به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

سوسن علیزاده فرد

  • معصومه تقی آهنگری خیاوی*، سوسن علیزاده فرد، احمد علیپور
    مقدمه
    مقدمه
    تحقیقات نشان داده‏اند که اختلالات روانی می‏توانند باعث بروز بیماری‏های جسمی شوند. از سوی دیگر، بسیاری از بیماری ‏های جسمی نیز با یکدیگر همبودی دارند. این مطالعه با هدف بررسی اثر
    ارتباطات اختلالات روانی در بروز بیماری‏های جسمی در همبودی‏های دوگانه انجام شد.
    روش
    مطالعه حاضر از نوع زمینه‏یابی- همبستگی بود. جامعه آماری شامل زنان و مردان بزرگسال 18 تا 80 سال، ساکن شهر تهران بودند که در شش ماهه اول سال 1399 به علت بیماری به مراکز درمانی مراجعه کرده بودند. نمونه گیری خوشه ای در دسترس بود. کل شرکت کنندگان در طرح 304 نفر بودند که تعداد گروه همبودی دوگانه (2 مورد ابتلا) 110 نفر بود. ابزارهای اندازه گیری شامل چک لیست استاندارد بیماری های جسمی و فهرست علائم بالینی scl -90 می باشد. جهت تجزیه و تحلیل اطلاعات از شیوه یادگیری ماشینی استفاده شد.
    یافته ها
    نتایج نشان داد که بیش از همه بروز فشارخون و سردرد تحت تاثیر پرخاشگری، مشکلات قلبی و آرتروز تحت تاثیر افسردگی، دیابت تحت تاثیر اضطراب، مشکلات تنفسی و گوارشی تحت تاثیر ترس مرضی، چاقی و آلرژی تحت تاثیر وسواس، و بیماری‏های پوستی تحت تاثیر مشکلات تعاملی قرار دارند.
    نتیجه گیری
    با توجه به نتایج مشخص می‏گردد که بروز بیماری‏های جسمی در همبودی‏های دوگانه تحت تاثیر اختلالات روانی قرار دارند. درک این موجب ارتقای بینش ما شده و کاربردهای عملی در آسیب‏شناسی و طراحی مداخلات خواهد داشت.
    کلید واژگان: اختلالات روانی, بیماری های جسمی, همبودی دوگانه, یادگیری ماشینی
    Masoumeh Taghi Ahangari Khiavi *, Susan Alizadehfard, Ahmad Alipour
    Objectives
    Researches have shown that mental disorders can lead to physical diseases. On the other hand, many physical diseases also coexist with each other. This study aims to investigate the effect of mental disorders on the occurrence of physical diseases in dual comorbidities.
    Method
    The present study was a survey-correlation study. The statistical population included men and women aged 18 to 80, residing in Tehran, who had visited medical centers due to illness in the first six months of 2019. Sampling conducted in a cluster form. The total number of participants in the project was 304 people that the number of dual comorbidity group (coexist of two diseases) was 110 people. Research tools included the standard physical illness checklist and the SCL-90 clinical symptom inventory. Machine learning used for data analyze. This work did with the help of Python-3.7.4 software and Scikit-learn-0.23.0 program. In order to check the hypotheses of the research, the random forest model strategy (Random Forest) used for machine learning.
    Results
    The results showed that embodied diseases related to psychological problems and the pattern of psychological disorders in these patients could predicted. In this study, it determined that blood pressure and headache influenced by aggression, heart problems and arthritis related to depression, diabetes related to anxiety pattern, respiratory and digestive problems influenced by phobia, obesity and allergies related to obsession; and finally, skin diseases affected by interactive and interpersonal problems. In addition, a pattern of physical diseases identified by examining psychological disorders. The results showed that interpersonal interactions, obsession and anxiety have the most relationship with the incidence of obesity; depression has the greatest effect on heart diseases, phobia related to respiratory diseases, and aggression also related to diabetes. But interestingly, the highest correlation and the most significant pattern saw between obsession and obesity.
    Conclusion
    With the help of machine learning method, this research showed that there are significant relationships between physical diseases and psychological disorders, as patterns of these relationships can inferred. The understanding and identification of these dual comorbidities will not only improve our knowledge in the boundaries of knowledge, but also have practical applications in pathology, treatment and design of special interventions for physical and psychological disorders. Also, the alignment of these results with previous research literature is a confirmation of the application of machine learning in later psychology and health studies
    Keywords: Mental Disorders, Physical Diseases, Dual Comorbidity, Machine Learning
  • مریم سادات متولی، مژگان سپاه منصور*، سوسن علیزاده فرد، نصرالله عرفانی
    زمینه و هدف

    کیفیت زندگی در ارتقای سلامت بیماران اهمیت به سزایی دارد. پژوهش حاضر برای ارایه مدل ساختاری کیفیت زندگی و ارتقای سلامت زنان مبتلا به مالتیپل اسکلروزیس بر اساس ادراک بیماری، سرسختی سلامت با نقش میانجی شناخت اجتماعی تدوین گردیده است.

    مواد و روش ها

    روش پژوهش توصیفی- همبستگی  بود. جامعه آماری تمامی زنان مبتلا به ام اس عضو انجمن ام اس ایران و مراجعه کننده به مرکز تحقیقات ام اس بیمارستان سینا تهران بودند که تعداد 470 نفر در سال  1401 به روش نمونه گیری در دسترس و داوطلبانه به پرسشنامه های کیفیت زندگی اختصاصی ام اس، ادراک بیماری فرم کوتاه، سرسختی سلامت تجدید نظر شده و بازشناسی احساسات چهره (شناخت اجتماعی) به صورت آنلاین (برخط) پاسخ دادند.

    یافته ها

    تجزیه و تحلیل داده ها نشان داد مدل ساختاری کیفیت زندگی زنان مبتلا به ام اس بر اساس ادراک بیماری و سرسختی سلامت با نقش واسطه ای شناخت اجتماعی برازش مطلوب 0/375 دارد. بین کیفیت زندگی، ادراک بیماری با میانجی گری شناخت اجتماعی با ضریب تاثیر 0/124-  و بین کیفیت زندگی، سرسختی سلامت با میانجی گری شناخت اجتماعی با ضریب تاثیر60 /0-  رابطه منفی و معنادار وجود داشت (0/05>P).

    نتیجه گیری

    بر اساس نتایج پژوهش می توان نتیجه گرفت نقش میانجی شناخت اجتماعی در تاثیر ادراک بیماری و سرسختی سلامت، بر کیفیت زندگی می تواند مدل مناسبی را برای تبیین بهبود روانشناختی زنان مبتلا به ام اس ارایه دهد.

    کلید واژگان: کیفیت زندگی, ادراک بیماری, سرسختی سلامت, شناخت اجتماعی, بیماری مالتیپل اسکلروزیس
    Maryam Sadat Motevalli, Mojgan Sepahmansoor*, Susan Alizadehfard, Nasrolah Erfani
    Background and Objectives

    Quality of life is important in improving the health of patients. The current study was developed to present a structural model of quality of life and health promotion of women with Multiple Sclerosis (MS) based on illness perception, health hardiness with the mediating role of social cognition.

    Materials and Methods

    The research method was descriptive-correlation. The statistical population consisted of all women with MS who were members of the MS Association of Iran and referred to the MS Research Center of Sina Hospital in Tehran, which numbered 470 in 1401, using the available and voluntary methods, to the MSIS-29 questionnaires, short-form illness perception, RHHI-24 and Emotion Recognition Task (social cognition) were answered online.

    Results

    Data analysis showed that the structural model of the quality of life of women with MS based on illness perception and health hardiness with the mediating role of social cognition has a favorable fit of 0.375. There was a negative and significant relationship between quality of life, illness perception with the mediation of social cognition with an influence coefficient of -0.124, and between quality of life and health hardiness with the mediation of social cognition with an influence coefficient of -0.60 (P < 0.05).

    Conclusion

    Based on the research results, it can be concluded that the mediating role of social cognition in the impact of illness perception and health hardiness on the quality of life can provide a suitable model to explain the psychological improvement of women with MS.

    Keywords: Quality of Life, Illness Perception, Heath Hardiness, Social Cognition, Multiple Sclerosis Disease
  • آزیتا خرامان*، حسین زارع، سوسن علیزاده فرد، مجید صفاری نیا

    بازنمایی های ذهنی، از پیشرفته ترین جنبه های شناختی انسان هستند و می توانند بر تجربه ذهنی مالکیت هر فرد نسبت به بدنش موثر باشند. بر این اساس، مطالعه حاضر که یک پژوهش آمیخته دو مرحله ای است، پس از القای سه حالت از سطوح فاکتورهای شناختی- اجتماعی (همتراز با خود فرد، سطح بالاتر، سطح پایین تر)، به تبیین و پیش بینی مالکیت ذهنی بدن، پرداخته است. جامعه آماری پژوهش، شامل دانشجویان دانشگاه پیام نور تهران بود که از آن، 61 زن و 47 مرد به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزار پژوهش شامل آزمایش خطای دست مصنوعی کوهن و بوتوینیک (1998)، پرسشنامه گزارش ذهنی تجربه مالکیت دست مصنوعی لونگو و همکاران (2008) و برنامه کامپیوتری 12 بلوکی مدل ذهنی سه بعدی تامیر و تورنتون برای تداعی ضمنی و آشکار بازنماییهای شناخت اجتماعی بود. تجزیه و تحلیل داده ها با آزمون همبستگی پیرسون نشان داد که فقط همبستگی نمرات خطای دست و مولفه ‏های شناخت اجتماعی در سطح سوم (پایین تر)، معنادار بود. همچنین، تحلیل رگرسیون چندگانه استاندارد نشان داد که در تبیین خطای دست در سطح سوم (پایین تر)، بر اساس تداعی آشکار؛ فقط انزجار (Beta= -1/52)، و براساس تداعی ضمنی؛ به ترتیب دوستی (Beta= 0/63)، انزجار (Beta= -0/55)، و رضایت (Beta= 0/26)، قادر به پیش بینی خطای دست مصنوعی بودند. نتایج بدست آمده حاکی از آن است که همانند سازی افراد با کسانی که در ارزیابی های ذهنی فرد جایگاه اجتماعی پایین تری کسب می کنند، می تواند کمتر رخ بدهد.

    کلید واژگان: بازنمایی ذهنی, مالکیت ذهنی بدنی, عقلانیت, برداشت اجتماعی, شناخت اجتماعی, ارزش گذاری
    Azita Kharaman*, Hossein Zare, Soosan Alizadeh Fard, Majid Saffarinia

    Mental representations are one of the most advanced aspects of human cognition and can affect the mental experience of ownership of each person's body. Based on this, the present study, which is a two-stage mixed research, after inducing three levels of social-cognitive factors (equivalent to the individual, higher level, lower level), explained and predicted the mental ownership of the body. Is. The statistical population of the research included the students of Payam Noor University in Tehran, from which 61 women and 47 men were selected by convenience sampling. The research tools included the artificial hand error test of Cohen and Botvinik (1998), the subjective report questionnaire of the experience of owning an artificial hand by Longo et al. (2008) and the 12-block computer program of Tamir and Thornton's three-dimensional mental model for implicit and explicit association of social cognition representations. Data analysis with Pearson's correlation test showed that only the correlation of hand error scores and social cognition components at the third (lower) level was significant. Also, the standard multiple regression analysis showed that in explaining hand error at the third (lower) level, based on obvious association; Disgust only (Beta = -1.52), and based on implicit association; Friendship (Beta = 0.63), disgust (Beta = -0.55), and satisfaction (Beta = 0.26) were able to predict artificial hand error, respectively. The obtained results indicate that the identification of people with those who get a lower social status in the subjective evaluations of the person can occur less often.

    Keywords: Mental representation, physical mental ownership, rationality, social perception, social cognition, valuation
  • حسین زارع، شبنم بیگلری*، سوسن علیزاده فرد، کریم سواری

    پژوهش حاضر، یک مطالعه به روش مدل یابی معادلات ساختاری است که با هدف تعیین میزان برازش مدل ساختاری باورهای وسواسی براساس کارکردهای اجرایی با میانجیگری تنظیم هیجان در یک جمعیت غیربالینی انجام گرفت. نمونه این پژوهش شامل 400 نفر از بزرگسالان 20 تا 50 ساله شهر تهران بود که با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس از جمعیت عمومی انتخاب شدند. ابزار گردآوری اطلاعات شامل پرسشنامه باورهای وسواسی OBQ، پرسشنامه کارکردهای اجرایی بریف نسخه بزرگسال (BRIEF-A)، پرسشنامه نظم جویی شناختی هیجان فرم کوتاه (CERQ)، و پرسشنامه نظم جویی رفتاری هیجان (BERQ)، بود. طبق نتایج، همه شاخص های برازش مدل ساختاری در دامنه قابل پذیرش مدل قرار داشتند. بنابراین برازندگی مدل ساختاری پژوهش تایید شد. طبق این مدل، کارکردهای اجرایی به ترتیب با ضرایب استاندارد 45/0- و 76/0 بر تنظیم هیجان سازگارانه و تنظیم هیجان ناسازگارانه اثر گذاشت. تنظیم هیجان سازگارانه با ضریب استاندارد 10/0- و تنظیم هیجان ناسازگارانه نیز با ضریب استاندارد 63/0 بر باورهای وسواسی اثرگذار بودند. براساس نتایج آزمون بوت استرپ، اثر کارکردهای اجرایی بر باورهای وسواسی با واسطه گری تنظیم هیجان ناسازگارانه با ضریب استاندارد 478/0 در سطح 01/0 > p معنی دار بود. اما اثر کارکردهای اجرایی بر باورهای وسواسی با واسطه گری تنظیم هیجان سازگارانه با ضریب استاندارد 045/0 در سطح 05/0>p معنی دار نبود. یافته های این پژوهش، تلویحات کاربردی بسیاری برای پیشگیری از پیشرفت باورهای وسواسی و ابتلا به وسواس دارد

    کلید واژگان: باورهای وسواسی, کارکردهای اجرایی, تنظیم هیجان
    Hosein Zare, Shabnam Biglari *, Susan Alizadeh Fard, Karim Savari

    The present study employs structural equation modeling to assess the fit of a structural model encompassing obsessive beliefs grounded in executive functions, with emotion regulation as a mediating factor within a non-clinical population. The sample comprises 400 adults aged 20 to 50 in Tehran, selected from the general population via the available sampling method. The data collection instruments encompassed the Obsessive Beliefs Questionnaire (OBQ), the Executive Functioning Questionnaire -Adult Version (BRIEF-A), the Cognitive Emotion Regulation Questionnaire (CERQ), and the Behavioral Emotion Regulation Questionnaire (BERQ). The analysis of structural model fit indices revealed that they all fell within an acceptable range, thus affirming the suitability of the research's structural model. According to this model, executive functions exhibited significant effects on adaptive emotion regulation and maladaptive emotion regulation with standard coefficients of -0.45 and 0.76, respectively. Furthermore, adaptive emotion regulation with a standard coefficient of -0.10 and maladaptive emotion regulation with a standard coefficient of 0.63 were significantly impacted obsessive beliefs. To evaluate mediating relationships, the bootstrap test results were examined. It was found that the effect of executive functions on obsessive beliefs, mediated by maladaptive emotion regulation, was significant with standard coefficient of 0.478 at the p < 0.01 level. However, the effect of executive functions on obsessive beliefs, mediated by adaptive emotion regulation, was not significant with a standard coefficient of 0.045 at the p < 0.05 level. The findings of the study hold practical implications for the prevention of obsessive belief development and the alleviation of obsession-related suffering.

    Keywords: Obsessive Beliefs', 'Executive Functions', Emotion Regulation
  • مهناز عباسی، سوسن علیزاده فرد*، حدیث غفاری خلیق
    هدف

    هدف پژوهش حاضر بررسی تغییرات همدلی و درک هیجانی افراد وابسته به مواد محرک و مخدر بعد از دو ماه، شش ماه و یک‏ سال درمان و مقایسه آن با افراد سالم بود.

    روش

    پژوهش حاضر حاضر علی-مقایسه‏ای و از نوع مطالعات طولی بود. جامعه آماری شامل همه افراد وابسته به مواد تحت درمان در کلینیک‏های ترک اعتیاد شهر تهران در سال 1400 و افراد سالم از خانواده آنها بود. نمونه ای به حجم 102 نفر (شامل 34 نفر وابسته به مواد مخدر، 34 نفر وابسته به مواد محرک، و 34 فرد سالم از خانواده‏های آنها) به ‏صورت نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزار پژوهش شامل آزمون همدلی و تکلیف بازشناسایی هیجان چهره بود.

    یافته ‏ها:

     نتایج نشان داد که در طول زمان درمان، همدلی افراد وابسته به مواد افزایش یافت و پس از گذشت یک ‏سال تفاوتی بین گروه وابسته به مواد مخدر با گروه سالم وجود نداشت، درحالی که همدلی گروه وابسته به مواد محرک کماکان هنوز به سطح افراد سالم نرسیده بود. همچنین، مشخص شد که در طول زمان درمان، درک هیجان در هر دو گروه وابسته به مواد افزایش یافت، اما حتی پس از گذشت یک سال، بین دو گروه وابسته به مواد و افراد سالم در نمرات درک هیجان تفاوت معناداری وجود داشت.

    نتیجه‏ گیری:

     این پژوهش نشان داد که از جمله آسیب‏های بلندمدت شناختی مصرف مواد، اثرات مربوط به توانایی‏های شناخت اجتماعی مانند همدلی و درک هیجان است. این امر اهمیت توجه به اثرات بلند مدت مصرف مواد و اقدامات درمانی و توانبخشی شناختی طولانی مدت را مشخص می‏نماید.

    کلید واژگان: همدلی, شناسایی هیجان, وابستگی به مواد, شناخت اجتماعی, پژوهش طولی
    Mahnaz Abbasi, Susan Alizadehfard*, Hadis Ghaffari Khalig
    Objective

    The present research aimed to investigate the changes in empathy and emotion recognition of stimulant-dependent and substance-dependent individuals after two months, six months, and one year of treatment and comparing it with healthy individuals.

    Method

    The current research was causal-comparative of longitudinal type. The statistical population included all substance-dependent individuals under treatment in addiction treatment clinics and healthy individuals of their families in the city of Tehran in 2021. A sample of 102 people (including 34 substance-dependent individuals, 34 stimulant-dependent individuals, and 34 healthy individuals from their families) were selected through the convenience sampling method. The research tools were the empathy test and the facial emotion recognition task.

    Results

    The results showed that during the treatment, the empathy of substance-dependent individuals increased, and after one year, there was no difference between the substance-dependent group and the healthy group, while the empathy of the stimulant-dependent group still did not reach the level of healthy individuals. Also, it was found that during the treatment, emotion recognition increased in both substance-dependent groups, but even after one year, there was a significant difference between the two substance-dependent groups and healthy individuals regarding emotion perception scores.

    Conclusion

    This research showed that among the long-term cognitive damages of substance use are the effects related to social cognition abilities such as empathy and emotion recognition, indicating the importance of paying attention to the long-term effects of substance use and long-term cognitive rehabilitation and therapeutic measures.

    Keywords: Empathy, Emotion recognition, Substance dependence, Social cognition, Longitudinal research
  • مریم سادات متولی، مژگان سپاه منصور*، سوسن علیزاده فرد، نصرالله غرفانی
    سابقه و هدف

    کیفیت زندگی در ارتقا سلامت بیماران مزمن نقش به سزایی دارد . پژوهش حاضر به منظور پیش بینی کیفیت زندگی زنان مبتلا به مالتیپل اسکلروزیس بر اساس ادراک بیماری ، سرسختی سلامت و شفقت خود تدوین شد.

    روش بررسی

    این پژوهش از نوع توصیفی- همبستگی بود. از بین زنان مبتلا به ام اس که عضو انجمن ام اس ایران بودند در طی شش ماهه اول سال 1401 با نمونه گیری دردسترس 470 نفر انتخاب شدند و به پرسشنامه های کیفیت زندگی اختصاصی ام اس، پرسشنامه ادراک بیماری بردبنت، پرسشنامه سرسختی سلامت - 24 و پرسشنامه شفقت خود نف و عوامل جمعیت شناختی پاسخ دادند. 

    یافته ها

    بین متغیرهای ادراک بیماری ، سرسختی سلامت و شفقت خود با کیفیت زندگی ضرایب همبستگی معنی دار و منفی وجود داشت. نتایج تحلیل رگرسیون نشان داد ادراک بیماری، سرسختی سلامت و شفقت خود بطور خالص 39 درصد از تغییرات کیفیت زندگی را در معادله تبیین می کنند.

    نتیجه گیری

    به نظر می رسد بتوان با به کارگیری شیوه هایی برای افزایش ادراک بیماری، سرسختی سلامت و شفقت خود در زنان مبتلا به ام اس به ارتقای سطح کیفیت زندگی آن ها کمک کرد.

    کلید واژگان: کیفیت زندگی, ادراک بیماری, سرسختی سلامت, شفقت خود, بیماری مالتیپل اسکلروزیس
    Maryam Sadat Motevalli, Mojgan Sepahmansoor*, Susan Alizadehfard, Nasrolah Erfani
    Background

    Quality of life plays a significant role in improving the health of chronic patients. This study was developed in order to predict the quality of life of women with multiple sclerosis based on the illness perception, health hardiness and self-compassion.

    Materials and methods

    This was a descriptive-correlation study. 470 women with MS who were members of the MS Association of Iran during the first six months of 1401 were selected by convenient sampling and were asked MSIS, Brief Broadbent illness perception, Revised Health Hardiness  Inventory -24, and the self-compassion questionnaire.

    Results

    There were significant and negative correlation coefficients between the variables of illness perception, health hardiness and self-compassion with the quality of life. Illness perception, health hardiness and self-compassion purely explained 39% of the changes in quality of life in the equation.

    Conclusion

    According to the results, it seems that it is possible to improve the quality of life of women with MS by using methods to increase the illness perception, health hardiness and self-compassion.

    Keywords: Quality of life, Illness perception, Health Hardiness, Self-Compassion, Multiple Sclerosis Disease
  • رحیمه مدائنی بیله درق، سوسن علیزاده فرد*

    این پژوهش با هدف پیش بینی رفتارهای خودآسیب رسان بر اساس درک زمان، افسردگی و خودبخشش گری در نوجوانان انجام شد. روش پژوهش توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه ی آماری شامل تمام دانش آموزان 12 تا 18 سال شهر تهران بود که با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای، 200 نفر انتخاب شدند. پرسش نامهی درک زمان ملو و وورل (2015)، افسردگی بک (1961)، پرسش نامهی رفتارهای خودآسیب رسان کاونسکی و گلن (2009) و پرسش نامهی خودبخشش گری وول، دی شی، واکینی (2008) به عنوان ابزار استفاده شد. تجزیه و تحلیل داده‏ها به روش معادلات ساختاری با استفاده از نرم افزار PLS-3 انجام شد. نتایج نشان داد که  افسردگی، خودبخشش گری، حال مثبت، و حال منفی دارای اثر مستقیم معناداری بر رفتارهای خودآسیب‏رسان هستند. این درحالی است که حال منفی و گذشته ی منفی با میانجی گری افسردگی و حال مثبت با میانجی گری خودبخشش گری، دارای اثر غیرمستقیم معناداری بر رفتارهای خودآسیب‏رسان هستند. بنابر یافته های پژوهش مشخص می‏شود که افسردگی، گذشته منفی و حال منفی، با میانجی گیری افسردگی موجب افزایش و خودبخشش گری و حال مثبت موجب کاهش رفتارهای خودآسیب‏رسان می‏شوند. در مجموع نتایج از نقش چشم انداز زمان در پیش بینی اختلال رفتارهای خودآسیب‏رسان در نوجوانان حمایت می‏کند و بنابراین می‏توان از آن در پیش گیری و تدوین برنامه‏های مداخله استفاده نمود.

    کلید واژگان: رفتارهای خودآسیب رسان, افسردگی, ادراک زمان, خودبخششگری
    Rahimeh Madaeni Bile Dargh, Susan Alizadehfard*

    This research was conducted with the aim of predicting self-harm behaviors based on time perception, depression and self-forgiveness in adolescents. The research method was descriptive correlation study. The statistical population included all students aged 12 to 18 in Tehran. The sample consisted of 200 people who were selected by using cluster random sampling method. Mello and Worrell's time perception questionnaire (2015), Beck's depression questionnaire (1961), Kavinsky and Glenn's (2009) self-harm behaviors questionnaire, and Woll, D. Shi, Vakini's (2008) self-forgiveness questionnaire were used as instruments. Data analysis was done by structural equation method using PLS-3 software. The results showed that depression, self-forgiveness, positive and negative present have a significant direct effect on self-harm behaviors. This is while the negative present and the negative past with the mediation of depression and the positive present with the mediation of self-forgiveness have a significant indirect effect on self-harm behaviors. According to the findings of this research, it is clear that depression, negative past and negative present, with the mediation of depression, increase self-forgiveness and positive present decrease self-harming behaviors. Overall, the results support the role of time perspective in predicting the disorder of self-harm behaviors in adolescents, and therefore it can be used in prevention and formulation of intervention programs.

    Keywords: self-harm behaviors, depression, time perception, self forgiveness
  • فهیمه قدریان، سوسن علیزاده فرد*، خاطره برهانی
    هدف

    این پژوهش با هدف بررسی اثر عدم اطمینان درباره افراد بر همنوایی با رفتار جامعه‏پسند و نقش تعدیل کننده جنسیت و نیاز به بندش انجام گرفته است.

    روش

    جامعه آماری این پژوهش شامل زنان و مردان 20 تا 40 سال بود که از آن تعداد 120 آزمودنی به روش نمونه‏گیری در دسترس انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها تکلیفی مبتنی بر رایانه به شکل یک بازی سودآور با استفاده از نرم افزار سایکوپای طراحی گردید تا میزان رفتار جامعه‏پسند آنها در شرایط مختلف مواجهه با محرک مبهم بررسی شود. همچنین از فرم کوتاه پرسشنامه نیاز به بندش ریس و پیلاتی (2020) نیز استفاده شد. داده‏ها با روش مدل های آمیخته و در نرم-افزار R مدل‏سازی شد.

    یافته ها

    در مدل‏یابی حاصل از نتایج پژوهش، مطلوب‏ترین مدل نشان داد که مواجهه با محرک مبهم با ضریب 84/0 و متغیر نیاز به بندش با ضریب 54/0 موجب افزایش رفتار همنوایی در بروز رفتار جامعه‏پسند شده‏اند و نیاز به بندش نقش تعدیل‏کننده دارد. همچنین جنسیت در مدل مطلوب وارد نشده و اثر آن معنادار نبود.

    نتیجه ‏گیری: 

    نتایج حاصل از پژوهش حاضر نشان داد که مواجهه با شرایط مبهم موجب افزایش همنوایی بروز رفتار جامعه‏پسند می‏نماید و نیاز به بندش این امر را افزایش می‏دهد اما جنسیت نقشی در این اثر ندارد.

    کلید واژگان: رفتار جامعه پسند, همنوایی, عدم اطمینان, نیاز به بندش, جنسیت
    Fahime Ghadrian, Susan Alizade Fard *, Khatere Borhani
    Introduction

    This research was conducted with the aim of investigating the effect of uncertainty about others on conformity to prosocial behavior and the moderating role of gender and need for closure.

    Method

    The statistical population of this study included men and women aged 20 to 40, which 120 subjects were selected through available sampling. A computer-based task in the form of a profitable game was designed using the Psychopy software to assess the prosocial behavior of the participants in different conditions of ambiguous stimulus exposure. Also, a short form of the Need for Closure Questionnaire by Reiss and Pilati (2020) was employed. The data were modeled using mixed models' methods in the R software.

    Results

    In the modeling of the results of the research, the most favorable model showed that exposure to an ambiguous stimulus with a coefficient of 0.84 and the variable of the need to be closure with a coefficient of 0.54 led to an increase in conformity behavior in conformity of prosocial behavior. and the need to closure has a moderating role. Also, gender was not included in the optimal model and its effect was not significant.

    Conclusion

    The results of the current study showed that exposure to ambiguous conditions causes an increase in conformity of prosocial behavior and that the need for closure has a positive role in this effect; however, gender does not play a role in this effect.

    Keywords: Prosocial Behavior, conformity, Uncertainty, need for closure, Gender
  • زهرا رمضان نیا*، حسین زارع، سوسن علیزاده فرد

    پژوهش حاضر، یک مطالعه به روش مدل یابی معادلات ساختاری است که با هدف تعیین میزان برازش مدل باورهای وسواسی براساس ادراک اجتماعی، تیوری ذهن یا ذهنی سازی، و همدلی با میانجیگری تنظیم هیجان در یک جمعیت غیربالینی انجام گرفت. نمونه این پژوهش شامل 400 نفر از بزرگسالان 25 تا 55 ساله شهر تهران بود که با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس از جمعیت عمومی انتخاب شدند. ابزار گردآوری اطلاعات شامل پرسشنامه باورهای وسواسی OBQ، تکلیف بازشناسی هیجان (ERT)، آزمون ذهن خوانی از طریق تصاویر چشم بارون و کوهن (2001)، پرسشنامه بهره همدلی بارون- کوهن و ویلرایت (2004)، و پرسشنامه تنظیم شناختی هیجان کرایج و گارنفسکی (2019) بود. طبق نتایج، متغیرهای برونزاد ادراک اجتماعی و همدلی به همراه متغیر میانجی «راهبردهای مثبت تنظیم هیجان و راهبردهای منفی تنظیم هیجان» بر متغیر ملاک یعنی باورهای وسواسی اثر معناداری داشتند. بطوریکه ادراک اجتماعی، همدلی و راهبردهای مثبت تنظیم هیجان به صورت منفی و راهبردهای منفی تنظیم هیجان به صورت مثبت توان پیش بینی باورهای وسواسی را داشتند. بطوریکه ادراک اجتماعی، همدلی و راهبردهای مثبت تنظیم هیجان به صورت منفی و راهبردهای منفی تنظیم هیجان به صورت مثبت توان پیش بینی باورهای وسواسی را داشتند. در بین ضرایب مسیر بین متغیرهای پژوهش، ضرایب متغیر برونزاد ذهنی سازی بر متغیر ملاک (باورهای وسواسی) و راهبردهای منفی تنظیم هیجانی (به عنوان متغیر میانجی)، دارای اثر معنادار نبود. یافته های این پژوهش، تلویحات کاربردی بسیاری هم برای پیشگیری و هم ارایه درمانهای جامع تر و بهتر برای وسواس دارد.

    کلید واژگان: باورهای وسواسی, شناخت اجتماعی, ادراک اجتماعی, ذهنی سازی, همدلی, تنظیم هیجان
    Zahra Ramezannia*, Hossein Zare, Susan Alizadehfard

    The aim of present study is determining the fit of the obsessive beliefs model based on social perception, theory of mind or mentalization, and empathy with the mediation of emotional regulation in a non-clinical population. The sample consisted of 400 adults aged 25 to 50 in Tehran selected by using the convenience sampling method. Data collection tools included OBQ Obsessive Beliefs Questionnaire, the Emotion Recognition Task (ERT), Baron and Cohen’s (2001) Reading the Mind in the Eyes Test, Baron-Cohen and Wheelwright's Empathy Quotient Scale (2004), and Kraaij and Garnefski's Cognitive Emotion Regulation Questionnaire (2019). According to the results, the exogenous variables of social perception and empathy along with the mediator variable "positive emotion regulation strategies and negative emotion regulation strategies" had a significant effect on the criterion variable i.e. obsessive beliefs. Thus, social perception, empathy and positive emotion regulation strategies were able to predict obsessive beliefs. Among the path coefficients between research variables, the coefficients of the exogenous variable of mentalization on the criterion variable (obsessive beliefs) and negative emotional regulation strategies (as a mediating variable) had no significant effect. These findings have many practical implications both for prevention and providing more comprehensive and better treatments for obsessions.

    Keywords: Obsessive Beliefs, Social Cognition, Social Perception, Mentalization, Empathy, Emotional Regulation
  • مریم سادات متولی، مژگان سپاه منصور*، سوسن علیزاده فرد، نصرالله عرفانی
    مقدمه و هدف

    کیفیت زندگی در بیماری های ناتوان کننده مزمن همچون بیماری مالتیپل اسکلروزیس کاهش می یابد و در افزایش کیفیت زندگی  بیماران، تعاملات در گستره مطلوب شناخت اجتماعی اثرات سودمندی به همراه دارد. هدف پژوهش حاضر،  بررسی رابطه شناخت اجتماعی و کیفیت زندگی در زنان مبتلا بود.

    روش کار

     مطالعه  توصیفی - تحلیلی از نوع همبستگی با تحلیل رگرسیون چندگانه که تعداد  470 نفر از زنان مبتلا به ام اس به روش نمونه گیری دردسترس از  بیماران عضو انجمن ام اس ایران در سال 1401 انتخاب شدند و به پرسشنامه های کیفیت زندگی اختصاصی بیماران ام اس MSIS -29 و بازشناسی احساسات چهره (شناخت اجتماعی) پاسخ دادند.

    یافته ها

    میانگین سنی آزمودنی ها 8/91  ± 38/79 سال و شایعترین نوع بیماری ، عودکننده - بهبودیابنده (49/4 درصد)  بود. نمره کیفیت زندگی بین 58 تا 87  (درحد متوسط) بدست آمد. برای پیش بینی کیفیت زندگی با استفاده از شناخت اجتماعی در آخرین گام رگرسیون چندگانه، ضریب تعیین  0/407 بود. افرادی که هیجانات  ترس، خشم، انزجار، تعجب و غم را بهتر تشخیص دادند، کیفیت زندگی  بالاتری داشتند. بین تشخیص هیجان شادی و کیفیت زندگی  رابطه معناداری وجود نداشت. مولفه های تعجب، غم، انزجار و ترس بطور خالص 40 درصد از تغییرات کیفیت زندگی را  تبیین کردند .

    نتیجه گیری

    افزایش شناخت اجتماعی در تشخیص هیجانات اصلی چهره باعث افزایش کیفیت زندگی افراد مبتلا به بیماری ام اس می شود.

    کلید واژگان: شناخت اجتماعی, کیفیت زندگی, بازشناسی هیجان چهره, بیماری مالتیپل اسکلروزیس
    Maryam Sadat Motevalli, Mojgan Sepahmansoor*, Susan Alizadehfard, Nasrolah Erfani
    Introduction and purpose

    The Quality of Life decreases in chronic debilitating diseases such as Multiple Sclerosis, and interactions in the desired range of Social Cognition have beneficial effects in increasing the quality of life of patients. The purpose was to investigate the relationship between social cognition and quality of life in affected women.

    Methods

    A descriptive-analytical study of the correlation type with multiple regression analysis, in which 470 women with MS were selected from patients who were members of the Iranian MS Association in 1401 by the available sampling method, and were asked specific quality of life questionnaires for MS patients. MSIS-29 and Emotion Recognition Task (Social Cognition) responded.

    Results

    The average age was 38.79 ± 8.91 years old and the most common type of disease was relapsing-remitting MS (49.4%). The quality of life (Average score) was between 58 and 87. To predict the quality of life using social cognition in the last step of multiple regression, the coefficient of determination was 0.407. People who recognized the emotions of fear, anger, disgust, surprise and sadness better had a higher quality of life. There was no significant relationship between happiness and quality of life. The components of surprise, sadness, disgust and fear purely explained 40% of the changes in the quality of life.

    Conclusion

    Increasing social cognition in recognizing the main facial emotions increases the quality of life of people with MS.

    Keywords: Social Cognition, Quality of Life, Facial Emotion Recognition, Multiple Sclerosis Disease
  • پرستو حسن زاده، مجید صفاری نیا*، احمد علیپور، حسین زارع، سوسن علیزاده فرد
    مقدمه
    پژوهش حاضر با هدف ساخت آزمون نرم افزاری تداعی ناآشکار پیوندجویی با طبیعت و پیشبینی آن با دلبستگی مکان و هویت محیطی در دانشجویان انجام شد.
    روش
    این پژوهش از نوع زمینه یابی و توصیفی (همبستگی) بود. جامعه آماری آن شامل کلیه دانشجویان دانشگاه های دولتی شهر تهران بود که 207 نفر از آن ها به روش داوطلبانه انتخاب شدند. ابزار پژوهش شامل آزمون نرم افزاری تداعی ناآشکار پیوندجویی با طبیعت محقق ساخته، مقیاس دلبستگی مکان صفاری نیا (1390) و مقیاس هویت محیطی کلایتون (2003) بود. جهت محاسبه پایایی مقیاس از روش های ضریب آلفای کرونباخ و بازآزمایی و برای محاسبه روایی از روش روایی همزمان (ضریب همبستگی پیرسون) استفاده شد. همچنین، برای بررسی برازش مدل مفروض رابطه میان هویت محیطی و پیوندجویی با طبیعت با میانجی گری مولفه های دلبستگی مکان از روش تحلیل مسیر استفاده شد.
    یافته ها
    ضرایب پایایی به دست آمده با استفاده از روش آلفای کرونباخ و بازآزمایی نشان داد که این آزمون از پایایی مطلوبی برخوردار است. همچنین، نتایج حاصل از ضریب همبستگی پیرسون نشان دهنده وجود رابطه مثبت معنی دار بین دلبستگی مکان و هویت محیطی با پیوندجویی با طبیعت بود (01/0p<) که حاکی از روایی همزمان نسبتا بالای آزمون پیوندجویی با طبیعت با مقیاس های دلبستگی مکان و هویت محیطی بود. نتایج نشان داد مدل اصلاح شده پژوهش برازش قابل قبولی با داده ها دارد و بر اساس آن هویت محیطی به صورت مستقیم و غیرمستقیم از طریق هویت مکان و دلبستگی عاطفی بر پیوندجویی با طبیعت تاثیر می گذارد و از میان مولفه های دلبستگی مکان فقط هویت مکان و دلبستگی عاطفی رابطه میان هویت محیطی و پیوندجویی با طبیعت را میانجی گری می کردند.
    نتیجه گیری
    با توجه به نتایج پژوهش به مسیولان و دست اندرکاران محیط زیست و روان شناسان محیط پیشنهاد می شود که با برگزاری کارگاه های آموزشی به آموزش و توسعه آزمون نرم افزاری پیوندجویی با طبیعت و مفاهیم هویت محیطی و دلبستگی مکان بپردازند و برای ارتقای پیوندجویی با طبیعت به تقویت هویت محیطی و دلبستگی مکان اقدام کنند.
    کلید واژگان: پیوندجویی با طبیعت, دلبستگی مکان, هویت محیطی
    Parastoo Hassanzadeh, Majid Saffarinia *, Ahmad Alipour, Hossein Zare, Susan Alizadehfard
    Introduction
    The aim of this research was the construction of the Implicit Association connectedness with nature Test and its prediction with place attachment and environmental identity in students.
    Method
    The research was kind of surveying and descriptive (correlation). Its statistical population was composed of all students of Tehran public universities and 207 of them were selected by volunteering method. Research tools included the Implicit Association connectedness with nature Test (researcher-built), Place Attachment Scale (Saffarinia, 2011), and Environmental Identity Scale (Clayton, 2003). For measuring the scale`s reliability was used of Cronbach`s alpha coefficient and test-retest method and for studying validity was used of concurrent validity (Pearson correlation coefficient). In addition, to study the fitness of hypothesized model of the relationship between environmental identity and connectedness with nature with mediating of place attachment components was used path analysis method.
    Results
    The reliability coefficients by means of the test-retest method showed that the test has satisfactory reliability. In addition, the results of the Pearson correlation coefficient indicated that there is a significant positive relationship between place attachment and environmental identity with connectedness with nature (p<0.01) implying that relatively high concurrent validity Implicit Association connectedness with nature Test with place attachment and environmental identity scales. Results of path analysis showed that the modified model had acceptable fitness with data, and therefore environmental identity through place identity and emotional attachment influence directly and indirectly on connectedness with nature, and among components of place attachment only place identity and emotional attachment mediated relationship between environmental identity and connectedness with nature.
    Conclusion
    According to the research results, recommended to environment stakeholders and environmental psychologists that exhibiting educational workshops educate and develop Implicit Association connectedness with nature Test and connectedness with nature and place attachment concepts and for increasing connectedness with nature activities for reinforcing place attachment and environmental identity.
    Keywords: connectedness with nature, Place Attachment, Environmental Identity
  • لیلا صادقی، سوسن علیزاده فرد*

    هدف :

      پژوهش حاضر با هدف پیش ‏بینی‏ رفتار قلدری دانش ‏آموزان‏ بر اساس صفات تاریک شخصیت و ‏‏چشم ‏انداز‏ زمان بود.

    روش ها

    روش پژوهش حاضر توصیفی و از نوع همبستگی بود. جامعه آماری شامل کلیه دانش‏ آموزان‏ پسر مشغول به تحصیل سال 1397-98 در شهر تهران بود که با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی خوشه‏‏‏ ای ‏200 نفر از دانش ‏آموزان‏ واجد شرایط انتخاب شدند. در پژوهش حاضر از پرسشنامه درک زمان ملو و وورل، مقیاس قلدری ایلی نویز اسپلاگه و هولت و پرسشنامه شخصیت تاریک جانسون و وبستر ‏‏به‏ عنوان‏ ابزار استفاده شد.

    یافته ها

      نتایج نشان داد که صفات تاریک شخصیت کلی، مولفه ‏‏‏های ‏ماکیاولی و خودشیفته، و گذشته منفی می‏ توانند در مجموع 61 درصد از تغییرات رفتار قلدری در دانش‏ آموزان‏ را پیش‏بینی‏ کنند. همچنین نتایج رگرسیون نشان داد که گذشته منفی بصورت ‏‏غیرمستقیم‏ و با میانجی گیری مولفه ماکیاولی، رفتار قلدری را پیش‏ بینی‏ می‏ کند (001/0 <p).

    نتیجه گیری

      نتایج حاصل از این یافته ‏ها ‏به ضرورت توجه به ابعاد ‏‏چشم‏انداز‏ زمان و صفات تاریک شخصیت در کاهش رفتار قلدری دانش‏آموزان‏ تاکید ویژه می کند.

    کلید واژگان: قلدری, ‏‏چشم‏انداز‏ زمان, صفات تاریک شخصیت, ماکیاولیسم, خودشیفتگی
    Leyla Sadeghi, Susan Alizadehfard *
    Objective

    The purpose of this study was to predict bullying behavior of students based on dark triad of personality and time perspective.

    Methods

    The research method of this study was descriptive-correlational. The statistical population of the study consisted of all male students studying in Tehran in academic year 2018-2019. Using cluster random sampling, 200 eligible students were selected. In this study, The Adolescent Time Inventory (Mello & Worrell), Illinois Bullying Scale (Espelage & Holt) and dark triad of personality (Jonason &Webster) were used as the instruments.

    Results

    The results indicated that dark triad of personality, machiavellialism, narcissism, and past negative can predict 61% of variances in bullying behavior in students. In addition, negative past indirectly predicts bullying behavior by mediating machiavellialism (P< 0/001).

    Conclusion

    The results of this study emphasize the importance of understanding the dimensions of time perception and dark triad of personality in reducing bullying behavior in students.

    Keywords: bullying, time perception, Dark Tetrad Personality, Machiavellialism, narcissism
  • مریم جهاندار*، حسین زارع، سوسن علیزاده فرد، طاهره افتخار
    هدف

    هدف این مطالعه، تعیین تاثیر چرخه های جنسی زنان بر کارکردهای اجرایی و بازشناسی هیجانی بود.

    روش

    پژوهش حاضر، یک مطالعه توصیفی از نوع علی-مقایسه ای است که یک گروه از زنان را در سه مرحله جنسی (خونریزی، فولیکولار، و لوتیال) مورد مطالعه قرار داده است. نمونه پژوهش، شامل 30 زن داوطلب سالم 20 الی 40 ساله از شهر اصفهان بودند که بصورت در دسترس، و با توجه به معیارهای ورود به پژوهش، از شهر اصفهان انتخاب شدند. ابزار گردآوری اطلاعات شامل نرم افزار آزمون دسته بندی کارت های ویسکانسین، نرم افزار آزمون استروپ، نرم افزار آزمون ان بک، و مقیاس بازشناسی هیجان چهره مونتانیا و همکاران (2007) بود.

    یافته ها

    طبق نتایج تحلیل واریانس اندازه گیری های مکرر، تفاوتی در کارکردهای اجرایی و بازشناسی هیجان چهره ای در چرخه های مختلف جنسی در زنان ایرانی سالم 20 تا 40 ساله، مشاهده نشد.

    نتیجه گیری

    با توجه به اینکه، یافته های اخیر با تکنولوژی های مغزنگاری نشان داده اند که سطح هورمون ها در مغز، هم ساختار و هم عملکرد مغز را تحت تاثیر قرار می دهند، بررسی های بیشتر با ابزار های دقیق تر برای تعیین اثرات هورمون ها بر کارکردهای شناختی و اجرایی و پردازش چهره ای، لازم است. زیرا، به نظر می رسد این تفاوت ها چنان ظریف هستند که ابزارهایی مانند یآزمون های استفاده شده در این پژوهش، قادر به تشخیص آن نبودند.

    کلید واژگان: چرخه های جنسی زنان, هورمون های جنسی, کارکردهای اجرایی, پردازش هیجان چهره ای, عملکرد شناختی
    Maryam Jahandar *, Hossein Zare, Soosan Alizadehfard, Tahereh Eftekhar
    Aim

    The aim of this study was to determine the effect of women's sexual cycles on executive functions and emotional recognition.

    Method

    The present study is a descriptive causal-comparative study that studied a group of women in three sexual stages (bleeding, follicular, and luteal). The research sample consisted of 30 healthy female volunteers aged 20 to 40 years from the city of Isfahan who were selected from Isfahan by available means and according to the inclusion criteria. Data collection tools included Wisconsin Card Classification Test software, Stroop Test software, NBK test software, and Montania et al. (2007) Emotion Recognition Scale.

    Results

    According to the results of repeated measures analysis of variance, there was no difference in executive functions and recognition of facial emotion in different sexual cycles in healthy Iranian women aged 20 to 40 years.

    Conclusion

    Given that recent findings with brain imaging technologies have shown that hormone levels in the brain affect both brain structure and function, further studies with more accurate tools to determine the effects of hormones on cognitive and executive functions And face processing is necessary. Because, these differences seem to be so subtle that tools such as the tests used in this study, could not detect it.

    Keywords: Female Sex Cycles, sex hormones, Executive Functions, Facial Emotion Processing, Cognitive Function
  • مژگان بیتانه، حسین زارع، سوسن علیزاده فرد*، نصرالله عرفانی

    اهداف:

     یکی از مشکلات شایع در دوره سالمندی، اختلال خفیف شناختی است که علاوه‌بر مشکلات شناختی، موجب کاهش جنبه‏های مهمی از توانایی شناخت اجتماعی، مانند شناسایی هیجان چهره می‌شود. از‌جمله شیوه‏های اثربخش در این حوزه، آموزش تعامل و شناخت اجتماعی است که تاکنون بر روی سالمندان اجرا نشده است. بر همین اساس پژوهش حاضر با هدف بررسی تاثیر آموزش شناخت اجتماعی و تعامل بر بازشناسی هیجان چهره در سالمندان دارای اختلال خفیف شناختی انجام شد.

    مواد و روش ها :

    طرح پژوهش حاضر، نیمه‌آزمایشی با پیش‌آزمون پس‌آزمون و دوره پیگیری همراه با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش شامل سالمندان بالای 60 سال دارای اختلال خفیف شناختی شهر تهران در سال 1399 بود. در این پژوهش، 40 سالمند دارای اختلال خفیف شناختی با روش نمونه‌گیری دردسترس هدفمند انتخاب و با گمارش تصادفی در گروه‌های آزمایش و کنترل جایگزین شدند (هر گروه 20 سالمند). گروه آزمایش آموزش شناخت اجتماعی و تعامل را به شکل گروهی طی 2 ماه در 20 جلسه 60 دقیقه‌ای دریافت کردند. در این دوره، گروه کنترل هیچ آموزشی نداشتند. پرسش‌نامه‌های مورد استفاده در این پژوهش شامل آزمون ارزیابی شناختی مونترال و آزمون بازشناسی هیجان بود. همه مراحل تحقیق با رعایت اخلاق پژوهشی انجام شد و همه افراد نمونه فرم رضایت آگاهانه را امضا کرده بودند. داده‌های حاصل از پژوهش به شیوه تحلیل واریانس مختلط و آزمون تعقیبی بن‏فرنی با استفاده از نسخه 23 نرم‌افزار SPSS  مورد تجزیه‌و‌تحلیل قرار گرفت.

    یافته ها:

     نتایج تحلیل واریانس مختلط نشان داد عضویت گروهی 51 درصد و مرحله ارزیابی 71 درصد از واریانس، تغییرات نمره بازشناسی هیجان چهره را به شکلی معنادار تبیین می‏کنند. همچنین نتایج آزمون بن‏فرونی نیز مشخص کرد نمرات بازشناسی هیجان چهره در گروه آزمایش بعد از مداخله و بعد از 2 ماه افزایش یافته است و آموزش شناخت اجتماعی بر بازشناسی هیجانی در سالمندان دارای اختلال خفیف شناختی تاثیر معنادار دارد (001/P<0). این در حالی است که نمرات بازشناسی هیجان چهره در گروه کنترل تغییر معناداری نداشته است. 

    نتیجه گیری :

    یافته‌های پژوهش حاضر بیانگر این است که آموزش شناخت اجتماعی با بهره‌گیری از فنونی همانند بررسی نقش هیجانات در موقعیت‌های اجتماعی و رشد مهارت‌های شناسایی هیجان می‌تواند به‌عنوان یک روش کارآمد برای افزایش شناخت اجتماعی سالمندان استفاده شود.

    کلید واژگان: اختلال خفیف شناختی, بازشناسی (هیجانی) چهره, شناخت اجتماعی, سالمندی
    Mozhgan Bitaneh, Hossein Zare, Susan Alizadehfard *, Nasallah Erfani

    Objectives :

    One of the most common problems in old age is mild cognitive impairment (MCI) which, in addition to cognitive problems, reduces important aspects of social cognition ability such as facial emotion recognition (FER). One of the effective methods in this field is social cognition and interaction training (SCIT). The present study aims to investigate the effect of SCIT on FER  in the elderly with MCI.

    Methods & Materials :

    This is a quasi-experimental study with pretest/post-test/follow-up design. The study population includes all the elderly over 60 years with MCI living in nursing homes in Tehran, Iran in 2021. Of these, 40 were selected by purposive and convenience sampling methods and randomly assigned to intervention (n=20) and control (n=20) groups. The intervention group received group SCIT at 20 sessions of 60 minutes for two months. During this period, the control group had no training. The used test included the Montreal Cognitive Assessment Test and the Face Emotion Recognition Test. The data were analyzed by mixed analysis of variance and Bonferroni post-hoc test in SPSS software, version 23. 

    Results :

    The results of mixed analysis of variance showed that the group and time factors explained 51% and 71% of variances in FER, respectively. The results of Bonferroni test showed that FER score in the intervention group was increased immediately after and two months after training, indicating that SCIT had a significant effect on FER (P<0.001). However, FER score in the control group did not show a significant change.

    Conclusion:

     The SCIT can be used as an effective method to increase FER in the elderly by using techniques such as examining the role of emotions in social environments and developing emotion recognition skills.

    Keywords: Mild cognitive impairment, Facial recognition, Social cognition, Aged
  • سوسن علیزاده فرد، مریم زالی زاده، احمد علیپور

    اختلال خوردن یک بیماری پیچیده روانپزشکی مزمن و ناتوان‌‌کننده است. در دهه ‏های اخیر، مدل شناختی اختلال‌‌های خوردن پیشتاز نظریه‏پردازی، تحقیق و درمان بوده است. در تحقیقات جدید دو مدل نظری متمایز برای پردازش و ارزیابی ‏های آشکار و ضمنی اطلاعات استفاده می ‏کنند. هدف از پژوهش حاضر مقایسه تداعی ‏های ضمنی و آشکار مربوط به افسردگی، اضطراب و نگرش به غذا در افراد مبتلا به اختلال خوردن و افراد سالم بود. روش تحقیق توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری شامل افراد مبتلا به اختلال خوردن شهر تهران بود که در شش ماهه اول سال 1399 به مراکز درمانی و مشاوره مراجعه کرده بودند. روش نمونه ‏گیری به صورت خوشه در دسترس و هدفمند انجام شد. حجم نمونه 300 نفر بود که با پرسشنامه‏ های SCL-90، سیاهه اختلال خوردن اهواز (شریفی فرد،1377)، مقیاس نگرش به غذا (تیچمن و همکاران، 2003) و تکلیف مبتنی بر رایانه آزمون تداعی ضمنی (گرینوالد و همکاران، 1998) آزمون شدند. داده‏ها با استفاده از تحلیل واریانس مورد بررسی قرار گرفت. نتایج این تحلیل نشان داد که در تداعی آشکار و ضمنی افسردگی، در تداعی ضمنی اضطراب و در تداعی آشکار نگرش به تغذیه بین افراد مبتلا به اختلال خوردن و افراد سالم تفاوت معنادار وجود دارد. همچنین نتایج تحلیل رگرسیون نیز مشخص کرد که تنها تداعی و ضمنی آشکار افسردگی و تداعی ضمنی اضطراب می‏ توانند به شکل معنادار اختلال خوردن را پیش ‏بینی نمایند. این نتایج تایید کننده نقش تداعی ‏‏های ضمنی و آشکار در عرصه بالینی است؛ همچنین در شناخت بهتر اختلال خوردن کمک می‏کند تا در تدوین برنامه‏ های آموزشی و مداخله ‏های روانشناختی مورد ملاحظه قرار گیرد.

    کلید واژگان: اختلال خوردن, اضطراب, افسردگی, نگرش به تغذیه, تداعی ضمنی, تداعی آشکار
    susan alizadeh fard, maryam zalizadeh

    Eating disorder is a complex psychiatric illness that is chronic and debilitating. In recent decades, the cognitive model of eating disorders has been at the forefront of theorizing, research, and treatment. New research uses two distinct theoretical models for explicit and implicit information processing and evaluation. The aim of the present study was to compare the implicit and explicit associations of depression, anxiety and food attitudes in people with eating disorders and healthy people. The method of study is descriptive and correlational. The statistical population includes people with eating disorders in Tehran who have referred to medical and counseling centers in the first six months of 1399. The sampling method was cluster accessible and purposeful. The sample size was 300 people who were examined with SCL-90 questionnaires, Ahvaz Eating Disorder Inventory (Sharififard, 1998), Food Attitude Scale (Teachman et al., 2003) and computer-based task of implicit association test (Greenwald et al., 1998). Data were analyzed by using analysis of variance, which showed there is a significant difference between people with eating disorders and healthy people in explicit and implicit association of depression, in implicit association of anxiety, and in explicit association of eating attitudes. The results of regression analysis also showed that only explicit and implicit association of depression, and implicit association of anxiety can significantly predict eating disorder. These results confirm the role of implicit and explicit associations in the clinical field; and helps to better understand eating disorder, to be considered in the development of educational programs and psychological interventions.

    Keywords: eating disorder, anxiety, depression, food attitude, implicit associations, explicit associations
  • سهیلا سادات رسول*، سوسن علیزاده فرد
    هدف این پژوهش، مقایسه تداعی های ضمنی و آشکار مربوط به پرخاشگری و اضطراب در نوجوانان پسر دارای رفتار قلدری و بدون رفتار قلدری بود. روش پژوهش حاضر توصیفی از نوع همبستگی و جامعه آماری آن شامل دانش ‏آموزان پسر 12 تا 19 ساله شهر تهران در مقطع متوسطه اول و دوم بود که تعداد 113 دانش‏آموز از چهار دبیرستان پسرانه به روش نمونه‏ گیری خوشه‏ ای در سال تحصیلی 1398-99 انتخاب شدند. به منظور شناسایی دانش‏آموزان با و بدون قلدری، از فرم نامگذاری قلدری همسالان (پکاریک و همکاران، 1976) استفاده شد. برای جمع ‏آوری داده های پژوهش نیز با استفاده از پرسشنامه قلدری ایلی‏نویز (اسپلیج و هالت، 2001)، چک لیست علایم بالینی Scl-90 (دراگوتیس، لیپمن و کوی، 1973) و آزمون تداعی ضمنی ((IATبر اساس مدل گرینوالد و همکاران (1998) جمع‏ آوری شدند. داده ها با استفاده از آزمون مقایسه میانگین، و تحلیل رگرسیون چندگانه مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج نشان دادند که تفاوت نمرات تداعی ضمنی پرخاشگری و اضطراب در دو گروه با و بدون قلدری معنادار است؛ اما تنها نمرات تداعی آشکار پرخاشگری دو گروه معنادار بود و تداعی اشکار اضطراب در دو گروه تفاوتی نداشت. یافته ها همچنین نشان داد که تداعی آشکار و ضمنی پرخاشگری، و تداعی ضمنی اضطراب می‏توانند رفتار قلدری را با اطمینان پیش‏ بینی نمایند (0001/0p≥). این نتایج تایید کننده نقش تداعی‏‏های ضمنی و آشکار در عرصه بالینی است؛ و در شناخت بهتر رفتار قلدری کمک می‏نماید، تا در تدوین برنامه ‏های آموزشی و مداخله‏ های روانشناختی مورد ملاحظه قرار گیرد.
    کلید واژگان: قلدری, تداعی‏های آشکار, تداعی‏های ضمنی, اضطراب, پرخاشگری
    Soheila Sadatrasoul *, Susan Alizadehfard
    The aim of this study was to compare the implicit and explicit associations of aggression and anxiety in boy adolescents with and without bullying behavior. The research method was descriptive correlational and its statistical population included 12 to 19 year old male students in Tehran in the first and second secondary school that 113 students were selected by cluster sampling method in the academic year of 2019-2020 In order to identify students with and without bullying, the Peer Bullying Nomination Form (Pekarik et al. 1976) was used. To collect research data, the Illinois Bullying Questionnaire (Espelage, Holt.2001), the Sc-l90 Clinical Symptoms checklist (Derogatis & lipman, Covi.1973), and Implicit Association Test (IAT) (Greenwald et al. 1998) were used. Data were analyzed by using average comparison test and multiple regression analysis. The results showed that the difference in implicit association scores of aggression and anxiety in two groups with and without bullying was significant; But only the explicit association scores of aggression were significant in two groups and the explicit association of anxiety was not different in two groups. Results also showed that explicit and implicit associations of aggression, and implicit association of anxiety can predict bullying behavior with confidence (p≥ 0.0001). These results confirm the role of implicit and explicit associations in the clinical field; and helps to better understand bullying behavior, to be considered in the development of educational programs and psychological interventions.
    Keywords: Bulling, Explicit associations, Implicit associations, Anxiety, Aggression
  • آزیتا خرامان*، حسین زارع، سوسن علیزاده فرد، مجید صفاری نیا

    بازنمایی های ذهنی، از پیشرفته ترین جنبه های شناختی انسان هستند و علاوه بر بازنمایی های بدنی خود، بازنمایی های مربوط به شناخت اجتماعی از دیگران نیز می تواند بر تجربه ذهنی مالکیت هر فرد نسبت به بدنش موثر باشد. بر این اساس، پژوهش حاضر که یک مطالعه نیمه آزمایشی براساس اندازه گیری های مکرر است، با هدف بررسی اثر بازنمایی شناختی اجتماعی بر مالکیت ذهنی بدن انجام گرفت. جامعه شامل دانشجویان دانشگاه پیام نور تهران بود که از آن، 61 زن و 47 مرد به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزار پژوهش شامل آزمایش خطای دست مصنوعی کوهن و بوتوینیک (1998)، و پرسشنامه گزارش ذهنی تجربه مالکیت دست مصنوعی لونگو و همکاران (2008) بود. القای بازنماییهای شناخت اجتماعی، بر اساس مدل ذهنی سه بعدی شناخت اجتماعی تامیر و تورنتون (2020) انجام می گرفت. داده های گردآوری شده از طریق تحلیل واریانس اندازه گیری های مکرر و با استفاده از نرم افزار SPSS-22، تجزیه و تحلیل شدند. طبق یافته ها، نمره خطای دست مصنوعی افراد نسبت به دست پلاستیکی با رنگ نزدیک به بدن و سبز، که به لحاظ فاکتور های سطوح مدل سه بعدی شناخت اجتماعی در سطح بالای افراطی تعریف شده بود، بیشتر و نسبت به دست پلاستیکی آبی که در سطوح  افراطی پایینی از مدل سه بعدی ذهنی قرار داشت، کمتر بود. نتایج بدست آمده حاکی از آن است که در مناسبات اجتماعی، همانند سازی افراد با کسانی که درارزیابی های ذهنی جایگاه اجتماعی بالاتری کسب کرده اند، می تواند بیشتر از کسانی باشد که در بازنمایی های ذهنی جایگاه اجتماعی پایین تری کسب کرده اند.

    کلید واژگان: بازنمایی ذهنی, مالکیت ذهنی بدنی, شناخت اجتماعی, خطای دست مصنوعی
    Azita Kharaman*, Hossein Zare, Soosan Alizadehfard, Majid Saffarinia

    Mental representations are to be considered as the most advanced aspects of human cognition and in addition to their own physical representations, representations of social cognition of others can also affect the mental experience of each person's ownership of their body. Accordingly, the present research as a quasi-experimental study based on repeated measures, was conducted in order to investigate the effect of social cognitive representation on the mental property of the body. The population of the study consisted of all Students of Payame Noor University of Tehran from which 61 females and 47 males were selected by convenience sampling. The research instruments included Cohen and Botvinick's (1998) Rubber Hand Illusion Test, and Longo, et al.'s (2008) Rubber Hand Ownership Experience Mental Report Questionnaire. Induction of representations of social cognition was based on the three-dimensional mental model of social cognition by Tamir and Thornton (2020). The collected data were analyzed by repeated measures analysis of variance using SPSS-22 software. According to the findings, the error score of the rubber hand was higher than the rubber hand with the color close to the body and green, which was defined in terms of the factors of the levels of the three-dimensional model of social cognition at the extreme level, and lower than the blue rubber hand, which was at extremely low levels of the mental three-dimensional model. The results indicated that in social relations, the identification of individuals with those who have gained a higher social status in mental evaluations can be more than those who have gained a lower social status in mental representations.

    Keywords: Mental Representation, Body-Mental Ownership, Social-Cognition, Rubber Hand Illusion
  • سوسن علیزاده فرد*، پریسا اردبیلی، احمد علیپور
    هدف

    این پژوهش با هدف مقایسه اثر اسنارک و بررسی بازنمایی عدد- مکان در نوجوانان ایرانی مبتلا به اختلال بیش‏فعالی، اختلال نقص توجه و نوجوانان بدون اختلال طراحی و انجام شد.

    روش

    طرح پژوهش توصیفی، از نوع علی- مقایسه‏ای بود. جامعه آماری نوجوانان 10 تا 15 ساله شهر تهران و گروه نمونه شامل 30 فرد مبتلا به اختلال بیش‏فعالی، 30 فرد مبتلا به اختلال نقص توجه و30 نوجوان بدون اختلال بودند که با روش نمونه‏گیری به صورت در دسترس و هدفمند انتخاب شدند. همه این افراد تکلیف بزرگی اعداد (جورجز، 2017) را اجرا کردند و به آن پاسخ دادند.

    یافته‏ ها

    نتایج نشان داد که اثر اسنارک در نوجوانان عادی و مبتلا به اختلال بیش‏فعالی و نقص توجه وجود دارد، به‏صورتی که بیشترین مقدار اسنارک در افراد مبتلا به بیش‏فعالی و کمترین مقدار مربوط به افراد عادی است. این اثر به شکل بازنمایی اعداد کوچک در سمت راست و بازنمایی اعداد بزرگ در سمت چپ دیده می‏شود. همچنین گروه سالم بیش ترین پاسخ‏های صحیح و گروه دارای نقص توجه، کمترین تعداد پاسخ‏های صحیح را داده‏اند. زمان واکنش گروه نقص توجه نیز بیش ترین و زمان واکنش گروه بیش‏فعال کمترین مقدار بوده است.

    نتیجه ‏گیری

    این نتایج نخست مشخص می‏کند که اثر اسنارک معکوس در فارسی زبانان ایرانی وجود دارد و همچنین نشان دهنده بزرگ تر بودن اثر اسنارک در افراد مبتلا به اختلال بیش فعالی- نقص توجه است.

    کلید واژگان: اسنارک, تداعی عدد- مکان, بیش فعالی, نقص توجه
    Susan Alizadeh Fard*, Parisa Ardebili, Ahmad Alipour
    Objective

    The aim of this study was to compare the effect of SNARC between people with hyperactivity, and attention deficit and healthy people in Iranian adolescents.

    Method

    The research design was descriptive and causal-comparative. Statistical populations of the study were 10-15 years old adolescents of Tehran. The sample group consisted of 30 individuals with hyperactivity, 30 individuals with attention-deficit, and 30 normal individuals who were selected by convenience and targeted manner sampling method. All of them responded to Magnitude Judgment Task (Georges, 2017).

    Results

    The results showed the significant effect of SANRC in adolescents with the hyperactivity, group attention-deficit, and normal people, so that the highest amount was in hyperactivity and the lowest amount was in the normal group. This effect was seen as a representation of small numbers on the right side, and large numbers on the left side. Also the normal group gave the most correct answers and the attention-deficit group gave the least number of correct answers. The reaction time of the attention-deficit group was the highest, and the hyperactive group had the lowest.

    Conclusion

    These results imply that SANRS has an inverse reaction time. effect in Persian-speaking Iranians, and a greater effect in people with ADHD disorder.

    Keywords: SNARC, Number–space association, Hyperactivity, Attention-deficit
  • سوسن علیزاده فرد*، احمد علی پور
    اهداف

    در پی همه گیری بیماری کرونا در ایران و سراسر جهان ، مهمترین هدف سیاست های بهداشتی بر رعایت رفتارهای پیشگیرانه و ارزیابی آن متمرکز شده است. در بسیاری از مطالعات، جنبه‏های مختلف رفتارهای پیشگیرانه با استفاده از یکی از موثرترین مدل‏ های روانشناسی اجتماعی، یعنی مدل باورهای بهداشتی بررسی شده است. هدف اصلی پژوهش حاضر نیز مطالعه رابطه تبعیت از رفتارهای پیشگیرانه بیماری کرونا و مدل باورهای بهداشتی، و پیش‏بینی تبعیت بالا و پایین از این رفتارها بر اساس متغیرهای مدل باورهای بهداشتی بود.

    روش

    پژوهش حاضر از نظر روش، توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری شامل کلیه بزرگسالان بالای20 سال ساکن تهران بود  که 472 نفر از داوطلبین به روش فراخوان آنلاین انتخاب شدند. ابزارهای مطالعه شامل پرسشنامه تبعیت از رفتارهای پیشگیری از بیماری کرونا (CPBC)، و پرسشنامه باورهای بهداشتی (HBM) بود. داده ها با استفاده از روش تحلیل رگرسیون مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.

    یافته‏ ها

     میانگین رعایت رفتارهای پیشگیرانه در همه شرکت کنندگان 38/3 و انحراف استاندارد 83/0 بود. سپس دو گروه تبعیت بالا و پایین به ترتیب گروه بالا (17/0±18/4) و گروه پایین (28/0±92/1) تشکیل شد. یافته‏ های حاصل از تحلیل رگرسیون نشان داد که سطح بالای تبعیت را می‏توان بر اساس باور به شدت خطر، و مزایای رعایت رفتاهای بهداشتی پیش‏بینی نمود. درحالی که سطح پایین تبعیت بر اساس سن افراد، و مزایا و موانع انجام رفتارهای پیشگیرانه  قابل پیش‏بینی بود.

    نتیجه ‏گیری

     از آنجا که رفتارهای پیشگیرانه به عنوان بهترین روش برای کنترل شیوع ویروس کرونا شناخته می‏شود، شناسایی متغیرهایی که ممکن است رعایت آنها را کاهش داده یا تشدید نماید، می‏تواند به توسعه برنامه‏ریزی‏های موثرتر سلامت در جامعه ایران کمک شایانی نماید. بنابراین، با تمرکز بر افزایش مزایا و کاهش موانع اجرای رفتارهای پیشگیرانه می‏تواند به شکلی موثر بر پیشگیری و کاهش انتقال ویروس کرونا موثر باشد.

    کلید واژگان: مدل باورهای بهداشتی, رفتار پیشگیرانه, تبعیت, بیماری کرونا
    Sousan Alizadehfard *, Ahmad Alipor
    Background

    Following the pandemic of corona disease in Iran and around the world, the most important goal of health policies focused on compliance with prevention behaviors, and its evaluating. One of the most effective model based on social psychology is Health Belief Model that has been employed in many studies as different aspects of preventive behaviors.

    Objectives

    The main purpose was study the relationship between compliance with preventive behaviors of corona disease with health belief model, and predicting the high level and low level of compliance with these behaviors based on health belief model variables.

    Methods

    The present study was a descriptive-correlational study in terms of its method. The statistical population consisted of all adults aged +20 who lived in Tehran. 472 voluntary subjects were selected through online recall method. The instruments of the study included the compliance with preventive behaviors of corona scale (CPBC), and the corona health belief model inventory (CHBM). Both measures were developed and standardized by the researchers. Data were analyzed by using regression analysis.

    Results

    The Means of CPBC in all participants was 3.38 ± 0.83, thereupon two groups were formed accordingly, as high group (4.18±0.17) and low group (1.92±0/28). The findings show that high level of compliance could be predict by severity, benefits; and barriers; and low level of compliance by age, benefits, and barriers.

    Conclusion

    Since preventive behaviors were known as the best way to control of corona virus outbreak, there is a great value of identifying variables that might mitigate or exacerbate compliance could contribute greatly to the development of more effective health planning in Iranian society. Therefore, increase the benefits and reduce the barriers of prevention behaviors could be effective, and consequently, corona virus transmission could be decreased.

    Keywords: health belief model, preventive behavior, compliance, corona disease
  • سوسن علیزاده فرد*، آزیتا خرامان، حسین زارع

    انسان‏ها همواره علاقه داشتند تا درباره ماهیت خود اندیشیده و ابعاد آن‏را بشناسند. درواقع اطلاعات مختلف در طی فرایندهای شناختی، پردازش شده و بازنمایی‏های بدنی و روانی را شکل می‏دهند. نتیجه این بازنمایی‏ها تشکیل دو نوع حس ذهنی درباره خود است: خودآگاهی بدنی‏، و خودآگاهی روانی. علاوه بر این بازنمایی‏های واقعی، گاهی نیز مرتکب خطا شده و تحت شرایطی خاص، یک دست مصنوعی به‏عنوان دست خود تجربه می‏شود. این پژوهش با هدف پیش‏بینی خطای دست مصنوعی بر اساس خودآگاهی روانی و خودآگاهی بدنی طراحی و انجام شد. جامعه آماری را کلیه دانشجویان زن و مرد ساکن شهر تهران تشکیل می‏داد که نمونه‏ای به حجم 167 نفر (96 زن و 71 مرد) با روش نمونه‏گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزارهای پژوهش شامل پرسشنامه خودآگاهی بدنی (فنیگستاین و همکاران، 1975)، و پرسشنامه خوداگاهی بدنی‏شده (آسایی و همکاران، 2016) و همچنین اجرای آزمایش خطای دست مصنوعی بود. داده‏ها با استفاده از نرم افزار SPSS و AMOS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج تحلیل مسیر نشان داد که ابعاد خودآگاهی روانی و بدنی با خطای دست مصنوعی رابطه منفی و معنادار مستقیم دارند. همچنین خودآگاهی خصوصی، با میانجیگری آگاهی از مالکیت و عاملیت بدنی؛ و خودآگاهی عمومی با میانجیگری آگاهی از مالکیت بدنی با خطای دست مصنوعی رابطه منفی و غیر مستقیم دارند. این نتایج نشان‏دهنده نقش ابعاد مختلف آگاهی‏ در بازنمایی‏های بدنی بوده و بینش تازه‏ای را در مرزهای دانش مربوط به این مفاهیم ایجاد نموده است.

    کلید واژگان: خودآگاهی روانی, خودآگاهی بدنی, خطای دست مصنوعی, بازنمایی های بدنی
    Susan Alizadeh Fard*, Azita Kharaman, Hossein Zare

    Human has always been interested in thinking about nature of self, and knowing its dimensions. In fact, different information is forming psychological and embodied representations through cognitive processes. The result of these representations is two types of mental sense of self: body self-awareness, and psychological self-awareness. Sometimes, the real representation makes mistake and, under certain circumstances, experiences an artificial hand as a real one. This study was designed and conducted to predicting rubber hand illusion based on embodied and psychological self-awareness. The statistical population consisted of all male and female students living in Tehran. A sample of 167 people (96 females and 71 males) were selected by convenience sampling method. Research instruments included the self-consciousness scale (Fenigstein et al., 1975), and embodied sense of self scale (Asai et al., 2016) as well as performing Rubber hand illusion testing. Data were analyzed by using SPSS and AMOS software. The results of path analysis showed that the dimensions of psychological and embodied self-awareness have a negative and significant direct relationship with rubber hand illusion. Also private self-awareness mediated by embodied ownership and agency awareness; and public self-awareness mediated by embodied ownership awareness are negatively and indirectly related to rubber hand illusion. These results indicate the role of different dimensions of consciousness in body representations and have created new insights into the boundaries of knowledge related to these concepts.

    Keywords: psychological self-awareness, embodied self-awareness, rubber hand illusion, body representations
  • سوسن علیزاده فرد*، مریم رزاقی

    ازدواج، مهم‏ترین تصمیم زندگی فردی؛ و رضایت از ازدواج نیز اصلی‏ترین عامل تعیین‏کننده کیفیت زندگی و سلامت روانی است. پژوهشگران بسیاری تلاش نموده‏اند تا عوامل موثر بر رضایت زناشویی را شناسایی و روابط بین آنها را تعیین نمایند. این پژوهش با هدف بررسی برازش مدل ساختاری ارتباط رضایت زناشویی با بنیان‏های شناختی-اخلاقی و تعهد زناشویی انجام شد. روش پژوهش توصیفی از نوع همبستگی با استفاده از روش مدل‏یابی معادالات ساختاری بود. جامعه آماری زنان و مردان متاهل شهر تهران بودند که نمونه‏ای به حجم نمونه 230 نفر (122 زن و 108 مرد) با روش نمونه‏ گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزارهای به کار گرفته شده شامل پرسشنامه تعهد زناشویی (آدامز و جونز، 1997)، پرسشنامه بنیان‏های اخلاقی (MFQ30) (هایت، گرام، 2007)، و رضایت زناشویی انریچ (السون و همکاران، 1989) بود. تجزیه وتحلیل داده‏ها از طریق روش‏های آماری ضریب همبستگی پیرسون و مدل‏یابی معادلات ساختاری با استفاده از نرم افزار SPSS-21 و PLS-3 انجام شد. نتایج مدل‏یابی معادلات ساختاری نشان دهنده برازش مناسب مدل ارتباط رضایت زناشویی با تعهد زناشویی و بنیان‏های اخلاقی بود. بر اساس نتایج، سطوح بالاتر تعهد و ینیان‏های اخلاقی مثبت، پیش‏ بینی‏ کننده سطح بالاتر رضایت زناشویی بودند. همچنین نقش میانجی تعهد زناشویی در رابطه بنیان‏های اخلاقی مراقبت، وفاداری، و پاکی با رضایت زناشویی تایید شد. این نتایج دارای تلویحات کاربردی برای طراحی و اجرای مداخلات روانشناختی برای مشکلات زناشویی بوده و نشان داد که با هدف قرار دادن بنیان‏های اخلاقی می‏توان تعهد و رضایت زناشویی را تقویت نمود.

    کلید واژگان: رضایت زناشویی, تعهد زناشویی, بنیان‏های شناختی-اخلاقی
    Susan Alizadehfard *, Maryam Razaghi

    Marriage is the most important decision of an individual's life; and marriage satisfaction is also the main determinant of quality of life and mental health. Many researchers have tried to identify the factors affecting marital satisfaction and determine the relationships between them. The aim of this study was to investigate the fit of the structural model of the relationship between marital satisfaction, cognitive-moral foundations and marital commitment. The research method was descriptive-correlational by using structural equation modeling method. The statistical population was married men and women in Tehran. A sample of 230 people (122 females and 108 males) were selected by convenience sampling method. The instruments used included the Marital Commitment Questionnaire (Adams & Jones, 1997), the Moral Foundations Questionnaire (MFQ30) (Haidt, Graham, 2007), and ENRICH Marital Satisfaction Questionnaire (Olson et al., 1989). Data were analyzed by Pearson correlation coefficient and structural equation modeling by using SPSS-21 and PLS-3 software. The results of structural equation modeling revealed that the model of relationship between marital satisfaction, marital commitment and moral foundations had a good fit. According to the results, higher levels of commitment and positive moral values could predicted the higher levels of marital satisfaction. The mediating role of marital commitment between the moral foundations of careing, loyalty, and sanctity with marital satisfaction was also confirmed. These results have practical implications for the design and implementation of psychological interventions for marital problems and by targeting moral foundations can promote the marital commitment and satisfaction.

    Keywords: Marital satisfaction, Marital Commitment, cognitive moral foundations
  • سهیلا سادات رسول، سوسن علیزاده فرد*
    مقدمه

    یکی از حوزه‏های اصلی فعالیت هیجان‏ها، انگیختگی و تنظیم آنها در پاسخ به عوامل استرس‏زا است. در این حیطه راهبردهای تنظیم هیجانی و رفتاری به مثابه راهبردهای مقابله با استرس در نظر گرفته می‏شوند که در هر دو مفهوم فرآیندهای تنظیمی نقش اساسی دارند. هدف اصلی این پژوهش بررسی خصوصیات روان سنجی مقیاس تنظیم رفتاری هیجان بود که در سال گارنفسکی و کرایج (2019) ساخته شده است.

    روش

    جامعه آماری این پژوهش جمعیت بزرگسال شهر تهران بود که نمونه‏ای مشتمل بر 320 نفر  شامل193 زن و 127 مرد، به پرسشنامه‏های تنطیم رفتاری هیجان (گارنفسکی و کرایج، 2019) (BERQ) و تنظیم شناختی هیجان (گارنفسکی، کرایج، اسپین‏هوون، 2001) (CERQ) پاسخ دادند.

    یافته ها

    نتایج نشان داد ضریب پایایی پرسشنامه با استفاده از روش بازآزمایی 82/0 و آلفای کرونباخ 73/0 بود، که حاکی از پایایی مطلوب آن است. همچنین نتایج تحلیل عامل اکتشافی نیز بیانگر وجود پنج عامل پرت کردن حواس، عقب نشینی، رویکرد فعال، جستجوی حمایت اجتماعی، و نادیده گرفتن بود که در مجموع 84/66 درصد از واریانس کل را تبیین می‏کرد.

    نتیجه گیری

    در مجموع نتایج به دست آمده بیانگر آن است که پرسشنامه تنظیم رفتاری هیجان برای استفاده در جامعه ایرانی، از روایی و پایایی قابل قبولی برخورداراست.

    کلید واژگان: خصوصیات روان سنجی, پرسشنامه تنظیم رفتاری هیجان, بزرگسالان, تهران
    Soheila Sadatrasol, Susan Alizadehfard *

    One of the main areas of activity of emotions is arousal and their regulation in response to stressors. In this area, emotional and behavioral regulation strategies are considered as coping strategies that play a key role in both concepts of regulatory processes. The main purpose of this study was to investigate the psychometric properties of the behavioral emotion regulation questionnaire which developed by Garnefski & Kraaij (2019). The statistical population was the adults of Tehran that a sample of 320 people (193 females and 127 males) answered the behavioral emotion regulation (BERQ) and cognitive emotion regulation (CERQ) questionnaires. The results showed that the reliability coefficient of the questionnaire using the retest method was 0.82 and cronbach's alpha was 0.73, which indicates its optimal reliability. The results of exploratory factor analysis also indicated the existence of five factors: seeking distraction, withdrawal, activity Approaching, seeking social support, and ignoring, which explained 66.84% of the total variance. Overall, the results indicate that this questionnaire for use in Iranian society has acceptable validity and reliability.

    Keywords: Psychometric characteristics, Behavioral Emotion Regulation Questionnaire, Tehran
  • بنت الهدی سباتی*، حسین زارع، سوسن علیزاده فرد، مهدیه رحمانیان
    مقدمه

    محققان به دنبال یافتن رویکردهای درمانی موثرتر در جهت درمان بیماری های مختلف می باشند. مطالعه حاضر با هدفمقایسه فراتحلیل اثربخشی درمان های موج دوم و سوم بر درد مزمن انجام شد.

    روش کار

    روش پژوهش فراتحلیل می باشد. جامعه موردمطالعه شامل تمامی مقالات علمی پژوهشی چاپ شده در داخل ایران می باشد که در حیطه مداخلات اثربخشی درمان های موج دوم و سوم روان شناختی درد مزمن انجام شده اند. حجم نمونه نیز شامل مقالات علمی پژوهشی می باشند که در فاصله سال های 1380 تا 1398 چاپ شده اند و ازلحاظ روش شناسی شرایط لازم را داشته باشد. ابزار پژوهش عبارت از چک لیست تحلیل محتوا با بررسی میزان اندازه اثر هرکدام از روان درمانی های موج های دوم و سوم می باشد. مقیاس اندازه اثر تفاوت میانگین معیار بود و تحلیل آماری با نرم افزار جامع فراتحلیل انجام شد. 

    نتایج

    نتایج نشان داد که میانگین اندازه اثر کوهن در مطالعات موج دوم 816/1 و در مطالعات موج سوم 181/1 می باشد و 74 درصد موارد، روان درمانی موج دوم و در 65 درصد موارد، روان درمانی موج سوم برشدت درد مزمن تاثیر بسزایی دارد.

    نتیجه گیری

    به نظر می رسد که روان درمانی موج دوم و سوم بر کاهش شدت درد مزمن در حد بالایی اثرگذار است. اگرچه اثر روان درمانی موج دوم بیشتر می باشد.

    کلید واژگان: درمان های موج دوم, درمان های موج سوم, درد مزمن
    Bentolhoda Sobati, Hossein Zara, Susan Alizadehfard, Mahdiyeh Rahmanian
    Introduction

    Researchers seek to find more effective therapeutic approaches to treat various diseases. The aim of this study was to compare meta-analysis of the effectiveness of second and third wave therapies on chronic pain.

    Methods

    The research method is meta-analysis. The study population includes all scientific research articles published in Iran that have been performed in the field of effectiveness of second and third wave psychological treatments for chronic pain. The sample size also includes scientific research articles that have been published between 2001 and 2017 and have the necessary conditions in terms of methodology. The research tool is a content analysis checklist by examining the magnitude of the effect of each of the second and third wave psychotherapies. The effect size scale was the mean difference and the statistical analysis was performed with comprehensive meta-analysis software.

    Results

    The results showed that the average size of Cohen's effect in the second wave studies was 1.816 and in the third wave studies was 1.181 and in 74% of cases, second wave psychotherapy and in 65% of cases, third wave psychotherapy had a significant effect on chronic pain intensity. has it.

    Conclusion

    It seems that the second and third wave psychotherapy has a high effect on reducing the severity of chronic pain. However, the effect of the second wave of psychotherapy is greater.

    Keywords: Second wave therapies, Third wave therapies, Chronic pain
  • سوسن علیزاده فرد*، سهیلا سادات رسول

    قلدری در محل کار را می توان یکی از عومل اصلی استرس در فضای کاری دانست که عواقب نامطلوبی به همراه دارد. یکی از محیط‏های کاری که بروز رفتار قلدری در آن بسیار گزارش شده است، محیط بیمارستان برای پرستاران شاغل در آنهاست. بسیاری قلدری را مربوط به نگرش‏هایی می‏دانند که از تعاملات بین‏فردی در بافت محیط کار سرچشمه می گیرد؛ بنابراین انتظار می‏رود که مفاهیم مبتنی بر نظریه تبادلات اجتماعی در این مورد راه‏گشا باشد. هدف این پژوهش، پیش‏بینی رفتار قلدری در محیط کار پرستاران بر اساس سبک‏های تبادل اجتماعی بود. روش پژوهش از نوع همبستگی و جامعه آماری شامل پرستاران شاغل در بیمارستان‏ شهر تهران بود که تعداد 250 نفر از پرستاران سه بیمارستان آموزشی به روش نمونه‏ گیری خوشه‏ای در دسترس انتخاب شدند. برای جمع ‏آوری داده ‏ها از پرسشنامه قلدری در محیط کار (اینارسن، 2009)، و مقیاس سبک‏های تبادل اجتماعی (لیبمن، 2011) استفاده شد. داده‏ها با استفاده از تحلیل رگرسیون مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج نشان دادند که سبک تبادلی انصاف و سرمایه‏ گذاری افراطی می‏توانند رفتار قلدری در محیط کار پرستاران را با اطمینان پیش‏بینی نمایند (05/0≥P). این نتایج تاییدکننده نقش سبک‏های تبادل اجتماعی در ارتباط با بروز رفتار قلدری در محیط کار است و می‏تواند در شناخت بهتر آن و طراحی مداخلات آموزشی و درمانی روانشناختی موثر باشد.

    کلید واژگان: قلدری در محیط کار, سبک تبادل اجتماعی, پرستاران
    Sousan Alizade Fard *, Soheila Sadatrasoul
    Introduction

    Workplace bullying can be considered as one of the main causes of stress in the work setting that has adverse consequences. Many researchers attribute bullying to attitudes that stem from interpersonal interactions in the context of the workplace; therefore concepts based on social exchange theory are expected to be helpful in this regard. This study aimed to predict bullying behavior in nurses' workplaces based on social exchange styles.

    Method

    The research method was correlational and the statistical population included nurses working in Tehran hospitals. 250 nurses from three educational hospitals were selected by available cluster sampling. The Workplace Bullying Questionnaire (Einarsen, 2009) and the Social Exchange Styles Scale (Leybman, 2011) were used to collect data. Data were analyzed using multiple regression analysis.

    Finding

    The results showed that fairness and overinvestment exchange style can significantly predict workplace bullying behavior in nurses (p≥0.05).

    Conclusion

    These results confirm the role of social exchange styles with workplace bullying behavior and can be effective in better understanding, and designing educational and psychological interventions

    Keywords: Workplace Bullying, social exchange style, Nurses
  • سهیلا سادات رسول*، سوسن علیزاده فرد

    هدف این پژوهش، مقایسه تداعی‏های آشکار و ناآشکار مربوط به بنیان‏های اخلاقی در دانش آموزان دارای رفتار قلدری بود. روش پژوهش از نوع توصیفی و جامعه آماری شامل دانش‏آموزان پسر دوره اول و دوم دبیرستان شهر تهران بود که تعداد 113 نفر از چهار دبیرستان به روش نمونه‏گیری خوشه‏ای در دسترس در سال تحصیلی 98-97 انتخاب شدند. برای جمع‏آوری داده‏ها از پرسش نامه قلدری ایلی نویز، پرسش نامه بنیان‏های اخلاقی (هایت و گراهام، 2007) و آزمون تداعی ناآشکار بنیان های اخلاقی (IAT) استفاده شد. داده‏ها با استفاده از تحلیل رگرسیون چندگانه مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج نشان دادند که تداعی‏های آشکار ابعاد اخلاقی مراقبت/آسیب و اطاعت/براندازی و تداعی‏های ناآشکار ابعاد انصاف/تقلب، وفاداری/خیانت و پاکی/گناه می‏توانند رفتار قلدری را با اطمینان پیش‏بینی کنند (0001/0p≥). این نتایج تاییدکننده تعامل نقش آشکار و ناآشکار بنیان‏های اخلاقی در ارتباط با رفتار قلدری است و می‏تواند در شناخت بهتر آن و طراحی مداخلات آموزشی و درمانی روان شناختی موثر باشد.

    کلید واژگان: تداعی ‏های آشکار, تداعی ‏های ناآشکار, بنیان‏های اخلاقی, قلدری
    Soheila Sadatrasoul *, Sosan Alizadeh Fard

    The aim of this study was to compare the explicit and implicit associations of moral foundations in students with bullying behavior. The research method was descriptive and the statistical population included high school male students in first and second cycle in Tehran. 113 students from four high schools were selected by cluster available sampling method in the academic year of 1998-99. To collect data, the Illinois Bullying Questionnaire, the Moral Foundations Questionnaire (Hyatt and Graham, 2007) , and the Implicit Association Test for moral foundations (IAT) were used. Data were analyzed by using multiple regression analysis. The results showed that explicit associations in the ethical dimensions of care/harm and authority/subversion; and implicit associations in the dimensions of fairness/cheating, loyalty/betrayal, and sanctity/degradation could predict bullying behavior with confidence (p≥ 0.0001). These results confirm the interaction of the explicit and implicit role of moral foundations in relation to bullying behavior and could be effective in better understanding and designing training, and psychological interventions.

    Keywords: Explicit associations, Implicit associations, Moral Foundations, bullying
نمایش عناوین بیشتر...
سامانه نویسندگان
  • دکتر سوسن علیزاده فرد
    دکتر سوسن علیزاده فرد
    دانشیار روانشناسی، دانشگاه پیام نور، تهران، ایران
اطلاعات نویسنده(گان) توسط ایشان ثبت و تکمیل شده‌است. برای مشاهده مشخصات و فهرست همه مطالب، صفحه رزومه ایشان را ببینید.
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال