mohammad javad asghari ebrahim abad
-
هدف
سرپرست شدن زنان از جمله شایع ترین مسائل روانی و اجتماعی است. هدف پژوهش حاضر، بررسی اثربخشی طرحواره درمانی هیجانی گروهی بر متعادل سازی صفت تاریک شخصیت، افزایش شکفتگی و انعطاف پذیری شناختی زنان سرپرست خانواده بود.
روش شناسی پژوهش:
پژوهش حاضر شبه آزمایشی از نوع پیش آزمون - پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش حاضر زنان سرپرست خانواده طبقه پایین اقتصادی اجتماعی بودند. از میان آن ها، 30 نفر با روش نمونه گیری به شیوه هدفمند و در دسترس انتخاب شدند و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش (15 نفر) و کنترل (15 نفر) قرار گرفتند. شرکت کنندگان پرسش نامه صفت تاریک شخصیت (جانسون و وبستر، 2010)، پرسش نامه شکفتگی (دینر و همکاران، 2009) و پرسش نامه انعطاف پذیری شناختی (دنیس و واندروال، 2010) را تکمیل کردند. گروه آزمایش 10 جلسه طرحواره درمانی هیجانی گروهی و گروه کنترل آموزش شیرینی پزی (مداخله نما) را دریافت کردند. دو گروه پرسشنامه ها را در دو مرحله قبل و بعد از مداخله تکمیل کردند. به منظور تحلیل داده های پژوهش از تحلیل کوواریانس چند متغیری استفاده شد.
یافته هانتایج نشان داد بین دو گروه آزمایش و کنترل از نظر صفات تاریک شخصیت، شکفتگی و انعطاف پذیری شناختی تفاوت معناداری وجود دارد (001/0<p).
بحث و نتیجه گیریبنابراین طرحواره درمانی هیجانی گروهی می تواند به متعادل سازی صفت تاریک شخصیت، افزایش شکفتگی و انعطاف پذیری شناختی زنان سرپرست خانواده کمک کند.
کلید واژگان: انعطاف پذیری شناختی, زنان سرپرست خانواده, شکفتگی, صفت تاریک شخصیت, طرحواره درمانی هیجانی گروهیObjectiveBecoming heads of households by women is one of the most common psychological and social issues. The present study aimed to investigate the effectiveness of group therapy based on emotional schema therapy on balancing the dark personality traits, and increasing flourishing and cognitive flexibility among female heads of households.
Research MethodologyThis was a quasi-experimental study with a pre-test and post-test with a control group. The statistical population of the present study included all female heads of households of low socio-economic level. Among them, 30 females were selected through the convenience and purposeful sampling method and randomly assigned to experimental (N=15) and control groups (N=15). Subjects completed the Dark Triad Dirty Dozen (Jonason & Webster, 2010), Flourishing Scale (Diener et al., 2009), and Cognitive Flexibility Inventory (Dennis & Vander Wal, 2010). The experimental group received 10 sessions of emotional schema therapy and the control group received cooking training. Both groups completed the questionnaires in two stages before and after the intervention. Multivariate Analysis of Covariance was used to analyze the data.
FindingsResults showed a significant difference between the experimental and control groups in terms of dark personality traits, flourishing, and cognitive flexibility (p<0.001).
ConclusionThus, Emotional Schema Therapy could help balance dark personality traits and increase the flourishing and cognitive flexibility of female heads of household.
Keywords: Cognitive Flexibility, Female Head Of Household, Flourishing, Dark Personality Traits, Emotional Schema Group Therapy -
مقدمه
پژوهش حاضر با هدف بررسی رابطه بین طرحواره های ناسازگار اولیه و نگرانی از تصویر بدن و نقش واسطه ای شفقت به خود و تنظیم هیجان در زنان انجام شد.
مواد و روش هاجامعه آماری این پژوهش توصیفی و همبستگی شامل کلیه زنان 18 تا 45 ساله شهر مشهد بود که طی سال های 1391 تا 1392 پرسش نامه ها را تکمیل کردند. روش نمونه گیری در دسترس برای انتخاب 400 نفر که پرسشنامه طرحواره جوان را تکمیل کردند، انتخاب شدند. YSQ)، فهرست نگرانی تصویر بدن (BICI)، مقیاس دلسوزی به خود (SCS)، و پرسشنامه تنظیم هیجان (ERQ). داده ها را از طریق ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل مسیر تحلیل کردیم.
یافته هایافته ها نشان داد که بین نمره کل نگرانی از تصویر بدن و ارزیابی مجدد همبستگی معنادار و منفی و بین نمره کل نگرانی از تصویر بدن و سرکوب هیجانی همبستگی مثبت و معنادار وجود دارد. همچنین بین نمرات کل شفقت به خود و نگرانی از تصویر بدن رابطه معنادار و منفی مشاهده شد (05/0<p).
نتیجه گیریما نشان دادیم که متغیرهای خوددلسوزی و تنظیم هیجان می توانند به عنوان میانجی های کلیدی در تاثیر طرحواره های ناسازگار اولیه بر نگرانی از تصویر بدن عمل کنند که منجر به کاهش تاثیر طرحواره های ناسازگار اولیه بر تصویر بدن با افزایش شفقت به خود و افزایش آن می شود. تنظیم احساسات
کلید واژگان: تصویر بدن, طرحواره های ناسازگار اولیه, تنظیم هیجانی, شفقت به خودIntroductionThe current study aimed to explore the relationship between early maladaptive schemas and body image concern and the mediating role of self-compassion and emotion regulation in women.
Materials and MethodsThe statistical population of this descriptive and correlational study included all women aged 18 to 45 in Mashhad, Iran, who completed the questionnaires from 2022 to 2023. The convenient sampling method was used to select 400 people completed the Young Schema Questionnaire (YSQ), Body Image Concern Inventory (BICI), Self-Compassion Scale (SCS), and Emotion Regulation Questionnaire (ERQ). We analyzed the data through Pearson's correlation coefficient and path analysis.
ResultsThe findings revealed a significant and negative correlation between the total score of body image concern and reappraisal, alongside a significant and positive correlation between the total score of body image concern and emotional suppression. Additionally, a significant and negative relationship was observed between the total scores of self-compassion and body image concern (P< 0.05).
ConclusionWe revealed that self-compassion and emotion regulation variables can serve as crucial mediators in the impact of early maladaptive schemas on body image concern, leading to a reduction in the effect of early maladaptive schemas on body image with increased self-compassion and enhanced emotion regulation.
Keywords: Body Image, Early Maladaptive Schemas, Emotional Regulation, Self-Compassion -
فصلنامه علوم روانشناختی، پیاپی 138 (شهریور 1403)، صص 1301 -1318زمینه
گسستگی رابطه زناشویی اولین مرحله در فرآیندی است که در نهایت به انحلال رابطه زناشویی منتهی می شود و با پریشانی رابطه، ارتباطات ضعیف و اختلال های روانشناختی به ویژه افسردگی مرتبط است. علی رغم پژوهش های متعددی که در خصوص اثربخشی مدل های زوج درمانی بر گسستگی عاطفی در ایران صورت گرفته است، جمع بندی و تحلیل منسجمی از انواع مدل های زوج درمانی موثر بر گسستگی رابطه زناشویی دردسترس نیست.
هدفهدف از انجام پژوهش حاضر، مرور تحقیقات انجام شده در زمینه انواع مدل های زوج درمانی موثر بر گسستگی رابطه زناشویی در مطالعات ایرانی بود.
روشاین مطالعه از نوع مطالعات توصیفی بود و باتوجه به روش اجرا جزو مطالعات مرور نظام مند است. جامعه آماری، تمامی مطالعات مرتبط با هدف مطالعه منتشرشده از 1383 تا 1402 بودند. از 90 مطالعه ای که بعد از جستجو و غربالگری شناسایی شدند، 23 مطالعه جهت استخراج داده ها ارزیابی شدند. این مطالعه مروری با جستجوی مطالعات فارسی با استفاده از کلیدواژه های "زوج درمانی، زناشویی، اثربخشی، زوج، کارآزمایی بالینی، طلاق عاطفی، دل زدگی زناشویی، فرسودگی زناشویی و سرخوردگی زناشویی" و در پایگاه های داخلیSID, MagIran, انجام گرفت. داده ها با استفاده از شاخص های توصیفی یعنی فراوانی و درصد تحلیل شدند.
یافته هاپس از بررسی کیفیت مقالات و نیز درنظرگرفتن معیارهای ورود، 23 مقاله واجد شرایط و هم راستا با اهداف مطالعه حاضر بررسی شدند. نتایج حاصل از بررسی مطالعات نشان داد که زوج درمانی بر گسستگی رابطه زناشویی اثربخش بوده است (05/0 p<) و بیشترین مطالعات مربوط به تاثیر رویکرد زوج درمانی با رویکردهای واقعیت درمانی، هیجان مدار و شناختی رفتاری بوده است.
نتیجه گیریبر اساس یافته های پژوهش، نتایج این مطالعه مروری نشان داد که مداخلات زوج درمانی بر گسستگی رابطه زناشویی تاثیر معناداری دارد.
کلید واژگان: مدل های زوج درمانی, زوج ها, گسستگی رابطه زناشویی, مرور نظام مندBackgroundRelationship disengagement is the first step in the process that eventually leads to marital dissolution and is related to marital distress, poor communication, and mental health such as depression. Despite most of studies conducted regarding the effectiveness of couple therapy methods on emotional disengagement in Iran, a coherent summary and analysis of the types of couple therapy effective methods on relationship disengagement are not available.
AimsThis study aimed to investigate couple therapy methods on relationship disengagement for Iranian studies.
MethodsThis study was descriptive and is a systematic review study according to the implementation method. The statistical population was all studies related to the purpose of the study published from 2003 to 2022. Out of 90 studies that were identified after searching and screening, 23 studies were evaluated for data extraction. This review study searched for Iranian studies using the keywords "couple therapy, marriage, effectiveness, couple, clinical trial, emotional divorce, couple burnout, marital disaffection, and marital frustration" and the multiple databases SID, and MagIran were screened. Data analysis was done using descriptive statistics of frequency and percentage.
ResultsAfter checking the quality of the articles and considering the inclusion criteria, 23 eligible articles were reviewed in line with the objectives of the present study. The results of the studies showed that couple therapy was effective in relationship disengagement (p< 0.05). Most of the studies were related to the effect of couple therapy based on reality therapy, emotion-focused couple therapy, cognitive-behavioral couple therapy, and acceptance and commitment therapy.
ConclusionBased on research findings, the results of these review studies showed that couples therapy interventions have a significant effect on relationship disengagement.
Keywords: Couples Therapy Methods, Couples, Relationship Disengagement, Systematic Review -
Background
Relationship disengagement is one of the most common reasons reported by couples when explaining the distress and dissolution of the marriage. The present study aimed to investigate the factors affecting relationship disengagement in Iranian couples.
