به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

هاجر فلاح زاده

  • علی اصغر حافظ، هاجر فلاح زاده*

    پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش واسطه ای نیازهای اساسی روانشناختی در رابطه بین کارکرد خانواده و آشفتگی روانشناختی دانشجویان انجام شد. روش پژوهش توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری شامل کلیه دانشجویان شهر تهران در سال تحصیلی 1401-1400 بودند؛ که از بین آن ها 237 نفر با نمونه گیری در دسترس انتخاب شده و به صورت آنلاین به مقیاس کارکردخانواده، مقیاس تامین نیازهای اساسی روانشناختی (نسخه عمومی)، و پرسشنامه افسردگی-اضطراب-استرس (DASS-21) پاسخ دادند. تحلیل داده ها با روش مدل سازی انجام شد. نتایج نشان داد که رابطه مثبت معناداری میان مشکلات کارکرد خانواده با سه جنبه اصلی آشفتگی روانشناختی یعنی افسردگی، اضطراب و استرس وجود دارد؛ رابطه منفی معناداری میان مشکلات کارکرد خانواده با هرکدام از نیازهای اساسی روانشناختی یعنی خودمختاری، شایستگی و ارتباط وجود دارد و همچنین، رابطه منفی معناداری بین هرکدام از نیازهای اساسی روانشناختی با افسردگی، اضطراب و استرس وجود دارد. روی هم رفته، مدل مفروض واسطه مندی نیازهای اساسی روانشناختی در رابطه بین کارکرد خانواده و آشفتگی روانشناختی از برازش مطلوبی برخوردار بود (974/0CFI= ، 975/0IFI=، 071/0 RMSEA=). باتوجه به یافته ها می توان گفت که نیازهای اساسی روانشناختی رابطه بین کارکرد خانواده و آشفتگی روانشناختی در دانشجویان را میانجی گری می کنند.

    کلید واژگان: استرس, اضطراب, افسردگی, کارکرد خانواده, نیازهای اساسی
    Aliasghar Hafez, Hajar Falahzade *

    The present study was conducted with the aim of examining the mediating role of basic psychological needs in the relationship between family functioning and psychological distress among students. The research method was correlational. The statistical population included all students of Tehran city in the academic year 1400-1401, of which 237 individuals were selected using convenience sampling and responded online to the Family Assessment Device, the Basic Psychological Needs Satisfaction Scale and Depression-Anxiety-Stress scale (DASS-21). Data analysis was performed using structural equation modeling method. the results showed that there is a significant positive relationship between family functioning problems and three main aspects of psychological distress, namely depression, anxiety and stress, there is a significant negative relationship between family functioning problems and each of basic psychological needs, namely autonomy, competence and relatedness, and also there is a significant negative relationship between each of basic psychological needs with depression, anxiety and stress. Overall, the assumed mediation model of basic psychological needs in the relationship between family functioning and psychological distress had a good fitness (CFI= 0/974, IFI=0/975, RMSEA=0/071). According to the findings, it can be demonstrated that basic psychological needs mediate the relationship between family functioning and psychological distress among the students.

    Keywords: Anxiety, Basic Psychological Needs, Depression, Family Functioning, Stress
  • سعید امینی نیا*، هاجر فلاح زاده

    هدف پژوهش حاضر مقایسه روابط ابژه و نیازهای روان شناختی در افراد با نشانگان شدید و خفیف پس از شکست عاطفی بود. در یک طرح علی- مقایسه ای 200 نفر (120 زن و 80 مرد) از افراد دارای شکست عاطفی با روش نمونه گیری داوطلبانه از طریق شبکه های مجازی در پژوهش شرکت کردند و به پرسشنامه های نشانگان ضربه عشق (LTSI)، روابط موضوعی (BORI) و ارضا و ناکامی نیازهای روان شناختی (BPNSFS) پاسخ دادند. شرکت کنندگان براساس نقطه برش مقیاس نشانگان ضربه عشق، به دو گروه نشانگان شدید (100=n) و خفیف (100=n) تقسیم شدند. تحلیل واریانس چندمتغیره نشان داد بین دو گروه با نشانگان شدید و خفیف در ابعاد روابط ابژه و نیازهای روان شناختی تفاوت معناداری وجود دارد. به طوریکه افراد با نشانگان شدید در تمام ابعاد روابط ابژه نمره بالاتری داشتند که حاکی از آسیب بیشتر هر یک از مولفه ها در این گروه بود (0.001>P). همچنین افراد با نشانگان شدید ارضای کمتر و ناکامی بیشتری را در نیازهای روان شناختی خود تجربه کرده بودند (0.001>P). طبق یافته های پژوهش اصلاح الگوهای ارتباطی گذشته و جبران نیازهای روان شناختی علاوه بر بهبود نشانگان پس از شکست، می تواند مانع از تکرار این عوامل در روابط آینده شود.

    کلید واژگان: شکست عاطفی, روابط ابژه, نیازهای روان شناختی
    Saeed Amininia *, Hajar Falahzadeh

    The aim of the present study was to compare object relations and psychological needs in people with severe and mild symptoms following emotional breakdown. In a causal-comparative design, 200 people (120 women and 80 men) with emotional breakdown participated in the research through voluntary sampling via virtual networks and completed the Love Trauma Syndrome Inventory (LTSI), the Bell Object Relations Inventory (BORI), and the Basic Psychological Needs Satisfaction and Frustration Scale (BPNSFS). Participants were divided into two groups of severe (n=100) and mild (n=100) symptoms using the cut-off point of the Love Trauma Syndrome Scale. Multivariate analysis of variance showed that there was a significant difference between the two groups with severe and mild symptoms on the dimensions of object relations and psychological needs. Thus, people with severe symptoms had higher scores on all dimensions of object relations, indicating more damage to each of the components in this group (P<0.001). Also, people with severe symptoms experienced less satisfaction and more frustration in their psychological needs (P<0.001). Based on the findings, correcting past communication patterns and compensating for psychological needs, in addition to reducing symptoms, will prevent these factors from being repeated in future relationships.

    Keywords: Emotional Breakdown, Object Relations, Psychological Needs
  • سهیلا غنی آبادی، هاجر فلاح زاده، وفا مصطفی*

    پژوهش حاضر با هدف پیش بینی طلاق عاطفی زنان بر اساس تمامیت خواهی زوجی و تاب آوری در سال 1400 انجام گرفت. جامعه آماری پژوهش حاضر، شامل تمامی زنان ساکن شهر تهران در سال 1400 است. در پژوهشی با روش توصیفی از نوع همبستگی، نمونه ای به حجم 360 نفر از میان تمامی زنان ساکن منطقه سیزده شهر تهران به روش نمونه-گیری در دسترس انتخاب شدند. شرکت کنندگان در مطالعه، پرسشنامه طلاق عاطفی گاتمن (1994)، پرسشنامه تمامیت خواهی زوجی شی و اسلنی (1999) و پرسشنامه تاب آوری کونور و دیویدسون (2003) را تکمیل نمودند. نتایج حاصل از تحلیل رگرسیون چندمتغیری حاکی از آن است که بین طلاق عاطفی با تمامیت خواهی زوجی و تاب-آوری در نمونه مورد بررسی به ترتیب به صورت مثبت و منفی از لحاظ آماری رابطه معناداری وجود دارد (05/0<p). بنابراین، می توان نتیجه گرفت که تمامیت خواهی زوجی و تاب آوری، به صورت معناداری طلاق عاطفی زنان را پیش-بینی می کنند. یافته های پژوهش حاضر نشان از اهمیت تاب-آوری در تعدیل رابطه مثبت بین طلاق عاطفی و تمامیت-خواهی زوجی نابهنجار دارد.

    کلید واژگان: طلاق عاطفی, تمامیت خواهی زوجی, تاب آوری
    Soheila Ghani Abadi, Hajar Falahzade, Vafa Mostafa *

    The current study aimed to predict emotional divorce in women by dyadic perfectionism and resiliency. The target population for the research consisted of all women living in Tehran in 2021. A descriptive correlational design was employed, and a sample size of 360 was selected using the available sampling method. Participants were asked to complete three questionnaires: the Gottman Emotional Divorce Questionnaire (1994), the Shea and Slaney Perfectionism Questionnaire (1999), and the Connor and Davidson Resiliency Questionnaire (2003). The multivariate regression analysis revealed a positive correlation between emotional divorce and perfectionism and a negative correlation between emotional divorce and resiliency (p<0.05). As such, the study concluded that both perfectionism and resiliency can significantly predict emotional divorce in women. Moreover, the findings underscored the importance of resiliency in moderating the positive relationship between emotional divorce and abnormal perfectionism. Moreover, the findings underscored the importance of resiliency in moderating the positive relationship between emotional divorce and abnormal perfectionism.

    Keywords: emotional divorce, Dyadic Perfectionism, Resiliency
  • حدیثه رضایی، هاجر فلاح زاده*، لیلی پناغی

    هدف پژوهش حاضر پیش بینی آزار دیدگی در روابط زناشویی بر اساس الگوهای ارتباطی و ترس از صمیمیت در زنان متاهل بود.روشپژوهش حاضر توصیفی از نوع همبستگی است. به این منظور 300 زن متاهل شهر تهران که به روش نمونه گیری دردسترس و هدفمند انتخاب شده بودند به پرسشنامه های الگوهای ارتباطی (کریستنس و هیوی، 1990) ترس از صمیمیت (دسکاتنر و تلن، 1991) و همسرآزاری (قهاری، عاطف وحید و یوسفی، 1384) پاسخ دادند. داده ها با استفاده از روش ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون گام به گام مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته ها نتایج نشان داد که بین خرده مقیاس مرد متوقع/ زن کناره گیر با همسرآزاری رابطه مثبت و معنادار وجود داشت. (r=%236.P≤000)همچنین بین خرده مقیاس های زن متوقع/ مرد کناره گیر (r=%324P≤0/01) مرد متوقع/ زن کناره گیر (r=%131P≤0/05) و سازنده متقابل (r=%214P≤0/01) با ترس از صمیمیت رابطه مثبت و معنادار وجود دارد. مولفه های خرده مقیاس سازنده متقابل (r=%194P≤0/001) و مرد متوقع/زن کناره گیر (r=%236.P≤000) توان پیش بینی همسرآزاری را داشتند.- نتیجه گیری می توان گفت الگوهای ارتباطی مرد متوقع/ زن کناره گیر و سازنده متقابل در رابطه زوجین می توانند چالشی ایجاد کنند که باعث همسر آزاری در رابطه شود.

    کلید واژگان: الگوهای ارتباطی, ترس از صمیمیت, آزار دیدگی در روابط زناشویی
    Hadise Rezaee, Hajar Falahzade*, Laili Panaghi
    Aim

    The purpose of this study was to predict being abused in close relationship based on communicational patterns and fear of intimacy in married women. The method of this research is descriptive-correlational.

    Methods

    This study was a correlation study, in which 300 married women in Tehran were selected through convenience sampling and they completed the Communication Patterns Questionnaire – short form (CPQ- SF) (Christense & Heavy, 1990), Fear of intimacy scale (Descatner & Thelen, 1991), and the Spouse abuse questionnaire (Gahary, Atefvahid & Yoosefy, 2006). The data was analyzed using Pearson correlation and regression.

