به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

رامین رحمانی

  • سیده زهرا سید موسوی*، جهانگیر محمدی، روشنک درویش زاده، شعبان شتایی جویباری، رامین رحمانی، خلیل قربانی
    مقدمه و هدف

    شاخص سطح برگ در بین شاخص‎های ساختاری توده، به‎عنوان یک متغیر کلیدی در وضعیت اکوسیستم‎های جنگلی می‎باشد این شاخص از مهم‎ترین شاخص‎های ساختاری جنگل است که در فرآیندهای تبخیر و تعرق و پایش رشد درختان نقش مهمی دارد. نقش شاخص سطح برگ در بررسی تغییرات مشخصه‎ های کمی ساختار توده ‎های جنگلی بسیار مهم است. ارتباط کلی بین شاخص سطح برگ با مشخصه‎ های کمی توده وجود دارد. سطح برگ هر درخت می‎تواند با استفاده از معادلات آلومتریک مشخصه‎های کمی برآورد شود. این پژوهش اثر تغییرات مشخصه‎ های کمی حجم در هکتار، تعداد در هکتار، رویه زمینی در هکتار، مساحت تاج در هکتار، حجم تاج در هکتار و میانگین قطر و ارتفاع بر شاخص سطح برگ و تهیه معادلات آلومتریک آن‎ها در جنگل‎های پهن‎برگ استان گلستان را مورد ارزیابی قرار می‎دهد.

    مواد و روش‎ها: 

    در این مطالعه جهت برداشت اطلاعات زمینی شاخص سطح برگ 227 قطعه نمونه دایره‎ای شکل به مساحت 1000 مترمربع با روش نمونه برداری سیستماتیک و شبکه 100×100 متر در پنج رویشگاه از غرب به شرق (کردکوی، شصت کلاته، زرین گل، سرخداری و لوه) پیاده شد. در مرکز هر قطعه نمونه تله برداشت برگ با ابعاد 60×60 سانتی‎متر برای اندازه ‎گیری شاخص سطح برگ استفاده شد. مرکز جغرافیایی هر قطعه نمونه با استفاده از دستگاه سیستم موقعیت یاب جهانی تفاضلی ثبت شد. در هر قطعه ‎نمونه نوع گونه، قطر برابرسینه بیشتر از 12/5 سانتی متر، ارتفاع درختان،  قطر بزرگ و قطر کوچک تاج اندازه گیری شد سپس حجم در هکتار، تعداد در هکتار، رویه زمینی در هکتار، مساحت تاج در هکتار، حجم تاج در هکتار و میانگین قطر و ارتفاع واقع در هر قطعه نمونه محاسبه شد. برای محاسبه شاخص سطح برگ ابتدا لازم است سطح ویژه برگ تمامی گونه‎ ها در منطقه مورد مطالعه اندازه ‎گیری شود. برای محاسبه شاخص سطح برگ نیز از هرگونه ی درختی در هر رویشگاه 20 درخت و از هر درخت پنج نمونه برگ در چهار جهت جغرافیایی جدا شد. در پنج رویشگاه در مجموع بیش از15000 نمونه برگ آنالیز و اسکن شد. مساحت هر برگ با استفاده از نرم افزار ImageJ اندازه گیری شد. وزن تر و خشک و مساحت سطح به طور هم زمان با استفاده از ترازوی دیجیتالی با دقت 0/01 اندازه گیری و سپس با اسکنر با وضوح بالا اسکن شد. برگ‎ها پس از اسکن در دمای 72 درجه سانتی گراد به‎مدت 48 ساعت در آون خشک شدند و وزن خشک آن ها توزین شدند. جهت بررسی روابط بین شاخص سطح برگ و مشخصه‎ های ساختاری توده از مدل‎های غیرخطی رشنال فانکشن، گوسین، هایپر بولیک، هیت کاپاسیتی و نمایی استفاده شد.

    یافته‎ ها:

     نتایج آنالیز آماره‎ های توصیفی نشان داد که میزان حداقل، حداکثر، میانگین و انحراف معیار شاخص سطح برگ برای 227 قطعه نمونه به‎ترتیب (1/86، 13/45، 6/33 و 2/33) محاسبه شد. نتایج آنالیز آماره‎های توصیفی همچنین نشان داد که میانگین و انحراف معیار برای مشخصه‎ های حجم در هکتار، تعداد در هکتار، رویه زمینی در هکتار، مساحت تاج در هکتار، حجم تاج در هکتار و میانگین قطر و ارتفاع نیز به ‎ترتیب (298/96 و 205/18)، (24/05 و 12/82)، (24/05 و 12/82)، (148/51و 155/54)، (781/2 و 95/05)، (36/41 و 9/97) و (25/81و 4/93) محاسبه شد. نتایج بررسی روابط بین شاخص سطح برگ با مشخصه‎ های کمی حجم در هکتار، تعداد در هکتار، رویه زمینی در هکتار، مساحت تاج در هکتار، حجم تاج در هکتار و میانگین قطر و ارتفاع میزان ضرایب تبین را بین (0/96 - 0/36R2 =) و میزان میانگین مربعات خطا را بین (2/06- 0/48= MSE) نشان داد. نتایج همچنین نشان داد که در بین مشخصه‎ های کمی بررسی شده، مشخصه ‎های کمی میانگین ارتفاع، حجم تاج در هکتار و حجم در هکتار بیشترین ضریب تبیین (0/96- 0/9R2 =) و میانگین مربعات خطا (0/56 - 0/48 = MSE) محاسبه شد. با مدل‎های آلومتریک گوسین، ریچارد و هیت کاپاسیتی و مشخصه تعداد در هکتار با مدل آلومتریک گوسین کمترین میزان ضریب تبیین (0/36=R2) و میانگین مربعات خطا (2/06 = MSE) را در بررسی با شاخص سطح برگ داشتند. نتایج همچنین نشان داد که برای مشخصه‎ های حجم تاج در هکتار تا 400 متر مکعب سیر تغییرات شاخص سطح برگ زیاد و سپس بعد از آن سیر یکنواختی دارد. برای مشخصه میانگین ارتفاع تا 40 متر سیر تغییرات شاخص سطح برگ زیاد می‎باشد. برای مشخصه حجم در هکتار نیز تا 800 متر مکعب شاخص سطح برگ با سیر صعودی افزایش می‎یابد و سپس بعد از آن تا 1200 متر مکعب سیر یکنواخت و حتی نزولی دارد.

    نتیجه‎ گیری:

     نتایج حاصل از این تحقیق نشان داده شد که سه مشخصه کمی حجم تاج در هکتار، میانگین ارتفاع و حجم در هکتار بیشترین تاثیر را بر روی تغییرات شاخص سطح برگ دارند و این سه مشخصه بهتر می‎توانند شاخص سطح برگ را تبیین کنند. با استفاده از این سه مشخصه حجم تاج در هکتار، میانگین ارتفاع و حجم در هکتار می‎توان شاخص سطح برگ را برآورد نمود. نتایج همچنین نشان داد که بر اساس مشخصه‎های مشخصه حجم تاج در هکتار، میانگین ارتفاع و حجم در هکتار می‎توان شاخص سطح برگ را در مقیاس وسیع تبیین کرد و نتایج برآوردی را می‎توان در مدل‎های اقلیمی و تدوین سیاست های مناسب تغییرات اقلیمی مورد بررسی قرار داد.

    کلید واژگان: شاخص سطح برگ, حجم در هکتار, میانگین ارتفاع, ریچارد, گوسین, استان گلستان
    Seyedeh Zahra Seyed Mousavi*, Jahangir Mohamadi, Roshanak Darvishzadeh, Shaban Shtaee Jouibary, Ramin Rahmani, Khalil Ghorbani
    Background

    The leaf area index (LAI) is one of the structural indices of forests and a key variable in the state of forest ecosystems. This index is one of the major structural indices of forests that plays an important role in the processes of evaporation and transpiration and in monitoring the growth of trees. The role of LAI is very important in the changes in the structural quantitative characteristics of forest stands. There is a general relationship between the LAI and the quantitative characteristics of the mass. The leaf area of each tree can be estimated using allometric equations of quantitative characteristics. This research focuses on the effects of changes in the quantitative characteristics, such as tree density (n.ha-1), basal area (m2.ha-1), volume (m3.ha-1), mean height (m), mean diameter at breast height (DBH, cm), crown area (m2.ha-1), and crown volume (m3.ha-1) on the LAI and preparation of their allometric equations in the broadleaf forests of Golestan province.

    Methods

    To collect ground information on LAI, 227 circular sample plots with an area of 1000 m2 with a systematic sampling method and a 100 × 100 m grid were dismounted in five habitats from west to east (Kordkoy, Shasat Kalathe, Zarrin, Gol, Sorkhdari, and Loveh). In the center of each sample plot, the LAI was measured using a leaf harvesting trap with dimensions of 60 × 60 cm. The geographic center of each sample was recorded using a Differential Global Positioning System device. The species type, breast diameter greater than 12.5 cm, the height of trees, large diameter, and small crown diameter are measured, then as tree density (n.ha-1), basal area (m2.ha-1), volume (m3.ha-1), mean height (m), mean DBH (cm), crown area (m2.ha-1), and crown volume (m3.ha-1) located in each sample plot were calculated in each plot. To calculate the LAI, it is first necessary to measure the specific leaf area of all species in the study area. To calculate the LAI, 20 trees were separated from each tree in each habitat and five leaf samples were separated from each tree in four geographical directions. In total, more than 15,000 leaf samples were analyzed and scanned in five habitats. The area of each leaf was measured using ImageJ software. The wet and dry weight and surface area were measured simultaneously using a digital scale with an accuracy of 0.01 and then scanned with a high-resolution scanner. After scanning, the leaves were dried in an oven at 72 °C for 48 hours to obtain their dry weights. Non-linear rational function, Gaussian, hyperbolic, heat capacity, and exponential models were used to investigate the relationship between LAI and the structural characteristics of the stand.

    Results

    The results of the analysis of descriptive statistics showed that the minimum, maximum, average, and standard deviation of the LAI were calculated for 227 samples (1.86, 13.45, 6.33, and 2.33), respectively. The results of the analysis of descriptive statistics also showed that the mean and standard deviation for the characteristics of volume (m3.ha-1), tree density (n.ha-1), basal area (m2.ha-1), crown area (m2.ha-1), crown volume (m3.ha-1), mean height (m), and mean DBH (cm) were respectively (96.96) 298 and 18.205), (24.05 and 12.82), (24.05 and 12.82), (51.148 and 54.155), (2.781 and 05.95), (41.36 and 9.97), and (25.81 and 4.93). The results of the relationships between the LAI and the quantitative characteristics of the volume (m3.ha-1), tree density (n.ha-1), basal area (m2.ha-1), crown area (m2.ha-1), crown volume (m3.ha-1), mean height (m), and mean DBH (cm) of the coefficients of determination showed (36-0.96) R2 = 0.00 with a mean square error of MSE = 0.48-2.06. Among the investigated quantitative traits, the average height, crown volume per hectare, and volume per hectare gained the highest R2 values (0.36-0.96) and the MSE (0.48-2.06) with Gaussian, Richard, and heat capacity allometric models, and the tree density trait (n.ha-1). The lowest R2 (0.36) and MSE (2.06) in the study of LAI were obtained with the Gaussian model. The results also showed large changes in the LAI for the crown volume trait up to 400 (m3.ha-1), followed by a uniform trend. For the average height of up to 40 (m), many changes were found in the LAI. For the volume trait (m3.ha-1), the LAI increased up to 800 (m3.ha-1) and then showed a uniform and even downward trend until 1200 (m3.ha-1).

    Conclusion

    The results of this research demonstrate that the three quantitative traits, viz. crown volume (m3.ha-1), mean height, and volume (m3.ha-1), have the greatest effect on the changes in the LAI. Thus, these three traits can better explain the LAI. The LAI can estimated using the three crown volume (m3.ha-1), mean height, and volume (m3.ha-1) traits. Based on these three traits, the LAI can explained on a large scale, and the estimated results can be used in climate models and the development of appropriate climate change policies.

    Keywords: Gaussion, Golestan Province, Heat Capacity, Leaf Area Index, Mean Height, Volume (M3.Ha-1)
  • حسین قربانی*، رامین رحمانی، هاشم حبشی
    سابقه و هدف

    ساختار بوم سازگان های جنگلی در مقیاس زمانی و مکانی دستخوش تغییرات می شود که این تغییرات موجب پویایی و تحول می گردد. روند تحول در این واحدها بسیار کند است و در مدت زمان طولانی اتفاق می افتد. برای ارزیابی این تغییرات از مشخصه هایی نظیر تراکم، تاج پوشش و میزان آمیختگی گونه های درختی استفاده می شود. مشخصه های ساختاری، تنوع بوم شناختی و پایداری بوم سازگان های جنگلی را به خوبی نشان می دهند. این پژوهش با هدف مقایسه تغییرات مشخصه های ساختاری تراکم و تاج پوشش در ارتباط با تنوع گونه های درختی بین آشکوب های مختلف، همچنین رابطه این متغیرها با شاخص های تنوع، بین دو دوره آماربرداری در مکانی ثابت و تحت شرایط محیطی طبیعی که عوامل بیرونی و غیر طبیعی کمترین سهم را در تحولات توده داشته اند، انجام شده است.

    مواد و روش ها

    قطعه بررسی دائمی با مساحت 16 هکتار در پارسل 32 سری یک طرح جنگلداری شصت کلاته گرگان در ارتفاع 770 تا 920 متری از سطح دریا و در جهت های شمال غربی و غربی واقع شده است. آماربرداری در سطح قطعات نمونه یک هکتاری (100×100 متر) با روش صددرصد (سرشماری) انجام شد. تغییرات بیست ساله (1382 تا 1402) مشخصه های کمی تراکم توده، تاج پوشش و شاخص های تنوع زیستی از روش های معمول و استاندارد، اندازه گیری و از طریق تجزیه واریانس در آشکوب های مختلف مقایسه شد.

    یافته ها

    تراکم درختان موجود در قطعه بررسی دائمی از 31/306 به 44/275 پایه در هکتار طی بیست سال کاهش یافت. تنها، گونه سایه پسند و غالب راش طی این مدت افزایش تراکم داشت. در سال 1382 آشکوب زیرین بیشترین سهم تراکم را داشت اما در سال 1402 به آشکوب میانی منتقل شد. میانگین درصد تاج پوشش نیز از 86 به 70 درصد کاهش یافت. بیشترین تراکم تاج پوشش در آشکوب های میانی و برین قرار داشت. میانگین تنوع شانون وینر در سال 1382 در سه آشکوب زیرین، میانی و برین به ترتیب (32/1، 29/1، 72/0) و در سال 1402 (49/0، 53/0، 58/0) بود. شاخص شانون وینر نسبت به سایر شاخص ها قضاوت بهتری از تنوع گونه ای در قطعه مورد بررسی ارائه داد.

    نتیجه گیری

    قطعه مورد بررسی، یک راشستان آمیخته ای است که گونه سایه پسند راش در آن غالب بوده. آمیختگی بیشتر گونه های درختی، پایداری بوم سازگان جنگل را به همراه خواهد داشت. نتایج این تحقیق نشان داد شاخص های تنوع گونه ای تنها یکی از روش های ارزیابی و تفسیر بوم سازگان های جنگلی هستند و باید به سایر ویژگی ها هم توجه کرد. پایش دوره ای این شاخص ها روند تغییرات بوم سازگان جنگل را به درستی نشان می دهد. نتایج حاصل از شاخص های مورد استفاده در این پژوهش با توجه به دست نخورده بودن توده جنگلی بررسی شده می تواند مبنای ارزیابی و مقایسه با جنگل های مشابه باشد.واژه های کلیدی: تغییرات ساختار، تنوع، آشکوب، توده راش آمیخته

    کلید واژگان: ساختار بوم سازگان, تراکم, تاج پوشش, تنوع, قطعه بررسی دائمی
    Hossein Ghorbani *, Ramin Rahmani, Hashem Habashi
    Background and objectives

    Structure of forest ecosystems undergoes changes in the temporal and spatial scale that this changes cause development. Development process is very slow and takes place in long term in this unites. For evaluation of this changes are used density, canopy and mixing amount. Structural attributes, show the ecological diversity and sustainability of forest ecosystems well. We conducted this study to compare changes in the structural attributes of density and canopy with diversity of tree species between different stories, as well the relationship these variables with diversity indices, between two periods of inventory in fixed location and natural environment where external factors have the least proportion in stand development.

    Materials and methods

    Permanent sample plot with an area of 16 ha is located at 770-920 elevation and Northwest and west directions in 32 compartment, district one Shast Kalateh forest. Inventory was carried out using 100 % sampling method with 1 ha sample plot. Differences from 2003 to 2023 quantitative attributes of density, canopy and biodiversity indices were measured with standard method and compared through ANOVA in different stories.

    Results

    The density of trees in the investigated plot reduced from 306.31 to 275.44 trees per hectare in 2003 and 2023. Only, Beech (Fagus orientalis Lipsky) species increased in density during this period. The highest frequency of tree individual belonged to under story in 2003, but in 2023, it was transferred to middle story. The average crown coverage percentage reduced from 86% to 70%. The highest amount of canopy percentage assigned to middle and upper stories. The average of Shannon's heterogeneity in 2003 in three story was (1.32, 1.29, 0.72) and in 2023 (0.49, 0.53, 0.58) respectively. The Shannon Wiener diversity index provided a better judgment of the species diversity in the investigated plot than other indices.

    Conclusion

    The investigated plot is a Mixed beech stand in which Beech shade tolerance species is dominant. Mixing more tree species while increasing diversity at different levels will bring stability of forest ecosystems. The results of this research showed that the indices of species diversity are only one of the methods of interpretation and evaluation of forest ecosystems and other characteristics should also be paid attention to. The periodic monitoring of this indices correctly shows changes trend of forest ecosystem. The results of used indices can be basis of evaluation and comparison with similar forest. Keywords: Structure dynamics, Diversity, Tree strata, Mixed beech stand

    Keywords: Structure Of Ecosystem, Density, Canopy, Diversity, Permanent Sample Plot
  • مطالعه درد و ناتوانی در سیستم اسکلتی عضلانی رانندگان اتوبوس در ارتباط با پوسچر بدنی، رضایت شغلی و عوامل فردی
    فاطمه بهرامی، فردین زندسلیمی، رامین رحمانی، زنیب مرادیان هفت چشمه*
    سابقه و هدف

     درد و ناتوانی در سیستم اسکلتی عضلانی منجر به کاهش بهره وری و ترک شغل می شود. این پژوهش با هدف مطالعه نقش پوسچر و برخی از عوامل فردی و سازمانی در ایجاد این نوع درد و ناتوانی در رانندگان اتوبوس های شهری انجام شد.

    مواد و روش ها

    در این مطالعه مقطعی 130 نفر از رانندگان اتوبوس شهری همدان به روش سرشماری وارد مطالعه شدند. با از پرسشنامه های استاندارد برای مطالعه اختلالات اسکلتی عضلانی و رضایت شغلی استفاده شد. همچنین، ارزیابی پوسچر با استفاده از روش RULA انجام شد. در نهایت از روش های متداول آماری در نرم افزار SPSS 24 برای تجزیه و تحلیل اطلاعات بهره برده شد.

    یافته ها

     بیشترین و کمترین فراوانی درد در یک سال گذشته به ترتیب مربوط به کمر (94 نفر معادل 72/3 %) و مچ پا (5 نفر معادل 3/8 %) بود. میانگین امتیاز پوسچر بدنی برای سمت چپ و راست بدن رانندگان به ترتیب برابر با 1/14 ± 5/85 و 1/05 ± 6/06 بود. شدت درد و ناتوانی در سیستم اسکلتی عضلانی با سن، سابقه کار، نمایه توده بدنی و نمره پوسچر ارتباط مستقیم و با متوسط ساعات خواب شبانه روزی، ورزش کردن و رضایت شغلی رابطه معکوس داشت.

    نتیجه گیری

     شدت درد و ناتوانی با نمره پوسچر، سن، سابقه کار، نمایه توده بدنی، ورزش کردن، شیفت کاری، ساعات خواب شبانه روزی و سطح رضایت شغلی رانندگان در ارتباط بود. از نتایج این مطالعه می توان برای مداخله جهت بهبود وضعیت سیستم اسکلتی عضلانی رانندگان اتوبوس استفاده شود.

    کلید واژگان: ارگونومی, اختلالات اسکلتی عضلانی, رضایت شغلی, ارزیابی پوسچر
    Study of Pain and Disabilities in Musculoskeletal System among Urban Bus Drivers with respect to Body Postures, Job Satisfaction, and Individuals Factors
    Fatemeh Bahrami, Fardin Zandsalimi, Ramin Rahmani, Zeynab Moradian Haft Cheshmeh*
    Background and Objective

    Pain and disabilities in the musculoskeletal system can lead to reduced productivity and job turnover. This research aims to study the role of posture, as well as individual and organizational factors, in causing musculoskeletal pain and disabilities among urban bus drivers.

    Materials and Methods

    In this cross-sectional study, 130 bus drivers from Hamadan city were investigated using a census method. Standardized questionnaires were employed to assess musculoskeletal disorders and job satisfaction. Additionally, posture evaluation was conducted using the RULA. Finally, common statistical methods were applied in SPSS version 24 for data analysis.

    Results

    The highest and lowest frequencies of pain in the past year were related to the back (94 people, equal to 72.3%) and ankle (5 people, equal to 3.8%), respectively. The average body posture score for the left and right sides of the drivers’ bodies was 5.85±1.14 and 6.06±1.05, respectively. The intensity of pain and disability in the musculoskeletal system had a direct relationship with age, work history, body mass index, and posture score, and an inverse relationship with the average number of hours of sleep. Additionally, the type of work shift and job satisfaction were directly related to pain and disability.

    Conclusions

    severity of pain and disability in the musculoskeletal system was associated with the drivers’ posture score, age, work experience, body mass index, exercise habits, shift work, hours of sleep, and level of job satisfaction. The findings from this study can inform interventions aimed at enhancing the musculoskeletal health of bus drivers.

    Keywords: Ergonomics, Musculoskeletal Disorders, Job Satisfaction, Posture Assessment
  • سینا قاسمی، بهزاد ایمنی، رامین رحمانی، شیردل زندی*
    اهداف

    اختلالات اسکلتی عضلانی مشکلی شایع در اغلب محیط های کاری و توانایی انجام کار عاملی موثر بر عملکرد و بهره وری کارکنان است. در مطالعه ی حاضر، وضعیت این دو مولفه و ارتباط آن ها با هم در کارکنان شاغل در اتاق عمل بررسی شده است.

    روش کار

     مطالعه ی مقطعی حاضر در زمستان سال 1401 انجام شد. در این پژوهش، تعداد 96 نفر از کارکنان شاغل در اتاق عمل بیمارستان های دولتی شهر همدان، به صورت سرشماری و با در نظر گرفتن معیارهای ورود بررسی شدند. داده ها از طریق پرسش نامه ی استاندارد نوردیک و پرسش نامه ی شاخص توانایی انجام کار جمع آوری شد و با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه ی 24 در دو سطح آمار توصیفی (فراوانی، میانگین، انحراف معیار) و استنباطی (T-Test) تجزیه وتحلیل شد.

    یافته ها

     در این مطالعه، 4 نفر (4/2 درصد) از شرکت کنندگان دارای یک ناراحتی اسکلتی عضلانی و 91 نفر از پرسنل (95/8 درصد) دارای بیش از یک ناراحتی در سیستم اسکلتی عضلانی بودند. میانگین شاخص توانایی انجام کار 04/91±42/3 بود. نتایج آزمون تی مستقل نشان داد که شاخص توانایی انجام کار در بین افراد دارای درد در اندام های گردن (0/003=P-value)، شانه ها (0/001=P-value)، آرنج ها (0/038=P-value)، کمر (0/011=P-value)، زانو ها (0/001=P-value) و پاها (0/002=P-value) نسبت به افراد فاقد درد در این اندام ها کمتر بود.

    نتیجه گیری

     با توجه به شیوع بالای اختلالات اسکلتی عضلانی و ارتباط معنادار بین این اختلالات و توانایی انجام کار، ضروری است مداخلاتی به منظورکاهش این اختلالات و به تبع آن، افزایش توانمندی کارکنان طراحی و اجرا شد.

    کلید واژگان: اختلالات اسکلتی عضلانی, توانایی انجام کار, اتاق عمل, هوشبری, بیمارستان
    Sina Ghasemi, Behzad Imani, Ramin Rahmani, Shirdel Zandi*
    Objectives

    Musculoskeletal disorders are among the common problems in most work environments and work ability is considered a factor affecting the performance and productivity of employees. In the present study, the status of these two components and their relationship with each other in the staff working in the operating room were investigated.

    Methods

    The current cross-sectional study was conducted in the winter of 2023. In this research, 96 employees working in the operating rooms of government hospitals in Hamadan, Iran were enrolled by census sampling method based on the inclusion criteria. The data were collected through the Nordic standard questionnaire and the work ability index questionnaire. The collected data were analyzed in SPSS software (version 24) at two levels of descriptive (frequency, mean, and standard deviation) and inferential (t-test) statistics.

    Results

    In this study, 4 (4.2%) of the participants had one musculoskeletal disorder and the remaining 91 personnel (95.8%) had more than one disorder in their musculoskeletal systems. Average work ability index was 42.3±04.91. The results of the independent t-test showed that the work ability index among people with pain in the neck (P=0.003), shoulders (P=0.001), elbows (P=0.038), back (P=0.011), knees (P=0.001), and legs (P=0.002) were less than those without pain in these organs.

    Conclusion

    Results indicated the need to pay more attention to the implementation of ergonomic work environment and management interventions to reduce the prevalence of musculoskeletal disorders and thereby increase the efficiency and effectiveness of personnel.

    Keywords: Anesthesia, Hospital, Musculoskeletal disorders, Operating room, Work ability index
  • شیرزاد محمدنژادکیاسری*، خسرو ثاقب طالبی، رامین رحمانی
    مقدمه

    رابطه بین بی مهرگان خاکزی با شیوه های مختلف جنگل شناسی در سطح جنگل های مدیریت شده راش شرقی (Fagus orientalis Lipsky) که نوعی درخت جنگلی با پوشش گسترده در منطقه هیرکانی است، به طور کامل درک نشده است. تنوع بی مهرگان خاکزی از مهم ترین متغیرها در ارزیابی اکولوژیکی جنگل های مدیریت شده است. از این رو، ارزیابی تاثیر شیوه های جنگل شناسی بر بی مهرگان خاکزی با توجه به مدیریت پایدار جنگل ضروری است. بی مهرگان خاکزی تحت بررسی شامل کرم های خاکی، حشرات بالدار، عنکبوت ها، شبه عقرب ها، کنه ها، پادمان، پروتوزوئرها، دیپلوراها، هزارپایان، صدپایان، سیمفیلاها، خرخاکی ها، پروپوداها و پادرازان بودند. این تحقیق با هدف مقایسه فراوانی و تنوع بی مهرگان خاکزی بین دو قطعه مدیریت شده (شماره 8) و مدیریت نشده (شماره 36) در جنگل های هفت خال شهرستان نکا، استان مازندران انجام شد.

    مواد و روش ها

    نمونه برداری خاک در 131 هکتار از جنگل های تحت بررسی به روش منظم تصادفی با ابعاد شبکه 150 × 200 متر و با استفاده از دستگاه استوانه ای به سطح مقطع 81 سانتی متر مربع و عمق 10 سانتی متر انجام گرفت. در این عملیات 20 و 30 قطعه نمونه خاک به ترتیب از قطعات مدیریت شده (قطعه 8) و مدیریت نشده (قطعه 36) به دست آمد. میانگین های فراوانی و تعداد گروه های بی مهرگان خاکزی در هر متر مربع تعیین شد. میانگین های تنوع بی مهرگان خاکزی با استفاده از شاخص های شانون- وینر و سیمپسون و میانگین های غنا و یکنواختی به ترتیب با شاخص های مارگالف و شلدون محاسبه شد.

    یافته ها

    نتایج این تحقیق نشان داد که میانگین های فراوانی و تعداد گروه های بی مهرگان خاکزی در هر مترمربع از جنگل مدیریت شده (70/11728 و 31/7) نسبت به جنگل مدیریت نشده (77/12016 و 62/7) کاهش اندکی داشته است. همچنین میانگین های تنوع شانون- وینر، سیمپسون و غنای مارگالف بی مهرگان خاکزی در جنگل مدیریت شده (890/1، 834/0 و 770/1) نسبت به جنگل مدیریت نشده (928/1، 840/0 و 862/1) کاهش اندکی داشت. از سوی دیگر میانگین یکنواختی شلدون در جنگل مدیریت شده (935/0) نسبت به جنگل مدیریت نشده (924/0) افزایش اندکی را نشان داد. در مجموع عملیات جاده سازی و بهره برداری در طول دو دوره اجرای طرح جنگلداری، تغییرات پراکنده ای را در قطعه مدیریت شده به وجود آورد و از این رو کاهش اندک فراوانی، غنا و تنوع بی مهرگان خاکزی را موجب شد. البته مقادیر همه متغیرهای تحت بررسی بین دو جنگل مدیریت شده و مدیریت نشده به لحاظ آماری معنی دار نشد (سطح احتمال 05/0).

    نتیجه گیری

    این تحقیق نشان داد که مدیریت جنگل با روش جنگلداری ناهمسال آمیخته و به شیوه جنگل شناسی تک گزینی، کاهشی معنی دار در فراوانی و شاخص های تنوع بی مهرگان خاکزی جنگل مدیریت شده نسبت به جنگل مدیریت نشده فراهم نیاورده است.

    کلید واژگان: تک گزینی, تنوع, جنگل طبیعی, غنا, یکنواختی
    Sh .Mohammadnezhad Kiasari *, Kh. Sagheb-Talebi, R. Rahmani
    Introduction

    The relationship between soil invertebrates and silvicultural practices in the oriental beech forests (Fagus orientalis Lipsky), a widespread forest tree in the Hyrcanian region, is not fully understood. The diversity of soil invertebrates is a crucial variable in the ecological evaluation of managed forests. Therefore, this study aims to assess the impacts of silvicultural practices on soil invertebrates, which is essential for sustainable forest management. The soil invertebrates studied included Earthworms, Winged insects, Aranea, Pseudoscorpions, Collembola, Protura, Diplura, Diplopoda, Chilopoda, Symphyla, Pauropoda, and Isopoda. The objective was to compare the abundance and diversity of soil invertebrates between two managed (No. 8) and unmanaged (No. 36) compartments in the Haftkhal forests of Neka city, Mazandaran province.

    Materials and Methods

    Soil sampling was conducted in 131 ha of the studied forests using a regular random method with grid dimensions of 150 × 200 m. A cylindrical device with a cross-sectional area of 81 cm² and a depth of 10 cm was used. Twenty and thirty sampling plots were obtained in managed (No. 8) and unmanaged (No. 36) compartments, respectively. The average abundance and the average number of soil invertebrate groups per square meter were determined. Additionally, Shannon-Wiener and Simpson Indices were used to calculate soil invertebrates’ diversity, while Margalef and Sheldon indices were used to determine species richness and evenness, respectively.

    Findings

    The results showed that the averages of total abundance and the number of soil invertebrate groups per square meter in the managed forest (117278.70 and 7.31) had a slight decrease compared to the unmanaged forest (120167.77 and 7.62). Also, the diversity averages based on Shannon-Wiener and Simpson indices, along with the Margalef richness of soil invertebrates in the managed forest (1.890, 0.834, and 1.770), had a slight decrease compared to the unmanaged forest (1.928, 0.840, and 1.862). On the other hand, the average Sheldon evenness of soil invertebrates in the managed forest (0.935) had a slight increase compared to the unmanaged forest (0.924). Overall, road construction and exploitation operations during the two periods of the forestry plan implementation created scattered changes in the managed compartment, leading to a slight decrease in the abundance, richness, and diversity of soil invertebrates. However, the values of all the investigated variables between managed and unmanaged forests were not statistically significant (p=0.05).

    Conclusion

    This research demonstrated that forest management, utilizing the forestry method of uneven-aged mixed forest and the silviculture system of single-selection, has not significantly reduced the abundance and diversity indices of soil invertebrates in the managed forest compared to the unmanaged forest.

    Keywords: Diversity, Evenness, Natural Forest, Richness, Single-Selection
  • سیده زهرا سید موسوی*، جهانگیر محمدی، روشنک درویش زاده، شعبان شتایی جویباری، رامین رحمانی، خلیل قربانی
    سابقه و هدف

    شاخص سطح برگ (LAI) یکی از مهم ترین مشخصه های ساختاری بوم سازگان های جنگلی است که تاثیر زیادی را در تغییرات انرژی، آب وهوا، مدل های عملکردی جوی و گاز دارد. این شاخص اطلاعات زیادی در ارتباط با میزان فتوسنتز، تبخیر و تعرق و حاصلخیزی رویشگاه های مختلف در اختیار مدیران و برنامه ریزان قرار می دهد. عوامل فیزیوگرافیکی نیز (ارتفاع از سطح دریا، جهات جغرافیایی و شیب) نقش مهمی در میزان تغییرات شاخص سطح برگ درختان ایفا می کنند. در این پژوهش تغییرات شاخص سطح برگ درختان و درختچه های جنگلی در طبقات مختلف ارتفاع از سطح دریا، جهات جغرافیایی و شیب در جنگل های پهن برگ استان گلستان مورد مقایسه و ارزیابی می گردد.

    مواد و روش

    در این مطالعه جهت برداشت اطلاعات زمینی شاخص سطح برگ 230 قطعه نمونه دایره ای شکل به مساحت 1000 مترمربع با روش نمونه برداری سیستماتیک و شبکه 100×100 متر در پنج رویشگاه از غرب به شرق (کردکوی، شصت کلاته، زرین گل، سرخداری و لوه) پیاده شد. در مرکز هر قطعه نمونه تله برداشت برگ با ابعاد 60×60 سانتی متر برای اندازه گیری شاخص سطح برگ استفاده شد. ابتدا نقشه های ارتفاع از سطح دریا، جهت جغرافیایی و شیب نیز تهیه و مقادیر آن ها استخراج شد. سپس شاخص سطح برگ در طبقات مختلف ارتفاع از سطح دریا، جهت جغرافیایی و شیب با استفاده از آزمون های دانکن و تی مستقل مورد مقایسه و تجزیه وتحلیل قرار گرفت.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که بیشترین میزان شاخص سطح برگ در رویشگاه کردکوی با 91/8 و کمترین میزان شاخص سطح برگ در رویشگاه زرین گل با 10/5 اندازه گیری شد. نتایج آنالیز واریانس نشان داد که تفاوت معنی داری بین شاخص سطح برگ در طبقات مختلف ارتفاع از سطح دریا در کل منطقه مورد مطالعه وجود دارد و با افزایش ارتفاع از سطح دریا تا حدود 1300 متر شاخص سطح برگ افزایش می یابد و بعد از آن شاخص سطح برگ تغییرات کمی دارد. نتایج آزمون دانکن و تی مستقل نشان داد تفاوت معنی داری بین شاخص سطح برگ رویشگاه ها در طبقات مختلف ارتفاع از سطح دریا، جهت جغرافیایی و شیب به جز رویشگاه کردکوی وجود ندارد.

    نتیجه گیری

    به طورکلی در این مطالعه ارتفاع از سطح دریا در مقایسه با شیب و جهت جغرافیایی به عنوان عامل بسیار مهم برای بررسی شاخص سطح برگ مطرح شد. بررسی تاثیر عوامل فیزیوگرافیکی مانند ارتفاع از سطح دریا، شیب و جهات جغرافیایی بر شاخص سطح برگ و پایش تغییرات آن جهت شناخت تدوین سیاست های مناسب برای کاهش اثرات تغییرات اقلیم و گرمایش جهانی و در مدیریت پایدار از اهمیت بسیار بالایی می باشد.

    کلید واژگان: شاخص سطح برگ, ارتفاع از سطح دریا, جهات جغرافیایی, شیب
    Seyedeh Zahra Seyed Mousavi *, Jahangir Mohammadi, Roshanak Darvishzadeh, Shaban Shataee, Ramin Rahmani, Khalil Gorbani
    Background and objective

    Leaf area index (LAI) is one of the most important structural characteristics of forest ecosystems, which has a great impact on changes in energy, weather, atmospheric and gas functional models. This index provides managers and planners with a lot of information related to the amount of photosynthesis, evaporation and transpiration and fertility of different habitats. Physiographic factors also (elevation above sea level, aspect and slope) play an important role in the global LAI. In this research, the changes of the LAI in different classes of elevation, aspect and slope are compared and evaluated.

    Materials and methods

    n this study, 230 square-shaped sample plots with an area of 1000 square meters were used to collect the ground information of the leaf surface index using a systematic sampling method with a sampling grid of 100 x 100 meters in five sites (Kordkoy, Shast Kalateh, Zarrin Gol, Sokhdari and Loveh). In the center of each plot, a leaf harvesting trap with dimensions of 60 x 60 cm was used to measure the LAI. First, height maps from elevation, aspect and slope were also prepared and their values were extracted. Then the LAI was compared and analyzed in different classes of elevation, aspect and slope using Duncan's and independent t tests.

    Results

    The results of LAI showed that the elevation of LAI in Kordkoy vegetation was measured with 8.91 and the lowest level of LAI was measured with 5.10 in Zarrin Gol vegetation. The results of analysis of variance showed that there is a significant difference between the LAI in different classes of elevation above sea level in the entire study area. And with the increase in elevation above sea level to about 1300 meters, the LAI increases and after that, the LAI has little changes. The significant results of Duncan's test and independent t-test showed that there is no significant difference between the LAI of each site in different classes of elevation above sea level, aspect and slope, except for Kurdkoy site.

    Conclusion

    In general, in this study, the elevation compared to the slope and aspect was raised as a very important factor for investigating LAI. Investigating the effect of physiographic factors such as elevation above sea level, slope and aspect on the LAI and monitoring its changes in order to know the formulation of appropriate policies to reduce the effects of climate change and global warming and in sustainable management is of great importance.

    Keywords: Leaf Area Index, Slope, Elevation Above Sea Level, Aspect
  • محمد بابامیری، رامین رحمانی، رشید حیدری مقدم، مهرانه شعبانی*
    زمینه و هدف

    در محیط های کاری عاملی اصلی که می تواند کنترل کارکنان را در هم بشکند و زمینه ی بروز پرخاشگری در کارکنان را فراهم کند، استرس شغلی است. به همین دلیل در این پژوهش نقش مدل عدم تعادل تلاش-پاداش در بروز زورگویی در محیط کار مورد بررسی قرار گرفته است

    روش کار

    این مطالعه از نوع توصیفی- تحلیلی است. در پژوهش حاضر به منظور سنجش متغیرها از دو پرسشنامه خود گزارش دهی عدم توازن تلاش- پاداش سیگریست و اعمال منفی استفاده شد. جامعه پژوهش کارکنان یکی از پتروشیمی های واقع در جنوب کشور بودند و با استفاده از روش سرشماری تعداد 202 نفر وارد مطالعه شدند. تجزیه و تحلیل ها با نرم افزار SPSS18  و با روش ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون خطی انجام شد

    یافته ها

    میانگین و انحراف معیار سن و سابقه کار افراد شرکت کننده در مطالعه حاضر به ترتیب برابر با 32/9±13/40 و 50/9±9/15 سال بود. 147 نفر (8/72 درصد) از شرکت کنندگان زن و 174 نفر (1/86 درصد) متاهل بودند. از نظر وضعیت تحصیلات نیز مشخص شد که 9/10 درصد دارای مدرک کاردانی، 2/81 درصد دارای مدرک کارشناسی و مابقی افراد دارای مدرک کارشناسی ارشد یا بالاتر بودند. حدود سه چهارم افراد استخدام رسمی بودند. بر اساس نتایج مدل رگرسیون چند متغیره، از بین متغیرهای مورد بررسی در این مطالعه، عدم توازن تلاش-پاداش و تعهد افراطی به صورت معناداری قادر به پیش بینی تغییرات نمره زورگویی بودند (001/0>P)

    نتیجه گیری

    براساس نتایج کارکنانی که بین دروندادها و بروندادها در شغل احساس عدم تعادل دارند همچنین کارکنانی که دارای ویژگی تعهد افراطی هستند بیشتر دست به انجام رفتارهای منفی به شکل زورگویی در محیط کار میزنند.

    کلید واژگان: زورگویی در محیط کار, عدم توازن تلاش - پاداش, تعهد افراطی, استرس شغلی
    Mohammad Babamiri, Ramin Rahmani, Rashid Heidarimoghadam, Mehrane Shaabani*
    Background and Purpose

    In work environments, job stress is the main factor that can break the control of employees and provide the context for the occurrence of aggression in employees. For this reason, this study investigated the role of the effort-reward imbalance model in the occurrence of bullying in the workplace.

    Method

    This study was descriptive-analytical in nature. In this research, to measure the variables, two self-report questionnaires, the effort-reward imbalance scale and the negative actions questionnaire, were used.  The research population was employees of one of the process industries, and 202 people were included in the study using the census method. Analyses were performed using SPSS 18 software, Pearson’s correlation coefficient, and linear regression.

    Result

     The total number of participants in the study was 202. The average age and work experience of the participants in this study were 40.13±9.32 and 15.9±9.50 years, respectively. Among the participants, 72.8% were male and 86.1% were married. In terms of educational status, 10.9% had an associate's degree, 81.2% had a bachelor's degree, and the rest had a master's degree or higher. About three-fourths of the people were officially employed, and the rest were working on a contract basis. Based on the results of the multivariate regression model, among the variables investigated in this study, effort-reward imbalance and extreme commitment were able to significantly predict the changes in the bullying score (P<0.001).

    Conclusion

    Employees who feel imbalanced between inputs and outputs in the job, as well as employees who have the characteristic of extreme commitment, are more likely to engage in negative behaviors in the form of bullying in the workplace.

    Keywords: bullying in the workplace, effort-reward imbalance, over commitment, job stress
  • رامین رحمانی، محسن علی آبادی*، رستم گلمحمدی، محمد بابامیری، مریم فرهادیان
    مقدمه و هدف

    رانندگان اتوبوس با عوامل زیان آوری از قبیل صدا و ارتعاش مواجهه دارند که ممکن است منجر به افزایش سطح استرس شغلی در آن ها شود. این مطالعه با هدف ارزیابی استرس شغلی رانندگان اتوبوس های شهری در مواجهه روزانه با صدا و ارتعاش انجام شده است.

    روش اجرا:

     این مطالعه مقطعی با مشارکت 103 نفر از رانندگان اتوبوس های شهری همدان در سال 1399 انجام شد. از دستگاه های Svan 104  و Svan 106  برای ارزیابی مواجهه روزانه رانندگان با صدا و ارتعاش تمام بدن و دست-بازو استفاده شد. استرس شغلی از طریق پرسشنامه فیلیپ ال رایس اندازه گیری شد. برای تجزیه و تحلیل داده ها از نسخه 24 نرم افزار SPSS در سطح معناداری 0/05 کمک گرفته شد.

    نتایج

    میانگین مواجهه رانندگان با صدا برابر با 3/5±79/50 دسی بل و میانگین شتاب معادل ارتعاش تمام بدن و دست-بازو به ترتیب برابر با 0/16± 0/62و 06/0±0/44 متر بر مجذور ثانیه بود. بیشتر رانندگان (4/87 درصد) دارای استرس شغلی شدید بودند. بین امتیاز استرس شغلی و  مواجهه با صدا همبستگی مثبت و معناداری مشاهده شد. در حالی که مواجهه با ارتعاش تمام بدن و دست -بازو، همبستگی معناداری با امتیاز استرس شغلی نداشت.

    نتیجه گیری

    با توجه به بالا بودن شیوع استرس شغلی شدید در بین رانندگان اتوبوس های شهری و همبستگی معناداری که بین مواجهه با صدا و استرس شغلی مشاهده شد توصیه می شود که با سرویس های دوره ای و جایگزینی اتوبوس های فرسوده، تدابیری برای کاهش سطح مواجهه رانندگان با صدا اندیشیده شود.

    کلید واژگان: استرس شغلی, صدا, ارتعاش تمام بدن, ارتعاش دست-بازو, رانندگان اتوبوس
    Ramin Rahmani, Mohsen Aliabadi*, Rostam Golmohammadi, Mohammad Babamiri, Maryam Farhadian
    Background and Objectives

    Bus drivers are exposed to harmful agents such as noise and vibration which may led to increasing the level of job stress among them. The aim of this study was to evaluation of job stress among urban bus drivers with respect to daily noise and vibration exposures.

    Methods

    This cross-sectional study carried out with participation of 103 urban bus drivers in Hamadan, 2020. The drivers' exposure to noise and vibration were measured using Svan 104 and Svan 106, respectively. The job stress was measured through Phillippe L. Rice questionnaire. Data analysis preformed using SPSS 24 and the significant levels of 0.05.

    Results

    The mean exposure of drivers with noise was 79.50±3.51 dB. Their exposure with whole body vibrations (WBV) and hand-arm vibrations (HAV) were 0.62±0.16 and 0.44±0.06 m/s2, respectively. Most drivers (87.4 percent) had sever job stress. A significant positive correlation was observed between noise and job stress; whereas, there was no significant correlation between WBV and HAV with job stress. 

    Conclusion

    Regarding high prevalence of severe job stress among bus drivers and the positive correlation between noise and job stress, it is highly recommended that the noise exposure were subside through periodic services and maintenance as well as applying new buses instead of the old ones.

    Keywords: Job stress, noise, whole body vibration, hand-arm vibration, bus drivers
  • رامین رحمانی، شکیبا باباخانی، مریم عشوری، ادریس سلطانی، مامند بابلی نیا*
    سابقه و هدف

    کیفیت زندگی کاری یکی از مولفه های مهم سازمانی و تاکسی متداول ترین سیستم حمل و نقل در شهرهای کوچک است. این مطالعه با هدف ارزیابی کیفیت زندگی کاری و عوامل موثر بر آن در رانندگان تاکسی شهری انجام شد.

    مواد و روش ها

    این مطالعه توصیفی تحلیلی بر روی 176 نفر از رانندگان تاکسی شهری یکی از شهرهای جنوب استان آذربایجان غربی صورت گرفت. افراد به روش سرشماری و با در نظر گرفتن معیارهای ورود وارد مطالعه شده و به پرسشنامه ای دو قسمتی (اطلاعات دموگرافیک و کیفیت زندگی کاری والتون) پاسخ دادند. در نهایت آنالیزهای آماری با استفاده از نرم افزار SPSS 24 در سطح معناداری 0/05 انجام شد.

    یافته ها

     تعداد 18 راننده در سطح پایین، 151 راننده در سطح متوسط و مابقی در سطح بالایی از کیفیت زندگی کاری  قرار داشتند. همبستگی ضعیف و مثبتی بین سن و سابقه کاری و نمره کیفیت زندگی کاری برقرار بود. تفاوت معناداری در برخی از ابعاد کیفیت زندگی کاری بر اساس ویژگی های فردی رانندگان وجود داشت؛ اما به صورت کلی، میانگین نمره کیفیت زندگی کاری با عوامل فردی از قبیل سطح تحصیلات، وضعیت تاهل و شاخص توده بدنی رانندگان، ارتباط معناداری نداشت.

    نتیجه گیری

    وضعیت کیفیت زندگی کاری در اغلب رانندگان در سطح پایین و متوسط قرار داشت. به صورت کلی، میانگین نمره کیفیت زندگی کاری با عوامل فردی از قبیل سطح تحصیلات، وضعیت تاهل و شاخص توده بدنی رانندگان، ارتباط معناداری نداشت. مطالعات جامع تری در این زمینه مورد نیاز است.

    کلید واژگان: کیفیت زندگی کاری, راننده, تاکسی شهری
    Ramin Rahmani, Shakiba Babakhani, Maryam Ashouri, Edris Soltani, Mamand Baboli Niya*
    Background

    The Quality of Working Life (QWL) is one of the most influence organizational factor and taxi is the most common public transport system in small cities. The present study aimed to evaluating the QWL and its associated factors among urban taxi drivers.

    Methods

    This descriptive analytical study done with participating 176 urban taxi drivers working in one of the southern cities of West Azerbaijan province. Using census method individuals including in the study considering the inclusion criteria and answered a two-part questionnaire consisting of demographic characteristics and Walton’s QWL questions. Finally, data were analyzed using SPSS 24 software at a significant level of 0.05. 

    Results

    QWL evaluating showed that 18 drivers were at low level, 151 drivers were at moderate level and 7 drivers were at high level. Week and positive correlations were observed between QWL and both age and work experience. Some individual characteristics were found to be significantly associated with some aspects of QWL; while, the mean score of QWL was not significantly associated with individual characteristics such as education level, marital status, and body mass index.

    Conclusion

    The status of QWL was low and moderate in most drivers. In general, the mean score of QWL was not associated with individual characteristics such as educational level, marital status, and body mass index. More comprehensive studies are needed in this regard.

    Keywords: Quality of Working Life, driver, urban taxi
  • پروانه قادری، جهانگیر محمدی*، شعبان شتایی جویباری، رامین رحمانی، نرگس کریمی نژاد

    هدف این پژوهش، بررسی مدل های غیرخطی با اثرات آمیخته در برآورد ارتفاع درختان افرا پلت (Acer velutinum Bioss) و انجیلی (Parrotia persica (DC.) C.A.M.) و مقایسه آن با مدل های غیرخطی در توده های نامنظم آمیخته در سری یک و دو جنگل شصت کلاته گرگان بوده است. در این تحقیق 308 قطعه نمونه دایره ای به مساحت 1/0 هکتار پیاده و مشخصه های نوع گونه، قطر برابرسینه و ارتفاع درختان اندازه گیری شد. ابتدا با استفاده از 20 مدل غیرخطی قطر-ارتفاع، رابطه ارتفاع و قطر برابرسینه بررسی و سپس با در نظر گرفتن مشخصه های قطر سطح مقطع متوسط، سطح مقطع در هکتار، سطح مقطع درختان بزرگ تر از درخت مورد نظر، تعداد درختان در هکتار و حجم در هکتار با استفاده از مدل های غیرخطی با اثرات آمیخته، ارتفاع درختان برآورد شد. نتایج برازش مدل های غیرخطی برای گونه افرا پلت نشان داد که مدل های Curtis و Michailoff دارای بیشترین ضریب تبیین 74/0 و کمترین جذر میانگین مربعات خطا 43/3 و 24/3 متر بودند. برای گونه انجیلی نیز مدل های Naslund و Michailoff با ضریب تبیین 42/0 برای هر دو مدل و جذر میانگین مربعات خطای 92/2 و 91/2 متر به عنوان بهترین مدل ها انتخاب شدند. نتایج برازش مدل های غیرخطی با اثرات آمیخته نشان داد که در مقایسه با مدل های غیرخطی، مقدار ضریب تبیین برای گونه افرا پلت و انجیلی به ترتیب 20 و 23 درصد، افزایش و مقدار جذر میانگین مربعات خطا نیز برای افرا پلت و انجیلی به ترتیب 75/1 و 45/0 متر کاهش یافت.

    کلید واژگان: شصت کلاته, مدل قطر- ارتفاع, Curtis, Michailoff, Naslund
    P. Ghaderi, J .Mohammadi *, Sh .Shataee, R. Rahmani, N. Kariminejad

    The aim of this study was to develop a mixed-effects model and compare it with nonlinear models for estimating the heights of velvet maple and ironwood trees in the uneven-aged, mixed Shast-kalateh forests of Gorgan. We applied a systematic sampling method to collect field data within a 150×200 m network, comprising of 308 circular sample plots, and measured the height, diameter at breast height (DBH), and tree species in each plot. Model fitting was done in two stages: In the first stage, we used a fixed-effect approach to select candidate models, where height was the dependent variable and DBH was the independent variable. In the second stage, the dominant height, mean DBH, basal area, basal area of trees larger than the desired tree, tree density, and volume of trees were refitted using a mixed-effect approach. We used adjusted coefficient of determination and root mean square error to assess the models. The results of fitting nonlinear models for velvet maple species showed that the Curtis and Michailief models with R2 values of 0.74 and the lowest RMSE values of 3.43 and 3.24, respectively, were the best models. For ironwood trees, the Nassland and Michailoff models with R2 values of 0.42 and the RMSE values of 2.92 and 2.91 m were selected as the best models. The results of fitting the nonlinear mixed-effect model showed that compared to the nonlinear models, the R2 values for velvet maple and ironwood species increased by 20% and 23%, respectively, and the RMSE improved to 1.75 m for velvet maple and 0.45 m for ironwood.

    Keywords: Shast-Kalateh, Curtis, height-diameter model, Michailov, Nesland
  • پیام خانلری، مسعود خسروی پور*، حانیه عبدی، رامین رحمانی، فرامرز قره گوزلو
    سابقه و هدف

     تصادف های ترافیکی یکی از مهم ترین چالش های پیش روی کلان شهرهاست که هر ساله هزینه های چشمگیری را بر شهرها تحمیل می کند. این مطالعه با هدف تعیین شیوع تصادف و عوامل تاثیرگذار بر آن ها در رانندگان تاکسی های شهری کرمانشاه اجرا شد.

    مواد و روش ها:

     در این مطالعه توصیفی-تحلیلی-مقطعی 320 نفر از رانندگان مرد تاکسی های شهری کرمانشاه در سال 1397 بررسی شدند. داده های مورد نیاز با استفاده از یک پرسش نامه چند بخشی شامل مشخصات دموگرافیک و شغلی، مقیاس آنالوگ-دیداری خستگی (F-VAS) و پرسش نامه استاندارد پیتزبورگ (PSQI) جمع آوری شد. به منظور تحلیل داده ها از آزمون های آماری ناپارامتریک و مدل های رگرسیون لوجستیک با نرم افزار SPSS نسخه 25 استفاده شد.

    یافته ها:

     فراوانی تصادفات در رانندگان تاکسی های شهری کرمانشاه 38.3 درصد (123 نفر) مشاهده شد. اختلاف معناداری در متغیرهای سابقه کار، سطح خستگی و مصرف دخانیات در بین رانندگان با تصادف و بدون تصادف مشاهده شد (0.05<P). بر اساس رگرسیون لوجستیک، مصرف دخانیات (نسبت شانس: 2.68 و فاصله اطمینان 95 درصد: 4.33-1.66) و یک واحد افزایش در سطح خستگی (نسبت شانس: 1.01 و فاصله اطمینان 95 درصد: 1.02-1.00) به طور معناداری با افزایش احتمال تصادف در رانندگان همراه بود.

    نتیجه گیری: 

    با توجه به شیوع نسبتا زیاد تصادف در رانندگان تاکسی های شهری بررسی شده، لازم است برنامه های جامعی برای شناسایی و کنترل عوامل تاثیرگذار بر تصادف ها در این گروه از رانندگان طراحی شود و در اولویت اجرا قرار گیرد.

    کلید واژگان: تصادفات ترافیکی, تصادفات جاده ای, خستگی, رانندگان تاکسی, کیفیت خواب
    Payam Khanlari, Masoud Khosravipour*, Hanieh Abdi, Ramin Rahmani, Faramarz Gharagozlou
    Background and Objective

    Traffic accidents are one of the most important challenges metropolises face, which impose significant costs on them every year. This study was conducted to determine the prevalence of accidents and the factors affecting them among city taxi drivers in Kermanshah, Iran.

    Materials and Methods

    In this descriptive-analytical cross-sectional study, 320 male urban taxi drivers in Kermanshah were investigated in 2018. The required data were collected using a multi-part questionnaire including demographic and occupational characteristics, a visual analog scale for fatigue, and the Pittsburgh Sleep Quality Index. To analyze the data, non-parametric statistical tests and logistic regression models were employed by using SPSS software (version 25).

    Results

    The frequency of accidents among urban taxi drivers of Kermanshah was 38.3% (n=123). Significant differences were observed in the variables of work experience, fatigue level, and smoking among drivers with and without accidents (P<0.05). Based on logistic regression, smoking (odds ratio: 2.68 and 95% confidence interval: 1.66-4.33) and one unit increase in the fatigue level (odds ratio: 1.01 and 95% confidence interval: 1.00-0.1-02) were significantly associated with an increased chance of the accident in the drivers.

    Conclusion

    Due to the relatively high prevalence of accidents among urban taxi drivers, it is necessary to design and prioritize comprehensive programs to identify and control the factors affecting accidents in this group of drivers.

    Keywords: Fatigue, Road Accidents, Sleep Quality, Taxi Drivers, Traffic Accidents
  • شمیم امینی*، شعبان شتایی جویباری، محمدهادی معیری، رامین رحمانی

    تهیه نقشه روشنه ها با استفاده از روش های دقیق و داده های مناسب برای درک بهتر ساختار جنگل و مدیریت آن ضروری است. هدف این پژوهش، بررسی و مقایسه روش های استخراج روشنه در تهیه نقشه روشنه های تاجی با استفاده از داده های پهپاد در بخشی از توده مدیریت شده طرح جنگلداری دکتر بهرام نیا (شصت کلاته) بوده است. مدل ارتفاعی تاج با استفاده از مدل رقومی سطح تاج حاصل از داده های پهپاد و مدل رقومی زمین حاصل از داده های لایدار استخراج شد. استخراج روشنه ها با روش های آستانه گذاری مدل ارتفاعی تاج (ارتفاع و شیب ثابت و ارتفاع نسبی) و طبقه بندی شیء پایه مدل ارتفاعی تاج و اورتوفتوموزاییک پهپاد انجام گرفت. نقشه واقعیت زمینی نقطه ای و محدوده ای با استفاده از برداشت زمینی و تفسیر بصری اورتوفتوموزاییک پهپاد تهیه شد. ویژگی های محدوده ای روشنه (مساحت، محیط و پیچیدگی شکل) محاسبه شد. صحت نقطه ای و تطابق هندسه محدوده ای روشنه های استخراجی با نقشه واقعیت زمینی ارزیابی شد. نتایج ارزیابی صحت نقطه ای نشان داد که به کارگیری روش آستانه شیب 60 درصد با صحت کلی 7/91 درصد و ضریب کاپای 87/0 دارای بهترین نتیجه بوده است. در ارزیابی تطابق محدوده ای، بیشترین تطابق روشنه های استخراج شده با روشنه های واقعیت زمینی در آستانه ارتفاع نسبی و آستانه شیب 60 درصد به دست آمد. کمترین میانگین خطای برآورد پیچیدگی شکل روشنه، با آستانه شیب 70 درصد مدل ارتفاعی تاج (15/0) و کمترین میانگین خطای برآورد مساحت (76/33 متر مربع) و محیط (80/16 متر) در روش طبقه بندی شیءپایه مشاهده شد. به طور کلی چنانچه تطابق هندسی محدوده ای روشنه ها مدنظر باشد، روش طبقه بندی شیءپایه با صحت کلی (89 درصد)، می تواند روشنه هایی با تطابق مناسب و کمترین خطای برآورد محدوده ترسیم کند.

    کلید واژگان: آستانه گذاری, پهپاد, شیءپایه, قطعه بندی, مدل ارتفاعی تاج
    Sh Amini *, Sh Shataee Jouibary, M.H. Moayeri, R. Rahmani

    Canopy gap delineation is essential for achieving a better comprehension of forest structure. This study aims to (a) extract canopy gaps using UAV data and (b) compare the performance of different canopy gap extraction methods in a managed stand in the northeast of Iran. A canopy height model (CHM) was produced by subtracting LIDAR digital terrain model from the UAV digital surface model. CHM classification performs to extract gaps by thresholding CHM (fixed height and CHM slope and relative height thresholds) and object-based classification on the UAV CHM and orthophoto. Ground truth is produced in the point and polygon forms through field measurements and visual interpretation of the UAV orthophoto. The geometry of the canopy gaps (Area, perimeter, and shape complexity) was calculated. Finally, the point and polygon base accuracy of delineated gaps assess for each of the methods. Point accuracy assessment suggests that 60% CHM slope produces the highest overall accuracy and Kappa coefficient of 91.7% and 0.874, respectively. About area accuracy assessment, the best match between delineated gaps and ground truth polygons was achieved by using relative height and 60% CHM slope thresholds. The lowest mean errors of GSCI produced by 70% CHM slope (0.15). Moreover, object-based classification showed the lowest mean error of area (33.76 m2) and perimeter (16.80 m). In conclusion, while area accuracy is considered the best fit of the delineated gap's geometry is gained by the object-based classification.

    Keywords: Canopy height model, Object-based, Segmentation, Thresholding, UAV
  • معصومه ایزدی، هاشم حبشی*، معصومه شایان مهر، رامین رحمانی، فاطمه رفیعی جزی
    نرخ تجزیه لاشبرگ تحت تاثیر عوامل مختلفی چون شرایط اقلیمی، کیفیت لاشبرگ و جمعیت تجزیه کنندگان است. افزایش دمای هوا و تغییر الگوی بارش، مهم ترین پیامدهای ناشی از تغییر اقلیم است که می تواند فرآیند تجزیه لاشبرگ را تغییر دهد. هدف از این پژوهش شبیه سازی اثر توام کاهش تاج بارش و افزایش دما درروند تجزیه لاشبرگ دو گونه ممرز و بلندمازو در توده بلوط-ممرز است. چهار تیمار شامل دو تیمار ترکیبی کاهش تاج بارش 25 و 50 درصد همراه با افزایش دمای هوا، یک تیمار حرارتی (صرفا افزایش دما) و یک تیمار شاهد (شرایط طبیعی) طراحی و در عرصه پژوهش اعمال شدند. نرخ تجزیه لاشبرگ ممرز و بلندمازو هر تیمار در کیسه های لاشبرگی طی مدت 200 روز بررسی شد. میانگین دمای خاک تیمارها طی مدت پژوهش به طور متوسط 2/0-3/0 درجه سانتی گراد بیشتر از تیمار شاهد بود که منجر به کاهش 13 درصدی محتوای رطوبت خاک شد. اثر ترکیبی افزایش حرارت و کاهش رطوبت خاک منجر به افزایش معنی دار نرخ تجزیه لاشبرگ ممرز به ویژه در تیمارهای 25 و 50 درصد نسبت به شاهد شد. باگذشت زمان، نرخ تجزیه تیمار شاهد کاهش اما نرخ تجزیه لاشبرگ بلندمازو در تیمار 25 درصد افزایش یافت. نتایج پژوهش نشان داد نرخ تجزیه لاشبرگ گونه های ترموفیل (بلندمازو) در شرایط تغییر اقلیم (افزایش دما و کاهش بارش) افزایش خواهد یافت که منجر به افزایش نرخ تبادل غذایی خواهد شد از این رو در جنگل هایی با خاک حاصلخیز امکان کوتاه شدن دوره برداشت فراهم می شود.
    کلید واژگان: حرارت خاک, دست کاری اقلیمی, رطوبت خاک, کیسه لاشبرگ, نرخ کاهش لاشبرگ
    Masoumeh Izadi, Hashem Habashi *, Masoumeh Shayan Mehr, Ramin Rahmani, Fatemeh Rafiee Jazi
    The rate of litter decomposition is influenced by various factors such as climatic conditions, litter quality and population of decomposers. Changes in precipitation patterns and increasing temperatures are the most important consequences of the climate change may change the decomposition rate of leaf litter. Hence, the present study aimed to simulate the effect of throughfall exclusion and increasing temperature on the process of hornbeam and oak leaf litter decomposition in the oak-hornbeam stand. For this purpose, four treatments were considered including two combined treatments consist of 25 and 50% throughfall exclusion and increasing temperature, warming and the control treatment (natural conditions). The hornbeam and oak leaf litter decomposition rate were studied using litter bags for 200 days. The average soil temperature of the treatments during the study period was 0.2-0.3 °C more than the control treatment, which resulted in a decrease in soil moisture content 13%. The combine effect of increasing temperature and decreasing soil water content cause a significant increase in the leaf litter decomposition rate of hornbeam, especially in the treatments of 25 and 50% compared to the control. The decomposition rate of the control treatment was decreased over time; while the decomposition rate of oak increased in the treatment of 25%. The results showed that changing in the climate conditions (i.e., increasing the temperature and decreasing the precipitation) will significantly change the rate of litter decomposition of thermophilic species (oak). It will lead to increase the rate of nutrient exchange in the forest soil ecosystem. Therefore, in forests with fertile soil, it is possible to shorten the exploitation period‎.
    Keywords: : Soil temperature, Climate Manipulation, Soil moisture, Litter bag, Litter reduction rate
  • محمود ردایی، هاشم حبشی*، رامین رحمانی، شعبان شتایی جویباری، هرمز سهرابی
    تاثیر ورود به جنگل و بهره برداری درختان بر ساختار آینده و عملکرد اکولوژیکی جنگل های هیرکانی موضوعی مورد بحث است. اطلاعات موجود در خصوص تاثیر شدت برداشت بر خصوصیات توده و مثل زیست توده اندک است. مقاله حاضر باهدف تعیین تاثیر شدت بهره برداری درختان توده انجیلی- ممرز در شیوه تک گزینی بر زیست توده انجام شده است. به این منظور در 70 قطعه نمونه نیم هکتاری اطلاعات کلیه درختان و خشک دارها برداشت شد. تعداد 35 قطعه نمونه در توده برداشت شده به شیوه تک گزینی با سه شدت برداشت قرار داشتند و معادل همین تعداد قطعه نمونه در توده کنترل بودند. لاشریزی درختان طی شش ماه از شهریور تا بهمن برداشت شد و ذخیره کربن آلی خاک از طریق اندازه گیری کربن آلی و وزن مخصوص ظاهری خاک تعیین شد. سپس زیست توده درختان، لاشریزه، خشک دار، ریشه، خاک و در نهایت زیست توده کل محاسبه شد. نتایج نشان داد که با افزایش شدت برداشت تا 5/13 درصد روند تغییرات زیست توده کل افزایشی است هرچند شدت برداشت تاثیر معنی داری بر زیست توده روی زمینی، زیرزمینی و کربن آلی خاک نداشت. زیست توده روی زمینی در توده تک گزینی بیشتر از توده کنترل بود. میانگین زیست توده کل در توده برداشت شده انجیلی ممرز 147 و در توده کنترل 144 تن در هکتار بود و برداشت به طور متوسط دو درصد زیست توده کل را افزایش داد. در نهایت با توجه به نتایج این پژوهش شدت برداشت متوسط (5/9-6/3 درصد حجم سرپا) به عنوان شدت برداشت مناسب تعیین شد. تشابه وضعیت زیست توده لاشریزه و خشک دار در دو توده به عنوان شاخص زیستی، گویای مناسب بودن شرایط نشانه گذاری در شیوه تک گزینی بود.
    کلید واژگان: زیست توده, بهره برداری, لاشریزه, خشکه دار, تک گزینی
    Mahmoud Radaee, Hashem Habashi *, Ramin Rahmani, Shaban Shataee, Hormoz Sohrabi
    The impact of logging and tree harvesting on the ecological function and the future of Hyrcanian forests structure is a continuing debate topic. The information is currently available does not support firm conclusions about the impact of forest harvest intensity on forest structure and biomass. The present study aims to evaluate the effect of single-tree selection harvest intensity on biomass of hornbeam-Persian ironwood stand. For this purpose, information on all trees and dead trees were collected in 70 half-hectare plots. The 35 sample plots were in single-tree selection stands with three harvest intensities and the same sample plots were in control stand. Trees litter fall were measures from September to February and the storage of soil organic carbon was determined through organic carbon and bulk density. Then, tree biomass, litter biomass, dead tree biomass and total biomass were finally calculated. The results showed with increasing the rate of harvest intensity up to 13.5% the total biomass had rising trends, although harvest intensity had no significant effect on aboveground and belowground biomass and soil organic carbon. The aboveground biomass was higher in single-tree selection stand than control stand. The average of total biomass was 147 and 144 ton/ha in harvest and control hornbeam-Persian ironwood stands respectively and harvesting increased two percent of mean total biomass. The medium harvest intensity (3.6-9.5% of stand volume) was finally determined as appropriate selective logging intensity. The correspondence of litter biomass and dead tree biomass as bio indicator indicated that tree marking in the single-tree selection system was advisable.
    Keywords: Biomass, Harvest, litter, Dead tree, Selection system
  • محسن علی آبادی، رامین رحمانی*، ابراهیم درویشی، مریم فرهادیان، مسعود شفیعی مطلق، ندا مهدوی
    زمینه و هدف

    مواجهه با ارتعاش یکی از عوامل مخاطره زای شغلی است که عوارض سلامتی مختلفی ایجاد می کند. مطالعه حاضر با هدف تعیین ارتباط بین مواجهه با ارتعاش انسانی و عملکرد فیزیکی رانندگان ماشین های معدنی انجام شد.

    روش کار

    مطالعه حاضر بر روی 65 راننده شاغل در یک معدن سنگ آهن انجام شد. پرسشنامه استاندارد ارزیابی سطح ناتوانی بازو، شانه و دست DASH  تکمیل شد. مواجهه با ارتعاش انسانی با استفاده از دستگاه ارتعاش سنج شرکت Svantek مدل 106 اندازه گیری شد. عملکرد فیزیکی رانندگان بر مبنای سنجش قدرت چنگش، آزمون چابکی پگبورد و آزمون حسی انگشتان مونوفیلامنت مورد ارزیابی قرارگرفت. داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS 21 تجزیه و تحلیل شد.

    یافته ها

     میانگین شتاب ارتعاش تمام بدن و دست-بازو رانندگان به ترتیب 23/0±00/1و 68/0±46/2 متر بر مجذور ثانیه بود. بین مواجهه با ارتعاش دست-بازو و قدرت چنگش و قدرت چابکی ارتباط معنی داری وجود داشت. طبق امتیاز DASH ، 9/56 % رانندگان دارای ناتوانی خفیف و 1/43 % دارای ناتوانی متوسط در اندام فوقانی بودند. نتایج مدل رگرسیون با ضریب تعیین 207/0 نشان داد ارتعاش تمام بدن در حضور سایر متغیرهای پیشگو، اثر معنی داری بر امتیاز ناتوانی دارد (05/0>p).

    نتیجه گیری

    در رانندگان ماشین های معدنی سطح مواجهه با ارتعاش تمام بدن بالاتر و سطح مواجهه با ارتعاش دست-بازو پایین تر از حد مجاز کشوری قرار داشت. نتایج تایید نمود که ارتعاش تمام بدن ناشی از ماشین های معدنی، بر سطح ناتوانی رانندگان اثرگذار است.

    کلید واژگان: عملکرد فیزیکی, ارتعاش انسانی, ناتوانی, ماشین های معدنی, رانندگان
    Mohsen Aliabadi, Ramin Rahmani*, Ebrahim Darvishi, Maryam Farhadian, Masoud Shafiee Motlagh, Neda Mahdavi
    Background

    Exposure to vibration is one of the occupational agents that causes a variety of health effects. The aim of this study was to determine the association between exposure to human vibration and the physical performance of mining drivers.

    Methods

    In the present study, 65 drivers working in one of the Iron Ore mines, were asked to complete the standard questionnaire for assessing the level of disability of the arm, shoulder and hand (DASH). Exposure to human vibration was measured using Svantek 106 vibrometer. Drivers' physical performance was assessed based on grip strength, Pegboard dexterity, and monofilament finger sensory tests. Data were analyzed using SPSS 21 software.

    Results

    The average vibration acceleration whole body (WBV) and hand-arm (HAV) were 1.00±0.23 and 2.46±0.68 m/s2 respectively. There was a significant relationship between exposure to HAV and grip strength and hand dexterity (p <0.05). According to the DASH score, 56.9% of drivers had mild and 43.1% had moderate upper limb disability. The results of the multiple regression model with a coefficient of determination of 0.207 showed that the WBV in the presence of other predictor variables had a significant effect on DASH score (p<0.05).

    Conclusion

    In mining truck drivers, WBV exposure was higher and HAV exposure was lower than the national exposure limits. The results confirmed that WBV caused by mining trucks is the most important risk factor affecting the level of drivers' disability.

    Keywords: Physical performance, Human vibration, Disability, Mining truck, Drivers
  • شمیم امینی، محمدهادی معیری*، شعبان شتایی، رامین رحمانی

    سابقه و هدف:

     روشنه های پوشش تاجی یکی از مناسب ترین شرایط برای زادآوری بسیاری از گونه ها محسوب می شوند. مطالعه نحوه زادآوری در روشنه های طبیعی و انسان ساخت اطلاعات کاربردی را برای افزایش کمی و کیفی زادآوری انواع گونه های درختی فراهم می کند. این پژوهش با هدف بررسی رابطه مشخصه های هندسی روشنه با مشخصه های تنوع و تراکم زادآوری گونه های درختی در روشنه های طبیعی و انسان ساخت انجام شد.

    مواد و روش ها

    دو قطعه نمونه 16 هکتاری با موقعیت رویشگاهی تقریبا یکنواخت در بخشی از سری یک (مدیریت شده) و سری دو (مدیریت نشده) طرح جنگلداری دکتر بهرام نیا (شصت کلاته، گرگان) انتخاب گردید. موقعیت 56 روشنه با استفاده از سیستم موقعیت یاب تفاضلی DGPS ثبت شد. شاخص های اصلی هندسه روشنه شامل: مساحت (A)، محیط (P) و نسبت محیط به مساحت (P/A) اندازه گیری و سپس شاخص گردی (C) و پیچیدگی شکل روشنه (GSCI) محاسبه گردید. همچنین فراوانی و تنوع گونه ای زادآوری درون روشنه ها در قطعات 25 مترمربعی ثبت گردید. روشنه ها در سه کلاس مساحت کوچک (20-150مترمربع)، متوسط (150-300 مترمربع) و بزرگ (بیشتر از 300 مترمربع) کلاس بندی شدند. شاخص های تنوع گونه ای به ازای هر روشنه در محیط نرم افزارPAST محاسبه شد. تجزیه و تحلیل آماری جهت تعیین معنی داری اختلافها و روابط بین شاخص های هندسی و تنوع گونه ای زادآوری انجام شد.

    یافته ها

    میانگین مساحت روشنه های طبیعی 206 مترمربع و روشنه های انسان ساخت 176 مترمربع بدست آمد. میانگین شاخص گردی روشنه-های انسان ساخت (72/0=C) بزرگتر از روشنه های طبیعی (66/0=C) بوده؛ هرچند از نظر آماری اختلاف معنی دار نداشتند. شکل روشنه های طبیعی متناسب با افزایش مساحت، از فرم دایره فاصله گرفته، کشیدتر شد و نیز پیچیدگی شکل آنها افزایش یافت. شاخص پیچیدگی شکل روشنه های انسان ساخت با افزایش مساحت اختلاف معنی داری نشان نداد. همچنین در هر دو نوع روشنه، نسبت محیط به مساحت روشنه های بزرگ، در مقایسه با سایر کلاس های روشنه ها کمتر بود. تراکم زادآوری گونه های افرا پلت، انجیلی و فراوانی کل زادآوری در روشنه های انسان ساخت با مساحت متوسط به طور معنی داری بیشتر از روشنه های طبیعی با مساحت مشابه بود. غنا، فراوانی کل زادآوری، تنوع گونه ای، غالبیت و یکنواختی در روشنه های با مساحت متوسط (300-150 مترمربع) حداکثر مقدار و اختلاف معنی داری با روشنه های بزرگ (مساحت بزرگتر از 300 مترمربع) نشان دادند. در روشنه های طبیعی، با افزایش مساحت تراکم زادآوری گونه های افرا پلت و خرمندی، غنای گونه ای، فراوانی کل و تنوع گونه ای زادآوری به طورمعنی داری کاهش یافت. در روشنه های طبیعی بین شاخص P/A با تراکم زادآوری گونه های افرا و ممرز، همبستگی مثبت مشاهده شد (به ترتیب 480/0r = و 356/ 0r =). شاخص غنا همبستگی منفی با محیط (317/0- =r) و مساحت روشنه های طبیعی (310/0-= r) داشته است. در روشنه های انسان ساخت تراکم زادآوری افرا و شیردار همبستگی معکوس با شاخص گردی (به ترتیب 546/0- =r  و560/0- =r) و همبستگی مستقیم (به ترتیب 588/0 r = ، 628/0 r =) با پیچیدگی شکل نشان دادند. پس هرچه روشنه کشیده تر و شکل آن پیچیده تر، تراکم این دو گونه بیشتر بود که این مقدار در روشنه های انسان ساخت با سطح متوسط (150-300 مترمربع) مشاهده شد. در روشنه های انسان ساخت شاخص یکنواختی همبستگی معکوس و غنای گونهای همبستگی مستقیم با نسبت محیط به مساحت (به تر تیب 553/0- =r  و 578/0= r) نشان داد.

    نتیجه گیری

    روشنه های انسان ساخت در مقایسه با روشنه های طبیعی، منظم تر و گردتر بودند. هرقدر روشنه های انسان ساخت از فرم دایره فاصله گرفته، شکل آن کشیده تر شد، شکستگی ها و پیچیدگی های آن افزایش یافته و تراکم زادآوری پلت و شیردار نیز افزایش یافت. روشنه های انسان ساخت با سطح متوسط (300-150 مترمربع)، بیشترین مقدار غنا، تنوع و تراکم زادآوری را نسبت به دیگر کلاس های مساحت روشنه نشان داد. بنابراین، می توان این مساحت روشنه را مساحت بهینه برای تیپ غالب توده در نظر گرفت.

    کلید واژگان: روشنه پوشش تاجی, شاخص شکل روشنه, تنوع گونه ای, زادآوری درختی, تراکم گونه ای
    Shamim Amini, Mohamadhadi Moayeri *, Shaaban Shataee, Ramin Rahmani
    Background and objectives

    Canopy gaps are the most important environments for many species regenerations. Studying regeneration in natural and Man-made canopy gaps provides practical information to enhance the quantity and quality of tree species regeneration. This study aimed to investigate the relation between geometrical characteristics of canopy gaps with diversity and density of tree species regeneration in natural and Man-made canopy gaps.

    Materials and methods

    Two 16 ha plots were selected with relatively similar site conditions in part of series one and two of Dr. Bahram-nia 's forestry plan, Shastkalateh, Gorgan. The position of 56 canopy gaps was recorded using a differential positioning system (DGPS). The main indices of the gap’s geometry including area (A), perimeter (P), and perimeter to area ratio (P/A) were measured and then the circular index (C) and the Gap shape complexity Index (GSCI) were calculated. Also, the frequency and diversity of tree species regeneration were recorded within 25 m2 plots centered on each gap. Gaps were classified into three small (20-150 m2), medium (150-300 m2), and large (more than 300 m2) area classes, and indices of species diversity were calculated for each gap using PAST software environment. Statistical analysis was performed to determine the significance of differences and relationships between geometric indices and diversity of regenerative species.

    Results

    The average area of natural and Man-made canopy gaps were 206 and 176 m2, respectively. The mean circular index of Man-made canopy gaps (C = 0.72) was higher than natural ones (C = 0.66); although, their difference was not significant. Increasing the area, the shape of the natural gaps shifted away from the circular, elongated, and the complexity of their shape increased. The shape complexity index of Man-made gaps did not show a significant difference with increasing the area. Perimeter to area ratio of large gaps was smaller than other classes in both types of gaps. Regeneration density of Velvet maple and Ironwood species were significantly higher in medium Man-made gaps than other species, other classes, and natural mediums gaps. As a result, richness, total individual regeneration, diversity, dominance, and evenness in the medium gaps (300-150 m2) showed the maximum value and significantly different from the large gaps (greater than 300 m2). In natural gaps, with increasing area regeneration density of Velvet maple and Date-plum species, species richness, total individual regeneration, and species diversity of regeneration decreased significantly. A positive correlation was observed between the gap’s P/A with the regeneration density of maple and hornbeam species in natural gaps (r = 0.480 and r = 0.356, respectively). The richness index had a negative correlation with the perimeter (r = -0.337) and with area of natural gaps (r = -0.103). In Man-made gaps, the evenness index showed an inverse correlation and the species richness showed a direct correlation with P / A (r = -0.553 and r = 0.578, respectively).

    Conclusion

    Man-made gaps were more regular and rounder than natural gaps. As the shape of the Man-made gaps shifts away from the circle form, it was elongated and increased in fractures and complexities, and also the density of maple’s regeneration increased. Medium-sized Man-made gaps (150-300 m2) showed the highest value of richness, diversity, and regeneration density compared to other categories of gap area. Therefore, this range of gap size could be considered as the optimum range.

    Keywords: Canopy gaps, Gap’s shape Index, species diversity, Tree regeneration, Species density
  • فاطمه رفیعی جزی*، هاشم حبشی، رامین رحمانی

    تنفس خاک که سهم مهمی از تنفس بوم‌سازگان خشکی را به خود اختصاص می‌دهد، اولین مسیر بازگشت دی‌اکسید کربن تثبیت‌شده در پوشش گیاهی به اتمسفر است. این پژوهش ضمن به‌کارگیری سیستم چمبر دینامیکی بسته و روش خروج ریشه، با هدف بررسی الگوی تغییرات ماهانه و فصلی تنفس خاک و اجزای آن (تنفس میکروبی و ریشه) در یک توده راش آمیخته از جنگل‌های هیرکانی طراحی شده است. به این منظور، شش قطعه ‌نمونه 9 متر مربعی (3 × 3 متر) در روشنه‌های طبیعی 400 متر مربعی و منطقه زیر تاج‌پوشش مجاور روشنه‌ها در جنگل شصت‌کلاته گرگان مستقر شد. اندازه‌گیری میزان تنفس خاک، تنفس میکروبی و تنفس ریشه و دیگر عوامل محیطی طی یک سال (از مهر 1395 تا شهریور 1396) و به‌صورت ماهانه انجام گرفت. براساس اندازه‌گیری‌های یکساله، در توده تحت بررسی، دامنه تغییرات تنفس خاک 81/4-66/0، تنفس میکروبی 41/3-3/0 و تنفس ریشه 43/1-36/0 میکرومول دی‌اکسید کربن بر متر مربع در ثانیه بود. بیشترین مقادیر تنفس خاک، میکروبی و ریشه در فصل تابستان (به‌ترتیب 29/4، 86/2 و 34/1 میکرومول دی‌اکسید کربن بر متر مربع در ثانیه) و کمترین آنها در فصل زمستان (به‌ترتیب 94/0، 54/0 و 41/0 میکرومول دی‌اکسید کربن بر متر مربع در ثانیه) اندازه‌گیری شد. میزان تنفس میکروبی در قطعه ‌نمونه روشنه بیشتر از زیر تاج‌پوشش بود، حال ‌آنکه تنفس ریشه در زیر تاج‌پوشش بیشتر از روشنه بود. رابطه تنفس خاک و اجزای آن با عوامل محیطی بیانگر همبستگی مثبت و معنی‌دار ویژگی‌های زیستی خاک با دمای خاک و همبستگی منفی و معنی‌دار با محتوای رطوبت خاک بود. تغییرات دما و رطوبت خاک سبب بروز تغییر در ویژگی‌های زیستی خاک و متعاقب آن خصوصیات شیمیایی و حاصلخیزی خاک خواهد شد. از این‌رو پیشنهاد می‌شود که در روشنه‌های مصنوعی با ابعاد مختلف نیز اندازه‌گیری ویژگی‌های زیستی انجام گیرد تا فرایند تغییرات خصوصیات خاک در روشنه مدلسازی شود.

    کلید واژگان: پویایی زمانی, تنفس اتوتروفیک, تنفس هتروتروفیک, جنگل هیرکانی, دی اکسید کربن خاک
    Fatemeh Rafiee Jazi *, Hashem Habashi, Ramin Rahmani

    Soil respiration is the first way to return the carbon dioxide fixed in the vegetation into the atmosphere and plays an important role in the respiration of terrestrial ecosystems. This study aims to investigate the monthly and seasonal variability of soil respiration and its components (microbial and root respiration) rates in a mixed oriental beech stand located at Hyrcanian forests using a dynamic closed chamber system and root exclusion method. A total number of six locations with an area of 400 square meters were selected randomly at the canopy gaps and its adjacent closed canopy at Shast-kalateh forest, Gorgan. One sample plot with an area of 9 square meters (3×3) was installed at each location. Soil, microbial, and root respiration rates and some environmental factors were monthly measured during one year (from October 2016 to September 2017). The amount of soil, microbial, and root CO2 efflux ranges were 0.66-4.81, 0.3-3.41, and 0.36-1.43 μmol m-2 s-1, respectively. The highest increase in the soil, microbial, and root respiration rates were in summer (4.29, 2.86 and 1.34 μmol m-2 s-1, respectively), while the lowest rates were observed in winter (0.94, 0.54 and 0.41 μmol m-2 s-1, respectively). We found that the microbial respiration rate in the canopy gaps was greater than that of the closed canopy, but the rate of root respiration under the closed canopy was higher. Soil respiration rate had a positive significant correlation with soil temperature but had a negative significant correlation with soil moisture content. Variation in soil moisture content and soil temperature could change the soil biological characteristics, consequently soil fertility, and chemical properties. Therefore, we suggest the measurement of soil biological properties in the artificial gap with different areas for modeling the process of soil characteristics changes in the gap.

    Keywords: Heterotrophic respiration, autotrophic respiration, Temporal variability, soil carbon dioxide, Hyrcanian forests
  • رامین رحمانی، ونوس سرگزی، مهدی شیرزایی جلالی، محمد بابامیری*
    سابقه و هدف

    ظهور ناگهانی بیماری کرونا (کووید-19) ممکن است منجر به اضطراب ناشی از این بیماری در کارکنان بیمارستانی گردد. بنابراین هدف از این مطالعه بررسی اضطراب ناشی از کرونا و ارتباط آن با فرسودگی شغلی در کارکنان یک بیمارستان بود.

    مواد و روش ها

    مطالعه حاضر از نوع توصیفی تحلیلی است که به صورت مقطعی در اردیبهشت 1399 برروی کارکنان یک بیمارستان واقع در شهر زاهدان صورت گرفت. در این پژوهش، 353 نفر از شاغلین آن بیمارستان به روش سرشماری و با در نظر گرفتن معیارهای ورود وارد مطالعه شده و به پرسشنامه ای سه قسمتی حاوی اطلاعات دموگرافیک و شغلی، اضطراب ناشی از کرونا و فرسودگی شغلی پاسخ دادند. در نهایت آنالیزهای آماری با استفاده از نرم افزار Stata 14 انجام شد.

    یافته ها

     بیش از نصف جامعه پژوهش را زن ها تشکیل داده بودند. اغلب افراد متاهل بوده و بین 20 تا 30 سال سن داشتند. شیوع اضطراب شدید برابر با 11/9 درصد بوده و در مولفه های خستگی عاطفی، مسخ شخصیت و عدم  کفایت شخصی به ترتیب 23/2، 7/4 و57/5درصد از جامعه پژوهش دارای نشانگان فرسودگی شغلی بودند. همچنین مشخص شد که بین اضطراب ناشی از کرونا و فرسودگی شغلی، ارتباط معناداری وجود دارد.

    نتیجه گیری

    نتایج این مطالعه نشان داد که یک ارتباط معنادار بین اضطراب ناشی از کرونا و فرسودگی شغلی وجود دارد که بر اساس شیوع بالای این اختلالات، پیشنهاد می شود توجه بیشتری بر روی سلامتی کارکنان بیمارستانی به دلیل نقش ویژه آن هادر مقابله با کووید-19، منعطف شود.

    کلید واژگان: کووید-19, اضطراب ناشی از کرونا, فرسودگی شغلی, کارکنان بیمارستان, کادر درمان
    Ramin Rahmani, Venus Sargazi, Mehdi Shirzaei Jalali, Mohammad Babamiri*
    Background and Objective

    The sudden emergence of coronavirus disease 2019 (COVID-19) may lead to anxiety due to this disease among hospital staff. Therefore, the present study aimed to investigate the anxiety caused by COVID-19 and its relationship with burnout among hospital staff.

    Materials and Methods

    This descriptive cross-sectional study was carried out on the staff of a hospital located in Zahedan, Iran, in May 2020. The subjects (n=353) were entered into the study using the census sampling method and inclusion criteria and completed a three-part questionnaire containing demographic and occupational information, Corona Disease Anxiety Scale, and Maslach Burnout Inventory. The collected data were analyzed in Stata software (version 14).

    Results

    Based on the results, more than half of the samples were females. Most cases were married and within the age range of 20-30 years. The prevalence of severe anxiety was reported to be 11.9% and 23.2%, 7.4%, and 57.5% of the subjects showed job burnout respectively in the components of emotional exhaustion, depersonalization, and personal inadequacy. It was also revealed that there was a significant relationship between anxiety caused by COVID-19 and burnout.

    Conclusion

    It was found that there was a significant relationship between corona-caused anxiety and job burnout. According to the high prevalence of such disorders, it is suggested that more attention be paid to hospital staff due to their special role in the treatment of Covid-19.

    Keywords: COVID-19, Corona-caused Anxiety, Hospital Staff, Job Burnout, Medical Staff
  • رامین رحمانی، راحله هاشمی حبیب آبادی*، محمدحسین محمودی، هانیه یوسفی، سیاوش شهنوازی
    زمینه و هدف

    ارزیابی توانایی جسمانی کارکنان برای انجام کار، حایز اهمیت بوده و آتشنشانی یکی از شغل های حیاتی است؛ لذا مطالعه حاضر با هدف ارزیابی شاخص توانایی کار و شناسایی برخی از عوامل موثر بر آن در آتشنشان ها صورت گرفت.

    روش کار

    این مطالعه مقطعی با حضور 101 نفر از آتشنشان های سطح شهر زاهدان در سال 1397 انجام شد. افراد به روش سرشماری وارد مطالعه شدند. جمع آوری اطلاعات به کمک یک پرسشنامه دو قسمتی (اطلاعات جمعیت شناختی و شاخص توانایی کار WAI) انجام شده و تجزیه و تحلیل داده ها نیز با استفاده از نسخه 24 نرم افزار SPSS انجام شد.

    یافته ها

    میانگین سن و سابقه کار آتشنشان های مورد مطالعه به ترتیب، 6/70±34/18 و 6/79±8/47 سال بود. تنها 18 نفر (17/8 درصد) از آتشنشان ها مجرد بوده و بیشتر افراد حداقل یک بار در هفته ورزش می کردند. میانگین نمره WAI در این مطالعه 3/56±44/33 بوده و بیشتر آن ها در محدوده عالی قرار داشتند. با افزایش سن و سابقه کاری، WAI کاهش یافته؛ همچنین ارتباط معناداری بین وضعیت تاهل و ورزش هفتگی با WAI وجود داشت.

    نتیجه گیری

    به طور کلی وضعیت آتشنشان های مورد بررسی، از لحاظ توانایی انجام کار مطلوب بود. با این حال با توجه به ارتباطی که بین ویژگی های فردی و این شاخص وجود داشت، لازم است وظایف افراد مسن تر و با سابقه کاری بیشتر تعدیل شود.

    کلید واژگان: شاخص توانایی کار, WAI, آتشنشان
    Ramin Rahmani, Raheleh Hashemi Habybabady*, MohammadHossein Mahmoudi, Haniyeh Yousefi, Siavash Shahnavazi
    Background and Objectives

    Assessing the workability of employees is very important, and firefighting is one of the critical jobs. Therefore, the aim of this study was to evaluate the work ability index (WAI), and identify some effective factors among firefighters.

    Methods

    This cross-sectional study was carried out with participation of 101 firefighters in Zahedan, Iran in 2018. Subjects were included in the study by census method. Data were collected using a two-part questionnaire (demographic information and WAI items), and data analysis was performed using SPSS 24.

    Results

    The mean of age and work experience of the subjects were 34.18±6.70 and 8.47±6.79 years, respectively. Only 18 individuals (17.8%) were single, and most of them exercised at least once a week. The mean score of WAI was 44.33±3.56 and most of the subjects were in the excellent range. With increasing age and work experience, WAI decreased, and there was also a significant relationship between marital status and weekly exercise with WAI.

    Conclusions

    In general, the condition of the firefighters was favorable in terms of workability. However, due to the relationship between personal characteristics and WAI, it is necessary to adjust the duties of older people with more work experience.

    Keywords: Work Ability Index, WAI, Firefighters
  • رامین رحمانی، علی ابرازه، فرزاد زندی، رقیه روحی، شیردل زندی*
    زمینه و هدف

     توجه به نیروی انسانی یکی از اصول اساسی برای افزایش بهره وری و کیفیت ارایه خدمات در بیمارستان ها می باشد. لذا مطالعه حاضر با هدف مقایسه سطح رضایت شغلی و استرس شغلی و ارتباط این دو مولفه در پرستاران و کارکنان اتاق عمل و هوشبری طراحی شد.

    روش کار

     این مطالعه توصیفی از نوع علی-مقایسه ای بوده و در آذر 1398 در بیمارستان های آموزشی زابل با شرکت 175 نفر از پرستاران، کارکنان اتاق عمل و هوشبری انجام شد. از یک پرسشنامه سه بخشی (اطلاعات جمعیت شناختی، رضایت شغلی و استرس شغلی) برای جمع آوری اطلاعات استفاده گردید. تجزیه و تحلیل اطلاعات نیز با استفاده از نسخه 20 نرم افزار SPSSو بهره گیری از ضریب همبستگی پیرسون، آزمون های Tو تحلیل واریانس یک طرفه انجام شد.

    یافته ها

    در این مطالعه مشخص شد که پرستاران، بیشترین رضایت شغلی را داشته و کارکنان هوشبری و اتاق عمل، به میزان کمتری از رضایت شغلی برخوردار بودند. همچنین بیشترین و کمترین میزان استرس شغلی نیز به ترتیب مربوط به کارکنان هوشبری و پرستاران بوده و تفاوت در هر دو مولفه در بین سه گروه معنادار بود. بررسی های بیشتر در این زمینه نشان داد که به طور کلی همبستگی منفی و معناداری بین رضایت شغلی و استرس شغلی وجود داشت.

    نتیجه گیری

    با توجه به اینکه کارکنان هوشبری نسبت به دو گروه دیگر وضعیت نامطلوب تری داشتند، توصیه می شود برنامه ریزی های کاری و مدیریتی در بیمارستان ها به تفکیک گروه های شغلی صورت پذیرد و مطالعاتی در جهت نیازسنجی برای هر گروه، به طور جداگانه انجام شود.

    کلید واژگان: رضایت شغلی, استرس شغلی, پرستار, اتاق عمل, هوشبری
    Ramin Rahmani, Ali Ebrazeh, Farzad Zandi, Roghayeh Rouhi, Shirdel Zandi*

    Abstract

    Background and Aims

    Paying attention to human resources is one of the basic principles for increasing productivity and quality of services in hospitals. Therefore, the present study was designed to compare the level of job satisfaction and job stress, and the association between these two components in nurses, operating room, and anesthesia staff

    Methods

    This is a descriptive causal-comparative study, performed in December 2019 in Zabol hospitals with the participation of 175 nurses, operating room, and anesthesia staff. A three-part questionnaire consists of demographic information, job satisfaction, and job stress was used to collect Data. Then analysis of data was performed using SPSS 20 and the Pearson correlation coefficient, independent t-test, and ANOVA.

    Results

    In this study, it was found that nursing group had the highest job satisfaction and anesthesia and operating room staff had the lower job satisfaction. Also, the highest and lowest levels of job stress were related to anesthesiologists and nurses, respectively, and the differences in both variables were significant between the three groups. Moreover, the results showed that there was a significant negative correlation between job satisfaction and job stress, totally.

    Conclusion

    Due to that anesthesia staff was in a more unfavorable situation than the others, we recommended that management planning and policies in hospitals be done by occupational groups and design and carry out the studies to assess the needs for each group.

    Keywords: Job Satisfaction, Job Stress, Nursing group, Operating room, Anesthesia
  • مهرنوش مسیح پور، علی اصغر درویش صفت*، رامین رحمانی، پرویز فاتحی

    شاخص پوشش گیاهی NDVI می تواند جایگزین مناسبی برای داده های حاصل از اندازه گیری مستقیم مشخصه های جنگل باشد و برای بیان جنبه هایی از وضعیت آن از جمله تغییرات مشخصه های فنولوژیک به کار رود. در این تحقیق روند زمان شروع، پایان و طول فصل رویش و رابطه آنها با مشخصه های اقلیمی بارش و دما با استفاده از سری زمانی ماهواره ای NDVI-MODIS با تفکیک مکانی250 متر در جنگل های زاگرس جنوبی بررسی شد. پس از آماده سازی های لازم، وضعیت هر پیکسل در 414 تصویر 16 روزه NDVI در دامنه زمانی 2017-2000 تجزیه و تحلیل شد. زمان شروع، پایان و طول فصل رویش به روش نقطه میانی و همچنین حدهای آستانه 35 و 50 درصد به ترتیب برای شروع و پایان فصل، استخراج و روندها و معنی داری آنها بررسی شد. براساس نتایج، میانگین زمان شروع، پایان و طول فصل رویش به ترتیب، 25 اسفند، 24 مرداد و 151 روز بود. با در نظر گرفتن آستانه 35 درصد برای دامنه سالیانه NDVI، میانگین زمان پایان فصل رویش، 8 شهریور و طول فصل رویش 190 روز به دست آمد. بررسی روند فصلی نشان داد که زمان شروع و پایان فصل رویش به ترتیب 02/0 و 04/1 روز در سال زودتر رخ داد. طول دوره رویش نیز 202/1 روز در سال کاهش یافت. تغییرات زمان شروع، پایان و طول فصل رویش به ترتیب در 93، 81 و 81 درصد از منطقه، در سطح اطمینان 90 درصد، معنی دار نبود. به طور کلی تغییر در زمان پایان فصل رویش بیشتر از تغییر در زمان شروع فصل رویش بود. بین تغییرات دما و بارش و تغییرات مشخصه های فنولوژیک همبستگی ضعیفی مشاهده شد.

    کلید واژگان: جنگل های زاگرس جنوبی, روند, سری زمانی NDVI, فنولوژی سطح زمین
    M .Masihpoor, A.A. Darvishsefat *, R. Rahmani, P. Fatehi

    Climate change and human interventions as a whole have had negative and remarkable effects on the quantity and quality of forests. Beside the change in the forests extent, which has always been considered and monitored, its phenological changes have also been investigated in the last decade. The NDVI Vegetation Index derived from satellite data is an appropriate proxy for quantifying and expressing forest status including phenological changes. This study aimed to characterize the trend of start, end, and length of growing season using NDVI satellite time series dataset over 18-year time periods and then assess their relationship with precipitation and temperature parameters. This study was carried out over the southern Zagros forests using MODIS-NDVI time series with temporal and spatial resolution of 16-day and 250 meters, respectively. The precipitation and temperature datasets were also collected from regional synoptic meteorological stations. After preprocessing steps, 414 NDVI images during 2000-2017 were analyzed pixel by pixel to extract the start, end, and length of the growing season using Midpoint method, considering 50% and 35% thresholds of NDVI annual amplitude for start and end of the growing season, respectively. Then, the statistical significance of phenological metrics was assessed. Based on the results, the mean dates for the start and the end of growing season were 16th March and 15th August, respectively, with the mean length of growing season of 151 days in the study period from 2000 to 2017. Considering 35% of NDVI annual amplitude for the end of growing season, the mean date for the end of growing season was 8th September and the mean length of growing season was 190 days. The seasonal trend showed that the start and the end of growing season has occurred respectively 0.02 and 1.04 days earlier per year in the southern Zagros forests during 2000-2017. The length of growing season has been shortened 1.02 day per year. However, variation in the start and the end dates and the length of growing season have not been significant in 93%, 81% and 81% of the region, respectively, at 90 % confident level. Generally, the change in the occurrence of the end of growing season was greater than the start of growing season. A weak correlation was observed between phenological changes and climate parameters like temperature and precipitation in the study area.

    Keywords: Southern Zagros forests, NDVI time series, Land surface phenology, Trend
  • نرگس کاردگر، رامین رحمانی*، حبیب زارع، سمیه قربانی

    درختان مهم ترین عناصر زیستی در بوم سازگان های جنگل محسوب می شوند. تغییرپذیری ترکیب گونه های درختی که در جنگل راش می رویند، از یک سو تیپ های مختلف جنگل راش را تشکیل می دهد و از سوی دیگر به سبب قرار داشتن درختان در اشکوب برین در تنوع گونه ای گیاهان کف جنگل تاثیر قابل توجهی دارد. در این پژوهش، تیپ های یک جنگل راش شناسایی و تاثیر آن ها در تنوع گونه ای گیاهان کف جنگل مقایسه و ارزیابی شد. آماربرداری در سطح 16 هکتار به صورت صد درصد، برای دو اشکوب درختی و گیاهان کف جنگل انجام شد. تیپ های جنگلی براساس رویه زمینی گونه های درختی و با استفاده از روش سنتز جدولی تعیین شدند. تنوع گونه ای با استفاده از شاخص های غنا، شانون-وینر، اعداد هیل (N1 و N2) و اصلاح شده هیل (E5)، سیمپسون و یکنواختی با استفاده از شاخص های سیمپسون، کامارگو، اسمیت و ویلسون و اصلاح شده نی محاسبه شدند. تحلیل واریانس نشان داد که تاثیر تیپ های جنگلی در شاخص های تنوع گونه ای گیاهان معنی دار است. تفاوت تیپ های جنگلی از نظر شاخص های یکنواختی معنی دار نشد. نتایج مقایسه میانگین شاخص ها نشان داد که میزان شاخص های تنوع درختی در تیپ های راش-توسکا و راش-پلت مشابه بودند. حضور توسکا و پلت که جزو گونه های پیشاهنگ هستند سبب شد تا در تیپ های راش- توسکا و راش-پلت شرایط مشابهی برای کاهش غالبیت راش و افزایش تنوع گونه ای درختان فراهم شود. در حالی که در اشکوب گیاهان کف جنگل، میزان شاخص های تنوع در تیپ راش-پلت بیشترین و در تیپ راش-توسکا کمترین بود. پلت و توسکا به دلیل سرشت بوم شناختی متفاوت، شرایط محیط جنگل را تغییر دادند و موجب تغییرپذیری تنوع گونه ای گیاهان کف جنگل شدند. این یافته ها در ارزیابی پایداری بوم سازگان جنگل، مقایسه مراحل تحولی جنگل و نیز شناسایی مناطق پرتنوع که باید تحت مدیریت حفاظتی قرار گیرند، کاربرد دارد.

    کلید واژگان: اشکوب درختی, تنوع گونه ای, تیپ جنگل, شاخص پایداری, گیاهان کف جنگل
    Narges Kardgar, Ramin Rahmani*, Habib Zare, Somayeh Ghorbani

    Trees are the most important biological elements of forest ecosystems. The variability of the tree species composition inhabiting in the Oriental beech forest, not only forms different forest types but also has a remarkable impact on the species diversity of forest floor plants, due to the existence of trees in the overstory layer. In this research, forest types of an an Oriental beech were identified and their impacts on the species diversity of forest floor plants was compared and evaluated. Tree inventory was done at 16 hectares (100%) for two layers of trees and forest floor plants. The forest types were determined using the basal surface area of tree species and by the table synthesis method. The species diversity were calculated using richness index, Shannon-Wiener indices, Hill numbers (N1 and N2) and modified Hill (E5), Simpson. Evenness were calculated using Simpson, Camargo, Smith and Wilson indices and modified Nee. Analysis of variance showed that the impacts of forest types on plant diversity indices were significant. Differences between forest types were not significant in terms of evenness indices. Comparing the mean of tree species diversity indices in different forest types showed that Beech-alder and Beech-maple types had similar values. Whereas in the forest floor vegetation layer, diversity indices were highest in Beech-maple type and lowest in Beech-alder type. Maple and Alder have different ecological characteristics, thus changed the forest environment in different ways, resulting variability in species diversity of forest floor plants. These findings can be applied for comparing the forest developmental stages and also determining and conserving the diversity hotspots.

    Keywords: Forest floor plants, Forest type, Species diversity, Sustainable indicator, Tree layer
  • شیرزاد محمدنژاد کیاسری*، خسرو ثاقب طالبی، رامین رحمانی

    هدف این پژوهش، بررسی روش های مختلف تنک کردن سوییسی و دانمارکی در جنگل کاری های 20 ساله کاج بروسیا در شرق استان مازندران بود.این مطالعه در قالب بلوک های کامل تصادفی با سه تکرار و سه تیمار انجام شد. اطلاعات کمی و کیفی درختان با آماربرداری صد در صد در هر عرصه انجام پذیرفت. به منظور بررسی تنوع گونه ای گیاهان در هر قطعه سه ریزقطعه نمونه 49 مترمربعی به صورت منظم تصادفی انتخاب شد. سپس با شناسایی کلیه گونه های گیاهی، مقدار پوشش هر یک از آنها تعیین و زادآوری طبیعی آن سطح نیز محاسبه شد. نمونه برداری تنوع بی مهرگان خاک زی از عمق صفر تا 10 سانتی متری مرکز هر ریزقطعه نمونه صورت گرفت. آماربرداری در سال های 1391 (پیش از انجام عملیات تنک کردن) و سال 1396 (پنج سال پس از تنک کردن) انجام شد. نتایج ارزیابی داده های کمی در سال 1396 اختلاف معنی داری را نشان نداد. با این حال، متوسط قطر توده و قطر کاج بروسیا به ترتیب کاهش شامل تیمار دانمارکی (02/17 سانتی متر، 74/22 سانتی متر)، تیمار سوییسی (94/16 سانتی متر، 71/21 سانتی متر) و عرصه شاهد (59/15 سانتی متر، 53/19 سانتی متر) بود. از نظر متوسط ارتفاع توده و ارتفاع کاج بروسیا نیز به ترتیب کاهش شامل عرصه شاهد (44/11 متر، 58/13 متر)، تیمار دانمارکی (13/11 متر، 19/13 متر) و تیمار سوییسی (88/10 متر، 68/12 متر) تعیین شد. کیفیت درختان در عرصه های تنک شده بیشتر از عرصه شاهد بود (سطح احتمال 05/0). متوسط تنوع گونه ای گیاهان شانون در عرصه تنک کردن دانمارکی به شکل معنی داری بیشتر از عرصه های شاهد و تیمار سویسی شد. متوسط تنوع گونه ای گیاهان سیمپسون نیز علی رغم عدم اختلاف معنی دار به ترتیب کاهش شامل تیمار دانمارکی، عرصه شاهد و تیمار سوییسی تعیین شد. در ارتباط با تنوع گونه ای بی مهرگان خاک زی نیز علی رغم عدم اختلاف معنی دار به ترتیب کاهش برابر با تیمار سوییسی، شاهد و تیمار دانمارکی شد. این تحقیق بر انجام عملیات تنک کردن در عرصه های جنگل کاری تاکید دارد و در مجموع در سطح جنگل کاری های بروسیا استفاده از شیوه تنک کردن دانمارکی را به دلیل افزایش متغیرهای کمی و کیفی درختان و همچنین افزایش تنوع گونه ای گیاهان توصیه می نماید.

    کلید واژگان: تنک کردن, زادآوری طبیعی, تنوع بی مهرگان خاکزی, تنوع گونه ای گیاهان
    Shirzad Mohammadnezhad Kiasari*, Khosro Sagheb-Talebi, Ramin Rahmani

    The objective of this study was ecological assessment of the Danish and Swiss thining methods in 20-years old reforestations of Brutia Pine (Pinus brutia Ten.). This research conducted under completely randomized block design (CRBD) with three replication and three treatments (Swiss and Danish thinning methods and control); a total of 9 plots each 2000 m2 (40 x 50 m). The quantitative and qualitative parameters of trees were measured by full callipering in each plot. In order to investigate the species diversity of plants and the natural regeneration in each plot, three micro samle plots of 49 m2 were randomly selected. Sampling of soil invertebrates was performed from a depth of 0 to 10 cm in the center of each micro sample plots. The parameters were measured in the years of 2013 (before thinning) and 2018 (five years after thinning). This study showed the mean diameter at breast height (dbh) and mean height of Brutia trees and the whole stands, as well as, simpson plant diversity and soil invertebrates' diversity between treatments were not statistically significant in 2018. Mean dbh of the whole stand and Pine trees were accounted to 17.02 cm and 22.74 cm in Danish method, 16.94 cm and 21.71 cm in Swiss method and 15.59 cm and 19.53 cm in the control plot. Mean height of the whole stand and Pine trees from Danish and swiss methods to the control plot were accounted to 11.13 m and 13.19 m, 10.88 m and 12.68 m and 11.44 m and 13.58 m, respectively. The average species diversity of Shannon plants in the field of Danish thinning was significantly higher than the Swiss method and the control area. Also the Simpson plant diversity was higher in the Danish method, followed by the control and the Swiss method, while the soil invertebrates’ diversity was higher in the Swiss method followed by the control and Danish method. Also the results of this research showed that the quality of the Brutain Pine and the whole stand in the thinned treatments were better than that of the control plot in 2018 (ρ=0.05). This research emphasizes the need for thinning operations in the forest plantations.  Over all this research suggests application of the Danish method in Brutia Pine plantations in terms of increasing the quantitative and qualitative characteristics of trees, along with the increasing of plant diversity

    Keywords: Thinning, Natural Regeneration, Soil Invertebrate Diversity, Plant Species
نمایش عناوین بیشتر...
سامانه نویسندگان
  • رامین رحمانی
    رامین رحمانی
    دانش آموخته ارشد مهندسی بهداشت حرفه ای، دانشکده بهداشت، دانشگاه علوم پزشکی همدان، ، ایران
اطلاعات نویسنده(گان) توسط ایشان ثبت و تکمیل شده‌است. برای مشاهده مشخصات و فهرست همه مطالب، صفحه رزومه ایشان را ببینید.
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال