سوسن علیزاده فرد
-
مقدمهمقدمهتحقیقات نشان دادهاند که اختلالات روانی میتوانند باعث بروز بیماریهای جسمی شوند. از سوی دیگر، بسیاری از بیماری های جسمی نیز با یکدیگر همبودی دارند. این مطالعه با هدف بررسی اثر
ارتباطات اختلالات روانی در بروز بیماریهای جسمی در همبودیهای دوگانه انجام شد.روشمطالعه حاضر از نوع زمینهیابی- همبستگی بود. جامعه آماری شامل زنان و مردان بزرگسال 18 تا 80 سال، ساکن شهر تهران بودند که در شش ماهه اول سال 1399 به علت بیماری به مراکز درمانی مراجعه کرده بودند. نمونه گیری خوشه ای در دسترس بود. کل شرکت کنندگان در طرح 304 نفر بودند که تعداد گروه همبودی دوگانه (2 مورد ابتلا) 110 نفر بود. ابزارهای اندازه گیری شامل چک لیست استاندارد بیماری های جسمی و فهرست علائم بالینی scl -90 می باشد. جهت تجزیه و تحلیل اطلاعات از شیوه یادگیری ماشینی استفاده شد.یافته هانتایج نشان داد که بیش از همه بروز فشارخون و سردرد تحت تاثیر پرخاشگری، مشکلات قلبی و آرتروز تحت تاثیر افسردگی، دیابت تحت تاثیر اضطراب، مشکلات تنفسی و گوارشی تحت تاثیر ترس مرضی، چاقی و آلرژی تحت تاثیر وسواس، و بیماریهای پوستی تحت تاثیر مشکلات تعاملی قرار دارند.نتیجه گیریبا توجه به نتایج مشخص میگردد که بروز بیماریهای جسمی در همبودیهای دوگانه تحت تاثیر اختلالات روانی قرار دارند. درک این موجب ارتقای بینش ما شده و کاربردهای عملی در آسیبشناسی و طراحی مداخلات خواهد داشت.کلید واژگان: اختلالات روانی, بیماری های جسمی, همبودی دوگانه, یادگیری ماشینیObjectivesResearches have shown that mental disorders can lead to physical diseases. On the other hand, many physical diseases also coexist with each other. This study aims to investigate the effect of mental disorders on the occurrence of physical diseases in dual comorbidities.MethodThe present study was a survey-correlation study. The statistical population included men and women aged 18 to 80, residing in Tehran, who had visited medical centers due to illness in the first six months of 2019. Sampling conducted in a cluster form. The total number of participants in the project was 304 people that the number of dual comorbidity group (coexist of two diseases) was 110 people. Research tools included the standard physical illness checklist and the SCL-90 clinical symptom inventory. Machine learning used for data analyze. This work did with the help of Python-3.7.4 software and Scikit-learn-0.23.0 program. In order to check the hypotheses of the research, the random forest model strategy (Random Forest) used for machine learning.ResultsThe results showed that embodied diseases related to psychological problems and the pattern of psychological disorders in these patients could predicted. In this study, it determined that blood pressure and headache influenced by aggression, heart problems and arthritis related to depression, diabetes related to anxiety pattern, respiratory and digestive problems influenced by phobia, obesity and allergies related to obsession; and finally, skin diseases affected by interactive and interpersonal problems. In addition, a pattern of physical diseases identified by examining psychological disorders. The results showed that interpersonal interactions, obsession and anxiety have the most relationship with the incidence of obesity; depression has the greatest effect on heart diseases, phobia related to respiratory diseases, and aggression also related to diabetes. But interestingly, the highest correlation and the most significant pattern saw between obsession and obesity.ConclusionWith the help of machine learning method, this research showed that there are significant relationships between physical diseases and psychological disorders, as patterns of these relationships can inferred. The understanding and identification of these dual comorbidities will not only improve our knowledge in the boundaries of knowledge, but also have practical applications in pathology, treatment and design of special interventions for physical and psychological disorders. Also, the alignment of these results with previous research literature is a confirmation of the application of machine learning in later psychology and health studiesKeywords: Mental Disorders, Physical Diseases, Dual Comorbidity, Machine Learning -
زمینه و هدف
کیفیت زندگی در ارتقای سلامت بیماران اهمیت به سزایی دارد. پژوهش حاضر برای ارایه مدل ساختاری کیفیت زندگی و ارتقای سلامت زنان مبتلا به مالتیپل اسکلروزیس بر اساس ادراک بیماری، سرسختی سلامت با نقش میانجی شناخت اجتماعی تدوین گردیده است.
مواد و روش هاروش پژوهش توصیفی- همبستگی بود. جامعه آماری تمامی زنان مبتلا به ام اس عضو انجمن ام اس ایران و مراجعه کننده به مرکز تحقیقات ام اس بیمارستان سینا تهران بودند که تعداد 470 نفر در سال 1401 به روش نمونه گیری در دسترس و داوطلبانه به پرسشنامه های کیفیت زندگی اختصاصی ام اس، ادراک بیماری فرم کوتاه، سرسختی سلامت تجدید نظر شده و بازشناسی احساسات چهره (شناخت اجتماعی) به صورت آنلاین (برخط) پاسخ دادند.
یافته هاتجزیه و تحلیل داده ها نشان داد مدل ساختاری کیفیت زندگی زنان مبتلا به ام اس بر اساس ادراک بیماری و سرسختی سلامت با نقش واسطه ای شناخت اجتماعی برازش مطلوب 0/375 دارد. بین کیفیت زندگی، ادراک بیماری با میانجی گری شناخت اجتماعی با ضریب تاثیر 0/124- و بین کیفیت زندگی، سرسختی سلامت با میانجی گری شناخت اجتماعی با ضریب تاثیر60 /0- رابطه منفی و معنادار وجود داشت (0/05>P).
نتیجه گیریبر اساس نتایج پژوهش می توان نتیجه گرفت نقش میانجی شناخت اجتماعی در تاثیر ادراک بیماری و سرسختی سلامت، بر کیفیت زندگی می تواند مدل مناسبی را برای تبیین بهبود روانشناختی زنان مبتلا به ام اس ارایه دهد.
کلید واژگان: کیفیت زندگی, ادراک بیماری, سرسختی سلامت, شناخت اجتماعی, بیماری مالتیپل اسکلروزیسBackground and ObjectivesQuality of life is important in improving the health of patients. The current study was developed to present a structural model of quality of life and health promotion of women with Multiple Sclerosis (MS) based on illness perception, health hardiness with the mediating role of social cognition.
Materials and MethodsThe research method was descriptive-correlation. The statistical population consisted of all women with MS who were members of the MS Association of Iran and referred to the MS Research Center of Sina Hospital in Tehran, which numbered 470 in 1401, using the available and voluntary methods, to the MSIS-29 questionnaires, short-form illness perception, RHHI-24 and Emotion Recognition Task (social cognition) were answered online.
ResultsData analysis showed that the structural model of the quality of life of women with MS based on illness perception and health hardiness with the mediating role of social cognition has a favorable fit of 0.375. There was a negative and significant relationship between quality of life, illness perception with the mediation of social cognition with an influence coefficient of -0.124, and between quality of life and health hardiness with the mediation of social cognition with an influence coefficient of -0.60 (P < 0.05).
ConclusionBased on the research results, it can be concluded that the mediating role of social cognition in the impact of illness perception and health hardiness on the quality of life can provide a suitable model to explain the psychological improvement of women with MS.
Keywords: Quality of Life, Illness Perception, Heath Hardiness, Social Cognition, Multiple Sclerosis Disease -
بازنمایی های ذهنی، از پیشرفته ترین جنبه های شناختی انسان هستند و می توانند بر تجربه ذهنی مالکیت هر فرد نسبت به بدنش موثر باشند. بر این اساس، مطالعه حاضر که یک پژوهش آمیخته دو مرحله ای است، پس از القای سه حالت از سطوح فاکتورهای شناختی- اجتماعی (همتراز با خود فرد، سطح بالاتر، سطح پایین تر)، به تبیین و پیش بینی مالکیت ذهنی بدن، پرداخته است. جامعه آماری پژوهش، شامل دانشجویان دانشگاه پیام نور تهران بود که از آن، 61 زن و 47 مرد به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزار پژوهش شامل آزمایش خطای دست مصنوعی کوهن و بوتوینیک (1998)، پرسشنامه گزارش ذهنی تجربه مالکیت دست مصنوعی لونگو و همکاران (2008) و برنامه کامپیوتری 12 بلوکی مدل ذهنی سه بعدی تامیر و تورنتون برای تداعی ضمنی و آشکار بازنماییهای شناخت اجتماعی بود. تجزیه و تحلیل داده ها با آزمون همبستگی پیرسون نشان داد که فقط همبستگی نمرات خطای دست و مولفه های شناخت اجتماعی در سطح سوم (پایین تر)، معنادار بود. همچنین، تحلیل رگرسیون چندگانه استاندارد نشان داد که در تبیین خطای دست در سطح سوم (پایین تر)، بر اساس تداعی آشکار؛ فقط انزجار (Beta= -1/52)، و براساس تداعی ضمنی؛ به ترتیب دوستی (Beta= 0/63)، انزجار (Beta= -0/55)، و رضایت (Beta= 0/26)، قادر به پیش بینی خطای دست مصنوعی بودند. نتایج بدست آمده حاکی از آن است که همانند سازی افراد با کسانی که در ارزیابی های ذهنی فرد جایگاه اجتماعی پایین تری کسب می کنند، می تواند کمتر رخ بدهد.
کلید واژگان: بازنمایی ذهنی, مالکیت ذهنی بدنی, عقلانیت, برداشت اجتماعی, شناخت اجتماعی, ارزش گذاریMental representations are one of the most advanced aspects of human cognition and can affect the mental experience of ownership of each person's body. Based on this, the present study, which is a two-stage mixed research, after inducing three levels of social-cognitive factors (equivalent to the individual, higher level, lower level), explained and predicted the mental ownership of the body. Is. The statistical population of the research included the students of Payam Noor University in Tehran, from which 61 women and 47 men were selected by convenience sampling. The research tools included the artificial hand error test of Cohen and Botvinik (1998), the subjective report questionnaire of the experience of owning an artificial hand by Longo et al. (2008) and the 12-block computer program of Tamir and Thornton's three-dimensional mental model for implicit and explicit association of social cognition representations. Data analysis with Pearson's correlation test showed that only the correlation of hand error scores and social cognition components at the third (lower) level was significant. Also, the standard multiple regression analysis showed that in explaining hand error at the third (lower) level, based on obvious association; Disgust only (Beta = -1.52), and based on implicit association; Friendship (Beta = 0.63), disgust (Beta = -0.55), and satisfaction (Beta = 0.26) were able to predict artificial hand error, respectively. The obtained results indicate that the identification of people with those who get a lower social status in the subjective evaluations of the person can occur less often.
Keywords: Mental representation, physical mental ownership, rationality, social perception, social cognition, valuation -
پژوهش حاضر، یک مطالعه به روش مدل یابی معادلات ساختاری است که با هدف تعیین میزان برازش مدل ساختاری باورهای وسواسی براساس کارکردهای اجرایی با میانجیگری تنظیم هیجان در یک جمعیت غیربالینی انجام گرفت. نمونه این پژوهش شامل 400 نفر از بزرگسالان 20 تا 50 ساله شهر تهران بود که با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس از جمعیت عمومی انتخاب شدند. ابزار گردآوری اطلاعات شامل پرسشنامه باورهای وسواسی OBQ، پرسشنامه کارکردهای اجرایی بریف نسخه بزرگسال (BRIEF-A)، پرسشنامه نظم جویی شناختی هیجان فرم کوتاه (CERQ)، و پرسشنامه نظم جویی رفتاری هیجان (BERQ)، بود. طبق نتایج، همه شاخص های برازش مدل ساختاری در دامنه قابل پذیرش مدل قرار داشتند. بنابراین برازندگی مدل ساختاری پژوهش تایید شد. طبق این مدل، کارکردهای اجرایی به ترتیب با ضرایب استاندارد 45/0- و 76/0 بر تنظیم هیجان سازگارانه و تنظیم هیجان ناسازگارانه اثر گذاشت. تنظیم هیجان سازگارانه با ضریب استاندارد 10/0- و تنظیم هیجان ناسازگارانه نیز با ضریب استاندارد 63/0 بر باورهای وسواسی اثرگذار بودند. براساس نتایج آزمون بوت استرپ، اثر کارکردهای اجرایی بر باورهای وسواسی با واسطه گری تنظیم هیجان ناسازگارانه با ضریب استاندارد 478/0 در سطح 01/0 > p معنی دار بود. اما اثر کارکردهای اجرایی بر باورهای وسواسی با واسطه گری تنظیم هیجان سازگارانه با ضریب استاندارد 045/0 در سطح 05/0>p معنی دار نبود. یافته های این پژوهش، تلویحات کاربردی بسیاری برای پیشگیری از پیشرفت باورهای وسواسی و ابتلا به وسواس دارد
کلید واژگان: باورهای وسواسی, کارکردهای اجرایی, تنظیم هیجانThe present study employs structural equation modeling to assess the fit of a structural model encompassing obsessive beliefs grounded in executive functions, with emotion regulation as a mediating factor within a non-clinical population. The sample comprises 400 adults aged 20 to 50 in Tehran, selected from the general population via the available sampling method. The data collection instruments encompassed the Obsessive Beliefs Questionnaire (OBQ), the Executive Functioning Questionnaire -Adult Version (BRIEF-A), the Cognitive Emotion Regulation Questionnaire (CERQ), and the Behavioral Emotion Regulation Questionnaire (BERQ). The analysis of structural model fit indices revealed that they all fell within an acceptable range, thus affirming the suitability of the research's structural model. According to this model, executive functions exhibited significant effects on adaptive emotion regulation and maladaptive emotion regulation with standard coefficients of -0.45 and 0.76, respectively. Furthermore, adaptive emotion regulation with a standard coefficient of -0.10 and maladaptive emotion regulation with a standard coefficient of 0.63 were significantly impacted obsessive beliefs. To evaluate mediating relationships, the bootstrap test results were examined. It was found that the effect of executive functions on obsessive beliefs, mediated by maladaptive emotion regulation, was significant with standard coefficient of 0.478 at the p < 0.01 level. However, the effect of executive functions on obsessive beliefs, mediated by adaptive emotion regulation, was not significant with a standard coefficient of 0.045 at the p < 0.05 level. The findings of the study hold practical implications for the prevention of obsessive belief development and the alleviation of obsession-related suffering.
Keywords: Obsessive Beliefs', 'Executive Functions', Emotion Regulation -
فصلنامه اعتیاد پژوهی، پیاپی 68 (تابستان 1402)، صص 113 -138هدف
هدف پژوهش حاضر بررسی تغییرات همدلی و درک هیجانی افراد وابسته به مواد محرک و مخدر بعد از دو ماه، شش ماه و یک سال درمان و مقایسه آن با افراد سالم بود.
روشپژوهش حاضر حاضر علی-مقایسهای و از نوع مطالعات طولی بود. جامعه آماری شامل همه افراد وابسته به مواد تحت درمان در کلینیکهای ترک اعتیاد شهر تهران در سال 1400 و افراد سالم از خانواده آنها بود. نمونه ای به حجم 102 نفر (شامل 34 نفر وابسته به مواد مخدر، 34 نفر وابسته به مواد محرک، و 34 فرد سالم از خانوادههای آنها) به صورت نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزار پژوهش شامل آزمون همدلی و تکلیف بازشناسایی هیجان چهره بود.
یافته ها:
نتایج نشان داد که در طول زمان درمان، همدلی افراد وابسته به مواد افزایش یافت و پس از گذشت یک سال تفاوتی بین گروه وابسته به مواد مخدر با گروه سالم وجود نداشت، درحالی که همدلی گروه وابسته به مواد محرک کماکان هنوز به سطح افراد سالم نرسیده بود. همچنین، مشخص شد که در طول زمان درمان، درک هیجان در هر دو گروه وابسته به مواد افزایش یافت، اما حتی پس از گذشت یک سال، بین دو گروه وابسته به مواد و افراد سالم در نمرات درک هیجان تفاوت معناداری وجود داشت.
نتیجه گیری:
این پژوهش نشان داد که از جمله آسیبهای بلندمدت شناختی مصرف مواد، اثرات مربوط به تواناییهای شناخت اجتماعی مانند همدلی و درک هیجان است. این امر اهمیت توجه به اثرات بلند مدت مصرف مواد و اقدامات درمانی و توانبخشی شناختی طولانی مدت را مشخص مینماید.
کلید واژگان: همدلی, شناسایی هیجان, وابستگی به مواد, شناخت اجتماعی, پژوهش طولیObjectiveThe present research aimed to investigate the changes in empathy and emotion recognition of stimulant-dependent and substance-dependent individuals after two months, six months, and one year of treatment and comparing it with healthy individuals.
MethodThe current research was causal-comparative of longitudinal type. The statistical population included all substance-dependent individuals under treatment in addiction treatment clinics and healthy individuals of their families in the city of Tehran in 2021. A sample of 102 people (including 34 substance-dependent individuals, 34 stimulant-dependent individuals, and 34 healthy individuals from their families) were selected through the convenience sampling method. The research tools were the empathy test and the facial emotion recognition task.
ResultsThe results showed that during the treatment, the empathy of substance-dependent individuals increased, and after one year, there was no difference between the substance-dependent group and the healthy group, while the empathy of the stimulant-dependent group still did not reach the level of healthy individuals. Also, it was found that during the treatment, emotion recognition increased in both substance-dependent groups, but even after one year, there was a significant difference between the two substance-dependent groups and healthy individuals regarding emotion perception scores.
ConclusionThis research showed that among the long-term cognitive damages of substance use are the effects related to social cognition abilities such as empathy and emotion recognition, indicating the importance of paying attention to the long-term effects of substance use and long-term cognitive rehabilitation and therapeutic measures.
Keywords: Empathy, Emotion recognition, Substance dependence, Social cognition, Longitudinal research -
سابقه و هدف
کیفیت زندگی در ارتقا سلامت بیماران مزمن نقش به سزایی دارد . پژوهش حاضر به منظور پیش بینی کیفیت زندگی زنان مبتلا به مالتیپل اسکلروزیس بر اساس ادراک بیماری ، سرسختی سلامت و شفقت خود تدوین شد.
روش بررسیاین پژوهش از نوع توصیفی- همبستگی بود. از بین زنان مبتلا به ام اس که عضو انجمن ام اس ایران بودند در طی شش ماهه اول سال 1401 با نمونه گیری دردسترس 470 نفر انتخاب شدند و به پرسشنامه های کیفیت زندگی اختصاصی ام اس، پرسشنامه ادراک بیماری بردبنت، پرسشنامه سرسختی سلامت - 24 و پرسشنامه شفقت خود نف و عوامل جمعیت شناختی پاسخ دادند.
یافته هابین متغیرهای ادراک بیماری ، سرسختی سلامت و شفقت خود با کیفیت زندگی ضرایب همبستگی معنی دار و منفی وجود داشت. نتایج تحلیل رگرسیون نشان داد ادراک بیماری، سرسختی سلامت و شفقت خود بطور خالص 39 درصد از تغییرات کیفیت زندگی را در معادله تبیین می کنند.
نتیجه گیریبه نظر می رسد بتوان با به کارگیری شیوه هایی برای افزایش ادراک بیماری، سرسختی سلامت و شفقت خود در زنان مبتلا به ام اس به ارتقای سطح کیفیت زندگی آن ها کمک کرد.
کلید واژگان: کیفیت زندگی, ادراک بیماری, سرسختی سلامت, شفقت خود, بیماری مالتیپل اسکلروزیسMedical Science Journal of Islamic Azad Univesity Tehran Medical Branch, Volume:33 Issue: 2, 2023, PP 195 -203BackgroundQuality of life plays a significant role in improving the health of chronic patients. This study was developed in order to predict the quality of life of women with multiple sclerosis based on the illness perception, health hardiness and self-compassion.
Materials and methodsThis was a descriptive-correlation study. 470 women with MS who were members of the MS Association of Iran during the first six months of 1401 were selected by convenient sampling and were asked MSIS, Brief Broadbent illness perception, Revised Health Hardiness Inventory -24, and the self-compassion questionnaire.
ResultsThere were significant and negative correlation coefficients between the variables of illness perception, health hardiness and self-compassion with the quality of life. Illness perception, health hardiness and self-compassion purely explained 39% of the changes in quality of life in the equation.
ConclusionAccording to the results, it seems that it is possible to improve the quality of life of women with MS by using methods to increase the illness perception, health hardiness and self-compassion.
Keywords: Quality of life, Illness perception, Health Hardiness, Self-Compassion, Multiple Sclerosis Disease -
این پژوهش با هدف پیش بینی رفتارهای خودآسیب رسان بر اساس درک زمان، افسردگی و خودبخشش گری در نوجوانان انجام شد. روش پژوهش توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه ی آماری شامل تمام دانش آموزان 12 تا 18 سال شهر تهران بود که با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای، 200 نفر انتخاب شدند. پرسش نامهی درک زمان ملو و وورل (2015)، افسردگی بک (1961)، پرسش نامهی رفتارهای خودآسیب رسان کاونسکی و گلن (2009) و پرسش نامهی خودبخشش گری وول، دی شی، واکینی (2008) به عنوان ابزار استفاده شد. تجزیه و تحلیل دادهها به روش معادلات ساختاری با استفاده از نرم افزار PLS-3 انجام شد. نتایج نشان داد که افسردگی، خودبخشش گری، حال مثبت، و حال منفی دارای اثر مستقیم معناداری بر رفتارهای خودآسیبرسان هستند. این درحالی است که حال منفی و گذشته ی منفی با میانجی گری افسردگی و حال مثبت با میانجی گری خودبخشش گری، دارای اثر غیرمستقیم معناداری بر رفتارهای خودآسیبرسان هستند. بنابر یافته های پژوهش مشخص میشود که افسردگی، گذشته منفی و حال منفی، با میانجی گیری افسردگی موجب افزایش و خودبخشش گری و حال مثبت موجب کاهش رفتارهای خودآسیبرسان میشوند. در مجموع نتایج از نقش چشم انداز زمان در پیش بینی اختلال رفتارهای خودآسیبرسان در نوجوانان حمایت میکند و بنابراین میتوان از آن در پیش گیری و تدوین برنامههای مداخله استفاده نمود.
کلید واژگان: رفتارهای خودآسیب رسان, افسردگی, ادراک زمان, خودبخششگریThis research was conducted with the aim of predicting self-harm behaviors based on time perception, depression and self-forgiveness in adolescents. The research method was descriptive correlation study. The statistical population included all students aged 12 to 18 in Tehran. The sample consisted of 200 people who were selected by using cluster random sampling method. Mello and Worrell's time perception questionnaire (2015), Beck's depression questionnaire (1961), Kavinsky and Glenn's (2009) self-harm behaviors questionnaire, and Woll, D. Shi, Vakini's (2008) self-forgiveness questionnaire were used as instruments. Data analysis was done by structural equation method using PLS-3 software. The results showed that depression, self-forgiveness, positive and negative present have a significant direct effect on self-harm behaviors. This is while the negative present and the negative past with the mediation of depression and the positive present with the mediation of self-forgiveness have a significant indirect effect on self-harm behaviors. According to the findings of this research, it is clear that depression, negative past and negative present, with the mediation of depression, increase self-forgiveness and positive present decrease self-harming behaviors. Overall, the results support the role of time perspective in predicting the disorder of self-harm behaviors in adolescents, and therefore it can be used in prevention and formulation of intervention programs.
Keywords: self-harm behaviors, depression, time perception, self forgiveness -
هدف
این پژوهش با هدف بررسی اثر عدم اطمینان درباره افراد بر همنوایی با رفتار جامعهپسند و نقش تعدیل کننده جنسیت و نیاز به بندش انجام گرفته است.
روشجامعه آماری این پژوهش شامل زنان و مردان 20 تا 40 سال بود که از آن تعداد 120 آزمودنی به روش نمونهگیری در دسترس انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها تکلیفی مبتنی بر رایانه به شکل یک بازی سودآور با استفاده از نرم افزار سایکوپای طراحی گردید تا میزان رفتار جامعهپسند آنها در شرایط مختلف مواجهه با محرک مبهم بررسی شود. همچنین از فرم کوتاه پرسشنامه نیاز به بندش ریس و پیلاتی (2020) نیز استفاده شد. دادهها با روش مدل های آمیخته و در نرم-افزار R مدلسازی شد.
یافته هادر مدلیابی حاصل از نتایج پژوهش، مطلوبترین مدل نشان داد که مواجهه با محرک مبهم با ضریب 84/0 و متغیر نیاز به بندش با ضریب 54/0 موجب افزایش رفتار همنوایی در بروز رفتار جامعهپسند شدهاند و نیاز به بندش نقش تعدیلکننده دارد. همچنین جنسیت در مدل مطلوب وارد نشده و اثر آن معنادار نبود.
نتیجه گیری:
نتایج حاصل از پژوهش حاضر نشان داد که مواجهه با شرایط مبهم موجب افزایش همنوایی بروز رفتار جامعهپسند مینماید و نیاز به بندش این امر را افزایش میدهد اما جنسیت نقشی در این اثر ندارد.
کلید واژگان: رفتار جامعه پسند, همنوایی, عدم اطمینان, نیاز به بندش, جنسیتIntroductionThis research was conducted with the aim of investigating the effect of uncertainty about others on conformity to prosocial behavior and the moderating role of gender and need for closure.
MethodThe statistical population of this study included men and women aged 20 to 40, which 120 subjects were selected through available sampling. A computer-based task in the form of a profitable game was designed using the Psychopy software to assess the prosocial behavior of the participants in different conditions of ambiguous stimulus exposure. Also, a short form of the Need for Closure Questionnaire by Reiss and Pilati (2020) was employed. The data were modeled using mixed models' methods in the R software.
ResultsIn the modeling of the results of the research, the most favorable model showed that exposure to an ambiguous stimulus with a coefficient of 0.84 and the variable of the need to be closure with a coefficient of 0.54 led to an increase in conformity behavior in conformity of prosocial behavior. and the need to closure has a moderating role. Also, gender was not included in the optimal model and its effect was not significant.
ConclusionThe results of the current study showed that exposure to ambiguous conditions causes an increase in conformity of prosocial behavior and that the need for closure has a positive role in this effect; however, gender does not play a role in this effect.
Keywords: Prosocial Behavior, conformity, Uncertainty, need for closure, Gender -
پژوهش حاضر، یک مطالعه به روش مدل یابی معادلات ساختاری است که با هدف تعیین میزان برازش مدل باورهای وسواسی براساس ادراک اجتماعی، تیوری ذهن یا ذهنی سازی، و همدلی با میانجیگری تنظیم هیجان در یک جمعیت غیربالینی انجام گرفت. نمونه این پژوهش شامل 400 نفر از بزرگسالان 25 تا 55 ساله شهر تهران بود که با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس از جمعیت عمومی انتخاب شدند. ابزار گردآوری اطلاعات شامل پرسشنامه باورهای وسواسی OBQ، تکلیف بازشناسی هیجان (ERT)، آزمون ذهن خوانی از طریق تصاویر چشم بارون و کوهن (2001)، پرسشنامه بهره همدلی بارون- کوهن و ویلرایت (2004)، و پرسشنامه تنظیم شناختی هیجان کرایج و گارنفسکی (2019) بود. طبق نتایج، متغیرهای برونزاد ادراک اجتماعی و همدلی به همراه متغیر میانجی «راهبردهای مثبت تنظیم هیجان و راهبردهای منفی تنظیم هیجان» بر متغیر ملاک یعنی باورهای وسواسی اثر معناداری داشتند. بطوریکه ادراک اجتماعی، همدلی و راهبردهای مثبت تنظیم هیجان به صورت منفی و راهبردهای منفی تنظیم هیجان به صورت مثبت توان پیش بینی باورهای وسواسی را داشتند. بطوریکه ادراک اجتماعی، همدلی و راهبردهای مثبت تنظیم هیجان به صورت منفی و راهبردهای منفی تنظیم هیجان به صورت مثبت توان پیش بینی باورهای وسواسی را داشتند. در بین ضرایب مسیر بین متغیرهای پژوهش، ضرایب متغیر برونزاد ذهنی سازی بر متغیر ملاک (باورهای وسواسی) و راهبردهای منفی تنظیم هیجانی (به عنوان متغیر میانجی)، دارای اثر معنادار نبود. یافته های این پژوهش، تلویحات کاربردی بسیاری هم برای پیشگیری و هم ارایه درمانهای جامع تر و بهتر برای وسواس دارد.
کلید واژگان: باورهای وسواسی, شناخت اجتماعی, ادراک اجتماعی, ذهنی سازی, همدلی, تنظیم هیجانThe aim of present study is determining the fit of the obsessive beliefs model based on social perception, theory of mind or mentalization, and empathy with the mediation of emotional regulation in a non-clinical population. The sample consisted of 400 adults aged 25 to 50 in Tehran selected by using the convenience sampling method. Data collection tools included OBQ Obsessive Beliefs Questionnaire, the Emotion Recognition Task (ERT), Baron and Cohen’s (2001) Reading the Mind in the Eyes Test, Baron-Cohen and Wheelwright's Empathy Quotient Scale (2004), and Kraaij and Garnefski's Cognitive Emotion Regulation Questionnaire (2019). According to the results, the exogenous variables of social perception and empathy along with the mediator variable "positive emotion regulation strategies and negative emotion regulation strategies" had a significant effect on the criterion variable i.e. obsessive beliefs. Thus, social perception, empathy and positive emotion regulation strategies were able to predict obsessive beliefs. Among the path coefficients between research variables, the coefficients of the exogenous variable of mentalization on the criterion variable (obsessive beliefs) and negative emotional regulation strategies (as a mediating variable) had no significant effect. These findings have many practical implications both for prevention and providing more comprehensive and better treatments for obsessions.
Keywords: Obsessive Beliefs, Social Cognition, Social Perception, Mentalization, Empathy, Emotional Regulation -
مقدمه و هدف
کیفیت زندگی در بیماری های ناتوان کننده مزمن همچون بیماری مالتیپل اسکلروزیس کاهش می یابد و در افزایش کیفیت زندگی بیماران، تعاملات در گستره مطلوب شناخت اجتماعی اثرات سودمندی به همراه دارد. هدف پژوهش حاضر، بررسی رابطه شناخت اجتماعی و کیفیت زندگی در زنان مبتلا بود.
روش کارمطالعه توصیفی - تحلیلی از نوع همبستگی با تحلیل رگرسیون چندگانه که تعداد 470 نفر از زنان مبتلا به ام اس به روش نمونه گیری دردسترس از بیماران عضو انجمن ام اس ایران در سال 1401 انتخاب شدند و به پرسشنامه های کیفیت زندگی اختصاصی بیماران ام اس MSIS -29 و بازشناسی احساسات چهره (شناخت اجتماعی) پاسخ دادند.
یافته هامیانگین سنی آزمودنی ها 8/91 ± 38/79 سال و شایعترین نوع بیماری ، عودکننده - بهبودیابنده (49/4 درصد) بود. نمره کیفیت زندگی بین 58 تا 87 (درحد متوسط) بدست آمد. برای پیش بینی کیفیت زندگی با استفاده از شناخت اجتماعی در آخرین گام رگرسیون چندگانه، ضریب تعیین 0/407 بود. افرادی که هیجانات ترس، خشم، انزجار، تعجب و غم را بهتر تشخیص دادند، کیفیت زندگی بالاتری داشتند. بین تشخیص هیجان شادی و کیفیت زندگی رابطه معناداری وجود نداشت. مولفه های تعجب، غم، انزجار و ترس بطور خالص 40 درصد از تغییرات کیفیت زندگی را تبیین کردند .
نتیجه گیریافزایش شناخت اجتماعی در تشخیص هیجانات اصلی چهره باعث افزایش کیفیت زندگی افراد مبتلا به بیماری ام اس می شود.
کلید واژگان: شناخت اجتماعی, کیفیت زندگی, بازشناسی هیجان چهره, بیماری مالتیپل اسکلروزیسIntroduction and purposeThe Quality of Life decreases in chronic debilitating diseases such as Multiple Sclerosis, and interactions in the desired range of Social Cognition have beneficial effects in increasing the quality of life of patients. The purpose was to investigate the relationship between social cognition and quality of life in affected women.
MethodsA descriptive-analytical study of the correlation type with multiple regression analysis, in which 470 women with MS were selected from patients who were members of the Iranian MS Association in 1401 by the available sampling method, and were asked specific quality of life questionnaires for MS patients. MSIS-29 and Emotion Recognition Task (Social Cognition) responded.
ResultsThe average age was 38.79 ± 8.91 years old and the most common type of disease was relapsing-remitting MS (49.4%). The quality of life (Average score) was between 58 and 87. To predict the quality of life using social cognition in the last step of multiple regression, the coefficient of determination was 0.407. People who recognized the emotions of fear, anger, disgust, surprise and sadness better had a higher quality of life. There was no significant relationship between happiness and quality of life. The components of surprise, sadness, disgust and fear purely explained 40% of the changes in the quality of life.
ConclusionIncreasing social cognition in recognizing the main facial emotions increases the quality of life of people with MS.
Keywords: Social Cognition, Quality of Life, Facial Emotion Recognition, Multiple Sclerosis Disease -
مقدمهپژوهش حاضر با هدف ساخت آزمون نرم افزاری تداعی ناآشکار پیوندجویی با طبیعت و پیشبینی آن با دلبستگی مکان و هویت محیطی در دانشجویان انجام شد.روشاین پژوهش از نوع زمینه یابی و توصیفی (همبستگی) بود. جامعه آماری آن شامل کلیه دانشجویان دانشگاه های دولتی شهر تهران بود که 207 نفر از آن ها به روش داوطلبانه انتخاب شدند. ابزار پژوهش شامل آزمون نرم افزاری تداعی ناآشکار پیوندجویی با طبیعت محقق ساخته، مقیاس دلبستگی مکان صفاری نیا (1390) و مقیاس هویت محیطی کلایتون (2003) بود. جهت محاسبه پایایی مقیاس از روش های ضریب آلفای کرونباخ و بازآزمایی و برای محاسبه روایی از روش روایی همزمان (ضریب همبستگی پیرسون) استفاده شد. همچنین، برای بررسی برازش مدل مفروض رابطه میان هویت محیطی و پیوندجویی با طبیعت با میانجی گری مولفه های دلبستگی مکان از روش تحلیل مسیر استفاده شد.یافته هاضرایب پایایی به دست آمده با استفاده از روش آلفای کرونباخ و بازآزمایی نشان داد که این آزمون از پایایی مطلوبی برخوردار است. همچنین، نتایج حاصل از ضریب همبستگی پیرسون نشان دهنده وجود رابطه مثبت معنی دار بین دلبستگی مکان و هویت محیطی با پیوندجویی با طبیعت بود (01/0p<) که حاکی از روایی همزمان نسبتا بالای آزمون پیوندجویی با طبیعت با مقیاس های دلبستگی مکان و هویت محیطی بود. نتایج نشان داد مدل اصلاح شده پژوهش برازش قابل قبولی با داده ها دارد و بر اساس آن هویت محیطی به صورت مستقیم و غیرمستقیم از طریق هویت مکان و دلبستگی عاطفی بر پیوندجویی با طبیعت تاثیر می گذارد و از میان مولفه های دلبستگی مکان فقط هویت مکان و دلبستگی عاطفی رابطه میان هویت محیطی و پیوندجویی با طبیعت را میانجی گری می کردند.نتیجه گیریبا توجه به نتایج پژوهش به مسیولان و دست اندرکاران محیط زیست و روان شناسان محیط پیشنهاد می شود که با برگزاری کارگاه های آموزشی به آموزش و توسعه آزمون نرم افزاری پیوندجویی با طبیعت و مفاهیم هویت محیطی و دلبستگی مکان بپردازند و برای ارتقای پیوندجویی با طبیعت به تقویت هویت محیطی و دلبستگی مکان اقدام کنند.کلید واژگان: پیوندجویی با طبیعت, دلبستگی مکان, هویت محیطیIntroductionThe aim of this research was the construction of the Implicit Association connectedness with nature Test and its prediction with place attachment and environmental identity in students.MethodThe research was kind of surveying and descriptive (correlation). Its statistical population was composed of all students of Tehran public universities and 207 of them were selected by volunteering method. Research tools included the Implicit Association connectedness with nature Test (researcher-built), Place Attachment Scale (Saffarinia, 2011), and Environmental Identity Scale (Clayton, 2003). For measuring the scale`s reliability was used of Cronbach`s alpha coefficient and test-retest method and for studying validity was used of concurrent validity (Pearson correlation coefficient). In addition, to study the fitness of hypothesized model of the relationship between environmental identity and connectedness with nature with mediating of place attachment components was used path analysis method.ResultsThe reliability coefficients by means of the test-retest method showed that the test has satisfactory reliability. In addition, the results of the Pearson correlation coefficient indicated that there is a significant positive relationship between place attachment and environmental identity with connectedness with nature (p<0.01) implying that relatively high concurrent validity Implicit Association connectedness with nature Test with place attachment and environmental identity scales. Results of path analysis showed that the modified model had acceptable fitness with data, and therefore environmental identity through place identity and emotional attachment influence directly and indirectly on connectedness with nature, and among components of place attachment only place identity and emotional attachment mediated relationship between environmental identity and connectedness with nature.ConclusionAccording to the research results, recommended to environment stakeholders and environmental psychologists that exhibiting educational workshops educate and develop Implicit Association connectedness with nature Test and connectedness with nature and place attachment concepts and for increasing connectedness with nature activities for reinforcing place attachment and environmental identity.Keywords: connectedness with nature, Place Attachment, Environmental Identity
-
هدف :
پژوهش حاضر با هدف پیش بینی رفتار قلدری دانش آموزان بر اساس صفات تاریک شخصیت و چشم انداز زمان بود.
روش هاروش پژوهش حاضر توصیفی و از نوع همبستگی بود. جامعه آماری شامل کلیه دانش آموزان پسر مشغول به تحصیل سال 1397-98 در شهر تهران بود که با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای 200 نفر از دانش آموزان واجد شرایط انتخاب شدند. در پژوهش حاضر از پرسشنامه درک زمان ملو و وورل، مقیاس قلدری ایلی نویز اسپلاگه و هولت و پرسشنامه شخصیت تاریک جانسون و وبستر به عنوان ابزار استفاده شد.
یافته هانتایج نشان داد که صفات تاریک شخصیت کلی، مولفه های ماکیاولی و خودشیفته، و گذشته منفی می توانند در مجموع 61 درصد از تغییرات رفتار قلدری در دانش آموزان را پیشبینی کنند. همچنین نتایج رگرسیون نشان داد که گذشته منفی بصورت غیرمستقیم و با میانجی گیری مولفه ماکیاولی، رفتار قلدری را پیش بینی می کند (001/0 <p).
نتیجه گیرینتایج حاصل از این یافته ها به ضرورت توجه به ابعاد چشمانداز زمان و صفات تاریک شخصیت در کاهش رفتار قلدری دانشآموزان تاکید ویژه می کند.
کلید واژگان: قلدری, چشمانداز زمان, صفات تاریک شخصیت, ماکیاولیسم, خودشیفتگیObjectiveThe purpose of this study was to predict bullying behavior of students based on dark triad of personality and time perspective.
MethodsThe research method of this study was descriptive-correlational. The statistical population of the study consisted of all male students studying in Tehran in academic year 2018-2019. Using cluster random sampling, 200 eligible students were selected. In this study, The Adolescent Time Inventory (Mello & Worrell), Illinois Bullying Scale (Espelage & Holt) and dark triad of personality (Jonason &Webster) were used as the instruments.
ResultsThe results indicated that dark triad of personality, machiavellialism, narcissism, and past negative can predict 61% of variances in bullying behavior in students. In addition, negative past indirectly predicts bullying behavior by mediating machiavellialism (P< 0/001).
ConclusionThe results of this study emphasize the importance of understanding the dimensions of time perception and dark triad of personality in reducing bullying behavior in students.
Keywords: bullying, time perception, Dark Tetrad Personality, Machiavellialism, narcissism -
هدف
هدف این مطالعه، تعیین تاثیر چرخه های جنسی زنان بر کارکردهای اجرایی و بازشناسی هیجانی بود.
روشپژوهش حاضر، یک مطالعه توصیفی از نوع علی-مقایسه ای است که یک گروه از زنان را در سه مرحله جنسی (خونریزی، فولیکولار، و لوتیال) مورد مطالعه قرار داده است. نمونه پژوهش، شامل 30 زن داوطلب سالم 20 الی 40 ساله از شهر اصفهان بودند که بصورت در دسترس، و با توجه به معیارهای ورود به پژوهش، از شهر اصفهان انتخاب شدند. ابزار گردآوری اطلاعات شامل نرم افزار آزمون دسته بندی کارت های ویسکانسین، نرم افزار آزمون استروپ، نرم افزار آزمون ان بک، و مقیاس بازشناسی هیجان چهره مونتانیا و همکاران (2007) بود.
یافته هاطبق نتایج تحلیل واریانس اندازه گیری های مکرر، تفاوتی در کارکردهای اجرایی و بازشناسی هیجان چهره ای در چرخه های مختلف جنسی در زنان ایرانی سالم 20 تا 40 ساله، مشاهده نشد.
نتیجه گیریبا توجه به اینکه، یافته های اخیر با تکنولوژی های مغزنگاری نشان داده اند که سطح هورمون ها در مغز، هم ساختار و هم عملکرد مغز را تحت تاثیر قرار می دهند، بررسی های بیشتر با ابزار های دقیق تر برای تعیین اثرات هورمون ها بر کارکردهای شناختی و اجرایی و پردازش چهره ای، لازم است. زیرا، به نظر می رسد این تفاوت ها چنان ظریف هستند که ابزارهایی مانند یآزمون های استفاده شده در این پژوهش، قادر به تشخیص آن نبودند.
کلید واژگان: چرخه های جنسی زنان, هورمون های جنسی, کارکردهای اجرایی, پردازش هیجان چهره ای, عملکرد شناختیAimThe aim of this study was to determine the effect of women's sexual cycles on executive functions and emotional recognition.
MethodThe present study is a descriptive causal-comparative study that studied a group of women in three sexual stages (bleeding, follicular, and luteal). The research sample consisted of 30 healthy female volunteers aged 20 to 40 years from the city of Isfahan who were selected from Isfahan by available means and according to the inclusion criteria. Data collection tools included Wisconsin Card Classification Test software, Stroop Test software, NBK test software, and Montania et al. (2007) Emotion Recognition Scale.
ResultsAccording to the results of repeated measures analysis of variance, there was no difference in executive functions and recognition of facial emotion in different sexual cycles in healthy Iranian women aged 20 to 40 years.
ConclusionGiven that recent findings with brain imaging technologies have shown that hormone levels in the brain affect both brain structure and function, further studies with more accurate tools to determine the effects of hormones on cognitive and executive functions And face processing is necessary. Because, these differences seem to be so subtle that tools such as the tests used in this study, could not detect it.
Keywords: Female Sex Cycles, sex hormones, Executive Functions, Facial Emotion Processing, Cognitive Function -
فصلنامه سالمند، پیاپی 67 (پاییز 1401)، صص 446 -459
اهداف:
یکی از مشکلات شایع در دوره سالمندی، اختلال خفیف شناختی است که علاوهبر مشکلات شناختی، موجب کاهش جنبههای مهمی از توانایی شناخت اجتماعی، مانند شناسایی هیجان چهره میشود. ازجمله شیوههای اثربخش در این حوزه، آموزش تعامل و شناخت اجتماعی است که تاکنون بر روی سالمندان اجرا نشده است. بر همین اساس پژوهش حاضر با هدف بررسی تاثیر آموزش شناخت اجتماعی و تعامل بر بازشناسی هیجان چهره در سالمندان دارای اختلال خفیف شناختی انجام شد.
مواد و روش ها :
طرح پژوهش حاضر، نیمهآزمایشی با پیشآزمون پسآزمون و دوره پیگیری همراه با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش شامل سالمندان بالای 60 سال دارای اختلال خفیف شناختی شهر تهران در سال 1399 بود. در این پژوهش، 40 سالمند دارای اختلال خفیف شناختی با روش نمونهگیری دردسترس هدفمند انتخاب و با گمارش تصادفی در گروههای آزمایش و کنترل جایگزین شدند (هر گروه 20 سالمند). گروه آزمایش آموزش شناخت اجتماعی و تعامل را به شکل گروهی طی 2 ماه در 20 جلسه 60 دقیقهای دریافت کردند. در این دوره، گروه کنترل هیچ آموزشی نداشتند. پرسشنامههای مورد استفاده در این پژوهش شامل آزمون ارزیابی شناختی مونترال و آزمون بازشناسی هیجان بود. همه مراحل تحقیق با رعایت اخلاق پژوهشی انجام شد و همه افراد نمونه فرم رضایت آگاهانه را امضا کرده بودند. دادههای حاصل از پژوهش به شیوه تحلیل واریانس مختلط و آزمون تعقیبی بنفرنی با استفاده از نسخه 23 نرمافزار SPSS مورد تجزیهوتحلیل قرار گرفت.
یافته ها:
نتایج تحلیل واریانس مختلط نشان داد عضویت گروهی 51 درصد و مرحله ارزیابی 71 درصد از واریانس، تغییرات نمره بازشناسی هیجان چهره را به شکلی معنادار تبیین میکنند. همچنین نتایج آزمون بنفرونی نیز مشخص کرد نمرات بازشناسی هیجان چهره در گروه آزمایش بعد از مداخله و بعد از 2 ماه افزایش یافته است و آموزش شناخت اجتماعی بر بازشناسی هیجانی در سالمندان دارای اختلال خفیف شناختی تاثیر معنادار دارد (001/P<0). این در حالی است که نمرات بازشناسی هیجان چهره در گروه کنترل تغییر معناداری نداشته است.
نتیجه گیری :
یافتههای پژوهش حاضر بیانگر این است که آموزش شناخت اجتماعی با بهرهگیری از فنونی همانند بررسی نقش هیجانات در موقعیتهای اجتماعی و رشد مهارتهای شناسایی هیجان میتواند بهعنوان یک روش کارآمد برای افزایش شناخت اجتماعی سالمندان استفاده شود.
کلید واژگان: اختلال خفیف شناختی, بازشناسی (هیجانی) چهره, شناخت اجتماعی, سالمندیObjectives :
One of the most common problems in old age is mild cognitive impairment (MCI) which, in addition to cognitive problems, reduces important aspects of social cognition ability such as facial emotion recognition (FER). One of the effective methods in this field is social cognition and interaction training (SCIT). The present study aims to investigate the effect of SCIT on FER in the elderly with MCI.
Methods & Materials :
This is a quasi-experimental study with pretest/post-test/follow-up design. The study population includes all the elderly over 60 years with MCI living in nursing homes in Tehran, Iran in 2021. Of these, 40 were selected by purposive and convenience sampling methods and randomly assigned to intervention (n=20) and control (n=20) groups. The intervention group received group SCIT at 20 sessions of 60 minutes for two months. During this period, the control group had no training. The used test included the Montreal Cognitive Assessment Test and the Face Emotion Recognition Test. The data were analyzed by mixed analysis of variance and Bonferroni post-hoc test in SPSS software, version 23.
Results :
The results of mixed analysis of variance showed that the group and time factors explained 51% and 71% of variances in FER, respectively. The results of Bonferroni test showed that FER score in the intervention group was increased immediately after and two months after training, indicating that SCIT had a significant effect on FER (P<0.001). However, FER score in the control group did not show a significant change.
Conclusion:
The SCIT can be used as an effective method to increase FER in the elderly by using techniques such as examining the role of emotions in social environments and developing emotion recognition skills.
Keywords: Mild cognitive impairment, Facial recognition, Social cognition, Aged -
مقایسه تداعی های ضمنی و آشکار مربوط به افسردگی و اضطراب در افراد مبتلا به اختلال خوردن و افراد سالم
اختلال خوردن یک بیماری پیچیده روانپزشکی مزمن و ناتوانکننده است. در دهه های اخیر، مدل شناختی اختلالهای خوردن پیشتاز نظریهپردازی، تحقیق و درمان بوده است. در تحقیقات جدید دو مدل نظری متمایز برای پردازش و ارزیابی های آشکار و ضمنی اطلاعات استفاده می کنند. هدف از پژوهش حاضر مقایسه تداعی های ضمنی و آشکار مربوط به افسردگی، اضطراب و نگرش به غذا در افراد مبتلا به اختلال خوردن و افراد سالم بود. روش تحقیق توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری شامل افراد مبتلا به اختلال خوردن شهر تهران بود که در شش ماهه اول سال 1399 به مراکز درمانی و مشاوره مراجعه کرده بودند. روش نمونه گیری به صورت خوشه در دسترس و هدفمند انجام شد. حجم نمونه 300 نفر بود که با پرسشنامه های SCL-90، سیاهه اختلال خوردن اهواز (شریفی فرد،1377)، مقیاس نگرش به غذا (تیچمن و همکاران، 2003) و تکلیف مبتنی بر رایانه آزمون تداعی ضمنی (گرینوالد و همکاران، 1998) آزمون شدند. دادهها با استفاده از تحلیل واریانس مورد بررسی قرار گرفت. نتایج این تحلیل نشان داد که در تداعی آشکار و ضمنی افسردگی، در تداعی ضمنی اضطراب و در تداعی آشکار نگرش به تغذیه بین افراد مبتلا به اختلال خوردن و افراد سالم تفاوت معنادار وجود دارد. همچنین نتایج تحلیل رگرسیون نیز مشخص کرد که تنها تداعی و ضمنی آشکار افسردگی و تداعی ضمنی اضطراب می توانند به شکل معنادار اختلال خوردن را پیش بینی نمایند. این نتایج تایید کننده نقش تداعی های ضمنی و آشکار در عرصه بالینی است؛ همچنین در شناخت بهتر اختلال خوردن کمک میکند تا در تدوین برنامه های آموزشی و مداخله های روانشناختی مورد ملاحظه قرار گیرد.
کلید واژگان: اختلال خوردن, اضطراب, افسردگی, نگرش به تغذیه, تداعی ضمنی, تداعی آشکارJournal of Psychology, Volume:26 Issue: 3, 2022, PP 242 -251Eating disorder is a complex psychiatric illness that is chronic and debilitating. In recent decades, the cognitive model of eating disorders has been at the forefront of theorizing, research, and treatment. New research uses two distinct theoretical models for explicit and implicit information processing and evaluation. The aim of the present study was to compare the implicit and explicit associations of depression, anxiety and food attitudes in people with eating disorders and healthy people. The method of study is descriptive and correlational. The statistical population includes people with eating disorders in Tehran who have referred to medical and counseling centers in the first six months of 1399. The sampling method was cluster accessible and purposeful. The sample size was 300 people who were examined with SCL-90 questionnaires, Ahvaz Eating Disorder Inventory (Sharififard, 1998), Food Attitude Scale (Teachman et al., 2003) and computer-based task of implicit association test (Greenwald et al., 1998). Data were analyzed by using analysis of variance, which showed there is a significant difference between people with eating disorders and healthy people in explicit and implicit association of depression, in implicit association of anxiety, and in explicit association of eating attitudes. The results of regression analysis also showed that only explicit and implicit association of depression, and implicit association of anxiety can significantly predict eating disorder. These results confirm the role of implicit and explicit associations in the clinical field; and helps to better understand eating disorder, to be considered in the development of educational programs and psychological interventions.
Keywords: eating disorder, anxiety, depression, food attitude, implicit associations, explicit associations -
هدف این پژوهش، مقایسه تداعی های ضمنی و آشکار مربوط به پرخاشگری و اضطراب در نوجوانان پسر دارای رفتار قلدری و بدون رفتار قلدری بود. روش پژوهش حاضر توصیفی از نوع همبستگی و جامعه آماری آن شامل دانش آموزان پسر 12 تا 19 ساله شهر تهران در مقطع متوسطه اول و دوم بود که تعداد 113 دانشآموز از چهار دبیرستان پسرانه به روش نمونه گیری خوشه ای در سال تحصیلی 1398-99 انتخاب شدند. به منظور شناسایی دانشآموزان با و بدون قلدری، از فرم نامگذاری قلدری همسالان (پکاریک و همکاران، 1976) استفاده شد. برای جمع آوری داده های پژوهش نیز با استفاده از پرسشنامه قلدری ایلینویز (اسپلیج و هالت، 2001)، چک لیست علایم بالینی Scl-90 (دراگوتیس، لیپمن و کوی، 1973) و آزمون تداعی ضمنی ((IATبر اساس مدل گرینوالد و همکاران (1998) جمع آوری شدند. داده ها با استفاده از آزمون مقایسه میانگین، و تحلیل رگرسیون چندگانه مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج نشان دادند که تفاوت نمرات تداعی ضمنی پرخاشگری و اضطراب در دو گروه با و بدون قلدری معنادار است؛ اما تنها نمرات تداعی آشکار پرخاشگری دو گروه معنادار بود و تداعی اشکار اضطراب در دو گروه تفاوتی نداشت. یافته ها همچنین نشان داد که تداعی آشکار و ضمنی پرخاشگری، و تداعی ضمنی اضطراب میتوانند رفتار قلدری را با اطمینان پیش بینی نمایند (0001/0p≥). این نتایج تایید کننده نقش تداعیهای ضمنی و آشکار در عرصه بالینی است؛ و در شناخت بهتر رفتار قلدری کمک مینماید، تا در تدوین برنامه های آموزشی و مداخله های روانشناختی مورد ملاحظه قرار گیرد.کلید واژگان: قلدری, تداعیهای آشکار, تداعیهای ضمنی, اضطراب, پرخاشگریThe aim of this study was to compare the implicit and explicit associations of aggression and anxiety in boy adolescents with and without bullying behavior. The research method was descriptive correlational and its statistical population included 12 to 19 year old male students in Tehran in the first and second secondary school that 113 students were selected by cluster sampling method in the academic year of 2019-2020 In order to identify students with and without bullying, the Peer Bullying Nomination Form (Pekarik et al. 1976) was used. To collect research data, the Illinois Bullying Questionnaire (Espelage, Holt.2001), the Sc-l90 Clinical Symptoms checklist (Derogatis & lipman, Covi.1973), and Implicit Association Test (IAT) (Greenwald et al. 1998) were used. Data were analyzed by using average comparison test and multiple regression analysis. The results showed that the difference in implicit association scores of aggression and anxiety in two groups with and without bullying was significant; But only the explicit association scores of aggression were significant in two groups and the explicit association of anxiety was not different in two groups. Results also showed that explicit and implicit associations of aggression, and implicit association of anxiety can predict bullying behavior with confidence (p≥ 0.0001). These results confirm the role of implicit and explicit associations in the clinical field; and helps to better understand bullying behavior, to be considered in the development of educational programs and psychological interventions.Keywords: Bulling, Explicit associations, Implicit associations, Anxiety, Aggression
-
بازنمایی های ذهنی، از پیشرفته ترین جنبه های شناختی انسان هستند و علاوه بر بازنمایی های بدنی خود، بازنمایی های مربوط به شناخت اجتماعی از دیگران نیز می تواند بر تجربه ذهنی مالکیت هر فرد نسبت به بدنش موثر باشد. بر این اساس، پژوهش حاضر که یک مطالعه نیمه آزمایشی براساس اندازه گیری های مکرر است، با هدف بررسی اثر بازنمایی شناختی اجتماعی بر مالکیت ذهنی بدن انجام گرفت. جامعه شامل دانشجویان دانشگاه پیام نور تهران بود که از آن، 61 زن و 47 مرد به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزار پژوهش شامل آزمایش خطای دست مصنوعی کوهن و بوتوینیک (1998)، و پرسشنامه گزارش ذهنی تجربه مالکیت دست مصنوعی لونگو و همکاران (2008) بود. القای بازنماییهای شناخت اجتماعی، بر اساس مدل ذهنی سه بعدی شناخت اجتماعی تامیر و تورنتون (2020) انجام می گرفت. داده های گردآوری شده از طریق تحلیل واریانس اندازه گیری های مکرر و با استفاده از نرم افزار SPSS-22، تجزیه و تحلیل شدند. طبق یافته ها، نمره خطای دست مصنوعی افراد نسبت به دست پلاستیکی با رنگ نزدیک به بدن و سبز، که به لحاظ فاکتور های سطوح مدل سه بعدی شناخت اجتماعی در سطح بالای افراطی تعریف شده بود، بیشتر و نسبت به دست پلاستیکی آبی که در سطوح افراطی پایینی از مدل سه بعدی ذهنی قرار داشت، کمتر بود. نتایج بدست آمده حاکی از آن است که در مناسبات اجتماعی، همانند سازی افراد با کسانی که درارزیابی های ذهنی جایگاه اجتماعی بالاتری کسب کرده اند، می تواند بیشتر از کسانی باشد که در بازنمایی های ذهنی جایگاه اجتماعی پایین تری کسب کرده اند.
کلید واژگان: بازنمایی ذهنی, مالکیت ذهنی بدنی, شناخت اجتماعی, خطای دست مصنوعیMental representations are to be considered as the most advanced aspects of human cognition and in addition to their own physical representations, representations of social cognition of others can also affect the mental experience of each person's ownership of their body. Accordingly, the present research as a quasi-experimental study based on repeated measures, was conducted in order to investigate the effect of social cognitive representation on the mental property of the body. The population of the study consisted of all Students of Payame Noor University of Tehran from which 61 females and 47 males were selected by convenience sampling. The research instruments included Cohen and Botvinick's (1998) Rubber Hand Illusion Test, and Longo, et al.'s (2008) Rubber Hand Ownership Experience Mental Report Questionnaire. Induction of representations of social cognition was based on the three-dimensional mental model of social cognition by Tamir and Thornton (2020). The collected data were analyzed by repeated measures analysis of variance using SPSS-22 software. According to the findings, the error score of the rubber hand was higher than the rubber hand with the color close to the body and green, which was defined in terms of the factors of the levels of the three-dimensional model of social cognition at the extreme level, and lower than the blue rubber hand, which was at extremely low levels of the mental three-dimensional model. The results indicated that in social relations, the identification of individuals with those who have gained a higher social status in mental evaluations can be more than those who have gained a lower social status in mental representations.
Keywords: Mental Representation, Body-Mental Ownership, Social-Cognition, Rubber Hand Illusion -
هدف
این پژوهش با هدف مقایسه اثر اسنارک و بررسی بازنمایی عدد- مکان در نوجوانان ایرانی مبتلا به اختلال بیشفعالی، اختلال نقص توجه و نوجوانان بدون اختلال طراحی و انجام شد.
روشطرح پژوهش توصیفی، از نوع علی- مقایسهای بود. جامعه آماری نوجوانان 10 تا 15 ساله شهر تهران و گروه نمونه شامل 30 فرد مبتلا به اختلال بیشفعالی، 30 فرد مبتلا به اختلال نقص توجه و30 نوجوان بدون اختلال بودند که با روش نمونهگیری به صورت در دسترس و هدفمند انتخاب شدند. همه این افراد تکلیف بزرگی اعداد (جورجز، 2017) را اجرا کردند و به آن پاسخ دادند.
یافته هانتایج نشان داد که اثر اسنارک در نوجوانان عادی و مبتلا به اختلال بیشفعالی و نقص توجه وجود دارد، بهصورتی که بیشترین مقدار اسنارک در افراد مبتلا به بیشفعالی و کمترین مقدار مربوط به افراد عادی است. این اثر به شکل بازنمایی اعداد کوچک در سمت راست و بازنمایی اعداد بزرگ در سمت چپ دیده میشود. همچنین گروه سالم بیش ترین پاسخهای صحیح و گروه دارای نقص توجه، کمترین تعداد پاسخهای صحیح را دادهاند. زمان واکنش گروه نقص توجه نیز بیش ترین و زمان واکنش گروه بیشفعال کمترین مقدار بوده است.
نتیجه گیریاین نتایج نخست مشخص میکند که اثر اسنارک معکوس در فارسی زبانان ایرانی وجود دارد و همچنین نشان دهنده بزرگ تر بودن اثر اسنارک در افراد مبتلا به اختلال بیش فعالی- نقص توجه است.
کلید واژگان: اسنارک, تداعی عدد- مکان, بیش فعالی, نقص توجهObjectiveThe aim of this study was to compare the effect of SNARC between people with hyperactivity, and attention deficit and healthy people in Iranian adolescents.
MethodThe research design was descriptive and causal-comparative. Statistical populations of the study were 10-15 years old adolescents of Tehran. The sample group consisted of 30 individuals with hyperactivity, 30 individuals with attention-deficit, and 30 normal individuals who were selected by convenience and targeted manner sampling method. All of them responded to Magnitude Judgment Task (Georges, 2017).
ResultsThe results showed the significant effect of SANRC in adolescents with the hyperactivity, group attention-deficit, and normal people, so that the highest amount was in hyperactivity and the lowest amount was in the normal group. This effect was seen as a representation of small numbers on the right side, and large numbers on the left side. Also the normal group gave the most correct answers and the attention-deficit group gave the least number of correct answers. The reaction time of the attention-deficit group was the highest, and the hyperactive group had the lowest.
ConclusionThese results imply that SANRS has an inverse reaction time. effect in Persian-speaking Iranians, and a greater effect in people with ADHD disorder.
Keywords: SNARC, Number–space association, Hyperactivity, Attention-deficit -
اهداف
در پی همه گیری بیماری کرونا در ایران و سراسر جهان ، مهمترین هدف سیاست های بهداشتی بر رعایت رفتارهای پیشگیرانه و ارزیابی آن متمرکز شده است. در بسیاری از مطالعات، جنبههای مختلف رفتارهای پیشگیرانه با استفاده از یکی از موثرترین مدل های روانشناسی اجتماعی، یعنی مدل باورهای بهداشتی بررسی شده است. هدف اصلی پژوهش حاضر نیز مطالعه رابطه تبعیت از رفتارهای پیشگیرانه بیماری کرونا و مدل باورهای بهداشتی، و پیشبینی تبعیت بالا و پایین از این رفتارها بر اساس متغیرهای مدل باورهای بهداشتی بود.
روشپژوهش حاضر از نظر روش، توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری شامل کلیه بزرگسالان بالای20 سال ساکن تهران بود که 472 نفر از داوطلبین به روش فراخوان آنلاین انتخاب شدند. ابزارهای مطالعه شامل پرسشنامه تبعیت از رفتارهای پیشگیری از بیماری کرونا (CPBC)، و پرسشنامه باورهای بهداشتی (HBM) بود. داده ها با استفاده از روش تحلیل رگرسیون مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافته هامیانگین رعایت رفتارهای پیشگیرانه در همه شرکت کنندگان 38/3 و انحراف استاندارد 83/0 بود. سپس دو گروه تبعیت بالا و پایین به ترتیب گروه بالا (17/0±18/4) و گروه پایین (28/0±92/1) تشکیل شد. یافته های حاصل از تحلیل رگرسیون نشان داد که سطح بالای تبعیت را میتوان بر اساس باور به شدت خطر، و مزایای رعایت رفتاهای بهداشتی پیشبینی نمود. درحالی که سطح پایین تبعیت بر اساس سن افراد، و مزایا و موانع انجام رفتارهای پیشگیرانه قابل پیشبینی بود.
نتیجه گیریاز آنجا که رفتارهای پیشگیرانه به عنوان بهترین روش برای کنترل شیوع ویروس کرونا شناخته میشود، شناسایی متغیرهایی که ممکن است رعایت آنها را کاهش داده یا تشدید نماید، میتواند به توسعه برنامهریزیهای موثرتر سلامت در جامعه ایران کمک شایانی نماید. بنابراین، با تمرکز بر افزایش مزایا و کاهش موانع اجرای رفتارهای پیشگیرانه میتواند به شکلی موثر بر پیشگیری و کاهش انتقال ویروس کرونا موثر باشد.
کلید واژگان: مدل باورهای بهداشتی, رفتار پیشگیرانه, تبعیت, بیماری کروناBackgroundFollowing the pandemic of corona disease in Iran and around the world, the most important goal of health policies focused on compliance with prevention behaviors, and its evaluating. One of the most effective model based on social psychology is Health Belief Model that has been employed in many studies as different aspects of preventive behaviors.
ObjectivesThe main purpose was study the relationship between compliance with preventive behaviors of corona disease with health belief model, and predicting the high level and low level of compliance with these behaviors based on health belief model variables.
MethodsThe present study was a descriptive-correlational study in terms of its method. The statistical population consisted of all adults aged +20 who lived in Tehran. 472 voluntary subjects were selected through online recall method. The instruments of the study included the compliance with preventive behaviors of corona scale (CPBC), and the corona health belief model inventory (CHBM). Both measures were developed and standardized by the researchers. Data were analyzed by using regression analysis.
ResultsThe Means of CPBC in all participants was 3.38 ± 0.83, thereupon two groups were formed accordingly, as high group (4.18±0.17) and low group (1.92±0/28). The findings show that high level of compliance could be predict by severity, benefits; and barriers; and low level of compliance by age, benefits, and barriers.
ConclusionSince preventive behaviors were known as the best way to control of corona virus outbreak, there is a great value of identifying variables that might mitigate or exacerbate compliance could contribute greatly to the development of more effective health planning in Iranian society. Therefore, increase the benefits and reduce the barriers of prevention behaviors could be effective, and consequently, corona virus transmission could be decreased.
Keywords: health belief model, preventive behavior, compliance, corona disease -
انسانها همواره علاقه داشتند تا درباره ماهیت خود اندیشیده و ابعاد آنرا بشناسند. درواقع اطلاعات مختلف در طی فرایندهای شناختی، پردازش شده و بازنماییهای بدنی و روانی را شکل میدهند. نتیجه این بازنماییها تشکیل دو نوع حس ذهنی درباره خود است: خودآگاهی بدنی، و خودآگاهی روانی. علاوه بر این بازنماییهای واقعی، گاهی نیز مرتکب خطا شده و تحت شرایطی خاص، یک دست مصنوعی بهعنوان دست خود تجربه میشود. این پژوهش با هدف پیشبینی خطای دست مصنوعی بر اساس خودآگاهی روانی و خودآگاهی بدنی طراحی و انجام شد. جامعه آماری را کلیه دانشجویان زن و مرد ساکن شهر تهران تشکیل میداد که نمونهای به حجم 167 نفر (96 زن و 71 مرد) با روش نمونهگیری در دسترس انتخاب شدند. ابزارهای پژوهش شامل پرسشنامه خودآگاهی بدنی (فنیگستاین و همکاران، 1975)، و پرسشنامه خوداگاهی بدنیشده (آسایی و همکاران، 2016) و همچنین اجرای آزمایش خطای دست مصنوعی بود. دادهها با استفاده از نرم افزار SPSS و AMOS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج تحلیل مسیر نشان داد که ابعاد خودآگاهی روانی و بدنی با خطای دست مصنوعی رابطه منفی و معنادار مستقیم دارند. همچنین خودآگاهی خصوصی، با میانجیگری آگاهی از مالکیت و عاملیت بدنی؛ و خودآگاهی عمومی با میانجیگری آگاهی از مالکیت بدنی با خطای دست مصنوعی رابطه منفی و غیر مستقیم دارند. این نتایج نشاندهنده نقش ابعاد مختلف آگاهی در بازنماییهای بدنی بوده و بینش تازهای را در مرزهای دانش مربوط به این مفاهیم ایجاد نموده است.
کلید واژگان: خودآگاهی روانی, خودآگاهی بدنی, خطای دست مصنوعی, بازنمایی های بدنیHuman has always been interested in thinking about nature of self, and knowing its dimensions. In fact, different information is forming psychological and embodied representations through cognitive processes. The result of these representations is two types of mental sense of self: body self-awareness, and psychological self-awareness. Sometimes, the real representation makes mistake and, under certain circumstances, experiences an artificial hand as a real one. This study was designed and conducted to predicting rubber hand illusion based on embodied and psychological self-awareness. The statistical population consisted of all male and female students living in Tehran. A sample of 167 people (96 females and 71 males) were selected by convenience sampling method. Research instruments included the self-consciousness scale (Fenigstein et al., 1975), and embodied sense of self scale (Asai et al., 2016) as well as performing Rubber hand illusion testing. Data were analyzed by using SPSS and AMOS software. The results of path analysis showed that the dimensions of psychological and embodied self-awareness have a negative and significant direct relationship with rubber hand illusion. Also private self-awareness mediated by embodied ownership and agency awareness; and public self-awareness mediated by embodied ownership awareness are negatively and indirectly related to rubber hand illusion. These results indicate the role of different dimensions of consciousness in body representations and have created new insights into the boundaries of knowledge related to these concepts.
Keywords: psychological self-awareness, embodied self-awareness, rubber hand illusion, body representations -
ازدواج، مهمترین تصمیم زندگی فردی؛ و رضایت از ازدواج نیز اصلیترین عامل تعیینکننده کیفیت زندگی و سلامت روانی است. پژوهشگران بسیاری تلاش نمودهاند تا عوامل موثر بر رضایت زناشویی را شناسایی و روابط بین آنها را تعیین نمایند. این پژوهش با هدف بررسی برازش مدل ساختاری ارتباط رضایت زناشویی با بنیانهای شناختی-اخلاقی و تعهد زناشویی انجام شد. روش پژوهش توصیفی از نوع همبستگی با استفاده از روش مدلیابی معادالات ساختاری بود. جامعه آماری زنان و مردان متاهل شهر تهران بودند که نمونهای به حجم نمونه 230 نفر (122 زن و 108 مرد) با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزارهای به کار گرفته شده شامل پرسشنامه تعهد زناشویی (آدامز و جونز، 1997)، پرسشنامه بنیانهای اخلاقی (MFQ30) (هایت، گرام، 2007)، و رضایت زناشویی انریچ (السون و همکاران، 1989) بود. تجزیه وتحلیل دادهها از طریق روشهای آماری ضریب همبستگی پیرسون و مدلیابی معادلات ساختاری با استفاده از نرم افزار SPSS-21 و PLS-3 انجام شد. نتایج مدلیابی معادلات ساختاری نشان دهنده برازش مناسب مدل ارتباط رضایت زناشویی با تعهد زناشویی و بنیانهای اخلاقی بود. بر اساس نتایج، سطوح بالاتر تعهد و ینیانهای اخلاقی مثبت، پیش بینی کننده سطح بالاتر رضایت زناشویی بودند. همچنین نقش میانجی تعهد زناشویی در رابطه بنیانهای اخلاقی مراقبت، وفاداری، و پاکی با رضایت زناشویی تایید شد. این نتایج دارای تلویحات کاربردی برای طراحی و اجرای مداخلات روانشناختی برای مشکلات زناشویی بوده و نشان داد که با هدف قرار دادن بنیانهای اخلاقی میتوان تعهد و رضایت زناشویی را تقویت نمود.
کلید واژگان: رضایت زناشویی, تعهد زناشویی, بنیانهای شناختی-اخلاقیMarriage is the most important decision of an individual's life; and marriage satisfaction is also the main determinant of quality of life and mental health. Many researchers have tried to identify the factors affecting marital satisfaction and determine the relationships between them. The aim of this study was to investigate the fit of the structural model of the relationship between marital satisfaction, cognitive-moral foundations and marital commitment. The research method was descriptive-correlational by using structural equation modeling method. The statistical population was married men and women in Tehran. A sample of 230 people (122 females and 108 males) were selected by convenience sampling method. The instruments used included the Marital Commitment Questionnaire (Adams & Jones, 1997), the Moral Foundations Questionnaire (MFQ30) (Haidt, Graham, 2007), and ENRICH Marital Satisfaction Questionnaire (Olson et al., 1989). Data were analyzed by Pearson correlation coefficient and structural equation modeling by using SPSS-21 and PLS-3 software. The results of structural equation modeling revealed that the model of relationship between marital satisfaction, marital commitment and moral foundations had a good fit. According to the results, higher levels of commitment and positive moral values could predicted the higher levels of marital satisfaction. The mediating role of marital commitment between the moral foundations of careing, loyalty, and sanctity with marital satisfaction was also confirmed. These results have practical implications for the design and implementation of psychological interventions for marital problems and by targeting moral foundations can promote the marital commitment and satisfaction.
Keywords: Marital satisfaction, Marital Commitment, cognitive moral foundations -
مقدمه
یکی از حوزههای اصلی فعالیت هیجانها، انگیختگی و تنظیم آنها در پاسخ به عوامل استرسزا است. در این حیطه راهبردهای تنظیم هیجانی و رفتاری به مثابه راهبردهای مقابله با استرس در نظر گرفته میشوند که در هر دو مفهوم فرآیندهای تنظیمی نقش اساسی دارند. هدف اصلی این پژوهش بررسی خصوصیات روان سنجی مقیاس تنظیم رفتاری هیجان بود که در سال گارنفسکی و کرایج (2019) ساخته شده است.
روشجامعه آماری این پژوهش جمعیت بزرگسال شهر تهران بود که نمونهای مشتمل بر 320 نفر شامل193 زن و 127 مرد، به پرسشنامههای تنطیم رفتاری هیجان (گارنفسکی و کرایج، 2019) (BERQ) و تنظیم شناختی هیجان (گارنفسکی، کرایج، اسپینهوون، 2001) (CERQ) پاسخ دادند.
یافته هانتایج نشان داد ضریب پایایی پرسشنامه با استفاده از روش بازآزمایی 82/0 و آلفای کرونباخ 73/0 بود، که حاکی از پایایی مطلوب آن است. همچنین نتایج تحلیل عامل اکتشافی نیز بیانگر وجود پنج عامل پرت کردن حواس، عقب نشینی، رویکرد فعال، جستجوی حمایت اجتماعی، و نادیده گرفتن بود که در مجموع 84/66 درصد از واریانس کل را تبیین میکرد.
نتیجه گیریدر مجموع نتایج به دست آمده بیانگر آن است که پرسشنامه تنظیم رفتاری هیجان برای استفاده در جامعه ایرانی، از روایی و پایایی قابل قبولی برخورداراست.
کلید واژگان: خصوصیات روان سنجی, پرسشنامه تنظیم رفتاری هیجان, بزرگسالان, تهرانOne of the main areas of activity of emotions is arousal and their regulation in response to stressors. In this area, emotional and behavioral regulation strategies are considered as coping strategies that play a key role in both concepts of regulatory processes. The main purpose of this study was to investigate the psychometric properties of the behavioral emotion regulation questionnaire which developed by Garnefski & Kraaij (2019). The statistical population was the adults of Tehran that a sample of 320 people (193 females and 127 males) answered the behavioral emotion regulation (BERQ) and cognitive emotion regulation (CERQ) questionnaires. The results showed that the reliability coefficient of the questionnaire using the retest method was 0.82 and cronbach's alpha was 0.73, which indicates its optimal reliability. The results of exploratory factor analysis also indicated the existence of five factors: seeking distraction, withdrawal, activity Approaching, seeking social support, and ignoring, which explained 66.84% of the total variance. Overall, the results indicate that this questionnaire for use in Iranian society has acceptable validity and reliability.
Keywords: Psychometric characteristics, Behavioral Emotion Regulation Questionnaire, Tehran -
مجله دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی مشهد، سال شصت و چهارم شماره 2 (پیاپی 176، خرداد و تیر 1400)، صص 2748 -2764مقدمه
محققان به دنبال یافتن رویکردهای درمانی موثرتر در جهت درمان بیماری های مختلف می باشند. مطالعه حاضر با هدفمقایسه فراتحلیل اثربخشی درمان های موج دوم و سوم بر درد مزمن انجام شد.
روش کارروش پژوهش فراتحلیل می باشد. جامعه موردمطالعه شامل تمامی مقالات علمی پژوهشی چاپ شده در داخل ایران می باشد که در حیطه مداخلات اثربخشی درمان های موج دوم و سوم روان شناختی درد مزمن انجام شده اند. حجم نمونه نیز شامل مقالات علمی پژوهشی می باشند که در فاصله سال های 1380 تا 1398 چاپ شده اند و ازلحاظ روش شناسی شرایط لازم را داشته باشد. ابزار پژوهش عبارت از چک لیست تحلیل محتوا با بررسی میزان اندازه اثر هرکدام از روان درمانی های موج های دوم و سوم می باشد. مقیاس اندازه اثر تفاوت میانگین معیار بود و تحلیل آماری با نرم افزار جامع فراتحلیل انجام شد.
نتایجنتایج نشان داد که میانگین اندازه اثر کوهن در مطالعات موج دوم 816/1 و در مطالعات موج سوم 181/1 می باشد و 74 درصد موارد، روان درمانی موج دوم و در 65 درصد موارد، روان درمانی موج سوم برشدت درد مزمن تاثیر بسزایی دارد.
نتیجه گیریبه نظر می رسد که روان درمانی موج دوم و سوم بر کاهش شدت درد مزمن در حد بالایی اثرگذار است. اگرچه اثر روان درمانی موج دوم بیشتر می باشد.
کلید واژگان: درمان های موج دوم, درمان های موج سوم, درد مزمنIntroductionResearchers seek to find more effective therapeutic approaches to treat various diseases. The aim of this study was to compare meta-analysis of the effectiveness of second and third wave therapies on chronic pain.
MethodsThe research method is meta-analysis. The study population includes all scientific research articles published in Iran that have been performed in the field of effectiveness of second and third wave psychological treatments for chronic pain. The sample size also includes scientific research articles that have been published between 2001 and 2017 and have the necessary conditions in terms of methodology. The research tool is a content analysis checklist by examining the magnitude of the effect of each of the second and third wave psychotherapies. The effect size scale was the mean difference and the statistical analysis was performed with comprehensive meta-analysis software.
ResultsThe results showed that the average size of Cohen's effect in the second wave studies was 1.816 and in the third wave studies was 1.181 and in 74% of cases, second wave psychotherapy and in 65% of cases, third wave psychotherapy had a significant effect on chronic pain intensity. has it.
ConclusionIt seems that the second and third wave psychotherapy has a high effect on reducing the severity of chronic pain. However, the effect of the second wave of psychotherapy is greater.
Keywords: Second wave therapies, Third wave therapies, Chronic pain -
قلدری در محل کار را می توان یکی از عومل اصلی استرس در فضای کاری دانست که عواقب نامطلوبی به همراه دارد. یکی از محیطهای کاری که بروز رفتار قلدری در آن بسیار گزارش شده است، محیط بیمارستان برای پرستاران شاغل در آنهاست. بسیاری قلدری را مربوط به نگرشهایی میدانند که از تعاملات بینفردی در بافت محیط کار سرچشمه می گیرد؛ بنابراین انتظار میرود که مفاهیم مبتنی بر نظریه تبادلات اجتماعی در این مورد راهگشا باشد. هدف این پژوهش، پیشبینی رفتار قلدری در محیط کار پرستاران بر اساس سبکهای تبادل اجتماعی بود. روش پژوهش از نوع همبستگی و جامعه آماری شامل پرستاران شاغل در بیمارستان شهر تهران بود که تعداد 250 نفر از پرستاران سه بیمارستان آموزشی به روش نمونه گیری خوشهای در دسترس انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه قلدری در محیط کار (اینارسن، 2009)، و مقیاس سبکهای تبادل اجتماعی (لیبمن، 2011) استفاده شد. دادهها با استفاده از تحلیل رگرسیون مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج نشان دادند که سبک تبادلی انصاف و سرمایه گذاری افراطی میتوانند رفتار قلدری در محیط کار پرستاران را با اطمینان پیشبینی نمایند (05/0≥P). این نتایج تاییدکننده نقش سبکهای تبادل اجتماعی در ارتباط با بروز رفتار قلدری در محیط کار است و میتواند در شناخت بهتر آن و طراحی مداخلات آموزشی و درمانی روانشناختی موثر باشد.
کلید واژگان: قلدری در محیط کار, سبک تبادل اجتماعی, پرستارانIntroductionWorkplace bullying can be considered as one of the main causes of stress in the work setting that has adverse consequences. Many researchers attribute bullying to attitudes that stem from interpersonal interactions in the context of the workplace; therefore concepts based on social exchange theory are expected to be helpful in this regard. This study aimed to predict bullying behavior in nurses' workplaces based on social exchange styles.
MethodThe research method was correlational and the statistical population included nurses working in Tehran hospitals. 250 nurses from three educational hospitals were selected by available cluster sampling. The Workplace Bullying Questionnaire (Einarsen, 2009) and the Social Exchange Styles Scale (Leybman, 2011) were used to collect data. Data were analyzed using multiple regression analysis.
FindingThe results showed that fairness and overinvestment exchange style can significantly predict workplace bullying behavior in nurses (p≥0.05).
ConclusionThese results confirm the role of social exchange styles with workplace bullying behavior and can be effective in better understanding, and designing educational and psychological interventions
Keywords: Workplace Bullying, social exchange style, Nurses -
هدف این پژوهش، مقایسه تداعیهای آشکار و ناآشکار مربوط به بنیانهای اخلاقی در دانش آموزان دارای رفتار قلدری بود. روش پژوهش از نوع توصیفی و جامعه آماری شامل دانشآموزان پسر دوره اول و دوم دبیرستان شهر تهران بود که تعداد 113 نفر از چهار دبیرستان به روش نمونهگیری خوشهای در دسترس در سال تحصیلی 98-97 انتخاب شدند. برای جمعآوری دادهها از پرسش نامه قلدری ایلی نویز، پرسش نامه بنیانهای اخلاقی (هایت و گراهام، 2007) و آزمون تداعی ناآشکار بنیان های اخلاقی (IAT) استفاده شد. دادهها با استفاده از تحلیل رگرسیون چندگانه مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج نشان دادند که تداعیهای آشکار ابعاد اخلاقی مراقبت/آسیب و اطاعت/براندازی و تداعیهای ناآشکار ابعاد انصاف/تقلب، وفاداری/خیانت و پاکی/گناه میتوانند رفتار قلدری را با اطمینان پیشبینی کنند (0001/0p≥). این نتایج تاییدکننده تعامل نقش آشکار و ناآشکار بنیانهای اخلاقی در ارتباط با رفتار قلدری است و میتواند در شناخت بهتر آن و طراحی مداخلات آموزشی و درمانی روان شناختی موثر باشد.
کلید واژگان: تداعی های آشکار, تداعی های ناآشکار, بنیانهای اخلاقی, قلدریThe aim of this study was to compare the explicit and implicit associations of moral foundations in students with bullying behavior. The research method was descriptive and the statistical population included high school male students in first and second cycle in Tehran. 113 students from four high schools were selected by cluster available sampling method in the academic year of 1998-99. To collect data, the Illinois Bullying Questionnaire, the Moral Foundations Questionnaire (Hyatt and Graham, 2007) , and the Implicit Association Test for moral foundations (IAT) were used. Data were analyzed by using multiple regression analysis. The results showed that explicit associations in the ethical dimensions of care/harm and authority/subversion; and implicit associations in the dimensions of fairness/cheating, loyalty/betrayal, and sanctity/degradation could predict bullying behavior with confidence (p≥ 0.0001). These results confirm the interaction of the explicit and implicit role of moral foundations in relation to bullying behavior and could be effective in better understanding and designing training, and psychological interventions.
Keywords: Explicit associations, Implicit associations, Moral Foundations, bullying
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.