MethodsThis qualitative study was conducted using the conventional content analysis approach. The participants were 24 Iranian married couples (in Mashhad) who were selected using non-random and purposive sampling. The data were collected through in-depth semi-structured interviews with the couples and the interviews continued until data saturation. The collected were analyzed using Graneheim and Lundman’s qualitative content analysis method.
ResultsData analysis revealed three themes (each with some categories): (1) Interpersonal factors (problems related to the family of origin, conflict in couple interactions, distancing behaviors, and ineffective spouse selection), (2) individual-personality factors (emotional instability and character traits), and (3) socioeconomic factors (financial and vocational issues and perceived fairness and inequality).
ConclusionThe findings indicated that marital relationship disengagement leads to emotional apathy and dissolution of marital relationships. Couples therapy approaches should target the causes of relationship disengagement to increase the quality of couples’ relationships and prevent divorce. The insights from this study can be used for formulating treatment and preventive approaches to prevent couple relationship disengagement.
Keywords: Couples, Disaffection, Relationship Disengagement, Qualitative Study -
مقدمه
رفتار مجرمانه یکی از موضوعاتی است که از دیرباز مورد توجه محققان و متخصصان علوم رفتاری بوده است. پژوهش حاضر با هدف بررسی علل رفتار مجرمانه در زندانیان مرد استان های کرمانشاه و کردستان انجام شده است.
روش کارپژوهش حاضر یک مطالعه کیفی و از نوع تحلیل محتوا بود. مقوله ها با مصاحبه با 26 زندانی مرد و 10 کارشناس و بررسی 50 مقاله به دست آمد. علاوه بر مصاحبه، داده ها و پرونده بالینی زندانی نیز برای شناسایی عوامل موثر در رفتار مجرمانه در نظر گرفته شد. روش نمونه گیری در این پژوهش هدفمند است. تجزیه و تحلیل داده ها در 3 مرحله کدگذاری باز، مرکزی و انتخابی انجام شد. اعتبار مولفه ها با محاسبه شاخص تحلیل محتوا بررسی شد.
یافته هاعوامل اصلی موثر بر رفتار مجرمانه شامل مولفه های روان شناختی، خانوادگی، فرهنگی- اجتماعی و معنوی است.
نتیجه گیرینتایج حاکی از آن است که عوامل مختلفی در بروز رفتار مجرمانه نقش دارند و شناسایی آنها در فرهنگ های مختلف امکان توسعه یک مداخله آموزشی یا درمانی را فراهم می کند.
کلید واژگان: رفتار مجرمانه, زندانی, خشونتIntroductionCriminal behavior is one of the topics that has long been the focus of researchers and specialists in behavioral sciences. The present study aims to investigate the causes of criminal behavior in male prisoners of Kermanshah and Kurdistan provinces, Iran.
Materials and MethodsThe present research was a qualitative study with a content analysis type. The categories were obtained by interviewing 26 male prisoners and 10 experts and reviewing 50 articles. In addition to the interview, data and the clinical dossier of the prisoner were also considered to identify the factors contributing to criminal behavior. The sampling method in this research is purposive. Data analysis was done in 3 steps: open, central, and selective coding. The validity of the components was checked by calculating the content analysis index.
ResultsThe main factors influencing criminal behavior include psychological, family, cultural-social, and spiritual components.
ConclusionThe results indicate that various factors play a role in the occurrence of criminal behavior, and their identification in different cultures provides the possibility of developing an educational or therapeutic intervention.
Keywords: Criminal Behavior, Prisoner, Violence -
هدف
هیجانات و عواطف انسان نقش مهمی در سلامت روان ایفا می کنند. در این رابطه، بلوغ عاطفی مهارتی است که هیجانات را در برابر خواسته های محیطی مدیریت می کند. پژوهش حاضر با هدف پیش بینی بلوغ عاطفی بر اساس طرحواره های ناسازگار اولیه با میانجیگری همدلی در دانشجویان صورت گرفت.
روشطرح پژوهش حاضر توصیفی و از نوع همبستگی بود. جامعه مورد مطالعه شامل دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد مشغول به تحصیل در سال تحصیلی 1401-1402 بود که از بین آن ها 353 نفر به روش نمونه گیری دردسترس وارد مطالعه شدند. برای جمع آوری داده ها از مقیاس بلوغ عاطفی سینگ و بهارگاوا (1990)، پرسشنامه طرحواره یانگ (1998) و مقیاس همدلی هیجانی متعادل مهرابیان و اپستین (1972) استفاده شد. جهت بررسی نقش متغیر میانجی روش مدل یابی معادلات ساختاری به کار گرفته شد.
یافته هایافته های حاصل از ضریب همبستگی پیرسون نشان داد بین طرحواره های ناسازگار اولیه با بلوغ عاطفی و همدلی همبستگی منفی و معناداری وجود دارد. همچنین بلوغ عاطفی با همدلی دارای همبستگی مثبت و معناداری است. یافته های حاصل از مدل معادلات ساختاری بیان کرد رابطه بین طرحواره های ناسازگار اولیه و بلوغ عاطفی به طور بی واسطه برقرار است و همدلی نمی تواند این رابطه را میانجیگری کند.
نتیجه گیریبا توجه به نتایج این پژوهش، تاثیر طرحواره های ناسازگار اولیه بر بلوغ عاطفی می تواند بیش از پیش مورد توجه قرار گیرد.
کلید واژگان: بلوغ عاطفی, طرحواره های ناسازگار اولیه, همدلیPurposeHuman emotions and feelings play a significant role in mental health. In this regard, emotional maturity is a skill that manages emotions in response to environmental demands. The present study aimed to predict emotional maturity based on early maladaptive schemas mediated by empathy in college students.
MethodologyThe research method was descriptive and correlational. The study population consists of Ferdowsi University students enrolled in the academic year 2022-2023. Among them, 353 individuals were selected through convenience sampling. Singh and Bhargava Emotional Maturity Scale (1990), Young Schema Questionnaire (1998), and Mehrabian and Epstein Balanced Emotional Empathy Scale (1972) were used for data collection. Structural equation modeling was employed to examine the mediating role of variable.
FindingsThe Pearson correlation coefficient indicated a significant negative correlation between early maladaptive schemas and emotional maturity and empathy. Additionally, emotional maturity had a significant positive correlation with empathy. The results of the structural equation model revealed that the relationship between early maladaptive schemas and emotional maturity is directly established and empathy cannot mediate this relationship.
ConclusionGiven the results of this study, the impact of early maladaptive schemas on emotional maturity can be of increased concern.
Keywords: Emotional maturity, Early maladaptive schemas, Empathy -
مقدمه
اختلال شنوایی اختلالی ارتباطی است، فرد مبتلا اغلب توسط افراد جامعه دچار سردرگمی و رنجش قرار می گیرد وباعث آسیب به سلامت روان فرد می گردد؛ ازاین رو روان درمانی بدنی علمی است که شامل استفاده از ارتباط غیرکلامی از طریق حرکت و تلفیق با تمرین های عصب روانشناختی ارائه می شود. هدف پژوهش حاضر بررسی تاثیر روان درمانی بدنی بر برون گرایی و روان رنجورخویی دانش آموزان ناشنوا است.
روش هاپژوهش حاضر نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون - پس آزمون و گروه کنترل است. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه دانش آموزان ناشنوای دختر 13 تا 20 سال است که تحت پوشش سازمان بهزیستی مشهد بوده اند. 24 نفرکه به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل گمارده شدند. ابزار پژوهش شامل آزمون شخصیت آیزنک (EPQ) بود.گروه آزمایش به مدت 3 ماه، هفته ای 3 جلسه 90 دقیقه ای در فرایند روان درمانی بدنی شرکت کردند برای تجزیه و تحلیل داده ها از تحلیل کواریانس یکراهه استفاده شد.
یافته هاشاخص های توصیفی در گروه روان درمانی بدنی، نمره ی مولفه ی روان رنجور پس از مداخله کاهش معنی داری نسبت به قبل آن داشته است(05/0>p) که این تغییردر گروه کنترل معنی دار نبوده است. (077/0=p.) برای مقایسه روان رنجورخوئی در گروه آزمایش و کنترل به این صورت است که مقدار F بدست آمده 039/7 در سطح 01/0 معنی دار است(05/0>p).
نتیجه گیرینتیجه ی پژوهش بیانگراین بود که استفاده ازروان درمانی بدنی جهت بهبود ویژگی های روان رنجورخوئی در دانش آموزان دختر ناشنوا مورد توجه و استفاده قرار گیرد.
کلید واژگان: ناشنوا, روان درمانی بدنی, روان رنجورخوئی, برون گرایی, شخصیتIntroductionHearing impairment is a communication disorder, the affected person is often confused and resentful by the society and causes damage to the mental health of the person; Therefore, Body psychotherapy is a scientific that includes the use of non-verbal communication through movement and combining it with neuropsychological exercises. The purpose of the present study is to investigate the effect of Body psychotherapy on extroversion and neuroticism of deaf students.
MethodsThe current research is semi-experimental with a pre-test-post-test design and a control group. The statistical population of the research includes all deaf female students between the ages of 13 and 20 who were covered by the Mashhad Welfare Organization. 24 people were randomly assigned to two experimental and control groups. The research tool included the Eysenck Personality Test (EPQ). The experimental group participated in the physical psychotherapy process for 3 months, 3 sessions of 90 minutes per week, and one-way covariance analysis was used to analyze the data.
FindingsDescriptive indices in the physical psychotherapy group, the score of the neurotic component after the intervention had a significant decrease compared to before (p<0.05), and this change was not significant in the control group. (p=0.077) for the comparison of neuroticism in the experimental and control groups, the obtained F value is 7.039 significant at the 0.01 level (p<0.05).
ConclusionThe result of the research indicated that the use of physical psychotherapy to improve neuroticism characteristics in deaf female students should be considered and used.
