به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت

جستجوی مقالات مرتبط با کلیدواژه "استان اردبیل" در نشریات گروه "کشاورزی"

  • محمود بیدارلرد*
    .Crepis pannonica (Jacq.) K.Koch، متعلق به کاسنیان (Asteraceae)، از منطقه حفاظت شده آق داغ در استان اردبیل (رشته کوه تالش) واقع در شمال غرب ایران جمع آوری و شناسایی شد. این گیاه در واقع یک عنصر قفقازی-پنتیکی است که پراکنش خود را از شرق اروپا تا ترکمنستان گسترش داده است و عمدتا در دره های مرطوب، جنگل ها، استپ های کوهستانی و دامنه های چمن زار خشک رشد می کند. این گونه با قد بلند، نوع گل آذین، اندازه فندقه و ویژگی های کپه از گونه های نزدیک خود متمایز می شود. این گونه تاکنون به طور رسمی از ایران گزارش نشده است و در این مقاله برای نخستین بار حضور آن در کشور تایید می گردد. همچنین، شرح آرایه شناسی، تصاویر رنگی، ویژگی های زیستگاهی و همچنین نکاتی در مورد تاریخچه آرایه شناختی و تمایز گونه با گونه های نزدیک ارایه می شود. براساس پایش های انجام گرفته، تا کنون گیاه C. pannonica تنها با دو جمعیت کوچک در ارتفاعات رشته کوه تالش مشاهده شده است، بنابراین در محدوده مرزهای سیاسی کشور گونه ای در معرض خطر (CR) محسوب می شود، به طوری که استقرار این گونه و پایداری رویشگاه های موجود به تدابیر حفاظتی ویژه ای نیاز دارد.
    کلید واژگان: استان اردبیل, خلخال, گونه جدید, وضعیت پراکنش, Cichorieae
    Mahmoud Bidarlord *
    Crepis pannonica, a member of the Asteraceae, was collected and identified from the Agh-Dagh Protected Area located at Talesh Mountains in Ardabil Province (NW of Iran). This plant is a Caucasian-Pontic element that has extended its distribution from Eastern Europe to Turkmenistan. It primarily grows in humid valleys, woodlands, mountainous steppes and dry grassy slopes, which is distinguished from its related species by its tall stature, inflorescence type, achene size, and capitulum characteristics. Until now, this species had not been officially reported in Iran, and this paper presents its first record in the country. It also provides taxonomic details, color images, habitat characteristics of the species, and further insights into its taxonomy. Based on these findings, C. pannonica is potentially classified as Critically Endangered (CR) in the current context of Iran, so that the establishment of this species and the preservation of its existing habitats necessitate specific protective measures.
    Keywords: Ardabil Province, Cichorieae, Distribution Status, Khalkhal, New Record
  • ناصر سیف اللهی*، علی رضا حمیدزاده اربابی
    زنجیره ارزش به ابزاری مهم جهت درک روابط تجاری کسب و کار، بهبود کارایی و توانمندسازی جهت ارتقاء بهره وری و ارزش افزوده بدل گشته است. پژوهش حاضر با بررسی زنجیره ارزش محصول سیب زمینی در شهر اردبیل در پی آن است تا این موضوع مهم و استراتژیک را مورد مطالعه قرار دهد. پژوهش حاضر از لحاظ هدف پژوهشی کاربردی، از لحاظ روش انجام پژوهش توصیفی- تحلیلی است که با بهره گیری از مدل پورتر به بررسی زنجیره ارزش فعالیت تولید سیب زمینی پرداخته است. جامعه آماری پژوهش شامل مدیران و کارشناسان اداره جهاد کشاورزی استان اردبیل و کشاورزان استان اردبیل بود که از بین آن ها 384 نفر بر اساس جدول مورگان و به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و داده ها از طریق پرسشنامه محقق ساخته جمع آوری شد. بر اساس نتایج پژوهش بر مبنای مناسبات مولفه های زنجیره ارزش فعالیت تولید سیب زمینی، بخش های فراهم سازی نهاده ها و عوامل تولید و مدیریت نیروی انسانی در منطقه به ترتیب با امتیازات 8/2 و 5/9 بهترین و ضعیف ترین عملکرد را در زنجیره ارزش این محصول به خود تخصیص داده اند.
    کلید واژگان: استان اردبیل, زنجیره ارزش, فعالیت های اصلی و پشتیبانی, محصول سیب زمینی
    Naser Seifollahi *, Alireza Hamidzadeh
    The value chain has become an important tool for understanding business relations, improving efficiency, and empowering to improve productivity and added value. The current research aims to study this important and strategic issue by examining the value chain of potato products in Ardabil city. In terms of the purpose, the research is an applied study. In addition, the current research is a descriptive-analytical research that has investigated the value chain of potato production by using Porter's model. The statistical population of the research included the managers and experts of the Ardabil Province Agricultural Jihad Department and farmers of Ardabil Province, among whom 384 cases were selected based on the Morgan table and a purposeful sampling method. The data were collected through a researcher-made questionnaire. Based on the results of the research on the relationship between the components of the value chain of potato production activity, with scores of 8.2 and 5.9, the departments providing inputs and production factors and managing human resources in the region were assigned the best and weakest performance in the value chain of this product, respectively.
    Keywords: Ardabil Province, Value Chain, Main Activities, Support, Potato Product
  • اردوان قربانی*، مهدی معمری، معصومه عباسی خالکی، سیما لازمی زارع، مهسا بقایی، کاظم هاشمی مجد، میکاییل بدرزاده، بهنام بهرامی

    در تحقیق حاضر، ظرفیت ترسیب کربن و ارتباط آن با برخی خصوصیات خاک و پوشش سطح خاک بررسی شده است. نمونه برداری در شمال کوه سبلان در شش مکان، شامل سه مکان با پوشش علف- بوته زار و سه مکان علفزار در سه طبقه ارتفاعی کم تر از 2000، 2000-2500 و بیش تر از 2500 متر از سطح دریا انجام شد. در هر مکان نمونه برداری خاک در دو عمق صفر تا 15 و 15 تا 30 سانتی متری انجام شد. در هر یک از مکان های مورد بررسی سه ترانسکت به طول 100 متر و در امتداد هر ترانسکت، 10 پلات یک مترمربعی مستقر شد. برای مقایسه کلی خصوصیات دو رویشگاه علف-بوته زار و علف زار و نیز بررسی اثر متقابل عوامل ارتفاع و نوع رویشگاه از آزمون GLM و برای مقایسه میانگین ها از آزمون چند دامنه ای دانکن استفاده شد. ارتباط بین صفات اندازه گیری شده خاک و ترسیب کربن نیز با استفاده از آزمون همبستگی پیرسون بررسی شد. نتایج نشان داد که با افزایش میزان ارتفاع در دو رویشگاه مورد بررسی (علف زار و علف-بوته زار) کربن ترسیب شده خاک، افزایش پیدا می کند. هم چنین، نتایج حاکی از آن است که عمق خاک نیز به طور معنا داری بر توان ترسیب کربن تاثیرگذار است. به طوری که بیش ترین میزان ترسیب کربن خاک به ترتیب به عمق صفر تا 15 سانتی متری خاک در رویشگاه علف زار با ارتفاع بیش از 2500 متر (53/70 گرم بر سانتی متر مربع)، سپس عمق صفر تا 15 سانتی متری رویشگاه علف -بوته زار در ارتفاع بیش تر از 2500 متر (98/63) و عمق 15 تا 30 سانتی متری خاک رویشگاه علفزار در ارتفاع 2000-2500 متر (73/62) بوده و کم ترین مقدار آن نیز متعلق به عمق 15 تا 30 سانتی متری خاک رویشگاه علف-بوته زار در طبقه ارتفاعی کم تر از 2000 متر (53/11) است. نتایج تحلیل همبستگی ترسیب کربن در رویشگاه ها و طبقات ارتفاعی مختلف، حاکی از رابطه منفی با درصد شن، اسیدیته و هدایت الکتریکی خاک بوده و همبستگی مثبت با درصد رس و سیلت، درصد کربن آلی و ماده آلی، درصد کربن و ماده آلی ذره ای و نیتروژن خاک است.

    کلید واژگان: ترسیب کربن, خصوصیات فیزیکی و شیمیایی خاک, رویشگاه مرتعی, شهرستان مشگین شهر, استان اردبیل
    Ardavan Ghorbani *, Mehdi Moameri, Masoomeh Abbasi Khalaki, Sima Lazemizare, Mahsa Baghaei, Kazem Hashemimajd, Mikaeil Baderzadeh, Behnam Bahrami
    Introduction

    Rangeland ecosystems cover more than half of the earth's land surface, these ecosystems have high carbon sequestration and cause the formation of about 10% of the total biomass carbon reserves and 30% of soil carbon. Carbon sequestration potential differs according to plant species, habitats, and management methods. Each ecosystem has a certain potential which is determined by utilizing of natural vegetation, climatic conditions, and physical and chemical properties of the soil. Moreover, the amount of carbon in the soil and plants depends on the characteristics of topography, and any change in the elevation and slope of the habitat will affect the amount of organic carbon in the soil and plant cover and carbon sequestration. Therefore, it is important to determine the effects of elevation and slope characteristics, type of vegetation and canopy cover, and soil characteristics on the amount and changes of carbon sequestration. In this study, the carbon sequestration capacity and its relationship with some physical and chemical characteristics of soil, topography, and rangeland habitat have been investigated.

    Materials and Methods

    Sampling was conducted in six sites in elevation gradient (from 1400 to 3600 m above sea level; rainfall from 350 to 700 mm; the mean temperature varies from -0.24 to 10.1 °C) in the north of Sablan Mountain, Meshginshahr County, Iran, including three sites with the dominant physiognomy of grass-shrublands and three sites with grassland in three elevation levels of less than 2000, 2000-2500 and more than 2500 m above sea level. In each site, soil sampling was conducted at two depths of 0-15 and 15-30 cm. The random-systematic method was used to study vegetation variables. In this way, 10 plots of one m2 (based on the distribution pattern of plants) were established in each of the three transects with a length of 100 m along each transect. After determining the normality of the data and the homogeneity of the variance of the data,  two-way analysis of variance general linear model (GLM) was used for the overall comparison.

    Results

    The results showed that with the increase in elevation in the two investigated habitats (grassland and grass-shrubland), the carbon sequestration in the soil increased. Moreover, the results indicate that the depth of the soil has a significant effect on the carbon sequestration capacity. Thus the highest amount of soil carbon deposition is in the soil depth of 0-15 cm in the grassland habitat with an elevation of more than 2500 m (70.53 gr cm-2), then the depth of 0-15 cm in the grass-shrub habitat. At an elevation of more than 2500 m (63.98) and a soil depth of 30-15 cm, the grassland habitat is at an elevation of 2000-2500 m (62.73), and its lowest amount belongs to a soil depth of 30-15 cm. The grass-shrub habitat is at an elevation of less than 2000 m. The results of the correlation analysis of carbon sequestration in habitats and different elevation classes indicate a negative relationship with the percentage of sand, acidity, and electrical conductivity of the soil, and a positive correlation with the percentage of clay and silt, the percentage of organic carbon and organic matter, the percentage of carbon, particulate organic matter, soil nitrogen, and total vegetation cover has shown.

    Discussion and Conclusion

    The distribution of carbon stocks between biomass and soil varies among ecosystems and is influenced by elevation, so that the carbon sequestration potential is more significant in high elevation classes than in lower classes. Based on the estimated carbon values in the studied habitats, it can be concluded that the higher percentage of canopy cover and density preserves more moisture and prevents evaporation, which in turn can affect the amount of cover and density. Therefore, the effect of vegetation in different elevation classes on the amount of changes in soil carbon deposition is confirmed based on the results obtained in this research. Overall, the carbon sequestration potential is different according to habitat and elevation classes; therefore, by better understanding these factors and investigating the management factors that affect the sequestration process, we can take steps towards strengthening carbon sequestration and sustainable management of rangelands.

    Keywords: Ardabil province, Carbon sequestration, Meshginshahr county, physical, chemical properties of soil, Rangeland habitat
  • امیر علی فرهنگ، اسمعیل دلیر*
    تعاونی ها و توسعه آنها به عنوان مهم ترین واسطه ارائه و فروش تولیدات در ارتباط با توزیع درآمد وکاههدف اول پژوهش بررسی وضعیت شرکت های تعاونی بهره مند از تسهیلات اشتغال پایدار روستائی در استان اردبیل می باشد جامعه آماری شامل تعداد 185 شرکت تعاونی فعال در سطح استان بود که از مجموع آن تعداد 48 تعاونی قادر به دریافت تسهیلات و وام شده و تعداد 26 تعاونی موافق تکمیل پرسشنامه و مصاحبه شدند و از این تعداد نیز صرفا تعداد 21 شرکت تعاونی توانسته بودند بعد از اخذ تسهیلات اشتغال پایدار در تعاونی مذکور اشتغال ایجاد کنند هدف دوم بررسی عوامل موثر بر موفقیت و عدم موفقیت شرکت های تعاونی بهره مند از تسهیلات اشتغال پایدار روستایی در استان اردبیل است که به واسطه پرسشنامه ای محقق ساخته به بررسی آن پرداخت شد و جهت بررسی پایایی آن از آلفای کرونباخ استفاده گردیده و رقم 914/0 حاکی از پایایی پرسشنامه است. تکمیل پرسشنامه به واسطه تعداد 80 نفر از مدیران تعاونی های سطح استان صورت گرفت و در چهار مولفه به بررسی و تجزیه و تحلیل عوامل موثر بر عملکرد و موفقیت تعاونی ها با روش تحلیل عاملی پرداخته شد. با توجه به یافته ها مشخص شد که از میان چهار شاخص اصلی با 25 معیار فرعی، مولفه شاخص بهبود توانمندی های مشارکتی و عوامل انگیزشی در محیط کار با نه معیار فرعی بیشترین تاثیر را بر روی موفقیت و عملکرد تعاونی های روستایی داشته است و کمترین امتیاز و تاثیر را شاخص بهبود مدیریت داخلی تعاونی ها با پنج معیار فرعی به خود اختصاص داده است..
    کلید واژگان: تعاونی روستایی, استان اردبیل, اشتغال پایدار
    Amirali Farhang, Esmail Dalir *
    Job creation should governments provide cooperatives with material and moral support and pave the way for job creation as one of the foundations of economic stability. This study aims to examine the situation of cooperatives benefiting from employment facilities is a rural stable in Ardabil province, the statistical population of which is rural cooperative companies active in Ardabil province. The results of interviews with 26 cooperatives receiving loans showed that 21 cooperatives were able to create employment in the cooperative after obtaining sustainable employment facilities, and this means a positive and effective impact of sustainable employment facilities, which is also the report and statistical data. Confirms that one of the other objectives of this study is to investigate the factors affecting the success and failure of cooperatives benefiting from sustainable rural employment facilities in Ardabil province, which were surveyed with a researcher-made questionnaire. In order to evaluate the reliability, we used Cronbach's alpha, which number 0.914 showed the reliability of the questionnaire used. This questionnaire was completed by 40 managers of cooperatives in the province and in four components to evaluate the factors affecting the performance and success of these cooperatives the use of factor analysis was discussed. According to the analysis of the results of the questionnaire, the component of improving participatory capabilities and motivational factors in the workplace has the greatest impact on the success and performance of rural cooperatives. The least score and impact has the improvement of internal management of cooperatives.
    Keywords: Rural Cooperative, Ardabil Province, Employment Sustainable
  • مجتبی سوختانلو*، فیاض عصمت، سحر پیرموذن
    اجرای استانداردهای ایران گپ (Iran GAPs) در گوجه‏فرنگی، می‏تواند تاثیر بسیار مهمی در کاهش آلاینده‎های فیزیکی، شیمیایی و میکروبیولوژی برای دستیابی به یک محصول سالم و ایمن گردد. بنابراین، مطالعه حاضر عوامل تاثیرگذار بر تمایل کشاورزان به استفاده از Iran GAPs را در مرحله عملیات تولید گوجه‏فرنگی در استان اردبیل (ایران) بررسی می‏کند. به روش نمونه‏گیری چندمرحله‏ای تصادفی و با کمک جدول بارتلت و همکاران، 310 کشاورز گوجه فرنگی کار از سه شهرستان پارس‏آباد (165 نفر)، کوثر (82 نفر) و بیله‏سوار (63 نفر) انتخاب شدند. استانداردهای Iran GAPs، مطابق فهرست استانداردهای سازمان ملی استاندارد ایران در گوجه فرنگی گردآوری شد. نتایج نشان داد غالب کشاورزان (3/61 درصد) در سطح پایینی از تمایل به بکارگیری استانداردهای Iran GAPs در مرحله تولید گوجه فرنگی قرار دارند. در این زمینه، فعالیت‏های استفاده حداقل سموم شیمیایی، استفاده از تجهیزات حفاظت فردی و همچنین عدم استفاده از قوطی و مخازن خالی آفت‏کش‏ها و کودها و دفع ایمن آن‏ها در اولویت‏های آخر کشاورزان قرار داشت. همچنین مهم‏ترین متغیرهای متمایزکننده گروه های کشاورزان به ترتیب شامل مشاهده‏پذیری (271/0)، شرکت در دوره‏های آموزشی (269/0)، پیچیدگی (219/0)، اندازه مزرعه (198/0) و مزیت نسبی (178/0) بدست آمد. تاسیس واحد بازاریابی و فروش در مراکز جهادکشاورزی شهرستان های مورد مطالعه، برگزاری برنامه‏های "روزمزرعه" و بازدید کشاورزان از مزارع موفق و ایجاد بانک بذر (Seed Bank) برای گوجه فرنگی می‏تواند بر تمایل کشاورزان به استفاده از Iran GAPs بیفزاید.
    کلید واژگان: ایران گپ, استان اردبیل, عملیات تولید گوجه فرنگی, محصول سالم
    Mojtaba Sookhtanlou *, Fayyaz Esmat, Sahar Pirmoazzen
    The implementation of Iran GAPs standards in tomato production can have a very important impact on reducing harmful contaminants to achieve a healthy and safe product. The present study investigates the factors affecting farmers' tendency to use Iran GAPs during tomato production operation in Ardabil province, Iran. So, based on Bartlett et al. (2001), 310 tomato farmers were selected from three counties of Parsabad, Kowsar, and Bilesvar using the multi-stage random sampling method. Iran GAPs standards were collected according to the list of standards of the National Standards Organization of Iran for tomatoes. The results show that the majority of farmers (61.3%) are at a low level of the tendency to apply Iran GAPs standards in the tomato production operation. In this regard, the activities of “using minimal chemical pesticides”, “using personal protective equipment”, and “not using empty cans and tanks of pesticides and fertilizers and their safe disposal” were among the last priorities for farmers. Also, the most important factors differentiating farmer groups are observability (0.271), GAPs training courses (0.269), complexity (0.219), farm size (0.198), and relative advantage (0.178), respectively. Establishing a marketing and sales unit in the agricultural centers of the studied counties, holding "farm day" programs and farmers' visits to successful farms, and creating a "Seed Bank" for tomatoes can increase the tendency of farmers to use Iran GAPs.
    Keywords: Ardabil province, Healthy crop, Iran GAPs, tomato production operation
  • مجتبی سوختانلو*، مسلم سواری، حسام الدین غلامی

    در سال‏ های اخیر، پذیرش کند روش‏ های جایگزین سموم شیمیایی و گسترش آفات، پتانسیل ریسک سلامتی در مصرف سموم شیمیایی را میان کشاورزان به شدت افزایش داده است. از این ‏رو، این تحقیق توصیفی-پیمایشی به تعیین مهم‏ترین عوامل پیش ‏بینی‏ کننده ریسک سلامتی در مصرف سموم شیمیایی، میان کشاورزان سیب ‏زمینی‏ کار استان اردبیل پرداخت. روش نمونه‏ گیری، چندمرحله‏ ای بوده و حجم نمونه‏ از میان جامعه آماری (N=4876)، بر اساس جدول بارتلت و همکاران، به تعداد 370 نفر تعیین شد. مطابق نتایج، کشاورزان در سموم شیمیایی مختلف، بیش‏ مصرفی داشته و درصد قابل توجهی از کشاورزان (35/7 درصد) در گروه افراد با ریسک سلامتی بالا قرار داشتند. بیشترین میزان بیش‏ مصرفی سموم، مربوط به کلرپریفوس و تری فلورالین بود؛ اما خطرناک‏ترین سموم برای ریسک سلامتی، مربوط به کلرپریفوس و متری‏بوزین بود. مطابق مدل درخت تصمیم‏ گیری و محاسبه شاخص ترکیبی، به ترتیب اندازه مزرعه، هنجار اجتماعی، ادراک از مضرات سموم شیمیایی و سابقه شرکت در دوره‏ های آموزشی، مهم‏ ترین متغیرهای پیش ‏بینی برای شاخص ریسک سلامتی بودند. حمایت‏ های آموزشی، فنی و اعتباری بیشتر از کشاورزان خرده‏ مالک برای جایگزینی سموم شیمیایی پرخطر؛ دریافت بازخوردهای مداوم آموزشی از ادراک کشاورزان نسبت به مضرات بیش‏ مصرفی سموم و بهبود هنجار اجتماعی با کسب همراهی معتمدان محلی و کشاورزان ماهر می‏ تواند ریسک سلامتی کشاورزان در مصرف سموم شیمیایی را کاهش دهد.

    کلید واژگان: استان اردبیل, ریسک سلامتی, سموم شیمیایی, کشاورزان سیب‏ زمینی‏ کار
    Mojtaba Sookhtanlou *, Moslem Savari, Hesamedin Gholami

    Recently, slow adoption of chemical pesticides alternatives and the increasing of pests has greatly increased the health risk potential in pesticides consumption among farmers. Therefore, this descriptive survey study aimed to determine the most important predictors of health risk in pesticides consumption among potato growers in Ardabil province, Iran. A sample of 370 potato growers were chosen among Ardabil province potato growers (N= 4876), according to the table of Bartlett et al. using multi-stage sampling method. The results revealed that farmers overused in different chemical pesticides and the most farmers (35.7%) were at a high level of health risk. Chlorpyrifos and Trifluralin had the highest level of pesticides overuse, while Chlorpyrifos and Metribuzin were the most hazardous pesticides for health risk. According to the decision tree model and calculation of the composite index, farm size, social norm, perceived chemical pesticides risk and history of participation in training courses, were the most important predictors of health risk index, respectively. Training, technical and financial support for small-scale farmers to replace hazardous chemical pesticides; receiving continuous educational feedback from farmers' perception of pesticide overuse hazard and improving social norms with the local leaders’ support and skilled farmers can reduce the health risk of farmers in chemical pesticides consumption.

    Keywords: Ardabil Province, Chemical Pesticides, Health risk, Potato growers
  • یاسر حسینی*

    مدیریت اندوخته های آب در حوزه ها بی تعیین کردن دقیق آب دهی سیلاب امکان پذیر نیست. این پژوهش با هدف تعیین کردن بیشینه ی سیلاب با دوره ی بازگشت های 10، 25، 50 و 100 ساله با شبیه ساز سطح پاسخ در زیرحوزه های دره رود (km212900) در استان اردبیل انجام شد. داده های آب دهی 16 ایستگاه آب سنجی در دوره ی 15 ساله (1394-1380) جمع آوری، و کم بودهای آماری در دوره ی مشترک با روش های وایازی میان ایستگاه های آب سنجی برطرف شد، و سیلاب با دوره ی بازگشت های گوناگون بررسی شد. ویژگی های گیتاشناسی موثر بر سیلاب (مساحت، شیب، ضریب شکل و ارتفاع متوسط، زمان تمرکز و شماره ی منحنی زیرحوزه ها) با نرم افزارهای آرک جی آی اس  10.2 و WMS7.1 استخراج شد. اندازه ی ضریب تبیین در دوره ی بازگشت های 10، 25، 50 و 100 سال به ترتیب 0/96، 0/97، 0/95 و 0/94 برآورد شد، که نشان دهنده ی دقت زیاد شبیه ساز در پیش بینی اندازه ی سیلاب با ویژگی های گیتاشناسی حوزه است. شاخص های ارزیابی شبیه ساز برای دوره ی بازگشت های 10، 25، 50 و 100 سال شامل ریشه ی میانگین مربع های خطا به ترتیب 20/99، 7/16، 29/05، 39/55، درصد خطای نسبی (ε) 52/7، 39/7، 45/1، 49/13، میانگین خطای مطلق 0/52، 0/45، 0/48، 0/55، ضریب باقی مانده ی جرم 0/28، 0/16، 0/56، 0/82 و کارآیی شبیه ساز 0/74، 0/85، 0/71 و 0/75 برآورد شد. نمودارهای پراکندگی نشان داد که پراکندگی نقطه های دور محور یک به یک برای همه ی دوره ی بازگشت ها و آب دهی ها بسیار مناسب بود. بر پایه ی آزمون تی تفاوت میان اندازه های پیش بینی شده و واقعی در دوره ی بازگشت های گوناگون در تراز اطمینان 1% معنی دار نشد. نتیجه های این پژوهش نشان داد که دقت روش سطح پاسخ برای برآوردکردن سیلاب در زیرحوزه های استان اردبیل مناسب است، اما دقت شبیه ساز با افزایش دوره ی بازگشت کمی کاهش می یابد.

    کلید واژگان: استان اردبیل, توزیع آماری, دوره ی بازگشت, زیرحوزه, سطح پاسخ
    Yaser Hoseini *

    It is impossible to manage water resources in basins without the accurate determination of the peak flood discharge. Therefore, this study was carried out to determine the peak flood discharge for the return period of 10, 25, 50, and 100 years using RSM model in Darrehrood sub-basins with 12900 km2 area in Ardebil Province. Flow data of 16 hydrometric stations were collected in a statistical period of 15 years (2001-2005) and statistical deficiencies in the joint period were eliminated by using regression methods between hydrometric stations. Floods were calculated with different return periods. Also, physiographic characteristics of sub-basins that affect flood rate including area, slope, shape factor, height average, concentration time, and curve number were achieved using ArcGIS10.2 and WMS7.1 (watershed modeling system). The Goodness of Fit (R2) in the return periods of 10, 25, 50, and 100 years was estimated to be 96, 97, 95, and 94%, respectively. This indicates the model's high accuracy to predict the peak discharge in the sub-basins using the basin physiographic parameters. Model performance indexes of the model evaluation for return period of 10, 25, 50 and 100 years were calculated respectively including root mean square error (RMSE)  of 20.99, 7.16, 29.05, 39.55, relative percentage error (ε) of 52.7, 37.7, 45.1, 49.13, mean absolute error (MAE) of 0.52, 0.45, 0.48, 0.55, coefficient of residual mass (CRM) of 0.28, 0.16, 0.56, 0.82, and model efficiency (EF) of 0.74, 0.85, 0.71, 0.75. Cross-validation diagrams showed that RSM model was very suitable for the whole return periods. Paired t-test showed that the difference between predicted and actual values in different return periods was not significant (P< 0.01). The results of this study showed that the RSM has good accuracy for estimating floods in sub-basins of Ardebil Province.

    Keywords: Ardabil province, Return period, RSM, Sub basin, Statistical distribution
  • Jaber Sharifi, Ehsan Zandi Effahan, Alireza Eftekhari *

    Choosing the suitable species, sowing method and sowing season are three important factors for the success of rangeland restoration. The present study was conducted to investigate the effects of sowing season and sowing methods on vegetative growth and establishment of Astragalus lilacinus in rangelands of Ardabil province during 2014-2015. Seeds of Astragalus lilacinus collected from its natural habitats and after its viability testing, it sown in a split-plot design based on randomized complete block with three replications. Factor A was sowing season at two levels (autumn and spring) and Factor B, was sowing method at two level (Scatter seeding and row seeding). The seeds were sown under dryland farming conditions. Data collected for establishment rate, canopy cover, plant height, and the flowering stems number over two years. The data were analyzed of variance and the mean comparison was performed using Duncan's method. The results showed that the seedling establishment rate was 28.5% under rainfed conditions. The higher establishment percentage with an average value of 33.6% obtained in the scatter seeding that was significantly higher than row seeding (23.6%). The sowing season by sowing method interaction effect was significant for canopy cover (P<0.05) and the higher value of canopy cover (2398cm2) was obtained in autumn season using scatter seeding method.

    Keywords: Astragalus lilacinus, Rangeland restoration, Natural rainfed, Ardabil province
  • اردوان قربانی*، اردشیر پورنعمتی

    تولید اولیه و سهم تولید هر یک از فرم های رویشی از مشخصه های کلیدی اکوسیستم های مرتعی می باشد. این مطالعه با هدف بررسی تاثیر تغییرات بارندگی و دما بر مقدار تولید کل و فرم های رویشی گندمیان ، علفی ها و بوته ای ها در مراتع سبلان انجام گرفت. برای تعیین تولید اولیه سالیانه (در مرحله گلدهی کامل)، گونه های مختلف گیاهی با استفاده از روش قطع و توزین در سطح پلات های یک متر مربعی در ارتفاعات مختلف در سطح 6 تیپ گیاهی (جمعا 216 پلات) اندازه گیری شدند. طبقات بارندگی و متغیرهای دمایی با استفاده از داده های ایستگاه های هواشناسی و گرادیان های مربوطه تعیین شد. سپس با توجه به موقعیت هر یک از پلات های نمونه برداری شده متغیرهای اقلیمی ذکر شده برای هر پلات استخراج شد. همبستگی بین فرم های رویشی و تولید کل با متغیرهای بارندگی و دما با استفاده از روش رگرسیون چندگانه خطی به روش توام (Enter) در نرم افزار SPSS16 تجزیه و تحلیل شد. نتایج نشان داد تولید فرم های رویشی گندمیان (01/0P<)، علفی ها (01/0P<) و بوته ای ها (01/0P<) رابطه معنی داری با عوامل اقلیمی دارد، اما بین تولید کل با عوامل اقلیمی انتخاب شده رابطه معنی داری مشاهده نشد. نتایج همچنین نشان داد تولید گندمیان بیشتر از دو فرم رویشی دیگر تحت تاثیر عوامل اقلیمی قرار دارند و در طبقات مختلف دارای اختلاف معنی دار می باشند. تولید علفی ها نیز بیشتر از بوته ای ها تحت تاثیر عوامل اقلیمی انتخاب شده قرار دارند. نتایج این تحقیق می تواند در محاسبات تولید اولیه مناطق کوهستانی، تعادل بین عرضه و تقاضای علوفه، زیست توده، سلامت اکوسیستم، تعادل بوم شناختی و تثبیت کربن مورد استفاده قرار گیرد.

    کلید واژگان: تولید, عوامل اقلیمی, فرم رویشی, رگرسیون چندگانه, مراتع کوهستانی, سبلان, استان اردبیل
    Ardavan Ghorbani*, Ardashir Poornemati

    Primary production and the contribution of each of the life forms of rangeland ecosystems are key features. The purpose of this study was to determine the effect of rainfall and temperature changes on the amount of total production and life forms: grasses, forbs and shrubs in Sabalan,s rangelands. For determining of annual primary production (Full bloom stage), different species using one square meter plots by cutting and weighting method in different elevation was harvested in 6 plant types (totally 216 plots). Rainfall classes and temperature parameters were determined using the data of weather stations and derived relevant gradient. Then, climatic parameters for plots was derived by considering the position of sampling plots. Correlation between the life forms and total production with rainfall and temperature parameters were analyzed using multivariate regression method in SPSS16 software. Results show that, climatic parameters with the life forms production of grasses (P<0.01), forbs (P<0.01) and shrubs (P<0.01) have significant relationship, however there was no significant relationship between total production and selected climatic factors. Moreover, results show that the production of grasses are more affected by climatic factors in comparison with the other two life forms and have significant differences in different classes. Additionally, forbs production is more than shrubs affected by the selected climatic factors. The result of study can be used for the calculate primary production in mountain region, supply-demand balance of forage, biomass, health Ecosystem, Ecological balance and carbon sequestration.

    Keywords: Production, Climatic factors, Life form, Multivariate regression, Grazing management, mountain rangeland, sabalan, Ardabil province
  • آزاد کاکه ممی، اردوان قربانی*، مهدی معمری، سحر غفاری

    با ارزیابی تغییرات کاربری و پوشش اراضی، امکان برنامه ریزی و مدیریت اراضی برای کاهش اثر تغییر و تخریب بهره برداری ها امکان پذیر است. هدف این پژوهش، ارزیابی تغییرات کاربری اراضی استان اردبیل بین سال های 1366 تا 1394 با استفاده از تصاویر ماهواره سنجنده Thematic Mapper  (TM) لندست 5 و تصاویر ماهواره سنجنده Operational Land Imager (OLI) لندست 8 بوده است. ابتدا کارایی روش طبقه بندی شیءگرا با استفاده از نقاط کنترل زمینی، تشکیل ماتریس خطا و مقایسه مولفه های صحت و ضریب کاپا برای نقشه های حاصل ارزیابی شد. صحت کل و ضریب کاپا برای سال 1366 به ترتیب برابر 3/82% و 70/0 و سال 1394 به ترتیب برابر با 94% و 90/0 محاسبه شد. نتایج آشکارسازی تغییرات نشان داد که در بین سال های 1366 تا 1394 سطح مراتع 2/4% برابر 3/75039 هکتار و جنگل ها 5/0% برابر 7/9393 هکتار نسبت به سطح کل استان اردبیل کاهش و زراعت آبی 1/3% برابر 8/55276 هکتار، مناطق مسکونی 8/0% برابر 7/14989 هکتار و زراعت دیم 7/0% برابر 4/12632 هکتار نسبت به سطح کل استان، افزایش یافته اند. عمده ترین تغییراتی که در بازه زمانی مورد مطالعه در منطقه رخ داده است، تبدیل مراتع به دیمزار برابر با 8/13% در حدود 2/141794 هکتار و اراضی کشت آبی 8/4% برابر 9/49836 هکتار از مراتع، تبدیل زراعت آبی به دیم برابر با 7/7% در حدود 8/11464 هکتار و تبدیل جنگل به مرتع برابر با 1/6% در حدود 9/1059 هکتار است که بیانگر ضرورت جدی بازنگری در سیاست های مدیریتی است.

    کلید واژگان: استان اردبیل, تغییرات زمانی کاربری اراضی, تصاویر ماهواره ای, شیءگرا
    Azad Kakehmami, Ardavan Ghorbani *, Mehdi Moameri, Sahar Ghafari

    By evaluating land use change and land cover, it is possible to plan and land manage to reduce the impact of alteration and degradation of exploitations. The purpose of this study was to evaluate land use changes in Ardabil province between 1987 and 2015 using Thematic Mapper (TM) sensor of Landsat 5 and Operational Land Imager (OLI) sensor of Landsat 8 satellite images. Firstly, the efficiency of the object-based classification method was evaluated using ground control points, error matrix, and comparing total accuracy and kappa coefficients for the resulting maps. Total accuracy and Kappa coefficients for 1987 were 82.3% and 0.70, and 2015 were 94% and 0.90, respectively. Change detection results showed that from 1987 to 2015, rangelands decreased by 4.2%, equivalent to 75039.3 hectares and forests decreased by 0.5%, equivalent to 9393.7 hectares compared to the total province area and irrigation farming increased by 3.1%, equivalent to 55276.8 hectares, residential areas increased by 0.8%, equivalent to 14989.7 hectares and dry farming increased by 0.7%, equivalent to 12632.4 hectares compared to the total province area. The most significant changes that occurred from 1987 to 2015 were the conversion of rangelands to dry farming with 13.8%, equivalent to 141794.2 hectares and irrigation farming lands with 4.8%, equivalent to 49836.9 hectares of rangelands, irrigation farming to dry farming with 7.7%, equivalent to 11464.8 hectares and forests to rangelands with 6.1%, equivalent to 1059.9 hectares which indicate that the requirement of a serious revision of the management policies.

    Keywords: Ardabil province, temporal land use changes, satellite images, object-based
  • رضا طلایی*، صمد شادفر، فرزانه عظیمی مطعم، یونس رستمی کیا، مجید صوفی

    این پژوهش با کاربرد روشی کمی برای ارزیابی توان گیاهان در مهارکردن فرسایش شیاری و خندقی در منطقه مغان استان اردبیل اجرا شد. در پنج سال از 1395 تا 1399، پنج شاخص تراکم ساقه (SD)، توان ریشه گیاه در کاهش دادن فرسایش خاک سطحی در برابر جریان تمرکزیافته ی فرسایشی (RSD)، توان ایجادکردن مانع در برابر مواد معلق (SOP)، شاخص سفتی گیاه (MEI) و چسبندگی ریشه (Cr) برای20 گیاه بومی در منطقه محاسبه شد (0/28 - 4-10×1/411SD=، 10/1076 - 24- 10×6/68RSD=، 0/696 - 10-5×8/275SOP=، N 27/134 - 10-6×69/1MEI=، Pa 626/34 - 10-4×432/5Cr=). گونه های گز (Tamarix ramosissima Ledeb.)، علف شور(Salsola dendroides Pall.)، درمنه معطر(Artemisia fragrans Willd.)، زلف پیر ریش دار (Stipa arabica Trin. & Rupr. var. arabica)، خارشتر (Alhagi camelorum Fisch.)، گل ماهور سنبله ای (Verbascum stachydifome Boiss.& Buhse.)،علف بره(Festuca ovina L.) و ملیکای بلند (Melica altissima L.) برای مهارکردن فرسایش شیاری و خندقی در منطقه بسیار مناسب است. علف بره، زلف پیر ریش دار و ملیکای بلند به دلیل سازگاری به شرایط خشکی در منطقه و مقاومت زیاد در برابر جریان های تمرکزیافته ی فرسایشی ممکن است در احیای پوشش گیاهی به کار برده شود. ممکن است ترکیب گونه های گیاهی مختلف به دلیل توان شان در یک یا چند شاخص برای مهارکردن فرسایش بسیار موثر باشد. نتیجه های این پژوهش را می توان در ناحیه های همسایه ی این منطقه و در اقلیم های مشابه نیمه خشک و خشک سرد نیز به کار برد.

    کلید واژگان: استان اردبیل, پوشش گیاهی, خندق, شاخص, فرسایش, گونه های گیاهی
    Reza Talaei *, Samad Shadfar, Farzaneh Azimi Motem, Younes Rostamikia, Majid Soufi

    A quantitative method is presented to evaluate the ability of plants for rill and gully erosion control in the Moghan region in the province of Ardabil. This research was carried out during a five-year period (2016-2020). Five indicators, namely, stem density (SD), topsoil erosion-reducing potential of plant roots during the concentrated flow erosion (RSD), sediment obstruction potential (SOP), index of plant stiffness (MEI), and root cohesion (Cr) were calculated for 20 native plants of the region (SD=1.411×10-4 – 0.28, RSD=6.68×10-24 – 10.1076, SOP=8.275×10-5 – 0.696, MEI=1.69×10-6 – 27.134 N, Cr=5.432×10-4 – 34.626 Pa). Tamarix ramosissima Ledeb., Salsola dendroides Pall.,Artemisia fragrans Willd., Stipa arabica Trin. & Rupr. var. arabica, Alhagi camelorum Fisch., Verbascum stachydifome Boiss. & Buhse., Festuca ovina L., and Melica altissima L. are very appropriate species for controlling rill and gully erosion. Festuca ovina L., Stipa arabica Trin. & Rupr. var. arabica and Melica altissima L.have a distinct potential to obstruct sediment inflow into channels at the gully outlets. As each species has a particular ability in one or more of the indices, combined planting of selected plant species may be more effective in erosion control. The results of this study may be used in adjacent regions and under similar cold-semiarid and cold-arid environments.

    Keywords: Ardabil province, erosion, Gully, indicators, plant species, vegetation
  • سحر صمدی خانقاه، اردوان قربانی*، مهدی معمری

    هدف از انجام این پژوهش بررسی نقش و جایگاه گونه های جنس شبدر در ترکیب، تنوع، ارزش علوفه ای و پارامترهای کمی پوشش گیاهی و تاثیر متقابل گونه های شبدر و گونه مهاجم Leucanthemum vulgare Lam. بر یکدیگر در مراتع فندوقلو در استان اردبیل بوده است. در تعیین مکان های نمونه برداری شش مکان به صورت تصادفی- سیستماتیک و با توجه به پراکنش گونه های شبدر و گونه مهاجم L. vulgare انتخاب شد. برای مقایسه داده های مربوط به ترکیب، تنوع و یکنواختی، تراکم، تاج پوشش و تولید گونه مهاجم L. vulgare و کل گیاهان در مکان های موردبررسی از تجزیه واریانس یک طرفه و آزمون چنددامنه ای دانکن استفاده شد. تعداد 80 گونه متعلق به 60 جنس و 23 خانواده شناسایی شد. گونه های Trifolium repense و Trifolium pretense از گونه های اصلی این رویشگاه بوده و در تمام مکان های نمونه برداری انتشار دارند. شاخص های غنا، تنوع و یکنواختی بین مکان های حضور و عدم حضور گونه های شبدر تفاوت معنی داری با یکدیگر دارند (P<0/05). طبق نتایج 23 گونه دارای ارزش علوفه ای بالا، 8 گونه دارای ارزش علوفه ای متوسط و 49 گونه دارای ارزش علوفه ای پایین هستند که گونه هایی باارزش علوفه ای بالا در مکان های حضور گونه های T. repense و T. pretense دارای تعداد بیشتری اند. تراکم، تاج پوشش و تولید گونه مهاجم L. vulgare بین مکان های حضور و عدم حضور گونه های شبدر تفاوت معنی داری با یکدیگر دارند (P<0/05). همچنین تراکم، تاج پوشش و تولید کل گیاهان بین مکان های حضور و عدم حضور گونه های شبدر تفاوت معنی داری با یکدیگر دارند (P<0/05). با توجه به نتایج حاصل از این تحقیق، حفاظت و احیاء گیاهان بومی باارزش باید در مدیریت بهره برداری از مراتع استپی در نظر گرفته شود.

    کلید واژگان: ارزش علوفه ای, استان اردبیل, ترکیب و تنوع گونه ای, جنس شبدر, Leucanthemum vulgare Lam
    Sahar Samadi Khangah, Ardavan Ghorbani*, Mehdi Moameri

    The aim of this study was to investigate the role of Trifolium genus on the composition, diversity, forage value and quantitative vegetation parameters and interaction between Trifolium species and invasive species Leucanthemum vulgare Lam. in Fandoghlou rangelands in Ardabil province. In determining the sampling locations, six sites by systematic random method and due to the distribution of Trifolium species and L. vulgare were conducted. To compare data composition, diversity and evenness, density, canopy cover and production of all plants and L. vulgare in the selected sites, one way ANOVA and Duncan multiple test were used. Eighthy species belonging to 60 genera and 23 families were identified. Trifolium repense and T. pratense were the main species of this habitat and distributed in all sampling sites. Factors of richness, diversity and evenness between the sites of presence/absence of Trifolium species had a significantly difference (p<0.05). According to the results, 23 species have high forage value, 8 species have medium forage value and 49 species have low forage value, which species with high forage value in the sites with presence of T. repense and T. pratense have more density. Density, canopy cover and production of L. vulgare had a significant difference between the sites with presence/absence of Trifolium species (p<0.05). Moreover, density, canopy cover and production of all plants between the sites with presence/absence of Trifolium species had a significant difference (p<0.05). According to the results of this study, conservation and restoration of valuable native species should be considered in management utilization of steppe rangelands.

    Keywords: Forage value, Ardabil province, Composition, diversity, Trifolium genus, Leucanthemum vulgare Lam
  • مهدی معمری*، معصومه عباسی خالکی، فرید دادجو

    اتنوبوتانی)گیاه مردم نگاری) علمی است که به مطالعه و بررسی رفتار یک قوم یا فرهنگ در یک منطقه خاص با گیاهان بومی آن منطقه می پردازد. این تحقیق به مطالعه دانش بومی پیرامون گیاهان دارویی و غذایی حوزه آبخیز درویش چای سرعین می پردازد. در این مطالعه اتنوبوتانیکی ساکنین 5 روستای ورنیاب، علی داشی، ورگه سران، اوجور و آلوارس مورد بررسی قرار گرفت. اطلاعات مورد نیاز پیرامون کاربرد گیاهان دارویی و غذایی با استفاده از پرسش نامه های باز از افراد آگاه به صورت مصاحبه مشارکتی و گفتمان محور گردآوری شد. نتایج نشان داد 57 گونه دارویی و غذایی توسط جوامع محلی استفاده می شود که متعلق به 21 تیره گیاهی بوده و بیشترین تعداد گونه های مدنظر به ترتیب متعلق به تیره های Asteraceae (کاسنی)، Lamiaceae (نعناییان)، Rosaceae (گل سرخیان)، Fabaceae (بقولات) و Apiaceae (چتریان) با 12، 9، 7، 5 و 3 گونه بودند. از 57 گونه معرفی شده توسط جوامع بومی، 27 گونه فقط خاصیت دارویی داشتند و 30 گونه نیز هر دو رویکرد دارویی و غذایی را شامل شدند. همچنین بیشترین و کمترین اندام مورد استفاده این گیاهان به ترتیب برگ (41 درصد استفاده) و پرچم (1 درصد استفاده) بودند. ساکنین حوزه بیشتر تمایل به استفاده از گیاهان دارویی به صورت دمنوش و دم کرده دارند و این نوع استفاده 42/68 درصد شیوه مصرف گیاهان دارویی را در بر می گیرد. استفاده از گیاهان غذایی در انواع سوپ ها و آش ها با 3/19 درصد بیشترین کاربرد را نشان داد. طبق نتایج، بیشترین مصرف دارویی گیاهان منطقه مورد مطالعه در درمان و یا پیشگیری سرماخوردگی و سرفه (35 درصد) می باشد. انجام این تحقیق می تواند چه از لحاظ مدیریت بهره برداری گیاهان دارویی و غذایی منطقه و چه از لحاظ زنده نگه داشتن دانش بومی افراد مسن تر و انتقال این گنجینه گران قدر به نسل های جوان تر کاربرد داشته باشد.

    کلید واژگان: مردم نگاری گیاهان, گونه های دارویی و غذایی, افراد کهن سال, استان اردبیل
    Mehdi Moameri*, Masoomeh Abbasi Khalaki, Farid Dadjou

    Ethnobotany is a science that studies the relation between a particular ethnic or culture groups in a particular area with the native plants. This research studies the ethnobotany and indigenous knowledge on medicinal and food plants of Darwishchai Sarein local poeple. The ethnobotanical knowledge of residents of 5 villages namely Verniab, AliDashi, Vargeh Saran, Ujour and Alvares was investigated. Required information on the use of medicinal and food plants was collected using open-ended questionnaires. knowledgeable persons in a discourse-based manner were selected for filling the forms. Results showed the 57 medicinal and food species in the study area are used by local communities. These plants belonged to 21 plant families. The most species belonged to Asteraceae, Lamiaceae, Rosaceae, Fabaceae and Apiaceae, respectively with 12, 9, 7, 5 and 3 species. The results also showed that from the 57 species, 27 are categorized as medicinal  and 30 are put in both medicinal and food caregories. The most and least used organs were leaf (41%) and flag (1%), respectively. Residents in the watershed are using the herbs as brewed for 68.42 percent of the plants used. Usage of food plants is mostly in soups, 19.3%. According to the results, most medicinal plants are used to prevent the colds and coughs (35%). Resuts of the research could be used for medicinal and food plants management in the region. In addition it shows that the knowledge of elderlies ahould be respected and used.

    Keywords: Ethnobotany, Medicinal, Food plants, Old people, Ardabil province
  • صیاد اصغری سراسکانرود*، مهدی فعال نذیری، الناز پیروزی

    امروزه به علت پیشرفت های صنعتی و رشد فزاینده محیط های شهری، ایجاد اکوپارک، به عنوان مکانی که بتواند شرایط محیط زیست طبیعی را برای بشر فراهم کند، ضروری است. هدف مطالعه حاضر مکان یابی تطبیقی اکوپارک در سطح شهرستان های اردبیل، مشکین شهر، سرعین، نیر و نمین با استفاده از مدل های تحلیل چندمعیاره است. در راستای رسیدن به اهداف پژوهش، ابتدا چهار معیار و 15 زیرمعیار به عنوان عوامل موثر بر مکان یابی اکوپارک شناسایی شدند. سپس برای وزن دهی عوامل، از روش فرایند تحلیل شبکه ای (ANP) و برای تحلیل مدل نهایی از روش میانگین گیری وزن دار ترتیبی (OWA) به عنوان یکی از روش های تصمیم گیری چندمعیاره استفاده شد. نتایج حاصل از وزن دهی معیارها نشان داد که معیار فاصله از رودخانه ها بیشترین مقدار ضریب وزنی را به خود اختصاص داده است. برای انتخاب مکان مناسب اکوپارک، محدوده مورد مطالعه به چهار گروه از توان بالا تا فاقد توان طبقه بندی شد که 130815 هکتار از مساحت محدوده در طبقه با توان زیاد و 167213 هکتار در طبقه با توان متوسط قرار دارد. مناطقی که به عنوان نقاط با توان بالا جهت ایجاد اکو پارک شناسایی شدند، به طور عمده در کاربری های جنگل، مراتع متوسط و باغات قرار دارند. این مناطق، بیشتر در نزدیکی یکی از رودخانه های دایمی و بزرگ استان قرار گرفته اند. با توجه به نتایج مطالعه، بخش های جنوبی مشکین شهر و شمال کوه سبلان به علت وجود جاذبه های متنوع طبیعی و انسانی و داشتن محیط بکر به عنوان مناسب ترین مکان جهت ایجاد اکوپارک انتخاب شد.

    کلید واژگان: مکان یابی, اکوپارک, تحلیل چندمعیاره, طبقه بندی شیء گرا, استان اردبیل
    S. Asghari Saraskanroud*, M. Faal Naziri, E. Pirouzi

    Today, due to industrial advances and the expansion of urban environments, it is essential to create ecoparks as places that can provide natural environments for human. The current study performed a comparative ecopark site selection across Ardabil, Meshkinshahr, Sarein, Nir and Namin, using multi-criteria analysis models. To achieve the research objective, four criteria and 15 sub-criteria were identified, as effective factors on ecopark site selection in the region. The analytic network process (ANP) was used to weigh the factors and ordered weighted average (OWA) was employed, as a multi-criteria decision making method, to analyse the final model. Results of the weighting approach showed that distance from rivers accounted for the highest weight coefficient. To select suitable places for ecopark, the study area was classified into four groups of high to low land suitability, including 130815 hectares of high and 167213 hectares of moderate suitability. Lands with high suitablity were mainly located in forests, fair rangelands and orchards. In addition, suitable areas were mostly located near one of the large and permanent rivers of the province. Based on the results, southern parts of Meshkinshahr and the north of Sabalan Mountain were selected as the most suitable areas for ecopark, due to the existence of various natural and human attractions and having a pristine environment.

    Keywords: Site selection, Ecopark, Multi-criteria analysis, Object-oriented classification, Ardabil province
  • آزاد کاکه ممی، اردوان قربانی*، صیاد اصغری سراسکانرود، احسان قلعه، سحر غفاری
    پیشینه و هدف

     گسترش سریع شهرها به دلیل تغییرات گسترده در کاربری و پوشش زمین اثرات منفی بر کیفیت زیست محیطی جهانی داشته است. تغییرات کاربری/پوشش اراضی، توسعه مناطق شهری و کشاورزی و جنگل زدایی باعث تغییر رژیم دمای منطقه ای و محلی می شود. آگاهی از میزان دمای سطح زمین کمک قابل توجهی به طیف وسیعی از مسایل مرتبط با علوم زمین مانند اقلیم شهری، تغییرات جهانی محیطی و بررسی تعاملات انسان و محیط می نماید. آنچه به عنوان یک نقص اساسی در پایش دمای سطح زمین به شمار می آید، نبود ایستگاه های هواشناسی کافی جهت آگاهی از مقادیر دمایی در نقاط فاقد ایستگاه است. با توجه به محدودیت اطلاعاتی که در تامین داده ها به ویژه در وسعت زیاد با مشکلات و موانع فراوانی همراه است و دست یابی در زمان واقعی سخت و یا غیر ممکن است. بنابراین، لزوم استفاده از فن‎آوری سنجش از دور با شرایط زمانی، همراه با ویژگی پیوستگی و داده برداری در محدوده های گسترده بسیار می تواند کارا باشد. هدف از انجام این تحقیق بررسی دمای سطح زمین شهرستان نمین در یک بازه زمانی 28 ساله و مقایسه نتایج به دست آمده با تغییرات کاربری اراضی و پوشش گیاهی بوده است.

    مواد و روش ها

    داده های مورد استفاده در این تحقیق شامل، تصویر ماهواره لندست 8 که از سنجنده OLI به منظور استخراج نقشه کاربری اراضی و از سنجنده TIRS به منظور استخراج دمای سطح زمین برای سال 2015 و همچنین از تصویر سنجنده TMلندست 5 به منظور تهیه نقشه کاربری اراضی با استفاده از باندهای مریی و مادون قرمز و دمای سطح با استفاده از باندهای حرارتی برای سال 1987 استفاده شد. تصاویر در اواخر فصل بهار و اوایل فصل تابستان به منظور نبود پوشش های ابری و برفی بالا و همچنین بالا بودن شدت تابش نور خورشید اخذ شد. از نرم افزار eCognition8.9 برای طبقه بندی شی پایه استفاده شد. طبقه بندی در 5 کلاس (کشاورزی دیم و آبی، مرتع، جنگل و مسکونی) برای سال 1987 و 6 کلاس (کشاورزی دیم و آبی، مرتع، جنگل، مسکونی و آب) برای سال 2015 انتخاب شدند. جهت ارزیابی صحت و مقایسه نقشه های حاصل، از ماتریس خطا، صحت کلی و آماره ی کاپا استفاده شد. از روش پنجره مجزا برای استخراج دمای سطح زمین استفاده شد. در نهایت به منظور تجزیه و تحلیل ارتباط بین دمای سطح زمین با شاخص پوشش گیاهی، ضرایب همبستگی بین دمای سطح زمین و شاخص پوشش گیاهی براساس نوع کاربری در سال های 1987 و 2015 محاسبه شد.

    نتایج و بحث

    بیشترین سطح اراضی در سال 1987 و 2015 متعلق به کاربری مرتع به ترتیب با 43781 و 34114 هکتار، دومین سطح مربوط به کاربری کشاورزی دیم به ترتیب با 23854 و 33277 هکتار است. کمترین سطح نیز در سال 1987 با توجه به عدم وجود کاربری آب متعلق به کاربری مسکونی با 1301 هکتار است در حالی که در سال 2015 با احداث سازه های آبی کاربری آب با مساحت 86 هکتار دارای کمترین سطح اراضی است. بیشترین افزایش سطح را کاربری کشاورزی دیم با 9423 هکتار افزایش دارا است که نسبت به سال 1987 افزایش چشمگیری را داشته است. بیشترین دمای ثبت شده برای شهرستان نمین در سال های 1987 و 2015 مربوط به کاربری کشاورزی دیم (به ترتیب با 34 و 27 درجه سانتی گراد) است. که نشان از تمرکز حرارت در این مناطق است. این کاربری به دلیل عواملی از جمله خشک بودن محصولات در این زمان و برداشت محصولات بیشترین دما را دارا است. کاربری کشاورزی دیم در سال 1987 بیشترین دما (34 درجه سانتی گراد) را دارا بوده است اما در سال 2015 با کاهش دما (27 درجه سانتی گراد) مواجه شده است کما اینکه در همین سال 2015 نیز نسبت به سایر کاربری ها دارای بیشترین دمای سطحی بوده است. علت آن را می توان در عامل برداشت محصول دانست. با توجه به اینکه محصولات دیمی محدوده مورد مطالعه،اغلب گندم بوده و در این زمان از فصل، بیشتر گندم ها رسیده ویا برداشت می شوند، بنابراین تعرق این محصولات ناچیزاست. کمترین دمای ثبت شده در شهرستان نمین به ترتیب مربوط به کاربری آب (21 درجه سانتی گراد)، جنگل (21 درجه سانتی گراد) و کشاورزی آبی (22 درجه سانتی گراد) است. با توجه به اینکه آب دارای ظرفیت گرمایی بالایی می باشد، لذا بیشترین اثر را در کاهش دما دارد. در کاربری های جنگل و کشاورزی آبی به دلیل پوشش گیاهی بیشتر دمای سطح زمین کمترین مقدار (به ترتیب 23 و 24 درجه سانتی گراد در سال 1987 و 21 و 22 درجه سانتی گراد در سال 2015) را نسبت به سایر کاربری ها دارا است. کاربری مربوط به کشاورزی در این ناحیه، بعد از مناطق جنگلی دارای کمترین دمای سطحی (24 درجه سانتی گراد در سال 1987 و 21 درجه سانتی گراد در سال 2015) می باشد. با توجه به اینکه محصولات زراعی کشت شده دراین محدوده گیاهانی ازجمله سیب زمینی است و این گیاهان دارای نیاز آبی بیشتری هستند. بنابراین،این گیاهان درخرداد ماه دارای سبزینگی بالایی بوده و همین امر باعث شده که در محدوده تحت کشت آن ها تعرق بیشتری نسبت به سایر نواحی صورت گیرد و بالطبع در خنک نگهداشتن دمایسطحی بسیارتاثیرگذار بوده است. کاربری مرتع در هر دو سال مورد مطالعه، دمای بالایی (به ترتیب 27 و 25 درجه سانتی گراد) را داشته است و اختلاف ناچیزی بین هر دو سال مشاهده می شود.

    نتیجه گیری

    نوع کاربری و تغییرات کاربری اراضی و پوشش گیاهی تاثیر محسوسی در تغییرات دمای سطح زمین دارد. هرچند نواحی عاری از پوشش گیاهی دارای دمای سطحی بالاتری نسبت به نواحی است که دارای پوشش گیاهی هستند. نتایج نشان داد همبستگی معنی‎داری بین پوشش گیاهی و دمای سطح زمین وجود ندارد که عمدتا ناشی از مقدار کافی پوشش گیاهی است. به طور کلی نتایج نشان داد، در اکثر مناطق با دمای کمتر، پوشش گیاهی انبوه تری وجود دارد که بیانگر رابطه معکوس بین شاخص پوشش گیاهی و دمای سطح زمین است.

    کلید واژگان: کاربری اراضی, دمای سطح زمین, پوشش گیاهی, استان اردبیل
    Azad Kakehmami, Ardavan Ghorbani *, Sayyad Asghari Sarasekanrood, Ehsan Ghale, Sahar Ghafari
    Background and Objective

    Rapid development of cities due to extensive changes in land use and land cover has had negative effects on global environmental quality. Land cover and  land use changes, and the development of urban and agricultural regions and deforestation are changing the regional and local temperature regime. Knowing the land surface temperature degrees contribute significantly to a wide range of issues relating to the Earth science such as urban climate, global environmental changes, and the study of the interaction of human and the environment. The lack of sufficient meteorological stations to be aware of temperature values in regions lacking a station is considered as a major flaw in monitoring the land surface temperature. Due to the information limitations, collecting data especially to a large extent,  is associated with many problems and obstacles, and the real-time access is difficult or impossible. Therefore, the need to use remote sensing technology with time conditions along with the feature of continuity and data collection in wide ranges can be very effective. The purpose of this study is to investigate the land surface temperature of Namin county in a period of 28 years and to compare the obtained results with land use and vegetation changes.

    Materials and Methods

    The data used in this study included  Landsat 8 satellite image of the OLI sensor in order to extract land use map and  TIRS sensor image to extract land surface temperature for the year 2015. Moreover, Landsat 5 satellite image of the TM sensor were used to extract land use map by using visible and infrared bands, and also to extract land surface temperature by using thermal bands for the year 1987. Images were taken in late spring and early summer due to the lack of high cloudy and snowy covers , as well as the high intensity of sunlight. The eCognition8.9 software was used for object-based classification. Classification in five classes (dry and irrigated farming, rangeland, forest and residential) and six classes (dry and irrigated farming, rangeland, forest, residential and water bodies) were selected  for the years 1987 and 2015 respectively. To assess the accuracy and comparison of the obtained maps, the error matrix, overall accuracy, and kappa statistics were used. Split-Window method was used to extract the land surface temperature of the study area. Finally, in order to analyze the relationship between land surface temperature with vegetation index, the correlation coefficients between land surface temperature and vegetation index were calculated based on land use types in the years 1987 and 2015.

    Results and Discussion

    The highest land use area in the years 1987 and 2015 belongs to the rangeland use with 43781 and 34114 hectares  respectively and the second land use area belongs to dry farming use with 23854 and 33277 hectares respectively. Moreover due to the lack of water use , the lowest land use area in 1987 belongs to residential use with 1301 hectares, while in 2015 with the construction of water structures, water use with an area of 86 hectares has the lowest land use area. The highest land use area increase was in the dry farming with 9423 hectares, which is a significant increase compared to 1987. The highest recorded temperature for Namin county in 1987 and 2015 was related to dry farming use (34°C and 27°C, respectively), indicating the concentration of heat in these regions. This type of land use has the highest temperature due to the factors such as the dryness of the products at this time and the harvest of the products. In 1987, dry farming use had the highest temperature (34°C), but in 2015 it experienced a decrease in temperature (27°C), despite the fact that it had the highest land surface temperature compared to other  types of land uses in 2015. The reason can be attributed to the factor of harvesting crops. Due to the fact that the rainfed crops in the study area are mostly wheat, and at this time of the season, most of the wheat is ripe or harvested, so the transpiration of these products is insignificant. The lowest recorded temperatures in Namin county are related to the uses of water bodies (21°C), forest (21°C) and irrigated farming (22°C), respectively.  Since water has a high heat capacity, it has the greatest effect on reducing the temperature. In forest and irrigated farming land uses, due to the higher vegetation density, the land surface temperature has the lowest value (23°C and 24°C in 1987 and 21°C and 22°C in 2015 respectively) compared to the other land use types. Agricultural land use in this area has the lowest land surface temperature (24°C in 1987 and 21°C in 2015) after forest areas. Due to the fact that the crops cultivated in this area are plants such as potatoes and these plants have more water needs, therefore these plants have a high greenness value at June to early July, which has led to more transpiration in the area where they are cultivated than other areas, thus it has been very effective in keeping the land surface temperature cool. The rangeland use has had high land surface temperatures (27°C and 25°C, respectively) in the two study  years, and there is little difference between the two years. According to the study season which was late June to early July, the high temperature of this land use type is due to the increase in the areas lacking canopy cover or areas having low or scattered vegetation. Due to the fact that in August, most of the leaves and brunches of the existing plants are dry and the transpiration is low, high temperatures are also recorded. The relationship between land surface temperature and vegetation index in rangeland use in the two study years had the highest correlation (0.91 in 1987 and 0.83 in 2015), while the correlation coefficient of the forest use was the lowest (0.46 in 1987 and 0.23 in 2015).

    Conclusion

    Land use type and land use and vegetation changes have a significant effect on land surface temperature changes. However, areas without vegetation have a higher land surface temperature than the areas with vegetation. The results showed that there was no significant correlation between vegetation cover and land surface temperature, which is mainly due to sufficient vegetation. In general, the results showed that in most areas with lower temperatures, there is high density vegetation indicating an inverse relationship between vegetation index and land surface temperature.

    Keywords: land use, Land surface temperature, Vegetation, Ardabil province analysis
  • محمدرضا نیک پور*، سجاد عبداللهی اسدآبادی
    بارش یکی از مهم ترین رخدادهای هیدرولوژیکی بوده و پیش بینی آن می تواند به عنوان یک ابزار کاربردی در بهره برداری و مدیریت بهینه منابع آب مورد استفاده قرار گیرد. در پژوهش حاضر از مدل های شبکه عصبی مصنوعی (ANN) و موجک- عصبی (WANN) برای شبیه سازی بارش ماهانه در ایستگاه های سینوپتیک منتخب استان اردبیل شامل اردبیل، خلخال، مشگین شهر و پارس آباد طی دوره آماری مشترک 225 ماهه در سال های 1395-1375 استفاده شد. برای پیش بینی کوتاه مدت بارش ماهانه (یک ماه بعد) سناریوهای مختلف بر اساس تاخیرهای بارش تعریف شد. نتایج بیانگر عملکرد قابل قبول و برتری مدل WANN با بیشترین ضریب تعیین (R2) وکمترین ریشه میانگین مربعات خطا (RMSE) برای همه ایستگاه ها و به ازای بهترین الگو در مرحله صحت سنجی بود. مقادیر R2 و RMSE برای ایستگاه اردبیل به ترتیب برابر 88/0 و 13/7 میلی متر، ایستگاه خلخال برابر 91/0 و 03/6 میلی متر، ایستگاه مشگین شهر برابر 92/0 و 57/6 میلی متر و برای ایستگاه پارس آباد برابر 87/0 و 56/8 میلی متر به دست آمد. در همه ایستگاه ها، اعمال سناریوی ترکیبی تاخیرهای بارش، کمینه و بیشینه دما توسط مدل برتر (مدل WANN) باعث بهبود جزیی نتایج مدل گردید اما هزینه محاسباتی مدل را نیز به مراتب افزایش داد. هم چنین در همه ایستگاه ها، اضافه شدن رطوبت نسبی و سرعت باد به عنوان متغیرهای ورودی تا حدودی باعث کاهش عملکرد مدل شد. نتایج کلی پژوهش حاضر نشان داد که با استفاده از مدل WANN به همراه تاخیرهای مناسب بارش در مقیاس زمانی ماهانه، می توان بارش ماهانه (ماه آینده) ایستگاه های منتخب استان اردبیل شامل اردبیل، خلخال، مشگین شهر و پارس آباد را با دقت قابل قبول پیش بینی نمود.
    کلید واژگان: : استان اردبیل, بارش ماهانه, تاخیرهای بارش, شبکه عصبی مصنوعی, موجک- عصبی
    Mohamadreza Nikpour *, Sajjad Abdollahi Asadabadi
    Precipitation is one of the most important hydrological events and its prediction can be used as a practical tool for optimum utilization and management of water resources. In the present study, artificial neural network (ANN) and wavelet-artificial neural network (WANN) were used for monthly precipitation perdiction at selected synoptic stations in Ardabil province, including Ardabil, Khalkhal, Meshginshahr and Parsabad during the 225 months for the years 1996-2016. For the short-term forecast of monthly precipitation (one month later), different scenarios were defined based on precipitation delays. Results indicated that the WANN model with the highest determination coefficient (R2) and minimum root mean square error (RMSE) was acceptable for all stations. The values of R2 and RMSE for Ardabil station were equal to 0.88 and 7.13 mm, for Khalkhal station were equal to 0.91 and 6.36 mm, for Meshginshahr station were equal to 0.92 and 6.97 mm and for Parsabad station were equal to 0.86 and 8.51 mm, respectively. In all stations, utilization of  the superior model (WANN model) with the combination scenarios i.e. rainfall delays, the minimum and maximum temperature improved the results of the model, but on the other hand, increased the computational cost of the model. Also, in all stations, the addition of relative humidity and wind speed as input variables somewhat reduced the performance of the model. The general results of this study showed that the WANN model with appropriate rainfall delays on a monthly scale can be utilized to predict monthly precipitation of selected stations in Ardabil province, including Ardabil, Khalkhal, Meshginshahr and Parsabad with acceptable accuracy.
    Keywords: Ardabil Province, wavelet analysis, Monthly precipitation, Gene expression programming, Artificial Neural Network
  • جواد اسفنجانی، اردوان قربانی، مهدی معمری، محمدعلی زارع چاهوکی، اباذر اسمعلی عوری، امیر میرزایی موسیوند

    بررسی رابطه بین گونه های گیاهی و عوامل محیطی در اکولوژی گیاهان از اهمیت بالایی برخوردار بوده است. هدف از این مطالعه مدلسازی با روش های رگرسیون لجستیک LR و آنتروپی حداکثر MaxEnt برای زیستگاه uloptera Prangos در مراتع جنوبی استان اردبیل، ایران بود. داده های گیاهی حضور و عدم حضور uloptera. P و برخی از عوامل محیطی از جمله خاک، توپوگرافی و متغیرهای اقلیمی جمعآوری شد. نقشه تیپ گیاهی با استفاده از نقشه های شیب و ارتفاع مقیاس 00222 :1 و تصاویر ماهوارهای تهیه شده است. نمونه های پوشش گیاهی در سال 1930 جمع آوری شد. در هر مکان، سه ترانسکت 122 متری مستقر شد دو ترانسکت در جهت شیب و یک ترانسکت عمود بر جهت شیب مستقر شدند. در هر ترانسکت، ده پالت 4 مترمربعی قرار گرفت و کل تاج پوشش و تراکم گیاهان ثبت شد. به طورکلی، 182 پالت در شش سایت، نمونهبرداری شد. نمونه های خاک در آغاز و انتهای هر ترانسکت در عمق 2 تا 92 سانتیمتر جمع آوری شدند عمق خاک بر اساس فعالیت ریشه گونه های گیاهی انتخاب شد. روش LR با استفاده از نرم افزار SPSS ورژن 13 و روش آنتروپی حداکثر در نرم افزار MaxEnt ورژن 1.9 انجام شد. مدل LR نشان داد، بارندگی بیشترین تاثیر را در پراکنش رویشگاه uloptera. P داشت. صحت روش LR برای نقشه پیشبینی خوب بود شاخص کاپا = 50/2 .روش MaxEnt نشان داد که متغیرهایی از جمله شن، نیتروژن، سیلت، پتاسیم بیشترین تاثیر را در پراکنش رویشگاه uloptera. P داشت. صحت روش MaxEnt کم بود شاخص کاپا = 90/2 .بنابراین، صحت روش LR در مقایسه با روش MaxEnt قابل اطمینانتر است. بنابراین میتوان از روش های مدلسازی برای پیشبینی موقعیت گونه های گیاهی به منظور مدیریت بهتر و بهبود مراتع استفاده کرد و میتوان آن را در مناطقی با شرایط مشابه گسترش داد.

    کلید واژگان: رگرسیون لوجستیک, MaxEnt, عوامل محیطی, استان اردبیل
    Javad Esfanjani, Ardavan Ghorbani *, Mehdi Moameri, MohammadAli Zarechahouki, Abazar Esmali Ouri, Amir Mirzaei Mossivand

    Investigation of the relationship between plant species and environmental factors plays an important role in plant ecology. The present study aimed to develop the best predicting model for distribution of Prangos uloptera DC. using logistic regression (LR) and Maximum Entropy Methods (MaxEnt) in its habitat in the southern rangeland of Ardabil province, Iran. Vegetation data (presence and absence of P. uloptera) and environmental factors (including soil, topography and climatic variables) were collected. The original vegetation type map was prepared using slope and elevation maps (1: 25000 scale) and satellite imagery (Landsat). Vegetation samples were collected in 2016. In each site, three transects of 100 m length were deployed (two transects in the direction of a gradient and one transect perpendicular to the slope direction). On each transect, ten 4m2 plots were placed along each transect, and the total canopy cover and plant density were recorded. Overall, 180 plots were sampled in six sites. Soil samples were collected at a depth of 0-30 cm at the beginning and end of each transect. The LR method was performed in the SPSS Ver. 19 software, and the Maximum Entropy method was carried out in the MaxEnt Ver. 3.1 software. The LR model showed that rainfall had the highest effect on the distribution of the P. uloptera habitat. The accuracy of the LR method for the prediction map was good (Kappa index= 0.65). The MaxEnt method showed that variables, including sand, nitrogen (N), silt, and potassium (K) had the highest effect on distribution of P. uloptera habitat. However, the accuracy of the MaxEnt method was low (Kappa index=0.35). It was concluded that modeling methods could be used as a prediction tool to determine the location of plant species. This may lead to better rangelands management and improvement in areas with similar conditions.

    Keywords: Logistic regression, MaxEnt, Environmental factors, Ardabil province
  • ارش ملکیان*، مهسا میردشتوان، مهرنوش قدیمی
    تغییرات اقلیمی ناشی از افزایش غلظت گازهای گلخانه‏ ای در دوره‏ های آینده، سبب ایجاد تغییراتی در بارش و دما می‏ شود و این تغییرات به عنوان بزرگ ترین معضل قرن 21 به ویژه در مناطق خشک و نیمه‏ خشک است. از این رو، بررسی تغییرات اقلیمی دوره آتی و آسیب‏ پذیری منابع آب نسبت به آن ضروری است. برای پیش‏ بینی آثار تغییر اقلیم روی وضعیت هیدرولوژیک استان اردبیل، ابتدا مقادیر متغیرهای اقلیمی برای دهه‏ های آینده و تحت سناریوهای اقلیمی پیش یابی شد. سپس، با استفاده از خروجی‏ های به وجودآمده از ریزمقیاس نمایی داده‏ های بزرگ مقیاس مدل گردش عمومی جو استفاده شده، به شبیه‏ سازی و پیش‏ بینی وضعیت هیدرولوژیک منطقه مطالعه شده اقدام شد. نتایج برگرفته از شبیه‏ سازی‏ ها توسط مدل بیلان بیان کننده تغییرات نامحسوس و غیر معنادار جریان سطحی کل در دوره آتی در حوضه‏ های بررسی شده نسبت به دوره مرجع است. با این حال، تغییر در پارامترهای اصلی اقلیمی نظیر بارش و دما روی اجزای جریان سطحی تاثیراتی حدود 30 درصد دارد، به طوری که میزان جریان سطحی ای که روی زمین جاری می‏ شود در تمامی سناریوها نسبت به دوره پایه کاهش می یابد که این امر ارتباط مستقیم با کاهش میزان بارش‏ ها در دوره آتی و نیز افزایش متوسط دمای منطقه دارد. در مورد ذخیره آب زیرزمینی در منطقه نیز با توجه به کاهش محسوس بارش و نیز کاهش رطوبت در دسترس خاک و همچنین افزایش دما که به افزایش میزان تبخیر از سطح خاک منجر می شود، منطقه در دوره آتی تحت تمامی سناریوهای انتشار روندی کاهشی از خود نشان می‏ دهد.
    کلید واژگان: استان اردبیل, تغییر اقلیم, منابع آب, مدل سازی هیدرولوژیک
    Arash Malkian *, Mahsa Mirdashtvan, Mehrnoosh Ghadimi
    Climate change caused by the increase in greenhouse gas concentrations in future periods causes changes in climatic variables and these changes as the biggest dilemma of the 21st century. Therefore, it is necessary to study the future climate change and vulnerability of water resources. In order to predict the effects of climate change on the hydrological status of Ardebil province, the climate variables for the coming decades and under climate scenarios were predicted. The large-scale data gathering was used to simulate and predict the hydrological situation of the study area. Regarding the effects of climate change on the surface flow of the area, it should be noted that although the results from the simulations by the BILAN model indicate unpredictable changes in the total surface flow in the future period. So that the direct surface flow that flows on the groundwater in all scenarios is lower than the base period which is directly related to the decrease in the amount of precipitation in the future and also the increase in the average temperature in the region. In case of groundwater storage in the region, due to the significant decrease in precipitation and also the decrease in the available moisture content of the soil, as well as the increase in temperature, which leads to an increase in the evaporation rate from the soil surface, the area is examined in the upcoming period and under all scenarios show a decreasing trend.
    Keywords: Climate change, Ardebil province, Water Resources, Hydrological modeling
  • سحر صمدی، اردوان قربانی*، مهدی معمری، معصومه عباسی

    هدف این تحقیق بررسی عوامل بوم شناختی موثر بر پراکنش چهار گونه Trifolium repense، T. pratense، T. micranthumو T. compestre در مراتع فندوقلوی شهرستان نمین در استان اردبیل بوده است. نمونه برداری در مکان های حضور و عدم حضور گونه ها در سطح شش مکان به صورت تصادفی انجام شد. در تمامی مکان ها عوامل پستی و بلندی، اقلیمی، پوشش سطحی و تراکم گونه های مورد مطالعه اندازه گیری شد. از هر ترانسکت، نمونه خاک از عمق ریشه دوانی گونه ها برداشت شد و پارامترهای اسیدیته، قابلیت هدایت الکتریکی، بافت خاک، آهک، کلسیم، منیزیم، سدیم، فسفر، پتاسیم، ماده آلی، رس قابل انتشار و رطوبت حجمی خاک اندازه گیری شد. بررسی اختلاف معنی داری اثر عوامل محیطی بر حضور و عدم حضور گونه های مورد مطالعه با تجزیه واریانس یک طرفه و مقایسه میانگین خصوصیات اندازه گیری شده با آزمون دانکن انجام شد. برای تعیین درجه اهمیت متغیرهای محیطی در تمایز مکان ها و انتشار گونه های مورد مطالعه، از آنالیز تشخیص استفاده شد. نتایج نشان داد متغیرهای قابلیت هدایت الکتریکی، شیب، سدیم، ماده آلی (P<0/05) و متغیرهای ارتفاع از سطح دریا، بارندگی، دما، اسیدیته، پتاسیم، فسفر، درصد رس، سیلت، رس قابل انتشار و خاک لخت (P<0/01) بین مکان های حضور و عدم حضور گونه ها تفاوت معنی داری با یکدیگر داشتند. با توجه به نتایج آنالیز تشخیص، چهار تابع به ترتیب 78/50، 15/60، 5/80 و 0/10 درصد و در مجموع 100 درصد از واریانس کل داده ها را توجیه کردند. در مجموع چهار عامل شامل دما، قابلیت هدایت الکتریکی، پتاسیم و رس به عنوان مهم ترین عوامل در گسترش گونه های T. repense، T. pratense، T. micranthum و T. compestre تشخیص داده شدند.

    کلید واژگان: پراکنش گونه ها, گونه های شبدر, خصوصیات خاک, آنالیز تشخیص, استان اردبیل
    Mehdi Moameri, Sahar Samadi, Masoome Abbasi

    The aim of this study was to investigate the ecological factors affecting the distribution of four Trifolium repense, T. pratense, T. micranthum and T. compestre species in Fandoghlou rangelands of Namin county in Ardabil province. Sampling was conducted in six sites with the presence and absence of species at random. Topographic, climatic, land cover and density of selected species were recorded. From each transect, soil samples were taken from the root activity depth the parameters of acidity, electrical conductivity, soil texture, lime, calcium, magnesium, sodium, phosphorus, potassium, organic matter, propagated clay and soil moisture content were measured. A significant difference was observed between the environmental factors on presence and absence of studied species by one-way ANOVA and comparison of the mean of the measured characteristics with Duncan test. To determine the importance of the variables in different sites and the species distribution, Linear Discriminant Analysis (LDA) was used. Results showed that there were significant different between the factors of electrical conductivity, slope, sodium, organic matter (p<0.01) and factors of elevation, rainfall, temperature, acidity, potassium, phosphorus, clay, silt, dispersible clay and bare soil (p<0.05) in sites of presence and absence of species. According to the results of the LDA, four functions were justified as 78.50, 15.60, 5.80, 0.10 %, respectively and totally 100% of the total variance of the data were justified. Four factors (temperature, electrical conductivity, potassium and clay) were identified as the most important factors in the distribution of the T. repense, T. pratense, T. micranthum, T. compestre species.

    Keywords: Species Distribution, Clover Species, Soil Properties, Discriminant Analysis, Ardabil Province
  • سحر صمدی، اردوان قربانی*، مهدی معمری، معصومه عباسی خالکی
    هدف این تحقیق بررسی برخی عوامل بوم شناختی موثر بر انتشار گونه مهاجم Leucanthemum vulgare Lam. در مراتع فندوقلوی شهرستان نمین در استان اردبیل بوده است. نمونه برداری در مکان های حضور و عدم حضور گونه L. vulgare در سطح شش مکان انجام شد. به منظور بررسی اختلاف میان رویشگاه های حضور و عدم حضور گونه L. vulgare از آزمون t مستقل استفاده شد و برای تعیین درجه اهمیت متغیرهای اندازه گیری شده در تمایز مکان ها و انتشار گونه مورد مطالعه، از آنالیز تشخیص استفاده شد. نتایج نشان داد متغیرهای جهت جغرافیایی، هدایت الکتریکی، منیزیم، سدیم محلول، فسفر، آهک، رطوبت حجمی خاک (p<0.01) و متغیرهای پتاسیم و ماده آلی ذره ای (p<0.05) بین مکان های حضور و عدم حضور گونه تفاوت معنی داری با یکدیگر داشتند. با توجه به نتایج آنالیز تشخیص، پنج تابع به ترتیب 93/00، 4/10، 1/50، 0/90، 0/50 درصد و در مجموع 100 درصد از واریانس کل داده ها را توجیه کرد. در مجموع 15 عامل (شیب، جهت، بارندگی، دما، اسیدیته، هدایت الکتریکی، کلسیم، پتاسیم، پتاسیم محلول، سدیم محلول، فسفر، آهک، ماده آلی ذره ای، درصد سیلت و رطوبت حجمی خاک) به عنوان مهم ترین عوامل در گسترش گونه L. vulgare تشخیص داده شد.
    کلید واژگان: آنالیز تشخیص, پراکنش, گونه مهاجم, خصوصیات خاک, استان اردبیل
نکته
  • نتایج بر اساس تاریخ انتشار مرتب شده‌اند.
  • کلیدواژه مورد نظر شما تنها در فیلد کلیدواژگان مقالات جستجو شده‌است. به منظور حذف نتایج غیر مرتبط، جستجو تنها در مقالات مجلاتی انجام شده که با مجله ماخذ هم موضوع هستند.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را در همه موضوعات و با شرایط دیگر تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مجلات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال