جستجوی مقالات مرتبط با کلیدواژه "حقیقت" در نشریات گروه "فلسفه و کلام"
تکرار جستجوی کلیدواژه «حقیقت» در نشریات گروه «علوم انسانی»-
می دانیم که شراب ظاهری، از انواع مختلف در شرع مقدس اسلام نجس و نوشیدنش حرام است. اما در ادب اقوام و ملل مختلف جهان، موضوعات و مضامین بسیاری یافت می شود که ناشی از طبیعت آدمی، ارتباط اقوام و ملل با یکدیگر و حضور و وجود ملموس آن مضامین در خصوص شراب و ویژگی آن در زندگی انسان نشان دهنده عکس مطلب مذکورست و آنها شراب و شراب نوشی را مایه ی فرح بخشی و روح افزایی جان و روان انسان می دانند. از دیر باز بشر در پی تسکین آلام خویش بوده است و سهل الوصول ترین دارو برای پرداختن دل از غم های روزگار، صرف نظر از درستی یا نادرستی آن، شراب نوشی را می دانسته. به همین جهت اشعار ملل مختلف، از توصیف و نکو داشت شراب و مضامین همراه آن چون ساقی و ساغر و می و می فروش و تاک و رز و در نهایت شراب روحانی در عرفان اسلامی، مملو است. تا جایی که در بین بعضی ملل نیز جشن هایی در گرامی داشت الهه شراب بر پا می گشته است. در این جستار به روش توصیفی -تحلیلی، به دنبال مقایسه و تطبیق نظریات شراب نوشی دو شاعر در حوزه عرفان یعنی ابن فارض و حافظ در مقایسه با شاعر معاصری که اندیشه های آزادیخواهانه و وطن پرستانه داشته هستیم تا به این سوال جواب دهیم که آیا شراب نوشی آنان از نوع مجازی است یا حقیقی و تسکین دردشان با محبت و جذبه الهی همراه بوده یا به نوعی از شراب انگوری حقیقی بهره برده اند. و با شرح و بسط موضوع و نتیجه گیری، وجوه اشتراک یا اختلاف فکری آنان را در این زمینه روشن نماییم.
کلید واژگان: شراب, شراب نوشی, حقیقت, مجاز, ابن فارض, حافظ, بهار.We know that apparent wine, of various types, is untouchable in the holy Shari'a of Islam and it is forbidden to drink. But in the literature of different ethnic groups and nations of the world, there are many topics and themes that are due to human nature, the relationship of ethnic groups and nations with each other and the presence and tangible existence of those themes about wine and its characteristics in human life. And they consider wine and drinking as a source of refreshment and uplifting of the human soul and psyche. Mankind has long sought to alleviate its pain, and the most accessible remedy to deal with the heart of the sorrows of the time, regardless of whether it is right or wrong, knew drinking. For this reason, the poems of different nations are full of descriptions and explanation of wine and its accompanying themes such as butler, goblet, wine and vintner, Vine and grape shrubs, and finally spiritual wine in Islamic mysticism. So that in some nations celebrations were held in honor of the goddess of wine. In this descriptive-analytical method, we seek to compare and apply the wine-drinking theories of two poets in the field of mysticism, namely Ibn Fariz and Hafez, in comparison with a contemporary poet who had libertarian and patriotic ideas, in order to answer the question of whether Their drinking is either metaphorical or real and the relief of pain is accompanied by divine love and passion or they have used some kind of real grape wine. And in spite of the elaboration of the subject and the conclusion, let us clarify the commonalities or differences of opinion in this field.
Keywords: Mu'tazila, New Mu'tazila, Intellect, Sect, Adaptation -
فصلنامه قبسات، پیاپی 112 (تابستان 1403)، صص 151 -170
سیدحیدر آملی به عنوان یکی از پیشگامان عرفان شیعی، از دین حنیف یا اسلام سخن می گوید که حقیقت واحد تمام ادیان است. وی برای این دین واحد الهی، در وهله اول و برای اهل آن، در مرتبه ثانی مراتبی قایل است؛ لذا به اعتباری دین را به دو بخش «ظاهر» و «باطن» و به اعتباری دیگر به سه بخش «شریعت»، «طریقت» و «حقیقت» تقسیم می کند. این مقاله در نقد و بررسی اعمال این تقسیم بندی در تمامی حوزه های مرتبط با دین مانند مراتب دین ورزی، مراتب دین ورزان، مقامات علمای دینی و منابع معرفت دینی برآمده است. دغدغه سید حیدر این است که با ذومراتب نشان دادن دین و دین ورزی، میان اندیشه های شرعی یا فقهی و عرفانی و همچنین میان شیعیان دوازده امامی و عرفای راستین، هماهنگی و آشتی برقرار کند. بر این اساس در این مقاله به این نکته می رسیم که حقیقت دین، حقیقتی واحد است با مراتب تشکیکی و طولی که غیر قابل انفکاک از یکدیگرند و هر مرتبه، مکمل مرتبه دیگر است. روش تحقیق در این مقاله از این جهت که به موضوعی اندیشه ای و معرفتی می پردازد و به روش استدلال و تحلیل عقلانی مبادرت می ورزد، بنیادین و نظری است.
کلید واژگان: سیدحیدر آملی, دین, شریعت, طریقت, حقیقتQabasat, Volume:29 Issue: 112, 2024, PP 151 -170Degrees of Religion and Religiosity based on Sayyid Ḥaydar Āmulī’s OpinionsAs one of the pioneers of Shīʿī ʿirfāni, Sayyid Ḥaydar Āmulīspeaks of the ḥanīf religion or Islam, which is the unit truth of all religions. According to his opinion, this unit of divine religion, in the first place, and its religious people, in the second place, has a hierarchy; Therefore, On the other hand, this religion can be divided into two parts the outward (ẓāher) and the inner (bāṭen) and on the other hand, it is divided into three parts sharī'ah, ṭarīqa and ḥaqīqa. This paper aims to criticize and investigate the application of this division in all areas related to religion, such as levels of religiosity, levels of religious people, authorities of religious scholars, and sources of religious knowledge. Sayyid Ḥaydar Āmulī’s concern is to establish harmony and reconciliation between sharī'ah or fiqh and ʿirfān, as well as between the Twelve Imams of Shia and the true sapients (ʿārifīn), by showing the different levels of religion and religiosity. Based on this, in this article, we come to the point that the truth of religion is a unity truth with levels of gradation and length that are inseparable from each other and each level complements the other level. The method of the research in this article is fundamental and theoretical in that it deals with a thought and epistemological issue and uses the method of rational reasoning and analysis.
