به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

سیدعلی دربانی

  • هانیه مصدق، سیدعلی دربانی*، کامدین پارساکیا
    هدف
    پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش واسطه ای رضایت جنسی در رابطه میان ویژگی های شخصیتی و طلاق عاطفی در مردان بود. روش پژوهش: پژوهش حاضر از نوع همبستگی و توصیفی بود. جامعه آماری این پژوهش عبارت بود از مردان شهر تهران در سال 1402-1401. در این مطالعه 263 نفر از مردان متاهل شهر تهران به عنوان نمونه آماری پژوهش انتخاب شدند. ابزارهای اندازه گیری شامل پرسشنامه رضایت جنسی لارسون (1998)، پرسشنامه طلاق عاطفی گاتمن (1998) و فرم کوتاه پرسشنامه NEO بوده است. سرانجام، داده های گردآوری شده از طریق پرسشنامه با استفاده از مدل معادلات ساختاری و نرم افزار SPSS و AMOS تجزیه و تحلیل شد. یافته ها یافته های پژوهش نشان داد که مدل پژوهش برازش خوبی داشته و تمامی مسیرها در مدل پژوهش دارای ضرایب معنی دار بودند. نتایج تجزیه و تحلیل آماری داده های گردآوری شده از طریق پرسشنامه نشان داد نقش میانجی متغیر رضایت زناشویی در رابطه ویژگی های شخصیتی با طلاق عاطفی در سطح 01/0 معنادار است (01/0 > P).
    نتیجه گیری
    به طور کلی بر اساس یافته های به دست آمده در زمینه طلاق عاطفی، ویژگی های شخصیتی و رضایت جنسی زوجین می توان گفت که این سه متغیر با یکدیگر در ارتباط بوده به طوری که بررسی رابطه این سه در قالب مدل معادلات ساختاری نشان داد، که علاوه بر این که ویژگی های شخصیتی می توانند به پیش بینی طلاق عاطفی و بررسی بهتر وضعیت رابطه زناشویی کمک کنند، با در نظر گرفتن رضایت زناشویی به عنوان متغیر میانجی از آن جا که با توجه به نتایج به دست آمده در این پژوهش می تواند رابطه موجود میان ویژگی های شخصیتی با طلاق عاطفی را تقویت کند، می توانیم طلاق عاطفی را با دقت و اطمینان بیش تری پیش بینی کنیم. لذا نتیجه به دست آمده از این پژوهش می تواند در بررسی روابط زوجین مفید واقع شود.
    کلید واژگان: رضایت جنسی, طلاق عاطفی, ویژگی های شخصیتی
    Hanieh Mosadegh, Seyed Ali Darbani *, Kamdin Parsakia
    Aim
    The purpose of this study was to investigate the mediating role of sexual satisfaction in the relationship between personality traits and emotional divorce in men.
    Method
    The current research was correlational and descriptive. The statistical population of this research was the men of Tehran in 2022-23. In this study, 263 married men of Tehran were selected as the statistical sample of the research. The measurement tools include Larson's Sexual Satisfaction Questionnaire (1998), Gottman's Emotional Divorce Questionnaire (1998) and the short form of the NEO Questionnaire. Finally, the data collected through the questionnaire was analyzed using the structural equation model and SPSS and AMOS software.
    Results
    The research findings showed that the research model had a good fit and all paths in the research model had significant coefficients. The results of the statistical analysis of the data collected through the questionnaire showed that the mediating role of the marital satisfaction variable in the relationship between personality traits and emotional divorce is significant at the 0.01 level (P < 0.01).
    Conclusion
    In general, based on the findings in the field of emotional divorce, personality characteristics and sexual satisfaction of couples, it can be said that these three variables are related to each other. Examining the relationship between these three in the form of a structural equation model showed that personality traits can help predict emotional divorce and better examine the state of the marital relationship. Therefore, by considering marital satisfaction as a mediating variable, since according to the results obtained in this research, it can strengthen the existing relationship between personality traits and emotional divorce, we can predict emotional divorce with more accuracy and confidence. Therefore, the result obtained from this research can be useful in examining couples' relationships.
    Keywords: sexual satisfaction, emotional divorce, personality traits
  • سید علی دربانی، کامدین پارساکیا
    زمینه و هدف

    هدف پژوهش حاضر بررسی اثربخشی مشاوره مبتنی بر توانمندی بر افزایش تاب آوری نوجوانان بود.

    روش پژوهش: 

    این پژوهش از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری این پژوهش نوجوانان 14 تا 17 ساله مراجعه کننده به مرکز مشاوره مهرآور شهر تهران در نیم سال دوم سال 1400 بود که از بین نوجوانان که نمره کم تری در مقیاس تاب آوری کانر و دیویدسون (2003) به دست آورده بودند، نمونه ای به تعداد 20 نفر به صورت تصادفی انتخاب و در دو گروه آزمایش (10 نفر) و گواه (10 نفر) گمارده شدند. نوجوانان گروه آزمایش، 10 جلسه 90 دقیقه ای مداخله مبتنی بر توانمندی، تدوین شده بر اساس درمان اسمیت (2006)، را به صورت گروهی دریافت و اعضای گروه گواه در لیست انتظار قرار گرفتند. هر دو گروه قبل و بعد از آزمایش به مقیاس تاب آوری پاسخ دادند. تحلیل داده ها با روش های آمار توصیفی (میانگین و انحراف معیار) و واریانس اندازه مکرر با نرم افزار تحلیل آماری SPSS نسخه 26 انجام شد.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که مشاوره مبتنی بر توانمندی میزان تاب آوری نوجوانان 14 تا 17 ساله را به طور معنی داری افزایش داد. این یافته ها در مرحله پیگیری نیز پایدار بود.

    نتیجه گیری

    بر اساس یافته ها می توان نتیجه گیری کرد که مشاوره مبتنی بر توانمندی تاب آوری نوجوانان را افزایش می دهد.

    کلید واژگان: توانمندسازی, تاب آوری, نوجوانان
    Seyed Ali Darbani, Kamdin Parsakia
    Aim

    The purpose of the present study was to investigate the effectiveness of strength-based counseling in increasing the resilience of adolescents.

    Method

    This research was quasi-experimental with a pre-test-post-test design with a control group. The statistical population of this research was adolescents aged 14 to 17 who were referred to the Mehravar Counseling Center in Tehran in the second half of 1400. Among the adolescents who scored lower on the resilience scale of Connor and Davidson (2003), a sample of 20 people was They were randomly selected and assigned to two experimental (10 people) and control (10 people) groups. Teenagers in the experimental group received ten sessions of 90-minute capacity-based intervention based on Smith's treatment (2006) as a group, and members of the control group were placed on the waiting list. Both groups responded to the resilience scale before and after the experiment. Data analysis was done with descriptive statistics (mean and standard deviation) and repeated measure variance with SPSS version 26 statistical analysis software.

    Findings

    The results showed that counseling based on ability significantly increased the resilience of 14 to 17-year-olds. These findings were also stable in the follow-up phase.

    Conclusion

    Based on the findings, it can be concluded that strength-based counseling can increase the resilience of teenagers.

    Keywords: Empowerment, resilience, teenagers
  • کامدین پارساکیا، مهدی رستمی*، نادره سعادتی، سید علی دربانی، شکوه نوابی نژاد

    نسل زد نسلی از نوجوانان و جوانان است که در دوره همه گیری شیوع شبکه های اجتماعی به دنیا آمده و بزرگ شده اند. این نسل تحت تاثیر این فناوری ها تفاوت های بسیاری با نسل های قبل از خود دارد. بنابراین،  هدف از پژوهش حاضر واکاوی علل و عوامل تفاوت میان دختران نسل زد با نسل های گذشته در ایران از منظر روانشناسی اجتماعی بود  پژوهش حاضر یک پژوهش کیفی بود که در آن از نظریه داده بنیاد استفاده گردید. بدین منظور بخشی از داده های کیفی از پیشینه تحقیق موجود استفاده شد. به علاوه،  جهت گردآوری داده ها از طریق مصاحبه نیمه ساختاریافته جامعه آماری پژوهش حاضر به دو دسته تقسیم شد. دسته اول متخصصین و خبرگان این حوزه بودند و دسته دوم را نیز نسل زد شهر تهران تشکیل داد. سپس با استفاده از شیوه نمونه گیری در دسترس و بر اساس اشباع نظری با 6 متخصص و 23 نوجوان مصاحبه شد. از تجزیه و تحلیل داده های کیفی 3 کد انتخابی، 9 کد محوری و 38 کد باز به دست آمد که در سه مقوله هسته ای، 9 مقوله محوری و 38 مولفه دسته بندی شد. نتایج نشان داد که علل و عوامل تفاوت میان دختران نسل زد با نسل های گذشته در سه دسته اصلی 1) علل زمینه ای 2) انفصال فرهنگی و 3) عوامل فردی و درونی جای می گیرد.

    کلید واژگان: دختران نسل زد, تفاوت میان نسل ها, ایران, روانشناسی اجتماعی, علل و عوامل
    Kamdin Parsakia, Mehdi Rostami*, Nadereh Saadati, Seyed Ali Darbani, Shokouh Navabinejad

    Generation Z is a generation of teenagers and young people who were born and grew up during the pandemic of social networks. This generation under the influence of these technologies has many differences with previous generations. Therefore, the current research aims to analyze the causes and factors of the difference between the generation girls and the previous generations in Iran from the social psychology perspective. The current research was qualitative research using grounded theory. For this purpose, a part of the qualitative data from the existing research was used. In addition, in order to collect data through semi-structured interviews, the population of this study was divided into two categories. The first group were experts in this field and the second group was also formed by Generation Z people of Tehran. Then, 6 experts and 23 teenagers were interviewed using available sampling method and based on opinion saturation. From the analysis and analysis of qualitative data, 3 selection codes, 9 core codes and 38 open codes were obtained, divided into three core categories, 9 core categories and 38 components. It was categorized. The results showed that the causes and factors of the difference between the girls of the next generation and the previous generations are in three main categories: 1) environmental causes, 2) cultural disjunction and 3) individual and internal factors are replaced.

    Keywords: Z generation girls, differences between generations, Iran, social psychology, causes, factors
  • کامدین پارساکیا، مهدی رستمی*، نادره سعادتی، سید علی دربانی، شکوه نوابی نژاد
    زمینه و هدف

     امروزه در جهان نوعی از روابط جنسی میان زوجین شیوع پیدا کرده است که روابط مبتنی بر سلطه و تسلیم و آزارخواهی و دگرآزاری است و در ادبیات علمی و نیز ادبیات عام از اصطلاح بی‌دی‌اس‌ام برای این روابط استفاده می‌گردد که به طور کلی نوعی از مبادله قدرت و یا وجود درد در رابطه زناشویی میان زوجین است که منجر به برانگیختگی و ارضای جنسی می‌شود. تحقیقات پیشین رویکردی آسیب‌شناسانه به این موضوع داشته اما به مرور تمرکز پژوهش‌ها در این زمینه از آسیب‌شناسی فاصله گرفته است. هدف از این پژوهش مرور مقالات مرتبط با روابط مبتنی بر سلطه/تسلیم و آزارخواهی/دیگرآزاری میان زوجین است.

     روش پژوهش: 

    پژوهش حاضر یک مطالعه مروری با رویکرد توصیفی تحلیلی بوده و جهت گردآوری داده‌ها از مقالات و کتب موجود در پایگاه‌های علمی معتبر استفاده گردید. 

    یافته‌ها: 

    پژوهش‌های پیشین نشان دادند که نگرش جامعه و درمان‌گران نسبت به این نوع روابط منفی بوده و این باعث شده است این افراد تحت تاثیر برچسب و داغ قرار بگیرند. از سوی دیگر، این نوع روابط با ویژگی‌های شخصیتی، رضایت زناشویی و رضایت جنسی رابطه دارد. به طور مثال، یافته‌ها حاکی از آن بود که این افراد برون‌گراتر و بازتر نسبت به تجربه هستند و از نظر تحصیلی و جایگاه شغلی در مراتب بالایی قرار می‌گیرند. 

    نتیجه‌گیری:

     با توجه به یافته‌ها می‌توان گفت که این موضوع نیازمند مقالات بیش‌تر به ویژه به زبان فارسی می‌باشد. همچنین به متخصصین پیشنهاد می‌شود یافته‌های شرح داده شده را در کار خود لحاظ کرده و در ابتدای روند تشخیص و درمان افرادی که تمایل به این نوع روابط دارند را برچسب‌گذاری نکرده و علایم و نشانه‌های اختلال را با دقت بیش‌تری جهت تصمیم‌گیری بررسی نمایند.

    کلید واژگان: رابطه زناشویی, رابطه جنسی, سلطه و تسلیم, خودآزاری, دیگرآزاری, مقاله مروری
    Kamdin Parsakia, Mehdi Rostami *, Nadereh Saadati, Seyed Ali Darbani, Shokouh Navabinejad
    Background and Aim

    Today, in the world, there is a kind of sexual intercourse between couples that are Domination/Submission and Masochism/Sadism. In scientific and general literature, the term BDSM is used for these sorts of relationships, generally a type of power exchange or pain in the marriage between couples that leads to sexual arousal and sexual satisfaction. Previous literature has a pathological approach to this, but the focus of research in this field has shifted from pathology to depathologizing. The purpose of this study is to review articles related to domination/submission and Masochism/Sadism between couples.

    Methods

    The present study was an analytical review study used to collect data from articles and books in reputable scientific databases.

    Results

    Previous studies have shown that the attitude of the community and the therapists toward these types of relationships and stigmas has been negative. On the other hand, these relationships are related to personality traits, marital satisfaction, and sexual satisfaction. For example, the findings indicated that these people were more extroverted, more open than experienced, and were high in education and job.

    Conclusion

    According to the findings, it can be said that this requires more articles, especially in Persian. Experts are also suggested to include the findings described in their work at the beginning of diagnosing and treating people who tend to have this type of relationship and examine the disorder's symptoms more accurately for diagnosis.

    Keywords: Marital relationship, sex, domination, submission, masochism, sadism, review article
  • کامدین پارساکیا، مهدی رستمی*، سید علی دربانی، نادره سعادتی، شکوه نوابی نژاد
    زمینه و هدف

    وجود نظریات جدیدتر در تبیین تفاوت های میان نسلی و فرآیند تغییر و تحولات نسلی و پیش بینی پیامد آن ضروری و مهم به نظر می رسد. لذا هدف از پژوهش حاضر تبیین تفاوت های بین نسلی و پیش بینی تحولات نسلی بر اساس مفهوم انفصال نسلی بود.

    روش پژوهش: 

    این پژوهش از نوع مروری و یک پژوهش تحلیلی-توصیفی بود. جهت گردآوری داده ها از روش کتابخانه ای و اسنادی استفاده شد. پس از جمع آوری اطلاعات، یافته های مرتبط با موضوع مقاله حاضر جهت بحث و نتیجه گیری، در بخش یافته ها شرح داده شد.

    یافته ها

    یافته ها حاکی تفاوت های بنیادین بین نسل زد و سایر نسل ها وجود دارد. این تفاوت ها گستره زیادی را شامل می شود از جمله: فرهنگی، اجتماعی، شناختی، هیجانی، رفتاری، زبانی، نگرشی و غیره.

    نتیجه گیری

    می توان نتیجه گرفت که مفهوم انفصال نسلی به شناخت و تبیین بهتر پدیده های فرهنگی-اجتماعی مرتبط با نسل زد کمک می کند.

    کلید واژگان: انفصال نسلی, نسل زد, مفهوم, تبیین
    Kamdin Parsakia, Mehdi Rostami*, Seyed Ali Darbani, Nadereh Saadati, Shokouh Navabinejad
    Background and Aim

    Emerging newer theories in explaining intergenerational differences and the process of generational change and transformations and predicting its consequences seems necessary and important. Therefore, the current research aimed to explain intergenerational differences and predict generational changes based on the concept of generation disjunction.

    Method

    This research was a review type and analytical-descriptive research. The library and documentary method were used to collect data. After collecting the information, the findings related to the subject of this article were described in the findings section for discussion and conclusion.

    Results

    The findings indicate fundamental differences between the Z generation and other generations. These differences include a wide range, including: cultural, social, cognitive, emotional, behavioral, linguistic, attitudinal, etc.

    Conclusion

    It can be concluded that the concept of generation disjunction helps to better understand and explain sociocultural phenomena related to Generation Z.

    Keywords: generation disjunction, generation z, explanation, concept
  • معصومه عبداللهی*، سید علی دربانی، کامدین پارساکیا
    زمینه و هدف

    تاکنون مدل های چند متغیره روان شناختی و اجتماعی متعددی برای پیش بینی پیشرفت تحصیلی دانش آموزان در آستانه کنکور مورد بررسی قرار گرفته است؛ این پژوهش با هدف بررسی تاثیر سبک تفکر منطقی _ انتقادی  با پیشرفت تحصیلی با نقش میانجی  کنترل عمل در دانش آموزان کنکوری انجام شد.

    روش پژوهش:

     این پژوهش توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری شامل کلیه دانش آموزان کنکوری شهر اصفهان در سال 1399 بود. در ابتدا نمونه ای به حجم 400 نفر به روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شد؛ اما تحلیل نهایی بر روی 356 دانش آموز کنکوری انجام شد. ابزارهای پژوهش شامل پرسشنامه سبک تفکر منطقی - تجربی اپشتاین و پاسینی (1999)، پرسشنامه پیشرفت تحصیلی فام و تیلور (1994) و  پرسشنامه کنترل عمل دیفندروف و همکاران (2000) بود. داده ها به کمک نرم افزارهای SPSS و LISREL و با استفاده از روش مدل یابی معادلات ساختاری تحلیل شد.

    یافته ها

    یافته های پژوهش نشان داد که مدل مربوط به رابطه بین سبک تفکر منطقی _ انتقادی  با پیشرفت تحصیلی با توجه به نقش میانجی کنترل عمل از برازش مناسبی برخوردار است. همچنین یافته های پژوهش نشان داد که 34 درصد واریانس مشاهده شده پیشرفت تحصیلی از طریق ترکیب متغیرهای سبک تفکر منطقی-انتقادی و کنترل عمل قابل تبیین است.

    نتیجه گیری

    یافته های این پژوهش نشان دهنده نقش میانجی کنترل عمل در رابطه بین سبک تفکر منطقی _ انتقادی  با پیشرفت تحصیلی است؛ بنابراین در نظر گرفتن نقش این متغیرها توسط متخصصان، مشاوران تحصیلی و برنامه ریزان به هنگام کار با دانش آموزان کنکوری و به طور خاص در مراکز و موسسه های تحصیلی و کنکوری، ضروری به نظر می رسد.

    کلید واژگان: سبک تفکر, منطقی-انتقادی, پیشرفت تحصیلی, کنترل عمل, کنکور
    Masoome Abdollahi*, S.A Darbani, K Parsakia
    Background and Aim

    So far, several multivariate psychological and social models have been studied to predict students' academic achievement on the eve of the entrance exam; The aim of this study was to investigate the effect of logical-critical thinking style with academic achievement with the mediating role of action control in high school students.

    Methods

    This was a descriptive correlational study. The statistical population included all high school students in Isfahan in 1399. Initially, a sample of 400 people was selected by multi-stage cluster sampling; But the final analysis was performed on 356 high school students. Research instruments included Epstein and Pasini (1999) Logical-Experimental Thinking Style Questionnaire, Pham & Taylor (1994) Academic Achievement Questionnaire, and Difendroff et al.'s (2000) Action Control Questionnaire. Data were analyzed using SPSS and LISREL software using structural equation modeling.

    Findings

    The research findings showed that the model related to the relationship between logical-critical thinking style and academic achievement has a good fit due to the mediating role of action control. The findings also showed that 34% of the observed variance of academic achievement can be explained by combining the variables of logical-critical thinking style and action control.

    Conclusion

    The findings of this study indicate the mediating role of action control in the relationship between logical-critical thinking style and academic achievement; Therefore, it is necessary to consider the role of these variables by specialists, academic advisors and planners when working with high school students, and especially in the centers and educational institutions and high schools.

    Keywords: Thinking style, logical-critical, academic achievement, action control, entrance exam
  • کامدین پارساکیا، سید علی دربانی، مهدی رستمی*، نادره سعادتی
    زمینه و هدف

    یکی از مسایل و مشکلات اساسی زندگی تحصیلی افراد و نظام آموزشی هر کشور، مسیله افت تحصیلی و پایین بودن سطح عملکرد تحصیلی  دانش آموزان و دانشجویان آن کشور است. بنابراین، هدف پژوهش بررسی اثربخشی آموزش مبتنی بر توانمندی بر عملکرد تحصیلی دانشجویان بود.

    روش پژوهش: 

    پژوهش حاضر شبه آزمایشی با گروه آزمایش و گروه گواه و طرح پیش آزمون، پس آزمون بود. بدین منظور از جامعه آماری دانشجویان کارشناسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران جنوب (مجتمع ولیعصر (عج)) به صورت نمونه گیری تصادفی شناسایی 16 نفر انتخاب و به دو گروه آزمایش (8 نفر) و گواه (8 نفر) گمارش تصادفی شدند و عملکرد تحصیلی آن ها مورد سنجش قرار گرفت. این افراد در جلسه های آموزش مبتنی بر توانمندی اسمیت (2004) به صورت فردی در 10 جلسه 90 دقیقه ای شرکت کردند. داده ها با استفاده از آزمون تحلیل کوواریانس تک متغیره با به کارگیری نرم افزار تحلیل آماری SPSS تحلیل شد.

    یافته ها

    یافته ها نشان داد که عملکرد تحصیلی (001/0P< ، 018/41= F) در گروه آزمایشی به طور معناداری افزایش یافته است.

    نتیجه گیری

    نتایج نشان داد که استفاده از آموزش مبتنی بر توانمندی می تواند به بهبود عملکرد تحصیلی دانشجویان کمک کند.

    کلید واژگان: آموزش مبتنی بر توانمندی, عملکرد تحصیلی, دانشجویان
    Kamdin Parsakia, Seyed Ali Darbani, Mehdi Rostami*, Nadereh Saadati
    Background and Aim

    One of the basic issues and problems of the educational life of people and the educational system of any country is the issue of academic decline and the low level of academic performance of the students of that country. Therefore, the aim of the research was to investigate the effectiveness of strength-based training on students' academic performance.

    Methods

    The present research was quasi-experimental with an experimental group and a control group and a pre-test, post-test design. For this purpose, 16 people were selected from the statistical population of undergraduate students of Islamic Azad University of South Tehran Branch (Valiasr Complex) by random sampling and randomly assigned to two experimental (8 people) and control (8 people) groups and their academic performance Evaluated. These people participated in Smith's (2004) strength-based training sessions individually in 10 90-minute sessions. The data were analyzed using the univariate analysis of covariance test using SPSS statistical analysis software.

    Results

    The findings showed that academic performance (P<0.001, F=41.018) increased significantly in the experimental group.

    Conclusion

    The results showed that the use of strength-based training can help improve students' academic performance.

    Keywords: Strength-based training, academic performance, students
  • سیدعلی دربانی*، کامدین پارساکیا
    زمینه و هدف

    طلاق از استرس‌زاترین فقدان‌هاست و موجب آشفتگی‌های هیجانی و مشکلات رفتاری در افراد می‌شود. اگرچه پیامدهای منفی طلاق هر دو زوج را گرفتار می‌سازد اما طبق پژوهش‌ها، آسیب‌پذیری زنان بعد از طلاق بیش‌تر از مردان است؛ لذا پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی مشاوره مبتنی بر توانمندی بر کاهش افسردگی زنان مطلقه انجام شد.

    روش پژوهش

     این پژوهش از نوع نیمه‌آزمایشی با طرح پیش‌آزمون-پس‌آزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری این پژوهش زنان مطلقه‌ای بودند که به علت افسردگی به مرکز مشاوره مهرآور شهر تهران در نیمه دوم سال 1400 مراجعه کردند که از بین کسانی که نمره بالایی در نگارش دوم پرسشنامه افسردگی Beck (1996) به دست آورده بودند، نمونه‌ای به تعداد 20 نفر به صورت تصادفی انتخاب و در دو گروه آزمایش (10 نفر) و گواه (10 زوج) گمارده شدند. اعضای گروه آزمایش، 10 جلسه مداخله مبتنی بر توانمندی اسمیت (2006) را به صورت گروهی دریافت و اعضای گروه گواه در لیست انتظار قرار گرفتند. هر دو گروه قبل و بعد از آزمایش به ابزار اندازه‌گیری پاسخ دادند. برای تجزیه و تحلیل داده‌ها از واریانس اندازه مکرر استفاده شد.

    یافته‌ها

     نتایج نشان داد که مشاوره مبتنی بر توانمندی میزان افسردگی (78/13=F، 006/0=P) زنان مطلقه را به طور معنی‌داری کاهش داد. و این تاثیر در مرحله پیگیری پایدار گزارش شد.

    نتیجه‌گیری

     بر اساس یافته‌ها می‌توان نتیجه‌گیری کرد که مشاوره مبتنی بر توانمندی افسردگی زنان مطلقه را کاهش می‌دهد. از این رو پیشنهاد می‌گردد مشاورین از این رویکرد در جهت کاهش افسردگی زنان مطلقه استفاده نمایند.

    کلید واژگان: مشاوره مبتنی بر توانمندی, افسردگی, زنان مطلقه
    Seyed Ali Darbani *, Kamdin Parsakia
    Background and aim

    Divorce is one of the most stressful losses and causes emotional derangement and behavioral problems in individuals. Although the negative consequences of divorce tend to bind both couples, but based on studies, the vulnerability of women after divorce is greater than men; therefore, this study aimed to examine the effectiveness of strength-based counseling on the reduction of divorced women's depression.

    method

    This study is a quasi-experiment an was performed based on pretest and post-test with a control group (10 in the experimental group and 10 in 10 in the control group). The statistical population of this study was divorced women who attended to Mehravar counseling center of Tehran in the second half of 1400 because of their depression. The data collection tool in the present study was the Beck depression inventory 2 (1996). ANOVA with repeated measure was used to analyze the data.

    Results

    Based on the results obtained in the pre-test stage, there was no significant difference between the experimental and control groups in terms of depression. But after the intervention (Smith’s (2006) strength-based intervention) a significant difference (P = 0/006, F = 13.78) was observed between the two groups and this effect was sustained in follow-up stage.

    Conclusion

    According to results, it can be concluded that strength-based counseling reduces the level depression in divorced women. Thus, using this approach is suggested in order to reducing depression of divorced women.

    Keywords: Strength-based counseling, Depression, Divorced women
  • سید علی دربانی*، کامدین پارساکیا

    هدف:

     پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی مشاوره مبتنی بر توانمندی بر عزت نفس زنان درگیر تعارض زناشویی انجام شد. این پژوهش از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه گواه بود.

    روش پژوهش: 

    جامعه آماری این پژوهش زنان مراجعه کننده به مرکز مشاوره مهرآور شهر تهران در نیمه دوم سال 1400 بود که از بین کسانی که نمره کم تری در پرسشنامه تعارض زناشویی MCQ و مقیاس عزت نفس کوپراسمیت (1967) به دست آورده بودند، نمونه ای به تعداد 20 نفر به صورت تصادفی انتخاب و در دو گروه آزمایش (10 نفر) و گواه (10 نفر) گمارده شدند. اعضای گروه آزمایش، 10 جلسه مداخله مبتنی بر توانمندی را به صورت گروهی دریافت و اعضای گروه گواه در لیست انتظار قرار گرفتند. هر دو گروه قبل و بعد از آزمایش به پرسشنامه عزت نفس کوپراسمیت (1367) پاسخ دادند. برای تجزیه و تحلیل داده ها از تحلیل کوواریانس استفاده شد.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که مشاوره مبتنی بر توانمندی میزان عزت نفس زنان درگیر تعارض زناشویی را به طور معنی داری افزایش داد.

    نتیجه گیری

    بر اساس یافته ها می توان نتیجه گیری کرد که مشاوره مبتنی بر توانمندی عزت نفس زنان درگیر تعارض زناشویی را افزایش می دهد. از این رو پیشنهاد می گردد مشاورین از این رویکرد در جهت بهبود عزت نفس زنانی که در رابطه زناشویی متعارض هستند، استفاده نمایند.

    کلید واژگان: مشاوره مبتنی بر توانمندی, عزت نفس, تعارض زناشویی, زنان
    Seyed Ali Darbani*, Kamdin Parsakia
    Aim

    The present study was conducted with the aim of investigating the effectiveness of strength-based counseling on the self-esteem of women involved in marital conflict.

    Method

    This research was a quasi-experimental type with a pre-test-post-test design with a control group. The statistical population of this research was the women who were referred to the Mehravar counseling center in Tehran in the second half of 1400, and among those who obtained a lower score in the MCQ marital conflict questionnaire and the Coppersmith self-esteem scale (1967), a sample of 20 people was They were randomly selected and assigned to two experimental (10 people) and control (10 people) groups. The members of the experimental group received 10 strength-based intervention sessions as a group, and the members of the control group were placed on the waiting list. Both groups responded to Coppersmith's self-esteem questionnaire (2017) before and after the experiment. Analysis of covariance was used to analyze the data.

    Results

    The results showed that strength-based counseling significantly increased the self-esteem of women involved in marital conflict.

    Conclusion

    According to the findings, it can be concluded that strength-based counseling increases the self-esteem of women involved in marital conflict. Therefore, it is suggested that counselors use this approach to improve the self-esteem of women who are conflicted in their marital relationships.

    Keywords: Strength-based counseling, Self-esteem, Women, Marital conflict
  • معصومه عبداللهی*، سید علی دربانی، نادره سعادتی

    هدف از پژوهش حاضر، تعیین نقش تجارب آسیب های دوران کودکی با صفات تاریک شخصیت با میانجیگری حمایت اجتماعی بود. جامعه آماری زنان مراجعه کننده به مراکز مشاوره شهر تهران در بازه زمانی بهمن 1399 تا خرداد 1400 بود که پس از انجام مصاحبه اولیه 250 زن واجد شرایط با رعایت ملاک های ورود و خروج از پژوهش به شیوه هدفمند در دسترس انتخاب و به پرسشنامه های آسیب های دوران کودکی، ویژگی شخصیتی تاریک و حمایت اجتماعی ادراک شده پاسخ دادند. داده های جمع آوری شده با استفاده از ضرایب همبستگی و معادلات ساختاری تحلیل شد. نتایح ضرایب همبستگی نشان داد بین حمایت اجتماعی با نمره کل صفات تاریک شخصیت و مولفه های خودشیفتگی، ماکیاولیسم و جامعه ستیزی همبستگی منفی و بین سوء استفاده عاطفی، سوء استفاده جسمی، سوء استفاده جنسی، غفلت عاطفی و غفلت جسمی با نمره کل صفات تاریک شخصیت و مولفه های خودشیفتگی، ماکیاولیسم و جامعه ستیزی و با حمایت ادراک شده و مولفه های حمایت ادراک شده از سوی خانواده، حمایت ادراک شده از سوی افراد مهم و حمایت ادراک شده از سوی دیگران همبستگی منفی در سطح 01/0= α معنی دار دارد. نتایج مدل ضرایب مسیر نشان داد که بین مولفه های اسیب دوارن کودکی (سوء استفاده عاطفی، سوء استفاده جسمی، سوء استفاده جنسی، غفلت عاطفی و غفلت جسمی) با صفاات تاریک شخصیت و حمایت اجتماعی رابطه مستقیم معناداری به دست آمد. همچنین بین حمایت اجتماعی با صفات تاریک شخصیت رابطه مستقیم  منفی معناداری وجود دارد. تجارب آسیب های دوران کودکی از آسیب پذیری شخصیت و تجارب دیرپای دوران رشد تاثیر پذیرفته و این عوامل در گذر زمان بر پیچیدگی صفات شخصیت می افزاید.

    کلید واژگان: آسیب دوران کودکی, صفات تاریک شخصیت, حمایت اجتماعی
    Masoome Abdollahi*, S.A .Darbani, N .Saadati

    The aim of this study was to determine the role of childhood traumatic experiences with dark personality traits mediated by social support. The statistical population of women referring to counseling centers in Tehran was in the period of February 2016 to June 1400. After conducting an initial interview, 250 eligible women were selected in a purposefully available manner by observing the criteria for entering and leaving the research and were assigned to childhood injury questionnaires. Dark personality traits and perceived social support responded. The collected data were analyzed using correlation coefficients and structural equations. The results of correlation coefficients showed a negative correlation between social support with the total score of dark personality traits and components of narcissism, Machiavellianism and anti-socialism and between emotional abuse, physical abuse, sexual abuse, emotional negligence and physical negligence with the total score of dark personality traits and components. Narcissism, Machiavellianism and anti-socialism and with perceived support and components of perceived support by family, perceived support by important people and perceived support by others have a negative correlation at the level of α = 0.01. The results of the path coefficient model showed that there was a significant direct relationship between the components of childhood rotational injury (emotional abuse, physical abuse, sexual abuse, emotional neglect and physical negligence) with dark personality traits and social support. There is also a significant direct negative relationship between social support and dark personality traits. Childhood trauma experiences are affected by personality vulnerabilities and long-term developmental experiences, and these factors increase the complexity of personality traits over time.

    Keywords: Childhood trauma, dark personality traits, social support
  • سید علی دربانی*، لیلا سادات میرصیفی فرد، مژگان جلایی

    پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی تحلیل رفتار متقابل بر تعارض های کلامی، غفلت و سوء رفتار زنان  انجام شد. روش پژوهش حاضر نیمه تجربی با گروه های آزمایش، گروه گواه و طرح پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری دو ماهه بود. جامعه آماری این پژوهش شامل زنان مراجعه کننده به مرکز مشاوره مهرآور تهران که از میان آن ها تعداد 24 زن که به دلیل داشتن مشکلات زناشویی و خانوادگی به این مرکز مراجعه کردند به صورت در دسترس انتخاب شدند. پس از همتاسازی آزمودنی ها، ملاک های ورود و خروج پژوهش به شیوه هدفمند 20 زن انتخاب و به صورت تصادفی 10 زن در گروه درمانی به روش تحلیل رفتار متقابل و 10 زن در گروه گواه کاربندی شدند. گروه آزمایش پس از اجرای پیش آزمون به مدت 8 جلسه 90 دقیقه ای درمان دریافت کردند؛ اما گروه گواه پس از انجام پیش آزمون، هیچ گونه درمانی دریافت نکردند. هر دو گروه در سه مرحله ی پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری دو ماهه به وسیله ی پرسشنامه راهبردهای حل تعارض زناشویی توسط اشتراوس (1979) مورد ارزیابی قرار گرفتند. برای تجزیه و تحلیل داده ها از روش آزمون تحلیل واریانس اندازه گیری مکرر استفاده شد. نتایج نشان داد که تحلیل رفتار متقابل بر بهبود تعارض کلامی (67/51=F، 001/0=p)، غفلت (39/57=F، 001/0=p) و سوء رفتار (30/10=F، 001/0=p) در مرحله پس آزمون و پس از دو ماه پیگیری نشان داد. بر اساس یافته ها می توان نتیجه گیری کرد که هم تحلیل رفتار متقابل علاوه بر ارتقا سطح سازگاری زوجین منجر به کاهش تعارضات نیز شده است.

    کلید واژگان: رفتار متقابل, تعارض, کلامی, غفلت, سوء رفتار
    S.A. Darbani*, L.S. Mirseyfifard, M .Jalaee
    Objective

    The aim of this study was to determine the effectiveness of transactional analysis analysis on verbal conflicts, neglect and abuse of women referring to the counseling center of Tehran Oil Engineering and Development Company.

    Method

    The present study was quasi-experimental with experimental groups, control group and pre-test, post-test and two-month follow-up design. The statistical population of this study includes women who referred to the counseling center of the Oil Engineering and Development Company, from which 24 women who referred to this center due to marital and family problems were selected by convenience sampling. After matching the subjects, the entry and exit criteria of the study were purposefully selected by 20 women and 10 women in the group therapy were randomly analyzed by interaction behavior analysis and 10 women in the control group. The experimental group received 90 minutes of treatment after 8 pre-tests; But the control group did not receive any treatment after the pre-test. Both groups were evaluated in three stages of pre-test, post-test and 2-month follow-up by Strauss (1979) Marital Conflict Resolution Strategies Questionnaire. Repeated measurement analysis of variance test was used to analyze the data.

    Results

    The results showed that the transactional analysis of reciprocal behavior on the improvement of verbal conflicts (F = 51.67, p = 0.001), negligence (F = 57.39, p = 0.001) and abuse (F = 10.30). (P = 0.001) showed in the post-test stage and after two months of follow-up.

    Conclusion

    Based on the findings, it can be concluded that the transactional analysis of mutual behavior, in addition to improving the level of adaptation of couples has also led to a reduction in conflict.

    Keywords: transactional analysis, conflict, verbal, neglect, abuse
  • نسرین محمدی، سید علی دربانی، کامدین پارساکیا
    زمینه و هدف

    موفقیت شغلی به عنوان عامل اصلی سلامت و بهزیستی کارکنان و مقدمه ای برای وقوع پیامدهای مطلوب شغلی فردی و سازمانی مورد توجه حوزه روان شناسی سازمانی  قرار گرفته است؛ از این رو، پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش سرمایه روان شناختی و موفقیت شغلی در سازگاری زناشویی در دانشجویان متاهل اجرا گردید.

    روش شناسی

    این تحقیق به لحاظ روش توصیفی از نوع همبستگی می باشد. جامعه آماری این پژوهش کلیه دانشجویان شاغل و متاهل دانشگاه آزاد واحد تهران جنوب بود که در نیمسال دوم سال تحصیلی 1400-1399 در حال تحصیل در این دانشگاه بوده اند. حجم نمونه 200 نفر در نظر گرفته شد. که به روش نمونه برداری در دسترس (به صورت داوطلبانه) انتخاب شدند. برای سنجش متغیرهای پژوهش از پرسشنامه سازگاری زناشویی اسپاینر (1976)، پرسشنامه سرمایه روان‏شناختی لوتانز و آولیو (2007) و پرسشنامه موفقیت شغلی نبی (2001) استفاده شد. برای تحلیل داده های پژوهش از روش تحلیل رگرسیون خطی به کمک نرم افزار SPSS استفاده شد.

    یافته ها

    یافته ها حاکی از این بود که از بین مولفه های سرمایه روان‏شناختی، مولفه های خوشبینی، امید، و تاب آوری با سازگاری زناشویی رابطه معنادار و مستقیم دارند. همچنین از بین مولفه های متغیر موفقیت شغلی مولفه موفقیت فاعلی با سازگاری زناشویی رابطه معنادار و مستقیم دارد.

    نتیجه گیری

    نتایج نشان داد که سرمایه روان شناختی و موفقیت شغلی در سازگاری زناشویی دانشجویان متاهل تاثیرگذار هستند.

    کلید واژگان: سرمایه روان‏شناختی, موفقیت شغلی, سازگاری زناشویی
    Nasrin Mohammadi, Seyed Ali Darbani, Kamdin Parsakia
    Background and purpose

    Career success as the main factor in the health and well-being of employees and a prelude to the occurrence of desirable personal and organizational career outcomes has received the attention of the field of organizational psychology. Therefore, the present study investigated the role of psychological capital and career success in marital adjustment in married students.

    Methodology

    This research is a correlational descriptive method. The statistical population of this research was all employed and married students of Azad University, South Tehran branch, who were studying at this university in the second semester of the 2020-2021 academic year. The sample size was 200 people. They were selected by the available sampling method (voluntarily). Spiner's (1976) Marital Adjustment Questionnaire, Luthans and Olive's Psychological Capital Questionnaire (2007), and Nabi's Career Success Questionnaire (2001) were used to measure the research variables. The linear regression analysis method was used with the help of SPSS software to analyze the research data.

    Results

    The findings indicated that among the components of psychological capital, optimism, hope, and resilience have a significant and direct relationship with marital adjustment. Also, among the variable components of career success, the subjective success component has a significant and direct relationship with marital adjustment.

    Conclusion

    The results showed that psychological capital and job success are effective in the marital adjustment of married students.

    Keywords: psychological capital, career success, Marital Compatibility
  • الهام هاشمی*، سید علی دربانی

    طلاق و از هم پاشیدگی کانون خانواده معضلی اجتماعی است که پیامدهای آن از مشکلات اساسی جوامع کنونی به شمار می رود. بنابر این هدف پژوهش حاضر تعیین اثربخشی درمان شناختی-رفتاری تروما محور در عزت نفس پس از طلاق زنان مطلقه بود. روش پژوهش شبه تجربی با طرح پیش آزمون، پس آزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری این پژوهش زنان مطلقه ای بودند که در بازه زمانی  مهر تا آبان ماه 1396 به مرکز خدمات مشاوره مهرآور واقع در جمالزاده تهران مراجعه کرده بودند. در این تحقیق از روش نمونه گیری هدفمند استفاده شده است که پس از طی مراحل اولیه ارزیابی از بین 49 مراجعه کننده که کمترین میانگین را در نمره عزت نفس کوپر اسمیت کسب کرده بودند 24 زن انتخاب و به صورت تصادفی به دو گروه آزمایش  (12 زن) و کنترل (12 زن) گمارده شدند. گروه آزمایش مداخله هفتگی را به شکل گروهی در 8 جلسه 90 دقیقه ای دریافت کردند. داده ها با استفاده از آزمون تحلیل کوواریانس تک متغیری تحلیل شد. یافته ها تفاوت معناداری را بین عملکرد دو گروه آزمایش و گواه در نمره عزت نفس  (70/73=F، 001/0=p) در مرحله پس آزمون نشان داد. نتایج نشان می دهد که مداخله درمان شناختی-رفتاری تروما محور منجر به بهبود عزت نفس در زنان مطلقه می شود. از این رو توصیه می شود درمانگران از این روش درمانی در جهت بهبود عزت نفس، روابط بین فردی و ارتقاء سطح کیفی زندگی پس از طلاق در زنان مطلقه استفاده کنند.

    کلید واژگان: شناختی رفتاری, تروما محور, عزت نفس, طلاق
    E. Hashemi*, S.A. Darbani

    Divorce and disintegration of the family is a social problem whose consequences are one of the main problems of today's societies. Therefore, the aim of this study was to determine the effectiveness of trauma-based cognitive-behavioral therapy in self-esteem after divorce of divorced women. The research method was quasi-experimental with pre-test design, post-test with control group. The statistical population of this study were divorced women who had referred to Mehravar Counseling Center located in Jamalzadeh, Tehran, between October and November 2017. In this study, purposive sampling method was used. After the initial stages of evaluation, out of 49 clients who had the lowest mean in Cooper-Smith self-esteem score, 24 women were selected and randomly divided into two experimental groups (12 women) and Controls (12 females) were assigned. The experimental group received weekly intervention in groups in 8 sessions of 90 minutes. Data were analyzed using univariate analysis of covariance. The results showed a significant difference between the performance of the experimental and control groups in the self-esteem score (F = 73.70, p = 0.001) in the post-test stage. The results show that trauma-based cognitive-behavioral therapy intervention improves self-esteem in divorced women. Therefore, it is recommended that therapists use this treatment to improve self-esteem, interpersonal relationships and improve the quality of life after divorce in divorced women.

    Keywords: Cognitive-behavioral, trauma-oriented, self-esteem, divorce
  • فاطمه جان بزرگی، سیدعلی دربانی، کامدین پارساکیا

    هدف پژوهش حاضر، تعیین الگوی ساختاری پیش‌بینی سلامت خانواده بر اساس الگوهای ارتباطی و خودکارآیی با نقش واسطه‌ای خودشفقتی در زنان بود. تحقیق حاضر از نظر روش پژوهش از نوع همبستگی پیش‌‌بینی و از لحاظ هدف، بنیادی بود. جامعه آماری پژوهش شامل دانشجویان مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد مجتمع دانشگاهی ولیعصر دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران جنوب که در سال تحصیلی 1398-1399 در گروه‌های آنلاین دانشجویی دانشگاه عضویت دارند، بود. بر این اساس، تعداد 270 نفر از دانشجویان با روش نمونه‌گیری در دسترس به عنوان نمونه در نظر گرفته شدند. برای جمع‌آوری داده ها از پرسشنامه سلامت خانواده (آلن جی و همکاران، 1985)، پرسشنامه الگوهای ارتباطی کریستنسن و سالاوی (1984)، پرسشنامه خودکارآیی (شرروهمکاران، 1982) و پرسشنامه خودشفقتی (نف،2003) استفاده شد. نتایج پژوهش نشان داد، سلامت خانواده در ابتدا براساس خودکارآمدی و الگوهای ارتباطی قابل پیش‌بینی است. همچنین خودشفقتی در پیش بینی سلامت خانواده بر اساس الگوهای ارتباطی و خودکارآیی نقش واسطه‌ای دارد.

    کلید واژگان: سلامت خانواده, الگوهای ارتباطی, خودشفقتی, خودکارآیی
    Fatemeh Janbozorgi, Seyed Ali Darbani, Kamdin Parsakia

    The present study aimed to determine the structural model of predicting family health based on communication patterns and self-efficacy with the mediating role of self-compassion in women. In terms of the research method, the present research was of the predictive correlation type, and the goal was fundamental. The statistical population of the research included undergraduate and graduate students of Valiasr University Complex, Islamic Azad University, South Tehran Branch, who are members of the online student groups of the university in the 2019-2020 academic year. Based on this, 270 students were considered a sample using the available sampling method. To collect data, the family health questionnaire (Allen Jay et al., 1985), Christensen and Salavi's communication patterns questionnaire (1984), the self-efficacy questionnaire (Sherer et al., 1982), and the self-compassion questionnaire (Neff, 2003) were used. The research results showed that family health could be predicted based on self-efficacy and communication patterns. Also, self-compassion is mediating in predicting family health based on communication patterns and self-efficacy.

    Keywords: Family health, communication patterns, self-compassion, self-efficacy
  • مهدی رستمی*، سید علی دربانی
    زمینه و هدف

     خودکارآمدی همان قضاوت فرد نسبت به توانایی های خود و اطمینان از دارا بودن قابلیت های فردی است. افرادی که دارای خودکارآمدی بالاتری هستند، از بهوشیاری و خودشناسی بهتری برخوردار بوده و اهداف بالاتری را در نظر گرفته و با تنظیم هیجانی رفتار مطلوب تری را در پیش می گیرند و به موفقیت های بیشتری در زمینه های مختلف از جمله تحصیل دست می یابند.

    روش پژوهش

     این پژوهش توصیفی- تحلیلی و با هدف کلی تعیین و مقایسه میزان بهوشیاری و خودشناسی با خودنظم دهی هیجانی و خودکارآمدی در دانشجویان ترم اول و ترم آخر مقطع کارشناسی که در سال تحصیل 94-95 در دانشگاه شهید بهشتی حال تحصیل بودند و با این فرض که بین نظم دهی هیجانی و خودکارآمدی آنان تفاوت وجود دارد، طراحی شده است. جامعه آماری پژوهش حاضر کلیه دانشجویان مقطع کارشناسی ورودی جدید سال 94 (1420 نفر) و دانشجویان سال آخر مقطع کارشناسی (1660 نفر) را در بر می گیرد. به همین منظور نمونه ی آماری پژوهش شامل 302 نفر دانشجویان ورودی جدید و 312 نفر دانشجویان ترم آخر با میانگین سنی 45/20 (انحراف معیار 92/1) و بر اساس فرمول کوکران محاسبه و به صورت نمونه گیری تصادفی انتخاب شدند. ابزار پژوهش شامل مقیاس بهوشیاری، خودشناسی انسجامی، نظم دهی هیجانی و خودکارآمدی شرر بوده و تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از تحلیل واریانس چند متغیره بوده است.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که بین خودشناسی، نظم دهی هیجانی و خودکارآمدی در دانشجویان ترم اول و آخر تفاوت معناداری دیده می شود (01/0=P)؛ اما در متغیر بهوشیاری بین دانشجویان تفاوتی دیده نشد (0/05P).

    نتیجه گیری

    نتایج نشان می دهد که با افزایش نظم دهی هیجانی و همچنین خودشناسی بهتر، فرد از خودکارآمدی بالاتری برخوردار است.

    کلید واژگان: بهوشیاری, خودشناسی, نظم دهی هیجانی, خودکارآمدی
    M. Rostami*, S.A. Darbani
    Background and Aim

    Self-efficacy is the person's judgment of one's abilities and ensuring that one has individual abilities. People with higher self-efficacy have better mindfulness and self-awareness and set higher goals and adopt more desirable behavior by emotion regulation and achieve more success in various fields such as education. This study is descriptive-analytical. This study has the general purpose of determining and comparing the level of mindfulness and self-knowledge with emotional self-regulation and self-efficacy in the first semester and last semester undergraduate students studying at Shahid Beheshti University in the academic year of 2015-2016.  

    Methods

    This research is designed based on the hypothesis that there is a difference between emotion regulation and self-efficacy. The statistical population of the present study includes all undergraduate students entering the new academic year 2015 (1420 people) and final year undergraduate students (1660 people). Accordingly, the statistical sample of the study included 302 new students and 312 final year students with a mean age of 20.45 (standard deviation of 1.92). It was calculated based on Cochran's formula and selected by random sampling. The research tools included Awareness Scale, Cohesive Self-Knowledge, Emotion Regulation, and Sherer Self-Efficacy. And data analysis was conducted using multivariate analysis of variance.  

    Results

    The results indicated that there was a significant difference between self-knowledge, emotion regulation, and self-efficacy in the first semester and last semester students (P=0.01), but there was no difference in the variable of mindfulness among students (P>0.05).  

    Conclusion

    The results show that by improving emotion regulation as well as better self-awareness, a person will have higher self-efficacy

    Keywords: mindfulness, self-knowledge, emotional regulation, Self-efficacy
  • زهرا مظاهری، لیلا السادات میرصیفی فرد*، وحیده محمدعلی وطن خواه، سید علی دربانی
    زمینه و هدف

    طلاق والدین، یکی از عمده‌ترین رویدادهای تنشگر است که کودکان و نوجوانان با آن مواجه می‌شوند و اثرات کوتاه‌مدت و بلندمدت اقتصادی، اجتماعی، عاطفی، و هیجانی بر کودکان و نوجوانان به جای می‌گذارد. هدف این پژوهش تعیین اثربخشی درمان متمرکز بر شفقت در تقویت حرمت خود و تاب‌آوری کودکان و نوجوانان دارای والدین طلاق گرفته، بود.

    روش

    روش پژوهش نیمه تجربی با طرح پیش‌آزمون، پس‌آزمون با گروه گواه و پیگیری دو ماهه بود. نمونه مورد مطالعه 23 کودک و نوجوان پسر دارای والدین طلاق گرفته 10 تا 13 سال شهر کرج در سال 1396 بودند که به دلیل مشکلات رفتاری، عاطفی، و تحصیلی به مرکز مشاوره آموزش ‌و پرورش ناحیه 1 کرج ارجاع داده شده بودند که پس از غربالگری با پرسشنامه حرمت خود پپ (1999) و تاب‌آوری کانر و دیویدسون (2003) به صورت در دسترس 20 نفر از آنها انتخاب، و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و گواه جایدهی شدند. گروه آزمایش مداخله هفتگی درمان متمرکز بر شفقت (گیلبرت، 2009) را به شکل گروهی در 8 جلسه 90 دقیقه‌ای دریافت کردند؛ این در حالی بود که گروه گواه، هیچ مداخله ای را دریافت نکردند. داده‌ها با استفاده از آزمون تحلیل واریانس اندازه‌گیری مکرر تحلیل شد.

    یافته‌ها: 

    یافته‌های این مطالعه تفاوت معناداری را بین عملکرد دو گروه آزمایش و گواه در حرمت خود (5/67=F، 0/02=p) و تاب‌آوری (12/68=F، 0/001=p) در مرحله پس‌آزمون و پس از دو ماه پیگیری نشان داد.

    نتیجه‌گیری:

     با توجه به اینکه میزان حرمت خود و تاب‌آوری به ‌شکل گسترده‌ای بر کیفیت روابط میان فردی، تحصیلات، و سازش‌یافتگی کودکان و نوجوانان دارای والدین طلاق گرفته اثرگذار است، بنابراین می توان نتیجه گیری کرد که مداخله درمان متمرکز بر شفقت با اصلاح و افزایش تعامل‌های بین فردی، باعث افزایش حرمت خود و تاب‌آوری کودکان و نوجوانان می‌شود.

    کلید واژگان: متمرکز بر شفقت, حرمت خود, تاب آوری, طلاق
    Zhara Mazaheri, Leila Saadat Mirsifi Fard, Vahideh Mohamad Ali Vatankhah, Seyed Ali Darbani
    Background and Purpose

    Parental divorce represents one of the most stressful events for children and adolescents and it has short-term and long-term economic, social, affective and emotional effects on them. This study aimed to investigate the effectiveness of compassion-focused therapy on fostering the self-esteem and resilience in children and adolescents with divorced parents.

    Method

    This research was a quasi-experimental study with pretest-posttest control group and two-month follow-up design. The study population included twenty three 10-13-year-old male children and adolescents with divorced parents in Karaj in 2017. After screening with Self-Esteem Scale (Pepper, 1999) and Conner-Davidson Resilience Scale (2003), 20 of these students were selected by convenience sampling and then randomly assigned to either the experimental or control group. The experimental group received eight 90-min weekly sessions of compassion-focused therapy (Gilbert, 2009), while the control group underwent no intervention. Data were analyzed by repeated measure ANOVA.

    Results

    Findings showed significant difference between the experimental and the control group in terms of self-esteem (F=5.67, p<0.02) and resilience (F=12.68, p=0.001) at the pretest, posttest and two-month follow-up stages.

    Conclusion

    Whereas self-esteem and resilience have widespread effects on the quality of interpersonal relations, education, and adjustment of children and adolescents with divorced parents, based on the results of this study, it can be concluded that the compassion-focused therapy increases the self-esteem and resilience of these children by modifying and increasing their interpersonal interactions.

    Keywords: Compassion-focused, resilience, self-esteem, divorce
  • سید علی دربانی*، فریدون اسلامی، سید مهدی طباطبایی فر
    هدف

    هدف پژوهش حاضر تعیین نقش جهت گیری مذهبی، ظرفیت خودمهارگری و بخشودگی در پیش بینی رضایت زناشویی بود.

    روش

    بدین منظور از میان کلیه کارکنان شرکت مهندسی و توسعه نفت تهران تعداد 150 نفر با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و پرسشنامه های جهت گیری مذهبی بهرامی احسان (1380)، خودمهارگری تانجنی و رای (2004)، بخشودگی احتشام زاده و همکاران (1389) و رضایت زناشویی انریچ (1989) را تکمیل کردند. برای تحلیل داده ها از شاخص های آمار توصیفی، ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون استفاده شد.

    یافته ها:

     نتایج ضریب همبستگی پیرسون نشان داد بین رضایت زناشویی با روی آوری مذهبی، ظرفیت خودمهارگری و بخشودگی رابطه مثبت و بین رضایت زناشویی با روی گردانی مذهبی رابطه منفی معنادار وجود دار (000/0 <p). نتایج تحلیل رگرسیون نیز نشان داد جهت گیری مذهبی، خودمهارگری و بخشودگی هر یک به صورت مجزا توان پیش بینی  معنی دار متغیر رضایت زناشویی را دارند.

    نتیجه گیری:

     یافته های این پژوهش نقش مهم برخی متغیرهای بین شخصی مانند جهت گیری های مذهبی، ظرفیت خودمهارگری و بخشودگی در افراد را نشان می دهد که می توانند با رضایت زناشویی رابطه داشته باشند.

    کلید واژگان: جهت گیری مذهبی, خودمهارگری, بخشودگی, رضایت زناشویی
    S.A. Darbani*, F. Eslami, S.M. Tabatabaeifar
    Aim

    This study aimed to determine the role of religious orientation, self-control capacity, and forgiveness in predicting marital satisfaction.

    Method

    For this purpose, among all employees of Tehran Oil Engineering and Development Company, 150 people were selected by available sampling method and Bahrami Ehsan (2001) Religious Orientation Questionnaire, Tanjani and Rai Self-Control (2004), Ehteshamzadeh et al. (2010). And completed Enrich (1989) Marital Satisfaction. Descriptive statistics, Pearson correlation coefficient, and regression analysis were used to analyze the data.

    Results

    The results of the Pearson correlation coefficient showed a positive relationship between marital satisfaction with religious inclination, self-control capacity, and forgiveness and a significant negative relationship between marital satisfaction and religious deviance (P <0.000). The results of regression analysis also showed that religious orientation, self-control, and forgiveness each can significantly predict the variable of marital satisfaction.

    Conclusion

    The findings of this study show the important role of some interpersonal variables such as religious orientation, self-control capacity, and forgiveness in individuals that can be related to marital satisfaction.

    Keywords: Religious Orientation, Self-Control, Forgiveness, Marital Satisfaction
  • سید علی دربانی*، پگاه فرخ زاد، فرح لطفی کاشانی
    هدف

    پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی خانواده درمانی راهبردی کوتاه مدت بر تعارض های زناشویی انجام شد.

    روش

    پژوهش حاضر نیمه تجربی با گروه های آزمایش، گروه گواه و طرح پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری دو ماهه بود. جامعه آماری این پژوهش شامل زوجین مراجعه کننده به مرکز مشاوره شرکت مهندسی و توسعه نفت است که از میان آن ها تعداد 45 نفر که به دلیل داشتن مشکلات زناشویی و خانوادگی به این مرکز مراجعه کردند به صورت در دسترس انتخاب شدند. پس از همتاسازی آزمودنی ها، ملاک های ورود و خروج پژوهش به شیوه هدفمند 20 زوج انتخاب و به صورت تصادفی به دو گروه آزمایشی و گواه گمارش شدند. در این پژوهش 10 زوج (20 نفر) در گروه آزمایش و 10 زوج (20 نفر) در گروه گواه قرار گرفتند. گروه آزمایش پس از اجرای پیش آزمون به مدت 8 جلسه 90 دقیقه ای درمان دریافت کردند؛ اما گروه گواه پس از انجام پیش آزمون، هیچ گونه درمانی دریافت نکردند. هر دو گروه در سه مرحله ی پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری 2 ماهه به وسیله ی پرسشنامه های مذکور مورد ارزیابی قرار گرفتند. برای تجزیه و تحلیل داده ها از روش آزمون تحلیل واریانس اندازه گیری مکرر استفاده شد. 

    یافته ها:

    نتایج نشان داد که خانواده درمانی راهبردی کوتاه مدت بر بهبود تعارضات زوجین شرکت کننده در پس آزمون و پیگیری (5/92=P=0/005,F) اثر داشته است.

    نتیجه گیری: 

    بر اساس یافته ها می توان نتیجه گیری کرد که خانواده درمانی راهبردی کوتاه مدت علاوه بر ارتقا سطح سازگاری زوجین منجر به کاهش تعارضات نیز شده است.

    کلید واژگان: تعارض زناشویی, خانواده درمانی, راهبردی
    Seyed Ali Darbani *, Peghah Farokhzad, Farah Lotfi Kashani
    Aim

    The aim of this study was to determine the effectiveness of short-term strategic family therapy on marital conflicts.

    Method

    The present study was a semi-experimental one with experimental, control and pre- Test and follow up were two months. The statistical population of this research includes couples who come to the consulting center of oil and gas engineering company, 45 of whom were referred to this center due to marital and familial problems. After matching the subjects, the inclusion and exit criteria of the study were purposefully selected by 20 couples and randomly assigned to experimental and control groups. In this study, 10 couples (20 people) were in the experimental group and 10 couples (20 people) were in the control group. The experimental group received 90 minutes of treatment after 8 pre-tests; But the control group did not receive any treatment after the pre-test. Both groups were evaluated in three stages of pre-test, post-test and 2-month follow-up by the mentioned questionnaires. Repeated measurement analysis of variance test was used to analyze the data.

    Results

    The results showed that short-term strategic family therapy had an effect on improving the conflicts of couples participating in post-test and follow-up (F = 5.92, p = 0.005).

    Conclusion

    Based on the findings, it can be concluded that short-term strategic family therapy, in addition to improving the level of couple adjustment, has also led to a reduction in conflict.

    Keywords: Marital conflict, Family Therapy, Strategic
  • مریم پناهی، سید علی دربانی*، فریدون اسلامی
    هدف

    مطالعه حاضر با هدف اثربخشی آموزش تن آرامی بر عملکرد جنسی زنان مبتلا به واژینیسموس شهر تهران انجام شد.

    روش

     پژوهش حاضر یک مطالعه نیمه تجربی با طرح پیش آزمون - پس آزمون و پیگیری با گروه آزمایش و گواه  بود که در تابستان 95 بر روی 18 زن مبتلا به واژینیسموس مراجع کننده به مراکز مشاوره مهرآور و گروه همراه شهر تهران انجام شد. از بین افراد مراجعه کننده، زنانی که بر اساس پرسشنامه عملکرد جنسی زنان روزن و همکاران (2000) و مصاحبه بالینی مبتلا به واژینیسموس بوده، 18 زن به روش در دسترس انتخاب و به طور تصادفی در دو گروه آزمایش (8 نفر) و  گواه (8 نفر) قرار گرفتند. زنان گروه آزمایش در یک دوره آموزش تن آرامی که طی 6 جلسه 2 ساعته هفتگی به صورت انفرادی و گروهی برگزار شد، شرکت کردند و زنان گروه گواه هیچ مداخله ای دریافت نکردند. داده ها پس از گردآوری با استفاده از تحلیل واریانس اندازه گیری مکرر مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.

    یافته ها: 

    یافته ها نشان داد آموزش تن آرامی بر عملکرد جنسی زنان  (58/79=F، 001/0 =P) موثر بود و این تاثیر در مرحله پیگیری پایدار بوده است.

    نتیجه گیری: 

    بنابراین نتیجه می گیریم تمرین های تن آرامی باعث کاهش اضطراب و ترس از مقاربت در زنان دارای واژینیسم پس از خاتمه جلسات درمانی و پس از دوره پیگیری دو ماهه شد.

    کلید واژگان: تن آرامی, عملکرد جنسی, واژینیسموس
    S.A. Darbani*, F. Eslami
    Aim

    The present study aimed to evaluate the effectiveness of relaxation training in improving sexual function in women with vaginismus in Tehran.

    Method

    The present study was quasi-experimental and had a pretest-posttest and follow-up design with experimental and control groups and examined 18 women with vaginismus, who visited Mehravar counseling center, and the accompanying group in Tehran in the summer of 2016. Among the participants, we selected 18 women, who had vaginismus based on the sexual function questionnaire by Rosen et al. (2000) and clinical interviews, using convenience sampling, and randomly divided them into experimental (n=8) and control (n=8) groups. Women in the experimental group participated in an individual and group relaxation training course during six 2-hour sessions per week, and women in the control group received no intervention. We collected data and analyzed them using the repeated-measures analysis of variance.

    Results

    The results indicated that relaxation training was effective in improving female sexual function (F= 79.58, P=0.001) and the effect was stable in the follow-up phase.

    Conclusion

    relaxation training decreased anxiety and fear of intercourse in women with vaginismus after the end of treatment sessions and after a two-month follow-up period.

    Keywords: Relaxation, Sexual function, Vaginismus
  • سیدعلی دربانی، فرح لطفی، پگاه فرخ زاد*
    هدف
    هدف پژوهش تعیین اثربخشی تحلیل رفتار متقابل و خانواده درمانی راهبردی کوتاه مدت بر تعارض های کلامی، غفلت و سوء رفتار زوج ها بود.
    روش
    روش پژوهش شبه آزمایشی با دو گروه آزمایش، یک گروه گواه، طرح پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری دوماهه و جامعه آماری 45 زوج مراجعه کننده به مرکز مشاوره شرکت مهندسی و توسعه نفت تهران در سال 1396 بود. از این جامعه 30 زوج که بالاترین نمره با نقطه برش 120 را در پرسشنامه راهبردهای حل تعارض زناشویی اشتراوس 1979 کسب کرده بودند؛ انتخاب و به شکل تصادفی تعداد 20 نفر در هر یک از سه گروه کاربندی شدند. تحلیل رفتار متقابل کرونل، دی گراف، نیوتن و تانیسن (2016) و خانواده درمانی راهبردی کوتاه مدت هوریگیان، رابینز و سازپوسنیک (2004) در 8 جلسه 90 دقیقه ای گروهی هفته ای یکبار به گروه های آزمایش آموزش داده شد. داده ها با استفاده از آزمون تحلیل واریانس مختلط با اندازه گیری مکرر تحلیل شد.
    یافته ها

    نتایج حاکی از تاثیر مداخله تحلیل رفتار متقابل و خانواده درمانی راهبردی کوتاه مدت بر تعارض کلامی (F= 18.59, P= 0.001), (F= 14.78, P= 0.003، غفلت (F= 10.31, P= 0.006), (F= 6.64, P= 0.014)و سوء رفتار (F= 4.24, P= 0.03), (F= 10.52, P= 0.006)و پایداری این تاثیر در مرحله پیگیری و تاثیر بیشتر خانواده درمانی راهبردی کوتاه مدت در تعارض کلامی نسبت به روش تحلیل رفتار متقابل بود؛ ولی در غفلت و سوء رفتار تفاوت میزان تاثیرگذاری دو روش معنادار نبود.
    نتیجه گیری

    از آنجایی که هر دو روش منجر به کاهش تعارض های کلامی، غفلت و سوء رفتار در زوج ها می شوند؛ می توان از این دو روش به عنوان مداخله ای موثر برای حل تعارض و بهبود رابطه زوج ها استفاده کرد.
    کلید واژگان: خانواده درمانی, تحلیل رفتار متقابل, راهبردی, زوج ها, سوء رفتار, کلامی, غفلت
    S. A. Darbani, P. Farokhzad*, F. Lotfi Kashani
     Aim
    This study was conducted to determine the effectiveness of transactional analysis and brief strategic family therapy (BSFT) on verbal conflicts, neglect and misconduct of couples.
    Method
    The present study was a quasiexperimental study with two experimental groups, a control group, and a pretest-posttest and a two-month follow-up design. The statistical population included 45 couples referring to the consulting center of Petroleum Engineering and Development Company (PEDEC) in 2017. From this population, 30 couples who obtained the highest score with a cut-off point of 120 in the Marital Conflict Resolution Strategies Inventory (Strauss 1979) were selected and randomly assigned to each of the three groups at 60 individuals. Coronel, Degraff, Newton and Tannisson's (2016) Behavioral Analysis, and Hurigian, Robbins and Sazposnick's (2004) Brief Strategic Family Therapy were taught to experimental groups at eight 90-minute sessions once a week in group form. Data were analyzed using mixed-design analysis of variance with repeated measures.
    Results
    The results of this study indicated that transactional analysis and brief strategic family therapy interventions had an effect on verbal conflict (F= 18.59, P= 0.001), (F= 14.78, P= 0.003), neglect (F= 10.31, P= 0.006), (F= 6.64, P= 0.014) and misconduct (F= 4.24, P= 0.03), (F= 10.52, P= 0.006) and that this effect had remained constant in the follow-up phase. BSFT was more
    effective than TA therapy in verbal conflict and there was no difference between the two approaches in neglect and misconduct.
    Conclusion
    Since both methods lead to reduction of verbal conflicts, negligence and misconduct in couples, they can be used as effective intervention techniques to solve conflict and improve relationship between couples.
    Keywords: couples, family therapy, misconduct, neglect, strategic, transactional analysis, verbal
  • سیدعلی دربانی، پگاه فرخ زاد*، فرح لطفی کاشانی
    هدف

    پژوهش حاضر با هدف تعیین و مقایسه اثربخشی تحلیل رفتار متقابل با خانواده درمانی راهبردی کوتاه مدت بر تعارض های زناشویی مراجعه کننده به مرکز مشاوره شرکت مهندسی و توسعه نفت تهران انجام شد.

    روش

    پژوهش حاضر نیمه تجربی با گروه های آزمایش، گروه گواه و طرح پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری دو ماهه بود. جامعه آماری این پژوهش شامل زوج های مراجعه کننده به مرکز مشاوره شرکت مهندسی و توسعه نفت است که از میان آن ها تعداد 45 زوج که به دلیل داشتن مشکلات زناشویی و خانوادگی به این مرکز مراجعه کرده بودند؛ پس از همتاسازی آزمودنی ها، ملاک های ورود و خروج پژوهش به شیوه هدفمند 30 زوج انتخاب و به صورت تصادفی به سه گروه که دو گروه آزمایشی و یک گروه گواه است گمارش شدند. در این پژوهش 10 زوج (20 نفر) در گروه درمانی به روش تحلیل رفتار متقابل؛ 10 زوج (20 نفر) در گروه درمانی به شیوه راهبردی کوتاه مدت و 10 زوج (20 نفر) در گروه گواه قرار گرفتند. دو گروه آزمایشی پس از اجرای پیش آزمون به مدت 8 جلسه 90 دقیقه ای درمان دریافت کردند؛ اما گروه گواه پس از انجام پیش آزمون، هیچ گونه درمانی دریافت نکردند. هر سه گروه در سه مرحله پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری 2 ماهه به وسیله پرسشنامه های مذکور مورد ارزیابی قرار گرفتند. برای تجزیه وتحلیل داده ها از روش آزمون تحلیل واریانس اندازه گیری مکرر و از نرم افزار SPSS نسخه بیست و دوم استفاده شد.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که تحلیل رفتار متقابل و خانواده درمانی راهبردی کوتاه مدت هر دو بر بهبود تعارضات زوج های شرکت کننده در پس آزمون و پیگیری (92/5=F، 005/0=p) اثر داشته است.

    نتیجه گیری

    به طور کلی می توان نتیجه گرفت که مداخلات با روش تحلیل رفتار متقابل و خانواده درمانی راهبردی کوتاه مدت بر کاهش تعارضات زناشویی تاثیر دارد و باعث کاهش تعارضات در بین زوج ها می شود. واژه های کلیدی: تحلیل رفتار متقابل، تعارض، خانواده درمانی راهبردی

    کلید واژگان: تحلیل رفتار متقابل, تعارض, خانواده درمانی راهبردی
    Seyed Ali Darbani, Peghah Farokhzad*, Farah Lotfi Kashani
    Purpose

    Current study was conducted to determine and compare the effectiveness of transactional analysis with short-term strategic family therapy on marital conflicts in couples who had referred to petroleum engineering organization’s counseling center.

    Methods

    This was a quasi-experimental research with experimental and control groups, plus pre and post tests, and a follow-up after 2 months. The study population included couples who had referred to the mentioned counseling center, from which 45 couples were selected based on similar criteria. Moreover, 30 couples were chosen and randomly placed into two experimental and one control group. In this research 10 couples (20 individuals) received transactional analysis while 10 others received short-term strategic family therapy, and the third 10 participants were assigned to the control group. The two experimental groups received eight 90-minute therapy; but the control group was only administered the pre-test, but not received any therapy. All three groups received a post-test and the follow-up test after 2 months. For data analysis, repeated variance analysis and SPSS-22 software were used.

    Findings

    Results showed that both transactional analysis and short-term strategic family therapy had influenced the level of conflict in participating couples in post-test and follow-up (p=0/005, F=5/92).

    Conclusions

    Overall, it can be concluded that intervention with the two methods influences lowering marital conflicts.

    Keywords: transactional analysis, conflicts, strategic family therapy
  • نوشین فتحاللهزاده، مهدی رستمی، سیدعلی دربانی، شیلا کارازه *
    درمانهای مبتنی بر پذیرش و تعهد باعث افزایش انعطاف پذیری روانشناختی و ارتقاء سلامت روانی و کیفیت زندگی در افراد می شود. هدف این پژوهش بررسی اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT) بر کیفیت زندگی و رضایتمندی زناشویی مادران خانه دار می باشد. پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با روش پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل انجام گرفت. جامعه آماری پژوهش حاضر مادران خانه دار دارای کودکان پیش دبستانی شهر اسلامشهر بودند که جهت تعیین حجم نمونه پژوهش ابتدا از بین پیش دبستانی های موجود 3 پیش دبستانی به صورت تصادفی خوشه ایانتخاب و از کلیه مادران خانه دار خواسته شد تا به پرسشنامه های کیفیت زندگی و رضایتمندی زناشویی پاسخ دهند و از بین کسانی که نمره بالاتری (طبق معیار نقطه برش) در این آزمون کسب کردند به عنوان نمونه پژوهشی به حجم 40 نفر و با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی انتخاب و در دو گروه آزمایش و کنترل که تعداد هر گروه 20 نفر بود جایگزین شدند. پس از اجرای پرسشنامه های کیفیت زندگی و رضایتمندی زناشویی انریچ روی هر دو گروه کنترل و آزمایش، اعضای گروه آزمایش به مدت 8 جلسه و هر جلسه به مدت 90 دقیقه در جلسات آموزش درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد شرکت کردند، هیچ یک از اعضای گروه کنترل در جلسات آموزشی شرکت نداشتند. پس از اتمام دوره آموزش، پرسشنامه ها مجددا در مورد هر دو گروه اجرا شد و پس از 45 روز مجددا آزمون پیگیری گرفته و داده های حاصل از پیش آزمون – پس آزمون و پیگیری از طریق تحلیل کوواریانس و با استفاده از نرم افزار Spss-23 تحلیل شد. تحلیل داده ها نشان داد که درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، کیفیت زندگی و مولفه های آن و همچنین رضایتمندی زناشویی را در شرکت کنندگان گروه آزمایش در مقایسه با گروه کنترل به طور معناداری افزایش داده است. بنابر یافته های این مطالعه، روش درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، سبب افزایش کیفیت زندگی و رضایتمندی زناشویی مادران خانه دار می شود و نمایانگر افق های تازه ای در مداخلات بالینی است و می توان از آن به عنوان یک روش مداخله ای موثر در افزایش کیفیت زندگی و رضایتمندی زناشویی سود جست.
    کلید واژگان: درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد, کیفیت زندگی, رضایتمندی زناشویی
    Nooshin Fatolahzadeh, Mehdi Rostami, Ali Darbani, Shila Karazeh *
    Based on acceptance and commitment therapy can increase psychological flexibility And promoting mental health and quality of life in people. The aim of this study was to evaluate the effectiveness of acceptance and commitment therapy (ACT) on quality of life and marital satisfaction of the mothers were housewives. Quasi-experimental study with pre-post test Was conducted with a control group. The study sample homemaker mothers with preschool children in Branch were among the first to determine the sample size of 3 preschool Cluster randomly selected from all of homemaker mothers were asked to respond to a questionnaire on quality of life and marital satisfaction And among those who scored higher (according to the standard cut-off point) won the test As study samples of 40 individuals using randomly selected And in both control and experimental groups that each group had 20 patients were replaced. After running the QOL questionnaire and ENRICH Marital Satisfaction Both the control and experimental groups, the experimental group for 8 sessions And each session lasts 90 minutes participated in training sessions on acceptance and commitment therapy, None of the members of the control group did not participate in training sessions. After completing the course, The questionnaire was administered in both groups after 45 days follow-up test And data pre - test and track using analysis of covariance And were analyzed using Spss-23 software. Data analysis showed that based on acceptance and commitment therapy, Quality of life and its components as well as marital satisfaction in participants The experimental group compared with the control group significantly increased. According to the study's findings, based on acceptance and commitment therapy, Improving quality of life and marital satisfaction mother is a housewife And represents new horizons in clinical interventions can be As an effective intervention to benefit the quality of life and marital satisfaction.
    Keywords: Acceptance, Commitment Therapy, Quality of Life, Marital Satisfaction
  • لیلا سادات میرصیفی فرد، نوشین فتح الله زاده، مهدی رستمی *، سیدعلی دربانی
    در این پژوهش اثربخشی آموزش شوخ طبعی بر کاهش نشانه های هراس اجتماعی در دانش آموزان بررسی شد. روش پژوهش شبه تجربی با طرح پیش آزمون پس آزمون با گروه گواه و پیگیری 2 ماهه بود. از بین دانش آموزان پسر مراجعه کننده به مرکز مشاوره آموزش وپرورش اسلام شهر، پس از مصاحبه مقدماتی و اجرای سیاهه هراس اجتماعی (کانور و دیگران، 2001)، از بین دانش آموزانی که نمره بالاتری (طبق معیار نقطه برش بالینی) در این آزمون کسب کرده بودند، 30 دانش آموز انتخاب و در دو گروه آزمایش (15 نفر) و گواه (15 نفر) به صورت تصادفی جایگزین شدند. آموزش شوخ طبعی (مک گی، 2004) برای گروه آزمایش در 8 هفته پیاپی و به مدت 80 دقیقه اجرا شد و گروه گواه هیچ آموزشی در این مدت دریافت نکرد. داده های حاصل از مراحل پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری از طریق تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر تحلیل شد. نتایج نشان داد که آموزش شوخ طبعی، به کاهش نمره کل هراس اجتماعی و زیرمقیاس های ترس، اجتناب و ناراحتی فیزیولوژیکی در مرحله پس آزمون و ثبات نمره ها در مرحله پیگیری منجر می شود.
    کلید واژگان: آموزش شوخ طبعی, هراس اجتماعی
    Leila Sadat Mirseifi Fard, Nooshin Fatollahzadeh, Mehdi Rostami *, Seyed Ali Darbani
    In the present study, the effectiveness of humor training on reducing social phobia symptoms in students was examined. The research method was quasi-experimental, pretest-posttest design with control group and follow-up in 2 months. From a population of male students attending an education counseling center, after preliminary interviews, 30 students who had higher score (according to standard clinical cut-off point) in Social Phobia Inventory (Connor et al, 2001) were selected. The participants were randomly assigned to the experimental (n =15) and control (n =15) group. The experimental group received humor Training (McGhee, 2004) for 8 consecutive weeks in 80 minutes and the control group received no training in this period. The analysis of variance with repeated measures was done for analyzing the pretest, posttest and follow-up data. The results showed that humor training can lead to a reduction in the total score of social phobia and also its subscales such as fear, avoidance, and physiological discomfort. Additionally, the stability in the post-test scores at the follow-up stage was found
    Keywords: training humor, social phobia
  • مریم خدابخشی، نوشین فتح الله زاده، سیدعلی دربانی، مهدی رستمی
    هدف اصلی این پژوهش تعیین اثربخشی آموزش گروهی تحلیل رفتار متقابل بر صمیمیت اجتماعی و سازگاری دانشجویان خوابگاهی بود. روش این مطالعه نیمه تجربی با گروه آزمایش، گواه و طرح پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری دو ماهه بود. جامعه آماری شامل دانشجویان مراجعه کننده به مرکز مشاوره خوابگاه دانشگاه شهید بهشتی بود. دانشجویانی که به دلایل رفتاری، ناسازگاری، مشکل در ارتباطات بین فردی و افت تحصیلی به مشاوره مراجعه نموده بودند طی یک ارزیابی اولیه و اجرای پرسشنامه صمیمیت اجتماعی (میلر و لکفورت، 1982) و سازگاری اجتماعی کالیفرنیا (ثورب، کلارک و تیکز، 1953) 48 نفر از آن ها حائز شرایط شرکت در پژوهش شناسایی شدند که 30 نفر از این دانشجویان در دو گروه آزمایش (15 نفر) و گواه (15 نفر) به صورت تصادفی کاربندی شدند. گروه آزمایش طی 8 جلسه 90 دقیقه ای تحت آموزش قرار گرفتند در حالی که گروه گواه برنامه آموزشی دریافت نکردند و پس از اتمام جلسات، هر دو گروه با پرسشنامه های مذکور (پس آزمون و پیگیری) مورد سنجش قرار گرفتند. برای تجزیه وتحلیل داده ها از روش تحلیل واریانس اندازه گیری مکرر استفاده شد. نتایج نشان داد که آموزش گروهی تحلیل رفتار متقابل بر صمیمیت اجتماعی در پس آزمون و پیگیری اثر داشته است (39/20 F=، (P= 0/001. همچنین این آموزش میزان سازگاری اجتماعی این دانشجویان را نیز به طور معناداری افزایش داده است (31/19 F=، (P= 0/001؛ با توجه به اینکه سازگاری با دانشگاه و آموزش عالی یکی از مسائل اصلی دانشجویان به شمار می رود؛ تعمیم این آموزش به دیگر جنبه های زندگی دانشجویی می تواند در کاهش مشکلات آن ها کاربرد پیشگیرانه داشته باشد.
    کلید واژگان: تحلیل رفتار متقابل, صمیمیت اجتماعی, سازگاری اجتماعی, دانشجویان خوابگاهی
    Mariam Khodabakhshi, Nooshin Fatolahzadeh, Mehdi Rostami, Seyed Ali Darbani
    The present study aims to investigate the impact of transactional analysis group training on social intimacy and compatibility of dormitory students. This study is quasi-experimental with the study group, the control group, pretest, posttest, and two months follow-up. The population includes students referred to the Counseling Center Hostel Shahid Beheshti University. Students who have behavioral reasons, inconsistency, Difficulty in interpersonal communication and academic failure were referred to counseling During the initial evaluation and implementation of social intimacy questionnaire (Miller and Lefcourt, 1982) And social compatibility California (Surb, Clark and Tikz, 1953) 48 of them were eligible to participate in the research Identification 30 of the students in the experimental group (n = 15) and control (n = 15) Were assigned randomly. Group 8 sessions of 90 minutes while the control group received training in curriculum Received and after the meetings, both Group The above-mentioned questionnaire (post-test and follow-up) were measured. For data analysis, analysis of variance repeated measures was used. The results have shown that the transactional analysis group training has affected social intimacy in the post-test and follow-up stages (P=0.001, F=20.39). Also, this training has significantly increased the social compatibility of the students (P=0.001, F=19.31). Given that adaptation to university And higher education is one of the main issues on the students; This training can be generalized to other aspects of student life The problems they The application is pre-emptive.
    Keywords: Transactional Analysis, social intimacy, social compatibility, dormitory students
  • نادره سعادتی، مهدی رستمی، سیدعلی دربانی
    سازگاری پس از طلاق، فرایند جدایی از رابطه زناشویی، حل احساسات ناشی از گسستگی زناشویی، تثبیت رابطه پس از طلاق با همسر قبلی و جدید و یا هر دو است. هدف پژوهش حاضر مقایسه اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT) و درمان متمرکز بر شفقت (CFT) در تقویت عزت نفس و سازگاری پس از طلاق زنان مطلقه بود. طرح پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری با گروه کنترل بود. تعداد 36 زن مطلقه در این پژوهش شرکت کردند و در سه گروه آزمایش ACT (12 زن)، CFT (12 زن) و گروه کنترل (12 زن) گمارده شدند. گروه ACT درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و گروه CFT درمان متمرکز بر شفقت را هرکدام به مدت 8 جلسه 90 دقیقه ای دریافت کردند. آزمودنی ها با استفاده از مقیاس های عزت نفس کوپر اسمیت (SEI) و سازگاری پس از طلاق (FADS) در مراحل پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری مورد ارزیابی قرار گرفتند. نتایج پژوهش نشان داد که در مرحله پس آزمون درمان ACT و درمان CFT موجب بهبود سازگاری پس از طلاق و عزت نفس شد. تاثیر هر دو رویکرد درمانی در مرحله پیگیری پایدار بود. بر اساس یافته های پژوهش حاضر می توان نتیجه گیری کرد که هم درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و هم درمان متمرکز بر شفقت علاوه بر ارتقا سطح سازگاری پس از طلاق در زنان مطلقه منجر به بهبود عزت نفس نیز شده است.
    کلید واژگان: سازگاری پس از طلاق, درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد, درمان متمرکز بر شفقت, عزت نفس
    Nadereh Saadati, Mehdi Rostami, Seyed Ali Darbani
    Post divorce adjustments is a process of separation from the marital relationships, solving emotions caused by marital dissociation, consolidation of relations with previous and new wife or both of them after divorce. The present research aimed to compare the impact of Acceptance and Commitment Therapy (ACT) and Compassion Focused Therapy (CFT) on strengthening the divorced womens’ self-esteem and post-divorce adjustment. The study was of a quasi-experimental type with pre-test, post-test and control group. 36 women were randomly assigned to experimental groups: Acceptance and Commitment Therapy group (ACT), Compassion Focused Therapy group (CFT) and control group. Two experimental groups (ACT & CFT) received 8 weekly 90 minutes’ sessions of ACT and CFT. They were assessed by utilizing Cooper-Smith Self-esteem Inventory (SEI) and Fisher Post-Divorce Adjustment Scale (FADS) in pre test, post test and follow up phase. Post test result showed a significant improvement in the womens’ post-divorce adjustment and self-esteem in the ACT and CFT groups. The impact of both therapeutic approaches in the follow-up phase was sustained. Based on the findings, it can be concluded that both Acceptance and Commitment Therapy and Compassion Focused Therapy, could not only promote the level of post-divorce adjustment in divorced women but also resulted in their improved self-esteem.
    Keywords: post-divorce adjustment, Acceptance, Commitment Therapy, Compassion Focused Therapy, self-esteem
نمایش عناوین بیشتر...
سامانه نویسندگان
  • دکتر سید علی دربانی
    دکتر سید علی دربانی
    (1397) دکتری مشاوره، دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات
اطلاعات نویسنده(گان) توسط ایشان ثبت و تکمیل شده‌است. برای مشاهده مشخصات و فهرست همه مطالب، صفحه رزومه ایشان را ببینید.
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال