به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

هادی ایمانی راستابی

  • مهنوش کامیاب نیا، هادی ایمانی راستابی*، علیرضا غدیری، محمد راضی جلالی، معصومه عزتی گیوی

    هدف از مطالعه حاضر مقایسه 4 روش ارزیابی درد شامل مقیاس توصیفی ساده (SDS)، مقیاس آنالوگ بصری (VAS)، مقیاس انداز گیری درد مرکب گلاسکو (GCPS-SF) و مقیاس درد دانشگاه ملبورن (UMPS)  برای ارزیابی درد پس از عمل در سگ هایی که تحت عمل جراحی اوواریوهیسترکتومی قرار گرفتند، بود.  بیست و دو سگ نژاد بومی به سه گروه بلوک خط برش (Incisional, n=7)، بلوک صفحه عرضی شکمی (TAP, n=7) و بلوک غلاف مستقیم شکمی (RSB, n=8) تقسیم شدند.  پس از دریافت پیش بیهوشی با آسپرومازین (mg/kg 05/0) و مورفین (mg/kg 5/0)، بیهوشی با پروپوفول القا (mg/kg 4) و نگهداری (mg/kg/min 4/0) شد.  هر سگ به طور تصادفی یکی از روش های بی دردی را دریافت و سپس تحت عمل جراحی قرار گرفت.  بی دردی پس از عمل تا 6 ساعت پس از جراحی با روش های فوق الذکر بررسی شد.  نتایج نشان داد که با روش گلاسکو، امتیاز درد در ساعات 4، 5 و 6 پس از جراحی در بلوک خط برش و RSB بالاتر از زمان صفر بود.  در روش ملبورن در گروه RSB در ساعات 2، 3، 4، 5 و 6 پس از جراحی امتیاز درد بالاتر از زمان صفر بود.  در روش VAS، امتیاز درد در بلوک RSB، در ساعات 4، 5 و 6 پس از جراحی بالاتر از زمان صفر بود.  در روش SDS، امتیاز درد بلوک خطی و RSB در زمان های 3، 4، 5 و 6 پس از جراحی نسبت به زمان صفر بالاتر بود.  نتیجه گیری شد که روش UMPS می تواند درد را زودتر و با حساسیت بیشتری نسبت به سه روش دیگر نشان داد.  برای اثبات نتایج نیاز به مطالعات بیش تر است.

    کلید واژگان: مقیاس اندازه گیری درد مرکب گلاسکو, مقیاس درد دانشگاه ملبورن, مقیاس آنالوگ بصری, مقیاس توصیفی ساده, اوواریوهیسترکتومی
    Mahnush Kamyabnia, Hadi Imani Rastabi *, Alireza Ghadiri, Mohammad Razi Jalali, Masoumeh Ezzati Givi

    This study aimed to compare four pain scales, including simple descriptive scales (SDS), visual analog scale (VAS), the University of Melbourne Pain Scale (UMPS), and the short form of Glasgow Composite Pain Scale (GCPS-SF) to assess postoperative pain in dogs that underwent ovariohysterectomy (OHE). Twenty-two female mixed-breed dogs were allocated into three treatments to receive incisional (n=7), transverse abdominis plane (TAP, n=7), and rectus sheet (RS, n=8) blocks. After premedication with acepromazine (0.05 mg/kg) and morphine (0.5 mg/kg), anesthesia was induced (4 mg/kg) and maintained (0.4 mg/kg/min) with propofol. Each dog randomly received one analgesic method, and then OHE was performed. Postoperative analgesia was evaluated up to 6 hours after the operation with the above-mentioned pain scales. The results showed that with the GCPS-SF, the scores at 4, 5, and 6 hours after surgery in the Incisional and RSB were higher than the baseline. In the UMPS, in the RSB, at 2, 3, 4, 5, and 6 hours after surgery, the pain score was significantly higher than the baseline. With the VAS, the pain score in the RSB was higher than the baseline at 3, 4, 5, and 6 hours after surgery. In the SDS, the Incisional and RS pain scores were higher at 3, 4, 5, and 6 hours after surgery than the baseline values. In conclusion, the UMPS might detect pain earlier and is more sensitive than the other three methods. Further studies should be done to confirm the results.

    Keywords: Glasgow Composite Measuring Pain Scale, University Of Melbourne Pain Scale, Visual Analog Scale, Simple Descriptive Scale, Ovariohysterectomy
  • بهمن مصلی نژاد*، سعد گورانی نژاد، آناهیتا رضایی، سید رضا فاطمی طباطبایی، هادی ایمانی راستابی، سامان سلمانی
    هورمون های استانوزولول و ناندرولون دکانوآت، عمدتا جهت تقویت رشد عضلانی، افزایش وزن بدن، درمان کم خونی و تحریک اشتها، در سگ و اسب کاربرد دارند؛ در عین حال، برخی عوارض جانبی از جمله آتروفی بیضه و کاهش تعداد اسپرماتوزوئید در سگ ها گزارش شده است.  هدف از انجام تحقیق حاضر، ارزیابی تغییرات هیستوپاتولوژی بافت بیضه و اپیدیدیم، در سگ های تحت درمان با استانوزولول و ناندرولون دکانوآت می باشد.  مطالعه حاضر بر روی 16 قلاده سگ نر صورت گرفت.  حیوانات مورد مطالعه، به دو گروه مساوی 8 تایی تقسیم بندی شدند.  سگ های گروه A، به مدت 6 هفته متوالی تحت تجویز داروی استانوزولول با دوز 50 میلی گرم/ به ازاء هر قلاده سگ و به شکل داخل عضلانی قرار گرفتند.  گروه B مشابه گروه A بود، با این تفاوت که به جای استانوزولول، ناندرولون دکانوآت و با دوز 1 میلی گرم/کیلوگرم تزریق گردید.  جهت بررسی عوارض احتمالی بر بیضه ها، یکی از آن ها قبل از تحقیق، از طریق جراحی برداشت شده و بیضه دوم در روزهای 28 (4 قلاده از هر گروه) و 42 (4 قلاده باقی مانده در هر گروه) برداشت شدند.  قبل از قرار گرفتن بیضه ها در فرمالین بافر 10 درصد، کیفیت اسپرم در اپیدیدیم از لحاظ شاخص هایی نظیر تحرک، مورفولوژی و تعداد آن ها در زمان های صفر، 28 و 42 روزگی بررسی شدند.  نتایج نشان داد که اثرات مخربی نظیر هیپرپلازی سلول های لایدیگ بینابینی، واکوئل دار شدن، حضور سلول های چند هسته ای و مراحل مختلف اسپرماتوگونی در بافت بیضه و نیز تخریب سلول های پوشاننده مجرا و کنده شدن مژه های پوشاننده در مخاط اپیدیدیم، به وجود آمد.  این تغییرات، در گروه دریافت کننده استانوزولول، به شکل معنی داری بیش تر از ناندرولون دکانوآت بود. در گروه استانوزولول، بیشتر تغییرات کمی و در گروه ناندرلون دکانوآت، تغییرات کیفی مشهود تر بود.  اگر چه هر دو دارو، دارای عوارض جانبی بر بافت بیضه و اپیدیدیم بودند؛ اما عوارض جانبی استانوزولول، بیش تر از ناندرولون دکانوآت بود؛ لذا پیشنهاد می گردد جهت اهداف درمانی، از ناندرولون دکانوات و با دوز حداقل دارو استفاده شود.
    کلید واژگان: استانوزولول, ناندرولون دکانوآت, هیستوپاتولوژی, بیضه, اپیدیدیم, سگ
    Bahman Mosallanejad *, Saad Gooraninejad, Annahita Rezaie, Seyed Reza Fatemi Tabatabaei, Hadi Imani, Saman Salmani
    Stanozolol and nandrolone decanoate hormones are mainly used in dogs and horses to strengthen muscle growth, increase of body weight, treatment of anemia and stimulation of appetite; nevertheless, some side effects have been reported, including testicular atrophy, and decrease of spermatozoid count in dogs. The aim of the present study is to evaluate the histopathological changes of testicular and epididymal tissues in dogs treated with stanozolol and nandrolone decanoate. The present survey was performed on sixtheen male dogs. The studied animals were divided into two equal groups of eight. Stanozolol was administered to dogs in group A with dosage of 50 mg per dog intramuscularly for 6 continuous weeks. Group B was similar to group A, but instead of stanozolol, nandrolone decanoate was injected with dosage of 1 mg/kg. To evaluate the possible side effects on the testicles, one of them was surgically removed before the investigation and the second testicle was removed on days 28 (four dogs in each group) and 42 (the remaining four of each group). Before the testes were placed in 10% formalin buffer, sperm quality in the epididymis was evaluated for indicators such as motility, morphology and number in times zero, 28 and 42 days. The results showed that destructive effects were obtained such as hyperplasia of interstitial Leydig cells, vacuolation, the presence of multinucleated cells and different stages of spermatogonia in testicular tissue; also, the destruction of duct covering cells and the detachment of cilia in the epididymal epithelium was observed. These changes were significantly greater in the stanozolol group than nandrolone decanoate. The quantitative changes were more pronounced in the stanozolol group and the qualitative changes in the nanderlone decanoate group. Although both drugs had side effects on testicular and epididymal tissues; the side effects of stanozolol were greater than nandrolone decanoate; therefore, it is recommended minimum dose of nandrolone decanate for therapeutic purposes.
    Keywords: Stanozolol, Nandrolone Decanoate, Histopathology, Testes, Epididymis, Dog
  • محمود خان نژاد، مجید کرامت، هادی ایمانی راستابی*، هادی نداف، بهمن مصلی نژاد

    پیشینه:

     پیشنهاد شده است که کاهش دوز با استفاده از تزریق همزمان داروهای دیگر، ممکن است دپرس تنفسی ناشی از کتوفول را بهبود بخشد.

    هدف

    مطالعه حاضر با هدف ارزیابی اثرات افزودن لیدوکایین، فنتانیل یا دکیمدتومیدین بر دوز مورد نیاز و متغیرهای قلبی تنفسی در سگ های تحت بیهوشی تام وریدی (TIVA) با کتوفول طراحی شد.

    روش کار

    در فاز I، دوازده سگ (شش قلاده در هر گروه درمانی) با دو تا از چهار رژیم بیهوشی 1- کتوفول (4 میلی گرم بر کیلوگرم و 3/0 میلی گرم بر کیلوگرم؛ KET)، 2- کتوفول و لیدوکایین (5/1 میلی گرم بر کیلوگرم و 25/0 میلی گرم بر کیلوگرم در دقیقه؛ KLD)، 3- کتوفول و فنتانیل (5 میکروگرم بر کیلوگرم و 1/0 میکروگرم بر کیلوگرم در دقیقه؛ KFN)، و 4- کتوفول و دکسمدتومیدین (2 میکروگرم بر کیلوگرم و 2 میلی گرم بر کیلوگرم در ساعت؛ KDX) با فاصله حداقل یک هفته ای القا و نگهداری شدند. حداقل سرعت وریدی (MIR) کتوفول تعیین شد. در فاز II، 12 سگ دیگر رژیم مشابهی را برای 60 دقیقه با سرعت وریدی تعیین شده کتوفول دریافت نموده و متغیرهای قلبی تنفسی در آن ها اندازه گیری ثبت شد.

    نتایج

    متوسط MIR کتوفول برای KET، KLD، KFN، و KDX به ترتیب 35/0، 23/0، 15/0، و 08/0 میلی گرم بر کیلوگرم در دقیقه تعیین شد. در فاز II، زمان های ریکاوری در گروه KFN و KDX کوتاهتر از KET و KLD بود. ضربان قلب به صورت معنی داری در زمان بیهوشی در گروه های KET و KLD بیشتر و در گروه های KFN و KDX پایین تر از زمان پایه در چند نقطه زمانی تعیین شد. در همه درمان ها، دپرس تنفسی مشاهده گردید.

    نتیجه گیری

    علی رغم کاهش دوز کتوفول، هیچ یک از داروهای مورد استفاده نتوانست دپرس تنفسی ناشی از کتوفول را کاهش دهد.

    کلید واژگان: سگ, بهبودی, دپرس تنفسی, بیهوشی تام وریدی
    M. Khannejad, M. Keramat, H. Imani Rastabi *, H. Naddaf, B. Mosallanejad
    Background

    It has been proposed that dose reduction via co-administration of other agents might ameliorate respiratory depression associated with ketofol.

    Aims

    The present study was designed to evaluate the effects of adding lidocaine, fentanyl, or dexmedetomidine on the required dose and cardiorespiratory variables in dogs undergoing total intravenous anesthesia (TIVA) with ketofol.

    Methods

    In phase I, twelve dogs (six per each treatment) were induced and maintained with two out of four anesthetic regimens of (1) ketofol (4 mg/kg and 0.3 mg/kg/min, respectively; KET), (2) ketofol and lidocaine (1.5 mg/kg and 0.25 mg/kg/min, respectively; KLD), (3) ketofol and fentanyl (5 µg/kg and 0.1 µg/kg/min, respectively; KFN), and (4) ketofol and dexmedetomidine (2 µg/kg and 2 mg/kg/h, respectively; KDX) with at least one-week interval. The minimum infusion rate (MIR) of ketofol was determined. In phase II, the other twelve dogs were given the same anesthetic regimens for 60 min with the determined infusion rate of ketofol, and cardiorespiratory variables were recorded.

    Results

    Mean MIR of ketofol for KET, KLD, KFN, and KDX were 0.35, 0.23, 0.15, and 0.08 mg/kg/min, respectively. In phase II, the times of recovery events were shorter in KFN and KDX than KET and KLD. The heart rate was significantly higher than baseline in KET and KLD, which was also significantly lower than KFN and KDX at several time points. In all treatments, respiratory depression was detected.

    Conclusion

    Despite the decrease in the dose of ketofol, none of the added drugs attenuated respiratory depression caused by this agent.

    Keywords: Canine, Recovery, Respiratory depression, Total intravenous anesthesia
  • رضا آویزه، رضا آذرگون، علیرضا غدیری، مهدی پورمهدی بروجنی، محمد راضی جلالی، هادیایمانی راستابی

    بروز اختلالات همودینامیک در بیماران هیپوولمیک مستند گشته، بنابراین مدیریت زودهنگام هیپوولمی برای کسب نتایج مطلوب ضروری است. گازهای خون که طی نوسانات همودینامیک به سرعت تغییر می یابند، می توانند به عنوان یک رهیافت تشخیصی برای نظارت بر بیماران اورژانسی استفاده شوند. اهداف این مطالعه بررسی اثرات مایع درمانی با محلول های رینگر لاکتات (LR) یا هیدروکسی اتیل استارچ (HES) بر گازهای خون سیاهرگی و سرخرگی و تفاوت بین پارامترهای گاز خون سیاهرگی و سرخرگی به منظور امکان آنالیز گازهای خون سیاهرگی به عنوان جایگزینی برای آنالیز گازهای خون سرخرگی طی احیای سگ های هیپوولمیک بود. pH ، PO2، PCO2 ،HCO - 3 و BE سرخرگی و سیاهرگی در پایان هر یک از مراحل مطالعه به شرح زیر آنالیز شدند 1) ایجاد بیهوشی، 2) خون گیری تا فشار متوسط سرخرگی 40-50 میلی متر جیوه، 3) حفظ سگ ها در وضعیت هیپوولمیک 4) احیا با LR (گروه A) یا HES(گروه B) در چهار مرحله و 5) یک ساعت پس از مرحله نهایی احیاء. هیپوولمی باعث کاهش پارامترهای مورد مطالعه شد، به جز PCO2 سیاهرگی که افزایش معنی داری نشان داد (p<0.05). احیاء با مایع درمانی پارامترهای مورد مطالعه را به مقادیر کنترل برگرداند، اگرچه PCO2 سیاهرگی در گروه A و -HCO3 در گروه B تفاوت معنی داری را نسبت به مقادیر کنترل نشان دادند (0.05>p) ما دریافتیم که -HCO3 ، pH و pCO2 سیاهرگی را می توان به عنوان جایگزین های کمتر تهاجمی و ایمن تر برای پارامترهای سرخرگی مشابه طی پایش احیاء با مایع درمانی در سگ های هیپوولمیک استفاده کرد.

    کلید واژگان: گاز خون سرخرگی, گاز خون سیاهرگی, هیدروکسی اتیل استارچ, رینگر لاکتات
    Reza Avizeh, Reza Azargoun *, Alireza Ghadiri, Mahdi Pourmahdi Borujeni, Mohammad Razi Jalali, Hadi Imani Rastabi

    It has been documented that hemodynamic disturbances occur in hypovolemic patients. Therefore, the early management of hypovolemia is essential to achieve optimal outcomes. Blood gas, which changes rapidly during hemodynamic instability, can be used as a diagnostic approach for monitoring emergency patients. The objective of the current study was to evaluate the results of resuscitation with hydroxyethyl starch (HES) or lactated Ringer's solution (LR) on venous and arterial blood gas. In addition, the difference between venous and arterial blood gas parameters is investigated to assess the possibility of using venous blood gas analysis as a successor for arterial blood gas analysis in the resuscitation of hypovolemic dogs. Venous and arterial pH, PO2, PCO2, HCO3-, and base excess were analyzed at the end of each study stage as follow: 1) Establishment of anesthesia, 2) Blood collection to an arterial mean pressure of 40-50 mm Hg, 3) Maintaining dogs in a hypovolemic state, 4) Resuscitation with LR (group A) or HES (group B) in four steps, and 5) One hour after the final resuscitation step. Hypovolemia decreased the studied parameters, except venous PCO2, which showed a significant increase (p < 0.05). Fluid resuscitation returned the studied parameters to the control values as venous PCO2 in group A and HCO3- in group B showed a significant change in comparison with the control values (p < 0.05). We found that venous pH, HCO3-, and PCO2 can be used as less invasive and safer alternatives to similar arterial parameters to monitor the fluid resuscitation of hypovolemic dogs.