Keywords: Deafness, Body Psychotherapy, Neuroticism, Extraversion, Personality -
تحقیقات اخیر نشان داده اند، که محیط ساخته شده بر سلامت روان انسان تاثیرگذار است. این تحقیقات اغلب در زمینه های روانشناسی صورت گرفته است و کمتر در تخصص معماری به عنوان حلقه اصلی طراحی فضا مورد مطالعه قرار گرفته است. از آن جایی که انسان بیشتر وقت خود را در فضای داخلی و به خصوص فضای داخلی مسکونی می گذراند، تاثیر آن بر سلامت انسان قابل چشم پوشی نمی باشد. یکی از پارامترهای سلامت روان، هیجان است. مولفه های بسیاری در هیجانات انسان تاثیر گذار بوده که در میان آن ها فضای معماری بیشترین تاثیر را داشته است، از این رو تمرکز پژوهش نیز بر آن می باشد. هم چنین مولفه هیجان با پارادایم نوین معماری عصب محور قابل سنجش می باشد. جهت سنجش فضای داخلی، گونه آپارتمانی به دلیل فراگیری بیشتر در سطح شهر و بازه زمانی 40 ساله (بعد از انقلاب اسلامی) مد نظر قرار گرفته است، و نمونه های منتخب از 96 آپارتمانی که برنده جایزه معمار بوده اند (به دلیل دارا بودن کیفیت فضایی) انتخاب گشته اند. پس از جمع آوری نمونه ها، در چهار دسته خوشه بندی گردیده و بر اساس آن ها مدل سازی صورت گرفته است. نمایش چهار فضای معماری به وسیله عینک VR انجام شده است. پژوهش حاضر به دنبال پاسخ گویی به چنین سوالات می باشد: کالبد فضای داخلی مسکونی چه تاثیری بر هیجانات و فعالیت های مغزی انسان دارد؟ و این هیجانات چگونه بروز می کنند؟. جهت پاسخ گویی به این سوالات از روش تحقیق همبستگی بهره گرفته شده است، و جهت ثبت متغییرهای وابسته از دستگاه EEG با 19 کانال فعال و کلاهک الاستیک بهره گرفته شده است. جهت تجزیه و تحلیل داده های EEG از EEGLAB toolbox استفاده شده است و جهت بررسی معناداری داده ها در میان هر گروه از روش آماری استنباطی آزمون Wilcoxon و بررسی داده های تمامی گروه ها از روش Kruskal-Wallis H استفاده شده است. جامعه آماری پژوهش 24 نفر با میانگین سنی 28 سال، 10 مرد و 14 زن بوده است. نتایج نشان می دهد، Space1 بر ناحیه PFC مغز، که سهم مهمی در سازماندهی پاسخ های هیجانی دارد تاثیر گذاشته، و Space3 بر ناحیه ACC مغز که مرتبط با لذت و زیبایی شناسی است، اثر گذاشته است.
کلید واژگان: کالبد فضای داخلی, مسکونی, هیجان, معماری عصب محور, EEGIntroductionRecent research has shown that the built environment affects human mental health. This research has often been done in the fields of psychology and has been less studied in the field of architecture as the main link field of space design. Since humans spend most of their time indoors, especially in the interior space, its impact on human health cannot be ignored. One of the parameters of mental health is emotion. Many components have been influential on human emotions, among which the architectural space has had the greatest impact. Therefore, the focus of the research is also on it. Also, the emotion component can be measured with the new paradigm of neuro-architecture.
MethodologyTo measure the interior space, the apartment type has been considered due to its greater prevalence in the city and the 40 years (after the Islamic revolution), and selected samples of 96 apartments that were the winner of the Architecture Prize(due to their spatial quality) have been selected. After gathering samples, they were grouped into four categories and modeling was done based on them. The display of four architectural spaces is done by VR glasses. The questions are as follows: How does the physical residential interior affect human emotions and brain activities? And how do these emotions appear? To answer these questions, we used the correlation research method, and to record the dependent variables, an EEG device with 19 active channels and an elastic cap was used. For EEG data analysis, the EGLAB toolbox was used, the inferential statistical method of the Wilcoxon test was used to review the data significance among each group, and the Kruskal-Wallis H method was used to check the data of all groups. The statistical population of the research was 24 people with an average age of 28 years, 10 males and 14 females.
ResultsBased on the data analysis, in the Spac1 experiment, the most activity occurred in the Prefrontal cortex (PFC). In Space 3, the most activity took place in the anterior cingulate cortex (ACC). (ACC) Theta band modulations are about 52% and in the alpha band, 71% of changes were recorded in about 5 minutes. The number of changes in the theta band was 4 and the alpha band was 8 Hz. In Space 2, the most activity was recorded in the temporal lobe, and Space 4 in the parietal lobe. In the figure below, the brain map shows the average changes in each space.
ConclusionThe results of the present research showed that the architectural interior space with dominant curved forms such as arches, and brick materials and its pure color had the greatest impact on emotion and pleasant excitement. In the long term, this issue can create peace and achieve mental health. In addition, since the issue of esthetics has always been of interest to architects, the results of this research have shown that the interior space with wood materials and even rectangular forms is experienced from the user's perspective as beautiful.
Keywords: interior body, residential, emotion, neuroarchitecture, EEG -
زمینه و هدف
تکانشگری از جمله سازه های مهم و چندوجهی است که امروزه مورد توجه بسیاری از پژوهشگران حوزه علوم رفتاری و روانشناسی بالینی قرار گرفته است، لذا پژوهش حاضر با هدف بررسی نظام مند اثربخشی مداخلات مختلف روان شناختی بر کاهش تکانشگری در جامعه ایرانی انجام شد.
روش کاراین مطالعه با روش فراتحلیل انجام شد و جامعه آماری شامل پژوهش های فارسی بود که جهت دستیابی به مقالات از پایگاه های معتبر علمی مجلات فارسی مانند مگیران،SID، پرتال جامع علوم انسانی، گوگل اسکالر، نورمگز تعداد 55 مقاله با توجه به کلیدواژه های مداخلات روانشناختی، رویکرد شناختی-رفتاری، رفتاردرمانی دیالکتیکی، درمان شناختی-تحلیلی، ذهن آگاهی، رفتاردرمانی عقلانی-هیجانی، طرحواره درمانی، درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و تکانشگری در بازه زمانی سال های 1401-1388 گزینش گردید، پس از بررسی مقالات براساس ملاک های ورود و خروج تعداد 25 مقاله خارج گردید و تعداد 30 مقاله مناسب با موضوع پژوهش انتخاب شد. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار CMA2 انجام گردید.
یافته هابراساس نتایج حاصل شده اندازه اثر رویکردهای مختلف درمان روانشناختی بر کاهش تکانشگری 72/1- بدست آمد. بررسی مقالات نشان داد تکانشگری در بسیاری از اختلالات روانی که منجر به بروز رفتارهای پرخطر و مجرمانه می شود نقش کلیدی دارد. نتایج حاکی از آن بود که مداخلات درمانی متمرکز بر نظم بخشی هیجانی، تحمل پریشانی، تغییر ارزیابی های شناختی، بینش افزایی، خودآگاهی، اصلاح سبک های تصمیم گیری، خودکنترلی بیشتر، مهارت های ارتباطی و ابراز وجود دارای اثربخشی مطلوبی بر کاهش رفتارهای تکانشی است.
نتیجه گیریبا توجه به نتایج حاصل شده از این پژوهش میتوان بیان نمود که پژوهشگران حوزه روانشناسی می توانند نتایج این مطالعه را در بررسی های خود درباره میزان اثربخشی درمان ها و رویکردهای مختلف روانشناختی بر متغیر تکانشگری در نظر داشته باشند و همچنین در تحلیل و انتشار یافته های حاصل از پژوهش های خود دقت نظر بیشتری را اعمال نمایند که منجر به بهبود روند انجام مداخلات بالینی و کاهش نشانه های رفتار تکانشی در مراجعین و جامعه هدف خواهد شد.
کلید واژگان: مداخلات روانشناختی, روان درمانی, تکانشگریBackground & AimsToday, based on the different definitions of behavioral science researchers, impulsivity is considered as one of the multifaceted and important variables in predicting high-risk behaviors in the clinical population (1). Examining many behaviors such as suicide and thoughts related to suicide shows the role of the impulsivity variable (2). Impulsivity as a personality trait is related to interpersonal changes in endocrine function and a physiological response to environmental stress (3). In addition to the mentioned cases, the moderating role of impulsivity in the relationship between stress and reward sensitivity has also been determined in new researches (4). This complex variable has long been the focus of researchers in various fields of psychology, including health, clinical and cognitive psychology, Therefore, without examining and understanding the basic variables of many human actions and behaviors, it is not possible to comment on the effectiveness of various psychological treatments and approaches. A significant point in various researches is the effect of the impulsivity variable on sadistic and aggressive behaviors (5). Sexually risky behavior in young people, which leads to many issues and problems in physical and psychological fields, is due to the important and effective role of impulsivity (6). Studies show the role of impulsivity in substance abuse, unplanned purchases, and also the tendency to gamble (7). Impulsivity has cognitive and behavioral aspects, which can be seen in post-traumatic stress disorder, and both cognitive and behavioral impulsivity are both related to threat sensitivity and hyperarousal (8). Antisocial behavior in certain clinical populations, such as prisoners with violent crimes, is related to impulsivity (9), and by understanding the influential role of this variable, it is possible to better predict criminal and delinquent behaviors in prison and after leaving it. Recently, there are opinions that impulsivity may play a role in the pathogenesis of neuropsychiatric disorders, and for this reason, research studies indicate the role of impulsivity variable in uncontrollable binge eating (10). The theory of planned behavior states that behavioral intention is the strongest determining factor of human behavior and that self-control disorder due to impulsivity leads to unhealthy behaviors such as drinking alcohol and addictive behaviors. Studies should be conducted on the structure of impulsivity and deficit in self-control to better predict unhealthy behaviors (11). Another one of the areas affected by impulsivity is the tendency to smoke cigarettes, according to researches, young people who received higher scores on impulsivity scales had more dependence and a tendency to use tobacco and smoke cigarettes based on the Fagerstrom test for nicotine dependence (12). Based on the definitions, impulsivity is defined as a preference for immediate rewards, a desire for adventure, searching for new issues and problems, finding available ways, a lack of perseverance, and generally unplanned behavior. (13). In autism spectrum disorder, research shows that with drug interventions, impulsive aggression can be reduced in clients with this diagnosis, which can help improve the mood and emotional state of the patient (14). The mentioned materials and researches point to the role of impulsivity in a variety of mental and behavioral disorders, therefore, the present study, using the meta-analysis method, seeks to investigate the effectiveness of psychological interventions on impulsivity during the years 2009-2022, and the results of the analysis are as follows. It helps therapists and researchers in the preparation and planning for more effective implementation of therapeutic interventions.
MethodsThe present research is of the meta-analysis type and was approved by the jury of the psychology department of Ferdowsi University of Mashhad in the meeting dated 28 February 2022 with the code 3/57500. The statistical population includes articles published in reliable domestic scientific publications that were conducted from 2009 to 2022 in the field of the effectiveness of psychological interventions on impulsivity. 55 articles were selected from Magiran, SID, a comprehensive portal of humanities, Google Scholar, and Noormagz, according to the Inclusion and Exclusion criteria, 30 articles were selected and the rest due to not having the criteria of a valid scientific article, such as not having a clear title, lack of protocol and treatment steps, lack of coherent structure of the article, unclear research method, conference articles, lack of using scientific theories, valid treatment reference books, and incompatibility of the body of the article with its title were removed from the review process.
ResultsAccording to the findings, it can be stated that psychological interventions with an effect size of -1.72 at the 0.001 level indicate that the independent variable affects the impulsivity variable, therefore psychological interventions at a meaningful level can modify or reduce this feature is likely to be effective.
ConclusionAccording to the obtained results, it can be stated that the size of the effect of psychological interventions on impulsivity in domestic research has been significant in adjusting or reducing this important variable, scientific studies show a kind of Malfunction in decision-making systems, Cognitive evaluation, response inhibition, self-control, and regulation of emotions in people who show impulsive behaviors (15-18). In many studies to reduce and modify high-risk behaviors in teenagers, young people and adults, and people with personality disorder, especially borderline personality disorder, psychological interventions are focused on the impulsivity variable (19). The effectiveness of treatment based on acceptance and commitment to various aspects of impulsivity has been investigated in the clinical population (20), also in another study, the effect of mindfulness therapy on impulsivity in substance-dependent men has been observed (21). The effectiveness of emotional therapy schema in reducing impulsivity in women with bipolar disorder has been investigated (22,23). In general, common cognitive components and elements in many psychological treatments can help to improve the condition of clients and reduce impulsive behaviors.
Keywords: Psychological Interventions, Psychotherapy, Impulsivity -
هدف
برقراری ارتباط رضایت بخش در زندگی زناشویی از اهمیت بسزایی برخوردار است، چرا که خانواده و اجتماع سالم از روابط سالم و رشدیافته زوجین تشکیل می شود و رضایت زناشویی بیانگر استحکام و کارآمدی نهاد خانواده است. بنابراین هدف از پژوهش حاضر نقش کمال گرایی در پیش بینی رضایت زناشویی افراد متاهل با میانجی گری نشخوارفکری بود.
روشطرح کلی پژوهش از نوع مطالعات توصیفی-همبستگی و از نوع معادلات ساختاری بود. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه زنان و مردان متاهل شهر مشهد بود که ازبین آن ها 384 نفر به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. داده ها با استفاده از پرسشنامه های کمال گرایی چندبعدی تهران(TMPS)، رضایت زناشویی انریچ(ENRICH)، نشخوارفکری هوکسما و مورو(RRS) جمع آوری گردید. تجزیه و تحلیل داده های پژوهش به روش مدل سازی معادلات ساختاری(SEM) و با استفاده از نرم افزارهای SPSS-26 و AMOS-24انجام شد.
یافته هانتایج حاکی از آن بود که بین کمال گرایی و نشخوارفکری با رضایت زناشویی رابطه منفی معناداری وجود دارد(01/0>p)، درحالی که بین کمال گرایی و نشخوارفکری رابطه مثبت معناداری مشاهده گردید(01/0>p). هم چنین یافته ها نشان داد که کمال گرایی هم بطور مستقیم و هم غیر مستقیم از طریق میانجی نشخوارفکری با رضایت زناشویی رابطه منفی و معناداری دارد(01/0>p). کمال گرایی هنگامی که با نشخوارفکری همراه شود، با شدت بیش تری از رضایت زناشویی می کاهد. بنابراین، برگزاری کارگاه های آموزشی یا زوج درمانی جهت کاهش کمال گرایی و نشخوارفکری و درنتیجه ارتقا رضایت زناشویی در متاهلین توصیه می شود.
کلید واژگان: کمال گرایی, رضایت زناشویی, نشخوارفکری, افراد متاهلPurposeEstablishing a satisfactory relationship in married life is very important, because a healthy family and society is formed by the healthy and developed relationship of the couple, and marital satisfaction expresses the strength and efficiency of the family institution. This study aimed to investigate the relationship between perfectionism and marital satisfaction with the mediation of rumination.
MethodThe general design of the research was descriptive-correlation studies and path analysis. The statistical population of the research included all married men and women in Mashhad, from which 384 people were selected using the available sampling method. The data were collected using Tehran Multiple Perfectionism (TMPS), Enrich Marital Satisfaction (ENRICH), and Hoeksema & Morrow’s Ruminative Response (RRS) scales. The analysis of research data was done by structural equation modeling (SEM) and using SPSS-26 and AMOS-24 software.
FindingsThe results indicated that there is a significant negative relationship between perfectionism and rumination with marital satisfaction (p<0.01), while a significant positive relationship was observed between perfectionism and rumination (p<0.01). Also, the findings showed that perfectionism has a negative and significant relationship with marital satisfaction both directly and indirectly through the mediation of rumination (p<0.01).
ConclusionPerfectionism, when combined with rumination, decreases marital satisfaction even more strongly. Therefore, it is recommended to hold training workshops or couples therapy to moderate perfectionism and improve marital satisfaction in married people
Keywords: Perfectionism, Marital Satisfaction, Rumination, Married People -
مقدمه
یک مسیله جدی برای سلامت عمومی در سراسر جهان مصرف مواد و میزان عود آن است. میزان عود بین مصرف کنندگان مواد که ترک کرده اند، بسیار بالا است. هدف این مطالعه بررسی عواملی است که بر عود مصرف مواد در زنان اثر می گذارند.
روش بررسیاین مطالعه به شیوه مرور نظامند پژوهش های انجام شده با به کارگیری راهبردهای متفاوت جست وجو، پایگاه های داده های الکترونیک برای مقالات مربوط را مورد جست وجو قرار داد، ازجمله پرتال جامع علوم انسانی، بانک تخصصی مقالات پزشکی، پژوهشگاه علوم و فناوری اطلاعات ایران، پایگاه تخصصی مجلات نور (Noormags)، بانک اطلاعات نشریات کشور (Magiran)، مرکز اسناد ایران (Irandoc)، پایگاه مرکز اطلاعات علمی جهاد دانشگاهی (SID)، PubMed، science direct،Medline ،Scopus ،web of science ، Google scholar. این مقالات مربوط به سال های 2016 تا 2022 (1395 تا 1401) بود.
یافته هادر فرایند جست وجوی مقالات 3455 مقاله شناسایی شد. بعد از بررسی عناوین، چکیده و متن مقالات، 34 مقاله دارای معیارهای ورود به مطالعه تشخیص داده شد. یافته های 34 مقاله نشان داد که پرتکرارترین عوامل در بین پژوهش های مختلف بیکاری، مشکلات بین فردی مثل طلاق، فوت همسر یا اختلافات خانوادگی، وسوسه های بعد از ترک، دسترسی راحت و ارزان به مواد، هیجانات منفی مانند افسردگی و اضطراب، فقدان حمایت اجتماعی کافی، لذت جویی، راهبردهای مقابله ای ناسازگار و دردهای بدنی هستند. این عوامل را براساس چهار طبقه (فردی، بین فردی و اجتماعی، ساختاری، شغلی و اقتصادی) دسته بندی شد.
نتیجه گیریبراساس یافته های این مطالعه، طراحی رویکردهای مداخله ای برای جلوگیری از عود مصرف مواد در زنان سودمند و اثربخش است.
کلید واژگان: اختلالات مصرف مواد, عود, زنانForensic Medicine, Volume:29 Issue: 4, 2023, PP 215 -229IntroductionA serious health issue is substance abuse and relapse rates in the world. Relapse rate among substance users being under remission is very high. The aim of this study is to investigate the factors affecting the recurrence of substance use in women.
MethodsThis systematic review study through various search strategies sought electronic databases for relevant studies. The electronic databases included Comprehensive Humanities Portal, the specialized bank of medical articles, the Iranian Research Institute of Science and Information Technology, Noormags, Magiran, Irandoc, Scientific Information Database (SID), PubMed, Science Direct, Medline, Scopus, Web of Science and Google scholar. These articles were published in 2016 up to 2022.
ResultsDuring the process of probing, 3455 articles were identified. After exploring the titles, abstracts and the full texts of the articles, 34 articles were found to meet the inclusion criteria. The findings of 34 articles indicated that the most frequent factors among various researches are unemployment, interpersonal problems such as divorce, death of spouse or family disputes, cravings during abstinence, easy and cheap access to drugs, negative emotions such as depression and anxiety, lack of sufficient social support, pleasure-seeking, maladaptive coping strategies, and physical pain. These factors classified into four categories (individual, interpersonal and social, structural, occupational and economic).
ConclusionIt is effective and practical to design interventions to reduce the substance use relapse in women under remission based on the findings of this study.
Keywords: Substance use disorders, Recurrence, Women -
فصلنامه علوم روانشناختی، پیاپی 129 (آذر 1402)، صص 1841 -1868زمینه
فضای معماری بر سلامت جسمی و روانی انسان اثرات زیادی می گذارد. برخی اثرات از منظر شناختی به صورت خودآگاه و نمایان در رفتار است، اما برخی اثرات پنهان و درک آن ها نیاز به تحلیل دارد. طیف اثرات می تواند از مثبت تا منفی باشد. از گذشته مطالعات متعددی در زمینه روانشناسی محیط صورت گرفته است، اما به دلیل استفاده از روش های سنتی پاسخگوی چگونگی تاثیر فضای معماری بر مغز نبوده اند. امروزه با پیدایش گرایش نوین علوم اعصاب، نحوه این تاثیر روشن شده است.
هدفپژوهش حاضر با هدف شناسایی اثرات شناختی فضای معماری بر فعالیت های مغز بر مبنای علوم اعصاب، صورت گرفته است و در پی شفاف سازی سطوح مختلف اثرات کوتاه مدت و بلندمدت فضای معماری بر مغز بوده است.
روشپژوهش حاضر با رویکرد کیفی و روش توصیفی - تحلیلی با بهره گیری از مرور منابع و مطالعات موجود انجام شده است و به طور خاص به اثرات معماری بر فعالیت های مغز و شناخت پرداخته است. بازه زمانی مورد مطالعه بین 11 دی 1388 تا 10 آذر 1398 در یک دهه اخیر بوده است و از پایگاه داده های Science Citation Index Expanded, Social Sciences Citation Index, Arts, and Humanities citation Index, and Emerging Sources Citation Index استفاده شده است.
یافته هانتایج پژوهش حاکی از آن است که فضای معماری در سه سطح مختلف از لحاظ اهمیت اثرات، از ساده تا پیچیده قابل دسته بندی است. فضای معماری در سطح پایین بر تنظیمات متابولیک، پاسخ های ایمنی و اساسی، در سطح میانی بر جهت یابی و استرس و در سطح بالایی بر هیجان، حافظه و توجه اثرگذار است.
نتیجه گیریبه نظر می رسد زمینه پژوهشی حاضر گامی در جهت روشن سازی اثرات معماری برای پژوهشگران زمینه های روانشناختی محیطی باشد و مسیری روشن را برای دست یابی به فضای سالم در این زمینه باز کند.
کلید واژگان: شناخت, فعالیت های مغز, فضای معماری, علوم اعصابBackgroundArchitectural space has many effects on human mental and physical health. From a cognitive perspective, some effects are self-conscious and visible in behavior, while some are hidden and their understanding requires meticulous analysis. The range of effects is from positive to negative. Many studies have been conducted in the field of environmental psychology, but due to the use of traditional methods, they failed to provide an answer to explain how architectural space affects the brain. Today, with the emergence of the new trend of neuroscience, the way of this effect has been clarified.
AimsThe current research was carried out with the aim of identifying the cognitive effects of architectural space on brain activities based on neuroscience and sought to clarify the different levels of short-term and long-term effects of architectural space on the brain.
MethodsThe current research has achieved the purpose of the study through qualitative approach and a descriptive-analytical research method, using the review of existing sources and studies, and has specifically addressed the effects of architecture on cognition and brain activities. The study period was between January 1st. 2010 and December 22nd. 2020. The following databases were used: Science Citation Index Expanded, Social Sciences Citation Index, Arts, and Humanities Citation Index, and Emerging Sources Citation Index.
ResultsThe results of the research indicate that the architectural space can be categorized in three different levels in terms of the importance of the effects from simple to complex. At low level, architectural space affects metabolic settings, basic and immune responses; at middle level, it affects orientation and stress; and at high level, emotion, memory and attention are affected by architectural space.
ConclusionIt seems that the current research field is a step in the direction of clarifying the effects of architecture for the researchers of environmental psychological fields and opens a clear path to achieve a healthy space in this field.
Keywords: Cognition, brain activities, architectural space, neuroscience -
زمینه و هدف
در زمینه علل اختلال بدریخت انگاری بدن تقریبا اطلاع دقیقی در دست نیست. بسیاری از مبتلایان به اختلال بدریخت انگاری بدن که متقاضی جراحی پلاستیک هستند، به این درمانها پاسخ منفی نشان میدهند و گاهی نیز علایم بدتر میشود. هدف پژوهش حاضر، بررسی علل اختلال بدریخت انگاری بدن در زنان است.
مواد و روش هامطالعه حاضر به شیوه کیفی، از نوع تحلیل محتواست. متغیرها و مقوله ها به شیوه مصاحبه با 15 متخصص و 8 فرد مبتلا به اختلال بدریخت انگاری بدن و بررسی 71 مقاله به دست آمده است. همچنین برای تشخیص اختلال بدریخت انگاری بدن، علاوه بر مصاحبه از پرسش نامه وسواس فکری عملی ییل براون استفاده شد. روش نمونه گیری در این پژوهش، نمونه گیری هدفمند است. تجزیه و تحلیل داده ها در 3 مرحله کدگذاری باز، محوری و انتخابی انجام شد. اعتبار مولفه ها از طریق محاسبه شاخص تحلیل محتوا بررسی شد.
یافته هامولفه های اصلی تاثیرگذار در اختلال بدریخت انگاری بدن شامل عوامل فرهنگی و اجتماعی، روان شناختی و زیستی می شود.
نتیجه گیریبا توجه به نتایج به دست آمده، عوامل متعددی در بروز اختلال بدریخت انگاری بدن نقش دارند و شناسایی آن ها در محیط ها، فرهنگ ها و جوامع مختلف امکان تدوین یک بسته آموزشی یا درمانی و اجرای آن را با یک روش تجربی فراهم می کند.
کلید واژگان: بدریخت انگاری بدن, تحلیل محتوا, اختلال بدریخت انگاری بدنBackground and AimThere is almost no accurate information about the causes of body dysmorphic disorder. Many patients with body dysmorphic disorder who apply for plastic surgery show a negative response to these treatments and sometimes the symptoms get worse. The purpose of the present study was to investigate the causes of body dysmorphic disorder in women.
Methods & MaterialsThe present research was a qualitative study with a content analysis type. Variables and categories were obtained by interviewing 15 experts and eight people with body dysmorphic disorder and reviewing 71 articles. Also, to diagnose body dysmorphic disorder, Yale Brown’s Practical Obsession Questionnaire was used in addition to the interviews. The sampling method in this research was purposive sampling. Data analysis was done in three stages: open, central, and selective coding. The validity of the components was checked by calculating the content analysis index.
Ethical ConsiderationsIn the research, before the interview, written consent was received regarding the specificity and confidentiality of the research (Code: IR.UM.REC.1401.105).
ResultsThe influential factors in body dysmorphic disorder were: a. Cultural and social factors b. Psychological factors, and c. Biological factors.
ConclusionAccording to the obtained results, several factors play a role in the occurrence of body dysmorphic disorder, and their identification in different environments, cultures, and societies provides the possibility of developing preventive measures, and designing and developing a suitable treatment model. However, to increase the external validity of the research, it is suggested to conduct similar research in other societies.
Keywords: Body dysmorphic disorder, Content analysis, BDD -
هدف از مطالعه پژوهش مقایسه اثربخشی رویکرد هیجان مدار و طرحواره درمانی برکنترلگری و رضایت از زندگی زنان نابارور است. روش پژوهش نیمه آزمایشی بود که با دو گروه آزمایش، طرح پیش آزمون - پس آزمون و یک گروه کنترل اجرا شد. از جامعه آماری زنان نابارور در مرکز ناباروری میلاد مشهد 45 نفر به صورت در دسترس انتخاب شدند و به صورت تصادفی در سه گروه 15 نفری گزینش شدند. ابزار مورد استفاده در این پژوهش پرسشنامه کنترلگری(امینی و همکاران، 1397) پرسشنامه رضایت از زندگی داینر(1995) در پیش آزمون پاسخ دادند. سپس گروه های آزمایش در هشت جلسه 90 دقیقه ای، با رویکرد هیجان مدار و طرحواره درمانی شرکت کردند وگروه کنترل هیچ مداخله ای را دریافت نکردند. بعد از اتمام جلسات پرسشنامه ها مجدد پاسخ داده شد. داده ها با استفاده نرم افزار 26spss- و روش تحلیل کوواریانس بررسی شدند. یافته های تحقیق نشان داد که در مراحل پس آزمون و پیگیری بین گروه های آزمایش، رویکرد هیجان مدار و رویکرد طرحواره درمانی با گروه کنترل تفاوت معنادار وجود دارد. نتایج تحلیل اندازه گیری مکرر نشان داد که هر دو درمان هیجان مدار و طرحواره درمانگری بر افزایش رضایت از زندگی و کاهش کنترلگری موثر است(001/0>p) نتایج زوجی نشان داد اثربخشی رویکرد طرحواره درمانی نسبت به هیجان-مدار تاثیر بیشتری بر کنترلگری زنان داشته است و رویکرد هیجان مدار بر رضایت از زندگی بهتر عمل کرده است.کلید واژگان: رضایت از زندگی, رویکرد هیجان مدار, طرحواره درمانی, کنترلگری, ناباروریIntroductionBased on the large number of infertile couples and their family, personal, social, etc. problems, this research was conducted with the aim of comparing the effectiveness of two emotion-oriented approaches and schema therapy, the intervention of two effective approaches on control and life satisfaction of infertile women.MethodThe research method was semi-experimental, which was implemented with two experimental groups, a pre-test-post-test design and a control group with a one-month follow-up. From the statistical population of infertile women in Milad Infertility Center of Mashhad, 45 people were selected as available and were randomly selected in three groups of 15 people. The instrument used in this research was the control questionnaire and the life satisfaction questionnaire of Diener answered in the pre-test. Then, each of the experimental groups participated in eight 90-minute sessions with an emotion-oriented approach and schema therapy, and the control group did not receive any intervention. After the meeting, the questionnaires were answered again. The data were analyzed using SPSS-26 software and covariance analysis method.FindingsThe findings of the research showed that in the post-test and follow-up stages, there is a significant difference between the experimental groups, the emotion-oriented approach and the schema-therapy approach with the control group. The results of repeated measurement analysis showed that both emotion-oriented therapy and schema therapy are effective in increasing life satisfaction and reducing control (p < 0.001).Conclusionpaired results showed the effectiveness of the schema therapy approach the emotion-oriented approach has had a greater effect on women's control and the emotion-oriented approach has worked better on life satisfaction.Keywords: Control, Emotional Approach, life satisfaction, infertility, Schema therapy
-
مجله دانشگاه علوم پزشکی اراک، سال بیست و پنجم شماره 3 (پیاپی 157، امرداد و شهریور 1401)، صص 484 -499زمینه و هدف
در زمینه علل اختلال بدریخت انگاری بدن تقریبا اطلاع دقیقی در دست نیست. بسیاری از مبتلایان به اختلال بدریخت انگاری بدن که متقاضی جراحی پلاستیک هستند، به این درمانها پاسخ منفی نشان میدهند و گاهی نیز علایم بدتر میشود. هدف پژوهش حاضر، بررسی علل اختلال بدریخت انگاری بدن در زنان است.
مواد و روش هامطالعه حاضر به شیوه کیفی، از نوع تحلیل محتواست. متغیرها و مقوله ها به شیوه مصاحبه با 15 متخصص و 8 فرد مبتلا به اختلال بدریخت انگاری بدن و بررسی 71 مقاله به دست آمده است. همچنین برای تشخیص اختلال بدریخت انگاری بدن، علاوه بر مصاحبه از پرسش نامه وسواس فکری عملی ییل براون استفاده شد. روش نمونه گیری در این پژوهش، نمونه گیری هدفمند است. تجزیه و تحلیل داده ها در 3 مرحله کدگذاری باز، محوری و انتخابی انجام شد. اعتبار مولفه ها از طریق محاسبه شاخص تحلیل محتوا بررسی شد.
یافته هامولفه های اصلی تاثیرگذار در اختلال بدریخت انگاری بدن شامل عوامل فرهنگی و اجتماعی، روان شناختی و زیستی می شود.
نتیجه گیریبا توجه به نتایج به دست آمده، عوامل متعددی در بروز اختلال بدریخت انگاری بدن نقش دارند و شناسایی آن ها در محیط ها، فرهنگ ها و جوامع مختلف امکان تدوین یک بسته آموزشی یا درمانی و اجرای آن را با یک روش تجربی فراهم می کند.
کلید واژگان: بدریخت انگاری بدن, تحلیل محتوا, اختلال بدریخت انگاری بدنBackground and AimThere is almost no accurate information about the causes of body dysmorphic disorder. Many patients with body dysmorphic disorder who apply for plastic surgery show a negative response to these treatments and sometimes the symptoms get worse. The purpose of the present study was to investigate the causes of body dysmorphic disorder in women.
Methods & MaterialsThe present research was a qualitative study with a content analysis type. Variables and categories were obtained by interviewing 15 experts and eight people with body dysmorphic disorder and reviewing 71 articles. Also, to diagnose body dysmorphic disorder, Yale Brown’s Practical Obsession Questionnaire was used in addition to the interviews. The sampling method in this research was purposive sampling. Data analysis was done in three stages: open, central, and selective coding. The validity of the components was checked by calculating the content analysis index.
Ethical ConsiderationsIn the research, before the interview, written consent was received regarding the specificity and confidentiality of the research (Code: IR.UM.REC.1401.105).
ResultsThe influential factors in body dysmorphic disorder were: a. Cultural and social factors b. Psychological factors, and c. Biological factors.
ConclusionAccording to the obtained results, several factors play a role in the occurrence of body dysmorphic disorder, and their identification in different environments, cultures, and societies provides the possibility of developing preventive measures, and designing and developing a suitable treatment model. However, to increase the external validity of the research, it is suggested to conduct similar research in other societies.
Keywords: Body dysmorphic disorder, Content analysis, BDD -
بیان مساله:
سلامت روان در سال های اخیر و در رشته های مختلف مورد توجه بسیار واقع شده است. یکی از پارامترهای سلامت روان هیجان است که تحت تاثیر عوامل مختلف محیطی، اجتماعی، شناختی و حرکتی قرار دارد. فضای معماری به عنوان یکی از مولفه های مهم محیطی بر هیجان تاثیرگذار بوده و اثرات نوروفیزیولوژیکی بر مغز انسان می گذارد. از آن جا که انسان زمان زیادی را در فضای داخلی معماری می گذارند، این اهمیت دو چندان می شود. با وجود اهمیت فراوان این موضوع تاکنون تحقیقات کمی در معماری صورت گرفته است، همچنین اکثر تحقیقات از روش های کیفی مصاحبه، مشاهده و پرسش نامه استفاده کرده اند که به دلیل تاثیرگذاری نگارنده امکان جهت گیری در نتایج وجود داشته است. اما با پیشرفت تکنولوژی و ظهور رشته علوم اعصاب، ابزارها و روش های کمی نوینی جهت اندازه گیری هیجان در اختیار محققان قرار گرفته و باعث شکل گیری پارادایم نوین معماری عصب محور شده است. لذا پژوهش حاضر بر آن است تا اطلاعاتی که در رابطه با تاثیر مولفه های کالبدی فضای داخلی معماری بر هیجان را که از علوم نوین معماری عصب محور استفاده کرده اند، بررسی کند.
هدف پژوهش:
هدف پژوهش حاضر مروری بر مطالعات صورت گرفته در این زمینه است تا علاوه بر شفاف سازی تاثیر فضای داخلی معماری بر هیجان، روش شناسی مطالعات نیز تحلیل شود و مسیری مشخص برای محققان آینده فراهم کند. بنابراین سوالات پژوهش حاضر این گونه قابل بیان است: کدام مولفه های کالبدی فضای داخلی معماری بر هیجان تاثیرگذار هستند؟ قرار گرفتن در معرض آن ها چه تاثیری بر هیجان عصبی فیزیولوژیکی داشته است؟ و این هیجانات چگونه بروز می کند؟
روش پژوهش:
پژوهش حاضر از روش تحقیق مرور سیستماتیک بهره گرفته است. در این راستا معیارهای ورود که شامل، کلمات کلیدی، متغیرهای سنجش، ابزارهای سنجش و سال انتشار را مشخص کرده است، پایگاه داده های مطالعات، نحوه انتخاب مطالعات، ارزیابی کیفیت مطالعات نیز تعریف شده و مطالعات نهایی از این طریق معرفی و تحلیل شده است.
نتیجه گیری:
نتایج حاکی از تاثیر معیارهای کالبدی فضای داخلی از جمله فرم، مصالح و بافت، مبلمان، ارتفاع سقف، جزییات معماری و بازشو به طبیعت بر هیجان است که هریک به صورت یکی از حالات هیجان و احساساتی همچون، لذت، خوشایندی، برانگیختگی و انزجار بروز کرده است. پژوهش حاضر دریچه ای به موضوع سلامت روان است که زمینه ای در جهت بهره گیری از فضای داخلی معماری به منزله نوعی درمان یا پیشگیری را معرفی می کند.
کلید واژگان: مرور سیستماتیک, هیجان, مولفه های کالبدی, فضای داخلی, معماری عصب محورBagh-e Nazar, Volume:20 Issue: 118, 2023, PP 85 -112Problem statement:
Mental health has received a lot of attention in recent years from various fields. One of the parameters of mental health is emotion, which has been influenced by various environmental, social, cognitive, and motor factors. Architectural space as one of the important environmental components has an impact on emotion and has neurophysiological effects on the human brain. Since humans spend a lot of time in the interior of architecture, it has doubled in importance. Despite the great importance of this issue, little research has been done in architecture so far, and most of the research has used qualitative methods of interview, observation, and questionnaire, which, due to the influence of the author, there has been a possibility of orientation in the results. Nevertheless, with the advancement of technology and the emergence of the field of neuroscience, new quantitative tools and methods have been provided to researchers to measure emotion, and it has led to the formation of a new paradigm of neuroarchitecture.
Research ObjectivesThe present research aims to review the studies conducted in this field so that in addition to clarifying the effect of interior architecture on emotion, the methodology of the studies is also analyzed and provides a clear path for future researchers. Therefore, the present research questions can be expressed as follows: Which physical components of the interior space of architecture affect emotion? What effect has their exposure had on neurophysiological emotion? And how do these emotions appear?
Research MethodThe present research employed the systematic review methodology. In this regard, the inclusion criteria such as terms, measurement variables, measuring instruments, and publication date were defined. The way of searching databases of studies, selecting and assessing their qualities were defined, and the final studies were introduced and analyzed.
ConclusionThe results indicate the effect of the physical parameters of the interior space such as form, materials and texture, furniture, ceiling height, architectural details, and openness to nature on emotion, each of which is one of the emotional states and feelings such as enjoy, pleasure, arousal, and disgust have appeared. The present research is a window to the issue of mental health, which introduces a field for using the interior space of architecture as a type of treatment or prevention.
Keywords: Systematic review, emotion, Physical components, Interior space, Neuroarchitecture -
Background
Adolescents may be exposed to several mental health related difficulties due to lack of complete cognitive maturity.
ObjectiveThis study investigated the mediation of emotion dysregulation and modeling of peers in relation between self-harming behaviors and suicide probability in adolescent.
Material & MethodsIn a descriptive study, we investigated juvenile delinquents of Correction and Rehabilitation Center of Mashhad during 2021. A total of 148 individuals were selected and evaluated using the self-harm motivation scale, Ottawa self-harming inventory, regulation problems scale and peer self-harm modeling scale. Data were analyzed using structural equation modeling in SmartPLS-3 software.
ResultsThe mean age of participants was 16.21 (standard deviation=2.42). There was significant direct effect of self-harming behaviors on suicide probability (β=0.86 , P= 0.001 ). The significant indirect effect of self-harming behaviors on suicide probability through emotional dysregulation (β= 0.36, P= 0.001 ) was stronger than indirect effect mediated by peers modeling (β=0.17 , P= 0.04 ). The model account for 87 % of total variance of suicide probability.
ConclusionBased on the findings of the study, it can be concluded that emotion dysregulation and peers modeling play a role in increasing suicide probability and should be considered in preventing harmful behaviors in adolescents.
Keywords: Self-injury, Suicide, Emotion regulation -
سابقه و هدف
با بروز همه گیری ویروس کووید-19 و پیامدهای آن، مساله مرگ و زندگی یک موضوع قابل توجه شده است. مطالعات گذشته نشان می دهند که وجود معنا در زندگی و توانایی تنظیم هیجان می تواند نقش موثری در کنترل اضطراب مرگ داشته باشد. در پژوهش حاضر، رابطه بین اضطراب کووید-19 و اضطراب مرگ با میانجی گری دشواری تنطیم هیجان و وجود معنا در زندگی بررسی شده است.
مواد و روش ها:
در این مطالعه از نوع همبستگی، جامعه پژوهش شامل تمامی بزرگسالان دامنه سنی 18 تا 60 سال شهر مشهد در سال 1400-1399 بود، که از بین آن ها 583 نفر به صورت در دسترس نمونه گیری شدند. ابزارهای سنجش داده ها شامل نسخه فارسی پرسشنامه اضطراب مرگ Templer، پرسشنامه اضطراب کووید-19، پرسشنامه دشواری تنظیم هیجان و پرسشنامه وجود معنا در زندگی بود. روابط همبستگی و علیتی متغیرهای پژوهش با استفاده از روش آماری تحلیل مسیر و نرم افزارهای 25 SPSSو24 AMOS بررسی شد.
یافته ها:
بین اضطراب مرگ با اضطراب کووید-19 (0/31) و دشواری در تنظیم هیجان (0/47) همبستگی معنی دار و مثبت وجود دارد. همچنین همبستگی بین اضطراب مرگ با معنای زندگی معنی دار و منفی (0/43) می باشد و اضطراب کووید-19 به صورت غیرمستقیم به واسطه دشواری تنظیم هیجان و وجود معنا در زندگی، قادر به پیش بینی اضطراب مرگ بود.
استنتاجاضطراب کووید-19، تنظیم هیجان و وجود معنا در زندگی نقشی کلیدی در اضطراب مرگ افراد دارند، بنابراین آموزش تکنیک های تنظیم هیجان و معنابخشی عمیق زندگی می تواند نقش پیشگیرانه مهمی در بروز اضطراب مرگ مرتبط با کووید-19 داشته باشد.
کلید واژگان: اضطراب کووید-19, اضطراب مرگ, تنظیم هیجان, معنا در زندگیBackground and purposeLife and death became significant issues with the outbreak of the COVID-19 and its aftermath. Previous studies have shown that having meaning in life and the ability to regulate emotion can play effective roles in coping with death anxiety. The present study investigated the relationship between COVID-19 anxiety and death anxiety with the mediating roles of emotion regulation and meaning in life.
Materials and methodsIn this correlational study, the study population included all adults aged 18 to 60 years in Mashhad, Iran 2020-2021, of whom 583 were selected via convenience sampling. Data were collected using Persian version of Templer Death Anxiety Questionnaire, Coronavirus Anxiety Scale (CAS), Difficulties in Emotion Regulation Scale (DERS), and Meaning in Life Questionnaire (MLQ). Correlation and causality relationships were investigated using path analysis in SPSS V25 SPSS and AMOS V24.
ResultsA significant positive correlation was found between death anxiety and COVID-19 anxiety (r=0.31) and difficulty in emotion regulation (r=0.47). On the other hand, there was a significant negative correlation between death anxiety and meaning in life (r=-0.43). COVID-19 anxiety could indirectly predict death anxiety due to the difficulty in emotion regulation and presence of meaning in life.
ConclusionCOVID-19 anxiety, emotion regulation, and meaning in life play key roles in death anxiety. Therefore, teaching emotion regulation techniques and having deeper meaning in life play major preventive roles in development of death anxiety associated with COVID-19.
Keywords: COVID-19 anxiety, death anxiety, emotional regulation, meaning in life -
مقدمه
محیط ساخته شده به دلیل نیاز روزافزون به فضاهای معماری در زندگی شهری به سرعت در حال گسترش است. با این حال، مطالعات کافی در مورد تاثیر فضای معماری بر شناخت و فعالیت های مغزی انجام نشده است. مطالعات پیشین در زمینه روانشناسی محیطی معماری از نظر کیفی قادر به پاسخگویی به این پرسش نبودند. با این حال، امروزه با ظهور نظریه جدید علوم اعصاب و ارتباط آن با معماری، محققان به نتایج ارزشمندی دست یافته اند، تاثیری که فضای معماری بر مغز انسان می گذارد، از طریق استفاده از ابزارهای نوین علوم اعصاب روشن نموده اند، که منجر به ایجاد پارادایم نوین معماری عصب محور شده اند. هدف از پژوهش حاضر، بررسی تاثیر فضای معماری بر عملکردهای مغز و شناخت انسان با اندازه گیری فعالیت های مغزی است. سوالات اصلی در این پژوهش عبارتند از: ادبیات، مفاهیم کلیدی، روش ها و تکنیک های تحقیق در زمینه معماری و علوم اعصاب چیست؟ علاوه بر این، چنین منابعی به چند حوزه تقسیم می شوند؟
مواد و روش هاپژوهش حاضر با بهره گیری از روش کیفی سیستماتیک به معرفی و تجزیه و تحلیل منابع موجود از سال 2010 تا 2020 پرداخته است.
یافته هامنابع به دو دسته اصلی مطالعات تیوری و تجربی تقسیم بندی می شوند، تمرکز پژوهش حاضر بر روی مطالعات تجربی است، که نشان می دهد مولفه های فیزیکی فضای معماری که عموما با حوزه بصری مرتبط هستند، بر شناخت و فعالیت های مغز تاثیر می گذارند و باعث ایجاد احساسات مختلف می گردند.
نتیجه گیرینتایج نشان داد، که این مطالعات در پنج حیطه کلی کاهش استرس، قضاوت زیبایی شناسی، مسیریابی، توجه و تاکید بر عناصر بصری و تجربیات انسانی طبقه بندی می گردند. از تکنیک EEG، fMRI و برخی ابزارهای کمکی همچون Eye Tracking برای اندازه گیری تاثیر فضای معماری بر مغز استفاده شده است.
کلید واژگان: معماری, علوم اعصاب, شناختIntroductionThe built environment is rapidly expanding because of the growing need for architectural spaces in urban life. However, not enough studies have been carried out about the effect of architectural space on cognition and brain activities. Earlier studies on the environmental psychology of architecture qualitatively were not able to respond to this query. However, nowadays with the emergence of the new theory of neuroscience and its connection with architecture, researchers have found valuable results shedding morelight on the ways that architectural space affects the human brain through the use of modern tools in neuroscience giving rise to a new paradigm of Neuro-architecture. The purpose of the present study was to investigate the effect of architectural space on brain functions and human cognition by measuring brain activities. The main questions in this study were: what are the literature, key concepts, research methods, and techniques in the field of architecture and neuroscience? In addition, how many fields are such resources divided into?
Materials and MethodsThe present study has introduced and analyzed the available resources from 2010 to 2020 via a systematic qualitative method.
ResultsThe resources are divided into two main categories of theoretical and experimental studies. The focus of the present study is on experimental studies indicating that the physical elements of the architectural space are generally related to the visual field, affect cognition and brain activities, and cause different emotions.
ConclusionThe results revealed that these studies are classified into five general areas of stress reduction, aesthetic judgment, navigation, attention, and emphasis on visual elements and human experiences. EEG technique, fMRI, and some auxiliary tools, such as eye tracking, have been used to measure the effect of architectural space on the brain.
Keywords: Architecture, Neurosciences, Cognition -
Background
Marital satisfaction is a situation in which couples can feel happiness and satisfaction with each other. Recently, various therapy techniques have been developed to solve marital and family problems. The purpose of the study was to comparing the effects of group counseling based on solution-focused therapy and structural family therapy (SFT) on the marital satisfaction and family function among married women.
Material and MethodsThis interventional study was performed in three of groups married women (20 people as cases in two groups and 10 people as control group). The research population included of all married females referred to the Faculty of Education and Psychology clinic, at Ferdowsi University of Mashhad in Iran. The instruments for data collection in this study were marital satisfaction scale (MSS) and the family function scale (FFS). Data analysis was done using SPSS 21 software and the analysis of covariance, and LSD post-hoc test were employed.
ResultsThe findings revealed that there is no meaningful difference among married females who received SFT and solution-focused therapy (p>0.05); However structural family and solution-focused of group counseling compared with the control group had significant difference in the influence on family function and marital satisfaction (P=0.014 and P=0.024, respectively).
ConclusionsBased on the results, solution-focused group counseling had more effective than structural group counseling in improving family function and marital satisfaction.
Keywords: Family, Family Therapy, Marriage, Personal, Satisfaction, Psychotherapy, Brief, Women -
طلاق عاطفی مرحله ای از زندگی یک زن و شوهر است که در آن احساسات و عواطف مثبت زوجین برای یکدیگر کمرنگ شده و احساسات منفی جایگزین احساسات مثبت می شوند. این پژوهش با هدف تعیین نقش واسطه ای رضایت جنسی در رابطه سبک های عشق ورزی با طلاق عاطفی انجام گرفت. روش پژوهش حاضر، توصیفی از نوع همبستگی بود. شرکت کنندگان در پژوهش 418 نفر (97 مرد و 321 زن) بودند که به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و پرسشنامه های طلاق عاطفی گاتمن، فرم کوتاه مقیاس نگرش های عشق (LAS) و مقیاس رضایت جنسی(ISS) را تکمیل کردند. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از همبستگی پیرسون و روش تحلیل مسیر صورت گرفت. نتایج همبستگی پیرسون نشان داد که بین سبک های عشق ورزی رمانتیک، دوستانه، واقع گرایانه، شهوانی و فداکارانه و نیر رضایت جنسی با طلاق عاطفی همبستگی معناداری وجود دارد (0.05 >p). نتایج تحلیل مسیر نیز نشان داد که رضایت جنسی نقش واسطه ای معناداری بین سبک های عشق ورزی و طلاق عاطفی دارد. براساس یافته های تحقیق، رضایت جنسی و سبک های عشق ورزی بر طلاق عاطفی تاثیر می گذارند و توجه به این دو متغیر در پیشگیری از طلاق عاطفی مهم و ضروری به نظر می رسد.
کلید واژگان: طلاق عاطفی, سبک های عشق ورزی, رضایت جنسیEmotional disengagement is a stage in a couple's life in which the couple's positive feelings fade away and negative feelings replace them. The aim of this study was to determine the mediating role of sexual satisfaction in the association of love styles and emotional disengagement in married individuals. This was a descriptive correlational study. There were 418 participants (97 males and 321 females) selected through convenience sampling and completed the Emotional Disengagement and loneliness Scale, Love attitude scale and sexual satisfaction inventory. Data were analyzed using Pearson correlation and path analysis. The results of Pearson correlation revealed that there were significant relationships between Eros love styles, Storge, Pragma, Mania, Agape and also sexual satisfaction was significantly correlated with emotional disengagement. The results of path analysis also revealed that sexual satisfaction mediated the relationship between love styles and emotional disengagement. According to the results, sexual satisfaction and love styles have an influence on emotional disengagement and attention to these variables seems important and necessary to prevent emotional disengagement.
Keywords: Emotional Disengagement, Love Styles, Sexual Satisfaction -
زمینه و هدف
عملکرد جنسی بخش مهمی از سلامت زنان است و از متغیرهایی که با اختلالات جنسی مرتبط است، ارضای نیازهای بنیادین روان شناختی است. نظریه خودتعیین گری از مهم ترین نظریه های انگیزش است که علت اصلی رفتار را انگیزه درونی فرد می داند و همچنین سه نیاز روان شناختی خودمختاری، شایستگی و ارتباط را زیربنای رفتارهای انسان می داند. این مطالعه با هدف تعیین تاثیر مشاوره گروهی جنسی مبتنی بر نظریه خودتعیین گری بر عملکرد جنسی زنان انجام گرفته است.
روش بررسیاین کارآزمایی بالینی در مورد 104 زن متاهل 18تا49 ساله مراجعه کننده به مراکز بهداشتی درمانی مشهد در دو گروه مداخله و کنترل در سال 1398 انجام گرفته است. گروه مداخله 5 جلسه مشاوره جنسی گروهی 2 ساعته مبتنی بر سازه های نظریه خودتعیین گری با فواصل یک هفته دریافت نمودند. داده ها با استفاده از پرسشنامه های عملکرد جنسی زنان و سازه های نظریه خودتعیین گری (نیازهای بنیادین روان شناختی در فعالیت جنسی) قبل و بعد از مداخله جمع آوری و در نرم افزار SPSS نسخه 16 و با استفاده از آزمون های تی مستقل، تی زوجی، من ویتنی و ویلکاکسون مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافته هامیانگین نمره عملکرد جنسی قبل از مداخله بین دو گروه، اختلاف آماری معناداری نداشت، اما بعد از مداخله، اختلاف میانگین نمرات عملکرد جنسی قبل و بعد از مداخله، در گروه مداخله 02/3±76/2 و در گروه کنترل 73/0±25/0- بود که افزایش معناداری در نمره عملکرد جنسی گروه مداخله نسبت به کنترل مشاهده شد (001/0>p). همچنین بعد از مداخله بین گروه مداخله و کنترل، اختلاف آماری معناداری در میانگین نمرات خودمختاری، ارتباط و شایستگی مشاهده شد (001/0>p).
نتیجه گیریارایه مشاوره جنسی گروهی مبتنی بر نظریه خودتعیین گری می تواند باعث ارضای نیازهای بنیادین در فعالیت جنسی و ارتقای عملکرد جنسی زنان شود.
کلید واژگان: مشاوره جنسی, خودتعیین گری, عملکرد جنسی, زنانHayat, Volume:27 Issue: 3, 2021, PP 245 -261Background & AimSexual function is an important part of the health of women, and the satisfaction of basic psychological needs is among the variables related to sexual dysfunction. The self-determination theory is one of the most important motivational theories, which considers one’s internal motive the main cause of behavior, and also views three psychological needs (autonomy, relatedness, and competence) as the basis of human behavior. This study was to determine the effect of sexual consulting based on the self-determination theory on women’s sexual function.
Methods & MaterialsThis clinical trial was conducted on 104 married women aged 18 to 49 years referred to Mashhad health centers in two groups of intervention and control in 2019. The intervention group received five sessions of two-hour group counseling based on the constructs of self-determination theory, with intervals of one week. The data was collected using the sexual performance questionnaire and the constructs of self-determination theory (basic psychological needs) before and after the intervention. Data was analyzed using the SPSS software version 16 through independent t-test, paired t-test, Mann-Whitney and Wilcoxon tests.
ResultsThere was no statistically significant difference between the two groups in the average score of sexual function before the intervention. However, after the intervention, the difference in the average score of sexual function between before and after the intervention was 2.76±3.02 for the intervention group and -0.25±0.73 for the control group, which showed a significant increase in the sexual function score of the intervention group compared to the control (P<0.001). Moreover, after the intervention between the intervention and control groups, a statistically significant difference was observed in the average scores of autonomy, competence and relatedness (P<0.001).
ConclusionProviding group sexual counseling based on the self-determination theory can satisfy the basic needs relating to sexuality and improve women's sexual performance.
Keywords: sex counseling, self-determination, sexual performance, women -
هدف
بررسی نقش باورهای فراشناختی و نشانگان شناختی-توجهی در پیش بینی اضطراب اجتماعی دانشجویان دختر با میانجیگری عدم تحمل بلاتکلیفی و تحمل ابهام بود.
روشروش پژوهش حاضر توصیفی از نوع همبستگی بود و شیوه ی نمونه گیری، در دسترس و هدفمند بود. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه ی دانشجویان دختر دانشگاه فردوسی مشهد بود که در سال 98-97 در حال تحصیل بودند. انتخاب نمونه با بهره گیری از جدول مورگان و فرمول کوکران 200 نفر تعیین گردید. ابزارهای پژوهش شامل مقیاس اضطراب اجتماعی واتسون و فرند، مقیاس عدم تحمل بلاتکلیفی کارلتون، مقیاس تحمل ابهام مکلین، مقیاس نشانگان شناختی-توجهی و پرسشنامه فراشناخت ولز بود.
یافته هابرای تحلیل داده ها از تحلیل مسیر استفاده گردید و نتایج حاکی از آن بود که سندرم شناختی-توجهی بر علایم اضطراب اجتماعی دانشجویان دختر تاثیر مثبت و معناداری دارد. همچنین تاثیر مثبت و معناداری بین باورهای فراشناختی با اضطراب اجتماعی مشاهده گردید. نتایج نشان داد که در نظر گرفتن عدم تحمل بلاتکلیفی، تحمل ابهام، نشانگان شناختی-توجهی و باورهای فراشناختی در برنامه های آموزشی و مداخلات روان شناختی، در پیشگیری از اختلالات هیجانی، کاهش و درمان آن ها موثر است.
کلید واژگان: باورهای فراشناختی, نشانگان شناختی-توجهی, اضطراب اجتماعی, عدم تحمل بلاتکلیفی و تحمل ابهامPurposeThe aim of this study was to investigate the role of metacognitive beliefs and cognitive-attentional symptoms in predicting social anxiety of female students through mediation of uncertainty intolerance and ambiguity tolerance.
MethodThe method of the present study was descriptive-correlational. The statistical population of the study consisted of all female students studying at Ferdowsi University of Mashhad in 2018-19 from which 200 students were selected as the research sample using convenience sampling method. Research instruments included Watson and Friend Social Anxiety Scale, Carlton Uncertainty Intolerance Scale, McLean Ambiguity Tolerance Scale, Cognitive-Attention Syndrome Scale, and the Wells Metacognition Questionnaire.
FindingsPath analysis was used to analyze the data and the results showed that cognitive-attention syndrome has a positive and significant effect on the symptoms of social anxiety in female students. Also, a positive and significant effect was observed between metacognitive beliefs and social anxiety. The results showed that considering intolerance of uncertainty, tolerance of ambiguity, cognitive-attention syndrome and metacognitive beliefs in educational programs and psychological interventions are effective in preventing, reducing and treating emotional disorders.
Keywords: Metacognitive Beliefs, Cognitive-Attentional Syndrome, Social anxiety, Uncertainty Intolerance, Ambiguity Tolerance -
مقدمه
: با توجه به افزایش روز به روز نرخ بیماری کرونا ویروس، تجربه ی سطح بالایی از ترس و اضطراب در سراسر دنیا قابل پیش بینی است. در همین راستا نتایج پژوهش های پیشین نشان داده اند که هر یک از متغیرهای ترس از کرونا و سیستم بازداری رفتاری در پیش بینی اضطراب مرگ نقش تعیین کننده ای دارند؛ بنابراین هدف مطالعه حاضر بررسی رابطه ترس از کرونا با اضطراب مرگ و همچنین نقش میانجی گری سیستم بازداری رفتاری در این رابطه بود.
روش کارطرح پژوهش حاضر توصیفی- همبستگی و از نوع معادلات ساختاری بود.جامعه آماری این پژوهش، شامل بزرگسالان ایرانی بودند که از این میان، 605 نفر با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. داده ها در مرداد ماه 1399با استفاده از پرسشنامه های اضطراب مرگ تمپلر (TDAS)، پرسشنامه ترس از کرونا (FCV-19S) و مقیاس سیستم های بازداری- فعال سازی رفتاری (BAS/BIS Scale)، در شهر مشهد جمع آوری شد. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از روش همبستگی پیرسون و تحلیل مسیر انجام شد.
یافته هانتایج پژوهش نشان داد که اضطراب مرگ با ترس از کرونا (P<0.01) و سیستم بازداری رفتاری (P<0.01) رابطه معناداری دارد. همچنین نقش میانجی گری سیستم بازداری رفتاری در سطح 001/0 تایید گردید.
نتیجه گیریبراساس یافته های این پژوهش، ترس از کرونا می تواند از طریق نقش میانجی گری سیستم بازداری رفتاری اضطراب مرگ را پیش بینی نماید.
کلید واژگان: ترس از کرونا, سیستم بازداری رفتاری, اضطراب مرگIntroductionDue to the increasing rate of coronavirus disease, the experience of high levels of fear and anxiety worldwide is predictable. In this regard, the results of previous studies have shown that each of the variables of fear of Coronavirus and behavioral inhibition system plays a decisive role in predicting death anxiety. Therefore this study aimed to investigate the relationship between fear of Coronavirus and death anxiety, and the mediating role of behavioral inhibition system in this regard.
Materials and MethodsThe research method of this study was descriptive-correlation type and structural equations. The statistical population of this study included Iranian adults. Among them 605 people were selected by the available sampling method. Data were collected in July and August 2020 using the Templer death anxiety scale, fear of COVID-19 Scale, and the Carver and White BIS/BAS Scale in Mashhad, Iran. Data analysis was performed using the Pearson correlation method and path analysis.
ResultsThe results showed that death anxiety was significantly associated with fear of Coronavirus (P< 0.01) and the behavioral inhibition system (P< 0.01). Also, the mediating role of the behavioral inhibition system was confirmed at the level of 0.001.
ConclusionAccording to the findings of this study, fear of Coronavirus can predict death anxiety through the mediating role of the behavioral inhibition system.
Keywords: Behavioral inhibition system, Death anxiety, Fear of Coronavirus -
مجله دانشگاه علوم پزشکی سبزوار، سال بیست و هشتم شماره 3 (پیاپی 116، امرداد و شهریور 1400)، صص 311 -319
زمینه و هدف:
با توجه به افزایش شیوع بیماری کووید-19، تجربه بالای ترس و اضطراب، قابل پیش بینی است. در همین راستا، هدف از مطالعه حاضر، بررسی رابطه ترس از کووید-19 با اضطراب سلامتی از طریق نقش میانجی گری سیستم فعال سازی و بازداری رفتاری بود.
مواد و روش هاطرح پژوهش حاضر توصیفی- همبستگی و از نوع تحلیل مسیر بود.جامعه آماری این پژوهش، شامل بزرگسالان ایرانی بود که از این میان 605 نفر با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. داده ها با استفاده از پرسش نامه های اضطراب سلامتی (HAI-18)،ترس از کووید-19 (FCV-19S) و مقیاس سیستم های فعال سازی و بازداری رفتاری (BAS/BIS Scale) جمع آوری شدند. تجزیه وتحلیل داده ها با استفاده از روش همبستگی پیرسون، رگرسیون چندگانه و تحلیل مسیر انجام شد.
یافته هایافته های تحقیق نشان داد که بین ترس از کووید-19، سیستم بازداری رفتاری و سیستم فعال سازی پاسخ دهی به پاداش با اضطراب سلامتی، همبستگی معناداری (p <0.01) وجود دارد. علاوه بر این، نتایج بوت استراپ نیز بیانگر این است که نقش میانجی گری سیستم بازداری رفتاری (0.001) و سیستم فعال سازی پاسخ دهی به پاداش (0.006) معنادار بود.
نتیجه گیریبراساس یافته های این پژوهش، ترس از کووید-19 می تواند از طریق تعامل با سیستم بازداری رفتاری و سیستم فعال سازی پاسخ دهی به پاداش، اضطراب سلامتی را پیش بینی کند و در آن تاثیرگذار باشد. بنابراین، مداخلاتی مبتنی بر معرفی پیشگیری هایی در رابطه با ابتلا به کووید-19 در راستای کاهش ترس و اضطراب افراد از مبتلا شدن به آن، نتایج مثبتی با خود در پی دارد و می تواند به عنوان برنامه های پیشگیری در نظر گرفته شود تا به افراد در غلبه بر اضطراب سلامتی تجربه شده کمک کند.
کلید واژگان: ترس از کووید-19, اضطراب سلامتی, سیستم های فعال سازی و بازداری رفتاریIntroductionDue to the increasing rate of Covid-19 disease, experiencing a high level of fear and anxiety is predictable. In this regard, this study aimed to investigate the relationship between fear of Covid-19 and health anxiety through the mediating roles of behavioral activation and inhibition system.
Materials and MethodsThe design of the present study was descriptive-correlation and path analysis. The statistical population of this study included Iranian adults from which 605 people were selected by convenient sampling method. Data were collected using the Health Anxiety Inventory (HAI-18), Fear of COVID-19 Scale (FCV-19S) and Behavioral Activation and Inhibition Systems Scale (BAS / BIS Scale). Data analysis was performed using Pearson correlation, multiple regression and path analysis.
ResultsThe findings showed that there is a significant correlation (P <0.01) between fear of COVID 19, Behavioral inhibition system and reward responsiveness subscale of behavioral activation system with health anxiety. In addition, the Bootstrap results indicate that the mediating roles of the behavioral inhibition system (0.001) and the reward responsiveness subscale of the behavioral activation system (0.006) is significant.
ConclusionBased on the findings of this study, fear of COVID 19 can predict and affect health anxiety through interaction with behavioral inhibition system and reward responsiveness subscale of the behavioral activation system. Therefore, interventions based on the introduction of prevention programs concerning Covid-19 to reduce the fear and anxiety of people about getting it, have positive results and can be considered as prevention programs to help people overcome experienced health anxiety.
Keywords: Fear of Covid-19, Health anxiety, Behavioral activation, inhibition systems
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.