آدیس کراسکیان موجمباری
-
زمینه و هدف
چاقی به عنوان اختلالی مزمن و بسیار شایع، به صورت های مستقیم و غیرمستقیم با بیماری های زیادی همراه است و از زمینه های مهم مطالعاتی در روان شناسی سلامت به شمار می رود. پژوهش حاضر باهدف تعیین اثربخشی درمان بین فردی بر کاهش وزن و تنظیم شناختی هیجان در افراد مبتلا به چاقی انجام گرفت.
روش بررسیاین پژوهش، از نوع نیمه آزمایشی با پیش آزمون و پس آزمون همراه با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را افراد مبتلا به چاقی تشکیل دادند که از آذر تا بهمن 1396 برای کاهش وزن به کلینیک های تغذیه واقع در منطقه یک تهران مراجعه کردند. در این پژوهش 28 نفر از افراد داوطلب واجد شرایط با شاخص توده بدنی بیشتر از 29٫9 به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند و به طور تصادفی سیزده نفر در گروه آزمایش و پانزده نفر در گروه گواه قرار گرفتند. در ابتدای پژوهش آزمودنی ها پرسش نامه مشخصات جمعیت شناختی و پرسش نامه تنظیم شناختی هیجان (گارنفسکی و کرایج، 2007) را تکمیل کردند. همچنین شاخص توده بدنی افراد، در اولین و آخرین جلسه درمان سنجیده شد. شرکت کنندگان گروه آزمایش به مدت ده جلسه مداخله درمان بین فردی را دریافت کردند. در پایان جلسات درمانی، به طور مجدد پرسش نامه ها توسط تمامی آزمودنی ها تکمیل شد. روش آماری به کاررفته در این پژوهش، آزمون مجذورخی دومتغیری و تحلیل کوواریانس یک راهه تک متغیری بود.
یافته هایافته ها نشان داد، درمان بین فردی باعث کاهش شاخص توده بدنی (0٫001>p) و کاهش راهبردهای منفی تنظیم شناختی هیجان (0٫001>p) و افزایش راهبردهای مثبت تنظیم شناختی هیجان می شود (0٫001>p).
نتیجه گیریپژوهش حاضر مشخص کرد، درمان گروهی بین فردی موجب کاهش وزن و افزایش تنظیم شناختی هیجان در افراد مبتلا به چاقی شده است؛ لذا به کارگیری این رویکرد درمانی در افراد مبتلا به چاقی توصیه می شود.
کلید واژگان: چاقی, کاهش وزن, درمان بین فردی, تنظیم شناختی هیجانBackground & ObjectivesObesity, as a chronic and prevalent disorder, is directly and indirectly associated with many diseases. It is one of the most important fields of study in health psychology. In recent years, people with obesity have shown signs of maladaptive cognitive emotion regulation strategies and inefficient interpersonal behavior. Cognitive emotion regulation strategies are processes that people use to manage stress. So, thoughts and cognitions are essential in managing, regulating, and controlling emotions after experiencing a stressful event. Cognitive emotion regulation strategies are among the important aspects of obesity pathology. Therefore, it is considered one of the important diagnostic and therapeutic criteria in psychological interventions for obesity. Interpersonal psychotherapy indicates cognitive, emotional, and affective distress as a result of negative social evaluation, which makes a person suffer from eating disorder symptoms. As a result, it is recommended that thoughts and emotions and inefficiency in social situations be identified, as well as to increase self–esteem and reduce emotional responses that cause eating behavior. This study assessed the efficacy of interpersonal psychotherapy on weight loss and cognitive emotion regulation strategies in obese people.
MethodsThe present study was quasi–experimental with a pretest–posttest design and a control group. The statistical population of this research comprised obese people who were referred to nutrition clinics located in a specific area of Tehran City, Iran, from November 2017 to February 2018. This research selected 28 eligible volunteers with a body mass index above 29.9 kg/m2 by purposeful sampling and considering the inclusion and exclusion criteria. They were assigned to the experimental group (interpersonal psychotherapy, n=13) and control group (n=15). The inclusion criteria in this research were as follows: living in Tehran and being able to participate in group therapy sessions, being willing to cooperate, being between 20 and 50 years old, not suffering from a chronic physical disease, lacking any psychological disorders, and being obese (BMI>29.9 kg/m2). The exclusion criteria were as follows: unwillingness to continue attending intervention sessions and failure to attend group therapy for more than two sessions. Then, after explaining the goals and conditions of the study to the participants, they were assured that while their information remains confidential, they can withdraw from the plan at any stage of the study if they wish. Informed consent was obtained from all participants. Then, they completed the demographic and emotional cognitive regulation questionnaires (Garnefski & Kraaij, 2007) at the study's beginning and end. Furthermore, the participant's body mass index was measured at the first meeting and at the treatment's end. The intervention group participated in the interpersonal group therapy for ten sessions. Statistical methods included the Chi–square test and analysis of covariance.
ResultsThe findings showed that interpersonal psychotherapy could reduce body mass index (p<0.001), reduce negative emotional cognitive regulation strategies (p<0.001), and increase positive emotional cognitive regulation strategies (p<0.001).
ConclusionInterpersonal psychotherapy is an effective way to lose weight and improve cognitive emotion regulation strategies. Therefore, this treatment method is recommended to promote the physical and mental health of obese individuals.
Keywords: Obesity, Weight Loss, Interpersonal Psychotherapy, Cognitive Emotion Regulation -
پژوهش حاضر با هدف تعیین مقایسه شادکامی و توانمندی های منش بر اساس جنسیت و نگرش به نقش جنسیتی انجام شد. این پژوهش توصیفی و از نوع علی مقایسه ای بود. جامعه آماری کل دانشجویان شهر تهران در نظر گرفته شد در سال 1401 بودند. حجم نمونه در این مطالعه 600 نفر (296 زن) و (304 مرد) در نظر گرفته شد. نمونه گیری به روش تصادفی خوشه ای انجام شد. جمع آوری داده ها با استفاده از پرسشنامه شادکامی آکسفورد (OHQ؛ ارگایل، 1989)، پرسشنامه ارزش های فعال در عمل (VIA-IS؛ پترسون و سلیگمن، 2004) و پرسشنامه نگرش به نقش جنسیتی (ATGRQ؛ کیانی و همکاران، 1387) انجام شد. تحلیل داده ها با استفاده از تحلیل واریانس چند متغیره انجام شد. یافته ها نشان داد بین جنسیت و شادکامی و همچنین بین جنسیت و زیرمقیاس هاس شادکامی تفاوت معناداری وجود نداشت (05/0P)؛ در واقع نمره شادکامی افراد سنتی به طور معنادار بیشتر از افراد برابرخواه بود. اما در زمینه توانمندی های منش و فضیلت های منش تفاوت معناداری بین دو نگرش جنسیتی (سنتی/ برابرخواه) وجود نداشت (05/0<P). بنابراین می توان نتیجه گرفت که جنسیت تاثیری بر شادکامی و توانمندی های منش ندارد؛ اما نگرش جنسیتی سنتی می توان موجب شادکامی بیشتر شود.
کلید واژگان: توانمندی های منش, نگرش جنسیتی, شادکامی, جنسیتThe present study was conducted to determine the comparison of happiness and character strengths based on gender and gender role attitudes. This research was descriptive and comparative. The statistical population of all students of Tehran city was considered in 2021. The sample size in this study was 600 people (296 women) and (304 men). Sampling was done by cluster random method. Data collection using the Oxford Happiness Questionnaire (OHQ; Argyle, 1989), The Values in Action Inventory of Strengths (VIA-IS; Peterson and Seligman, 2004), and Attitude Toward Gender Role Questionnaire (ATGRQ; Kiani et al., 1387) was done. Data analysis was done using multivariate analysis of variance. The findings showed that there was no significant difference between gender and happiness, as well as between gender and happiness subscales (P<0.05); Also, the results showed that there was no significant difference between gender and the total score of character strengths and character virtues (P<0.05). Other results showed that there was a significant difference between gender attitudes (traditional/egalitarian) and happiness score (P<0.05); In fact, the happiness score of traditional people was significantly higher than egalitarian people. However, there was no significant difference between the two gender attitudes (traditional/ egalitarian) in the field of character strengths and character virtues (P<0.05). Therefore, we can conclude that gender does not affect happiness and character strengths; But the traditional gender attitude can lead to more happiness.
Keywords: Character Strengths, Gender Attitude, Happiness, Gender -
سابقه و هدف
ماهیت پیچیده مشکلات عاطفی - رفتاری نوجوانان بی سرپرست، بررسی و به کارگیری برنامه های حمایتی - پرورشی جدید را ایجاب می کند. این پژوهش با بررسی نقش جهت گیری های دلبستگی و تاثیرات معنوی در پیش بینی رشد پس آسیبی در دختران بی سرپرست انجام شده است.
روش کارپژوهش حاضر توصیفی - مقطعی و از نوع همبستگی است. جامعه آماری تمامی نوجوانان دختر بی سرپرست تحت پوشش سازمان بهزیستی شهر تهران در سال 1401 بودند که با روش نمونه گیری دردسترس تعداد 300 نفر انتخاب شدند و پرسش نامه رشد پس آسیبی تدسچی و کالهون، پرسش نامه سبک های دلبستگی هازن و شاور و پرسش نامه تاب آوری کانر و دیویدسون را تکمیل نمودند. برای تحلیل داده ها از ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون چندگانه استفاده شد. در این پژوهش همه موارد اخلاقی رعایت شده است و مولفان مقاله تضاد منافعی گزارش نکرده اند.
یافته هانتایج پژوهش نشان داد بین تاثیرات معنوی (65/0=r و 012/0>P)، دلبستگی ایمن (71/0=r و 011/0>P)، دلبستگی اجتنابی (73/0-=r و 023/0>P) و دلبستگی دوسوگرا (70/0-=r و 018/0>P) با رشد پس آسیبی دختران نوجوان همبستگی معناداری وجود داشت. تحلیل رگرسیون نشان داد حدود 53% واریانس رشد پس آسیبی از طریق متغیرهای جهت گیری های دلبستگی و تاثیرات معنوی تبیین میشود (53/0=R2). با توجه به مقادیر بتا دلبستگی ایمن (247/0=β و 011/0>P)، تاثیرات معنوی (226/0=β و 014/0>P)، دلبستگی دوسوگرا (173/0-=β و 026/0>P) و دلبستگی اجتنابی (159/0-=β و 032/0>P) به ترتیب قوی ترین تا ضعیف ترین عوامل در تبیین رشد پس آسیبی بودند.
نتیجه گیریبا توجه به نتایج به دست آمده، اصلاح جهتگیری های دلبستگی و تقویت معنویت گرایی می تواند نقش بسزایی در رشد پس آسیبی نوجوانان دختر داشته باشد.
کلید واژگان: تاثیرات معنوی, جهت گیری دلبستگی, دختران بی سرپرست, رشد پس آسیبیBackground and ObjectiveThe complex nature of the emotional-behavioral problems of homeless teenagers requires the investigation and application of new educational support programs. This research was conducted by examining the role of attachment orientations and spiritual effects in predicting post-traumatic growth in orphaned girls.
MethodsThe present study was descriptive cross-sectional and correlational. The statistical population included all the unaccompanied teenage girls covered by the Welfare Organization of Tehran in 2022, out of whom 300 were selected by available sampling method. They completed the Post-traumatic Growth Inventory by Tabachenik and Feidel, the Attachment Style Questionnaire by Hazen and Shaver, and the Resilience Questionnaire by Connor and Davidson. Pearson's correlation coefficient and multiple regression were used for data analysis. In this research, all ethical considerations were observed and the authors of the article did not report any conflict of interest.
ResultsThe results of the research showed that spiritual influences (r=0.65 and P<0.012), secure attachment (r=0.71 and P<0.011), avoidant attachment (r=0.73 and P<0.023), and ambivalent attachment (r=0.70 and P<0.018) have a significant correlation with post-traumatic growth in adolescent girls. Regression analysis showed that about 53% of the variance in post-traumatic growth is explained through the variables of attachment orientations and spiritual effects (R2=0.53). According to beta values, secure attachment (β=0.247 and P<0.011), spiritual influences (β=0.226 and P<0.014), ambivalent attachment (β=0.173 and P<0.026), and avoidant attachment (β=0.159 and P<0.032) were, respectively, the strongest to weakest factors in explaining post-traumatic growth.
ConclusionAccording to the obtained results, modifying attachment orientations and strengthening spirituality can play a significant role in post-traumatic growth in teenage girls.
Keywords: Attachment Orientations, Orphaned Girls, Post-Traumatic Growth, Spiritual Effects -
پژوهش حاضر با هدف تعیین نقش واسطه ای ایده پردازی خودکشی در رابطه بین سبک های والدگری، نیازهای روان شناختی بنیادین و ادراک سرباربودن با جرح خویشتن غیرخودکشی گرا انجام شد. روش پژوهش توصیفی و از نوع همبستگی بود. جامعه آماری پژوهش شامل دانش آموزان دختر و پسر دوره متوسطه دوم شهر تهران در سال تحصیلی 1399-1398 به تعداد 224,400 نفر بود. در این میان 420 نفر (188 مرد و 232 زن) به شیوه نمونه گیری تصادفی خوشه ای انتخاب شدند. ابزارهای پژوهش شامل مقیاس ایده پردازی خودکشی بک (BSSI)، سیاهه آسیب به خود (SHI)، پرسشنامه بافت اجتماعی والدین (سبک های والدگری) (PASCQ)، مقیاس ارضای نیازهای بنیادین عمومی (BNSG-S) و پرسشنامه نیازهای بین فردی (INQ) بود. داده ها به روش محاسبه ضریب همبستگی پیرسون و معادلات ساختاری به وسیله نرم افزارهای آماری SPSS-23 و Amos-23 تحلیل شدند. نتایج معادلات ساختاری نشان داد سبک های والدگری، نیازهای بنیادین روان شناختی و ادراک سرباربودن با واسطه ایده پردازی خودکشی بر جرح خویشتن غیرخودکشی گرا اثر غیرمستقیم و معنادار دارند. 44 درصد از واریانس ایده پردازی خودکشی از طریق سبک های والدگری، نیازهای روان شناختی بنیادین و ادراک سرباربودن تبیین پذیر است. همچنین سبک های والدگری، نیازهای روان شناختی بنیادین، ادراک سرباربودن و ایده پردازی خودکشی 35 درصد از واریانس جرح خویشتن غیرخودکشی گرا را تبیین کردند. براساس نتایج، سبک های والدگری مناسب، ارضای نیازهای روان شناختی بنیادین، کاهش ادراک سرباربودن و ایده پردازی خودکشی در نوجوانان می تواند نقش موثری در کاهش جرح خویشتن غیرخودکشی گرا داشته باشد.کلید واژگان: ادراک سرباربودن, ایده پردازی خودکشی, جرح خویشتن غیرخودکشی گرا, سبک های والدگری, نیازهای روان شناختی بنیادینThe objective of this study was to investigate the potential mediating effect of suicidal ideation on the relationship between parenting styles, fundamental psychological needs, and adolescents' perceived burdensomeness with non-suicidal self-injury. The research study utilized a descriptive-correlational approach to examine a sample of 420 high school students (188 male and 232 female) selected through cluster random sampling from a larger population of 224,400 male and female high school students in Tehran during the 2019-2020 academic year. Beck Scale for Suicide Ideation (BSSI), Self-Harm Inventory (SHI), Basic Needs Satisfaction in General Scale (BNSG-S), Parents as Social Context Questionnaire (PASCQ), and Interpersonal Needs Questionnaire (INQ) were among the instruments utilized. Pearson's correlation coefficient and structural equation modeling were implemented in SPSS-23 and Amos-23 statistical software, respectively, to analyze the data. Suicidal ideation mediated a significant indirect effect of parenting styles, fundamental psychological needs, and perceived burdensomeness on non-suicidal self-injury, according to the results of structural equation modeling. An additional 44% of the variance in suicidal ideation could be attributed to perceived burdensomeness, fundamental psychological requirements, and parenting styles. Furthermore, a combination of parental styles, fundamental psychological needs, perceived burdensomeness, and suicidal ideation accounted for 35% of the variability observed in non-suicidal self-injury. These results suggest that fostering appropriate parenting styles, the satisfaction of fundamental psychological needs, the reduction of perceived burdensomeness, and the addressing of suicidal ideation in adolescents could effectively mitigate non-suicidal self-injury.Keywords: Basic Psychological Needs, Non-Suicidal Self-Injury, Parenting Styles, Perceived Burdensomeness, Suicidal Ideation
-
زمینه و هدف
توجه به وضعیت روانی کارآموزان روان درمانگری نقشی اساسی در آماده سازی دانشجویان برای ورود به عرصه درمان ایفا می کند. بنابراین این پژوهش با هدف تعیین اثربخشی درمان روان پویشی فشرده کوتاهمدت بر خودآگاهی هیجانی، همدلی و شفقت به خود در کارآموزان روان درمانگری انجام شد.
روش پژوهش:
پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با دو گروه آزمایش و گواه و پیگیری دو ماهه بود. جامعه آماری پژوهش متشکل از کلیه کارآموزان روان درمانگری شهر تهران در سال 1400 بود که با روش نمونه گیری در دسترس تعداد 30 نفر انتخاب و به شیوه تصادفی در دو گروه 15 نفری جایگزین شدند. گردآوری اطلاعات با پرسشنامه خودآگاهی هیجانی (ریفی و همکاران، 2008)، پرسشنامه همدلی (مهرابیان و اپستین، 1972) و پرسشنامه شفقت به خود (نف، 2003) انجام شد. برای هر یک از گروه های آزمایش برنامه مداخلاتی به صورت جلسات هفتگی برگزار شد. تحلیل داده ها علاوه بر روش های آمار توصیفی با تحلیل واریانس آمیخته و آزمون تعقیبی بونفرونی انجام شد.
یافته هانتایج نشان داد در دوره پسآزمون بین میانگین نمرات خودآگاهی هیجانی (01/0<P)، همدلی (01/0<P) و شفقت به خود (01/0<P) گروه آزمایش در جلسات مداخله نسبت به گروه گواه از نظر آماری تفاوت معنادار میباشد. اثربخشی درمان روان پویشی فشرده کوتاهمدت در طول زمان در آزمودنی های گروه های آزمایش پایدار بود.
نتیجه گیریبراساس نتایج پژوهش انجام مداخلات روانشناختی جهت آماده سازی کارآموزان رواندرمانگری اهمیت بالایی دارد و می تواند پایه ای برای آگاهی افزایی و به کارگیری صحیح این مداخلات در کارآموزان روان درمانگری باشد.
کلید واژگان: روان پویشی فشرده کوتاه مدت, خودآگاهی هیجانی, همدلی, شفقت به خودBackground and AimPaying attention to the mental state of psychotherapy trainees plays an essential role in preparing students to enter the field of therapy. Therefore, this research was conducted with the aim of determining the effectiveness of short-term intensive psychodynamic therapy on emotional self-awareness, empathy and self-compassion in psychotherapy trainees.
MethodsIt was a semi-experimental research with a pre-test-post-test design with two experimental and control groups and a two-month follow-up. The statistical population of the research consisted of all the psychotherapist trainees in Tehran in 2021, who were selected by the available sampling method, 30 people and randomly replaced in two groups of 15 people. Data collection was done with emotional self-awareness questionnaire (Rifi et al., 2008), empathy questionnaire (Mehrabian and Epstein, 1972) and self-compassion questionnaire (Neff, 2003). For each of the experimental groups, an intervention program was held in the form of weekly meetings. In addition to descriptive statistics, data analysis was performed with mixed analysis of variance and Bonferroni's post hoc test.
ResultsThe results showed that in the post-test period, between the mean scores of emotional self-awareness (p<0.01), empathy (p<0.01) and self-compassion (p<0.01) of the experimental group in the intervention sessions compared to the control group. Statistically, the difference is significant. The effectiveness of short-term intensive psychodynamic therapy was stable over time in the subjects of the experimental groups.
ConclusionBased on the results of the research, conducting psychological interventions for the preparation of psychotherapy trainees is very important and can be a basis for raising awareness and correctly applying these interventions in psychotherapy trainees.
Keywords: short-term intensive psychodynamic, emotional self-awareness, empathy, self-compassion -
هدف
بی سرپرستی همواره اثرات روانی و تربیتی منفی بر نوجوانان داشته است، لذا مطالعه حاضر با هدف تعیین نقش تاب آوری و بازداری هیجانی در بهباشی روانی نوجوانان دختر بیسرپرست شهر تهران انجام شد.
مواد و روش هاروش پژوهش توصیفی- همبستگی بود. جامعه آماری این پژوهش تمامی نوجوانان دختر بیسرپرست شهر تهران تحت پوشش سازمان بهزیستی در سال 1401-1400 بودند که به روش نمونه گیری در دسترس 300 نفر انتخاب شدند. ابزار گردآوری اطلاعات شامل پرسش نامه های تاب آوری کونور و دیویدسون (2003)، بازداری هیجانی راجر و نشوور (1987) و بهباشی روانشناختی ریف (1989) بود. تحلیل داده ها با استفاده از آزمون همبستگی پیرسون و رگرسیون چندگانه با نرم افزار SPSS نسخه 24 صورت گرفت.
یافته هانتایج نشان داد رابطه بین تاب آوری با بهباشی روانشناختی (48/0=r) مثبت و معنادار هست، اما رابطه بین بازداری هیجانی با بهباشی روانشناختی (69/0- =r) منفی و معنادار بود (05/0>P) و متغیرهای پیش بین درمجموع 67 درصد از واریانس بهباشی روان شناختی را تبیین می کنند.
نتیجه گیرینتایج پژوهش اهمیت نقش تاب آوری و بازداری هیجانی را در ارتقای بهباشی روانی نوجوانان دختر بیسرپرست نشان می دهد.
کلید واژگان: تاب آوری, بازداری هیجانی, بهباشی روانی, نوجوانان دختر بی سرپرستPurposeBeing unsupervised has always had negative psychological and educational effects on adolescents, so the present study was conducted with the aim of determining the role of resilience and emotional inhibition in the psychological well-being of unsupervised teenage girls in Tehran.
Materials and MethodsThe research method was descriptive-correlation. The statistical population of this research was all the adolescent girls of the city of Tehran covered by the welfare organization in 2021-2022, and 300 people were selected by available sampling method. The data collection tools included Connor and Davidson's (2003) resilience questionnaires, Roger and Nashover's (1987) emotional inhibition and Riff's (1989) psychological well-being questionnaires. Data analysis was done using Pearson correlation test and multiple regressions with SPSS version 24 software.
FindingsThe results showed that the relationship between resilience and psychological improvement (r=0.48) is positive and significant, but the relationship between emotional inhibition and psychological improvement (r=0.69) was negative and significant (P<0.05). And the predictor variables explain a total of 67% of the variance of psychological improvement.
ConclusionThe results of the research show the importance of the role of resilience and emotional inhibition in improving the psychological well-being of adolescent girls.
Keywords: Resilience, Emotional Inhibition, Psychological Wellbeing, Homeless Girl Teenagers -
هدف:
پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی درمان شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی بر خودآگاهی هیجانی، همدلی و شفقت به خود در کارآموزان روان درمانگری انجام شد.
روش پژوهش:
پژوهش نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون-پسآزمون با دو گروه آزمایش و گواه و پیگیری دو ماهه بود. جامعه آماری پژوهش متشکل از کلیه کارآموزان زن روان درمانگری شهر تهران در سال 1400 بود که با روش نمونه گیری در دسترس تعداد 30 نفر انتخاب و به شیوه تصادفی در دو گروه 15 نفری جایگزین شدند. گردآوری اطلاعات با پرسشنامه خودآگاهی هیجانی ریفی و همکاران (2008)، پرسشنامه همدلی مهرابیان و اپستین (1972) و پرسشنامه شفقت به خود نف (2003) انجام شد. برای هر یک از گروه های آزمایش برنامه مداخلاتی درمان شناختی مبتنی بر ذهنآگاهی باون و مارلات (2011) به صورت جلسات هفتگی برگزار شد. تحلیل دادهها علاوه بر روشهای آمار توصیفی با تحلیل واریانس آمیخته و آزمون تعقیبی بنفرونی انجام شد.
یافته هانتایج نشان داد در دوره پسآزمون بین میانگین نمرات همدلی (001/0>P)، ذهن آگاهی هیجانی (001/0>P)، و شفقت به خود (001/0>P) گروه شرکت کننده در جلسات مداخله نسبت به گروه گواه از نظر آماری تفاوت معنادار میباشد. اثربخشی دو شیوه مداخلاتی در طول زمان در آزمودنیهای گروههای آزمایش پایدار بود.
نتیجه گیریبراساس نتایج پژوهش انجام مداخلات روانشناختی جهت آمادهسازی کارآموزان رواندرمانگری اهمیت بالایی دارد و می تواند پایه ای برای آگاهی افزایی و به کارگیری صحیح این مداخلات در کارآموزان روان درمانگری باشد.
کلید واژگان: ذهنآگاهی, خودآگاهی هیجانی, همدلی, شفقت به خودAimThe present study was conducted with the aim of determining the effectiveness of cognitive therapy based on mindfulness on emotional self-awareness, empathy and self-compassion in psychotherapy trainees.
MethodsIt was a semi-experimental research with a pre-test-post-test design with two experimental and control groups and a two-month follow-up. The statistical population of the research consisted of all female psychotherapist trainees in Tehran in 2021, who were selected by the available sampling method and randomly replaced in two groups of 15 people. Data collection was done with Rifi et al.'s emotional self-awareness questionnaire (2008), Mehrabian and Epstein's empathy questionnaire (1972), and Neff's self-compassion questionnaire (2003). For each of the experimental groups, a cognitive therapy intervention program based on Bowen and Marlatt (2011) was held in the form of weekly sessions. In addition to descriptive statistics, data analysis was performed with mixed analysis of variance and Bonferroni’s post hoc test.
ResultsThe results showed that in the post-test period, between the average scores of empathy (P<0.001), emotional awareness (P<0.001), and self-compassion (P<0.001) of the company group There is a statistically significant difference between the participants in the intervention sessions compared to the control group. The effectiveness of the two intervention methods was stable over time in the subjects of the experimental groups.
ConclusionBased on the results of the research, conducting psychological interventions for the preparation of psychotherapy trainees is very important and can be a basis for raising awareness and correctly applying these interventions in psychotherapy trainees.
Keywords: Mindfulness, emotional self-awareness, Empathy, self-compassion -
هدف
هدف مطالعه حاضر مقایسه اثربخشی گروه درمانی مبتنی بر شفقت و واقعیت درمانی گروهی بر سخت رویی روانشناختی در مادران دارای فرزند درخودمانده بود.
مواد و روش هااین مطالعه نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری با گروه گواه بود. جامعه پژوهش مادران دارای فرزند درخودمانده مراجعه کننده به مراکز مشاوره و روان درمانی کودکان درخودمانده شهر تهران در نیمه دوم سال 1397 بودند. نمونه پژوهش 45 نفر بودند که با روش نمونه گیری دردسترس انتخاب و با گمارش تصادفی به کمک قرعه کشی در 2 گروه آزمایش و 1 گروه گواه قرار گرفتند. هر یک از گروه های آزمایش به مدت 8 جلسه 90 دقیقه ای به تفکیک با روش های گروه درمانی مبتنی بر شفقت و واقعیت درمانی گروهی آموزش دیدند و گروه گواه در لیست انتظار برای آموزش قرار گرفت. داده ها با مقیاس سخت رویی روانشناختی (Kobasa et al., 1982) گردآوری و با روش های تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و آزمون تعقیبی بونفرونی در نرم افزار SPSS تحلیل شدند.
یافته هایافته ها نشان داد که هر دو روش مداخله گروه درمانی مبتنی بر شفقت و واقعیت درمانی گروهی در مقایسه با گروه گواه باعث افزایش سخت رویی روانشناختی و هر سه مولفه آن شامل تعهد، کنترل و مبارزه جویی در مادران دارای فرزند درخودمانده شدند و نتایج در مرحله پیگیری نیز باقی ماند (05/0<p)، اما بین روش های مداخله در افزایش سخت رویی روانشناختی و هر سه مولفه آن در آنها تفاوت معناداری وجود نداشت (05/0>p).
نتیجه گیرینتایج نشان دهنده اثربخشی هر دو روش مداخله گروه درمانی مبتنی بر شفقت و واقعیت درمانی گروهی بر افزایش سخت رویی روانشناختی و هر سه مولفه آن و عدم تفاوت معنادار بین آنها بود. بنابراین، استفاده از روش های مذکور در کنار سایر روش های درمانی موثر می تواند نقش موثری در بهبود سخت رویی روانشناختی داشته باشد.
کلید واژگان: گروه درمانی مبتنی بر شفقت, واقعیت درمانی گروهی, سخت رویی روانشناختی, مادران, درخودماندهPurposeThe aim of present study was comparison the effectiveness of group therapy based on compassion and group reality therapy on psychological hardiness in mothers with autistic children.
Materials and MethodsThe study was quasi-experimental with pre-test, post-test and follow-up design with control group. The research population was mothers with autistic children referred to counseling and psychotherapy centers forautistic children of Tehran city in the second half of 2018 year. The research sample was 45 people who were selected by available sampling method and randomly with lottery assignedinto 2 experimental groups and 1 control group. Each of the experimental groups was trained for 8 sessions of 90 minutes, separately with methods of group therapy based on compassion and group reality therapy and the control group was placed on the waiting list for training. The data were collected with the scale of psychological hardiness (Kobasa et al., 1982) and analyzed with the methods of analysis of variance with repeated measurements and Bonferroni's post hoc test in SPSS software.
FindingsThe findings showed that both intervention methods of group therapy based on compassion and group reality therapy in compared to the control group led to increase the psychological hardiness and all its three components including commitment, control and challenge in mothers with autistic children and the results remained in the follow-up phase (P<0.05), but between the intervention methods there was no significant difference in the increase of psychological hardiness and all its three components among them (P>0.05).
ConclusionThe results indicated the effectiveness of both intervention methods of group therapy based on compassion and group reality therapy on increasing psychological hardiness and all its three components and no significant difference between them. Therefore, the use of the mentioned methods along with other effective treatment methods can play an effective role in improving the psychological hardiness.
Keywords: Group Therapy based on Compassion, Group reality therapy, Psychological hardiness, Mothers, autistic children -
مقدمه
خانواده های کودکان "درخودمانده" به شدت تحت تاثیر عوامل گوناگون بر تعامل والد-کودک هستند. هدف پژوهش حاضر مقایسه اثربخشی "گروه درمانی مبتنی برشفقت" و "واقعیت درمانی گروهی" بر تعامل والد-کودک در مادران دارای فرزند درخودمانده است.
روش کارروش پژوهش نیمه تجربی با طرح پیش آزمون، پس آزمون و 3 ماه بعد پیگیری با گروه کنترل بود. جامعه آماری این پژوهش، شامل تمام مادران دارای فرزند درخودمانده سطح یک بود که در نیمه دوم سال 1397 به 8 مرکز مشاوره و روان درمانی کودکان درخودمانده در شهر تهران مراجعه کرده بودند. مراکز به روش در دسترس انتخاب شدند. از میان آن ها 45 تن به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به روش تصادفی و با قرعه کشی در 2 گروه مداخله و 1 گروه کنترل قرار گرفت. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه جمعیت شناختی، "مقیاس رابطه والد- کودک" (Child-Parent Relationship Scale) بود. روایی محتوای ابزار به روش کیفی و پایایی به روش همسانی درونی با محاسبه ضریب آلفا کرونباخ اندازه گیری شد. پس از اجرای 8 جلسه90 دقیقه ای"گروه درمانی مبتنی برشفقت" و "واقعیت درمانی گروهی" برای گروه های مداخله، داده ها در نرم افزار اس پی اس اس نسخه 24 تحلیل شد.
یافته ها"گروه درمانی مبتنی برشفقت" و "واقعیت درمانی گروهی" در تعامل والد-کودک در مادران دارای فرزند درخودمانده اثربخش بودند (P<0/01). بین اثربخشی بر زیر مقیاس نزدیکی و نمره کلی رابطه والد- کودک تفاوت وجود داشت (P<0/01).
نتیجه گیری"گروه درمانی مبتنی برشفقت" و "واقعیت درمانی گروهی" بر تعامل والد-کودک در مادران دارای فرزند درخودمانده اثربخش بودند. پیشنهاد می شود، درمانگران از "گروه درمانی مبتنی برشفقت" و "واقعیت درمانی گروهی" را برای تقویت و اصلاح رابطه والد-کودک، کودکان در خودمانده استفاده نمایند.
کلید واژگان: درخودمانده, درمان مبتنی بر شفقت, واقعیت درمانی, مادران, والد- کودکIntroductionFamilies of autistic children are strongly influenced by various factors on the parent-child relationship. The aim of this study is to compare the effectiveness of "Compassion-Based Group Therapy" and "Group Reality Therapy" on parent-child interaction in mothers with autistic children.
MethodsThe research method was semi-experimental with a pre-test, post-test and 3 months’ follow-up with a control group. The statistical population of this research included all mothers with autistic children who were at level one, who had referred to 8 counseling and psychotherapy centers for children left behind in Tehran in the second half of 2017. The centers were selected according to accessible referral method. The centers were selected according to available referral method. Among them, 45 people were selected by available sampling method and randomly and by lottery were placed in 2 intervention groups and 1 control group. The research instruments included a demographic questionnaire, "Parent-Child Relationship Scale". The content validity of the instrument was measured by qualitative method and the reliability by internal consistency method by calculating Cronbach's alpha coefficient. After performing 8 sessions of 90 minutes of "Compassion-Based Group Therapy" and "Group Reality Therapy" for the intervention groups, the data were analyzed in SPSS. 24.
Results"Compassion-Based Group Therapy" and “Group Reality Therapy” were effective in parent-child interaction in mothers with autistic children P <0.01). There was a difference between effectiveness on the intimacy subscale and the overall score of the parent-child relationship P <0.01).
Conclusions"Compassion-Based Group Therapy" and "Group Reality Therapy" were effective on parent-child interaction in mothers with autistic children. It is recommended that therapists use "Compassion-Based Group Therapy" and "Group Reality Therapy " to strengthen and improve the mother-child relationship with autistic children.
Keywords: Autism, Compassion-Based Therapy, Reality Therapy, Mothers, Parent-Child -
مقدمه
تیپ شخصیت D که از تعامل دو ویژگی عواطف منفی و بازداری اجتماعی تعریف می شود، در ایجاد سبک های دلبستگی افراد نقش دارد. هدف از پژوهش همبستگی حاضر، بررسی رابطه بین سبک های دلبستگی والدین و فرزندان با نقش واسطه ای مولفه های تیپ شخصیتی D در آزمودنی های استان های تهران و البرز بود.
روشاین پژوهش از نوع همبستگی-تحلیلی است. جامعه آماری شامل 288 والد (پدر و مادر) و 288 فرزند بالای 18 سال آنها بود که در زمان انجام پژوهش (سال 1399) ساکن تهران و البرز بودند و به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. پرسش نامه سبک دلبستگی کولینز و رید مشتمل بر سه خرده مقیاس نزدیک بودن، وابستگی و اضطراب متناسب با سبک های دلبستگی، برای تمام آزمودنی ها و مقیاس تیپ شخصیتی D با دو خرده مقیاس عاطفه منفی و بازداری اجتماعی، هر کدام شامل 7 معیار، مختص والدین اجرا شد. در این پژوهش برای تحلیل رابطه بین متغیرها از آزمون ضریب همبستگی پیرسون و برای بررسی نقش واسطه ای از تحلیل مسیر، شامل تحلیل رگرسیون خطی و گام به گام، استفاده شد.
نتایجنتایج نشان داد بین سبک دلبستگی والدین و فرزندان رابطه مستقیم وجود دارد (0/01>P). بین سبک دلبستگی ایمن و مولفه های تیپ شخصیتی D رابطه وجود ندارد (0/05<P) و در رابطه بین سبک های دلبستگی اجتنابی و دوسوگرا/ اضطرابی والدین و فرزندان مولفه های تیپ شخصیتی D نقش واسطه ای دارند.
نتیجه گیری:
براساس نتایج به دست آمده، مولفه های بازداری اجتماعی و عواطف منفی در تیپ شخصیت D والدین، مانند تنش، نگرانی، احساس ناشادی، نگاه تیره و منفی به زندگی، ترس از طرد یا بی ارزش شدن از بیان هیجانات در تعامل با دیگران، زمینه ساز الگوبرداری سبک دلبستگی فرزندان به صورت اجتنابی و دوسوگرا/ اضطرابی براساس سبک دلبستگی والدین می گردد.
کلید واژگان: سبک های دلبستگی, والدین, فرزندان, بازداری اجتماعی, عواطف منفیIntroductionType D personality, a joint tendency toward negative affectivity (NA) and social inhibition (SI), is related to attachment style. The purpose of the correlation current study was to investigate the relationship between parents and child attachment styles by the mediating role of type D personality in individuals in Tehran and Alborz provinces.
MethodsThe method of this research was correlation analysis. The statistical population included 288 parents and 288 children over 18 years of age who are living in Tehran and Alborz at the time of the study (2020-2021) and were chosen by convenient sampling. Participants filled in Collins & Read Revises Adult Attachment Scale in three dimensions, close, depend and anxiety underlie the three attachment style, as well as parents filled in DS14 which consisted of 14 items, of which 7 items measures each for negative affectivity and social inhibitions. Pearson correlation coefficient was used for relation analysis between variables and linear regression analysis was used for mediated analysis.
ResultsResults show a direct correlation between parents and child attachment style. (P<0.01) also, there were no correlations between secure attachment style and type D personality (P<0.05). As well as there were mediating both dismissive-avoidant and anxious-preoccupied attachment styles between parents and children of type D parents’ personalities.
ConclusionsAccording to the results, the components of Negative affectivity and social inhibition in the type D personality of parents; such as stress, anxiety, unhappiness, negative thoughts about life, fear of rejection or invalidation of emotions, underlie modeling children’s attachment style in dismissive-avoidant and anxious-preoccupied attachment style based on parents’ attachment style.
Keywords: Attachment, Parents, Child, Negative Affectivity, Social Inhibition -
هدف
پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی درمان متمرکز بر هیجان بر اضطراب و کیفیت زندگی زنان مبتلا به سرطان پستان انجام شد.
روشطرح پژوهش، نیمه آزمایشی با پیش آزمون - پس آزمون با گروه گواه و پیگیری 3 ماهه بود. نمونه پژوهش 30 نفر از زنان مبتلا به سرطان پستان در شهر تهران بود که پس از غربالگری نمره بالایی در اضطراب داشتند و براساس نمونه گیری هدفمند انتخاب شده و به صورت تصادفی در دو گروه 15 نفره آزمایش و گواه، جایگزین شدند. گروه آزمایش طی 12 جلسه 50 دقیقه ای، تحت درمان متمرکز بر هیجان بر اساس برنامه پروتکل درمان پروتکل درمان متمرکز بر هیجان گرینبرگ (2010) قرار گرفتند. داده های پژوهش با استفاده از پرسشنامه اضطراب بک و مقیاس ارزیابی کارکرد درمان سرطان- پستان (FACT-B)، پیش از شروع مداخله، پس از مداخله و 3 ماه پس از پایان دوره درمانی، از افراد هر دو گروه جمع آوری شدند. تحلیل داده ها با استفاده از روش تحلیل واریانس آمیخته انجام شد.
یافته ها:
نتایج حاصل از تحلیل واریانس آمیخته نشان داد درمان متمرکز بر هیجان به طور معناداری موجب کاهش اضطراب و افزایش کیفیت زندگی شد. یافته های آزمون تعقیبی بنفرونی نشان داد اثربخشی درمان متمرکز بر هیجان بر اضطراب و کیفیت زندگی زنان مبتلا به سرطان در طول زمان ثبات دارد.
نتیجه گیری:
درمان متمرکز بر هیجان با تمرکز بر پردازش و ابراز هیجانی، به بهبود تنظیم هیجانات مراجعان منجر شده و می تواند به عنوان روش مداخله ای مناسب برای کاهش اضطراب و افزایش کیفیت زندگی در زنان مبتلا به سرطان پستان به کار رود.
کلید واژگان: درمان متمرکز بر هیجان, اضطراب, کیفیت زندگی, سرطان پستان, بدخیمیObjectiveThe aim of this study was to evaluate the effectiveness of emotion-focused therapy on anxiety and quality of life in women with breast cancer.
MethodA quasi-experimental design was used to collect pre-test, post-test and follow-up data (three months after) from treatment and control groups. The sample consisted of 30 women with breast cancer in Tehran who had a high score in anxiety after screening. They were selected based on purposive sampling and randomly placed in experimental and control groups of size 15. The experimental group received 12 sessions (50 minutes) of emotion-focused therapy (Greenberg, 2010). The control group did not receive an intervention. Data were collected using Beck Anxiety Inventory and Functional Assessment of Cancer Therapy - Breast Cancer (FACT-B) in three stages: pre-test, post-test, and follow up, and analyzed using mixed variance analysis.
FindingsResults showed significant within and between subject differences (P<0.01) on measures of anxiety and quality of life. Emotion-focused therapy significantly reduced anxiety and increased quality of life in the treatment group relative to the control group. Moreover, post-test and follow-up levels of anxiety and quality of life differed significantly from pre-test levels, but not from each other.
ConclusionEmotion-focused therapy targeting emotional processing and expression improved [d1] regulation of clients' emotions and can be used as an appropriate intervention method to reduce anxiety and increase quality of life in women with breast cancer.
Keywords: Emotion-focused therapy, Anxiety, Quality of Life, breast cancer, malignancy -
مجله دانشگاه علوم پزشکی سبزوار، سال بیست و نهم شماره 3 (پیاپی 122، امرداد و شهریور 1401)، صص 349 -356زمینه و هدف
سلامت زنان پایه سلامت خانواده و جامعه است. مطالعات نشان می دهد یکی از عواملی که به ارتقای سلامت عمومی زنان منجر می شود، سطح مهارت های مختلف شناختی و هیجانی است، هدف پژوهش حاضر مقایسه درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و توان بخشی شناختی حافظه فعال و تلفیق آنها بر سلامت عمومی دختران افسرده بوده است.
مواد و روش هاپژوهش حاضر نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون، پس آزمون، پیگیری و گروه گواه بود. جامعه آماری این پژوهش تمام دختران مراجعه کننده به مراکز روان شناختی شهرستان سبزوار در سال 1398 بودند که از میان این مراجعان 60 نفر به صورت در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در 3 گروه آزمایش و 1 گروه گواه قرار گرفتند. شرکت کنندگان در این پژوهش در سه دوره زمانی پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری ارزیابی شدند. گروه مداخله اول تحت 8 جلسه درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، گروه مداخله دوم تحت 10 جلسه توان بخشی شناختی حافظه فعال و گروه مداخله سوم تحت 8 جلسه درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و 10 جلسه توان بخشی شناختی حافظه فعال قرار گرفتند.
یافته هانتایج به دست آمده نشان داد بین اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، توان بخشی شناختی حافظه فعال و تلفیق این دو روش تفاوت معنادار) 0/001=P وجود دارد..
نتیجه گیرینتایج نشان داد تلفیق دو روش از اثربخشی بیشتری نسبت به درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و درمان توانبخشی شناختی به تنهایی داشته است.
کلید واژگان: درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد, توان بخشی شناختی, حافظه فعال, سلامت عمومیIntroductionWomen's health is the basis of family and community health. Previous studies showed that one of the factors that leads to the promotion of women's general health is the level of different cognitive and emotional skills. The aim of this study was to compare the acceptance and commitment based therapy and cognitive rehabilitation of working memory and their integration on depressed girls' general health.
Materials and MethodsThe research method was quasi-experimental with pre-test, post-test and follow-up stages with a control group. The statistical population of this study included all girls referred to psychological centers in Sabzevar in 2019 that of these clients 60 people were randomly selected and divided into 3 experimental groups and 1 control group. Participants in the first intervention group underwent 8 sessions of acceptance and commitment therapy, the second one underwent 10 sessions of cognitive rehabilitation of working memory and the third group underwent 8 sessions of acceptance and commitment therapy and 10 sessions of cognitive rehabilitation of working memory.
ResultsThe results of the present study showed that there was a significant difference (p=0/001) between the effectiveness of acceptance and commitment therapy, cognitive rehabilitation of working memory and the combination of these two methods.
ConclusionThe results of the present study showed that the combination of two methods was more effective than acceptance and commitment therapy and cognitive rehabilitation by itself.
Keywords: Acceptance, Commitment Therapy, cognitive rehabilitation, Depressed girl, general health, working Memory -
زمینه و هدف
درسال های اخیر در ایران پژوهش های متعددی اثربخشی رفتار درمانی دیالکتیک و طرحواره درمانی را در حیطه حل تعارض و پربار ساختن رابطه زوجین بررسی کرده اند. پژوهش حاضر با هدف یکپارچه سازی نتایج حاصل از این پژوهش ها و مقایسه میزان اثر گذاری این مداخلات بر مولفه های کیفیت زناشویی صورت گرفته است.
مواد و روشبه این منظور از فراتحلیل به عنوان یک فن آماری جهت تعیین، جمع آوری، ترکیب و خلاصه کردن یافته های پژوهشی مرتبط با اثر بخشی های رفتار درمانی دیالکتیکی و طرح واره درمانی بر مولفه های کیفیت زناشویی زوجین استفاده شد. جامعه آماری پژوهش شامل پژوهش های انجام شده در ایران در حوزه درمان های یاد شده است و نمونه آماری شامل پژوهش های انجام شده در این حوزه در داخل ایران است. به این منظور 19 پژوهش انتخاب و پس از بررسی 17 پژوهش که از لحاظ روش شناختی مورد قبول بود، انتخاب ومورد تحلیل قرار گرفت. ابزار پژوهش چک لیست فراتحلیل بود و برای تحلیل داده ها از نرم افزار CMA استفاده گردید.
یافته هانتایج نشان داد میزان اندازه اثر ترکیبی درمان ها برابر با 629/0=r که معادل 739/0=zr و 557/1=g (01/0>P) است و بر اساس جدول تفسیر کوهن به معنای اندازه اثر بزرگ یا بالا است. همچنین نتایج تفاوت معناداری میان اندازه اثر رفتار درمانی دیالکتیکی و طرح واره درمانی نشان نداد.
نتیجه گیریبنابراین می توان گفت بر اساس نتایج این فراتحلیل رفتار درمانی دیالکتیک و طرحواره درمانی بر بهبود مولفه های کیفیت زناشویی زوجین اثربخش است.
کلید واژگان: فراتحلیل, رفتار درمانی دیالکتیکی, طرحواره درمانی, مولفه های کیفیت زناشوییAim and BackgroundIn recent years in Iran, several studies have examined the effectiveness of Dialectical Behavior therapy and Schema therapy in the field of conflict resolving and enriching the couple's .relationship.The purpose of this study is to integrate the results of previous research and compare the effectiveness of these interventions on marital quality components.
Materials and MethodsFor this purpose, meta-analysis was used as a statistical technique to determine, collect, combine and summarize research findings related to the effectiveness of Dialectical Behavior therapy and Schema therapy on the components of marital quality of couples.The statistical population of the study includes researches conducted in Iran in the field of mentioned psychotherapies . The statistical sample includes research conducted in this field inside Iran. For this purpose, 19 studies were selected.After reviewing 17 researches that were methodologically acceptable, they were analyzed.The research tool was a meta-analysis checklist and CMA software was used to analyze the data.
ResultsThe results showed the magnitude of the combined effect of the treatments(P <0.01) was equal to r = 0.629, which is equivalent to zr = 0.739 and g = 1.557, and according to Cohen's interpretation table means the size of the effect is large or high. Also, the results did not show a significant difference between the effect size of Dialectical Behavior therapy and Schema therapy.
ConclusionBased on the results of this meta-analysis, dialectical behavior therapy and schema therapy are effective in improving the marital quality components of couples.
Keywords: meta-analysis, Dialectical Behavior therapy, Schema therapy, marital quality components -
مجله دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی مشهد، سال شصت و چهارم شماره 6 (پیاپی 180، بهمن و اسفند 1400)، صص 4301 -4311مقدمه
مولتیپل اسکلروزیس یکی از مهم ترین بیماری های ناتوان کننده نورولوژیک است که بخش میلین سیستم اعصاب مرکزی در آن تخریب می شوند و باعث اختلال در سلامت روان نیز می شود. هدف این مطالعه بررسی اثربخشی درمان گروهی طرحواره های هیجانی بر میزان امیدواری بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس بوده است.
روش کارروش پژوهش حاضر نیمه آزمایشی، و طرح پژوهش بصورت پیش آزمون- پس آزمون- پیگیری با گروه گواه بود. جامعه آماری شامل تمامی بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس مراجعه کننده به درمانگاه ها و بخش های مغز و اعصاب بیمارستانهای شهر شیراز بود. 40 بیمار مبتلا به بیماری مولتیپل اسکلروزیس، بصورت تصادفی در 2 گروه آزمایشی و کنترل قرار گرفتند. پرسشنامه امید اشنایدر قبل از اجرای مداخله گروهی طرحواره های هیجانی روی گروه آزمایش، پس از اجرای مداخله درمانی و 3 ماه پس از اتمام مداخله درمانی توسط هر دو گروه شرکت کنندگان تکمیل گردید. برای تجزیه و تحلیل داده ها از روش های تحلیل کوواریانس و واریانس با اندازه گیری مکرر استفاده گردید.
یافته هانتایج نشان داد که درمان گروهی طرحواره های هیجانی بر میزان امید در بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس اثر معناداری داشت و موجب افزایش امید آنها گردید و این اثر پس از پیگیری 3 ماهه ماندگاری داشت (p<0/01).
نتیجه گیریبا استناد به یافته ها میتوان نتیجه گرفت که درمان گروهی طرحواره های هیجانی میتواند یک مداخله روانشناختی اثربخش جهت افزایش امیدواری در بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس باشد.
کلید واژگان: مولتیپل اسکلروزیس, درمان طرحواره های هیجانی, امیدواریIntroductionMultiple sclerosis is one of the most important debilitating neurological diseases in which the myelin part of the central nervous system is destroyed and causes mental health disorders. The aim of this study was to evaluate the effectiveness of group therapy of emotional schemas on the level of hope of patients with multiple sclerosis.
MethodsThe present research method was quasi-experimental, and the research design was pre-test-post-test-follow-up with a control group. The statistical population included all patients with multiple sclerosis referred to clinics and neurology wards of Shiraz hospitals. Forty patients with multiple sclerosis were randomly divided into experimental and control groups. Omid Schneider questionnaire was completed by both groups before the intervention of emotional schemas on the experimental group, after the intervention and 3 months after the intervention. Analysis of covariance and variance with repeated measures were used to analyze the data.
ResultsThe results showed that group therapy of emotional schemas had a significant effect on hope in patients with multiple sclerosis and increased their hope and this effect lasted after 3 months (p <0.01).
ConclusionBased on the findings, it can be concluded that group therapy of emotional schemas can be an effective psychological intervention to increase hope in patients with multiple sclerosis.
Keywords: Multiple Sclerosis, Treatment of Emotional Schemas, Hope -
مجله دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی مشهد، سال شصت و چهارم شماره 5 (پیاپی 179، آذر و دی 1400)، صص 4145 -4159مقدمه
هدف این مطالعه بررسی تاثیرطرحواره درمانی هیجانی گروهی بر میزان خودکارآمدی و درد در بیماران مبتلا به رماتیسم مفصلی بوده است.
روش کارروش پژوهش حاضر نیمه آزمایشی و طرح پژوهش بصورت پیش آزمون- پس آزمون- پیگیری با گروه گواه گسترش یافته میباشد. جامعه آماری شامل کلیه بیماران مبتلا به رماتیسم مفصلی مراجعه کننده به درمانگاههای روماتولوژی و بخشهای روماتولوژی بیمارستانهای شهر شیراز بود. 45 بیمار مبتلا به بیماری رماتیسم مفصلی، بصورت تصادفی در 3 گروه آزمایشی، پلاسیبو و کنترل قرار گرفتند. پرسشنامههای خودکارآمدی شرر و درد مک گیل، قبل از اجرای مداخله طرحواره درمانی هیجانی گروهی، پس از اجرای مداخله درمانی و 3 ماه پس از اتمام مداخله درمانی توسط هر سه گروه شرکت کنندگان تکمیل گردید. مداخله طی 16 جلسه بمدت دو ساعت و نیم برگزار گردید. برای تجزیه و تحلیل دادهها از روشهای تحلیل واریانس چند متغیره، تحلیل واریانس یکطرفه، تست تعقیبی توکی، آزمون مجذور کای و تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر استفاده گردید.
یافتههانتایج نشان داد که طرحواره درمانی هیجانی بر افزایش میزان خودکارآمدی و کاهش میزان درد در بیماران مبتلا به رماتیسم مفصلی اثر معناداری داشت و این اثر پس از پیگیری 3 ماهه ماندگار بود (005/0≥p).
نتیجهگیریطرحواره درمانی هیجانی میتواند یک مداخله روانشناختی اثربخش برای کاهش درد وافزایش خودکارآمدی در بیماران مبتلا به رماتیسم مفصلی باشد.
کلید واژگان: رماتیسم مفصلی, طرحواره درمانی هیجانی گروهی, خودکارآمدی, دردIntrudoctionThe aim of this study was to determine the efficacy of group emotional schema therapy on self-efficacy and pain in patients with rheumatoid arthritis.
MethodsThe research method is semi-experimental, and the research design is pre-test, post-test, follow-up with expanded control group. The statistical population included all patients with rheumatoid arthritis referring to rheumatology clinics and rheumatology departments of Shiraz hospitals. 45 patients with rheumatoid arthritis were randomly assigned into 3 experimental, placebo and control groups. Sherer General Self-Efficacy Questionnaire and McGill Pain Questionnaire were completed by all three groups of participants, before the intervention of emotional Schemas group therapy on the experimental group, after intervention and 3 months later. For data analysis, multivariate analysis of variance, one-way analysis of variance (ANOVA), tukey post hoc test, Chi-square test and repeated measures analysis of variance, were used.
FindingsThe results showed that emotional schemas group therapy had a significant effect on increasing self-efficacy and reducing pain (sensory, emotional, cognitive, miscellaneous and general components) in patients with rheumatoid arthritis, and their effects remained after 3 months follow up (p <0.05).
ConclutionAccording to findings it can be concluded that emotional schemas group therapy can be used as a useful intervention to increase self-efficacy and decrease pain in patients with rheumatoid arthritis.
Keywords: Rheumatoid arthritis, Emotional schemas therapy, self-efficac -
زمینه و هدف
درسال های اخیر در ایران پژوهش های متعددی اثربخشی درمان های مبتنی بر پذیرش و تعهد و رفتاری تلفیقی را در حیطه حل تعارض و پربار ساختن رابطه زوجین بررسی کرده اند. این پژوهش با هدف یکپارچه سازی نتایج بدست آمده از این پژوهش ها و مقایسه میزان اثر گذاری این مداخلات بر مولفه های کیفیت زناشویی صورت گرفته است.
مواد و روشبه این منظور از فراتحلیل به عنوان یک فن آماری جهت تعیین، گردآوری، ترکیب و خلاصه کردن یافته های پژوهشی مرتبط با اثر بخشی های درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و زوج درمانی رفتاری تلفیقی بر مولفه های کیفیت زناشویی زوجین استفاده شد. جامعه آماری پژوهش شامل پژوهش های انجام شده در ایران در حوزه درمان های یاد شده است و نمونه آماری شامل پژوهش های انجام شده در این حوزه در داخل ایران است. به این منظور 22 پژوهش انتخاب و پس از بررسی 17 پژوهش که از لحاظ روش شناختی مورد قبول بود، انتخاب ومورد تحلیل قرار گرفت. ابزار پژوهش چک لیست فراتحلیل بود و برای تحلیل داده ها از نرم افزار CMA استفاده شد.
یافته هانتایج نشان داد میزان اندازه اثر ترکیبی درمان ها برابر با 513/2d=که معادل 458/2g= ، 791/0r=و075/1zr= (01/0>P) است و بر اساس جدول تفسیر کوهن به معنای اندازه اثر بزرگ یا بالا است. هم چنین، نتایج تفاوت معناداری میان اندازه اثر درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و زوج درمانی رفتاری تلفیقی نشان نداد.
نتیجه گیریبنابراین، می توان گفت بر اساس نتایج این فراتحلیل زوج درمانی درمان های مبتنی بر پذیرش و تعهد و رفتاری تلفیقی بر بهبود مولفه های کیفیت زناشویی زوجین اثربخش است.
کلید واژگان: فراتحلیل, درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد, زوج درمانی رفتاری تلفیقی, مولفه های کیفیت زناشوییIn recent years in Iran, several studies have examined the effectiveness of acceptance commitment therapy and integrated behavior couple therapy in the field of conflict resolution and fertility of the marital relationship. The aim of this study was to integrate the results of these studies and compare the impact of these interventions on the components of marital quality. For this purpose, meta-analysis was used as a statistical technique to determine, collect, combine and summarize research findings related to the effectiveness of acceptance commitment therapy and integrated behavioral couple therapy on the components of marital quality of couples. . The statistical population of the study includes studies conducted in Iran in the field of medicine and the statistical sample includes studies conducted in this field within Iran. For this purpose, 22 studies were selected and after reviewing 17 studies that were methodologically acceptable were selected and analyzed. The research tool was a meta-analysis checklist and CMA software was used to analyze the data. The results showed the magnitude of the combined effect of the treatments (P <0.01) Equivalent to d = 2.513, which is equivalent to g=2.458, and zr=1.075. Also, the results did not show a significant difference between the effect size of treatment based on acceptance commitment therapy and integrated behavior couple therapy. Therefore, it can be said that based on the results of this meta-analysis, couples therapy based on acceptance, commitment and integrated behavior is effective in improving the marital quality components of couples.
Keywords: meta-analysis, acceptance, commitment based therapy, integrated behavioral couple therapy, marital quality components -
زمینه و هدف
طرحوارههای ناسازگار، عمیقترین مولفههای شناختیهیجانی هستند که موجب بروز وسواس میشوند. هدف پژوهش حاضر بررسی اثربخشی طرحوارهدرمانی فردی بر نشانههای وسواس در دختران نوجوان بود.
روشبررسی:
روش پژوهش، نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون و پیگیری دوماهه همراه با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی دانشآموزان دختر دوره اول متوسطه پایه نهم شهرستان قدس در سال تحصیلی 99-1398 تشکیل دادند. از بین آنها سی دانشآموز بهصورت دردسترس انتخاب شدند و با گمارش تصادفی در دو گروه طرحوارهدرمانی فردی و گواه قرار گرفتند. شرکتکنندهها برای پیشآزمون و پسآزمون و پیگیری به پرسشنامه وسواسی-جبری مادزلی (هودگسون و راچمن، 1977) پاسخ دادند. طرحوارهدرمانی یانگ و همکاران (2006) طی دوازده جلسه فردی بهمدت زمان هر جلسه نود دقیقه برای گروه آزمایش برگزار شد. تحلیل دادهها با استفاده از آزمون خیدو، روش آماری تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر و آزمون تعقیبی بونفرونی در سطح معناداری 0٫05 با نرمافزار SPSS نسخه 24 صورت گرفت.
یافتهها:
نتایج نشان داد، طرحوارهدرمانی برای گروه آزمایش موجب کاهش نشانههای وسواس درمقایسه با گروه گواه شد (0٫025=p). میانگین نشانههای وسواس در طول زمان مطالعه بین گروههای آزمایش و گواه تفاوت معناداری را نیز نشان داد (0٫001>p). در گروه آزمایش در متغیر نشانههای وسواس، بین میانگینهای مراحل پیشآزمون با پسآزمون (0٫002=p) و پیشآزمون با پیگیری (0٫001=p) تفاوت معنادار مشاهده شد و معنادارنبودن میانگینها در مراحل پسآزمون و پیگیری، ماندگاری این تاثیر را در مرحله پیگیری نشان داد (0٫074=p).
نتیجهگیری:
براساس یافتههای پژوهش، طرحوارهدرمانی فردی بر کاهش نشانههای وسواس نوجوانان موثر است و کارایی دارد. بدینترتیب بهکارگیری طرحوارهدرمانی فردی در کاهش نشانههای وسواس دختران نوجوان بهویژه در مدارس پیشنهاد میشود.
کلید واژگان: دختر, طرح واره درمانی, نشانه های وسواس, نوجوانانBackground & ObjectivesAdolescence is a period of human development in which profound changes occur in a person's physical and psychological structure. Professionals have stated that because mental health problems, as well as personality and behavioral patterns of individuals, are difficult to change in adulthood, timely measures to diagnose mental health problems in children and adolescents are one of the main concerns of the mental health system. Obsessive–compulsive disorder is a neurological disorder that affects up to 1% of children and adolescents. Early maladaptive schemas are the deepest cognitive–emotional components that cause obsessions. In schema therapy, which is a modified and integrated form of cognitive therapy, it is assumed that experiences based on neglect and or abuse in childhood can lead to the formation of early maladaptive schemas. So, this study aimed to evaluate the effectiveness of individual schema therapy on obsessive–compulsive symptoms in adolescent girls.
MethodsThe method of the present study was quasi–experimental with a pretest–posttest and two months follow–up design with a control group. The study’s statistical population was all female ninth–grade of junior high school students in Ghods City, Iran, in the 2019–2020 academic year. Of whom 30 students were selected by the available sampling method. Then, they were randomly assigned to two groups: individual schema therapy and control. The inclusion criteria were as follows: living together with both parents, the absence of a probationary semester in the student's record, lacking disabilities, chronic physical illnesses and severe mental illnesses, and not receiving psychotherapy or medication during the past year. The exclusion criterion was the refusal of cooperation. The study subjects answered Maudsley Obsessive–Compulsive Inventory (Hodgson & Rachman, 1977) at the pretest, posttest, and follow–up. Young et al. Schema therapy (2006) was conducted in 12 individual 90–min sessions for the experimental group. To describe the obtained data, descriptive statistics (mean, standard deviation, frequency, and percentage) were used. For data analysis, the Chi–square test, analysis of variance with repeated measurements, and Bonferroni post hoc test were used in SPSS version 24 software. The significance level of statistical tests was considered 0.05.
ResultsThe individual schema therapy for the experimental group reduced obsessive–compulsive symptoms compared to the control group (p=0.025). Also, the mean score of obsessive–compulsive symptoms during the study time showed a significant difference between the experimental and control groups (p<0.001). In the experimental group, a significant difference was observed between the mean scores of the pretest and posttest (p=0.002) and the pretest and follow–up (p=0.001) regarding the variable of obsessive–compulsive symptoms, and the non–significance of the averages in the posttest and follow–up stages shows the persistence of this effect in the follow–up (p=0.074).
ConclusionAccording to the findings, individual schema therapy effectively and efficiently reduces adolescent obsessive–compulsive symptoms. Therefore, it is suggested to use individual schema therapy to reduce obsessive–compulsive symptoms of teenage girls, especially in schools.
Keywords: Girl, Schema therapy, Obsessive–compulsive symptoms, Adolescents -
مقدمه
درمان متمرکز بر هیجان برای کمک به بیماران در شناسایی، استفاده و پردازش هیجانات طراحی شده است. هدف پژوهش حاضر، بررسی اثربخشی درمان متمرکز بر هیجان بر افسردگی و شفقت خود زنان مبتلا به سرطان پستان بود.
روش بررسیطرح پژوهش، نیمه آزمایشی با پیش آزمون - پس آزمون با گروه گواه و پیگیری 3 ماهه بود. نمونه پژوهش 30 نفر از زنان مبتلا به سرطان پستان شهر تهران بود که پس از غربالگری نمره بالاتر از 17 در افسردگی داشتند و براساس نمونه گیری هدفمند انتخاب شده و به صورت تصادفی در دو گروه 15 نفره آزمایش و گواه، جایگزین شدند. گروه آزمایش طی 12 جلسه 50 دقیقه ای، تحت درمان فردی متمرکز بر هیجان گرینبرگ (2015) قرار گرفتند. داده های پژوهش با استفاده از پرسشنامه افسردگی بک و شفقت خود نف، پیش از شروع مداخله، پس از مداخله و 3 ماه پس از پایان درمان، از افراد هر دو گروه جمع آوری شدند. تحلیل داده ها با استفاده از روش آزمون تحلیل واریانس دو عاملی با اندازه گیری های مکرر روی یک عامل انجام شد.
یافته هاگروه آزمایش نمره ی بالاتری در شفقت خود و نمره کمتری در افسردگی در مرحله پس آزمون نسبت به پیش آزمون کسب کردند. یافته های آزمون تعقیبی بنفرونی نشان داد اثربخشی درمان متمرکز بر هیجان بر افسردگی زنان مبتلا به سرطان پستان در طول زمان ثبات دارد (137/0=P). اثرات درمانی بر شفقت خود در طول زمان ثبات نداشته اند (027/0=P). با این حال به طور معناداری بالاتر از پیش آزمون باقی مانده است. در گروه گواه، نمرات افسردگی و شفقت به خود در طول زمان ثابت بود. بنابراین، درمان متمرکز بر هیجان می تواند افسردگی را به طور معنادار و پایدار کاهش دهد و شفقت خود را به طور معناداری افزایش دهد (001/0>P).
نتیجه گیریبراساس یافته های پژوهش، درمان متمرکز بر هیجان می تواند به عنوان روش مداخله ای مناسب برای کاهش افسردگی و افزایش شفقت خود در زنان مبتلا به سرطان پستان به کار رود.
کلید واژگان: درمان متمرکز بر هیجان, افسردگی, شفقت خود, سرطان پستانIntroductionEmotion-focused therapy (EFT) is designed to help patients identify and process their emotions. The aim of this study was to evaluate the effect of emotion-focused therapy on improving depression and self-compassion in women with breast cancer.
MethodsThis was a quasi-experimental study with a pretest-posttest design with a control group and a 3-month follow-up. The sample consisted of 30 women with breast cancer in Tehran who had a depression score of >17 at screening and were selected via purposive sampling and randomly placed in experimental and control groups of 15. The experimental group underwent EFTover twelve 50-minute individual sessions according to the Greenberg emotion-focused therapy protocol. Research data were collected using the Beck Depression Inventory and the Self-compassion Scale before, after, and 3 months after the end of treatment. Data analysis was performed using repeated-measures two-way ANOVA.
ResultsThe experimental group scored significantly higher in self-compassion and lower in depression in the posttest compared with the pretest. In the follow-up assessment, depression scores were as low as the posttest levels, but self-compassion scores decreased relative to the posttest; however, they remained significantly above the pre-test levels. In the control group, both depression and self-compassion scores were stable over time.
ConclusionEFT can be used as an appropriate intervention to reduce depression and increase self-compassion significantly and enduringly in women with breast cancer.
Keywords: Emotion-Focused Therapy, Depression, Self-Compassion, Breast Cancer -
مقدمه
هدف از پژوهش همبستگی حاضر، بررسی رابطه بین سبک های دلبستگی والدین و فرزندان با نقش واسطه ای واکنش های هیجانی (افسردگی، اضطراب، استرس) در آزمودنی های استان های تهران و البرز، بود.
روش کاربرای بررسی اهداف پژوهش تعداد 288 والد (167 مادر، 121 پدر) با میانگین سنی 68/49 ، و فرزندان آنها (153 دختر، 135 پسر) با میانگین سنی 94/23 به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و پرسشنامه سبک دلبستگی کولینز و رید برای تمام آزمودنی ها و مقیاس DASS-21 برای والدین اجرا شد.
یافته هابرای تحلیل رابطه بین متغیرها از آزمون ضریب همبستگی پیرسون و برای بررسی نقش واسطه ای از تحلیل مسیر، شامل تحلیل رگرسیون خطی و گام به گام، استفاده شد. نتایج نشان داد بین سبک دلبستگی والدین و فرزندان رابطه مستقیم وجود دارد (01/0>P). در رابطه بین سبک های دلبستگی ایمن والدین و فرزندان اضطراب والدین نقش واسطه ای دارد.
نتیجه گیریاضطراب اثرگذار در سطح رابطه بین سبک دلبستگی ایمن والدین و فرزندان است.
کلید واژگان: سبک های دلبستگی, والدین, فرزندان, واکنش های هیجانیIntroductionThe purpose of the correlation current study was to investigate the relationship attachment styles between parents and children by the mediating role of Emotional Reactions (depression, anxiety, and stress) in individuals in Tehran and Alborz provinces.
MethodsIn the present study 288 individuals (n= 167 mothers and n=121 fathers) with mean age= 49.68, and their children (girls n =153, boys n =135) with mean age=23.94 were chosen by convenient sampling. Participants filled in Collins & Read Revises Adult Attachment Scale as well as Depression Anxiety Stress Scale (DASS-21) performed for parents.
ResultsFor relation analysis between variables used Pearson correlation coefficient also linear regression analysis used for mediated of analysis. Results show there is a direct correlation between the attachment styles of parents and children. (P<0.01) As well as anxiety was mediating between secure attachment styles of parents and children.
ConclusionAnxiety is effective in correlation between secure attachment style of parents and children.
Keywords: Attachment, Parents, Children, Emotional states -
مقدمه
عوامل روانشناختی، نقش مهمی در سبب شناسی بیماری ایدز ایفا می کنند. پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی ذهن آگاهی مبتنی بر کاهش استرس و معنویت درمانی بر تعداد سلول های CD4 بیماران ایدز بود.
روش کارجامعه آماری این مطالعه بالینی شامل افراد مبتلا به ایدز در مراکز بهداشت شهریاردر سال 1397 بود. با روش در دسترس تعداد 45 نفر انتخاب شده و در 3 گروه 15 نفره (دو گروه آزمون و یک گروه شاهد) جایگزین شدند. سپس گروه درمانی ذهن آگاهی مبتنی بر کاهش استرس و گروه معنویت درمانی در8 جلسه یک و نیم ساعته اجرا شده و گروه کنترل هیچ آموزشی را دریافت نکردند. داده ها با استفاده از روش تحلیل کواریانس و نرم افزار SPSS نسخه 23 تحلیل شدند.
یافته هاذهن آگاهی مبتنی بر کاهش استرس و معنویت درمانی بر افزایش CD4 بیماران ایدز تاثیر معنی داری داشته اند. البته میزان تاثیر ذهن آگاهی مبتنی بر کاهش استرس بر افزایش سلول CD4 بیشتر از معنویت درمانی بوده است.
نتیجه گیریبه نظر می رسد ذهن آگاهی مبتنی بر کاهش استرس و معنویت درمانی بر افزایش سلول CD4 اثربخش بوده اند و می توانند در بیماران مبتلا به ایدز در کنار درمان پزشکی مورد استفاده قرار گیرند.
کلید واژگان: ایدز, ذهن آگاهی مبتنی بر کاهش استرس, سلول CD4, معنویت درمانیIntroductionPsychological factors play an important role in the etiology of AIDS. The aim of this study was to compare the effectiveness of mindfulness based on stress reduction and spiritual therapy on the number of CD4 cells in AIDS patients.
Materials and MethodsThe statistical population of this clinical study included AIDS patients in Shahriar health centers in 2018. Using the convenient method, 45 people were selected and replaced in 3 groups of 15 cases (two experimental groups and one control group). Then, stress-based mindfulness therapy group and spirituality-therapy group were performed in 8 ninety minute-sessions and the control group did not receive any training. Data were analyzed using analysis of covariance and SPSS software version 23.
ResultsMindfulness based on stress reduction and spiritual therapy had a significant effect on increasing CD4 in AIDS patients. However, the effect of mindfulness based on stress reduction on CD4 cell proliferation was greater than spiritual therapy.
ConclusionIt seems that stress-based mindfulness and therapeutic spirituality have been effective in increasing CD4 cell count and can be used in patients with AIDS along with medical treatment.
Keywords: Aids, CD4 cell, Mindfulness based on stress reduction, Spiritual therapy -
(BCSS) تعیین ویژگی های روانسنجی مقیاس کوتاه طرحواره های بنیادین
هدف از انجام این پژوهش بررسی ویژگی های روانسنجی مقیاس کوتاه طرحواره های بنیادین بود. مطالعه از نوع پژوهش های توصیفی بود. نمونه مورد مطالعه در این پژوهش شامل 542 دانشجو (280زن و262مرد) به صورت تصادفی چند مرحله ای از بین دانشجویان دانشگاه ازاد واحد کرج انتخاب شدند . به منظور پاسخ به پرسش های پژوهش و ازمون فرضیه های پژوهش از تحلیل نظریه کلاسیک روانسنجی شامل تحلیل عاملی اکتشافی با تحلیل مولفه های اصلی و تحلیل عاملی تاییدی استفاده شد .همچنین برای بررسی روایی سازه مقیاس از همبستگی بین نمره کل وخرده مقیاس ها به عنوان روایی ملاکی ومحاسبه ضریب الفای کرونباخ و رتبه درصدی در نرم افزار Zبه نمره T کرونباخ برای همسانی درونی و از جدول هنجار مقیاس جهت ارایه نمره های تراز شده سیگمای استفاده شد . نتایج پژوهش نشان داد که تحلیل عاملی اکتشافی وتحلیل عاملی تاییدی نشان دهنده روایی سازه بالای ازمون SPSS برای سنجش مقیاس کوتاه طرحواره های بنیادین در جامعه ایرانی است . همچنین نتایج این مطالعه نشان دهنده روایی ملاکی مقیاس کوتاه طرحواره های بنیادین در دانشجویان ایرانی است .ضرایب براورد شده نشان دهنده اعتبار قابل قبول مقیاس و خرده مقیاس در دو بعد همسانی درونی و پایایی بود.
کلید واژگان: مقیاس کوتاه طرحواره بنیادین, تحلیل عاملی (اکتشافی وتائیدی) روایی سازه, اعتبار, هنجاریابیDeterming determining psychometrice characteristics of Brief Core Schema Scales (B C S S)The aim of study was to evaluate The psychometric characrteristics of the Brief Core Schema Scales (BCSS) in Iranian society This study was from descriptive_type research The study. Sample consisted of 542 students(280 female and 262 male). Selected in randomly multi_step random students of Karaj Azad University In order to answer the reserch questions analyses of classical psychometric Theory incoluding analysis of exploratory factor analysis and confirmatory factor analysis with principal components were used Also to check The validity of the scale Some methods were used in coluding The correlation between The total score andSubscale criterion _referenced validity And cronbach’s alpha coefficiend to estimale the In ternal consistency and tables of norm scale for Presenting the Z sigma _aligned scores The T score and rating percentin SPSS software. The results showed that exploratory Factor analysis and confirmatory factor Analysis showed The Validity of The Brief Core Schema Scales in the Iranian community The results of this study Confirmed the crite rion_refernced Validity Of dissociative Experiences scule of Juveniles in Iran.Estimated coefficients showed reliability of scale and Subscales in both dimension of in ternal in both dimension, of internal consistency and reliability. Also regarding the results of Comparison of juveniles Dissociative Experiences scores and subscalein Gender .
Keywords: Brief Core Schema Scales (B C S S), Factor Analysis (exploratory, confirmatory), Validity, Reliability, Norm Navigation -
زمینه و هدف
ناتوانی یکی از پیامدهای جدی بیماری مالتیپلاسکلروزیس است. هدف از انجام این مطالعه بررسی رابطه فرایندهای چندگانه خودنظمبخشی انسجامی و حس انسجام با سطوح ناتوانی در بیماران مبتلا به مالتیپلاسکلروزیس بود.
روشبررسیاین پژوهش با طرح مقطعی-تحلیلی و از نوع بنیادی بود که در سال 1398 انجام شد. جامعه آماری پژوهش شامل بیماران مبتلا به اماس ساکن تهران و قم بود. نمونه آماری 452 بیمار 18تا60ساله مبتلا به مالتیپلاسکلروزیس از دو شهر تهران و قم بودند. نمونهها بهصورت دردسترس و با تمهید چندمرکزی انتخاب شدند. برای جمعآوری دادهها، مقیاس گامهای بیماری طبق تعیین بیمار (لرمونث و همکاران، 2013)، پرسشنامه جهتگیری به زندگی (آنتونوفسکی، 1987)، مقیاس خودشناسی انسجامی (قربانی و همکاران، 2008)، مقیاس مختصر خودمهارگری (تانگنی و همکاران، 2021)، نسخه کوتاه مقیاس شفقت به خود (رایس و همکاران، 2011) و مقیاس بهوشیاری، توجه، آگاهی (براون و رایان، 2003) استفاده شد. تحلیل آماری با استفاده از آزمون همبستگی پیرسون و آزمون رگرسیون چندگانه سلسلهمراتبی در نرمافزار SPSS نسخه 24 صورت گرفت. سطح معناداری آزمونهای آماری 0٫05 درنظر گرفته شد.
یافتههانتایج نشان داد، ناتوانی با معناداری زندگی (0٫05>p و 0٫10=r)، خودشناسی انسجامی (0٫01>p و0٫13-=r)، خودمهارگری (0٫01>p و 0٫12-=r) و شفقت به خود (0٫05>p و 0٫12-=r) رابطه معنادار اما ضعیف را نشان داد. در پیشبینی ناتوانی، افزونبر متغیرهای زمینهای سن (0٫35=β و 0٫001>p) و جنسیت (0٫24=β و 0٫001>p)، فقط متغیر شفقت به خود (0٫17-=β و 0٫007=p) توانست نقش پیشبین را ایفا کند.
نتیجهگیریناتوانی ناشیاز بیماری مالتیپلاسکلروزیس احتمالا با کاهش عمده منابع مقاومت روانی همراه نیست؛ باوجوداین، مطالعات آتی با طرحهای طولی و مداخلاتی بهمنظور بررسی روابط علیتی و انتفاع بیماران میتوانند فرایندهای خودنظمبخشی انسجامی بهویژه شفقت به خود بیماران را هدف قرار دهند.
کلید واژگان: حس انسجام, خودشناسی انسجامی, خودمهارگری, شفقت به خود, بهوشیاری, ناتوانی, مالتیپل اسکلروزیسBackground & ObjectivesMultiple Sclerosis (MS) is an inflammatory autoimmune, and progressive disease associated with the inflammation of the central nervous system due to demyelination. Despite the numerous biological investigations about MS patients by Iranian researchers; however, only a few studies have addressed disability in patients with MS, mainly focusing on its physical aspects, not the psychological ones. Further, some studies outlined a significant association between psychological resources and physical functions in patients with MS. The multi–process model of integrative self–regulation and sense of coherence has formulated two sets of integrative, psychological resources. The present study aimed to investigate the associations of integrative self–regulation processes, including integrative self–knowledge, self–control, self–compassion, mindfulness, and sense of coherence dimensions, including comprehensibility, manageability, and meaningfulness, with disability in patients with MS.
MethodsThe present cross–sectional, analytical, and the fundamental study was conducted in 2019 in various service centers for patients with MS in Tehran and Qom Cities, Iran. The study population included patients with MS living in Tehran and Qom. The statistical sample included 452 patients with MS living in Tehran and Qom. The study's inclusion criteria included the definitive and documented diagnosis of MS by a neurologist, aged 18 to 60 years, the ability to communicate in Persian effectively, and providing informed consent forms. Patients who underwent psychotherapy during the study, whose diagnosis of MS was not definitive, developed obvious cognitive and mental disabilities, underwent spinal anesthesia or general anesthesia surgery over the past month. Severe and chronic comorbidities (e.g., psychotic disorders & cancer illness) and for the past 6 months were involved in divorce/separation, and the loss of first–degree relatives was excluded from the study. A convenience sampling method was used for data collection. The sample was gathered via a multi–center approach to reach a representative sample. The required data were collected by Determined Disease Stages (PDDS) (Learmonth et al., 2013), Orientation to Life Questionnaire–13 (OLQ–13) (Antonovsky, 1987), Integrative Self–knowledge Scale (ISK) (Qorbani et al., 2008), Brief Self–Control Scale (BSCS) (Tangney et al., 2004), Self–Compassion Scale–Short Form (SCS–SF) (Raes et al., 2011), and Mindfulness Attention Awareness Scale (MAAS) (Brown e& Ryan, 2003. Statistical analysis at two levels of descriptive statistics (including mean, standard deviation, frequency, & percentage) and inferential statistics (including Pearson correlation test & hierarchical multiple regression tests) was performed in SPSS.
ResultsThe obtained results revealed that disability with meaningfulness in life (r= 0.10, p<0.05), integrative self–knowledge (r=–0.13, p<0.01), self–control (r=–0.12, p<0.01) and self–compassion (r=–0.12, p<0.05) indicated a marginally significant relationship. In predicting disability, in addition to the contextual variables of age (β=0.35, p<0.001) and gender (β=0.24, p<0.001), only the self–compassion (β=–0.17, p=0. 007) played a predicting role.
ConclusionThe disability of MS may not be associated with a severe reduction in integrative psychological resources, as opposed to other studies. However, future studies with longitudinal and intervention designs to investigate the causal relationships and patient benefit can target integrative self–regulation processes, especially compassion for patients themselves.
Keywords: Sense of coherence, Integrative self–knowledge, Self–Control, Self–Compassion, Mindfulness, Disability, Multiple Sclerosis -
مقدمه
هدف پژوهش حاضر مقایسه درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و توان بخشی شناختی حافظه فعال بر اضطراب و افسردگی در دختران مجرد 25 تا 35 سال بود.
روش کارروش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری و با گروه گواه بود. جامعه آماری این پژوهش شامل تمام دختران مراجعه کننده به مراکز روان شناختی و مشاوره شهرستان سبزوار در سال 1398 بودند که از این مراجعان 45 نفر به صورت در دسترس انتخاب و با تصادفی سازی در 2 گروه آزمایش و 1 گروه گواه قرار گرفتند. شرکت کنندگان در پژوهش حاضر برای پیش آزمون_پس آزمون، پیگیری مورد ارزیابی قرار گرفتند و به پرسشنامه چهار سامانه ای اضطراب و پرسشنامه افسردگی بک پاسخ دادند. شرکت کنندگان دو گروه مداخله تحت 8 جلسه درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و 10 جلسه توان بخشی شناختی حافظه فعال قرار گرفتند.
یافته ها:
نتایج به دست آمده در پژوهش حاضر نشان داد هر دو مداخله درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و توان بخشی شناختی حافظه فعال نسبت به گروه کنترل بر متغیر اضطراب (001/0=P) و متغیر افسردگی (001/0=P) اثر کاهنده داشته است. در مقایسه میان درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و توان بخشی شناختی حافظه فعال در تاثیر بر متغیر اضطراب مشاهده شد که درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد اثربخشی بیشتری نسبت به توان بخشی شناختی حافظه فعال بر کاهش اضطراب دختران داشته است.
نتیجه گیری:
نتایج حاصل از پژوهش حاضر نشان داد هر دو مداخله درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و توان بخشی شناختی حافظه فعال بر کاهش اضطراب و افسردگی دختران موثر هستند و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد اثربخشی بیشتری نسبت به توان بخشی شناختی حافظه فعال بر کاهش اضطراب دختران داشته است.
کلید واژگان: اضطراب, افسردگی, پذیرش و تعهد, توان بخشی شناختی, حافظه فعالIntroductionSevere anxiety and depression lead to deficits in executive functions and cognitive abilities have a detrimental effect on working memory capacity and reduce its efficiency. Also, cognitive dysfunction will lead to depression and anxiety. One of the indirect methods used to improve the level of various cognitive skills is cognitive computer games. Cognitive rehabilitation of working memory is a way to restore lost cognitive capacities, which is done by exercises and providing purposeful stimuli and its purpose is to improve the individualchr('39')s cognitive function. Acceptance and commitment therapy, which is used to treat depression and anxiety, focuses on accepting pain rather than avoiding and suppressing distressing factors based on personal values. This intervention aims to create more flexible responses to lifechr('39')s challenges, pain, and acceptance of symptoms instead of eliminating them themselves. This study aimed to compare the acceptance and commitment-based therapy and cognitive rehabilitation of working memory on anxiety and depression in single girls aged 25 to 35. The research method was quasi-experimental with a pre-test-post-test design and follow-up with a control group.
MethodsThe statistical population of this study included all girls referred to psychological and counseling centers in Sabzevar in 2019. Forty-five people were randomly selected and randomly divided into two experimental groups and one control group. Participants in the present study were evaluated for pre-test-post-test-follow-up and answered the Four Anxiety Systems Questionnaire and the Beck Depression Inventory. Participants of the two intervention groups underwent eight acceptance and commitment-based therapy sessions and ten sessions of rehabilitation cognitive rehabilitation of working memory.
ResultsThe present study results showed that both therapies based on acceptance, and commitment and cognitive rehabilitation of working memory compared to the control group had a reducing effect on anxiety (P=0.001) and depression (P=0.001). In comparison between acceptance and commitment-based therapy and cognitive rehabilitation of working memory in affecting the anxiety variable, it has been observed that acceptance and commitment-based therapy has been more effective than cognitive rehabilitation of working memory in reducing anxiety in girls.
ConclusionThe findings revealed that interventions, acceptance and commitment-based therapy and cognitive rehabilitation of working memory are effective in reducing anxiety and depression in girls, and acceptance and commitment-based therapy has been more effective than cognitive rehabilitation of working memory in reducing girlschr('39') anxiety. One of the practical implications of the present study is the effectiveness of commitment and acceptance therapy and cognitive rehabilitation of working memory on anxiety and depression and its correlations, so it is suggested that these therapies be used to treat anxious and depressed people. Today, cognitive rehabilitation of working memory is more widely used due to the side effects of taking drugs and their high cost. Also, it seems that cognitive computer games are a new chapter in developing the skills of anxious and depressed people in early interventions and can affect their cognitive, behavioral, and emotional skills. Therefore, enriching the environment and laying the groundwork for cognitive computer games will help grow and improve executive functionality.
Keywords:Keywords: Acceptance, commitment, Anxiety, Cognitive rehabilitation, Depression, Working memory -
زمینه و هدف
طرحواره های ناسازگار، عمیق ترین مولفه های شناختی-هیجانی هستند که موجب بروز افسردگی و اضطراب می شوند؛ ازاین رو هدف پژوهش حاضر مقایسه اثربخشی طرحواره درمانی فردی و گروهی در درمان افسردگی و اضطراب نوجوانان دختر بود.
روش بررسیروش پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را تمام دانش آموزان دختر مقطع متوسطه پایه نهم شهرستان قدس در سال تحصیلی 99-1398 تشکیل دادند. از بین آن ها 45 دانش آموز به صورت دردسترس انتخاب شدند. سپس با گمارش تصادفی در سه گروه طرحواره درمانی فردی، طرحواره درمانی گروهی و گواه قرار گرفتند. آزمودنی ها برای پیش آزمون و پس آزمون به پرسشنامه افسردگی بک (بک و همکاران، 1961) و پرسشنامه اضطراب بک (بک و همکاران، 1988) پاسخ دادند. طرحواره درمانی یانگ و همکاران (2006) طی دوازده جلسه فردی و دوازده جلسه گروهی هر کدام با مدت زمان جلسه ای نود دقیقه صرفا برای دو گروه آزمایش برگزار شد. در پژوهش حاضر برای تحلیل داده ها روش آماری تحلیل کوواریانس و آزمون تعقیبی بونفرونی در نرم افزارSPSS به کار رفت. سطح معناداری آزمون ها 0٫05 در نظر گرفته شد.
یافته هانتایج نشان داد، پس از حذف اثر پیش آزمون برای هر دو متغیر افسردگی و اضطراب تفاوت معناداری در پس آزمون بین گروه های طرحواره درمانی گروهی، طرحواره درمانی فردی و گواه وجود داشت (0٫001>p). همچنین طرحواره درمانی فردی و طرحواره درمانی گروهی برای گروه های آزمایش موجب کاهش افسردگی و اضطراب نوجوانان درمقایسه با گروه گواه شدند (0٫001>p)؛ اما بین دو گروه طرحواره درمانی فردی و گروهی در هر دو متغیر افسردگی (0٫810=p) و اضطراب (0٫293=p) تفاوت معناداری وجود نداشت.
نتیجه گیریبراساس یافته های این پژوهش می توان نتیجه گرفت که طرحواره درمانی به شیوه فردی و نیز گروهی بر کاهش افسردگی و اضطراب نوجوانان موثر است.
کلید واژگان: اضطراب, افسردگی, طرحواره درمانی فردی, طرحواره درمانی گروهی, نوجوانانBackground & ObjectivesDepression and anxiety are among the major problems that occur to adolescents during the teenage years and require special attention. The structural and psychological changes that occur during adolescence are major developmental crises. Professionals have also stated that mental health problems, as well as personality and behavioral patterns of individuals, are difficult to change in adulthood; thus, timely measures to diagnose mental health conditions in children and adolescents are among the main concerns of the mental health system. Schema therapy assumes that experiences based on neglect and abuse in childhood can form early maladaptive schemas. Schema therapy is performed in two modes; individually and in the group. Moreover, evaluating the effectiveness of each model seems to be helpful to more promptly reach the therapeutic applications of this approach. Therefore, this study aimed to compare the effects of individual and group schema therapy on depression and anxiety in female adolescents.
MethodsThis was a quasi–experimental research with pretest–posttest and a control group design. The statistical population of this study was all female 9th–grade high school students in Ghods City, Iran, in the 2019–2020 academic year. Of them, 45 students were selected by the convenience sampling method and randomly assigned into 3 groups, as follows: individual schema therapy, group schema therapy, and control. The inclusion criteria of the present study were living together with both parents and the absence of a conditional semester in the student's resume. The exclusion criteria of the study included disabilities and chronic physical illnesses, severe mental illnesses, receiving psychotherapy or medication over the past year, and refusing to continue cooperation. The study subjects completed Beck Depression Inventory (Beck et al., 1961) and Beck Anxiety Inventory (Beck et al., 1988) at pretest and posttest phases. Young et al.’s schema therapy package (2006) was conducted in 12 individual sessions and 12 group sessions, each lasting 90 minutes per experimental group. In the present study, descriptive statistics (frequency, frequency percentage, mean, & standard deviation) and inferential statistics, including Analysis of Covariance (ANCOVA) and Bonferroni post hoc test were applied in SPSS to analyze the obtained data. The significance level of the tests was considered 0.05.
ResultsThe present study results suggested that after eliminating the pretest effects for depression and anxiety, there was a significant difference in posttest scores between the study group of group–based schema therapy, individual schema therapy, and control (p<0.001). Individual and group schema therapy reduced the explored adolescents’ depression (p<0.001) and anxiety (p<0.001), compared to the controls; however, there was no significant difference between the groups of individual and group schema therapy concerning depression (p=0.810) and anxiety (p=0.293).
ConclusionThe obtained data indicated that schema therapy, both individually and in groups, is effective in reducing depression and anxiety among adolescents.
Keywords: Anxiety, Depression, Individual schema therapy, Group schema therapy, Adolescents -
هدف
مطالعه حاضر باهدف تعیین اثربخشی گروه درمانی مبتنی بر پذیرش و تعهد بر توانایی های شناختی دانشجویان دارای تیپ شخصیتی D انجام شد.
روشاین مطالعه نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری با گروه کنترل بود. جامعه پژوهش دانشجویان دارای تیپ شخصیتی D موسسه آموزش عالی علمی کاربردی جهاد دانشگاهی سمنان در سال تحصیلی 97-1396 بودند. پس از بررسی تیپ شخصیتی D در بین دانشجویان تعداد 70 نفر انتخاب و از میان آن ها تعداد 30 نفر با روش نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب و به روش تصادفی در دو گروه مساوی جایگزین شدند. گروه آزمایش 12 جلسه 90 دقیقه ای تحت گروه درمانی مبتنی بر پذیرش و تعهد قرار گرفت و گروه کنترل آموزشی ندید. داده ها با مقیاس تیپ شخصیتی D (دنولت، 2005) و پرسشنامه توانایی های شناختی (نجاتی، 1392) جمع آوری و با روش های خی دو، اندازه گیری مکرر و آزمون تعقیبی بونفرونی در نرم افزار SPSS-19 تحلیل شدند.
یافته ها:
یافته ها نشان داد که گروه های آزمایش و کنترل ازنظر تاهل و مقطع تحصیلی تفاوت معناداری نداشتند (0/05<P). همچنین، گروه درمانی مبتنی بر پذیرش و تعهد باعث بهبود توانایی های شناختی و همه ابعاد آن شامل حافظه، کنترل مهاری و توجه انتخابی، تصمیم گیری، برنامه ریزی، توجه پایدار، شناخت اجتماعی و انعطاف پذیری شناختی شد و نتایج درمان در مرحله پیگیری نیز حفظ شد (0/05>P).
نتیجه گیری:
با توجه به نتایج، برنامه ریزی برای استفاده از گروه درمانی مبتنی بر پذیرش و تعهد جهت بهبود ویژگی های دانشجویان دارای تیپ شخصیتی D ضروری است. درنتیجه، درمانگران و روانشناسان بالینی می توانند از روش گروه درمانی مبتنی بر پذیرش و تعهد در کنار سایر روش های درمانی برای بهبود ویژگی های شناختی استفاده کنند.
کلید واژگان: گروه درمانی, پذیرش و تعهد, توانایی های شناختی, دانشجویان, تیپ شخصیتی DPurposePresent study aimed to determine the effectiveness of group therapy based on acceptance and commitment on cognitive abilities of students with type D personality.
MethodologyThis study was semi-experimental with a pretest, posttest and follow-up design with control group. The research population was students with type D personality of institute applied science higher education of Semnan Jahad University in 2017-18 academic years. After examining type D personality among students number of 70 people were selected and from them 30 people were selected by simple random sampling method and randomly replaced into two equal groups. The experimental group 12 sessions of 90 minute underwent group therapy based on acceptance and commitment and the control group did not see any training. Data were collected by type D personality scale (Denollet, 2005) and cognitive abilities (Nejati, 2013) and analyzed with chi-square, repeated measures and post hoc Bonferroni test in SPSS-19 software.
FindingsThe findings showed that the experimental and control groups did not significant difference in terms of marriage and education level (P>0.05). Also, the group therapy based on acceptance and commitment improved cognitive abilities and all its dimensions including memory, inhibitory control and selective attention, decision making, planning, sustain attention, social cognition and cognitive flexibility and the treatment results were maintained in the follow-up stage (p < 0.05).
ConclusionAccording to the results, planning is necessary for the use of group therapy based on acceptance and commitment to improve the characteristics of students with type D personality. As a result, therapists and clinical psychologists can use group therapy based on acceptance and commitment along with other treatment methods to improve cognitive characteristics
Keywords: Group therapy, acceptance, commitment, Cognitive Abilities, Students, type D personality
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.