    Keywords: Arterial blood gas, Venous blood gas, Hydroxyethyl starch, Ringer's Lactate
  • علی کرمیان، رضا آویزه*، هادی ایمانی راستابی، محمد راضی جلالی
    فشردن متناوب سینه، هنوز به صورت معمول برای احیای مبتلایان به شوک هموراژیک به کار می رود.  این احتمال وجود دارد که فشردن یک در میان شکم و سینه، خون بیش تری را به حفره ی سینه پمپاژ کند.  بر این اساس در این مطالعه، دو روش احیای قلبی ریوی فشردن متناوب سینه و فشردن یک در میان شکم و سینه در سگ های دچار شوک هموراژیک تجربی مقایسه شدند و تغییرات الکتروکاردیوگرافی به عنوان ابزاری جهت تشخیص و پایش اختلالات هدایتی و ریتمی قلب مورد ارزیابی قرار گرفتند.  به این منظور، با خارج سازی خون از شریان رانی، شوک هموراژیک در 15 قلاده سگ نر بالغ تحت بیهوشی، ایجاد شد و تا از بین رفتن نبض ادامه پیدا کرد.  سگ ها به مدت 20 دقیقه بدون نبض نگه داشته شدند و سپس به سه گروه احیا با رینگرلاکتات، احیا با رینگرلاکتات به همراه فشردن متناوب سینه و احیا با رینگرلاکتات به همراه فشردن یک در میان شکم و سینه تقسیم شدند.  احیا تا زمان بازگشت گردش خون خودبه خودی ادامه پیدا کرد.  نوارهای الکتروکاردیوگرام در زمان های قبل از شروع خونریزی، فقدان نبض، پایان20 دقیقه فقدان نبض و بعد از بازگشت گردش خون خودبه خودی ثبت شدند.  ارتفاع امواج P و QRS، فاصله زمانی QT، تعداد ضربان قلب، زاویه محور الکتریکی قلب و شکل قطعه ST در زمان های مختلف الکتروکاردیوگرام بین گروه ها دارای تفاوت معنی دار بودند؛ ولی در متغیرهای فاصله زمانی امواج P و QRS و فاصله زمانی PR و ریتم قلب، تفاوت معنی داری بین زمان های مختلف ثبت الکتروکاردیوگرام وجود نداشت.  نوع احیا بر تغییرات پارامترها در طول زمان تغییر معنی داری ایجاد نکرد.  در نهایت اثر مخلوط گروه و زمان بر هیچ کدام از متغیرها معنی دار نبود.  بر این اساس به نظر می رسد روش های احیای فشردن متناوب سینه و فشردن یک در میان شکم و سینه متعاقب ایجاد شوک هموراژیک در سگ ها، تاثیر مثبتی بر احیای شوک از جنبه الکتروکاردیوگرافی نداشته باشد.
    کلید واژگان: شوک هموراژیک, احیا, فشردن یک درمیان شکم وسینه, فشردن سینه, سگ
    Ali Karamyan, Reza Avizeh *, Hadi Imani, Mohammad Razi Jalali
    Intermittent chest compression is still routinely used in resuscitation for hemorrhagic shock patients. There is a possibility that by using a different resuscitation method with interposed abdominal compressions, through forcing the blood from abdominal organs into the circulation and increasing intraperitoneal pressure, more blood pumps to heart. Therefore, in this study, chest compression resuscitation and interposed abdominal compressions resuscitation were compared in dogs with induced experimental hemorrhagic shock and electrocardiographic changes evaluated as an important diagnostic and monitoring tool in heart conduction and rhythm disorders. Thus hemorrhagic shock was induced by drawing blood from femoral artery in 15 dogs under anesthesia and continued until pulseless electrical activity achieved. The dogs were kept pulseless for 20 minutes, then were randomized to three treatment groups - fluid resuscitation alone with Ringer's lactate solution, chest compressions with fluid resuscitation, and interposed abdominal compression with fluid resuscitation. Resuscitation was conducted until reaching the point of return of spontaneous circulation. Electrocardiograms were recorded before the induction of hemorrhage, at the time that the pulse was lost, after 20 minutes of pulseless state and at the point of return of spontaneous circulation. Changes in P and QRS waves amplitudes, QT interval, heart rate, and electrical axis and morphology of ST segment was significant in different times within groups. but there were no significant changes in P and QRS durations and PR interval and heart rhythm. There were no significant changes in any parameter with different type of resuscitation method. Finally mixed effect of time and groups were also statistically insignificant in all parameters. In conclusion, it seems that there is no positive impact in electrocardiographic parameters using either of chest compression only or interposed abdominal compression resuscitation methods in dogs with induced hemorrhagic shock.
    Keywords: Hemorrhagic shock, Resuscitation, Interposed abdominal compression, chest compression, dogs
  • هادی ایمانی راستابی، ناصر وصال*
    هدف از مطالعه ی حاضر بررسی اثر میدازولام بر مسمومیت ناشی از لیدوکایین در ماکیان بود.  تعداد 48 قطعه مرغ (Gallus gallus domesticus) تخم گذار نژاد لوهمن در دو گروه (تعداد=24) و چهار زیر گروه (تعداد=6) تقسیم شدند.  مرغ ها در دو گروه I و II انفوزیون لیدوکایین را به ترتیب با سرعت 15 و 25 میلی گرم بر کیلوگرم در دقیقه دریافت کردند.  10 دقیقه قبل از تجویز لیدوکایین، در هر زیر گروه، یکی از درمان های نرمال سالین یا میدازولام با دوز 25/0، 5/0 و 1 میلی گرم بر کیلوگرم در عضله ی سینه ای تزریق شد.  با وقوع علایم مربوط به مسمومیت (تشنج و یا ایست تنفسی) انفوزیون لیدوکایین قطع و کل دوز لیدوکایین تجویز شده محاسبه می شد.  در گروه I، واکنش تشنج در زیر گروه نرمال سالین در دوز 0/13±0/38 میلی گرم بر کیلوگرم و در سه زیرگروه دیگر ایست تنفسی (بدون بروز تشنج)، به ترتیب در دوز های 4/12±1/36، 3/15±9/39 و 1/9±1/37 میلی گرم بر کیلوگرم رخ داد.  همچنین در گروه II، واکنش تشنج در زیر گروه نرمال سالین در دوز 8/4±4/23 میلی گرم بر کیلوگرم و در سه زیرگروه دیگر ایست تنفسی (بدون رخداد تشنج)، به ترتیب در دوز های 8/3±1/31، 8/3±3/31 و 3/5±2/28 میلی گرم بر کیلوگرم مشاهده شد.  پرندگانی که لیدوکایین را با سرعت پایین تری دریافت نموده بودند، واکنش مسمومیت را به صورت معنی داری در دوزهای بالاتری نشان دادند.  بر پایه ی نتایج حاصل از این مطالعه، در انفوزیون وریدی لیدوکایین با سرعت پایین تر، میدازولام مرغ ها را در برابر واکنش تشنج ناشی از مسمومیت با داروی بی حسی لیدوکایین محافظت نمود، اما تاثیری در تغییر آستانه ی مسمومیت نداشت.
    کلید واژگان: میدازولام, لیدوکائین, مسمومیت, ماکیان
    Hadi Imani Rastabi, Nasser Vesal *
    The aim of the present study was to evaluate the effect of midazolam on lidocaine-induced toxicity in chickens. Forty-eight healthy, Lohmann broiler chickens (Gallus gallus domesticus) divided into two groups (n=24) and four subgroups each (n=6). The birds in group I and II received lidocaine with infusion rates of 15 and 25 mg/kg/min, respectively. Ten minutes before lidocaine administration, in each subgroup, one of the treatments of normal saline or midazolam at the dose rate of 0.25, 0.5 and 1.0 mg/kg were injected into the pectoral muscle. With occurrence of the signs related to the toxicity (convulsion and/or respiratory arrest), lidocaine infusion was disrupted and the administered dose of lidocaine was calculated. In group I, convulsion was observed at the dose of 38.0 ± 13.0 mg/kg in the birds received normal saline while in midazolam-treated birds, respiratory arrest without convulsion occurred at the dose of 36.1 ± 12.4, 39.9 ± 15.3, and 37.1 ± 9.1 mg/kg, respectively. In group II, convulsion occurred saline-treated animals at the dose of 23.4 ± 4.8 mg/kg. The birds that received midazolam showed respiratory arrest without convulsion at the dose of 31.1 ± 3.8, 31.3 ± 3.8 and 28.2 ± 5.3 mg/kg, respectively. The birds which received lidocaine at the lower infusion rate showed toxicity signs at the significantly higher doses. Based on the results of the current study, at lower infusion rate, premedication with midazolam protected chickens against convulsion but it had no effect on the threshold of toxicity (respiratory arrest) following administration of high doses of lidocaine.
    Keywords: Midazolam, Lidocaine, Toxicity, chickens
  • بهمن مصلی نژاد*، سعد گورانی نژاد، آناهیتا رضایی، سید رضا فاطمی طباطبایی، هادی ایمانی راستابی، سامان سلمانی
    زمینه

    هورمون های استانوزولول و ناندرولون دکانوآت، بیشتر در سگ ها کاربرد دارند. آنها عمدتا جهت تقویت رشد عضلانی، افزایش وزن بدن، درمان کم خونی و تحریک اشتها تجویز می شوند. یکی از اثرات هورمون ها، افزایش تولید اریتروپویتین و در نتیجه افزایش تعداد گلبول های قرمز خون است.

    هدف

    استفاده طولانی مدت از هورمون ها، ممکن است با عوارض کبدی و کلیوی همراه باشد، بنابراین هدف از انجام تحقیق حاضر، ارزیابی اثرات استانوزولول و ناندرولون دکانوآت بر شاخص های عملکرد کبد و کلیه، تغییرات هماتوکریت و غلظت اریتروپویتین و تستوسترون، در سگ های سالم بود.

    روش کار

    شانزده قلاده سگ به صورت تصادفی، به دو گروه A (استانوزولول) و B (ناندرولون دکانوآت) تقسیم بندی شدند. هر گروه به دو زیرگروه تقسیم شده بود (A1، A2 و B1، B2). در اولین زیرگروه ها (A1 و B1)، بیضه دوم در روز بیست و هشتم و در دومین زیرگروه ها (A2 و B2)، در روز چهل و دوم برداشته شدند. اولین بیضه ها، در زمان صفر برداشته شده بودند. استانوزولول (با دوز 50 میلی گرم/ به ازاء هر سگ) به شکل داخل عضلانی، به تمام سگ های گروه A، یک بار در هفته و برای مدت 6 هفته، تجویز گردید. گروه B مشابه گروه A بود، با این تفاوت که به جای استانوزولول، ناندرولون دکانوآت و با دوز 1 میلی گرم/کیلوگرم، تزریق شده بود. نمونه های خون در روزهای صفر، 3، 14، 28 و 42 جمع آوری شدند.

    نتایج

    غلظت اریتروپویتین و تستوسترون، در هر دو گروه A (05/0 <p) و B (05/0 <p) به صورت معنی داری افزایش پیدا کرده بودند. اثر استانوزولول بر اریتروپویتین (زیرگروه A1) (31/1±35/11 نانوگرم/سی سی)، به شکل معنی داری بیشتر از ناندرولون دکانوآت (زیرگروه B1) (55/0±02/8 نانوگرم/سی سی) بود (05/0 <p)؛ با این وجود، تغییرات در میزان تستوسترون، بین دو گروه A و B معنی دار نبود (05/0<P). آنزیم های کبدی ALP، ALT و AST، به شکل معنی داری در گروه A بیشتر از گروه B، افزایش پیدا کرده بودند (05/0 <p).

    نتیجه گیری: 

    میزان اریتروپویتین و تستوسترون، در هر دو گروه A و B به صورت قابل توجهی، افزایش پیدا کردند، اما استانوزولول، اثر معنی دار بیشتری نسبت به ناندرولون دکانوآت، در افزایش اریتروپویتین داشت، با این وجود، اثرات جانبی بیش تری بر شاخص های کبدی، بر جا گذاشت. توصیه می شود جهت اهداف درمانی، از ناندرولون دکانوات استفاده شود.

    کلید واژگان: سگ, اریتروپویتین, ناندرولون دکانوآت, استانوزولول, تستوسترون
    Bahman Mosallanejad *, Saad Gooraninejad, Annahita Rezaee, Seyyed Reza Fatemi Tabatabaei, Hadi Imani Rastabi, Saman Salmani
    BACKGROUND

    Stanozolol and Nandrolone decanoate are the most commonly used hormones in canine medi-cine. They are mainly administered to strengthen the muscle, gain weight, treatment of anemia and stimulate the appetite. One of the effects of hormones is to enhance the erythropoietin production and eventually an increase in the number of RBCs.

    OBJECTIVES

    Prolonged usage of hormones may be relevant to the liver and renal disorders; therefore, the pre-sent survey was aimed to evaluate the effects of stanozolol and nandrolone decanoate on liver and kidney indices, erythropoietin and testosterone serum concentrations and hematocrit changes in healthy dogs.

    METHODS

    Sixteen dogs were randomly categorized in two groups of A (stanozolol) and B (nandrolone decano-ate). Each group was divided into two subgroups (A1, A2 and B1, B2). The second testicle was removed on day 28 in the first subgroups (A1 and B1), and day 42 in the second subgroups (A2 and B2). The first testicle was removed at time zero. Stanozolol (50 mg per dog) was administered to all dogs of group A as IM once a week for six weeks. Group B was similar to group A with the difference that nandrolone decanoate was injected (1 mg/kg) instead of stanozolol. Blood samples were collected on days 0, 3, 14, 28 and 42.

    RESULTS

    Erythropoietin and testosterone concentrations were virtually increased in both groups A (p <0.05) and B (p <0.05). The effect of stanozolol on erythropoietin (subgroup A1) (11.35±1.31 ng/mL) was significantly higher than nandrolone decanoate (subgroup B1) (8.02±0.55 ng/mL) (p <0.05); nevertheless, the changes in testosterone levels, was not significant between groups A and B (p >0.05). The liver enzymes of ALP, ALT and AST were increased more significantly in group A than group B (p <0.05).

    CONCLUSIONS

    Erythropoietin and testosterone levels were virtually increased in both groups A and B; how-ever, stanozolol had more significant effect than nandrolone decanoate in increment of erythropoietin; nevertheless, it had more side effects on liver indices. It is suggested that nandrolone decanoate to be administered for the thera-peutic goals.

    Keywords: Dog, Erythropoietin, Nandrolone decanoate, Stanozolol, Testosterone
  • بهمن مصلی نژاد*، هادی ایمانی راستابی، علی بنی آدم، فرهاد صاری پور
    مدتومیدین و دکسمدتومیدین، دو داروی جدید آگونیست آلفا-2 هستند که جهت کاربرد در بیهوشی دامپزشکی، در دسترس می باشند.  این داروها، جهت ایجاد اثرات آرام بخشی و پیش بیهوشی در حیوانات خانگی کاربرد دارند.  هدف از انجام مطالعه ی حاضر، ارزیابی اثرات مدتومیدین و دکسمدتومیدین به تنهایی و در ترکیب با آسپرومازین، بر آرام بخشی، عملکرد قلبی عروقی و الکتروکاردیوگرافی در سگ ها بود.  شصت قلاده سگ، به صورت تصادفی به 4 گروه مساوی تقسیم شدند.  سگ ها یکی از درمان های مدتومیدین (µg/kg 10)، دکسمدتومیدین (µg/kg 5)، مدتومیدین (µg/kg 10) همراه با آسپرومازین (mg/kg 05/0) و دکسمدتومیدین (µg/kg 5) همراه با آسپرومازین (mg/kg 05/0) را دریافت نمودند.  میزان آرام بخشی، ضربان قلب، فشار خون سرخرگی غیر تهاجمی، تعداد تنفس، دمای بدن و الکتروکاردیوگرام، تا زمان 20 دقیقه بعد از تجویز، با دقت در سگ ها اندازه گیری شدند.  نمرات آرام بخشی در گروه های مدتومیدین همراه با آسپرومازین و دکسمدتومیدین همراه با آسپرومازین، در دقایق 5 و 20 تزریق، در مقایسه با گروه های مدتومیدین و دکسمدتومیدین به تنهایی، به صورت معنی داری بالاتر بود.  مقایسه ی نمرات آرام بخشی در هر گروه، افزایش معنی دار آن را در طول زمان نشان داد.  مقایسه ی ضربان قلب، در داخل گروه ها، کاهش معنی دار آن را نسبت به زمان پایه نشان داد.  تعداد تنفس در همه ی گروه ها یک روند کاهشی را نشان داد.  ارتفاع موج P، در طول زمان کاهش یافت و فواصل P-R و Q-T در همه ی گروه ها، در طول زمان افزایش یافت.  در تمامی گروه ها، آریتمی سینوسی، بلوک قلبی درجه ی یک و ایست سینوسی، پس از تزریق داروهای آرام بخش، مشاهده شدند.  در قسمت نتیجه گیری، این طور استنباط می شود که اضافه نمودن آسپرومازین به مدتومیدین و دکسمدتومیدین، میزان آرام بخشی را افزایش می دهد.  تعداد ضربان قلب در گروه های دریافت کننده ی مدتومیدین و دکسمدتومیدین کاهش یافت و اضافه نمودن آسپرومازین، این روند کاهشی را تشدید کرد.  همچنین استفاده از ترکیب آسپرومازین با مدتومیدین و دکسمدتومیدین، رخداد بروز آریتمی ها را در سگ کاهش نداد.
    کلید واژگان: آسپرومازین, مدتومیدین, دکسمدتومیدین, عملکرد قلبی عروقی, سگ
    Bahman Mosallanejad *, Hadi Imani, Ali Baniadam, Farhad Saripour
    Medetomidine and dexmedetomidine are the two new alpha-2 agonists available for use in veterinary anesthesia. These drugs are employed for sedation and premedication in small animals. The present study aimed to investigate the effects of medetomidine and dexmedetomidine alone and in combination with acepromazine on sedation, cardiovascular function and electrocardiography in dogs. Sixty dogs were randomly divided into four equal groups. The dogs received one of the treatments of medetomidine (10 μg/kg), dexmedetomidine (5 μg/kg), medetomidine (10 μg/kg) with acepromazine (0.05 mg/kg) and dexmedetomidine (5 μg/kg) with acepromazine (0.05 mg/kg) intramuscularly. Sedation levels, heart rate, non-invasive arterial blood pressure, respiratory rate, body temperature and electrocardiogram were carefully recorded in dogs up to 20 minutes after administration. Sedation scores were significantly higher in groups of medetomidine with acepromazine and dexmedetomidine with acepromazine, at 5 and 20 minutes in comparison to groups of medetomidine and dexmedetomidine alone. Comparison of sedation scores in each group showed a significant increase over time. The comparison of heart rate, within the groups, showed a significant decrease when compared with the baseline value. The respiratory rate showed a decreasing trend in all groups over time. The amplitude of the P wave decreased and the P-R and Q-T intervals increased during the evaluation period in all groups. Sinus arrhythmia, AV-block grade 1, and sinus arrest were seen after the administration of sedative drugs in all groups. In conclusion, it is inferred that the addition of acepromazine to medetomidine and dexmedetomidine increases the sedation level. Heart rate decreased in medetomidine and dexmedetomidine groups and the addition of acepromazine exacerbated this decrease. The combination of acepromazine with medetomidine and dexmedetomidine did not also reduce the occurrence of arrhythmias in the dog.
    Keywords: Acepromazine, Medetomidine, dexmedetomidine, Cardiovascular function, Dog
  • رضا آذرگون، رضا آویزه*، علیرضا غدیری، محمد راضی جلالی، مهدی پورمهدی بروجنی، هادی ایمانی راستابی

    شاخص قلبی، که با تقسیم نمودن برون ده قلب بر سطح بدن به دست می آید، به عنوان پارامتری استاندارد جهت بررسی پرفیوژن بافتی شناخته می شود. هدف مطالعه حاضر، ارزیابی تغییرات شاخص فوق، به عنوان معیاری جدید جهت تخمین زمان خاتمه مایع درمانی در سگ های دچار شوک هیپوولمیک بود. به این منظور 10 قلاده سگ نژاد مخلوط انتخاب و پس از تعیین سطح بدن، برون ده قلب بهوسیله اکوکاردیوگرافی داپلر طی هشت مرحله اندازه گیری شد. پس از القاء بیهوشی و ثبت علایم حیاتی، ارزیابی شاخص قلبی در مرحله کنترل انجام گردید. شوک هیپوولمیک با خون گیری تا رسیدن به فشار خون میانگینسرخرگی بین 40 تا 50 میلی متر جیوه در عرض 30 دقیقه ایجاد و سپس به مدت 30 دقیقه در شرایط هیپوولمی حفظ شد. سپس سگ ها به صورت تصادفی به دو گروه مساوی تقسیم شدند و هر گروه با محلول رینگر لاکتات (20 میلی لیتر بر کیلوگرم) یا هیدروکسی اتیل استارچ 6 درصد (5 میلی لیتر بر کیلوگرم) در چهار بازه زمانی 15 دقیقه ای احیاء شدند. تا یک ساعت پس از آخرین مرحله احیاء، سگ ها مورد پایش قرار گرفته و در پایان هر مرحله ارزیابی شاخص قلبی صورت پذیرفت. مشخص شد که شوک هیپوولمیک موجب کاهش معنی دار شاخص قلبی (1/0±3/2) نسبت به مرحله کنترل (6/0±8/4) گردیده است (05/0>p). همچنین متعاقب احیاء، شاخص قلبی افزایش یافت و در هر دو گروه به مقادیر پیش از شوک بازگشت. بر اساس نتایج مطالعه حاضر، می توان اعلام کرد که ارزیابی اکوکاردیوگرافیک شاخص قلبی، معیاری ایده آل جهت تخمین زمان خاتمه احیاء در سگ های دچار شوک هیپوولمیک می باشد.

    کلید واژگان: شاخص قلبی, شوک هیپوولمیک, سگ
    Reza Azargoun, Reza Avizeh *, Alireza Ghdiri, Mohammad Razi Jalali, MAHDI POURMAHDI BORUJENI, Hadi Imani Rastabi
    Introduction

    Cardiac index is a criterion associated with cardiac output that measures the volume of blood pumped over time to the animal’s body surface area. Cardiac index is considered the reference standard parameter for targeting organ perfusion and oxygen delivery in shock.

    Material and methods

    For this purpose, ten mixed-breed male dogs ranging in age from 1.5 to 3.5 years were selected and after determination of body surface area, cardiac output was measured by Doppler echocardiography in eight stages. After induction of anesthesia and recording of vital signs, cardiac index evaluation was performed in control stage. Hypovolemic shock was induced by blood withdrawal to a mean arterial pressure of 40 to 50 mmHg within 30 minutes and then maintained for additional 30 minutes under hypovolemic condition. The dogs were then randomly divided into two equal groups, each group was resuscitated with Ringer's lactate solution (20 ml/kg) or 6% hydroxyethyl starch (5 ml/kg) over four 15-min intervals.

    Results and discussion

    Hypovolemic shock caused significantly decrease in cardiac index (2.3±0.1) compared to control stage (4.8±0.6) (p < 0.05). Following resuscitation, cardiac index increased and returned to pre-shock values in both groups.

    Conclusion

    According to the findings of the present study, it can be concluded that echocardiographic evaluation of cardiac index is an easy, affordable and reliable method to diagnose hypovolemia and monitor patients' response to fluid therapy.Conflict of interest: None declared.

    Keywords: Cardiac index, Cardiac output, Hypovolemic shock, Dog
  • رضا آذرگون *، رضا آویزه، علیرضا غدیری، هادی ایمانی راستابی، مهدی پورمهدی
    زمینه مطالعه

    پیش بینی قابل اعتماد پاسخ بیمار به مایع درمانی یک مسئله بسیار مهم در مدیریت شوک هموراژیک است.

    هدف

    هدف از این مطالعه، ارزیابی تغییرات اندازه مهره ای قلب (VHS) در مایع درمانی بیماران دچار شوک هموراژیک و امکان استفاده از این روش در تعیین نقطه پایان احیاء است.

    روش کار

    مقادیر VHS با استفاده از روش استاندارد که قبلا منتشر شده بود در نمای جانبی چپ به راست بررسی شد. پس از القای بیهوشی (ارزیابی های مرحله کنترل)، شوک هموراژیک از طریق خونگیری تا رسیدن به فشار متوسط سرخرگی 40 تا 50 میلی متر جیوه طی 30 دقیقه ایجاد و سپس به مدت 30 دقیقه در شرایط هیپوولمی (مراحل دوم و سوم ارزیابی) حفظ گردید. سپس سگ ها به صورت تصادفی به دو گروه تقسیم شدند و در چهار بازه زمانی متوالی 15 دقیقه ای محلول رینگر لاکتات با دوز 20 میلی لیتر/کیلوگرم یا هیدروکسی اتیل استارچ با دوز 5 میلی لیتر/کیلوگرم را دریافت کردند (ارزیابی های مرحله چهارم). یک ساعت پس از آخرین مرحله احیاء، ارزیابی نهایی رادیوگرافی انجام شد.

    نتایج

    شوک هموراژیک موجب کاهش معنی دار میزان VHS به میانگین 7/7 مهره گردید (05/0>P). پس از احیاء، VHS افزایش یافت و در هر دو گروه به مقادیر پیش از شوک بازگشت.


    نتیجه گیری نهایی:

    این مطالعه نشان داد که ارزیابی VHS اختصاصی هر نژاد می تواند یک روش مفید در پایش پاسخ بیماران به مایع درمانی و تعیین نقطه پایان احیاء در سگ های دچار شوک هموراژیک باشد.

    کلید واژگان: سگ, شوک هموراژیک, هیدروکسی اتیل استارچ, رینگر لاکتات, اندازه مهره ای قلب
    Reza Azargoun *, Reza Avizeh, Alireza Ghadiri, Hadi Imani Rastabi, Mahdi Pourmahdi
    BACKGROUND

    GReliable prediction of patient response to fluid resuscitation is a crucial issue in the management of hemorrhagic shock.

    OBJECTIVES

    This study was designed to investigate vertebral heart score (VHS) variation in fluid resuscitation of hemorrhagic shock patients and the feasibility of this method in determining resuscitation endpoint. 

    METHODS

    VHS values were assessed using previously published standard method in left to right lateral view. After induction of anesthesia (control assessments), hemorrhagic shock was induced by blood withdrawal to a mean arterial pressure of 40 to 50 mmHg within 30 minutes and then maintained in hypovolemic situation for an additional 30 minutes (second and third stages of assessments). Afterward, the dogs were randomly assigned to two groups which received 20 ml/kg lactated Ringer’s solution or 5 ml/kg Hydroxyethyl starch, in four consecutive 15 minute intervals (fourth stage of assessments). One hour after the last resuscitation step, final radiographic assessments were performed. 

    RESUTLS

    Hemorrhagic shock caused significant decrease in VHS values to a mean of 7.7 vertebrae (P<0.05). Following the fluid resuscitation VHS increased and returned to pre-shock values in both groups.

    CONCLUSIONS

    This study confirms that the breed-specific VHS assessment can be a useful method in monitoring of patient’s response to fluid therapy and determination of resuscitation endpoint in dogs with hemorrhagic shock.

    Keywords: Dog, hemorrhagic shock, hydroxyethyl starch, lactated Ringer, vertebral heart score
  • رضا آذرگون، رضا آویزه*، علیرضا غدیری، هادی ایمانی راستابی، مهدی پورمهدی بروجنی، محمد راضی جلالی
    شوک هموراژیک به عنوان یکی از علل مرگ ناشی از آسیب ایسکمیک اعضای مختلف در سگ می باشد.  هدف از انجام این مطالعه، مقایسه ی پارامترهای پرفیوژن بافتی و الکتروکاردیوگرافی سگ های مبتلا به شوک هموراژیک تجربی، قبل و پس از احیاء با محلول های رینگر لاکتات و هیدروکسی اتیل استارچ 6 درصد بود.  بدین منظور پارامترهای پرفیوژن بافتی شامل رنگ مخاط لثه، زمان پر شدن مجدد مویرگی، کیفیت نبض محیطی، دمای اندام های انتهایی، غلظت لاکتات سرم، تعداد ضربان قلب، میانگین فشار خون سرخرگی، برون ده ادرار به علاوه الکتروکاردیوگرام ده قلاده سگ نر بالغ سالم از نژاد مخلوط پس از بیهوشی ارزیابی گردید (مرحله کنترل).  دومین مرحله ارزیابی، پس از خون گیری تا حدود 60 درصد حجم خون و رسیدن به فشار میانگین سرخرگی 40 تا 50 میلی متر جیوه صورت گرفت.  پس از 30 دقیقه نگهداری حیوانات در شرایط تثبیت شوک هموراژیک، سومین ارزیابی انجام شد.  سگ ها به صورت تصادفی به دو گروه مساوی تقسیم شدند که محلول رینگر لاکتات یا هیدروکسی اتیل استارچ 6 درصد را به ترتیب با دوز 20 و 5 میلی لیتر به ازای هر کیلوگرم وزن بدن در 4 بازه ی زمانی 15 دقیقه ای دریافت نمودند (مراحل چهارم تا هفتم ارزیابی).  تا یک ساعت پس از آخرین مرحله ی احیاء سگ ها تحت نظر قرار گرفته و در پایان این زمان هشتمین مرحله ی ارزیابی صورت پذیرفت.  زمان بر تعداد ضربان قلب، فشار خون میانگین سرخرگی، درجه ی حرارت نواحی انتهایی بدن، برون ده ادرار، غلظت لاکتات خون، ارتفاع موج R و فاصله ی زمانی امواج Q-T، تاثیر معنی داری داشت در حالی که نوع سرم بر غلظت لاکتات خون، برون ده ادرار و ارتفاع موج P دارای تاثیر معنی داری نبود.  نتایج این بررسی نشان داد که استفاده از دو محلول رینگر لاکتات و هیدروکسی اتیل استارچ جهت احیای بیماران دچار شوک هموراژیک، در کوتاه مدت تاثیر قابل اهمیتی بر پارامترهای پرفیوژن و الکتروکاردیوگرام ندارد.
    کلید واژگان: شوک هموراژیک, هیدروکسی اتیل استارچ, پرفیوژن بافتی, الکتروکاردیوگرام, سگ
    Reza Azargoun, Reza Avizeh *, Alireza Ghadiri, Hadi Imani Rastabi, Mahdi Pourmahdi Brujeni, Mohammad Razi Jalali
    Hemorrhagic shock remains one of the leading causes of death following multiple organ ischemic injuries in dogs. The aim of this study was to compare tissue perfusion and electrocardiographic parameters in experimentally induced acute hemorrhagic shock in dogs before and after resuscitation with the lactated ringer and hydroxyethyl starch 6% solutions. The parameters of tissue perfusion included the gingival mucosal color, CRT, peripheral pulse quality, appendage temperature, serum lactate concentration, heart rate, mean arterial blood pressure and urine output plus ECG were evaluated in ten male adult healthy mongrel dogs which instrumented, and anesthetized (control measurement). Hemorrhage was performed with removal of up to 60% of blood volume to keep MAP between 40 and 50 mm Hg (second set of measurements). After a 30- minute stabilization period in hemorrhagic shock condition, the third set of measurements was performed. The dogs were randomly assigned to two study groups which received lactated ringer or hydroxyethyl starch solutions, 20 or 5 ml/kg respectively in four consecutive 15 –min periods (fourth to seventh measurements). One hour after the last resuscitation stage, the dogs were monitored and at the end of this time, an eighth evaluation step was carried out. Time induced a significant effect on heart rate, mean arterial blood pressure, appendage temperature, urine output, serum lactate concentration, R wave amplitude and Q-T interval. While solution type had a significant effect on serum lactate concentration, urine output and P wave amplitude. The results of this study showed that each of lactated ringer and hydroxyethyl starch solutions, has no significant effect in the short term on tissue perfusion and electrocardiogram parameters in hemorrhagic shock resuscitated dogs.
    Keywords: Hemorrhagic shock, Hydroxyethyl Starch, Tissue perfusion, Electrocardiogram, Dog
  • رضا آذرگون، رضا آویزه *، علیرضا غدیری، هادی ایمانی راستابی، مهدی پورمهدی بروجنی، محمد راضی جلالی

    این مطالعه به منظور بررسی میزان تروپونین قلبی I به عنوان نقطه پایان احیاء، همراه با اکسیژن رسانی و مصرف اکسیژن طی احیاء سگ های دچار شوک هموراژیک تجربی با استفاده از محلول رینگر لاکتات یا هیدروکسی اتیل استارچ شش درصد انجام گردید. پس از القای بیهوشی (اندازه گیری های مرحله کنترل)، شوک هموراژیک به وسیله خونگیری سریع تا رسیدن به فشار متوسط سرخرگی 40 تا 50 میلی متر جیوه در عرض 30 دقیقه ایجاد و سپس به مدت 30 دقیقه در شرایط هیپوولمی حفظ شد (مراحل دوم و سوم اندازه گیری). پس از آن، سگ ها به طور تصادفی به دو گروه تقسیم شدند که محلول رینگر لاکتات را با دوز 20 میلی لیتر به ازای هر کیلوگرم وزن بدن یا محلول هیدروکسی اتیل استارچ را با دوز 5 میلی لیتر به ازای هر کیلوگرم وزن بدن در چهار دوره متوالی 15 دقیقه ای دریافت کردند (مرحله چهارم اندازه گیری). یک ساعت پس از آخرین مرحله احیاء، اندازه گیری های نهایی انجام شد. شوک هموراژیک باعث افزایش مشخص میزان تروپونین قلبی I و کاهش اکسیژن رسانی و مصرف اکسیژن شد (0/05 > p). پس از احیاء، کاهش معنی دار سطوح تروپونین قلبی I و اکسیژن مصرفی و افزایش معنی دار سطح اکسیژن رسانی (0/05 > p)، بدون تفاوت معنی داری بین دو گروه مشاهده شد(0/05 < p). نتایج این مطالعه نشان داد که تروپونین قلبی I می تواند برای نظارت بهتر حین مایع درمانی در شوک هموراژیک، به عنوان یک نقطه پایانی جدید احیاء ارزیابی شود.

    کلید واژگان: شوک هموراژیک, تروپونین قلبی I, سگ
    Mohammad Razi Jalali, Alireza Ghadiri, Reza Azargoun, Hadi Imani Rastabi, Mahdi Pourmahdi Boroujeni, Reza Avizeh*

    This study sought to assess the levels of cardiac troponin I, as a resuscitation end point, along with oxygen delivery (DO2) and oxygen consumption (VO2) during resuscitation of dogs with experimental hemorrhagic shock using lactated Ringer’s solution or 6% hydroxyethyl starch. After induction of anesthesia (control measurements), hemorrhagic shock was induced by rapid removal of blood to achieve a mean arterial pressure (MAP) of 40 to 50 mmHg within 30 minutes and then maintained in hypovolemic situation for additional 30 minutes (second and third stages of measurements). Afterward, the dogs were randomly assigned to two groups which received 20 ml/kg lactated Ringer’s solution or 5 ml/kg Hydroxyethyl starch, in four consecutive 15 minutes intervals (forth stage of measurements). One hour after the last resuscitation step, final measurements were performed. Hemorrhagic shock caused marked elevation in the levels of cTnI and reduction in DO2 and VO2 (p < 0.05). Following resuscitation, a significant reduction was observed in the levels of cTnI and VO2 but a significant elevation was seen in DO2 levels (p < 0.05), without significant differences between the groups (p > 0.05). The results of this study proved that cTnI can be evaluated for better monitoring during fluid therapy in hemorrhagic shock, as a novel resuscitation end point.

    Keywords: Cardiac troponin I, Dog, Hemorrhagic shock
  • سعد گورانی نژاد، هادی نداف، عباس حسنی، هادی ایمانی راستابی
    هدف از مطالعه حاضر تعیین اثر اضافه نمودن دگزامتازون یا اپی نفرین به لیدوکائین بر شاخص های بی حسی و متغیرهای قلبی تنفسی به دنبال بی حسی اپیدورال خلفی در گاو بود. بیست راس گاو شیری به صورت تصادفی تقسیم شدند تا یکی از درمان های لیدوکائین (LID، 2/0 میلی گرم بر کیلوگرم) ، دگزامتازون (DEX، 8 میلی گرم) ، لیدوکائین-دگزامتازون (LIDEX، به ترتیب 2/0 میلی گرم بر کیلوگرم و 8 میلی گرم) و لیدوکائین-اپی نفرین (LIDEP، به ترتیب 2/0 میلی گرم بر کیلوگرم و 5 میکروگرم بر میلی لیتر) را به صورت اپیدورال دریافت کنند. حجم نهایی تمام تزریقات برابر با 018/0 میلی لیتر بر کیلوگرم تنظیم و 10 میلی لیتر به عنوان حجم نهایی در نظر گرفته شد. زمان شروع و طول دوره بی حسی و ضربان قلب، تعداد تنفس و دمای مقعدی ثبت گردیدند. هیچ اثر بی حسی موضعی در گروه DEX مشاهده نشد. زمان شروع بی حسی بین سه گروه LID، LIDEX و LIDEP تفاوت معنی داری را نشان نداد. طول دوره بی حسی به صورت معنی داری در گروه LIDEX (8/25 ± 4/152 دقیقه) در مقایسه با LID (5/11 ± 0/116 دقیقه) معنی دار بود. با این که طول دوره بی حسی در گروه LIDEP (0/10 ± 7/137 دقیقه) در مقایسه با گروه LID طولانی تر بود، ولی این تفاوت معنی دار نبود. تفاوت معنی داری در زمان شروع و طول دوره بی حسی بین گروه LIDEX و LIDEP نبود. ضربان قلب، تعداد تنفس و دمای مقعدی تفاوت معنی داری را در طول زمان نشان ندادند. عدم تعادل ملایم و گذرا در سه گروه دریافت کننده محلول بی حسی حاوی لیدوکائین مشاهده شد. نتیجه گیری شد که اضافه نمودن دگزامتازون به لیدوکائین بدون تغییر در زمان شروع، بی حسی طولانی تری را نسبت به لیدوکائین تنها در بی حسی اپیدورال خلفی در گاو ایجاد می نماید.
    کلید واژگان: گاو, دگزامتازون, اپیدورال, اپی نفرین, لیدوکائین
    H. Imani Rastabi , S. Guraninejad, H. Naddaf, A. Hasani
    The aim of the present study was to determine whether the addition of dexamethasone or epinephrine to lidocaine altered the characteristics of anesthesia and cardiorespiratory variables following caudal epidural application in cows. Twenty adult dairy cows were randomly assigned to receive one of the treatments of lidocaine (LID, 0.2 mg/kg), dexamethasone (DEX, 8 mg), lidocaine-dexamethasone (LIDEX; 0.2 mg/kg and 8 mg, respectively) and lidocaine-epinephrine (LIDEP; 0.2 mg/kg and 5 µg/ml, respectively) by epidural injection with the final volume of 0.018 ml/kg and 10 ml of solution as the upper limit. The time to the onset and duration of anesthesia as well as heart rate (HR), respiratory rate (fR) and rectal temperature (RT) were recorded. No local anesthetic effects were observed in DEX. The onset of anesthesia did not show significant differences among LID, LIDEX and LIDEP. The duration of anesthesia was significantly longer in LIDEX (152.4 ± 25.8 min) as compared to LID (116.0 ± 11.5 min). Although the duration of anesthesia in LIDEP (137.7 ± 10.0 min) was longer in comparison to LID, the difference was not statistically significant. There was no significant difference regarding the onset and duration of anesthesia between LIDEX and LIDEP. HR, fR and RT did not show significant changes over time. Mild transient ataxia was observed in groups that received lidocaine-containing solutions. In conclusion, addition of dexamethasone to lidocaine, without altering the time to onset, produced more prolonged anesthesia than that of lidocaine alone following caudal epidural application in cows.
    Keywords: Cow, Dexamethasone, Epidural, Epinephrine, Lidocaine
  • هادی ایمانی راستابی*، رضا آویزه، نرگس کاووسی، سروش سابیزا
    زمینه مطالعه
    نشان داده شده است که متیل فنیدات (MPH) می تواند موجب خارج شدن از بیهوشی عمومی گردد.
    هدف
    هدف از مطالعه حاضر ارزیابی اثر MPH بر ریکاوری از بیهوشی با پروپوفول و کتامین در سگ است.
    روش کار
    شش قلاده سگ سالم نر بالغ نژاد مخلوط (با میانگین وزنی kg 9/3±9/21) به صورت مطالعه متقاطع تصادفی مورد استفاده قرار گرفتند. سی دقیقه پس از پیش بیهوشی با آسپرومازین (1mg/kg/0، داخل عضلانی)، بیهوشی با یکی از دو داروی پروپوفول یا کتامین (به ترتیبmg/kg 8 و 15) داخل وریدی القا شد. شش دقیقه پس از القای بیهوشی، سگ ها یکی از دو درمان داخل وریدی نرمال سالین یا متیل فنیدات (mg/kg 1) را دریافت نمودند (پروپوفول-سالین: PS، پروپوفول-MPH: PM، کتامین-سالین: KS، کتامین-MPH: KM). هر یک از سگ ها چهار مرتبه و به فاصله حداقل یک هفته بیهوش شدند.
    نتایج
    تفاوت معنی داری در زمان رخدادهای متوالی دوره ریکاوری بین گروه PS و PM و همچنین KS و KM مشاهده نشد (05/0p). تعداد تنفس در حیوانات دریافت کننده سMPH نسبت به دریافت کننده نرمال سالین، ثبات بیشتری را نشان داد.
    نتیجه گیری نهایی: در پایان نتیجه گیری شد که MPH با دوز mg/kg 1 نمی تواند زمان ریکاوری را در حیواناتی که داروی آسپرومازین به عنوان پیش بیهوشی دریافت نمودند و با یکی از دو داروی پروپوفول یا کتامین بیهوش شدند، کاهش دهد. استفاده از دوزهای پایین تر MPH و یک داروی پیش بیهوشی دیگر در مطالعات آینده توصیه می شود.
    کلید واژگان: بیهوشی, خارجسازی, کتامین, متیل فنیدات, پروپوفول
    Hadi Imani Rastabi *, Reza Avizeh, Narges Kavosi, Soroush Sabiza
    Background
    Methylphenidate (MPH) has been used to induce emergence from general anesthesia.
    Objectives
    The objective of the present study was to evaluate the effect of MPH on recovery from propofol and ketamine anesthesia in dogs.
    Methods
    Six healthy male mix-breed dogs weighing 21.9 ± 3.9 kg were used in a randomized crossover design. Thirty minutes after premedication with acepromazine (0.1 mg/kg; IM), anesthesia was induced with either IV propofol or ketamine (8 and 15 mg/kg, respectively). Dogs, six minutes after induction, received either IV normal saline or methylphenidate (1 mg/kg) (propofol-saline; propofol-methylphenidate; ketamine-saline; ketamine-methylphenidate). Each dog was anesthetized four times randomly with at least one week interval.
    Results
    No significant differences were observed between propofol-saline and propofol-methylphenidate as well as between ketamine-saline and ketamine-methylphenidate in the times needed for various chronological sequences of recovery (p>0.05). Recovery in the dogs that received methylphenidate was eventful and associated with some adverse effects. Heart rate showed a decrease in propofol-methylphenidate group compared to the base (p
    Conclusions
    It was concluded that methylphenidate at 1 mg/kg could not shorten recovery time in the dogs premedicated with acepromazine and anesthetized with either propofol or ketamine. Testing lower doses of methylphenidate and using a different premedication agent are recommended for future studies.
    Keywords: anesthesia, emergence, ketamine, methylphenidate, propofol
  • هادی ایمانی راستابی*، نرگس کاووسی، شهرزاد شعبانی
    هدف از مطالعه حاضر ارزیابی بی حسی اپیدورال با لیدوکائین، لیدوکائین-وراپامیل و وراپامیل در گوساله گاومیش است. تعداد 16 راس گوساله گاومیش از هر دو جنس با سن 7-5 ماه و وزن 90-60 کیلوگرم به سه گروه تقسیم شده و یکی از سه درمان لیدوکائین (mg/kg 0/2، تعداد=6، LID)، لیدوکائین- وراپامیل (mg/kg 0/2- mg 2/5، تعداد=6، LID-VER) و وراپامیل (mg 2/5، تعداد=4، VER) را به صورت اپیدورال دریافت نمودند. زمان شروع و طول دوره فلجی دم و بی حسی پرینه و همچنین تغییرات ضربان قلب، تعداد تنفس و درجه حرارت مقعدی ثبت شد. زمان شروع فلجی دم در گروه LID به صورت معنی داری کمتر از گروه LID-VER و VER بود (0/05>p). زمان شروع بی حسی پرینه تفاوت معنی داری را بین گروه های مورد مطالعه نشان نداد (0/05≤p). همچنین طول دوره فلجی دم و بی حسی پرینه تفاوت معنی داری را بین سه گروه نشان ندادند (0/05≤p). بی حسی کامل ناحیه پرینه در 66% گوساله های گروه LID و LID-VER دیده شد، در صورتی که این عدد برای گروه VER، 25% بود. ضربان قلب در گروه های LID-VER و VER کاهش معنی داری را درچندین نقطه زمانی پس از تزریق دارو نسبت به زمان پایه نشان داد (0/05>p). تعداد تنفس و درجه حرارت مقعدی در سه گروه مورد مطالعه تفاوت معنی داری را با زمان پایه نداشتند (0/05≤p). بر پایه نتایج حاصل از این مطالعه، وراپامیل به تنهایی و در ترکیب با لیدوکائین مزیتی نسبت به لیدوکائین تنها، متعاقب تجویز در فضای اپیدورال در گوساله های گاومیش، نداشت. همچنین تجویز اپیدورال وراپامیل، ضربان قلب را در گوساله های گاومیش کاهش داد.
    کلید واژگان: بی حسی اپیدورال خلفی, لیدوکائین, وراپامیل, گوساله گاومیش
    Hadi Imani Rastabi *
    The objective of the present study is to evaluate epidural application of lidocaine, lidocaine-verapamil and verapamil in buffalo calves. Sixteen buffalo calves of both sexes with 5-7 months age and 60-90 kg weight were assigned in three groups and received one of the three treatments of lidocaine (0.2 mg/kg, n=6, LID), lidocaine-verapamil (0.2 mg/kg – 2.5 mg, n=6, LID-VER) and verapamil (2.5 mg, n=4, VER). Onset and duration of tail paralysis and perineal anti-nociception as well as changes in heart rate, respiratory rate and rectal temperature were recorded. The onset of tail paralysis in LID was significantly shorter than that of LID-VER and VER (p
    Keywords: Caudal epidural anesthesia, Lidocaine, Verapamil, Buffalo calves
  • هادی نداف*، عبدالواحد معربی، صالح اسماعیل زاده، هادی ایمانی راستابی، امیر حسین مودتی
    ضد التهاب های غیراستروئیدی و اپیوئید ها از دسته داروهایی هستند که به صورت وسیع جهت مدیریت درد پیرامون جراحی های ارتوپدی در انسان و دام مورد استفاده قرار گرفته اند. هدف از این مطالعه بررسی و مقایسه اثر دو داروی متامیزول و ترامادول بر روند ترمیم نقیصه ی استخوانی، در استخوان درشت نی خرگوش بوده است. در این مطالعه 30 سر خرگوش نر نیوزیلندی در دو گروه در نظر گرفته شد. یک نقیصه گرد با قطر 5 میلی متر در سطح داخلی ناحیه متافیز استخوان درشت نی پای راست هر خرگوش ایجاد شد. در یک گروه متامیزول با دوز mg/kg 5 و در گروه دیگر ترامادول با دوز mg/kg 4 در یک دوره درمانی 5 روزه هر 12 ساعت و در ادامه در یک دوره 3 روزه هر 24 ساعت تجویز زیر جلدی شد. ارزیابی ترمیم نقیصه ها با اخذ رادیوگراف در روز های 0، 7، 14، 21، 28، 35 و 42 صورت گرفت. هچنین ارزیابی هیستوپاتولوژی با رنگ آمیزی Goldner’s trichrome در روزهای 7، 21 و 45 انجام شد. نتایج حاصل از این تحقیق نشان داد که در گروه متامیزول شروع روند تشکیل کالوس نسبت به گروه ترامادول دیرتر صورت گرفته به طوری که در تصویر روزهای 14، 28 و 35 اختلاف معنی داری در روند تشکیل کالوس وجود دارد. همچنین ارزیابی هیستوپاتولوژی بیانگر شروع سریعتر روند پر شدن نقیصه، متعاقب تجویز ترامادول نسبت به متامیزول می باشد. همچنین در پایان مطالعه، گروه ترامادول امتیاز بیشتری را در مقایسه با گروه متامیزول از نظر پرشدن نقیصه به خود اختصاص داده است. با توجه به نتایج، این تحقیق نشان داد که متامیزول نسبت به ترامادول تاثیر بیشتری در کند کردن روند ترمیم استخوان دارد.
    کلید واژگان: ترامادول, متامیزول, رادیوگرافی, هیستوپاتولوژی, خرگوش
    Abdolvahed Moarabi, Saleh Esmailzadeh, Hadi Imani Rastabi, Amir Hossein Mavadati, Hadi Nadaf *
    Nonsteroidal anti-inflammatories and opioids are of drugs that have been widely used to manage the pain after orthopedic surgery in human and animals. The purpose of this study was to compare the inhibitory effects of metamizol and tramadol on bone defect healing in rabbit tibia. In this study, thirty male New Zealand white rabbits were divided into two groups. A 5 mm in diameter circular defect was created on the medial surface of the tibial metaphyseal region of the right foot of each rabbit. Respectively, in metamizole and tramadol groups, metamizole, 5 mg / kg and tramadol 4 mg/ kg were subcutaneously administrated In a 5-day course of treatment every 12 hours and then every 24 hours during a three-day. Defect healing was assessed by obtaining radiographs on 0, 7, 14, 21, 28, 35, 42 days after surgery. Also, histopathologic evaluation was done at 7, 21 and 45 days using Goldner’s trichrome staining. It also represents a faster start filling defect in the histopathological study, following administration of tramadol compared with metamizole. Also, at the end of the study, tramadol achived more filling defect points compared with metamizole. The results of this study showed that the beginning of the process of callus formation in metamizol was later than tramadol, so there was a significant difference between groups, in the formation of callus so that in the radiographs taken on 14, 28 and 35 days. The results of this study showed that in comparison with Tramadol, metamizol has more effects in slowing bone repair.
    Keywords: Tramadol, Metamizol, radiography, histopathology, rabbit
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال