محبوبه رسولی
-
نشریه پرستاری ایران، پیاپی 145 (دی 1402)، صص 438 -449زمینه و هدف
جابه جایی کارکنان یک پدیده رایج است که امروزه بسیاری از سازمان ها با آن مواجه هستند. سازمان ها، در استخدام و رشد کارمندان سرمایه گذاری بسیار زیادی می کنند؛ بنابراین هر شرکت سعی می کند از ترک شغل کارمند جلوگیری کند. یکی از دلایل ترک شغل پرستاران می تواند عدم انطباق پذیری شغلی باشد. انطباق پذیری، منابع و توانایی هایی به شمار می رود که به افراد این امکان را می دهند تا رفتارهای خود را با محدودیت های موقعیتی و محیطی خاص منطبق کنند. بنابراین این پژوهش با هدف تعیین ارتباط انطباق پذیری شغلی با تمایل به ماندگاری شغلی در پرستاران بخش های مراقبت ویژه مراکز آموزشی درمانی دانشگاه علوم پزشکی ایران انجام شد.
روش بررسیاین یک مطالعه مقطعی است که در سال 1401-1402 انجام شد. محیط پژوهش بخش های ویژه در 7 مرکز آموزشی درمانی وابسته به دانشگاه علوم پزشکی ایران بود و جامعه پژوهش پرستاران شاغل (دارای حداقل 6 ماه سابقه کار مستمر) در این بخش ها بودند که به صورت تصادفی طبقه ای 220 نفر از آن ها در شیفت های مختلف انتخاب شدند. داده ها با استفاده از پرسش نامه های الکترونیک جمعیت شناختی، انطباق پذیری شغلی (شامل 4 بعد دغدغه، کنجکاوی، کنترل و اعتماد) و تمایل به ماندگاری (شامل 3 بعد سازگاری، قربانی کردن و ارتباطات) جمع آوری شدند. برای توصیف مشخصات نمونه ها از شاخص های توصیفی (توزیع فراوانی مطلق، نسبی و میانگین) و برای بررسی روابط بین متغیرها از آزمون همبستگی پیرسون و رگرسیون استفاده شد.
یافته هادر بخش توصیفی میانگین متغیرهای انطباق پذیری شغلی (0/98±2/98) و تمایل به ماندگاری (1±3/02) آورده شد. بیشترین میانگین خرده مقیاس انطباق پذیری مربوط به دغدغه شغلی (1/14±3/05) و کمترین مربوط به کنجکاوی شغلی (1/09±2/92) بود. در تمایل به ماندگاری هم بیشترین میانگین مربوط به قربانی کردن (1/09±3/06) و کمترین میانگین مربوط به سازگاری (1/1±2/98) بود. بین انطباق پذیری شغلی با تمایل به ماندگاری شغلی رابطه مثبت و معنی داری (0/43=r) در سطح خطای کمتر از 0/05 وجود دارد. نتایج همچنین نشان داد انطباق پذیری و تمایل به ماندگاری شغلی در پرستاران در سطح متوسط قرار دارد.
نتیجه گیریاز نتایج این پژوهش می توان چنین استنباط کرد که انطباق پذیری شغلی به ویژه در دغدغه شغلی با افزایش تمایل به ماندگاری شغلی پرستاران ارتباط دارد. بنابراین با پرداختن به ابعاد مختلف انطباق پذیری شغلی در پرستاران شاید بتوان به حفظ بیشتر آن ها در بیمارستان ها و پیشگیری از ترک شغل کمک کرد.
کلید واژگان: انطباق پذیری شغلی, تمایل به ماندگاری, بخش مراقبت ویژه, پرستارانBackground & AimsOne of the reasons for leaving the job among nurses can be the lack of career adaptability, which refers to ability to cope with changes in working conditions. This study aims to determine the relationship between career adaptability and the intention to stay in job among nurses working in critical care units of teaching hospitals in Tehran, Iran.
Materials & MethodsThis is a descriptive-correlational study with a cross-sectional design that was conducted in 2022-2023 in critical care units of seven hospitals affiliated to Iran University of Medical Sciences. Participants were 220 nurses working in these units with at least 6 months of work experience, who selected by a stratified sampling method from different working shifts. Data collection was done online using a demographic form, the career adapt-abilities scale (with four dimensions of concern, control, curiosity, confidence), and an intention to stay in job questionnaire (with three dimensions of adaptation, sacrifice, communication). Descriptive statistics (Mean±SD, frequency, percentage) were used to describe the data, while Pearson’s correlation test and regression analysis were used to assess the relationships between the study variables.
ResultsThe mean total score of career adaptability was 2.98±0.98 and the mean total score of intention to stay was 3.02±1. Among the dimensions of career adaptability, the highest average was related to concern (3.05±1.14) and the lowest score was related to curiosity (2.92±1.09). Among the dimensions of intention to stay, the highest score was related to sacrifice (3.06±1.09) and the lowest score was related to adaptability (2.98±1.1). A positive and significant relationship was found between career adaptability and the intention to stay in job (r=0.43, P<0.05).
ConclusionCareer adaptability, especially its curiosity dimension, has a significant relationship the intention to stay in job among nurses working in critical care units. By addressing different dimensions of career adaptability in nurses, hospital managers can be able to safeguard nurse retention in hospitals and mitigate nurse turnover.
Keywords: Career Adaptability, Intention To Stay, Intensive Care Units, Nurses -
پیش زمینه و هدف
در عصر امروز که کشور با بیماری کرونا درگیر شده است و حوادث و اتفاقات اخیر حجم مراجعه کننده به بیمارستان ها را بیشتر کرده است و با توجه به مجموع نتایج مطالعات، پرستاران فشار بارکاری و استرس بیشتری را تجربه می کنند و به واسطه ماهیت شغلی شان بیشتر در معرض آسیب های روان شناختی هستند، بنابراین لازم است رشد پس از سانحه در آن ها بررسی شود و با آگاهی از آن بتوانیم فاکتورهای تقویت هرچه بیشتر پرستاران را ترویج دهیم. در این جهت ما مطالعه ای در خصوص ارزیابی رشد پس از سانحه در پرستاران مراقبت کننده از کودکان مبتلا به بیماری کووید-19 انجام دادیم.
مواد و روش کاراین مطالعه یک پژوهش توصیفی است. جامعه پژوهش را پرستاران شاغل در بخش های کودکان بیمارستان های آموزشی وابسته به دانشگاه ایران تشکیل دادند. روش نمونه گیری به شیوه تمام شماری بود. نمونه های پژوهش بر اساس معیارهای ورود انتخاب شد. بدین منظور پژوهشگر در شیفت های مختلف در بیمارستان حضور پیدا کرد و ضمن معرفی خود به پرستاران، اهداف پژوهش را شرح داده و در صورت تمایل آنان به شرکت در مطالعه و هم چنین بر اساس معیارهای ورود، فرم رضایت نامه توسط آن ها تکمیل شد. مدت زمان تقریبی پاسخگویی به پرسشنامه ها 15 تا 20 دقیقه بود. پس از تکمیل پرسشنامه ها، اطلاعات وارد نرم افزار SPSS نسخه 20 شده و تجزیه وتحلیل قرار گرفت. سطح معناداری برای تمامی داده ها 05/0 در نظر گرفته شد.
یافته هادر این مطالعه 168 پرستار شامل 157 نفر زن و 11 مرد وارد مطالعه شدند. میانگین نمره رشد پس از سانحه در پرستاران شاغل در بخش کودکان در طی همه گیری کووید 19 برابر 21/23±49 بود. که از میانه ابزار بکار گرفته شده پایین تر است و نشان می دهد رشد پس از سانحه در پرستاران شاغل در بخش کودکان پایین است و پرستاران در بعد قدرت فردی، تغییر معنوی و امکانات نمرات قابل قبول و کمتری دریافت کردند و در بعد ارزش نهادن به زندگی بیشترین نمره را داشتند. تعیین ارتباط رشد پس از سانحه با مشخصات دموگرافیک پرستاران نشان داد اگرچه ازنظر آماری اختلاف معنی داری بین میانگین نمره رشد پس از سانحه در گروه های مختلف متغیرهای جمعیت شناختی وجود نداشت اما فقط بین میانگین نمره مولفه تغییر معنوی در گروه های مختلف سنی و سابقه کار ارتباط معنی دار آماری دیده شد.
بحث و نتیجه گیریدر مطالعه حاضر با توجه به فاصله ای که نمره رشد پس از سانحه با نمره کل دارد و میانگین نمره کمتر است. نشان می دهد که این گروه آسیب پذیر بوده و نیازمند تدابیر و بررسی های جامع تری هستیم. با توجه به تداوم تماس با موارد بیماری لزوم بررسی و پرداختن به این موضوع توسط مدیران پرستاری، جهت ارتقا و تسهیل این پدیده و هم چنین تدوین جلسات مشاوره ای و روان شناختی برای بهبود سلامت روان پرستاران ضروری به نظر می رسد.
کلید واژگان: کووید 19, پرستار کودکان, رشد پس از سانحهBackground & AimIn today's era, when the country is involved with the coronavirus disease and the recent incidents and events have increased the number of people visiting hospitals, and according to the results of the studies, nurses experience more work pressure and stress. Due to the nature of their work, they are more exposed to psychological harm, so it is necessary to examine their post-traumatic growth and by knowing this, we can promote the strengthening factors of nurses as much as possible. In this direction, we conducted a study regarding the assessment of post-traumatic growth in nurses caring for children with covid-19 disease.
Materials & MethodsThis study was descriptive research. The research population was nurses working in children's departments of teaching hospitals affiliated with Iran University. The samples were selected using census sampling. The researcher attended the hospital in different shifts, introduced himself to the nurses, explained the research objectives, and asked if they were willing to participate in the study. The participants signed the consent form. The approximate duration of answering the questionnaires was 1 to 20 minutes. After collecting the data, it was analyzed using SPSS ver. 20.0 software. The significance level was considered 0.05.
ResultsIn this study, 168 nurses, including 157 women and 11 men, were included. The mean score of the post-traumatic growth scale in nurses working in the children's department during the COVID-19 pandemic was 49±23.21, which is lower than the average of the tools used and shows that post-traumatic growth in nurses working in the pediatric department is low. Nurses received acceptable and lower scores in the dimensions of personal strength, spiritual change, and facilities, and they had the highest score in the dimension of valuing life. The results showed no statistically significant difference between the mean score of post-traumatic growth in different demographic variables; only the difference between the mean score of the component of spiritual change in the group of different ages and work histories was found to be statistically significant.
ConclusionThe present study's mean score is lower according to the distance between the post-traumatic growth score and the total score. This group is vulnerable and needs more comprehensive measures and investigations. Considering the continuity of contact with cases of illness, nursing managers must investigate and address this issue to promote and facilitate this phenomenon and develop counseling and psychological sessions to improve the mental health of nurses.
Keywords: Corona Disease, Pediatric Nurse, Post-Traumatic Growth -
نشریه پرستاری ایران، پیاپی 139 (دی 1401)، صص 478 -489
زمینه و هدف:
مهم ترین عامل توسعه هر جامعه ای منابع انسانی و چگونگی استفاده بهینه از آن است. بخش مراقبت های ویژه یکی از بخش های مهم بیمارستان است . این مطالعه با هدف بررسی زمان مراقبت های مستقیم پرستاری از بیماران در بخش ویژه بیمارستانی در ایران در طول همه گیری کووید-19 پرداخته است. ضروری است تا درمورد آن مطالعات لازم و اقدام مناسب انجام شود.
روش بررسی :
این پژوهش، کمی و توصیفی مقطعی از نوع مشاهده ای است که در مدت 6 ماه انجام شده است. محیط پژوهش بخش ویژه کووید-19 در بیمارستان شهدای هفتم تیر و جامعه این پژوهش، پرستاران شاغل در این بخش بودند که به صورت تصادفی 42 نفر از آن ها در نوبت های مختلف انتخاب و مشاهده مستمر و اندازه گیری زمان فعالیت ها توسط محقق با استفاده از کرنومتر گوشی موبایل انجام و ثبت شد. ابزار جمع آوری داده ها شامل پرسش نامه بود. روایی محتوای این پرسش نامه توسط متخصصان متشکل از 5 نفر از اعضای هییت علمی دانشکده پرستاری و مامایی دانشگاه علوم پزشکی ایران بررسی و از 10 نفر پرستاران کمک گرفته شد. نظرات آن ها درباره نوع مراقبت ها در پرسش نامه ها اعمال شد. پایایی ابزار به دلیل یکی بودن محقق و مشاهده گر، مورد تایید بود. از آمار توصیفی (فراوانی مطلق و نسبی، میانگین و انحراف معیار، کمترین و بیشترین) بهره گرفته شد و برای تحلیل از نرم افزار SPSS نسخه 22 استفاده شد.
یافته ها :
در این پژوهش، بیشترین تعداد پرستاران (60 درصد) در محدوده سنی (30 تا 39) سال و 72 درصد آن ها سابقه کار (11 تا 20) سال داشتند. بیشتر پرستاران زن (85 درصد) و متاهل (80 درصد) بودند. نتایج نشان داد در مجموع در هر نوبت کاری به طور میانگین پرستاران 247 دقیقه را به انجام مراقبت های غیر مستقیم می پردازند. بیشترین زمان در مراقبت های غیرمستقیم را گزارش نویسی با میانگین (10/5± 34/9دقیقه در نوبت کاری) و از سوی دیگر، کمترین زمان مربوط به ترتیب خارج کردن وسایل محافظ با میانگین (3/19±6/11 دقیقه در نوبت کاری) و مشورت با همکار و پوشیدن لباس محافظ هر 2 با میانگین و انحراف معیار یکسان (3/55±7 دقیقه در نوبت کاری) ثبت شده است.
نتیجه گیری:
نتایج نشان داد در شرایط بحرانی کووید-19 نیاز بیمار به مراقبت های مستقیم و حضور مستمر پرستار بیشتر احساس می شود، اما با وجود تجهیزات پیشرفته در بخش های ویژه برای کاهش مراقبت های غیرمستقیم از بیماران، همچنان زمان مراقبت های غیرمستقیم زیاد است. باتوجه به این شرایط برای ارایه مراقبت پرستاری مناسب مهم است که بر تعداد پرستاران در طی مراقبت از بیماران کووید-19 افزوده و از فعالیت های غیر تخصصی آن ها کاسته شود.
کلید واژگان: کووید-19, بخش مراقبت ویژه, مطالعه زمان و حرکت, مراقبت پرستاری مستقیم, مراقبت پرستاری غیرمستقیمBackground & AimsThe most important factors for the development of any society are human resources. The intensive care units (ICUs) are the most important departments in the hospitals. Considering the importance of time management for patient care, lack of human resources in this profession, and the fact that nurses spend a lot of time on indirect and non-nursing works, this study aims to investigate the time and type of indirect patient care provided by nurses in the ICU of a hospital in Iran during the COVID-19 pandemic.
Materials & MethodsThis is a descriptive, cross-sectional, and observational study that was conducted for 6 months. Participants were 42 nurses working in the ICU of Hafte Tir Hospital in Rey, Iran who were randomly selected from different shifts. Their activities were observed and their spent time was recorded by the researcher using the stopwatch mobile application. The data collection tool was the Persian version of the International Classification for Nursing Practice (ICNP) checklist with acceptable face and content validity according to opinions of a panel of experts (5 faculty members and 10 nurses). descriptive statistics (frequency, mean, standard deviation, minimum, and maximum) were used for data analysis by SPSS software, version 22.
ResultsMost of nurses (60%) were in the age group of 30-39 years and 72% of them had a work experience of 11-20 years. Most of the nurses were female (85%) and married (80%). In each shift, nurses spent an average time of 247 minutes providing indirect care. The longest time in indirect care was related to writing nursing reports (34.9 ± 10.5 min per shift) and the shortest time were related to removing personal protective equipment (6.11±3.19 min per shift), consulting with a colleague, and wearing personal protective equipment (both with 7±3.55 min per shift).
ConclusionAlthough patients need direct care and continuous presence of the nurse more during the COVID-19 pandemic and there are advanced equipment. To provide proper nursing care, it is important to increase the number of nurses and reduce their non-nursing activities.
Keywords: COVID-19 Intensive care unit, Time, motion study, Direct nursing care, Indirect nursing care -
فصلنامه حقوق پزشکی، پیاپی 57 (تابستان 1401)، صص 217 -227زمینه و هدف
واگذاری جنین اصطلاحا عبارتست از انتقال جنین حاصل از تلقیح خارج از رحم نطفه زوجین ثالث به رحم زن متقاضی که به دلایلی توانایی تولید مثل را ندارد که این عمل حقوقی ممکن است از طریق هبه جنین صورت بپذیرد و در قانون نحوه اهدای جنین به زوجین نابارور صرفا در خصوص وظیفه نگهداری، نفقه و احترام متقابل سخن گفته شده است، اما موضوع مهمی چون رابطه محرمیتی که در اثر این اهدا به وجود می آید، مسکوت مانده است که همین امر می تواند باعث بروز مشکلاتی در آینده گردد. هدف از این پژوهش وضعیت حقوقی محرمیت ناشی از اهدای جنین می باشد.
روشروش تحقیق به صورت توصیفی تحلیلی با بهره گیری از منابع کتابخانه ای می باشد.
ملاحظات اخلاقی:
در پژوهش پیش رو با حفظ اصالت محتوا و با رعایت اصل انصاف و امانتداری انجام پذیرفته است.
یافته هادر این مقاله مشاهده می گردد که مطابق نظریات پزشکی منشا پیدایش جنین تخمک و اسپرم می باشد. بنابراین در انتساب جنین اهدایی به زوجین اهداکننده تردیدی وجود ندارد، اما آنچه محل سوال و مناقشه می باشد، تبین جایگاه حقوقی طرفین (واگذار کننده و دریافت کننده) در این عمل حقوقی می باشد و نسبت حقوقی است که در اثر عمل حقوقی هبه جنین اهدایی با زوجین اهداگیرنده یا به عبارت دیگر پدر و مادر شناسنامه ای خود پیدا می کند که از جنین به عنوان عین موهوبه، کسی که جنین را می بخشد واهب و کسی که جنین را دریافت می نماید، متهب می باشد.
نتیجه گیریدر بین نظریات مختلف فقهی و پزشکی این نظریه که اساسا طفل منتسب به زوجین اهداکننده است، اما در خصوص زوجین اهداگیرنده، نسبت به زن صاحب رحم در حکم طفل رضاعی و نسبت به شوهر زن صاحب رحم در حکم ربیبه او می باشد، در بین تمام نظریه ها این نظریه قابل قبول ترین نظریه است.
کلید واژگان: اهدای جنین, قرارداد, حقوق مدنیBackground and AimEmbryo donation, so to speak, is the transfer of the embryo resulting from the extrauterine insemination of the third couple's sperm into the applicant's womb, who for some reason is not capable of reproduction. Mutual respect is spoken, but an important issue such as the confidential relationship that is created as a result of this donation has remained silent, which can cause problems in the future. According to medical theories, the origin of the embryo is egg and sperm, so there is no doubt in assigning the donated embryo to the donor couple, but what is the subject of question and controversy is the relationship that the donated embryo has with the donor couple, or in other words, their biological parents. This article, which is written with a descriptive and analytical method, examines different theories and it is concluded that among the different jurisprudential and medical theories, the theory that the child is basically attributed to the donor couple, but in the case of the donor couple The recipient is in the status of a foster child in relation to the woman who owns the uterus and in the status of her godmother in relation to the husband of the woman who owns the womb; It is the most acceptable theory.
MethodThe research method is descriptive-analytical using library resources.
Ethical Considerations:
In the upcoming research, it has been done by maintaining the originality of the content and respecting the principle of fairness and trustworthiness.
ResultsIn this article, it can be seen that according to medical theories, the origin of the embryo is the egg and sperm. Therefore, there is no doubt in assigning the donated embryo to the donor couple, but what is the subject of question and dispute is the clarification of the legal position of the parties (donor and recipient) in this legal act and the legal relationship between the donor couple and the donor couple as a result of the legal act of donating the donated embryo. Or, in other words, the parents find their birth certificate, which recognizes the fetus as a gifted object, the one who gives the fetus is the donor and the one who receives the fetus is the one who receives the fetus.
ConclusionAmong the different jurisprudential and medical theories, this theory that basically the child is attributed to the donor couple, but in the case of the donor couple, the woman who owns the womb is considered as a foster child and the husband of the woman who owns the womb is considered as her foster child, among all the theories. This theory is the most acceptable theory.
Keywords: Jurisprudence, Law, Privacy Relationship, Procreation, Embryo Donation -
زمینه و هدف
بستری نوزاد در بخش مراقبت های ویژه، یک بحران روحی محسوب می شود که برای خانواده استرس و ناتوانی به همراه دارد و می تواند کیفیت زندگی والدین را مختل کند.کیفیت زندگی از آن رو مهم است که در صورت نادیده گرفته شدن به ناامیدی، نداشتن انگیزه برای هرگونه تلاش و کاهش فعالیت های اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، بهداشتی و غیره می انجامد و در ابعاد عمیق تر بر توسعه اجتماعی و اقتصادی یک کشور تاثیر می گذارد. این مطالعه با هدف تعیین تاثیر اجرای الگوی توانمندسازی خانواده محور بر کیفیت زندگی والدین نوزادان نارس بستری در بخش مراقبت های ویژه نوزادان انجام شد.
روش بررسیاین مطالعه نیمه تجربی در دو گروه آزمایش و کنترل در بین 90 نفر (پدر و و مادر) سالم دارای نوزاد نارس بستری در بخش مراقبت های ویژه انجام شد. نمونه گیری به صورت مستمر و غیر تصادفی از شهریورماه 1398 تا اردیبهشت 1399 انجام شد. پرسش نامه های جمعیت شناسی، شدت، حساسیت، عزت نفس، خودکارآمدی والدین و کیفیت زندگی، یک بار در بدو ورود به مطالعه و بار دیگر، یک ماه پس از اتمام جلسات مداخله تکمیل شدند.گروه آزمایش، آموزش های مرتبط به اصول توانمندسازی را طی چهار گام و 8 جلسه دریافت کردند.گام اول (درک تهدید به روش بحث گروهی): طی دو جلسه 30 تا 60 دقیقه ای، بحث گروهی برای بالا بردن آگاهی در خصوص نوزاد سالم از جمله مراقبت های پوستی، تغذیه سالم، خواب سالم و حساس ساختن والدین به علایم خطر تهدید کننده، توسط پژوهشگر انجام شد. گام دوم (ارتقاء خودکارآمدی به روش مشکل گشایی): در ابتدای جلسه سوم، به ابهامات و پرسش های والدین پاسخ داده شد. سپس طی دو جلسه 60 دقیقه ای به بحث گروهی در حوزه حالت های صحیح شیردهی، مراقبت کانگرویی، نحوه برخورد با قولنج یا کولیک نوزاد و آشنایی و نحوه برخورد با کودک لرزان پرداخته شد. گام سوم (ارتقاء عزت نفس از طریق مشارکت آموزشی): طی سه جلسه بحث گروهی 30 الی 60 دقیقه ای از مراجعین درخواست شد در حضور پژوهشگر نکات فرا گرفته شده را به اعضای خانواده خود آموزش دهند، تجارب خود را در اختیار دیگر افراد گروه بگذارند و پرسش های پیش آمده برای خود یا اعضای خانواده را در گروه مطرح و پاسخ آن را دریافت کنند. گام چهارم (ارزشیابی): در جلسه آخر به بررسی میزان آگاهی و توانایی افراد در انتقال اطلاعات از موارد آموزشی پرداخته شد. همچنین توانمندی افراد تحت پژوهش، توسط پرسش نامه توانمندی، شامل سه بعد: درک تهدید، خودکارآمدی و عزت نفس مورد سنجش قرار گرفت. پرسش نامه جمعیت شناسی و پرسش نامه کیفیت زندگی یک بار در بدو ورود به مطالعه و بار دیگر یک ماه پس از اتمام جلسات مداخله تکمیل شد. داده ها با استفاده از آزمون های کای دو، تی مستقل، آنالیز واریانس و ضریب همبستگی اسپیرمن و شاپیرو _ ویلک و با استفاده از نرم افزار SPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافته هانتیجه آزمون کای _ دو نشان داد دو گروه از نظر مشخصات والدین و نوزادان همگن بودند و تفاوت معناداری در دو گروه وجود نداشت (0/05< P). نمرات توانمندی پایه(خودکارآمدی، عزت نفس، شدت و حساسیت) و کیفیت زندگی نیز قبل از مداخله تفاوت معناداری نداشتند. پس از اجرای مداخله نمره کل کیفیت زندگی (0/041=P)، در گروه آزمایش به طور معناداری بیش از گروه کنترل شد. در مقایسه درون گروهی نیز نمرات توانمندی (عزت نفس، خودکارآمدی (0/001>P) هر دو گروه و نمرات شدت و حساسیت (0/001>P) صرفا در گروه آزمایش افرایش معناداری نشان داد. در ابعاد کیفیت زندگی، در بعد روانی (0/042=P)، اجتماعی (0/003=P)، محیطی و کل نمرات (0/001>P) در گروه آزمایش افزایش معناداری وجود داشت. همچنین مقایسه نمرات قبل و بعد در گروه کنترل نشان داد نمره کیفیت زندگی در بعد عملکرد محیطی در گروه کنترل نیز با گذشت زمان بهبود یافته است (0/001>P)، اما این افزایش نسبت به گروه آزمایش معنادار نبود (P>0/05)
نتیجه گیریاین مطالعه نشان داد الگوی توانمندسازی خانواده محور موجب بهبود برخی فاکتورهای کیفیت زندگی شده است، اما برای نتیجه گیری قطعی در این زمینه به مطالعات بیشتر ی نیاز است. پیشنهاد می شود پژوهشگران آینده در زمینه تقویت برنامه توانمندسازی خانواده محور در ابعادی که اثرگذاری کمتری داشته است، مطالعات بیشتری انجام دهند. همچنین استفاده از برنامه توانمندسازی خانواده محور برای کمک به مادران باردار با احتمال زایمان زودرس و بررسی اثرگذاری آن پس از زایمان مورد بررسی قرار گیرد.
کلید واژگان: الگوی توانمندسازی خانواده محور, کیفیت زندگی, نوزاد نارس, والدینBackground & AimsInfant hospitalization in the intensive care unit is a psychological crisis for the family that causes stress and disability for the family. In critical situations, the knowledge of the healthcare team is devoted to patient care, while it is necessary to emphasize the needs of the family. This study aims to determine the impact of family-centered empowerment model on quality of life of premature infants parents’ were admitted to the neonatal intensive care unit.
Materials & MethodsThis quasi-experimental controlled study was performed on 84 parents with preterm infants admitted to the intensive care unit. Samples were continuously targeted in both intervention and control groups. They received training sessions in four steps and 8 sessions. The ability of the subjects was also assessed by the competency questionnaire (including three dimensions; threat perception, self-efficacy and self-esteem). Demographic questionnaire, and WHOQOL-BREF quality of life questionnaire once at the beginning of the study and again one month after completion. Intervention sessions were completed and the data were analyzed using Chi-square, independent t-test, analysis of variance and Spearman and Shapiro-Wilk correlation coefficient using SPSS software.
ResultsThere was no significant difference between the two groups in terms of demographic characteristics and baseline competency scores (self-efficacy, self-esteem, severity and sensitivity) and quality of life. Comparison of total quality of life score (P=0.041) in the intervention group was significantly higher than the control group. In-group comparison, empowerment scores [self-esteem, self-efficacy (P<0.001)] of both groups and intensity and sensitivity scores (P<0.001) showed a significant increase only in the intervention group. In terms of quality of life, in the psychological dimension (P=0.042), social (P=0.003), environmental and total scores (P<0.001) in the intervention group and in the total score dimension (P=0.41) There was a significant increase in environmental performance (P<0.001) in the control group.
ConclusionThe family-centered empowerment model has improved some quality of life factors. , But further studies are needed to reach a definitive conclusion in this regard. It is suggested that future researchers strengthen the family-centered empowerment program in less effective dimensions. Further studies should also be performed on the use of family-centered empowerment program to empower pregnant women with the possibility of preterm delivery and its effectiveness after delivery.
Keywords: Family-centered empowerment model, Quality of Life, Premature infant, Parents -
فصلنامه حقوق پزشکی، پیاپی 57 (تابستان 1401)، صص 1063 -1073زمینه و هدف
اهدای جنین اصطلاحا عبارتست از انتقال جنین حاصل از تلقیح خارج از رحم نطفه زوجین ثالث به رحم زن متقاضی که به دلایلی توانایی تولید مثل را ندارد. در قانون نحوه اهدای جنین به زوجین نابارور صرفا در خصوص وظیفه نگهداری، نفقه و احترام متقابل سخن گفته شده است، اما موضوع مهمی چون رابطه محرمیتی که در اثر این اهدا به وجود می آید مسکوت مانده است که همین امر می تواند باعث بروز مشکلاتی در آینده گردد. هدف از این پژوهش وضعیت حقوقی محرمیت ناشی از اهدای جنین می باشد.
روشروش تحقیق به صورت توصیفی تحلیلی با بهره گیری از منابع کتابخانه ای می باشد.
ملاحظات اخلاقی:
در پژوهش پیش رو با حفظ اصالت محتوا و با رعایت اصل انصاف و امانتداری انجام پذیرفته است.
یافته هادر این مقاله مشاهده می گردد که مطابق نظریات پزشکی منشا پیدایش جنین تخمک و اسپرم می باشد. بنابراین در انتساب جنین اهدایی به زوجین اهداکننده تردیدی وجود ندارد، اما آنچه محل سوال و مناقشه می باشد، رابطه ای است که جنین اهدایی با زوجین اهداگیرنده یا به عبارت دیگر پدر و مادر شناسنامه ای خود پیدا می کند.
نتیجه گیریدر بین نظریات مختلف فقهی و پزشکی این نظریه که اساسا طفل منتسب به زوجین اهداکننده است، اما در خصوص زوجین اهداگیرنده، نسبت به زن صاحب رحم در حکم طفل رضاعی و نسبت به شوهر زن صاحب رحم در حکم ربیبه او می باشد، قابل قبول ترین نظریه است.
کلید واژگان: فقه, حقوق, رابطه محرمیت, زاد و ولد, اهدای جنینBackground and AimEmbryo donation, so to speak, is the transfer of the embryo resulting from the extrauterine insemination of the third couple's sperm into the applicant's womb, who for some reason is not capable of reproduction. Mutual respect is spoken, but an important issue such as the confidential relationship that is created as a result of this donation has remained silent, which can cause problems in the future. According to medical theories, the origin of the embryo is egg and sperm, so there is no doubt in assigning the donated embryo to the donor couple, but what is the subject of question and controversy is the relationship that the donated embryo has with the donor couple, or in other words, their biological parents. This article, which is written with a descriptive and analytical method, examines different theories and it is concluded that among the different jurisprudential and medical theories, the theory that the child is basically attributed to the donor couple, but in the case of the donor couple the recipient is in the status of a foster child in relation to the woman who owns the uterus and in the status of her godmother in relation to the husband of the woman who owns the womb; It is the most acceptable theory.
MethodThe research method is descriptive and analytical using library resources.
Ethical Considerations:
In the upcoming research, it has been carried out by maintaining the originality of the content and respecting the principle of fairness and trustworthiness.
ResultsIn this article, it can be seen that according to medical theories, the origin of the embryo is the egg and sperm, so there is no doubt in assigning the donated embryo to the donor couple. But what is the subject of question and controversy is the relationship that the donated embryo has with the donor couple, or in other words, their biological parents.
ConclusionAmong the different jurisprudential and medical theories, the theory that basically the child is attributed to the donor couple, but in the case of the donor couple, the woman who owns the womb is considered a foster child and the husband of the woman who owns the womb is considered an alien to him; It is the most acceptable theory.
Keywords: Jurisprudence, Law, Privacy Relationship, Procreation, Embryo Donation -
رابطه سواد سلامت و خودمراقبتی از ابتلا به بیماری پرفشاری خون در کارکنان آتش نشانی شهر تهران سال 1398زمینه و هدف
وظایف سخت کارکنان عملیاتی آتشنشانی، خطر ابتال به فشارخون باال و بیماریهای حاد قلبی- عروقی و مغزی را افزایش میدهد. هدف این مطالعه، تعیین رابطه ی سواد سالمت و خودمراقبتی از ابتال به بیماری پرفشاری خون در کارکنان آتشنشانی شهر تهران بود.
روش بررسیاین مطالعه ی مقطعی، در سال 1398 با مشارکت 360 نفر از کارکنان آتشنشانان مرد 60-18 ساله شاغل در سازمان آتشنشانی تهران انجام شد. روش نمونه گیری، ابتدا به صورت خوشهای در بین مناطق و سپس به صورت تصادفی ساده در هر منطقه بود. ابزار گردآوری داده ها، فرم مشخصات فردی، پرسشنامه ی استاندارد سواد سالمت ایرانیان و چکلیست خودمراقبتی از ابتال به بیماری پرفشاری خون بود. داده ها در نرم افزار SPSS نسخه ی 22 با استفاده از روش های توصیفی و آزمونهای تحلیلی، تجزیه و تحلیل شد.
یافته ها5/57 درصد افراد در گروه سنی 40-30 سال قرار داشتند. میانگین نمره ی سواد سالمت، 96/73 با انحراف معیار 8/3 بود. بیشترین و کمترین نمره ی میانگین سواد سالمت، مربوط به بعد درک اطالعات و حیطه ی مهارت خواندن بود. 2/44 درصد از سواد سالمت کافی و 7/26 از سواد سالمت عالی برخوردار بودند. میانگین نمرهی رفتارهای خودمراقبتی، 23/19 با انحراف معیار 4/3 به دست آمد. در 4/14 درصد میانگین نمره ی خودمراقبتی، خوب بود. بین سواد سالمت و خودمراقبتی، همبستگی مستقیم و معنادار به میزان 36/0 مشاهده شد (001/0>p.)
نتیجه گیریسواد سالمت و رفتارهای خودمراقبتی کارکنان در پیشگیری از ابتال به بیماری پرفشاری خون، در حد مطلوبی نیست. بین سواد سالمت و خودمراقبتی، همبستگی وجود داشت؛ لذا طراحی مداخالت ارتقایی در این زمینه ضروری است.
کلید واژگان: پرفشاری خون, خودمراقبتی, سواد سلامت, آتش نشانهاObjectiveThis study aimed to determine the relationship between health literacy and self-care of hypertension among firefighters in Tehran.
MethodsThis cross-sectional study, which conducted in among 360 male firefighters, age of 18-60 years, working in the Tehran Fire Department in year 2019 was performed by two-stage sampling method in cluster and simple random. Data were collected through demographic form, Health literacy for Iranian adult questionnaire (HELIA) and researcher-made self-care checklist for hypertensive disease. Data were analyzed in SPSS (version 22) using descriptive methods and, analytical tests.
Results57.5% of people were in the age group of 30-40. The mean score of health literacy was 73.96 with a standard deviation of 3.8. The highest mean score of health literacy was related to information perception and the lowest average score was related to reading skills. Among study sample, 44.2% had “good” and 26.7% had” very good” health literacy. Also, the mean score of self-care behaviors was 19.23 with a standard deviation of 3.4. About 14.4% of employees had a mean score of good self-care. There was a direct and significant correlation between health literacy and self-care (r= .36 [m1] , p <0.001[m2] ).
ConclusionHealth literacy and self-care behaviors weren’t favorable. There was a significan[93] t positive correlation between health literacy and self-care. Therefore, it is necessary to design an appropriate intervention.
Keywords: Hypertension, Self-care, Health literacy, Firefighters -
مقدمه
با وجود پیشرفت های بهداشت و درمان درکشورهای توسعه یافته و در حال توسعه از جمله ایران، هنوز آمار بالایی از ابتلای کودکان به اسهال و عوارض جدی ناشی از آنها گزارش می شود. در این زمینه خودکارآمدی مادران در پیشگیری، کنترل و درمان اسهال از اهمیت بسزایی برخوردار است. مطالعه حاضر با هدف تعیین خودکارآمدی مادران کودکان یک تا پنج سال در زمینه پیشگیری از اسهال در مهدکودک های شهر قزوین سال 1399 انجام شد.
روشدر این مطالعه توصیفی مقطعی از بین مادران دارای کودکان 5-1 سال مهدکودک های شهر قزوین 400 نفر که دارای معیارهای ورود به مطالعه شامل حداقل سواد خواندن و نوشتن، سلامت جسمی روانی به بیان خود بودند انتخاب شدند. نمونه گیری به صورت تصادفی خوشه ای و در دو مرحله انجام شد. در مجموع 20 مهد کودک و سپس از هر مهد کودک 20 مادر انتخاب شدند . برای جمع آوری داده ها از فرم جمعیت شناختی و پرسشنامه خودکارآمدی مادران در پیشگیری از اسهال زودرس کودکی (The Maternal Self-Efficacy Scale for Preventing Early (Childhood گردید.
نتایجدر این مطالعه میانگین و انحراف معیار نمره خودکارآمدی مادران در پیشگیری از اسهال در کودکان (8/11)± 104/47بود که در محدوده پایین قرار داشت . ارتباط معناداری بین سن مادر، سطح تحصیلات، وضعیت اقتصادی و تعداد فرزندان مادران و نمره خودکارآمدی آنان مشاهده نشد.
نتیجه گیریخودکارآمدی پایین مادران کودکان در این مطالعه نشاندهنده لزوم برنامه ریزی جهت اجرای برنامه های آموزشی برای مادران است. پیشنهاد می شود این مطالعه در سایر شهرهای کشور نیز انجام شود تا بتوان با تدوین اطلس دقیقی از وضعیت خودکارآمدی مادران در زمینه اسهال با اجرای مداخلات آموزشی مناسب، بروز اسهال در گروه های سنی پرخطر را کاهش داد.
کلید واژگان: مادر, خودکارآمدی, اسهال, کودکانIntroductionDespite advances in health care in developed and developing countries, including Iran, there are still high rates of children suffering from diarrhea and serious complications. In this regard, mothers' self-efficacy in preventing, controlling, and treating diarrhea is very important. The aim of this study was to determine the self-efficacy of mothers of children aged one to five years in the field of diarrhea prevention in kindergartens in Qazvin in 1399.
MethodIn this cross-sectional descriptive study, 400 mothers with children aged 1-5 years in kindergartens in Qazvin were selected who met the inclusion criteria including minimum writing literacy, physical and mental health. sampling was done randomly- cluster and in two stages. A total of 20 kindergartens and then 20mothers were selected from every home. To collect data the form of demographic and The Maternal Self-Efficacy Scale for Preventing Early Childhood
resultIn this study, the average maternal self-efficacy score in the prevention of diarrhea in children was( 11/8)± 47/104, which was below the bottom range. there was no significant correlation between the age of the mother, the level of education, the economic situation and the number of children and mothers, and their self-efficacy score.
ConclusionThe low self-efficacy of mothers of children in this study indicates the need for planning to implement educational programs for mothers.
it is suggested that this study should be done in other cities of the country to be able to reduce the incidence of diarrhea in high-risk age groups by developing a detailed atlas of mothers self - efficacy in the field of diarrhea.Keywords: Mother, self-efficacy, diarrhea, children -
زمینه و هدف
سواد سلامت به عنوان یکی از مولفه های اجتماعی اثرگذار در سلامت جامعه نیاز به توجه ویژه دارد. اهمیت این موضوع در مادرانی که وظیفه مراقبت از نوزاد نارس خود را به عهده دارند بیشتر است. پرستاران به عنوان خط مقدم ارتباط با این مادران موظف به شناخت و انتخاب روش های موثر برای ارتقاء سواد سلامت در این گروه هستند. مطالعه حاضر با هدف تعیین تاثیر آموزش بازخورد محور بر سطح سواد سلامت مادران نوزادان نارس در بخش مراقبت ویژه نوزادان طراحی و اجرا شد.
روش هادر این مطالعه نیمه تجربی، 128 مادر دارای نوزاد نارس که در سال 1399 به بخش های مراقبت ویژه نوزادان بیمارستان های وابسته به دانشگاه علوم پزشکی ایران مراجعه کرده بودند، به صورت در دسترس وارد مطالعه شدند. مادران به طور غیرتصادفی در دو گروه آزمون و کنترل قرار گرفتند. بعد از انجام روایی و پایایی ابزار سواد سلامت، در گروه آزمون، نیاز آموزشی بیمار از طریق پرسشنامه سطح فعالیت های سواد سلامت والدین مشخص شد. سپس آموزش به مادران به صورت بازخورد محور انجام شد. آموزش در گروه کنترل به صورت روتین و به روش معمول در بخش بود. سطح سواد سلامت مادران در هر دو گروه در قبل و سه ماه بعد از ترخیص بررسی شد.
یافته هاتفاوت معناداری بین دو گروه از نظر خصوصیات جمعیت شناختی مشاهده نشد (05/0<P) تفاوت معناداری بین دو گروه از نظر نمره سواد سلامت قبل از مداخله وجود نداشت (372/0=P) تفاوت معناداری بین دو گروه از نظر نمره سواد سلامت سه ماه بعد از مداخله مشاهده شد (001/0<P)علاوه بر این، در گروه آزمون تفاوت معناداری از نظر نمره سواد سلامت در قبل و سه ماه بعد از مداخله وجود داشت (001/0<P) در گروه کنترل تفاوت معناداری از نظر نمره سواد سلامت در قبل و سه ماه بعد از مداخله وجود نداشت. (059/0=P)
نتیجه گیریاین مطالعه نشان داد که آموزش بازخورد محور سبب بهبود سواد سلامت مادران دارای نوزادان نارس می شود. پیشنهاد می شود از این روش آموزشی در بهبود سواد سلامت مادران نوزادان نارس توسط پرستاران در آموزش های حین ترخیص مدنظر قرار گیرد.
کلید واژگان: سواد سلامت مادران, آموزش بازخورد محور, بخش مراقبت ویژه نوزادان, نوزادان نارسBackground and AimHealth literacy as one of the effective social components in community health needs special attention. This is especially important for mothers who are responsible for caring for their premature babies. Nurses, as the front line of communication with these mothers, are obliged to recognize and select effective methods to promote health literacy in this group. The aim of this study was to determine the effect of teach-back education on the health literacy level of mothers of premature neonates in the Neonatal Intensive Care Unit (NICU).
MethodsIn this quasi-experimental study, 128 mothers with premature neonates who had referred to the NICU of hospitals affiliated to the Iran University of Medical Sciences were. Mothers were nonrandomly divided into experimental and control groups. In the experimental group, the educational needs of the mother were determined through the Parent Health Literacy Activities questionnaire. Then, education to the mothers was done in a teach-back approach. In the control group, mothers received routine care. Maternal health literacy levels in both groups were assessed before and three months after discharge.
ResultsThere was no significant difference between the two groups in terms of demographic characteristics (P<0.05). There was no significant difference between the two groups in terms of health literacy score before the intervention (P=0.372). However, the health literacy score was higher in the experimental group compared to control group three months after the intervention (P<0.001). In addition, there was a significant difference in the health literacy score before and three months after the intervention in the experimental group (P<0.001). In the control group, there was no significant difference in terms of the health literacy score before and three months after the intervention (P=0.059).
ConclusionThis study showed that teach-back education improves the health literacy of mothers with premature neonates. Therefore, it is suggested that nurses use this educational method to improve the health literacy of mothers with premature neonates during discharge.
Keywords: Teach-back education, premature neonates, mothers, health literacy -
مقدمه
نقایص مادرزادی قلبی از جمله شایع ترین ناهنجاری های مادرزادی و تاخیر در تشخیص آنها موجب افزایش قابل توجه مرگومیر و عوارض میشود. این پژوهش با هدف تعیین فراوانی بیماریهای سیانوتیک مادرزادی قلبی با استفاده از پالس اکسیمتری در نوزادان به ظاهر سالم متولد شده در بیمارستان های دانشگاه علوم پزشکی گلستان انجام شد.
مواد و روش هادر این مطالعه توصیفی مقطعی، 357 نوزاد به ظاهر سالم متولد شده از مهرماه 1398 لغایت خرداد 1399 در بیمارستانهای تابعه دانشگاه علوم پزشکی گلستان تحت پالس اکسیمتری قرار گرفتند. درصورت سطح اشباع اکسیژن کمتر از 94% در دست و پای راست نوزاد، مجدد یک ساعت بعد بررسی و در صورت تکرار مجدد نتیجه، نوزاد جهت بررسی بیشتر به متخصص ارجاع داده شد. همچنین نوزادان دارای نتیجه مثبت 3 ماه پس از انجام پالس اکسیمتری، پیگیری شدند. یافته ها با استفاده از آمار توصیفی (میانگین، انحراف معیار و جدول توزیع فراوانی) و آمار استنباطی شامل رگرسیون چند متغیره تجزیه تحلیل شد. سطح معنیداری کمتر از 05/0 در نظر گرفته شد.
یافته هااز 357 نوزاد مورد بررسی، 341 (5/95%) مورد سطح اشباع اکسیژن بالای94% داشتند. از میان 16 (5/4%) نوزاد دارای سطح اشباع اکسیژن کمتر از94%، 14 مورد (9/3%) پس از چک مجدد سطح اشباع اکسیژن بالای 94% داشتند و 2 مورد (6/0%) سطح اشباع کمتر از 94% داشتند. هر دو 2 مورد دارای نتیجه مثبت (6/0% از 357 نوزاد) طی بررسی و پیگیری پس از 3 ماه، دارای نقص دیواره بین دهلیزی خفیف بودند. همچنین ارتباط معنادار و مستقیمی بین عدم استعمال دخانیات توسط مادر، عدم وجود بیماری قلبی در مادر و خانواده مادری، نداشتن سابقه سقط در مادر و تعداد سقط، نبود مرده زایی و تعداد مرده زایی و نبود بیماری های جدی دیابت، تیرویید و فشارخون بالا و داشتن سایر بیماری های جزیی و خفیف با سطح اشباع اکسیژن نوزاد وجود داشت (05/0P<).
نتیجه گیریبا توجه به ارتباط مستقیم متغیرهای مادری و اشباع اکسیژن خون نوزاد، پیشنهاد می شود اخذ شرح حال دقیق و معاینه بالینی درکنار پالس اکسیمتری به عنوان ابزار مهمی برای غربالگری بیماری های مادرزادی قلبی نوزادان مورد استفاده قرار گیرد.
کلید واژگان: پالس اکسیمتری, نوزاد, بیماری مادرزادی قلبی, پرستاریBackground and AimCongenital heart defects are one of the most common congenital anomalies and delay in their diagnosis causes a significant increase in mortality and complications. The aim of this study was to determine the frequency of congenital heart diseases using pulse oximetry in neonates born in hospitals of Golestan University of Medical Sciences.
Materials and MethodsIn this cross-sectional descriptive study, 357 seemingly healthy infants born from June 2016 to September 2017 in hospitals affiliated to Golestan University of Medical Sciences underwent right hand and foot pulse oximetry. If the oxygen saturation level was less than 94% in the baby's right hand and foot, it was checked again one hour later and if the result was repeated, the baby was referred to a specialist for further testing. Correspondingly, neonates who exhibited positive results underwent a follow up 3 months after the primary pulse oximetry test. Findings were divided into descriptive sections (mean, standard deviation and frequency distribution table) and inferential including multivariate regression analysis then they were analyzed. The significance level was 0.05.
ResultsOut of 357 neonates, 341 had an oxygen saturation level above 94%. Among the 16 cases who had a blood oxygen saturation less than 94%, 14 cases exhibited an oxygen saturation level above 94% after a second examination. 2 cases had a saturation level of less than 94%. The results showed that from the 357 infantes both the cases that exhibited lower oxygen saturationhad (0.6%) suffered from mild ASD during the study and after the follow-up carried out after 3 months. There was also a significant and direct relationship between maternal non-smoking (P<0.005), absence of maternal heart disease (P<0.005) and maternal family, no history of maternal abortion (P = 0.005) and number of abortions (P = 0.011), Absence of stillbirth (P<0.005) and number of stillbirths (P<0.005) and absence of serious diseases of diabetes, thyroid and hypertension and having other minor diseases (P<0.005) with neonatal oxygen saturation level.
ConclusionAccording to the results of the present study, which showed a significant and direct relationship between maternal variables and neonatal blood oxygen saturation, accurate history and clinical examination along with pulse oximetry can be considered as an important tool to identify congenital heart disease in infants.
Keywords: Pulse oximetry, Infant, Congenital heart disease, Nursing -
هدف
کودکان و نوجوانان دارای شکاف لب و کام نیازمند خدمات پزشکی و توانبخشی طولانی مدت هستند. این بیماران برای رفع مشکلات ناشی از شکاف لب و کام که تاثیرگذار بر کیفیت زندگی آن ها بوده است به خدماتی نیاز دارند. هدف از این پژوهش برسی کیفیت زندگی نوجوانان مبتلا به شکاف لب و کام و گزارش روایی و پایایی نسخه ی فارسی پرسشنامه ی کیفیت زندگی نوجوانان مبتلا به شکاف لب و کام می باشد.
روش بررسیاین پژوهش از نوع توصیفی تحلیلی است. در این مطالعه 31 نوجوان مبتلا به شکاف لب و کام در بازه ی سنی 16 تا 24 سال و همتایان آن ها 31 نوجوان فاقد شکاف لب و کام شرکت نمودند. در این مطالعه از پرسشنامه ی کیفیت زندگی نوجوانان مبتلا به شکاف لب و کام استفاده شد . ابتدا پرسشنامه به زبان فارسی و سپس به زبان انگلیسی توسط 2 مترجم به روش Forward-Backward ترجمه شد. بررسی روایی محتوایی و روایی صوری پس از ترجمه انجام شد. با استفاده از ضریب آلفای کرونباخ پایایی پرسشنامه بررسی شد. برای بررسی ثبات زمانی از مقایسه ی نتایج آزمون- بازآزمون با روش ضریب همبستگی درون گروهی استفاده شد.
یافته هایافته ها نشان داد که نسخه فارسی پرسشنامه دارای روایی صوری قابل قبول و روایی محتوایی مطلوب و مورد تایید (0/74=CVI) می باشد. ضریب آلفای کرونباخ 0/95 تایید کننده ثبات درونی خوب و ضریب درون گروهی 0/98=ICC دلالت بر آعتبار آزمون - باز آزمون می باشد. نتایج نشان داد که نمرات کل پرسشنامه ی کیفیت زندگی نوجوانان مبتلا به شکاف لب و کام در افراد دارای شکاف های لب و کام و افراد سالم اختلاف معنی دار دارد (0/0001=p)
نتیجه گیریمقایسه نمرات بین گروه های مورد مطالعه نشان داد که کیفیت زندگی نوجوانان شکاف لب و کام نسبت به کیفیت زندگی افراد سالم تفاوت دارد. نتیجه ی دیگر این مطالعه نیز حاکی از این است که نسخه فارسی پرسشنامه ی کیفیت زندگی نوجوانان مبتلا به شکاف لب و کام دارای روایی و پایایی مورد قابل قبول است.
کلید واژگان: شکاف لب و کام, کیفیت زندگی, نوجوانیPurposeChildren and adolescents with cleft lip and / or palate (CL/P) need the long-term medical and rehabilitation services. They need services for solving problems related to their quality of life that was influenced by clefts. The aim of this study was to translate the quality of life adolescent cleft questionnaire and to assess its reliability and validity among Persian adolescents with cleft lip and / or palate.
MethodsIn this descriptive-analytic study, 31 Persian – speaking adolescents with CL/P at the age range of 16 to 24 years and 31 age and sex matched healty adolescents, were participated. In this study the quality of life adolescent cleft (QoLAdoCleft) questionnaire was used. The QoLAdoCleft questionnaire was translated to Persian language and re-translated to English by two translators (forward/backward translation). The content validity and face validity were conducted. Intraclass Correlation Coefficient (ICC) and Cronbach’s alpha were assessed for test-retest reliability and internal consistency, respectively.
ResultsThe face validity of the quality of life adolescent cleft questionnaire and its content validity was good (CVI=0.74). Cronbach’s alpha coefficient was 0.95 that indicating good internal consistency, and ICC= 0.98 showed good test-retest reliability. There were statistically significant differeces between adolescents with clefts and healty adolescents in total scors of the QoLAdoCleft questionnaire (P= 0.001)
ConclusionThe comparison of the scores between study groups showed that the quality of life of adolescent with clefts was different from that of healty adolescents. The Persian version of the quality life of adolescent cleft questionnaire has acceptable validity and reliability.
Keywords: Cleft lip, palate, Quality of life, Adolescece -
مجله سازمان نظام پزشکی جمهوری اسلامی ایران، سال سی و هشتم شماره 3 (پیاپی 151، پاییز 1399)، صص 149 -155زمینه
نقش ویژه مراکز ارایه دهنده خدمات سلامت در مقابله و رویارویی با بحران اجتناب ناپدیر است، از آنجاییکه بررسی وضعیت مدیریت بحران در اتاق های عمل به عنوان یکی از حیاتی ترین بخش های مراکز درمانی بسیار ضروری است؛ لذا پژوهش حاضر باهدف ارزیابی وضعیت مدیریت بحران در اتاق های عمل بیمارستان های وابسته به دانشگاه های علوم پزشکی شهر تهران انجام شد.
روش کاردر این مطالعه توصیفی - مقطعی، 37 اتاق عمل از مجموع بیمارستان های وابسته به دانشگاه علوم پزشکی تهران، ایران و شهید بهشتی ازنظر مدیریت بحران توسط چک لیست محقق ساخته و براساس چک لیست استاندارد WHO/PAHO مورد ارزیابی قرار گرفتند. کلیه داده ها توسط نرم افزار SPSS و توسط آزمون های آماری توصیفی و تحلیلی (مجذور کای، شاپیرو ویلک و آنالیز واریانس) تجزیه وتحلیل شدند.
یافته ها:
بر اساس نتایج مطالعه حاضر، میانگین نمره وضعیت ساختاری (سازه)، 49/3 ± 19/16، میانگین نمره عوامل غیر سازه ای 98/15 ± 32/66 و میانگین نمره توان عملکردی و مدیریتی 04/ 19 ± 12/41 بود که نشان دهنده سطح متوسط آمادگی مدیریت بحران در اتاق های عمل بیمارستان های موردمطالعه بود. نتایج مقایسه بین هر سه بعد مدیریت بحران نشان داد که بیشترین میانگین نمره ایمنی مدیریتی و عملکرد، مربوط به اتاق عمل بیمارستان های وابسته به دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی بوده است (05/0 >P)؛ اما تفاوت آماری معناداری بین ابعاد ساختاری (سازه ای) و غیر ساختاری در بین سه گروه بیمارستان مورد پژوهش وجود نداشت (05/0<P).
نتیجه گیری:
وضعیت آمادگی در مقابل بحران در اتاق های عمل مورد مطالعه در سطح متوسط قرار داشتند که ضروری است تدابیر مناسبی در جهت ارتقا و آمادگی اتاق های عمل بیمارستان ها در ابعاد مختلف مدیریت بحران اتخاذ گردد.
کلید واژگان: بحران, مدیریت بحران, اتاق عملBackgroundThe special role of health service providers in coping with the crisis is undeniable. However, there is lack of a research studying the crisis management of the operating rooms. The aim of this study was to evaluate the situation of crisis management in operating rooms of hospitals affiliated to Tehran University of Medical Sciences.
MethodsIn this descriptive cross-sectional study, thirty –seven of operating rooms, affiliated to Tehran, Iran and Shahid Beheshti University of Medical Sciences were evaluated through observation and ask question based on WHO/PAHO standard checklist. All data were analyzed by SPSS software using descriptive and analytical statistical tests (Chi-square, Shapiro Wilk, and ANOVA).
ResultsAccording to the results of this study, the average score of structural status, non-structural factors and functional and managerial ability were 16.19± 3.49, 66.32± 15.98, 41.12 ±19.04, respectively, which reflect the medium level of preparedness for disaster management in the operating rooms of hospitals studied. The results of comparison between all three dimensions of crisis management showed that the highest average score of managerial safety and performance was related to operating room of hospitals affiliated to Shahid Beheshti University of Medical Sciences (P <0.05). There was not a significant difference in structural and non-structural dimensions among hospitals that were studied (P >0.05).
ConclusionBased on the results of this study the disaster preparedness of operating rooms are moderate (medium) in structural, non-structural, and managerial-functional domains; thus necessary appropriate measures should be taken to enhance the preparedness of hospital operating rooms in these aspects of crisis management.
Keywords: Crisis, Crisis Management, Operating Room -
مقدمه
ارتقاء سطح کیفیت آموزش درگرو شناخت عوامل موثر بر آن بوده که لازمه آن بررسی نظرات دست اندرکاران آموزش (اساتید و دانشجویان) می باشد. لذا مطالعه حاضر باهدف تبیین و شناسایی عوامل موثر بر کیفیت آموزش نظری رشته اتاق عمل از منظر دانشجویان و اعضای هییت علمی دانشگاه های علوم پزشکی شهر تهران انجام گرفته است.
روش هاپژوهش حاضر یک مطالعه مقطعی (توصیفی- تحلیلی) است. جامعه آماری آن شامل دانشجویان و اعضای هییت علمی رشته اتاق عمل دانشگاه های علوم پزشکی شهر تهران می باشد که 342 نفر به روش نمونه گیری سرشماری و طبقه ای تصادفی جهت مطالعه انتخاب شدند. برای گردآوری داده ها از یک پرسشنامه محقق ساخته استفاده شد. داده ها با استفاده از آزمون های فریدمن، آزمون T مستقل و آزمون من ویتنی در نرم افزار آماری spss21 مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفتند.
یافته ها:
در رتبه بندی بین عوامل موثر بر کیفیت آموزش نظری از دیدگاه دانشجویان و اعضای هییت علمی، بالاترین میانگین رتبه ها مربوط به حیطه عوامل مرتبط با مدرس و کمترین میانگین مربوط به حیطه اخلاق و رفتار حرفه ای بود. در بین مولفه های هرحیطه از منظر دانشجویان مهم ترین عامل موثر بر کیفیت آموزش، ارزشیابی به موقع فعالیت آموزشی و پژوهشی اساتید و ارایه بازخورد مناسب به آنان و از نظر اعضای هییت علمی میزان علاقه و رغبت به رشته تحصیلی و رعایت اصول اخلاقی از طرف اساتید و دانشجویان بود که میانگین نمرات این مولفه ها در بین اساتید و دانشجویان اختلاف معنی دار داشت (0/001>p).
نتیجه گیری:
نتایج نشان می دهد که از منظر دانشجویان و اعضای هییت علمی رشته اتاق عمل، با نسبت بسیار زیاد نقش مدرس مهم ترین اثر را بر کیفیت آموزش نظری دارد و به نظرمی رسد برای افزایش کیفیت آموزش در رشته اتاق عمل لاجرم باید مواردی را که منجر به بالا رفتن کیفیت نقش استاد می شود مدنظر قرار داده و همچنین در راستای ارتقاء سطح کیفیت طبق شش حیطه های موردبحث این مطالعه اقدام نمود.
کلید واژگان: کیفیت, آموزش, اتاق عملIranian Bimonthly of Education Strategies In Medical Sciences, Volume:13 Issue: 5, 2021, PP 521 -528IntroductionImproving the quality of education is based on recognizing the effective factors that require consideration of the views of the education authorities (professors and students).The purpose of this study was to explain and identify effective factors the quality of theoretical education of the Operating room from students and teachers viewpoints in Medical Sciences Universities of Tehran city.
MethodsThe present study is a cross-sectional (descriptive-analytical) study. The statistical population includes students and faculty members of the operating room in Medical Sciences Universities of Tehran city.342 people were selected by census and stratified random sampling. A researcher-made questionnaire was used for data collection. Data were analyzed using Friedman tests,T-test and Mann-Whitney test in SPSS software.
ResultsIn the ranking of the factors affecting the quality of theoretical education from the perspective of students and teachers, the highest average was related to the domain of teacher-related factors and the lowest to the domain of professional ethics and behavior. Among the components of each domain from the studentschr('39') point of view, the most important factor, properly evaluating the teaching and research activities of teachers and providing them with appropriate feedback And to Them, and from the Teacherschr('39') perspectives, interest and tendency toward field of study and ethics on the part of teachers and students. The mean scores of these components were significantly different between teachers and students (P<0.001).
ConclusionsThe results show that from the perspective of students and teachers of the operating room, the role of teachers has a very significant effect on the quality of theoretical education.And It seems that to increase the quality of teaching in the operating room, it is necessary to consider the factors that lead to the improvement of the quality of the role of teachers. It also promoted the quality of the six fields discussed in this study.
Keywords: Quality, education, Operating Room -
زمینه و هدف
چند دهه از معرفی نانوفناوری به عنوان حوزه ای نو در تحقیقات و تولید می گذرد. در طول این مدت، نانوفناوری با سرعت سرسام آوری پیشرفت کرده است و در بیشتر بخش های علمی و شغلی نفوذ کرده است. پیشرفت سریع این حوزه موجب شده است هر روز به تعداد کارکنان در معرض مواجهه با نانومواد اضافه شود. این امر نگرانی هایی را در مورد اثرات شغلی این مواد بوجود آورده که محرک موج عظیم تحقیقات در زمینه بهداشت، ایمنی و سم-شناسی نانومواد بوده است. در این راستا، تحقیق حاضر به منظور بررسی ارتباط ترکیب شیمیایی و حالت فیزیکی نانومواد با نوع و فراوانی علایم کارکنان شرکت های نانوفناوری انجام گرفته است.
روش بررسیمطالعه حاضر در میان کارکنان شرکت های نانوفناوری در شهر تهران انجام گرفته است. مشخصات 100 شرکت فعال در زمینه نانوفناوری در شهر تهران از طریق وزارت صنعت، معدن و تجارت تهیه و از آن ها برای شرکت در مطالعه دعوت شد. در نهایت از 52 شرکتی که همکاری با مطالعه را پذیرفتند، 198 پرسشنامه تکمیل شده دریافت شد. بررسی علایم با استفاده از یک پرسشنامه علایم غیراختصاصی انجام گرفت. پرسشنامه بوسیله گروهی از متخصصان بهداشت حرفه ای، اپیدمیولوژی، طب کار، سم شناسی، نانوتکنولوژی پزشکی و آموزش بهداشت، طراحی و اعتبار سنجی شد. ویژگی های شغلی، ترکیب شیمیایی و حالت فیزیکی نانومواد مورد استفاده در شرکت ها نیز با استفاده از فرم روش NanoTool بررسی شد. داده های مطالعه با استفاده از نرم افزار SPSS.22 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. در این راستا از جداول توزیع فراوانی و آزمون کای دو ، آزمون دقیق فیشر و آزمون کروسکال-والیس استفاده شد.
یافته هانتایج نشان داد که فراوانی علایم پوستی (مانند زبری، خارش و قرمزی)، تنفسی (مانند سرفه ، عطسه و سوزش گلو) و چشمی (مانند سوزش، خارش و قرمزی) در میان کارکنان شرکت های نانوفناوری نسبتا زیاد است. همچنین بررسی ارتباط علایم کارکنان با ترکیب شیمیایی و حالت فیزیکی نانومواد، نشان از ارتباط معنادار آن ها بود.
نتیجه گیریبا توجه به فراوانی آماری علایم در کارکنان در معرض مواجهه با نانومواد، ارتباط آماری این علایم با ترکیب شیمیایی و حالت فیزیکی نانومواد، نگرش کارکنان در مورد نانومواد که عموما آن ها را موادی بی خطر می دانند، استفاده ناکافی و عموما نادرست از تجهیزات حفاظت فردی مناسب برای کار با نانومواد و کمبود و گاها فقدان آموزش در مورد اثرات نانومواد بر سلامتی و محیط زیست، می توان به احتمال وجود مشکلات جسمی در میان کارکنان این شرکت ها پی برده و آن را مسئله ای مهم تاقی کرد. لذا پیشنهاد می شود که برای کاهش مواجهه شغلی با نانومواد نسبت به ارایه آموزش های کافی به کارکنان این شرکت ها در زمینه های مفاهیم اولیه نانوایمنی، رویه های کاری استاندارد در هنگام کار با نانومواد، وسایل حفاظت فردی مناسب برای کار با نانومواد و نحوه صحیح استفاده از آن ها و مدیریت پسماند نانومواد اقدام شود.
کلید واژگان: نانومواد, مواجهه شغلی, علائم غیر اختصاصی, ترکیب شیمیایی, حالت فیزیکیBackground and aimsDecades after the introduction of nanotechnology as a new field of research and production, the pace of development of this field has been remarkable. These advances have enabled nanomaterials to be used in various sectors and industries including electronics, optics, consumer goods, energy production and storage, soil and water conservation, as well as in medicine for therapeutic and diagnostic purposes. Worldwide sales of nanomaterials were $ 22.9 billion in 2013 and with annual growth of 19.8%, it is expected to reach US $ 64.2 billion by the end of 2019; Therefore, many economists consider the production and use of nanomaterials an integral part of future economic activities. These advances are due to the unique physico-chemical and biological properties of nanoscale materials. The large surface-to-volume ratio, size and surface characteristics of nanomaterials are the most important physico-chemical properties of them. The specific physico-chemical properties of nanomaterials have led them to show specific behaviors in interaction with biological systems; The most important of these behaviors are moving towards secondary target organs, poor clearance by macrophages, the ability to transmit through the axons of sensory neurons, and to reach intracellular structures such as mitochondria and the nucleus. These properties, in addition to their many applications, have also raised concerns about the potential effects of these substances on human health and the environment. These concerns have generated a large wave of research in the fields of nanomaterials safety, health and toxicology. Forecasts show that the number of staff exposed to nanomaterials will reach about 6 million by the end of 2020. Concerns are increasing day by day as the number of workers exposed to nanomaterials increases. In our country more than 200 companies are active in the field of production and using nanomaterials. These companies have received 517 nanoscale certification for their products, until January 2019. Their products are exported to 49 countries and 5 continents worldwide. The increasing growth of these activities in the country necessitates attention to the safety, health and environmental aspects of nanotechnology. According to what was said, this study aimed to investigate the relationship between the symptoms of employees of nanomaterials producing and consuming companies with chemical composition (as a factor affecting the type and severity of effects) and physical state (as an influencing factor on exposure) of the nanomaterials.
MethodsThe present study is a descriptive cross-sectional study carried out in 2018 among employees of nanotechnology companies in Tehran. Specifications of the companies were provided by correspondence with the Ministry of Industry, Mine & Trade. Of the companies invited, 52 companies agreed to participate in the study. Staff symptoms were assessed using a nonspecific symptoms questionnaire. The questionnaire was designed and validated in a period of two months by a team of 19 experts in the fields of occupational health, occupational medicine, toxicology, medical nanotechnology and health education. The required information about the occupational characteristics, chemical composition and physical state of the nanomaterials used in the companies was also collected using the NanoTool method form. The questionnaire and the form were then emailed to staff exposed to nanomaterials. Staff inclusion criteria were "to have direct exposure to nanomaterials, that is, to produce or consume nanomaterials during their daily working processes" and "to have at least one year of experience". Of the 52 companies that agreed to participate in the study, 198 completed questionnaires and completed forms were received. Finally, data were analyzed using SPSS.22 software. Frequency distribution tables and Chi-squared test, Fisher exact test and Kruskal-Wallis test were used for this purpose.
ResultsThe study of the characteristics of the subjects showed that their mean age was 33.76 (SD = 6.108) years; Their average work experience was 6.76 (SD = 5.217) years. Study participants were well educated, with 61.2% having a masterchr('39')s or doctorate degree. 49% (96) of the subjects were men and 51% (100) of them were women. Manufactured / consumed nanomaterials in companies were investigated in similar groups in terms of chemical composition (metal, metal oxide, carbonous and the others) and physical state (dry powder, suspension/ emulsion, paste/gel and the others). The results of investigating the frequency of symptoms of nanotechnology companies’ employees using nonspecific symptoms questionnaire showed that the frequency of some skin symptoms such as "redness", "itching" and "roughness" were 72.7%, 67.2% and 62.6%, respectively. the frequency of some respiratory symptoms were also high; "cough" (64.1%), "sneezing" (60.6%) and "sore throat" (60.1%). High-frequency ocular symptoms included "eye irritation" (66.2%), "itchy eyes" (28.3%), and "red eyes" (25.3%).Investigation of the correlation between the skin symptoms of the employees with the chemical composition and physical state of the nanomaterials used in the companies showed that the symptoms "skin roughness", "skin itching", "skin rash" and "hair loss" have significant correlation with the physical state of nanomaterials and "skin redness", " Skin darkness "and" skin rash" have significant relationship with the chemical composition of nanomaterials. Investigation of the relationship between employeeschr('39') gastrointestinal symptoms with the chemical composition and physical state of the nanomaterials used in the companies showed that the symptoms "appetite suppression", "thirst", "nausea/vomiting" and "darkness of stool color" have significant relationship with the physical state of nanomaterials and "thirst", "Nausea/vomiting" and "inability to detect taste" have significant relationship with the chemical composition of nanomaterials. Evaluation of the relationship between neurological symptoms of staff with the physical state and chemical composition of nanomaterials showed the significant relationship between "movement problems" and chemical composition of nanomaterials. Also, "dizziness" and "sleeplessness/wakefulness" were significantly associated with both the chemical composition and the physical state of the nanomaterials. Investigating the relationship between the chemical composition and physical state of the nanomaterials with the respiratory symptoms of staff revealed "shortness of breath", "wheezing", "chest heaviness", "difficult breathing", "increased phlegm" and "voice change" significantly correlated with Both the chemical composition and the physical state of the nanomaterials. "Cough" was also significantly associated with the chemical composition of the nanomaterials. Examination of the correlation between ophthalmic symptoms and chemical composition and physical state of nanomaterials indicated that the symptoms "blurred vision" and "visual impairment" were significantly correlated with the chemical composition of the nanomaterials. Also, "increased eye gum" and "red eyes" were significantly associated with both the chemical composition and the physical state of the nanomaterials.
ConclusionGiven the frequency of symptoms in staff exposed to nanomaterials, their statistical association with the chemical composition and physical state of nanomaterials, Staffchr('39')s attitude toward nanomaterials that are generally considered safe, inadequate and generally inappropriate use of personal protective equipment appropriate to work with nanomaterials and lack of education and training about the effects of nanomaterials on health and the environment, existing these problems among the employees of these companies are reasonable and that is an important issue. Therefore, the following are suggested to reduce occupational exposure to nanomaterials: Provide adequate training to the staff of these companies in the areas of basic concepts of nanosafety, standard work procedures when working with nanomaterials, appropriate personal protective equipment for working with nanomaterials and using them properly and waste management of nanomaterials.
Keywords: Nanomaterials, Occupational Exposure, Nonspecific Symptoms, Chemical Composition, Physical State -
زمینه و هدف
نارسایی قلبی یکی از شایع ترین بیماری های مزمن در کشورهای در حال توسعه است. یکی از علل مهم نارسایی قلبی بیماری دیابت نوع دو می باشد. از مهم ترین روش های کنترل این دو بیماری مشارکت فعالانه فرد بیمار در مراقبت از خود است. هر چند زمانی که نارسایی قلبی و دیابت با یکدیگر همراه شوند، رفتارهای خودمراقبتی بسیار پیچیده و مشکل خواهد شد. از این رو، شناسایی عوامل مرتبط با رفتارهای خودمراقبتی حائز اهمیت می باشد. در نتیجه هدف از این مطالعه تعیین ارتباط رفتارهای خودمراقبتی با اضطراب، حمایت خانواده و وضعیت ناخوشی در افراد مبتلا به نارسایی قلبی دارای دیابت نوع دو بود.
روش بررسیاین پژوهش یک مطالعه توصیفی- همبستگی می باشد که در سال 1397 بر روی 158 بیمار مبتلا به نارسایی قلبی دارای دیابت نوع دو که به بیمارستان چمران اصفهان مراجعه کرده بودند، انجام شد. این نمونه ها به روش مستمر انتخاب شده بودند. در این مطالعه داده ها با استفاده از پرسشنامه های اروپایی رفتارهای خودمراقبتی در نارسایی قلبی، بیماری های همراه Charlson، وضعیت عملکرد شناختی، حمایت اجتماعی (مقیاس خانواده)، اضطراب Spielberger و اطلاعات جمعیت شناختی جمع آوری شد. سپس داده ها با استفاده از آمار توصیفی (فراوانی، درصد فراوانی، میانگین و انحراف معیار) و همچنین آمار استنباطی (تی تست و آنالیز واریانس) در نرم افزار SPSS نسخه 16 تحلیل شدند.
یافته هانتایج نشان داد که بیشتر نمونه ها (6/88 درصد) رفتار خودمراقبتی در سطح متوسط داشتند و میانگین و انحراف معیار آن به ترتیب 76/4 ± 37/38 به دست آمد. در این مطالعه بین هیچ کدام یک از عوامل جمعیت شناختی، بیماری، وضعیت عملکرد شناختی، حمایت خانوادگی و اضطراب با رفتارهای خودمراقبتی ارتباط معنی داری یافت نشد (05/0P>).
نتیجه گیری کلیبا توجه به یافته ها، مطالعات همچنان باید بر روی عوامل مرتبط با رفتارهای خودمراقبتی ادامه یابد تا از این طریق در سبک زندگی مبتلایان به نارسایی قلبی دارای دیابت نوع دو تغییراتی رخ دهد تا این دو بیماری به نحوی مناسب کنترل شوند و از عوارض ناشی از آن ها پیشگیری شود.
کلید واژگان: خودمراقبتی, نارسایی قلبی, دیابت نوع دو, اضطراب, حمایتBackground & AimsHeart failure is a prevalent, chronic disease in developing country, and type II diabetes mellitus is considered to be a major cause of heart failure. An effective approach to the control of these diseases is the active participation of patients in self-care. However, the concurrence of heart failure and diabetes is associated with complex and difficult self-care behaviors. Therefore, it is essential to identify the influential factors in self-care behaviors. The present study aimed to assess the correlations between self-care behaviors and anxiety, family support, and disease state in patients with heart failure and type II diabetes.
Materials & MethodsThis descriptive-correlational study was conducted on 158 patients with heart failure and type II diabetes mellitus referring to Chamran Hospital in Isfahan, Iran in 2018. The patients were selected via continuous sampling. Data were collected using the European heart failure self-care behavior scale, Charlson comorbidity index, mini-mental state examination social support (family scale), Spielberger state-trait anxiety inventory, and a demographic questionnaire. Data analysis was performed in SPSS version 16 using descriptive statistics (frequency, frequency percentage, mean, and standard deviation) and inferential statistics (t-test and analysis of variance).
ResultsThe majority of the patients (88.6%) had moderate self-care behaviors, with the mean score estimated at 38.37 ± 4.76. No significant correlations were observed between the demographic characteristics of the patients, their disease state, family support, and anxiety with self-care behaviors (P>0.05).
ConclusionAccording to the results, investigations must continue on the influential factors in self-care behavior in order to change the attitudes of patients in this regard, so that heart failure and type II diabetes could be controlled and their complications could be prevented.
Keywords: Self-care, Heart Failure, Type II Diabetes Mellitus, Anxiety, Support -
مقدمه
امروزه امکان استفاده از نانومواد، به دلیل اندازه و ویژگی های منحصر به فرد آن ها، در عرصه های مختلف علم و فناوری، فراهم شده است. از دیگر سو، همین ویژگی های منحصر به فرد نانومواد باعث شده است که نگرانی های زیادی در ارتباط با اثرات احتمالی این مواد بر انسان و محیط زیست بوجود آید. مواجهه شغلی مهمترین راه مواجهه انسانی با نانومواد است. لذا مطالعه حاضر به منظور بررسی علائم کارکنان شرکت های فعال در زمینه نانوفناوری در شهر تهران انجام گرفت.
روش بررسیابتدا یک پرسشنامه علائم غیراختصاصی بوسیله گروهی از متخصصان طراحی و اعتبارسنجی شد. سپس شرکت های نانوفناوری شناسایی شده و پرسشنامه ها در اختیار کارکنان این شرکت ها قرار گرفت. در نهایت، داده ها با نرم افزار SPSS.22 مورد آنالیز قرار گرفتند.
یافته هانتایج نشان داد که پرسشنامه طراحی شده دارای روایی و پایایی خوبی برای انجام مطالعه است. میانگین سنی کمتر از 34 سال و میانگین سابقه کاری کمتر از 7 سال کارکنان، نشان از جوان بودن نانوفناوری در کشور است. همچنین نتایج نشان داد که فراوانی علائم پوستی (مانند زبری، خارش و قرمزی)، تنفسی (مانند سرفه ، عطسه و سوزش گلو) و چشمی (مانند سوزش، خارش و قرمزی) در میان کارکنان شرکت های نانوفناوری نسبتا زیاد است.
نتیجه گیرینتایج تحقیق، حاکی از بالا بودن برخی از علائم در میان کارکنان شرکت های مورد بررسی است، لذا به کارگیری اقدامات کنترلی برای کاهش مواجهه و تماس کارکنان با نانومواد و به طبع آن کاهش علائم مورد بررسی، ضروری به نظر می رسد.
کلید واژگان: نانومواد, مواجهه شغلی, پرسشنامه علائم غیراختصاصی, شرکت های نانوفناوریIntroductionNowadays, using nanomaterials is provided in various fields of science and technology due to their unique size and characteristics. On the other hand, these unique properties have created many concerns about the potential effects of nanomaterials on human and the environment. Occupational exposure is the most important way of human exposure with nanomaterials. Therefore, this study was conducted to investigate the symptoms of the workers of the nanotechnology companies in Tehran.
MethodAt first, a non-specific symptom questionnaire was designed and validated by a group of specialists. Then, nanotechnology companies were identified and questionnaires were provided to the employees of these companies. Finally, the data were analyzed using SPSS.22 software.
ResultsThe results showed that the designed questionnaire had a good validity and reliability for the study. The average age of employees was less than 34 years and the average working experience was less than 7 years, indicating Newness of nanotechnology in the country. The results showed that the frequency of skin symptoms (such as roughness, itching and redness), respiratory symptoms (such as coughing, sneezing and sore throat) and ocular symptoms (such as burning, itching and redness) are relatively high among the workers of the nanotechnology companies.
ConclusionBecause the results indicated that the frequency of some of the symptoms were high among the workers of the companies under investigation, it is necessary to use control measures to reduce the exposure and contact of the workers with nanomaterial.
Keywords: nanomaterials, Occupational exposure, nonspecific symptoms questionnaire, nanotechnology companies -
هدف
این پژوهش با هدف بررسی ارتباط سواد سلامت اعضای خانواده با عملکرد آنها در مواجهه با سکته قلبی بیمار عضو خانواده انجام شد.
زمینهسکته قلبی از مهمترین عوامل مرگ و از کار افتادگی در کشورهای پیشرفته و در حال توسعه محسوب می شود. عملکرد مناسب همراهان بیمار در ساعات اولیه بعد از سکته قلبی نقش مهمی در کاهش موارد مرگ بیمار دارد. از طرفی، سواد سلامت یکی از مهمترین تعیین کننده های درک اطلاعات مرتبط با سلامت شناخته شده است.
روش کاردر این مطالعه توصیفی همبستگی، تعداد 286 عضو خانواده افرادی که سکته قلبی بیمار در حضور آنان اتفاق افتاده بود با روش نمونه گیری در دسترس با معیارهای ورود شامل سواد خواندن و نوشتن و سن بالای 18 سال وارد مطالعه شدند. جمع آوری داده ها با استفاده از فرم مشخصات جمعیت شناختی، پرسشنامه سواد سلامت بزرگسالان ایرانی (HELIA) و پرسشنامه عملکرد به هنگام سکته قلبی جمع آوری شد. تحلیل داده ها در طریق نرم افزار SPSS نسخه 22 با استفاده از آمار توصیفی (توزیع فراوانی، میانگین و انحراف معیار) و آمار استنباطی (آزمون مقایسه میانگین، همبستگی و رگرسیون) انجام شد.
یافته هامیانگین نمره سواد سلامت، 61/49 با انحراف معیار 21/05 و در حد کافی بود.”مهارت ارزیابی“با میانگین نمره 52/68 به عنوان کمترین میانگین و”تصمیم گیری و کاربرد اطلاعات سلامت“با میانگین نمره 68/07 به عنوان بیشترین میانگین در بین ابعاد سواد سلامت شناسایی شدند. متغیرهای سن، تحصیلات، و حرفه پزشکی در خانواده، رابطه معنی دار آماری با سواد سلامت داشتند (0/0001P≤). نتایج نشان داد تنها 17/89 درصد اعضای خانواده عملکرد خوب داشتند (کسب نمره 6/8 تا 10). سابقه سکته قلبی و مدت زمان انتقال بیمار از شروع درد تا رسیدن به بیمارستان با عملکرد ارتباط معنی داری آماری داشتند، به طوری که همراهان بیماران با سابقه سکته قلبی توانسته بودند بیمار خود را در بازه زمانی کمتر از نیم ساعت به بیمارستان منتقل کنند (0/0001P≤). ارتباط آماری معنی داری بین سواد سلامت و عملکرد مشاهده شد، به این معنی که افراد با سواد سلامت بیشتر عملکرد بهتری داشتند. از بین حیطه های سواد سلامت ، تنها حیطه فهم و درک با عملکرد ارتباط معنی دار آماری داشت (0/004P=).
نتیجه گیریاگرچه میانگین نمره سواد سلامت در حد کافی بود، ولی شرکت کنندگان عملکرد مناسبی در مواجهه با سکته قلبی بیمار عضو خانواده نداشتند. لذا بهبود عملکرد اعضای جامعه و خانواده از طرف ارایه دهندگان خدمات سلامت از جمله پرستاران، رسانه های جمعی، مسیولان و برنامه ریزان حوزه ارتقای سلامت جهت انجام مداخلات آموزشی و برنامه ریزی مناسب برای افزایش سواد سلامت اختصاصی که می تواند از پیامدهای ناگوار در این زمینه پیشگیری کند توصیه می شود.
کلید واژگان: سواد سلامت, سکته قلبی, اعضای خانوادهAimThe aim of this study was to determine the relationship of family members’ health literacy and performance in face of myocardial infarction.
BackgroundMyocardial infarction is one of the most important causes of death and disability in developed and developing countries. Proper performance of patients' attendance in early hours of myocardial infarction event plays an important role in reducing mortality and morbidity. Health literacy is also known as one of the major determinants of understanding information about health.
MethodIn this descriptive-correlational study, 286 family members of patients experiencing myocardial infarction that witnessed the vent were recruited in the study by convenience sampling method and based on inclusion criteria of reading and writing literacy and age over 18 years old. Data were collected using a demographic form, Iranian adult health literacy questionnaire (HELIA) and the questionnaire performance during myocardial infarction. Data were analyzed in SPSS version 22 using descriptive statistics (frequency distribution, mean, standard deviation) and inferential statistics (mean comparison, correlation and regression tests).
FindingsHealth literacy mean score (61.49±21.05) showed an adequate level. “Assessment skills” and “decision making and application of health information” had, respectively, the lowest (52.68±25.30) and the highest (68.07±19.87) mean score among health literacy dimensions. There was a statistically significant relationship of health literacy with age, education and medical profession in the family (P≤0.0001). Only 17.98 percent of the participants had a good level of performance (Scores 6.8 to 10). The history of myocardial infarction in patient and the duration of the patient transition from the onset of pain to arrival to the hospital showed a statistically significant relationship with performance, meaning that family members of patients with a history of myocardial infarction were able to transfer their patient to the hospital in less than half an hour (P≤0.0001). A statistically significant relationship was found between health literacy and performance; those with higher level of health literacy had better performance. Of the health literacy domains, only understanding had a significant relationship with performance (P=0.004).
ConclusionAlthough the mean score of health literacy was adequate, the participants hadn't good performance. Therefore, improving the performance of community and family members by health service providers including nurses, mass media, practitioners, and health promotion planners for educational interventions is recommended. Proper planning to increase specific health literacy can prevent adverse outcomes in this area.
Keywords: Health literacy, Myocardial infarction, Family members -
Background & Objectives
The educational environment and family are of the most important factors in the growth and development of linguistic and verbal skills of a child. Certain conditions such as environment can influence the linguistic characteristics of the child. This study aimed to examine the syntax comprehension of Persian language speaking children among foster families and typically-developing children.
Methods72 Persian speaking children living in orphanages between the ages 4 to 6 and 75 typically-developing 4 to 6 year-old children were assessed by the Persian syntax comprehension test. This test measures 24 syntactic constructs of Persian language in 96 items. Also, the Mann-Whitney Test was used to compare the groups.
ResultsGiven the results of the Persian syntax comprehension test, the mean syntax compression score of children living in orphanages were significantly lower than those of typically-developing children (P<0.05).
ConclusionThe foster children should be more paid attention to, in order to particularly enhance their syntax comprehension.
Keywords: Orphanage, Syntax Comprehension, Language, Foster Children, Typically-Developing Children -
مقدمه
بتا تالاسمی ماژور بیماری خونی بسیار سختی است که علائم بالینی آن زودرس بوده و از سنین 6-3 ماهگی ظاهر می شوند. این بیماری جزء شایع ترین بیماری های تک ژنی در جهان و ایران می باشد و چنانچه در اولین سال های عمر تشخیص داده نشده و تحت درمان قرار نگیرد منجر به مرگ می شود. در این مطالعه جهت بررسی عوامل موثر بر بقای بیماران بتا تالاسمی ماژور از مدل های نیمه پارامتری کاکس و پارامتری وایبل استفاده و کارایی آنها مقایسه شد.
روش کاردر این مطالعه گذشته نگر طولی با به کار گیری روش نمونه گیری در دسترس از اطلاعات مربوط به 300 بیمار مبتلا به بتا تالاسمی ماژور که در طی سال های 1373 تا اواسط سال1396 به درمانگاه تالاسمی ظفر واقع در شهر تهران مراجعه کرده اند، استفاده شد. برای مقایسه مدل ها و انتخاب بهترین مدل از ملاک اطلاع آکاییکه استفاده شد. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار Stata نسخه 13 انجام گرفت.
یافته هامقادیر ملاک اطلاع آکاییکه برای مدل نیمه پارامتری کاکس و مدل پارامتری وایبل به ترتیب 600/277و 211/107به دست آمد. بر اساس هر دو مدل کاکس و وایبل متغیرهای نحوه تزریق خون، سن شروع دسفرال و میزان رسوب آهن در کبد با بقای بیماران رابطه معنی داری داشتند. بر اساس ملاک آکاییکه، کارایی مدل وایبل بهتر از مدل کاکس بود.
کلید واژگان: تحلیل بقا, مدل پارامتری وایبل, مدل نیمه پارامتری کاکس, ملاک اطلاع آکاییکه, بتاتالاسمی ماژورIntroductionBeta-thalassemia major is a very severe blood disease, its Clinical signs are premature and appear from 3 to 6 months of age. It is one of the most common monogenic diseases in the world and in Iran, and if it is not diagnosed and treated during the first years of life, it will lead to death. In this study, to check the factors affecting the survival of patients with beta-thalassemia major the semi-parametric Cox and parametric Weibull models were used and their efficiency was compared.
MethodsIn this longitudinal retrospective study, using the available sampling method, data from 300 patients with beta-thalassemia major referred to Zafar's thalassemia clinic in Tehran during the years 1994 to 2017 were used. To compare the models and select the best model, we used the Akaike information criterion (AIC). Data analysis was performed using Stata software version 13.
ResultsThe values of the Akaike information criterion (AIC) for semi-parametric Cox model and the parametric Weibull model were 277.600 and 107.211, respectively. Based on both Cox and Weibull models, the variables of blood transfusion, age of desferal and iron deposition in the liver were significantly associated with the survival of patients. Based on Akaike's criterion, the efficiency of the Weibull model was better than the Cox model.
ConclusionConsidering the obtained values, the parametric Weibull model is more efficient than the semi-parametric Cox model for survival analysis of patients with beta-Thalassemia major
Keywords: Survival analysis, Parametric Weibull model, Semi-parametric Cox model, Akaike Information criterion, Beta-thalassemia major -
هدفسرطان ریه یکی از شایع ترین سرطان ها در جهان و جز پنج سرطان شایع و سومین عامل مرگ در ایران است. در این مطالعه جهت بررسی عوامل موثر بر بقای بیماران سرطان ریه از مدل های نیمه پارامتری کاکس و پارامتری وایبل استفاده و کارایی آن ها مقایسه شد.مواد و روش هادر این مطالعه توصیفی-تحلیل که از نوع طولی بود، 228 بیمار مبتلا به سرطان ریه طی سال های 1370 تا 1385 پیگیری و اطلاعات لازم از طریق مرکز ثبت سرطان بابل جمع آوری شد. سن هنگام تشخیص بیماری، جنسیت، محل سکونت، تحصیلات، وضعیت اقامت، استعمال دخانیات، سابقه خانوادگی و استان محل زندگی به عنوان عوامل دموگرافیک به مدل های مخاطرات متناسب کاکس و وایبل اضافه شد و سپس کارایی دو مدل با استفاده از معیار اطلاع آکائیکه مقایسه گردید.یافته هادر این مطالعه که 75 درصد از نمونه های آن مرد بودند، میزان بقای یک، سه و پنج ساله به ترتیب 13، 8 و 8 درصد بود و از عوامل بررسی شده در مدل وایبل، اثر استعمال دخانیات بر زمان بقا معنی دار بود (0/05P<) ولی در مدل کاکس اثر هیچ یک از عوامل معنی دار نبود (0/05P>). بر اساس ملاک آکائیکه، کارایی مدل وایبل بهتر از مدل کاکس بود.نتیجه گیریعلی رغم تمایل بسیاری از محققین به استفاده از مدل کاکس در تحلیل داده های بقا، نتایج این مطالعه نشان داد مدل وایبل در تحلیل داده های بقای سرطان ریه کاراتر است. با توجه به نتایج این تحقیق، پیشگیری از استعمال دخانیات جهت افزایش طول عمر بیماران سرطان ریه ضروری به نظر می رسد.کلید واژگان: تحلیل بقاء, مدل های آماری, سرطان های ریه, استعمال دخانیاتKoomesh, Volume:20 Issue: 1, 2018, PP 152 -160IntroductionThe lung cancer is the third cause of death and also one of the five common cancers in Iran. In this study, the efficiency of semi-parametric Cox models and Weibull parametric models in order to evaluate the effective factors of survival time of patients with lung cancer were investigated.Materials And MethodsThis study was a prospective-cohort study in which the total number of 228 patients with lung cancer followed up from 1991-2007 and necessary information such as age at the time of diagnosis, gender, place of residence, education, residence status smoking, family history of cancer, province were collected from Babol cancer registry center. Then, these added to Cox and Weibull models as demographic factors. Akaike information criterion (AIC) was used to compare the efficiency of competing models.ResultsIn this study, 75% of cases were men and only 8% of patients survived until the end of the study. The 1, 3, and 5- year survival rates were 13, 8 and 8% respectively. Among the factors studied in the Weibull model, the effect of smoking on survival time was significant (p0.05). However, AIC suggested higher efficiency for parametric Weibull model.ConclusionIn spite of the importance of the Cox model is as a more common method by researchers, this study showed that the Weibull model is more efficient in survival data analysis. According to the results of this study smoking prevention is necessary to increase the longevity of patients with lung cancer.Keywords: Survival Analysis, Statistical Models, Lung Neoplasms, Smoking
-
سابقه و هدفیکی ازروش های تزریق خون خودی یا اتولوگ، روش رقیق سازی حاد خون با فشار طبیعی یا ANH است که در آن خون کمی قبل از عمل جراحی همراه با رقیق سازی جمع آوری می شود. هدف از این مطالعه، بررسی عوارض خون اتولوگ به روش ANH بود.مواد و روش هادر یک مطالعه گذشته نگر در سال 1393، پس از برگزاری یک دوره بازآموزی سه روزه برای کارکنان بخش جراحی قلب بیمارستان های مختلف تهران، عوارض بیماران تحت جراحی قلب شامل آریتمی، ضربان نابه جای بطنی و همودینامیک ناپایدار پس از بیهوشی، حین خونگیری و نیم ساعت بعد از آن ثبت گردید. اطلاعات این بیماران به بخش اتولوگ انتقال خون تهران ارسال و به کمک جداول فراوانی، شاخص های مرکزی، شاخص های پراکندگی و 18 SPSS تجزیه و تحلیل گردید.یافته ها308 بیمار جراحی قلب بررسی شدند. بیماران شامل 266 (4/86%) بیمار پیوند شریان کرونری، 20 (6/6%) بیمار تعویض یک دریچه قلب شامل آئورت یا میترال، 3 بیمار(9/0%) تعویض 2 دریچه هم زمان و 10 (2/3%) بیمار پیوند شریان کرونری همراه با تعویض دریچه میترال و آئورت بودند. هم چنین ناهنجاری های مادرزادی قلب در 7 (3/2%) بیمار و عمل جراحی بنتال در آنوریسم آئورت صعودی در 2 (6/0%) بیمار بود. در هیچ کدام از این بیماران عارضه آریتمی قلبی و یا ناپایداری همودینامیک حین خونگیری و تا نیم ساعت بعد از آن گزارش نشد.نتیجه گیریبا توجه به عدم وجود عوارض در این مطالعه، تزریق خون اتولوگ با روش ANH برای بیماران جراحی قلب (پیوند عروق کرونر و تعویض دریچه) روش ایمنی بود.کلید واژگان: تزریق خون اتولوگ, انتقال خون, جراحی قلبBackground And ObjectivesOne method of autologous transfusion is acute normovolemic hemodilution (ANH) that involves withdrawal of whole blood shortly before surgery with infusion of fluids to maintain normovolemia.Materials And MethodsA retrospective study was carried out during 2013-2014 at Tehran Blood Centre. The data regarded different cardiac surgery hospitals which performed acute normovolemic hemodilution in their operating room. We analyzed adverse events included arrhythmia (atrial fibrillation, premature ventricular contraction) and unstable hemodynamic from collecting blood to 30 minutes.Results308 patients scheduled for acute normovolemic hemodilution during cardiac surgery and were evaluated adverse events. We assessed 266 (86.4%) Cardiopulmonary bypass graft patient, 20 (6.6%) patients mitral valve replacement and aorta valve replacement, two valves replacement concurrent in 3 (0.9%) patients (MVRŔ) (MVR TVR), 10 mitral valve replacement with CABG and, congenital heart disease in 7 (2.3%) patients and 2 (0.6%) Bental repair. No significant hemodynamic changes and arrhythmia were recorded.ConclusionsIn this survey, No patients didnt show any adverse events (arrhythmia and unstable hemodynamic) during and 30 minutes after phlebotomy. Acute normovolemic hemodilution safely could perform in cardiac surgery patients with CABG, valvular replacement.Keywords: Autologous Blood Transfusion, Blood Transfusion, Cardiac Surgery
-
زمینه و هدفانجام عمل سزارین معمولا محدود به مواردی است که زایمان از طریق مسیر طبیعی امکان پذیر نیست یا با خطرات جدی برای جنین و مادر همراه است. بنابراین، انتظار می رود، عمل سزارین موارد استفاده اندک و مشخصی داشته باشد و نرخ آن از حد معینی فراتر نرود. متاسفانه، امروزه شیوع سزارین در کشور بیشتر از حد قابل قبول آن گزارش می شود. فقدان آگاهی از عوارض سزارین و نگرش منفی نسبت به زایمان طبیعی، از علت های افزایش تمایل زنان باردار نسبت به سزارین می باشد. هدف از انجام این مطالعه، بررسی عوامل موثر بر شیوه های انتخاب زایمان و نگرش زنان باردار مراجعه کننده به بیمارستان های ملکی سازمان تامین اجتماعی درسال 1392 می باشد.مواد و روش هااین تحقیق، یک پژوهش توصیفی – تحلیلی و مقطعی است. در این مطالعه، 2521 مادر باردار که در تابستان 1392، به 67 بیمارستان ملکی سازمان در سراسر کشور مراجعه کرده، با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی ساده مورد بررسی قرارگرفته اند. جهت جمع آوری اطلاعات، پرسش نامه ای شامل خصوصیات دموگرافیک، سوالات دلایل انتخاب سزارین و نگرش سنجی نسبت به زایمان طبیعی و سزارین که با نظرخواهی از ماماها و متخصصان زنان و زایمان تهیه و پس از تایید پایایی آن با روش بازآزمایی، از طریق مصاحبه با مادران بادار تکمیل گردیده-است. جهت تجزیه و تحلیل داده ها، از نرم افزار SPSS 22 و آزمون های کای دو و T استفاده شده است.یافته هامیانگین سنی مادران، 21/0± 64/27 و 7/57 درصد از آنها نیز تحصیلات بالاتر از دیپلم داشته اند. میزان سزارین در زنان مورد مطالعه، 7/50 درصد بوده است. تمایل 57 درصد زنان به سزارین، بیشتر از حد متوسط بوده است (001/0p<). مهم ترین دلایل آنان برای انتخاب سزارین، بی دردی مراحل عمل، وارد نشدن آسیب به جنین، پیشگیری از پارگی و تغییر شکل دستگاه تناسلی، عدم نیاز به معاینات مکرر و پیشنهاد پزشک یا ماما بوده است. ارتباط آماری معناداری بین نوع زایمان فعلی مادران با سن مادران، سن همسران، سن ازدواج، سطح تحصیلات، شغل، درآمد، زایمان قبلی، تعداد بارداری، سابقه ی مرده زایی، نازایی و سقط جنین و سابقه ی سزارین فامیلی مشاهده شده است(001/0p<). همچنین، بین نوع نگرش مادران نسبت به سزارین با سطح آگاهی آنها ارتباط آماری معناداری مشاهده گردیده (001/0p<)، اما بین نگرش به زایمان طبیعی با سطح آگاهی مادران ارتباطی دیده نشده است (31/0p=).نتیجه گیریبا توجه به نتایج این تحقیق و ارتباط معنادار میان نوع نگرش به سزارین و انتخاب آن، ضروری است تا جهت مقابله با افزایش بی رویه سزارین و رسیدن به حد مطلوب و قابل قبولی از این نوع زایمان (سزارین)، اقدامات لازم جهت افزایش آگاهی زنان نسبت به مزایای زایمان طبیعی و معایب سزارین انجام شود.
کلید واژگان: زنان باردار, سزارین, زایمان طبیعی, آگاهی, نگرش, سازمان تامین اجتماعیBackgroundCesarean delivery is usually limited to cases where it is not possible through normal path, or is associated with serious risks for the fetus and mother, therefore it is expected, Caesarean section should be used in limited and specific cases and the rate of it does not exceed certain limits. Unfortunately,nowadays reported cesarean section rate is more than acceptable in the country. Lack of awareness of the complications of cesarean and negative attitude toward normal vaginal delivery was of the causes of the increased tendency of pregnant women to have cesarean. The aim of this study was to investigate the factors affecting on selection of the methods of delivery and attitude of pregnant women admitted to the civil hospitals Social Security Organization in 2013.Materials And MethodsThis research was descriptive–analytical and cross–sectional. In this study of 2521 pregnant women in 67 civil hospitals Social Security Organization across the country had referred in the summer of 2013, using simple random sampling were examined. For data collection, a questionnaire including demographic characteristics, the questions about reasons for selection of cesarean, and attitude measurement toward vaginal delivery and cesareanwas prepared by voting of midwives and obstetricians and then,after final approval by test-ratest method,completed through interviews withpergenant mothers. For the data analysis were used of SPSS 22 software and chi-square and T-tests.ResultsThe mean age mothers were 27.64±0.21 and also 57% of them had a higher education diploma. The cesarean rate was 50.7% in women in the study. 57% of women tend to be more moderate cesarean (p<0.001). Their main reasons for choosing cesarean were analgesia operating procedures, the lack of harm to the fetus, preventing tearing and deformed genitalia, do not require frequent examinations and suggestion of doctor or midwife. Significant statistically association was between current birth mothers with maternal age, spouse's age, age at marriage, level of Education, job, income, previous delivery,parity, stillbirth, infertility and miscarriage and a family history of cesarean section (p<0.001). There was significant relationship between level of knowledge and attitude toward cesarean delivery (p<0.001). But there was no found significant association between the attitude of the normal vaginal delivery with mother's level of knowledge (p=0.31).ConclusionAccording to the survey results and the relationship between attitudes to caesarean and selection, it is essential to deal with the excessive increase in cesarean and achieve an acceptable limit this type of delivery (cesarean section), Necessary actions should be performed to raise the awareness of women about the benefits of normal vaginal delivery and disadvantages of cesarean section.Keywords: Pregnant Women, Cesarean section, Normal Vaginal Delivery, Knowledge, Attitude, Social Security Organization -
مقدمهدرد یکی از مشکلات شایع پس از عمل سزارین است که باعث ایجاد مشکلات فیزیولوژیک و روان شناختی در مادر می شود. اقدامات متعددی جهت کاستن درد پس از عمل صورت گرفته است، اما در مورد مناسب ترین روش بیهوشی اتفاق نظر وجود ندارد. این مطالعه با هدف مقایسه میزان درد و عوارض پس از عمل سزارین با دو روش بیهوشی عمومی و نخاعی انجام شده است.مواد و روش هامطالعه حاضر به صورت کارآزمایی بالینی دوسوکور بوده، که در آن 110 نفر خانم باردار 35-20 ساله تحت عمل سزارین الکتیو در دو گروه بیهوشی عمومی و نخاعی مورد مطالعه قرار گرفتند. تکنیک جراحی در هر دو گروه یکسان بود. برای تسکین درد از شیاف دیکلوفناک استفاده گردید. شدت درد پس از عمل(درد غیر قابل تحمل، درد شدید، درد متوسط، درد ملایم و عدم وجود درد) با استفاده از مقیاس مشاهده ای درد، فراوانی میزان بروز سردرد، تهوع و استفراغ پس از عمل و میزان مسکن مصرفی در دو گروه ارزیابی و سپس مقایسه گردید. داده های حاصل از مطالعه با استفاده از نرم افزار SPSS vol.11 و آزمون های آماری کای دو و فیشر مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافته های پژوهش: 3/17 درصد از شرکت کنندگان دارای تهوع و استفراغ و 7/2 درصد دارای سردرد بعد از عمل بوده اند. شدت درد بعد از عمل در دو مرحله ریکاوری و قبل از دریافت مسکن، 5/44 درصد نمونه ها درد متوسط داشته و در بخش پس از دریافت مسکن 1/59 درصد از نمونه ها درد ملایم داشتند. در 3/47 درصد از شرکت کنندگان از دو عدد شیاف جهت تسکین درد بعد از عمل استفاده شده بود. بین نوع بیهوشی و تهوع و استفراغ بعد از عمل، تعداد شیاف مصرف شده بعد از عمل، و شدت درد بعد از عمل ارتباط معناداری وجود داشت(P<0.05) در حالی که بین نوع بیهوشی و سردرد بعد از عمل از نظر آماری ارتباطی مشاهده نگردید.بحث و نتیجه گیرینوع بیهوشی بر شدت درد، میزان مسکن مصرفی، سردرد، تهوع و استفراغ بعد از عمل سزارین تاثیر گذار است.
کلید واژگان: سزارین, درد, بیهوشی عمومی, بیهوشی نخاعیIntroductionPain is one of the most pro-blems after cesarean section that causes m-any physiological and psychological probl-ems for mother. Numerous actions have be-en used to alleviate the post operative pain of cesarean. However، there is no consensus about the best suitable analgesic method. Aim of this study was to compare the impa-cts of general and spinal anesthesia on the severity of pain and consequences of the cesarean operation.Materials and MethodsThe present resea-rch was a double-blinded، randomized، cli-nical trial study، in which 110 pregnant wo-men aged 20-35 years undergoing cesarean (55 women in the spinal group and 55 wo-men in the general group) were assessed. Surgery technique was the same in both groups. All women received diclofenac so-dium as suppository. The post operation pain intensity (intolerable، sever، moderate، mild and no pain) were measured in groups by visual analog scale (VAS)، headache، nausea and vomiting frequency. Also، the analgesic dose were measured in two gro-ups then compared. The data was analyzed by the SPSS software، version 11 and the statistical tests، chi-square and fisher.Finding17. 3% of the participants had nau-sea and vomiting and 2. 7% had headache after cesarean operation. In the recovery ro-om before receiving the analgesics، 44. 5% had moderate pain، and after receiving of analgesics 59. 1% had mild pain. 47. 3% of the patients received two doses of diclo-fenac sodium for relief of pain. There was a significant relationship between anesthesia type and pain intensity after surgery (p<0. 05). There was no significant relation-ship between the anesthesia type and head-ache after pain. Discussion &ConclusionThe type of an-esthesia has a significant influence on the intensity of pain، headache، nausea، and vo-miting after cesarean section.Keywords: cesarian, pain, general anesthe, sia, spinal anesthesia -
سرطان معده یکی از شایع ترین سرطان ها در جهان و جزء شایع ترین سرطان ها در ایران بوده و بیشترین منطقه بروز این نوع سرطان هم از حاشیه دریای خزر گزارش شده است. در تحلیل بقای بیماران به دلیل این که اهمیت بعضی از عوامل مرتبط با بیماری هنوز ناشناخته اند، اندازه گیری تمام عوامل موثر و مناسب مرتبط با بیماری بسیار دشوار و یا غیرممکن است. لحاظ نکردن این عوامل خطر ناشناخته مشترک باعث ایجاد وابستگی بین زمان های بقا می گردد که نتایج مدل خطر های متناسب کاکس و مدل های پارامتریک را نامعتبر می کند. در این صورت برای مقابله با مشکل فوق از مدل های شکنندگی استفاده می کنیم.
این پژوهش شامل اطلاعات 110 بیمار مبتلا به سرطان معده است که از طریق مرکز ثبت سرطان بابل که زیر نظر دانشکده بهداشت دانشگاه علوم پزشکی تهران قرار دارد، جمع آوری شد. این مطالعه بین سال های 1369 تا 1370 انجام شد و بیماران به مدت 15 سال مورد پی گیری قرار گرفته اند. برای بررسی عوامل موثر بر بقای بیماران از مدل کاکس و مدل پارامتریک لگ لجستیک به همراه شکنندگی گاما استفاده شد و معیار مقایسه کارایی مدل ها، ملاک آکاییک و بررسی مانده ها بود. کلیه محاسبات با نرم افزار SAS و STATA انجام و سطح معنی داری 0.05 در نظر گرفته شد. نتایج حاصل از این مطالعه نشان داد که 83 نفر (75.4 درصد) از بیماران مرد و27 نفر(24.6) درصد زن بودند. میانگین سنی در بیماران مرد 60.2 سال و در زنان 57.5 سال بود. احتمال بقای یک، سه و پنج ساله بیماران به ترتیب 25، 18 و 17 درصد است و میانه زمان بقای بیماران نیز 8.6 ماه بود. در مدل نهایی، تنها متغیرهای سن و سابقه خانوادگی سرطان به عنوان مهم ترین عوامل پیشگویی کننده بقا بیماران مطرح هستند (0.05>P) وپیشنهاد می شود بررسی به موقع افرادی که دارای سابقه خانوادگی سرطان هستند می تواند به عنوان یک عامل مهم در کاهش خطر مرگ بیماران مبتلا به سرطان معده موثر باشد. طبق ملاک آکاییک و با توجه به ماهیت داده ها (غیریکنوا بودن میزان شکست) و نیز رد فرضیه متناسب بودن (0.05>P)، مدل لگ لجستیک به همراه شکنندگی گاما برازش مناسب تری برای داده ها داشت و می تواند به عنوان جایگزین مدل کاکس در تحلیل بقای بیماران مبتلا به سرطان معده به کار رود.
کلید واژگان: سرطان معده, آنالیز بقا, توزیع لگ نرمال, مدل شکنندگیObjective(s)In survival analysis because are still unknown some of the important factors related to disease, it is too difficult or impossible measure all the appropriate factors and related diseases. Not consider these common unknown risk factors causes dependence among survival times, the results from Cox proportional hazard model and parametric models are not reliable. In this case, we use to confront the above problem of frailty models. The purpose of this study was to examine factors affecting survival of patients with gastric cancer using the log-logistic parametric model with gamma frailty and to compare these results with Cox model.MethodsThis study includes Information of 110 cases with gastric cancer was collected from Babol cancer registry during 1990 through 1991, who were followed up for a period of 15 years by the year 2006. In order to explore factors affecting survival of patients, Cox model and also parametric model Log-logistic with gamma frailty were examined and the Akaike information criterion (AIC) was considered as a criterion to select the best model (s). For the statistical analysis, the statistical softwares SAS 9.1 and STATA 8.0 were used. All P<0.05 were defined as statistical significance.ResultsSample of subjects encompassed 75.4% men and 24.6% women. The mean age at diagnosis was 60.2 yr for men and 57.5 yr for women. The median survival time reached 8.6 months, and survival rates in 1, 3, and 5 years following diagnosis were 25%, 18%, and 17%, respectively. Multivariate analysis showed that family history of cancer might increase significantly the risk of death from cancer according to Cox and parametric models by including and not including heterogeneity effect. According to AIC criterion and the nature of the data (hazard rate is non-monotonic), parametric model (with and without gamma frailty) had better performance when compared to Cox model. And among, log logistic model with gamma frailty seemed more appropriate. In this model, age and family history of cancer were significant predictors.ConclusionResults indicated that early preventative care for patients with family history of cancer might be of importance to decrease the risk of death in patients with gastric cancer, and being younger, on the other hand, would cause a potential decline in the corresponding risk of death. According to our findings, based on the Akaike criterion and also the nature of the data (the hazard rate is hump-shaped), log logistic model with gamma frailty could be considered as a useful statistical model in survival analysis of patients with gastric cancer rather than Cox model. -
مقدمهسرطان مری جزء هشت سرطان شایع در جهان و ششمین علت مرگ از سرطان می باشد و به عنوان یکی از مهم ترین سرطان های دستگاه گوارش مطرح می باشد. روش تحلیل بقاء استاندارد، مدل مخاطره متناسب کاکس، بر این فرض استوار است که همه افراد مطالعه پیشامد مورد نظر را تجربه می کنند، اما در عمل به دلیل ماهیت اطلاعات و نوع پیشامد، در نظر گرفتن این فرض غیرواقع بینانه خواهد بود. لذا تجزیه و تحلیل اطلاعات با روش های متداول بقاء موجب استنباط های اشتباه و گمراه کننده خواهد شد. به همین دلیل در این مواقع از مدل های شفایافته استفاده می کنند. مطالعه حاضر با هدف تعیین ریسک فاکتورها و عوامل دموگرافیک مؤثر بر بقاء بیماران مبتلا به سرطان مری با استفاده از مدل های شفایافته انجام شد.روش کاراطلاعات این بررسی از طریق مرکز ثبت سرطان بابل که زیر نظر دانشکده بهداشت دانشگاه علوم پزشکی تهران قرار دارد جمع آوری شد. در این تحقیق، اطلاعات 359 بیمار به همراه مشخصه های فردی به مطالعه وارد شدند و برای یک دوره 15 ساله مورد پیگیری قرار گرفتند.یافته هانتایج حاصل نشان داد که 7/62% از بیماران مرد و3/37% زن بودند. میانگین سنی در بیماران مرد 0/60 سال و در زنان 3/55 سال بود. احتمال بقاء یک، سه و پنج ساله بیماران به ترتیب23%، 15% و 13% می باشد و میانه زمان بقاء بیماران نیز 9/8 ماه بود. برای بررسی عوامل مؤثر بر بقاء بیماران از مدل های شفایافته آمیخته پارامتریک (وایبل و لگ نرمال) استفاده شد، که در هر دو مدل وجود سابقه فامیلی سرطان، اختلاف معنا داری را نشان می داد.نتیجه گیرینتایج حاصل از این مطالعه پیشنهاد می کند غربالگری افرادی که دارای سابقه خانوادگی سرطان می باشند (به ویژه در مردان) می تواند به عنوان یک عامل مهم در کاهش خطر مرگ بیماران مبتلا به سرطان مری مؤثر باشد. همچنین لازم است برنامه های کنترل و پیشگیری سرطان مری مورد بررسی جدی قرار گیرد. با توجه به این که فرض متناسب بودن خطرات در مورد داده های مورد مطالعه رد می شود و نیز مقایسه های انجام شده، مدل شفایافته آمیخته لگ نرمال با تابع ربط لجیت می تواند به عنوان جایگزین مدل کاکس و وایبل در تحلیل بقاء بیماران مبتلا به سرطان مری که کسری از آنها بقا ء طولانی مدت دارند، بکار رود.
کلید واژگان: آنالیز بقاء, سرطان مری, مدل های شفایافته آمیخته, مدل لگ نرمال, ملاک آکائیکهIntroductionEsophageal cancer is one of the eight common cancers in the world and the sixth cause of cancer death. The standard survival analysis, Cox proportional hazard model, is based on the assumption that all individuals in study experience the desired event; however, due to the nature of information and type of event, this assumption would be unrealistic. Naive use of Cox regression analysis can be misleading. In this study, we aimed to determine impact of risk factors and demographic factors on survival and cure fraction of patients with esophageal cancer using cure parametric models.MethodsData were collected from the cancer registry of Babol affiliated to Tehran University of Medical Sciences, School of Public Health. A total of 359 patients were recruited to the study and were followed for a period of 15 years.ResultsResults showed that 62.7% of patients were men and 37.3% were women. The mean age was 60.0 year for men and 55.3 years for women. Estimated survival rates in one, three, and five years following diagnosis were 23%, 15%, and 13%, respectively. The median of survival time was 8.9 months. To assess the impact of personal factors on survival of patients, we used the mixture cure parametric (weibull and Log-normal). In both models, family history of patients was statistically significant.ConclusionThe results of this study suggest that screening of individuals who have family history of cancer (especially in men) can be an effective factor in reducing the risk of death in patients with esophageal cancer. Preventive programs and monitoring should be greatly considered. Since proportional hazards assumption is rejected in this study, log normal Mixture Cure Model with Logit link function could be used instead of Cox and Weibull models in survival analysis of patients with esophageal cancer.
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.