محمد جواد اصغری ابراهیم آباد
-
هدف
سرپرست شدن زنان از جمله شایع ترین مسائل روانی و اجتماعی است. هدف پژوهش حاضر، بررسی اثربخشی طرحواره درمانی هیجانی گروهی بر متعادل سازی صفت تاریک شخصیت، افزایش شکفتگی و انعطاف پذیری شناختی زنان سرپرست خانواده بود.
روش شناسی پژوهش:
پژوهش حاضر شبه آزمایشی از نوع پیش آزمون - پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش حاضر زنان سرپرست خانواده طبقه پایین اقتصادی اجتماعی بودند. از میان آن ها، 30 نفر با روش نمونه گیری به شیوه هدفمند و در دسترس انتخاب شدند و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش (15 نفر) و کنترل (15 نفر) قرار گرفتند. شرکت کنندگان پرسش نامه صفت تاریک شخصیت (جانسون و وبستر، 2010)، پرسش نامه شکفتگی (دینر و همکاران، 2009) و پرسش نامه انعطاف پذیری شناختی (دنیس و واندروال، 2010) را تکمیل کردند. گروه آزمایش 10 جلسه طرحواره درمانی هیجانی گروهی و گروه کنترل آموزش شیرینی پزی (مداخله نما) را دریافت کردند. دو گروه پرسشنامه ها را در دو مرحله قبل و بعد از مداخله تکمیل کردند. به منظور تحلیل داده های پژوهش از تحلیل کوواریانس چند متغیری استفاده شد.
یافته هانتایج نشان داد بین دو گروه آزمایش و کنترل از نظر صفات تاریک شخصیت، شکفتگی و انعطاف پذیری شناختی تفاوت معناداری وجود دارد (001/0<p).
بحث و نتیجه گیریبنابراین طرحواره درمانی هیجانی گروهی می تواند به متعادل سازی صفت تاریک شخصیت، افزایش شکفتگی و انعطاف پذیری شناختی زنان سرپرست خانواده کمک کند.
کلید واژگان: انعطاف پذیری شناختی, زنان سرپرست خانواده, شکفتگی, صفت تاریک شخصیت, طرحواره درمانی هیجانی گروهیObjectiveBecoming heads of households by women is one of the most common psychological and social issues. The present study aimed to investigate the effectiveness of group therapy based on emotional schema therapy on balancing the dark personality traits, and increasing flourishing and cognitive flexibility among female heads of households.
Research MethodologyThis was a quasi-experimental study with a pre-test and post-test with a control group. The statistical population of the present study included all female heads of households of low socio-economic level. Among them, 30 females were selected through the convenience and purposeful sampling method and randomly assigned to experimental (N=15) and control groups (N=15). Subjects completed the Dark Triad Dirty Dozen (Jonason & Webster, 2010), Flourishing Scale (Diener et al., 2009), and Cognitive Flexibility Inventory (Dennis & Vander Wal, 2010). The experimental group received 10 sessions of emotional schema therapy and the control group received cooking training. Both groups completed the questionnaires in two stages before and after the intervention. Multivariate Analysis of Covariance was used to analyze the data.
FindingsResults showed a significant difference between the experimental and control groups in terms of dark personality traits, flourishing, and cognitive flexibility (p<0.001).
ConclusionThus, Emotional Schema Therapy could help balance dark personality traits and increase the flourishing and cognitive flexibility of female heads of household.
Keywords: Cognitive Flexibility, Female Head Of Household, Flourishing, Dark Personality Traits, Emotional Schema Group Therapy -
فصلنامه علوم روانشناختی، پیاپی 138 (شهریور 1403)، صص 1301 -1318زمینه
گسستگی رابطه زناشویی اولین مرحله در فرآیندی است که در نهایت به انحلال رابطه زناشویی منتهی می شود و با پریشانی رابطه، ارتباطات ضعیف و اختلال های روانشناختی به ویژه افسردگی مرتبط است. علی رغم پژوهش های متعددی که در خصوص اثربخشی مدل های زوج درمانی بر گسستگی عاطفی در ایران صورت گرفته است، جمع بندی و تحلیل منسجمی از انواع مدل های زوج درمانی موثر بر گسستگی رابطه زناشویی دردسترس نیست.
هدفهدف از انجام پژوهش حاضر، مرور تحقیقات انجام شده در زمینه انواع مدل های زوج درمانی موثر بر گسستگی رابطه زناشویی در مطالعات ایرانی بود.
روشاین مطالعه از نوع مطالعات توصیفی بود و باتوجه به روش اجرا جزو مطالعات مرور نظام مند است. جامعه آماری، تمامی مطالعات مرتبط با هدف مطالعه منتشرشده از 1383 تا 1402 بودند. از 90 مطالعه ای که بعد از جستجو و غربالگری شناسایی شدند، 23 مطالعه جهت استخراج داده ها ارزیابی شدند. این مطالعه مروری با جستجوی مطالعات فارسی با استفاده از کلیدواژه های "زوج درمانی، زناشویی، اثربخشی، زوج، کارآزمایی بالینی، طلاق عاطفی، دل زدگی زناشویی، فرسودگی زناشویی و سرخوردگی زناشویی" و در پایگاه های داخلیSID, MagIran, انجام گرفت. داده ها با استفاده از شاخص های توصیفی یعنی فراوانی و درصد تحلیل شدند.
یافته هاپس از بررسی کیفیت مقالات و نیز درنظرگرفتن معیارهای ورود، 23 مقاله واجد شرایط و هم راستا با اهداف مطالعه حاضر بررسی شدند. نتایج حاصل از بررسی مطالعات نشان داد که زوج درمانی بر گسستگی رابطه زناشویی اثربخش بوده است (05/0 p<) و بیشترین مطالعات مربوط به تاثیر رویکرد زوج درمانی با رویکردهای واقعیت درمانی، هیجان مدار و شناختی رفتاری بوده است.
نتیجه گیریبر اساس یافته های پژوهش، نتایج این مطالعه مروری نشان داد که مداخلات زوج درمانی بر گسستگی رابطه زناشویی تاثیر معناداری دارد.
کلید واژگان: مدل های زوج درمانی, زوج ها, گسستگی رابطه زناشویی, مرور نظام مندBackgroundRelationship disengagement is the first step in the process that eventually leads to marital dissolution and is related to marital distress, poor communication, and mental health such as depression. Despite most of studies conducted regarding the effectiveness of couple therapy methods on emotional disengagement in Iran, a coherent summary and analysis of the types of couple therapy effective methods on relationship disengagement are not available.
AimsThis study aimed to investigate couple therapy methods on relationship disengagement for Iranian studies.
MethodsThis study was descriptive and is a systematic review study according to the implementation method. The statistical population was all studies related to the purpose of the study published from 2003 to 2022. Out of 90 studies that were identified after searching and screening, 23 studies were evaluated for data extraction. This review study searched for Iranian studies using the keywords "couple therapy, marriage, effectiveness, couple, clinical trial, emotional divorce, couple burnout, marital disaffection, and marital frustration" and the multiple databases SID, and MagIran were screened. Data analysis was done using descriptive statistics of frequency and percentage.
ResultsAfter checking the quality of the articles and considering the inclusion criteria, 23 eligible articles were reviewed in line with the objectives of the present study. The results of the studies showed that couple therapy was effective in relationship disengagement (p< 0.05). Most of the studies were related to the effect of couple therapy based on reality therapy, emotion-focused couple therapy, cognitive-behavioral couple therapy, and acceptance and commitment therapy.
ConclusionBased on research findings, the results of these review studies showed that couples therapy interventions have a significant effect on relationship disengagement.
Keywords: Couples Therapy Methods, Couples, Relationship Disengagement, Systematic Review -
Background
Relationship disengagement is one of the most common reasons reported by couples when explaining the distress and dissolution of the marriage. The present study aimed to investigate the factors affecting relationship disengagement in Iranian couples.
MethodsThis qualitative study was conducted using the conventional content analysis approach. The participants were 24 Iranian married couples (in Mashhad) who were selected using non-random and purposive sampling. The data were collected through in-depth semi-structured interviews with the couples and the interviews continued until data saturation. The collected were analyzed using Graneheim and Lundman’s qualitative content analysis method.
ResultsData analysis revealed three themes (each with some categories): (1) Interpersonal factors (problems related to the family of origin, conflict in couple interactions, distancing behaviors, and ineffective spouse selection), (2) individual-personality factors (emotional instability and character traits), and (3) socioeconomic factors (financial and vocational issues and perceived fairness and inequality).
ConclusionThe findings indicated that marital relationship disengagement leads to emotional apathy and dissolution of marital relationships. Couples therapy approaches should target the causes of relationship disengagement to increase the quality of couples’ relationships and prevent divorce. The insights from this study can be used for formulating treatment and preventive approaches to prevent couple relationship disengagement.
Keywords: Couples, Disaffection, Relationship Disengagement, Qualitative Study -
هدف
پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی درمان هیجان مدار و طرحواره درمانی بر احساس تنهایی و طلاق عاطفی زنان نابارور انجام پذیرفت.
روش پژوهش:
روش پژوهش نیمه آزمایشی بود که با دو گروه آزمایش، طرح پیش آزمون - پس آزمون و یک گروه کنترل اجرا شد. جامعه آماری، شامل کلیه زنان متاهلی بود که دچار مشکل ناباروری بودند و به مرکز ناباروری میلاد مشهد در زمستان 1400 مراجعه کرده بودند. 45 نفر به صورت دردسترس انتخاب شدند و در 3گروه 15 نفری به روش تصادفی جایگزین شدند. ابزار مورد استفاده در این پژوهش پرسشنامه احساس تنهایی (UCLA) و پرسشنامه طلاق عاطفی (EDS) در پیش آزمون پاسخ دادند. سپس گروه های آزمایش در هشت جلسه 90 دقیقه ای، با درمان هیجان مدار و طرحواره درمانی اجرا شد. گروه کنترل هیچ مداخله ای را دریافت نکردند. بعد از اتمام جلسات پس آزمون اجرا شد. داده ها با استفاده نرم افزار 26spss- و روش تحلیل واریانس مکرر بررسی شدند.
یافته هاتحقیق نشان داد که در مراحل پس آزمون و پیگیری بین گروه های آزمایش، درمان هیجان مدار و طرحواره درمانی با گروه کنترل تفاوت معنادار وجود دارد(001/0< P). نتایج نشان داد اثربخشی رویکرد طرحواره درمانی نسبت به هیجان مدار تاثیر بیشتری براحساس تنهایی و طلاق عاطفی زنان داشته است.
کلید واژگان: احساس تنهایی, طلاق عاطفی, درمان هیجان مدار, طرحواره درمانی, زنان نابارورAimThe present study was conducted in order to compare the effectiveness of Emotion-focused therapyand schema-therapy on the feeling of loneliness and emotional divorce of infertile women.
MethodThe research method was semi-experimental which was implemented with two experimental groups, a pre-test-post-test design and a control group. The statistical population included all married women who had infertility problems and had referred to the Milad Infertility Center of Mashhad in the winter of 1400. 45 people were selected as available and randomly replaced in 3 groups of 15 people. The instrument used in this study was the loneliness questionnaire .The emotional divorce questionnaire answered in the pre-test. The experimental groups were then trained in eight 90-minute sessions with anEmotion-focused therapy and schema therapy. The control group did not receive any intervention. After completing the sessions, the post-test was performed.
FindingsData were analyzed using 26spss software and analysis of variance method was repeated. The results showed that in the post-test and follow-up stages, there was a significant difference between the experimental groups, Emotion-focused therapy and schema therapy with the control group (P < 0.001). The effectiveness of the schema-therapy approach has had a greater effect on women's loneliness and emotional divorce than schema therapy.
Keywords: Loneliness, Emotional Divorce, Emotion-Focused Therapy, Schema Therapy, Infertile Women -
مقدمه
اختلال شنوایی اختلالی ارتباطی است، فرد مبتلا اغلب توسط افراد جامعه دچار سردرگمی و رنجش قرار می گیرد وباعث آسیب به سلامت روان فرد می گردد؛ ازاین رو روان درمانی بدنی علمی است که شامل استفاده از ارتباط غیرکلامی از طریق حرکت و تلفیق با تمرین های عصب روانشناختی ارائه می شود. هدف پژوهش حاضر بررسی تاثیر روان درمانی بدنی بر برون گرایی و روان رنجورخویی دانش آموزان ناشنوا است.
روش هاپژوهش حاضر نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون - پس آزمون و گروه کنترل است. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه دانش آموزان ناشنوای دختر 13 تا 20 سال است که تحت پوشش سازمان بهزیستی مشهد بوده اند. 24 نفرکه به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل گمارده شدند. ابزار پژوهش شامل آزمون شخصیت آیزنک (EPQ) بود.گروه آزمایش به مدت 3 ماه، هفته ای 3 جلسه 90 دقیقه ای در فرایند روان درمانی بدنی شرکت کردند برای تجزیه و تحلیل داده ها از تحلیل کواریانس یکراهه استفاده شد.
یافته هاشاخص های توصیفی در گروه روان درمانی بدنی، نمره ی مولفه ی روان رنجور پس از مداخله کاهش معنی داری نسبت به قبل آن داشته است(05/0>p) که این تغییردر گروه کنترل معنی دار نبوده است. (077/0=p.) برای مقایسه روان رنجورخوئی در گروه آزمایش و کنترل به این صورت است که مقدار F بدست آمده 039/7 در سطح 01/0 معنی دار است(05/0>p).
نتیجه گیرینتیجه ی پژوهش بیانگراین بود که استفاده ازروان درمانی بدنی جهت بهبود ویژگی های روان رنجورخوئی در دانش آموزان دختر ناشنوا مورد توجه و استفاده قرار گیرد.
کلید واژگان: ناشنوا, روان درمانی بدنی, روان رنجورخوئی, برون گرایی, شخصیتIntroductionHearing impairment is a communication disorder, the affected person is often confused and resentful by the society and causes damage to the mental health of the person; Therefore, Body psychotherapy is a scientific that includes the use of non-verbal communication through movement and combining it with neuropsychological exercises. The purpose of the present study is to investigate the effect of Body psychotherapy on extroversion and neuroticism of deaf students.
MethodsThe current research is semi-experimental with a pre-test-post-test design and a control group. The statistical population of the research includes all deaf female students between the ages of 13 and 20 who were covered by the Mashhad Welfare Organization. 24 people were randomly assigned to two experimental and control groups. The research tool included the Eysenck Personality Test (EPQ). The experimental group participated in the physical psychotherapy process for 3 months, 3 sessions of 90 minutes per week, and one-way covariance analysis was used to analyze the data.
FindingsDescriptive indices in the physical psychotherapy group, the score of the neurotic component after the intervention had a significant decrease compared to before (p<0.05), and this change was not significant in the control group. (p=0.077) for the comparison of neuroticism in the experimental and control groups, the obtained F value is 7.039 significant at the 0.01 level (p<0.05).
ConclusionThe result of the research indicated that the use of physical psychotherapy to improve neuroticism characteristics in deaf female students should be considered and used.
Keywords: Deafness, Body Psychotherapy, Neuroticism, Extraversion, Personality -
فصلنامه اعتیاد پژوهی، پیاپی 70 (زمستان 1402)، صص 245 -266هدف
هدف از پژوهش حاضر بررسی نقش میانجی رضایت از زندگی در رابطه بین حمایت اجتماعی ادراک شده با گرایش به مصرف مواد در دختران نوجوان بود.
روشپژوهش حاضر توصیفی-همبستگی از نوع معادلات ساختاری بود. جامعه آماری پژوهش شامل دانش آموزان شهر مشهد بود. از این بین، 261 نفر به شیوه نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شدند و به مقیاس حمایت اجتماعی ادراک شده، پرسشنامه گرایش به مصرف مواد و پرسشنامه رضایت از زندگی پاسخ دادند. به منظور تحلیل مدل پژوهش از مدل معادلات ساختاری استفاده شد.
یافته هایافته ها نشان داد که رضایت از زندگی در رابطه حمایت اجتماعی ادراک شده با گرایش به مصرف مواد دختران نوجوان نقش میانجی داشت. در مجموع، نتایج نشان داد که مدل از برازش مطلوبی برخوردار بود.
نتیجه گیریلزوم تدوین برنامه ها و آموزش هایی جهت افزایش حمایت اجتماعی ادراک شده در نوجوانان که افزایش رضایت از زندگی را در پی خواهد داشت، در نظام های خانواده و آموزش و پرورش پیشنهاد می شود.
کلید واژگان: حمایت اجتماعی ادراک شده, گرایش به مصرف مواد, رضایت از زندگیObjectiveThe purpose of this study was to investigate the mediating role of life satisfaction in the relationship between perceived social support and the propensity for substance use in adolescent girls.
MethodThe present study was a descriptive-correlative structural equation study. The statistical population of the study included the students of Mashhad city. Of these, 261 individuals were selected through a multistage cluster sampling method and responded to the perceived social support scale, the substance use tendency questionnaire, and the life satisfaction questionnaire. Structural equation modeling was used to analyze the research model.
ResultsThe results showed that life satisfaction was a mediator in the relationship between perceived social support and substance use tendency in teenage girls. Overall, the results showed that the model had good fit.
ConclusionIt is recommended that programs and training be developed in family and educational systems to increase perceived social support in teenagers, which will lead to an increase in life satisfaction.
Keywords: Perceived social support, Substance use tendency, Life satisfaction -
فصلنامه علوم روانشناختی، پیاپی 129 (آذر 1402)، صص 1841 -1868زمینه
فضای معماری بر سلامت جسمی و روانی انسان اثرات زیادی می گذارد. برخی اثرات از منظر شناختی به صورت خودآگاه و نمایان در رفتار است، اما برخی اثرات پنهان و درک آن ها نیاز به تحلیل دارد. طیف اثرات می تواند از مثبت تا منفی باشد. از گذشته مطالعات متعددی در زمینه روانشناسی محیط صورت گرفته است، اما به دلیل استفاده از روش های سنتی پاسخگوی چگونگی تاثیر فضای معماری بر مغز نبوده اند. امروزه با پیدایش گرایش نوین علوم اعصاب، نحوه این تاثیر روشن شده است.
هدفپژوهش حاضر با هدف شناسایی اثرات شناختی فضای معماری بر فعالیت های مغز بر مبنای علوم اعصاب، صورت گرفته است و در پی شفاف سازی سطوح مختلف اثرات کوتاه مدت و بلندمدت فضای معماری بر مغز بوده است.
روشپژوهش حاضر با رویکرد کیفی و روش توصیفی - تحلیلی با بهره گیری از مرور منابع و مطالعات موجود انجام شده است و به طور خاص به اثرات معماری بر فعالیت های مغز و شناخت پرداخته است. بازه زمانی مورد مطالعه بین 11 دی 1388 تا 10 آذر 1398 در یک دهه اخیر بوده است و از پایگاه داده های Science Citation Index Expanded, Social Sciences Citation Index, Arts, and Humanities citation Index, and Emerging Sources Citation Index استفاده شده است.
یافته هانتایج پژوهش حاکی از آن است که فضای معماری در سه سطح مختلف از لحاظ اهمیت اثرات، از ساده تا پیچیده قابل دسته بندی است. فضای معماری در سطح پایین بر تنظیمات متابولیک، پاسخ های ایمنی و اساسی، در سطح میانی بر جهت یابی و استرس و در سطح بالایی بر هیجان، حافظه و توجه اثرگذار است.
نتیجه گیریبه نظر می رسد زمینه پژوهشی حاضر گامی در جهت روشن سازی اثرات معماری برای پژوهشگران زمینه های روانشناختی محیطی باشد و مسیری روشن را برای دست یابی به فضای سالم در این زمینه باز کند.
کلید واژگان: شناخت, فعالیت های مغز, فضای معماری, علوم اعصابBackgroundArchitectural space has many effects on human mental and physical health. From a cognitive perspective, some effects are self-conscious and visible in behavior, while some are hidden and their understanding requires meticulous analysis. The range of effects is from positive to negative. Many studies have been conducted in the field of environmental psychology, but due to the use of traditional methods, they failed to provide an answer to explain how architectural space affects the brain. Today, with the emergence of the new trend of neuroscience, the way of this effect has been clarified.
AimsThe current research was carried out with the aim of identifying the cognitive effects of architectural space on brain activities based on neuroscience and sought to clarify the different levels of short-term and long-term effects of architectural space on the brain.
MethodsThe current research has achieved the purpose of the study through qualitative approach and a descriptive-analytical research method, using the review of existing sources and studies, and has specifically addressed the effects of architecture on cognition and brain activities. The study period was between January 1st. 2010 and December 22nd. 2020. The following databases were used: Science Citation Index Expanded, Social Sciences Citation Index, Arts, and Humanities Citation Index, and Emerging Sources Citation Index.
ResultsThe results of the research indicate that the architectural space can be categorized in three different levels in terms of the importance of the effects from simple to complex. At low level, architectural space affects metabolic settings, basic and immune responses; at middle level, it affects orientation and stress; and at high level, emotion, memory and attention are affected by architectural space.
ConclusionIt seems that the current research field is a step in the direction of clarifying the effects of architecture for the researchers of environmental psychological fields and opens a clear path to achieve a healthy space in this field.
Keywords: Cognition, brain activities, architectural space, neuroscience -
مقدمه
یک مسیله جدی برای سلامت عمومی در سراسر جهان مصرف مواد و میزان عود آن است. میزان عود بین مصرف کنندگان مواد که ترک کرده اند، بسیار بالا است. هدف این مطالعه بررسی عواملی است که بر عود مصرف مواد در زنان اثر می گذارند.
روش بررسیاین مطالعه به شیوه مرور نظامند پژوهش های انجام شده با به کارگیری راهبردهای متفاوت جست وجو، پایگاه های داده های الکترونیک برای مقالات مربوط را مورد جست وجو قرار داد، ازجمله پرتال جامع علوم انسانی، بانک تخصصی مقالات پزشکی، پژوهشگاه علوم و فناوری اطلاعات ایران، پایگاه تخصصی مجلات نور (Noormags)، بانک اطلاعات نشریات کشور (Magiran)، مرکز اسناد ایران (Irandoc)، پایگاه مرکز اطلاعات علمی جهاد دانشگاهی (SID)، PubMed، science direct،Medline ،Scopus ،web of science ، Google scholar. این مقالات مربوط به سال های 2016 تا 2022 (1395 تا 1401) بود.
یافته هادر فرایند جست وجوی مقالات 3455 مقاله شناسایی شد. بعد از بررسی عناوین، چکیده و متن مقالات، 34 مقاله دارای معیارهای ورود به مطالعه تشخیص داده شد. یافته های 34 مقاله نشان داد که پرتکرارترین عوامل در بین پژوهش های مختلف بیکاری، مشکلات بین فردی مثل طلاق، فوت همسر یا اختلافات خانوادگی، وسوسه های بعد از ترک، دسترسی راحت و ارزان به مواد، هیجانات منفی مانند افسردگی و اضطراب، فقدان حمایت اجتماعی کافی، لذت جویی، راهبردهای مقابله ای ناسازگار و دردهای بدنی هستند. این عوامل را براساس چهار طبقه (فردی، بین فردی و اجتماعی، ساختاری، شغلی و اقتصادی) دسته بندی شد.
نتیجه گیریبراساس یافته های این مطالعه، طراحی رویکردهای مداخله ای برای جلوگیری از عود مصرف مواد در زنان سودمند و اثربخش است.
کلید واژگان: اختلالات مصرف مواد, عود, زنانForensic Medicine, Volume:29 Issue: 4, 2023, PP 215 -229IntroductionA serious health issue is substance abuse and relapse rates in the world. Relapse rate among substance users being under remission is very high. The aim of this study is to investigate the factors affecting the recurrence of substance use in women.
MethodsThis systematic review study through various search strategies sought electronic databases for relevant studies. The electronic databases included Comprehensive Humanities Portal, the specialized bank of medical articles, the Iranian Research Institute of Science and Information Technology, Noormags, Magiran, Irandoc, Scientific Information Database (SID), PubMed, Science Direct, Medline, Scopus, Web of Science and Google scholar. These articles were published in 2016 up to 2022.
ResultsDuring the process of probing, 3455 articles were identified. After exploring the titles, abstracts and the full texts of the articles, 34 articles were found to meet the inclusion criteria. The findings of 34 articles indicated that the most frequent factors among various researches are unemployment, interpersonal problems such as divorce, death of spouse or family disputes, cravings during abstinence, easy and cheap access to drugs, negative emotions such as depression and anxiety, lack of sufficient social support, pleasure-seeking, maladaptive coping strategies, and physical pain. These factors classified into four categories (individual, interpersonal and social, structural, occupational and economic).
ConclusionIt is effective and practical to design interventions to reduce the substance use relapse in women under remission based on the findings of this study.
Keywords: Substance use disorders, Recurrence, Women -
مقدمه
یکی از ضروریات مهم در هر سازمان (اعم از دولتی یا خصوصی) نیل به اکتساب هرچه بیشتر رفتارکارآفرینی است، امری که افزایش عملکرد سازمان را در پی خواهد داشت.
هدفهدف از پژوهش حاضر، تعیین نقش انگیزش شغلی در پیش بینی رفتارکارآفرینی کارکنان بنیاد شهید و امور ایثارگران با میانجیگری خودکارآمدی بود.
مواد و روش هاروش پژوهش حاضر توصیفی از نوع همبستگی است و شیوه نمونه گیری به صورت در دسترس بود. جامعه این پژوهش شامل کلیه کارکنان بنیاد شهید و امور ایثارگران شهر مشهد بود که در سال 1401-1400 مشغول به کار بوده اند. از بین تمامی افراد شاغل، تعداد 150 نفر به عنوان نمونه با بهره گیری از جدول کرجسی و مورگان انتخاب شدند. داده ها با استفاده از پرسشنامه خودکارآمدی شرر و همکاران، مقیاس رفتارکارآفرینی موریسون، و مقیاس انگیزش شغلی کیچنر جمع آوری گردید و در نهایت تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از SPSS نسخه 26 انجام شد.
یافته هاداده های پژوهش حاکی از آن بود که بین انگیزش شغلی و رفتارکارآفرینی (0/01>r=0/51 ،P)؛ بین انگیزش شغلی و خودکارآمدی (0/01>r=0/79 ،P)؛ بین خودکارآمدی و رفتار کارآفرینی (0/01>r=0/68 ،P) همبستگی مثبت و معناداری وجود دارد. همچنین خودکارآمدی در پیش بینی رفتار کارآفرینی از روی انگیزش شغلی (0/001>F=53/11 ،P) نقش میانجی دارد.
نتیجه گیرینتایج این پژوهش که همسو با نتایج پیشین است، نشان داد که می توان با در نظر گرفتن انگیزش شغلی، خودکارآمدی در برنامه های آموزشی سازمان ها، رفتار کارآفرینی را در کارکنان افزایش داد.
کلید واژگان: انگیزش شغلی, خودکارآمدی, رفتار کارآفرینیIntroductionOne of the important requirements in any organization (whether public or private) is to acquire as much entrepreneurial behavior as possible, which will increase the performance of the organization.
Qbjective: The purpose of this research was the role of job motivation in predicting the entrepreneurial behavior of employees of the Martyr and Veterans Affairs Foundation with the mediation of self-efficacy.Material and MethodsThe method of the present research is a correlational description and Convenience sampling method . The population of this research included all the employees of the Martyr and Veterans Affairs Foundation of Mashhad city who worked in the year 1400-1401. Among all working people, 150 people were selected as a sample using Table Morgan. Data were collected using the self-efficacy questionnaire of Scherer et al., Morrison's entrepreneurial behavior scale, and Kitchener's career motivation scale, and finally, data analysis was done using SPSS version 26.
ResultsThe research data indicated that there is a positive and significant relationship between job motivation and entrepreneurial behavior (r=./51, P<0.01); between job motivation and self-efficacy (r=./79, P<0.01); between self-efficacy and entrepreneurial behavior (r=./68, P< 0.01). Also, self-efficacy plays a mediating role in predicting entrepreneurial behavior based on job motivation (F = 53.11, P < 0.001).
ConclusionThe results of this research, which are in line with the previous results, showed that it is possible to increase the entrepreneurial behavior of employees by considering job motivation, self-efficacy in the training programs of organizations.
Keywords: Entrepreneurial Behavior, Job Motivation, Self-Efficacy -
زمینه و هدف
در زمینه علل اختلال بدریخت انگاری بدن تقریبا اطلاع دقیقی در دست نیست. بسیاری از مبتلایان به اختلال بدریخت انگاری بدن که متقاضی جراحی پلاستیک هستند، به این درمانها پاسخ منفی نشان میدهند و گاهی نیز علایم بدتر میشود. هدف پژوهش حاضر، بررسی علل اختلال بدریخت انگاری بدن در زنان است.
مواد و روش هامطالعه حاضر به شیوه کیفی، از نوع تحلیل محتواست. متغیرها و مقوله ها به شیوه مصاحبه با 15 متخصص و 8 فرد مبتلا به اختلال بدریخت انگاری بدن و بررسی 71 مقاله به دست آمده است. همچنین برای تشخیص اختلال بدریخت انگاری بدن، علاوه بر مصاحبه از پرسش نامه وسواس فکری عملی ییل براون استفاده شد. روش نمونه گیری در این پژوهش، نمونه گیری هدفمند است. تجزیه و تحلیل داده ها در 3 مرحله کدگذاری باز، محوری و انتخابی انجام شد. اعتبار مولفه ها از طریق محاسبه شاخص تحلیل محتوا بررسی شد.
یافته هامولفه های اصلی تاثیرگذار در اختلال بدریخت انگاری بدن شامل عوامل فرهنگی و اجتماعی، روان شناختی و زیستی می شود.
نتیجه گیریبا توجه به نتایج به دست آمده، عوامل متعددی در بروز اختلال بدریخت انگاری بدن نقش دارند و شناسایی آن ها در محیط ها، فرهنگ ها و جوامع مختلف امکان تدوین یک بسته آموزشی یا درمانی و اجرای آن را با یک روش تجربی فراهم می کند.
کلید واژگان: بدریخت انگاری بدن, تحلیل محتوا, اختلال بدریخت انگاری بدنBackground and AimThere is almost no accurate information about the causes of body dysmorphic disorder. Many patients with body dysmorphic disorder who apply for plastic surgery show a negative response to these treatments and sometimes the symptoms get worse. The purpose of the present study was to investigate the causes of body dysmorphic disorder in women.
Methods & MaterialsThe present research was a qualitative study with a content analysis type. Variables and categories were obtained by interviewing 15 experts and eight people with body dysmorphic disorder and reviewing 71 articles. Also, to diagnose body dysmorphic disorder, Yale Brown’s Practical Obsession Questionnaire was used in addition to the interviews. The sampling method in this research was purposive sampling. Data analysis was done in three stages: open, central, and selective coding. The validity of the components was checked by calculating the content analysis index.
Ethical ConsiderationsIn the research, before the interview, written consent was received regarding the specificity and confidentiality of the research (Code: IR.UM.REC.1401.105).
ResultsThe influential factors in body dysmorphic disorder were: a. Cultural and social factors b. Psychological factors, and c. Biological factors.
ConclusionAccording to the obtained results, several factors play a role in the occurrence of body dysmorphic disorder, and their identification in different environments, cultures, and societies provides the possibility of developing preventive measures, and designing and developing a suitable treatment model. However, to increase the external validity of the research, it is suggested to conduct similar research in other societies.
Keywords: Body dysmorphic disorder, Content analysis, BDD -
هدف از مطالعه پژوهش مقایسه اثربخشی رویکرد هیجان مدار و طرحواره درمانی برکنترلگری و رضایت از زندگی زنان نابارور است. روش پژوهش نیمه آزمایشی بود که با دو گروه آزمایش، طرح پیش آزمون - پس آزمون و یک گروه کنترل اجرا شد. از جامعه آماری زنان نابارور در مرکز ناباروری میلاد مشهد 45 نفر به صورت در دسترس انتخاب شدند و به صورت تصادفی در سه گروه 15 نفری گزینش شدند. ابزار مورد استفاده در این پژوهش پرسشنامه کنترلگری(امینی و همکاران، 1397) پرسشنامه رضایت از زندگی داینر(1995) در پیش آزمون پاسخ دادند. سپس گروه های آزمایش در هشت جلسه 90 دقیقه ای، با رویکرد هیجان مدار و طرحواره درمانی شرکت کردند وگروه کنترل هیچ مداخله ای را دریافت نکردند. بعد از اتمام جلسات پرسشنامه ها مجدد پاسخ داده شد. داده ها با استفاده نرم افزار 26spss- و روش تحلیل کوواریانس بررسی شدند. یافته های تحقیق نشان داد که در مراحل پس آزمون و پیگیری بین گروه های آزمایش، رویکرد هیجان مدار و رویکرد طرحواره درمانی با گروه کنترل تفاوت معنادار وجود دارد. نتایج تحلیل اندازه گیری مکرر نشان داد که هر دو درمان هیجان مدار و طرحواره درمانگری بر افزایش رضایت از زندگی و کاهش کنترلگری موثر است(001/0>p) نتایج زوجی نشان داد اثربخشی رویکرد طرحواره درمانی نسبت به هیجان-مدار تاثیر بیشتری بر کنترلگری زنان داشته است و رویکرد هیجان مدار بر رضایت از زندگی بهتر عمل کرده است.کلید واژگان: رضایت از زندگی, رویکرد هیجان مدار, طرحواره درمانی, کنترلگری, ناباروریIntroductionBased on the large number of infertile couples and their family, personal, social, etc. problems, this research was conducted with the aim of comparing the effectiveness of two emotion-oriented approaches and schema therapy, the intervention of two effective approaches on control and life satisfaction of infertile women.MethodThe research method was semi-experimental, which was implemented with two experimental groups, a pre-test-post-test design and a control group with a one-month follow-up. From the statistical population of infertile women in Milad Infertility Center of Mashhad, 45 people were selected as available and were randomly selected in three groups of 15 people. The instrument used in this research was the control questionnaire and the life satisfaction questionnaire of Diener answered in the pre-test. Then, each of the experimental groups participated in eight 90-minute sessions with an emotion-oriented approach and schema therapy, and the control group did not receive any intervention. After the meeting, the questionnaires were answered again. The data were analyzed using SPSS-26 software and covariance analysis method.FindingsThe findings of the research showed that in the post-test and follow-up stages, there is a significant difference between the experimental groups, the emotion-oriented approach and the schema-therapy approach with the control group. The results of repeated measurement analysis showed that both emotion-oriented therapy and schema therapy are effective in increasing life satisfaction and reducing control (p < 0.001).Conclusionpaired results showed the effectiveness of the schema therapy approach the emotion-oriented approach has had a greater effect on women's control and the emotion-oriented approach has worked better on life satisfaction.Keywords: Control, Emotional Approach, life satisfaction, infertility, Schema therapy
-
مجله دانشگاه علوم پزشکی اراک، سال بیست و پنجم شماره 3 (پیاپی 157، امرداد و شهریور 1401)، صص 484 -499زمینه و هدف
در زمینه علل اختلال بدریخت انگاری بدن تقریبا اطلاع دقیقی در دست نیست. بسیاری از مبتلایان به اختلال بدریخت انگاری بدن که متقاضی جراحی پلاستیک هستند، به این درمانها پاسخ منفی نشان میدهند و گاهی نیز علایم بدتر میشود. هدف پژوهش حاضر، بررسی علل اختلال بدریخت انگاری بدن در زنان است.
مواد و روش هامطالعه حاضر به شیوه کیفی، از نوع تحلیل محتواست. متغیرها و مقوله ها به شیوه مصاحبه با 15 متخصص و 8 فرد مبتلا به اختلال بدریخت انگاری بدن و بررسی 71 مقاله به دست آمده است. همچنین برای تشخیص اختلال بدریخت انگاری بدن، علاوه بر مصاحبه از پرسش نامه وسواس فکری عملی ییل براون استفاده شد. روش نمونه گیری در این پژوهش، نمونه گیری هدفمند است. تجزیه و تحلیل داده ها در 3 مرحله کدگذاری باز، محوری و انتخابی انجام شد. اعتبار مولفه ها از طریق محاسبه شاخص تحلیل محتوا بررسی شد.
یافته هامولفه های اصلی تاثیرگذار در اختلال بدریخت انگاری بدن شامل عوامل فرهنگی و اجتماعی، روان شناختی و زیستی می شود.
نتیجه گیریبا توجه به نتایج به دست آمده، عوامل متعددی در بروز اختلال بدریخت انگاری بدن نقش دارند و شناسایی آن ها در محیط ها، فرهنگ ها و جوامع مختلف امکان تدوین یک بسته آموزشی یا درمانی و اجرای آن را با یک روش تجربی فراهم می کند.
کلید واژگان: بدریخت انگاری بدن, تحلیل محتوا, اختلال بدریخت انگاری بدنBackground and AimThere is almost no accurate information about the causes of body dysmorphic disorder. Many patients with body dysmorphic disorder who apply for plastic surgery show a negative response to these treatments and sometimes the symptoms get worse. The purpose of the present study was to investigate the causes of body dysmorphic disorder in women.
Methods & MaterialsThe present research was a qualitative study with a content analysis type. Variables and categories were obtained by interviewing 15 experts and eight people with body dysmorphic disorder and reviewing 71 articles. Also, to diagnose body dysmorphic disorder, Yale Brown’s Practical Obsession Questionnaire was used in addition to the interviews. The sampling method in this research was purposive sampling. Data analysis was done in three stages: open, central, and selective coding. The validity of the components was checked by calculating the content analysis index.
Ethical ConsiderationsIn the research, before the interview, written consent was received regarding the specificity and confidentiality of the research (Code: IR.UM.REC.1401.105).
ResultsThe influential factors in body dysmorphic disorder were: a. Cultural and social factors b. Psychological factors, and c. Biological factors.
ConclusionAccording to the obtained results, several factors play a role in the occurrence of body dysmorphic disorder, and their identification in different environments, cultures, and societies provides the possibility of developing preventive measures, and designing and developing a suitable treatment model. However, to increase the external validity of the research, it is suggested to conduct similar research in other societies.
Keywords: Body dysmorphic disorder, Content analysis, BDD -
بیان مساله:
سلامت روان در سال های اخیر و در رشته های مختلف مورد توجه بسیار واقع شده است. یکی از پارامترهای سلامت روان هیجان است که تحت تاثیر عوامل مختلف محیطی، اجتماعی، شناختی و حرکتی قرار دارد. فضای معماری به عنوان یکی از مولفه های مهم محیطی بر هیجان تاثیرگذار بوده و اثرات نوروفیزیولوژیکی بر مغز انسان می گذارد. از آن جا که انسان زمان زیادی را در فضای داخلی معماری می گذارند، این اهمیت دو چندان می شود. با وجود اهمیت فراوان این موضوع تاکنون تحقیقات کمی در معماری صورت گرفته است، همچنین اکثر تحقیقات از روش های کیفی مصاحبه، مشاهده و پرسش نامه استفاده کرده اند که به دلیل تاثیرگذاری نگارنده امکان جهت گیری در نتایج وجود داشته است. اما با پیشرفت تکنولوژی و ظهور رشته علوم اعصاب، ابزارها و روش های کمی نوینی جهت اندازه گیری هیجان در اختیار محققان قرار گرفته و باعث شکل گیری پارادایم نوین معماری عصب محور شده است. لذا پژوهش حاضر بر آن است تا اطلاعاتی که در رابطه با تاثیر مولفه های کالبدی فضای داخلی معماری بر هیجان را که از علوم نوین معماری عصب محور استفاده کرده اند، بررسی کند.
هدف پژوهش:
هدف پژوهش حاضر مروری بر مطالعات صورت گرفته در این زمینه است تا علاوه بر شفاف سازی تاثیر فضای داخلی معماری بر هیجان، روش شناسی مطالعات نیز تحلیل شود و مسیری مشخص برای محققان آینده فراهم کند. بنابراین سوالات پژوهش حاضر این گونه قابل بیان است: کدام مولفه های کالبدی فضای داخلی معماری بر هیجان تاثیرگذار هستند؟ قرار گرفتن در معرض آن ها چه تاثیری بر هیجان عصبی فیزیولوژیکی داشته است؟ و این هیجانات چگونه بروز می کند؟
روش پژوهش:
پژوهش حاضر از روش تحقیق مرور سیستماتیک بهره گرفته است. در این راستا معیارهای ورود که شامل، کلمات کلیدی، متغیرهای سنجش، ابزارهای سنجش و سال انتشار را مشخص کرده است، پایگاه داده های مطالعات، نحوه انتخاب مطالعات، ارزیابی کیفیت مطالعات نیز تعریف شده و مطالعات نهایی از این طریق معرفی و تحلیل شده است.
نتیجه گیری:
نتایج حاکی از تاثیر معیارهای کالبدی فضای داخلی از جمله فرم، مصالح و بافت، مبلمان، ارتفاع سقف، جزییات معماری و بازشو به طبیعت بر هیجان است که هریک به صورت یکی از حالات هیجان و احساساتی همچون، لذت، خوشایندی، برانگیختگی و انزجار بروز کرده است. پژوهش حاضر دریچه ای به موضوع سلامت روان است که زمینه ای در جهت بهره گیری از فضای داخلی معماری به منزله نوعی درمان یا پیشگیری را معرفی می کند.
کلید واژگان: مرور سیستماتیک, هیجان, مولفه های کالبدی, فضای داخلی, معماری عصب محورBagh-e Nazar, Volume:20 Issue: 118, 2023, PP 85 -112Problem statement:
Mental health has received a lot of attention in recent years from various fields. One of the parameters of mental health is emotion, which has been influenced by various environmental, social, cognitive, and motor factors. Architectural space as one of the important environmental components has an impact on emotion and has neurophysiological effects on the human brain. Since humans spend a lot of time in the interior of architecture, it has doubled in importance. Despite the great importance of this issue, little research has been done in architecture so far, and most of the research has used qualitative methods of interview, observation, and questionnaire, which, due to the influence of the author, there has been a possibility of orientation in the results. Nevertheless, with the advancement of technology and the emergence of the field of neuroscience, new quantitative tools and methods have been provided to researchers to measure emotion, and it has led to the formation of a new paradigm of neuroarchitecture.
Research ObjectivesThe present research aims to review the studies conducted in this field so that in addition to clarifying the effect of interior architecture on emotion, the methodology of the studies is also analyzed and provides a clear path for future researchers. Therefore, the present research questions can be expressed as follows: Which physical components of the interior space of architecture affect emotion? What effect has their exposure had on neurophysiological emotion? And how do these emotions appear?
Research MethodThe present research employed the systematic review methodology. In this regard, the inclusion criteria such as terms, measurement variables, measuring instruments, and publication date were defined. The way of searching databases of studies, selecting and assessing their qualities were defined, and the final studies were introduced and analyzed.
ConclusionThe results indicate the effect of the physical parameters of the interior space such as form, materials and texture, furniture, ceiling height, architectural details, and openness to nature on emotion, each of which is one of the emotional states and feelings such as enjoy, pleasure, arousal, and disgust have appeared. The present research is a window to the issue of mental health, which introduces a field for using the interior space of architecture as a type of treatment or prevention.
Keywords: Systematic review, emotion, Physical components, Interior space, Neuroarchitecture -
سابقه و هدف
با بروز همه گیری ویروس کووید-19 و پیامدهای آن، مساله مرگ و زندگی یک موضوع قابل توجه شده است. مطالعات گذشته نشان می دهند که وجود معنا در زندگی و توانایی تنظیم هیجان می تواند نقش موثری در کنترل اضطراب مرگ داشته باشد. در پژوهش حاضر، رابطه بین اضطراب کووید-19 و اضطراب مرگ با میانجی گری دشواری تنطیم هیجان و وجود معنا در زندگی بررسی شده است.
مواد و روش ها:
در این مطالعه از نوع همبستگی، جامعه پژوهش شامل تمامی بزرگسالان دامنه سنی 18 تا 60 سال شهر مشهد در سال 1400-1399 بود، که از بین آن ها 583 نفر به صورت در دسترس نمونه گیری شدند. ابزارهای سنجش داده ها شامل نسخه فارسی پرسشنامه اضطراب مرگ Templer، پرسشنامه اضطراب کووید-19، پرسشنامه دشواری تنظیم هیجان و پرسشنامه وجود معنا در زندگی بود. روابط همبستگی و علیتی متغیرهای پژوهش با استفاده از روش آماری تحلیل مسیر و نرم افزارهای 25 SPSSو24 AMOS بررسی شد.
یافته ها:
بین اضطراب مرگ با اضطراب کووید-19 (0/31) و دشواری در تنظیم هیجان (0/47) همبستگی معنی دار و مثبت وجود دارد. همچنین همبستگی بین اضطراب مرگ با معنای زندگی معنی دار و منفی (0/43) می باشد و اضطراب کووید-19 به صورت غیرمستقیم به واسطه دشواری تنظیم هیجان و وجود معنا در زندگی، قادر به پیش بینی اضطراب مرگ بود.
استنتاجاضطراب کووید-19، تنظیم هیجان و وجود معنا در زندگی نقشی کلیدی در اضطراب مرگ افراد دارند، بنابراین آموزش تکنیک های تنظیم هیجان و معنابخشی عمیق زندگی می تواند نقش پیشگیرانه مهمی در بروز اضطراب مرگ مرتبط با کووید-19 داشته باشد.
کلید واژگان: اضطراب کووید-19, اضطراب مرگ, تنظیم هیجان, معنا در زندگیBackground and purposeLife and death became significant issues with the outbreak of the COVID-19 and its aftermath. Previous studies have shown that having meaning in life and the ability to regulate emotion can play effective roles in coping with death anxiety. The present study investigated the relationship between COVID-19 anxiety and death anxiety with the mediating roles of emotion regulation and meaning in life.
Materials and methodsIn this correlational study, the study population included all adults aged 18 to 60 years in Mashhad, Iran 2020-2021, of whom 583 were selected via convenience sampling. Data were collected using Persian version of Templer Death Anxiety Questionnaire, Coronavirus Anxiety Scale (CAS), Difficulties in Emotion Regulation Scale (DERS), and Meaning in Life Questionnaire (MLQ). Correlation and causality relationships were investigated using path analysis in SPSS V25 SPSS and AMOS V24.
ResultsA significant positive correlation was found between death anxiety and COVID-19 anxiety (r=0.31) and difficulty in emotion regulation (r=0.47). On the other hand, there was a significant negative correlation between death anxiety and meaning in life (r=-0.43). COVID-19 anxiety could indirectly predict death anxiety due to the difficulty in emotion regulation and presence of meaning in life.
ConclusionCOVID-19 anxiety, emotion regulation, and meaning in life play key roles in death anxiety. Therefore, teaching emotion regulation techniques and having deeper meaning in life play major preventive roles in development of death anxiety associated with COVID-19.
Keywords: COVID-19 anxiety, death anxiety, emotional regulation, meaning in life -
مقدمه
محیط ساخته شده به دلیل نیاز روزافزون به فضاهای معماری در زندگی شهری به سرعت در حال گسترش است. با این حال، مطالعات کافی در مورد تاثیر فضای معماری بر شناخت و فعالیت های مغزی انجام نشده است. مطالعات پیشین در زمینه روانشناسی محیطی معماری از نظر کیفی قادر به پاسخگویی به این پرسش نبودند. با این حال، امروزه با ظهور نظریه جدید علوم اعصاب و ارتباط آن با معماری، محققان به نتایج ارزشمندی دست یافته اند، تاثیری که فضای معماری بر مغز انسان می گذارد، از طریق استفاده از ابزارهای نوین علوم اعصاب روشن نموده اند، که منجر به ایجاد پارادایم نوین معماری عصب محور شده اند. هدف از پژوهش حاضر، بررسی تاثیر فضای معماری بر عملکردهای مغز و شناخت انسان با اندازه گیری فعالیت های مغزی است. سوالات اصلی در این پژوهش عبارتند از: ادبیات، مفاهیم کلیدی، روش ها و تکنیک های تحقیق در زمینه معماری و علوم اعصاب چیست؟ علاوه بر این، چنین منابعی به چند حوزه تقسیم می شوند؟
مواد و روش هاپژوهش حاضر با بهره گیری از روش کیفی سیستماتیک به معرفی و تجزیه و تحلیل منابع موجود از سال 2010 تا 2020 پرداخته است.
یافته هامنابع به دو دسته اصلی مطالعات تیوری و تجربی تقسیم بندی می شوند، تمرکز پژوهش حاضر بر روی مطالعات تجربی است، که نشان می دهد مولفه های فیزیکی فضای معماری که عموما با حوزه بصری مرتبط هستند، بر شناخت و فعالیت های مغز تاثیر می گذارند و باعث ایجاد احساسات مختلف می گردند.
نتیجه گیرینتایج نشان داد، که این مطالعات در پنج حیطه کلی کاهش استرس، قضاوت زیبایی شناسی، مسیریابی، توجه و تاکید بر عناصر بصری و تجربیات انسانی طبقه بندی می گردند. از تکنیک EEG، fMRI و برخی ابزارهای کمکی همچون Eye Tracking برای اندازه گیری تاثیر فضای معماری بر مغز استفاده شده است.
کلید واژگان: معماری, علوم اعصاب, شناختIntroductionThe built environment is rapidly expanding because of the growing need for architectural spaces in urban life. However, not enough studies have been carried out about the effect of architectural space on cognition and brain activities. Earlier studies on the environmental psychology of architecture qualitatively were not able to respond to this query. However, nowadays with the emergence of the new theory of neuroscience and its connection with architecture, researchers have found valuable results shedding morelight on the ways that architectural space affects the human brain through the use of modern tools in neuroscience giving rise to a new paradigm of Neuro-architecture. The purpose of the present study was to investigate the effect of architectural space on brain functions and human cognition by measuring brain activities. The main questions in this study were: what are the literature, key concepts, research methods, and techniques in the field of architecture and neuroscience? In addition, how many fields are such resources divided into?
Materials and MethodsThe present study has introduced and analyzed the available resources from 2010 to 2020 via a systematic qualitative method.
ResultsThe resources are divided into two main categories of theoretical and experimental studies. The focus of the present study is on experimental studies indicating that the physical elements of the architectural space are generally related to the visual field, affect cognition and brain activities, and cause different emotions.
ConclusionThe results revealed that these studies are classified into five general areas of stress reduction, aesthetic judgment, navigation, attention, and emphasis on visual elements and human experiences. EEG technique, fMRI, and some auxiliary tools, such as eye tracking, have been used to measure the effect of architectural space on the brain.
Keywords: Architecture, Neurosciences, Cognition -
Background
Marital satisfaction is a situation in which couples can feel happiness and satisfaction with each other. Recently, various therapy techniques have been developed to solve marital and family problems. The purpose of the study was to comparing the effects of group counseling based on solution-focused therapy and structural family therapy (SFT) on the marital satisfaction and family function among married women.
Material and MethodsThis interventional study was performed in three of groups married women (20 people as cases in two groups and 10 people as control group). The research population included of all married females referred to the Faculty of Education and Psychology clinic, at Ferdowsi University of Mashhad in Iran. The instruments for data collection in this study were marital satisfaction scale (MSS) and the family function scale (FFS). Data analysis was done using SPSS 21 software and the analysis of covariance, and LSD post-hoc test were employed.
ResultsThe findings revealed that there is no meaningful difference among married females who received SFT and solution-focused therapy (p>0.05); However structural family and solution-focused of group counseling compared with the control group had significant difference in the influence on family function and marital satisfaction (P=0.014 and P=0.024, respectively).
ConclusionsBased on the results, solution-focused group counseling had more effective than structural group counseling in improving family function and marital satisfaction.
Keywords: Family, Family Therapy, Marriage, Personal, Satisfaction, Psychotherapy, Brief, Women -
طلاق عاطفی مرحله ای از زندگی یک زن و شوهر است که در آن احساسات و عواطف مثبت زوجین برای یکدیگر کمرنگ شده و احساسات منفی جایگزین احساسات مثبت می شوند. این پژوهش با هدف تعیین نقش واسطه ای رضایت جنسی در رابطه سبک های عشق ورزی با طلاق عاطفی انجام گرفت. روش پژوهش حاضر، توصیفی از نوع همبستگی بود. شرکت کنندگان در پژوهش 418 نفر (97 مرد و 321 زن) بودند که به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و پرسشنامه های طلاق عاطفی گاتمن، فرم کوتاه مقیاس نگرش های عشق (LAS) و مقیاس رضایت جنسی(ISS) را تکمیل کردند. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از همبستگی پیرسون و روش تحلیل مسیر صورت گرفت. نتایج همبستگی پیرسون نشان داد که بین سبک های عشق ورزی رمانتیک، دوستانه، واقع گرایانه، شهوانی و فداکارانه و نیر رضایت جنسی با طلاق عاطفی همبستگی معناداری وجود دارد (0.05 >p). نتایج تحلیل مسیر نیز نشان داد که رضایت جنسی نقش واسطه ای معناداری بین سبک های عشق ورزی و طلاق عاطفی دارد. براساس یافته های تحقیق، رضایت جنسی و سبک های عشق ورزی بر طلاق عاطفی تاثیر می گذارند و توجه به این دو متغیر در پیشگیری از طلاق عاطفی مهم و ضروری به نظر می رسد.
کلید واژگان: طلاق عاطفی, سبک های عشق ورزی, رضایت جنسیEmotional disengagement is a stage in a couple's life in which the couple's positive feelings fade away and negative feelings replace them. The aim of this study was to determine the mediating role of sexual satisfaction in the association of love styles and emotional disengagement in married individuals. This was a descriptive correlational study. There were 418 participants (97 males and 321 females) selected through convenience sampling and completed the Emotional Disengagement and loneliness Scale, Love attitude scale and sexual satisfaction inventory. Data were analyzed using Pearson correlation and path analysis. The results of Pearson correlation revealed that there were significant relationships between Eros love styles, Storge, Pragma, Mania, Agape and also sexual satisfaction was significantly correlated with emotional disengagement. The results of path analysis also revealed that sexual satisfaction mediated the relationship between love styles and emotional disengagement. According to the results, sexual satisfaction and love styles have an influence on emotional disengagement and attention to these variables seems important and necessary to prevent emotional disengagement.
Keywords: Emotional Disengagement, Love Styles, Sexual Satisfaction -
هدف
بررسی نقش باورهای فراشناختی و نشانگان شناختی-توجهی در پیش بینی اضطراب اجتماعی دانشجویان دختر با میانجیگری عدم تحمل بلاتکلیفی و تحمل ابهام بود.
روشروش پژوهش حاضر توصیفی از نوع همبستگی بود و شیوه ی نمونه گیری، در دسترس و هدفمند بود. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه ی دانشجویان دختر دانشگاه فردوسی مشهد بود که در سال 98-97 در حال تحصیل بودند. انتخاب نمونه با بهره گیری از جدول مورگان و فرمول کوکران 200 نفر تعیین گردید. ابزارهای پژوهش شامل مقیاس اضطراب اجتماعی واتسون و فرند، مقیاس عدم تحمل بلاتکلیفی کارلتون، مقیاس تحمل ابهام مکلین، مقیاس نشانگان شناختی-توجهی و پرسشنامه فراشناخت ولز بود.
یافته هابرای تحلیل داده ها از تحلیل مسیر استفاده گردید و نتایج حاکی از آن بود که سندرم شناختی-توجهی بر علایم اضطراب اجتماعی دانشجویان دختر تاثیر مثبت و معناداری دارد. همچنین تاثیر مثبت و معناداری بین باورهای فراشناختی با اضطراب اجتماعی مشاهده گردید. نتایج نشان داد که در نظر گرفتن عدم تحمل بلاتکلیفی، تحمل ابهام، نشانگان شناختی-توجهی و باورهای فراشناختی در برنامه های آموزشی و مداخلات روان شناختی، در پیشگیری از اختلالات هیجانی، کاهش و درمان آن ها موثر است.
کلید واژگان: باورهای فراشناختی, نشانگان شناختی-توجهی, اضطراب اجتماعی, عدم تحمل بلاتکلیفی و تحمل ابهامPurposeThe aim of this study was to investigate the role of metacognitive beliefs and cognitive-attentional symptoms in predicting social anxiety of female students through mediation of uncertainty intolerance and ambiguity tolerance.
MethodThe method of the present study was descriptive-correlational. The statistical population of the study consisted of all female students studying at Ferdowsi University of Mashhad in 2018-19 from which 200 students were selected as the research sample using convenience sampling method. Research instruments included Watson and Friend Social Anxiety Scale, Carlton Uncertainty Intolerance Scale, McLean Ambiguity Tolerance Scale, Cognitive-Attention Syndrome Scale, and the Wells Metacognition Questionnaire.
FindingsPath analysis was used to analyze the data and the results showed that cognitive-attention syndrome has a positive and significant effect on the symptoms of social anxiety in female students. Also, a positive and significant effect was observed between metacognitive beliefs and social anxiety. The results showed that considering intolerance of uncertainty, tolerance of ambiguity, cognitive-attention syndrome and metacognitive beliefs in educational programs and psychological interventions are effective in preventing, reducing and treating emotional disorders.
Keywords: Metacognitive Beliefs, Cognitive-Attentional Syndrome, Social anxiety, Uncertainty Intolerance, Ambiguity Tolerance -
مجله دانشگاه علوم پزشکی سبزوار، سال بیست و هشتم شماره 3 (پیاپی 116، امرداد و شهریور 1400)، صص 311 -319
زمینه و هدف:
با توجه به افزایش شیوع بیماری کووید-19، تجربه بالای ترس و اضطراب، قابل پیش بینی است. در همین راستا، هدف از مطالعه حاضر، بررسی رابطه ترس از کووید-19 با اضطراب سلامتی از طریق نقش میانجی گری سیستم فعال سازی و بازداری رفتاری بود.
مواد و روش هاطرح پژوهش حاضر توصیفی- همبستگی و از نوع تحلیل مسیر بود.جامعه آماری این پژوهش، شامل بزرگسالان ایرانی بود که از این میان 605 نفر با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. داده ها با استفاده از پرسش نامه های اضطراب سلامتی (HAI-18)،ترس از کووید-19 (FCV-19S) و مقیاس سیستم های فعال سازی و بازداری رفتاری (BAS/BIS Scale) جمع آوری شدند. تجزیه وتحلیل داده ها با استفاده از روش همبستگی پیرسون، رگرسیون چندگانه و تحلیل مسیر انجام شد.
یافته هایافته های تحقیق نشان داد که بین ترس از کووید-19، سیستم بازداری رفتاری و سیستم فعال سازی پاسخ دهی به پاداش با اضطراب سلامتی، همبستگی معناداری (p <0.01) وجود دارد. علاوه بر این، نتایج بوت استراپ نیز بیانگر این است که نقش میانجی گری سیستم بازداری رفتاری (0.001) و سیستم فعال سازی پاسخ دهی به پاداش (0.006) معنادار بود.
نتیجه گیریبراساس یافته های این پژوهش، ترس از کووید-19 می تواند از طریق تعامل با سیستم بازداری رفتاری و سیستم فعال سازی پاسخ دهی به پاداش، اضطراب سلامتی را پیش بینی کند و در آن تاثیرگذار باشد. بنابراین، مداخلاتی مبتنی بر معرفی پیشگیری هایی در رابطه با ابتلا به کووید-19 در راستای کاهش ترس و اضطراب افراد از مبتلا شدن به آن، نتایج مثبتی با خود در پی دارد و می تواند به عنوان برنامه های پیشگیری در نظر گرفته شود تا به افراد در غلبه بر اضطراب سلامتی تجربه شده کمک کند.
کلید واژگان: ترس از کووید-19, اضطراب سلامتی, سیستم های فعال سازی و بازداری رفتاریIntroductionDue to the increasing rate of Covid-19 disease, experiencing a high level of fear and anxiety is predictable. In this regard, this study aimed to investigate the relationship between fear of Covid-19 and health anxiety through the mediating roles of behavioral activation and inhibition system.
Materials and MethodsThe design of the present study was descriptive-correlation and path analysis. The statistical population of this study included Iranian adults from which 605 people were selected by convenient sampling method. Data were collected using the Health Anxiety Inventory (HAI-18), Fear of COVID-19 Scale (FCV-19S) and Behavioral Activation and Inhibition Systems Scale (BAS / BIS Scale). Data analysis was performed using Pearson correlation, multiple regression and path analysis.
ResultsThe findings showed that there is a significant correlation (P <0.01) between fear of COVID 19, Behavioral inhibition system and reward responsiveness subscale of behavioral activation system with health anxiety. In addition, the Bootstrap results indicate that the mediating roles of the behavioral inhibition system (0.001) and the reward responsiveness subscale of the behavioral activation system (0.006) is significant.
ConclusionBased on the findings of this study, fear of COVID 19 can predict and affect health anxiety through interaction with behavioral inhibition system and reward responsiveness subscale of the behavioral activation system. Therefore, interventions based on the introduction of prevention programs concerning Covid-19 to reduce the fear and anxiety of people about getting it, have positive results and can be considered as prevention programs to help people overcome experienced health anxiety.
Keywords: Fear of Covid-19, Health anxiety, Behavioral activation, inhibition systems -
مقدمه
پژوهش حاضر با هدف تعیین نقش میانجی گری دشواری تنظیم هیجان در رابطه بین اضطراب کرونا و اضطراب سلامتی انجام گرفت.
روشطرح پژوهش حاضر توصیفی - همبستگی و از نوع تحلیل مسیر بود. جامعه آماری این پژوهش، شامل بزرگسالان ایرانی بودند که از این میان 598 نفر با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. داده ها با استفاده از پرسشنامه های اضطراب سلامتی (HAI-18)، اضطراب کرونا (CDAS) و دشواری تنظیم هیجان گرتز و رویمر (DERS) جمع آوری شدند. داده ها با استفاده از روش همبستگی پیرسون و تحلیل مسیر از طریق نرم افزارهای SPSS و AMOS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
یافته هانتایج نشان دادند که مدل پیشنهادی به خوبی برازش شده است. در این مدل اضطراب کرونا اثر مستقیم و معناداری بر دشواری تنظیم هیجان داشت، اضطراب کرونا و دشواری تنظیم هیجان اثر مستقیم و معناداری بر اضطراب سلامتی داشتند؛ و همچنین دشواری تنظیم هیجان به طور معنی داری بین اضطراب کرونا و اضطراب سلامتی میانجی گری کردند.
نتیجه گیریاضطراب کرونا و دشواری تنظیم هیجان اثر مستقیم و معناداری بر اضطراب سلامتی دارند و همچنین دشواری تنظیم هیجان نقش میانجی را در بین اضطراب کرونا و اضطراب سلامتی دارد.
کلید واژگان: اضطراب کرونا, دشواری تنظیم هیجان, اضطراب سلامتیIntroductionthe purpose of this study was to determine the mediating role of emotion regulation difficulty in the relationship between Coronavirus anxiety and health anxiety.
Materials and Methodsthe research method of this study was descriptive-correlation type and path analysis. The statistical population of this study included Iranian adults, from which 598 people were selected by available sampling method. Data were collected using the Health Anxiety Inventory (HAI-18), Corona Disease Anxiety Scale (CDAS) and the Gratz and Roemer Difficulties in Emotion Regulation Scale (DERS). Data were analyzed using Pearson correlation and path analysis using SPSS and AMOS software.
ResultsThe results showed well goodness of fit to the proposed model. In this model, coronavirus anxiety had a direct and significant effect on the emotion regulation difficulty, Coronavirus anxiety and emotion regulation difficulty had a direct and significant effect on health anxiety; and emotion regulation difficulty also mediated significantly between coronavirus anxiety and health anxiety.
ConclusionCoronavirus anxiety and emotion regulation difficulty have a direct and significant effect on health anxiety and also emotion regulation difficulty has a mediating role between coronavirus anxiety and health anxiety.
Keywords: Coronavirus anxiety, Emotion Regulation Difficulty, Health anxiety -
فرسودگی شغلی عامل اصلی کاهش کارایی و از دست رفتن نیروی انسانی است و پیامدهای منفی بر ابعاد فردی، خانوادگی و اجتماعی بر جای می گذارد. پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش تعهد سازمانی با فرسودگی شغلی با میانجی گری شوخ طبعی در معلمان انجام شد. این پژوهش از نوع توصیفی - همبستگی بود. نمونه پژوهش تعداد 213 نفر از معلمان مقطع ابتدایی، متوسطه اول و دوم شهر مشهد در سال 1398 بودند که به روش نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای انتخاب شدند. آزمودنی ها پرسشنامه های فرسودگی شغلی، تعهد سازمانی و مقیاس شوخ طبعی را تکمیل کردند. داده ها با استفاده از همبستگی پیرسون و مدل سازی معادلات ساختاری تجزیه وتحلیل شدند. نتایج پژوهش نشان دادند بین تعهد سازمانی و فرسودگی شغلی همبستگی منفی و معناداری وجود دارد. همچنین، شوخ طبعی با فرسودگی شغلی رابطه منفی و معناداری دارد. علاوه بر این، مسیر تعهد سازمانی به فرسودگی شغلی با میانجی گری شوخ طبعی، معنی دار بود. براساس یافته های پژوهش، شوخ طبعی نقش میانجی بین تعهد سازمانی و فرسودگی شغلی معلمان دارد؛ بنابراین، افزایش شوخ طبعی و ارتقای تعهد سازمانی در معلمان به منظور پیشگیری از فرسودگی شغلی پیشنهاد می شود.
کلید واژگان: فرسودگی شغلی, تعهد سازمانی, شوخ طبعی, معلمانJob burnout is a main factor in reducing efficiency and losing human resources and has negative effects on individuals, family, and social dimensions. The present study aimed to investigate the role of organizational commitment on job burnout through the mediating of humor among teachers. This study was conducted as a descriptive correlational study. The research sample consisted of 213 elementary, middle school and high school teachers in the city of Mashhad in 2019, selected by using multistage cluster sampling. Subjects completed Maslach Burnout Scale, Organizational Commitment Scale, and Coping Humor Scale. Data were analyzed using Pearson correlational and structural equation modeling. The results showed that there was a significant negative correlation between organizational commitment and job burnout. Also, humor was significantly negatively related to job burnout. Besides, the path of organizational commitment to job burnout mediated by humor was significant. According to findings, humor can play a mediating role between organizational commitment and job burnout among teachers. Therefore, it is suggested to increase humor and promote organizational commitment to prevent burnout among teachers.
Keywords: jobburnout, Organizational commitment, Humor, teachers -
هدف این پژوهش بررسی اثربخشی کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی بر اضطراب، انعطاف پذیری شناختی و تاب آوری زنان مطلقه بود. جامعه آماری پژوهش حاضر شامل کلیه زنان مطلقه ی شهر مشهد بود که تعداد 27 نفر آز آنها به صورت نمونه گیری در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی به دو گروه آزمایشی و کنترل تقسیم شدند . با استفاده از پروتوکول MBSR 8 جلسه 120 دقیقه ایی درمان برای گروه آزمایش صورت گرفت و گروه کنترل هیچ نوع درمانی دریافت نکردند. اطلاعات جمع آوری شده از طریق پرسشنامه اضطراب آشکار و پنهان اشپیلبرگر، پرسشنامه انعطاف پذیری شناختی و پرسشنامه تاب آوری کانر و دیویدسون، با استفاده از Spss25 و تحلیل کوواریانس تک متغیری موردسنجش قرار گرفت. یافته های پژوهش نشان داد درمان کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی منجر به کاهش اضطراب آشکار از یک سو و بهبود انعطاف پذیری شناختی و تاب آوری از سوی دیگر شد. ولی این روش درمانی در کاهش اضطراب پنهان افراد تاثیر معنا دار نداشته است. بنابراین با توجه به نتایج پژوهش می توان بیان کرد که توجه به مشکلات روان شناختی زنان مطلقه امری ضروری است و کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی می تواند به عنوان مداخله ای موثر در بهبود مشکلات زنان مطلقه به کار گرفته شود.
کلید واژگان: کاهش استرس مبتنی بر ذهن اگاهی, اضطراب, انعطاف پذیری شناختی, تاب آوری, زنان مطلقهIntroductionOne of the important and negative effects of divorce is its psychological effects on divorced women and mothers. It is necessary to pay attention to the mental health of these people. In this regard, the purpose of this study was to examine the effectiveness of mindfulness-based stress reduction, anxiety, cognitive flexibility and resilience in divorced women and mothers.
Materials and MethodsThe method of the present study was quasi-experimental with a pretest-posttest design and a control group. The statistical population of the present study included all divorced mothers who live in Mashhad, 27 of whom were selected by available sampling and randomly divided into experimental and control groups. The protocol MBSR were applied in 8 sessions which lasts 120-minute and performed for the experimental group only and the control group did not receive any treatment. The data which collected through the Spielberger state-trait anxiety inventory, the cognitive flexibility inventory, and the Connor and Davidson resilience Questionnaire, were assessed by Spss25 and using univariate analysis of covariance.
FindingsThe results showed that mindfulness-based stress reduction leading to reduced manifest anxiety and on the other hand, it improved cognitive flexibility and resiliency. But it was not effective in reducing latent anxiety people.
ConclusionTherefore, according to the results of the study, it can be stated that attention to psychological problems of divorced women is necessary and mindfulness-based stress reduction can be used as an effective intervention in improving the problems of divorced women and mothers.
Keywords: Mindfulness-Based Stress Reduction, anxiety, Cognitive Flexibility, Resilience, Divorced women -
بررسی اثربخشی رفتاردرمانی دیالکتیکی در کاهش علائم روان شناختی در بیماران سندروم افتادگی دریچه میترالمقدمه
پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی رفتاردرمانی دیالکتیکی در کاهش علایم روان شناختی در بیماران سندروم افتادگی دریچه میترال انجام شد.
مواد و روش هاپژوهش حاضر نیمه تجربی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل است. جامعه آماری شامل کلیه بیماران زن مبتلا به سندروم افتادگی دریچه میترال در شهر مشهد بود که به درمانگاه روان شناسی بالینی دانشگاه فردوسی و بیمارستان های امام رضا(ع) و قایم(عج) شهر مشهد مراجعه کرده بودند که از میان داوطلبان تعداد 16 نفر پس از مصاحبه و غربال اولیه با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و با گمارش تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند. ابزارهای پژوهش شامل پرسش نامه های وحشت زدگی آلبانی، خستگی کراپ و اضطراب منتشر (GAD-7) بود و داده های به دست آمده به وسیله نرم افزار SPSS نسخه 21 و آزمون تحلیل کوواریانس یک طرفه تحلیل گردید.
یافته هانتایج نشان داد که رفتاردرمانی دیالکتیکی در کاهش علایم روان شناختی موثر بود (01/0<P).
بحث و نتیجه گیریرویکرد رفتاردرمانی دیالکتیکی زمینه ساز بهبود سلامت روان شناختی این بیماران شد.
کلید واژگان: رفتاردرمانی دیالکتیکی, علائم روان شناختی, افتادگی دریچه میترالYafteh, Volume:22 Issue: 4, 2021, PP 46 -57BackgroundThe aim of this study was to evaluate the effectiveness of dialectical behavior therapy in reducing psychological symptoms in patients with mitral valve prolapse syndrome.
Materials and MethodsThe present study is a quasi-experimental with a pretest-posttest design with a control group. The statistical population included all female patients with mitral valve prolapse syndrome in Mashhad who referred to Ferdowsi University Clinical Psychology Clinic, Imam Reza and Ghaem Hospitals in Mashhad. Among the volunteers, 16 were They were selected from interview and initial screening by purposive sampling method and randomly assigned to experimental and control groups. The research instruments included the Albanian Panic Questionnaire, Krupp Fatigue and Generalized Anxiety Inventory (GAD-7) and the data were analyzed by SPSS software version 21 and one-way analysis of covariance.
ResultsThe results showed that dialectical behavior therapy was effective in reducing psychological symptoms (P <0.01).
ConclusionThis approach has paved the way for improving the psychological health of these patients.
Keywords: Dialectical Behavior Therapy, Psychological Symptoms, Mitral Valve Prolaps -
پزشکی حرفهای است که در آن هوش هیجانی و اخلاقی، در بهبود کیفیت مراقبتهای پزشکی از بیماران، سلامت روان و افزایش رضایت شغلی نقشی موثر دارد. هدف از این پژوهش، بررسی هوش هیجانی و هوش اخلاقی در پزشکان مختلف بود. روش تحقیق، توصیفی بود. جامعهی آماری این پژوهش را همهی پزشکان شهر مشهد در سال 1398 تشکیل میدادند که از میان آنها نمونهای به تعداد 213 پزشک، به روش نمونهگیری در دسترس انتخاب شدند و پرسشنامهها را تکمیل کردند. برای جمعآوری دادهها، از پرسشنامهی هوش هیجانی بار-آن و هوش اخلاقی لنیک و کیل استفاده شد. برای تجزیه و تحلیل دادهها، از آزمون تحلیل واریانس یکطرفه (آنوا) و آزمون تی مستقل بهره گرفتیم. نتایج تحقیق نشان داد پزشکان زن، متاهل، بالاتر از شصت سال و با سابقهی شغلی سی سال یا بیشتر، از هوش هیجانی بیشتری برخوردار هستند؛ همچنین نتایج، حاکی از آن بود که پزشکان بالاتر از شصت سال و با سابقهی شغلی سی سال هوش اخلاقی بالاتری دارند؛ بنابراین، میتوان نتیجه گرفت که آموزش و گزینش دانشجویان پزشکی و پزشکان بر مبنای سنجش هوش هیجانی و اخلاقی میتواند موجب شود آنها در مواجهه با بحرانها و شرایط دشوار بهتر بتوانند مشکلات را حلوفصل کنند و مقاومتر باشند.
کلید واژگان: پزشکان, هوش اخلاقی, هوش هیجانیMedicine is a profession in which emotional and moral intelligence play an effective role in improving the quality of medical care for patients, mental health, and increasing job satisfaction. The aim of the present study was to investigate emotional and moral intelligence among different physicians. This study was conducted as a descriptive study. The statistical population consisted of all physicians in Mashhad in 2019. Among them, 213 physicians were selected by convenience sampling method and completed questionnaires. The data collection tools were the Bar-On Emotional Quotient Inventory (EQ-i) and the Moral Intelligent Questionnaire. Data were analyzed by Analysis of Variance (ANOVA) and independent t-test. The results showed that among physicians, female physicians, married, over 60 years old, and with a work experience of 30 years and more had more emotional intelligence. The results also showed that physicians over 60 years and a work experience of 30 years and more had higher moral intelligence. Therefore, it can be concluded that educating and selecting medical students and physicians based on measuring emotional and moral intelligence can give them better ability to solve problems and be more resilient when exposing to crises and difficult situations
Keywords: Physicians, Moral intelligence, Emotional intelligence -
ازدواج یکی از مهم ترین رویدادهایی است که در زندگی رخ می دهد، بعضی ازدواج ها موجب رشد و شکوفایی زوجین است درحالی که بسیاری از زن و شوهرها نیز می توانند مشکلاتی را برابر هم اتخاذ کنند و زندگی را تحت تاثیر قرار دهند. از این رو هدف این پژوهش بررسی نقش سبک های حل تعارض در پیش بینی کیفیت زندگی زنان متاهل با میانجی گری خودکنترلی می باشد. این پژوهش توصیفی از نوع همبستگی است. جامعه ی آماری این پژوهش شامل زنان متاهل شهر مشهد بود که تعداد 200 نفر به صورت تصادفی در دسترس انتخاب شده و مورد بررسی قرار گرفتند. ابزارهای این پژوهش شامل پرسشنامه های سبک های حل تعارض رحیم (ROCI-II)، پرسشنامه ی کیفیت زندگی (WHOQOL-26) و پرسشنامه ی خودکنترلی تانجی (TSCS) بودند. داده ها نیز با استفاده از آزمون تحلیل رگرسیون و تحلیل مسیر مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. نتایج نشان داد که بین سبک های حل تعارض و خودکنترلی با کیفیت زندگی همبستگی معناداری وجود دارد و آن ها می توانند کیفیت زندگی و خرده مقیاس های آن را پیش بینی کند (001/0 p
کلید واژگان: سبک های حل تعارض, کیفیت زندگی, خودکنترلی, زنان متاهلMarriage is one of the most important events that occurs in life. Some marriages cause couples to grow, while many couples can also create problems for each other and affect life. Therefore, the purpose of this study was to investigate the role of conflict management styles in prediction the quality of life for married women with self-control mediation. The method of study was descriptive- correlative. The statistical population of the study consisted of married women in Mashhad the sample of which includes 200 people who were selected by convenience-sampling method. The data were collected by Rahim Organizational Conflict inventory (ROCI-II), Quality of Life Questionnaire (WHOQOL-26), and Tangney’s Self-Control Questionnaire. Data were analyzed by regression analysis and path analysis. The results showed that there is a significant correlation between conflict management styles and self-control with quality of life and they can predict the quality of life and its subscales (p
Keywords: Conflict management styles, Quality of life, Self-Control, Married Women
- این فهرست شامل مطالبی از ایشان است که در سایت مگیران نمایه شده و توسط نویسنده تایید شدهاست.
- مگیران تنها مقالات مجلات ایرانی عضو خود را نمایه میکند. بدیهی است مقالات منتشر شده نگارنده/پژوهشگر در مجلات خارجی، همایشها و مجلاتی که با مگیران همکاری ندارند در این فهرست نیامدهاست.
- اسامی نویسندگان همکار در صورت عضویت در مگیران و تایید مقالات نمایش داده می شود.