اکبر عابدی
-
نشریه سیاست دفاعی، پیاپی 125 (زمستان 1402)، صص 103 -132
این مقاله با هدف احصاء و تدوین راهبردهای سیاسی و با توجه به نقش اساسی سوریه در استحکام جبهه مقاومت، به دنبال پاسخ به این سوال اساسی است که راهبردهای سیاسی جمهوری اسلامی ایران برای مقابله با گروهک های تکفیری در سوریه کدام اند؟ در این راستا نوع پژوهش در این مقاله "توسعه ای-کاربردی" است و از روش موردی-زمینه ای استفاده گردیده است. حجم نمونه جامعه آماری برای داده های کیفی، به وسیله روش هدفمند همگون، ناهمگون و گلوله برفی تا حد اشباع تعیین و با توجه به تخصصی بودن موضوع پژوهش و محدودیت وجود افراد صاحب نظر جهت برآوردن نیازهای علمی پژوهش، پنجاه نفر به صورت تمام شمار تعیین گردیده است. برای جمع آوری اطلاعات از روش مصاحبه و پرسشنامه محقق ساخته، استفاده و برای بررسی روایی پرسشنامه از نقطه نظرات خبرگان حوزه مورد مطالعه و برای بررسی پایایی پرسشنامه از الفای کرونباخ استفاده شده است. پس از اخذ نظرات جامعه آماری با استفاده از تکنیک ها و روش های آماری توصیفی و استنباطی، تجزیه و تحلیل داده ها صورت گرفته است. درنهایت با عنایت به چهار دسته راهبرد احصا شده در ماتریس SWOT (WT,WO,ST,SO) و تجمیع گزارهها برای مبنای عناصر تدوین راهبرد، به سه راهبرد به عنوان راهبردهای اصلی سیاسی جمهوری اسلامی ایران در سوریه رسیدیم.
کلید واژگان: راهبرد سیاسی, جمهوری اسلامی ایران, گروهک های تکفیری, سوریهThis article, with the aim of enumerating and formulating political strategies and considering the essential role of Syria in strengthening the resistance front, seeks to answer the basic question, what are the political strategies of the Islamic Republic of Iran to deal with Takfiri groups in Syria? In this regard, the type of research in this article is "developmental-applied" and the case-field method has been used. The sample size of the statistical population for qualitative data was determined by the purposeful homogeneous, heterogeneous and snowball methods until saturation, and considering the specialization of the research subject and the limited availability of experts to meet the scientific needs of the research, fifty people were selected. The full form has been determined. To collect information, interview method and researcher-made questionnaires were used, and to check the validity of the questionnaire, the opinions of experts in the field of study were used, and Cronbach's alpha was used to check the reliability of the questionnaire. After obtaining the opinions of the statistical community, data analysis has been done using descriptive and inferential statistical techniques and methods. Finally, with regard to the four categories of strategies counted in the SWOT matrix (WT, WO, ST, SO) and the compilation of propositions for the basis of the elements of strategy formulation, we reached three strategies as the main political strategies of the Islamic Republic of Iran in Syria.
Keywords: Political Strategy, Islamic Republic Of Iran, Takfiri Groups, Syria -
مجموعه های بقایای جانوری دوره ی مس و سنگ قدیم یا همان دوره ی دالما در شمال غرب ایران اندک است و مطالعه ی جانورباستان شناختی در مورد بخش ناچیزی از آنان صورت پذیرفته است. بدین صورت دانش ما از سازوکارهای معیشتی و الگوهای احتمالی آن در جوامع مس و سنگ نیازمند بهبود است. این مطالعه که بر بقایای مهره داران مس و سنگ قدیم در تپه ی سیلوه دشت پیرانشهر صورت پذیرفته است، حاکی از وجود سازوکارهای چندگانه ی بهره برداری از جانوران در قالب فعالیت های معیشتی است. نتایج این پژوهش نشان از آن دارد که در هزاره ی پنجم پیش از میلاد در این محوطه، اقتصاد معیشتی مبتنی بر بهره برداری از گونه های اهلی همانند بز (Capra hircus)، گوسفند (Ovis aries) و گاو (Bos taurus) بوده است. بیشترین میزان بقایای جانوری یافت شده از لایه های مس و سنگ قدیم این محوطه متعلق به گوسفند اهلی (Ovis aries) است. شواهدی از حضور حیوانات وحشی همچون گوزن زرد ایرانی (Dama mesopotemica)، آهوی گواتردار (آهوی ایرانی) (Gazella subgutturosa)، لاک پشت (Testudines) و اسب سانان (Equidae) نیز به دست آمده است. بقایای استخوانی جانوران وحشی از فراوانی اندکی نسبت به بقایای جانوران اهلی برخوردار است که می تواند موید ارجحیت کمتر شکار نسبت به دامپروری باشد. از سوی دیگر بر مبنای تخمین زمان مرگ، ذبح گاو در سنین بزرگسالی و ذبح گوسفندان در پیش از بلوغ و نیز بزرگسالی انجام می شده است. این سازوکارهای چندگانه ی بهره برداری می توانند نمایانگر شیوه های مختلف سودجستن از گونه های جانوری (استفاده از نیروی کار، بافت ماهیچه ای و نیز فرآورده ای ثانویه)، افزایش مهارت های انسان در سازگاری با پیرامون و کنترل جانوران، دیرین اقلیم و نیز چگونگی تعادل جمعیت انسانی در زیست بوم زاگرس شمالی در هزاره ی پنجم پیش از میلاد باشند.
کلید واژگان: دوره ی مس وسنگ, سنت سفالی دالما, جانورباستان شناسی, شمال غرب ایران, تپه سیلوهThere are few animal remains collections of Early Chalcolithic or Dalma in northwest Iran, yet a small part of them have been under zooarchaeological studies. Therefore, our knowledge about subsistence mechanisms and their possible patterns in Chalcolithic communities needs to be improved. This study on the vertebrate remains of Early Chalcolithic period in Tepe Silveh, Piranshahr, indicates multiple animal exploitation mechanisms in subsistence activities. The results show that, in the 5th millennium BC in this area, the subsistence economy was based on the exploitation of domesticated species such as Capra hircus, Ovis aries and Bos taurus. The largest set of animal remains found in Early Chalcolithic layers of this area is Ovis aries. A little evidence for the presence of wild animals such as Dama mesopotemica, Gazella subgutturosa, Testudines and Equidae has also been found. The less abundant bone remains of wild animals compared to domesticated animals, can indicate that hunting was probably less preferable than animal husbandry in the area. On the other hand, according to the time of death estimation, the cows were slaughtered in their adulthood and sheep in their pre-adulthood and adulthood. These multiple exploitation mechanisms can represent different ways of animal exploitations (as draft animals, their meat and secondary products), increasing of human skills in adapting to the environment and controlling animals, paleoclimate, as well as how the human population was balanced in the Northern Zagros ecosystem in the 5th millennium BC.
Keywords: Chalcolithic, Dalma, Zooarchaeology, Northwestern Iran, Tepe Silveh -
بازه زمانی انتهای فرهنگ حاجی فیروز و شروع دوره دالما و همچنین شکل گیری، بسط و توسعه فرهنگ دالما به مناطق همجوار ازجمله کردستان، زنجان و زاگرس مرکزی و نیز منشاء این فرهنگ همواره یکی از موضوعات داغ و مورد بحث در ارتباط با باستان شناسی دوره دالما در این مناطق بوده است. با یافته شدن شواهد فرهنگ دالما در منطقه نخجوان و به دلیل نزدیکی این منطقه به معادن اصلی ابسیدین ازیک سو، و نزدیکی آن به یکی از گذرگاه های اصلی ورود به شمال غرب ایران ازسوی دیگر، چگونگی و چرایی حضور این فرهنگ و سنت سفالی در این منطقه از قفقاز و نیز گاه نگاری آن برای فرهنگ دالما از اهمیت بسزایی برخوردار است. در این نوشتار، کوشش بر این خواهد بود تا با ارایه گاه نگاری جدید منشا این فرهنگ و فاز شکل گیری و انتقالی از انتهای نوسنگی جدید به دوره مس و سنگ قدیم مورد بحث قرار گیرد. پرسش های اساسی و بنیادین در ارتباط با این فرهنگ ازجمله چگونگی گذار جوامع حاجی فیروز به فرهنگ دالما، بازه زمانی دقیق این فرهنگ در شمال غرب ایران، زاگرس مرکزی و نیز مناطق واسط و بینابینی مابین دو منطقه زاگرس شمالی و مرکزی و نیز منشاء اولیه این فرهنگ بدون پاسخ باقی مانده است که در این نوشتار سعی بر این خواهد بود که بر اساس یافته های جدید تا حد امکان به برخی از این پرسش ها و ابهامات پاسخ داده شود. در این نوشتار با بررسی تمامی تاریخ گذاری های مطلق صورت گرفته در منطقه شمال غرب ایران و زاگرس مرکزی از کاوش های دالماتپه، سه گابی، گودین در دهه 1960 و 1970 نمونه های جدید تاریخ گذاری در محوطه هایی مانند دوه گز خوی، کول تپه گرگر، نادعلی بیگ سنقر مورد ارزیابی قرار گرفته و سپس با بررسی نمونه های انجام شده در منطقه قفقاز جنوبی و در محوطه های نخجوان تپه و اوچان آغیل گاه نگاری مطلق جدیدی برای دوره شکل گیری و خود فرهنگ دالما ارایه گردد. بر اساس نتایج تاریخ گذاری مطلق صورت گرفته بازه زمانی 5400/5350 - 5000 ق.م. برای دوره شکل گیری و انتقالی دالما و بازه زمانی 5000-4500 ق.م. برای دوره دالما پیشنهاد می شود.
کلید واژگان: دالما, گاهنگاری مطلق AMS, دوره شکل گیری دالما, شمال غرب ایران, زاگرس مرکزی -
تپه چای، تپه ی کوچکی به ارتفاع 1 متر از سطح زمین های اطراف است که در 10 کیلومتری جنوب شرقی خوی واقع شده است. اولین فصل کاوش در این محوطه در تابستان 1400 با هدف شناخت گستره محوطه، تعیین عرصه و تدوین نقشه گستردگی محوطه و نیز به منظور ارایه یک لایه نگاری دقیق از معماری، لایه ها و مواد فرهنگی به دست آمده از دوره های مختلف صورت گرفت. وضعیت گاهنگاری منطقه در دوران مس و سنگ و مفرغ و ارتباط و برهمکنش جوامع دشت خوی با مناطق همجوار از یک سو و چگونگی استفاده و استحصال مواد خام مانند ابسیدین و نمک و نیز منشایابی ابسیدین های محوطه از سوی دیگر از جمله سوالات اساسی این کاوش است. در این راستا تعداد 9 گمانه جهت تعیین عرصه و حریم محوطه، مورد کاوش قرار گرفت که از این تعداد، 3 گمانه بر روی عرصه بوده و مابقی خارج از محدوده بودند و بر اساس آن وسعت حقیقی تپه 7468 مترمربع بوده و خط عرصه و حریم پیشنهادی آن بر روی نقشه ترسیم گردید. گمانه لایه نگاری (گمانه 10) نیز در جبهه جنوب غربی تپه تا عمق 8 متری از نقطه مبنای گمانه مورد کاوش قرار گرفت و در مجموع، 40/7 متر از بقایای معماری و لایه های فرهنگی در آن شناسایی گردید که با توجه به گونه شناسی سفال های به دست آمده و مقایسه آنها با دیگر محوطه های حوزه شمال غرب ایران، با یک تاریخ گذاری نسبی، می توان 4 دوره استقراری متعلق به دوره مس و سنگ قدیم (فرهنگ دالما) (تپه چای I)، مس و سنگ جدید 1 (فرهنگ پیزدلی) (تپه چای II)، مس و سنگ جدید 2 (فرهنگ سفال های کاه رو) (تپه چای III) و مس و سنگ جدید 3 (فرهنگ سفال های با تمپر کاه و شیاری و منقل های سوراخدار) و کورا - ارس I (تپه چای IV) را برای توالی استقراری این محوطه در نظر گرفت. در طی کاوش هیچ گونه وقفه فرهنگی بین آثار دوران مس و سنگ جدید و مفرغ قدیم مشاهده نشد و شواهد بیانگر یک تداوم و گذار بین این دو دوره است و احتمالا اقوام کورا- ارسی همانند کول تپه هادیشهر از درون بافت اقوام مس و سنگ جدید تپه چای بیرون آمده اند. بنابراین با توجه به نتایج کاوش تپه چای و هم چنین کاوش های کول تپه هادیشهر، تپه دوزداغی خوی، تپه گیجلر و گوی تپه، شاید بتوان شمال غرب ایران را به عنوان یکی از کانون های مرکزی شکل گیری فرهنگ کورا- ارس یا مفرغ قدیم معرفی کرد. هم چنین شواهد برجای مانده ازکاوش، یک کارکرد مبادلاتی تجاری با مناطق هم جوار مخصوصا تجارت ابسیدین و نمک در دوران پیش از تاریخ برای تپه چای را پیشنهاد می دهد.
کلید واژگان: شمال غرب دریاچه ارومیه, تپه چای, گاهنگاری نسبی, مس و سنگ, کورا - ارس, ابسیدینTepe "Chay" (1181 m asl) is a small site with an area of less than one hectare in and a height of 1 meter above the surrounding fertile lands, which is located 2.5 km southwest of Dizajdiz town and 10 km southeast of Khoy. The first season of excavation at the site was carried out in July and August of 2021 in order to delimit the site, to ascertain its exact extent as well as conduct soundings of the stratigraphy of the site to better understand its phasing, periodization and chronology. In this regard, nine test trenches were excavated in different parts of the site; of these, only three test trenches were located within the site’s limits and the rest were off-site. Based on the delimiting soundings the exact extent of the site was 7468 square meters. A stratigraphic trench (TR.10) was also excavated in the southwestern part of Tepe Chay and in total, 7.4 m of architectural, layers and cultural deposits were identified; virgin soil was reached at a depth of 8 meters. According to the typology of pottery obtained from the layers and their comparison with other sites of northwestern Iran, the a relative chronology of the site consists of four settlement phases belonging to 1) the Early Chalcolithic (Dalma culture) (Tepe Chay I); 2) Late Chalcolithic 1 (Pisdeli) (Tepe Chay II); 3) Late Chalcolithic 2 (Chaff-Faced Ware) (Tepe Chay III); and 4) Late Chalcolithic 3 (Chaff-Tempered with comb-design and perforated manqals). Futhermore a Kura-Araxes I (Tepe Chay IV) component is suggested for the sequence of the site. During the excavation, no cultural interruption or gap was observed between Late Chalcolithic and Kura-Araxes layers, and the evidence indicates a continuity and transition between these two periods. It is therefore possible that the Kura-Araxesian, like the Kul Tepe Hadishahr, originates from Late Chalcolithic society of Tepe Chay. Therefore, according to the results of the excavations of Tepe Chay as well as the excavations of Kul Tepe, Dozdaghi Khoy, Tepe Gijlar and Geoy Tepe, perhaps northwestern Iran can be introduced as one of the core centers for the formation of early stages of the Kura-Araxes culture. Evidence from the excavation also suggests a function of trade with neighboring areas, especially the prehistoric obsidian and salt trade for Tepe Chay.
Keywords: NW Lake Urmia, Tepe Chay, Relative Chronology, chalcolithic, Kura-Araxes I, Obsidian -
منطقه قره داغ و شهرستان اهر که در آذربایجان شرقی (شمال غرب ایران) واقع شده، محوطه ها و فرهنگ های مختلفی را در خود جای داده است. مطالعات باستان شناسی و جدول گاهنگاری شمال غرب ایران بیشتر برپایه داده های باستان شناختی حوضه دریاچه ارومیه شکل گرفته و به سایر مناطق شمال غرب ایران تعمیم داده شده و جایگاه سایر مناطق ازجمله منطقه قره داغ در توالی فرهنگی آن ناشناخته باقی مانده است. از آنجا که این ناحیه درمیان منطقه قفقاز جنوبی، دشت مغان و حوضه های دریاچه ارومیه و قزل اوزن قرار گرفته، می تواند نقش مهمی را در تبیین و تشخیص دوره های نوسنگی و مس و سنگ منطقه ایفا نماید و همراه با مقایسه و تحلیل یافته های باستان شناختی منطقه، به ویژه سفال ها، برآیند نسبتا جدیدی را در جهت تکمیل جدول گاهنگاری ارایه دهد. جهت مطالعه فرهنگ های پیش ازتاریخی منطقه (دوره های فرهنگی)، این پرسش ها مطرح می گردد: 1- تسلسل گاهنگاری این منطقه باتوجه به دوره های فرهنگی، چگونه تبیین می گردد؟ فرضیه اصلی در ارتباط با این پرسش، وجود دوره های نوسنگی جدید و دوره مس وسنگ جدید 2 و 3 (LC2-3) در شهرستان اهر/قره داغ است. 2- با توجه به پیوندهای مشترک (مشابه) و غیرمشترک (غیرمشابه) این منطقه از شمال غرب ایران با منطقه مغان و سایر مناطق، از لحاظ داده های باستان شناختی و گاهنگاری چه ویژگی های فرهنگی را نشان می دهد؟ نوشتار پیش رو برپایه بررسی های میدانی با توصیف و تحلیل یافته های باستان شناختی منطقه موردمطالعه با هدف روشن ساختن افق های فرهنگی در جهت تکمیل جدول گاهنگاری منطقه صورت می گیرد. به عنوان نتیجه نهایی می توان گفت سفال های دوره های مذکور، شباهت هایی با سایر مناطق شمال غرب ایران، به ویژه با حوضه دریاچه ارومیه و منطقه قفقاز جنوبی نشان می دهد. با توجه به وسعت محوطه ها، پراکنش سفال ها و سایر یافته های باستان شناختی، چنین استنباط می شود که استقرارها به صورت فصلی بوده و احتمالا توسط دامداران و جوامع کوچ گر به صورت محدود مورداستفاده قرار گرفته است.
کلید واژگان: اهر, نوسنگی, مسوسنگ, سفال, گاهنگاریQarehdagh region and Ahar city, which is located in East Azerbaijan (northwest of Iran), has different ancient sites and cultures. Archaeological studies and chronological table of northwest of Iran have been formed mostly based on archaeological data of the Urmia Lake Basin and extended to other regions of northwest of Iran and the position of other regions, including Qarahdagh region unknown in its cultural sequence remains. Since this area is located among the South Caucasus region, Moghan plain and the Lake Urmia basins of and Ghezel Ozan, it can play an important role in explaining and distinguishing the Neolithic, Chalcolithic periods of the region. And together with the comparison and analysis of recently obtained archaeological data of the region, present a relatively novel result. In order to understand the prehistoric cultures of the region (cultural periods), the following questions are raised: 1- How the chronological sequence of this region is explained according to cultural periods? The main hypothesis related to this question is the existence of Late Neolithic periods and Late Chalcolithic 2-3 (LC2-3) in the Ahar basin; 2- Which cultural features are understood from the common and uncommon cultural elements links (cultural interactions) of the northwest of Iran, including the Moghan plain and the other regions in terms of archaeological data and chronology of the mentioned periods? The present study has been carried out using descriptive-analytical study of archaeological data and data collection is based on field surveys and library studies with the aim of clarifying cultural horizons, the period of residence in the sites and completing the chronological table of the area. As a final point, it can be said that the pottery of the mentioned periods shows similarities with other regions of northwest of Iran, especially with the Urmia Lake basin. Due to the vast dimensions of the studied sites and other archaeological data, it is inferred that the settlements were seasonal and probably used limited by ranchers and nomadic communities.
Keywords: Neolithic, Chalcolithic, Chronology, Pottery, Qarehdagh, Ahar, Northwest of Iran -
در اواخر هزاره چهارم ق. م.، فرهنگی در قفقاز، شمال غرب ایران و شرق آناتولی شکل می گیرد که دامنه گسترش و نفوذ آن تا زاگرس مرکزی، مرکز و شمال ایران و حتی فلسطین امروزی گسترش پیدا می کند که به فرهنگ یانیق، ماورای قفقاز و یا فرهنگ کورا ارس معروف است. در این دوره، شمال غرب ایران، شاهد افزایش - وسعت محوطه ها، تغییر ناگهانی سفال و نیز افزایش بی سابقه ای در تعداد محوطه های استقراری است که نشان از نفوذ یک سنت فرهنگی جدید دارد. سنت سفال های نخودی منقوش دوره پیشین مس و سنگ تقریبا منسوخ شده و سفال های خاکستری سیاه داغ دار با نقوش کنده، جایگزین این سفال ها می شوند. هم زمان با نفوذ فرهنگ کورا ارس به شمال غرب ایران، منطقه چالدران نیز تحت تاثیر این فرهنگ قرار می گیرد. تپه گاوور قلعه سی، - استقرارگاهی در دشت میان کوهی چالدران است که دارای شواهدی از فرهنگ کورا ارس است. این محل که – در فاصله 23 کیلومتری شمال غرب شهر چالدران واقع شده، در راستای بازدید از آثار شهرستان مورد شناسایی و بررسی قرار گرفت. نتایج حاصل از بررسی باستان شناختی، حاکی از این است که این محل، محوطه ای تک استقراری است که در اواخر هزاره چهارم و اوایل هزاره سوم ق. م. شکل گرفته و دارای آثار و شواهدی معماری سنگی و سفال های خاکستری از این دوره فرهنگی است. سفال های این محوطه، بیشترین تشابهات را با سفال های یانیق تپه، محوطه کهنه شهر روض چالدران، تپه باروج مرند، محوطه دوزداغی خوی و تپه های وزون و کول تپه II جمهوری آذربایجان دارند. در این پژوهش، سفال های گردآوری شده در بررسی باستان شناسی تپه گاوور قلعه سی، مطالعه و مورد تحلیل باستان شناختی قرار می گیرد.
کلید واژگان: شمال غرب ایران, چالدران, گاوور قلعه سی, مفرغ قدیم کورا ارس, سفال -
پیش نیاز توسعه دانش باستان شناسی در کشور، دسترسی به آزمایشگاه های مجهز، به کارگیری متخصصان مجرب و گسترش همکاری های ملی و بین المللی است. امروزه دستاوردهای صنعت هسته ای در کشور می تواند سبب ارتقا کیفی و کمی دانش باستان سنجی شود. با توجه به رشد و توسعه روزافزون روش های آنالیز مواد، لازم است مزایا و محدودیت های این روش ها موردتوجه پژوهشگران حوزه باستان سنجی قرارگیرد. در این پژوهش، امکانات و فرصت های پژوهش در علم باستان سنجی تحلیلی با استفاده از روش های علوم تجربی در ایران ارایه و بحث شده است. به منظور معرفی ظرفیت های فنی کشور در این حوزه، تجهیزات و امکانات موجود برای انجام آنالیز و تحلیل داده های مرتبط با آن بررسی شده اند. علاوه بر این، به منظور شناخت مواد به کار برده شده در نمونه های باستانی و تعیین خاستگاه آن ها، مطالعه چند نمونه از این آثار با استفاده از روش های مختلف انجام شده است. فعالیت های انجام شده در این پژوهش شامل: پرتونگاری با ایکس و نوترون برای تصویر برداری از ساختار یک کوزه تاریخی مربوط به اوایل دوره قاجار، آنالیز عنصری آثار نگارگری در نسخ خطی با استفاده از روش آنالیز عنصری به منظورتعیین منشا رنگ دانه های به کاررفته در آن، مطالعه الیاف طلا در فرش های نفیس دوره صفویه با استفاده از آنالیز هم زمان آنالیز عنصری و ساختاری، و آنالیز عنصری رنگ دانه های به کار رفته در نمونه های کاشی زرین فام مربوط به کاشان به روش آنالیز عنصری است. نتایج این پژوهش نشان می دهد ظرفیت های فنی موجود در کشور می تواند در شناخت ماهیت آثار باستانی و ارایه تحلیل های دقیق تر از این آثار، فرصت های جدیدی را در اختیار باستان شناسان کشور قرار دهد.
کلید واژگان: باستان سنجی تحلیلی, آثار باستانی, آنالیز عنصری, آنالیز ساختاریArcheology is the scientific study of human activity through the recovery and analysis of the remained material culture. The prerequisite for the development of archeological knowledge in the country is access to equipped laboratories, hiring experienced specialists, and expanding national, and international cooperation. Due to rapid advances in instrumental analysis, relevant people in the fields of art and archeometry should be aware of the advantages and limitations of different types of instrumental analysis. In this paper, facilities and research opportunities in analytical archeometry using natural science in Iran are presented and discussed. To introduce the technical capacities of the country in this field, the available equipment and facilities for performing nuclear analysis techniques and their related data analysis are investigated. Moreover, to identify the materials used in the cultural heritage samples and to determine their origin, characterization of some of these samples has been done using nuclear analysis methods. The activities performed in this research include X-ray and neutron imaging of the structure of an ancient jar belonging to the early Qajar period, elemental analysis of miniature in an ancient manuscript using elemental analysis method, investigation of the golden threads in the precious carpet belonging to the Safavid period using elemental and structural, and elemental analysis of luster tiles belonging to the Kashan using elemental analysis. The results of this research show that the existing technical capacities in the country can provide new opportunities for archeologists to understand the nature of the cultural heritage samples in more depth and to provide more accurate analysis of the investigated samples.
Keywords: Analytical Archeometry, Cultural Heritage, Elemental Analysis, Structural Analysis -
نشریه جستارهای باستان شناسی ایران پیش از اسلام، سال ششم شماره 2 (پیاپی 12، پاییز و زمستان 1400)، صص 1 -15
تپه اهرنجان از شاخص ترین محوطه های نوسنگی شمال غرب ایران است که با هدف شناخت گستره آثار تاریخی در اطراف، تعیین عرصه، تدوین نقشه گستردگی و همچنین سامان دهی محوطه به عنوان یک اثر پارک موزه ای، با ایجاد سی گمانه، گمانه زنی شد. نتایج گمانه زنی مشخص کرد که بر خلاف عرصه ظاهری که محدوده ای به وسعت 1300 مترمربع باقی مانده، عرصه حقیقی محوطه 6/2 هکتار بوده که به دلیل فرسایشات بادی، نزولات جوی، تعرض کشاورزان، ساخت منازل مسکونی و غیره، بخش زیادی از آن تخریب شده است. از مهم ترین پرسش ها در خصوص این محوطه، چگونگی ارتباطات و تعاملات منطقه ای و فرامنطقه ای آن با مناطق هم جوار است. فرض بر این است که با توجه به قرار گرفتن محوطه در یک موقعیت راهبردی و شاه راه ارتباطی از یک سو با قفقاز جنوبی و شرق آناتولی و از سوی دیگر با فلات مرکزی و جنوب دریاچه ارومیه، در راستای مبادلات تجاری و فرهنگی شکل گرفته است و آنالیز ابسیدین های اهرنجان و همچنین انبوه سنگ های ابسیدین و مادر با تنوع رنگ های متفاوت درسطح آن، بر این مدعا قوت می بخشد. در این پژوهش یافته های حاصل از گمانه زنی مطالعه و گونه شناسی شد و مشخص گردید که در این محوطه ابتدایی ترین اجتماع انسانی تشکیل شده و ابداعات و نوآوری هایی در صنایع کشاورزی، دامداری و ابزارسازی و تجارت با مناطق هم جوار شکل گرفته است. با توجه به آن که بیشتر گمانه زنی ها در بستر لایه های نوسنگی اهرنجان صورت گرفته است، وسعت 6/2 هکتاری این محوطه در دوره نوسنگی گواه بر وجود یکی از مهم ترین مراکز نوسنگی در این بخش از شمال غرب ایران دارد که به همراه قره تپه محوطه های قبل از حاجی فیروز را تشکیل می دهند.
کلید واژگان: شمال غرب دریاچه ارومیه, تپه اهرنجان, نوسنگی, یافته های فرهنگیAhranjan Tepe is one of the most prominent Neolithic sites located in the northwest of Iran which was speculated with making 30 speculations to recognize the extent of historical monuments around there, determine the area, compile a map of the width of the area, and organize the area to consider it as work of a museum park. The results showed that despite the apparent area of the area remaining an area of 1300 m2, the actual area of the area was 2.6 hectares, a large part of which was destroyed because of wind erosion, rainfall, farmers' contravention, construction of residential houses, and so on. One of the most important questions related to this area is how it communicates and interacts regionally and transregionally with neighboring areas, which will be discussed. It is assumed that due to the location of the area in a strategic position and a highway connecting it, on the one hand, with the South Caucasus and eastern Anatolia and, on the other hand, with the central plateau and south of Lake Urmia, has been formed for commercial and cultural exchanges. Obsidian stones and their diversity in seven different colors and mother stones on their surface reinforce this claim. In this study, the findings of speculating are studied and topologized. Therefore, it shows that, in this area, the most primitive human community is formed, and inventions and innovations in fields of agriculture, animal husbandry, tool industries, and commerce are formed with neighboring regions. Regarding, most of the speculations which have been made near Ahranjan Neolithic layers the area of 2.6 hectares of this area in the Neolithic period testifies to the existence of one of the most important Neolithic centers in this part of northwestern Iran, along with Qarah Tappeh form areas before Haji Firuz.
Keywords: Northwest of Urmia Lake, Ahranjan Tepe, Neolithic, Cultural findings -
شمال غرب ایران و قفقاز جنوبی ازلحاظ زیست محیطی، شرایط نسبتا مناسبی برای شکل گیری استقرارهای باستانی دارند؛ ازجمله می توان به حوضه دریاچه ارومیه و سواحل ارس در شمال غرب ایران و حوضه های رود کورا، میل مغان (مناطق کوهستانی) در منطقه قفقاز جنوبی اشاره کرد. شواهد باستان شناختی و تحقیقات انجام یافته اخیر در دو حوزه جغرافیایی، اشتراکات و تشابهات فرهنگی دوره مذکور را به میان می گذارد. هدف اصلی در این مقاله، معرفی محوطه ها و سنت های سفالی و مشخص ساختن توالی گاهنگاری در مناطق موردمطالعه است. برای دستیابی به تعاملات فرهنگی در حوزه جغرافیایی موردمطالعه در دوره مس وسنگ پرسش های ذیل مطرح می گردد؛ وضیعت توالی گاهنگاری در دو حوزه فرهنگی چگونه است؟ فرضیه اصلی در این ارتباط، وجود گاهنگاری (آغاز و پایان دوره مس وسنگ) تقریبا همسان در دو نقطه جغرافیایی است. لایه های استقراری و توالی سکونت از دوره نوسنگی به دوره مس وسنگ در محوطه های باستانی، موضوع تداوم و انتقال فرهنگی را چگونه نشان می دهد؟ نگارش پیش رو، با روش توصیفی-تحلیلی صورت می گیرد. به عنوان نتیجه نهایی می توان به تشابهات و تفاوت های داده های باستان شناختی، ازجمله به ویژگی های سفالی، ساختار معماری، تدفین و... اشاره کرد که با مطالعه محوطه هایی مانند دالما تپه، کول تپه جلفا، دو گوز خوی و... در شمال غرب ایران و لیلا تپه، قالایری، پویلو تپه، بویوک کسیک، سویوق بولاق، بریکیل دیبی، کاوتسخوی، تخوت در منطقه قفقاز جنوبی به دست آمده است و ازلحاظ گاهنگاری از 5000 تا 3700/3600 پ.م. را شامل می شود.
کلید واژگان: مس وسنگ, شمال غرب ایران, قفقاز جنوبی, گاهنگاری -
حوضه رودخانه زاب در ایران باوجوداینکه در پهنه جغرافیای شمال غرب ایران وسعت کمی را اشغال کرده است، از دیرباز به جهت پل ارتباطی دو سرزمین بین النهرین و حوضه دریاچه ارومیه از یک جایگاه ویژه و استراتژیک برخوردار است. باوجود اهمیت بسیار منطقه زاب، در مطالعات عصر مفرغ قدیم، به ویژه تحولات این منطقه در گذار از مس و سنگ جدید به مفرغ قدیم، مورد غفلت واقع شده است. پروژه کاوش تپه سیلوه -از محوطه های شاخص شکل گرفته در سرشاخه های حوضه زاب - فرصت مطالعات این موضوع را فراهم ساخته است. در این پژوهش سعی بر آن شده است که با استفاده از 14 نمونه آزمایش کربن 14 به ترسیم توالی های فرهنگی تپه سیلوه و به تبع آن به توالی های فرهنگی حوضه رودخانه زاب در دوران پیش ازتاریخ دست یافت. بر این اساس، نتایج 14 نمونه کربن 14 در محیط آزمایشگاهی آنالیز شد و در تاریخ گذاری های به دست آمده از این نمونه ها پس از انجام کالیبراسیون آن در چهارچوب گاهنگاری ایران به تعریف توالی فرهنگی منطقه پرداخته شد. چهارچوب گاهنگاری به دست آمده از این پژوهش نشان می دهد که حوضه رودخانه زاب در طول هزاره سوم پیش از میلاد، بیشتر از منطقه شمال غرب ایران به ویژه جنوب دریاچه ارومیه تحت تاثیر فرهنگ های شمال بین النهرین قرار داشته است.
کلید واژگان: عصر مفرغ, رودخانه زاب, گاهنگاری مطلق, سفال نارنجی منقوش, روش طیف سنج جرمی شتاب دهنده (AMS)Accounting for only a rather limited part of northwestern Iran, the Zab basin has historically assumed a prominent, strategic role as a bridge between Mesopotamia and the Lake Urmia Basin. The Zab region has not received due scholarly attention notwithstanding its great importance to the Early Bronze Age (EBA) research, in particular the regional developments characterizing the Late Chalcolithic-Early Bronze transition. As a crossroads, northwest Iran links Mesopotamia to Caucasia on the one hand and the regions to the north to the central Iranian plateau on the other, hence its important place in archaeology of Iran and the broader Middle East. Meanwhile, the Zab basin as the home for the major lines of communication linking southern Mesopotamia to the Urmia Lake basin and thence the mineral rich region of Caucasia is of great importance. Thus, an inquiry into local cultural developments, viz. the spread of cultural contacts in the ancient Near East, at the onset of the Bronze Age, is vital.
Keywords: Bronze Age, Little Zab, Chronology, POW, Accelerator Mass Spectrometry (AMS) -
شمال غرب دریاچه ارومیه که هفت شهرستان سلماس، خوی، چایپاره، چالدران، شوط، پلدشت و ماکو را شامل می شود؛ در کرانه جنوبی رودخانه ارس واقع شده است. این منطقه به سبب شرایط جغرافیایی و مسیر ارتباطی مابین قفقاز جنوبی، شرق آناتولی، فلات مرکزی و جنوب دریاچه ارومیه و همچنین ظرفیت های زیست محیطی مناسب و مطلوب، زمینه ساز حضور جوامع انسانی در ادوار مختلف تاریخی و فرهنگی بوده است. باوجوداینکه از قرن 19 میلادی به بعد حوضه جنوبی دریاچه ارومیه موردتوجه مطالعات باستان شناسی واقع شده، اما بخش شمالی آن که از توانمندی ها و قابلیت های بسزایی برخوردار است، چندان موردمطالعه قرار نگرفته و فقدان پژوهش های علمی و روشمند دوران پیش ازتاریخ به ویژه دوره مس و سنگ در این پهنه فرهنگی بسیار محسوس است. با عنایت به اینکه مجموعه عوامل زیست محیطی نقش مهمی در شکل دهی و توزیع مکانی استقرارهای جوامع بشری در ادوار مختلف فرهنگی دارند، به نظر می رسد برهم کنش های انسان با محیط زیست پیرامون در حوضه شمال غرب دریاچه ارومیه یک چشم انداز متمایز را به دنبال داشته است. پژوهش حاضر برای نخستین بار به تبیین الگوهای استقراری و فرهنگی 21 سکونتگاه مس و سنگ در حوضه شمال غرب دریاچه ارومیه که تاریخ نسبی از آغاز هزاره پنجم تا پایان هزاره چهارم ق. م دارند، می پردازد. مهم ترین پرسش اصلی پژوهش این است که عوامل زیست محیطی چه نقش و تاثیری بر شکل گیری، نحوه پراکنش و برهم کنش فرهنگی استقرارگاه های دوره مس و سنگ در شمال غرب حوضه دریاچه ارومیه داشته اند؟ در این خصوص عوامل محیطی مانند: ارتفاع از سطح دریا، آب وهوا، منابع آب، خاک ها، راه ها، جهت و میزان شیب زمین در ارتباط با 21 استقرار مس و سنگ با استفاده از سیستم اطلاعات جغرافیایی (GIS) تحلیل شد و نتایج پژوهش نشان داد که اساسی ترین عوامل محیطی در شکل گیری و برهم کنش فرهنگی زیستگاه های دوره مس و سنگ در این حوضه، سه عامل «دسترسی به منابع آب دایمی»، «کد ارتفاعی» و «راه های ارتباطی» است و این سه عامل، وابستگی استقرارها را به منابع آب به صورت خطی، وابستگی به پهنه دشت جهت کشاورزی و وابستگی به معابر مواصلاتی را جهت مبادلات تجاری، نشان می دهد.
کلید واژگان: عوامل زیست محیطی, الگوهای استقراری, مس و سنگ, GIS, شمال غرب دریاچه ارومیهNorthwest of Lake Urmia, which includes seven cities: Salmas, Khoy, Garaziaadin, Chaldoran, Showt, Poldasht and Maku; It is located on the south bank of the Aras River. Due to the geographical conditions and communication route between the South Caucasus, Eastern Anatolia, the Central Plateau and the south of Lake Urmia, as well as suitable environmental capacities, has been the basis for the presence of human societies in different historical and cultural periods.Although the southern basin of Lake Urmia has been the subject of archaeological studies since the 19th century, the northern part of it, which has many capabilities and capabilities, has not been studied scientifically and the lack of scientific and methodical research in prehistoric times, especially Chalcolithic period is very noticeable. Considering that the set of environmental factors play an important role in the formation and spatial distribution of human societies in different cultural eras, it seems that human interactions with the environment in the northwestern basin of Lake Urmia show a different perspective. The present study for the first time will explain the settlement and cultural patterns of 21 Chalcolithic settlements and sites in the northwestern basin of Lake Urmia, which will suggest the time span from the beginning of the fifth to the middle of fourth millennium BC. The most important research question is what role and effect have environmental factors had on the formation, distribution and cultural interaction of copper and stone settlements in the northwest of Lake Urmia? In this regard, environmental factors such as altitude, climate, water resources, geology, roads and direction and the slope of the earth in relation to 21 Chalcolithic settlements were analyzed using the Geographic Information System (GIS) and the results showed that the most fundamental environmental factors in the formation and cultural interaction of Chalcolithic sites and settlements in this basin are three factors: "access to permanent water resources", "altitude" and "communication routs". The three factors indicate the dependence on water resources in a linear fashion, dependence on the field of land and plains for agriculture and dependence on transportation routes for trade.
Keywords: Environmental Factors, Settlement Patterns, Chalcolithic, GIS, Northwest of Lake Urmia -
پروژه مشترک ایرانی-آمریکایی حسنلو از معدود پروژه های باستانشناسی انجام یافته در محدوده شمالغرب ایران است که در فرایند این مطالعات الیه های فرهنگی دوران نوسنگی تا تاریخی مورد کاوش و مطالعه قرار گرفته است. هفتمین دوره فرهنگی این محوطه معاصر با عصر مفرغ قدیم و شروع دگرگونیهای شگرف اقتصادی و اجتماعی در بستر تحوالت فرهنگی منطقه خاورمیانه است. یافته های این دوره تمایز آشکار مواد فرهنگی این محوطه را با سایر محوطه های مفرغ قدیم منطقه شمال غرب ایران از جمله یانیق تپه نشان میدهد. علیرغم انتشار گزارشهای جسته گریخته از این دوران فرهنگی، هنوز آگاهی از این دوران و ویژگیهای سفالی و توزیع پراکنش آن، سنن تدفین و ارتباط آن با سایر مناطق فرهنگی بسیار اندک است. از اینرو، پژوهش حاضر در صدد است با استناد به یافته های پروژه حسنلو و سایر کاوشهای انجام یافته در این منطقه ویژگی های کلی فرهنگ دوران هفتم حسنلو را بازسازی نماید. مواد فرهنگی این دوره فرهنگی نشان میدهد در طول هزاره سوم پیش از میالد یک پهنه فرهنگی-اجتماعی متمایز از فرهنگ کور-ارس یا فرهنگ یانیق با شاخصه های سفالی نارنجی و قرمز منقوش در محدوده جنوب دریاچه ارومیه تا دامنه های جنوبی کوهستان سهند شکل گرفته است که از طرفی در تعامل با شمال بین النهرین و از طرف دیگر در تعامل با جوامع کورا-ارس قرار داشته اند.
کلید واژگان: حسنلو VII, عصر مفرغ قدیم, شمالغرب ایران, سفال نارنجی منقوش, حسنلوHasanlu archaeological joint project in partnership with Iranian-American archaeologist is the one of the rare long-term archaeological projects carried out in northwest of Iran. In the process of this project (1957-1978), the layers from the Neolithic period to the historical period have been excavated. The Seventh period of Hasanlu Tepe is contemporary of early bronze age and the beginning of massive economic and social mutation in the cultural developments context of Middle East. Cultural materials of this period in Hasanlu Tepe have illuminated the obvious cultural differentiation between southern area of Urmia lake and the whole of Iran northwest region. Although the short report on this period material have been published, but there is still very little awareness on this period around the pottery types and its distribution, burial traditions and relationship between neighbors. Therefore, the present study intends to introduce the general characteristics of the culture of the seventh period of Hasanlu by referring to the findings of Hasanlu project and other excavations carried out in this area. cultural materials of this period illuminates that during the third millennium BC, there have been a distinguished socio-cultural zone from the Kura-Araxes area with painted Orange and Red pottery characteristic in the southern part of Lake Urmia to the southern slopes of Sahand Mountains. Which on the one hand interacted with northern Mesopotamia in west and on the other hand interacted with the Kura-Araxes communities in whole of north, eastern and southern area.
Keywords: Hasanlu, Northwest Iran, Early Bronze Age, Painted Orange Ware, Kura-Araxes -
تمدن تازه کشف شده جیرفت واقع در حوزه فرهنگی هلیل رود، نشان از جایگاه ارزشمند تاریخی این بخش از فلات ایران در دوران آغاز تاریخی دارد. گل نوشته های به زبان میخی به دست آمده از جنوب بین النهرین (عراق امروزی)، از مکان های متعددی مربوط به هزاره سوم و دوم پیش از میلاد نام می برند که برخی از آنها در ایران جایابی شده اند. جای نام[1] «مارهاشی» یک از این مکان هاست که هنوز بر سر محل امروزی آن نظرات فراوانی ارایه شده است. امروزه بیشتر پژوهشگران بر این باورند که جای نام مارهاشی در حوزه تمدنی هلیل رود قرار داشته است. براساس گاه نگاری متون سومری، در زمان پادشاهان اکد و سلسله سوم اور (سومر جدید) ارتباط تنگاتنگی میان این منطقه از ایران و جنوب بین النهرین وجود داشته است. در این مقاله به بررسی روابط تمدن جیرفت و بین النهرین پرداخته شده و ضمن بررسی محل جای نام مارهاشی و تطبیق آن با تمدن جیرفت، براساس پژوهش های جدید باستان شناسی صورت گرفته در جیرفت (محوطه های باستانی کنارصندل و ورامین)، به ریشه و وضعیت فرهنگی جنوب کرمان پیش از زمان ظهور نام مارهاشی در متون بین النهرینی نیز پرداخته شده است. این پژوهش نشان داد که پیش از ظهور نام مارهاشی در متون بین النهرین در قرن 23 پیش از میلاد، به مدت دست کم یک هزاره ارتباط تنگاتنگی میان دو منطقه جنوب کرمان و جنوب بین النهرین وجود داشته است که در متون بین النهرین بدان اشاره نشده و تنها مدارک باستان شناسی گواه این مدعاست.
کلید واژگان: جنوب استان کرمان, تمدن جیرفت, محوطه ورامین, مارهاشی, بین النهرینRecent archaeological discoveries in the Halilrud valley (Kerman province, Iran), especially at the Site of Varamin and Konar Sandal of Jiroft, brought to light a hitherto unknown culture, the so-called “Jiroft civilization,” which generally dates back to the third millennium BC. Jiroft became famous between 2002/2003 when thousands of confiscated burial goods, especially elaborated carved chlorite vessels, from a dozen looted necropolises of Halil Rud impacted the media. Consequently, many scholars paid attention to Jiroft; some stated that Jiroft could be the “the lost civilization” between Mesopotamia and Indus valley. Some referred to it as the core of the production and probability distribution of the already known chlorite artifacts, the so-called “intercultural style.” Moreover, some pinpointed the toponym of MarhaŠi to Jiroft. In this paper, we will attempt to examine the Jiroft or Marhashi Civilization from a historical perspective based on the Mesopotamian cuneiform texts and the archaeological evidence. Importantly, our research indicated that Jiroft and Southern Mesopotamia were closely linked before the first appearance of Marhashi in the cuneiform texts (during the time of the Akkadian Sargon).
Keywords: Marhashi, Jiroft civilization, Site of Varamin, Konar Sandal, Mesopotamia -
یکی از سوالات مهم باستان شناسان، بررسی جابجایی ها و مهاجرت مابین گروه های انسانی گذشته است. روش رایج برای بررسی این مسایل مراجعه به مصنوعات و آثار به جا مانده از فرهنگ های پیشین و مقایسه ی تطبیقی فرم ها، نقوش و روش های تولید است که در میان فرهنگ های مختلف باستانی به کار رفته است و از این طریق به بررسی ارتباطات و روابط فرهنگی پرداخته می شود. در سه دهه ی اخیر آنالیز ایزوتوپ های استرانسیوم (Sr) موجود در نمونه های دندان و استخوان انسان (و حتی حیوانات) این امکان را فراهم ساخته است که مهاجرت و جابجایی های باستانی با روش جدیدی مورد مطالعه قرار گیرد. طبق بررسی های علمی 87Sr/86Sr در هر منطقه با توجه به عوارض زمین شناختی و جنس سنگ ها و رسوبات سحطی با 87Sr/86Sr مناطق دیگر متفاوت است. با مطالعه ی 87Sr/86Sدر نمونه های استخوان و دندان های اسکلت های تاریخی و مقایسه ی آن با میانگین نسبت زمین شناختی 87Sr/86Sr در منطقه می توان به بومی و یا مهاجر بودن نمونه اسکلت های مورد مطالعه پی برد. از آنجاییکه امروزه نیز مردمان منطقه پیرانشهر بدلیل نزدیکی به شهرهای اربیل و سلیمانیه عراق رفت و آمدهای زیادی دارند و طبق مطالعات صورت گرفته اغلب اهالی روستای سیلوه در طی یک قرن گذشته از کردستان عراق به این منطقه مهاجرت کرده اند خود این موضوع زمینه مساعدی جهت مطالعه مهاجرت ها و جابجایی های جوامع انسانی را فراهم می سازد. هدف از انجام این پژوهش استفاده از آنالیز ایزوتوپهای پایدار استرانسیوم موجود در نمونه دندان و استخوان اسکلت های بدست آمده از سایت حفاری تپه سیلوه پیرانشهر، به منظور تعیین بومی و یا مهاجر بودن آن هاست. برای نیل به این هدف 87Sr/86Sr موجود در نمونه ها اندازه گیری شد. با مقایسه نسبت ایزوتوپ های استرانسیوم امکان تعیین بومی یا مهاجر بودن نمونه ها فراهم گشت. نمونه های مورد مطالعه در این پژوهش نسبت های متفاوتی در آنالیز ایزوتوپ استرانسیوم نشان دادند که از این رو می توان همه نمونه ها را غیر بومی در نظر گرفت. البته این نظر فقط در مورد پنج نمونه مورد مطالعه بیان می شود و برای اظهار نظر در مورد سایت تاریخی پیرانشهر نیاز به مطالعه و آزمایش نمونه های بیشتری می باشد.
کلید واژگان: آنالیز ایزوتوپ های پایدار, ایزوتوپ استرانسیوم, محوطه تپه سیلوه پیرانشهر, اسکلت انسان, مهاجرت, جابجایی یا یکجانشینیOne of the important questions of archaeology is the study of the mobility and immigration of human groups. A common method for addressing these issues is to refer to the artifacts and archaeological findings left behind by the earlier cultures and to compare the forms, motifs, and production methods used among various ancient cultures, and hence, to explore the relationships and cultural exchanges between the societies. But, in the last three decades, the analysis of strontium isotopes in human tooth and bone samples (and even animals) has made it possible to study ancient immigration using a new method. According to the results of scientific researches, 87Sr/86Sr in each region is different due to the geological complications and the genus and stony sediments with 87Sr/86Sr of other regions. By measuring 87Sr/86Sr in bone and skeletal samples and comparing it with the average 87Sr/86Sr geological ratio in the region, the samples of the studied skeletons can be either indigenous or migratory. Since the people of the Piranshahr area in Iran have still traffic to the cities of Erbil and Sulaimaniyah in Iraq, and according to the studies, most villagers from Silveh village migrated to this region during the past century from the Iraqi Kurdistan, the immigration study of skeletons found in Tepe Silveh archaeological site could be interesting. The purpose of this study was to use the analysis of stable isotopes of strontium of the teeth and bone samples of skeletons obtained from the archaeological site of Tepe Silveh, Piranshahr, in order to determine their native or migratory nature. Tepe Silveh or as villager named “Tepe Sheikh Esmail Silveh” (N: 36° 48chr('39') 099chr('39')chr('39') – E: 45° 05chr('39') 937chr('39')chr('39') – altitude: 1567 m) is located exactly 100 m north of the Silveh village. Tepe Silveh is located in the center of intermountain river valley on the northern margin of the village, which has already been demolished and abandoned. As explained above, the reason for the destruction of the village was the sinking in the basin of the Silveh Dam. Seven Excavation trenches in Tepe Silveh have revealed, important materials from Early Chalcolithic Dalma (5000 BC) culture, Late Chalcolithic, Early Bronze Age culture of Hasan Ali or Nineveh V (3500- 2700 BC), Iron Age and Parthian periods. After a gap, Tepe Silveh have re-settled during Millde Islamic Periods (Seljuk era) and continued up to the late Islamic Period. According to the important location of Tepe Silveh and different occupation of the site deformation from Early Chalcolithic Dalma period to Islamic era, it should be suggested as a particularly important case study of migration, because it has been active and dynamic during different periods. Proximity of the site to the Iran, Iraq and Turkey adds to the importance of this study. To achieve this, the 87Sr/86Sr of the samples was measured. By comparing the ratio of strontium isotopes, it was possible to determine whether the samples were indigenous or migratory. The results obtained showed the different proportions in the analysis of strontium isotope, so that all samples could be considered non-native. Of course, this comment is only expressed on the basis of these five skeletons, and more specimens and analysis are needed to comment on the archaeological site of Piranshahr.
Keywords: Stable Isotopes Analysis, Strontium Isotopes, Tepe Silveh Archaeological Site, Human Skeleton, Immigration, Mobility or Sedentism -
توزیع و پراکندگی سفالینه های فرهنگ علی آباد، که مربوط به هزاره ی چهارم قبل از میلاد (دوره مس سنگی جدید) هستند را در مناطق مختلف جنوب شرق ایران ازجمله کرمان، مکران و غرب بلوچستان پاکستان می توان مشاهده کرد. در جنوب شرق ایران محوطه ی تپه دهنو شهداد واقع در استان کرمان از این امر مستثنی نبوده و دربرگیرنده این سبک سفال ها نیز است. در پژوهش حاضر سعی شده است تا با بررسی و مقایسه ریزساختارشناسی و مشخصات کانی شناسی سفال های فرهنگ فوق، به تکنولوژی ساخت و منشا آنها پی برده شود. درهمین راستا به منظور بررسی تفاوت ها و شباهت های ساختاری، تکنیک ساخت و منشا سفال ها از روش های آنالیز پتروگرافی مقاطع نازک میکروسکپی، XRD، FESEM-EDS و pXRF نیز استفاده شده است. نتایج آنالیزهای صورت گرفته بر روی سفال ها بیان گر استفاده از منابع یکسان در ساخت سفال ها دارد که با مقایسه آنها با سازند زمین شناسی منطقه می توان پی برد که سفالگران پیش از تاریخی منطقه شهداد از معادن خاک های رس محلی مشابهی استفاده نموده اند. سفال های مورد بررسی را از لحاظ پتروفابریک می توان به دو بخش سفال هایی با زمینه رسی در زمینه قرمز رنگ و زمینه سبز رنگ تقسیم نمود که تمام آن ها دارای تمپرهای معدنی مشابه هستند و تنها تفاوت در سفال ها را می توان در نوع تکنیک ساخت و درجه حرارت های پخت شان دانست، یعنی سفال ها در دو دسته، سفال هایی با درجه حرارت پخت کمتر از 850 درجه سانتی گراد و سفال هایی با درجه پخت 900 تا 1000 درجه سانتی گراد قرار دارند.
کلید واژگان: سرامیک نگاری, ساختارشناسی, پترولوژی, منشاءیابی, آرکئومتری, فرهنگ علی آباد, جنوب شرق ایرانThe distribution and trade of pottery from Ali-Abad culture, which dates back to the fourth millennium BC, can be seen in various regions of southeastern Iran, including Kerman, Makran and West Balochistan, Pakistan. . Dahno in Shahdad periphery located in the south-east of Iran, in Kerman province is not an exception, and includes this type of pottery as well. In the present study, the potteries have studied scientifically in order to find the technology and provenance of these materials by examining their microstructure and related mineralogical characterizationand. Petrography, XRD, ESEM-EDS and pXRF is appliede in order to investigate the micro-structur, mineralogy and manufacturing technique. The results of the analyzes on the pottery indicate the use of the same resources in the manufacture of these kind of potteries. By comparing them with the geological formations of the region, one can be seen that prehistoric potters of the Shahdad applied similar soils from the regional reservouire. The potteries observed can be divided into two sections in terms of matrix character; red clay and green matrix. All of which have similar mineralogical additives. In regard to the firing temperatures, the potteries classifiede in two categories, pottery with a cooking temperature of less than 850°C, and pottery firing temperature 900°C to 1000°C.
Keywords: Ceramography, Structural, Petrology, Provenance, Archeometry, Ali-abad culture, Southeastern Iran -
امروزه جریان تکفیر به عنوان یک بلای خانمان سوز دامن مسلمانان جهان را گرفته است. جریانی که می کوشد برداشت افراطی و خشن خود را از مبانی تعالی بخش اسلام، در جهان پیاده کند. در این رهگذار «القاعده» افغانستان همواره به عنوان بنیانگذار و خط دهنده ی جریان تکفیر در منطقه ی غرب آسیا مورد توجه و اتقان صاحب نظران بوده و هست. زمانی بر اهمیت بررسی این جریان افزوده می شود که دریابیم بیشتر گروه های تکفیری که امروز در صف نبرد با محور مقاومت قرار گرفته اند، ریشه در القاعده و تفکرات این جریان داشته و دارند. گروهی که «عبدالله عزام فلسطینی»،«اسامه بنلادن عربستانی» و «ایمن الظواهری مصری» با عنوان «القاعده» در کشور افغانستان و به بهانه ی جهاد علیه شوروی بنیان نهادند، بعدها سرمنشا پیدایش جریان های سلفی افراطی و تکفیری زیادی در منطقه گردید؛ به طوری که می توان ادعا کرد که عمده تفکر جریان انحرافی تکفیر با ظهور این جریان قوت و قدرت گرفت. این پژوهش با روش توصیفی تحلیلی با واکاوی این جریان می کوشد تا به این سوال اساسی پاسخ دهد که عوامل زمینه ساز، سیر تاریخی و نحوه ی پیدایش القاعده به عنوان یک جریان سلفی تکفیری کدام اند و مبانی فکری و اعتقادی القاعده چیست؟! یافته های پژوهش نشان می دهد که جهاد بر علیه ارتش کمونیستی شوروی، باعث شد تا سه رهبر بزرگ سلفی در افغانستان با یکدیگر ایتلاف کرده و زمینه ساز پیدایش جریان جهادی فراگیری به نام «القاعده» شوند. ریشه ی تفکرات القاعده، بر بستر اندیشه ی سلفی استوار است و رهبران آن به طور خاص، بیشتر از تفکر حاکم بر جریانهای اخوانی مصر تاثیر پذیرفته اند. همچنین این پژوهش با بررسی تفکرات رهبران القاعده به این نتیجه رسیده است که گسترش تفکر شیعه با راهبری و پرچمداری کشور شیعی ایران، همواره برای آنان خطرآفرین بوده و در پی دفع این خطر بوده و هستند.کلید واژگان: القاعده, سلفی, تکفیری, جهادTodays, the circulation of Takfiri has taken over the Muslims of the world as a scourge. This circulation seeks to implement its extremist and violent conception of the sublime principles of Islam in the world. In this way, "Al-Qaeda" in Afghanistan has always been considered as the founder and line-up of the Takfiri movement in the West Asian region. The importance of studying this circulation is heightened when we realize that most of the Takfiri groups that are in the line of battle with the axis of resistance today, are rooted in al-Qaeda and its ideology. The group founded by "Abdullah Azzam of Palestinian", "Osama bin Laden of Saudi Arabia" and "Ayman al-Zawahiri of Egypt" called "Al-Qaeda" in Afghanistan under the pretext of jihad against the Soviet Union, which later became the source of extremist Salafi circulations and a lot of Takfiri groups in the region; so that it can be claimed that the main thinking of the deviant current of Takfiri groups gained strength and power with the emergence of this circulation. This descriptive-analytical study tries to answer this fundamental question that “what are the underlying factors, historical course and the origin of al-Qaeda as a Salafi-Takfiri movement and what are the intellectual and doctrinal foundations of al-Qaeda? The findings show that the jihad against the Soviet Communist Army in Afghanistan led the three major Salafi leaders to form an alliance and pave the way for the emergence of a pervasive jihadist movement called al-Qaeda. The base of al-Qaeda's thinking is rooted in Salafi thoughts, and its leaders, in particular, have been more influenced by the thinking of the ruling Brotherhood in Egypt. Also, this study, by examining the thoughts of al-Qaeda leaders, has come to the conclusion that the spread of Shiite thought under the leadership of the Shiite country of Iran has always been dangerous for them and they have sought to avert this danger.Keywords: Al Qaeda, Salafi, Takfiri, Jihad
-
تپه سیلوه پیرانشهر یکی از محوطه های شاخص پیش ازتاریخی (دالما، پیزدلی، حسنلو VII یا فرهنگ حسن علی، عصر آهن)، تاریخی (اشکانی) و اسلامی است که در دشت بربنه پیرانشهر در جنوب دریاچه ارومیه و در شمال غرب ایران واقع شده است. کاوش های اضطراری و نجات بخشی باستان شناسی در راستای احداث سد سیلوه منجر به کشف یافته های تازه ای از تپه باستانی سیلوه گردید که در بردارنده آثاری از دوران پیش از تاریخ تا اسلامی است. از جمله آثار به دست آمده از این کاوش ها تعداد قابل توجهی از سفال های نخودی منقوش و خاکستری سیاه بود که تا پیش از این تحقیق، اطلاعات موجود در رابطه با سفال های این محوطه تنها محدود به کاوش های باستان شناختی بوده و در زمینه ی باستان سنجی و کانی شناسی مطالعاتی صورت نگرفته است. این تحقیق با هدف ساختارشناسی و شرایط تکنولوژی ساخت و تعیین جنبه های اشتراک و افتراق بین این سرامیک ها و سفال ها انجام شده است. نمونه های مورد مطالعه پژوهش از سفال های خاکستری سیاه براق و صیقلی فرهنگ کورا - ارس و نخودی منقوش فرهنگ حسنلو VII، یا همان سفال های حسن علی ویر یا گونه ی نینوای V انتخاب گردید تا با نتایج حاصله از آن و تطبیق با ویژگی های زمین شناختی منطقه مورد مطالعه، بتوان تولید بومی یا غیربومی بودن نمونه های مطالعاتی مربوطه را سنجید. برای نیل به اهداف تحقیق از روش های آزمایشگاهی پراش پرتوایکس (XRD)، دمانگاری (DTA)، و پتروگرافی (مطالعه مقطع نازک با استفاده از میکروسکوپ نوری پلاریزان) استفاده گردید. نتایج حاصل حاکی از آن است که سفال های مورد مطالعه از نظر ترکیب و کانی شناسی مشابه هم بوده ولی از نظر گونه شناسی، تکنیک پخت و رنگ و از نظر شرایط کوره تفاوت دارند و با توجه به همسان بودن ترکیبات ساختاری عمده ی سفال های خاکستری سیاه با ویژگی های زمین شناسی منطقه، این موضوع حاکی از آن است که نمونه های سفالین مورد مطالعه از تولیدات بومی و محلی هستند و یا در مناطق همجوار نزدیک به محوطه تپه باستانی سیلوه که از لحاظ ساختارها و سازندهای زمین شناسی دارای ترکیبات مشابهی هستند، تولیدشده اند. همچنین با توجه به مطابقت کامل آنالیزهای حرارتی با نتایج پتروگرافی و آنالیز پراش ایکس، دمای پخت در کلیه نمونه ها را می توان 850 درجه تخمین زد.کلید واژگان: باستان سنجی, ساختارشناسی, تپه سیلوه, سفال حسن علیArchaeological rescue project of the Silveh Dam was carried out by Iranian Center for Archaeological Research (ICAR) (952141/00/3937 – 1395/12/23) permission during about four monthschr('39') field activities. Tepe Silveh or as villager named Tepe Sheikh Esmail Silveh (N: 36° 48chr('39') 099chr('39')chr('39') – E: 45° 05chr('39') 937chr('39')chr('39') – 1567m asl) is located exactly 100 m north of the Silveh village. Tepe Silveh is located in the center of intermountain river valley on the northern margin of the village, which has already been demolished and abandoned. Main important assemblage of findings belong to painted buff and orange and as well as few grey/black pottery that introduced and reported by Tepe Silveh and Tepe Hasanlu and some other surveyed sites. No Archaeometrical and chemical-mineralogical characterization have been done yet on pottery assemplages.
Hence, 51 pottery specimens was sampled from different period and layers of the Tepe Silveh belong to Late Chalcolithic to Early Bronze Age pottery tradition of black/gray burnished Kura-Araxes culture and as well as painted buff and red pottery traditions of Early Bronze Age of Hasanlu VII (Hasan Ali Ware) and Ninevi 5 to address such issues as its geological source, manufacturing techniques, firing and kiln conditions, local or foreign provenience, determination of sharing and segregation between different groups of pottery. To determine the crystalline constituents, different mineralo-chemical investigations were undertaken. The major phase compositions of the pottery assemblages were determined using X-ray diffraction (XRD), and for thermography DTA were used. Also, the thin-section of the pottery was analyzed by optical microscopy techniques so as to petrographic identification of the minerals. The result of phase identification and petrographic analysis showed that the studied pottery is similar in terms of composition and mineralogy but are completely different in terms of morphology, baking technique and color as well as kiln conditions. According to the similarity of the main structural combination and characterization of black – gray pottery assemblage with the geological structure of the region it should be suggested that this type of pottery produced locally in the Piranshahr or close adjacent region that is not very far from the site that in terms of geological structure and charectrization have similar compounds with Tepe Silveh Pottery. Also, due to the complete match of thermal analysis with the results of petrography and X-ray diffraction analysis, the baking and firing temperature in all samples can be estimated at 850 °.Keywords: Tepe Silveh, Hasanlu VII, Hasan Ali Ware, Kura- Araxes, Pottery, Charectrization, XRD, Petrography, DTA -
فرهنگ علی آباد، یکی از مهم ترین فرهنگ های مربوط به هزاره چهارم قبل ازمیلاد (مس وسنگ جدید) در جنوب شرق ایران است که پراکندگی سفالینه های آن را می توان در مناطقی همچون استان کرمان، استان سیستان وبلوچستان و غرب کشور پاکستان مشاهده کرد. در بررسی های باستان شناسی مربوط به فرهنگ مذکور، محوطه نارجوییه III شناسایی گردید که دارای سفال های شاخص این فرهنگ بوده است. در این پژوهش سعی شده با طرح پرسش هایی درخصوص چگونگی نحوه فرآوری خمیره، نوع خاک و شاموت مصرف شده، شرایط و حرارت پخت در کوره و هم چنین تاحدودی به منشا ساخت سفال های این منطقه(؟) پاسخ داده شود. در همین راستا به منظور مطالعه فنی (اطلاعاتی نظیر نوع خاک مورد استفاده و نحوه فرآوری آن، منشا و شیوه ساخت) این سفال ها از روش پتروگرافی مقاطع نازک در زیر میکروسکوپ پلاریزان استفاده گردید. براساس مطالعه کانی شناسی می توان سفال ها را ازنظر نوع پتروفابریک به دو دسته سیلتی (ریزبلور) و پورفیری (درشت بلور) تقسیم بندی کرد. تمام سفال ها ازنظر خصوصیات کانی شناسی از ویژگی های یکسانی پیروی می کنند که بیان کننده استفاده از یک نوع خاک یکسان است. دانه های خمیره افزوده شده را می توان به راحتی در اندازه های درشت شناسایی کرد، که این دانه ها به صورت دانه های کوارتز با لبه های تیز و زاویه دار، پلاژیوکلاز، دانه های میکا و خرده سنگ ها هستند. سفال ها ازنظر منشا ساخت دارای منشایی واحد بوده و با مقایسه با رخنمون زمین شناسی منطقه، احتمالا بومی و مربوط به همان منطقه کرمان هستند. دمای پخت سفال ها را براساس کانی های شناسایی شده کلسیت و مسکویت می توان تاحدودی تخمین زد که برای 5 قطعه باتوجه به حضور کلسیت پایین تر از 850 درجه سانتی گراد و در سفال هایی با دانه های مسکویت نارنجی متمایل به زرد تا 950 درجه سانتی گراد درنظر گرفته شده است.
کلید واژگان: باستان سنجی, پتروگرافی, فرهنگ علی آباد, نارجوئیه جیرفت, مس و سنگ جدیدThe site of Narjuiyeh III is located on the eastern natural mounds of the Narjuiyeh village, from the west overlooking Halil River. Scattering of the fourth millennium BC, especially typical Aliabad type are visible on these mounds. Traces of illegal excavation are also available as pits and holes all over the site. Aliabad ceramics are pottery dating back to the fourth millennium BC (Chalcolithic) in the southeast of the Iranian plateau, first excavated and reported by Caldwell from Aliabad in Bardsir of Kerman, and then have been found and reported from fourth millennium layers of Tell Iblis (Iblis IV) which eventually became known as Aliabad Culture (Caldwell, 1967). Ali-Abad culture potteries (Chalcolithic age) dates back to the 4th millennium BC in southeast of Iran which the distribution of its potteries include the regions of Kerman, Balouchistan and Pakistan. Aliabad pottery in the south-east of the Iranian plateau is one of the most important and prominent pottery types in the Chalcolithic period (Eskandari and Mollasalehi, 2017), which for more detail understanding about this culture in addition to archaeological studies, requires scientific archaeometric analysis and methods; therefore, the aim of the present study is to investigate, study and further understand the fourth millennium BC pottery of Aliabad culture from Jiroft’s Narjuiyeh III site and understanding the expansion of this culture by using structural and technical studies of pottery of this period. At the same time, it has been attempted to use the method of mineralogy (petrography) to get information about how to process the paste, clay type and used temper, conditions, heating and temperature of baking in the furnace, as well as the understanding of the origin of pottery of this area. Archaeological studies show that Aliabad culture in the southeast of the Iranian plateau was the dominant culture of the region in the fourth millennium BC. In this study, it has been attempted to obtain mineralogical information regarding pottery (Aliabad pottery) using library and thin section petrography studies. The polarized binocular microscope JamesSwift made in the United Kingdom at the Petrographic Laboratory of the Institute for Restoration and Conservation was used for microscopic study of the studied pottery.
Keywords: Archaeometry, Petrography, Aliabad Culture, Narjuiyeh in Jiroft, Southeast of Iran -
دشت میان کوهی خوی به لحاظ دارا بودن شرایط جغرافیایی و ظرفیت های زیست محیطی مناسب، درطول هزاران سال اقوام مختلف را به سوی خود جذب کرده و زمینه ساز ایجاد استقرارهای انسانی در ادوار مختلف بوده است. الگوی پراکندگی محوطه های شناسایی شده در این دشت میان کوهی در عصرمفرغ، ظهور و وجود یک مرکز بزرگ به نام «محوطه دوزداغی» را نشان می دهد که در این دوره به مرکزی بسیار مهم و بزرگ تبدیل می شود. محوطه دوزداغی با ارتفاع 1200 متر از سطح دریا، محوطه ای است با وسعت بیش از 16 هکتار و با 24 متر ارتفاع از سطح اراضی اطراف و بلندترین محوطه پیش از تاریخی دشت است که درکنار رودخانه دائمی قودوخ بوغان و چشمه سار ها و تالاب های زیبای اطراف آن شکل گرفته است. یکی از مهم ترین پرسش های موجود در رابطه با دشت خوی به دلیل همجواری آن از یک سو با منطقه قفقاز جنوبی و شرق آناتولی و از سوی دیگر حوضه دریاچه ارومیه و چگونگی ارتباطات و تعاملات منطقه ای و فرامنطقه ای دشت خوی با مناطق همجوار است که نیازمند مطالعه و پژوهش است. فرض نیز بر این است که با توجه به آنالیز برخی از مواد فرهنگی مانند ابسیدین و نشان دادن ارتباطات فراوان با منطقه قفقاز و شرق آناتولی گمانه زنی در این محوطه نیز با هدف آشکار ساختن این ارتباطات بوده است. این محوطه دارای آثار فرهنگی از دوره های نوسنگی، مس وسنگ، مفرغ و عصرآهن است که به دلیل قرارگرفتن در مسیر مواصلاتی فلات ایران به آناتولی و نیز واقع شدن در مسیر بزرگراه مهم بازرگانی منشعب از جاده خراسان بزرگ (جاده ابریشم)، از موقعیت ممتازی جهت مبادلات تجاری و فرهنگی برخوردار بوده است. وجود معدن نمک به عنوان کالای صادراتی در این محوطه و هم چنین ابزارهایی از سنگ ابسیدین (کالای وارداتی) در 7 نوع و رنگ متفاوت، شاهد این مدعاست. درصد حجم پراکندگی سفالینه ها در سطح محوطه نشان می دهد که دوره پویایی و شکوفایی این محوطه در عصرمفرغ بوده و به نظر می رسد که در این دوران و برای اولین بار در دشت خوی، می توان از وجود یک مرکز با مساحت بیش از 16 هکتار سخن گفت که وجود چنین مرکزی به احتمال زیاد درراستای تجارت فرامنطقه ای بوده است. در این پژوهش، 20 نمونه سفال عصرمفرغ گردآوری شده از بررسی سطحی و گمانه زنی به منظور تعیین عرصه و حریم محوطه مورد مطالعه و گونه شناسی قرار گرفته است.
کلید واژگان: محوطه دوزداغی خوی, عصرمفرغ, سفالKhoy Plain has attracted various tribes in terms of geographical conditions and suitable environmental capacities over the course of thousands of years, and has been the basis for establishing human settlements in different periods. The pattern of dispersion of the areas identified in this mid-range plain in the Bronze Age reveals the emergence and existence of a large center called “Dozdqi”, which in this period becomes a very important center. Dozdaqi with a height of 1200 meters above sea level is an area with more than 16 hectares and 24 meters above the surface of the surrounding area, the highest prehistoric area of the plain, which is located along the permanent river of Ghodvokh Boghan and the springs and wetlands. The existence of a salt mine as an export commodity in this area, as well as obsidian artefacts (imported goods) in 7 different colors. The percentage of the volume of distribution of pottery on the surface of the site indicates that the period of dynamism and flourishing of the site was in the Bronze Age, and it seems that during this period and for the first time in Khoy plain, there could be an over-the-center Of the 16 hectares.The existence of such a center is likely to be in the context of trans-regional trade. In this research, 20 samples of the Bronze Age pottery sherds were collected from the surface survey and speculation to determine the area and privacy of the study area and typology.
Keywords: Dozdaqi Khoy, Bronze Age, Pottery -
با توجه به اهمیت ابزارهای سنگی و به خصوص ابزارهای ابسیدینی به جای مانده از دوران پیش ازتاریخ و کمبود مطالعه برروی منابع ابزارهای ابسیدینی در شمال غرب ایران، این پژوهش درنظر دارد تا به منشایابی ابزارهای ابسیدینی 9 محوطهی پیش ازتاریخ دشت خوی بپردازد. با توجه به ساختار شیمیایی ابسیدین قابل منشایابی بوده و از طریق آن می توان تجارت های دوربرد و چگونگی مبادلات اقوام پیش از تاریخ را در بخش های مختلف غرب آسیا که مورد نظر این تحقیق است، بازسازی نمود. از آنجایی که تنها معادن ابسیدین شناسایی شده در غرب آسیا، در نواحی آناتولی و قفقاز مستقر است و برخی نمونه های به دست آمده از نواحی دیگر، به خصوص ایران به دلیل عدم مطالعات منشایابی و شناسایی منابع اصلی و دیگر معادن بومی موجود تاکنون به صورت مجهول باقی مانده اند، در این پژوهش سعی بر آن است تا با آنالیز نمونه های به دست آمده از محوطه های پیش ازتاریخ دشت خوی، به قسمتی از ابهامات موجود در زمینه ی منشایابی ابسیدین در شمال غرب ایران از جمله پرسش هایی نظیر این که، منشا اصلی ابزارهای ابسیدینی محوطه های پیش ازتاریخی دشت خوی از کدام منابع تامین می شده است؟ و آیا معدن سیونیک و میدان داغ منبع اصلی تامین ابسیدین منطقه بوده است یا خیر؟ و چرایی استفاده از این منابع اصلی پاسخ داده شود. مطالعات انجام شده در این پژوهش به روش تجربی-آزمایشگاهی است که به صورت انجام آنالیزهای علمی (با روش XRF) برروی نمونه های برداشت شده حاصل از بررسی های میدانی انجام شده است. به دلیل سرعت بالای آنالیز عنصری، روش آنالیز فلورسانس اشعه ی ایکس XRF برروی 38 نمونه ی ابسیدین محوطه های دشت خوی انجام پذیرفت و روشن ساخت که از کدام منابع به صورت غالب در هر محوطه استفاده شده و منبع عرضه کننده ی ابسیدین در هر یک از محوطه ها و در هر دوره کدام منابع هستند. همچنین این پژوهش نشان داد که نمونه های ابسیدین مورد آنالیز، از 9 معدن متفاوت به دست آمده اند که عبارتنداز: میدان داغی، سیونیک، ساخونیات، سوپحان داغ، قوتانسر، آرتنی، تندورکداغ و نمرودداغ و تنها یکی از معادن ناشناخته است. براساس نتایج حاصله از داده های تحقیق می توان گفت؛ معدن میدان داغی با 15 نمونه و سپس معدن سیونیک با 8 نمونه، منابع اصلی تامین ابسیدین محوطه های پیش ازتاریخ دشت خوی بوده اند. نتایج حاصل از منشایابی نهایی ابسیدین های دشت خوی نشان دهنده ی شبکه ای گسترده از تجارت فرامنطقه ای در دوران مس وسنگ و مفرغ شمال غرب ایران با شرق آناتولی و منطقه ی قفقاز است.
کلید واژگان: دشت خوی, ابسیدین, منشایابی, XRF, میدان داغ, سیونیک, تجارت فرامنطقه ایThere are many uses of obsidian by prehistoric peoples that includes a long period from Paleolithic until the Bronze Age and before the invention of metal. Due to its chemical structure, obsidian has special potential for fingerprinting and provenance studies, and it allows for the reconstruction of long-distance trade and the history of prehistoric exchanges in various parts of the Western Asia. Until now, only obsidian mines have been identified in Anatolia (northeast, southeast, central, western) and the Caucasus, and based on experimental analysis of the obsidian tools of the ancient sites of the northwest of Iran, however, some samples obtained from various parts of Iran, have remained unexploited due to lack of studies on the origins and identification of major mines and other indigenous mines. This research is trying to analyze 38 samples of obsidian artifacts belong to Chalcolithic and Bronze Age (Kura-Araxes) cultures, from 9 different prehistoric sites in Khoy region with using the XRF analysis method for identification of Chalcolithic and Bronze Age provenance sources, and to clarify that in which period which sources have been used predominantly and whether changes to the source have been made by changing in each period or not they used only the same sources in different periods. Our analysis show that 53 artifacts from the prehistoric sites of Khoy came from nine different sources. The sources are: Meydan Dag (15 artifacts), Syunik (8 artifacts), Tsakhunyats (4 artifacts), Suphan Dag (3 artifacts), Gutansar (3 artifacts), Arteni (2 artifacts) and Nemrut Dag and Tendurek (1 artifact) and unassigned (1 artifact). According to analysis results Meydan Dag and Syunik could be suggested as two main obsidian sources of prehistoric sites of Khoy region. Keywords: Obsidian, Kul Tape, Hadishahr, Obsidian Mines, XRF Portable. Introduction & Method Obsidian is a material widely used by prehistoric groups and found in abundance on archaeological sites in the Taurus-Zagros region. Provenance studies have been the focus of intense research and debate among archaeologists and geologists over the past 60 years, especially those focusing on the Anatolian plateau and the Caucasus. However, obsidian studies in Iran have remained in an early stage, and only recent research on obsidian outcrops, carried out in parallel with prehistoric obsidian provenance studies, has provided the first opportunity to develop a database (Abedi et al., In press; Khademi Nadooshan et al., 2013; Abedi, 2015) and to outline a horizon and a perspective for obsidian studies in this country. In the mid-1960s, Renfrew and his colleagues (Renfrew et al., 1966; 1968; Renfrew and Dixon, 1976) used geochemical methods to study obsidian collections from the Zagros Mountains, the Urmia basin and the Central Plateau. Later, Blackman (1984) and other researchers demonstrated that long-distance trade existed between ancient sites in Iran and the obsidian sources located in Anatolia and the Caucasus during prehistoric periods (Bigazzi et al., 1998; Chataigner et al., 1998; Poidevin, 1998; Frahm, 2010). Recently, additional sourcing and provenance studies have been carried out by Iranian scholars (Agha-Aligol et al., 2015; Khademi et al., 2007, 2010; Ghorabi et al., 2008; Niknami et al., 2010; ; Khademi Nadooshan et al., 2013; Abedi, 2015). Some of these articles (Ghorabi et al., 2010; Niknami et al., 2010) suggest that obsidian tools may have come from an unknown source located in Iran (perhaps Sahand and Sabalan Mountain). Some of the results provided by these studies were inconclusive: characterizations presenting sometimes clear parallels with Armenian sources, or providing values (on SiO2, for instance) never found in obsidian (Agha-Aligol et al., 2015; Ghorabi et al., 2010; Khademi et al., 2007). In order to add new data to this discussion, this paper presents the results of the analysis of 38 obsidian artifacts from the Late Neolithic/Transitional Chalcolithic and Chalcolithic to Early Bronze Age periods in Khoy plain of NW Iran. This is the first time archaeometrical analysis will done on prehistoric obsidian artifacts of the region. After collecting obsidian assemblages from all prehistoric sites of Khoy, fundamental questions have been raised: what is the main obsidian source of the region? It is mono source or multiple source? Can we consider Syunik and Meydan Dag as main obsidian sources of Khoy region during prehistory? According to analysis possible answer to this questions will make it possible to draw local and long-distance trade between Khoy and Lake Urmia in one hand and southern Caucasus and Eastern Anatolia on the other hand. The present research is qualitative-quantitative based on methodology, after field archaeological sampling (38 artifacts from 9 different prehistoric sites), X-ray Fluorescence Analysis (XRF) method has been used to determine quantitatively the amount of main and rare elements. The Obsidian Analysis Results of Khoy Archaeological Sites The characterizations were determined using a XRF Philips PW1410 model. Some of the most reliable element concentrations in obsidian that can be obtained using XRF are Rb, Sr, Y, Zr and Nb, if the concentrations are above the detection limit (Darabi and Glascock, 2013; Maziar and Glascock, 2017). The compositional data measured for the 38 artefacts by XRF are listed in Table 2-3. A scatter plot of the Zr versus Rb concentration (Fig. 4-5) allows recognition of nine clusters from nine different archaeological site (Ghardash Khan, Shorshorik, Pirkandi, Dava Goz, Ali Sheikh (Kooshish), Maran, Doozdaghi (Amirbeigh), Kul Tepe Ghoharan and Chirkandi) which match the composition of the well-known sources: Meydan Dag (15 artifacts), Syunik (8 artifacts), Tsakhunyats (4 artifacts), Suphan Dag (3 artifacts), Gutansar (3 artifacts), Arteni (2 artifacts) and Nemrut Dag and Tendurek (1 artifact) and unassigned (1 artifact). (Table. 3-4). During the Late Neolithic to the end of Early Bronze Age periods a polysource model operated, as at least six sources (Meydan, Syunik, Tsakhunyats, Suphan, Gutansar and Arteni) are heavily represented across a large assemblage (N= 33), whereas the whole data results indicates a bi-source model heavily dominated by the Meydan Dag and Syunik obsidians. According to the interpretation of two seasons of excavations and obsidian studies, the inhabitants of Kul Tepe and Dava Goz and Khoy plain in general, at least in the Chalcolithic and Bronze Age, were agro-pastoralists who spent most of their times at the plain sites like Kul Tepe and Dava Goz or mentioned prehistoric sites engaged in farming and other household activities and moved seasonally in summer in search of pastures with their herds to the highlands. New research at the Chalcolithic site of Godedzor indicates a seasonal summer campsite in the highlands near the Syunik (Sevkar) obsidian source. This site showed good evidence of material known from sites in the Lake Urmia Basin, especially ceramic types. It presents Chalcolithic signs of Dalma and Pisdeli cultures. Excavators at Godedzor (Chataigner et al., 2010) suggest that this site was a summer seasonal campsite for inhabitants from Kul Tepe, Dava Goz and Khoy prehistoric sites and the Lake Urmia Basin (wintering region), using the obsidian from Syunik. They also suggest that obsidian was used only for local trade and personal use, not for extensive trade, because it did not diffuse beyond the Lake Urmia Basin. Obsidian appears to have been a byproduct of the pastoral lifestyle for local trade between the Lake Urmia basin and the Caucasus region. Analysis of Kul Tepe artifacts suggests that sites like Kul Tepe and Dava Göz and Khoy prehistoric sites (Abedi, 2017; Abedit et al., 2018 a-b) had an intermediate role in transferring obsidian raw materials to NW Iran and the Lake Urmia Basin during Chalcolithic and Early Bronze Age periods. Conclusion The chemical analysis of 38 obsidian artifacts from the Khoy archaeological sites (Ghardash Khan, Shorshorik, Pirkandi, Dava Goz, Ali Sheikh (Kooshish), Maran, Doozdaghi (Amirbeigh), Kul Tepe Ghoharan and Chirkandi) proved that the main source of obsidian was Meydan Dag (15 samples) and Syunik (8 samples) but obsidian from other sources Tsakhunyats (4 artifacts), Suphan Dag (3 artifacts), Gutansar (3 artifacts), Arteni (2 artifacts) and Nemrut Dag and Tendurek (1 artifact) and unassigned (1 artifact) were also utilized. Only one specimen had an unassigned source. In addition, according to the study of obsidian artifacts, analysed by XRF, it can be suggested, that from 38 samples, 15 specimens belong to the Meydan Dağ source and 8 samples come from Syunik. The results suggested that the main source used by Khoy prehistoric inhabitants during the Late Neolithic, Chalcolithic and the Early Bronze Age was Meydan Dağ and Syunik, although Tsakhunyats, Suphan Dag, Gutansar, Arteni and Nemrut Dağ and Tendurek have been used in a limited portion also. The intermediate role of Khoy and The importance of pastoral groups in transferring the raw material like obsidian from southern Caucasus and eastern Anatolia to the Lake Urmia Basin identified by the analyzing of the obsidian samples during this research.
Keywords: Obsidian, Kul Tape, Hadishahr, Obsidian Mines, XRF Portable -
دست افزارهای ابسیدینی از فراوان ترین مصنوعاتی هستند که در محوطه های باستانی خاورمیانه و خاورنزدیک یافت می گردند. منشایابی ابزارهای ابسیدین از موضوعات جذاب و مورد بحث در میان باستان شناسان و زمین شناسان است. از آنجایی که مطالعات فراوانی بر روی منشایابی معادن ابزارهای سنگی ابسیدینی در مناطق همجوار ایران مانند آناتولی و قفقاز انجام گرفته است، لذا بخش های عمده ای از ایران به عنوان یک وقفه مطالعاتی در باستان شناسی خاورمیانه از بابت مطالعات منشایابی ابزارها و معادن ابسیدین به شمار می آید. مطالعات اخیر معادن و منابع ابسیدین ایران و نیز منشایابی ابزارهای سنگی فراوان ابسیدینی، زمینه مساعدی جهت ایجاد یک پایگاه اطلاعاتی و ترسیم افقی پژوهشی را برای مطالعات ابسیدین منطقه فراهم ساخته است. در این پژوهش با هدف معرفی گروه های جدید ابسیدینی در خاورمیانه و بخش ایران 10 نمونه ابسیدین از منابع شناسایی شده اخیر در منطقه تجرق میانه و قزلجه بستانآباد و اطراف کوههای بزقوش با استفاده از روش آنالیز pXRF به روش قابل حمل ارائه گردیده است. به نحوی که 8 نمونه از منبع ابسیدین تجرق میانه و 2 نمونه از منبع قزلجه شهریار بستان آباد انتخاب و مورد آنالیز قرار گرفتند. نتایج مطالعات و تجزیه و تحلیل داده ها نشان داد سه گروه عمده جدید ابسیدین قابل تفکیک و شناسایی است که تحت عنوان گروه ابسیدینی A و B تجرق میانه و گروه منبع قزلجه شهریار بستان آباد معرفی می گردند. این یافته ها نخستین نمونه های ابسیدینی شناسایی شده ایران در ارتباط با منابع و منشایابی نمونه های تاریخی و باستانی هستند که زمین های جهت مطالعه و مقایسه این منابع با یافته های باستانی و منشاهای مختلف محتمل داخلی و خارجی را فراهم خواهند ساخت.
کلید واژگان: ابسیدین, منابع بومی, فلورسانس اشعه ایکس(XRF), معدن تجرق بزقوش میانه, معدن قزلجه, بستان آبادThe First Obsidian Source in North-Western Iran for Provenance of Local Prehistoric Lithic ArtifactsObsidian is a dark glass formed by very rapid solidification of volcanic lava, but in the archaeological view, this volcanic glass is an important source for prehistoric tool-making and artifacts such as arrowhead, point, flake, blade, hand axes, micro-blades and etc. Therefore, obsidian artifacts are frequently used material in prehistory and found widely in archaeological sites around the world. The provenance study of obsidian has been an issue of intense research and debate between archeaometrist and geologists. Hence, different provenance studies carried out in Anatolia and Caucasus since 1960s up to 2015, but the obsidian research in Iran is in very early stage and consider as terra incognita. According to the occurrence of lithic obsidian artifacts in most of the prehistoric archaeological sites in north-west of Iran have been recovered during last decades, various questions have been rise on the subject of the provenance of these materials. New studies on prehistoric obsidian artifacts have been done by other scholar specially Iranians during the recent years, where the main part of these studies focus on the characterization and classification of the obsidian artifacts by chemical analysis, in order to find an evidence of sourcing and provenance. More recent research showed that some obsidian tools might have come from unknown sources located in Iran (perhaps Sahand and Sabalan Mountain). This paper will try to discuss the new obsidian mine in north-west Iran in western Asia. After a brief introduction of obsidian studies in north-west Iran, the paper addresses preliminary report of recent researches that took place concerning 10 local obsidian mine samples from Tajaraq of Miyaneh and Ghizilja of Bostababad, around of Bozghoosh Mountain in the skirt of Sahand volcano. This study was realized by portable X-ray fluorescence (pXRF), as a non-distractive technique for elemental analysis, to differentiate between local obsidian mine. From 10 mine samples, 8 samples from Tajaraq of Miyaneh and 2 samples of Ghizilja of Bostanabad were selected and analyzed. This mine samples could be consider as the first obsidian source specimens in association with prehistoric lithic artifacts of north-west Iran and give the chance for detail and comparative studies of these sources with prehistoric site artifacts for provenance studies, as local or imported materials to this part of Iran. The research has been carried out with a focus on locating the origins and resources of obsidian procurement in the northwest of Iran, in order to rethink and reconstruct the regional and supra-regional trade and exchange networks in future. The project clearly identified the three groups of geochemically different obsidians named Tajaraq A, Tajaraq B, and Ghizilja. Due to the fact that Tajaraq obsidian is of a higher quality than the Ghizilja ones, it seems likely that the samples of Tajaraq obsidians have had the ability to be used for tool-making in the past, as the samples of Ghizilja, Bostanabad are too fragile and perlitic in structure. Hence, as the two groups of Tajaraq A and Tajaraq B have the ability to be used for ancient tools in all probability, they can be introduced as candidates for obsidian mining in prehistoric times in the northwest of Iran. In fact, the proposed hypothesis is still at a very early stage and future scientific studies and field research have to be followed. Comparing the new results with prehistoric sites in the cultural areas of Miyaneh and Bostanabad, it becomes obvious that the Tajaraq B obsidian overlaps in some trace elements with published data Anatolian sources. If this overlap could be found also by comparing other elements and their combination, and if it will be confirmed by other methods in future, it could lead to a complete review of all previous obsidian analysis from Iran. In other words, several samples that were up to now thought to be from Anatolia could come in reality from source B of Tajaraq. This is a serious and peculiar hypothesis, which means, at first step, more data have to be collected at the geological outcrops and especially, by analyzing the archaeological finds from well stratified context. The implications of the findings will discuss along with limitations and future research directions.
Keywords: Obsidian, Local Sources, XRF, Tajaraq Obsidian Mine, Ghizilja Mine, Bostanabad -
در طی بررسی که در سال 1386 انجام گرفت، چندین محوطه شاخص اوروکی در حوضه زاب کوچک در شهرستان سردشت در شمال غرب ایران شناسایی و معرفی گردید. ازجمله این محوطه ها، محوطه شاخص تپه بادامیار ربط با سفال های شاخص لبه واریخته اوروکی است که جزء اولین محوطه های شناسایی شده اوروکی در شمال غرب ایران به شمار می آید. علاوه بر تپه ربط محوطه های تپه باغی، تپه ولیو، تپه ملایوسف، تپه لاوین و گومان نیز دارای آثار شاخص اوروکی در حوضه زاب کوچک بودند که زمینه را جهت مطالعه وقفه فرهنگی هزارساله موجود مابین حسنلو دوره VIIIA (پیزدلی) و VIIC (کورا - ارس) در جنوب دریاچه ارومیه را فراهم نمودند که جز یکی از مبهم ترین دوره های شمال غرب ایران به شمار می آید. این آثار عمدتا متعلق به دوره اوروک میانی و جدید هستند که بازه زمانی نیمه هزاره چهارم ق.م. (3600/3500 ق.م.) تا اواخر هزاره چهارم ق.م. (3100 ق.م) را در برمی گیرند. این آثار علاوه بر روشن ساختن بخشی از جدول گاهنگاری جنوب دریاچه ارومیه زمینه را جهت مطالعه روابط فرامنطقه ای موجود مابین جنوب و شمال بین النهرین با منطقه حوضه دریاچه ارومیه فراهم ساخت. در این نوشتار سعی بر این خواهد بود تا با معرفی محوطه های شاخص اوروکی شمال غرب ایران به یافته های شاخص اوروکی محوطه تپه بادامیار ربط پرداخته شود. همچنین این مقاله سعی در روشن ساختن جایگاه فرهنگ اوروک در جدول گاهنگاری جنوب دریاچه ارومیه و ارتباطات فرامنطقه ای با مناطق هم جوار را دارد.کلید واژگان: اوروک, حوضه زاب کوچک, حسنلو VIIIA (پیزدلی), VIIC (کورا - ارس), شمال غرب ایرانDuring 2007 archaeological survey of Little Zab River in Sardasht district in NW Iran, 6 typical Uruk (Uruk Related) sites have been brought to light. One of the important one is Tepe Badamyar Rabat with typical Beveled Rim Bowl pottery that is considered as first Uruk evidence in NW Iran. In addition to Rabat, the Uruk materials found in Tepe Baghi, Tepe Waliv, Tepe Molla Yousef, Tepe Lavin and Tepe Goman would provide the opportunity for studying on one millennium gap between Hasanlu VIIIA (Pisdeli) and VIIC (Kura-Araxes) in southern parts of the Lake Urmia region. This gap is considered as main vague issue in archaeology of NW Iran. The Uruk evidence in the mentioned sites mainly belongs to Middle and Late Uruk periods (3600/3500-3100 BC). These new finding not only establish good opportunity for revising NW Iran chronological framework but provide good base for studying inter-regional relationship of NW Iran communities with south and northern Mesopotamian societies during the 4th millennium BC. This article is trying to introduce fresh typical Uruk sites in southern part of the Lake Urmia with detailed emphasis on new pottery, lithic and special finds of Tepe Badamyar Rabat. Also the present paper is intended to deal with the Uruk cultural influences in NW Iran, proposing a chronological framework for the period concerned and to discuss interregional relationship with adjacent region.Keywords: Hasanlu VIIIA (Pisdeli), VIIC (Kura-Araxes), Uruk, Little Zab River, NW Iran, Lake Urmia Region
-
در پژوهش حاضر سعی شده است تا با بررسی و مطالعه ی پتروگرافی ده قطعه از سفالینه های لعاب دار مربوط به دوران اسلامی مکشوفه از شهر تاریخی بلقیس اسفراین، به بررسی تفاوت ها و شباهت های ساختاری براساس فازهای موجود، شناخت مواد خام اولیه و اجزاء معدنی و در نهایت تا حد ممکن به شناخت منشا آن ها باتوجه به مقایسه خاک مورد استفاده در ساخت سفال ها و زمین شناسی منطقه پرداخته شود. برای این منظور از روش آنالیز مقاطع نازک پتروگرافی و مطالعه آن ها با استفاده از میکروسکوپ پلاریزان نوری عبوری استفاده گردید، که در بررسی و تحلیل نتایج حاصل از مطالعه مقاطع نازک مشخص شد تمامی آثار از نظر ساختاری و ترکیب مشابه یکدیگر و دارای بافت سیلتی ریزبلور هستند و تنها یک قطعه از آن ها (کد 216) دارای بافت ناهمگن است اما از نظر ساختار کانی شناسی دارای منشایی همسان با دیگر قطعات را دارا هست. این سفال ها دارای ساختاری مشابه و همچنین دارای منابع خاک یکسانی هستند. در این بین تنها قطعه ی سفالی زرین فام (کد 1) مورد مطالعه از نظر ساختاری و ترکیب متفاوت از دیگر سفال ها بوده که می توان آن را یک نمونه متفاوت و احتمالا وارداتی به منطقه درنظر گرفت. همچنین در کاوش های باستان شناسی شهر بلقیس کوره های سفال پزی، سه پایه های سفالی و نیز توپی های کوره کشف شده است، که نشان دهنده ی تولید سفال و بومی بودن این صنعت در آن را دلالت داردکلید واژگان: پتروگرافی مقطع نازک, سفال لعاب دار, شهر بلقیس, اسفراینIn the present paper, we have tried to study the mineralogy of ten pieces of the glazed potteries of Islamic era were discovered during a systematic archaeological survey on the Shahr-e Belgheys (Esfarāyen). For better understanding of potteries inside structural characteristics Petrographic thin sections and microscopic polarization were prepared. In the all petrographic sections composition of microcrystals were similar and only one piece (code 216) has represented a heterogeneous texture, but in terms of mineralogy all samples were shared a similar component indicating that the potteries would have been made from the same clay with local origin. Pottery sample (code 216) with a different geological composition may be assumed to have been a piece of a vessel was imported to the areaKeywords: Petrography, Compositional Analysis, Ceramic Glazes, Shahr-e Belgheys, Esfar?yen
-
با توجه به یافت شدن 2013 قطعه ی ابزارسنگی ابسیدینی در فصل دوم کول تپه و از آن جایی که ابسیدین منبع بیش از 85% مصنوعات سنگی در محوطه ی کول تپه است و از طرفی دیگر، نزدیکی این محوطه به منابع اصلی تجارت ابسیدین در مناطق قفقاز و شرق آناتولی، ضرورت پرداختن به منشایابی و تجارت سنگ ابسیدین را در این محوطه ایجاب می نماید. از آن جایی که براساس مطالعات ابسیدین فصل اول، اغلب منابع ابسیدین کول تپه از منطقه ی حوضه ی دریاچه ی سوان و مخصوصا معدن سیونیک بوده است، چگونگی تجارت و مسیرهای تجاری احتمالی و نیز شناسایی معادن ابسیدینی مورد استفاده با استفاده از منشایابی ابزارهای به دست آمده از فصل دوم کول تپه از سوالات اصلی پژوهش حاضر است. از ابزارهای ابسیدینی فصل اول، 53 نمونه از دوره های مختلف با استفاده از روش فلورسانس اشعه ی ایکس XRF جهت منشایابی معادن زمین شناسی آن ها مورد آنالیز قرار گرفت که نتایج به دست آمده حاکی از چند منبعی بودن معادن ابسیدین استفاده شده توسط ساکنان کول تپه است. معادنی که از لحاظ ساختار شیمیایی مورد شناسایی قرار گرفتند عبارتند از: سیونیک1 که 41 قطعه از نمونه ها که عمدتا هم نمونه های دوره ی مس و سنگ و مفرغ قدیم میشدهاند از این معدن استخراج شدهاند؛ به غیر از سیونیک، معادن میدان داغ (4 قطعه ی ابسیدینی)، نمرودداغ (2 قطعه ی ابسیدینی)، گگام2 (2 قطعه ی ابسیدینی) و معادن بازنک3، چورافور4 و گوتانسر5 نیز هر کدام با یک قطعه ی ابسیدینی، دیگر معادن ابسیدین کول تپه را تشکیل می دهند و تنها یک نمونه از مجموع 53 قطعه دارای منشاء نامشخص است. همچنین 32 نمونه از ابزارهای ابسیدینی فصل دوم نیز مورد آنالیز قرار گرفتند که 24 نمونه متعلق به معدن سیونیک، 5 نمونه متعلق به معدن گگاسر و 3 نمونه نیز متعلق به معدن نمرودداغ حوضه ی دریاچه ی وان هستند. نتایج به دست آمده نشان داد که نزدیک ترین و پراستفادهترین معدن که در کولتپه مورد استفاده قرار گرفته است، معدن سیونیک با فاصله ی تقریبی 75 کیلومتر و دورترین معدن، نمرودداغ با فاصله ی تقریبی 300 کیلومتر است. نتایج حاصل از منشایابی ابسیدین های کول تپه یک شبکه ی گسترده ای از تجارت فرامنطقه ای را در دوران پیش ازتاریخ شمال غرب ایران به نمایش گذاشت.کلید واژگان: کول تپه ی جلفا, ابسیدین, منشایابی, pXRF, تجارت فرامنطقه ای, چراگاه تابستانی سیونیک ارمنستانObsidian artifacts were frequently used in prehistory and are widely found on archaeological sites around the world. Provenance studies of obsidian have been an issue of intense research and debate between archeaometry and geology. Different provenance studies were carried out in Anatolia and the Caucasus since the 1960s, but obsidian research in Iran is still at a very early stage and can be considered as terra incognita. Recent research on obsidian sources in Iran accompanied by prehistoric obsidian provenance studies gave the opportunity to establish a database, and to outline a horizon and perspective for future obsidian studies in Iran (Abedi et al., in prep.). Two seasons of excavation in Kul Tepe revealed the important material from Late Neolithic/Early Chalcolithic (Dalma) to Achaemenid periods. For the measurements a portable ED-XRF device (Thermo Scientific Niton XL3t) was used, equipped with an Ag anode at max. 50 kV, silicon drift detector. Some of the most reliable element concentrations in obsidian that can be obtained using portable ED-XRF are Rb, Sr, Y, Zr and Nb, if the concentrations are above the detection limit. Analysis by X-ray fluorescence of 53 obsidian artifacts from first season proved that the main source of obsidian for the workshops in Kul Tepe was Syunik (41 samples) but obsidian sources as far as west as the Lake Van region (Nemrut Dag (2) and Meydan Dag (4) and as far north as Gutansar (1), Bazenk (1), Choraphor (1) were also utilized and only one specimen had an unassigned source. In addition, according to second season obsidian artifacts analysis by pXRF it should be suggested that from 32 samples, 29 specimens belong to Syunik and only three samples come from Meydan Dag obsidian mine. A scatter plot of the Zr versus Y concentration allows recognition of three clusters which match the composition of the well-known sources: Syunik (24 artifacts), Geghasar (5 artifact) and Meydan Dağ (3 artifacts). Syunik is the closest source in the vicinity of Kul Tepe, not more than 75km far from the site (as the crow flies). Syunik material was used in all prehistoric periods at Kul Tepe but Geghasar obsidian obviously only in the Early Chalcolithic (Dalma) (2 samples), Kura-Araxes I (2 samples) and Kura-Araxes II (1 sample) periods. Meydan Dağ obsidian only in the Early Chalolithic (Dalma) (2 samples) and Late Chalcolithic 3 (Chaff-Face Ware) (1 sample) periods. Our results show that the site of Kul Tepe was involved in a broad network of trade and exchange of obsidian. The main and closest source of obsidian supplying the workshops at Kul Tepe was Syunik but obsidian sources as far as west as the Lake Van region (Nemrut Dag and Meydan Dag) and as far north as Gutansar were also utilized. The distances from Syunik and Nemrut Dag to Kul Tepe are about 75 km and 300 km, respectively. During the Early Chalcolithic Dalma period, two main obsidian supply zones are identified: Syunik-Gegham and Meydan Dag, whereas Syunik predominates. From LC1, a refocus on Syunik is attested. This could be explained, as indicated in the first season results, by a development of transhumans towards the Vorotan Valley. Such a development is suggested by the Kul Tepe excavations, where obsidian is imported in the form of pebbles, similar to those found in the Vorotan River at Godedzor.Keywords: Kul Tepe, NW IRAN, Obsidian, XRF, Provenance, Syunik, Prehistoric Trade
-
کشف اتفاقی محوطه پیش از تاریخی کشیک در شهرستان نیکشهر استان سیستان و بلوچستان منجر به شناسایی یک گورستان هزاره سوم ق.م. گردید که دربردارنده آثار ارزشمند سفالی، فلزی و بقایای تدفین بود. در این میان یک خمره سفالی یافت گردید که با توجه به اهمیت و نقوش موجود در سطح آن نیازمند بررسی های علمی جزئی و دقیقتری بود. این خمره سفالی بر اساس نحوه تکرار نقوشش، خمره چرخه زیستی نامیده شده است. به منظور بررسی فن ساخت، شرایط پخت و کوره، بومی یا وارداتی بودن آن و همچنین شناسایی رنگدانه های به کار رفته برای ایجاد نقوش با روش های آنالیز پراش پرتوایکس به روش پودری (XRPD)، آنالیز طیف بینی پاشنده انرژی پرتو ایکس کوپل شده به میکروسکوپ الکترونی روبشی (SEM-EDX) و مطالعه مقطع نازک سفال (OPM) مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج حاصل از روشهای فوق نشان دهنده ی استفاده از خاک هایی با منشا آبرفتی و منطق های رودخانه کشیک دارد که حاکی از منشا محلی و بومی سفال بررسیشده در این منطقه است. همچنین در ساخت خمره هیچگونه تنوعی از کانی ها مشاهده نمیشود و عمده کانی موجود در آن کوارتز با دانه های ریز رسوبی است.
در پخت سفال شرایط اکسیداسیون و همچنین احیا را با توجه به حضور پیک کربن (گرافیت) و مغز خاکستری سفال میتوان اثبات نمود.
رنگدانه مورداستفاده جهت تزئین نقوش دارای عناصر آهن و منگنز است که به جهت پایداری و پایه معدنی آنها استفاده شده و در ترکیب با یکدیگر، تنالیتهای از رنگ قهوهای تا سیاه را ایجاد مینماید.کلید واژگان: خمره منسوب به چرخه زیستی, ساختارشناسی سفال, گورستان کشیک نیک شهر بلوچستان, عصر مفرغ, XRPD, SEM, EDX, OPMNotwithstanding the existence of such famous sites as Shar-i Sokhta from the Bronze Age, southeastern Iran represents a lacuna in Iranian archaeology. Chance discovery of the prehistoric, third millennium BC, site of Keshik in Nikshahr, Sistan and Baluchistan Province provides an opportunity to study new archaeological finds from this quarter of Iran. The main part of Keshik was a Bronze Age cemetery, which yielded important metal and ceramic objects, not to mention burial remains. The excavated assemblages included a distinct ceramic jar which warranted more detailed systematic observations by virtue of the symbolic motifs ornamenting its exterior surface. The jar has received the designation the Life Cycle because of these figurative designs arranged in six alternative panels which depict round the upper body of the vessel in a symbolic form the life cycle of a goat. The related panels show: 1) the figure of a goat native to Sistan, 2) the mating of goats, 3‒5) the mother goat feeding her baby goat, which gradually grows up from the 3rd to 5th panel, and 6) the baby goat together with its mother. The major archaeological question with regard to this idiosyncratic vessel was its chemical-mineralogical characterization. Hence, a chip specimen was sampled to address such issues as its geological source, manufacturing techniques, firing and kiln conditions, local or foreign provenience, and the nature of pigments involved in the paint. To determine the crystalline constituents, different mineralo-chemical investigations were undertaken. The major phase compositions of the vessels body as well as the pigments were determined using quantitative X-ray diffraction (QXRD), and scanning electron microscopy with energy dispersive X-ray spectroscopy (SEM/EDX). Also, the the thin-section of the pottery was analyzed by optical microscopy techniques so as to petrographic identification of the minerals. The result of phase identification showed that the sample generally contains quartz, plagioclase, diopside, berlinite calcite, hematite, and enstatite as main crystalline phase constituents. Moreover, mineralo-chemical investigations demonstrated a regional alluvial soil origin related with the Keshik River, suggesting an indigenous provenience for the vessel. Further, the paste lacked any mineral variety. Firing in an oxidizing and reducing atmosphere was also evident given the carbon peaks and the poorly fired gray core of the thin-section. Analyses of the paint used in the decorative designs revealed the presence in the pigment of iron and manganese. The two elements were typically used because of their long-term sustainability and mineral base, and in combination with each other, they created a brown to black tone. In short, the study suggested that the so-called Life Circle jar was locally produced using the local clay on the potters wheel, was fired at a temperature of 900-1000 oC in a closed oven under oxidizing and reducing conditions, and was decorated with a paint containing iron and manganese pigments.Keywords: Life Cycle Jar, Characterization, Bronze Age, Keshik Cemetery in Sistan, Baluchistan, XRPD, SEM, EDX, OPM
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.