m. lotfi
-
پیشینه:
ویروس طاعون نشخوارکنندگان کوچک (PPRV) یکی از مهم ترین پاتوژن های اقتصادی در گوسفند و بز است، پروتئین های F و H اصلی ترین آنتی ژن های محرک سیستم ایمنی هستند.
هدفمطالعه حاضر با هدف همسانه سازی و بیان ژن های F و H در باکولوویروس و ارزیابی ایمنی زایی پروتئین های نوترکیب تولید شده توسط سلول های sf9 در موش انجام شد.
روش کارژن های F و H تکثیر شده به وسیله RT-PCR با استفاده از پرایمرهای اختصاصی در پلاسمید pFastBac Dual کلون شدند. پلاسمید نوترکیب حامل ژن های فوق به سلول های میزبان DH10Bac انتقال داده شد. SDS-PAGE و وسترن بلات نشان داد که پروتئین نوترکیب حاصل کاملا خالص و اختصاصی است.
نتایج20 میکروگرم پروتئین نوترکیب بدون اجوانت در موش Balb-c نسبت به واکسن ضعیف شده PPR نتایج بهتری نشان داد.
نتیجه گیریپروتئین نوترکیب به دست آمده از این مطالعه می تواند کاندیدای مناسبی برای تولید واکسن های نوترکیب علیه PPRV باشد.
کلید واژگان: Pfastbac Dual, PPRV, واکسن نوترکیب, سلول Sf9BackgroundPeste des petits ruminants virus (PPRV) is one of the most economically important pathogens in sheep and goats. Fusion (F) and Hemagglutinin (H) proteins are the main immune-stimulating antigens.
AimsThe present study aimed to clone and express F and H genes in baculovirus, and evaluate the immunogenicity of recombinant proteins produced by sf9 cells in mice.
MethodsAmplified F and H genes (by RT-PCR using specific primers) were cloned into pFastBac Dual plasmid. The recombinant plasmid was transformed in DH10Bac host cells. SDS-PAGE and Western blotting was performed to control the recombinant protein, and a whole pure and specific recombinant protein was obtained.
ResultsThe immunogenicity of 20 μg of non-adjuvant recombinant proteins in Balb-c mice showed better results compared with the attenuated PPR vaccine.
ConclusionThe recombinant protein obtained from this study can be a suitable candidate for the production of recombinant vaccines against PPRV.
Keywords: Pfastbac Dual, PPRV, Recombinant Vaccine, Sf9 Cell -
هدف:
در مطالعه حاضر، تغییرات سطح بیان ژنهای کلاژن، اگریکان و فاکتور نکروز دهنده تومور- آلفا در سلولهایNP التهابی تیمار شده با اگزوزوم و اثربخشی اگزوزوم بر کاهش آپوپتوزیس سلولهایNP ملتهب بررسی شد.
مواد و روش ها:
اگزوزومها با روش اولتراسانتریفیوژ جداسازی و با کمک میکروسکوپ الکترونی عبوری، میکروسکوپ نیروی اتمی و روش پراکندگی نور پویا شناسایی شدند. زیستایی سلولها با آزمون MTTو رنگآمیزی DAPI مورد بررسی قرار گرفت. سنجش بیان ژنهای کلاژن، اگریکان و TNF-α با روش Real-time PCR صورت گرفت.
نتایج:
MSC-Exo، وزیکولهایی با قطر 5/35 تا 100 نانومتر میباشند. بر اساس آزمون MTT، میزان زیستایی سلولهای ملتهب تیمار شده با اگزوزوم تفاوت معناداری نسبت به گروه التهابی بدون تیمار داشت(05/0*P< در دوز 100 میکروگرم بر میلیلیتر، 01/0**P< دوزهای 25 و 50 میکروگرم بر میلیلیتر). نتایج DAPI نشاندهنده کاهش آپوپتوزیس در گروه تیمار شده با اگزوزوم بود. نتایج Real time PCR، افزایش بیان ژنهای کلاژن (05/0*P<) و اگریکان (001/0***P<) و کاهش بیان ژن TNF-α(01/0**P<) در سلولهای التهابی تیمار شده با اگزوزوم را نشان داد.
نتیجه گیری:
اگزوزومهای مشتق از سلولهای بنیادی مزانشیمی میتوانند باعث افزایش بیان ژنهای کلاژن و اگریکان و کاهش بیان ژن TNF-α در سلولهای تیمار شده شوند و لذا ضرورت مطالعات کلینیکی کمردرد کاملا محسوس و پیشنهاد میشود.
کلید واژگان: سلول های نوکلئوس پولپوزوس, اگزوزوم های مشتق از سلول های بنیادی مزانشیمی, کلاژن, اگریکان, فاکتور نکروز دهنده تومور- آلفاAimLow back pain (LBP) is one of the most common musculoskeletal diseases in the world. Apoptosis of nucleus pulposus (NP) cells and structural changes in the intervertebral disc (IVD) matrix cause its degeneration and are directly related to LBP. Because of exosomes derived from mesenchymal stem cells (MSC-Exo) are high therapeutic potential and may be valuable options for decreasing intervertebral disc degeneration (IDD).
The present study evaluates changes in the expression level of genes responsible for repairing NP cells (collagen and aggrecan) and tumor necrosis factor-alpha (TNF-α) gene and the effectiveness of exosomes in inhibiting excessive apoptosis of NP cells under inflammation.Material and MethodsExosomes were separated by ultracentrifuge. They were identified with the help of transmission electron microscopy (TEM), atomic force microscope (AFM), and dynamic light scattering (DLS). Cell viability was evaluated by MTT assay and DAPI staining. Real-time PCR measured the expression of collagen, aggrecan, and TNF-α genes.
ResultsExosomes are vesicles with a diameter of about 35.5 to 100 nm. Based on the findings of the MTT assay, the survival rate of the inflammatory cells treated with exosomes was significantly different from the inflammation group without treatment (*P<0.05 at the dose of 100 μg/ml, **P<0.01 at the doses of 25 and 50 μg/ml). DAPI results showed a decrease in cell death in the exosome-treated group. Real-time PCR results showed increased expression of collagen (*P<0.05) and aggrecan (***P<0.001) genes and decreased the TNF-α (**P<0.01) gene in inflammatory cells treated with exosomes.
ConclusionExosomes derived from mesenchymal stem cells can increase collagen and aggrecan gene expression and decrease TNF-α gene expression in treated cells.
Keywords: Nucleus pulposus cells, Exosomes derived from mesenchymal stem cells, Collagen, Aggrecan, Tumor necrosis factor-alpha -
ارقام بومی طالبی در ایران کیفیت و طعم مطلوبی دارند ولی به دلیل حساسیت به بیماری های قارچی و ویروسی و عملکرد پایین در مقایسه با ارقام هیبرید وارداتی به تدریج از چرخه تولید حذف می شوند. به منظور ترکیب صفات و تشکیل جمعیت اصلاحی، طالبی رقم ’سمسوری‘ با یک رقم هیبرید تجاری از گروه گالیا که در سال های اخیر به دلیل مقاومت به بیماری ها، قطر گوشت و شیرینی بالا بسیار مورد استقبال جالیزکاران قرار گرفته است، تلاقی داده شد. در این پژوهش تعداد 1000 عدد گیاه نسل دوم حاصل از تلاقی رقم ’سمسوری‘ با رقم ’کوری‘، به همراه بذرهای والدی و نسل اول آنها کشت شدند تا به روش شجره ای، بوته ها ضمن خودگشنی، در شرایط طبیعی مزرعه برای صفات زراعی، مقاومت به بیماری ها و در آزمایشگاه برای صفات کمی و کیفی میوه مورد ارزیابی و گزینش قرار گیرند. نتایج نشان داد همه صفات کمی مورد ارزیابی، بجز ضخامت پوست میوه (661/0) و شاخص شکل میوه (531/0) دارای وراثت پذیری عمومی بالای 85 در صد بودند. میانگین همه صفات کمی به جز مواد جامد محلول (8/10) و ضخامت گوشت میوه (52/3) در جمعیت F1 نسبت به میانگین والدین کمتر بود. در جمعیت F2 برای تمام صفات کمی تفکیک متجاوز مثبت نسبت به والد برتر و تفکیک متجاوز منفی نسبت به والد با ارزش کمتر مشاهده شد. در جمعیت F2 نزدیک به 80 درصد ژنوتیپ ها کاملا مشبک و 20 درصد دارای میزان شبکه کمتر و یا بدون شبکه روی پوست میوه بودند. این نتایج با نسبت های ژنتیکی 3 به 1 مندلی همخوانی داشت. همچنین 35 درصد ژنوتیپ های جمعیت F2 خط دار بودند و بیش از 80 درصد آنها رنگ پوست میوه متمایل به زرد و رنگ گوشت میوه سبز داشتند. با توجه به اینکه انتخاب براساس صفات با وراثت پذیری بالا در نسل های اولیه قابل اعتماد و موفقیت آمیزتر خواهد بود، بنابراین بهتر است گزینش ژنوتیپ های برتر در این جمعیت به ترتیب براساس صفات مهم اقتصادی، وزن میوه، مواد جامد محلول و زودرسی صورت گیرد.
کلید واژگان: تجزیه همبستگی, تفکیک متجاوز, جمعیت اصلاحی, گزینش, وراثت پذیریIntroductionCantaloupes, are a group of Cucumis melo cultivars, that have round, fragrant fruits with netted skin. Our country, is one of the top five producers of cantaloupe, and melon in the world. Its original origin, is still debated, but one of the important centers of its diversity, is Iran. Although, native cultivars, such as, Saveh cantaloupe, Samsoori, Rish Baba, and various types of Tiles, are often of good quality, and taste, but they are sensitive to a variety of fungal and viral diseases and as a result, their yield is low. On the other hand, every year new cultivars and hybrids, are introduced by seed companies, which are welcomed by farmers, due to, their better agronomic characteristics, and resistance to a wider range of diseases. Continuation of this process, in addition to severe genetic erosion of native cultivars, and populations, and even the complete elimination of some of them, will have consequences such as, dependence of production on foreign companies, annual departure of currency from the country, and non-exploitation of the country's genetic resources. Therefore, it seemed that by creating a diverse population resulting from the crossing of superior native cultivars with cultivars of commercially resistant hybrid to diseases, and then, successive selections, new cultivars, with desirable traits of both parents, could be achieved. Thus, in this study, heritability, minimum and maximum mean values of parents, and F1 and F2 generations, aggressive segregation, and relative frequency of qualitative traits, in F2 generation, and selection of the best genotypes, in two dispersing NGF2 populations, were investigated.
Materials and MethodsParental cross, was performed in the spring of 2017, between Samsoori cantaloupe cultivar (round, striped fruit, cream skin color, completely reticulate, green flesh, very early ripening fruit, poor transportability and durability, free pollinator and high homogeneity) as the selected native paternal parent, and commercial cultivar from Gallia group, that called Cory and as maternal parent (round fruit, completely reticulate, no striped skin, yellow to cream skin color, high transportability and durability, green and very sweet flesh, high resistance to various plant diseases and viral diseases) and produced by Seminis Company. The first-generation seeds, obtained from parental crosses, were planted in the greenhouse in the fall of 2017, and were self-sown. In the spring of 1397, 1000 seeds of F2 generation, along with parent seeds, and their first generation, were planted in a seedling tray, in the greenhouses of the Faculty of Agricultural Technology (Aborihan) of Tehran University, and transplanted to the ground, in the rental research production farm, located, in Filistan village-Golzar sector-Pakdasht. Controlled pollination, (isolation of male flowers, and manual inoculation) was performed, for all second-generation plants. Selection for subsequent generations, was done by pedigree method, all plants in F2 generation, were evaluated, and selected. Morphological traits, such as, plant form and phenological traits, such as, day to fruit harvest, were evaluated, and recorded. Plant health, was assessed against common and important fungal, viral and mites, under normal field conditions by scoring the severity of infections in four categories. Fruit quality traits were measured based on nominal, sequential and interval scales and quantitative fruit traits were also measured. Tables of minimum and maximum values, variances, general heritability, transgressive segregation, etc for quantitative traits, also relative frequency percentages and observed genetic ratios for quantitative traits, were calculated.
Results and DiscussionThe results showed that all quantitative traits in the F2 population had a general heritability above 90%. The mean of all quantitative traits except soluble solids and fruit flesh thickness in F1 population was lower than the parental average. In F2 population, for all quantitative traits, positive transgressive segregation was observed, compared to, the superior parent, and negative transgressive segregation was observed, compared to, the less valuable parent. In the F2 population, nearly 80% of the genotypes, were completely reticulate, and 20% had less or no netting, on the fruit skin. These results were almost consistent with genetic ratios of 3.1. Also, 35% of F2 population genotypes, were striped and more than 80% of them had yellowish skin color and green flesh color. Due to, the fact that, selection based on traits with high heritability, will be more reliable, and successful in early generations, so, it is better, to select the best genotypes, in this population, based on fruit weight, soluble solids, and early maturity, respectively.
ConclusionIn the F2 population, positive transgressive segregation was evident for all quantitative traits, favoring the superior parent, while negative segregation was observed for the less valuable parent. Traits exhibiting high heritability showcased a pronounced influence of genetic variance over environmental variance. Consequently, selecting cultivars based on these traits in early generations is expected to yield more reliable and successful outcomes. Therefore, it is better, to selection, the best genotypes in the early generations, in the F2 population, based on fruit weight, (with high genetic efficiency), soluble solids, day to fruit ripening, and with the pedigree management, of the populations, it is finally, possible to achieve lines, that have the desirable traits, of both parental cultivars. The resulting lines, can be used to produce, new hybrids, or provided, to the farmer, as a single cultivar.
Keywords: Breeding population, Correlation analysis, Heritability, Selection, transgressive segregation -
فیزیکالیست ها به استدلال های آنتی فیزیکالیستی مبتنی بر شکاف های معرفتی/تبیینی پاسخ های متعددی داده اند. یکی از مهم ترین این پاسخ ها به استراتژی مفاهیم پدیداری معروف شده است. طرفداران این استراتژی شکاف تبیینی میان حقایق فیزیکی و پدیداری را می پذیرند، اما با توسل به ویژگی های خاص مفاهیم پدیداری درصددند تا تبیینی از چرایی وقوع این شکاف ارایه دهند، تبیینی که با فیزیکالیسم سازگار باشد. چالمرز استدلالی به شکل یک دوراهی علیه این استراتژی ارایه کرده است. او ادعا می کند دنبال کردن هر دو حالت این دوراهی به شکست استراتژی منجر می شود. در این مقاله، استدلال چالمرز را توضیح می دهم. با تمرکز بر حالت دوم سعی می کنم نشان دهم که یکی از مقدمات استدلال او با اشکال روبه روست؛ هم چنین، استدلال می کنم که با پی گیری حالت دوم، حتی اگر یکی از شرط هایی که او برای موفقیت استراتژی لازم می داند برآورده نشود، استراتژی می تواند موفق باشد.
کلید واژگان: شکاف تبیینی, فیزیکالیسم, استراتژی مفاهیم پدیداری, چالمرزPhysicalists have given several responses to anti-physicalist arguments based on epistemic/explanatory gaps. One of the most critical answers has become known as the phenomenal concepts strategy. Proponents of this strategy embrace the explanatory gap between physical and phenomenal facts. Still, appealing to the special nature of phenomenal concepts, they try to explain why we confront this gap. Chalmers has presented an argument in the form of a dilemma against this strategy. He argues that each horn of the dilemma results in the failure of the strategy. In this paper, I will explain Chalmers’ argument. Focusing on the second horn, I will attempt to show that one of the premises of his arguments faces the problem; then, I will argue that following the second horn, the strategy could be successful, even if one of the conditions he takes necessary for the success of the strategy is not met.
Keywords: Explanatory Gap, Physicalism, Phenomenal Concepts Strategy, Chalmers -
Scientia Iranica, Volume:29 Issue: 6, Nov-Dec 2022, PP 3179 -3187Evaluation of behaviour of adsorbed layers of protein-surfactant mixture at the air-water interfaces have recently received great attention due to their wide applications in food and pharmaceutical industries. In this research, qualitative study of surface activity of two kinds of proteins, Beta- Lactoglobulin (BLG) and Beta-Casein (BCS), nonioinic surfactant of C10DMPO, and the mixtures of them in different concentrations at the air-water interface is investigated using rising bubble method. The similarity between measured local velocity profiles can be due to the fact that all mentioned materials are surface-active one and could create the Marangoni effect and develop a dynamic adsorption layer. As there is no significant interaction between the protein and surfactant molecules, stable complex structures cannot be formed in the protein-C10DMPO mixture. The mixture velocity profile is more similar to that of the surfactant which is a result of replacement of protein molecules or complexes with free surfactant at the bubble interface. It is found that the mixture of non-ionic surfactant with BCS has a bit synergetic effect while for its mixture with BLG, a negative synergy is observed which is resulted from the shape of protein.Keywords: dynamic of adsorption, Rising bubble, bubble velocity profile, protein, ionic, non-ionic surfactant
-
هدف
راه رفتن یکی از پایه ای ترین نیاز های زندگی روزمره ی کودک است. حذف راه رفتن از زندگی کودک منجر به بروز عوارض مختلفی می شود. بنابراین، همواره در فرآیند توانبخشی کودکان مبتلا به فلج مغزی، فاز راه اندازی و راه رفتن از اهمیت ویژه ای برخوردار است. امروزه با پیشرفت فناوری های موجود در زمینه ی توانبخشی، استفاده از تجهیزات جدید با تکیه بر علم روز دنیا جهت تسریع فرآیند راه رفتن، بسیار ضروری خواهد بود. هدف از انجام مطالعه ی حاضر، بررسی اثربخشی سامانه هوشمند تعلیق وزن دینامیک بر بهبود توانایی عملکردی و راه رفتن در کودکان مبتلا به فلج مغزی و سایر بیماری های دستگاه عصبی است.
روش بررسییازده کودکان مبتلا به فلج مغزی، تاخیر رشد حرکتی و سایر بیماری های اکتسابی یا ژنتیکی دستگاه عصبی در مطالعه شرکت کردند. پیش از شروع مداخله، تست های عملکردی شامل پنج بار نشستن و بلندشدن بر روی صندلی، بلندشدن از حالت نشسته راه رفتن و برگشتن، تست بالا و پایین رفتن از پله ها و مقیاس تعادلی برگ از شرکت کنندگان گرفته شد. این تست ها همچنین پس از پایان جلسات دهم و بیستم نیز از شرکت کنندگان اخذ شد. دوره ی تمرینات، شامل 20 جلسه بود که در 10 جلسه ی ابتدایی، تمرین های عمومی و در 10 جلسه ی پایانی، تمرین های پیشرفته انجام می گرفت. مدت زمان هر جلسه تمرین 20 دقیقه در نظر گرفته شد. تمرین ها به وسیله ی سامانه هوشمند تعلیق وزن دینامیک انجام می گرفت. داده ها با استفاده از آزمون های رتبه علامت دار ویلکاکسون و آزمون Marginal Homogeneity و با نرم افزار SPSS در سطح معناداری 1/0 تحلیل شد.
یافته هانتایج نشان داد که اختلاف معنادار در مقیاس تعادلی برگ میان ارزیابی در نوبت اول و سوم (P=0.003, m=12.364)، اول و دوم (P=0.003, m=8.636) و دوم و سوم (P=0.028, m=3.727) وجود دارد. در مورد تست های پنج بار نشستن و بلندشدن بر روی صندلی و بالا و پایین رفتن از پله ها اختلاف معنادار میان ارزیابی ها در نوبت اول و سوم و اول و دوم وجود دارد اما برای تست بلندشدن از حالت نشسته راه رفتن و برگشتن، اختلاف معنادار تنها میان ارزیابی های نوبت اول و سوم وجود داشت.
نتیجه گیرینتایج این مطالعه نشان داد که تمرین های انجام گرفته با سامانه هوشمند تعلیق وزن دینامیک، موجب بهبود توانایی های عملکردی و راه رفتن در کودکان شده است.
کلید واژگان: سامانه هوشمند تعلیق وزن دینامیک, تعادل, راه رفتن, توانایی عملکردی, فلج مغزی, بیماری های نورولوژیPurposeGait is one of the most basic necessities of a child's daily life. Elimination of gait from child’s life leads to various complications. Therefore, in the process of rehabilitation of children with cerebral palsy, gait phase is always of special importance. Today, with the advancement of existing technologies in the field of rehabilitation, the use of new equipments based on modern science to accelerate the process of walking will be very necessary. The purpose of the present study is to investigate the effectiveness of smart dynamic body-weight support system on functional performance and gait improvement in children with cerebral palsy or other neurological diseases.
MethodsEleven children with cerebral palsy, motor delay, and other genetic or acquired neurological diseases were recruited for this study. Before starting an intervention, functional tests consisted of five-repetition sit-to-stand tests, Timed Up and Go Test, Lateral Step Up Test and Berg Balance Scale were taken from participants. The functional tests were taken from the participants at the end of the tenth and twentieth sessions. Training sessions were 20 which consisted of 10 general exercises sessions at first and 10 advanced exercises sessions at the end. The duration of each training session was 20 minutes. Exercises were carried out by smart dynamic body-weight support system. The data were analyzed via Wilcoxon signed-rank tests and Marginal Homogeneity test by SPSS software in 0.1 p-value.
ResultsThe results showed that the significant difference in Berg Balance Scale exists between first and third assessments (P=0.003, m=12.364), first and second (P=0.003, m=8.636) and also second and third (P=0.028, m=3.727). In 5×SS and TUDS tests the significant difference exists between first and third assessments and first and second times but in TUG test the only significant difference is between first and third times.
ConclusionThe results of study showed that the exercises which were carried out by smart dynamic body-weight support system have led to improvement in functional performance and gait in children.
Keywords: Smart dynamic body-weight support system, Balance, Gait, Functional performance, Cerebral palsy, Neurological disease -
نشریه تحقیقات دامپزشکی و فرآورده های بیولوژیک، سال سی و پنجم شماره 1 (پیاپی 134، بهار 1401)، صص 48 -57
بیماری طاعون نشخوارکنندگان کوچک (PPR) یک بیماری ویروسی مسری و حاد با واگیری و انتشار سریع در گوسفند و بز است که جهت پیشگیری از شیوع و کنترل این بیماری، واکسیناسیون دام ها بهترین راه حل می باشد. هدف این پژوهش، ارزیابی پاسخ ایمنی حاصل از واکسیناسیون با شش فرمولاسیون تهیه شده از واکسن غیرفعال PPR در بز و گوسفند، در قالب طرح کامل تصادفی با آرایش فاکتوریل 2×3 بود. ویروس تخفیف حدت یافته PPR در یک سلول لنفوییدی سوسپانسیون دستکاری شده با قدرت پاساژ بسیار زیاد، تکثیر و سپس با استفاده از دو غیرفعال کننده (mM 4 بایناری اتیلن ایمین [BEI] و یا %3 پراکسید هیدروژن [H2O2]) غیرفعال و سپس هر یک از ویروس های غیر فعال شده با استفاده از سه یاور مختلف (هیدرواکسید آلومینیوم، فسفات آلومینیوم و مخلوط %50 هر یک از این دو ادجوآنت) فرمولاسیون شد. ارزیابی ایمنی زایی و بی ضرری واکسن های تهیه شده، به ترتیب با استفاده از دو دز ml 1/0 و 1 (ده برابر دز) بر روی 38 راس گوسفند و 28 راس بز مورد مطالعه قرار گرفت. هر یک از دزهای مورد آزمایش، طی دو نوبت، در روزهای صفر و 21 آزمایش به صورت زیرجلدی تزریق و سپس تیتر سرمی آنتی بادی علیه ویروس PPR در روزهای صفر، 14، 21، 35، 42 و 60 پس از واکسیناسیون اندازه گیری شد. نتایج نشان داد میانگین تیتر آنتی بادی علیه ویروس PPR تا روز 21 و 60 پس از واکسیناسیون تحت تاثیر نوع غیرفعال کننده و همچنین ادجوانت قرار نگرفت (05/0<P). همچنین، بین غیرفعال کننده ها و ادجوانت های مختلف برهمکنش معنی داری مشاهده نشد (05/0<P). با این حال، ایجاد تیتر آنتی بادی مناسب در گروه های مختلف نشان از ایمنی زایی مناسب واکسن های فرموله شده داشت، هر چند باید کارآیی آن با استفاده از آزمایش چالش مورد ارزیابی بیشتر قرار گیرد. همچنین، بدلیل عدم خاصیت سرطان زایی، ارزان بودن و سازگاری با محیط زیست، H2O2 کاندیدای استفاده به عنوان غیرفعال کننده در ساخت واکسن غیرفعال PPR می باشد.
کلید واژگان: ویروس طاعون نشخوارکنندگان کوچک, غیرفعال کننده, واکسن کشته طاعون نشخوارکنندگان کوچک, ادجوآنت, گوسفند و بزPeste des Petits Ruminunts (PPR) is an acute and contagious viral disease with rapid infection and transmission in sheep and goats. Vaccination of livestock is the best solution to prevent the spread and control of the disease. The aim of this study was to evaluate the immune response derived from vaccination with six formulations of inactivated PPR vaccine in goats and sheep using a completely randomized design with 2 × 2 factorial arrangement. The attenuated PPR virus was amplified in a highly manipulated suspension lymphoid cell having a high passage potential, and then inactivated using two inactivators (4 mM bromoethylene imine [BEI] or 3% hydrogen peroxide [H2O2]). Thereafter each inactivated virus was formulated using three different helpers (aluminum hydroxide, aluminum phosphate, and a 50% mixture of each of these two adjuvants). Iimmunogenicity and safety of the formulated candidate vaccines were evaluated by respective two doses of 0.1 and 1 (10-fold doses) ml of the vaccines administrated into 38 sheep and 28 goats. Each dose was subcutaneously administrated on 0 and 21 days of the experiment and post vaccination sera antibody titer against PPR virus was measured on days 0, 14, 21, 35, 42 and 60. The results showed that the mean antibody titer against PPR virus was not influenced neither by inactivator nor adjuvant up to 21- and 60-days post vaccination (P> 0.05). Also, no significant interaction was observed between different inactivators and adjuvants (P> 0.05). The appropriate antibody titers observed in different experimental groups indicated a good immunization of the formulated vaccines; however, their efficacy remained to be investigated using challenge test. Also, due to the lack of carcinogenicity, cheapness and environmental compatibility reported for H2O2, it is nominated as an inactivator in production inactivated PPR vaccine.
Keywords: Peste des Petits Ruminunts, inactivator, PPR killed vaccine, Adjuvant, Sheep, Goat -
سابقه و هدف
دوره های کارآموزی به کارآموزان این فرصت را می دهد تا آموخته های خود را با عمل تطبیق، کمبودها و نواقص احتمالی را درک و در رفع آن ها بکوشند و باعث افزایش قابلیت های آنان برای اشتغال در آینده نیز می گردد. هدف از انجام این مطالعه تبیین چالش های برنامه آموزشی کارآموزی در عرصه رشته بهداشت عمومی در دانشکده بهداشت دانشگاه علوم پزشکی گلستان بود.
مواد و روش هااین مطالعه کیفی در سال 1398 با رویکرد تحلیل محتوای استقرایی در استان گلستان انجام شد. مشارکت کنندگان در مطالعه 31 نفر از فارغ التحصیلان کارشناسی رشته بهداشت عمومی که دوره کارآموزی خود را در دانشکده بهداشت گذرانده اند، دانشجویان کارشناسی رشته بهداشت عمومی که حداقل یک ترم از کارآموزی را سپری کرده اند، مربیان و اعضای هیات علمی گروه بهداشت عمومی بودند که به صورت هدفمند انتخاب شدند. داده ها به وسیله مصاحبه های گروهی و فردی جمع آوری و به روش تحلیل محتوا و با استفاده از نرم افزار Atlas.ti 8 تحلیل گردید.
یافته هاچالش های کارآموزی در عرصه رشته بهداشت عمومی در ششتم اصلی (سیستم آموزشی، دانشجویان، برنامه ریزی و آمادگی قبل از کارآموزی، مدیریت کارآموزی، فیلد کارآموزی، پایش و ارزشیابی دانشجویان) و 23 تم فرعی تبیین گردید.
نتیجه گیریلزوم توجه بیشتر به نقاط ضعف کارآموزی حاصل از مطالعه و انتخاب راهکارهای مناسب جهت بهبود وضعیت موجود در قالب برنامه عملیاتی، می تواند منجر به ارتقا کمی و کیفی کارآموزی در عرصه رشته بهداشت عمومی در دانشگاه علوم پزشکی استان گلستان گردد
کلید واژگان: کارآموزی در عرصه, رشته بهداشت عمومی, دانشکده بهداشتBackground and ObjectiveAn internship course in the field gives students the opportunity to put what they have learned into practice; it allows students to understand and try to address potential shortcomings. It also increases their potential for future employment. The purpose of this study was to determine the challenges of internship training program in the field of public health in the School of Health of Golestan University of Medical Sciences.
MethodsThis qualitative study will be conducted in 2019-2020 with inductive content analysis approach in Golestan province. Participants in the study were 31 undergraduate public health graduates who completed their internship at the School of Public Health, undergraduate public health students who had completed at least one semester of internship, instructors, and faculty members of the Department of Public Health. They were purposefully selected. Data were collected by group and individual interviews and analyzed by content analysis method and Atlas.ti 8 software.
FindingsChallenges of internship in the field of public health were explained in 6 main thems (education system, students, pre-internship planning and preparation, internship management, internship field, student monitoring and evaluation) and 23 sub-thems.
ConclusionThe need to pay more attention to the weaknesses of the internship resulting from the study and selection of appropriate strategies to improve the current situation in the framework of the operational plan, can lead to quantitative and qualitative improvement of internship in public health at Golestan University of Medical Sciences.
Keywords: Internship, Public Health, School of Health -
پیشینه
پاروویروس تیپ 2 سگ (CPV-2) عامل التهاب معده و روده و کاهش گویچه های سفید در سگ های تمام دنیا می باشد. سه تحت تیپ از CPV-2 وجود دارد که شامل CPV-2a، CPV-2b و CPV-2c می باشد. وضعیت پراکندگی تحت تیپ های پاروویروس تیپ 2 سگ در بسیاری از کشورها متفاوت می باشد.
هدفهدف از مطالعه اخیر تشخیص و آنالیز تبارزایی تحت تیپ های CPV-2 در حال گردش در دو استان تهران و البرز در ایران بود.
روش کارتشخیص CPV-2 با استفاده از جفت پرایمر 555 انجام شد. آنالیز تبارزایی با استفاده از توالی یابی بخشی از ژن VP2 انجام شد.
نتایج28 CPV-2 (5/59%) با استفاده از پرایمرهای 555 شناسایی شد. توالی های جدایه ها در پایگاه داده بانک ژن قرار داده شد. آنالیز درخت تبارزایی مشخص نمود که تمام جدایه های تحت تیپ CPV2c مشابهت بسیار زیادی با توالی های گزارش شده از چین و زامبیا دارند و با آن ها خوشه مجزایی ایجاد می کنند.
نتیجه گیریمطالعه حاضر نشانگر اهمیت تمام واریته های CPV-2 در سگ های ایران بود. بنابراین پایش ادامه دار تحت تیپ های CPV-2 در سگ های اهلی در مقیاس وسیع باید انجام گیرد تا واریته های غالب و انتشار آن ها در کشور مشخص شود و پویایی تحرک CPV-2 در منطقه خاورمیانه دنبال گردد.
کلید واژگان: پاروویروس تیپ 2 سگ, تشخیص, سگ, ایران, آنالیز تبارزاییBackgroundCanine parvovirus type 2 (CPV-2) causes gastroenteritis and leukopenia in dogs worldwide. They are three subtypes of CPV-2 including CPV-2a, CPV-2b, and CPV-2c. The distribution status of CPV-2 subtypes has been shown differences in many countries.
AimsThe aim of the present study was detection and phylogenetic analysis of different subtypes of CPV-2 circulating in two provinces of Iran, Tehran and Alborz.
MethodsCPV-2 was detected using 555 primer pairs in collected samples. Phylogenetic analysis of CPV-2 subtypes was done using sequencing of the partial length of VP2 gene.
ResultsTwenty-eight CPV-2 were detected using 555 primer pair. The sequences of isolates were deposited in the GenBank database. Phylogenetic analysis revealed that all CPV-2c subtype isolates had very high sequence identity to China and Zambia that form a distinct cluster.
ConclusionIn conclusion, this study revealed the emergence of all CPV-2 variants in dogs in Iran. Thus, the continual monitoring of CPV-2 in domestic dogs should be further conducted on a large scale to determine the predominant variants and their distributions in the country and to follow the dynamics of CPV-2 in the Middle East region of Asia.
Keywords: Canine parvovirus type 2, Detection, dog, Iran, Phylogenetic analysis -
نشریه تحقیقات دامپزشکی و فرآورده های بیولوژیک، سال سی و چهارم شماره 4 (پیاپی 133، زمستان 1400)، صص 66 -74
بیماری لامپی اسکین (LSD)، نوعی بیماری به شدت واگیر در گاو و گاومیش است که در مناطق اندمیک خسارات قابل توجهی را به صنعت دامپروری وارد می نماید. با وجود اینکه شاخص خنثی سازی ویروس (VNI:Virus Neutralization Index) به عنوان استاندارد طلایی در تشخیص سرمی LSD در نظر گرفته می شود، اما به کارگیری این روش در مطالعات سرواپیدمیولوژی و پایش های سرمی، بسیار سخت و زمان بر است. از این رو، سیستم های الایزا برای تشخیص سرمی بیماری های ناشی از کاپری پاکس ویروس ها ایجاد شده است، اما کمبود اطلاعات در مورد عملکرد و کارایی این تست تشخیصی یکی از عوامل محدود کننده استفاده از آن است. در این مطالعه، سازگاری تشخیص سیستم الایزای طراحی شده بر مبنای پروتئین نوترکیب P32 در مقایسه با روش VNI با استفاده از 95 نمونه سرمی شامل 25 نمونه کنترل منفی، 14 نمونه کنترل مثبت و 56 نمونه تهیه شده از گاوهای مشکوک به بیماری لامپی اسکین در مقایسه با روش VNI ارزیابی شد. نتایج نشان داد که تمامی نمونه های کنترل منفی در هر دو آزمایش VNI و الایزا هیچگونه تیتر آنتی بادی ضد ویروس لامپی اسکین نداشتند. در آزمایش VNI تیتر همه ی 14 (%100) نمونه کنترل مثبت برابر یا بیشتر از 5/1 بود و مثبت ارزیابی شدند، اما آزمایش الایزا، 13 نمونه (%93) را مثبت اعلام نمود. از بین 56 نمونه اخذ شده از دام های مشکوک به بیماری لامپی اسکین، 16 نمونه (%29) بوسیله آزمایش VNI مثبت ارزیابی شد، در حالی که در آزمایش الایزا تعداد 13 نمونه (23%) مثبت تشخیص داده شد. در مجموع 95 نمونه ی سرمی، درصد تشخیص نمونه های مثبت و یا منفی با دو روش تشخیصی از نظر آماری اختلاف معنی داری نداشتند (05/0<P) و سازگاری بین دو روش که با شاخص کاپا اندازه گیری شد، 71/0 بود. این نتایج نشان از سازگاری و عملکرد قابل قبول سیستم الایزای طراحی شده بر پایه پروتئین نوترکیب P32 در تشخیص آنتی بادی علیه ویروس LSD دارد.
کلید واژگان: الایزا, شاخص خنثی سازی ویروس, شاخص کاپا, کاپری پاکس, لامپی اسکینLumpy skin disease (LSD) is a highly contagious disease of cattle and buffaloes that cause considerable economic losses to the livestock industry in endemic regions. Although the virus neutralization index (VNI) is the gold standard test for the detection of LSD antibodies, the use of this test in seroepidemiology studies and serosurveillance is laborious and time-consuming. Accordingly, for serodiagnosis of capripox diseases, ELISA assay has been developed, but the lack of information about its performance and efficiency is one of the limiting factors in the use of this test in seroepidemiological studies. In this study, the diagnosis agreement between a recently developed ELISA based on P32 recombinant protein and the VNI method, as a gold standard for serological diagnosis of Capripox virus, was evaluated using 95 sera samples including 25 negative control, 14 positive control, and 56 suspected cattle sera. Result showed that all the negative control sera assessed by VNI and ELISA had no antibody titers against LSD. All the 14 (100%) positive control sera had VNI values ≥1.5 and were considered as the positive sera; however, by ELISA method, 13 samples (93%) were diagnosed as the positive. Among the 56 samples collected from LSD-suspected cattle, 16 samples (29%) were detected as the positive by VNI, whereas 13 samples (23%) were detected as the positive sera by ELISA method. There was no statistically significant difference between the percentages of negative or positive samples assessed by ELISA or VNI method (P>0.05), associated with the Kappa index value of 0.71 showing the substantial agreement. These findings indicating an acceptable agreement and performance of the developed ELISA system based on P32 recombinant protein in comparison to VNI method for diagnosing antibody against LSD virus in cattle.
Keywords: ELISA, neutralization index, Kappa index, Capripox, Lumpy skin -
نشریه تحقیقات دامپزشکی و فرآورده های بیولوژیک، سال سی و چهارم شماره 4 (پیاپی 133، زمستان 1400)، صص 8 -16
همزمان با گسترش تولید واکسن بر روی محیط های کشت سلولی، شناسایی و از بین بردن ویروس های ناخواسته آلوده کننده محیط های کشت با منشاء حیوانی، و همچنین پیشگیری از آلودگی فرآورده بیولوژیک ناشی ازمحیط های کشت سلولی به یکی از دغدغه های اصلی تولید کنندگان واکسن تبدیل شده است. این مطالعه با هدف بررسی آلودگی احتمالی سوبستراهای سلولی مورد مصرف در تحقیق و تولید فراورده های بیولوژیک موسسه تحقیقات واکسن و سرم سازی رازی به ویروس های BVD1 و BVD2 انجام شد. در این پژوهش از تعداد 44 لاین سلولی با شماره های پاساژ و تاریخ های ذخیره سازی مختلف در مجموع 100 نمونه مورد بررسی قرار گرفت. پس از استخراج RNA از سلول های فوق، ابتدا با استفاده از روش Real Time PCR و بکارگیری یک جفت پرایمر برای شناسایی تمامی Pestivirus، آزمایش غربالگری انجام شد. در این آزمایش از بیوتایپ سایتوپاتیک NADL BVDV1a بعنوان کنترل مثبت استفاده شد. سپس به روش RT- PCR گونه و زیرگونه آن ها تعیین شد. آلودگی در پنج سلول Hek293, IBRS2(BA F/9), RBK, FLK, RK13 دیده شد که همه سلول ها بجز IBRS2 در تایپینگ از نوع BVDV1b بودند. تمام سلول های مذکور در تحقیق و کنترل کیفی فراورده های بیولوژیک کاربرد دارند.
کلید واژگان: ویروس, BVDV1 و BVDV2, سوبستراهای کشت سلولی, عوامل ناخواسته, فرآورده های بیولوژیکSimultaneously with the expansion of vaccine production on cell culture media, identification and elimination of adventitious viruses infecting culture media of animal origin, as well as prevention of contamination of biological products from cell culture media to one of the main concerns of production Vaccine suppliers. The aim of this study was to investigate the possible contamination of cellular substrates used in research and production of biological products of Razi Vaccine and Serum Research Institute with BVD1 and BVD2 viruses. The address of this investigate was 44 samples from 44 cell lines with different passage numbers and storage dates in a total of 100 samples. After extracting RNA from the above cells, a screening test was performed using Real Time PCR and a pair of primers to identify all Pestivirus. In this experiment, the cytopathic biotype BVDV1a NADL was used as a positive control. Then the species and their subspecies were determined by RT-PCR method. Infection was observed in five cells Hek293, IBRS2, RBK, FLK, RK13, all cells except IBRS2 in BVDV1b typing. All of these cells are used in research and quality control of biological products.
Keywords: Virus, BVDV, Cell culture substrates, adventitious agents, Biological products -
بیماری طاعون نشخوارکنندگان کوچک (PPR) یک بیماری به شدت واگیردار است که به عنوان تهدیدی جدی برای صنعت دام کوچک در نظر گرفته می شود. ا این پژوهش با هدف مقایسه ی کینتیک غیرفعال سازی ویروس PPR با استفاده از غیرفعال کننده های مختلف و ارزیابیiPPRV فرموله شده در موش انجام شد. ویروس PPR با استفاده از H2O2 و یا binary ethilenimine (BEI) در دو غلظت 1 و 4 میلی مول غیرفعال شد. سپس ویروس غیرفعال شده با استفاده از ادجوان های مختلف شامل هیدروکسید آلومینیوم (AH)، فسفات آلومینیوم (AP) و یا مخلوط مساوی از AH و AP فرموله شد و در قالب یک طرح کاملا تصادفی با آرایش فاکتوریل 3×3 به صورت درون صفاقی (01/0 میلی لیتر) به 90 سر موش BALB/c (9 سر موش به ازای هر گروه) تزریق شد. واکسیناسیون یادآور 21 روز پس از تزریق اولیه در تمامی حیوانات انجام شد. نتایج نشان داد که استفاده هر سه ترکیب موجب غیرفعال سازی موفقیت آمیز ویروس شد، اما زمان غیرفعال سازی کامل ویروس با استفاده از غلظت 1 و 4 میلی مول BEI و H2O2 به ترتیب 482، 295 و 495 دقیقه پس از آغاز غیرفعال سازی صورت گرفت. اثر اصلی غیرفعال کننده، اندازه گیری شده در روز 42 پس از واکسیناسیون در موش معنی دار بود (05/0>P)، اما اثر ادجوانت و برهمکنش بین غیرفعال کننده و ادجوانت معنی دار نبود (05/0<P). غیرفعال سازی با استفاده از غلظت یک میلی مول BEI نسبت به غلظت 4 میلی مول BEI و H2O2 تیتر آنتی بادی سرمی بالاتری را علیه ویروس PPR در پی داشت (به ترتیب 51/2، 25/2 و 22/2). با این وجود، بین ادجوانت های مختلف از نظر پاسخ آنتی بادی علیه PPR تفاوتی وجود نداشت. در کل، استفاده از غلظت یک میلی مول BEI زمانی که با هر یک از ادجوانت های AH و AP و یا مخلوط آن ها ترکیب شود، موجب افزایش بیشتر پاسخ ایمنی علیه ویروس PPR در موش شد. با این حال، کنتیک غیرفعال سازی مناسب ویروس و همچنین ایمنی زایی مناسبی که با استفاده از H2O2 حاصل شد، در کنار زیست سازگاری بهتر و هزینه ی کمتر، این ترکیب را به کاندیدای مناسبی در آماده سازی واکسن iPPR تبدیل کرده است؛ هر چند باید مطالعات بیشتری در حیوانات هدف انجام شود.
Peste des petits ruminants (PPR) is a highly contagious disease that is considered a major threat to the small livestock industry. Although vaccination via live-attenuated PPR vaccine is a main controlling strategy in the endemic area, during PPR eradication process, the inactivated PPR vaccine (iPPRV) is recommended. This study aimed to compare the inactivation kinetics of the PPR virus via different inactivants and immunogenicity evaluations of the iPPRV formulated vaccine in mice. The vaccinal live PPR virus was inactivated by either H2O2 or binary ethylenimine (BEI (at two concentrations of 1 or 4 mM. Thereafter, the inactivated virus was formulated with different adjuvants, including aluminum hydroxide (AH), aluminum phosphate (AP), and a mixture of AH and AP that were intraperitoneally (IP) administrated (0.1 mL) to 90 BALB/c mice in a completely randomized design and 3×3 factorial arrangement (9 animals per group). The booster vaccination was carried out in all animals 21 days after the primary vaccination. Results showed that the PPR virus was successfully inactivated by all the inactivation agents; however, the time of complete virus inactivation was estimated to be 482, 295, and 495 min post-treatment initiation for 1 mM BEI, 4 mM BEI, and H2O2, respectively. The main effect of inactivant on antibody titers against PPR virus that was measured after 42days post-immunization in mice was significant (P<0.05); however, the adjuvant and interaction effect of inactivator×adjuvant were not effective(P>0.05). Inactivation by 1 mM BEI was associated with a higher antibody titer against PPR virus (P<0.05) in comparison with both 4 mM BEI and H2O2 (2.51 vs. 2.25 and 2.22, respectively). Meanwhile, there were no significant differences among the used adjuvants in terms of eliciting antibody response against PPR virus. In conclusion, the use of 1 mM BEI in combination of AH, AP, or a mixture of AH and AP was associated with a higher immune response against PPR virus in mice. However, the appropriate inactivation kinetic of the virus and immunogenicity associated with the use of H2O2, as well as its biocompatibility property and better cost-benefit, nominated H2O2 to be used in iPPR preparation; however, more investigations are required in target animals.
Keywords: Immunogenicity, Inactivation, Peste des petits ruminants (PPR), Vaccination, Virus -
تفسیر گسل ها و شکستگی ها به عنوان یکی از مراحل کلیدی در تفسیر لرزه ای درک مناسبی از خواص ایستا و پویای مخزن ارایه می دهد. مطالعه نشانگرهای لرزه ای هندسی و ترکیب آنها بر اساس شبکه عصبی مصنوعی، سیستم های فازی و توسعه روش های شناسایی خودکار لبه مبتنی بر روش های هوش مصنوعی از جمله مطالعات انجام گرفته در خصوص شناسایی خودکار گسل ها و شکستگی ها است. در این مطالعه از تلفیق نتایج حاصل از شبکه عصبی مصنوعی پرسپترون چندلایه با الگوریتم پس انتشار و نشانگرهای لرزه ای غیرمتعارف (مانند نشانگرهای درستنمایی گسل، چگالی، قرابت و شیب شکستگی) جهت بهبود نتایج تفسیر ساختمانی استفاده شده است. طرحواره پیشنهادی بر روی یک داده مصنوعی دو بعدی با نسبت نشانک به نوفه 2 و یک داده لرزه نگاری سه بعدی در بردارنده رویداد گسلش اجرا شد. نتایج نشان داد که طرحواره پیشنهادی نسبت به نتایج حاصل از شبکه عصبی مصنوعی پرسپترون چندلایه، ضمن تاثیرپذیری کمتر نسبت به نوفه پس زمینه لبه های موجود در داده های مورد مطالعه را با تفکیک پذیری نسبتا بالایی شناسایی کرده است. انطباق نتایج حاصل از تلفیق شبکه عصبی مصنوعی پرسپترون چندلایه و نشانگر درستنمایی گسل با نتایج حاصل از وارون سازی رنگی داده لرزه ای، به عنوان یک روش وارون سازی کارآمد، حاکی از اعتبار بالای طرحواره پیشنهادی است. استخراج خودکار موقعیت فضایی صفحه گسلش در مقایسه با نتایج حاصل از تفسیر دستی، ضمن کاهش 70 درصد زمان تفسیر، تصویر دقیق تری از محدوده گسل مورد مطالعه ارایه داده است.کلید واژگان: گسل ها, داده لرزه ای سه بعدی, نشانگرهای لرزه ای متعارف, شبکه عصبی مصنوعی, نشانگرهای لرزه ای غیرمتعارفRevealing the faults, one of the essential steps in seismic interpretation, provides valuable information for modeling static and dynamic characteristics of hydrocarbon reservoirs. Several methods developed for automatic fault and fracture detection, which seismic attributes integrated with artificial neural networks, and fuzzy systems are the most common ones. In this study, a 3D seismic data set of the F3 Block, offshore Netherland, was utilized for enhanced fault detection using an artificial neural network and unconventional seismic attributes integration. A steering cube was computed using a phase-based dip calculation technique to enhance seismic attributes’ accuracy and target detection capability. The fault enhancement filter, as a combination of the diffusion and median filters, and conventional attributes are modified and redefined along with the dip and azimuth information. A supervised, fully connected multi-layer perceptron neural network was constructed to integrate the previous traditional seismic attributes with optimum parameters to generate a fault probability cube. For an improved interpretation, the fault probability cube is then treated through the unconventional seismic attributes. Finally, the end product is subjected to the voxel connectivity filter to visualize the detected faults’ three-dimensional nature. Our proposed workflow results were superposed with the ones derived from the color-based inversion cube as an accurate inversion method. The proposed automatic fault extraction workflow can yield considerable savings in time and result in a highly detailed mapping of discontinuities.Keywords: Faults, 3D seismic data, conventional seismic attributes, supervised neural network, unconventional seismic attributes
-
منطقه مورد مطالعه در این پژوهش، معدن فسفات اسفوردی در ایالت فلززایی بافق است که آپاتیت، مگنتیت و هماتیت کانی سازی اصلی آن هستند. این معدن به عنوان یکی از معادن آهن- آپاتیت با میزان فسفر بالا در منطقه، محتوی کانی سازی قابل توجهی از عناصر نادر خاکی با بیشینه و میانگین عیار 7/1 و 5/0 درصد (به صورت کانی های مونازیت، زیرکن و آلانیت در آپاتیت) و دارای غنی شدگی LREE و آنومالی منفی Eu است. برای ارزیابی مقدماتی ناحیه مورد مطالعه از نظر وضعیت عیار REEs، روش ضریب چشم انداز عناصر نادر خاکی (Koutl) که بر پایه طبقه بندی REEs به وسیله سطح تقاضای صنعت استوار است مورد استفاده قرار گرفت. این ضریب نسبتی از مقدار عناصر نادر خاکی بحرانی (Dy، Tb، Nd، Y، Er و Eu) به مقدار عناصر نادر خاکی مازاد (Ce، Ho، Tm، Yb و Lu) است که برای بررسی کانی سازی مربوط به تیپ های مختلف در کانسارهای تازه کشف شده و معادن فعال قابل استفاده است. نتایج نشانگر بیشترین ضریب چشم انداز (Koutl=0.67) برای واحد میکروگرانیت تا ریولیت با آمفیبول (زون متاسوماتیک) و همچنین ضریب چشم انداز میانگین امیدبخش 53/0 است. معدن اسفوردی در مقایسه با معدن بایان اوبو چین (Koutl=0.2) به رغم عیار پایین تر، ترکیب نزدیک تری به حالت ایده آل دارد. از این رو در صورت تمرکز بر روی اکتشاف REEs و بررسی های بیشتر ژیوشیمی و کانی شناسی، می توان آینده روشنی را برای این عناصر در این معدن متصور بود.کلید واژگان: عناصر نادر خاکی (REEs), ضریب چشم انداز عناصر نادر خاکی (Koutl), معدن اسفوردی, ایالت متالوژنی بافقThe studied area in this research is the Esfordi phosphate mine in the Bafq metallogenic state, which apatite, magnetite and hematite are its main mineralization. As one of the high phosphorus iron – apatite mine in the region, this mine contains significant mineralization of rare earth elements with a maximum and average grade of 1.7% and 0.5% (as monazite, zircon and allanite minerals in apatite), and has LREE enrichment and Eu negative anomaly. In order to primary assessment of REEs concentration status in study area, the outlook coefficient of REEs (Koutl), which is based on the classification of REEs by the level of industry demand, was used. This coefficient is the ratio of the amount of critical REEs (Dy, Tb, Nd, Y, Er and Eu) to the amount of surplus REEs (Ce, Ho, Tm, Yb and Lu), which can be used to investigate mineralization of different types in newly discovered deposits and active mines. The results indicate the highest outlook coefficient (Koutl=0.67) for microgranite to rhyolite with amphibole unit, and also promising average outlook coefficient of 0.53. The Esfordi mine despite the lower grade, it is closer to the ideal composition compared to China's Bayan Obo mine (Koutl=0.2). Thus, can portend a bright future for REEs in this mine, if focus on exploration of these elements and further geochemical and mineralogical investigations are carried out.Keywords: Rare Earth Elements (REEs), Outlook coefficient of REEs (Koutl), Esfordi mine, Bafq metallogenic state
-
بیماری لامپی اسکین (LSD)، آبله ی گوسفندی (SPP) و آبله بزی (GTP)، به عنوان بیماری های اخطارکردنی، آثار شگرفی بر صنعت پرورش گاو، گوسفند و بز دارد. ایجاد و راه اندازی روش الایزا می تواند به طور موثری به تشخیص سرمی حیوانات آلوده کمک نماید. این پژوهش با هدف راه اندازی یک سیستم الایزا بر اساس پروتئین های نوترکیب P32 کامل و کوتاه شده (Tr.P32) ویروس آبله ی بزی انجام شد. پروتئین P32 با استفاده از وکتور pET24a+ در سویه Rostta باکتری Ecoli بیان شد و با استفاده از روش های SDS-PAGE و وسترن بلاتینگ ارزیابی شد. سپس Tr.P32 در شرایط واسرشته سازی با استفاده از روش Ni-NTA کروماتوگرافی افینیتی خالص سازی، و برای راه اندازی الایزای اختصاصی ویروس های کاپری پاکس استفاده شد. سپس با روش تیتراسیون چکربورد و آنالیز ROC به ترتیب برای بهینه سازی سیستم الایزا و تعیین اختصاصیت و حساسیت آن استفاده شد. پتانسیل تشخیصی سیستم الایزای طراحی شده با استفاده از سرم های کنترل مثبت و منفی جمع آوری شده از بز، گوسفند و گاو ارزیابی شد. نتایج نشان داد که بیان پروتئین کامل P32 ناچیز بود در حالی که Tr.P32، به عنوان یک پروتئین نوترکیب 31 کیلو دالتونی، تا سطح 300/0-270/0 میلی گرم به ازای هر 200 میلی لیتر محیط کشت بیان شد. نتایج بهینه سازی با روش چکربورد نشان داد که 675 نانوگرم Tr.P32 به ازای هر چاهک و رقت 1:10 از سرم های کنترلی (سرم های هایپرایمیون ضد ویروس آبله ی بزی و سرم های غیر ایمن) بیشترین اختلاف در جذب نوری بین نمونه های سرمی مثبت و منفی بزی را در پی داشت. پروتئین نوترکیب Tr.P32 واکنش خوبی با آنتی بادی علیه ویروس های آبله ی بزی (GTPV)، آبله ی گوسفندی (SPPV) و ویروس عامل LSD (LSDV) داشت، در حالی که هیچ گونه واکنش متقاطعی با ویروس Orf نشان نداد. با مقایسه نتایج شاخص خنثی سازی (NI)، cut off، و حساسیت و اختصاصیت تشخیصی سیستم الایزای غیرمستقیم طراحی شده به ترتییب 397/0، 94% و 6/96 درصد اندازه گیری شد. این یافته ها نشان داد که سیستم الایزای طراحی شده بر اساس پروتئین Tr.P32 می تواند برای استفاده در تشخیص سرمی همه ی ویروس های کاپری-پاکس استفاده شود؛ با این حال، لازم است مطالعات بیشتری در این زمینه انجام شود.
As notifiable diseases, lumpy skin disease (LSD), sheep pox (SPP), and goat pox (GTP) are associated with a profound effect on cattle, sheep, and goat farming industries. Development of the ELISA method could effectively facilitate serodiagnosis of the infected animals. This study aimed to develop an ELISA system based on the recombinant full-length and truncated P32 protein (Tr.P32) of goat pox virus. The P32 protein was expressed in Rosetta strain of E. coli using pET24a+ vector and evaluated by SDS-PAGE and Western blotting. Then, Tr.P32 was purified by Ni-NTA affinity chromatography under denaturing conditions and used to develop a capripoxvirus-specific ELISA. Checkerboard titration and receiver-operating characteristic (ROC) analysis were used to optimize the ELISA system and determine diagnostic specificity and sensitivity, respectively. The diagnostic potential of the developed ELISA was evaluated using positive and negative control sera collected from goat, sheep, and cattle. Results showed that the expression level of full-length P32 recombinant protein was negligible, while Tr.P32, a ~ 31 kDa recombinant protein, was expressed up to 0.270-0.300 mg/200 mL of culture media. The results of checkerboard titration revealed that 675 ng/well of Tr.P32 antigen and 1:10 dilution of control sera (anti GTPV HIS and healthy goat sera) caused maximum difference in absorbance between positive and negative goat sera. The recombinant Tr.P32 showed good reactions with antibodies against GTP virus (GTPV), SPP virus (SPPV), and LSD virus (LSDV), whereas no cross-reactions with anti-Orf virus antibodies were detected. By comparing with the neutralization index (NI), cut off, diagnostic sensitivity and specificity of the developed indirect-ELISA were estimated, 0.397, 94% and 96.6%, respectively. These findings indicate that the ELISA system based on Tr.P32 protein could potentially be used in sero-surveillance of all capripoxviruses; however, further investigations are required.
Keywords: ELISA, Goat pox, Lumpy skin disease, P32 Protein, Sheep pox -
تعیین هویت لاین سلولی BHK-21-C5 موجود در ایران با استفاده از PCR دو مرحله ای چکیده فارسی تعیین هویت لاین های سلولی حیوانی در بانک های سلولی یکی از مهمترین برنامه ها طی عملیات کشت سلول و ذخیره سازی سلول است که مستنداتی را ارایه می دهد که می تواند برای استفاده کاربردی از لاین های سلولی حیوانی مفید باشد. بنابراین تلاش ها برای جلوگیری از شناسایی نادرست سلول ها، آلودگی متقاطع با لاین های سلولی دیگر و خطا در لیبل گذاری با استفاده از روش های مختلف ادامه دارد و اغلب منجر به ارزیابی نادرست می گردد. این آلودگی ها در بسیاری از موارد غیر قابل جبران می باشد. یکی از روش های کاربردی در این زمینه روش مولکولی است که می تواند نتایج را با دقت بیشتری نشان دهد. در این مطالعه خصوصیات BHK-21 (C5) تعیین شد و سعی شد هویت BHK-21 (C5) به عنوان یک لاین سلولی پیوسته در ایران به وسیله روش مولکولی PCR تعیین شود. در این مطالعه ژن سیتوکروم اکسیداز C (COI) به عنوان یک قطعه DNA رایج برای تعیین هویت لاین سلولی BHK-21(C5) در کنار شش لاین سلولی شامل،CHO, LK, RBK, MRC5, VERO, GL با استفاده از PCR و همچنین تکثیر هرلاین سلولی با پرایمر مخصوص خودش انتخاب شد. پس از تکثیر، محصولات PCR با ژل آگاروز الکتروفورز به منظور اطمینان از صحت آن ها مورد بررسی قرار گرفت. نتایج آزمایشات نشان داد که درصد بقا حدود 92% تخمین زده شد و یک کشت سلول یک نواخت به دست آمد. زمان دو برابر شدن و نسبت μ معادل 5/20 ساعت و 03/0 بدست آمد. آزمایشات استریلیتی نشان داد که بذر سلول عاری از آلودگی های باکتریایی، مایکوپلاسمایی و مایکوباکتریومی بود. نتایج شناسایی مولکولی این سلول نشان می دهد که تعیین هویت این لاین سلولی اثبات شده است و می تواند در تحقیقات، مطالعات تشخیصی و تولید و کنترل کیفیت فراورده های بیولوژیک مورد استفاده قرار گیرد.
Authentication of animal cell lines in cell banks is one of the most important programs regulated during cell culture and storage. This operation provides a thorough and beneficial document which can be advantageous for the functional use of animal cell lines. Therefore, various procedures are used to prevent misidentified cells, cross-contamination to other cell lines, and mislabeling errors leading to incorrect assessment. These contaminants can result in major financial disadvantages. One of the practical methods in this field is a molecular procedure which can demonstrate more accurate results. In the present study, the BHK-21 (C5) was characterized, and it was tried to determine the identity of BHK-21 (C5) as a continuous cell line by Polymerase chain reaction (PCR) molecular procedure in Iran. The cytochrome c oxidase I (CO1) gene was selected as a prevalent DNA fragment for the authentication of the BHK-21 (C5) cell line, along with six cell lines, including Chinese hamster ovary, Lamb kidney, Razi Bovine Kidney, Medical Research Council cell strain 5, Monkey Green Kidney, and Goat Lymphocyte. After amplification, PCR products were analyzed by agarose gel electrophoresis to ensure their accuracy. The results of characterization were indicated, cell viability was estimated to be about 92%, and a uniform cell culture was obtained. The doubling time and µ ratio equivalent were obtained at 20.5 h and 0.03, respectively. Sterility tests revealed that the cell seed was free of bacterial, mycoplasma, and mycobacterial infections. The results of molecular identification revealed that the identification of this cell line was approved and can be used in studies, diagnosis, production, and quality control of biological products.
Keywords: Authentication, BHK-21-C5 cell line, PCR, cytochrome c oxidase I (CO1) gene -
نانو ذرات :Dya%,Tbb%4-x SO1BaxSr به روش هم رسوبی سنتز شد. ساختار نانوذرات با استفاده از دستگاه پراش پرتو ایکس (XRD) تعیین شد. اندازه تقریبی نانوذرات با استفاده از روش شرر 5/63 نانومتر محاسبه شد. اندازه و شکل ذرات ساخته شده با استفاده از میکروسکوپ الکترونی روبشی (SEM) مشاهده شد. تست EDX حضور عناصر Dy و Tb در نمونه سنتز شده را تایید کرد. پاسخ گرمالیانی نانوذرات :Dya%,Tbb%4-x SO1BaxSr برای مقدارهای متفاوت Ba، Sr، Dy و Tb مطالعه شد و بیش ترین حساسیت در بین غلظت های مطالعه شده، به ترتیب 12/0، 88/0، 5/0 و 5/1 درصد مولی به دست آمد. تعداد قله ها در منحنی های درخشش نمونه، در گستره دز (mGy 05/0-100) مطالعه شد. پارامترهای سینتیک مربوط به هر قله تعیین شد. منحنی درخشش این نانوذرات در این بازه ی دز، دارای 2 قله به ترتیب در دماهای 615 و 534 کلوین است. خواص دزیمتری نمونه مطالعه شد. بهترین آهنگ خوانش برای این دزیمتر K/s 2 به دست آمد. روند افزایشی شدت درخشش تا دزkGy 7 مشاهده شد و پس از آن با آهنگ کندتری ادامه یافت. محوشدگی نمونه در دز mGy 1000 در بازه ی زمانی 21 روز، ناچیز بود. پاسخ انرژی در بازه ی keV 80-1250 مطالعه شد و رفتار وابسته به انرژی را نشان داد.
کلید واژگان: باریم استرانسیم سولفات, گرمالیان, دزیمتریBaxSr1-xSO4:Dya%, Tbb% nanoparticles were synthesized by the chemical co-precipitation method. The orthorhombic lattice structure was confirmed by X-ray diffraction (XRD) pattern and an average size of 63.5nm was obtained using Deby-Schere`s formula. The shape and size of particles were also observed by scanning electron microscopy (SEM). EDX spectra proved the presence of Dy and Tb in the sample. The TL glow curves of samples showed the maximum sensitivity at 0.12, 0.88, 0.5, and 1.5 mol% for Sr, Ba, Dy, and Tb, respectively. The thermoluminescence (TL) glow curves of the sample (in the range of 0.05-100 mGy) had two glow peaks at 534 and 615 K. Dosimetry characteristics of the selective combination were studied. The best heat rate was 2 K/s. The TL intensity was increased by increasing the dose up to 7 kGy and after that, it was increased very slowly. Studies of the fading indicated that the reduction of dose-response of the sample in 1000 mGy dose is negligible within 21 days. Energy response was studied in the range of 80-1250 keV and showed the sample was energy-dependent.
Keywords: Barium Strontium Sulfate, Thermoluminescence, Dosimetry -
The foot-and-mouth disease virus (FMDV) with a wide variety of genomes and complicated biology is one of the infectious agents that put the lives of animals at risk. Therefore, to introduce suitable strains for vaccine production, it is essential to constantly evaluate genetic changes of circulating viruses in field. Within 2014-2015, a total of 126 clinical specimens consisting of epithelial tissue and vesicular fluid from tongue, dental pad, and hoofs suspected of FMD virus were submitted to the Reference Laboratory for FMD in Razi Vaccine and Serum Research Institute, and 86 of them were identified as FMD virus type A using sandwich Enzyme-Linked Immunosorbent Assay (ELISA). This virus was isolated from 42 samples from 16 provinces using cell culture. Firstly, the coding region that produces the main part of viral capsid was amplified by Polymerase chain reaction (PCR). This part of the genome by 800 bp length was related to the 1D gene that synthesizes the VP1 protein. The phylogenetic analysis of VP1 coding region determined two distinct genotypes with more than 15% nucleotide differences. The first cluster consisted of closely related viruses registered in the GeneBank of neighboring countries, including Afghanistan, Pakistan, and Turkey. All samples in Cluster1 were determined as relative viruses with genotype Iran-05. In-vitro serological examination indicated an antigenic relationship between Cluster 1 viruses and routine vaccine strain (A-IRN-2013). The second cluster with only two members was genetically far from earlier ones and could be considered a separate genotype. Furthermore, it was revealed that cluster 2 has not been previously reported in Iran. Genetic tracing indicated that these viruses might have been originated from circulating viruses from India. Antigenic evaluation exhibited that this group could not be cross-protected by the routine vaccinal strain (A-IRN-2013) used during the research period.Keywords: Foot, Mouth Disease virus, serotype A, genotyping, phylogenetic
-
کانسار اسکارن صاحب در کمربند دگرگونی سنندج- سیرجان، جنوب شرق سقز (کردستان) و در امتداد کنتاکت توده گرانیتوییدی صاحب (الیگومیوسن) با سنگ های کربناته ناخالص (پرمین) تشکیل شده است و شامل دو زون اندواسکارن و اگزواسکارن است. اگزواسکارن با گسترش بیشتر به دو بخش گارنت اسکارن و اپیدوت اسکارن تقسیم می شود. قسمت عمده زون کانه دار در بخش گارنت اسکارن متمرکز است. مجموعه کانی شناختی نسبتا اکسیدی اسکارن صاحب شامل: گارنت (آندرادیت و گروسولار)، پیروکسن(دیوپسید-هدنبرگیت)، مگنتیت و هماتیت است. مگنتیت مهم ترین و فراوان ترین کانه اکسیدی کانسار است. بر مبنای شواهد صحرایی و با توجه به مطالعات میکروسکوپی نمونه های زون اسکارنی، دو مرحله آلتراسیون پیشرونده و پسرونده قابل تشخیص است. بر طبق نتایج به دست آمده از تجزیه نمونه های توده گرانیتوییدی مولد اسکارن صاحب به روش های XRF وICP-MS ترکیب این توده عمدتا گرانیت تا گرانودیوریت- دیوریت، ازگرانیتوییدهای تیپ I، متاآلومین و متعلق به سری کالک آلکالن غنی از پتاسیم است. گرانیتویید صاحب از نظر جایگاه تکتونیکی با قوس های آتشفشانی حاشیه قاره (VAG) مرتبط است.
کلید واژگان: سقز, کانسار صاحب, گرانیتوئید, اسکارن آهن, مگنتیت, متاسوماتیزم, ژئوشیمیThe Saheb Fe-Cu skarn deposit is located in the Sanandaj-Sirjan metamorphic belt, SE Saqqez, western Iran and has been formed along the contact between the Oligo-Miocene aged Saheb granitoid and the Permian aged impure calcareous rocks and includes endoskarn and exoskarn. Exoskarn is widely developed and include garnet and epidote skarn zones. The majority of mineralized zones are concentrated in garnet skarn. The relatively oxidizing mineralogical assemblage of the Saheb skarn includes garnet (andradite-grossular), pyroxene (diopside-hedenbergite), magnetite and hematite. Magnetite is the main and abundant ore mineral throughout the ore deposit. Based on field evidences and microscopic studies of skarn zone samples, two stages of prograde and retrograde alteration are distinguishable. According to the results of sample analysis of Saheb skarn productive intrusive body by XRF and ICP-MS techniques, the combination of this body is chiefly granite to granodiorite-diorite and belong to the I-type granitoids, metaluminous and K-rich calc-alkaline series. The Saheb granitoid is related to the VAG (Volcanic Arc Granite) tectonic setting.
Keywords: Saqqez, Saheb deposit, Granitoid, iron skarn, Magnetite, Metasomatism, Geochemistry -
روش بیولوژیکی مورد استفاده برای تعیین انرژی قابل متابولیسم حقیقی تصحیح شده برای ازت (TMEn) در مواد اولیه خوراک طیور پر هزینه و وقت گیر است. بنابراین یافتن یک روش جایگزین برای محاسبه دقیق میزان TMEnدر مواد اولیه خوراک ضروری به نظر می رسد. در این مطالعه 2 مدل رگرسیون خطی چندگانه و مدل شبکه عصبی مصنوعی برای پیش بینی مقدار TMEn (کیلو کالری/کیلوگرم ماده خشک) در نمونه های سبوس گندم با توجه به ترکیب شیمیایی آن (شامل: عصاره اتری، خاکستر، پروتئین خام و فیبر خام) به کار گرفته شد. برای تعیین ترکیب شیمیایی و TMEn ، یک مجموعه داده حاوی 100 نمونه سبوس گندم مورد استفاده قرار گرفت. دقت پیش بینی هر یک از مدل ها در این آزمایش مورد بررسی قرار گرفت. نتایج این آزمایش نشان داد که مدل شبکه عصبی مصنوعی (ضریب تعیین: 0.90 و جذر میانگین مربعات خطا: 64.07 کیلو کالری/کیلوگرم برای داده های آموزش و ضریب تعیین: 0.89 و جذر میانگین مربعات خطا: 82.69 کیلو کالری/کیلوگرم برای داده های تست) توانسته است مقدار TMEn خوراک را با دقت بالاتری نسبت به مدل رگرسیون خطی چندگانه (ضریب تعیین: 0.81 و جذر میانگین مربعات خطا: 87.76 کیلو کالری/کیلوگرم برای داده های آموزش و ضریب تعیین: 0.84 و جذر میانگین مربعات خطا: 86.61 کیلو کالری/کیلوگرم برای داده های تست) پیش بینی نماید. به همین علت مدل شبکه عصبی معرفی شده می تواند به عنوان یک ابزار مفید برای مدل سازی رابطه بین ترکیب شیمیایی و انرژی نمونه های سبوس گندم مورد استفاده قرار گیرد. برای فراهم آوردن یک ابزار کاربردی و سریع برای کاربران یک فایل اکسل با نام ANN_WB_ME_Poultry، برای پیش بینی مقدار TMEn در نمونه های سبوس گندم با توجه به ترکیب شیمیایی آن تهیه و معرفی گردید.
The biological procedure used to determine the nitrogen-corrected True Metabolizable Energy (TMEn) value of feed ingredient is costly and time consuming. Therefore, it is necessary to find an alternative method to accurately estimate the TMEn content. In this study, 2 methods of Multiple Linear Regression (MLR) and Artificial Neural Network (ANN) were developed to describe the TMEn (Kcal kg-1 DM) value on a Dry Matter (DM) basis of Wheat Bran (WB) samples given their chemical composition of Ether Extract (EE), ash, Crude Protein (CP) and Crude Fiber (CF) contents (all used as % of DM). A data set containing 100 WB samples were used to determine chemical composition and TMEn. Accuracy and precision of the developed models were evaluated given their produced prediction values. The results revealed that the developed ANN model [R2= 0.90; Root Mean Square Error (RMSE)= 64.07 Kcal kg-1 DM for training set; and R2= 0.89; RMSE= 82.69 Kcal kg-1 DM for testing set] produced relatively better prediction values of TMEn in WB than those produced by conventional MLR [R2= 0.81; RMSE= 86.76 Kcal kg-1 DM for training set; and R2= 0.84; RMSE= 86.61 Kcal kg-1 DM for testing set]. The developed ANN model may be considered as a promising tool for modeling the relationship between chemical composition and energy of WB samples. To provide the users with an easy and rapid tool, an Excel® calculator, namely, ANN_WB_ME_Poultry, was created to predict the TMEn values in WB sample given its chemical composition and using the developed ANN model.
Keywords: Metabolizable energy, Prediction model, Wheat bran -
Hyperspectral remote sensing records reflectance or emittance data in a large sum of contiguous and narrow spectral bands, and thus has many information in detecting and mapping the mineral zones. On the other hand, the geological and geophysical data gives us some other fruitful information about the physical characteristics of soil and minerals that have been recorded from the surface. The Sarcheshmeh mining area located in the NW-trending Uromieh-Dokhtar magmatic belt within Central Iran is mainly of porphyry type, and is associated with extensive hydrothermal alterations. Due to the semi-arid type of climate with abundant rock exposure, this area is suitable for application of remote sensing techniques. In this work, we focus on generating the alteration maps around Cu porphyry copper deposits using the spectral angle mapper algorithm on Hyperion data by applying two filters named reduction to pole and analytical signal on a total magnetic intensity map and generating the Kd map from radiometry data. What is clear is the high importance of applying the adequate pre-processing on Hyperion data because of low signal-to-noise ratio. By comparing the known deposits in the region with the results obtained by applying the mentioned methods, it is revealed that not all the higher K radiometric values are entirely associated with the hydrothermal alteration zones, and in contrast, the potassic alteration map extracted from Hyperion imagery successfully corresponds to the alteration zones around the Sarcheshmeh mining area. Finally, the results particularly obtained from processing the Hyperion data are confirmed by indices of Cu porphyry deposits in the region.
Keywords: Hyperspectral imagery, geological, alteration mapping, SAM algorithm, Hyperion Data -
اهداف
در سبک زندگی اسلامی که هدف آن رسیدن به خشنودی خدای متعال است، خانواده از اهمیت ویژه ای برخوردار است. از جمله شاخص های حائز اهمیت در استحکام خانواده، عشق همسران به یکدیگر است. هدف این پژوهش، بررسی همبستگی عشق (از جمله شاخص های سبک زندگی اسلامی) با بهداشت روان زنان متاهل بود.
ابزار و روش هااین پژوهش، توصیفی از نوع همبستگی است. جامعه آماری پژوهش را دبیران زن متاهل 25 تا 45ساله شهر تهران در سال تحصیلی 94-1393 تشکیل دادند. براساس جدول مورگان و با استفاده از روش نمونه گیری خوشه ای 379 نفر انتخاب شدند. برای گردآوری اطلاعات از پرسش نامه محقق ساخته شاخصه های سبک زندگی اسلامی در روابط همسری و پرسش نامه سلامت عمومی (GHQ-28) استفاده شد. داده های جمع آوری شده توسط نرم افزار SPSS 16 و با استفاده از آزمون های همبستگی پیرسون و رگرسیون خطی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
یافته هابین متغیرهای میزان عشق و بهداشت روان همبستگی مثبت و معنی داری وجود داشت (0/796=r؛ 0001/0=p). میزان ضریب تعیین یا R2 برابر با 0/633 بود؛ بنابراین متغیر میزان عشق 63.3% واریانس متغیر بهداشت روان را تبیین می کند
نتیجه گیریبا افزایش عشق و صمیمیت در روابط همسری، میزان بهداشت روان زنان متاهل افزایش می یابد.
کلید واژگان: سلامت روان, زنان, عشق, صمیمیتAim(s)In the Islamic lifestyle, with the aim of achieving the satisfaction of the almighty God, the family has particular importance. Spouses' love for each other is one of the most important indicators of family strength. The aim of this study was to investigate the correlation of love (including Islamic lifestyle indicators) with the mental health of married women.
Instruments & MethodsThis research is a descriptive-correlational study. The statistical population of the study consisted of married female teachers aged 25-45 years in Tehran, Iran in the academic year of 2014-2015. 379 subjects were selected using cluster sampling method through the Morgan table. Data collection was carried out using a researcher-made questionnaire of Islamic lifestyle characteristics in marital relationships and the General Health Questionnaire (GHQ-28). Data were analyzed using SPSS 16 through the Pearson correlation and liner regression tests.
FindingsThere was a positive and significant correlation between mental health and love (r=0.796; p=0.0001). The coefficient of determination or R2 was equal to 0.633; therefore, the love rate variable explains the variance of 63.3% for the mental health variable.
ConclusionWith increasing love and intimacy of marital relationships, the mental health of married women increases.
Keywords: Mental Health, Women, Love, Intimacy -
زمینه و هدفباقی ماندن بهورزان در رده بهورزی در تمام طول خدمت و نبود امکان ارتقاء علمی و شغلی و همچنین ضرورت اقامت در روستا میتواند امکان ایجاد و گسترش فرسودگی شغلی در این گروه شغلی را افزایش دهد. هدف از این مطالعه تعیین ارتباط بین فرسودگی شغلی با عوامل اجتماعی و اقتصادی در بهورزان استان گلستان بود.روش کاردر این مطالعه مقطعی، 1141 بهورز شاغل در استان گلستان به روش سرشماری در مطالعه شرکت نمودند. ابزار جمع آوری داده ها به وسیله پرسشنامه فرسودگی شغلی مزلاچ بود که روایی و پایایی آن به تایید رسیده است. داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS-16 و آزمون Multinomial Logistic Regression در سطح معنی داری 05/0 آنالیز شد.یافته هاشدت فرسودگی با نارضایتی از درآمد، کاهش علاقه به شغل، تعداد فرزندان، سن، سابقه کاری، شهرستان محل خدمت، کاهش سطح تحصیلات ارتباط آماری معنی داری داشت. فراوانی فرسودگی شغلی نیز با وضعیت مسکن، محل سکونت، شهرستان محل خدمت، کاهش علاقه به شغل، نارضایتی از درآمد، سن، سابقه کاری، کاهش سطح تحصیلات ارتباط آماری معنی داری داشت. .نتیجه گیریضروری است مداخلات مناسبی در مورد بهورزانی که از شغل و درآمدشان ناراضی اند، تعداد فرزندان بیشتری دارند، سطح تحصیلات پایینتری دارند و مسن تر و با سابقه تر هستند، صورت پذیرد.کلید واژگان: فرسودگی شغلی, بهورز, عوامل اجتماعی اقتصادی, استان گلستانJournal of Health, Volume:8 Issue: 3, 2017, PP 268 -279Background and AimStaying at Behvarz position in all the employment period, lack of job promotion, and need to reside in the village can increase burnout in this occupational group. The aim of this study was to determine relationships between job burnout and socioeconomic factors among Behvarzes in Golestan province.MethodsAll the 1141 Behvarzes participated in present cross sectional study. Data were collected by Maslach Burnout questionnaire for which the reliability and validity were already confirmed. Data were analyzed by Multinomial Logistic Regression test at a significance level of 0.05 using SPSS-16.ResultsThere were significant correlations between intensity of job burnout and income dissatisfaction, job disaffection, number of children, age, years of services, the city where they working, and decrease in level of education. Frequency of job burnout significantly correlated with housing conditions, place of residence, the city where they working, job disaffection, income dissatisfaction, age, years of services, and decrease in level of education.ConclusionIt is necessary to apply appropriate interventions on Behvarzes who dissatisfy from their job and income, have more children, have lower education, and are older and more experienced than others.Keywords: Job Burnout, Behvarz, Socioeconomic Factors, Golestan Province
-
هاپلوئیدها و دابل هاپلوئیدها میتوانند بهطور موثری سرعت برنامه های اصلاحی محصولات باغبانی را افزایش دهند. این پژوهش با هدف بکارگیری دانه های گرده پرتوتابیشده بهوسیله اشعه گاما در تلاقی گلهای محمدی و القاء جنینهای هاپلوئید بکرزا انجام شد. دو ژنوتیپ G32و G40 گل محمدی بهعنوان والدین مادری و ژنوتیپ G22 و ترکیبی از 40 ژنوتیپ گل محمدی بهعنوان والدین پدری مورد استفاده قرار گرفتند. غنچه های والدین پدری در مرحله مناسب جمعآوری و با اشعه گاما از منبع کبالت 60 در پنج سطح دز صفر، 250، 500، 800 و 1400 گری پرتوتابی شدند. گلهای ماده که یک روز قبل از گردهافشانی اخته شده بودند با استفاده از گرده غنچه های پرتوتابی شده گردهافشانی شدند. هیپهای (میوه ها) تلاقییافته از درختچه های والدین مادری در دو زمان 16 و 19 روز پس از گردهافشانی برداشت شدند. بهمنظور تعیین محیط کشت مناسب برای رشد جنینهای نابالغ حاصل از نجات جنین گل محمدی از سه ترکیب محیط کشت MS استفاده شد. برای غلبه بر دوره خواب، نیمی از جنینها به مدت 2 ماه در دمای 4-1 درجه سانتیگراد قرار داده شدند. درصد تشکیل میوه و تعداد بذر در هر میوه به شدت دز اشعه و نوع والد مادری و والد گردهدهنده بستگی داشت. البته ترکیب محیط کشت vit + 1⁄2MS در مقایسه با دو ترکیب مورد استفاده دیگر برای رشد جنینها موثرتر تشخیص داده شد. بنابراین وجود تیمار سرمادهی برای غلبه بر خواب جنینها ضروری بود. با توجه به نتایج حاصل از بررسی های مورفولوژیک، به ویژه تعداد کلروپلاست سلولهای روزنه، تیمار 250؟ بیشترین میزان تولید گیاهان هاپلوئید را داشت.
کلید واژگان: گل محمدی, تولید هاپلوئید, پرتوتابی, دانه گرده, رزIranian Journal of Rangelands Forests Plant Breeding and Genetic Research, Volume:21 Issue: 1, 2013, P 45Haploid and doubled haploid (DH) plants are able to accelerate plant breeding programs. This study was conducted on gamma ray irradiated pollen grains of damask rose crosses and induced parthenogenic haploid embryos. Two genotypes of G32 and G40 of damask rose as maternal plant and G22 and mixed of forty collected genotypes from all over the country were used as paternal plants. After determining of suitable collecting time, paternal blooms were irradiated by gamma ray from 60 cobalt in five levels 0, 250, 500, 800 and 1400 Gy. Emasculated maternal flowers were pollinated by the irradiated pollens. Fruits were collected 16 and 19 days after pollination. In order to determination a suitable culture medium the immature embryos were extracted and cultured in three combination of MS medium. To overcome the existing dormancy, half part of embryos was kept at 1-4 degree centigrade for 2 month. Fruit formation percentage and seed averages per fruit depended on ray intensity, maternal and paternal parents. Half MS + vit in was better than the other medium. Chilling was necessary for overcoming the embryo dormancy. On the basis of morphological studies, especially number of chloroplasts in guard cells, the most haploid embryos were obtained by 250 Gy.
Keywords: Damask rose, Haploidization, Irradiation, Pollen grain, Rose -
مقاله «بیان ژنی Survivin و واریانت های پیرایشی ΔEx3، 2b و 3b آن به عنوان تومور مارکرهای تشخیصی در سرطان پستان» از نظر نو بودن عنوان و انتخاب ژن یافتن بیومارکر جدید جهت تشخیص سرطان سینه ارزشمند و قابل تحسین می باشد، لیکن به نظر می رسد برخی نکات در هنگام نگارش مقاله اصلی از قلم افتاده است یا توسط نویسندگان و مجریان نادیده گرفته شده است. در این نقد سعی شده است نکاتی که ممکن است در هر کار تحقیقاتی مشابه رخ دهد را به طور اجمالی متذکر شویم.
Journal of Shaeed Sdoughi University of Medical Sciences Yazd, Volume:20 Issue: 5, 2013, PP 533 -536Although the topic of the study seems to be a novel subject and its design looks excellent، there are some points which seem to be missed or neglected by the respected authors of the paper entitled: “Study of the Expression of Survivin & Its Splice Variants; ΔEx3، 2b and 3b as Diagnostic Molecular Markers in Breast Cancer”. Through this review، it was attempted to review and criticize some of these issues which may occur in the similar corresponding researches in the future.
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.