حداکثری از این چهار گونه دلیل و تبیین وجوه تمایز بین آن ها نشان داده است که تنها در صورت چشم پوشی از پاره ای ویژگی ها در یک سلسله نامتناهی، می توان به انتاج دو دلیلی که بر پایه «مصداق وجود و موجود» و «مفهوم موجود» استوار هستند اذعان کرد. با این حال و در هر صورت، دلیل هایی که بر پایه «مصداق ممکن الوجود» و «مفهوم واجب الوجود» تبیین می شوند از اثبات وجود برای واجب الوجود ناتوان هستند.کلید واژگان: برهان صدیقین, ابن سینا, برهان وجودشناختی, تسلسل, اثبات خدا
-
مصونیت انبیا از ارتکاب قبایح و گناهان یکی از لوازم بعثت آنها و هدایت انسان به سمت کمال است. شناخت دقیق این آموزه، نقش بسیار شگرفی در سعادت و شقاوت انسان خواهد داشت؛ لذا تلاش های فراوانی در میان اندیشمندان دینی، برای شناخت حدود و ثغور و اقامه دلیل برای آن صورت گرفته است. پژوهش حاضر با روش توصیفی تحلیلی آرای ایجی، ابن ابی الحدید و سید حیدر آملی را به عنوان نماینده ای از سه فرقه کلامی مسلمانان می کاود و نشان می دهد که دامنه عصمت انبیا در نظر آنان با توجه به مبانی هر کدام، متفاوت تعریف شده است؛ این اختلاف مبنایی سبب اقامه ادله ای بعضا متفاوت نیز شده است، اما هر سه اندیشمند در اعطایی بودن عصمت از جانب خدا اتفاق نظر دارند، گرچه نقدهایی به این باور آنها وارد شده است.
کلید واژگان: عصمت, ادله عصمت, عضدالدین ایجی, ابن ابی الحدید, سید حیدر آملیInfallibility of prophets in committing discreditable and sins has been amongst the prerequisites of appointment for prophetic mission and guiding human toward perfection. Precise cognition of this doctrine has a critical role in human prosperity or wretchedness. Thus, numerous attempts are made by religious thinkers to identify its limits and boundaries and submit proofs for it. Therefore, this study used a descriptive-analytical method to delve into the view of Adududdin al-Iji, Ibn Abi'l-Hadid and Sayyid Haydar Amuli as representative of three different Muslim sects in theology. It is shown that boundary of infallibility is set differently by the three scholars due to their different underpinnings. This fundamental difference has brought about occasional difference in establishing their proofs. However, the three thinkers believe that infallibility is an endowment from the side of God, though their stance is criticized.
Keywords: Infallibility, Proofs of Infallibility, Adududdin al-Iji - Ibn Abi'l-Hadid- Sayyid Haydar Amuli -
فصلنامه قبسات، پیاپی 97 (پاییز 1399)، صص 49 -82
نظریه خلق از عدم (Creation ex Nihilio) نظریه رقیب «خلق از ماده ازپیش موجود» (Creation ex materea) یکی از بنیادی ترین مباحث در تاریخ اندیشه دینی و فلسفی است. این نظریه از لوازم ضروری و جداییناپذیر «توحید» در اسلام، مسیحیت و یهود است و از دیرباز تاکنون مهم ترین پرسش های مطرح در این زمینه، بحث چگونگی خلق اولیه از عدم یا از شیء دیگر بوده است. هدف این پژوهش تبیین، تحلیل و ارزیابی نظریه خلق از عدم در اسلام، مسیحیت و یهود است. این تحقیق با روش توصیفی-تحلیلی و استفاده از منابع کتابخانه ای و تدبر در کتب مقدس ادیان و متون مربوطه انجام شده است. برخلاف عقاید اهل صدفه، طبیعت گرایان، فلاسفه یونان و ارسطو- که با توحید مناقات دارد- در ادیان توحیدی، خالقیت، امری مسلم و بدیهی است. پیروان ادیان براساس تعالیم ادیان الهی، متکلمان و اغلب فیلسوفان بر این باورند که خداوند این عالم را آفریده است جهان، آغاز دارد و آفرینش از نیستی به هستی به صورت خلق و ابداع از هیچ (مسبوق به عدم) یا خلق «لا من شیء بوده» است.
کلید واژگان: خلق از عدم, یهود, مسیحیت, اسلام, حدوث و قدمQabasat, Volume:25 Issue: 97, 2021, PP 49 -82Creation ex Nihilo« is one of the competing theoriest of the opposite» Creation ex materea« is one of the most fundamental subjects in the history of the religious and philosophical thought of Origenae and the essential and inalienable means of "monotheism" in the religions of the Islm Christianity and Jews. The most important questions that have been discussed so far have been the discussion of how the first creation was from non-existence or from another object? The purpose of this study was to explain, analyze, and evaluate the theory of creativity in Islamic Christian, and Jewish religions by descriptive-analytical method and using the library resources and with the attention in Holey books of the mentioned religions, and the descriptive analysis of the texts that have brought about the creation of the debate has taken. The findings indicate that creativity is obvious and unequivocal in the above-mentioned monotheistic religions, contrary to the beliefs of Sadden or random, naturalists and Aristotle and Greek philosophers. Therefore, according to the interpretations of the Holey books of these divine religions, and most of the philosophers of these religions, God has created this universe; the universe begins, and this creation is from non-being to being as the creation and invention of no (non-existent) or the creation of the »la men shay« have been.
Keywords: Creation ex Nihilio, Judaism, Christianity, Islam, Preetermity, Emergence, Temporal emergence -
اخلاق نقش مهمی در به کمال رساندن انسان دارد و نفس انسان موضوع علم اخلاق است. اخلاق دینی باید مبتنی بر خاستگاه توحیدی باشد و این نوع اخلاق نیازمند شریعت و آیین الهی است، خواجه نصیر محور تمام مسایل و اساس همه خیرات را نفس می داند. خواجه غایت علم اخلاق را سعادت ، و سعادت دارای مراتبی است که بالاترین آن نیل به قرب الهی است و سعادت را بدنی- مدنی- نفسانی می داند. خواجه اخلاق را به عنوان یک دستورالعمل کاربردی در زندگی و اجتماع به کار می برد و همه علوم را در خدمت جامعه و اصلاح خلقیات افراد جامعه بکار می گیرد . خواجه اختیار- تربیت - ایمان- تقوی - تحصیل و اکتساب- سیاست مطلوب...را از مبانی اخلاق دینی دانسته در مواردی مانند اختیار- مساله حسن و قبح- مبدا افعال با دوانی دارای اختلاف است ، در نظریه اخلاقی دوانی انسان مدنی بالطبع است و زندگی او بدون مشارکت و معاونت با همنوعانش امکان پذیر نیست زمانی که نیاز به مشارکت باشد نیاز به عدالت آشکار می شود،عدالت یا در اموری است که میان بنده و خداست یا در اموری است که میان افراد و نوع انسانی است. دوانی اخلاق را در برخی موارد تغییر پذیز و گاهی تغییر ناپذیر می داند در امواری مانند ذات انسان- نفس ناطقه- جامعیت دین- با خواجه دارای اشتراکاتی است ، در اندیشه و آثار دوانی عقل ملاک فضیلت است به گونه ای که همه قوا مطیع و منقاد عقل باشند حتی فرد شجاع را کسی می داند که افعال شجاعت به مقتضای عقل و به حکم عقل از او صادر شود، هر دو معتقدند انسان ذاتا موجودی دو بعدی است این دو بعدی بودن دو گونه حرکت و راه برای انسان به همراه خواهد داشت راه خیر و شر. و دین دارای جامعیتی است که همه ابعاد زندگی مادی و معنوی انسان را شامل می شود.کلید واژگان: اخلاق, مبادی اخلاق دینی, بررسی تطبیقی, خواجه نصیر, دوانی
-
کانت با تلقی زمان و مکان و مقولات به عنوان شرط شناخت، به تمایز میان پدیدارها و شیء فی نفسه پرداخت. نتیجه چنین تمایزی که اساس مکتب ایدیالیسم استعلایی اوست، عدم امکان شناخت شیء فی نفسه بود. هگل که شیء فی نفسه کانتی را مانعی در برابر ایدیالیسم مطلق خود می دید، آن را به عنوان یک مفهوم تناقض آمیز کنار گذاشت؛ ولی مکتب او با چالش های ناشی از حذف آن، مواجه شد. همین چالش ها ما را به پی گرفتن نگرشی نوین به جایگاه شیء فی نفسه از منظر بوهم - به عنوان یکی از بزرگ ترین فیزیک دانان معاصر فیزیک کوانتوم - وامی دارد. نتیجه دو رویکرد آنتولوژیکی و اپیستمولوژیکی بوهم، تمایز میان کل (به عنوان حقیقت) و اشیاء (به عنوان پدیدارها) بود، این تمایز به تقابل دیدگاه بوهم با هگل می انجامد؛ تقابلی که نتیجه اش، پذیرش شیء فی نفسه کانتی و عدم امکان تحقق دانش مطلق هگل است. در این نوشتار با شیوه تحلیلی - انتقادی تلاش خواهیم کرد تا باتوجه به پیشرفت های روزافزون علمی و فیزیکی به ویژه نظریات فیزیکی - متافیزیکی بوهم، تحکیم موضع کانت را در مورد شیء فی نفسه در برابر هگل به اثبات برسانیم. حاصل این تحقیق، هم پوشانی فیزیک و فلسفه در مورد مسئله هستی و حقیقت و محدودیت اندیشه در شناخت بنیاد حقیقی عالم است.کلید واژگان: پدیدار, شیء فی نفسه, کانت, هگل, دیوید بوهمKant addressed the distinction between the two domains of phenomena and the thing-in-itself by considering time and space as two conditions of cognition. The result of such a distinction, which is the basis of his transcendental idealism school, was limiting cognition to the domain of phenomena and the impossibility of cognition of reality and the thing-in-itself. As the greatest philosopher of the modern period, and by adopting such an approach, Kant left unanswered the acute duality which he had inherited from his predecessors and left his successors to encounter this problem; the most important of these successors was Hegel. Hegel, who considered duality to be the source of the need for philosophy and his school to be comprehensive of the previous philosophies, holds the establishment of such a comprehensive philosophy to requisite prevalence over dichotomies where the central point of such shortcomings was that very duality that was present within them. By establishing the school of absolute idealism and through the belief in the essential foundation in which the mind and external reality are unified, he saw both the underlying duality in Aristotelian and Platonic thought to be an obstacle for the actualization of his absolute ideal, as well as Kant’s thing-in-itself. Therefore, he denied the thing-in-itself by acknowledging its contradictoriness; however, he was then faced with the challenges that arose from omitting it. These challenges include deducing nature from logic as well as the issue of the existing probabilities in nature; in the first instance, we are faced with the problem of how particular nature can be deduced from general absolute thought and in the second with the problem that Hegel does not provide a rational solution for the existing probabilities in nature. These very challenges move us towards a fresh look at the thing-in-itself according to David Bohm as one of the greatest physicists of Quantum Physics. He studies the thing-in-itself by distinguishing between the two views of ontology and epistemology, the result of which was the distinction between the whole (as reality) and things (as phenomena). Through this distinction, in the ontological approach, he considers the essence of the whole (foundational reality) to transcend the mind and matter and thus, unknowable (the transcendental idealism stance) and denies the possibility actualization of Hegel’s absolute idealism; the result of this is acceptance of Kant’s thing-in-itself. In the epistemological approach too, despite being aligned with Hegel, he considers holomovement to consist of a dynamic movement. However, he departs from Hegel’s view (supposing a human being to be a carrier of the geist and the possibility of the actualization of absolute knowledge) and chooses Kant’s by distinguishing between two types of dynamics (1. The dynamics present in normal incidents and things and 2. The dynamics present in the holomovement). The results of such a study include the following: a) the possibility of addressing some metaphysical issues in the new age and evaluating them through scientific-philosophical criteria; b) strengthening Kant’s stance regarding the thing-in-itself; 3) the overlap of the relationship between physics and philosophy in the study of existence and reality as a common matter that is discussable in both domains and d) the limitation of human thought in the cognition of the true foundation of the universe.Keywords: phenomenon, the thing-in-itself, Kant, Hegel, David Bohm
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.