Keywords: Sayyid Ḥaydar Āmulī, Religion, Religiosity, Sharī'ah, Tarīqa, Haqīqa -
فصلنامه حکمت اسلامی، پیاپی 39 (زمستان 1402)، صص 185 -202
سماع موتی از جمله مسائل مهمی است که مورد توجه بسیاری از متکلمین شیعه و سنی قرار گرفته و تبیین های متفاوتی در مقام دفاع و یا مخالفت با آن ارائه شده است. یکی از ادله مخالفین، تمسک به آیات 80 و 81 سوره نمل است که ظاهر آن دلالت بر عدم سماع اموات دارد. اموات در این آیات به اذعان مفسرین شیعه و سنی مجاز از کافر است. با عنایت به واقع نمایی آیات قرآن کریم، بین مجازهای به کاررفته در آیات و معانی حقیقی آن ارتباط واقعی و حقیقی برقرار می باشد. در نتیجه اطلاق میت به کافر، مبین وجود حقیقتی مشترک میان این دو است که منجر به صدق کاربرد لفظ موت در معنای دیگر (کافر) می گردد. این مقاله در صدد است با تحلیل رابطه معنای حقیقی و مجازی موت، و با استفاده از نظریه وضع الفاظ بر ارواح معانی علامه طباطبایی، تبیینی جدید نسبت به عدم سماع به کار رفته در آیات ارائه دهد. با توجه به تحلیل این رابطه، روشن می شود که موت به معنای فقدان آثار و خواص در شیء است که نسبت به هر موضوعی به لحاظ آن موضوع سنجیده می شود و در مورد آیات مورد بحث انسانی که متاثر از حق و هدایت پذیر نیست (کافر)، خودش حقیقتا میت است.
کلید واژگان: سمع, موت, کافر, حقیقت, مجاز, وضع الفاظ بر ارواح معانیHikmat - e - Islami, Volume:10 Issue: 39, 2024, PP 185 -202The issue of hearing of the dead is one of the important topics that has received considerable attention from both Shiite and Sunni theologians, with various interpretations being presented in support or opposition to it. One of the arguments used by opponents is the adherence to verses 80 and 81 of Surah An-Naml, which apparently indicate the impossibility of hearing of the dead. According to the exegetes, the dead referred to in these verses are metaphor for disbelievers. Considering the truth reflecting nature of the Quranic verses, there is a real and true relationship between the metaphors used in the verses and their true meanings. Therefore, applying the term "dead" to disbelievers signifies a shared reality between the two, leading to the validity of using the term "dead" in a different meaning (i.e., disbeliever). This paper aims to provide a new interpretation of the non-hearing mentioned in the verses by analyzing the relationship between the real and figurative meanings of death and utilizing ‘Allāmah Ṭabāṭabā’ī's theory of ‘coining words for the spirit of meanings’. Through the analysis of this relationship, it becomes clear that death means the absence of effects and qualities in a thing, which is evaluated in relation to any given subject. In the case of the discussed verses, a human being who is not responsive to truth and guidance (i.e., a disbeliever), is dead in reality.
Keywords: Hearing, DEAD, Disbeliever, Truth, Metaphor, coining words, Spirit of Meanings -
ما در این مقاله دو هدف را پیگیری میکنیم: شرح دقیق معرفتشناسی دکارت و شرح برخی پیشداوریهای پنهان و مشکوک در معرفتشناسی او. منظور دکارت از فکر اموری هستند که ما از آنها آگاهی بیواسطه داریم. تصور از نظر دکارت محتوای یک فکر است. مهمترین تصور از نظر دکارت تصورات فطری هستند. تصورات فطری از نظر او تصوراتی هستند که اگر "من" اندیشنده به خوبی درباره آنها تامل کند، هیچ شکی درباره آنها پیدا نمیکند. دکارت به دو نوع شناخت قائل بود: استنتاج و تجربه. استنتاج از نظر دکارت، زنجیرهای از استدلالهاست که همگی از شناخت ضروری برخوردار هستند. این زنجیره درنهایت از یقینیترین امر که در فلسفه دکارت شهود است سرچشمه میگیرد. شهود به نظر او از تصورات فطری به دست میآید. حقیقت به نظر دکارت عبارت است از حکم کردن به تصوری است که وضوح و تمایز کامل دارد. در مقابل آن خطا عبارت است از حکم کردن به تصوری که وضوح و تمایز کامل ندارد. مهمترین یقینی که به نظر دکارت شهودی است و بر هیچ پیشداوریای استوار نیست، اصل کوگیتوست. اصل کوگیتویی که دکارت در کتاب تاملات بیان میکند چنین است: من میاندیشم، پس هستم. به نظر نگارندگان این مقاله اصل کوگیتو که به منزله میوه معرفتشناسی دکارت است، حداقل بر چهار پیشداوری پنهان و مشکوک استوار است: حافظه، زبان، عقلانیت به دور از جنون و ناخودآگاه پنهان.کلید واژگان: اصل کوگیتو, پیشداوری, حقیقت, خطا, معرفتشناسیDescartes considered thought to be something of which we are directly aware. He described an idea as a mode of thinking and believed that innate ideas form a specific category of ideas that are regarded as self-evident and clear. Doubts about them can be removed through a process of rational inquiry and reflection. Furthermore, Descartes made a distinction between empirical knowledge and deductive knowledge. Deductive knowledge is founded on a chain of arguments built upon necessary knowledge. This chain of deduction ultimately leads back to the most certain element in Descartes' philosophy, which is intuition. He maintained that true knowledge must be unequivocal and free from any doubt. According to Descartes, clear and distinct ideas serve as the criteria for truth. Errors, in Descartes' view, arise when we make judgments or form beliefs based on ideas that lack complete clarity and distinction. The principle of cogito (I think, therefore I am), which Descartes expresses in his book "Meditations", is considered the most crucial certainty, intuitive, and free from bias. However, according to the authors of this article, the principle of cogito, which is the culmination of Descartes' epistemology, is purportedly based on at least four hidden and questionable prejudices: memory, language, a rationality devoid of any possibility of madness, and the hidden unconscious.Keywords: Cogito Principle, Prejudice, Truth, Error, Epistemology
-
دنیای مدرن با ورود به تمامی ساحات زیست بشر و جای دادن خود در متن واقعیت، چنان عرصه را بر امر متعالی تنگ کرده که گویا ردپایی از آن در متن وقایع برجای نمانده است. در راستای برون رفت از بحران پدیدآمده، صدرالمتالهین چهره کارآمدی است که نظام حکمی خود را بر پایه مبانی و اصولی استوار کرده که پیش از او کمتر به عنوان زیربنای یک اندیشه فلسفی مورد توجه قرار گرفته است. حرکت جوهری ماده و تطور نفس از ماده تا ملکوت، تشکیک وجود و ذومراتب بودن نفس، جایگاه عالم خیال به عنوان واسطه ای میان ماده و عقل، اتحاد نفس با عقل فعال، عین الربط بودن پدیده ها به ذات مستقل الهی و نیز اصول عشق شناسی او، در زمره این مبانی اند. این اصول و مبانی، موجب بروز تاثیری قابل ملاحظه و نگرشی متفاوت در شناخت هنر و تبیین فرایند و به تبع آن، فرآورده های هنری گردیده و مرزی قابل تامل میان امر حقیقی و امر مبتذل ترسیم نموده است. عنایت خاص صدرا به حضور امر متعالی در متن پدیده ها، تبیین فلسفی تصویرگری خیال در خلق هنر و جایگاه میانی معنی دار آن، هویت امری انسان، تشبه انسان به خدا در مرتبه خیال، رابطه دوسویه عشق انسانی و هنر و نیز قدسی بودن ساحت هنر اصیل، از جمله دستاوردهای این نگرش، به شمار می-رود. در این نوشتار، علاوه بر مطالعه اصول وجودشناختی و معرفت شناختی ملاصدرا و تاثیرات آن در فرایند آفرینش هنر، سعی بر آن است که از حقیقت و ابتذال در هنر، الگویی مبتنی بر مبانی استخراج گردد.
کلید واژگان: هنر, حقیقت, ابتذال, خیال, عشق, ملاصدراThe modern world, by entering all areas of human life and placing itself in the context of reality, has narrowed the field to the transcendent so much that it seems that no trace of it has been left in the context of events. In order to get out of the crisis that has arisen, Sadr philosophy is an efficient figure who has based his ruling system on principles and principles that before him were less considered as the basis of a philosophical thought. The substantial movement of matter and the evolution of the soul from matter to the kingdom, the doubt of the existence and degree of the soul, the position of the imaginary world as a mediator between matter and reason, the union of the soul with the active intellect, His love affairs are among these principles. These principles and foundations have caused a considerable effect and a different attitude in recognizing art and explaining the process, and consequently, have become artistic products and have drawn a plausible boundary between the real and the vulgar.Sadra's special attention to the presence of the transcendent in the text of phenomena, philosophical explanation of the illustration of imagination in the creation of art and its meaningful middle position, human identity, human resemblance to God in the level of imagination, the two-way relationship between human love and art and holiness The field of original art is one of the achievements of this attitude.
Keywords: art, truth, vulgarity, Imagination, Love, Mulla sadra -
نشریه فلسفه غرب، پیاپی 7 (پاییز 1402)، صص 91 -112
بیش از یک دهه است که اصطلاح «پادفلسفه» رایج شده است؛ اصطلاحی که ژاک لکان، روانکاو فرانسوی، در یکی از سمینارهای خود به کار برد و بعدها آلن بدیو، به تاسی از او، این اصطلاح را بر سر زبان ها انداخت و کتاب هایی در این باره نوشت. اگرچه پادفلسفه ممکن است با صرف توجه به ظاهر لغت، امری سراسر علیه فلسفه به نظر آید، اما این تعبیر چندان دقیق نیست. پادفلسفه عموما علیه تندروی های فلسفی در باب مقوله حقیقت است؛ علیه ادعاهایی ازاین دست که حقیقتی جهان شمول وجود دارد که تنها در ید تعداد معدودی فیلسوف نخبه است. پس، پادفلسفه نخبه گرایی فلسفی را نیز برنمی تابد و بر آن است که حقیقت جهان شمول (با فرض وجود)، می تواند توسط بسیاری از افراد عادی و ذیل هر موضوع به ظاهر ناچیز، نیز یافته شود. بنابراین، و به عنوان سومین موضوع، پادفلسفه تجربه زیسته آدمیان را مهم می شمارد. در کنار این سه، مفاهیم دیگری نیز هستند که محل توجه پادفلسفه اند؛ در این مقاله تلاش می شود به اهم این عناوین و مفاهیم پرداخته شود. همچنین، ماهیت پادفلسفه و نسبت آن با فلسفه مورد بررسی قرار می گیرد و نگاهی نه به پادفلسفه در بستر تاریخ فلسفه خواهیم انداخت و خواهیم دید کدام یک از متفکران در این بستر، اندیشه هایی پادفلسفی داشته اند.
کلید واژگان: پادفلسفه, فلسفه, پادهنر, داداییسم, حقیقت, تجربه زیستهIt has been more than a decade since the term antiphilosophy became popular; A term that Jacques Lacan, a French psychoanalyst, used in one of his seminars, and later Alain Badiou used this term and wrote books about it. Although antiphilosophy may seem to be completely against philosophy, this interpretation is not very accurate. Antiphilosophy is generally against philosophical claims regarding the category of truth. Against such claims that there is a universal truth and it is only in the minds of a few elite philosophers. Therefore, and as the third issue, antiphilosophy considers the lived experience. In addition to these three concepts, other concepts are the focus of antiphilosophy, and this article tries to address the most important of these concepts. Also, the nature of antiphilosophy and its relationship with philosophy are examined. We will also take a look at antiphilosophy in the context of the history of philosophy and see which of the thinkers had antiphilosophical thoughts in this context.
Keywords: Antiphilosophy, Philosophy, Anti-Art, Dadaism, Truth, Lived Experience -
چگونه عرفان اسلامی از کتاب و سنت برخاسته و در یک ساختار علمی به دانش نظری و عملی تبدیل شده است؟ این پرسشی است که برای پاسخش باید دین را از نگاه عرفانی تحلیل نمود. چه این که از این نگاه دین دارای سه ساحت شریعت، طریقت و حقیقت است که تفاسیر متعددی دارد که در این بین مشهورترینشان تفسیر سعیدالدین فرغانی و تابعان اوست. در این تفسیر شریعت به احکام تکلیفی، طریقت به دقایق سلوکی و حقیقت به حقایق توحیدی تعلق دارند و هم چنان که برای دستیابی به مقاصد شریعت به فقه الاحکام نیاز هست، برای دستیابی به مقاصد طریقت نیز به فقه القلوب و السلوک و مقاصد حقیقت به فقه المعارف نیاز هست. به دیده آن بزرگان هم چنان که فقه الاحکام به فهم و اجتهاد تکلیفی نیاز دارد، فقه السلوک نیز به فهم و اجتهاد سلوکی و فقه المعارف به فهم و اجتهاد شهودی نیاز دارد. اهل عرفان بر پایه برداشت های سلوکی از ساحت طریقت که نتیجه اجتهاد سلوکی است، به تجربه سلوکی دست زدند؛ چنان که اهل عرفان بر اساس برداشت های شهودی از ساحت حقیقت که نتیجه اجتهاد شهودی است، به تجربه عرفانی دست زدند. آنان پس از این اقدام، با عقل به توصیف، تبیین، تفسیر و تنسیق آن تجربه ها پرداختند که نتیجه تنسیق گزاره های سلوکی دانش عرفان عملی، و نتیجه تنسیق گزاره های شهودی دانش عرفان نظری است. هر یک از دو دانش دارای موضوع و نظام مسایل خاص به خود هستند. بر این پایه فرایند شکل گیری علوم عرفانی از متون دینی شکل میگیرد.
کلید واژگان: شریعت, طریقت, حقیقت, فهم سلوکی, فهم شهودی, تجربه سلوکی, تجربه شهودی, عقل, عرفان عملیAsra Hikmat, Volume:15 Issue: 2, 2023, PP 174 -214How did mysticism arise from books and traditions and become theoretical and practical knowledge in one structure? This is a question that needs to be answered by analyzing religion from a mystical point of view. From this point of view, religion has three areas of sharia, tariqat and truth, which have many interpretations, the most famous of which is the interpretation of Saeeduddin Ferghani and his followers. In this interpretation of the Sharia, they belong to obligatory rulings, tariqat to the details of the religious practice, and truth to the monotheistic truths, and just as fiqh al-Ahkam is needed to achieve the purposes of the Sharia, in order to achieve the purposes of the tariqat, the jurisprudence of al-Qulb and al-Suluk and the purposes of truth are needed to fiqh al-ma'arif. Just as al-Ahkam jurisprudence needs a mandatory understanding, al-Saluk jurisprudence also needs a logical understanding and al-Maarif jurisprudence needs an intuitive understanding. On the basis of Seluki understandings of the field of Tariqat, which is the result of Seluki ijtihad, the mystics started the Seluki experience; So, based on intuitive understandings of the realm of truth, which is the result of intuitive ijtihad, they embarked on a mystical experience. After this action, they described, explained, interpreted and consolidated those experiences with reason, which is the result of the consolidation of Seleucid propositions of the knowledge of practical mysticism, and the result of the consolidation of intuitive propositions of the knowledge of theoretical mysticism.
Keywords: Shariah, Tariqat, Truth, Seluqi understanding, intuitive understanding, Seluqi experience, intuitive experience, Intellect, practical mysticism -
صراط مستقیم یکی از مهمترین موضوعاتی است که قرآن کریم و اهل بیت علیهم السلام بدان اشاره کرده اند. امام خمینی (ره) نیز در بیانات وآثار قلمی خویش هم به زبان توده ی مردم و هم عارفانه از آن سخن گفته اند. ایشان، سعادت انسان را در قرار گرفتن در صراط مستقیم و حرکت و رشد در این مسیر متعالی می دانند. در این پژوهش توصیفی - تحلیلی "حقیقت صراط مستقیم از منظر عرفانی امام خمینی (ره)" تبیین شده است. اهمیت معنای حقیقی و ملکوتی و سلوک عرفانی امام، تحقیق علمی پیرامون حقیقت صراط را لازم و ضروری نشان داد. چرا که تا آن حقیقت ملکوتی آشکار نشود نمی توان سراغ مصادیق آن رفت و همچنین عدم درک حقیقت صراط، تعدد صراط را در پی خواهد داشت. حقایق مانند بطون هستند که سخن از یک حقیقت، رد و نفی حقیقت دیگر نیست. اگر حقیقت صراط، توحید و ولایت است این دو امر از یکدیگر جدا نیستند و اگر صراط در دنیا کشیده شده است، در واقع همان مسیر صحیح توحید و پذیرش ولایت است. درکلام امام خمینی (ره) صراط مستقیم تشریعی که ادامه صراط تکوینی است از عالم دنیای محسوس آغاز می شود و تا لقا ءالله که مقصد نهایی است کشیده شده است و هنگامی که در جهان آخرت حجاب ها کنار برود این صراط به صورت پلی محسوس بر روی جهنم مشاهده خواهد شد. در حقیقت صراط اخروی تجسم صراط دنیوی است. در دیدگاه عرغانی امام خمینی انا لله و انا الیه راجعون و اسفار اربعه در حقیقت اشاره به صراط مستقیم است. در این سفر روحانی، انسان ها با سیر و سلوک و طی کردن آن، به کمک هادیان صراط مستقیم به حقیقت صراط می رسند.
کلید واژگان: قرآن, صراط مستقیم, عرفان, حقیقت, امام خمینی -
در این پژوهش به بررسی فقهی شریعت، طریقت، حقیقت و سماع در مکتب متصوفه از منظر فقهای امامیه پرداخته است. در واقع این پژوهش در باب یکی از مسایل اساسی عرفان و تصوف اسلامی یعنی شریعت، طریقت، حقیقت و سماع است. شریعت را اوامر و نواهی فرستاده شده از سوی پروردگار برای راهنمایی بندگان می دانند. طریقت را هم راه و روش مخصوص سالکان که مشتمل بر احوال و مقامات است تعریف کرده اند و حقیقت را عرفا آخرین منزل سلوک می دانند که به سختی قابل توصیف است. اکثر عرفا این مرحله را توام با حیرت می دانند. ما در این پژوهش در پی فهم ماهیت و ارتباط بررسی فقهی شریعت، طریقت، حقیقت و سماع در مکتب عرفا و متصوفه از منظر فقهای امامیه هستیم. واژه های شریعت، طریقت و حقیقت و سماع در عرفان و تصوف اسلامی یک سابقه طولانی دارد. اما نکته مهم اینجاست که عرفای مکاتب گوناگون نظرات متفاوتی در این خصوص مطرح کردند. برخی از آنها شریعت را فقط در مراحل ابتدایی سلوک لازم می دانند و عارفی که به حقیقت واصل شود را بی نیاز از رعایت مناسک شریعت می دانند، اما برخی معتقدند انجام امور ظاهری شریعت هیچگاه از گردن انسان ساقط نمی شود حتی اگر عارف به مرحله حقیقت رسیده باشد.
کلید واژگان: شریعت, طریقت, حقیقت, سماع -
حقیقت و واقعیت از مباحث بنیادی فلسفی است که پراگماتیست ها درباره آن مباحث ویژه ای مطرح کرده اند. در این مقاله آرای پیرس و جیمز در این خصوص با هم تطبیق داده می شود تا به این سوال پاسخ داده شود که چرا با اینکه پیرس بنیان گذار پراگماتیسم است، جیمز از شهرت گسترده تری برخوردار است؛ تفکر او بیشتر پی گرفته می شود و از او نیز به عنوان موسس پراگماتیسم نام می برند؟ آنچه باعث این مسئله شده، نظرگاهی است که این دو درباره نظریه حقیقت اتخاذ کرده اند؛ از این رو، بررسی حقیقت و واقعیت از لحاظ معنا، اقسام، معیار و جایگاه آنها در پراگماتیسم، هم نظر آنان را در مورد این دو مبحث به خوبی بازگو می کند و هم به پرسش این مقاله پاسخ می دهد. پراگماتیسم بر اصل پراگماتیکی استوار است که پیرس واضع آن بوده و جیمز نیز آن را پذیرفته است. آنان با اصل پراگماتیکی، آثار و نتایج عملی مفاهیم را می سنجند. تمایز این دو فیلسوف در این است که پیرس اصل پراگماتیکی را اصلی منطقی دانسته، با نظریه معنا مرتبط می سازد و جیمز آن را با نظریه حقیقت گره می زند و این باعث می شود پراگماتیسم جیمز در صدر تفکرات پراگماتیستی بعدی قرار گیرد. افزون بر این، در این مقاله به این پرسش نیز می پردازیم که آیا پراگماتیسم آنان در نظریه واقعیت و حقیقت، توانسته است خود را از قید فلسفه متافیزیکی برهاند؟ پاسخ این پرسش آن است که پیرس و جیمز دیدگاه های موثر وجدیدی در فلسفه مطرح کرده و برخی از اصول فلسفه متافیزیکی را به چالش کشیده اند؛ اما با این همه، هنوز در چارچوب تفکر متافیزیکی می اندیشند.کلید واژگان: پیرس, جیمز, حقیقت, واقعیت, معیار مطابقت, اصل پراگماتیکیPhilosophy, Volume:21 Issue: 1, 2023, PP 127 -145The truth and reality are two fundamental philosophical concepts upon which pragmatists have specific and important discussions. This paper compares Peirce’s and James’s ideas – both of which have proposed theories that challenge traditional metaphysics - on these two fundamental concepts in order to answer two questions of (1) why James has a wider reputation, his thoughts are more pursued, and is also called the founder of pragmatism, while Peirce is the founder of Pragmatism; and (2) whether the two philosophers’ pragmatism in the theory of reality and truth has been able to free itself from metaphysical philosophy? To answer these questions, this paper addresses these two philosophers’ point of views toward the theory of the truth. Although, it seems that the two concepts of truth and reality have clear meanings, there is a difference of opinion among pragmatist philosophers. Therefore, investigating the meaning, types, criteria, and position of the truth and reality in pragmatism reflects these philosophers’ opinions on these two concepts and also, answers the research questions of this paper. To answer the research questions, this paper applied a qualitative method, used a desk study, reviewed previous studies on relevant topics, and applied analytical arguments and interpretations. This paper shows that pragmatism is based on the pragmatic maxim that Peirce wrote and James also accepted. The overall criterion of this maxim is the practical impact that are reflected in propositions, believes, and notions to evaluate their practical consequences. In their views, although there are some literal dissimilarities between different believes, they have the same practical impact and address the same matter. Thus, they made a link between the theory and practice. However, their views on traditional metaphysics make a distinction between these two philosophers. Peirce considers the pragmatic maxim as a logical principle, connects it to the theory of meaning, and offers different criteria - such as correspodence, compatibility, coherence, and consensus of scientific community – for evaluating the truth. Therefore, he gives a social character to the truth and takes the traditional metaphysics away from his philosophy. James, however, ties it with the theory of the truth that make it incompatible with the traditional metaphysics and Pierce’s criteria. These characteristics put James’ pragmatism at the top of the later pragmatist thoughts. In addition, this article explains that although both, Peirce and James, proposed new and effective views on the truth and reality and relations between them and they challenged some of the principles of metaphysical philosophy. Therefore, they did not think outside the framework of metaphysical thinking, could not withdraw this position, and did not propose totally novel ideas.Keywords: Pierce, James, the truth, the reality, conformity criterion, the pragmatic maxim
-
نسبت هنر با زندگی همواره از مهم ترین مسایل مورد توجه فیلسوفان هنر بوده است. مارتین هیدگر از فیلسوفان بزرگی است که هنر در اندیشه اش نقشی محوری به عهده دارد و، بنابراین، در جستار حاضر به کاوش در باب نسبت هنر با زندگی در اندیشه او پرداختیم و کوشیدیم با استفاده از تحلیل فلسفی، هرمنوتیک و تحلیل گفتمان دریابیم که هیدگر قایل به چه نسبتی میان هنر و زندگی بوده است.باری، هیدگر هنر را به مقام راه نجات آدمی آدمی برمی کشد و معتقد است که هنر می تواند در مواجهه ما با مسایل وجودی مان کمک کار ما باشد. و به گمان او، البته، این نجات بخشی تنها از عهده هنر بزرگ برمی آید، هنری که بتواند از پس وظایفی در قبال زندگی بشر بربیاید.کار دوم این جستار کشف و احصاء این وظایف از دل فلسفه هنر هیدگر بود. به نظر می رسد که هنر این وظایف را در قبال زندگی بشر دارد: برگشودن عالم، تقدیس آن، فهم چگونه زیستن، آفریدن قوم، آزادی، بیرون کشیدن از روزمرگی، ایجاد تفاوت وجودشناسانه، و زایش عالم معنادار از دل یک زمینه بی معنا و رازآمیز.و در نهایت، کار سومی که بدان پرداختیم این بود که، از نظر هیدگر، هنر چگونه و از چه راه هایی می تواند این وظایف را به انجام برساند و، به تعبیری، آدمی را نجات دهد. بر طبق آراء او، هنر از طریق موضوع قراردادن، تکرار، نشان دادن وجه دیگر امور، فراهم آوردن تجربه شورمندی، پرداختن به جزییات، نشان دادن خطوط ساده و اساسی عالم، و فاصله گرفتن از امور می تواند از عهده وظایف پیش گفته بربیاید.
کلید واژگان: حقیقت, سکنی گزیدن, معنای زندگی, وجود, هنر بزرگThe relation between art and life has always been a most important problem that philosophers have paid attention to. Martin Heidegger is one of the great philosophers that art has a central role in his thought, and so in this essay we explored the relation between art and life in his thought and by way of philosophical analysis, hermeneutics and discourse analysis attempted to find that what relation between art and life Heidegger believe in.Heidegger elevates art to a way of human salvation and believes that art can help us in the face of our existential problems. And, for him, this salvation can only be done by great art, that it can fulfill its responsibilities to human life.The second task of this essay was to discover and enumerate these tasks from the heart of Heidegger's philosophy of art. The art seems to have the following duties towards human life: opening the world, making it holy, understanding how to live, creating a people, freedom, taking it out of everyday life, making ontological differences, and giving birth to a meaningful world out of a meaningless and mysterious context.Finally, the third task we dealt with was how, in Heidegger's view, art could accomplish these tasks and in a sense save men. According to him, art can accomplish the tasks by thematizing, repeating, showing the other side of things, providing a passionate experience, paying attention to details, showing the simple and basic lines of the world and distancing oneself from things.
Keywords: truth, dwelling, meaning of life, Being, great art -
از دیدگاه ارسطو فعالیت نظری و تیوریک، فعالیتی بیمیل و بیجهان است که از هر امر منفی و مقاومی پیشی میگیرد و درنتیجه بسبب طرد شدن تناهی، خطا به آن راه پیدا نمیکند. همین معنا خودآیینی ویژه یی را برای تیوری به ارمغان می آورد، یعنی ناظر در نظر محض درمی یابد که در میانه فعالیت تیوریک، نه تنها هیچ انفعالی بر او اثر نمیگذارد بلکه حتی هیچ امکان خطایی در فعالیت نظری محض وجود ندارد. اما نکته اساسی تمام این نتایج اینست که از نظر هیدگر، ارسطو بدون تحول در فهم وجود و گذار به ساحت پویزیس (هنرورزی/ شعر)، نمیتوانست چنین جایگاهی را برای انسان در مقام تیوری، فراهم نماید. از دیدگاه هیدگر، افق جوهرشناختی (اوسیالوژیک) وجود ناشی از تحولی است که در فهم یونانیان از وجود رخ داده و بتبع این تحول، تناهی ساختاری ظهور وجود و موضع متناهی ناظر در میان موجودات، امکان برآیش معرفت مطلق را دست کم برای یک موجود، یعنی ثیوس یا موجود الوهی، فراهم کرده است. بهمین دلیل مقاله حاضر میکوشد نشان دهد که چگونه بواسطه جوهرشناسی ارسطو، دانایی بمثابه نظر کردن، به میل شایسته هر انسانی بدل شده و امکانی برای گذار از تناهی ذاتی نظر ظهور میکند.
کلید واژگان: تناهی, تئوری, حقیقت, ارسطو, هیدگرAristotle considers Theoria as an activity which is freed from every affection. due to the autonomy attributed to Theoria or as Aristotle himself put it to Noetic activity only a God essentially deserved to involved in such activity. but for we as mortal and finite beings will remain only an object of desire. for Heidegger both the absolute Noetic knowledge and the autonomy derived are based on a certain metaphysical assumptions. remarkably the emergence of Ousia as the only possible interpretation of Being which consequently affected the essence of truth are those basic metaphysical assumptions which made the Theoria totally infinite. as Heidegger puts it the transformation of essence of truth from Heraclitus to Aristotle indicates a transformation in finitude of human being and his knowledge in a way that we can at least find a being namely Theos who can grasp the absolute knowledge with a glance of eye. This is what at the beginning happens through the emergence of pure nous as activity of God but as Heidegger attempted to show had not stopped at the borden of his area. The unreachable desire Aristotle attributed to every one later and during the modern area became the authority to become the God. And for Heidegger the metaphysical desire of becoming the absolute is deeply rooted in Aristotle's assumption of knowledge as an activity capable transcending finitude.
Keywords: Heidegger, truth, finitiude, aristotle -
نشریه پژوهش های فلسفی، پیاپی 43 (Summer 2023)، صص 634 -649
چنین می نماید که با توجه به مبانی فکری دکارت، به سادگی نمی توان درباره امکان تجربه در فلسفه او سخن گفت چراکه او در شاهکار فلسفی اش، تاملات در فلسفه اولی، از همان آغاز با طرح شک افراطی بساط عالم حس را که موضوع اصلی تجربه و پیش شرط امکان آن است، چنان فراهم می چیند، که تا «تامل ششم»، محسوسات در محاق هستند و در آنجا نیز به شیوه ای کلامی و با استناد به نافریبکاری خداوند می کوشد عالم حس را سرجای خود بازگرداند. اما در اینکه تا چه اندازه در این راه کامیاب بوده است میان دکارت شناسان اختلاف نظر بسیاری هست. ما در پژوهش پیش رو می کوشیم نشان دهیم که اگر غایت فلسفه دکارت را چنان که خود بدان تصریح دارد سیطره آدمی بر طبیعت بدانیم تا جایی که او فلسفه اش را «فلسفه عملی» در برابر «فلسفه نظری» مدرسیان می نامد، چاره ای جز این نداریم که نه تنها به امکان که به ضرورت تبیین تجربه در اندیشه دکارت اذعان کنیم. توضیح اینکه این سیطره و تسخیر آدمی بر طبیعت در فلسفه عملی دکارت، تنها در تجربه است که تحقق می یابد، بدین معنا که واپسین حلقه رابط فاعل شناسا با طبیعت همانا تجربه است که عالم را در زیر سیطره و چیرگی او درمی آورد و از این رهگذر، قرار است علم دکارتی سروسامان گیرد. حال اگر نتوانیم تجربه را در اندیشه او تبیین کنیم و توضیح دهیم، غایت آشکار فلسفه او، یعنی تبدیل ما به «اربابان و مالکان طبیعت» تبیین ناپذیر می ماند.
کلید واژگان: تجربه, حقیقت, من اندیشنده, من مرکبIt seems that in Cartesian thought the possibility of sense experience cannot easily be put forward because of the theoretical foundations of his philosophy. He, in his masterpiece, i.e., Meditations on First Philosophy, from the very beginning tries to erase any sign of sensory world - the main subject-matter of sense experience and its pre-condition – through (ordinary or hyperbolical) doubts. His attack on senses is so giant that until Sixth Meditation they cannot be restored unless through theology by recourse to the non-deceiving God. The restoration upon which there are great differences among scholars. In our paper, we try to show that regarding to the end of Cartesian philosophy as the mastery over nature, to the extent that he explicitly calls his philosophy, “practical” as opposed to the “theoretical” philosophy of Scholastics, we cannot help but accept not only possibility of sense experience but also its necessity. This mastery over nature can only be attained, for human beings, within the realm of sense experience which is the final link among man as the thinking thing and nature as the extended one, through which the Cartesian science is to be established. Now, if sense experiences have remained unexplained in Cartesian thought, Descartes’ claim that “our philosophy makes us the lords and masters of the nature” remains unexplained, too.
Keywords: experience, truth, thinking I, composite I -
به نظر می رسد در علم دکارتی که با شالوده ای عقلی و وجودی در پی تصرف و تسخیر عالم است مجالی برای فرضیه نباشد زیرا آن چه در پیشگاه عقل پدیدار می شود کاملا روشن است و جایی برای فرض باقی نمی گذارد. این از جهتی درست است و از جهتی نادرست؛ توضیح اینکه درخت دانش دکارتی سه بخش دارد: ریشه یعنی مابعدالطبیعه، تنه یعنی طبیعیات و سرشاخه ها شامل طب و مکانیک و اخلاق است، که در دو بخش نخست، جایی برای فرضیه نیست و تنها با عقل سروکار داریم. نقش اصلی فرضیه در فراهم کردن امکان باروری و میوه دهی درخت دانش در سرشاخه های سه گانه است. علم دکارتی در مقام تجربه که مقام به بارنشستن و میوه دادن است نیاز مبرمی به فرضیه دارد و در همین جاست که به گفته دکارت «ما را مالک و ارباب طبیعت می کند». فرضیه در مقام حلقه ی اتصال میان تجربه و عقل، نقشی چنان بدیع دارد که علم دکارتی بی آن، از مرتبه عقل به مرتبه حس و خیال و تجربه نمی رسد و گذار از «فلسفه ی نظری» مدرسیان به «فلسفه ی عملی» مدنظر دکارت فراهم نمی آید.
کلید واژگان: فرضیه, تجربه, سوژه ی مرکب, یقین, حقیقتPhilosophy of Science, Volume:13 Issue: 1, 2023, PP 117 -134At first, it seems that in Cartesian science which seeks to master the world based on its rationalistic and ontological foundations, there is no room for hypothesis of any kind; because whatever appears before the modern reason, is so clear that needs not to any assumption. This view is both correct and incorrect. The Cartesian tree of knowledge has three parts within first two parts of which, i. e. metaphysics as its root and physics as its trunk, only reason is absolute sovereign, while its third part, i. e. the triad branches including medicine, mechanics, and morals cannot be established without hypotheses. The main role of hypothesis is making this tree to be fruitful in its three branches. Experience as the phase of fruit-gathering from this tree is impossible without hypothesis, and this is the very turning-point of which Descartes speaks as his practical philosophy which “makes us the lords and masters of the world”. Hypothesis, as the linkage between reason and experience, is of so irreplaceable role without which Cartesian scientist cannot be successful in bridging the gap between reason, from one hand, and sensation and imagination, from the other.
Keywords: hypothesis, experience, composite subject, Certainty, Truth -
آرمان شهر یا اتوپیای اقتصادی در حکمت متعالیه حاکی از مدینه ای است که به نحو اتم کمالات نشیه جسمانی نفوس در آن محقق باشد. نوشتار حاضر ابتدا با ترسیم «نظریه علم اشتدادی» به عنوان مبنایی معرفت شناختی مبتنی بر اصول حکمی چون تناظر انسان با مراتب هستی، تناظر مراتب هستی با علم، نسبت انسان با حقیقت و روش تاویل محور، نگرشی بدیع از علم در حکمت متعالیه ارایه می دهد و با عنایت به آن مختصات اتوپیای اقتصادی را ترسیم می نماید. بالاترین مرتبه در سلسله علم اشتدادی متعلق به نبی است که به عنوان زعیم، بیشترین احاطه وجودی را بر مدینه دارد و بر اساس منطق وحیانی و عدالت توزیعی با زیربنای معرفتی مدینه را به حد اعلی تکاملی می رساند و پس از نبی، مقربان به او عهده دار این امور هستند. ترسیم اتوپیای اقتصادی بر اساس مختصات علم اشتدادی، برآیندهایی نظیر «بهره مندی از امکانات مادی»، «توسعه سرمایه انسانی»، «اشتغال متناسب با ظرفیت های هر مرتبه وجودی»، «رضایت شغلی»، «ثبات اقتصادی»، «گسترش رفاه اقتصادی» و «توسعه اقتصادی» را به دست می دهد. از موانع تحقق اتوپیای اقتصادی می توان به «انباشت ثروت»، «گسترش فقر»، «وابستگی به امور مادی» اشاره نمود که در این نوشتار به آن پرداخته شده است.کلید واژگان: آرمان شهر اقتصادی, حقیقت, علم اشتدادی, عقل معاش, ملاصدراPhilosophy & kalam, Volume:55 Issue: 2, 2023, PP 391 -412In transcendental philosophy, an economic utopia is a city in which all the souls are completely perfect in their mundane aspect. At first, this article, by interpretation-oriented method, presents a novel view of knowledge in transcendent philosophy by drawing the theory of intensification knowledge (al-Ilm al-Ishtidadi) as an epistemological basis that is founded on philosophical principles such as the correspondence of man with the levels of existence, the correspondence of the levels of existence with knowledge, the relation of man to truth, and draws the properties of an economic utopia. The highest level in the series of intensification knowledge al-Ilm al-Ishtidadi) belongs to the Prophet, who is the leader and at the highest level of existence in the city and, according to a revelatory (wahyani) method and distributive justice, brings the city to the highest level of evolution, and after the Prophet, those close to him are in charge of these matters. An economic utopia based on the characteristics of intensification knowledge, gives the citizens outcomes such as "utilization of material resources", "development of human capital", "employment commensurate with the capacities of each level of existence", "job satisfaction", "economic stability", "expansion of economic welfare" and "economic development." Some obstacles of formation of the economic utopia are included: "accumulation of wealth", " spread of poverty", and "dependence on material things", which are discussed in this article.Keywords: transcendental philosophy, Economic Utopia, Intensification Knowledge (al-Ilm al-Ishtidadi), Mulla sadra
-
شناخت ماهیت نور از مباحث مهمی است که عرفا با توجه به دریافتهای درونی و شهودی خود به بیان حقایق اقیانوس عمیق این مفهوم پرداختهاند. هدف از این مقاله بررسی دیدگاه امام خمینی ره عارف برجسته معاصر در خصوص ماهیت نور است که با روش توصیفی- تحلیلی در آثار و متون ایشان صورت گرفته است. بررسی ماهیت نور از منظر کسی که به مقام ولایت دست یافته جهت رشد معنوی تاثیرگذار است. امام خمینی (ره) نور را وجود میداند که مبدا وجود، نورالانوار و نور حقیقی است، و همه انوار دیگر را تجلی نور الهی و عرضی میخواند. ایشان علاوه بر اشاره به نور ظاهری و باطنی نور را به دو قسمت خاص و عام تقسیم کرده است. به نظر ایشان تمام مراتب هستی و درجات معرفت جزء تطورات نور است. در نهایت ایشان در تبیین ماهیت نور به احدیت جمعی و حقیقت محمدیه و اسم اعظم الله و انسان کامل و ولایت میپردازد و حقیقت نوریه را به زیبایی بیان میکند.
کلید واژگان: نور, امام خمینی(س), ماهیت, حقیقت, مراتب نور -
آیا «آزادی» بدون «حقیقت» معنای محصلی دارد؟ فریب مردم حمله به آزادی آنها تلقی می شود؛ اما بدون «حقیقت» چگونه می توان فریب را تشخیص داد؟ پاسخ مشهور رورتی این است که اگر ما مراقب «آزادی» باشیم، «حقیقت» مراقب خود خواهد بود. نزد او «آزادی» مقدم بر «حقیقت» است. کاننت، برخلاف رورتی، عقیده دارد «حقیقت» مبنای اساسی «آزادی» است. وی به رمان 1984 اورول اشاره می کند. کاننت «قساوت [1]» جهان 1984 را نتیجه حذف «حقیقت» در این جهان می داند. کاننت، در پی طراحی راهبرد ویژه ای برای واردساختن انتقاداتش بر رورتی است. او برخلاف منتقدان ریالیست رورتی، قصد ندارد به معنای «متافیزیکی» «حقیقت» استناد کند. کاننت با رورتی موافق است که «ریالیسم متافیزیکی» نمی تواند مبنای «آزادی» باشد؛ اما ازنظر او «حقیقت»، کارکردی «غیر متافیزیکی» در «عرف عام» دارد که نقشی اساسی در شکل گیری «آزادی سیاسی» ایفا می کند؛ اما کاننت در طراحی راهبرد انتقادی خویش موفق نیست. وی نه تنها گزارش دقیقی از اندیشه رورتی ارایه نمی دهد، بلکه برخلاف ادعایش، نمی تواند بدون توسل به ریالیسم متافیزیکی، کارکردهای غیرریالیستی حقیقت را برای دفاع از «آزادی» به کار گیرد؛ ازاین رو، ناچار، ریالیسمی نهفته [2] را وارد استدلال هایش می کند که منافی رویکرد غیرمتافیزیکی او است.
کلید واژگان: رورتی, کاننت, اورول, حقیقت, آزادیMetaphysic, Volume:15 Issue: 1, 2023, PP 157 -178Does freedom, without the concept of truth, have a meaning? The idea is that deceiving people can be considered as an attack on their freedom. How can you detect deception without Truth? Rorty's famous answer to this question is that if we take care of freedom, the truth will take care of itself. For him, freedom comes before truth. Conant, unlike Rorty, believes that the concept of truth is the fundamental basis of freedom. He refers to Orwell's novel 1984. Conant sees the cruelty of the world of the novel 1984 as the result of removing the concept of truth in this world. Conant, according to the framework of postmodern thought, tries to argue with Rorty non-Realistically. This essay examines the confrontation between these two thinkers and the special strategy that Conant has adopted to present his criticisms against Rorty. It seems that Conant is not successful in designing his critical structure. Because he introduces cryptoRealist statements in his discussion, which is against his critical structure.
Keywords: Rorty, Conant, Orwell, Truth, freedom -
نظریه اعتباریات علامه طباطبایی از آغاز طرح آن، به عنوان امری بدیع مورد توجه محققان قرار گرفت، اما از همان ابتدا با اشکالاتی نیز روبهرو بوده است. یکی از اساسیترین اشکالات مطرحشده که تلاشهای فراوانی برای رفع آن شده، اشکال نسبیت اخلاقی به این نظریه است. حسن و قبح که دو عامل موثر و تعیینکننده در هر قضاوت اخلاقیاند طبق این نظریه، از اموری اعتباری بهشمار میآیند. یکی از ویژگیهای اصلی امور اعتباری تغییرپذیری است. بنابراین میتوان گفت که حسن و قبح یا خوبی و بدی امور نسبیاند و در نتیجه ما حکم اخلاقی ثابت نداریم. در این مقاله میکوشیم بدون تغییر چارچوب و محکمات نظریه اعتباریات و با تمسک به راهکارهای درونساختاری موجود در این نظریه، از جمله راهکار فطرت و غایات عام و مشترک که موجب ثبات میشوند، عدم ارتباط نسبیت اخلاقی با اعتباریات را ترسیم کنیم و در کنار آن به برخی سوءبرداشتها از نظریه اعتباریات نیز پاسخ بگوییم.
کلید واژگان: اعتبار, حقیقت, حسن و قبح, نسبیت اخلاقی, فطرت -
گونه شناسی دین ورزی یکی از مباحثی است که الهی دانان به آن توجه داشته اند. سید حیدر آملی و عبدالکریم سروش ازجمله اندیشمندانی هستند که به این امر همت گماشته اند. هدف ما در این مقاله، مقایسه و تطبیق دیدگاه های ایشان درباره این موضوع است. سید حیدر برای دین ورزی، مراتب سه گانه «شریعت»، «طریقت» و «حقیقت» را بر می شمرد. سروش نیز نوعی گونه شناسی دین ورزی را عرضه می کند که با تقسیمات یادشده، تمایزها و تداخل هایی دارد. این سه گونه دین ورزی عبارت اند از: «مصلحت اندیش»، «معرفت اندیش» و «تجربت اندیش». سیدحیدر و سروش با آنکه در بسیاری از خصوصیات دینی، فکری و فرهنگی خط مشی واحدی دارند، فضای فکری و زمانه آنان باعث شده است تا مبانی و رویکردشان متفاوت شود. سید حیدر به مقتضای رویکرد سنتی و عرفانی به گونه شناسی دین ورزی می پردازد؛ در حالی که سروش رویکرد اجتماعی مبتنی بر دنیای مدرن را محور قرار می دهد. مهم ترین نتیجه ای که این دو رویکرد را از هم متمایز می کند، توجه سروش به شناخت شناسی به عنوان یکی از مولفه های تفکر مدرن، و التفات سید حیدر به وجودشناسی سنتی است. روش تحقیق در این مقاله، از این نظر که به موضوعی اندیشه ای و معرفتی می پردازد و به روش استدلال و تحلیل عقلانی مبادرت می ورزد، بنیادین و نظری است و از این نظر که آرای دو متفکر را مقایسه می کند و تطبیق می دهد، مقایسه ای و تطبیقی است.
کلید واژگان: شریعت, طریقت, حقیقت, مصلحت اندیش, معرفت اندیش, تجربت اندیشThe typology of religiosity is one of the topics that has been considered by theologians. Seyyed Heidar Amoli and Abdolkarim Soroush are among the thinkers who have made such efforts. Our purpose in the present fundamental-theoretical study is to compare their viewpoints on this issue. Seyyed Heidar enumerates three levels of ‘Sharia (the Way)’, ‘Tariqah (the Procedure)’, and ‘Haghighah (the Truth)’ for religiosity. Soroush also suggests a typical typology of religiosity that has distinctions and interferences with the mentioned divisions. The three types of religiosity are: ‘thoughtful to expediency’, ‘thoughtful to knowledge’, and ‘thoughtful to experience’. Although Seyyed Heidar and Soroush have a common policy in many religious, intellectual, and cultural characteristics, their intellectual atmosphere and time have caused their principles and approach to become different. Seyyed Heidar deals with the typology of religiosity in accordance with the traditional and mystical approach while Soroush focuses on a social approach based on the modern world. The most important result, which distinguishes these two approaches, is Soroush’s attention to epistemology as one of the components of modern thought, and Seyyed Heidar’s attention to traditional ontology.
Keywords: Sharia (the Way), Tariqah (the Procedure), Haghighah (the Truth), Thoughtful to Expediency, Thoughtful to Knowledge, Thoughtful to experience -
مسیله اصلی توحید این است که یگانگی ذات خداوند چگونه با کثرت صفات او سازگاری دارد؟ آیا خداوند دارای صفات است یا خیر؟ اگر صفتی ندارد، پس صفات سمعی چیست. اگر دارای صفات است چه رابطهای با ذات دارند و چگونه میتوان از ذات و صفات و ساحت الهی سخن گفت؟ دو گونه الهیات تنزیهی و تشبیهی در پاسخ به این پرسشها شکل گرفته و هر یک منجر به برخی محذورات عقلانی شده که نتوانستهاند از عهده حل آنها برآیند. گرچه ممکن است تفکیک حقیقت و مجاز نزد معتزله و در موارد اندکی نزد اشاعره بتواند همچون راهحلی موضعی عمل کند، اما راهحل قابلدفاعی نیست و به تبیین دیگری نیاز دارد. این پژوهش به روش توصیفی-تحلیلی میکوشد رویکرد متافیزیکی معتزله و اشاعره به صفات را در قالب سه مسیله به ترتیب منطقی بیان کند: آیا صفات هستیشناختیاند یا معناشناختی؟ از سنخ معانی واقعیاند یا نام و اقوالاند؟ الهیاند یا انسانی؟ پژوهش حاضر بر این است که از رهگذر تفکیکهای سهگانه مذکور و ارایه تبیین نوینی از رویکرد معتزله به راهحل بهتری برسد. به طور خلاصه، هرچند اشاعره صفات را هستیهای دارای معانی واقعی و پیشازبانی میدانند که خداوند خود را با آن صفات وصف میکند و به صورت توقیفی توسط خداوند از طریق وحی و سمع به انسان رسیدهاند، تدقیق در اندیشه معتزله نشان میدهد که صفات اموری معناشناختی از سنخ نام و اوصاف زبانی و انسانیاند و به صورت عقلی از طرف انسان به خداوند نسبت داده میشوند.
کلید واژگان: متافیزیک صفات, وصف, قاضی عبدالجبار, قاضی باقلانی, الهیات تشبیهی, الهیات تنزیهی, حقیقت, مجازThe main issue of monotheism is how divine unity is compatible with the plurality of attributes. Hence, the question arises whether God has attributes. If God does not have attributes, then what are the revelatory attributes with which He describes Himself? If God has attributes, what is the nature of these attributes and their relation to His essence? How can one speak of the essence, attributes, and divine realm? The apophatic and analogical theologies have been formed in response to these questions, and each has led to some controversies that they have not been able to solve. Although it is possible that the separation of the truth and the metaphor according to the Muʿtazilites and in a few cases according to the Ashʿarites, can act as a temporary solution, it does not seem to be a defensible solution and requires another explanation. This descriptive-analytical study tries to express the metaphysical approach of Muʿtazilites and Ashʿarites about attributes in terms of three issues: Are attributes ontological or semantic? Are they real meanings or names and sayings? Are they divine or human? This research aims to propose a better solution by providing a new reading of Muʿtazilite approach based on the aforementioned metaphysical one. In short, although the Ashʿarites consider attributes to be entities with real and pre-linguistic meanings which God describes Himself with those, and these attributes have reached humans exclusively through revelation, investigating the Muʿtazilite approach depicts that the attributes are semantic matters which are derived from human-linguistic names and are attributed to God by humans through the reason.
Keywords: Metaphysics of Attributes, Description, Qāḍī ʿAbd Al-Jabbār, Qāḍī Bāqilānī, Analogical Theology, Apophatic Theology, Truth, Metaphor
- نتایج بر اساس تاریخ انتشار مرتب شدهاند.
- کلیدواژه مورد نظر شما تنها در فیلد کلیدواژگان مقالات جستجو شدهاست. به منظور حذف نتایج غیر مرتبط، جستجو تنها در مقالات مجلاتی انجام شده که با مجله ماخذ هم موضوع هستند.
- در صورتی که میخواهید جستجو را در همه موضوعات و با شرایط دیگر تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مجلات مراجعه کنید.