    Findings

    Study showed that there was a significant positive relation between female demands, male withdrawal, and being abused (r=%236; P≤000). Also there was a significant positive relation between male demanding, female withdraws (r=%324; P≤0/01), female demand, male withdraw (r=%131; P≤0/05), positive interaction pattern (r=%214; P≤0/01), withdraw with fear of intimacy. Positive interaction pattern (r=%194; P≤0/001) and female demand, male withdraw pattern (r=%236; P≤000) predicted being abused.

    Findings

    As a result, it can be said that the communication pattern of female demand, male withdraw and positive interaction pattern of a couple's relationship can create a challenge that causes spousal abuse.

    Keywords: Communicational patterns, Fear of intimacy, being abused
  • سیده گیتی سبحانی*، هاجر فلاح زاده، حسین پورشهریار
    هدف پژوهش حاضر بررسی نقش سرمایه روان شناختی و عملکرد خانواده در پیش بینی گرایش به رفتارهای خودآسیب رسان در نوجوانان دختر 13 تا 15 سال بود. روش پژوهش توصیفی از نوع همبستگی می باشد. جامعه آماری پژوهش حاضر شامل کلیه دانش آموزان دختر 13 تا 15ساله شهرستان بیجار می باشد که در سال تحصیلی 14011400 مشغول به تحصیل بودند. از بین جامعه موردنظر، 306 نفر با استفاده از فرمول کوکران برای نمونه در نظر گرفته شد که پنج مدرسه به صورت هدفمند انتخاب شد و لینک الکترونیکی پرسش نامه ها در داخل گروه اصلی هر مدرسه قرار گرفت. برای تجزیه وتحلیل داده ها از نرم افزار SPSS استفاده شد. نتایج نشان داد که بین نمره کلی سرمایه روان شناختی و عملکرد خانواده با گرایش به رفتارهای خودآسیب رسان در میان نوجوانان دختر 13 تا 15 سال همبستگی منفی و معناداری وجود دارد (05/0≥p). همچنین مولفه های سرمایه روان شناختی و عملکرد خانواده توانستند در مجموع، 7/13 درصد از واریانس گرایش به رفتارهای خودآسیب رسان کل را در نوجوانان دختر 13 تا 15 سال پیش بینی نمایند. با توجه به یافته ها می توان گفت که سرمایه روان شناختی و عملکرد خانواده در گرایش به رفتارهای خودآسیب رسان در نوجوانان دختر 13 تا 15 سال نقش دارند. اما نقش سرمایه روان شناختی در پیش بینی رفتارهای خودآسیب رسان (بعد مستقیم و بعد غیرمستقیم) نسبت به عملکرد خانواده پررنگ تر بود.
    کلید واژگان: رفتارهای خودآسیب رسان, سرمایه روان شناختی, عملکرد خانواده, نوجوان
    Giti Sobhani *, Hajar Falahzade, Hossein Pourshahriar
    The aim of this study is to investigate the role of psychological capital and family functioning in predicting the tendency to self-harming behaviors in female teenagers aged 13-15 years. The research method is descriptive-correlational. The statistical population of the present study includes all 13 to 15-year-old female students in Bijar City who were studying in the 2021-2022 academic year. From the target population,306 people were selected using the Cochran's formula for which five schools were selected purposefully. And the electronic link of the questionnaires was placed within the school social media groups. For data analysis, SPSS software were used. The results showed that there is a significant negative correlation between the overall score of psychological capital and family functioning with a tendency to self-harming behaviors among 13-15 year old female teenagers (p≥0.05). Also, psychological capital and family performance in total were able to predict,13.7% of the variance of tendency to total self-harming behaviors in 13-15 year old female teenagers. According to the findings, it can be demonstrated that psychological capital and family performance play a role in the tendency to self-harming behaviors in teenage girls aged 13-15 years. But the role of psychological capital in predicting self-harming behaviors (direct and indirect dimensions) was more prominent than family performance.
    Keywords: family functioning, psychological capital, self-harming behaviors, Teenager
  • ثمین بهارشانجانی، ندا نظربلند*، هاجر فلاح زاده
    هدف
    هدف از پژوهش حاضر مقایسه واکنش پذیری هیجانی و نظریه ذهن کودکان بر اساس سبک های ابرازگری هیجانی مادرانشان بود.
    روش
    روش پژوهش توصیفی از نوع علی-مقایسه ای بود و در دو گام به صورت آنلاین به انجام رسید. ابتدا با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس، تعداد 105 نفر از مادرانی که نمرات آن ها در هر یک از پرسشنامه های ابرازگری هیجانی کینگ و امونز (1990)، دوسوگرایی در ابرازگری هیجانی کینگ و امونز (1990) و کنترل هیجانی راجر و نشوور (1987) یک انحراف استاندارد بالاتر از میانگین به دست آمد (در هر گروه 35 نفر) به گام دوم وارد شدند. در گام دوم برای دختران 10-12 ساله این مادران پرسشنامه های نظریه ذهن (موریس، 1999؛ بارون-کوهن، 2001) و واکنش پذیری هیجانی ناک (2008) اجرا شد. داده ها به روش تحلیل واریانس و ضریب همبستگی پیرسون مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
    یافته ها
    نتایج نشان داد میزان واکنش پذیری هیجانی (001/0=p) فرزندان مادران با سبک های کنترل و دوسوگرایی هیجانی به ترتیب بالا تر از سبک ابراز گری هیجانی است و نمرات نظریه ذهن (001/0=p) فرزندان مادران با سبک های کنترل هیجانی و دوسوگرایی در ابرازگری هیجان به ترتیب پایین تر از سبک ابراز گری هیجانی است.
    نتیجه گیری
    تبیین یافته ها نشان می دهد که در سبک کنترل هیجانی به سبب سرکوب هیجانات، کودکان واکنش پذیری هیجانی بیشتری داشته و توانایی پردازش هیجانات در آن ها پایین تر است؛ درحالی که در سبک ابراز گری هیجانی، تعادل در ابراز هیجانات باعث می شود کودک از آگاهی هیجانی بالایی برخوردار بوده و بهتر بتواند با دیگران ارتباط بگیرد.
    کلید واژگان: ابرازگری هیجانی, دوسوگرایی در ابرازگری هیجانی, کنترل هیجانی, نظریه ذهن, واکنش پذیری هیجانی
    Samin Baharshanjani, Neda Nazarboland *, Hajar Falahzade
    Aims
    The aim of this study was to compare emotional reactivity and children's theory of mind based on their mothers' emotional expression styles.
    Method
    The research method was descriptive causal-comparative and was conducted online in two steps. First, using available sampling method, 105 mothers whose scores were a standard deviation above average in each of the emotional expressiveness (King and Emmons, 1990), Ambivalence over emotional expressiveness (King and Emmons, 1990) and Emotional Control (Roger and Nashvor, 1987) questionnaires (35 people in each group), entered the second step. In the second step, for the 10-12-year-old girls of these mothers, the Theory of Mind (Muris, 1999; Baron Cohen, 2001) and Emotional Reactivity (Nock, 2008) Questionnaires were administered. Data were analyzed by analysis of variance and Pearson correlation coefficient.
    Results
    The results showed that children's emotional reactivity with mothers with control and emotional ambivalence styles are order higher than emotional expressiveness style and the scores of children's theory of minds (p = 0.001) with mothers with emotional control and emotional ambivalence styles are order lower than emotional expression style.
    Conclusions
    The explanation of the findings shows that in the emotional control style due to the suppression of emotions, children have more emotional reactivity and the ability to process of emotions in them is lower, while in the emotional expression style, the balance of emotional expression makes the child has high emotional awareness and can better communicate with others.
    Keywords: emotional expressiveness, Ambivalence of emotional expressiveness, Emotional control, Theory of mind, Emotional reactivity
  • هاجر فلاح زاده، مهران اسعدی، وفا مصطفی، امید حمیدی *

    پژوهش حاضر با هدف پیش بینی حسادت زناشویی بر اساس مولفه های خود-متمایزسازی و سبک های دلبستگی انجام شد. پژوهش حاضر توصیفی از نوع همبستگی می باشد. جامعه آماری شامل افراد متاهل مناطق 2 و 5 شهر تهران در سال 1399 می باشد که به روش نمونه گیری در دسترس تعداد 200 نفر از آنها انتخاب و به ابزارهای مقیاس چندبعدی حسادت زناشویی، مقیاس تجدیدنظر شده دلبستگی بزرگسالان و پرسشنامه خود-متمایزسازی پاسخ دادند. پس از اجرای پرسشنامه ها، اطلاعات جمع آوری شده به وسیله شاخص های آمار توصیفی و همچنین روش های همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون مورد تحلیل قرار گرفت. نتایج نشان داد که بین حسادت زناشویی با دلبستگی ایمن همبستگی منفی و با دلبستگی اجتنابی و اضطرابی همبستگی مثبت وجود دارد، و در سطوح خود-متمایزسازی، جایگاه خود با حسادت زناشویی رابطه مثبتی داشت و سه بعد دیگر یعنی واکنش پذیری عاطفی، هم آمیختگی با دیگران و گریز هیجانی با حسادت زناشویی رابطه منفی داشتند و از بین سبک های دلبستگی، سبک دلبستگی اضطرابی پیش بینی کننده معناداری برای بعد شناختی حسادت زناشویی بود. می توان نتیجه گرفت که حسادت زناشویی به وسیله ابعاد دلبستگی و خود-متمایزسازی قابل پیش بینی است. بنابراین اقدام در جهت بهبود خود-متمایزسازی و سبک های دلبستگی می تواند باعث کاهش اثرات منفی حسادت زناشویی در زندگی زوجین شود.

    کلید واژگان: حسادت زناشویی, خود-متمایزسازی, سبک های دلبستگی
    hajar falahzade, Mehran Asaadi, Vafa Mostafa, Omid Hamidi*

    The present study was conducted to predicting marital jealousy based on self-differentiation components and attachment styles. This is a descriptive correlational study. The statistical population of this study is all married people in 2nd and 5th areas of Tehran in 2020, That 200 of them were selected by available sampling method and they completed the Multidimensional Scale of Marital Jealousy (Pfeiffer & Wong, 1989), Revised Adult Attachment Scale (Collins & Reid, 1990), and Self-Differentiation Questionnaire (Skowron & Friedlander, 1998). The data were analyzed by Pearson Correlation and Regression Analysis. The results of this study showed that the Marital Jealousy have a negative relationship with Secure Attachment, and have a positive relationship with Avoidance and Anxiety Attachment. In Self-Differentiation levels, I position was positively associated with Marital Jealousy, and three other dimensions, namely Emotional Reactivity, Fusion with others, and Emotional Cutoff, were negatively associated with Marital Jealousy. Among Attachment Styles, Anxiety Attachment Style is a significant predictive for the cognitive dimension of Marital Jealousy. It can be concluded that the Marital Jealousy is predictable by the dimensions of Attachment and Self-Differentiation. Therefore, by improving Self-Differentiation and Attachment Styles, can be reduced negative effects of Marital Jealousy in Couples.

    Keywords: Attachment Styles, Marital Jealousy, Self-Differentiation
  • رویا منتظری، مونا چراغی، هاجر فلاح زاده

    ساختارهای شناختی ابعاد مهمی از ارزیابی ها در روابط هستند. از طرفی در ایران خانواده های همسران، نقش مهمی در کیفیت روابط زناشویی دارند. تحقیق حاضر به مطالعه بخشی از این شناخت ها یعنی استانداردها از منظر والدین ایرانی درباره عروس و داماد مطلوب، با رویکرد پدیدارشناسی تفسیری، پرداخته است. بدین منظور با 20 نفر از والدین دارای حداقل یک عروس یا داماد، مصاحبه نیمه ساختار یافته صورت گرفت. میانگین سنی مادران و پدران به ترتیب 5/57 و 5/58 سال بود. داده ها با استفاده از روش کلایزی تحلیل شد. چهار مضمون اصلی شامل ویژگی های مطلوب زوجی و ارتباط با همسر، ویژگی های مطلوب ارتباط با خانواده همسر، ویژگی های مطلوب خانوادگی و قابلیت های مطلوب فردی درباره عروس و داماد مطلوب به دست آمد. دلایل استانداردها عبارت‌اند از: تسهیل‌کننده رابطه مطلوب بین همسر فرزند با فرزند، تسهیل‌کننده رابطه مطلوب بین همسر فرزند با خانواده، تسهیل‌کننده رابطه مطلوب بین فرزند با خانواده همسرش، تسهیل‌کننده رابطه مطلوب بین خانواده با خانواده همسر، تسهیل‌کننده رابطه مطلوب بین نوه با خانواده و آسیب نرساندن به رابطه بین فرزند با خانواده. استانداردهای والدین به مضامین راهبردهای دوگانه «تحقق استانداردها قبل از ازدواج» و «واکنش به تحقق نیافتن استانداردها بعد از ازدواج» اشاره دارد. جوهره استانداردها، حفظ انسجام خانواده است.

    کلید واژگان: استاندارد, والدین, روابط سببی, خانواده ایرانی, روابط بین نسلی
    roya montazeri, Mona Cheraghi, Hajar Fallahzadeh

    Cognitive structures form one’s appraisals of their relationships. Spouse's family play an important role in the quality of marital relationships in Iran. The present study examines some of these cognitions, namely the standards from the perspective of Iranian parents about the desired in-law, with the approach of interpretive phenomenology. For this purpose, semi-structured interviews were conducted with 20 parents with at least one in-law. The mean ages of mothers and fathers were 57/5 and 58/5 years, respectively. Data were analyzed by Klaizi method. four themes were, Desirable characteristics of the couple and relationship with the spouse and communication with the spouse's family, desirable family characteristics and desirable individual capabilities. Reasons for standards include facilitating a good relationship between the spouse and the child, facilitating a good relationship between the family and the spouse, and between the grandchild and the spouse. The way parents' standards refer to themes are dual strategies of fulfilling standards before marriage and dual strategies of responding to non-fulfillment of standards after marriage. The essence of standards is maintaining family Period

    Keywords: standard, parents, In-law relations, Iranian family, Inter generational Relations
  • فریبا طبخی، هاجر فلاح زاده*، ندا نظربلند
    هدف

    پژوهش حاضر با هدف مقایسه ابعاد صمیمیت، تعهد، و رضایت زناشویی در زوجین با و بدون تجربه مشاوره قبل از ازدواج انجام شد.

    روش

    این پژوهش توصیفی از نوع علی _ مقایسه ای، و جامعه آماری شامل زوج هایی می شود که تجربه مشاوره قبل از ازدواج داشته و گروه دیگر این تجربه را نداشتند، و در سال 1398-1397 در شهر تهران سکونت داشتند. نمونه پژوهش شامل دو گروه از زوجین بود که با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند 30 زوج (60 نفر) که تجربه مشاوره قبل از ازدواج داشته اند را از مراکز مشاوره بیدار و نیک روان جمع آوری کرده و 30 زوج (60 نفر) که تجربه مشاوره قبل از ازدواج نداشته اند را از دانشگاه ها و سرا های محله انتخاب شدند در مجموع 60 زوج در نظر گرفته شد. به سه پرسشنامه صمیمیت (باگاروزی، 2001)، تعهد (آدامز و جونز، 1997) و رضایت زناشویی (انریچ، اولسون و همکاران، 1989) پاسخ دادند. اطلاعات جمع آوری شده به وسیله شاخص های آمار توصیفی و همچنین روش تحلیل واریانس آمیخته با استفاده از نرم افزار spss مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.

    یافته‏ ها: 

    یافته ها نشان داد که بین دو گروه، از بین ابعاد صمیمیت زناشویی در بعد صمیمیت روان شناختی تفاوت معنی داری دارد و مقایسه ابعاد تعهد زناشویی در دو گروه پژوهش نشان داد که در بعد تعهد شخصی تفاوت معنادار وجود دارد. در رابطه با مقایسه ابعاد رضایت زناشویی نتایج نشان داد که گروه مشاوره رفته در کودکان و فرزند پروری به صورت معناداری میانگین بالاتری از گروه مشاوره نرفته کسب کرده اند.

    نتیجه‏ گیری: 

    در برنامه های مشاوره پیش از ازدواج نیاز است آموزش ها و مداخله های لازم در جهت ارتقاء صمیمیت، تعهد و رضایت زناشویی در نظر گرفته شود.

    کلید واژگان: تعهد زناشویی, رضایت زناشویی, صمیمیت زناشویی, مشاوره قبل از ازدواج
    Fariba Tabkhi, Hajar Falahzade*, Neda Nazarboland
    Aim

    The purpose of this study was to compare the dimensions of intimacy, commitment, and marital satisfaction in couples with and without pre-marrital counseling.

    Methods

    The present study is a causal-comparative study, and the statistical population includes two groups of married people in Tehran between 2018-2019, one of which had experienced premarital counseling while the other group did not have this experience. The sample consisted of two groups of married people using available and convenient sampling method which consisted of total of 60 couples. Three questionnaires of intimacy, commitment and marital satisfaction were applied. Data were analyzed using descriptive statistics indices and the mixed variance analysis method using SPSS software.

    Results

    Findings showed that there was a significant difference between the two groups regarding the dimensions of marital intimacy in the dimension of psychological intimacy. And comparing the dimensions of marital commitment in the two groups showed that there is a significant difference in the dimension of personal commitment. Comparison of the dimensions of marital satisfaction showed that the counseling group in the dimension of children and parenting was significantly higher than in the counseling group.

    Conclusion

    Therefore, it seems that pre-marital counseling programs need training and interventions in order to promote intimacy, commitment, and marital satisfaction.

    Keywords: Marital intimacy, marital commitment, marital satisfaction, premarital counseling
  • محمدرضا رشیدی *، ندا نظربلند، هاجر فلاح زاده

    هدف پژوهش تاثیر آموزش گروهی مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT) بر عواطف مثبت نسبت به همسر در زنان دچار طلاق عاطفی بود. روش پژوهش نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون- پس آزمون و پیگیری دو ماهه بود. جامعه آماری شامل زنان متاهل دارای طلاق عاطفی مراجعه کننده به مرکز مشاوره خانواده شهر یزد در سال 1399 بود. کلیه زنان مراجعه کننده به این مرکز پرسش نامه طلاق عاطفی را تکمیل کردند. افراد مبتلا به طلاق عاطفی با روش تصادفی ساده به گروه های آزمایش و کنترل تخصیص داده شدند (هر گروه 20 نفر). هر دو گروه پرسش نامه عواطف مثبت نسبت به همسر را تکمیل کردند و گروه آزمایش هشت جلسه هفتگی 90 دقیقه ای در معرض آموزش مبتنی بر پذیرش و تعهد قرار گرفت. در پایان پرسش نامه مذکور مجددا در هر دو گروه اجرا شد و در دوره پیگیری پس از 8 هفته هر دو گروه این پرسش نامه ها را تکمیل کردند. نتایج آزمون تحلیل کوواریانس نشان داد آموزش رویکرد مبتنی بر پذیرش و تعهد موجب بهبود عواطف مثبت نسبت به همسر در زنان متاهل دچار طلاق عاطفی می شود. بنابراین مهارت ACT باعث ارزیابی شناختی هیجان ها، کاهش احساسات منفی، افزایش احساسات مثبت و رفتار سازگارانه و درنهایت منجر به افزایش تنظیم شناختی هیجان می شود.

    کلید واژگان: طلاق عاطفی, بهبود عواطف مثبت نسبت به همسر, درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد
    mohammadreza rashidi *, neda nazarboland, Hajar Falahzade

    The aim of this study is group education based on acceptance and commitment (ACT) on positive emotions towards the spouse in women who have undergone emotional divorce. The research method was quasi-experimental: pretest-posttest and two-month follow-up. The statistical population included married women in the situation of emotional divorce who consulted with Yazd Family Counseling Center in 2020. All women who used the services of this center completed an emotional divorce questionnaire. Individuals undergoing emotional divorce were randomly assigned to experimental and control groups (20 people in each group). Both groups completed a questionnaire of positive emotions towards their spouse and the experimental group was exposed to eight 90-minute weekly sessions based on acceptance and commitment training. In the end, the questionnaire was administered again in both groups and in the follow-up period after 8 weeks, and both groups completed the questionnaires. The results of analysis of covariance showed that teaching an approach based on acceptance and commitment improves positive emotions towards the spouse in married women suffering from emotional divorce. Thus, ACT skills lead to cognitive evaluation of emotions, decrease in negative emotions, increase in positive emotions and adaptive behavior, and ultimately lead to increased cognitive regulation of emotions.

    Keywords: Emotional divorce, Positive emotions towards the spouse, Acceptance, Commitment Treatment
  • وفا مصطفی*، هاجر فلاح زاده، شهلا آمره ئی برچلویی، امید حمیدی

    پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش واسطه ای تاب آوری در ارتباط بین مولفه های تمامیت خواهی زوجی و مولفه های طلاق عاطفی انجام شد. این پژوهش توصیفی و از نوع همبستگی است. جامعه آماری، شامل کلیه زنان متاهل ساکن منطقه 13 شهر تهران در سال 1399 می شود که به روش نمونه گیری در دسترس تعداد 360  نفر از آن ها انتخاب شدند. ابزارهای به کار برده شده شامل پرسش نامه طلاق عاطفی، پرسش نامه تمامیت خواهی زوجی و پرسش نامه تاب آوری بود. داده های جمع آوری شده به وسیله شاخص های آمار توصیفی و همچنین روش های همبستگی پیرسون و تحلیل مسیر بررسی شدند. یافته ها نشان داد که بین تمام مولفه های طلاق عاطفی، تاب آوری و مولفه های تمامیت خواهی زوجی ارتباط معناداری وجود دارد (05/0<p). همچنین تاب آوری در ارتباط بین تمام مولفه های تمامیت خواهی زوجی با تمام مولفه های طلاق عاطفی نقش واسطه ای ایفا می کند. نتایج نشان داد تاب آوری می تواند در کنترل تمامیت خواهی زوجی و نیز طلاق عاطفی نقش مثبتی ایفا کند.

    کلید واژگان: طلاق عاطفی, تاب آوری, تمامیت خواهی زوجی, زنان
    Vafa Mostafa *, Hajar Falah Zade, Shahla Amerehei Borcheloei, Omid Hamidi

    The purpose of this study was to investigate the mediating role of resilience between the components of dyadic Perfectionism and emotional divorce components. This research is descriptive and correlational. The statistical population includes all married women living in the 13th district of Tehran in 2020, of which 360 were selected by available sampling method and they completed the Emotional Divorce Scale, Dyadic Perfectionism Scale and Resilience Questionnaire. The data were analyzed by descriptive statistics, Pearson correlation and Path analysis. The findings showed that there is a significant relationship between all components of emotional divorce, resilience and all components of dyadic perfectionism (p<0.05), Also, resilience mediates the relationship between all components of marital dyadic perfectionism and all components of emotional divorce. The results showed that resilience can play a positive role in controlling marital dyadic perfectionism as well as emotional divorce.

    Keywords: emotional divorce, resilience, Dyadic Perfectionism. women
  • شهلا آمره ئی برچلوئی*، ابوالقاسم خوش کنش، هاجر فلاح زاده

    پژوهش حاضر با هدف پیش بینی دلزدگی زناشویی زوجین براساس اهمال کاری و سبک زندگی در سال 1399-1398 انجام گرفت. جامعه آماری پژوهش حاضر، شامل تمامی زوجین ساکن شهر تهران در سال 1399 است. در پژوهشی با روش توصیفی از نوع همبستگی، نمونه ای به حجم 240 نفر (120 زوج) از میان تمامی زوجین ساکن منطقه چهار شهر تهران به روش نمونه گیری در دسترس هدف مند انتخاب شدند. شرکت کنندگان در مطالعه، پرسشنامه دلزدگی زناشویی پاینز (1996)، پرسشنامه اهمال کاری تاکمن (1991) و نیمرخ سبک زندگی ارتقادهنده سلامت والکر، سچریت و پندر (1995) را تکمیل نمودند. نتایج حاصل از تحلیل رگرسیون چندمتغیری حاکی از آن است که بین سبک زندگی با اهمال کاری به صورت نزولی، رابطه منفی وجود دارد. بین دلزدگی زناشویی با اهمال کاری و سبک زندگی به ترتیب به صورت صعودی و نزولی (مثبت و منفی) از لحاظ آماری رابطه معناداری وجود دارد. بنابراین با توجه به نتایج به دست آمده، می توان نتیجه گرفت که اهمال کاری و سبک زندگی، به صورت معناداری دلزدگی زناشویی زوجین را پیش بینی می کنند. یافته های پژوهش حاضر نشان از اهمیت سبک زندگی سالم در تعدیل رابطه مثبت بین دلزدگی زناشویی و اهمال کاری دارد.

    کلید واژگان: دلزدگی زناشویی, اهمال کاری, سبک زندگی
    Shahla Amerehei Borcheloei *, Abolghasem Khoshkonesh, Hajar Falahzade

    The present study was conducted with the aim of predicting the Couple's Marital Burnout based on Procrastination and Lifestyle in 2019-2020. The statistical population of the present study includes all couples living in Tehran in 2020. In a descriptive correlational study, 240 samples (120 couples) were selected by using the available sampling method and completed the Pinez's Marital Burnout Questionnaire (1996), the Tuckman's Procrastination Questionnaire (1991) and the Profile of Health Promotion Lifestyle (Walker, Sechrist & Pender, 1995). The results of Multivariate Regression Analysis indicated that there is a negative relationship between Lifestyle and Procrastination in couples. There is a significant positive and negative relationship between Marital Burnout with Procrastination and Lifestyle respectively in couples. Therefore, according to the results, it can be concluded that Procrastination and Lifestyle significantly predict the Couple's Marital Burnout. The findings of this study show the importance of Healthy Lifestyle in moderating the positive relationship between Marital Burnout and Procrastination.

    Keywords: Marital Burnout, Procrastination, Lifestyle
  • وفا مصطفی، هاجر فلاح زاده، سرور احمدی، امید حمیدی*
    هدف

    پژوهش حاضر با هدف آزمون مدل معادلات ساختاری روابط سبک های دلبستگی و خودمتمایزسازی با عملکرد تحصیلی دانشجویان دانشگاه با نقش واسطه ای سبک زندگی ارتقاء بخش سلامت انجام شد.

    روش

    روش این پژوهش توصیفی و از نوع همبستگی بود. جامعه آماری شامل کلیه دانشجویان کارشناسی دانشگاه شهید بهشتی (1554 نفر) در سال تحصیلی 98-1397 بود که تعداد گروه نمونه بر اساس فرمول کوکران حدود 308 نفر برآورد شد که برای حذف اثر پرسشنامه های بی اعتبار تعداد 350 نفر در نظر گرفته شد. در نهایت، تعداد 305 پرسشنامه مورد تحلیل نهایی قرار گرفتند. ابزارهای تحقیق شامل پرسشنامه خودمتمایزسازی اسکورون و اسمیت (2003)، سیاهه دلبستگی بزرگسالان هازن و شیور (1987)، نیمرخ سبک زندگی ارتقاء دهنده سلامت (واکر، سیچریست و پندر، 1995) و پرسشنامه عملکرد تحصیلی فام و تیلور (1999) بود که جهت تحلیل داده ها از روش های آمار توصیفی و استنباطی (همبستگی پیرسون، تحلیل مسیر و مدل معادلات ساختاری) با کمک نرم افزارهای آماری SPSS 23 و 26 AMOS استفاده شده است. .یافته ها: نتایج نشان داد که بین سبک دلبستگی (10/0-= ، 01/0 >p) و تمایزیافتگی (09/1= ، 01/0 >p) با عملکرد تحصیلی رابطه معناداری وجود دارد و این متغیرها قادرند عملکرد تحصیلی را مستقیما پیش بینی نمایند.. همچنین سبک زندگی ارتقاء بخش سلامت می تواند بین سبک دلبستگی (03/0-= ، 01/0 >p) و تمایزیافتگی (64/0= ، 01/0 >p) و عملکرد تحصیلی نقش میانجی داشته باشد. نتیجه گیری: با توجه به ارتباط سبک های دلبستگی و خودمتمایزسازی و نیز سبک زندگی ارتقاء بخش سلامت با عملکرد تحصیلی، توجه ویژه به این متغیرها جهت بهبود عملکرد تحصیلی دانشجویان، ضروری می نماید.

    هدف

    پژوهش حاضر با هدف آزمون مدل معادلات ساختاری روابط سبک های دلبستگی و خودمتمایزسازی با عملکرد تحصیلی دانشجویان دانشگاه با نقش واسطه ای سبک زندگی ارتقاء بخش سلامت انجام شد.

    روش

    روش این پژوهش توصیفی و از نوع همبستگی بود. جامعه آماری شامل کلیه دانشجویان کارشناسی دانشگاه شهید بهشتی (1554 نفر) در سال تحصیلی 98-1397 بود که تعداد گروه نمونه بر اساس فرمول کوکران حدود 308 نفر برآورد شد که برای حذف اثر پرسشنامه های بی اعتبار تعداد 350 نفر در نظر گرفته شد. در نهایت، تعداد 305 پرسشنامه مورد تحلیل نهایی قرار گرفتند. ابزارهای تحقیق شامل پرسشنامه خودمتمایزسازی اسکورون و اسمیت (2003)، سیاهه دلبستگی بزرگسالان هازن و شیور (1987)، نیمرخ سبک زندگی ارتقاء دهنده سلامت (واکر، سیچریست و پندر، 1995) و پرسشنامه عملکرد تحصیلی فام و تیلور (1999) بود که جهت تحلیل داده ها از روش های آمار توصیفی و استنباطی (همبستگی پیرسون، تحلیل مسیر و مدل معادلات ساختاری) با کمک نرم افزارهای آماری SPSS 23 و 26 AMOS استفاده شده است. .

    یافته ها

    نتایج نشان داد که بین سبک دلبستگی (10/0-= ، 01/0 >p) و تمایزیافتگی (09/1= ، 01/0 >p) با عملکرد تحصیلی رابطه معناداری وجود دارد و این متغیرها قادرند عملکرد تحصیلی را مستقیما پیش بینی نمایند.. همچنین سبک زندگی ارتقاء بخش سلامت می تواند بین سبک دلبستگی (03/0-= ، 01/0 >p) و تمایزیافتگی (64/0= ، 01/0 >p) و عملکرد تحصیلی نقش میانجی داشته باشد.

    نتیجه گیری

    با توجه به ارتباط سبک های دلبستگی و خودمتمایزسازی و نیز سبک زندگی ارتقاء بخش سلامت با عملکرد تحصیلی، توجه ویژه به این متغیرها جهت بهبود عملکرد تحصیلی دانشجویان، ضروری می نماید.

    کلید واژگان: سبک دلبستگی, خودمتمایزسازی, سبک زندگی ارتقاء بخش سلامت, عملکرد تحصیلی, دانشجویان
    Vafa Mostafa, Hajar Falahzadeh, Sorur Ahmadi, Omid Hamidi*
    Aim

    The aim of this study was to test the structural equation model of relationships between attachment styles and self-differentiation with academic performance of university students with the mediating role of health-promoting lifestyle.

    Methods

    The method of this research was descriptive and correlation type. The statistical population consisted of all undergraduate students of Shahid Beheshti University (1554 people) in the academic year of 2018-2019. The sample size was estimated to be 308 based on Cochran formula. Eventually 305 questionnaires were finalized. Research tools included the Self-Distinction Questionnaire (Skowron & Schmitt, 2003), the Adults Attachment Inventory (AAI) (Hazen and Shaver, 1987), the Health Promoting Lifestyle Profile (Walker, Sichrist & Pender, 1995) and the Educational Performance Test (Pham and Taylor, 1999) were used and data were analyzed by descriptive and inferential statistical methods (Pearson correlation, path analysis and structural equation modeling) using SPSS 23 and AMOS 26 statistical softwares.

    Findings

    The results showed that attachment styles and self-differentiation have a significant relationship with academic performance and these variables are able to directly predict academic performance (p<0.01). Promotional lifestyles can also play a mediating role between attachment styles and self-differentiation with academic performance (p<0.01).

    Conclusion

    Regarding the relationship between attachment styles, self-differentiation and health-promoting lifestyle with academic performance, special attention to these variables is necessary to improve student performance.

    Keywords: Attachment styles, self-differentiation, health promoting lifestyle, academic performance, students
  • وفا مصطفی، هادی میرزاپور، هاجر فلاح زاده، امید حمیدی*

    یکی از مشکلاتی که خانواده ها با آن درگیر هستند تجربه خشونت در ابعاد مختلف آن بخصوص آزار عاطفی است. پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش واسطه ای خودمتمایزسازی در ارتباط بین مولفه های هم وابستگی و مولفه های آزار عاطفی انجام شد. پژوهش حاضر توصیفی از نوع همبستگی می باشد. جامعه آماری پژوهش حاضر شامل کلیه دانشجویان زن متاهل دانشگاه شهید بهشتی تهران در سال 98-97 می باشد که به روش نمونه گیری در دسترس تعداد 250 نفر از آنها انتخاب شده و به ابزارهای مقیاس آزار عاطفی، مقیاس هم وابستگی هالیوک و پرسشنامه تمایزیافتگی خودپاسخ دادند. پس از اجرای پرسشنامه ها، اطلاعات جمع آوری شده به وسیله شاخص های آمار توصیفی و همچنین روش های همبستگی پیرسون و تحلیل مسیر مورد تحلیل قرار گرفت. نتایج پژوهش حاضر نشان داد که بین تمام مولفه های هم وابستگی، خودمتمایزسازی و مولفه-های آزار عاطفی ارتباط معناداری وجود دارد (05/0p <) و همچنین خودمتمایزسازی در ارتباط بین تمام مولفه های هم وابستگی با تمام مولفه های آزار عاطفی به استثنای مولفه واکنش گری نقش واسطه ای ایفا می کند. خودمتمایزسازی به عنوان یک متغیر واسطه ای می تواند ارتباط بین هم وابستگی و آزار عاطفی را تعدیل کند. بنابراین، تاکید بر آموزش خودمتمایزسازی به جهت کاهش اثرات هم وابستگی و آزار عاطفی می تواند مورد توجه قرار گیرد.

    کلید واژگان: هم وابستگی, خودمتمایزسازی, آزار عاطفی, دانشجویان زن متاهل
    Vafa Mostafa, Hadi Mirzapour, Hajar Falahzade, Omid Hamidi *

    One of the problems that families are involved with is the experience of violence, especially Emotional Abuse. The purpose of this study was to investigate the mediating role of Self-Differentiation between the components of Co-Dependency and Emotional Abuse components. This is a Descriptive Correlational study. The Statistical Population of the present study was all married female students of the Shahid Beheshti University of Tehran in 2018. That 250 of them were selected by available sampling method and they completed the Emotional Abuse Scale, Holyoake Co-Dependency Scale and Self-Differentiation Questionnaire. the data were analyzed by Pearson Correlation and Path Analysis. The results showed that there is a significant relationship between all components of Co-Dependency, Self-Differentiation and all components of Emotional Abuse (p < 0.05), as well as Self-Differentiation in the relationship between all components of Co-Dependency with all components of Emotional Abuse, except the Emotional Reactivity component, play a mediating role. Self-Differentiation as a mediator can modify the relationship between Co-Dependency with Emotional Abuse. Therefore, the emphasis on Self-Differentiation training can be considered in order to reduces the effects of Co-Dependency and Emotional Abuse.

    Keywords: Co-Dependency, Self-differentiation, Emotional Abuse, Married female students
  • مونا باغبانی نادر، مهین نوروزی دشتکی*، مسلم شعبانی، هاجر فلاح زاده

    یکی از شایع ترین اختلالات اضطرابی دوران کودکی، اختلال اضطراب اجتماعی است. این پژوهش با هدف بررسی اثربخشی قصه گویی بر اضطراب اجتماعی دانش آموزان پسر دبستانی با رویکرد اقدام پژوهی انجام شد. این پژوهش از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش حاضر را کلیه دانش آموزان پسر در مقطع ابتدایی بخش جعفرآباد استان قم در سال تحصیلی 98-1397 تشکیل می داد. 18 دانش آموز  به روش نمونه گیری هدفمند به عنوان نمونه انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل  قرار گرفتند. سپس جلسات آموزشی برای افراد گروه آزمایش به صورت گروهی در 6 جلسه یک ساعته اجرا گردید و گروه کنترل هیچ مداخله ای دریافت نکردند. ابزار اندازه گیری پژوهش، مقیاس اضطراب اجتماعی لایبویتز برای کودکان و نوجوانان (LSAS-CA) بود. نتایج آزمون تحلیل کوواریانس تک متغیری (ANCOVA) نشان داد که قصه گویی، اضطراب اجتماعی دانش آموزان پسر دبستانی را بهبود می بخشد (P> 0/05). این مطالعه نشان داد که قصه گویی بر کاهش اضطراب اجتماعی دانش آموزان پسر دبستانی اثربخش بوده و می توان از آن به عنوان یک مداخله موثر استفاده کرد.

    کلید واژگان: اضطراب اجتماعی, قصه گویی, دانش آموزان
    Mona Baghbani Nader, Mahin Noroozi*, Moslem Shabani, Hajar Falahzade

    Social anxiety disorder is one of the most common anxiety disorders in childhood. This research has been conducted with the aim of investigating the effectiveness of storytelling on social anxiety in male elementary school students with the action research approach. The present study was a semi-experimental study with the pretest-posttest and a control group. The statistical population of the present study consisted of all male students in the primary school of Jafarabad district of Qom province in the academic year of 2018-2019. 18 students were selected as the sample using the purposeful sampling method and randomly assigned to two experimental and control groups. Then students in the experimental groups participated in 6 one-hour sessions of group intervention, whereas those in the control group received no intervention. data were collected using the Liebowitz Social Anxiety Scale  for Children and Adolescents) LSAS-CA). The results of the one-way analysis of covariance (ANCOVA) showed that storytelling improves social anxiety in male elementary school students (P> 0/05). The study findings suggest that storytelling was effective in decreasing the social anxiety in male elementary school students and, therefore, it can be used as a psychological intervention.

    Keywords: Social Anxiety, Storytelling, Students
  • هاجر فلاح زاده*، فاطمه کیخا، منصوره سادات صادقی

    هدف این پژوهش، تعیین اثربخشی آموزش خودمتمایزسازی بر اساس فرهنگ ایرانی بر تمامیت خواهی زوجی و تمایزیافتگی زنان است. روش پژوهش از نوع نیمه آزمایشی و بر اساس طرح پیش آزمون پس آزمون و آزمون پیگیری با گروه کنترل بود. جامعه آماری شامل تمامی زنان مراجعه کننده به سراهای محله منطقه یک شهر تهران بودند که به صورت فراخوان از طریق نصب آگهی در سراهای محله، افرادی که نمره بالاتر از میانگین نمرات زنان مراجعه کننده به سراهای منطقه یک شهر تهران در پرسش نامه تمامیت خواهی زوجی و نمره پایین تر از میانگین را در پرسش نامه تمایزیافتگی کسب کردند، انتخاب شدند و با توجه به ملاک های ورود و خروج به گروه نمونه، 20 نفر انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل جایگزین شدند (هر گروه 10 نفر). داده ها با استفاده از پرسش نامه های خودمتمایزسازی و تمامیت خواهی زوجی گردآوری شد. گروه آزمایش در 8 جلسه 90 دقیقه ای آموزش خودمتمایزسازی شرکت کردند. گروه آزمایش و کنترل در سه مرحله پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری با استفاده از ابزارهای ذکر شده سنجش شدند و نتایج با استفاده از تحلیل واریانس آمیخته تجزیه و تحلیل شد. یافته ها نشان داد که آموزش خودمتمایزسازی بر اساس فرهنگ ایرانی سبب افزایش تمایزیافتگی و مولفه های آن شده است. همچنین، این آموزش سبب کاهش ناهمخوانی (مولفه تمامیت خواهی) شده است؛ اما روی مولفه دیگر، یعنی استانداردهای بالا تاثیر معناداری نداشته است. می توان نتیجه گرفت که باید به آموزش خودمتمایزسازی بر اساس فرهنگ ایرانی به عنوان یک روش موثر در افزایش تمایزیافتگی و کاهش تمامیت خواهی زوجی، از سوی مشاوران و خانواده درمانگران توجه شود.

    کلید واژگان: تمامیت خواهی زوجی, تمایزیافتگی, خودمتمایزسازی
    Hajar Falahzade *, Fatemeh Keikha, Mansoure Sadat Sadeghi

    The purpose of this study was to determine the effectiveness of training in developing Iranian-culture-based self-differentiation on dyadic perfectionism and differentiation in women. The research method was semi-experimental and was based on pre-test, post-test, and follow-up test with control group. The statistical population consisted of all women who referred to community houses of Tehran's District 1. The women were summoned by advertisements that were posted in the community houses of Tehran's District 1. Among them, 20 women who gained the higher than average score in Self-Differentiation Scale (SDS), and lower than average score in Dyadic Perfectionism Questionnaire (DPQ) were selected by available sampling, and according to entrance-exit criteria  were randomly assigned to experimental and control groups (10 members in each group). The data were collected using SDS and DPQ. The experimental group participated in eight 90-minute self-differentiating training sessions. The experimental and control groups were evaluated in three stages: pre-test, post-test and follow up using the mentioned tools. The results were analyzed using Mixed Analysis of Variance. The results showed that teaching self-differentiation on Iranian culture basis has increased differentiation and its components. This training has also reduced the discrepancy (perfectionism subscale) but has not had any significant effect on the other perfectionism subscale, the high standards. In general, it can be concluded that teaching self-differentiation on Iranian culture basis, as an effective way to increase differentiation and reduce perfectionism, should be considered by consultants and family therapists.

    Keywords: Self-differentiation, dyadic perfectionism, differentiation
  • ریحانه رضاپور فریدیان، پریسا سادات سیدموسوی، لیلی پناغی، هاجر فلاح زاده*
    مطالعه حاضر با هدف بررسی نقش میانجی ابعاد مراقبت گری در رابطه بین ابعاد دلبستگی و رضایت جنسی زوجین، به شیوه همبستگی انجام شد. جامعه پژوهش شامل زوج های ایرانی ساکن تهران بود؛ که دست کم یکی از آنها تحصیلات دانشگاهی داشته باشند. از جامعه مذکور، 508 نفر (254 زوج) به روش نمونه گیری غیرتصادفی هدفمند و گلوله برفی انتخاب شدند. داده ها با استفاده از پرسشنامه رضایت جنسی لارسون (1998)، پرسشنامه مراقبت گری کانس و شاور (1994) و پرسشنامه مقیاس های رابطه گریفین و بارثولومیو (1994) جمع آوری شدند. برای تجزیه و تحلیل داده ها از ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل مسیر استفاده شد. نتایج پژوهش از ارتباط مورد انتظار میان رضایت جنسی، ابعاد دلبستگی و مراقبت گری حمایت کرد. به طور کلی یافته ها نشان داد ناایمنی های دلبستگی بر ابعاد حساسیت و مجاورت مراقبت گری اثر منفی و بر ابعاد کنترل و وسواس مراقبت گری اثر مثبت دارد. از سوی دیگر، حساسیت و مجاورت پیش بین های مثبت و کنترل و وسواس پیش بین های منفی رضایت جنسی یافت شدند بر اساس یافته ها، به خانواده درمان گران و درمان گران حوزه سلامت جنسی پیشنهاد می شود برای کمک به ارتقای رضایتمندی جنسی زوجین، احساس دلبستگی ایمن و نیز مراقبت گری مبتنی بر حساسیت و مجاورت را میان زوجین تقویت نموده، و وسواس و کنترل مراقبتی را در زوجین کاهش دهند.
    کلید واژگان: دلبستگی, مراقبت گری, رضایتمندی جنسی
    Hajar Falahzadeh
    The present study aims to investigate the mediating role of caregiving dimensions in the relationship between attachment dimensions and sexual satisfaction among couples. The research method was correlation and the statistical population included Iranian couples with academic education, who live in Tehran Sample included 508 people (254 couples) who were selected by purposive sampling and snowball sampling methods. The tools which were used in this study include Kunce & shaver’s Caregiving Questionnaire (CQ), Larson’s Sexual Satisfaction Questionnaire (LSSQ), and Griffin & Bartholomew’s Relationship Scales Quest -ionnare (RSQ). To analyze the data, Pearson Correlation Coefficient and path analysis were used. The results supported the expected links between sexual satisfaction, caregiving and attachment dimensions. Findings generally showed that the attachment insecurities had negative effects on the caregiving sensitivity and proximity, and had positive effects on the caregiving control and compulsion. On the other hand, the sensitivity and proximity were found to be positive predictors of sexual satisfaction but control and compulsion were found negative predictors of sexual satisfaction. Based on these findings, it is suggested to family therapists and sex therapists to help improve couples’ sexual satisfaction, increase the sense of secure attachment and caregiving sensitivity and proximity, and reduce control and compulsive caregiving among couples.
    Keywords: Attachment, Caregiving, SexualSatisfaction
  • ندا نظربلند*، پروین امینی یگانه، هاجر فلاح زاده
    زمینه و هدف

    محرومیت کودکان و نوجوانان پرورشگاهی از مزایای زندگی در خانواده، گاهی آن ها را دچار مشکلات بنیادین در نظام روان شناختی می کند. پژوهش حاضر با هدف مقایسه طرحواره های ناسازگار اولیه و باورهای فراشناختی و راهبردهای تنظیم شناختی هیجان در نوجوانان پرورشگاهی و غیرپرورشگاهی صورت گرفت. 

    روش بررسی

    این پژوهش با روش پس رویدادی (علی-مقایسه ای) انجام شد و جامعه آماری آن را تمامی نوجوانان 13تا17ساله شهرهای تهران و کرج تشکیل دادند. گروه نمونه شامل 191 نوجوان بود که 90 نفر در پرورشگاه سکونت داشتند و ازطریق نمونه گیری دردسترس هدف مند انتخاب شده و 101 نفر غیرپرورشگاهی، با روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای وارد پژوهش شدند و به صورت فردی به فرم کوتاه پرسشنامه طرحواره های ناسازگار اولیه (YSQ-SF) (هنجار یابی آهی و دیگران، 2007) و پرسشنامه فراشناخت (MCQ-30) (هنجاریابی شیرین زاده دستگیری و دیگران، 2009) و پرسشنامه تنظیم شناختی هیجان CERQ)) (هنجار یابی امین آبادی و دیگران، 2011) پاسخ دادند. به منظور تجزیه وتحلیل داده ها از تحلیل واریانس چندمتغیره استفاده شد.

     یافته ها

    از بین مولفه های طرحواره های ناسازگار اولیه، محرومیت هیجانی (0٫009=p)، شکست (0٫004=p)، از خود گذشتگی (0٫002=p)، بازداری هیجانی (0٫032=p) و معیار های سرسختانه (0٫027=p) متفاوت بود. دو گروه به لحاظ باورهای فراشناختی با یکدیگر تفاوت داشتند؛ بدین صورت که نوجوانان پرورشگاهی دارای اطمینان شناختی کمتری درمقایسه با نوجوانان غیرپرورشگاهی بودند (0٫001>p). تفاوت راهبردهای تنظیم شناختی هیجان دو گروه در مولفه های کنارآمدن/پذیرش (0٫012=p) و سرزنش دیگران (0٫003=p) معنادار به دست آمد. 

    نتیجه گیری

    نوجوانان پرورشگاهی درمقایسه با همتایان غیرپرورشگاهی خود، واجد طرحواره های ناسازگار و باورهای فراشناختی معیوب به ویژه در حوزه خودباوری و اطمینان شناختی هستند که ناتوانی ایشان را در اتخاذ راهبردهای تنظیم شناختی هیجان مناسب در پی داشته است. این یافته ها می تواند جهت تدوین برنامه های پیشگیرانه و توان بخشی و درمانی در اختیار متخصصان مربوط، قرار گیرد.

    کلید واژگان: باورهای فراشناختی, راهبردهای تنظیم شناختی هیجان, طرحواره های ناسازگار اولیه, نوجوانان پرورشگاهی
    Neda Nazarboland*, Parvin Amini Yeganeh, Hajar Falahzadeh
    Background & Objective

    Orphanage children and adolescents might experience major mental issues due to lacking family-related advantages. Such problems include generating internalizing and externalizing disorders, as well as maladaptive and antisocial behaviors. Due to unsatisfied primary emotional needs, they may use maladaptive schemas, i.e., responsible for developing aggressive and antisocial behaviors in them. The early maladaptive schemas often unconsciously affect the information processing system and are activated automatically. Cognitive emotion regulation is defined as an individual's thoughts post negative events. Cognitive emotion regulation strategies are mostly dependent on an individual’s metacognitive strategies; that refers to how one manages and modifies thoughts after assessing feelings and psychological status in different situations. Emotion regulation could be learned through family modeling and influenced by parenting styles during a child’s development. Therefore, orphanages, who lack a regular family structure experience, may develop inappropriate behavioral expressions of emotions as a result of applying poor emotion regulation strategies. Thus, the present study aimed to compare early maladaptive schemas, metacognition, and cognitive emotion regulation strategies between the orphanage and non-orphanage adolescents. Data in this regard are scarce; therefore, the current research aimed to provide a framework for preventive and therapeutic programs while addressing the existing ambiguities.

    Methods

    This was a retrospective (casual/comparative) study. The study population included all adolescents (13-17-year-olds) in Tehran and Karaj Cities, Iran. The study sample included 191 adolescents, 90 of whom were selected using a convenience sampling technique from orphanage adolescents. Moreover, 101 of the study subjects were non-orphanages and selected by the multi-stage cluster sampling method. To ensure the orphanage subjects enjoyed a healthy Intellectual Quotient (IQ) range (≥90), the Raven's Progressive Matrices test was performed in them.Additionally, non-orphanage adolescents were evaluated in terms of IQ, according to their school-provided academic scores (grade point average: ≥15.20). The study inclusion criteria included the lack of severe diseases or psychiatric disorders; for orphanage adolescents, a history of living in supporting organizations without their family since the age of ≤3 years, and non-orphanage adolescents to live with their family since birth. All study subjects completed the Young Schema Questionnaire-Short Form (YSQ-SF), Metacognition Questionnaire (MCQ), and Cognitive Emotion Regulation Questionnaire (CERQ). The obtained data were analyzed using Multivariate Analysis of Variance (MANOVA).

    Results

    The collected results revealed a significant difference between the orphanage and non-orphanage adolescents’ early maladaptive schemas in terms of its components. These components included emotional deprivation (p=0.009), failure (p=0.004), dedication (p=0.002), emotional inhibition (p=0.032), and unrelenting standards (p=0.027). The study groups also significantly differed in metacognitive beliefs; orphanage adolescents experienced lower cognitive confidence, compared to their non-orphanage counterparts (p<0.001) in the components of metacognitive beliefs. Furthermore, there was a significant difference between the two groups in the cope/reception (p=0.012) and blaming others (p=0.003) components of cognitive emotion regulation strategies. The two study groups demonstrated no significant difference in other components of the research variables.

    Conclusion

    The present findings indicated that, compared to non-orphanage adolescents, orphanage ones used maladaptive schemas and experienced disrupted metacognitive beliefs, especially concerning cognitive confidence. Besides, they were weaker in applying appropriate cognitive emotion regulation strategies. Consistent with the expectations, these results highlighted the lack of family-related needs in orphanages. Additionally, their failure to exploit the family environment and parenting benefits may develop early maladaptive schemas in them, especially in components related to emotional fulfillment. This can unconsciously influence their metacognition abilities, and consequently, their failure to implement proper metacognition strategies, especially when emotional issues are considered. Such distortions in the cognitive processes of emotions may lead this group to use inappropriate cognitive emotion regulation strategies. These findings could be used to develop preventive, rehabilitative, and therapeutic plans by the experts.

    Keywords: Cognitive emotion regulation strategies, Early maladaptive schemas, Metacognitive beliefs, Orphanage adolescents
  • ریحانه رضاپور فریدیان، هاجر فلاح زاده*، پریساسادات سیدموسوی، لیلی پناغی
    یکی از تکالیف تحولی باارزش در دوره بزرگ سالی، برقراری و حفظ روابط صمیمانه است، که به وسیله سه نظام دل بستگی، مراقبت و جنسی هدایت می شوند. پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش میانجی ابعاد مراقبت در رابطه میان ابعاد دل بستگی و رضایت جنسی زوجین در چرخه های زندگی خانواده انجام شد. روش پژوهش توصیفی از نوع همبستگی و جامعه آماری دربرگیرنده زوج های ساکن تهران در سال 96-1395 بود؛ که دست کم یکی از آن ها تحصیلات دانشگاهی داشته باشند. تعداد 244 زوج (488 نفر) به روش نمونه گیری هدفمند و گلوله برفی از دانشگاه شهید بهشتی و خوابگاه های متاهلی دانشگاه های شهید بهشتی، امام صادق (ع)، تربیت مدرس و امیرکبیر انتخاب و پرسشنامه رضایت جنسی (لارسون، و همکاران 1998)، پرسشنامه مراقبت (کانس و شاور، 1994)، و پرسشنامه مقیاس های رابطه (گریفین و بارثولومیو، 1994) را تکمیل کردند. داده ها با به کارگیری نرخ همبستگی پیرسون و تحلیل مسیر تحلیل شد. یافته ها نشان داد روابط معنی دار (P<0.01) متفاوتی میان این متغیرها در چرخه های زندگی خانواده، دربرگیرنده آشنایی، زوج بدون فرزند و خانواده دارای کودک، دیده می شود. یافته ها همچنین حاکی از بیشترین تعداد روابط معنی دار (P<0.01) در چرخه زوج بدون فرزند بود. بنابراین متغیر چرخه های زندگی خانواده می تواند رابطه میان این سه نظام را تحت تاثیر قرار دهد، و به وسیله آن بخشی از ناهم سویی پژوهش های پیشین در زمینه رابطه میان این سه نظام تبیین می شود. بنابراین ضروری است زوج درمانگران در طراحی مداخلات خود به منظور بهبود رضایتمندی جنسی، مراقبت موثر، و دل بستگی ایمن میان زوج ها، مرحله کنونی چرخه زندگی خانواده را در نظر گیرند.
    کلید واژگان: چرخه های زندگی خانواده, دل بستگی, رضایتمندی جنسی, مراقبت
    Reyhane Rezapour Faridian, Hajar Falahzade *, Parisa Sadat Sayed Mosavi, Lili Panaghi
    Establish and keeping intimate relations, is one of the significant developmental tasks in adulthood that governed by systems: attachment, caregiving, and sex. The present study aimed to investigate the mediating role of caregiving dimensions in relationship between attachment dimensions and sexual satisfaction in couples, during the family life cycles. In this descriptive correlational study, a sample of 244 couples (488 people) who at least one of them had academicals education, and they dwelled in Tehran in 2017, were selected by Accessible and Snowball Sampling Method from Shahid Beheshti University and marrieds’ dormitory of Shahid Beheshti, Imam Sadiq, Tarbiat Modares and Amir Kabir Universities and completed Caregiving Questionnaire (Kunce & shaver, 1994), Larson’s Sexual Satisfaction Questionnaire (Larson, Anderson, Holman, & Niemann, 1998), and Relationship Scales Questionnaire (Griffin & Bartholomew, 1994). The data analyzed by Pearson Correlation Coefficient and Path Analysis. The results showed different meaningful relationships (P<0.01) between sexual satisfaction, attachment dimensions and caregiving dimensions in 3 stages of family life cycles including Initiate, New Couple (without children) and Families with Young Children. Results also indicated the most significant relationships (P<0.01) in New Couples (without children) Cycle. Therefore, it can be concluded that the family life cycles can affect the relationship between attachment, caregiving, and sexual systems. Then a part of differences exists in previous findings could be explained with it. Therefore, couple therapists need to pay attention to current family life cycle in designing their interventions to improve sexual satisfaction, efficient caregiving, and secure attachment.
    Keywords: attachment, caregiving, family life cycles, sexual satisfaction
  • هاجر فلاح زاده*، ریحانه رضاپور فریدیان، وفا مصطفی

    مراقبت گری در روابط صمیمانه بزرگسالی، یکی از اجزاء بسیار مهم رابطه زوجی است؛ که با این وجود در مطالعات قبلی کمتر مورد توجه قرار گرفته است. هدف پژوهش حاضر پیش بینی ابعاد مراقبت گری بر اساس مولفه های هوش هیجانی با میانجی گری عزت نفس بود. تعداد 245 نفر از مردان متاهل دانشجوی دانشگاه شهید بهشتی در این پژوهش شرکت نمودند. شرکت کنندگان پرسشنامه مراقبت گری (CQ)، مقیاس عزت نفس روزنبرگ (RSES) و پرسشنامه هوش هیجانی برادبری و گریوز را تکمیل کردند. نتایج نشان داد که کلیه مولفه های هوش هیجانی (به استثنای آگاهی اجتماعی) بر کلیه ابعاد مراقبت گری با میانجی گری عزت نفس اثر معنی دار دارد (p<0.001). به این معنا که مردان با هوش هیجانی بالاتر، از عزت نفس ببشتری برخوردار بوده و مجاورت و حساسیت مراقبت گری بیشتری را گزارش کردند. در مقابل مردان با هوش هیجانی پایین تر، عزت نفس کمتری داشته و کنترل و اجبار مراقبت گری بیشتری را گزارش کردند. اگرچه مولفه آگاهی اجتماعی با میانجی گری عزت نفس بر ابعاد مراقبت گری اثر معنادار نداشت؛ اما به طور مجزا میان دو به دوی این متغیرها همبستگی معنادار وجود داشت (p<0.001). بر اساس یافته های این پژوهش می توان نتیجه گرفت که مراقبت گری از هوش هیجانی و عزت نفس تاثیرگذار می پذیرد. بنابراین، ارتقا هوش هیجانی و عزت نفس می تواند به مراقبت گری موثرتر (حساسیت و مجاورت) منجر شود.

    کلید واژگان: عزت نفس, مراقبت گری و هوش هیجانی
    Hajar Falahzade*, Rayhaneh Rezapoor Faridian, Vafa Mostafa

    Caregiving in adult intimate relationships is one of the really important part of couples’ relation, but previous studies has paid less attention to it. The purpose of the present study was to predict the caregiving dimensions based on emotional intelligence components with the mediator role of self-esteem. 245 married men who were students at Shahid Beheshti universities participated in the study. All participants completed the Caregiving Questionnaire (CQ), Rosenberg Self-Esteem Scale (RSES) and Bradberry & Greaves Emotional Intelligence Questionnaire. The results demonstrated that all components of emotional intelligence (except social awareness) had a significant effect on all caregiving dimensions with the mediator role of self-esteem (p<0.001). It means that men with higher emotional intelligence had more self-esteem and reported more caregiving proximity and sensitivity. In contrast, men with lower emotional intelligence had lower self-esteem and reported more controlling and obsessive caregiving. Although the component of social awareness had not a significant effect on caregiving dimensions with mediator role of self-esteem, there were significant correlations between each two of these variables (p<0.001). Based on the results of the present study, it can be concluded that the caregiving is influenced by emotional intelligence and self-esteem. Therefore, enhancing the emotion intelligence and self-esteem can result in more effective caregiving (proximity and sensitivity).

    Keywords: caregiving, emotional intelligence, self-esteem
  • وفا مصطفی*، هاجر فلاح زاده، هادی میرزاپور
    هدف
    پژوهش حاضر با هدف پیش بینی پیشرفت تحصیلی دانشجویان براساس سبک های دلبستگی بزرگسالی، خودمتمایزسازی و سبک زندگی ارتقابخش سلامت در دانشجویان دوره کارشناسی دانشگاه شهید بهشتی تهران در سال تحصیلی 1396-1395 انجام گرفت.
    روش
    در پژوهشی با روش توصیفی از نوع همبستگی، نمونه ای به حجم 305 نفر از میان تمامی دانشجویان دوره کارشناسی دانشگاه شهید بهشتی به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. شرکت کنندگان در مطالعه، پرسشنامه سبک های دلبستگی بزرگسالان (Hazan and Shaver, 1993)، پرسشنامه تجدیدنظر شده خودمتمایزسازی (Skowron and Schmitt, 2003) و نیمرخ سبک زندگی ارتقا بخش سلامت-نسخه تجدیدنظر شده دوم (Walker, Sechrist and Pender, 1995) را تکمیل نمودند.
    یافته ها
    نتایج حاصل از تحلیل رگرسیون گام به گام نشان داد که از میان متغیرهای پیش بین، نمره کل خودمتمایزسازی (094/0) بیشترین نقش را در پیش بینی پیشرفت تحصیلی دانشجویان دارد و پس ازآن، سبک دلبستگی ایمن (063/0) و مولفه خود-شکوفایی (037/0) قرار دارند و این سه متغیر در مجموع حدود 19.4/0 واریانس پیشرفت تحصیلی را پیش بینی می کنند. یافته های پژوهش حاضر نشان از اهمیت تجارب تحولی اولیه افراد در محیط خانواده و کیفیت رابطه مادر و کودک و رشد سالم دوره کودکی بر کارکرد دوره بزرگسالی دارد.
    کلید واژگان: سبک های دلبستگی بزرگسالی, خودمتمایزسازی, سبک زندگی ارتقا بخش سلامت
    H. Mirzapour, H. Falahzadeh, V. Mostafa*
    Purpose
    The purpose of this study was to predict the Academic Achievement of Students based on Adult Attachment Styles, Self-Differentiation and Health Promotion Lifestyle in Undergraduate Students of Shahid Behshti University in the Academic Year of 2016-2017.
    Method
    In this descriptive-correlational study, a sample of 305 students from all undergraduate students of Shahid Beheshti University were selected by Accessible Sampling Method. Participants in the study, completed the Adults Attachment Styles Questionnaire (Hazan and Shaver, 1993), Self-Differentiation Revised Questionnaire (Skowron and Smith, 2003) and the profile of Health Promotion Lifestyle (revised version ll) (Walker, Sechrist and Pender, 1995).
    Findings
    The results of Stepwise Regression Analysis showed that among the predictor variables, the total score of SelfDifferentiation plays the most role in predicting the academic achievement of the students and after that, are Secure Attachment Style and Self-Actualization component. In total, these three variables predict of about 0/19.4 of the variance of Academic Achievement. The Findings of this study indicate the importance of the initial experiences of people in the family environment and the quality of mother-child relationship and healthy growth of childhood on adulthood function
    Keywords: Adult Attachment Styles, SelfDifferentiation, Healthy PromotionLifestyle
  • مجتبی یوسفی کیا*، ابوالقاسم خوش کنش، هاجر فلاح زاده *
    زمینه و هدف
    بیماری ام اس، جزء گروهی از بیماری های سیستم عصبی است که با تخریب غلاف میلین راه های عصبی همراه است. عوارض این بیماری به دلیل ماهیت ناتوان کننده آن تمام جنبه های زندگی فرد مبتلا را در بر می گیرد و در نتیجه امید به زندگی بیمار را کاهش می دهد. کاهش امید به زندگی نیز در به وجود آمدن تعارض های زناشویی در زندگی این بیماران نقش چشمگیری دارد. در این راستا، پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی واقعیت درمانی بر کاهش تعارض های زناشویی و ناامیدی در زنان مبتلا به ام اس انجام شد.
    روش بررسی
    روش پژوهش، شبه آزمایشی با طرح پیش آزمون پس آزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری این پژوهش، شامل کلیه بیماران زن مبتلا به ام اس مراجعه کننده به انجمن ام اس و بیمارستان تخصصی سینای شهر تهران در سال 1394 بود. با روش نمونه گیری در دسترس، از میان آن ها، تعداد 31 نفر از بیماران مبتلا به ام اس که دچار تعارض های زناشویی و ناامیدی بوده و ملاک های ورود به پژوهش را دارا بودند، انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و گواه جایگزین شدند. قبل از اجرای برنامه مداخله، دو گروه به وسیله پرسش نامه های تعارض های زناشویی ثنایی و ناامیدی بک آزمون شدند، سپس گروه آزمایش به مدت 10 جلسه 2 ساعته تحت آموزش های واقعیت درمانی قرار گرفتند و گروه کنترل هیچ مداخله ای دریافت نکردند. بعد از اجرای برنامه مداخله، هر دو گروه به وسیله پرسش نامه های مذکور مورد آزمون قرار گرفتند. برای تجزیه و تحلیل داده ها از تحلیل کوواریانس چندمتغیره استفاده شد.
    یافته ها
    نتایج تحلیل کوواریانس نشان داد که واقعیت درمانی گروهی، باعث تفاوت معنی دار آماری (001/0>p) بین مراحل پیش آزمون (90/112=M) و پس آزمون (06/90=M) در نمره کلی تعارض های زناشویی و هم چنین مراحل پیش آزمون (01/17=M) و پس آزمون (70/13=M) ناامیدی در گروه آزمایش شد. یعنی در مرحله پس آزمون بعد از کنترل نمرات پیش آزمون، گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل تعارض های زناشویی و ناامیدی کمتری را گزارش کردند.
    نتیجه گیری
    واقعیت درمانی به صورت گروهی در بیماران ام اس باعث می شود تا نیازهای خود را بشناسند و درباره آن با همسران خود گفتگو کنند، در نتیجه می تواند نقش مهمی در بهبود تعارض های زناشویی و نیز کاهش ناامیدی آن ها داشته باشد.
    کلید واژگان: واقعیت درمانی, تعارض های زناشویی, ناامیدی, بیماری ام اس
    M Yoysefikia *, A Khoshkonesh, H Falahzadeh
    Background & Aim
    Multiple Sclerosis (MS) is a part of a group of diseases of the nervous system that is associated with the destruction of the myelin sheath of the nervous system. Due to its disabling nature, the complications of this disease cover all aspects of the person's life and thus reduce the patient's life expectancy. The reduction of life expectancy also contributes to marital conflicts in the lives of these patients. In this regard, the present study was conducted to determine the effectiveness of real-therapies on reducing marital conflicts and hopelessness in women with MS.
    Methods
    The research method was a quasi-experimental design with pre-test post-test design with control group. The statistical population of this study included all women with MS who referred to the MS Society and Sine Hospital in Tehran in 2015. Using a suitable sampling method, 31 MS patients with marital conflicts and hopelessness were selected and randomly assigned to two experimental groups and evidence have been replaced. Before the intervention program, the two groups were tested by sickness and hopelessness conflict questionnaires, then the experimental group received real-therapeutic training for 10 sessions of 2 hours and the control group received no intervention. After intervention, both groups were tested by questionnaires. To analyze the data, multivariate analysis of covariance was used.
    Results
    The results of covariance analysis showed that group reality therapy caused a significant difference (p<0.001) between pretest (M=112.90) and post test (M=90/06) in total score Marital conflicts as well as pretest (M=17.01) and post-test (M=13.70) were in the experimental group. In the post-test, after the control of the pre-test scores, the experimental group reported fewer marital conflicts and disappointment than the control group.
    Conclusion
    Group reality therapy in MS patients makes it possible to know their needs and talk about their spouses, thus it can play an important role in improving marital conflicts and reducing their hopelessness.
    Keywords: Real-Therapy, Marital Conflict, Despair, MS Disease
  • وفا مصطفی *، هاجر فلاح زاده، ریحانه رضاپور فریدیان
    هدف پژوهش حاضر، تعیین نقش عزت نفس و ادراک از سبک های فرزندپروری والدین در پیش بینی سبک های مراقبت گری دانشجویان متاهل بود. پژوهش حاضر توصیفی از نوع همبستگی است. جامعه آماری شامل کلیه دانشجویان مرد متاهل دانشگاه شهید بهشتی تهران در سال 1395 است که به روش نمونه گیری در دسترس تعداد 245 نفر از آن ها انتخاب شده و به ابزارهای مراقبت گری، مقیاس عزت نفس و سبک های فرزندپروری والدینی ادراک شده پاسخ دادند. پس از اجرای پرسش نامه ها، اطلاعات جمع آوری شده به وسیله شاخص های آمار توصیفی و هم چنین روش های همبستگی پیرسون و رگرسیون چندمتغیری مورد تحلیل قرار گرفت. نتایج نشان داد که عزت نفس و صمیمیت عاطفی، ابعاد مجاورت و حساسیت را به صورت مثبت و معنادار، و طرد، ابعاد مجاورت و حساسیت را به صورت منفی و معناداری پیش بینی می کنند (05/0P<). هم چنین نتایج نشان داد که عزت نفس، فزون حمایتگری و صمیمیت عاطفی، بعد کنترل را به صورت منفی و معنادار و طرد، بعد کنترل را به صورت مثبت و معناداری پیش بینی می کنند (05/0P<). هم چنین نتایج نشان داد که عزت نفس و صمیمیت عاطفی، بعد وسواس را به صورت منفی و معناداری پیش بینی می کنند (05/0P<). یافته ها مورد بحث قرار گرفته است.
    کلید واژگان: سبک های مراقبت گری, عزت-نفس, سبک های فرزندپروری ادراک شده
    Vafa Mostafa *, Hajar Falahzade, Reyhane Rezapour Faridian
    Aim: Caregiving styles have been conceptualized as supportive, affective and compassionate behaviors among couples, which includes emotional access and responsiveness, caring responsiveness and interaction with the partner. The purpose of this study was to determine the role of self-esteem and perception of parental parenting styles of married students in predicting their careging styles.
    Methods
    this is a descriptive correlational study. The statistical population of the present study was all married male students of shahid beheshti university of Tehran in 2016. That 245 of them were selected by available sampling method and they completed the Caregiving Inventory (Kunce & Shaver, 1994), Self-Esteem Scale (Rosenberg, 1965) and Perceived Parenting Styles (Dirik, Yorulmaz & Karanci, 2015). The data were analyzed by pearson correlation and multivariate regression. Findings: The results showed that self-esteem, warmth and emotional intimacy, predicts the proximity and sensitivity positively and significantly, and the rejection, negatively and significantly predicts the proximity and sensitivity (p<0.05). The results also showed that self-esteem, overprotection and emotional intimacy predicts the control negatively and significantly, and the rejection, predicts the control positively and significantly (p<0.05). The results also showed that self-esteem and emotional intimacy predicts obsessive negatively and significantly (p<0.05).
    Conclusion
    The results of this study indicate that self-esteem and perception of parental parenting styles play an important role in predicting the caregiving styles of married people. Therefore, by enhancing self-esteem and correct the parenting styles, can prevent the formation of poor caregiving styles in the next generation.
    Keywords: Caring Styles, Self-Esteem, Perceived Parenting Styles
  • سارا نوری سندیانی، هاجر فلاح زاده، تقی پورابراهیم، ندا نظربلند
    این پژوهش به منظور بررسی اثربخشی معنادرمانی گروهی بر معنای زندگی و عملکرد خانواده در مادران دارای فرزند مبتلا به اختلالات طیف اتیسم صورت گرفته است. جامعه آماری شامل تمامی مادران دارای فرزند مبتلا به اختلالات طیف اتیسم مراجعه کننده به کلینیک روزانه توان بخشی کودکان با اختلالات ویژه به آرا می باشد. از بین مادران با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس، تعداد 20 نفر به عنوان نمونه مورد پژوهش انتخاب شده و به طور تصادفی در دو گروه کنترل و آزمایش جای داده شدند.
    طرح پژوهش، طرح پیش آزمون پس آزمون با گروه کنترل و پیگیری بود. پرسشنامه معنای زندگی و عملکرد خانواده به عنوان ابزار پژوهش استفاده گردید. جلسات گروه آموزش با رویکرد معنادرمانی در طول 8 جلسه 90 دقیقه ای برگزار شد. یافته ها نشان داد که تفاوت معناداری در میانگین نمرات گروه آزمایش و کنترل وجود دارد و معنادرمانی گروهی موجب افزایش معنای زندگی و بهبود عملکرد خانواده مادران دارای فرزند مبتلا به اختلالات طیف اتیسم گروه آزمایش در مقایسه با گروه کنترل شده است (P<0/01).
    سودمندی معنادرمانی گروهی بر افزایش معنای زندگی و بهبود عملکرد خانواده در مرحله پیگیری همچنان تداوم داشته است؛ بنابراین می توان از معنادرمانی برای ارتقاء عملکرد خانواده و معنای زندگی این مادران بهره برد.
    کلید واژگان: عملکرد خانواده, معنای زندگی, معنادرمانی, اختلال اتیسم
    Sara Nouri, Hajar Falahzade, Taghi Pourebrahim, Neda Nazarboland
    This present study designed to evaluate the effectiveness of group Logo Therapy in Autistic Children' Mothers on meaning of life and family function .Statistic population included all mothers of autistic children in Beh-Ara Autism Center referred to the vote in February and March 2017 respectively. The mothers criteria of the sample using a convenience sampling method, a total of 20 people were selected as sample and randomly divided into control and experimental groups were housed. Research design was pretest-post-test design with control group and follow-up. The "purpose in life (PIL)" and ''family function (FAD)" questionnaire was used as research tools. Based on the educational group logo therapy sessions over eight sessions at ninety minutes and held twice a week. At 4 weeks after the intervention, both groups were assessed and within five weeks of follow-up test after test run was performed. In order to analyze the data of mixed analysis of variance was used. Results showed that there were significant differences in the mean scores of experimental and control groups and group logo therapy enhances family function and the meaning of life and improve the performance of mothers of children with autism in the treatment group compared with the control group (P
    Keywords: Family Function, Meaning of Life, Logo Therapy, Autistic
  • امین نظری، هاجر فلاح زاده، ندا نظربلند
    هدف
    هدف پژوهش حاضر تعیین اثربخشی درمان گروهی مبتنی بر پذیرش و تعهد بر کاهش سرخوردگی زناشویی و افزایش کیفیت زناشویی زن ها بود.
    روش
    روش پژوهش شبه تجربی با گروه گواه و طرح پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری دو ماهه و جامعه آماری شامل 2146 نفر از مادران دانش آموزان پسر در سه مدرسه دوره متوسطه دوم بخش مرکزی و بخش کلیشاد شهرستان فلاورجان به نام های دبیرستان بهنام رحمانی، امام خمینی و شهید بهشتی در سال تحصیلی 95-1394 بود. به روش نمونه گیری در دسترس 30 مادر انتخاب و به شکل تصادفی در دو گروه آزمایش و گواه جایگزین شدند. پرسشنامه های سرخوردگی زناشویی کایزر (1993)، کیفیت زناشویی باسبی، کران، لارسن و کریستینسن، (2008) توسط آزمودنی های هردو گروه تکمیل و سپس درمان گروهی مبتنی بر پذیرش و تعهد (هیز، 1986) در 10 جلسه 90 دقیقه ایی هفته ای یک بار به گروه آزمایش ارائه و نتایج با استفاده از طرح تحلیل کواریانس چندگانه تحلیل شد.
    یافته ها
    نتایج بیانگر آن بود که میانگین گروه آزمایش نسبت به گروه گواه در مولفه سرخوردگی زناشویی، در مرحله پس آزمون و پیگیری کاهش (881/15=F،001/0=P) و در مولفه کیفیت زناشویی، افزایش یافته است (594/8=F، 001/0=P).
    نتیجه گیری
    با توجه به نتایج این پژوهش می توان درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد را روش موتری تلقی کرد که با کاربرد استعاره ها، فنون تنظیم هیجان و اعمال متعهدانه مبتنی بر ارزش ها، منجر به کاهش سرخوردگی زناشویی و افزایش کیفیت زناشویی زن های متاهل می شود.
    کلید واژگان: پذیرش, تعهد, سرخوردگی, کیفیت زناشویی
    Nazari, Amin, Falahzade, Hajar, Nazarboland, Neda
    Aim: The purpose of this study is effectiveness of Acceptance and Commitment Therapy on reducing marital disaffection and increasing marital quality in women.
    Methods
    This study is a quasi-experimental type based on pre-test, post-test, follow up test with control group. Sample group was chosen from 2146 mothers of high school students in Felavarjan. The population consisted of 30 women, randomly selected for test and control group. Interventional Acceptance and commitment therapy was conducted on members of test group in 10 sessions each session lasts 90 minutes. Results gathered from marital disaffection scale (Kaiser, 1993) and marital quality scales (Busby, crane, Larsen, Christensen, 2008).Test and control group were evaluated by noted tools in three step, pre-test, past-test and follow up test. Results were analyzed with multivariate analysis of covariance method (MANCOVA). Results showed that Acceptance and Commitment Therapy is effective on marital disaffection and marital quality of women.
    Results
    Test levels of significance showed that pre-test and post-test in marital disaffection decreased mean of test group toward control group (P=0.001, F=15.881). Test levels of significance showed that pre-test and post-test in marital quality decreased mean of test group toward control group (P=0.001, F=8.594).
    Conclusion
    It was observed that the acceptance and commitment therapy on reducing marital disaffection and increasing marital quality on women marital disaffection is effective.
    Keywords: Acceptance, commitment therapy, marital disaffection, marital quality
نمایش عناوین بیشتر...
سامانه نویسندگان
  • دکتر هاجر فلاح زاده
    دکتر هاجر فلاح زاده

اطلاعات نویسنده(گان) توسط ایشان ثبت و تکمیل شده‌است. برای مشاهده مشخصات و فهرست همه مطالب، صفحه رزومه ایشان را ببینید.
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال