به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

مهدی هدایتی شهیدانی

  • سعید پیرمحمدی*، مهدی هدایتی شهیدانی، سید امیر نیاکویی

    هوش مصنوعی به طور روزافزونی در کلان رقابت ایالات متحده آمریکا و چین نقشی محوری و تعیین کننده پیدا کرده است. پکن و واشنگتن مترصد هستند توان و قابلیت های هوش مصنوعی را به منظور دستیابی به مزیت راهبردی در کلان رقابت خود ارتقا دهند. توسعه هوش مصنوعی از سوی دو طرف، رقابت راهبردی آن ها را عمیق تر کرده است و ساختار و پویایی های نظام بین الملل را نیز متاثر خواهد کرد. در مقاله حاضر، با بهره گیری از گزاره های نظری نوواقعگرایی و روش توصیفی- تحلیلی درصدد واکاوی ابعاد و زوایای رقابت آمریکا و چین در حوزه هوش مصنوعی بوده ایم. بر این مبنا، پرسش اصلی پژوهش حاضر این است که رقابت آمریکا و چین در حوزه هوش مصنوعی چگونه در چارچوب رقابت ساختاری دو کشور در نظام بین الملل معنا و مفهوم پیدا می کند؟ یافته های پژوهش نشان می دهد که آمریکا و چین با اولویت بخشی به جغرافیای سیاسی فنی (تکنوژئوپلیتیک) و ملی گرایی فنی (تکنوناسیونالیسم) درصدد رهبری عرصه فناوری، به ویژه در حوزه هوش مصنوعی، هستند. در واقع، تلاش ها و اقدام های آمریکا و چین برای رهبری عرصه فناوری، ملاحظات راهبردی آن ها در تمامی حوزه ها را تحت تاثیر قرار داده است. رهبران چین، هوش مصنوعی را فرصتی برای مقابله با سلطه نظامی و فناوری آمریکا و کسب برتری راهبردی می دانند. در نقطه مقابل نیز توانمندی های فناوری رو به رشد چین عامل اصلی تلاش های ایالات متحده برای ایجاد بلوکی از اقتصادهای رقومی (دیجیتال) در راستای موازنه سازی قدرت فزاینده چین است.

    کلید واژگان: جغرافیای سیاسی فنی (تکنوژئوپلیتیک), رقابت آمریکا- چین, ملی گرایی فنی (تکنوناسیونالیسم), نظام بین الملل, 1هوش مصنوعی
    Saeed Pirmohammadi *, Mehdi Hedayati Shahidani, Seyed Amir Niakooee

    Artificial intelligence has increasingly found a central and decisive role in the macro-competition between the United States of America and China. Beijing and Washington are looking to improve the power and capabilities of artificial intelligence in order to gain a strategic advantage in their macro-competition. The development of artificial intelligence by both sides will deepen their strategic competition and affect the structure and dynamics of the international system. Using the theoretical propositions of neorealism and the descriptive-analytical method, this article aims to analyze the dimensions and angles of the competition between America and China in the field of artificial intelligence. Based on this, the main question of the current research is how does the competition between America and China in the field of artificial intelligence find meaning in the framework of the structural competition of the two countries in the international system? The findings of the research show that America and China are trying to lead the field of technology, especially in the field of artificial intelligence, by giving priority to technogeopolitics and technonationalism. In fact, the efforts and actions of America and China to lead the field of technology have affected their strategic considerations in all areas. Chinese leaders see artificial intelligence as an opportunity to counter US military and technological dominance and gain strategic advantage. On the other hand, China's growing technological capabilities are the main factor behind the US's efforts to create a block of digital economies in order to counterbalance China's growing power.

    Keywords: Artificial Intelligence, International System, Technogeopolitics, Technonationalism, US-China Competition
  • امیررهام شجاعی*، مهدی هدایتی شهیدانی
    جنگ غزه که متعاقب عملیات طوفان الاقصی در 7 اکتبر 2023 به وقوع پیوست و رژیم صهیونیستی را دچار غافل گیری نمود، بار دیگر موجب نمایان شدن افعال تهاجمی، فرصت طلبانه و غیرستیزانه رژیم صهیونیستی در برابر دیدگان جهانیان شد. در این مقاله به دنبال تبیین و تشریح رویکردهای اسرائیل در این جنگ، از طریق بررسی تاثیر خصوصیات شخصیتی نتانیاهو بر سیاست خارجی اسرائیل می باشیم. برهمین اساس، پرسش اصلی این است که: اولا خصوصیات روان شناختی نتانیاهو شامل چه مواردی است؟ و دوما تاثیر این ویژگی های روان شناختی بر رویکرد اسرائیل در جنگ غزه چگونه بوده است؟ فرضیه پژوهش نیز به این شرح است که خصوصیات روان شناختی نتانیاهو، خصوصا مواردی مانند پیچیدگی مفهومی و انسجام شناختی موجب رفتار تهاجمی و گسترش گر اسرائیل در این جنگ شده و جلوه های آن را می توان در رد پیشنهاهای آتش بس، کشتار و بمباران بی وقفه نوار غزه، عدم توجه به فشارهای داخلی مانند مطالبات خانواده های گروگان ها و همچنین بی توجهی به فشارهای بین المللی حتی از سوی آمریکا؛ مشاهده نمود. در این پژوهش که به شیوه تحلیلی- تبیینی می باشد، به صورت تلفیقی از برخی نظریه های روان شناسی شخصیت و روان شناسی شناختی، بهره خواهیم برد.
    کلید واژگان: جنگ غزه, رژیم صهیونیستی, روان شناسی شناختی, نتانیاهو, هفت اکتبر
    Amirroham Shojaie *, Mehdi Hedayati Shahidani
    The Gaza war, which erupted following the Al-Aqsa storm operation on October 7, 2023, took the Israeli government by surprise and highlighted the aggressive and opportunistic nature of its actions to the global community. This article aims to analyze Israel's strategies during this conflict by examining how Netanyahu's personality traits influenced the country's foreign policy. The main question of this research is, how did Netanyahu's psychological characteristics affect Israel's approach to the Gaza war? In response to this question, this hypothesis has been proposed that Netanyahu's psychological traits, particularly his conceptual complexity and cognitive coherence, contributed to Israel's aggressive and expansionist behavior in this conflict. This is evident in the rejection of cease-fire proposals, the relentless bombing of the Gaza Strip, the neglect of internal pressures such as demands from hostage families, and the dismissal of international calls for restraint, even from the United States. This analytical-explanatory research will draw on theories from personality psychology and cognitive psychology to support its findings.
    Keywords: Gaza War, Zionist Regime, Cognitive Psychology, Netanyahu, Personality Psychology
  • کیوان افشاریان*، رضا سیمبر، مهدی هدایتی شهیدانی

    پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و استقلال جمهوری های آذربایجان، ترکمنستان و قزاقستان؛ تعداد کشورهای ساحلی دریای خزر افزایش یافت. در کنار این واقعیت این فرض که پس از پایان نظام دو قطبی اهمیت مناطق در سیاست بین الملل افزایش یافته است، شرایط ظهور یک منطقه جدید در سیاست بین الملل به نام منطقه دریای خزر را فراهم کرده است. منطقه دریای خزر به واسطه وجود ذخایر عظیم انرژی و قرارگرفتن در نقطه اتصال دو قاره آسیا به اروپا؛ روز به روز دارای اهمیت بیشتری می-گردد. منافع جمهوری اسلامی ایران که یکی از اعضای مهم این منطقه جدید است به شدت به الگوی حاکم بر منطقه و موضوعات امنیتی آن وابسته است. از این رو این تحقیق به دنبال پاسخگویی به این پرسش بنیادی است که چه الگویی بر منطقه دریای خزر و موضوعات امنیتی آن حاکم است؟ در پاسخ به این سوال؛ با استفاده از ادبیات منطقه گرایی نوین و چارچوب مجموعه های امنیتی منطقه ای و روش پژوهش ترکیبی - اکتشافی دو مرحله ای - در ابتدا شاخص های این نظریه در منطقه مورد مطالعه ارزیابی می گردد و سپس با استفاده از مفهوم وابستگی متقابل امنیتی، در دو بعد منازعه امنیتی (جنبه سلبی وابستگی متقابل امنیتی) و همکاری امنیتی (جنبه ایجابی وابستگی متقابل امنیتی)، موضوعاتی جهت تدوین ابزار تحقیق (پرسشنامه) احصا می گردد. سپس در مرحله کمی تحقیق، پرسشنامه ها توسط نمونه آماری 49 نفره از خبرگان این حوزه مورد ارزیابی قرار می گیرند تا در انتها با استفاده از نتایج بدست آمده الگوی حاکم بر منطقه دریای خزر و موضوعات امنیتی آن مشخص گردد.

    کلید واژگان: مجموعه امنیتی منطقه ای, منطقه دریای خزر, موضوعات امنیتی, منازعه و همکاری امنیتی
    Keyvan Afsharian *, Reza Simbar, Mehdi Hedayati Shahidani

    IntroductionThe Caspian Sea region due to the presence of huge energy reserves and being located at the point of connection between the two continents of Asia and Europe; It becomes more important day by day. The interests of the Islamic Republic of Iran, which is one of the important members of this new region, are highly dependent on the pattern governing the region and its security issues.MethodologyBy using the literature of modern regionalism and the framework of regional security complexes and a two-step exploratory hybrid research method, the indicators of this theory are first evaluated in the studied region and then using the concept of dependence. Security interdependence, in two dimensions of security conflict (negative aspect of security interdependence) and security cooperation (positive aspect of security interdependence), issues for developing research tools (questionnaire) are counted. Then, in the quantitative stage of the research, the questionnaires are evaluated by a statistical sample of 49 experts in this field.ConclusionAny military cooperation of regional countries with extra-regional powers can lead the region to a security conflict. it is necessary to pay attention to the fact that the pursuit of these issues by the newly independent countries is usually the result of the implementation of extensive exercises and the creation of new bases by the Russian Federation in the Caspian Sea region. Therefore, it can be said that if this increasing trend continues in the coming years, the movement of the Caspian Sea region towards controversial patterns is inevitable.

    Keywords: Regional Security Complex, Caspian Sea Region, Security Issues, Conflict, Security Cooperation
  • مهدی هدایتی شهیدانی*، مهدی پادروند

    با افزایش فعالیت گروه تروریستی تکفیری داعش در غرب آسیا، گروه های متعدد تروریستی نیز در افغانستان شروع به تحرکات گسترده ناشی از اقتصاد قدرتمند قاچاق مواد مخدر کردند. این معضل تهدید امنیتی جدی نه تنها برای افغانستان بلکه برای آسیای مرکزی و حتی ایران به شمار می رود. داعش خراسان به عنوان یکی از همین گروه ها، با هدف ایجاد یک مجموعه افراطی بنیادگرا و توسعه همه جانبه عملکردش، عمده فعالیت های تروریستی خود را در افغانستان و کشورهای همسایه انجام داده است. این پژوهش به روش توصیفی-تحلیلی و با استفاده از نظریه محیط شناسی امنیتی، با هدف بررسی تاثیر فعالیت های داعش خراسان در افغانستان بر گسترش بحران نارکوتروریسم و قاچاق مواد مخدر در این کشور و منطقه انجام شده و اطلاعات لازم را از کتب، مقالات و منابع اینترنتی جمع آوری کرده است. بر این اساس سوال اصلی آن است که، قاچاق مواد مخدر چگونه بر گسترش فعالیت های داعش خراسان در افغانستان تاثیر بر جای نهاده است؟ یافته های پژوهش نشان می دهد که، معضلات امنیتی نظیر گسترش فعالیت های تروریستی، حذف مخالفین، آدم ربایی و بمب گذاری های معتدد در این کشور و همسایگان، مشکلات اقتصادی همچون ایجاد اقتصاد سیاه، معضل اجتماعی بیعت با سایر گروه های افراطی، معضل سیاسی عدم ایجاد یک دولت باثبات سیاسی در کابل از جمله مهم ترین تاثیرات نارکوتروریسم داعش خراسان در افغانستان به شمار می رود.

    کلید واژگان: داعش خراسان, نارکوتروریسم, افراط گرایی, افغانستان, قاچاق مواد مخدر
    Mehdi Hedayati Shahidani *, Mehdi Padarvand

    With the increase in the activities of the Takfiri terrorist group Daesh in West Asia, several terrorist groups also began to make large-scale movements in Afghanistan due to the powerful economy of drug trafficking. This problem is considered a serious security threat not only for Afghanistan but also for Central Asia and even Iran. ISIS Khorasan, as one of these groups, has carried out most of its terrorist activities in Afghanistan and neighboring countries with the aim of creating a fundamentalist extremist group and comprehensively developing its operations. This research was carried out in a descriptive-analytical way and using the theory of security ecology, with the aim of investigating the impact of the activities of ISIS in Khorasan in Afghanistan on the spread of the crisis of narco-terrorism and drug trafficking in this country and the region, and the necessary information was obtained from books, articles and internet sources. has collected Based on this, the main question is how has drug trafficking affected the expansion of ISIS activities in Khorasan in Afghanistan? The findings of the research show that security problems such as the spread of terrorist activities, elimination of opponents, kidnappings and numerous bombings in this country and its neighbors, economic problems such as the creation of a black economy, the social problem of allegiance with other extremist groups, the political problem of not establishing a politically stable government in Kabul is considered one of the most important effects of ISIS Khorasan narco-terrorism in Afghanistan.

    Keywords: ISIS Khorasan, Narco-Terrorism, Extremism, Afghanistan, Drug Trafficking
  • مهدی هدایتی شهیدانی*، صدیقه آذین
    کنش میان دو کشور ایران و سوریه در غرب آسیا برخواسته از تاریخچه دیپلماسی فعال میان آنان در زمینه های مختلف است. در این میان بیش از هر موضوعی، ارتباط میان تهران با دمشق پس از گذار از بخش های سخت و نظامی در جنگ داخلی سوریه و تولد داعش از میانه آن، از ویژگی های مطلوب جغرافیای اقتصادی سوریه متاثر بوده است. این پرسش طرح می شود که تاثیر جایگاه ژیواکونومیکی سوریه بر وضعیت راهبردی ایران در منطقه خاورمیانه در سال های 2018 تا 2023 چه بوده است؟ در پاسخ این فرضیه مطرح می شود که ژیواکونومی سوریه پس از سقوط داعش موجب تثبیت نفوذ ایران در سوریه و افزایش نقش آفرینی منطقه ای در دو بعد سیاسی و اقتصادی شده است. با تکیه بر نظریه ژیواکونومی، نتایج پژوهش نشان می دهد که ویژگی های سوریه همانند قرارگرفتن در کناره های مدیترانه، حلقه اتصال میان سه قاره و بندرهای بزرگ اقتصادی و راهبردی همچون لاذقیه، موجب تقویت وضعیت راهبردی ایران در منطقه شده است. این مقاله با استفاده از داده های اسنادی و آماری با روش توصیفی تحلیلی فرضیه فوق را مورد آزمون قرار داده است.
    کلید واژگان: ایران, بندرلاذقیه, پساداعش, سوریه, ژئواکونومی
    Mehdi Hedayati Shahidani, *, Sedigheh Azin
    Given the realities of the international system within the current arena of war and its resulting damages, actors persistently focus on each other’s economic advantages. In this context, the West Asia region, characterized by tension and volatility, specifically highlights Syria—a country that has endured a decade of conflict—for its favorable economic traits. These attributes stem from Syria’s access to open waters and its proximity to European and African nations. Notably, Iran has maintained positive relations with Syria for many years, dating back to the era of Hafez Assad. During the eight-year defense against Iraq, Syria supported Iran, fostering strong ties. Considering Iran’s continued presence in Syria, prioritizing economic components to advance national macro strategies becomes a constructive governmental response. Both regional and global powers actively seek to enhance their influence and economic standing in other countries. Since the end of the Cold War, regionalism and power dynamics have gained prominence, prompting large governments across geographical regions to assert their roles in economic and political spheres. Consequently, the power struggle among actors in Syria extends beyond its borders, projecting an external image.
    But despite the efforts of some powers to change the power dynamics in Syria, the ISIS caliphate came to an end, and the conflict zone was confined to the north and northwest of Syria. Meanwhile, Bashar al-Assad remained at the helm of power, and relentless attempts were made to overthrow him. This situation opened up opportunities for other governments to establish a presence in Syria, particularly in its economic sector.
    Over the past decade, Iran has gained greater importance and status in the eyes of Damascus, especially within the context of the fight against ISIS in Syria. A notable example of Iran’s significance to the Assad government is the administration of the Latakia port, which was granted to the Islamic Republic of Iran. Iran has also engaged in favorable economic activities within Syria.
    In light of these developments, the Iranian government has transitioned from military spending and the fight against ISIS to a focus on soft power and economic influence in Syria. It now occupies a unique position in the country’s economic geography.
    Based on this fact and Iran’s presence in the Syrian war against opposition forces and ISIS, as well as its support of the central government, this article analyzes the impact of Syria’s geo-economic position on Iran’s strategic situation in the Middle East region between 2018 and 2023. The hypothesis of the article posits that Syria’s geo-economy, following the fall of ISIS, has solidified Iran’s influence within Syria and enhanced its regional role in both political and economic dimensions.
    This article has collected data and analyzed it based on geoeconomics theory. According to this theory, controlling and influencing global and regional markets, as well as having access to the economic highways of many countries worldwide, ranks among the most crucial objectives. Achieving these goals necessitates tools such as attractive foreign investments and long-term, low-interest loans.
     
    In light of this, concepts that hold significance in the economic sector—such as trade, investment, financial policies, economic aid, and sanctions—have gained prominence in the field of geo-economics. These components, once less critical before the collapse of the Soviet Union, now play pivotal roles in the competition among major powers since the 1990s.
     
    These economic tools can spark competition between nations across various domains, particularly within different geographical areas. According to the principles proposed by the theory of geo-economics, Syria possesses a favorable economic geography for other states. Given the challenges faced by the Syrian government over the past decade, revitalizing both the political and economic aspects of the country necessitates attracting foreign capital and engaging in trade with other governments while distancing itself from security-related discussions.
     
    This article analyzes the data using a documentary and statistical approach, employing the descriptive-analytical method with the assistance of geo-economics theory.
    Based on the obtained data, Iran’s presence in Syria stands as one of the most critical levers within the West Asian region. According to available information, Iran has consistently expanded its cultural and economic footprint in Syria, particularly during the presence of ISIS and even more so afterward. This proactive approach by Iran underscores its recognition of Syria’s unique situation, especially following Ebrahim Raisi’s visit, and its strategic intent to enhance its position in West Asia.
     
    Investing in Syria promises significant economic success for the country and contributes to bolstering regional prestige. Consequently, Iran’s presence in Syria, coupled with the creation of economic incentives for domestic investors, will further strengthen its influence in the country and facilitate the return of capital to Iran. From a political perspective, this presence aligns Iran more closely with its allies and strategically positions Syria within the depths of West Asia. As a result, Iran finds itself in the closest proximity to other regional competitors, poised to play an even greater role in shaping the future of regional dynamics compared to the past decade.
    Therefore, based on the data, the following results have been obtained: 
    1- With its presence in Syria, especially after the fall of the self-proclaimed ISIS government, Iran has demonstrated its intention to leverage the country’s economic interests.
    2 -Iran has firmly established its presence in areas like Latakia, strategically exploiting Syria’s economic potential.
    3 -Following the liberation of Bokmal by Iranian forces and under their directives, the Al-Tanf route—previously controlled by the US—has been significantly neutralized. This has ensured the continuity of an economic route connecting Iran, Iraq, and Syria.
    4-By establishing a transit route between the resistance forces and the Islamic Revolutionary Guard Corps, Iran facilitates connections across multiple corridors, including the North-South corridor, the China-Pakistan corridor, the China-Central Asia-Iran corridor, and the West Asia corridor. This network enables seamless access for Iran to the Mediterranean Sea via Latakia.
    As a result, Iran’s presence in Syria has deepened the country’s strategic significance within the region and the global context. Syria, particularly Latakia, has emerged as a pivotal gateway to other lands.
    Keywords: Iran, Syria, Latakia port, Post-ISIS, Geoeconomy
  • مهدی هدایتی شهیدانی*، صدیقه آذین

    چالش های امنیتی در اروپای شرقی موجب شده است که اوکراین همواره به دنبال ایجاد یا پیوستن به ساختارهایی باشد که امنیت خود را تامین کند. بازیگری و شیوه عملکرد اتحادیه اروپا به دلیل اینکه می تواند نقش بسزایی در روند رخدادهای امنیتی اوکراین داشته باشد، همواره مورد توجه کی یف و کرملین بوده است. بر این اساس پرسش اصلی نوشتار این گونه مطرح می شود که واکنش اتحادیه اروپا در مورد بحران امنیتی اوکراین در سال های 2014 تا 2023 در برابر روسیه چگونه بوده است؟ در پاسخ با استفاده از مفاهیم بازیگری، این فرضیه شکل می گیرد که واکنش اتحادیه اروپا به تهدیدهای امنیتی در سال های 2014 تا 2023 به علت نبود سیاست امنیتی و دفاعی منسجم در برابر سیاست سازش ناپذیر روسیه نسبت به تحولات اوکراین، نتیجه ای جز پیوسته سازی کریمه به روسیه در سال 2014، تشدید درگیری ها در دونباس و دریای آزوف و سرانجام جنگ میدانی و پیوسته سازی مناطق شرقی اوکراین به روسیه تا سال 2023 نداشته است. بنا بر یافته های نوشتار، در حالی که رفتار اتحادیه اروپا در مورد بحران اوکراین از نقش بازیگر منفعل به بازیگر تاثیرگذار تبدیل شده است، اما عملکرد دفاعی و امنیتی غیرمنسجم آنان تاکنون نتیجه ای جز کاربست تحریم ها، ایجاد ماموریت امنیتی و دفاعی مشترک در نوامبر 2014، برنامه مشارکت شرقی، اعلام پشتیبانی از عضویت اوکراین در اتحادیه اروپا و همچنین پشتیبانی جامع از اوکراین برای رویارویی با بازیگر قدرتمندی چون روسیه نداشته است. در این نوشتار براساس روش کیفی در چارچوب نظریه بازیگری و نبود بازیگری، موضوع را مطالعه و بررسی می کنیم.

    کلید واژگان: اتحادیه اروپا, روسیه, اوکراین, شبه جزیره کریمه, دریای آزوف, جنگ
    Mehdi Hedayati Shahidani *, Sedigheh Azin
    Introduction

    The crisis between the world powers in Ukraine began when Viktor Yanukovych, the country's former president, refused to sign a free trade and cooperation agreement with the European Union aimed at building closer ties with Russia. On February 22, 2014, following street protests against the government and the deterioration of the internal situation in Ukraine, Yanukovych was removed from the presidency by a vote of the Ukrainian parliament. Following these events, the “Crimean Peninsula” was occupied by Russian forces under the title of protecting the Russians of this autonomous region. A few days after these events, the people of the Crimean Peninsula declared their 96% approval to join Russia in a national referendum and the peninsula officially became part of Russian territory. After this incident, the scope of differences between the two countries remained and manifested itself in different ways until finally the war between the two countries started in 2022 and the field and military conflict has continued until now.

    Research Question: 

    How did the European Union react to the security crisis in Ukraine from 2014 to 2023 in relation to Russia?

    Research Hypothesis: 

    The hypothesis is that the European Union’s response to security threats between 2014 and 2023 was due to the lack of a coherent security and defense policy against Russia's uncompromising policy towards the developments in Ukraine, a result other than the annexation of Crimea to Russia in 2014 is the escalation of conflicts in the Donbass and the Sea of Azov and finally the field war and the annexation of the eastern regions of Ukraine to Russia by 2023.

    Methodology and Theoretical Framework: 

    In this article, based on a qualitative method and a systematic review, we examine the issue in the context of the concept of acting and lack of acting. The tools for collecting data and information were based on the existing method in the library format and the use of reliable internet sources.The European Union is considered as an important actor in the international community and according to the developments of the international system, it seeks to play a positive role and improve its position in various fields. Therefore, in an attempt to critically evaluate the performance of the European Union in response to security threats in the Ukraine crisis, we use the concept of activism as used by Burston and Volger in 2006. Activism has been a central concept in EU foreign policy since 1977. This concept refers to the active and conscious capacity of the European community in relation to other actors of the international system and the response to external crises, such as the Ukraine crisis is fully applicable to the concept of European activism. The acting parameters considered by Barston and Volger namely “Opportunities, Presence and capabilities” are designed for the international system. These parameters examine the strengths and weaknesses of the European Union as a provider of security in Eastern Europe. Thus, it is an assessment of the EU's ability to influence foreign relations by shaping the “perceptions, expectations and behaviors of other actors in international politics”. Therefore, the parameters of “opportunity, presence and ability” can show the evaluation criteria of the active European Union in the field of providing security and capabilities of this actor in the Ukraine crisis.

    Results and Discussion

    According to the findings, the European Union’s behavior towards the Ukraine crisis has changed from a passive actor to an influential one, but their uncoordinated defense behavior so far has been nothing but the imposition of sanctions, the establishment of a joint security and defense mission in November 2014, the Eastern Partnership program and the use of all-out support for Ukraine to counter Russia's powerful role.

    Conclusion

    This article, from November 2013, describes a series of important points in the gradual evolution of the conflict in Ukraine, including: Yanukovych’s decision not to sign the accession agreement, the emergence of the internal crisis and the fall of Yanukovych’s government, the annexation of Crimea to Russia, the war in Donbas and the downing of the plane MH17 and finally, it examines the war in Ukraine due to the lack of EU role before the war and the active role of Ukraine after the war. During the annexation of Crimea, the EU played the role of a neutral actor with no interest in the crisis and despite the EU’s continued peace-building efforts, which were carried out through the launch of a special mission to the Organization for Security and Cooperation in Europe in November 2014, due to its powerful role in Central Eurasia and Ukraine, the Kremlin was able to defeat the Union in this security crisis as it achieved its goals in this regard by annexing Crimea and building a bridge connecting Crimea and the Russian mainland in May 2018. As a result, by wasting the opportunity, presence and ability, the European Union failed to demonstrate the international community’s expectations for an effective role in the Ukraine crisis as well as in the Balkan conflicts. Even as Donbass elections in November 2018 confirmed Russia’s annexation, EU officials like Mogherini only condemned Russia’s actions in Ukraine. However, after the start of the war in Ukraine, the reactions of the European Union were accompanied by many changes and created the impression that it would distant itself from neutrality and passivity and will fully support this country.

    Keywords: European Union, Russia, Ukraine, Crimean Peninsula, Sea of Azov, War
  • مهدی هدایتی شهیدانی، مسعود جباری ملکی*

    پس از فروپاشی نظام دوقطبی در سطح نظام بین الملل اقتصادی اوراسیایی به دلیل اثبات ارتباطات میان اعضا و اهمیت ژئوپلیتیک اعضای آن و همچنین نیاز به توسعه اقتصادی از مصادیق این نوع همکاری در حال حاضر مقاله حاضر در نظر با بررسی روابط اقتصادی بین ایران و ارمنستان به این روابط از منظر همگرایی اوراسیایی بپردازد. مقاله اصلی، شناسایی عوامل و عناصر کلیدی در تقویت روابط اقتصادی بی.ن دو کشور در این هدف است. بنابراین سوال اصلی این است که چه عواملی در روابط ایران و ارمنستان در حوزه اقتصادی اقتصادی اوراسیا چیست؟ یافته ها نشان می دهد که چهار لفافه ماه و انسجام درونی اتحادیه، ماهیت ارتباطات، سطح قدرت و روابط در سطح روابط ایران و ارمنستان در موسسه های اتحادیه اقتصادی اوراسیایی مهم هستند.

    کلید واژگان: اتحادیه اقتصادی اوراسیایی, روسیه, ایران, ارمنستان
    Mehdi Hedayati Shahidani, Massoud Jabari Maleki*

    After the collapse of the bipolar system at the level of the Eurasian international economic system, due to the proof of the connections between the members and the geopolitical importance of its members, as well as the need for economic development, examples of this type of cooperation are currently being considered in the present article by examining the economic relations between Iran and Armenia. These relations are discussed from the perspective of Eurasian integration. The main article is to identify the key factors and elements in strengthening the economic relations between the two countries in this goal. Therefore, the main question is, what are the factors in the relations between Iran and Armenia in the economic field of Eurasia? The findings show that the four envelopes of the moon and the internal cohesion of the union, the nature of communication, the level of power and relations are important at the level of relations between Iran and Armenia in the institutions of the Eurasian Economic Union.

    Keywords: Eurasian Economic Union, Russia, Iran, Armenia
  • روابط اقتصادی ایران و ارمنستان در چارچوب همگرایی اوراسیایی پس از بحران قره باغ 2020
    مسعود جباری ملکی، مهدی هدایتی شهیدانی

     تاثیرپذیری عمیق روابط (از جمله اقتصادی) تهران و ایروان جنگ قره باغ باعث شده است تا این پرسش مطرح شود که روابط اقتصادی ایران و ارمنستان در چارچوب همگرایی اوراسیایی پس از بحران قره باغ 2020 چگونه خواهد بود؟ همچنین این سوال که آیا اتحادیه اقتصادی اوراسیایی موجب رشد روابط ارمنستان و ایران می شود و یا موجب کاهش آن خواهد شد؟ می توان چنین فرضیه ای را مطرح ساخت که روابط اقتصادی ایران و ارمنستان در چارچوب همگرایی اوراسیایی پس از بحران قره باغ 2020 متاثر از نحوه مدیریت منازعه باکو و ایروان بوده است. در صورتی که در مدیریت مسیله قفقاز نقش و جایگاه جمهوری اسلامی ایران مورد ملاحظه قرار نگیرد، شاهد اثرگذاری منفی بر روابط اقتصادی ایران و ارمنستان خواهیم بود. چراکه ورای نقش آفرینی ترکیه به سود آذربایجان و در تقابل با ایران، حضور فدراسیون روسیه نیز به عنوان اصلی ترین بازیگر در اتحادیه اقتصادی اوراسیایی و همچنین مدیریت بحران 2020 قره باغ (با توجه به میزان نفوذ روسیه در ارمنستان) به مثابه تنظیم کننده روابط ایران و ارمنستان محسوب خواهد شد. این مقاله به روش توصیفی-تحلیلی و با اسناد کتابخانه ای گردآوری شده است.

    کلید واژگان: قفقاز, ارمنستان, ایران, روابط اقتصادی, بحران قره باغ
    Economic relations between Iran and Armenia in the framework of Eurasian convergence after the 2020 Nagorno-Karabakh crisis
    Masoud Jabari Maleki, Mehdi Hedayati Shahidani

    The deep impact of the relations (including economic) between Tehran and Yerevan due to the Nagorno-Karabakh war has led to the question of how the economic relations between Iran and Armenia will be in the framework of Eurasian integration after the Nagorno-Karabakh crisis in 2020. Also, the question of whether the Eurasian Economic Union will lead to the growth of relations between Armenia and Iran or will it lead to its decline? It can be hypothesized that the economic relations between Iran and Armenia in the framework of Eurasian convergence after the 2020 Karabakh crisis were affected by the way Baku and Yerevan managed the conflict. If the role and position of the Islamic Republic of Iran is not considered in the management of the Caucasus issue, we will witness a negative impact on the economic relations between Iran and Armenia. Because beyond the role of Turkey for the benefit of Azerbaijan and in opposition to Iran, the presence of the Russian Federation as the main actor in the Eurasian Economic Union as well as the management of the 2020 Nagorno-Karabakh crisis (considering the extent of Russian influence in Armenia) will be considered as a regulator of relations between Iran and Armenia. became. This article was compiled using descriptive-analytical method and library documents.

    Keywords: Caucasus, Armenia, Iran, economic relations, Karabakh crisis
  • مهدی هدایتی شهیدانی، دانیال رضاپور*، صدیقه آذین

    روسیه کشوری با پیوندهای دیرینه در قاره آفریقا است به طوری که نقش آن در قاره سیاه را می توان با توجه به ملاحظات ژیوپلیتیک و ژیواکونومیک این کشور و توجه به ایده «شکوه و عظمت» روسیه که برگرفته از امپراطوری تزاری می باشد، تحلیل کرد. با توجه به عدم تمایل آمریکا به مداخله مستقیم در امور آفریقا در سال های اخیر، مسکو درصدد است تا به ایده شکوه و عظمت تزاری ها تحقق بخشیده و ایفاگر نقش یک قدرت بزرگ در صحنه آفریقا باشد. این مقاله درصدد پاسخگویی به این سوال است که  روسیه در قاره آفریقا به دنبال چه اهدافی و منافعی بوده است و آیا مسکو در رسیدن به منافع مورد نظر خود طی سال های اخیر در کشورهای آفریقایی موفق بوده است؟ فرضیه نگارندگان عبارت است از اینکه روسیه در پی ارتقای نقش خود به عنوان یک قدرت بزرگ در قاره آفریقا می باشد؛ اما موفقیت این نقش عمدتا محدود به تلاش برای کمک به موازنه گری، تامین سلاح کشورهای آفریقایی و حل منازعات، کمک های آموزشی محدود و تامین منافع گوناگون خود از جمله منافع سیاسی بوده است. این پژوهش جنبه توصیفی - تحلیلی داشته و گردآوری داده ها برای انجام آن به روش کتابخانه ای صورت گرفته است.

    کلید واژگان: روسیه, قاره آفریقا, قدرت بزرگ, پوتین, سیاست خارجی
    Mehdi Hedayati, Danyal Rezapour *, Sedighe Azin

    Russia is a country with long-standing ties to the African continent, so that Russia's role in the Black Continent can be analyzed in terms of its geopolitical and geoeconomic considerations and the idea of Russia's "glory" derived from the tsarist empire. Russia is now trying to realize the idea of the glory of the tsars and to play the role of a great power on the African scene, given the situation, given the reluctance of the United States to intervene directly in African affairs. This article answers the question of what goals and interests Russia is pursuing in Africa and why Moscow has been active in African countries in recent years to achieve its desired interests? The authors' hypothesis is that Russia seeks to enhance its role as a major power on the African continent; In practice, however, this role is largely limited to efforts to help balance, arms and conflict resolution in African countries, educational assistance, and economic benefits. This research has a descriptive-analytical aspect and data collection has been done to do it by library method.

    Keywords: Russia, Africa, great power, Putin, Foreign Policy
  • مهدی هدایتی شهیدانی*، جواد رمضانپور شلمانی
    فناوری های نوین در دوران پساانقلاب صنعتی قابلیت تغییر موازنه قدرت را داشته اند. هوش مصنوعی از این امر مستثنی نبوده است. این فناوری توانایی آن را دارد که به تمامی حوزه ها از اقتصاد و کسب وکار و خدمات گرفته تا مسایل امنیتی و دفاعی نفوذ کند. بر این اساس هیچ یک از کشورها و قدرت های بزرگ نمی خواهند در این حوزه عقب بمانند. سوال اصلی پژوهش این است که هوش مصنوعی چه تاثیری بر رقابت میان چین و ایالات متحده داشته است؟ براساس یافته ها علی رغم افزایش رقابت و چالش بین پکن و واشینگتن در هوش مصنوعی و فناوری های مرتبط با آن و اعمال تحریم توسط آمریکا علیه چین در حوزه سخت افزاری مرتبط با هوش مصنوعی، اما در حوزه تولید مقالات و تحقیقات علمی بین دانشمندان این دو کشور همکاری قابل توجهی وجود دارد. همچنین پکن توانسته تولید مقالات علمی، ثبت اختراعات مرتبط با هوش مصنوعی و کلان داده ها از ایالات متحده سبقت بگیرد. ایالات متحده نیز در تولید سخت افزار و تراشه ها پیشرو بوده و سعی می کند از این مزیت خود در جهت توقف پیشروی چین استفاده نماید. این مقاله با روش توصیفی-تحلیلی و جمع آوری داده ها به صورت کتابخانه ای و اینترنتی به دنبال فهم تاثیر هوش مصنوعی بر رقابت میان چین و ایالات متحده می باشد.
    کلید واژگان: ایالات متحده, چین, هوش مصنوعی, رقابت قدرت های بزرگ, واقع گرایی
    Mehdi Hedayati Shahidani *, Javad Ramezanpour Shalmani
    New technologies in the post-industrial revolution era have the ability to change the balance of power. Artificial intelligence is no exception. This technology has the ability to penetrate all areas from economy, business and services to security and defense issues. Accordingly, none of the major countries and powers want to be left behind in this field. The main research question is, what effect has artificial intelligence had on the competition between China and the United States? Based on the findings, despite the increased competition and challenge between Beijing and Washington in artificial intelligence and related technologies and the imposition of sanctions by the United States against China in the field of hardware related to artificial intelligence, there is significant cooperation between the scientists of these two countries in the field of producing articles and scientific research. There is. Also, Beijing has been able to overtake the United States in the production of scientific articles, patents related to artificial intelligence and big data. The United States is also a leader in the production of hardware and chips and is trying to use this advantage to stop China's progress. This article is done using descriptive-analytical method.
    Keywords: United States, China, Artificial Intelligence, Great Power Competition, realism
  • مهدی هدایتی شهیدانی*، محمدرضا لارتی
    در پاسخ به چالش ها و معضلات امنیتی در سطوح خارجی (منطقه ای - جهانی)، سیاست های امنیتی کنشگران بر پایه پویش های محیطی طرح ریزی و پیگیری می شود. در مراکز مطالعاتی روسیه، اهداف امنیتی برگرفته از یک محیط شناسی بوده و بر پایه جغرافیای سیاسی اولویت می یابد. ساختارهای حاکم سیاسی، اقتصادی و فرهنگی درک شده در هر محیط از سوی این مراکز، بازتاب شرایط امن نسبت به منافع و خواسته های کرملین می باشد. این پرداخت روسی از امنیت و محیط در غرب آسیا بر اساس تبیین نیاز ها، منافع و پیامدهای هر رفتار و تصمیم دولت روسیه در میان محققان روس شکل گرفته و درنهایت به یک گفتمان امنیتی دست می یابند. این نوشتار با هدف شناخت مبنای استراتژی کلان و دکترین های امنیتی اندیشکده های روسی در رابطه با محیط غرب آسیا، سوال اصلی خود را بدین صورت بیان می دارد: اندیشکده های رسمی و تصمیم ساز روسیه چه نگرش، تبیین، دامنه و عناصری پیرامون مفهوم امنیت در محیط غرب آسیا دارند؟ پژوهش حاضر فرضیه خود را بر اساس تعریف مدلول امنیت از سوی اندیشکده های راهبردی روسیه در سطح منطقه ای و جهانی به ویژه منطقه غرب آسیا، بر پایه زیست تاریخی، جغرافیای وطنی و هویت درک شده توسط روس ها و با هدف چگونگی تعریف و تحقق منافع و اولویت های مادی روسیه قرار داده است. این مقاله در چارچوب نظریه سازه انگاری به تاویل نگاه و فهم روسی از محیط امنیتی در غرب آسیا می پردازد. نوشتار پیش رو برای دستیابی به یافته های قابل اتکا و مورد نظر، با روش توصیفی-تحلیلی و استفاده از منابع کتابخانه ای (مکتوب و الکترونیکی) به انجام رسیده است. در پایان برای نتیجه گیری سریع تر با بهره گیری از تحلیل های مبتنی بر مطالب اندیشکده های روسی، یافته های پژوهش در سه بعد محوری و نه مولفه های اصلی بیان خواهد شد.
    کلید واژگان: اندیشکده, گفتمان امنیتی, روسیه, غرب آسیا, محیط شناسی
    Mehdi Hedayati Shahidani *, Mohammadreza Larti
    In response to security challenges and problems at the external level (regional - global), the security policies of actors are designed and pursued based on regional dynamics. In the study centers of the Russian Federation, security objectives are derived from enviromentology and are prioritized based on political geography. The governing political, economic, and cultural structures perceived in these regions by these centers reflect a secure region in line with the Kremlin's interests and aspirations. This Russian approach to security and the region in West Asia is based on a cost-benefit explanation of every behavior and decision of the Russian government among Russian researchers, and ultimately leads to a security discourse. This article aims to identify the basis of the macro-strategy and security doctrines of Russian think tanks in relation to the West Asian region: What is the attitude, explanation, scope and elements of Russian official and decision-making think tanks about the concept of security in the West Asian environment? The present study bases its hypothesis on the bio-history, national geography and identity defined by Russia's strategic think tanks at the regional and global levels, with the aim of how to define and realize Russia's material interests and priorities, especially in the West Asian region. This article, within the framework of constructivism theory, interprets Russia's view of the security region in West Asia. This article has been done by descriptive-analytical method and using library resources (written and electronic) to achieve reliable and desired findings.
    Keywords: think tank, security discourse, Russia, West Asian, Environmentology
  • مهدی هدایتی شهیدانی*، رسول شریفی

    در ژوییه سال 2013 عبدالفتاح السیسی با یک کودتای نظامی توانست محمد مرسی رییس جمهور وقت مصر را سرنگون کرده و خود قدرت را در دست بگیرد. وی رسانه ها را عامل سقوط حسنی مبارک می دانست و از همین رو بر آن شد تا الگوی جدیدی از رابطه دولت این کشور و ساختار رسانه ای مصر حاکم سازد. از این رو، سوال اصلی این پژوهش آن است که چه الگویی بر روابط رسانه ها و دولت مصر به ریاست عبدالفتاح السیسی حاکم است؟ یافته های مقاله نشان می دهد که رسانه های مصری در دوره ریاست جمهوری عبدالفتاح السیسی تحت کنترل و نظارت شدیدی قرار گرفتند و الگوی جدیدی بر روابط رسانه ها و نظام سیاسی در مصر حاکم شده است. گرچه الگوی جدید مورد حمایت عبدالفتاح السیسی بود، اما سرانجام به دلیل ناکارآمدی، بر تمامی رسانه های مصری تاثیر منفی برجای گذاشت و از هم فروپاشید. این پژوهش با هدف شناخت الگوی حاکم بر روابط رسانه ها و دولت مصر در دوره شش ساله 2013 تا 2019 انجام شده است. برای دستیابی به این هدف، با استفاده از روش تحلیل اسنادی که بر مطالعه هدفمند و نظامند منابع مبتنی است و محور آن جستجوی توصیفی و تفسیری است، روابط رسانه ها با نظام سیاسی به ریاست عبدالفتاح السیسی مورد بررسی قرار گرفته است.

    کلید واژگان: دولت مصر, رسانه ها, تحلیل اسنادی, عبدالفتاح السیسی
    Mehdi Hedayati Shahidani *, Rasoul Sharifi

    In July 2013, Abdel Fattah el-Sisi ousted then-President of Egypt Mohamed Morsi and was able to seize power in a military coup. He blamed the media for the Hosni Mubarak's fall and, accordingly, decided to establish a new model of the relationship between the Egyptian government and the structure of the Egyptian media.  The main question of this research is: what is the pattern of relations between the media and the Egyptian government headed by Abdel Fattah el-Sisi? The findings show that the Egyptian media was closely monitored during the presidency of Abdel Fattah el-Sisi, and a new pattern emerged in the relationship between the media and the political system in Egypt. Although the new pattern was supported by Abdel Fattah el-Sisi, eventually it negatively affected all the Egyptian media and collapsed due to inefficiency. This study aims to identify the pattern governing the relationship between the media and the Egyptian government in the six years from 2013 to 2019. To achieve this goal, using the method of document analysis, which is based on a purposeful and systematic study of sources and focuses on descriptive and interpretive search, the relationship between the media and the political system headed by Abdel Fattah el-Sisi has been examined.

    Keywords: Egyptian Government, media, Documentary Analysis, Abdel Fattah el-Sisi
  • مهدی هدایتی شهیدانی*، رسول شریفی

    در 5 ژوین سال 2017، با انتشار سخنان امیر قطر در تارنمای خبرگزاری الجزیره مبنی بر نقش مثبت ایران در غرب آسیا، مخالفت با تحریم جریان فلسطینی- اخوانی حماس و حزب الله تنش میان قطر و عربستان سعودی شعله ور شد. عدم عقب نشینی قطر از مواضع خود، بحران را تشدید و سرانجام به قطع روابط دیپلماتیک این دو کشور و محاصره قطر از سوی عربستان سعودی منجر گردید. این مقاله، با هدف شناخت سیاست رسانه ای عربستان سعودی در مورد قطر در دوره بحران و محاصره دوحه در سال های 2017 تا 2021 انجام شده است. برای دستیابی به این هدف با استفاده از روش تحلیل محتوای کیفی، سیاست رسانه های عربستان سعودی از سال 2017 تا 2021 بررسی شده است. برای این منظور، محتوای وب سایت های شبکه های العربیه، حساب های توییتری وزیر اطلاع رسانی عربستان و عایض القرنی و العریفی به عنوان داعیه های معروف عربستان سعودی، وب سایت روزنامه های الحیاه و العکاظ به عنوان نمونه آماری در بازه زمانی 2017 تا 2021 بررسی شد. یافته های این پژوهش، نشان می دهد که رسانه های سعودی با تبعیت از سیاست و خط مشی نظام سیاسی محمد بن سلمان و به کارگیری فنون تکنیک های مختلف پروپاگاندا مانند گواهی، دروغ، تکرار و ترور شخصیت، به طور گسترده، ترور شخصیت امیر قطر، توجیه دینی و سیاسی محاصره این کشور و معرفی دوحه به عنوان حامی تروریسم را اتخاذ کرده اند.

    کلید واژگان: عربستان سعودی, قطر, 2021-2017, پروپاگاندا, سیاست رسانه ای, توییتر
    Mehdi Hedayati Shahidani *, Rasul Sharifi

    On June 5, 2017, opposition to the boycott of the Palestinian-Brotherhood Hamas and Hezbollah sparked tensions between Qatar and Saudi Arabia, following the publication of remarks by the Emir of Qatar on Al Jazeera's website about Iran's positive role in the region. Qatar's non-retreat from its positions exacerbated the crisis and eventually led to the severance of diplomatic relations between the two countries and the siege of Qatar by Saudi Arabia. This study aims to understand the media policy of Saudi Arabia regarding Qatar during the crisis and siege (2017-2021). To achieve this goal, Saudi Arabia's media policy from 2017 to 2021 has been studied using the qualitative content analysis method. For this purpose, the content of the websites of Al-Arabiya networks, the Twitter accounts of the Saudi Minister of Information and A'iz Al-Qarni and Al-Arifi as well-known claims of Saudi Arabia, the websites of Al-Hayah and Al-Okaz newspapers were examined as a statistical sample in the period 2017 to 2021. The findings of this study show that the Saudi media, following the policy and policy of Muhammad bin Salman's political system and using various propaganda techniques such as testimony, lies, repetition and assassination, widely assassinated the Emir of Qatar, religious and political justification of the siege. They have adopted the country and the introduction of Doha as a sponsor of terrorism.

    Keywords: Media Policy, propaganda, Muhammad bin Salman, Saudi Arabia, Qatar, Siege
  • مهدی هدایتی شهیدانی*، محمدرضا بابایی
    هدف

    امارات متحده بعد از قیام های عربی به طور فزاینده ای تلاش کرد، نقش موثری را در مناسبات قدرت منطقه ای ایفا کند. این کشور به دلیل موقعیت جغرافیایی و اقتصاد متکی بر تجارت به دنبال بسط نفوذ سیاسی و نظامی در حوزه های مختلف منطقه می باشد. برای مشروعیت بخشی به این اهداف، ابوظبی سیاست همسویی با قدرت های جهانی را در دستور کار خود قرار داد. تا جایی که برای مقابله با رقبای منطقه ای و برون رفت از پیامدهای اقتصادی سیاست های منطقه ای خود، سیاست عادی سازی روابط با اسراییل را در پیش گرفت. بنابراین هدف اصلی مقاله، پاسخ به این پرسش است که عوامل تاثیرگذار در تغییر استراتژی سیاست خارجی امارات متحده عربی بعد از ناآرامی های جهان عرب چه عواملی هستند؟

    روش

    برای نیل به اهداف پژوهش و پاسخ به پرسش مورد نظر، تلاش شده است تا دگرگونی های سیاست خارجی امارات متحده با روش توصیفی -  تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانه ای به آزمون گذاشته شود.

    یافته ها

     انقلاب های عربی و تحولات بعد از آن، زمینه را برای موج جدیدی از دوران گذار سیاسی در منطقه فراهم آورد. امارات متحده به دلیل ساختار سیاسی محافظه کارانه، در مقابل گذار سیاسی در منطقه قرار گرفت. در این برهه زمانی، این کشور سیاست خارجی متفاوتی را از زمان استقلال در پیش گرفت. ناکامی بسیاری از قیام های عربی، منطقه را وارد بحران های جدیدی نمود و این امر، فرصت لازم را برای امارات فراهم کرد تا اهداف سیاسی خود را در منطقه با رویکردی تهاجمی پیگیری کند.  

    نتیجه گیری

     اگرچه امارات متحده، با حمایت از بازماندگان رژیم های سابق و احزاب ملی گرای سکولار، به مقابله با موج اسلام سیاسی بعد از بهار عربی پرداخت و در مقطعی هم تلاش کرد برای نفوذ منطقه ای خود، مسیر مستقلی از هم پیمانانی همچون سعودی ها در پیش بگیرد، اما گزینش سیاست عادی سازی روابط با اسراییل، زمینه ناپایداری گسترده ای را در سیاست خارجی این کشور ایجاد کرده است.

    کلید واژگان: امارات متحده عربی, قیام های عربی, نفوذ منطقه ای, سیاست عادی سازی
    Mehdi Hedayati Shahidani *, Mohammadreza Babaei
    Objective

    After the Arab uprisings, the UAE increasingly sought to play an effective role in regional power relations. Due to its geographical location and trade-based economy, it seeks to expand its political and military influence in various areas of the region. To legitimize these goals, Abu Dhabi put the policy of aligning with world powers on its agenda. To the extent that it pursued a policy of normalizing relations with Israel in order to confront its regional rivals and to overcome the economic consequences of its regional policies. Therefore, the main purpose of this article is to answer the question: what are the factors influencing the change in the foreign policy strategy of the UAE after the unrest in the Arab world?

    Method

    In order to achieve the objectives of the research and answer the question, an attempt has been made to test the changes in the foreign policy of the United Arab Emirates by a descriptive-analytical method and using library resources.

    Findings

    The Arab revolutions and subsequent developments paved the way for a new wave of political transition in the region. The UAE faced a political transition in the region due to its conservative political structure. At this time, the country pursued a different foreign policy since independence. The failure of many Arab uprisings plunged the region into new crises, which provided an opportunity for the UAE to pursue its political goals in the region with an aggressive approach.

    Conclusion

    Although the UAE, with the support of the remnants of former regimes and secular nationalist parties, confronted the wave of post-Arab Spring political Islam and at some point sought an independent path of influence from allies such as the Saudis, the policy choice of the normalization of relations with the Zionist regime has created a context of widespread instability in the country's foreign policy.

    Keywords: UAE, Arab Uprisings, Regional Influence, Normalization Policy. Article Type: Research
  • مهدی هدایتی شهیدانی*، محمدرضا بابایی
    ایتلاف عربی به رهبری عربستان در سال 2015 با هدف شکست اهداف انقلاب یمن وارد کارزار این کشور شد. اما نشانه های برجسته ای از اختلاف میان اعضای اصلی این ایتلاف در صحنه عملیاتی یمن مشاهده شد. مناطق جنوبی یمن به میدان نبرد و رقابت سعودی ها و امارات تبدیل گردید. بر این اساس، پرسش اصلی مقاله آن است که مهمترین عوامل رقابت بین امارات متحده و عربستان سعودی در بحران یمن چیست؟ در پاسخ، این فرضیه مطرح می شود که برداشت متفاوت دو بازیگر از مولفه دشمن مشترک و تردید هردوی آنها نسبت به نتایج موردنظر، از عوامل اصلی رقابت عربستان و امارت در یمن به شمار می روند. این مقاله می کوشد تا در تشریح مولفه های رقابت دو کشور و همچنین اهداف آنها در یمن، با طرح چشم انداز نظری، بحث را با روش توصیفی-تبیینی انجام دهد و به بررسی تاثیر و پیامدهای رقابت میان ریاض و ابوظبی بر آینده سیاسی یمن بپردازد.
    کلید واژگان: ائتلاف عربی, یمن, انصارالله, امارات متحده عربی, عربستان سعودی
    Mehdi Hedayati Shahidani *, Mohammad Reza Babaie
    With the aim of defeating the goals of the Yemeni revolution, the Saudi-led Arabic Coalition entered the Yemeni campaign in 2015. But there were clear signs of disagreement among key members of the coalition on the Yemeni scene. The southern regions of Yemen became competition place of Saudi Arabia and the UAE. Accordingly, the main question of the article is what are the most important factors of competition between the UAE and Saudi Arabia in the Yemeni crisis? The hypothesis is that the two actors' different perceptions of the common enemy component and their skeptical attitude about the desired results are the main factors in the rivalry between Saudi Arabia and UAE in Yemen. This article describes the components of competition between the two countries in Yemen through a descriptive-analytical method, and examines the impact of the competition between Riyadh and Abu Dhabi on the political future of Yemen.
    Keywords: Arab Coalition, Yemen, Ansarullah, UAE, Saudi Arabia
  • حمید درج*، مهدی هدایتی شهیدانی

    در این نوشتار تلاش گردیده تا تاثیر قدرت نرم جمهوری اسلامی ایران در تقویت قدرت و نفوذ شیعیان در ساختار سیاسی عراق مورد توجه و تبیین قرار گیرد. بعد از حمله سال 2003، آمریکا به عراق و سرنگونی رژیم صدام، جمهوری اسلامی، به عنوان کشوری مهم و تاثیرگذار در منطقه سعی داشته است با بهره گیری از منابع قدرت نرم خود، به افزایش حوزه نفوذ و توسعه قلمروی ژیوپلیتیکی خود در عراق جدید مبادرت ورزد. در این میان، با ارتقاء وزن و تثبیت قدرت شیعیان در ساختار و معادلات سیاسی عراق، جمهوری اسلامی ضمن توسعه همگرایی با دولت جدید این کشور، به قدرت و نفوذ بالایی در صحنه عراق به ویژه میان شیعیان این کشور دست یافته است. از این رو، سوال اصلی پژوهش این است که قدرت نرم جمهوری اسلامی ایران در تقویت قدرت شیعیان در ساختار سیاسی عراق(2020-2003) چه تاثیری داشته است؟مفروض نوشتار حاضر این است که از آنجایی که با حمله سال 2003 آمریکا به عراق، صحنه سیاست عراق با افرایش قدرت و نفوذ شیعیان همراه بوده است؛ لذا جمهوری اسلامی با تکیه بر رویکرد و منابع قدرت نرم خود، در تلاش است ضمن تقویت نقش و جایگاه شیعیان در معادلات سیاسی عراق، از خارج شدن فاکتورهای قدرت از دست شیعیان این کشور جلوگیری نماید و در این راستا؛ به توسعه قلمروی نفوذ و توان بازیگری تهران در عرصه سیاست عراق مبادرت ورزد.

    کلید واژگان: ایران, عراق, شیعیان, افکار عمومی, قدرت نرم
    Hamid Dorj *, Mehdi Hedayati Shahidani

    In this article, an attempt is made to pay attention to and explain the effect of the soft power of the Islamic Republic of Iran in strengthening the power and influence of the Shiites in the political structure of Iraq. After the 2003 invasion of Iraq and the overthrow of Saddam's regime, the Islamic Republic, as an important and influential country in the region, has tried to use its soft power sources to increase its sphere of influence and expand its geopolitical territory in the new Iraq. Meanwhile, by increasing the weight and consolidating the power of the Shiites in the political structure and equations of Iraq, the Islamic Republic, while developing convergence with the new government, has achieved high power and influence in Iraq, especially among the Shiites. Therefore, the main question of the research is what effect has the Islamic Republic of Iran had on strengthening the power of the Shiites in the political equations of Iraq (2020-2003)?The premise of this article is that since the 2003 US invasion of Iraq, the Iraqi political scene has been marked by increasing Shiite power and influence; Therefore, based on the discourse of the Islamic Revolution, the Islamic Republic is trying to strengthen the role and position of the Shiites in the political equations of Iraq, to prevent the factors of power from leaving the hands of the Shiites of this country, and in this regard; To develop Tehran's sphere of influence and acting power in the field of Iraqi politics.

    Keywords: Iran, Iraq, Shiites, public opinion, Soft power
  • مهدی هدایتی شهیدانی*، میلاد سلمانزاده، محمدرضا بابایی

    با به قدرت رسیدن دونالد ترامپ به عنوان رییس جمهور آمریکا، بحران افغانستان که از سال 2001 بر سیاست خارجی واشنگتن سایه افکنده است، وارد مرحله جدیدی شد. نکته قابل توجه در این مرحله پذیرش رسمی طالبان به عنوان واقعیتی سیاسی و میدانی در عرصه قدرت در افغانستان است که آمریکا را در مدار رویکرد صلح با طالبان و به دنبال آن پایان دادن به جنگ در افغانستان قرار داده است. هدف اصلی در مقاله حاضر بررسی سیاست خارجی آمریکا در صلح با گروه طالبان است. بر این اساس با بهره گیری از روش توصیفی - تحلیلی و منابع کتابخانه ای، این سوال اصلی را مطرح می کند که سیاست خارجی ترامپ در صلح با گروه طالبان چگونه تبیین می شود و مهم ترین عوامل موثر بر آن چیست؟ یافته های پژوهش نشان می دهد که ترامپ در انعقاد توافق صلح با طالبان از رویکرد نوانزواگرایی بهره برد که نوعی بین الملل گرایی گزینشی است و یک سیاست خارجی منفعت محور را ارایه می دهد. در این چارچوب آمریکا در دوره ترامپ سعی کرد با کمترین هزینه ممکن در افغانستان حضور داشته باشد و بحران در این کشور را مدیریت کند. مهم ترین عوامل موثر بر صلح آمریکا و طالبان نیز در دو سطح تغییرات سیاست های آمریکا و وضعیت میدانی و سیاست های دولت افغانستان قابل بررسی است.

    کلید واژگان: افغانستان, سیاست خارجی آمریکا, انزواگرایی, ترامپ, طالبان
    Mehdi Hedayati Shahidani *, Milad Salmanzadeh, Mohammadreza Baba&#, I

    With the coming to power of Donald Trump as President of the United States, the Afghanistan crisis, which has overshadowed Washington's foreign policy since 2001, entered a new phase. The noteworthy point at this stage is the official acceptance of the Taliban as a political and field reality in the field of power in Afghanistan, which has put the United States in the orbit of a peace approach with the Taliban and subsequently ending the war in Afghanistan. The main purpose of this article is to examine US foreign policy in peace with the Taliban. Based on this, using descriptive-analytical method and library resources, it raises the main question of how Trump's foreign policy in peace with the Taliban is explained and what are the most important factors influencing it? The findings show that Trump used a neo-separatist approach in concluding a peace agreement with the Taliban, which is a selective internationalism that offers a utilitarian foreign policy. In this context, the United States during the Trump era tried to be present in Afghanistan at the lowest possible cost and manage the crisis in this country. The most important factors influencing the peace between the United States and the Taliban can be examined in two levels: changes in US policies and the field situation and policies of the Afghan government.

    Keywords: Afghanistan, US foreign policy, isolationism, Trump, Taliban
  • مهدی هدایتی شهیدانی، دانیال رضاپور*، علی گلستانی، علی اسکندری نسب

    انقلاب اسلامی موجد یک تحول فرهنگی- اجتماعی در جامعه ایران بوده است که در ارتباط و تعامل با دولت ها و ملت های دیگر بر ابزارهای فرهنگی و گفتگو تاکید دارد. آیت الله خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی بر اساس آموزه های اسلام نقش و جایگاه ویژه ای را برای عناصر فرهنگی در عرصه های اجتماعی و سیاسی قایل هستند. ایشان با تاکید بر ارزش های فطری و الهی که در همه انسان ها مشترک است درصدد بیداری و آگاهی مردم و ایجاد وحدت در بین مسلمانان بر اساس ارزش های جهان شمول فرهنگی بوده است. همچنین ج.ا. ایران و البته سیاست خارجی آن به دلیل مشرب داشتن از دو پشتوانه هویتی و فرهنگی غنی، "منبع ایرانی" و "منبع اسلامی"، همواره اصول فرهنگی، هویتی و ایدیولوژیک خاصی مدنظر داشته است. این نگارش پس از بررسی ظرفیت ایجادشده از طریق منابع تمدنی و دینی و دیگر مولفه های فرهنگی برای سیاست خارجی و دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران، به نوع نگاه و جایگاه دیپلماسی فرهنگی در اندیشه آیت الله خامنه ای می پردازد. دغدغه اصلی این نگارش پاسخ به این سوال است که "با توجه به رهنمودهای آیت الله خامنه ای دیپلماسی فرهنگی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران چگونه و با چه معیار، و راه کاری تقویت می شود؟" برای پاسخ این سوال، این مقاله؛ فرضیه زیر را به آزمون می گذارد: "احصاء و فعال سازی مولفه های تمدنی قدرت آفرین در بستر دیپلماسی فرهنگی زمینه ارتقاء عملکرد و تحقق اهداف سیاست خارجی ج. ا. ایران در عصر جهانی شدن است".

    کلید واژگان: دیپلماسی فرهنگی, آیت الله خامنه ای, سیاست گذاری فرهنگی, سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران
    Mehdi Hedayati Shahidani, Danyal Rezapoor *, Ali Golestani, Ali Eskandarinasab

    The Islamic Revolution has created a socio-cultural transformation in Iranian society that emphasizes cultural tools and dialogue in communication and interaction with other governments and nations. Based on the teachings of Islam, Ayatollah Khamenei, the Supreme Leader of the Islamic Revolution, attaches a special role and position to cultural elements in the social and political spheres. By emphasizing the innate and divine values ​​that are common to all human beings, he has sought to awaken and educate the people and create unity among Muslims based on universal cultural values. Also Iran and, of course, its foreign policy have always considered certain cultural, identity and ideological principles due to their combination of two rich identities and cultural backgrounds, "Iranian source" and "Islamic source". This article, after examining the capacity created through civilized and religious sources and other cultural components for the foreign policy and diplomacy of the Islamic Republic of Iran, deals with the type of view and position of cultural diplomacy in Ayatollah Khamenei's thought. The main concern of this article is to answer the question: "What are the criteria for strengthening cultural diplomacy in the foreign policy of the Islamic Republic of Iran according to the instructions Ayatollah Khamenei?" To answer this question, this article; It tests the following hypothesis: "The components of power-creating civilization in the context of cultural diplomacy are the basis for improving the performance and realization of the goals of the foreign policy of the Islamic Republic of Iran in the age of globalization."

    Keywords: Ayatollah Khamenei, cultural policymakers, Cultural diplomacy, Foreign policy of the Islamic Republic of Iran
  • مهدی هدایتی شهیدانی*، امید رحیمی

    اقتصاد بخشی جدایی ناپذیر از مناسبات جمهوری اسلامی ایران و جمهوری قزاقستان طی سال های پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بوده است. در این مدت مناسبات تجاری دو کشور رشد چشمگیری داشته و تعداد قابل توجهی از اسناد حقوقی با هدف تسهیل تعاملات تجاری میان دو کشور به امضا رسیده است. با این حال پس از سال 2000 روند مبادلات تجاری متناسب با روند رشد بازرگانی دو کشور پیش نرفته و شاهد فراز و نشیب هایی در مبادلات تجاری دوجانبه بوده ایم که متاثر از عوامل اقتصاد سیاسی روی داده است. در پاسخ به این شرایط، دو کشور تلاش هایی را برای باثبات سازی مناسبات مبتنی بر سازوکار های سیاسی و اقتصادی صورت داده اند. براین اساس، سوال اصلی مقاله آن است که باتوجه به ناپایداری در روند رشد مبادلات تجاری ایران و قزاقستان در پی بروز چالش های اقتصادی-سیاسی، دو کشور در بازه سال های 2010 تا 2020 از چه الگویی در حوزه اقتصاد سیاسی برای باثبات سازی مناسبات و تعاملات اقتصادی استفاده کرده اند؟ فرضیه نویسندگان آن است که در پاسخ به ناپایداری روند رشد مبادلات تجاری، ایران و قزاقستان از سال 2010 روندهای چندجانبه همگرایی سیاسی را با محوریت اهداف ژیواکونومیک در پیش گرفته اند. در نتیجه این رویکرد، دو کشور در چارچوب های چندجانبه مختلفی از جمله اتحادیه های اقتصادی، بسترهای حقوقی مشترک و طرح های ترانزیتی بین المللی در کنار یکدیگر قرار گرفته اند. یک برونداد این رویکرد نیز که با حضور دو بازیگر کلیدی از جنوب غرب آسیا و آسیای مرکزی روی داده، زمینه سازی برای مشارکت ایران در فرایند «همگرایی اوراسیایی» بوده است.

    کلید واژگان: : ایران, قزاقستان, اقتصاد سیاسی, همگرایی اوراسیایی و میان منطقه گرایی
    Mahdi Hedayatishahidani *, Omid Rahimi

    Economy has been an inseparable part of the Islamic Republic of Iran and Kazakhstan Republic’s relations after the collapse of the Soviet Union. Trade relations between the countries have had an impressive growth and a substantial number of legal documents have been signed in order to facilitate trade relations between two countries. However after 2000 rise and fallhas been witnessed in the bilateral trades due to political economy. Against this background both countries made some attempts to stabilize their relations through political and economic mechanisms. The authors try to find an answer for the following question: Which model of political economy has been used by Iran and Kazakhstan to stabilize the economic relations since 2010 to 2020? They argue that Iran and Kazakhstan have usedmultilateral trends of political integration with the pivotal role of geo-economic objectives. Therefore the two countries have cooperated in different multilateral frameworks including economic unions, common legal platforms and international transit projects. One of the achievements has been paving the ground for Iran’s partnership in Eurasian Integration.

    Keywords: Iran, Kazakhstan, Political Economy, Eurasian Integration, Regionalism
  • دانیال رضاپور، مهدی هدایتی شهیدانی *

    انرژی دارای ارزش و اهمیت بسیار تعیین کننده ای در روابط بین الملل می باشد و وجود آن در هر کشوری می تواند آن کشور را تبدیل به عرصه ای برای رقابت و کشاکش نموده و صف بندی ها و آرایش های سیاسی را حول آن شکل دهد. در راستای دکترین فوق، اتحادیه اروپا به دنبال استفاده حداکثری از انرژی و همکاری با کشورهایی است که دارای منابع انرژی می باشند تا قدرت خود را بازیابد و بیشترین تاثیر را بر سیاست های کشورهای صادرکننده انرژی به ویژه روسیه برجای بگذارد. پژوهش حاضر با استفاده از روش توصیفی و تحلیلی به بررسی علل، زمینه و هم چنین نقش متغیر انرژی در همکاری اتحادیه ی اروپا با آذربایجان از سال 2006 به بعد می پردازد. پرسش اصلی مقاله این گونه مطرح می شود که دالیل اهمیت جمهوری آذربایجان در سیاست انرژی اتحادیه اروپا چیست؟ در پاسخ، این فرضیه مطرح می شود که »استفاده ی سیاسی روسیه از ابزار انرژی به منظور فشار بر اتحادیه اروپا و هم چنین رشد روزافزون نیازهای اتحادیه به واردات منابع انرژی، شرایط را برای افزایش همکاری های اتحادیه اروپا با آذربایجان از طریق کریدورهای بین المللی فراهم آورده و در شرایط تیرگی روابط با روسیه، گسترش مناسبات میان اتحادیه و آذربایجان به تسهیل در روند فشار بر روسیه و افزایش قدرت چانه زنی اتحادیه منجر شده است.

    کلید واژگان: اتحادیه اروپا, آذربایجان, دیپلماسی انرژی, روسیه, کریدور گاز جنوبی
    Danyal Rezapoor, Mehdi Hedayati *

    The geo-economic situation and the amount of oil and gas reserves in the Republic of Azerbaijan, along with Russia's disputes with near abroad from 2006 to 2014, and the disruption of the gas of the European countries, was a factor in pushing the European Union to seek new energy resources to Azerbaijan. The present paper examines the causes, context, and also the role of the energy variable in the European Union's cooperation with Azerbaijan over the past few years. The main question of this article is the question of what place Azerbaijan has in the EU diplomacy of energy? In response, it is hypothesized that "Russia's political use of energy resources to pressure the European Union, as well as the growing need of the Union to import energy resources, will provide conditions for increasing EU cooperation with Azerbaijan through the Southern Gas Corridor has brought And increased union bargaining power. The findings of the study show that the union, in its awareness of the asymmetric dependence on Russian energy and its consequences and security threats, has sought in recent years to reduce these threats by connecting with Azerbaijan and diversifying its energy resources.

    Keywords: (Azerbaijan, energy diplomacy, Russia, Southern gas corridor(SGC
  • مهدی هدایتی شهیدانی *، حسن مناف زاده

    وقوع تحولات در کشورهای عربی خاورمیانه مرحله‌ی نوینی را در سیاست خارجی آمریکا نسبت به تحولات این کشورها به دنبال داشته است.  این تحول عمدتا از تناقضات روشنی برخوردار بوده است. هدف مقاله حاضر بررسی تناقض سیاست خارجی‌آمریکا در قبال تحولات بحرین و سوریه می باشد و به دنبال پاسخگویی به این سوال است که مهم‌ترین دلایل رویکرد متعارض ایالات متحده آمریکا نسبت به تحولات بحرین و سوریه چیست؟ فرضیه مقاله حاکی از آن است علی‌رغم شباهت‌های اولیه موجود درشیوه‌ی اعتراض‌ها و نحوه‌ی عملکر‌د نخبگان حاکم در دو کشور، سیاست خارجی آمریکا در قبال هریک دارای ویژگی و پیچیدگی خاص خود بوده است. پژوهش حاضر با مبنا قراردادن دو شاخه‌ی فکر‌ی موجود در نظریه‌ی جامعه بین‌الملل یعنی کثرت‌گرایی و وحدت‌گرایی و نوع پیشرفته‌ی آن نظریه مسئولیت حمایت به عنوان چارچوب نظر‌ی به این نتیجه رسیده ‌است که سیاست خارجی آمریکا در قبال تحولات بحرین و سوریه براساس ارزش‌های متعارض پیگیری می‌شود. ایالات متحده‌ی آمریکا در حالیکه سیاست خود را در جریان تحولات بحرین به دلیل رابطه امنیتی طولانی‌مدت با این کشور بر پایه‌ی اصل حاکمیت، حفظ وضع موجود و دفاع از اصالت وجود حکومت آل‌خلیفه بنا نهاده است، در سوریه پیگیر سیاست مداخله‌جویانه، حقوق‌بشری، مبارره با تروریسم و در ‌راستای تفویض حکومت به معارضین می‌باشد.

    کلید واژگان: ایالات متحده, سوریه, مسئولیت حمایت, بحرین, تروریسم
    Mehdi Hedayati Shahidani *, Hasan Manafzadeh

    Taking place of transitions in Arabic countries of the Middle Easta have followed new stage in America's foreign policy toward these counties. This transformation mainly been enjoyed clear contradictions. Articl's aim is to review paradox of America's foreign policy about transitions in Bahrain and Syria. Question paper is that the main reasons for the United States of America contrasting approach towards the transitions in Bahrain and Syria? Hypothesis suggests that despite the similarities between manner of protests and behavior of Political elites of the both countries, the foreign policy of America have its own specific characteristics and complexity toward both,This article concludes that America's foreign policy is based on the contrasting values to the events in Bahrain and Syria. While in Bahrain, the United States America has established its policy due to long-term security relationship with that country on the basis of the principle of sovereignty, maintaining the status quo and defend the primacy of the rule of Al Khalifa, But in Syria, America followed a policy of intervention, human rights, the fight against terrorism in order to hand over the government to the rebels.

    Keywords: United States, Syria, Responsibility to Protect, Bahrain, terrorism
  • مهدی هدایتی شهیدانی*، محمدرضا لارتی

    در طرح ریزی دکترین های امنیتی، همواره برای مولفه تهدید نقش ویژه ای در نظر گرفته می شود. اگر تهدید را معادل ترکیبی از احتمال یک رویداد و پیامدهای منفی آن بدانیم، گزاره تهدید در الگوی ذهنی تحلیل گران روسی به مجموعه وضعیت هایی گفته می شود که به نحوی منافع، ارزش ها و اولویت های ملی کوتاه مدت و بلندمدت کشور روسیه را به خطر انداخته، به آنها آسیب زده و یا نابودی آنها را نشانه رفته است. این نوشتار با اولویت دادن به تحولات امنیتی و توجه به تهدیدهای محوری در این محیط، سوال اصلی خود را این گونه مطرح می کند که اندیشکده های دولتی و غیردولتی روسیه چه تعریف، دیدگاه، ابعاد و مولفه هایی پیرامون دو مفهوم تهدید و محیط در آسیای مرکزی و قفقاز دارند؟ فرضیه اصلی مقاله عبارت است از آن که اندیشکده های دولتی و غیردولتی در روسیه بر پایه تجربیات تاریخی، جغرافیای ملی، هویت طبیعی و فرهنگی، منافع و اولویت های مادی خود به تعریف و بسط مفاهیم تهدید و محیط در منطقه آسیای مرکزی و قفقاز پرداخته اند این مقاله در چارچوب نظریه سازه انگاری به تبیین ادراکات روسی از تهدید و تاثیر آن بر مفهوم محیط به ویژه آسیای مرکزی و قفقاز می پردازد. این مقاله با روش توصیفی-تحلیلی و استفاده از منابع کتابخانه ای به انجام رسیده است.

    کلید واژگان: اندیشکده, تهدید, روسیه, محیط شناسی, آسیای مرکزی, قفقاز
    Mehdi Hedayati Shahidani *, MohammadReza Larti

    Threat is defined as an axis role in designing security doctrines. Should threat be considered as a blend of possibility for an event and its negative results, The concept of threat in the mental model of Russian analysts refers to a set of situations that have somehow endangered, harmed, or targeted Russia's short-term and long-term national interests, values, and priorities. In the framework of structural theory, this article explains Russian perceptions of threat and its impact on the concept of environment, especially in Central Asia and the Caucasus. By prioritizing security developments and addressing key threats in this environment, this paper raises the main question of what is the definition, perspective, dimensions and components of Russian governmental and non-governmental think tanks on the two concepts of threat and environment in Central Asia and the Caucasus? The main hypothesis of the article is that governmental and non-governmental think tanks in Russia have defined and developed the concepts of threat and environment in Central Asia and the Caucasus based on their historical experiences, national geography, natural and cultural identity, interests and material priorities. This article has been done by descriptive-analytical method and using library resources (written and electronic).

    Keywords: Think Tank, threat, Regionalology, Russian Federation, Central Asia, Caucasus
  • مهدی هدایتی شهیدانی*، دانیال رضاپور

    جهان عرب پس از تحولات اجتماعی از سال 2011 به بعد شاهد دو پدیده درهم تنیده است: اولین مورد، وخیم تر شدن وضعیت داخلی کشورهایی بوده است که خطر فروپاشی را تجربه کردند همانند لیبی، سوریه و یمن. مورد دوم ظهور بازیگران خشونت آمیز غیردولتی مانند سازمان های جهادی تروریستی، جنگ سالاران، سندیکاهای جرایم سازمان یافته و شبه نظامیان مسلح وابسته به احزاب سیاسی و قبایل. پدیده دوم نتیجه طبیعی مورد اول است. هر دولتی پس از شکست، قادر به انحصار استفاده از زور، کنترل کامل بر قلمرو و تامین امنیت مرزهایش نیست. این شرایط یک خلاء امنیتی و سیاسی ایجاد می کند که محیط مناسبی برای گسترش بازیگران خشونت آمیز غیردولتی محسوب می شود. در حال حاضر در کشورهای عربی، نقش چنین بازیگرانی باعث شده است تا تلاش های صلح آمیز برای دولت ها سخت تر و پیچیده تر شود. این مقاله با هدف تجزیه و تحلیل دلایل بحران دولت ملت در جهان پساعرب، پرسش اصلی مقاله آن است که مهم ترین دلایل شکل گیری و گسترش بازیگران غیردولتی خشونت آمیز در جهان عرب چیست؟ ترکیب پیچیده و چندلایه ای از عوامل اقتصادی، ساختار اجتماعی  مذهبی و عوامل سیاسی و بحران مشروعیت و مداخله مستمر کشورهای بیگانه برای پشتیبانی یا سرکوب گروه های تروریستی، به ناامنی و افزایش منازعات دامن زده است که این عوامل باعث ظهور بازیگران خشونت آمیز غیردولتی در جهان عرب شده است.

    کلید واژگان: بازیگران خشونت آمیز غیردولتی, پسا بهار عربی, دولت- ملت, خاورمیانه, شمال آفریقا
    Mehdi Hedayati Shahidani *, Danyal Rezapoor

    The Arab world has witnessed two intertwined phenomena since the Arab Spring: The first has been the deterioration of the internal situation in countries where many countries such as Libya, Syria and Yemen have experienced the risk of collapse, while many others like Lebanon suffers from internal weakness. The second was the emergence of non-state violent actors (VNSAS), such as terrorist jihadists, warlords, organized crime syndicates and armed militias affiliated with political parties and tribes. The second phenomenon is the natural consequence of the first. When a government fails, it cannot monopolize the use of force, complete control of its territory and secure its borders. These conditions create a security and political vacuum that is a suitable environment for the spread of violent non-state actors.  Currently, in the Arab countries, the role of such actors has made the efforts for peace more difficult and complicated for the government. This article aims to analyze the causes of the state-nation crisis in the post-Arab world, focusing on answering the following fundamental question: What are the reasons for the formation and spread of violent non-state actors in the Arab world? The provisional answer to these questions is that the complex and multilayered combination of economic, socio-religious and political factors and the crisis of legitimacy and the continued intervention of foreign countries to support or suppress terrorist groups have fueled insecurity and increased conflict. Factors have led to the emergence of non-state violent actors in the Arab world.

    Keywords: Nongovernmental Violent Actors, Post-Arab Spring, Government-Nation, Middle East, North Africa
  • مهدی هدایتی شهیدانی*، دانیال رضاپور

    پس از استقلال پاکستان و شکل گیری نظام جمهوری مبتنی بر شریعت اسلام، اوضاع داخلی ناآرام و نظام سیاسی متزلزل در این کشور وجود داشته است. معضل قابل تامل پاکستان، مربوط به ساختار داخلی این کشور و دخالت بیگانگان است. مناقشه های قومی و سرزمینی، بی ثباتی سیاسی، نداشتن توسعه اقتصادی و اجتماعی، تهدیدهای فراملیتی، جرایم سازمان یافته و بالاخره رقابت قدرت های منطقه ای و فرا منطقه ای مهم ترین چالش های امنیتی در پاکستان بوده است. با توجه به شرایط کنونی پاکستان، این نوشتار در صدد پاسخ به این پرسش است که پس از استقلال پاکستان، چه عواملی زمینه های شکل گیری بحران امنیتی در این کشور را ایجاد کرده اند؟ روش پژوهش تحلیلی توصیفی و ابزار گردآوری داده ها نیز کتابخانه ای است. مهم ترین یافته های پژوهش حاکی از این است که در پاکستان ترکیب پیچیده و چندلایه ای از عوامل داخلی و خارجی که تاثیرات تقویت کننده ای بر یکدیگر دارند، باعث شکل گیری بحران امنیتی شده است. در این نوشتار استدلال شده است که پاکستان به سوی یک حکومت چندپاره پیش رفته و مداخله مستمر کشورهای بیگانه برای پشتیبانی یا سرکوب گروه های تروریستی، به ناامنی و افزایش منازعات دامن زده است. نوآوری این پژوهش، تببین تحولات پاکستان از منظر مطالعات امنیتی جهان سوم و رویکرد لیتل است.

    کلید واژگان: پاکستان, رادیکالیسم اسلامی, امنیت جهان سوم, آسیای جنوبی, ایران
    Mehdi Hedayatishahidani *, Danial Rezapour
    Introduction

     Following the changes in the structure of international power, the sphere of influence of the international powers has also changed, and, consequently, new regions of power have been formed in the world. One of the most important new areas is the Southwest Asia. Southwest Asia is, in fact, the intercontinental zone of the three continents of Asia, Europe and Africa, consisting of five geopolitical areas: Central Asia, the Subcontinent, the Caucasus, the Persian Gulf, and the Middle East. In this geopolitical area, due to the South-East Asia and East create linkage to the Middle East and Europe, the neighboring world powers, the Central Asian region and the Caucasus. So that, Pakistan has been referred to in most geopolitical views (Mehrabi & EghtedarNejad, 2014: 200-201). The Islamic Republic of Pakistan became independent in August 1947 after the independence of India. it has not been so calm since its independence. Today it is home to more than 180 million people in Asia's populous countries. Pakistan has always been engaging in long-standing rivalry with India (Ganguly & Kapur, 2010: 10), and in addition to border disputes on the Kashmir issue with deep historical and religious backgrounds, for many other reasons, this country has witnessed much unrest after independence. [The complex social and political environment in Pakistan, the ethnic and tribal nature of its social structure, militarists involvement in political affairs, the interference of foreign powers, and above all the religious conflicts with tribal rivalries with the interference of foreign powers, in particular the United States and Saudi Arabia, have been a good environment for Wahhabism growth (Rashydi & shahghale, 2012: 94)]. Given these reasons, there are many extremist groups that have emerged in Pakistan that threaten not only their security, but also the security of the region and even the world, which Iran is also exposed to. Accordingly, the research question is that after the independence of Pakistan, what factors contributed to a security crisis therein?

      Research methodology

    In the organization of research, firstly, should be addressed to the Third World National Security Theory. And then, the issue of the independence of the developments in this region, or the dependence on the security system of Saudi Arabia, India, Iran and the US will be evaluated in the context of an appropriate categorization with the Southwest Asian School of Security. Finally, the components of this theory on Pakistan and its impact on the political and security environment of the actors involved in the region will be assessed as a conclusion with the explanatory and descriptive method.   

    Discussion

    Pakistan has a multifaceted identity, which has suffering coupled with political instability, the inability of the central government to exercise domestic power, the increasing power of ethnic-religious loyalty, and the plight of civilian identity. Of course, sectarian extremism in this country alone is not due to the internal status of the country, but it can also be caused by regional developments (Sadri Alibaloo et.al. 2014: 10). All of these factors, in particular, the level of illiteracy and weakness of the economic fabric of these areas, have caused violent movements against the central government, which itself is in severe disruption in domestic structures. Therefore, the Pakistani government has little control over the borders of the country, and these instabilities directly threaten the security of the country (Fair & Chalk, 2006: 337). Based on the Third World Security Studies approach, the following factors together have seen internal conflicts in Pakistan that gradually diminished the legitimacy of this government: the social and religious situation, the economic situation and the legitimacy crisis of the government. In such a situation, the security of Pakistan has also declined by reducing political coherence. Hence, if we are to look at the domestic issues of Pakistan in terms of the Little Indicators, we find that the country, through ethnic and religious conflicts, along with the weakening of the central government, has led the nature of the government to a few states in which legitimacy is weakened and there is no legitimate authority and power. Despite government repressions, there are constantly conflicts between different groups with each other and with the central government to expand its influence and power. In the external dimension, Pakistan has experienced countless downsides over the past few decades; a long-standing controversy with three direct military confrontations with India over the region of Jammu and Kashmir, the traditional influence on Afghanistan's development, direct support and Indirect from dozens of radical religious groups in the region, disagreement and cooperation with Iran, strategic partnership with the United States and alignment with arabic countries of the Persian Gulf are among the characteristics of Pakistani foreign policy, which paves the way for the role of the various actors (Ketabi et.al 2016: 10). 

    Conclusion

    Security conditions in Pakistan are affected by instability in many areas, and the potential for conflict in the country is increasing. The impact of transnational threats or transnational challenges, such as radical Islamism, is only part of the equation, and these increase the risk of direct conflict between countries in the region, including with Afghanistan. Non-traditional security challenges impose the greatest risk to regional stability. Hence, the security of South Asian countries is more threatened by domestic actors than threatened by foreign actors. Of course, in some cases, the combination of complex and multi-layered internal and external factors leads to a security crisis, and internal crises such as the weakness of legitimacy, the lack of integration and weakness of the nation state provide the context for political divisions. The South Asian security environment also suggests an asymmetric balance of power in which is evident the intervention of a strong country on weak country in the form of support of strong country from a particular group or activity against it or the desire of a particular group within a weak country to benefit from alliance with a strong country for overcoming rivals. The role of Saudi Arabia, India, Iran, and the United States can be analyzed from this perspective. For America, countering terrorism and the non-expansion of geopolitical influence of China, Russia and Iran is important. On relations between the Islamic Republic of Iran and Pakistan, it is necessary to mention, due to its geographical and its cultural-identity affiliations, has not been taken into account. This is the point that was repeatedly expressed by Iranian foreign policy analysts as a weak point. The most important factors that focusing on ideological interests in the relations between the two countries over the years provide as follows: Mistakes caused by lack of attention to diverse regional capacities, lack of attention to religious differences and lack of expert decision making and lack of use of specialists. These issues undermined the economic and cultural interests. Therefore, for strategic alignment with Pakistan, the Islamic Republic of Iran can adopt a cultural-economic approach to relations with the countries of the region, while avoiding disagreements, cultural commonalities and economic needs of the parties should be taken into account.

    Keywords: Pakistan, Islamic radicalism, third world security, South Asia, Iran
  • مهدی هدایتی شهیدانی*

    پس از جنگ جهانی دوم، ایالات متحده با استفاده ابزاری از پول ملی خود یعنی دلار به دفعات در روندهای بین المللی مداخله داشته است، به طوری که دلار ابزار همیشگی برای اهداف واشنگتن بوده است. بر این اساس پرسش اصلی مقاله آن است که نقش و کارکرد دلار در تحقق اهداف امریکا در نظام سیاسی و اقتصادی بین المللی چیست؟ در پاسخ، فرضیه نویسنده آن است که امریکا با استفاده ابزاری از دلار در نظام بین الملل، در راستای تقویت ایده هژمونی پولی این کشور در سطوح مختلف سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی عمل کرده است. هژمونی پولی به عنوان یک «ابزار اقتصادی و سیاسی» به امریکا این امکان را داده تا عملکرد سیستم پولی بین المللی را در کنترل خود داشته باشد. این مقاله با روش توصیفی- تحلیلی و با استفاده از تحلیل روندهای کلان اقتصاد جهانی، به تبیین جایگاه دلار در تعاملات اقتصاد جهانی، پیامدهای استفاده ابزاری امریکا از این ارز در عرصه نظام بین الملل و واکنش های جهانی درباره آن مانند تلاش روسیه، چین و ایران برای دلارزدایی و پیمان های دو یا چند جانبه مالی پرداخته است. با توجه به سرعت رو به افزایش این گونه واکنش ها می توان سقوط قدرت دلار در آینده را پیش بینی نمود.

    کلید واژگان: امریکا, هژمونی پولی, دلار زدایی, پیمان های مالی, رسانه برون مرزی
نمایش عناوین بیشتر...
سامانه نویسندگان
  • دکتر مهدی هدایتی شهیدانی
    دکتر مهدی هدایتی شهیدانی
    دانشیار علوم سیاسی و روابط بین الملل، دانشگاه گیلان، رشت، ایران
اطلاعات نویسنده(گان) توسط ایشان ثبت و تکمیل شده‌است. برای مشاهده مشخصات و فهرست همه مطالب، صفحه رزومه ایشان را ببینید.
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال