به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

سعیده السادات حسینی

  • فرزانه انگزی، سعیده السادات حسینی*، مختار عارفی، کیوان کاکابرایی
    هدف
    پژوهش حاضر با هدف ارایه مدل ساختاری اختلال های اضطرابی بر اساس اضطراب کرونا با نقش میانجی راهبردهای مقابله ای در زنان باردار انجام شده است. روش پژوهش: این مطالعه از نظر هدف کاربردی و از نظر شیوه اجرا، توصیفی از همبستگی و معادلات ساختاری است. در حوزه جمع آوری اطلاعات پژوهش از دو روش کتابخانه ای و میدانی استفاده گردید. در بخش میدانی برای جمع آوری اطلاعات مورد نیاز پژوهش، پرسشنامه های اختلال اضطراب فراگیر (GAD-13) اسپیتزر و همکاران (2006)، اضطراب کرونا علی پور و همکاران (1398) و راهبردهای مقابله ای لازاروس و فولکمن (1988) استفاده گردید. برای تجزیه و تحلیل داده ها از نرم افزارهای SPSS22 و AMOS استفاده شد.
    یافته ها
    نتایج مطالعه نشان داد، اختلال های اضطرابی بر اساس اضطراب کرونا پیش بینی می شود (0.01>p). همچنین نتایج نشان داد، راهبردهای مقابله ای در ارتباط بین اختلال های اضطرابی و اضطراب کرونا نقش میانجی دارد (0.01>p). نتایج دیگر نشان داد، بین اختلال های اضطرابی یا اضطراب کرونا با نقش میانجی راهبردهای مقابله ای در زنان باردار، ارتباط وجود دارد (0.01>p).
    نتیجه گیری
    بنابراین، می توان نتیجه گرفت که اختلال های اضطرابی می تواند توسط اضطراب کرونا با میانجی گری راهبردهای مقابله ای در زنان باردار پیش بینی شود.
    کلید واژگان: اختلال های اضطرابی, اضطراب کرونا, راهبردهای مقابله ای, زنان باردار
    Farzaneh Angazi, Saeedeh Hosseini *, Mokhtar Arefi, Keyvan Kakabraei
    Aim
    The current research aims to present a structural model of anxiety disorders based on COVID-19 anxiety with the mediating role of coping strategies in pregnant women.
    Methods
    This study is applied in terms of its objective, and descriptive-correlational and structural equation modeling in terms of its implementation. Data collection methods included both library and field research. In the field research, questionnaires were used to collect necessary data, including the Generalized Anxiety Disorder (GAD-13) questionnaire by Spitzer et al. (2006), the COVID-19 Anxiety questionnaire by Alipour et al. (2019), and Lazarus and Folkman’s (1988) coping strategies. SPSS22 and AMOS software were utilized for data analysis.
    Results
    The results indicated that anxiety disorders can be predicted based on COVID-19 anxiety (p<0.01). Additionally, coping strategies were found to play a mediating role in the relationship between anxiety disorders and COVID-19 anxiety (p<0.01). The study also revealed a significant association between anxiety disorders or COVID-19 anxiety and the mediating role of coping strategies in pregnant women (p<0.01).
    Conclusion
    Therefore, it can be concluded that anxiety disorders in pregnant women can be predicted by COVID-19 anxiety with the mediation of coping strategies.
    Keywords: anxiety disorders, Corona Anxiety, coping strategies, Pregnant women
  • فاطمه حیدری مشهور، سعیده السادات حسینی*، کریم افشاری نیا، مختار عارفی
    هدف

    پژوهش حاضر با هدف مدل یابی عوامل فردی، آموزشی و خارجی موثر بر بهزیستی روان شناختی در کودکان با نقش میانجی آموزش رسانه ای مهارت های زندگی انجام گرفت.

    روش پژوهش:

     این تحقیق به لحاظ هدف از نوع توصیفی و به لحاظ جمع آوری اطلاعات جزء مطالعات پیمایشی بحساب می آید. برای انجام تحقیق، در ادبیات کلیه عوامل مرتبط با موضوع بهزیستی روان شناختی در کودکان با تکیه بر مبانی نظری و ادبیات شناسایی شده و در ادامه، جهت اعتبارسنجی گویه ها بارهای عاملی گویه ها ارایه شد. جامعه آماری تحقیق خبرگان و کارشناسان حوزه روان شناسی بودند که به طور ویژه مطالعاتی در حوزه کودکان داشتند. برای انتخاب افراد شرکت کننده از روش نمونه گیری هدفمند و روش گلوله برفی استفاده شده و در نهایت 20 نفر به عنوان نمونه آماری در نظر گرفته شدند. تحلیل داده ها نیز با استفاده از مدل ساختاری تفسیری انجام گرفت.

    یافته ها

    یافته های تحقیق نشان داد که عوامل زمینه ساز بهزیستی در سه بعد فردی، آموزشی و خارجی تقسیم می شوند که عواملی از قبیل هوش هیجانی، ویژگی های شخصیت، خودتنظیمی، مسیولیت پذیری، خودکارآمدی، تنظیم هیجان، حمایت اجتماعی ادراک شده، ذهن آگاهی، الگوهای ارتباطی، استرس و اضطراب اجتماعی برای بعد فردی، آموزش مدیریت والدین، عملکرد تحصیلی، آموزش هوش مثبت، آموزش مهارت های زندگی و عملکرد خانواده برای بعد آموزشی و در نهایت، ارتباط والد-فرزند، انسجام و انعطاف پذیری خانواده، وضعیت اجتماعی-اقتصادی، شبکه های اجتماعی، اشتغال والدین، اعتیاد اینترنتی و بازی های رایانه ای به عنوان عوامل خارجی موثر بر بهزیستی روان شناختی کودکان در مدل مطرح شده اند.

    نتیجه گیری

    بنابراین توصیه می شود که خانواده ها با افزایش حضور در محیط های اجتماعی و اعتماد کردن به کودکان خود، روحیه ابراز احساسات و تجربیات را در کودکان خود تقویت کنند، چرا که این مسیله باعث تقویت بهزیستی روان شناختی در کودکان می شود.

    کلید واژگان: بهزیستی روان شناختی, عوامل فردی, عوامل آموزشی, عوامل خارحی, آموزش رسانه ای مهارت های زندگی
    Fatemeh Heidari Mashhour, Saeedeh Hosseini *, Karim Afsharinia, Mokhtar Arefi
    Aim

    The current research was conducted with the aim of modeling individual, educational and external factors affecting psychological well-being in children with the mediating role of life skills media education.

    Methods

    This research is descriptive in terms of its purpose and is considered a survey study in terms of data collection. To conduct the research, all the factors related to the issue of psychological well-being in children were identified in the literature by relying on the theoretical foundations and the literature, and then, in order to validate the items, the factor loadings of the items were presented. The statistical population of the research was the experts in the field of psychology, who especially had studies in the field of children. Purposeful sampling and snowball method were used to select the participants and finally 20 people were considered as a statistical sample. Data analysis was also done using interpretive structural model.

    Results

    The findings of the research showed that the factors underlying well-being are divided into three personal, educational and external dimensions, which include factors such as emotional intelligence, personality traits, self-regulation, responsibility, self-efficacy, emotion regulation, perceived social support, mindfulness, communication patterns, stress and anxiety. social for the individual dimension, parent management training, academic performance, positive intelligence training, life skills training and family performance for the educational dimension and finally, parent-child relationship, family cohesion and flexibility, socio-economic status, social networks, parental employment, Internet addiction and computer games have been proposed as external factors affecting children's psychological well-being in the model.

    Conclusion

    Therefore, it is recommended that families strengthen the spirit of expressing feelings and experiences in their children by increasing their presence in social environments and trusting their children, because this issue strengthens the psychological well-being of children.

    Keywords: Psychological Well-Being, Individual factors, Educational Factors, External Factors, media education of life skills
  • زهرا کمانکش، سعیده السادات حسینی*، آزیتا چهری، حسن امیری، معصومه حیدریان
    زمینه و هدف

    پژوهش ها نشان داده اند که تعارضات زناشویی تاثیرات زیانباری بر سلامت، جسم، روان و خانواده، جدایی و طلاق دارد. هدف از انجام پژوهش حاضر مقایسه اثربخشی آموزش مهارت های زندگی و مهارت ارتباطی بر تعارضات زناشویی و بهزیستی روانشناختی همسران ناسازگار بود.

    روش کار

    برای انجام پژوهش کاربردی و شبه آزمایشی حاضر که با طرح پیش آزمون - پس آزمون و گروه کنترل انجام شد از بین زوجین ناسازگار مراجعه کننده به مراکز خدمات روانشناختی شهر کرمانشاه در سال 1400، که به بصورت داوطلبانه و از طریق فراخوان جهت شرکت در این دوره ثبت نام کرده بودند 45 نفر انتخاب و به شیوه تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل تقسیم شدند. قبل و بعد از مداخله تمام آزمودنی ها پرسشنامه تعارضات زناشویی تجدیدنظر شده و بهزیستی روانشناختی را تکمیل کردند همچنین مداخلات دو گروه به صورت گروهی به مدت 13 جلسه 45 دقیقه ای و دو بار در هفته اجرا شد. نهایتا داده ها با نرم افزار SPSS-26 و آزمون های آماری تحلیل واریانس یک طرفه، تحلیل کواریانس چند متغیری و آزمون تعقیبی بنفرونی تجزیه و تحلیل شدند. 

    یافته ها

    نتایج نشان داد که آموزش مهارت های زندگی و مهارت های ارتباطی نسبت به گروه کنترل به طور معنی داری بر تعارضات زناشویی و بهزیستی روانشناختی همسران ناسازگار اثربخش بوده اند. همچنین تفاوت معناداری بین دو درمان مشاهده نشد.

    نتیجه گیری

    با توجه به نتایج پیشنهاد می شود زوجین دارای تعارضات زناشویی از این مداخله ها زیر نظر مشاور استفاده کنند.

    کلید واژگان: مهارت زندگی, مهارت ارتباطی, تعارضات زناشویی, بهزیستی روانشناختی
    Zahra Kamankesh, Saeedeh Sadat Hosseini*, Azita Chehri, Hasan Amiri, Masoumeh Heydarian

    Background &

    Aims

    Marriage is a bond that binds not just two people who hope to be in love forever, but two families built on completely different foundations, traditions, value systems, and lifestyles. Therefore, it is not unusual for this encounter to lead to a host of adjustment, emotional, financial, and psychosocial problems (1). Reviewing these problems leads to marital conflicts and differences in the process of cooperation, interaction, and their daily communication (2). In general, marital conflicts occur when there is a lack of agreement and lack of compatibility between couples (3). The incompatibility of couples causes the absence of marital well-being, which also leads to feelings of anger, frustration and dissatisfaction (9).
    Psychological well-being includes self-acceptance, positive relationships with others, autonomy, mastery of the environment, purposeful living, and personal growth. Couples with high psychological well-being perceive more pleasant experiences and suffer less from pleasant emotions (10). In this regard, Azarnik et al. (1400) showed that communication skills training can increase the level of marital satisfaction and lead to the reduction of marital conflicts (11).
    On the other hand, communication skills are those skills through which people can engage in interpersonal interactions and the communication process; A process during which people share their information, thoughts, feelings with each other through verbal and non-verbal exchange (14).
    According to the stated content, it should be kept in mind that the present research is based on this basic question: Is there a relationship between the effectiveness of life skills training and communication skills on marital conflicts, conflict resolution styles and psychological well-being of incompatible spouses?

    Methods

    In order to carry out this practical and quasi-experimental research, which was carried out with a pre-test-post-test design and a control group, among the incompatible couples who referred to the psychological service centers of Kermanshah in 1400, who volunteered and through an invitation to participate in this course. 45 people had registered and were randomly divided into two experimental and control groups. Before and after the intervention, all the subjects completed the revised questionnaire of marital conflicts and psychological well-being. Also, the interventions of the two groups were conducted as a group for 13 sessions of 45 minutes and twice a week. Finally, the data were analyzed with SPSS-26 software and statistical tests of one-way analysis of variance, multivariate analysis of covariance and Benferoni's post hoc test.

    Results

    The results of the Wilkes lambda test with the value (F(8,21)=113.113, P=0.000<0.05) indicate the impact of life skills training on marital conflicts at the 5% error level. It was also found that after controlling the effect of the pre-test, life skills training is effective on marital conflicts (F(1,28)=865.617, p<0.05) (Table 3).
    Another finding showed that life skills training has an effect on the psychological well-being of couples (F(6,23)=114.234, P=0.000<0.05). Also, after controlling for the effect of the pre-test, it was found that life skills training is effective on psychological well-being. F(1,28)=534.878, p<0.05) (Table 4).
    The results of the Wilkes Lambda test with the value (F(8,21)=115.310, P=0.000<0.05) indicate the effectiveness of communication skills training on marital conflicts. Also, after controlling the pre-test effect, the effectiveness of communication skills training on marital conflicts was confirmed (F(1,28)=631.731, p<0.05) (Table 5).
    Another finding showed that communication skills training has an effect on the psychological well-being of couples (F(6,23)=130.589, P=0.000<0.05). And after controlling the pre-test effect, communication skills training has an effect on psychological well-being (F(1,28)=502.673, p<0.05) (Table 6).
    According to table (7), by controlling the pre-test scores, the effect of the group on the post-test scores of marital conflicts is significant (F(1,42)=470.868, p<0.05). So that after the intervention, the scores of marital conflicts have decreased significantly. According to these findings, it can be said that teaching life skills and communication skills has improved marital conflicts in incompatible spouses. Also, according to the results of Benferoni's follow-up test, teaching life skills and communication skills led to a decrease in average marital conflicts in incompatible spouses. There was no significant difference between the effect of life skills training and communication skills training on marital conflicts of incompatible spouses.
    According to table (8), by controlling the pre-test scores, the effect of the group on the post-test psychological well-being scores is significant (F(1,42)=417.792, p<0.05). So that after the intervention, psychological well-being scores have increased significantly. According to these findings, it can be said that teaching life skills and communication skills has improved the psychological well-being of incompatible spouses. According to the results of Benferoni's follow-up test, teaching life skills and communication skills led to an increase in average psychological well-being in incompatible spouses. There was no significant difference between the effect of life skills training and communication skills training on the psychological well-being of incompatible spouses.

    Conclusion

    The results showed that life skills training has a significant effect on psychological well-being. In reference to this finding, it is possible to refer to the study of Khenifar (2013), which showed that teaching life skills through self-awareness training, a person becomes aware of his physical, mental, emotional characteristics, and thoughts, especially his emotions in the present moment, by teaching life skills The method of decision-making, problem solving, creative thinking, critical thinking and controlling emotions, coping with stress and communication skills, teaches flexibility to a person so that he can identify and criticize different solutions in the face of challenges (36).
    The results showed that communication skills training has a significant effect on marital conflicts. In explaining the effectiveness of communication skills training based on the modification of initial incompatible schemas on the reduction of marital conflicts, it can be said that since conflict is an integral part of marital relations and one of the common family problems that has attracted the attention of therapists, investigating the causes of conflicts and Also, strategies to reduce marital conflicts can have a significant effect on improving marital relations, so it can be concluded that communication skills training sessions are based on correcting incompatible schemas, learning communication skills, correcting schemas, feedback and training (39).
    The results showed that communication skills training is confirmed on psychological well-being and it can be said that communication skills training has a significant effect on psychological well-being and its components. This means that proper communication increases the emotional and emotional intimacy of couples. If a couple can communicate in the right ways, they will not only have effective communication but also increase intimacy between them. On the other hand, increasing intimacy and emotional companionship of husband and wife increases their sensitivity towards each other; As a result, their emotional intercourse also increases (43).

    Keywords: Life Skill, Communication Skill, Marital Conflicts, Psychological Well-Being
  • Nooshin Boragh, Mokhtar Arefi*, Saeideh Alsadat Hosseini, Karim Afshariniya

    Corona disease anxiety is one of the factors that threaten the mental health of working women, and it is very important to identify the psychological factors affecting it. This study aimed to investigate the structural relationship between Corona anxiety and cognitive flexibility and evaluate the mediating role of emotion regulation and early maladaptive schemas. The current research is a descriptive correlational study. Statistical population of this study was all the occupied women of Kermanshah city (Iran) in 2022, from which 364 people were selected by cluster random sampling method. The research tools include the Corona Disease Anxiety Scale (CDAS) (Alipour et al., 2018), the short form of the Young Schema Questionnaire (1998) (YSQ-SF), Cognitive Emotion Regulation Questionnaire (CERQ) (Garnefsky and Kraaij, 2006) and Cognitive Flexibility Inventory (Dennis & Vander Wal, 2010). The research data was analyzed using SPSS-25 software. Based on this, the path analysis method was used to analyze the research hypotheses. The evaluation of the proposed model had an acceptable fit. Path analysis identified the relationship between cognitive flexibility and corona anxiety, in addition, the findings indicated that cognitive flexibility is indirectly related to corona anxiety and predicts corona anxiety through the mediation of emotion regulation and early maladaptive schemas. In general, the findings showed that the implementation of interventions related to improving the psychological flexibility of working women by holding training classes and job webinars in the post-Corona era, in order to control and reduce anxiety, prepare and protect this group in possible relapses of infectious diseases is suitable.

    Keywords: Coronavirus anxiety, Cognitive flexibility, Emotion regulation, Early maladaptive schemas
  • اکرم حجتی، کریم افشاری نیا*، سعیده السادات حسینی، مختار عارفی

    هدف از پژوهش حاضر اثربخشی درمان هیجان مدار بر الگوهای دلبستگی، الگوهای ارتباطی و سبک زندگی زوجین ناسازگار مراجعه کننده به مراکز مشاوره بود. این پژوهش از لحاظ ماهیت جز تحقیقات کاربردی و از لحاط اجرا جز تحقیقات نیمه آزمایشی و از نوع طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل است. جامعه آماری در این پژوهش شامل کلیه زوجین دارای همسر ناسازگار مراجعه کننده به مراکز مشاوره (مرکز مشاوره بهشت) شهر اصفهان در سال 1401 بودند. از بین جامعه آماری، 45 نفر با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس و هدفمند برگزیده و در دو گروه آزمایشی و کنترل (یک گروه 15 نفری گروه آزمایش و یک گروه 15 نفر گروه کنترل) انتخاب شدند. پرسشنامه های مورد استفاده این پژوهش دلبستگی هازن و شیور (1987)، الگوهای ارتباطی کریستنسن و سولاوی (1984) و سبک زندگی میلر اسمیت (2003) بود. نتایج با استفاده از روش آماری تحلیل کواریانس، نشان داده شد که با کنترل پیش آزمون سطوح معنی داری همه آزمون ها، بیانگر آن هستند که بین زوجین دارای همسر ناسازگار گروه های آزمایش و گواه متغیرهای الگوهای دلبستگی (ایمن، نا ایمن اجتنابی و نا ایمن دوسوگرا)، الگوی ارتباطی (سازنده متقابل)، الگو ارتباطی (توقع/کناره گیری)، الگو ارتباطی (اجتنابی) و سبک زندگی تفاوت معنی داری مشاهده می شود که میزان تاثیر یا تفاوت برابر با 48/0 می باشد که مربوط به تاثیر درمان هیجان مدار می باشد.

    کلید واژگان: درمان هیجان مدار, الگوهای دلبستگی, الگوهای ارتباطی, سبک زندگی
    Akram Hojati, Karim Afsharinia*, Saideh Alsadat Hosseini, Mokhtar Arefi

    The purpose of this research was the effectiveness of emotion-oriented therapy on attachment patterns, communication patterns and lifestyle of incompatible couples referring to counseling centers. In terms of its nature, this research is part of applied research, and in terms of implementation, it is part of semi-experimental research, with a pre-test and post-test design with a control group. The statistical population in this research included all couples with incompatible spouses who referred to counseling centers (Behesht Counseling Center) in Isfahan city in 1401. From among the statistical population, 45 people were selected using available and targeted sampling and were selected in two experimental and control groups (a group of 15 people in the experimental group and a group of 15 people in the control group). The questionnaires used in this research were Hazen and Shaver's (1987) attachment, Christensen and Sulawi's (1984) communication patterns, and Miller Smith's (2003) lifestyle. The results using the statistical method of covariance analysis showed that with the pre-test control of the significance levels of all tests, they indicate that between couples with incompatible spouses of the test groups and evidence of the variables of attachment patterns (secure, insecure avoidant and insecure ambivalent) , communication pattern (mutual constructive), communication pattern (expectation/withdrawal), communication pattern (avoidance) and lifestyle, a significant difference is observed, the effect or difference is equal to 0.48, which is related to the effect of emotional therapy.

    Keywords: Emotional Therapy, Attachment Patterns, Communication Patterns, Lifestyle
  • طاهره کاتب زاده بدر، سعیده السادات حسینی*، مختار عارفی، کیوان کاکابرایی، آزیتا چهری
    هدف

    هدف این پژوهش تبیین مدل عملکرد خانواده بر اساس عشق با میانجیگری امنیت روانی در بین زوجین بود.

    روش پژوهش:

     تحقیق حاضر به لحاظ هدف، از نوع کاربردی محسوب شده و به لحاظ روش جمع آوری داده ها در گروه تحقیق های توصیفی - پیمایشی دسته بندی می شود. جامعه آماری شامل شامل کلیه زنان و مردان متاهل مناطق 1 و 3 شهر تهران در سال 1400-99 می شود. روش نمونه گیری نیز بصورت غیرتصادفی در دسترس بوده است. ابزار گردآوری داده ها نیز پرسشنامه اطلاعات جمعیت شناختی، پرسشنامه امنیت روانی مازلو (2004)، پرسشنامه سنجش عملکرد خانواده (1950) و پرسشنامه عشق هتفیلد و اسپرچر (1986) انجام شد. تحلیل داده ها علاوه بر روش های آمار توصیفی با استفاده از برنامه AMOS انجام شد.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که بین مولفه‏های عشق و عملکرد خانواده رابطه معناداری وجود دارد، بین عشق و امنیت روان‏شناختی رابطه معناداری وجود دارد،

    نتیجه گیری

    بین ‏امنیت روان‏شناختی و عملکرد خانواده رابطه معناداری وجود دارد، امنیت روانی در رابطه میان عشق و عملکرد خانواده نقش میانجیگری دارد.

    کلید واژگان: عملکرد خانواده, عشق, امنیت روانی, زوجین
    Tahereh Katebzadeh Badr, Saeedeh Hosseini *, Mokhtar Arefi, Keyvan Kakabraei, Azita Chehri

    The family, as the most stable social unit, is an essential axis for the healthy functioning of individuals and society. The purpose of this study was to explain the model of family performance based on love mediated by psychological security between couples. The present research is applied in terms of purpose and is classified in the group of descriptive-survey research in terms of data collection method. The statistical population includes all married men and women in areas 1 and 3 of Tehran in 1400-99. Sampling method was also available non-randomly. Data collection tools were demographic information questionnaire, mental security questionnaire (short form), family performance assessment questionnaire (FAD) and love questionnaire. In addition to descriptive statistics, data analysis was performed using AMOS program. The results showed that there is a significant relationship between the components of love and family functioning, there is a significant relationship between love and psychological security, there is a significant relationship between psychological security and family functioning, psychological security in the relationship between love and Family functioning plays a mediating role.

    Keywords: Family performance, love, mental security, Couples
  • مریم رفیعی سویری، آزیتا چهری*، سعیده السادات حسینی، حسن امیری
    هدف

    هدف این پژوهش مقایسه اثربخشی زوج درمانی مبتنی بر پذیرش و تعهد با زوج درمانی شناختی-رفتاری بر تعارض زناشویی و انعطاف پذیری شناختی در زنان متاهل بود.

    روش پژوهش:

     پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون و با گروه کنترل و دوره پیگیری سه ماهه بود. جامعه آماری شامل تمامی زنان متاهل دارای دلزدگی زناشویی مراجعه کننده به مراکز مشاوره سطح شهر رشت در سال 1400 بود، که با روش نمونه گیری در دسترس تعداد 60 نفر انتخاب و در سه گروه مساوی 20 نفری گمارش شدند. گردآوری داده ها علاوه بر چک لیست اطلاعات جمعیت شناختی با پرسشنامه دلزدگی زناشویی، پرسشنامه تعارش زناشویی و پرسشنامه انعطاف پذیری شناختی انجام شد. برای آزمودنی های گروه های آزمایش (هر دو برنامه مداخلاتی) 12 جلسه به صورت هر هفته یک جلسه یک ساعته اجرا. تحلیل داده ها علاوه بر روش های آمار توصیفی با آنالیز واریانس با اندازه گیری مکرر انجام شد.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که در مرحله پس آزمون بین نمره کل انعطاف پذیری شناختی و ابعاد آن در افراد سه گروه تفاوت معناداری وجود دارد (05/0>P). همچنین، نتایج نشان داد در مرحله پس آزمون بین نمره تعارض زناشویی و ابعاد آن در افراد شرکت کننده در برنامه های مداخلاتی با افراد کنترل تفاوت معناداری وجود دارد (05/0>P). این تفاوت در مرحله پیگیری نیز پابرجا بود (05/0>P).

    نتیجه گیری

    نتایج آزمون تعقیبی بن فرونی نشان داد که در میزان اثربخشی دو روش زوج درمانی بر متغیرهای وابسته تفاوت معناداری وجود دارد، به این صورت که میزان تاثیر روش پذیرش و تعهد نسبت به روش شناختی-رفتاری بر تعارض زناشویی و بهبود انعطاف پذیری روانی سودمندی بیشتری داشته است.

    کلید واژگان: پذیرش و تعهد, شناختی-رفتاری, انعطاف پذیری شناختی, تعارض زناشویی, دلزدگی زناشویی
    Maryam Rafiei Sawiri, Azita Chehri *, Saeedeh Hosseini, Hassan Amiri

    The aim of this study was to compare the effectiveness of couple therapy based on acceptance and commitment with cognitive-behavioral couple therapy on marital conflict and cognitive flexibility in married women. The research was quasi-experimental with pre-test and post-test design with control group and three-month follow-up period. The statistical population included all married women with marital boredom who referred to counseling centers in Rasht in 1400, which was selected by available sampling method of 60 people and were assigned to three groups of 20 people. Data collection was performed in addition to the demographic information checklist with the Marital Boredom Questionnaire, the Marital Relationship Questionnaire and the Cognitive Flexibility Questionnaire. For the subjects of the experimental groups (both intervention programs), 12 sessions were performed, one session per week for 1 hour. In addition to descriptive statistical methods, data analysis was performed by repeated measures analysis of variance. The results showed that in the post-test stage there was a significant difference between the total score of cognitive flexibility and its dimensions in the three groups (P <0.05). Also, the results showed that in the post-test stage, there is a significant difference between the score of marital conflict and its dimensions in individuals participating in intervention programs with control individuals (P <0.05). This difference was also persistent in the follow-up stage (P <0.05). Also, the results of Ben Foroni post hoc test showed that there is a significant difference in the effectiveness of two couples therapy methods on dependent variables, so that the effect of acceptance and commitment to cognitive-behavioral method on marital conflict and improve psychological flexibility usefulness Has had more

    Keywords: acceptance, commitment, Cognitive-behavioral, cognitive flexibility, Marital conflict, marital boredom
  • راحیل توسلی زاده، سعیده السادات حسینی*، حسن امیری، مختار عارفی
    هدف

    اختلال یادگیری، گستره ای وسیع تر از مشکلات تحصیلی را شامل می شود و نیازمند توجه به حوزه های اجتماعی، خانوادگی، عاطفی و رفتاری زندگی کودک در بافت خانواده است. امروزه یکی از موضوعات اساسی در حوزه آسیب های اجتماعی شیوه فرزندپروری والدین است و از طرفی نیز والدین کمال گرا ممکن است آرمان ها و آرزوهایی که خود نتوانسته اند به آن برسند به فرزندان خود اعمال کنند و به صورت انتقادی فرزندانشان را ارزیابی می کنند. بنابراین در پژوهش حاضر قرار است که به ارائه مدل اختلالات یادگیری بر اساس کمال گرایی و سبک فرزندپروری پرداخته شود.

    مواد و روش ها

     روش تحقیق به لحاظ هدف، کاربردی و به لحاظ روش گردآوری اطلاعات توصیفی- پیمایشی از نوع همبستگی می باشد. جامعه آماری شامل تمامی دانش آموزان دختر پایه پنجم و ششم ابتدایی مشغول به تحصیل در سال تحصیلی 1400-1399 شهر کرمانشاه می باشد. نمونه آماری پژوهش، 270 نفر از دانش آموزان دختر از میان جامعه آماری می باشد. روش نمونه گیری در پژوهش حاضر، روش نمونه گیری در دسترس است. ابزار گردآوری اطلاعات نیز پرسشنامه مشکلات یادگیری ویلکات و همکاران (2011)، پرسشنامه سبک فرزندپروری بامریند و پرسشنامه چندگانه کمال گرایی هویت و فلت (1991)  بوده است.

    یافته ها

     اختلالات یادگیری در دانش آموزان بر اساس کمال گرایی و سبک های فرزند پروری به درستی پیش بینی گردید.

    نتیجه گیری

     در نهایت این نتیجه حاصل شده است که ارتباط با والدین در پیش بینی اختلالات یادگیری سهم دارد، کمال گرایی در پیش بینی اختلالات یادگیری سهم دارد.

    کلید واژگان: اختلالات یادگیری, سبک فرزندپروری, کمال گرایی
    Raheel Tavassolizadeh, Saeedeh Sadat Hosseini *, Hassan Amiri, Mokhtar Arefi
    Purpose

    Learning disabilities cover a wider range ofeducational problems and require attention to the social,family, emotional and behavioral areas of the child's lifewithin the family. One of the main issues in the field ofsocial harms today is the parents' parenting style, and onthe other hand, perfectionist parents may apply ideals andaspirations that they have not been able to achieve to theirchildren and critically evaluate their children. Therefore,in the present study, the model of learning disorders basedon perfectionism and parenting style is to be presented.

    Materials and Methods

    The research method is appliedin terms of purpose and in terms of descriptive-surveydata collection method is correlational. The statisticalpopulation includes all female students in the fifth andsixth grades of elementary school studying in theacademic year 1399-1400 in Kermanshah. The statisticalsample of the study is 270 female students from thestatistical population. Sampling method In the presentstudy, sampling method is available. Data collection toolswere Wilkat et al.'s (2011) Learning DisabilitiesQuestionnaire, Bamrind Parenting Style Questionnaireand Multiple Identity and Felt PerfectionismQuestionnaire (1991).

    Findings

    Learning disabilities in students were correctlypredicted based on perfectionism and parenting styles.

    Conclusion

    Finally, it has been concluded thatcommunication with parents contributes to the predictionof learning disabilities, perfectionism contributes to theprediction of learning disabilities.

    Keywords: : Learning Disabilities, Parenting style, perfectionism
  • راحیل توسلی زاده، سعیده السادات حسینی*، حسن امیری، مختار عارفی
    هدف
    هدف این پژوهش تعیین مدل اختلالات یادگیری بر اساس ارتباط با والدین و کمال گرایی بود. روش پژوهش: روش این پژوهش به لحاظ هدف، کاربردی و به لحاظ روش گردآوری اطلاعات توصیفی- پیمایشی از نوع همبستگی و جامعه آماری شامل تمامی دانش آموزان دختر پایه پنجم و ششم ابتدایی مشغول به تحصیل در سال تحصیلی 1400-1399 شهر کرمانشاه بود که نمونه آماری پژوهش، 270 دانش آموز دختر همراه با والدین شان به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به پرسشنامه های مشکلات یادگیری ویلکات و همکاران (2011)، پرسشنامه کیفیت روابط والد، کودک فاین و همکاران (1983) و پرسشنامه چندگانه کمال گرایی هویت و فلت (1991) پاسخ دادند. یافت ها: نتایج پژوهش نشان داد بین عاطفه مثبت، همانند سازی با والدین، اعتماد، خشم، کمال گرایی خودمدار، کمال گرایی دیگر مدار و کمال گرایی جامعه مدار با اختلال یادگیری همبستگی معناداری (05/0=P) دارد؛ همچنین ضریب همبستگی چندگانه بین کمال گرایی و کیفیت رابطه والد-کودک با اختلال یادگیری برابر با 462/0 = R است و ضریب تعیین برابر 213/0= R2 است که 21.3 درصد از واریانس اختلال یادگیری از طریق کمال گرایی و کیفیت رابطه والد کودک قابل تبیین است. نتیجه گیری: در نهایت این نتیجه حاصل شده است که ارتباط با والدین در پیش بینی اختلالات یادگیری و همچنین کمال گرایی در پیش بینی اختلالات یادگیری سهم دارد.
    کلید واژگان: اختلالات یادگیری, ارتباط با والدین, کمال گرایی
    Rahil Tavasoli, Saeedeh Hosseini *, Hassan Amiri, Mokhtar Arefi
    Aim
    The present study aimed to determine the learning disorder model based on the relationship with parents and perfectionism.
    Methods
    The research was applied in terms of purpose and had descriptive survey and correlational type in terms of data collection method, and its statistical population consisted of all fifth and sixth-grade female students in Kermanshah in the academic year of 2020-2021. Furthermore, 270 female students and their parents were selected as statistical samples using the convenience sampling method and they answered the learning disability questionnaire by Wilcott et al. (2011), the parent-child relationship quality questionnaire by Fine et al. (1983), and the Multidimensional Perfectionism Scale by Hewitt and Flett (1991).
    Results
    There were significant correlations (P=0.05) between positive affect, identification with parents, trust, anger, self-oriented perfectionism, other-oriented perfectionism, and society-oriented perfectionism with learning disorders (P=0.05). Furthermore, the multiple correlation coefficient between perfectionism and the quality of the parent-child relationship with learning disorder was equal to R=0.462, and the coefficient of determination was equal to R2=0.213. Moreover, 21.3% of the variance of learning disorders could be explained by perfectionism and the quality of the child-parent relationship.
    Conclusion
    The relationship with parents and also perfectionism contributed to the prediction of learning disorders.
    Keywords: Learning Disorder, Relationship with parents, perfectionism
  • نوشین اصلاحی، مختار عارفی*، سعیده السادات حسینی، حسن امیری
    زمینه و هدف

     از ناتوانی‌ها و نابهنجاری‌های زناشویی که موجب مشکلات روانی و بی‌تفاوتی و طلاق زوجین می‌شود، تعارض زناشویی و توانایی‌نداشتن در حل تعارض‌ها است. هدف این پژوهش تعیین و مقایسه اثربخشی زوج‌درمانی هیجان‌مدار و زوج‌درمانی شناختی-سیستمی گاتمن بر تعادل عاطفه زوج‌های متعارض بود.

    روش‌بررسی: 

    این پژوهش از نوع نیمه‌آزمایشی با طرح پیش‌آزمون و پس‌آزمون با دو گروه آزمایش و یک ‌گروه گواه بود. جامعه آماری این پژوهش را تمامی زوج‌های متعارض (سطوح 1و2و3) مراجعه‌کننده به مراکز مشاوره و روان‌شناسی خصوصی مناطق دو و پنج شهر تهران در سال 1397 تشکیل دادند. از این جامعه، 60 نفر به‌صورت دردسترس انتخاب شده و به‌طور تصادفی در سه گروه (20نفری) آزمایشی یک و آزمایشی دو و گواه جایگزین شدند. ابزار پژوهش مقیاس تعادل عاطفه (عاطفه مثبت و عاطفه منفی) (واتسون و همکاران، 1988) بود. سپس طرح مداخله زوج‌درمانی هیجان‌مدار جانسون برای گروه آزمایش یک و طرح مداخله زوج‌درمانی شناختی-سیستمی گاتمن برای گروه آزمایش دو انجام پذیرفت؛ اما برای گروه گواه، هیچ‌گونه مداخله‌ای اعمال نشد. داده‌ها با روش تحلیل کوواریانس با استفاده از نرم‌افزار SPSS نسخه 23در سطح معناداری 5درصد تحلیل شد.

    یافته‌ها:

     نتایج تحلیل کوواریانس نشان داد که هر دو زوج‌درمانی هیجان‌مدار و زوج‌درمانی شناختی-سیستمی بر تعادل عاطفه (افزایش عاطفه مثبت و کاهش عاطفه منفی) زوجین متعارض تاثیر معنا‌داری داشت (0٫001>p). نتایج آزمون تعقیبی نیز نشان داد که اثربخشی زوج‌درمانی هیجان‌مدار بیشتر از زوج‌درمانی شناختی-سیستمی بود (0٫001>p).

    نتیجه‌گیری:

     براساس یافته‌ها، زوج‌درمانی هیجان‌مدار مبتنی‌بر نظریه جانسون دارای تاثیر بیشتری درمقایسه با زوج‌درمانی گاتمن بر تعادل عاطفه زوجین متعارض است؛ بنابراین می‌توان به‌منظور افزایش تعادل عاطفه در زوجین متعارض از زوج‌درمانی هیجان‌مدار بهره جست.

    کلید واژگان: زوج درمانی, هیجان مدار, شناختی-سیستمی, تعادل عاطفه, تعارض زناشویی
    Noushin Eslahi, Mokhtar Arefi *, Saeedeh Alsadat Hoseini, Hasan Amiri
    Background & Objectives

    One of the disabilities and abnormalities of marriage that causes psychological problems, indifference and divorce are marital conflict and the inability to solve conflicts. Considering the role of emotion and emotions in marital life, and considering that Emotional couple therapy approach and Guttman cognitive–systemic couple therapy approach in recent years has been very effective in couple’s therapy, doing comparative research in this regard Determine the strengths and weaknesses of each one more than the other and determine the appropriate treatment for solving couples conflicts. According to researches, a research which compares the effectiveness of these two approaches in the field of balance of affect and harmony–marital dissonance has not been found. Therefore, the aim of this study was to determine and compare the efficacy of emotionally focused couple therapy and Gottman's cognitive–systemic couple therapy was on the balance of affect of conflicting couples.

    Methods

    In this research, a semi–experimental design, pre–test and post–test design with two experimental and one control groups were used. The statistical population of this study was all contradictory and disadvantaged couples (Levels 1, 2 and 3) referring to counseling and private psychology centers in 2nd and 5th district of Tehran in 2019. From this community, 60 people were randomly selected and randomly assigned to three groups (20 subjects), Experimental groups 1 and 2 and control group. The criteria for subjects to enter the research were: informed consent to participate in the research; People with a history of 1–10 years of married life; having a marital conflict without legal and judicial action for separation and not being in the process of divorce and settlement and separation; No psychiatric disorder. The criteria for withdrawing the subjects from the research were unwillingness to continue participating in the research and legal action for divorce. In pretest and posttest, Positive and Negative Affect Scales (PANAS) (Watson et al., 1988) was used for each of the three groups. The emotionally focused couple therapy sessions in seven sessions for Experimental group 1 and Gottman’s cognitive–systemic couple therapy in seven session sessions for experimental group 2 were performed, but no intervention was applied to the control group. Data analysis was done using covariance analysis to measure effectiveness and Bonferroni's post hoc test to check the two–by–two difference between the mean scores of the three groups in the post–test in SPSS version 23. The significance level of the tests was 0.05

    Results

    The results of covariance analysis showed that both groups of emotionally focused couple therapy and the Gottman’s cognitive–systemic couple therapy had a significant effect on the balance of affect (increase of positive affection and negative emotional loss) of conflicting couples (p<0.001). The results of Bonferroni test showed that the efficacy of emotionally focused couple therapy was more than the Gottman’s cognitive–systemic couple therapy (p<0.001).

    Conclusion

    According to the findings, the emotionally focused couple therapy based on Johnson's theory has a greater effect on couples' affect balance than Guttman's cognitive–systemic couple therapy. Therefore, the emotionally focused couple therapy can be used to increase the affect balance of couples.

    Keywords: Couple therapy, Emotionally focused, Cognitive–systemic, Affect balance, Marital conflict
  • محمد ترکمان، کیوان کاکابرایی، سعیده السادات حسینی
    زمینه و هدف

    تابحال رویکردهای درمانی متعددی اعم از دارویی و غیردارویی برای مبتلایان اختلال نقص توجه-بیش فعالی  به کار گرفته شده است و محققان درصدد تعیین اثرگذاری بیشتر هرکدام از این رویکردها هستند. بنابراین هدف از این تحقیق مقایسه اثربخشی دارودرمانی، پسخوراند عصبی و مداخلات روانشناختی تلفیقی (آموزش والدین، بازی درمانی و آموزش شناختی) بر مشکلات رفتاری اختلال ADHD داشت.

    مواد و روش‌ها:

    روش تحقیق نیمه آزمایشی و طرح تحقیق پیش آزمون- پس آزمون- پیگیری با سه گروه آزمایشی و یک گروه کنترل بود. جامعه آماری این تحقیق شامل کلیه   کودکان 9 تا 12 سال شهر همدان در سال 99-1398 بودند. شیوه نمونه گیری هدفمند بود. گروه درمان های دارویی تحت نظر روانپزشک به مدت 12 هفته روزانه دارو دریافت کردند. گروه پسخوراند عصبی 24 جلسه 45 دقیقه ای بصورت 2 بار در هفته مداخله دریافت کرد. گروه مداخلات روانشناختی تلفیقی بمدت 24 جلسه در (8 جلسه آموزش والدین هفتگانه، 8 جلسه بازی درمانی هر هفته دو جلسه، 8 جلسه آموزش شناختی هر هفته دو جلسه) آموزش دریافت کردند. شرکت کنندگان با مقیاس سوانسون، نولان و پلهام ویرایش چهارم برای سنجش نشانه های بالینی ADHD، آزمون عصب روانشناختی کولیج جهت سنجش کارکردهای اجرایی و مقیاس خودگزارشی مشکلات رفتاری راتر فرم والدین مورد سنجش قرار گرفتند. جهت تجزیه و تحلیل داده ها از تحلیل کواریانس چند متغیره (مانکوا) و تحلیل واریانس چند متغیره (مانوا) استفاده شد.

    یافته‌ها:

    نتایج تحقیق نشان داد که مداخلات روانشناختی تلفیقی در مقایسه با درمان دارویی و پسخوراند عصبی در متغیر مشکلات رفتاری و تمامی مولفه های آن اثربخشی بیشتری داشت که این اثربخشی در پیگیری سه ماهه نیز معنی دار بود (001/0>p).

    نتیجه‌گیری:

    به نظر می رسد که مداخلات روانشناختی تلفیقی می تواند درمان موثر و ماندگاری در مشکلات رفتاری کودکان مبتلا به ADHD باشد و می تواند جایگزین رویکردهای درمانی دیگر مانند دارودرمانی و پسخوراند عصبی باشد.

    کلید واژگان: اختلال نارسایی توجه, بیش فعالی, درمان دارویی, پسخوراند عصبی, کارکردهای اجرایی, مشکلات رفتاری, مداخلات روانشناختی
    Mohammad Torkman, Keivan Kakabraee, Saeedeh Alsadat Hosseini

    Aim and Background:

    So far, several therapeutic approaches, both pharmacological and non-pharmacological, have been used for patients with Attention Deficit Hyperactivity Disorder and researchers are trying to determine the effectiveness of each of these approaches. Therefore, the aim of this study was to compare the effectiveness of drug therapy, neural feedback and integrated psychological interventions (parent education, play therapy and cognitive education) on behavioral problems of ADHD.

    Methods and Materials:

    The research method was quasi-experimental and the pre-test-post-test-follow-up and control group design. The statistical population included all children aged 9 to 12 years in Hamedan. Sampling method was Purposive. The psychotherapy group received medication daily for 12 weeks. The neural feedback group received 24 sessions of 45 minutes twice a week. The group of integrated psychological interventions received training for 24 sessions. Participants were assessed using the Swanson, Nolan, and Pelham Fourth Edition Scale to assess the clinical signs of ADHD, the College Neuropsychological Test to measure executive function, and the Rutter form Behavioral Problems Self-Report Scale. Multivariate analysis of covariance and multivariate analysis of variance were used to analyze the data.

    Findings

    The results showed that combined psychological interventions were more effective in the behavioral problems variable and all its components compared to drug therapy and neurological feedback, which was also significant in the quarterly follow-up (p≤0.001).

    Conclusions

    It seems that integrated psychological interventions can be an effective and lasting treatment for behavioral problems in children with ADHD and can replace other therapeutic approaches such as medication and neurological feedback.

    Keywords: Attention Deficit, Hyperactivity Disorder, Drug Treatment, Nervous Feedback, Executive Functions, Behavioral Problems, Psychological Interventions
  • وحید همتی ثابت، سعیده السادات حسینی*، کریم افشاری نیا، مختار عارفی

    با توجه به نگرانی جامعه نسبت به بیماری HIV و ترس های غیر منطقی برخی مردم جامعه نسبت به آلوده شدن، و راه های انتقال ویروس که می تواند بر ابعاد سرشت و منش و راهبردهای تنظیم شناختی هیجان این افراد تاثیر بگذارد، بی شک درمان های روان شناختی می تواند آنها را در جهت شناخت بهتر و  کاهش نگرانی نسبت به بیماری یاری دهد. هدف پژوهش حاضر، مقایسه اثر بخشی طرح واره درمانی و رفتار درمانی دیالکتیک بر ابعاد سرشت و منش و راهبرد های تنظیم شناختی هیجان بیماران مبتلا به HIV  بود. روش پژوهش آزمایشی، به شیوه پیش آزمون-پس آزمون به همراه گروه گواه و از نظر هدف، کاربردی بود. جامعه آماری، تمامی بیماران مبتلا به HIV در سال 99-98 تحت نظر کلینیک های اختلالات رفتاری مراکز معاونت بهداشتی همدان بود که با روش نمونه گیری تصادفی ساده از درمانگاه شهداء همدان تعداد 45 نفر به صورت تصادفی گزینش و در سه گروه 15 نفری متشکل از دو گروه مداخله و یک گروه کنترل قرار گرفتند. برای سنجش متغیرهای مورد مطالعه از پرسشنامه های سرشت و منش کلونینجر TCI  (1994) و  از پرسشنامه تنظیم شناختی هیجان CERQ (2001) استفاده گردید. نتایج تحلیل کواریانس نشان داد طرح واره درمانی و رفتاردرمانی دیالکتیک بر ابعاد سرشت و منش و تنظیم شناختی هیجان اثر گذار بود و بین دو گروه، تفاوت معناداری وجود داشت. بنابر این می توان نتیجه گرفت؛ هر چند هر دو درمان در متغیر های موردنظر موثر است، اما طرح واره درمانی اثر بخشی بیشتری نسبت به رفتاردرمانی دیالکتیک دارد.

    کلید واژگان: طرحواره درمانی, رفتاردرمانی دیالکتیک, سرشت و منش, راهبردهای تنظیم شناختی هیجان, اچ آی وی
    Vahid Hemmati Sabet, Saeedeh Alsadat Hoseini*, Karim Afsharinia, Mokhtar Arefi

    There are many social concerns towards HIV disease and people feel irrational fears of infection and modes of virus transmission. These factors might affect the temperament and character dimensions, as well as cognitive emotion regulation strategies. Accordingly, psychological therapies can be used as beneficial tools to identify the disease and to mitigate the related concerns. This study aimed at comparing the effectiveness of Schema Therapy (ST) and Dialectical Behavior Therapy (DBT) on temperament and character (TC) dimensions and cognitive emotion regulation (CER) strategies in patients with HIV. In terms of methodology, this was an experimental study based on the pretest-posttest and control group. Also, this was applied research in terms of objective. The statistical population comprised all patients with HIV who were under treatment in behavioral disorders clinics of Health Centers in Hamedan, Iran, during 2019-2020. Of them, 45 subjects were chosen by using simple random sampling then were assigned to three groups (n=15), including two intervention groups and one control group. To assess the considered variables, the Temperament and Character Inventory (TCI) designed by Cloninger (1994), and the Cognitive Emotion Regulation Questionnaire (CERQ) (2001) were used. According to ANCOVA results, ST and DBT affected temperament and character dimensions and there was a significant difference between the two groups. Therefore, although both therapies had effectiveness in surveyed variables, ST had higher effectiveness rather than DBT.

    Keywords: Schema Therapy, Dialectical Behavior Therapy, Temperament, Character, Cognitive Emotion Regulation Strategies, HIV
  • آناهیتا نبیئی، سعیده السادات حسینی*، کیوان کاکابرایی، حسن امیری
    مقدمه و هدف

    جامعه ایران نیز در مسیر تحولات فزاینده ناشی از فروپاشی توافقی پیوندهای زناشویی و افزایش میزان طلاق های توافقی قرار گرفته است. پژوهش حاضر با هدف ارایه الگوی معادلات ساختاری در رابطه بین گرایش به طلاق با مهارت های ارتباطی و سلامت خانواده اصلی با نقش واسطه ای صمیمیت زناشویی شهر کرمانشاه انجام شد.

    روش

    جامعه آماری این پژوهش، کلیه زوجین شهر کرمانشاه می باشد. روش نمونه گیری به صورت خوشه ای می باشد و از بین نواحی 8 گانه شهرداری، ناحیه 8 انتخاب و از بین زوجین 200 نفر به عنوان اعضای نمونه انتخاب شدند. ابزار مورد استفاده در این پژوهش، پرسشنامه های صمیمیت زناشویی واکر و تامپسون (1993)، سلامت خانواده اصلی هاوستات و همکاران (1985)، مقیاس مهارت های ارتباطی کویین دام (2001)، مقیاس گرایش به طلاق روزولت و همکاران (1986) بود. برای تجزیه و تحلیل داده ها از نرم افزار IBM AMOS 24 استفاده شد. نتایج پس از برازش مدل ارایه گردید.

    یافته ها

    یافته ها نشان داد سلامت خانواده اصلی از طریق صمیمیت زناشویی با گرایش به طلاق رابطه دارد. همچنین نتایج نشان داد مهارت های ارتباطی از طریق صمیمیت زناشویی با گرایش به طلاق رابطه دارد. همچنین صمیمیت زناشویی با گرایش به طلاق نیز به صورت مستقیم در ارتباط است.

    نتیجه گیری

    نتایج این پژوهش نشان داد که توجه به متغیرهای زوجی و رضایت زناشویی از جهت سلامت فردی و سلامت عمومی جامعه در کاهش میزان طلاق بسیار حایز اهمیت می باشد.

    کلید واژگان: سلامت خانواده اصلی, مهارت های ارتباطی, صمیمیت زناشویی, گرایش به طلاق
    Anahita Nabiei, Saeedeh Sadat Hosseini *, Keyvan Kakabaraie, Hasan Amiri
    Introduction and aim

    Iranian society is also on the path of increasing changes due to the consensual collapse of marital ties and the increase in the number of consensual divorces. The aim of this study was to provide a model of structural equations in the relationship between the tendency to divorce with communication skills and the health of the main family with the mediating role of marital intimacy in Kermanshah.

    Methods

    The statistical population of this study is all couples in Kermanshah. The sampling method is cluster sampling and out of 8 municipal districts, District 8 was selected and 200 couples were selected as sample members. The instruments used in this study were Walker and Thompson (1993) Marital Intimacy Questionnaire, Hawstat et al.'s (1985) Main Family Health Questionnaire, Queen Dam (2001) Communication Skills Scale, Roosevelt et al.'s Divorce Tendency Scale (1986). IBM AMOS 24 software was used for data analysis. The results were presented after fitting the model.

    Findings

    Findings showed that the health of the main family is related to the tendency to divorce through marital intimacy. The results also showed that communication skills are related to the tendency to divorce through marital intimacy. Marital intimacy is also directly related to the tendency to divorce.

    Conclusion

    The results of this study showed that attention to marital variables and marital satisfaction is very important in terms of individual health and public health in reducing the divorce rate.

    Keywords: Main family health, Communication Skills, Marital intimacy, tendency to divorce
  • اسماعیل ملکوتی خواه*، سید احمد محمودی، سعیده السادات حسینی

    پژوهش حاضر با کاوش در دو کتاب «تجرید الاعتقاد» و «اخلاق ناصری» از تالیفات گرانسنگ دانشمند شهیر خواجه نصیرالدین طوسی، درصدد است تاثیر قاعده کلامی «حسن و قبح عقلی» بر «آرای اخلاقی» را در حوزه اخلاق فلسفی مورد بررسی قرار دهد. این پژوهش با روش اسنادی تحلیلی صورت پذیرفته و یافته های آن نشان می دهد که از یک سو، قاعده کلامی حسن و قبح عقلی که در «تجرید الاعتقاد» مبرهن شده بخش مهمی از مسایل کلامی مربوط به مبدا، نبوت و معاد بر آن استوار گردیده است، و از سوی دیگر، بسیاری از آراء اخلاقی طرح شده در «اخلاق ناصری» نیز بر همین قاعده بنیان نهاده شده است. ضرورت تبیین این پژوهش از آن رو است که اثبات حسن و قبح عقلی و این که بسیاری از ارزشهای اصیل اخلاقی در مسایل فردی و اجتماعی ریشه در درک عقل دارد و عقلای عالم آن را می پذیرند، بنیادی اساسی برای فضیلت های اخلاقی ایجاد می کند که حتی منکران شرایع آسمانی را ملزم به رعایت بسیاری از اصول اخلاقی می نماید.

    کلید واژگان: اخلاق, کلام, نصیرالدین طوسی, حسن و قبح عقلی
    Esma’Il Malakuti Khah*, Seyyed Ahmad Mahmudi, Sa’Ideh Al-Sadat Hosseini

    The present study seeks to examine the effect of the theological rule of “rational beauty and ugliness” on “moral opinions” in the field of philosophical ethics by exploring the two books “Purification of Belief” and “Nasirean Ethics” written by the famous scientist, Khajeh Nasir al-Din Tusi. This research has been done by content analysis method and its findings show that on the one hand, the theological rule of rational beauty and ugliness revealed in “Purification of Belief” is based on an important part of theological issues related to origin, prophecy and resurrection. On the other hand, many of the moral opinions expressed in “Nasirean Ethics” are based on the same rule. The necessity of explaining this research is that the proof of the rational beauty and ugliness, and that many genuine moral values in individual and social issues are rooted in the understanding of reason and accepted by the wise of the world, provides a fundamental basis for moral virtues that obliges even the deniers of the divine laws to observe many moral principles.

    Keywords: Ethics, theology, Nasir al-Din al-Tusi, rational beauty, ugliness
  • شهلا نعمت اللهی، کریم افشاری نیا*، سعیده السادات حسینی، کیوان کاکابرایی، شیما پرندین

    پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی درمان فراشناختی بر کاهش نشخوار ذهنی و  اضطراب بیماران وسواس فکری انجام شد. روش پژوهش حاضر از لحاظ گردآوری داده ها روش آزمایشی از نوع شبه آزمایشی و طرح پژوهش آن طرح پیش آزمون پس آزمون با گروه کنترل بود و ازلحاظ هدف در زمره پژوهش های بنیادی و از لحاظ روش در زمره پژوهش های کمی بود. جامعه مورد مطالعه عبارت بود  از کلیه مراجعه کنندگان به کلینیک های مشاوره و روان شناختی منطقه 5 شهر تهران. روش نمونه گیری پژوهش حاضر نمونه گیری خوشه ای مرحله ای هدفمند بود. گروه حجم نمونه حاضر به استناد پژوهشهای پیشین 15 نفر برای هر گروه  انتخاب شد که مجموعا 30  نفر بودند. جهت ارزیابی متغیر های وابسته پژوهش از بسته آموزشی درمان فراشناختی و دو پرسشنامه استفاده شد . آزمودنی ها در این پژوهش به مدت 8 هفته و 16 جلسه ی90 دقیقه ای تحت آموزش مهارت های فراشناختی قرار گرفتند پرسشنامه نشخوار فکری یوسفی (1384) ، پرسشنامه اضطراب کانور (2000)  مورد استفاده قرار گرفتند و جهت تشخیص   بیماران وسواس فکری چک لیست وسواس فکری منطبق با آخرین ملاک های dsm5  مورد استفاده قرار گرفت.نتایج تحلیل کواریانس نشان داد که  درمان فراشناختی  موجب کاهش نشخوار ذهنی و  اضطراب بیماران وسواس فکری شد. وقتی بیماران وسواس نسبت به مهارت ها، استعدادها،احساسات، باورها ، نگرش ها و توانمندی های شناختی و اجتماعی آگاهی پیدا می کند و بر این اساس بر نشخوار ذهنی و  اضطراب خود فایق می آیند در نتیجه عملکرد مناسبی دارند و با انجام دادن تکالیف در زمان مناسب و با کیفیت مناسب تجربه موفقیت در درمان را کسب می کنند.

    کلید واژگان: درمان فراشناختی, نشخوار ذهنی, اضطراب, وسواس فکری
    Shahla Nematollahi, Karim Afshari Nia*, Saeedeh Al Sadat Hosseini, Keyvan Kakabaraee, Shima Parandin

    The aim of this study was to determine the effectiveness of metacognitive therapy on reducing rumination and anxiety in obsessive-compulsive patients. The method of the present study was a quasi-experimental experimental method in terms of data collection and its research design was a pre-test post-test design with a control group. The study population consisted of all patients referred to counseling and psychological clinics in District 5 of Tehran. Sampling method The present study was purposive stepwise cluster sampling. Based on previous research, 15 people were selected for each group, which was a total of 30 people. Metacognitive therapy training package and two questionnaires were used to evaluate the dependent variables of the research. In this study, subjects were trained in metacognitive skills for 8 weeks and 16 sessions of 90 minutes. It was used according to the latest DSM 5 criteria. The results of analysis of covariance showed that metacognitive therapy reduced rumination and anxiety in obsessive-compulsive patients. When obsessive-compulsive patients become aware of their skills, talents, feelings, beliefs, attitudes, and cognitive and social abilities, and thus overcome their mental rumination and anxiety, they are therefore performing well and doing their homework. At the right time and with the right quality, they will experience successful treatment.

    Keywords: Metacognitive Therapy, Rumination, Anxiety, Obsession
  • سمیرا شیرمحمدی، سعیده السادات حسینی*، حسن امیری
    زمینه و هدف

    جراحی زیبایی از پدیده های رایج دهه های اخیر است. شیوع اختلالات روانی در متقاضیان جراحی زیبایی بالاست، لذا کشف مسیرها و متغیرهای تاثیرگذار در ارتباط با آسیب روانی در این افراد مهم است. پژوهش حاضر با هدف مطالعه ی نقش واسطه ای نیازهای بنیادین روان شناختی در رابطه بین سبک های دلبستگی و آسیب شناسی روانی در زنان متقاضی جراحی زیبایی انجام گرفت.

    روش اجرا: 

    پژوهش، توصیفی و مبتنی بر مدل های همبستگی بود. جامعه شامل کلیه ی زنان متقاضی جراحی زیبایی مراجعه کننده به مراکز تخصصی جراحی زیبایی شهر کرمانشاه بودند که 300 نفر با نمونه گیری در دسترس انتخاب، داده ها با پرسش نامه های سبک های دلبستگی، نیازهای بنیادین روان شناختی و آسیب شناسی روانی جمع آوری و با نسخه ی 22 نرم افزار SPSS و 8/8 LISREL تجزیه و تحلیل شدند.

    یافته ها: 

    مدل فرضی پژوهش با داده های تجربی برازش مطلوب دارند. رابطه ی سبک های دلبستگی و آسیب شناسی روانی به طور مستقیم و غیرمستقیم معنادار بود. نتایج تحلیل مسیر نشان دهنده ی نقش واسطه ای نیازهای بنیادین روان شناختی در رابطه بین سبک های دلبستگی و آسیب شناسی روانی بود.

    نتیجه گیری: 

    سبک های دلبستگی و نیازهای بنیادین روان شناختی می توانند در زمینه ی پیشگیری، تشخیص و درمان آسیب های روانی و ارتقای سطح سلامت روانی زنان متقاضی جراحی زیبایی موثر باشند. علم و دانش در رابطه با عوامل آسیب‏رسان محیطی به پوست در سال‏های اخیر پیشرفت زیادی داشته است. علاوه بر نگرانی‏های ناشی از تابش اشعه ی‏ فرابنفش UVB که اخیرا مورد توجه زیاد قرار گرفته است، نگرانی آسیب‏های ناشی از آلودگی هوا، دود سیگار و تنباکو، سایر مواد سمی، اشعه ی مادون‏قرمز (Infrared red light)، اشعه ی آبی (Blue light) و اشعه ی فرابنفش UVA-II نیز افزایش یافته است.

    کلید واژگان: سبک های دلبستگی, نیازهای بنیادین روان شناختی, آسیب شناسی روانی
    Samira Shirmohammadi, Saeedehsadat Hosseini*, Hassan Amiri
    Background and Aim

    Cosmetic surgery is one of the most common phenomena in recent decades. Due to high prevalence of psychiatric disorders among cosmetic surgery applicants, it is important to explore the pathways and variables affecting their mental health. The aim of this study was to investigate the mediating role of basic psychological needs in the relationship between attachment styles and psychopathology in women undergoing cosmetic surgery.

    Methods

    The research was descriptive and based on correlation models. Available sampling method was employed in order to gather data from 300 women referring to Kermanshah specialized surgical centres, for doing cosmetic surgeries. Collected data were analyzed employing attachment styles questionnaire, basic psychological needs and psychopathology, and by SPSS 22 and LISREL 8/8.

    Results

    The hypothetical model of the research fitted the experimental data. There was a significant relationship between attachment styles and psychopathology directly and indirectly. The results of path analysis indicated a mediating role for the difficulties of psychological needs in the relationship between attachment styles and psychopathology.

    Conclusion

    Attachment styles and basic psychological needs can be effective in preventing, diagnosing and treating of mental disorders, and promoting mental health of cosmetic surgery applicants.

    Keywords: attachment styles, basic psychological needs, psychological pathology
  • آناهیتا نبیئی، سعیده السادات حسینی*، کیوان کاکابرایی، حسن امیری
    زمینه

     ازدواج از قدیمی ترین پیوندهای انسانی است که نمو دهنده شخصیت آدمی بوده و در جهت گیری زندگی انسان نقش برجسته ای دارد.

    هدف

    پژوهش حاضر با هدف ارایه الگوی معادلات ساختاری در رابطه بین گرایش به طلاق با مهارت های ارتباطی و سلامت خانواده اصلی با نقش واسطه ای صمیمیت زناشویی و تعارضات زوجین شهر کرمانشاه انجام شد.

     روش

    جامعه آماری این پژوهش، کلیه زوجین شهر کرمانشاه و روش نمونه گیری به صورت خوشه ای می باشد. از بین نواحی 8 گانه شهرداری، ناحیه 8 انتخاب و از بین زوجین 200 نفر به عنوان اعضای نمونه انتخاب شدند. ابزار مورد استفاده، مقیاس های تعارضات کنزاس (1985)، صمیمیت زناشویی واکر و تامپسون (193)، سلامت خانواده اصلی هاوستات و همکاران (1985)، مهارت های ارتباطی کویین دام (2001)، گرایش به طلاق روزولت و همکاران (1986) بود. برای تجزیه و تحلیل داده ها از نرم افزار IBM AMOS 24 استفاده شد.

    یافته ها

     سلامت خانواده اصلی از طریق تعارضات زوجین و صمیمیت زناشویی با گرایش به طلاق رابطه دارد (05/0 > P). همچنین مهارت های ارتباطی از طریق تعارضات زوجین و صمیمیت زناشویی با گرایش به طلاق رابطه دارد (05/0 > P) و هر یک از متغیرهای تعارضات زوجین و صمیمیت زناشویی با گرایش به طلاق نیز به صورت مستقیم در ارتباط هستند (05/0 > P).

     نتیجه گیری

     رابطه صمیمی و نزدیک زناشویی مبتنی بر در نظر گرفتن همسر در هر شرایطی است. هنگامی که زوجین مهارت های ارتباطی بالا، صمیمیت بالا و سطح تعارض را پایین آورند، مسلما گرایش به طلاق پایین تری را تجربه خواهند کرد.

    کلید واژگان: سلامت خانواده اصلی, مهارت های ارتباطی, تعارضات زناشویی, صمیمیت زناشویی, گرایش به طلاق
    Anahita Nabiei, Saeedeh Sadat Hosseini*, Keyvan Kakabaraie
    Background

    Marriage is one of the oldest human relationships that reflects human personality and plays a prominent role in the direction of human life.

    Aims

    The present study aimed to provide a model of structural equations in relation to the tendency to divorce with communication skills and the health of the main family with the mediating role of marital intimacy and conflict between couples in Kermanshah.

     Method

    The statistical population of this study is all couples in Kermanshah and the sampling method is cluster. Among the eight municipal districts, District 8 was selected and 200 couples were selected as sample members. The tools used were the Kenzas Conflict Scale (1985), Walker and Thompsonchr('39')s Marital Intimacy (193), The Health of the Homeostat et al. (1985), Quinn Damchr('39')s Communication Skills (2001), Rosoltchr('39')s Divorce Tendency (1986). IBM AMOS 24 software was used to analyze the data.

    Results

    The health of the main family through marital conflicts and marital intimacy is related to the tendency to divorce (P <0.05). Communication skills through marital conflicts and marital intimacy are also associated with the tendency to divorce (P <0.05) and each of the variables of marital conflicts and marital intimacy is directly related to divorce (P <0.05).

    Conclusions

    Intimate and intimate marital relationship is based on considering the spouse in any situation. When couples reduce high communication skills, high intimacy, and low levels of conflict, they will certainly experience a lower tendency to divorce.

    Keywords: Original Family Health, Communication Skills, Marital Conflict, Marital Intimacy, Divorce Tendency
  • زهرا سلیمانی کهره، سعیده سادات حسینی*، کریم افشاری نیا
    زمینه و هدف

    اگرچه در دو دهه اخیر پیشرفت های زیادی در درمان بیماران قلبی اتفاق افتاده است، اما شیوع بیماری کرونری قلب در حال افزایش است و عواملی نظیر استرس های اجتماعی، تعارض و رفتار خصمانه می‎توانند به انقباض نابهنجار عروق کرونری، افزایش انسداد شریان کرونری، بی نظمی های بدخیم ضربان قلب و درنتیجه ناتوانی قلب منجر شوند. بر این اساس هدف از پژوهش حاضر بررسی تاثیر درمان های غیر دارویی CBT، تن آرامی و موسیقی درمانی بر میزان تاب آوری بیماران کرونر قلبی است.

    مواد و روش ها

    در این پژوهش از طرح شبه آزمایشی با گروه های آزمایش و کنترل استفاده شد. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه بیماران کرونر قلبی بستری در بیمارستان قلب امام علی (ع) شهر کرمانشاه در سال 97-96 بود که تعداد آن ها بالغ بر 150 نفر است. نمونه گیری در این پژوهش به روش نمونه گیری در دسترس و طی دو مرحله صورت گرفت. حجم نمونه انتخابی برابر 52 بیمار از لیست انتظار بیماران قلبی انتخاب شد. ابزار جمع آوری داده ها، پرسشنامه خود تاب آوری کونور و دیویدسون بود و داده ها با تحلیل مانوا و مانکوا در نرم افزار SPSS24 مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفتند.

    نتایج

    نتایج تحقیق نشان داد که سه روش درمانی تاثیری مطلوب بر میزان تاب آوری بیماران دارند اما میزان میانگین به دست آمده از آزمون LSD نشان داد درمان های CBT با میانگین بالاتر به نحو مطلوب تری بر تاب آوری بیماران تاثیرگذار بوده اند. نتایج آزمون LSD نشان داد؛ در رتبه بندی میزان تاثیرگذاری روش های درمانی پس از CBT، تن آرامی بیشترین تاثیر را برافزایش میزان تاب آوری بیماران دارد.

    نتیجه گیری

    بنابراین، اثربخشی درمان شناختی - رفتاری برافزایش تاب آوری بیماران عروق کرونری بیشتر از دو درمان موسیقی درمانی و تن آرامی رفتاری است.

    کلید واژگان: درمان های شناختی - رفتاری, موسیقی درمانی, تن آرامی, تاب آوری, بیماران عروق کرونر
    Zahra Soleymany Kahreh, Saeedeh Sadat Hosseini*, Karim Afsharinia
    Background & Objective

    Although progress has been made in the treatment of cardiac patients in the last two decades, the prevalence of coronary heart disease is on the rise. Also, factors such as social stress, conflict and hostile behavior can lead to abnormal coronary artery contractions, increased coronary artery occlusion, malignant heart rate abnormalities, and consequently, cardiac failure. Therefore, the purpose of this study was to investigate the effect of non-prescriptive CBT, tone and musical therapy in the resilience of coronary artery disease patients.

    Materials & Methods

    In this research, a pseudo-experimental design was used with experimental and control groups. The statistical population of the study included all patients with coronary artery disease who were hospitalized in Imam Ali Hospital in Kermanshah in 2017-2018. Sampling in this study was carried out in two stages. A sample of 50 eligible individuals was selected. The data gathering tool was the Conor and Davidson self-report questionnaire. The data were analyzed using MANOVA and MANCOVA in SPSS20 software.

    Results

    The results of the study showed that the three therapeutic methods had a favorable effect on the patients' vibration, but CBT treatments had a more favorable effect on patients' resilience. After CBT, relaxation had the greatest impact on patient's resilience.

    Conclusion

    The effectiveness of Cognitive-Behavioral Therapy in increasing the resilience of coronary artery disease patients is more than music therapy and behavioral relaxation.

    Keywords: Cognitive-Behavioral Therapies, Music Therapy, Relaxation, Resilience, Coronary Heart Disease
  • زینب معصومی تبار، کریم افشارنیا*، حسن امیری، سعیده السادات حسینی
    زمینه و هدف

    سازگاری زناشویی باتوجه به اهمیت نهاد خانواده و تاثیرگذاری آن بر جنبه های مختلف ازجمله سلامت جسمی و روانی مدنظر قرار گرفته است. پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی شناخت درمانی بر مشکلات تنظیم هیجانی و رضایت زناشویی بانوان ناسازگار در دهه اول زندگی، انجام شد.

    روش بررسی

     این مطالعه نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون-پس آزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی زنان دارای ناسازگاری زناشویی مراجعه کننده به مراکز مشاوره و خدمات روان شناختی شهر اندیشه در سال 1397 تشکیل دادند که در دهه اول زندگی زناشویی قرار داشتند. از بین آن ها تعداد سی نفر که در پرسشنامه تنظیم هیجان (گراتس، 2004) و رضایت زناشویی (اولسون، 1989) یک انحراف معیار کمتر از میانگین کسب کردند به روش نمونه گیری هدف مند انتخاب شده و به صورت تصادفی در دو گروه گواه و شناخت درمانی (هر گروه پانزده نفر) جایگزین شدند. سپس زوجین گروه آزمایش در ده جلسه 120دقیقه ای در دوره شناخت درمانی شرکت کردند. یک ماه بعد از اتمام مداخلات، گروه ها پرسشنامه مذکور را در پس آزمون تکمیل نمودند. داده ها با روش تحلیل کوواریانس تک و چندمتغیری توسط SPSS نسخه 22 تجزیه وتحلیل شدند.

    یافته ها

     نتایج نشان داد که شناخت درمانی موجب افزایش رضایت زناشویی (0٫001>p) و تنظیم هیجان (0٫001>p) در شرکت کنندگان گروه آزمایش شده است. 

    نتیجه گیری

     مطالعه حاضر مشخص کرد که شناخت درمانی باعث افزایش رضایت زناشویی و تنظیم هیجان و مولفه های آن در زنان دارای ناسازگاری زناشویی می شود؛ بنابراین می توان از رویکرد درمان شناختی درجهت افزایش تنظیم هیجانی و رضایت زناشویی در بین زوجین و افراد دارای ناسازگاری زناشویی در مراکز مشاوره و روان درمانی استفاده کرد.

    کلید واژگان: شناخت درمانی, تنظیم هیجانی, رضایت زناشویی
    Zainab Masumi Tabar, Karim Afsharriniya*, Hasan Amiri, Saeedeh Alsadat Hosseini
    Background & Objectives

    marital conflicts generate psychological symptoms, such as anxiety and depression in couples and could collapse the marital life. Resolving a couplechr('39')s conflicts depends on their personality traits.  In this regard, cognitive couple therapy uses cognitive and behavioral strategies and life skills training to enhance coupleschr('39') explicit behavior and interaction. This goal is achieved by modifying their thoughts, expectations, interpretations, and responses. In addition to cognitive restructuring, this approach employs various behavioral interventions to enhance coupleschr('39') coping skills. In other words, cognitive couple therapy simultaneously emphasizes the role of cognitive and behavioral processes. It also provides an opportunity for couples to learn the necessary methods to identify and modify their destructive thoughts and behaviors. Subsequently, they could use them when coping with various issues. The present study aimed to determine the effects of cognitive therapy on emotion regulation problems and marital satisfaction in the first decade of marriage.

    Methods

    This was a quasi–experimental study with a pretest–posttest and a control group design. In total, 30 married individuals who scored lower than the average in the Emotion Regulation Questionnaire (Graz, 2004) and Marital Satisfaction (Olson, 1989) were selected as the study samples. Accordingly, they were randomly assigned to two groups of control and cognitive therapy. Then, the experimental group couples participated in ten 120–minute sessions of cognitive therapy. One month after the intervention, the groups completed the posttest questionnaire. The obtained data were analyzed using one–way Analysis of Variance (ANOVA) and Multivariate Analysis of Covariance (MANCOVA) by SPSS.

    Results

    The present study findings suggested that cognitive therapy increased marital satisfaction (p<0.001) and emotion regulation (p<0.001) in the experimental group.

    Conclusion

    The collected data revealed that cognitive therapy increased marital satisfaction and emotion regulation and its components in women with marital maladjustment. Therefore, cognitive therapy approach could be used to improve emotion regulation and marital satisfaction among couples and individuals with marital maladjustment in counseling and psychotherapy centers.

    Keywords: Cognitive therapy, Emotion regulation, Marital satisfaction
  • محمدرضا رسولی تبار، سعیده السادات حسینی
    زمینه و هدف

    یکی از فرآیندهای روانشناختی شاخص مرتبط با اختلال استرس پس از سانحه، حافظه سرگذشتی است و نشانه اصلی آن یادآوری های ناخواسته سانحه است. از جمله روش های درمانی در بهبود این اختلالات، تمرین های مراقبه و ذهن آگاهی می باشد که به افزایش توانایی خودآگاهی و پذیرش خود، در بیماران منجر می شود. پژوهش حاضر با هدف نقش روش درمانی ذهن آگاهی در بهبود اختلال استرس پس از سانحه و حافظه سرگذشتی در زنان خانه دار شهر کرمانشاه که دچار استرس پس از سانحه زلزله شده اند، انجام گرفت.

    روش

    روش تحقیق به صورت شبه آزمایشی و با استفاده از دو گروه آزمایش و کنترل، دارای طرح پیش آزمون- پس آزمون بود. روش نمونه گیری به شیوه داوطلبانه در دسترس با حجم نمونه نیز 30 نفر و به شیوه تصادفی ساده به دو گروه آزمایش و کنترل تقسیم شدند. ابزار گردآوری اطلاعات شامل مقیاس تجدید نظر شده تاثیر رویداد ویلیامز و برودبنت (1986) و مصاحبه و آزمون حافظه سرگذشتی بود. گروه آزمایش به شیوه درمانی ذهن آگاهی در هشت جلسه آموزش داده شدند.

    یافته ها

    یافته ها نشان داد که روش درمانی ذهن آگاهی در بهبود اختلال استرس پس از سانحه و زیرمقیاس های آن و همچنین در بهبود حافظه سرگذشتی نیز تاثیر مثبت و معنی داری داشت.

    نتیجه گیری

    نتایج کلی تحقیق نشان داد که روش درمانی ذهن آگاهی روشی مناسب برای بهبود اختلال استرس پس از سانحه و حافظه سرگذشتی زنان آسیب دیده از زلزله می باشد.

    کلید واژگان: روش درمانی ذهن آگاهی, اختلال استرس پس از سانحه, حافظه سرگذشتی, زنان خانه دار
    Mohammadreza Rasoolitabar, Saeideh Sadat Hoseini
    Background and purpose

    One of the main psychological processes associated with post-traumatic stress disorder is historical memory, and its main symptom is unwanted reminders of the accident. Among the therapeutic methods in improving these disorders are meditation and mindfulness exercises that lead to increasing the ability of self-awareness and self-acceptance in patients. The present study was conducted with the aim of the role of mindfulness therapy in improving post-traumatic stress disorder and historical memory in Kermanshah housewives who suffered stress after the earthquake.

    Method

    The research method was quasi-experimental and using two experimental and control groups, with a pre-test-post-test design. Sampling method was available voluntarily with a sample size of 30 people and they were divided into two experimental and control groups by a simple random method. Data collection tools included Williams and Broadbent's (1986) Revised Event Impact Scale and an interview and autobiographical memory test. The experimental group was trained in mindfulness therapy in eight sessions.

    Findings

    The findings showed that mindfulness therapy had a positive and significant effect in improving post-traumatic stress disorder and its subscales, as well as in improving historical memory.

    Conclusion

    The general results of the research showed that mindfulness therapy is a suitable method for improving post-traumatic stress disorder and historical memory of earthquake-affected women.

    Keywords: Mindfulness therapy, post-traumatic stress disorder, historical memory, housewives
سامانه نویسندگان
  • سعیده السادات حسینی
    حسینی، سعیده السادات
    استادیار روانشناسی،روانشناسی،ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرمانشاه
اطلاعات نویسنده(گان) توسط ایشان ثبت و تکمیل شده‌است. برای مشاهده مشخصات و فهرست همه مطالب، صفحه رزومه ایشان را ببینید.
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال